ذهن افراد چاق مملو از خاطرات دوران چاقی است و به این ذهن هرگز نمی توان لاغر شد. برای لاغر شدن باید خاطرات لاغری را در ذهن خود ایجاد کنیم و این کار فقط از روش لاغری با ذهن امکانپذیر است.
لاغر شدن مهمترین آرزوی من بود. یادم میاد از سنین نوجوانی برای لاغر شدن تلاش می کردم ولی همیشه از سسعی و تلاشی که انجام می دادم نتیجه ای نمی گرفتم و هر وقت هم با تلاش زیاد مقداری از وزنم کم می شد طولی نمی کشید که دوباره به وزن قبلی بر می گشنم.
با خودم فکر کردم که در تمام سال هایی که من دوست داشتم لاغر بشم ، روش های مختلفی رو امتحان می کردم و درسته که از همه روش ها نتیجه خوبی نگرفتم ولی یک نکنه در تمام انتخاب های من مشترک بود که ارتباط داشت با خاطرات من از چاق بودنم.
هر روشی که برای لاغری استفاده می کردم شباهت زیادی به روش قبلی داشت و این تکرار سبب ایجاد خاطرات چاقی در ذهن من شده بود و هر بار که از انجام روشی نتیجه نمی گرفتم تصویری از شکست در لاغر شدن در ذهن من ثبت می شد و تکرار تصاویر شکست سبب می شد که خاطرات شکست از تلاش برای لاغری در من شکل بگیرد.
شکل گیری خاطرات لاغر نشدن با استفاده از روش های لاغری سبب شده بود که هر بار تصمیم می گرفتم برای لاغر شدن اقدام کنم با انبوهی از تصاویر ناکامی و شکست برای لاغر شدن در ذهنم مواجه می شدم.
مرور خاطراتم درباره لاغر نشدن سبب می شد در استفاده از روش دیگری برای لاغر شدن اشتیاق و انگیزه خود را بعد از چند روز از دست می دادم و آن روش را رها می کردم.
این روندی است که همه افرادی که اضافه وزن دارند تجربه کرده اند و تاثیر خاطرات خود در نتیجه نگرفتن از روشهای لاغری را به خوبی درک می کنند.
هرچه بیشتر از روش های مختلف برای لاغر شدن استفاده کرده و نتیجه نگرفته باشید خاطرات بیشتری در رابطه با لاغر نشدن در ذهن شما ایجاد شده است و همین خاطرات به سادگی شور و اشتیاق شما برای لاغر شدن در تصمیمات و اقدامات بعدی را کاهش داده است.
به طوری که هرچه بیشتر تلاش می کردید که لاغر شوید مدت کمتری می توانستید روشی که در پیش گرفته بودید را ادامه دهید.
خاطرات ما در جنبه های مختلف زندگی تاثیرگذار است، در برخورد ما با اطرافیان، در واکنش به اتفاقات و خیلی از رفتارهای ما ، خاطرات نقش تاثیرگذاری دارند.
لازم به ذکر است که رفتارهای چاق کننده ما همیشه برگرفته از خاطرات ما از چاقی است.
هربار که پرخوری می کردیم و بعد از آن احساس عذاب وجدان داشتیم تصمیم می گرفتیم که دیگه پرخوری نکنیم اما پرخوری بعدی بیشتر و ساده تر انجام می شد و باز حال ما بد می شد و این چرخه باطل ادامه داشت.
این تاثیر خاطرات چاق شدن در ذهن است.
همچنین بارها از چاق تر شدن خود در زمان کمتر نگران شده ایم به این شکل که اگر در شش ماه 3 کیلو وزن ما اضافه می شد به شدت ناراحت و نگران می شدیم و این در حالی بود که 3 کیلو بعدی را در کمتر از شش ماه اضافه می کردیم.
هرچه از زمان شروع چاقی بیشتر سپری شود سرعت چاقی بیشتر می شود چون خاطراتی که از چاق شدن در ذهن ما ایجاد می شود در تشدید چاقی تاثیرگذار است.
انباشته شدن خاطرات چاقی در ذهن ما می تواند به سادگی مانع لاغر شدن ما شود به این شکل که همزمان با استفاده از محتوای آموزشی خاطرات چاقی در ذهن شما مرور می شود و این فرایند باعث ایجاد نگرانی و ترس از لاغر نشدن در شما می شود.
اگر مراقب ترس از لاغر نشدن باشید به سادگی اشتیاق و انگیزه شما برای لاغر شدن را کم کرده و باعث خارج شدن شما از مسیر لاغری با ذهن می شود.
لاغری با ذهن روش فوق العاده ای است که از تمام محتوای ذهنی برای لاغر شدن استفاده می کند. همانطور که در چاق شدن از تمام اطلاعات ذهنی استفاده کرده ایم، برای لاغر شدن هم باید از همین طریق اقدام کنیم.
در روش های مختلف لاغری توجه و تمرکز بر تغییر عادت های چاق کننده است.
به این شکل که ابتدا برای ما تعیین می کنند که میزان اضافه وزن شما چه مقدار است.
سپس مشخص می کنند که برای لاغر شدن نباید از هر ماده عذایی استفاده کنید و فقط حق دارید طبق برنامه ای که برای شما در نظر گرفته می شود غذا بخورید.
همچنین پیشنهاد می کنند میزان سوخت و ساز بدن را با استفاده از حرکات ورزشی بالاتر ببریم تا در مدت زمان کمتر بیشتر لاغر شویم.
این پیشنهادات و موارد مشابه فقط سبب ایجاد تمرکز بیشتر بر چاقی می شود و برخلاف اینکه انتظار داریم با اجرای این دستورالعمل ها لاغر شویم چاق تر می شویم.
البته در مدت اجرای آن دستور العمل ها در بیشتر مواقع مقداری از وزن و سایز ما کم می شود اما با رها کردن آنها به مقدار بیشتر از قبل به وزن و سایز ما اضافه می شود.
زمانی که تمرکز بر تغییر رفتارهایی که چاق کننده تشخیص داده شده اند می کنیم شاید موفق به تغییر آن یا اصلاح آن شویم اما هرگز موفق به تغییرا خاطراتی که تکرار آن رفتارها در ذهن ما ایجاد کرده اند نخواهیم شد.
به همین دلیل زمانی که دست از تلاش برای اصلاح رفتارهای چاق کننده بر میداریم خاطرات چاقی سبب می شود به مرور رفتارهایی که باعث ایجادشان شده ایم را تکرار کنیم.
چون خاطرات چاقی به واسطه افکار و رفتار در ما ایجاد شده اند.
وقتی ما با تلاش سعی کرده ایم فقط رفتار را تغییر دهیم بدون اینکه توجهی به افکار و خاطرات چاقی داشته باشیم، به محض اینکه دست از تلاش برای تغییر رفتار می کشیم، افکار و خاطرات چاقی به جستجوی رفتار بوجود آورنده خود مشغول می شوند.
جستجوی آنها سبب بروز مجدد رفتارهای گذشته ما می شود.
این توضیح مختصر و کاملی از چرایی شکست خوردن ما از روش های قبلی است که برای لاغر شدن استفاده کرده ایم.
در روش لاغری با ذهن ما سعی در تغییر افکار، رفتار و خاطرات چاقی نداریم بلکه طریق عملکرد ما به این شکل است که با استفاده از محتوای آموزشی ابتدا افکار جدید و لاغر کننده در ذهن خود ایجاد می کنیم.
افکار جدید مستلزم رفتار جدید هستند و زمانی که شما با استمرار و تمرین کردن افکار لاغر کننده را در ذهن خود ایجاد می کنید به شکل خودبخود رفتارهای جدید در شما ایجاد می شود.
به طریقی که بسیار نرم و بدون سر و صدا این پروسه انجام می شود و شما متوجه می شوید که مدتی است تمایل شما به خوردن برخی مواد تغییر پیدا کرده است. یا اشتهای قبلی را ندارید یا حرص و ولع گذشته را ندارید.
اینها رفتارهایی است که به واسطه افکار جدید در شما ایجاد می شود.
وقتی افکار ایجاد شد و رفتارها شکل گرفت به شکل خودبخود خاطرات لاغری شروع به شکل گرفتن می کند.
چون شما به مرور رفتارهای متفاوتی نسبت به قبل را انجام می دهید و واکنش های شما تغییر می کند.
رفتار جدید خاطرات جدید بودجود می آورد.
با ایجاد خاطرات جدید در ذهن شما درباره لاغر شدن فرمول لاغری با ذهن تکمیل شده و روند لاغر شدن شما آغاز می شود.
افکار لاغر کننده + رفتار لاغر کننده + خاطرات لاغر کننده = لاغر شدن
همین فرمول را به شکل متفاوت در چاق شدن مورد استفاده قرار داده ایم و همه افراد چاق آن را به خوبی تجربه کرده اند.
افکار چاق کننده + رفتار چاق کننده + خاطرات چاق شونده = چاق شدن
ذکر این توضیحات به منظور واضح شدن اتفاقی که در وجود ما برای لاغر شدن با ذهن صورت می گیرد ضروری است.
باید بدانیم در مسیر لاغری با ذهن چه اتفاقی رخ می دهد و لاغر شدن با ذهن به چه صورت انجام می شود.
آگاهی از پروسه لاغری با ذهن سبب می شود شما با اطمینان و آرامش بیشتری در این مسیر حرکت کنید و به جای تمرکز بر نتیجه نهایی که لاغر شدن است توجه و تمرکز خود را صرف استفاده از محتوای آموزشی و انجام تمرینات کنید.
چون استفاده از محتوای آموزشی و انجام تمرینات قدم اول برای ایجاد افکار لاغر کننده در ذهن ناخودآگاه است.
برای لاغری با ذهن آنچه مهم است تغییر باورها و افکاری است که درباره چاقی در ذهن خود داریم، و این کار نیاز به اشتیاق و استمرار در تغییر کردن دارد.
دیدن تصاویر افرادی که از مسیر لاغری با ذهن استفاده کرده و رویای لاغری خود را به واقعیت تبدیل کرده اند سبب می شود تا خاطره لاغری آنها به شکل رویایی دست یافتنی در ذهن ما مرور شود.
اگر fبا دیدن تصاویر آلبوم شگفتی سازان به احساس خوب و اشتیاق برای ادامه دادن و لاغر شدن می رسید مطمئن باشید در تبدیل خاطرات لاغری آنها به رویای لاغری خود عالی عمل کرده اید.
منتظر خواندن نوشته های شما هستم
همراه همیشگی شما رضا عطارروشن
تمرین این بخش:
1- محتوای نوشتاری را با دقت مطالعه کنید و به شباهت عملکرد خود با آنچه شرح داده شده است توجه کنید.
2- محتوای آموزشی را با دقت گوش کنید.
3- درباره خاطرات چاقی خود شرح دهید. چه خاطره ای از چاق شدن و چاق تر شدن دارید.
4- تجربه خود از تاثیر خاطرات چاقی را در احساس ناامیدی و ترس از چاق تر شدن بنویسید.
5- خاطرات چاقی چه احساسی در شما ایجاد می کند و فکر کردن به لاغر شدن چه حسی در شما بوجود می آورد.
امتیاز 4.07 از 76 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!
به نام حضرت حق
سلام
الحمدالله که باز هم کنار شمام😊
افکار چاق کننده + رفتار چاق کننده + خاطرات چاق شونده = چاق شدن
چیزی که موقع خوندنش کامل درکش کردم
افکار چاق کننده همون افکاریاند که هی توی ذهنمون مرور میشن و میگن که طبیعیه چاق باشی
رفتار چاق کننده همون رفتارهایین که به خاطر افکارمون هی صورت میگیرند و میگن که خب من این رفتار رو باید داشته باشم چون منطقیه چاق باشم
و خاطرات چاق شونده همون خاطراتی هستند که بارها با خودمون مرور کردیم و دیدیم که خب من این رفتارو داشتم و چاق شدم یا این شکست رو داشتم و دیدم که نمیتونم لاغر بشم
و در نهایت خوب میدونیم که چه اتفاقی واسه جسممون افتاد
و حالا صحبت کل گام اینه
افکار لاغر کننده + رفتار لاغر کننده + خاطرات لاغر کننده = لاغر شدن
ما باید توی این سایت انقدر روی خودمون کار کنیم که تا این فرمول جلومون اومد خوب بدونیم افکار و رفتار و خاطرات لاغری چی هستند
و به جای اینکه تا فرمول چاقو رو دیدیم درکش کنیم این دفعه این فرمول لاغری رو عالی درک کنیم
درباره خاطرات چاقی خود شرح دهید. چه خاطره ای از چاق شدن و چاق تر شدن دارید.
خوب به نظر من هر کسی به اندازه سن چاقی خودش با چاقی خاطره داره
بارها دیدی که به خاطر چاقی مسخره شده
بارها دیدی که شکست خوردی و بیشتر باور پیدا کردی که نمیتونی لاغر بشی
بارها دیدی که با خوردن فلان ماده غذایی چاق شدی
اینها همه خاطرات چاقیه
که خوب میدونیم چی هستند
تجربه خود از تاثیر خاطرات چاقی را در احساس ناامیدی و ترس از چاق تر شدن بنویسید
بارها گفتم بازم میگم
ما به خاطر اینکه زندگی عادی خودمون رو چاق بودن میدیدیم واسه لاغر شدن دست به رژیم و ورزش میزدیم
و بارها دیدیم که با اونها لاغر شدیم اما خب نمیتونیم که تا ابد رژیم و ورزش داشته باشیم
و خب چون ورزش و رژیم را رها میکردیم
ترس داشتیم میدونستیم که قراره دوباره چاق بشیم
و این ترس و ناامیدی هنوز در من هست و به خاطر همینه که بعضی وقتها به این مسیر شک میکنم چون هنوز توی ذهنم زندگی عادی خودم رو چاق شدن میبینم
اینم یه خاطر است توی ذهن من که باعث شده ناامید باشم از زندگی معمولی با لاغری
یا به خاطر زجرهایی که کشیدیم شاید احساس ترس و ناامیدی اینکه از کجا معلوم نتیجه بگیریم در ما پیدا بشه
به هر حال هر دو تای این موضوع به خاطر همون خاطراتی هستند که باعث ناامیدی ما شدند و همش برمیگرده به این فرمول که چاقی طبیعیه
خاطرات چاقی چه احساسی در شما ایجاد می کند و فکر کردن به لاغر شدن چه حسی در شما بوجود می آورد.
خب مسلماً هر کس به رویا و شرایطی که دوست داره در اون باشه فکر کنه حالش خوب میشه
و فکر کردن به شرایطی که اصلاً دوست داشته نداره و دوست داره که از اون شرایط بیاد بیرون شاید ناخوشایند باشه
پس حالا که فهمیدیم بیایم هر وقت که خواستیم به چاقی فکر کنیم به چشم یک مهمون ناخونده بهش نگاه کنیم خودمون رو در شرایطی که دوست داریم باشیم یعنی لاغر شدن تصور کنیم و بگیم که این رویا دست یافتنی هست و من به زودی به اون میرسم
یا علی مدد
به نام خدا سلام استاد گرامی ودوستان هم مسیرم لاغری باذهن وتأثير خاطرات ذهن افراد چاق مملو از خاطرات دوران چاقی است وبه این ذهن هرگز نمیتوان لاغر شدبرای لاغرشدن باید خاطرات لاغری را درذهن خود ایجاد کنیم این کار فقط از روش لاغری باذهن امکان پذیراست مااز طریق که چاق شدیم باید ازاون طریق متناسب بشیم متناسب شدن میتواند ماندگار بدون بازگشت باشد. چون همه ما تجربه چاق شدن رو داریم مامی توانیم متناسب بشیم متناسب بمونیم خیلی داریم تلاش میکنیم که تاثیر ذهن وراه کاری ارائه بدم ازهمون ذهن استفاد کنیم برای متناسب شدن بهترین راه برگشت مسیری که الان بودیم از همون مسیرمجددابرگردیم پس تلاش ومااین باشد ازطریقی که چاق شدیم این بار متناسب بشیم تا برای همیشه متناسب باقی بمونیم یکی از موضوعات مهم که نقش بسیار مهمی در عملکرد ما دارند خاطرات ما هستن محله ذخیره خاطرات ذهن ماست. مادر طی زندگی روزمره اتفاقات احساس ایجادمیکنه درذهن ما ذخیره میشه درذهن ما ذخیره میشه که احساس ایجاد کنه در زندگی ما ورفتار ما میزاره اولین که مغز ما باتوجه به اطلاعاتی که داریم. توجه میکنه ومغز ما خودش هیچ توانایی وفکر کردن نداره اون هارو مرور میکنه تصور میکنه فکر کردن ما مرور کردن اطلاعات قبلی میمونه این اطلاعات از کجا امده خودت ثبت کردی وخودت مسئول هر چیزی هستی ذهن ما براساس اطلاعاتی که داریم فکر میکنه و عمل میکنه هر انسانی نسبت به موادغذایی که مصرف میکنه اطلاعات قبلی در ذهنش داره هر انسانی باتوجه به فرهنگ ورسم روسم در ذهنش ذخیره میکنه. پس طبیعی که ذهنش نسبت به مواد غذایی که داره واکنش نشون بده افراد چاق اطلاعات کاذب در ذهن ذخیره کردن اطلاعات تفریح ولذت از مواد غذایی چطور ذهن اطلاعات کاذب رو ذخیره میکند سناریو نویسی میکند وای این تهه دگ چقدرخوش مزه بود وچقدر لذت بخش واین بستنی خیلی عالی هست ودراین شرایط چطور انتظار داشت فرد بر نیاز بدنش بخورد ذهن مان براساس اطلاعاتی که داریم عمل میکنه یه میگنداشتهامون خیلی زیاده اونم خودمون هستیم که باتکرار خوردن زیاد اشتها رو ایجا میکنیم یا میگید پر خوری عصبی داریم واز دیدن شنیدن اطرافیان که میگند وقتی عصبی میشن باید زیاد بخوریم اون هم خودمون با تکرار به وجود اوردیم واگر نه این جور نیست فقط خاطرت هستند ودر ذهنمان ذخیره شده اند وباید باتغییر فرمولهای جدید جایگزین کنیم وباید بتو انیم اطلاعات قبلی روازبین ببریم ومانند متناسب ها رفتار کنیم. همون غذای رو که دوست دارندبه اندازه نیاز بدنشون میخوردند رفتارت براساس چه خاطر واطلاعات ذخیره شده غذا اضافه بر بدن اصلا نیاز نیست برای متناسب شدن باید بتونی خاطرات روکم رنگ کنی هر وقت با غذا روبه رو شدی سعی کنی بهش فکر نکنی حتما آموزش براساس عمل تبدیل بشه باید به اونها عمل کنیم تا تغییر کنیم وبا استمرار داشتن وعجله نکردن دراین مسیر زیبا بمانیم تابه نتایج دلخواه برسیم انشالله به امید در این مسیر موفق میشویم خدایا شکرت واز شما استاد گرامی سپاسگذارم بابت این مسیر شگفت انگیز.
و خدایی ک در این نزدیکیست.
استاد ممنونم برای آگاهی های ناب ک ب ما میدید.
میخوام بنویسم ک چقدر تشنه ی یادگیری هستم و دلم میخواد ک با جون و دل فایلها رو گوش کنم و در طول روز استفاده کنم از نکات گفته شده،درسته ک خیلی تغییر آنچنانی توی ظاهرم نشده ولی چند ماهی هست ک موقع غذا خوردن ولع ندارم و ب خودم گوشزد میکنم ب اندازه رفع گرسنگی بخور،تا جایی ک حالم بد نشه میخورم و ب خودم مدام میگم ک من سالها پیش در دوران کوکی و نوجوانی متناسب بودم ولی بعد از بلوغ ب خاطر اطرافیان ک باورهای غلط تزریق کردن بهم یواش یواش چاق شدم،یادمه ک ی شب پاییزی ساعت دوازده شب دمپختکی ک از شام اضافه اومده بود رو با دختر برادرم ک همسن هم هستیم به اصرار اون بردیم توی حیاط و یواشکی شروع کردیم ب خوردن اونم با ترشی ک من خیلی علاقه ب خوردنش ندارم و نداشتم و اون تند تند میخورد و منو تشویق میکرد ب خوردن شاید اون لحظه چون داشتیم میخندیدیم و خوش میگذروندیم برام مهم نبود ک دارم با خودم چیکار میکنم ولی این خاطره ی ب زور غذا خوردن سالهاست با منه و بیشتر اوقات تکرارش میکنم و این حس،حالم رو بد میکنه،دلم میخواد حس لاغر و متناسب بودن و حال خوب داشتن با غذا خوردن رو مدام تجربه کنم،میخوام ب خودم اهمیت بدم،میخوام بدنم دوست داشته باشم و افکار و رفتار متناسب داشته باشم و دوباره ب اوج متناسب بودن برگردم.الهی شکر ک تونستم با گوش کردن این فایل و خوندن نظرات دوستان ب این درک از آگاهی برسم ک وقتی رفتار و افکار غلط من عوض بشه،ناخودآگاه متناسب شدن اتفاق میفته،امروز صبح توی محل کار،همسرم برام صبحانه از کوکو سیب زمینی ک خودم درست کرده بود برام آورد برام خیلی جالبه وقتی داشتم این فایل رو گوش میکردم متوجه شدم من اصلا با کوکوسیب زمینی اصلا حال نمیکنم غذای لذتبخشی برام نیست،چقدر نابه لین توجه کردن ب خوردن و نخوردن،یا دیشب شام آماده میکردم و حین آماده کردن غذا ناخنک زدم و موقع پهن کردن سفره اصلا اشتها نداشتم و فقط ی لقمه کوچیک خوردم ک اشتباه کردم همونم خوردم ولی برام خیلی لذتبخشه ک میبینم من مثه قبل اصلا ب غذا اهمیت نمیدم،مثه قبل برام مهم نیست ک چی بخورم و کی بخورم،وقتی ی کم گرسنه م میشه ب خودم میگم بذار ی کم آب بخورم بعد تصمیم به رفع گرسنگی بکنم و بعد از آب خوردن میبینم میل ب غذا ندارم،به همین سادگی دارم رفتارهای غلط رو پیدا میکنم و کم کم رفع میکنم اونا رو.خدایا شکر
به نام خدا
خداوند را شاکرم که من را در مسیر لاغری با ذهن قرار داد تا با آموزش آن به سمت متناسب شدن حرکت کنم…..
این کلیپ ها این مطالب واقعا عالین. آقای عطار روشن خیلی ممنون از شما. همین مدت با یادگیری اصول لاغری، کلی اشتباهاتم رو برطرف کردم. به امید روزی که هیچ اشتباهی نداشته باشم. خدا خیرتون بده استاد محترم.
در رابطه با لاغری با ذهن و تاثیر خاطرات باید بگم چند تا خاطره هست که همیشه توی ذهن من مونده و احساس خوبی نسبت به اونا ندارم. اولین باری که لباسی رو که قبلن میپوشیدم و اندازم بود، بعد چند وقت اون لباس تنگ شده بود و شکمم داخلش پیدا بود. هر زمان یادم میاد حالم بد میشه. شکمم جلو چشمم میاد. و باز لباسی که برای جشن عروسی اقوام پوشیدم و بعد دومین مجلس، اندازم نبود. بیشتر شکمم جلو چشمم هست. از اونجا به بعد تصگیم گرفتم، لباسهای گشاد و رنگ تیره بپوشم……
خاطرات غذایی هم زیاد دارم. بعضی غذاها واقعا خوشمزه هستن و با توجه به اینکه سالهاست طعم اونا رو میدونیم، هر بار که این غذاها رو میبینیم، بدون اینکه بخوریم، به به و چه چه می کنیم و ولعمون بیشتر میشه. ولی این مدت که با سایت آشنا شدم، واقعا بیشتر روزها ولع ام کم بوده. خودمو آزاد گشتم که هر وقت خواستم بخورم. وقتی خودمو محدود میکردم، ولع ام بیشتر میشد. تصمیم گرفتم، هر وقت دلم خواست بخورم. با این کارم، با حرص و ولع سمت غذا نمیرم هر بار به خودم آفرین میگم. البته من تا همین چند وقت پیش فکر میکردم، خیلی ولع ام زیاده. در صورتی که خیلی عادی و معمولی در رابطه با مواد غذایی برخورد می کنم. یه سری توهمات داشتم. ذهنم باور کرده بود پرخورم. حس ترس نسبت به مواد غذایی داشتی……
همیشه توی مسافرتها یا مهمونی ها وقتی مواد غذایی رو میبینم، خیلی دوست دارم همه رو امتحان کنم. غذای مهمونی ها واقعا رنگارنگ هست. ولی می خوام تمرین کنم، هر زمان مهمونی رفتم یا مسافرتی پیش اومد، به اندازه نیاز بدنم بخورم. قطعا بعد یک مدت تمرین کردن، عادتهای درستی، جایگزین عادتهای اشتباه میشه. همون طور که من تونستم این مدت رفتار درستی داشته باشم، قطعا داخل مهمونی ها هم همین اتفاق می افته…..
اطرافیانم رو دیدم وقتی که غذایی که دوست دارن رو میبینن، خیلی بیشتر از روزهای دیگه میخورن. من از همین الان تصمیم گرفتم، با هر مواد غذایی که مواجه شدم، بدون مرور کردن خاطرات، بدون فکر کردن به چاقی آن، فقط به اندازه نیاز بدنم بخورم
به نام خدای مهربان 😇
باسلام خدمت استاد عزیزم و دوستان همراهم 🙋♀️❤🌹
لاغری باذهن و تغییر خاطرات🤔
راه لاغر شدن از طریق برگشت مسیر چاقی هستش بله من با ذهنم نپذیرفتن چاقی در خودم وبا جمع کردن خاطرات براساس شنیده ها در باره خوردن و چی خوردن وجه چجوری خوردن باعث لذت کاذب شد که بعضی از غذاه رو خیلی در ذهنم بزرگ و خوشمزه بدونم و همین خاطرات فیلم درباره قورمه سبزی که خیلی خوشمزه هست باعث میشه در برخورد با اون زیاد تر از نیازم بخورم و همیشه برای خوشمزه تر شدنش تلاش می کنم ولی باید درج ارزش شو در ذهنم پایین بیارم و یک غذای معمول برای گرفتن انرژی بدنم استفاده کنم نه برای لذت بردن از طعمی
خاطرات در ذهنمون خیلی مهم چون تاثیر زیادی در تصمیماتمون داره چون مغز براساس اطلاعات ما عمل میکنه و اگه اطلاعات اشتباه باش عملکرد مون هم اشتباه است
از طریق دیدن وشنیدن وگوش دادن وجمع کردن اطلاعات درباره غذاها و طعم های متفاوت ترکیبهای غذایی متنوع باعث میشه در مغزمون ذخیره بشه واین ها باعث میشه دنبال اجرای کردن در عمل ما در برخورد با غذاها شده و بعدش فکر می کنیم اشتهای ما زیاد وهر تصمیم میگیریم براساس اطلاعات خودتون عمل می کنیم پس باید تجربیات و خاطرات گذشته مون نسبت به غذا رو در ذهنمون پاک کنیم
در برخورد با غذا بدونه توجه به خاطرات بدون فکر کردن بهش وبدونه تکرار کردن این که چقدر جا افتاده ولذید شده بدونه هیچ نظری فقط ازش استفاده کنیم واین بی فکر بودن و توجه نکردن بهش در ما باعث میشه برخورد بهتری داشته باشیم
پس بدونه توجه به خاطرات غذایی گذشته با غذاها بر خورد کنیم
مثل قضاوت دیگران بر اساس خاطراتی که از اون شخص داریم و نسبت به همون خاطرات با اون فرد برخورد می کنیم این هم عمل کرد مغز بر اساس اطلاعاتش درباره همون فرد واکنش میده پس مخزن مغزنمون باید از نگرش واطلاعات خوب پر کنیم
نقش خاطرات درباره چاق شدن در اثراطلاعات درباره انواع غذاها در فرهنگ و سنت ومذهب واعیاد ومراسم ها درباره آنه داریم باعث میشه زیاد رویی کنیم واز نظر احساسی به اون غذاها قدرت داده و خودمونودر برابرش ناتوان دانسته و همین نگرش باعث برخورد ناجالب در ما میشه
حالا در افراد چاق درباره خیلی از غذاها اطلاعات کاذب داریم چون در ذهنمون سناریونویسی داریم وباعث میشه خیلی بخوریم چون ذهن من براساس همین اطلاعات کاذب واغراق آمیز کردن اون غذا درما باعث میشه بیشتر بخوریم
اشتها وجود نداره بلکه اطلاعات کاذب وجود داره
بایددر تغییر خاطرات خوردن و تغییر عادتها تلاش کنی
افراد متناسب هیچ واکنش درباره غذاه ندارن وبه اندازه نیاز شون میخورن
باید آموزش ها را در زندگی عمل کنیم تا نتیجه بگیریم
وقتی لاغر و سالم بشم چقدر حال خوبی رو تجربه میکنم ولذت میبرم لباسها توی تنم چقدر زیبا تر دیده میشه
خاطرات تناسب اندام رو باید در ذهنم ایجاد کنم شکمی تخت چقدر شگفت انگیز وزیباست ولباسها چقدر بیشتر بهم میان وای رنگ روش چقدر من رو جوانتر نشون میده باید دنبال جمع کردن خاطرات لاغری برای ذهنم باشم باید سبکی ولذت سلامتی رو تصور کنم خوردن غذا در حد نیاز ولذتی در حد رفع گرسنگی داشته باشم نه این که با خوردن دنبال لذت بیشتر ورسیدن به آرامش باشم
.بلکه اول باید آرامش رو در ذهنم ایجاد کنم بعد غذا بخورم نه با غذا خوردن دنبال آرامش ولذت باشم
نباید درباره طعم و مزه و رنگ وبو غذاهابا کسی و حتی در ذهنمون با خودمون حرف بزنیم
باید کاملا بهش بی تفاوت باشیم مثل افراد متناسب
با سپاس فراوان از استاد عزیزم🙏🏻🙏🏻🙏🏻🌹
خدایا به امید تو 🙏🏻🙏🏻🙏🏻❤
با سلام ودرود خدمت استاد عزیز وهمراهانگرامی
به نظرم ما برعکس اون راهی که اومدیم وبه اضافه وزن
رسیدیم رو بر عکس کنیم ولاغیر رو تجربه کنیم ..ما با خاطراتمون در مورد چاقی ورفتارهامون باعث شده چاق بشیم …..
ذهن ما کخ محل ذخیره ی خاطرات است باعث تصمیم گیری ها وعملکرد مامیشه ..ما این اطلاعات رو به مغز مون دادیم وما اونها رو مرور میکنیم….وورق میزنیم
وخودم ثبت کردم ..ولی اشتباه ثبت کردم …باید چیزای دیگه ای ثبت میکردم که به سودم بشه …نه اینکه ثبت کردم که من با بارداری چاق میشم…من خوراکم زیاد شده وباقی بعد از بارداریم میمونه …من با شیر دهی چاقتر شدم …من بعد از ورزش که ترک میکردم…میگفتم
که من چاقتر میشم ..من فوبیای ۵ کیلو اضافه وزنم من را به چاقی سوق داد ..تمرکز روی چاقی..و ترس …
و نا امیدی…وسرزنش خودم..وترس از خوراکیها..
وفرار از چاقی ..ودوری از اون ..برعکس بیشتر به سمتش کشیده شدم وچاقتر شدم …اصلا چرا من قبول کردم که سوخت وسازم پایینه …چرا
من ژنتیک دارم
من بعد از بارداری چاق شدم
من ……
ذهنم فقط رو چاقی تمرکز کرد والان چاق شدم
ولی الان میخام تمرکزم رو بزارم رو لاغری وتمرینهای لاغری
وسایت تناسب اندام وموندن در مسیر
بازم خدا رو شکر
کخ به این سایت هدایت شدم
به نام تنهاترین و کاملترین و بزرگترین منبع عشق اگاهی و کمال پیشرفت خیر خواهی ثروت در همه چیز و آموزگار بی نظیر یکتای جهان،
درود و رحمت بیانتهای خداوند بر زندگی شما جاری استاد گرامی و ارجمند,
استاد من این فایل رو خوندم و گوش دادم،
باز از خدا کمک خواستم:
از خدا خواستم ضمیر ناخوداگاهم را ببینم باهاش صحبت کنم تا کمکم کنه و در این مسیر پیشرفت کنم،
شب اول بعد از دیدن و خواندن این فایل تصویری از فرد نورانی پر از انرژی جلوی من و در محضر خدا خداوند نشستیم هر دو و همه محیط اطرافمان به خداوند منبع اصلی همون نور مانند وصل بودیم،
نگاهم کرد گفت چی از من میخوای گفتم تو هنر خلق و منبع قدرت اصلی و ارتباط من با خداوندم هستی بهم کمک کن لاغر بشم همکاری ازت میخوام،
و دیروز ۱۷ دی ماه ساعت ۸ شب به فایل گام ۱۷ گوش کردم و تمام شده بود که،
یکدفعه دوباره ضمیر ناخوداگاهم نشست روبروم اینبار سخت شد که من حرف بزنم،
گفت من همان خدای تو هستم من همان هستم
هر چه خواستی به تو به آسانی داده شد،
یکدفعه به طور ناگهانی
گذشتگذشته خ وب من اون قسمت از رفتارهای لاغریم و خوردنیهایی که میخوردم و چطور و چه مقدار که درست بود و من همیشه لاغر بودم رو دوباره
زنده یادم اومد من کی بودم چکار میکردم و رفتار میکردم چقدر غذا رو چطوری میخوردم و خالم خوب بود و لاغر بودم،گفت گذشته تو خوب بوده آموزگار تو راه تو همینه انگار،
به طور ناگهانی تمام دایره باطل افکار و منفی و رفتار های چاقی من از یاد من رفتن و فروکش کردن ،
من الان ۱۴.۵ ساعت انگار معجزه و تولدی شده برام رفتار چاقی من یادم رفته و برامتعجب آوره الان مگه میشه من چنین رفتارهایی رو انجام میدادم من ؟؟؟!!!
چاقی من و رفتارم تعجب آور و وحشتناک انگار ازبک دایره مرداب مانند باطل انداخته شدم بیرون،
و یک تینای درست که قبلاً بودم دوباره بیرون اومد از خاطرات خوب درستم و متولد شدم به خدا خس و افکار چاقی دیگه به هیچ غذایی ندارم تمام رفتار و اعمال چاقیم یادم رفته و برام تعجب اوره خود چاقیمو فراموش کردم و متعجبم چرا من اینطوری بودم اصلا مگه میشده من اینطوری باشم حسچافی برام غریبه ،عوضش خس لاغری یک حس اشنای دیرینه انگار اومد من اینم الانم اانگار که نه دقیقا الان همون ایمای لاغر از گذشتم شدم دارم الان اینطوری فکر میکنم و زندگیمیکنم و به طور ناخواداگاه عجیب نشستم به نوشتم رفتارهای لاغریکه دیشب داشتم دوباره زندگیشون میکردم ازکجا این افکار اومدن و در آخر معجزه خداوند همون
قدرت تخیل شده به ما همون ندا رو در وجودم حسگر م که بهم لبخند میزد به این سرعت به این معجزه دهنم بسته شده استاد من ایمای متولد شده از همون خاطرات قبل الان ۱۴ ساعت یادم رفته و متعجب از رفتار قبلا و خس اشنای و دوباره شخصیت لاغریم شدم خواستم بگم خداوند همیشه میخواد و حاضر برات بهترین و رقم بزنه و خداوندی که عاشق ماست منتظر همیشگی پیشرفت ماست ازش ممنونم و در پایان از شما استاد گرامی حس میکنم شفا پیدا کردم و تمام اما ادامه میدهم با خدا و شما و تمام خلق مهربانش.🙏🙏🙏
به نام خداوند مهربان و
درود و رحمت و برکت سلامتی خداوند یکتا بر شما هر لحظه جاری براتون باش استاد ارجمند و گرامی،
استاد اول اینکه
شما فرمودید افراد باید آمادگی داشته باشند برای ورود و هدایت به طرف آموزش های شما دقیقا من داشتم حالا به نوع دیگه به خودم میگفتم تینا اصلا تصویر سازی قبلی نسبت به غذاها نداشته باش قبل خوردنسون عادی و اما شکرگزار و لذت بصورت متعادل همین
واقعا موضوع خاطرات موضوعی که خویش از لذت بردن باعث پرخوری میشه بدست ناامیدت میکنه از لاغر شدنت،
اما به لطف الله با متعادل رفتار کردن میشه هم لذت برد و شکرگزار همیشه اندازه ای خورد که راضی باشیم و متعادل خورده باشیم الهی شکرت از راهنمایی چهدایتد و از شما استاد راهنما و کمک خداوند به ما هزاران بار تشکر 🙏🙏🙏
به نام خداسلام لاغری با ذهن و تاثیر خاطرات تا حالا به این موضوع فکر نکرده بودم که خاطرات چقدر میتونن تاثیر بزارناز قرمه سبزی و ته دیگ کلی خاطرات تو ذهنم ثبت شده بود از اینکه هر وقت بریم بیرون جوجه میزنیم به بدن و حال میده
از اینکه وقتی دور هم جمع میشی خوراکی بخری و بشینی بخوری
از اینکه ماه رمضون خوراک زولبیا و بامیه است
یا خاطرات مهمونی های عید
یا دستپخت شخص خاصی تو فامیل
همیشه هر وقت رژیم شروع میکردم و میخواستم برم خونه مامانم میگفتم از دستپخت مامانم و ماکارانی هاش و فسنجون هاش نمیشه گدشت بیخیال رژیم و اتقدر میخوردم که آخر شب حالم بد میشد
یا مثلا شب یلدا آنقدر باید میخوردیم که فکر میکردیم اگر کم خوردیم کوتاهی کردیم همش و همش بخاطر اطلاعاتی بود که من به ذهنم داده بودم و اون طبق اون اطلاعات فرمان میداد
همونطور که خیلی طبیعی چاق شدم حالا هم باید خیلی طبیعی لاغر بشم
تا به حال به این نکته توجه نکرده بودم که من سالهاست تو یه وزن ثابت موندم چون باور دارم میتونم ولی چرا باور نمیکنم که من میتونم لاغر بشم و خیلی راحت تو اون وزن تا آخر عمرم بمونم و یاد آوری این نکته مهم برای من که اگر من توانایی دارم خودم رو چندین سال تو این وزن نگه بدارم پس توانایی هم دارم لاغر بشم و لاغر بمونم ممنونم استاد بابت این فایل
سلام استاد صبح شما بخیر و شادی
خدا را شاکرم 1402/08/2 توانستم این فایل را گوش بدهم
درمورد تاثیر خاطرات استاد خیلی خوب گفتید که ابتدا افکار چاق کننده +رفتار چاق کننده +خاطرات چاق کننده= چاق شدن است و چه خوب مثال ته دیک ماکارونی و آبگوشت را توضیح دادید و درهمان حال که من داشتم این فایل را گوش میدادم دلم این غذاها و با این شرایط را دلم خواست و فهمیدم که هنوز افکار من چاق کننده است و لاغر نشده است و باید سعی کنم که ابتدا درمورد غذاها زیاد فکر نکنم تا دراین مسیر نیفتم و مثل افراد متناسب عمل کنم که غذا را برای رفع گرسنگی میخورند نه با لذت وولع زیاد افکار لاغر کننده +رفتار لاغرکننده +خاطرات لاغر شونده = لاغر شدن
. بازم ممنون که اینقدر خوب شفاف سازی انجام میدهید .
درباره خاطرات چاقی خود شرح دهید. چه خاطره ای از چاق شدن و چاق تر شدن دارید.
استاد من از ابتدای تولدم چاق بودم و همه عمرمن خاطرات خوب و بد چاقی است تا زمانی که به مدرسه نرفته بودم یادمه که توسط پدرو مادر و حتی دایی هایم تشویق میشدم که چاقم و هرکسی به نوعی من را با اجدادم مقایسه میکردند و از زورآزمایی و شجاعت آنها برایم میگفتند که توهم مثل آنها باش وقتی که به مدرسه رفتم و خودم را با همکلاسی هایم مقایسه کردم و دیدم که درخیلی از کارها و بازیها ازآنها عقب تر هستم کمی ناراحت بودم ولی در راهنمایی و دبیرستان شروع کردم از انواع رژیمها استفاده کردن و هرروز ناامیدتر از قبل که من ارثی چاقم و بعد از ازدواج و بارداریها روز به روز چاق تر شدم و تا الان که 46 سال دارم برای اولین بار است که بدون ناراحتی و با احساس خوب دراین مسیر هستم و هیچگونه سختی و فشار روحی و روانی به من وارد نشده است و انشاالله تا آخر عمر دراین مسیر خواهم بود
تجربه خود از تاثیر خاطرات چاقی را در احساس ناامیدی و ترس از چاق تر شدن بنویسید. من خاطرات چاقی به خاطر ناامیدی از چاقی زیاد دارم هرموقع کسی میگفت فلان رژیمی گرفتم و 10کیلو لاغر شدم سریع به سراغ آن رژیم میرفتم و بعد از مدتی خسته و ناراحت آن را رها میکردم و دوباره چاق میشدم و همیشه این ترس از چاق تر شدن با من بود و هرگز من را رها نکرده و الان خدا را شکر با شرکت دراین سایت 50% ترس از چاقی در من از بین رفته چون هنوز با توجه به مرور خاطرات میدانم هنوز ترس از چاقی درمن وجود دارد که انشاالله با تکرار و تمرین ان را هم از بین خواهم برد
خاطرات چاقی چه احساسی در شما ایجاد می کند و فکر کردن به لاغر شدن چه حسی در شما بوجود می آورد.
قبل از آشنایی با این سایت همه ی زندگی من خاطرات چاقی بود و از لاغری اصلا خاطره ای نداشتم ولی الان با فکر کردن به خاطرات چاقی خیلی ناراحت میشوم و هرگز دیگر دوست ندارم به ان وضع برگردم و احساس خوبی ندارم و درمورد فکر کردن به خاطرات لاغری خیلی خوشحال هستم و می دانم که انشاالله من هم به زودی لاغر میشوم و میتوانم خیلی از کارهایی که افراد لاغر انجام میدهند بدون هیچ محدودیتی انجام دهم .
مثل انواع ورزش – بازدید از جاهای پر پله – انتخاب بهترین لباسها با رنگهای شاد – شرکت درجلسات بدون ترس از نگاه دیگران – خوردن غذا درجمع بدون ترس از نگاه دیگران – خرید با احساس خوب بدون راه رفتن زیاد برای سایز بزرگ پیدا کردن و هزینه کمتر -و خیلی از کارهای دیگر که افراد متناسب انجام مدهند و ما قادر به انجام آنها نبودیم .
به نام خداوند بی نظیرم
سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان همگام
این فایل چالش بزرگ و جالبی برای من داشت و البته آموزش ناب از گامی تازه خداوند را سپاسگزارم که به همراه استاد روشن ضمیرم در این مسیر گام برمیدارم عجب فایلی بود عجب آموزشی خدای من دو روزیست در این گام در حال تغییر افکار و خاطرات چاق کننده و بررسی آن هستم من هر گام را تا یاد نگیرم گام جدید برنمیدارم به شکر خداوند من در این گام خاطرات چاقی ام را مرور کردم دیدم وای خدای من چقدر در این زمینه کار دارم اول بگویم من نمیدانم این روشی که من انجام دادم کار درستی است یا نه ولی میدانم روی من جواب خوبی داده برای همین به کسی توصیه نمیکنم انجامش را چون واکنشها و درسهایی که ما میگیریم و سطح نگرش افراد متفاوت است
استاد جان من خاطرات چاقی ام را مرور کردم بررسی کردم که من نسبت به چه غذاها و خوراکی هایی خاطرات چاقی دارم و زمانی که با آن مواد غذایی روبرو میشوم اختیار از کف میدهم و رفتار چاق کننده انجام میدهم نقاط ضعفم را شناسایی کردم دیدم من همه چیز خوار هستم برعکس قبل که متناسب بودم آن زمان من بسیار بد غذا بودم و هر چیزی نمیخوردم و به قول مادرم کلی ادا و اطوار داشتم تا اینکه ازدواج کردم و ذهنم چاق شد و متاسفانه از رودربایستی وغیره ،مجبور بودم بدغذایی را کنار بگذارم و به مرور با دوران خوش ازدواج خاطرات چاق کننده شروع کردند به رشد کردن ؛ من در این گام دیدم خوب من همه چیز میخورم و زیاد هم میخورم حالا بیام ببینم چه چیزهایی برام طور دیگری تعریف شده در ذهنم رفتم تا رسیدم به پیتزا
رفتم و تمام وسایل پیتزا را بر طبق ذهن چاقم خریدم سه مدل پنیر بهترین کالباس و سوسیس و….دقیقا مطابق فرمولهای ذهن چاقم تمام لوازم پیتزا را تهیه کردم و کلی پیتزا در انواع مختلف پختم ایتالیایی و مخصوص و ….هر چی که ذهن چاقم باهاش خاطرات داشت و بدون هیچ محدودیت سیری یا ترس از غذا هر طور دوست داشتم رفتار کردم با پیتزاها تا اینجا من طبق ذهن چاقم و خاطراتش گام برداشته بودم حالا نوبت آن رسیده بود که جای این خاطرات چاقی را با خاطرات لاغری جایگزین کنم تا دیگر در مواجه با هر مدل پیتزایی مثل شخص متناسب برخورد کنم و علت و معلول رفتار و خاطره غلط را پاک کنم بعد صرف پیتزا ساعتها فکر کردم از ابعاد مختلف نگاه کردم که خوب حالا با رفتاری که با ذهن چاق انجام دادی حالت چطور است ؟تو روزهاست مثل شخص متناسب با مواد غذایی رفتار کرده ای الان حالت خوب است یا روزهای قبل که متناسب فکر کردی ؟مدام احساسها و خاطرات روزهای قبل خودم از متناسب رفتار کردن را از جنبه های مختلف مقایسه کردم و سعی کردم مهر باطلی بر شیرینی خاطره پیتزا بزنم ولی قصه همینجا تمام نشد فردا شب دوباره همان پیتزاها را مهیا کردم و بسیار هم گرسنه بودم حالا زمان امتحان آزمایش خط زدن خاطرات چاقی من بود بدون توجه به اینکه الان این یه آزمایشه یا نیست نشستم سر میز و مشغول خوردن غذا شدم جالب بود با تکه سوم برش پیتزا کاملا سیر شدم و دیگه ادامه ندادم و بسیار بعدش حالم عالی بود من تونستم به جای خاطره چاق پیتزا خاطره لاغر پیتزا رو جایگزین کنم
تست بعدی من خوردن تنقلات و میوه موقع تماشای فیلم بود همه مدل تنقلات و میوه مهیا کردم و با خاطرات ذهن چاق شروع کردم به مصرف بدون ترس خوراکی ها دوباره بعد خوردن مقایسه ها رو ادامه دادم و سعی کردم افکار زیبای تناسب فکری رو در ذهنم نقش ببندم و خاطرات چاقی رو خط بزنم آخر شب دوباره تنقلات و میوه و فیلم مورد علاقه ام اما اینبار من دست هم نزدم چقدر جالب این خاطره چاقی رو هم با استدلال با خاطره لاغری جایگزین کردم راستی چقدر لذت بخشه موقع تماشای فیلم چیزی نخوری و فقط حواست به فیلم باشه چه قشنگ چه جذاب من در این آزمایش هم موفق شدم قبلا که رژیم میگرفتم و از روشهای تغییر رفتاری جلو میرفتم همش چشمم دنبال غذاها بود و ولع خاصی داشتم و بعد رژیم مثل قحطی زده ها با مواد خوراکی رفتار میکردم و یا از ترس چاقتر نشدن از بس خودم رو محروم میکردم که یه وقتایی توجیه میکردم که بابا عیب نداره الان بخور دوباره از فردا رژیم بگیر جبران کن و این حالات همیشه باعث شده بود که من نتونم در مواجهه با خوراکی ها درست رفتار کنم الان که تحت آموزشهای ذهنی هستم به لطف خداوند و استاد روشن عزیز دارم این ولعها و حسرتها و خاطرات چاقی رو با خاطرات جدید لاغری جایگزین میکنم تا به حال مثلا در مورد همون پیتزا من یا رژیم بودم نمیتونستم اونقدر که میخوام بخورم یا دیر به دیر درست میکردم چون فکر میکردم فست فود چاق کننده است و با ترس میخوردم و همینها باعث حس ولع میشد و خاطرات خوب از طعم اون و لذت خوردنش گوشه ذهنم بود همیشه تا با این آزمایش تونستم خط بطلان بر اون حرص و ولعها و افکار چاقی بزنم و به خودم ثابت کنم که پیتزا هم یه غذاست مثه بقیه غذاها و ازش نترس و به اندازه نیازت مصرف کن این جملات که: حیفه تا داغه و تموم میشه و اینا مال ذهن چاقه، میشه لذت برد و البته به قاعده مصرف کرد؛ میشه فیلم دید و کیف هم کرد، ولی سالم و متناسب هم بود ؛
البته مرور خاطرات چاقی همگی عذاب آور هستن حتی شیرینترین و خوشمزه ترین هایشان چون بعد صرف آن ماده غذایی که خاطرات چاقی باعث شده بودند در صرف آن خوراکی ها زیاده روی کنیم حالا بعد مصرف هم حس جسمی خیلی بدی را تجربه کرده ایم و هم سرزنشهای روحی خودمان که مدام به جان خودمان غر زده ایم که چرا پرخوری کرده ایم؛
من فهمیدم باید هر زمان نسبت به هر ماده غذایی ردی از خاطره چاقی پیدا کردم یاد آزمایش پیتزا بیفتم و آن خاطره چاقی را با افکار درست و رفتار درست به خاطره لاغری دربرابر آن ماده غذایی تبدیل کنم خدایا در این مسیر زیبا کمکم کن تا بهترین خودم باشم خدایا من خوب میدانم نمیتوانم به عقب برگردم و شروع را عوض کنم اما میتوانم از جایی که الان هستم شروع کنم و پایان را عوض کنم الهی به امید تو
بسیار عالی توضیح دادید
سلام فایلهای امروز واقعا برام موثر و تاثیر گزار بود اینکه من الان چند وقته تو سایت هستم و خیلی با اشتیاق دنبال میکنم دیدگاههارو میخونم یاداشت میکنم فایلها رو گوش میدم و چقدر از رفتارام عوض شده ولی دقیقا همش میگفتم پس چرا اونطور که باید لاغر نشدم انگار فعلا تا اینجا جسمم هیچ تغییری نکرده تازه فهمیدم فعلا تو مسیرم هنوز تو مرحله فکرم هنوز باورهای لاغری درونم تثبیت نشده خیلی دقیق شدم به درونم میبینم هنوز ترس دارم هنوز غذاها قدرت دارن برام هنوز باید قویتر برم جلو تمرین و تکرار تکرار
خاطرات چاقی زیاد دارم که یاداوریش ناراحتم میکنه و حسرت دارم من چون یه دفعه اضافه کردم تمام لباسهای زمان تناسبم رو میبینم حسرت میخورم یا اون دوران که همه تعریفم رو میکردم که چقدر خوش هیکلی یادم میاد ناراحت میشم .میخوام مهمونی برم یه عالمه لباس دارم هی میپوشم درمیارم میبینم مناسب نیست تنگ هست عصبی میشم حسرت میخورم.ولی اونموقع که متناسب بودم هر چی دوست داشتم میپوشیدم هر رنگی میپوشیدم چقدر اعتماد به نفس داشتم
منم دقیقا خیلی تو ذهنم خاطرات چاقی مرور میکنم الان که دقیق میشم درسته تو مسیر لاغریم ولی خاطرات چاقی مرور میکنم قبل غذا خوردن فکر میکنم یا وعده بعدی نیومده میگم چی میخورم چقدر باید بخورم.رقیه جان از امروز رو اینا کار کن امروز میشینم خاطرات زمان متناسبم رو تو ذهنم مرور میکنم یادم بیاد چطور بودم چیکار میکردم چطور راه میرفتم چطور غذا میخوردم
زمانی که متناسب بودم اصلا قبلش به اینکه قراره چی بخورم فکر نمیکردم فعل بداهه غذا درست میکردم اونجا که سیر میشدم دست میکشیدم بوی غذا تحریکم نمیکرد.اصلا تو ذهنم غذا نمیخوردم موقع غذا خوردن به غذا فکر نمیکردم.وااای خدای من پس چرا انقد عوض شدم یهو.شاید یه دلیلش ازدواج کردم منی که خانه داری نمیکردم یهو همه از دستپختم تعریف کردن و من هر روز غذاهای خوشمزه درست میکردم و عاشق این بودم و هستم که غذا درست کنم مهمون بیاد خونمون فقط بخورن. نمیدونم…..
باید تمرین کنم تو ذهنم با متناسب بودن زندگی کنم باید انقد تمرین کنم که خاطرات چاقی و اون ترس درونم کم رنگ بشه.باید مثل متناسبا راه برم غذا بخورم غذا درست کنم زندگی کنم.یه بار یه دوست متناسبی بهم یه جمله ای گفت خیلی خوشم اومد گفت من سر سفره همیشه حس ملکه بودن به خودم میگیرم اینکه عین یه ملکه میشینم مثل یه ملکه قاشق برمیدارم غذا میکشم ومیخورم.چون ملکه ها با کلاس رفتار میکنن و این باعث میشه من به اندازه نیازم و با ارزش به خودم غذا بخورم
خدایا میدونم تو مسیر درست هستم فقط کمکم کن
رقیه جان،دوست هم مسیرم حرفات،حرفای منم هست،امیدوارم بتونم منم مثه دوست شما،با خودم خوب رفتار کنم و ملکه وار غذا بخورم و اهمیت بدم عالی بود جملاتتون.امید ب تناسب شدن همه مون
سلام به استاد عزیزم و همه دوستان
خاطرات چاقی یادمه وقتی مدرسه راهنمایی میرفتم. بعدظهری ک بودم برا نهار از ساندویچی نزدیک ب مدرسه دوتا دوتا ساندویچ میگرفتم میخوردم خخخ
وای اون زمان اصلا به خوردنم آگاه نبودم مثل الان ک زمان باربی شدن نبود اون زمان این چیزا اصلا مد نبود و کسیم بهم نمیگف نخور چاق میشی و فلان
ولی زمان دبستانم یادم نمیاد پر خوری داشته باشم اون زمان متناسب بودم
خاطره بعدی دانشگاه میرفتم باز اون موقعم اندازه الان باربی شدن مد نبود دانشگاهم ک میرفتم همش غذای آماده میخوردم و فسفود تا زمانی ک خودمو وزن کردم وحشت زده شدم حالا اون قدام زیاد نبودا ولی برا منکه اکثرا وزنم ۷۰الی ۷۲ بود
باعث تعجب بود ک یهو وزنم شده ۷۵ کیلو
یهو ب خودم اومدم با چربی ها قهر کردم با برنج قهر کردم با چیزای شیرین قهر کردم و ته چیزای شیرین ی ساقه طلایی بود و کشمش ک با چایی میخوردم و قندی ک تو نون اینا بود
طوری بود ک دوستام منو باید ب زور میبردن ک ی بستنی بخوریم باهم
ک وزنم اومد پایین عالی شده بودم ولی ریزش مو گرفتم و مجبور شدم ک رژیمو ترکش کنم
بعد کم کم هر سال برگشتم ب وزن قبلی
خاطره بعدی همین پارسال بعد ول کردن چندین ماه باشگاهم بود ک وزنم رف یهو رف بالا شدم ۷۵
یادمه لباس باشگاه نمیتونستم پیدا کنم ینی یکم شکمم میزد بیرون خیلی ناراحت و ناامید شده بودم
وقتی ب لاغری فکر میکردم خیلی ازم دور بود خیلی راهش سخت بود و فاکتورهای مواد غذایی تو ذهنم مرور میشد ک اینو اونو ن
باید بخوری و به تو ضرر داره باید ب خودت گشنگی بدی کم بخوووررر
بعد بیا ورزشم کن حتما لاغر میشی دیگه چیزی تو بدن نمیمونه کههه
هر موقع کم میخوردم ذهنم بهم میگف اره اینجوری خوبه اخی هیچی نخورده مظلوم عالم
احساس ضعیف بودن میکردم ک انگار خیلی بهم ظلم شده … احساس سبکی میکردم و معده درد میومد سراغم
این دختر رو نگا کنید کم خورده و الان بدنش ضعف کرده پس حتما لاغر میشه
یعنی کم خوردن باعث میشد ی تصوریر لاغر و ضعیف بیاد سراغم
کم خوردن مساوی شد با لاغری
حتی ضعف لحظه ای با لاغری
ولی همش اشتباه بود چون باورم راجب مواد غذایی ایراد داشت چون اگه میخورم یه مانع بزرگ میومد تو ذهنم که وقتی خوردی چه انتظاری داری از خودت
میخوای لاغرم بشی 😢
اون موقع لذت نمیبردم کی از اینکه خودشو لاغر و ضعیف ببینه خوشش میاد
الان هم هرچی دوس دارم میخورم هم لذت میبرم
ولی به اندازه تموم تلاشمو میکنم آگاهانه غذا بخورم و اندازه ک احساس ترکیدن نداشته باشم
و با اینکه اندازه خوردم این سبکی لذت بخش هم هست
خب من کمو بیش رفتارم مثل لاغرها شده بود بعد رژیمم حالا الان مراقب ترم آگاه ترم ولی خب بی شباهت هم نبودم
یادمه پارسال رفته بودیم شمال با همسرم شام کوبیده گرفتیم کباب ها زیاد بود یعنی برای صرف شام زیاد بود اگه ب همسرم بود میگف بخوریم همه رو ولی من پیشنهاد دادم ک نگه داریم برا فردا
برنج میزارم میخوریم
حالا منی ک پدرم آشپز
عالیه و کوبیده عالی میپزه
شاید اگه خواهرم جای من بود چون خاطرات عالی داریم ک به به کوبیده بابا باشه هرچی باشه میخوریم ولی من با اینکه یادی کردم ادامه ندادم
نگفتم همین الان بخور ک دیگه نیس
ولی مطمانم خواهرم اگه جای من بود همه رو همون شب میخورد
خاطره دیگه از غذاها ندارم به اون صورت ک باعث بشه در این زمان من از لحاظ داده ذهنی شروع ب پر خوری کنم
سلام و درود خدمت استاد عزیز و دوستانم
چقدر این دوره برای من جذابه🤩🤩🤩 کلمه به کلمه محتوای نوشتاری و صوتی استاد انگار در مورد منه
مثال های بسیار عالی و واقعی و آموزه های تاثیر گذاری رو میشنوم که اونا رو عمیقا درک میکنم و این روزها دارن رفتار جدیدی رو برای من شکل میدن🤩 خوشحالم و شاکر😊 مرور خاطرات چاقی رنج آوره… اینکه لباسی که دوست داری اندازه ات نیست
وقتی توی آینه نگاهی به خودت میندازی خوشت نمیهد
نمیتونی از درد زانو چندتا پله رو پشت سرهم بری
تو نشست و برخواست کندی و دوساعت طول میکشه تا جابه جا بشی
همیشه سعی داری تا به یک شکلی خود واقعیت رو مخفی کنی و کوچیکتر جلوه بدی واقعا این موارد ناراحت کنندس… اما حسی که از مرور خاطرات لاغری داریم خیلی بهتره
حتی فکر بهش هم ادم رو سبک بال میکنه
من گاهی تصاویری که مربوط به اولین کاهش وزن خیلی خوبم رو دارم نگاه میکنم و چقدر لذت میبرم
از متناسب بودنم
ممتونم استاد که اینقدر خوب و عالی فضای بعد از متناسب شدن رو برامون شرح میدید
به یاری خدا حتما موفق میشیم
من خیلی دوست دارم بیشتر براتون بنویسم اما نی نی کوچولو اجازه نمیده کولیک داره و کل روز مشغولش هستم با وجود سختی کارم با جدیت دارم گام ها رو طی میکنم و ادامه میدم و اولین وقتی که بچم آروم میشه میام توی سایت و استفاده میکنم.
استاد نکات آموزشیتون عالیه
خدا حفظتون کنه
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
سلام استاد جانم
من کاملا با شما موافقم که به طریقی که چاق شدیم باید لاغر بشیم
یه جمله ای شنیده بودم که میگفت از همون سفره ای که چاق شدی باید لاغر بشی
فک کنم دکتر کرمانی اینو میگفت
از خاطرات گفتی استاد
ما انسانها خیلی زیاد خاطرات غذا خوردن و شادی داریم
مثلا سیزده بدر و آش رشته
ماه رمضان و رولبیا بامیه
و هزاران چیز دیگه
همونطور که شما گفتی ما سالها این اطلاعات رو به مغزمون دادیم
و از طریق جامعه هم تثبیت شده اون خاطره
مثل اینکه ،مامانم همیشه تا لاغر میشم میگه لاغر شدی
حالا ببینم تا کی میتونی لاغر بمونی
چون منم هی چاق و لاغر شدم این خاطره رو براش بوجود آوردم
اونم هی این حرفو بهم میزد
استاد ولی من تا قبل از ابن فایل ،سعی میکردم بطرز شیرینی خاطرات روزهای لاغریم رو به باد بیارم
فک کنم توی کامنت اولین روز حضورم در سایت هم گفته بودم که یادآوری اون روزها و حتی اون مانتو انقدر به من انگیزه میده
چقدر مثال قورمه سبزی عالی بود برای اینکه ببینم چه خاطراتی توی ذهنم هست از چاقی
افراد چاق اطلاعات کاذب توی ذهنشون ذخیره کردن که افراد متناسب اون اطلاعات رو ندارن
استاد چقدر دست گذاشتید روی واقعیت ها
دوست متناسب من اصلا و ابدا از این جور چیزها نمیگه درباره غذاها و خوراکی ها
ولی من همینطور که شما گفتید انقدر با آب و تاپ از غذاها میگم
یادمه همیشه سفره مو مثل مادربزرگم و مادرم میچیدم
چطور ؟
مثلا هر وقت کتلت داشتیم حتما سبزی خوردن و نون سنگک باید میبود توی سفره
هر وقت لوبیا پلو داشتیم حتما سالاد شیرازی و سبزی خوردن باید میبود
نمیخوام بگم بدها
میخوام بگم شما درست میگی
این خاطراتی که ما ساختیم و چون از قبل هم این چیزها رو برای هر غذا آماده میکردیم ، موقع غذا خوردن با چنان ولعی میخوردیم که نگو
خدا رو هزاران بار شکر که کلی از اون عادت ها رو سالهاست گذاشتم کنار
نه صد در صد ولی بیش از ۹۰٪ از عادت ها رو ترک کردم
از اونجایی که به این نتیجه رسیده بودم این عادت ها که من باهاش بزرگ شدم سلامتی به همراه نخواهد داشت
حالا میپرسید اگر عادت هاتو ترک کردی چرا هنوز اضافه وزن داری
چون من فقط یکم رفتار لاغر کننده داشتم و افکار لاغر کننده نداشتم
طبق فرمولی که در نوشته این بخش گفتید
چقدر کلمه درستی بود برای چاقی” اسارت چاقی”
واقعا من که با تک تک سلول هام درک کردم که اسیر بودم این سالها
و جالبه که همیشه هم ناراحت بودم از این موضوع
ناراحتیم از چاقی نه تنها کمکی به من نکرد بلکه هی به چاقی توجه بیشتری میکردم
حتی وقتی داشتم غذای مورد علاقه مو میخورم هم داشتم به چاقی فکر میکردم
و یادمه بعضی وقتا بعد از غذا آبلیمو یا سرکه میخوردم که کالری غذا کمتر جذب بشه
فک کن شما تا چه حد من حین غذا خوردن عذاب وجدان داشتم
استاد از این فایل عالی از شما سپاسگذارم
سلام خدمت استاد مهربانی
امروز ۸ بهمن ۱۴۰۱ گام ۱۷ گوش کردن به فایل رسیدم به این قسمت که نفش خاطرات مااین که بااطلاعاتی ازغذا در مغز وتصویر سازی از اون غذا تحریک به خوردن میشیم
یادخاطره افتادم دردوران راهنمایی تو بخشی ازدرس حرفه فن اشپزی داشتیم یی جلسه پخت نون پنجره بود تو مدرسه انجام دادیم وخوردیم من به پدرم بااب تاب تعریف کردم پدرم وسایل برام تهیه کرد برای نمونه روز اول کم پختم خیلی خوشمزه شد همگی میل کردیم اطرافیان تعرف کردن من پدرم دو روز دیگه در مقدار بیشتر پخت انجام دادیم .از گرمایی زیاد اتاق تو هوای سرد من رفتم بیرون اتاق وسرمایی شدیدی خوردم.
بعداز روز پدرم هرچی اصرا که دوباره پخت انجا م بیدیم من از اسم نون پنجره وحتی بو ی پخت خاطره بدی دارم وچون احساس تفرح ولذت توذهنم ذخیره نشده دلم نمبخواد حتی امتجانش کنم
ما افردا نامتناسب چون غذا روتفریح ولذت همرا کردیم توذهنمون ازش خاطره خوب از اون غذا ساختیم
بخاطر همین اسم غذایی مورد علاقمون میادواکنش ذهنمون تحریک میشه واشتها زیادم میشه برای خوردن اون غذا
شرح حال ازغذا وتصویر سازی ازاون غذا توذهن ذخیره میشه وقتی دربرابرش قرارمیگریم کنترل خودمنو ازدست میدیم وبه خوردن زیاد اون غذابدون نیازبدن اقدام میکنیم
افرادمتاسب برخلاف ما به این شکل انجام نمیدن وبه اندازه نیازبدنشون مصرف میکن نه بیشتر
به خودم میگم وفتی به غذارسیدی.
۱_تغییر خاطرات کن در مورد غذا
۲_تغیر عادت خوردن بر اساس خاطرات
۳ _ بهش فکر نکن
۴_ برای چگونه خوردنش نقشه نگش
اموزش به شکل عملی تبدیل کن تا نتیجه بگیری
تمرین این بخش:
1- محتوای نوشتاری را با دقت مطالعه کنید و به شباهت عملکرد خود با آنچه شرح داده شده است توجه کنید.
دقیقا همینطوره . من وقتی سیر میشم این موضوع رو بیشتر حس می کنم .
خاطرات در مغزم میان .
تا قبل از سیری خاطره ای توی سرم نیست .
اما وقتی سیر میشم ذهنم شروع می کنه به خاطره گفتن تا من بر اساس اون خاطرات بخورم .
بعد از سیری مثلا چنین حرفایی میاد تو ذهنم .
مامان عجب غذایی شده .
چقدر خوشمزه شده .
چی توش ریختی .
با ماست خوشمزه تره
یه لیوان نوشابه بده بشوره ببره
عجب حالی میده .
چه عطر و بویی .
اون یکی غذا هم خیلی چشمک میزنه .
من خوش اشتهام .
دوست دارم همشو یه جا بخورم .
هیچ کسی به غذای من دست نمیزنه .
این میز کلش مال خودمه .
بیشتر تصاویر خوردن میاد مثلا من ماکارونی دوست داشتم با ولع همون وقت قبل از دم بخورم . حالت رشته ای شو دوست دارم . ماکارونی فرمی که دیگه نگو . ماکارونی فرمی رو بعد از دم دوست دارم مخصوصا مقداری هم به ته دیگ چسبیده باشه .
اون وقت سراز پا نمیشناسم (باور قدرت دادن به غذا و ضعیف کردن خود )
خب اینا تو ذهن چاق من هست .
دقیقا زمان رژیم هم این تصاویر می اومد و من نباید میخوردم . جنگ درون من آغاز میشد .
اما حالا در این مدت من دارم خاطرات لاغری میسازم . به این ترتیب که هر روز دارم دو سری فایل و متن و تمرین انجام میدم در دو دوره صدگام و من اینو نخوردم و گرسنگی و سیری بدنم رو تشخیص دادم و با زبان بدنم غذا میخورم . بر اساس فرمولهای چاقی نمیخورم . اونا رو نادیده میگیرم چون در راستای هدف من که لاغریه نیستن . اگر زمانی خیلی لاغر شدم و خواستم کمی چاق بشم میتونم از اون خاطرات استفاده کنم ولی من انتخابم لاغریه . پس انتخابم اینه که دیگه از اون خاطرات استفاده نکنم و آگاهانه با مواد غذایی رفتار کنم و اگر گرسنه بودم بخورمشون . سیر که شدم دیگه نمیخورم . نه فکری داریم نه حرفی . فعلا فقط دارم عمل می کنم و در عین حال بر اساس فرمولهای چاقی نمیخورم و دارم بر اساس فرمولهای لاغری فکر می کنم . مثل اینکه عجله نکنم . به خودم عشق بدم . به تغییرات کوچک نگاه می کنم . تمرکزم رو روی بهتر یادگیری و بهتر عمل کردن میزارم . آها یه خاطره چاقی هم دارم که همیشه بعد از خوردن غذای اضافه عذاب وجدان داشتم و همیشه خاطره ی من بعد از زیاده روی خاطره ای تلخ و ناامید کننده بود . حال خراب سنگین عذاب وجدان سرزنش و هزار کار میکردم تا این حالت ازم دور بشه .
درد چاقی خاطرات بدی رو توی سرم میاره . الان من فقط دارم در ذهن و عملم فرمولهای لاغری رو ایجاد می کنم اینقدر حالم خوب شده وای به زمانی که این کار عادت و شخصیتم بشه و قطعا اون زمان من دیگه اندامی متناسب خواهم داشت که خیلی باهاش حال می کنم . البته بازم فرمول متناسب کننده اینه که ذوق زده نشم و بدونم این راه انتخاب خودمه . خب این فرمولها رو من ازش استفاده می کنم
2- محتوای آموزشی را با دقت گوش کنید.
گوش کردم . مثل همیشه عالی و پر از فرمول متناسب کننده
3- درباره خاطرات چاقی خود شرح دهید. چه خاطره ای از چاق شدن و چاق تر شدن دارید.
خاطرات تلخ و شیرین زیاد دارم .
خاطرات شیرین مربوط به قبل از غذا و خاطرات تلخ مربوط به بعد از خوردن غذا .
البته به اونجایی هم رسیده بودم که خاطرات تلخ بعد از غذام باعث ترس از خوردم قبل از غذا هم میشد .
وای من چقدر با حال بد غذا میخوردم .
ولع های من همه از فرمولهای ذهنی چاقی نشئت گرفته بود .
وقتی فرمولهامو تغییر دادم چقدر راحت با مواد غذایی برخورد می کنم . رفتار من باهاشون اشتباه بود .
من اونقدر از غذا میترسیدم که برای رهایی از این ترس بیشتر و بیشتر میخوردم تا دوماه پیش من حس چاقی فراوان داشتم و این چند وقت چقدر راحت شدم . انگار که اون خاطرات داره کم کم یادم میره . نه اینکه بگم نیست ولی وقتی ازشون استفاده نمی کنم خیلی حالم بهتره .
4- تجربه خود از تاثیر خاطرات چاقی را در احساس ناامیدی و ترس از چاق تر شدن بنویسید.
افتضاح . حالم همیشه حراب بود . داغون بودم . هر چی بیشتر میخوردم داغونتر میشدم . ناامید میشدم آخه چرا من اینجوری ام . چرا من انقدر اشتها دارم ؟ چرا نمیتونم رژیم بگیرم ؟ مرور این خاطرات فقط یه تصویر سیاهه تو ذهنم . بیشتر حال و احوال سیاهی و اندوه و تیرگی تو ذهنمه . دقیق باید بازش کنم تا بتونم این دنیای سیاه رو شرحش بدم .
یکم برام دردناکه . البته میدونم مرور اون خاطرات باعث میشه من با ترسهام روبرو بشم و حالا با قدرت در مقابلشون ظاهر بشم . اون خاطرات همونا هستن ولی من عطای قبل نیستم .
آره من حالا عطایی هستم که دیگه از ترسهام نمیترسم .
چون فهمیدم من قدرت انتخاب دارم . آره من این عطا هستم . این عطا در مواجهه با خاطراتش نمیترسه .
چون فهمیده تمام اون خاطرات فقط انتخاب خودش بوده .
خدا رو شکر که من با دنیای شیرین لاغری آشنا شدم . خدا رو شکر که هدایت شدم .
5- خاطرات چاقی چه احساسی در شما ایجاد می کند و فکر کردن به لاغر شدن چه حسی در شما بوجود می آورد.
خاطرات چاقی برام جالب نیست . اولشاز تکرارش میترسیدم . میترسیدم دوباره همون حس و حالها در ذهنم غالب بشه . بعد به خودم اومدم و گفتم قدرت دست منه . مگه میشه من چیزی رو بخوام و نشه . من الان میخوام در دنیای لاغری زندگی کنم . اونم لاغری آسان و خودبخودی و استفاده از زبان بدن . پس فعلا نمیخوام چاقی رو انتخاب کنم . برای ذهن من فرقی نداره که چاقی رو بخوام یا لاغری رو . اون برای من راحتی میخواد . من در دنیای لاغری بسیار راحت هستم . پس هر دو با کمک هم لاغر شدن رو تجربه می کنیم و برای خودمون از این روزا خاطرات خوب میسازیم .
بیشترین خاطرات چاقی من مربوط به دوران بچگیمه . وثتی که مامانم منو با آدامس و شکلات و بستنی گول میزد تا چیزی که میخوام و نخره . ۷-۸ساله بودم قشنگ یادمه دستم رفته بود لای در و خیلی درد گرفته بود گریه میکردم بعد از کلی ناز و نوازش مامانم گریه های من قطع نمیشد . مثل یه دختر منو لوس میکرد . اصلا انگار نه انگار پسرم . مامانم گفت اگه بچه خوبی باشی برات هرچقدر دلت خواست بستنی میخرم . همین فکر درد انگشت منو از بین برد و این یکی از خاطراتم بود که از کوچیکی تو ذهنم هست .
بزرگتر شدم ولی فقط توهین میشنیدم . اما مامان همیشه دفاعمو می کرد . پسرم فقط یکم تپله . چرا تو روش میگید . نگید بچم چشم میخوره .
خاطرات چاقی زیادن . ولی دیگه نمیخوام انتخابشون کنم . ازشون نمیترسم . یاداوریش منو پر قدرت تر می کنه تا برای مواجه شدن باهاشون به انتخابهای صحیحم بیشتر توجه کنم . یعنی همین خاطراتم باز دو وجه دارن . من میتونم از اونها در جهت چاقیم استفاده کنم یا از اونها انگیزه ای بسازم برای لاغری .
چطور از ترسها میشه انگیزه ساخت ؟ دیدین وقتی فوتبال رو میبازیم چه انگیزه ای میگیریم برای اینکه بازی بعد رو خوب بازی کنیم . اینم دقیقا همونه . انگار یه جورایی مرور این خاطرات بهمون قدرت و انگیزه میده تا در جهت لاغری بهتر حرکت کنیم .
تنها خاطره ی خوب چاقی فقط خوردن هاش بود . دقیقا الان که فکر می کنم خوردنش تا زمانی بهمون حال میداد که ما گرسنه بودیم و سیر میشدیم واقعا مابقی خوردن هیچ حالی نمیداد .
یعنی دقیقا ما از قسمتهایی از دوران چاقی لذت میبردیم که مربوط به فرمول رفتاری لاغری بود . یعنی بزرگترین عامل لذت ما از چاقی دقیقا زمانی بود که ما بر اساس رفتار لاغری غذا میخوردیم .
وای خدای من پس حتی تنها لذت چاقی مربوط به لاغری بود .
یعنی حتی نهاست تلاش فرمولهای چاقی برای لذت ما فقط در همون برهه که نیازمون بود اوج لذتمون بود . وقتی سیر میشدیم دیگه حتی با وجود تمام اون فرمولها و خاطرات چاقی اون غذا بهمون حال نمیداد . من واقعا همینجور بودم بعد از سیری واقعا فقط با فرمول میخواستم لذت ببرم که هر چی بیشتر میخوردم حالم بدتر میشد .
نمیدونم چقدر تونستم منظورمو برسونم . ولی تنها خاطرات لذت بخش چاقی دقیقا مربوط میشد به اون زمان که من جسمم نیاز داشت . مابقیش فقط رنج بود و حالا کل زندگی من شده لذت . زندگی در لاغری همش لذت بخشه .
خدایا شکرت .
استاد بابت این تمرین عالی که باعث شد من به برداشتی برسم که حال عالیم عالیتر شد ازتون ممنونم .
به نام خالق یکتا سلام
درباره خاطرات چاقی خود شرح دهید. چه خاطره ای از چاق شدن و چاق تر شدن دارید
تجربه خود از تاثیر خاطرات چاقی را در احساس ناامیدی و ترس از چاق تر شدن بنویسید. وقتی چاق بودم میخواستم برم مهمونی عذاب میکشیدم که چی بپوشم با این که تعداد زیادی لباس داشتم اما همه یا کوچیک شده بودن یا به بدنم میچسبیدن خلاصه بدجور بودن تو تنم . هر جا میرفتم یه عالمه روش و حرف و حدیث که این چه وضعش برا خودت درآوردی و با عنوانی مختلف نزدیکانم صدام میکردن و میخندیدن منم برای این که احساس بدم از حرفاشون مخفی کنم خودم توجیح میکردم و میگفتم این طوری بهتر این طوری سالم ترم زیبا ترم یه شعرم میخواندم که الان یادم نیست اما خدا میدونه که چقدر احساس بدی داشتم اون موقع ها عصبانی میشدم از چاقیم میخوردم کلافه میشدم میخوردم حوصله ام سر میرفت میخوردم جایی میرفتیم چشمم دنبال غذا ها میدویید و همون لحظه چقدر از خودم بدم می اومد چه قدر احساس کوچیکی و تنفر داشتم و خودم تحقیر میکردم خدا اون روز ها رو برای هیچ کس نیاره . شروع میکردم به خواندن راجب مواد غذایی و چربی ها و ورزش های مختلف و پیاده روی های طولانی اگه سرعت پیاده رویم کم بود یا مسافت کم تر از یه ساعت بود ناراحت میشدم و عصبی و کلافه که آره امروزم بینتیجه نمیتوانستم از پیاده رویم لذت ببرم و احساس ناامیدی و یاس داشتم هی این کانال اون کانال به دنبال ورزش های مختلف برای لاغری و دست از پا دراز تر بی خیال میشدم. مدام خودم میکشیدم و دور کمرم اندازه میگرفتم اگه کم میشدم خوش حال و از طرفی نگران که نکنه دوباره برگرده و وقتی زیاد بود افسرده و ناامید اما تلاش میکردم به خودم روحیه بدم که نه چیزی نیست ۱یا دو گرم طبیعی هست . مسیر چاقی من این شکلی بود نوزاد بودم تپل بودم بزرگ تر شدم متناسب شدم و کم کم از از سوم چهارم دبستان شکم درآوردم تا دوم دبیرستان مریض شدم و لاغر شدم که روی این باور سلامتی = متناسب بودن و زیبایی باید کار کنم بعدش برای دوباره چاق شدن دکتر تغذیه رفتم و ول کردم نفهمیدم چی شد تا پارسال که دیدم بله بددجوری چاقم و تازه با سایت اشنا شده بودم ۱۲ قدم شروع کردم اما فکر کنم کامل ادامه ندادم اما این فکر که بدن من خواهان متناسب شدن رو داشتم و و از دست ۱۷ کیلو از چربی های اضافم راهت شدم اما ترس دوباره برگشتن این وزن و به دنبال تناسب بیشتر و راهکار های مختلف تا دوباره این بار باشماره ام وارد سایت شدم و الان هم قدم ۱۷ هستم شکر خدا .
5- خاطرات چاقی چه احساسی در شما ایجاد می کند و فکر کردن به لاغر شدن چه حسی در شما بوجود می آورد
مرور خاطرات چاقی احساس ناراحتی . بغض و غم و فکر کردن به لاغری و تناسب اندام انگیزه و شورو شوق به خصوص دیدن شگفت انگیزان این که وقتی متناسب بشم چقدر با اعتماد به نفس راه میرم و رفتار میکنم چقدر راحت تر با فراد ارتباط برقرار میکنم و لباس خیلی راحت تر از الان میتوانم انتخاب کنم و بپوشم و دیگه نگران چاقی نیستم و با خیال راحت زندگی میکنم و افکارم متمرکز تر میتوانم بزارم روی اهداف دیگه زندگیم خدا میدونه چقدر ذهنمدباز میشه و وقتم خالی میشه چقدر شاد تر و سرزنده تر و سالم تر هستم و چقدر آزادانه تر میتوانم تصمیم بگیرم کجا برم کجا نرم چیکار کنم و چه تجربه های زیبایی داشته باشم . اسکیت سواری دوچرخه سواری .
وقتی مغازه میری میتوانی چند تا لباس با قیمت یه لباس که اون موقعی که چاق بودی بخری اونم چون تنها همین سایز های کوچیکش مونده لاغری مساوی با فراوانی مساوی با سرازیر شدن بی نهایت نعمت چقدر پوستم بهتر از الان میشه خدایا شکرت برای تناسب اندامم
برداشت من از محتوای نوشتاری و صوتی هر چیزی طبیعیش بهتر این موضوع بارها و بارها شنیدم و الان هم به خودم یادآور میکنم و این تجربه رو با خودم مرور میکنم الان هم که از مسیر طبیعی و بدون هیچ زحمتی چاق شدم باید از همین مسیر طبیعی لاغر بشم متناسب بشم در واقع به حالت طبیعی و نرمال خودم برگردم و این مسیر همان لاغری با ذهن هست. درست مثل مهندسین که وقتی با یک وسیله روبرو میشند و نحوه ساختش بلد نیستند شروع میکنند به مهندسی معکوس که ببینن چه مسیری برای ساخت این این دستگاه طی شده
وقتی کودک بودیم دست به وسایل داغ زدیم تا ببینیم چی هست و دست مان سوخت از آن زمان به بعد وقتی وسیله داغی میبینیم دیگه دست بهش نمیزنیم چون اون عمل ما همراه با احساس درد بوده در نتیجه ازش دوری میکنیم در واقع از کودکی تا همین لحظه هر روز در ذهنم از طریقه دیدن و شنیدن و تجربه کردن اطلاعاتی جمع شده که همراه با احساس های گوناگون بوده در نتیجه اون احساسات خاطرات ما شکل گرفته درواقع خاطرات نتیجه نهایی احساسات ما هستند . فکر کردن یعنی مرور اطلاعات قبلی که به ذهن دادیم . وقتی مثلا دوستی میبینیم در خیابان در ذهنم به دنبال اطلاعات مربوط به اون فرد مرور میشه اطلاعاتی که همراه با احساسی هست و ما بر اساس اون احساسات عکس العمل نشان میدهیم خوش حال میشویم هم دیگر را در آغوش میگیریم و این چرخه فکر و احساس ادامه پیدا میکنه در واقع اول خاطراتمون مرور کردیم بعد احساس کردیم حالا احساس میکنیم و خاطرات بیشتری ثبت میکنیم . خاطرات چاقی رو خود من به وجودش آوردم وقتی یه غذایی دیدم و با آب و تاب از اون غذا تعریف کردم با احساس ذوق و شوق فراوان . قبل غذا طعمش برای خودم تجسم کردم موقع خواستن مدام به طعمش فکر کردم و به دنبال تجربه بیشتری از لذت اولیه بودم عین معتادی که اول یه مقدار مواد مصرف میکنه و به دنبال تجربه لذت بیشتر مواد بیشتر و بیشتری مصرف میکنه درست کاری که من انجام دادم غذا خوردن برام شد یه تفریح که همراه احساس کاذب شادی کوتاه مدت در صورتی که غذا ها هستند تا ما سوخت بدنمون تامین کنیم تا انرژی داشته باشیم برای حرکت برای این که بدنمون فعالیتش انجام بده پس باید با خودم روراست باشم وقتی میدونم زیاد خوردن به من آسیب میزنه نباید این کار کنم چه جوری ؟ با فکر نکردن به غذا ها مریم غذا خوردن نیاز به فکر کردن نداره مربوط میشه به بدن . موقع خوردن اصلا فکر نکن . الان که به خاطرات چاقیم نگاه میکنم تنها برای دقایقی احساس لذت داشتم اما همین که از سر میز بلند میشدم احساس دل درد . سنگینی . عذاب وجدان برای پر خوری و احساس تنفر نسبت به خود فقط درد بود و عذاب وقتی در مهمونی هستی همه مسخرت کنند و بهت تیکه بندازن یا لباس که میخری هی شکمت بدی داخل و دنبال لباسی باشی که شکمت معلوم نباشه لباس های خوشگل نتوانی بپوشی و با قیمت بیشتر بخری. نتوانی قشنگ راه بری یا بری کوه نوردی و پا درد و کمردرد بگیری لباس که تنت میکنی بد به ایسته در تنت و وقتی دیگران دارند میرقص ند و شادی میکنند تو یه گوشه بشینی و حسرت بخوری مریم واقعا چرا باید کوهی از زجر و فشار در ۲۴ ساعت از شبانه روز به خودت بدی تنها برای کم تر از یک ساعت لذت کوتاه اشتها نتیجه یک واکنش ذهنی به مواد غذایی اشتها زیاد نتیجه داستان پردازی هایی که ما برای هر غذایی می چینیم اصلا اصل این که حوس میکنیم شیرینی و تنقلات و غذا های مختلف بیش تر و بیشتر بخوریم به خاطر همین داستان پردازی هاست همین داستان هایی که در ذهنمون میسازیم حتی تصورش هم ميکنيم جوری که قشنگ دهنمون آب میافته و به شدت دلمون میخواهد اون غذا رو بخوریم و انگار تنها خواسته و هدف ما اون لحظه همون هست و هیچ چیز دیگه نمیخوایم حالا که دارم مینویسم میفهمم استاد وقتی گفتید افراد چاق قوی ترین قوه ی تخیل دارند یعنی چی حالا بهترین راه برای برطرف کردن این موضوع ۱. تغییر خاطراتمون در مورد غذا ها ۲. تغییر عادت خوردن بر اساس خاطرات الان که دارم فکر میکنم سبزی زیاد میخوردم میوه بعد غذا با این که سیر بودم میخوردم یا آب گوشت و …. با این فکر که خاصیت داره مفید برای بدن . پیتزا خانگی مادرم یا ماکارانی و فسنجون و…. با این فکر که خیلی خوش مزه مگه میشه آدم از این غذا ها بگزره هر روز که نیست هر ماه یا شایدم چند ماه یدفعه پس هر چقدر بخورم ایراد نداره یعنی درواقع به خودم میگفتم بخور که دیگه نیست و با فکر نبودنش و احساس بدی ایجاد میکردم و از اون طرف الان که هست پس قدرش بدون چه جوری ؟ با بیشتر خوردن . این داستان در مهمونی ها و کیک و شیرینی و شکلات و مسافرت و…… بود . واقعا هم جالب همیشه این گفته میشه که همین یه دفعه یه دفعه کار دست آدم میده اما بازم دست از این رفتار به خاطر درست کردن لذت زیاد برای خوردن غذا در اون لحظه نمیشه دست کشید نمیشه این طوری فکر کنیم و جوری دیگه عمل کنیم.
حالا که میدونم اشتها زیاد از کجا آب میخوره پس موقع غذا خوردن یا وقتی میشنوم فلان غذا داریم نباید شروع کنم به داستان پردازی بلکه باید ذهنم مشغول چیز دیگه ای کنم درست مثل دیشب که پیتزا داشتیم همین که ذهنم میخواست شروع کنه به داستان پردازی مچشو گرفتم و مشغول کارهای دیگه شدم . و سر میز هم سرم انداختم پایین و حواسم دادم به خوردنم و وقتی مادرم گفت بیا این تیکه رو هم تو بخور گفتم نه کافیه و از خوردن دست کشیدم .
اما گاهی این فکر می اومد در ذهنم که خوب چند تا تیکه بخورم سیر میشم نکنه کم بخورم سیر شم اون وقت بلافاصله به خودم یادآور میکردم که غذا خوردن محاسبات ریاضی نیست که بخواهم حساب کتاب براش کنم اگه دنبال لذت هستم باید آروم شمرده بخورم در واقع لذت بیشتر رو با ارامش و ارام غذا رو خوردن دارم جای گزین زیاد خوردن میکنم . اما نمیدونم این جای گزینی درسته ؟ یا دوباره میرسیم به همون سناریو چینی و این کار هم نباید بکنم .
یاحق 🌺
سلام دوست عزیز چقدر لدت بردم از دیدگاهتون نکات خوبی ازش گرفتم ممنونم
“به نام خداوند هستی بخش”
با سلام و درود به همگی؛
گام هفدهم :لاغری با ذهن و تاثیر خاطرات؛
به لطف خداوند مهربان امروز ۱۹ دی ۱۴۰۱ توانستم گام هفدهم از مسیر لاغری من را بردارم.
چاق شدن=خاطرات چاق کننده +رفتار چاق کننده+افکار چاق کننده
لاغر شدن=خاطرات لاغر کننده + رفتار لاغر کننده+ افکار لاغر کننده
من هم مانند همه ی افراد چاق دیگر مطمئنا خاطرات چاقی زیادی دارم که مرا به سمت چاقی کشانده است.از خاطرات بد چاقی می توانم به زمان هایی که برای خرید لباس به خصوص مانتو و شلوار می رفتم اشاره کنم که قبل از خرید با خودم می گفتم تو که میدونی سایز تو ، لباس و مانتو و شلوار خوشگل کم پیدا میشه پس مجبوری سایز بزرگ بخری که اکثرا قشنگ و خوش دوخت نیستند و مدل های ساده ای دارند و به سختی هم پیدا میشه و این کار من را از زندگی نا امید می کرد و خودم را برای وزن و شرایطی که برای خودم به وجود آورده بودم سرزنش می کردم و یک خرید خوب و لذت بخش را تجربه نمی کردم.یا زمان هایی که به مهمانی و یا عروسی دعوت می شدیم باید لباسی را انتخاب می کردم که اندام چاق من را کمتر نشان بدهد تا از آنها خجالت نکشم.یکی دیگر از خاطرات بد چاقی برای من ، زمان هایی بود که کاملا از وضعیت چاقی و اضافه وزن خودم به ستوه می آمدم و با حالت عصبی و ناراحت تصمیم می گرفتم که رژیم بگیرم و غذای کمتری بخورم و البته بعد از مدت کوتاهی چون ذهنم همچنان با چاقی خو گرفته بود و از آن لذت می بردم رژیم را رها می کردم و با حالت هیجانی حتی بیشتر از قبل غذا می خوردم و با این کار باز اعتماد به نفس خودم را ضعیف می کردم و روحیه ی خودم بدتر می شد.الان که فکر می کنم چاقی به جز لحظه ی خوردن مواد غذایی در دیگر زمانهایش پر بود از سر کوفت خود ،ناراحتی، عصبانیت،درگیری همیشگی ذهن و احساس دائم بی اراده بودن و خیلی حس های بد دیگر که باعث می شد من روز به روز چاق تر شوم هر چند که دوست داشتم لاغر شوم.اما حالا که چند وقتی است که در مسیر لاغری هستم احساسات خیلی خوبی را درک می کنم.ذهنم با آرامش بیشتری به این موضوع می پردازد.آگاه شده ام که می توانم با آموزش ذهنم به لاغری همان طور که چاقی را آموزش دیده بودم خیلی خیلی راحت و آسان وبا لذت فراوان لاغر شوم و لاغر بمانم.لاغر شدن با ذهن راحت ترین و آسان ترین کار دنیاست.من لایق لاغر شدن هستم و حتما لاغر و متناسب می شوم. “خدایا شکرت”
سلام خدمت استاد عطار روشن وقت بخیر.
این پیام که در همه فایلها از شما میشنوم از همان مسیری که چاق شدیم باید دور بزنیم و لاغر بشیم تاکید بر این داره که لاغر شدن آسان هست باید متفاوت از ذهن چاق رفتار کنیم تمرین این بخش خاطرات چاقی و ساختن خاطرات لاغری و در مسیر لاغری با ذهن و خاطرات لاغری ادامه بدیم
ذهن همه افراد چاق پر هست از خاطراتی که فکر کردن به رنگ و شکل و طمع اون غذاها باعث میشه شما با مواجه شدن با اون غذا اون قدر میخورند که ذهنشون ساکت بشه چیزی که برای خودم این خاطرات مرور شده و هر بار بیشتر به سمت چاقی حرکت کردم و اونقدر خوردم که ترکیدم یکی از خاطرات چاقی من به همون پیتزایی هست که در فلان سن نوجوانی با پدرم و مادرم به فلان رستوران رفتیم و خیلی بهم چسبید هم طعمش هم اون بافت نرم و کش دار پنیر پیتزا من هر زمان با پیتزا مواجه میشدم اونقدری هیجان زده میشدم که انگار قراره برنده مسابقه خوردن پیتزا بشم کلا استاد منم مثل شما از هیچ غذایی با دید بد نگاه نمیکردم همیشه به مامانم میگفتم چرا من از هیچ غذایی بدم نمیاد ولی داداشم از خیلی غذاها اونقدری بدش میاد که حاضره گرسنه بمونه ولی اونو نخوره ولی من یادم نمیاد از غذایی بدم اومده باشه مامانم هم منو با این دلیل قانع میکرد که تو خوش اشتها هستی داداشت چون خیلی لاغره دلش برنمیداره بد غذاست ولی من هیچوقت اینو درک نکردم مدام هم از خود داداشم میپرسیدم چطوری از خیلی از غذاها بدت میاد اونم در جواب چیزی نداشت بگه جز اینکه خب بدم میاد از رنگش از بوش عمرا نمیخورم و فلان و من میگفتم چرا من فلان غذا رو با اینکه شاید خوشمزه هم نباشه ولی چون بدم نمیاد میخورم یه تعداد غذاها رو حتی فکر کردن بهشون دهنم آب میفته اونم میخندید که تو شکمو هستی و مسخرم میکرد من وقتی بحث یه غذایی میشد که عاشقش بودم اونقدر بهش فکر میکردم تا باهاش مواجه بشم و در حد ترکیدن بخورم بعد از خوردنش اینقدر حس بدی میگرفتم که لذت اون خوردن هم از بین میرفت و تصمیم میگرفتم توبه کنم و از فردا شروع کنم به نخوردن حتی خوشمزه ترین غذاها با اینکه 13 سالم بود اما عذاب وجدان چاق تر شدن که بقیه مسخرم نکنن خیلی زیاد و زجر آور بود برام و هرچس بزرگتر شدم و اون سالی که 19 سالم بود و 13 کیلو کردم سعی کردم تا یک سال اصلا وزنم تغییر نکنه اما استاد اعتراف میکنم که اون یکسالی که مراقب زیاد نخوردن بودم که وزنم برنگرده غذاها هیچ مزه و لذتی برام نداشتن و اگه مثلا یک قاشق پلو بیشتر میخوردم یا ده تا دونه تخکالری اضافه رو کم کردم ولی بعد از یکسال که وزنم شروع کرد به اضافه شدن انگار خودمو باختم و گفتم هرچه باد آباد دیگه نتونستم تحمل کنم و خاطرات روزهای پرخوریم و غذاهای خوشمزه ای که یکسال حتی نتونستم بچشم رو از ذهنم بیرون کنم و اونقدر پرخوری کردم که کلا وزنی که کم کرده بودم برگشت تازه بیشتر هم چاق شدم و یه وقتی به خودم اومدم دیدم خیلی بی ریخت شدم تو آینه که میرفتم به خودم فحش میدادم شروع میکردم به باشگاه رفتن و ورزش کردن و رژیم گرفتن ولی دیگه یک کیلو هم کم نمیکردم و به من میگفتن استپ وزن گرفتی بخاطر رژیم های زیاد بقول معروفمعروف رژیم یویو ولی هیچوقت نتونستم قبول کنم که تا آخر عمرم چاق بمونم مدام تو اینترنت سرچ میکردم که بلاخره رسیدم به اون راهی که درسته که به این درک برسم که اون چیزی که درون مغزم هی میگه وای فلان غذا چقدر لذیده همون خاطرات چاقی هست و واقعا لذت بردم از این فایل و چقدر حتی فکر کردن به اون همه خاطرات پرخوری الان که در مسیر لاغری با ذهن هستم آزارم میده و دوست ندارم خاطرات چاقی تا ابد در ذهنم بمونه و از اینکه میتونم امیدوار باشم که میشه و میتونم خاطرات لاغری رو جایگزینش کنم حس امنیت و آرامش دارم و اشتیاقم برای ادامه دادن بیشتر میشه به امید لاغری دائمی خودم و همه دوستان هم مسیرم
به نام خدا
خاطرات من در پرخوری بیشتر برای مکان هاست مثلا من در مسافرت و مهمانی یشتر غذا میخورم احساس میکنم غذا ها وقتی تو دورهمی باشند خوشمزه تر هستند و احساس سنگینی بیشتر برای اون مواقع هست و مواقعی که غذا از بیرون میگیریم یا میریم رستوران اون جاها هم من پرخوری میکنم و دوست دارم میزو ببلعم ومتاسفانه اگر افرادمتناسبی باهام باشن که به اندازه نیازشون غذا میخورن من پیش خودم میگم وای چه کلاسی میزاره و از حرص اون بیشتر میخورم
الان فهمیدم که اینا باور من هست ووقتی تو این موقعیت ها هم قرار گرفت باید به اندازه نیازم بخورم و به هیچ چیز دیگه فکر نکنم بخور حیفه و بخور دیگه گیرت نمیاد و…نداریم فقط به قدر نیازت بخور تو ارزست بیشتر از یه و عده غذاست که به خاطرش احساس بد سنگینی و احساس بد عذاب وجدان را تحمل کنی یا حتی احساس بد بیکلاسی تو هم کلاس بزار به اندازه نیازت بخور تا متناسب باشی
سلام و عرض ادب حضور عزیزان متناسب
بعد ی وقفه نسبتا طولانی ک کلی تنبلی و مسافرت و تعطیلات رو بهونه کردم در حالی ک خودم میدونم ک مقصر خودم هستم ن عوامل بیرونی، بس خودمو جریمه کردم ک دوره ی صد گامو از اول برگردم شروع کنم و تا ب اینجایی ک متوقف شدم برگردم،
بعد یک سال و خورده ای در این سایت بودن و گوش دادن این فایلا باز هم همچنان باید اعتراف کنم گاهی بر اساس خاطرات دارم غذا میخورم دو هفته پیش ناهار قورمه سبزی بود و قشنگ متوجه زیاده رویم در غذا شدم و حس فشار شکم و گفتگوی ذهنی ک زیادخوردی و …این مواردو داشتم و عصر اومد سایت و این فایلو گوش دادم و همه چیزدر ذهنم شروع شد ب مرور کردن،آره من براساس اون شنیده و خاطرات قبل قورمه سبزی رو زیاد از حدم خورده بودم چرا ک گوشتش تازه و با استخون و چرب بود و من خاطره ام از همچین چیزی خیلی لذیذ بود و سبزی تازه و خورشت جاافتاده وبرنج معطر شمال وروغن حیونی و ،یعنی وقتی با خودم مرور کرذم دیدم دقیقا من باهمین وصف ها داشتم اضافه میخوردم اون غذا رو ،و یادم اومد موقع خوردن مدام حرفای اطرافیان و تعریفشون از غذا و این ک چهموادی داره در ذهن من و خاطرات مزه های خوشی ک قبلا از این حرفا ساخته بودم خودمو وادار میکردم ک قاشق های غذای اضافه رو دستانم ب سمت دهنم ببره وقورت بدم، بدون اینکه جسمم نیازی داشته باشه بدون توجه ب پیام های سیریم وفقط برحسب خاطراا از اون غذا و مواد من اضافه خوری و اشغال خوری کرده بودم، خیلی وقتها شده همینجوری غذا خوردیم و سالها ب همین روش جلو رفتم ک جسمی چاق رو ب نمایش گذاشتم و حتی همین الانم قبل نوشتن دیدگاه با اینکه من زیاد صبونه اول وقت نمیخورم ولی امروز رفتم سراغ صبحونه و برای خودم گوجه و خیارو پنیر و گردو اوردم وقتی ک داشتم میخوردم یهو یادم اومد من چرا همچین صبحونه ای برای خودم اماده کردم ،بله باز من بر اساس خاطرات اینکارو کرده بودم،دیروز دوستم مقداری گوجه فرنگی از باغشون بهم دادو موقع دادن اونا ملی از مزه و سفتی و ترش بودنشون تعریف کرد و گردوهایی ک باز همون دوستم داده بودو همینطور بر اساس خاطرات قبل خودم ک همیشه مامانم میگف پنیر رو با گردو بخور پنیر خالی نخور حافظت کم میشه خنک میشی،،😅 و منی ک پنیر رو خیلی دوست داشتم و از خنگ شدن میترسیدم همیشه کنارش از گردو استفاده میکردم یعنی سفره ای با موادی جلو روی خودم قرار داده بودم ک همشون بر اساس شنیده ها و خاطرات قبلم بود حتی خیاری ک خورد کردم بر اساس این بود ک گوجه و خیار کنار هم میان هم خوشرنگن و هم خوشمزه میشن ،لبخندی بر لبم اومد ک چقد خوب تشخیص دادم ک اوضاع چیه و ب اندازه نیاز بدنم استفاده کردم .و ی چیز جالب ک کامل ثابت میکنه ک از طریق اموخته های قبل مخصوصا افراد خانواده مابیشتر غذاهارو دوست داریم و یا دوست نداریم ،مثلا همین ته دیگی ک اغلب ایرانیا عاشقشن توی خونواده ما اصلا خوردع نمیشه و از بچگی مامان من غذارو جوری درست میکرد ک ته نبنده و ته دیگ ب اون صورت نون هیچوق نداشته باشه مگر خیلی وقتای کم از سیب زمینی زیر غذا استفاده میکرد ک از اون میخوردیم ولی ته دیگ نون رو اصلا و من توی مهمونی ها تعجب میکرذم ک چرا همه سرو دست میشکنن برا ته دیگ و حاضرن مقداری از غذاشونو بدن و ته دیگ بخورن در حالی ک ما بهمون گفته بودن ته دیگ سفته و خشک و دندون و لای دندون اذیت میشه با خوردنش و هیچ لذتی نداره و ما هنوزم ک هنوزه ،هیچ کدوممون ته دیگ دوس نداریم و توس ذهن من هر وقت کلمه ته دیگ رو میشنوم مساوی میشه با ی چیز خشک و سفت حتی خوردنش ازار دهنده و پر زحمت دقیقا چیزی ک از پدر مادرم شنیدم و ثبت کردم در ذهنم
من از طریق ذهنم چاق شدم هیچ عامل بیرونی نیست وقتی همیشه قبلش در ذهنم گقتگو و افکار و فرمول راجب مواد غذایی دارم و دیگه موقع خوردن هیچ دقتی ندارم ک اینا چیه دارم میخورم فلسفش از کجا اومده این غذا نونیه این یا اون یکی خوشمزه میشه و این گرمیه اون سردیه باهم خوب میشن و تعادل دارن و تمام این فرمول ها و نگرش ها ک سال ها خواسته و ناخواسته یاد گرفتم ب ذهن سپردم تکرار کردم و منو ب سمت چاقی بردن بدون اینکه بدونم کی و چ وقت چاق شدم ،الانم باید همونجوری با اموزش ذهنم لاغر بشم، من بر اساس نیاز جسمم غذا لازم دارم ن بر اساس خاطراتم ک الان اینجا پارکه و فلان چیز میچسبه یا این غذاخوری غذاش خوبه این کافه فلان چیزش عالیه و یا همین الان ک نزدیک محرم و نذری ها هستیم قیمه نذری و عطرش و ثوابش ،چقد با این افکار غذای اضافه خوردم،حتی هفته قبل ک عیدهای غدیرو قربان بود و شیرینی و شربت پخش میکردن، ی یار بیرون بودم و واقعا تشنم بود و نیاز بدنمو حس میکردم و از شربت وشیرینی ک بهم داده بودن شربت رو خوردم نگاهی ب شیرینی کردم از همون کشمشیا ک خیلی دوس دارم شیرینی سنتی خوشمزه تبرکم ک هست و خوردنش ثواب داره اینها فرمون و نگرش های ذهنم بود ولی چون قبلش این فایلو تازه گوش داده بودم با خودم مرور کردم تو گرسنه نیستی فقط تشنه بودی و همش یکی دو ساعت پیش صبحونه خوردی بس تو نیاز نداری فقط چون خوشمزه اس و کلی برات خاطرات خوش بچگی و عروسیا با این شیرینی رو داری میخوایی بخوریش،و با مرور همین ها من شیرینی داخل پلاستیکی ک تو ماشین داشتم گذاشتم و بعدشم حتی موقع گرسنگی یادم رف بخورم و وقتی ب خونه برگشتم بقیه ازش خوردن ولذت بردم از اینکه چقد ب موقع تشخیص دادم وحتی بعدشم نخورذنش برام لذت بخش تر بود،و یه چیز دیگه ک همیشه استاد تاکید میکنن استمراااار تکراااااار و تکراااااار ،من اگه این دوره روتکرار نمیکردم چون اول مسیر تناسبم و جوانه تناسبم ضعیفه و چاقی تنومند و پر رنگ ،اگه تکرار نمیکردم اموزش ها برام کمرنگ میشدو الان ک مثلا این فایلو دوباره بعد مدت ها گوش دادم باز برام اموزش لاغری پررنگ شد و دارم عملی اجرا میکنم و ایمان دارم ک در مسیر درست هر چقدم اهسته قدم بردارم ب مقصد تناسب ایده ال خواهم رسیدخدایا بی نهایت سپاس ک توفیق قرار گرفتن وتکرار و استمرار در مسیر زیبای ذهنی و تناسب رو ب من دادی
سلام دوست عزیر
الان که کامنت شما رو خواندم به خصوص در مورد فصل سرما و غذاهایی که میچسبه یادم اومد اتفاقا چند روز پیش اش پختیم با همین طرز فکر و من در این بحث که آره بستنی هم این موقع اونم زیر برف باشی میچسبه گفتم و خاطرات مدرسم مرور کردم یا رفتم کاکائو با مارک خاص خریدم برای مرور خاطرات دوران کودکیم جالب که از صبح بهش فکر کرده بودم و بارها طعمش در ذهنم مرور اما وقتی خوردم زیاد دوست نداشتم و احساس کردم خیلی شیرین هست و با برادرم نصف کردم .
متشکرم برای این کامنت که باعث شد این موضوع به یاد بیارم . شاد و متناسب باشید . 🌺
به نام خدا
من که تو ذهنم پر بود از خاطرات موادغذایی:
یادم میاد فصل سرما که میرسید خیلی کله پاچه میخوردیم وهرموقع کله پاچه داشتیم مامانم به خواهرم اینا زنگ میزد که شما هم بیاین خونمون و دورهمی کله پاچه میچسبه. و یادم میاد برای زبان کله پاچه دعوا میشد و لعاب دار وخوشمزه درست میکرد که هوش ازسرمون میرفت .
کباب وبساطش که روزهای تعطیل در دل طبیعت برپا بود واونهم دورهمی .
نون کوهی های مادرم که ازاین کبسه های بزرگ برنج پرمیکرد وبرای عصرونه ما بچه ها . یادم نمیره من گاها روزی ۶ تا۷ تا میخوردم .
سیب زمینی سرخ کرده وگوجه کنارش که پاشنه آشیل من بوده والان هم هست من که عادت به خوردن یه بشقاب برنج دارم موقع این وعده غذایی دوتابشقاب که حتمن میخورم وتازه یک کمی کنارمیزارم برای وعده شام وکمی برای وعده ناهار فردا .
پدرم عاشق گوشت هست واصلا غذای بدون گوشت بهش نمیچسبه وهمش سعی میکنیم خورشت روز که میمونه ب ای شام که خودمون یه غذای غیر گوشتی داریم به اون بدیم . واگه غداش گوشت نباشه میگه شب خوابم نمیبره .
آره ذهنم پرهست از فرمولها وخاطرات چاقی و هی به خودم فشارمیارم مونکن شم .
البته تاحدودی تونستم از خاطرات کم کنم اما خودم متوجه هستم بعضی جاها رفتارم رفتار فرد متناسب نیست وسعی میکنم که اینگونه خاطرات رو در ذهنم کمرنگش بکنم .
متناسب بودن رویای دست یافتنیه اگه بتونیم ذهنمون رو کنترل بکنیم از این افکار چاق شونده.
متناسب شدن آسانترین و راحت ترین کاردنیاست . کافیه موانع ذهنی رو بردارم خودبه خود متناسب میشم.
بنام خدا
سلام
اوایل که چاق شدم که خوشحال بودم خوشکلتر بودم همه دوستم داشتن خوش آب و رنگ بودم تا بعد بارداری تنفرم شروع شد چون لباسهامو دوست نداشتم تیپمو دوست نداشتم نگاه جاریم میکردم خیلی متناسب بود مانتو کوتاه خوش می پوشید حسرت میخوردم اونم زایمان کرده بود اما چقدر تفاوت این حرف ۲۰ سال پیش هستش اما یادمه وقتی میرفتم،پرو هیچی اندازم نبود نا امید بیرون میامدم هر وقت همسرم می گفت بیا برو خرید باهاش دعوا میکردم که من هیچی اندازم نیست دست از،سر دلم بردار اینها همه خاطرات چاقی هستن که اگه بنویسم خیلی میشه الان هستن اما خیلی کم رنگ چون خاطرات جدیدم یعنی لاغری دارن یواش یواش جای گزین اونا میشن با هر فایل یه ذره هم که شده از اونا کم رنگتر میشه و لاغری با ذهن هر،روز داره تو ذهنم بیشترو بیشتر جا باز میکنه پن یاد گرفتم چاقی را از دوران کودکی تا الان و لاغری هم یاد کرفتنی هست خیلی آسونتر از،چاقی هستش فقط باید باور کنیم لاغری با ذهن را اونوقت با آموزش فرمول های صحیح لاغری خودش میاد بی سرو صدا آرام آرام هیچ عجله ای نیست چون ما یک شبه چاق نشدیم که الان یک شبه لاغر،شویم این پروسه زمان میخواد من هر روز دارم ادامه میدم و جاقی،هم همراه منه کاری باهاش ندارم باهاش در صلح هستم راه خودم را میرم و ایمان در سال ۴۰۱ شگفتی ساز میشم انشاالله .
مرسی استاد بابت تک تک فایلهای زیباتون
به نام خدای مهربان
من امروز می خواهم بگم من میخوام به همان طریق که چاق شدم لاغر بشم پس من میتونم لاغر بشم و لاغر بمانم چون دارم ازطریق ذهنی لاغر میشم و این تنها راه درست و اصولی لاغر شدن هست .ما در گذشته ازطریق ذهنمون چاق شدیم پس حالا هم میخواییم از طریق همون ذهنمون لاغر بشیم .
ما در طی روز بینهایت تصاویر رو میبینیم .
مغز ما هیچ توانایی برای تصمیم گیری نداره اون ازطریق شنیدن ها و دیده ها و تجربه های ما تصمیم میگیره .
مثلا در گذشته اگر ما شنیده باشیم فلان آدم ،ادم خوبی نیست ما دوست نداریم با اون فرد ارتباطی قرار کنیم حتی اگر تغییر کرده باشه و انسان درستی شده باشه اما ما دلمون نمیخواد باهاش در ارتباط باشیم و بر اساس اون شنیده های گذشته ی خودمون با اون شخص برخورد میکنیم و ارتباط برقرار میکنیم .
و یا مثلا اگر در گذشته در یه جایی برای ما اتفاق بدی بیفته دیگه تا سالها از اون مکان بدمون میاد چرا ؟؟چون خاطرات اون مکان برامون مرور میشه وچون اون خاطره برامون ناراحت کننده بود تمام تصمیمات بر اساس اون خاطره شکل میگیره .
پس ذهن ما بر اساس اطلاعاتی که بهش دادیم تصمیم میگیره که اسم این اطلاعات ما رو میزاریم خاطره
حالا نقش خاطره درباره چاقی و لاغری چیست ؟؟
همه ی ما در مورد غذاها یه سری تعریف ها داریم که باعث میشه ما تصمیم های متفاوتی بگیریم
مثلا ما ایرانی ها در مورد قورمه سبزی کلی تعریف داریم که وای سبزیش سرخ بشه و گوشتش گوسفندی باشه و….خیلی عالی میشه و همون باعث میشه خود به خود بیشتر بخوریم و اما ممکنه این تعریفها در ذهن افراد در جاهای مختلف دنیا متفاوت باشه و هر کس بر اساس تعریفای خودش عکسالعمل متفاوت نشون میده پس همین قورمه سبزی که در ذهن ما کلی خاطره داره ممکنه در ذهن یک فرد خارجی هیچ تعریفی نداشته باشه و یا ممکنه کسی در ذهنش از ماکارانی کلی تعریف داشته باشه که کس دیگه نداشته باشه و همین باعث میشه افراد رفتارهای مختلفی در مقابل غذاها داشته باشن.
حالا مسأله ای که در افراد چاق وجود داره اما در افراد لاغر وجود نداره این هست که چاق ها کلی اطلاعات کاذب از انواع غذاها دارن که لاغرها ندارن
چون این اطلاعات با احساسات ما قاطی میشه باعث میشه چاق ها رفتارهای نادرستی داشته باشن.
پس چاق ها برای خیلی از غذا ها سناریو دارن
مثلا من در گذشته برای :
ته دیگ میگفتم وای من عاشق اون ته دیگ خوردن با غذا هستم و اون برشته بودنش هستم و…
برای فست فود بارها میگفتم من عاشق اون پنیر روی اونها هستم که خیلی کش میاد و …
برای ساندویج میگفتم من عاشق اون نون باگت خوشمزه اش هستم ویا اون دستی خوردنش هستم که قاشق و چنگال نداره
برای انواع سوخاری ها میگفتم من عاشق اون پودر سوخاری دورموادشون و اون طعم بینظیرشون هستم و ….
برای چیبس وپفک میگفتم من عاشق اون شوری و تردید پفک و اون طعم های خاص چیبس و کرانچی و پفک و اون خاش خاشی بودنشون هستم .
و همیشه در گذشته وقتی با اونها مواجه میشدم تا تهش رو میخوردم و بعدش هم کلی عذاب وجدان داشتم و تازه بعدش هم از ضررات اونها میگفتم که وای خیلی برای. بدن ضرر دارن و اما میخوردم .همیشه تقصیر این رفتارهای پرخوری خودم رو گردن اشتهام میزاشتم و طوری حرف میزدم که انگار یه چیزی از بیرون میاد به زور غذا وارد بدن من میکنه و من هیچ تقصیری ندارم در حالی که تمام رفتارها و عکس العملهای من با غذاها به خاطر خاطرات و سناریوی هست که من از اونها در ذهنم دارم حتی افرادی که میگن من در موقعیتهای خاص بیشتر میخورم مثلا در ناراحتی و یا شادی و یا بارداری و یا بیماری و یا سفر و یا … همش به خاطر این هست که در ذهنشون کلی ورودی از اطرافیان داشتن که آدم در این جور مواقع زیادتر میخوره و عوامل تحریک کننده هم تا دلتون بخواد هست .
پس من هم باید خاطراتم رو تغییر بدم هم عادتهام رو که بر اساس خاطرات بود ه رو تغییر بدم
من باید ارتباط بین خوردن و خاطرات و اطلاعات قبلی رو ازبین ببرم تا موفق بشم و من خیلی در این زمینه روی خودم کار کردم از تکنیکهای استاد در دوره هاشون استفاده کردم که رابطه ی من با این غذاها متناسب گونه و عادی باشه و خیلی هم نتایج خوبی گرفتم چون بارها گفتم
این مواد غذایی هیچ فرقی با هم ندارن
اونها رو تفکیک نمیکنم
همه برای تامین انرژی جسمی من اومدن
اونها ترس ندارن.
رفتار غذایی من با اونها ترس داره
تمام اونها برای لذت بردن من اومدن
هیچ غذایی با من دشمنی نداره که من روچاق کنه و یکی دیگه رو لاغر کنه .و …..
من الان خیلی راحت تر بدون توجه به خاطرات ام غذا مصرف میکنم دقیقا مثل متناسبها رفتار میکنم ممکنه غذایی رو هم بیشتر از یکی دیگه دوست داشته باشم اما همون رو هم یاد گرفتم به اندازه نیازم مصرف کنم مثل دخترم و یا پسرم و …
رفتار من بر اساس خاطره های داره شکل میگیره مثلا من بارها شده سیر هستم اما چون غذا رایگان بوده با پولش رو دادم یا خوشمزه بوده یا چون زیاد بوده و یا چون مهمان بودم و یا چون نذری بوده و … من بیشتر از نیازم خوردم و همون اضافه بر نیاز خوردن من باعث چاقی من شده .بعض از غذاها هم بر اساس تعریفهایی که دارم زیادتر میخورم و اما من مدتها هست در چند مورد بالا که گفتم زیاده روی در خوردن دارم خیلی بهتر عمل میکنم طوری که خودم و اطرافیانم شگفت زده میشن که چطور اینقدر خوردی خوب بیشتر. بخور اما من نمیتونم چون دیگه عطر و بو و شکل اون غذاها رو گذاشتم عطر و بو و شکل و مزه ی تناسبم و هر گز با دیدن اونها پر خوردنم زیاده روی نمیکنم و اینقدر این تمرین رو انجام دادم که ناخود آگاه به اندازه نیازم میخورم و رفتارهای جدیدی دارم .
همین امروز ظهر ناهار پیراشکی داشتم با کالباس وپنیر اما ازبکی بیشتر دوست نداشتم و نتونستم بخورم و اما بعدش بچه هام چیبس بزرگی خریده بودن که بخورن و اما نخوردن و من از جلوی اونها برش داشتم اما فقط دو دونه خوردم و انگار سیر بودم و بهم مزه نداد و الان داخل کابینت هست و گفتم برمیدارم هر وقت نیاز داشتم. میخورم و به زور وارد بدنم هیچ مواد غذایی رو نمیکنم .
من خیلی وقت هست در مهمانی ها و سفرها و دورهمی ها و تولدها و .. به دنبال نقشه کشیدن برای خوردن نیستم و اصلا حتی دوست دارم به جای بیشتر خوردن بیشتر لذت ببرم و کارهای دیگه بکنم که اینم از مزایای استفاده. از دوره های استاد هست که کلی ازفرمولها رو در ذهنم جابه جا کرده .و واقعا دیگه به جایی رسیدم که خوردن رو برای رفع نیاز بدنم میخوام و غیر از اون در هر زمان دیگه بهم لذت نمیده حالا شاید خطاهایی هم هنوز داشته باشم اما بسیار کم و نا چیز شدن .و من عاشق این سبک زندگی و خوردن وتفریح کردن و خرید کردن و سلامتی هستم و از خداوند شاکرم که در این مسیرم و دارم این همه تجربه های عالی رو با هم میچشم.
خدایا شکرت کمک کن بازم متناسب تر بشم چون من در مسیر تغییر کردنم و اصلا طبیعی که من متناسب بشم و اگر من متناسب نشم پس کی متناسب بشه .من راحت چاق شدم پس راحت هم لاغر میشم چون در مسیر درست هستم.
سلام دوست عزیز
از این که میشنوم متناسب شدین در این مسیر بسیار خوش حال شدم و امیدوار که منم میتوانم به آنچه که میخواهم برسم . متشکرم برای به اشتراک گذاشتن تجربیاتتون. یا حق
وقتی رفتارمو مورد بررسی قرار دادم دیدم چقدر در گذشته برای اوردن همه چی سناریو داشتم
در رژیم ک بابد غذا رو اینطوری درست کنم متفادت رژیمی چقدر خودمو اذیت میکردم و وقتی با ی غذای مهمونی مامان پزی یا تولدی عیدی مراسمی روب رومیشدم از بس قحطی ب خودم از اون میدادم ک بی اختیار میخوردم اونقدر ک دیگه برام جذاب نبود ولی باز ادامه میدادم
می رفتیم فروشگاه خرید و من ک اصلا تنقلات نمیخوردم اوجا میگرفتم میومدم و اما اون بسته ها میگفتن بیا بخور منو و من اروم و قرار نداشتم یا عید ک میشد از بس من ک خیلی ب شیرینی علاقه داشتم خودمو ازش محروم میکردم اونقدر خطو نشون میکشیدم اما تاشیرینی میدیممیخوردم یا اگه نمیخوردم همش بهش فک میکردم
همه این رژیم ها باعث شدن من کنترلی رو خودم نداشته باشم بخورم چن ذهنم میگف اما الان احساس بهتری دارم هر بار ک سیرم نمیخورم هربار سیرم و از چیزی ک دوس دارم میگذرم ذهن من تشنه بود گشنه بودو من فقط دنبال کوچک کردن معده بودم خدایا شکرت من لایق تناسب هستم من خودمو میبخشم از جسمم معذرت میخوام متاسفم ک انقدر ندیدمت انقدر اذیت کردم میبخشم خودنو برای همه اذیتهایی ک ب خودم دادم از خدای خودم معذرت میخوام ک نعمتهایی ک خدا روزیم کرد و من بد دونستمشون معذرت میخوام
چقدر دنیاو سرزمین لاغری با ذهن شیرینه چقدر خاطراتم زیباتر شدن نگاهم زیباتر شده خدایا شکرت برای این نگاه های زیبا
من خوشبختم خوشبختی همین احساس زیباست
سلام استاد عزیز
من امروز گام هفدهم را برداشتم وخاطرات گذشته چاقی هم برام تداعی شد حس زیاد خوب نبود اما انتخاب خودم بوده من میتونستم هر بار رفتارهای اشتباهم را تکرار نکنم وچاق نشوم ولی این من بودم که روند چاقی را انتخاب کردم پس خاطراتش را هم میپذیرم
همیشه از لباس خریدن فرار میکنم هر بار که بهم پیشنهاد میدهند بریم برای خرید لباس به هر بهانه ای نمیرم ومیگویم بزار چند کیلو کم کنم بعد میرم بعد یک ماه میگذره بعد متوجه میشم هیچ اقدامی انجام نداده ام
هر بار برای خرید لباس میرفتم از ابتدا میگفتم بزرگترین سایزتون را به من بدهید از ترس اینکه اندازه ام نباشد بعد وقتی میپوشیدم بهم آویزان بود خلاصه خاطره خوب هیچ وقت از خرید لباس نداشتم وهمیشه یه سایز بزرگ میخریدم تا چاقیم کمتر معلوم باشه
خاطرات غذا مرتب به ساندویج فکر میکنم ووقتی میرم بیرون خودم را دم فست فودی میبینم بعد هم میگم برای بچه ها اما همیشه خودم بیشتر از همه میخورم هر وقت عصر بچه ها را میبرم بیرون بیشتر به هدف یه چیز خوشمزه خوردن میرم حالا یه پیراشکی-بسنتی -شیرینی انواع خوراکیها باید یه چیزی بخوریم وبرگردیم واین عادت اشتباه را به بچه هام هم انتقال دادم تا بیرون هستیم اگر یه بار چیزی بیرون نخوریم تعجب میکنند ومن یک بار هم گرسنه نبوده ام وفقط برای تفریح خورده ام
سپاس عزیز بابت تهیه این فایلها
خدایا متشکرم دوستت دارم
به نام خداي مهربانم
سلام استاد عزيز!
به لطف بيكران خدارند مهربانم و شما تونستم هفدهمين گامم رو با موفقيت برداشتم و هداوند رو شاكرم از اين بابت!
گفتن خاطرات چاقى براى من اصلا قشنگ نيست چون اولين چيزي رو كه به يادش ميفتم پوشيدن لباسهاى زيبا در اتاق پرو بوده كه يا اندازه ام نبوده يا تو تنم اينقدر زشت و بى ريخت نشسته بود كه حالم بهم ميخورد از خودم و هرچي خوردن!! كه چرا اينجوري كردم با خودم !! يا وقتي ياد اين ميفتم كه چطور موقع پرو فروشنده مغازه كمكم ميكرد تا زيپ لباسم رو بزور بتونه ببنده حالم و بد ميكنه!!!
استاد من اين رو كاملا با شما موافقم!! براى خود من بارها پيش اومده تو زندگيم كه بيرون بودم و تو ذهنم داشتم براي يه غذاي خوشمزه كه عاشقشم نقشه ميكسيدم كه برسم فقط خونه اينكارو ميكنم يا اونكارو ميكنم!! اينقدر نقشه ميكشيدم براي خوردن كه ديگه اون لحظه دلم نميخواست به چيزهاي مضر اون غذا حتى فكر كنم ، تازه بعدش كمى عذاب وجدان ميگرفتم!! عذاب وجدان اصلي رو موقع خواب ميگرفتم كه ديگه همه زورم رو واسه هر نوع خوردنى زده بودم!! سنگينى بيش از حد باعث ميشد حالم از خودم بهم بخوره!! اما چه فايده؟! فكر ميكنيد صبح كه بلند ميشدم به خودم ميومدم؟! زهى خيال باطل !! اشتها بيشتر !! گشنه تر از ديروز !!! واي حتي حرف زدنشم حالمو بد ميكنه از اون آزدم با چنين شخصيت رفتارى!! اما الان خوب ميفهمم يه آدم لاغر تو همون لحظه از غذايي كه ميخوره لذت ميبره به اندازه نيازش ميخوره!! چيزي كه دارم الان ياد ميگيرم!! هروز توي اين فايلهاي شما يه چيزيه كه روز قبل نشنيده بودمش ! يه چيز جديد كه منو سوق ميده از هدفم دور نشم !!
من واقعا از شما ممنونم استاد عزيز🙏🏻
سلام به همگی مخصوصا استاد نازنینم
یه اعترافی بکنم تا تایید بشه حرفای استاد برای هممون
همین الان که داشتید حرف از ماکارونی و ته دیگش میزدید من قبلش تصمیم داشتم برای ناهار شامی پلو بپزم ولی خاطره ای که از ماکارونی تو ذهنم همزمان با حرفای شما مرور شد یه ان تصمیم گرفتم ماکارونی بپزم، انقدر که خاطرات خوبی که از مزه یه غذا تو ذهنمون داریم تاثیر گذار هست در خوردن بیشتر اون غذا، ولی من به خودم اومدم و اینکارو نکردم، چون میدونستم اگه با این حد از ولعی که در من ایجاد شد بخوام ماکارونی بپزم حتما بیشتر از حدم میخورم و گذاشتم یه وقت دیگه بپزم
حالا جالب اینجاست که چاق ها اگه از یه غذایی خوششون بیاد انقدر میخورن تا غذا تموم شه ولی متناسب ها اگه از یه غذایی خوششون بیاد همون مقدار به اندازشونو با لذت بیشتری میخورن نه مقدار بیشتر
من عاشق شیرینی هستم و دلیلی که هنوز نتونستم باهاش درست رفتار کنم اینه خاطره خیلی خوبی از مزش دارم و هنوز خاطره جدیدی ایجاد نکردم از خوردنش چرا؟؟؟ چون هربار خریدم از تو همون قنادی نقشه کشیدم برا خوردنش و چون نقشه رو از قبل کشیدم اصلا جور دیگه نتونستم رفتار کنم و تا پام خونه میرسید عین نقشه رو ناخوداگاه اجرا میکردم اونم با چه عجله ای، انگار اخرین شیرینی عمرمه و دیگه قرار نیست بخرم،همتون میدونین چی میگم
اینه که خاطره هایی از مزه غذاها تو ذهنمون داریم و اون نقشه ای که در عرض چند ثانیه از ذهنمون میگذره برا خوردنشون باعث میشه نتونیم خاطره جدیدی از خوردن اون غذاها تو ذهنمون بسازیم، فکر نکردن به غذا و نقشه نکشیدن برا خوردنشون خیلی مهمه در اجرای موفق تمرین ها
در مورد خاطره چاقی هم من در تمامی سالهایی که لاغر شدم فقط خاطره شکست از رژیم و یادمه، یبار نشده بود که لاغر بشم و مثلا دو سه سال تونسته باشم همون وزن بمونم،تا لاغر میشدم در عرض چند ماه همه وزن هام برمیگشت، دیگه انقدر برام عادی شده بود این موضوع که آخری ها میگفتم یکم لاغر شم عیب نداره باز چاق شدم حداقل چند ماه لاغر باشم، چقدر گناه داشتم واقعا
دقیقا هم مثل فرمولی که تو متن نوشتین عمل میکردم هر غذایی که میخوردم به راحتی باهاش چاق میشدم و در من خاطرات چاقی ایجاد میکرد من افکار چاق کننده داشتم پس رفتارهایی رو انجام میدادم مثل پرخوری که چاق کننده بود و بعد خاطره چاقی از انجامشون در ذهنم شکل میگرفت و اخرشم جسم چاق نتیجش بود
الان باید افکار لاغر کننده داشته باشم چه جوری؟؟ با خوندن و گوش دادن و نوشتن در سایت، بعد رفتار لاغر کننده داشته باشم یعنی به اندازه بخورم و از غذا فقط برای تامین انرژی روزانم استفاده کنم و خوشمزه ترین غذاها و دسر هارو زمانی که سیرم رد کنم، در این صورت کم کم خاطرات لاغری در من ایجاد میشه و نتیجش میشه جسم متناسبم
خیلی فایل خوبی بود یعنی عالی بود
روز خوش
سلام و درودفراوان بر همه دوستان عزیز و استاد گرامی
از اشتراک گذاری این فایل پر از آگاهی صمیمانه سپاسگزارم.
خاطرات چاقی
اگر واقعیت را بخواهید حالا که خوب فکر میکنم می بینم خاطرات چاقی در من دوره ای است . یک دوره خاطرات منفی چاقی اعم از عذاب خرید یا دوخت و اندازهگیری خیاط برای لباس ، از تلخترینهاش این بود که یک بار یکی از دوستانم سر جانماز من رفت برای نماز خوندن همیشه لباس تمیز میگذاشتم که با اون نماز بخوانم دیدم که با حالت خنده آمد بیرون گفت این برام اندازه نیست وقتی وارد اتاق شد بزرگی سایز دامن رو نشون داد البته قصدی نداشتن ولی من از اینکه همسرم این صحنه رو دید خیلی خجالت کشیدم .
هر بار یاداوری خاطرات اتاق پرو برام عذاب اوره .
اما دوره ای از خاطرات هم بر میگرده به سفره های خوش اب و رنگی که از کودکی عاشق برنامه ریزیش بودم چون خونه پر رفت و آمدی داشتیم. حتی یادم میاد برای چیدمان بهتر نقاشی از ملزومات سفره میکشیدم تا بدونم موقع مهمونی هر چیزی را کجا بزارم .
عاشق تزیین شیک سالاد و غذا بودم و هستم دوست دارم مهمونیهام شیک باشه با تنوع غذایی و …
الان این تضاد خاطرات از چاقی تو ذهنم داره مرور میشه . واقعا وزنه خاطرات منفی سنگینتر و رنج اورتره . اون خاطراتی را که از پخت و پز و شام و ناهار درست کردن دارم ،قسمت خوشایندش برای دیگران بوده و هست اونها بودند که از محصول آشپزی استفاده میکردند و سهم من از این تلاش برای تزیین غذا فقط چاق شدن ذهنم ، توجه و تمرکز بر غذا و طبیعی شدن چاقی بوده بدون اینکه من خیلی پرخور باشم.
واقعا فکرمون عموما در مورد خوردن ، خوشمزه کردن غذا و شنیدن به به و چهچهه دیگران بود
عجب پس من چقدر از حافظه خودم ، انرژی ناخودآگاه و تمرکزم را ساعتها به غذا اختصاص میدادم و با اینکار غذا رو هر لحظه به بدنم وارد میکردم ؟…
یا خدا!!! هم شکرت برای این نظم و قانون در دنیا و هم شکرت که ما با آموختن و آگاهی از این موضوع میتوانیم به تناسب خودمان کمک کنیم .
من هر لحظه بعد از امروز را اختصاص میدم به تمرکز بر تناسب اندام . به باورهای مثبت از زیبایی تناسب اندام و لاغری به اینکه مهمونی فقط غذا نیست اتفاقا اگر وقت بیشتر بزارم برای برنامه های تفریحی هم خودم خسته نمیشم هم مهمونیهامون پر نشاط میشه .
این همه بازی گروهی این همه برنامه های خنده دار و پر از شادی که میشه فضایی مهمونی را باهاش پر کرد تازگیها بازی مافیا شده پای ثابت مهمونیهامون همین طور پانتومیم که از خنده روده بر میشیم. باورتان بشه که مهمونیهامون ارزانتر از قبل بانشاط تر شده ، حالا وقتی میگیم برای غذا نیامدیم مهمونی از ته قلبه .
ممنونم استاد
سلاااام الهی حال دلتون عالی باشه هم کلاسی های متعهد 😊👋
خاطرات چاقی باید تبدیل به خاطرات لاغری شوند وگرنه لاغر نمی شویم 🌟
یه عالمه خاطره چاقی داریم از وقتهایی که از هر روشی اقدام می کردیم تا لاغر بشویم و هربار شکست می خوردیم و به تعداد هر بار شکست یک خاطره چاقی دازیم که ما را ناتوان کرده است هر بار که فکر می کنیم در واقع خاطرات ذخیره شده در ذهنمون رو مرور می کنیم و هر فردی نسبت به تجربه خودش یک عملکردی داره برای منم هم پیش اومده در یک شهر در یک محل اتفاق فوق عالی احساسی خاطره دارم و در محله دیگرش اتفاقی که دوست ندارم بهش فکر کنم و همین موضوع باعث شده بود همین که اسم اون شهر میومد احساسات درونیم منقلب می شد و حالم بد می شد اصلا از اسمش و خود اون شهر فراری بودم در صورتیکه شهرش مشکل نداشت محل و آدمهاش هم مشکلی نداشتند تجربه ای رخ داده بود که نتونسته بودم برای خودم حلش کنم و بار هیجانی زیادی برام داشت .
افراد چاق برای غذا ها کلی سناریو دارند و خاطره که احساس لذت را براشون تداعی می کنه به خاطر همین وقتی نیاز به حس لذت دارند به سراغ غذاها می روند و مثلا یک ماکارونی را انقدر آب و تاب می دهند در ذهنشون که نخورده کلی خوردند 😄و فکر کردن به این غذاها و نحوه پخت بهترشون و حس لذت ته دیگ و ادویه جاتشون همه این خاطرات را در ذهن تقویت می کنه و فرد وقتی به غذا می رسه دیگه نمیتونه به اندازه نیازش بخوره و فراتر از نیاز مصرف می کنه و بعد عذاب وجدان میگیره و پشیمان می شه و تصمیم میگیره که دیگه پرخوری نکنه و اتفاقا باعث میشه توجهش بره روی موضوع و بیشتر ذهنش او را به سمت پرخوری هدایت می کنه .در تمام روشهای لاغری اول مقدار اضافه وزن ما را بهمون می گفتند و بعد برنامه ی محدود کننده که چه غذایی و چقدر مصرف بشه اما خاطرات ذهنی ما نسبت به غذاها سرجاش بود و بعد از چند روز خسته می شد و باعث می شد ما مسیر را رها کنیم و این دلیل شکس ما از اون مسیرها بود
باید خاطرات لاغری ایجاد کنیم
و تنها روش آموزش لاغری با ذهن است .
کاری به خاطرات چاقی نداریم یواش و آروم و بی سرو صدا 🤫😶فایل گوش می کنیم و یادمیگیریم و تکرار و تمرین و استمرار و سعی میکنیم این آگاهی ها را در رفتارمون عملی کنیم نتیجه میشه
الکار لاغری +رفتار لاغری=لاغرشدن
کم کم توجه ما میره روی خاطرات لاغری (دیدن تصویر شگفتی سازان میتونه خاطرات خوبی باشه برامون )درواقع عملکرد ما طبق آگاهی هایی که دریافت می کنیم احساس و تجربه ای در ما ایجاد می کنه که میشه خاطرات لاغری که هر چقدر بیشتر باشه و تقویت بشه به طور ناخودآگاه اجرا میشه .
افراد متناسب برخوردی خیلی معمولی با غذاها دارند ممکنه غذایی مورد علاقشون باشه و در یک ماه چندین بار بیشتر استفاده کنند ولی هربار به اندازه نیاز بدنشون استفاده می کنند و خاطرات لاغری فرمول مناسب اندامشون هست.
اما افراد چاق آشغالخوری های بسیاری دارند چون فرمولهای ذهن چاق را دارند ما آموزش دیدیم که وقتی عصبی هستیم طبیعی بیشتر بخوریم یا اگر بیمار شدیم لازمه بیشتر تقویت بشیم به وقت بارداری هم نیازه بدن به وقت خستگی هم همینطور و کلی سناریو داریم و تمام این فرمولها در ذهن ما مانع لاغری ما هستند و باعث فرمانهای مغزی بسیاری در ما می شوند بنابراین عملکرد صحیح ما بسیار مهمه و آگاهانه مصرف کردن هم .
ما یاد گرفتیم بهونه بیاریم که اشتهامون زیاده و اشتها شخصی بیرون از من نیست انتخاب من از خوردن و حجم آن یعنی اشتهای من که در دست منه باید بپذیرم اگر قرار باشه باز بهونه بیاریم باید اینجا هم درجا بزنیم .🤔
احساس لذت و حال خوب برای ما ضروریه و هیچ وقت آموزش ندیدیم چه طور به این حال خوب برسیم ؟!و این احساس نیاز داره خودشو به صورت ناسالم بروز میده مثلا وارد رابطه عاطفی میشیم که نیاز به محبت و یا تایید شدنمون برطرف بشه و یا پرخوری که هر لقمه اضافه خسارته .فشار و درده و حال بد (یاد گلدونم افتادم خیلی دوسش داشتم وقتی خریدم فروشنده گفت فقط نصف استکان آب بهش بده بعد از مدتی یه پاجوش کوچولو هم کنارش داشت یهو به مغزم زد گفتم مادرو بچه تشنه می مونند من یک استکان آب می دهم و الان چندماه گذشته دیگه بزرگ شدند با خودم فکرکردم خاکش سبکه و اضافه آب از زیر گلدون خارج میشه و این فرمول چاقی ذهن من باعث شد گلهای قشنگم پوسیدند و بلافاصله از بین رفتند😔هی خداجونم متأسفم لطفا منوببخش متشکرم و دوستت دارم
برای خودم هم همین فکرها را دارم اضافه اش تخلیه میشه !؟🤔همه چیز عالی پیش می رفت ولی وارونه شدم و با اینکه درک خوبی از مطالب دارم ولی عملکردم صفر شده .اون فشارو درد را روی معده احساس می کنم و باز تصمیم میگیرم که پرخوری نکنم و بدتر پرخوری اتفاق می افته ..راستش من حدود ۹ماه پرخوری نکردم تعداد خیلی محدود ولی یهو سه روزه فقط میخورم دائم هم میگم عملکرد باید داشته باشی و عمل کنی ولی نمی دونم واقعا مغزم هنگ شده انگار !…در هر صورت من ادامه می دهم 😖😫به قول دوستمون یک پیام بازرگانی هم وقتی چندبار تکرار میشه برامون تو ذهنمون میمونه پس من با امید ادامه میدهم 💪🏻💪🏻انقدرکه تا وقتی گفتین ف برم فرحزاد نه تو قابلمه فسنجون 😋😂
سناریو جدید می نویسم وقتی خشمگینم غذا مصرف نمی کنم بلکه تمرین چوب زنی به بالشها را انجام می دهم و وقتی نیاز به محبت و شنیدن دوستت دارم را دارم تمرین آینه را انجام می دهم با عشق و قدرت خودم را در آغوش کشم و می گویم همینطوری دوست دارم عاشقتم و بهت افتخار می کنم .
شبتون روشن به نور ماه و خوابتون عمیق 🍃🌹
سلام و درود دوست عزیزم موفق باشی حتما پیروزی
درود بر شما موفقیت را از ازل برای ما نوشتند 🤝🌹😍
مسیر زندگیتون همواره مستقیم و پرنعمت 🍃🌸
سلام
من الان ک این فایل دیدم فهمیدم ذهنم پر از خاطرات چاقیه حتی نمیدونم کدومو بنویسم
تا جایی ک یادمه من سناریو دارم برا خیلی چیزها
مثلا حتما صبحونه بربری باشه سنگک باشه وای نیمرو باشه وای املت با سنگک باشه چی میشه
ایا ابگوشت با سنگک چی میشه یا اش با بربری غذا با سبزی و ترشی
در مورد خاطرات وقتی هرربار برنج خوردم گفتم چاقم میکنه حالم بدشده
یا خواستم رژیم بگیرم گفتم ول کن سخته یا هرو قت شکست خوردم و گفتم لاغری سخته یا خودمو سرزنش کردم تحقیر کردم گفتم بی اراده ای فلان
هر موقع کیک خوردم گفتم کم بخور چاق میشی یا شکلات یا ته دیگ تو عید و وسیزده گفت وای دوباره چاق میشم از دوسه ماه نقشه ریختم ک عید میشه نمیتونم مانتو بگیرم عید کلا برا من خاطرات چاقیه
یا ماه رمضون شد و گفتم وای دوباره چاق میشم ۵ کیلو
یا محرم شد گفتم وای غذای نزری چاق میشم
وقتی سافرت رفتم وای دوباره چاق میشم وقتی رفتم رستوران هنوز نرفته فلان بخور انقدر بخور
یا وقتی باردارشدم هر روز و هر ثانیه گفتم اینو نخور اونو بخور چاق نشی
وقتی کنکور دادم گفتم از بس نشستی چاق شدی
وقتی غذا پختم و نخواستم بخورم وقتی قبل رفتن ی مهمونی نقشه کشیدم ک اینو میخوری اونو نمیخوری
وقتی شب چله شد و گفتم پشمک نخور گفتم شام کم بخوریا تادبتونی چیزهای دیگه بخوری من پر از خاطرات چاقیم
هر موقع رفتم لباس بگیرم سایزم نبود یا از هرطرف شکمم زد بیرون
هر موقع رفتم عروسی لباسم اندازم نشد لباس مورد علاقم و رن رد علاقم نپشیم
هر سال زمستون شد من لباسم اندازم نشد
هر وقت کالری شماری کرد م و موفق نشدم هر وقت رژیم گرفتم ول کردم و چاق شدم خاطرات تلخ شکست و ناتوانی برام زده شد نا امیدشدم ترسیدم از روز ب روز چاق شدن زمانی ک رفتم رو وزنه و دیدم کم نکردم
الان ک هر کدوم اینهافک کردم حالم بد میشه اینک از لحظه ب لحظه زندگی چاقیو زندگی کردم ب جای زندگی کردن همش درگیر چاقی و چاقتر شدن و لاغر نشدن بودم
حس کردم دیگه نمیشه دیگه نمیتونم
اعتراف کردم ب ناتوانیم
سلاااام
چندین نکته توی این یه فایل کوچولو بود که دوست دارم برداشتم رو ازشون بنویسم.
اول اینکه ما با تجربه کردن یه سری اتفاقات ، اطلاعاتی ازون اتفاق در ذهنمون ثبت میشه که مبنی بر احساس ما در اون لحظه بوده و به این اطلاعات خاطرات میگیم . حتما هم درباره ی غذا نیست ، درباره ی یه مسافرت خوب ، یه مهمونی خوب ، یه دیدار خوب ، یه ورزش خوب و.. خاطرات خوبی در ما شکل میگیره و اگه اتفاقات بدی هم برامون بیوفته خاطرات بدی در ذهن ما به جا میزاره و جالب اینجاست که خود اون خاطره و تصاویرش ممکنه از ذهنمون پاک بشن ولی امکان نداره که احساس ما از اون لحظه از یادمون بره مثلا من یه بار یکی از دوستام که خیلی دوستش دارم رو بغل کردم و احساس خیلی خوبی بهم دست داد الان اون احساس خوب یادم میاد و میتونم حسش کنم ولی اصلا یادم نیست که چی پوشیده بودم؟ یا مثلا رنگ لباسم چی بود؟ چی داشتم میگفتم؟ فقط اون احساسو یادم میاد و این باعث میشه که من بازم دلم بخواد اون احساس رو تجربه کنم چون خاطره ی خیلی خوبی ازش دارم یا بر عکسش هم پیش اومده مثلا من توی دبستان دوستای خوبی نداشتم و اونا اذیتم میکردن ولی من اصلا اسم اونا یا حتی قیافشونو به درستی یادم نیست ولی کامل میتونم احساس بدی که در طول اون زمانا داشتم رو به یاد بیارم ، برای همین دلم نمیخواد به اون روزا فکر کنم یا مثلا اون مدرسه رو ببینم . اینا همش تاثیر خاطراته و توی بحث چاقی هم به شدت تاثیر گذار بوده چرا که ما رفتار هامون رو براساس دستورات ذهنی انجام میدیدم و ذهنمون هم بر اساس خاطرات تصمیم میگیره برای همین بوده که ما روش های خیلی زیادی رو تجربه میکردیم ولی هر بار به خاطر خاطرات شکستی که از دفعه های قبلی در ذهنمون مرور میشد ، مطمعن بودیم که این روش هم جوابگو نیست چون مدام در حال یادآوری خاطرات بد گذشته بودیم و ذهنمون هم بنا بر همون خاطرات مارو هدایت میکرد.
دو: ما از خوردن غذا لذت میبریم و غذارو برای خودمون یه لذت خیلی بزرگ میدونیم پس هر بار خاطرات خوبی در ذهن ما شکل میگیره و این سبب میشه هر بار که با یه غذا و خوراکی خوشمزه که ازش خاطره داریم رو به رو میشیم بیش از نیازمون بخوریم و رفتار درستی دربرابرش نداشته باشیم. مثلا ما وقتی به یه غذای اسپانیایی که حتی اسمش رو هم نمیدونیم فکر کنیم احساس خاصی درونمون شکل نمیگیره ولی اگه به قورمه سبزی یا ماکارونی یا ته دیگ فکر کنیم درونمون یه احساس خوشی به وجود میاد چون ما ازون خوراکی ها یه خاطره ی خوب توی ذهنمون ثبت شده داریم و میتونیم درباره ی اون غذاهایی که قبلا خوردیم و احساسمون در هنگام خوردنشون عالی بوده برنامه ریزی انجام بدیم و این یکی دیگه از دلایل چاقی ماست حالا راه حل چیه؟ اینکه برای خوردن هیچ خوراکی ای برنامه ریزی نکنیم. چرا که با برنامه ریزی درباره ی یه غذا یعنی ما داریم به اون غذا توجه میکنیم و اون ماده وسیله ای برای لذت بردن ما میشه و هر چیزی که برای ذهن ما لذت بخش باشه ذهنمون هی میخواد تکرارش کنه و به ما دستور میده که دفعات بیشتر و به مقدار بیشتری تجربش کنیم، چون در واقع ذهن ما به دوپامین نیاز داره و انجام کارهای لذت بخش این هورمون رو در ذهن ما ترشح میکنه و این خیلی بده که ترشح این هورمون در ذهن به وسیله ی خوردن انجام بشه یعنی رسما میوفتیم توی ریسمان چاقی و هر بار برای اینکه لذت بیشتری ببریم غذای بیشتری میخوریم .پس چی شد؟ باید مثل یه آدم متناسب به غذا ها به دید چیزی که در این دنیا وجود داره تا یکی از نیاز های ما رو بر طرف کنه ، نگاه کنیم و براشون برنامه ریزی نکنیم ، بهشون توجه هم نکنیم. و این کار سختیه اما غیرممکن نیست ، با استمرار در این مسیر لاغزی برای ذهنمون عادی میکنیم که این رفتار درست و شادی آوره ، اینکه بدن سالمی داشته باشیم که با نهایت قدرت برای ما کار میکنه و ما باید مراقبش باشیم و بهش عشق بورزیم نه اینکه اونو با آشغال پر کنیم.
سه: اشتها چیزی نیست که دست خودمون نباشه؛ یعنی اینکه یه نفر دلیل چاقی خودش رو اشتهای زیاد میدونه و طوری دربارش حرف میزنه که انگار یه رفتار جدای از اون هست ، اشتباهه. ما خودمون این رفتار ها رو در خودمون ایجاد کردیم . مهم نیست چند سالمون بوده که چاق شدیم ، این ما بودیم که به این رفتار ها تن دادیم حتی اگه مجبورمون میکردن غذا بخوریم و بعدش چاق شدیم ، این ما بودیم که اون قاشقو توی دهانمون فرو میبردیم نه کس دیگه ای . پس اشتها یه غده ی جدا توی بدنمون نیست که مسئولیت پرخوری ما رو به عهده داشته باشه بلکه این انتخاب های ماست که ما اسمشو گذاشتیم اشتها دقیقا همون طوری که استاد توی چالش من اینو نخوردم گفتن: ما انتخاب هامون زیاده نه اشتهامون.
هر بار که بی لیل یه خوراکی رو میخوریم در صورتی که بهش هیچ نیازی نداریم ، این یعنی ما انتخاب کردیم زیاد بخوریم اسمش پرخوری عصبی نیست. تمام آدمای متناسب عصبانی میشن خیلی هاشونم خیلی بد عصبی میشن ولی من حتی یه بارم ندیدم بعد از عصبانیتشون برن سر یخچال و مثله پو بیوفتن توی یه ظرف عسل و تا تهشو بخورن. فقط ما چاقا اینطوری هستیم و این بهانه ها رو میاریم و تا وقتی هم بهانه بیارم مسئولیت چیزی رو نمیپذیریم و تا زمانی هم که مسئولیت چیزی رو نپذیریم نمیتونیم تغییرش بدیم. پس من وظیفمه درست رفتار کنم اگه نکردم نتیایج متفاوتی به دست نمیارم. من هر بار به این فکر میکنم که به خاطر یه اتفاق خاص دارم پرخوری میکنم به این فکر میکنم که خیلی ها در شرایط من بودن ولی پرخوری نکردن . مثلا همه ی ما آدما وقتی میرن ترن هوایی ، یه واکنش نشون میدن و واکنششون هیجانه و جیغ میکشن و بعضا هم میترسن . فرقی نداره آدم متناسب باشه یا چاق وقتی درباره ی واکنش به یه چیز غیر از غذا حرف میزنیم همه ی ما آدما واکنش های نسبتا شبیه به هم داریم ولی به غذا که میرسه ما کلی بهونه داریم برای پرخوری های وقت و بی وقتمون یکی میگه عصبیه ، یکی میگه بدنم نیاز داره ، یکی میندازه گردن فصل مثلا میگه من تو فصل پاییز بیشتر میخورم ، یکی میندازه گردن اینکه مامانش چیزای خوشمزه میپذه ، خلاصه ما مسئولیت چاقیمونو به عهده نگرفتیم و نباید انتظار اینو داشته باشیم که مسئولیت چیز مهم و ارزشمندی مثل تناسب اندام رو به عهده بگیریم چون اولین قدمش این بوده که ما بدونیم خودمون خودمونو چاق کردیم ولی وقتی این قدمو بر نداشته باشیم پس قدم های بعدی هم فرا نمیرسن.
خدایا شکرت بابت این آگاهی ها
ممنون استاد
سلام صبای عزیز
مرسی از توضیحاتی که نوشته بودی،برداشت تو و نوشته هایت مکملی برای من برای درک بهتر بودند
از تو و استاد سپاسگزارم بابت روشنگری
سلام دوستم خیلی عالی بود نوشته شما بهره بردم موفق باشی
روز ۳۸ تکرار
سلام و درود به همران عزیز و استاد گرامی
لاغری با ذهن و تاثیر خاطرات
قبلا پر بودم از خاطرات چاقی ،از غم هاش ،از حسرت نخوردن ها ،از سرزنش و حال بدی ها ووو که انقدر زیاد بودن که تمام زندگی منو در بر گرفته بودن و دلم نمیخواد مرورشون کنم
و خدارو شکر الان زیاد به یادشون نمیارم یعنی خیلی در دسترس ذهنم نیستن چونکه بهشون توجه نمیکنم و بهشون نمیپردازم ،گاهی که در سایت مینویسم به یاد میارم
تصاویر شکست های پی در پی از مسیرهای رفته در منهم خاطراتی از ناتوانی بجای گذاشته بود که الان قدم به قدم در حال پاکسازی اونها هستم
در تمام مدتی که در رژیم بودم ترس از چاقتر شدن داشتم چونکه مغزم پر بود از عوارضش و یک لحظه هم احساس آرامش نداشتم مطمئن بودم انتهای اون مسیر به کجا میرسه
الان کاملا متوجه شدم که افکار جدید در من رفتارهای جدید رو آفرینش کردند، اون ولعی که دیگه وجود نداره ، احساس ارزشمندی که در من زیاد شده ،اینکه خودمو محق میدونم که باید زندگی با کیفیتی داشته باشم ،بدن زیبایی داشته باشم ،این افکار باعث رفتارهایی در من میشن که مسیر من از ریل قبلی بشدت جدا میشه و وارد دنیای جدیدی میشم و تا الان هم خدارو شکر وارد شدم و دارم از زندگی جدیدم لذت میبرم
اصلا انگار یادم رفته من در قدیم چجوری زندگی میکردم ، چقدر رنج میبردم ،الان هیچ ناراحتی نیست ،مثلا صبح که گرسنه میشم صبحانه مورد علاقمو میخورم بدون اینکه بترسم ، امروز رفته بودم زیر بارون پیاده روی و همچنین صحبت کردن در مورد قوانین با خودم ،وقتی برگشتم گرسنه شده بودم یه دونه خرمالو و گلابی خوردم تا یکمی گرسنگیم رفع بشه و نهارمو آماده کنم ،نهارمو براحتی خوردم ،غروب هم چند تا دونه کرانچی خوردم با ۲ تیکه کدو ،هر وقت هم گرسنه بشم شام میخورم
قبلا شام خوردن جزء گناهان کبیره بود برای من و اگر میخوردم کلی عذاب وجدان داشتم و خودسرزنشی میکردم در انتها میباید چندین روز ورزش سنگین میداشتم و رژیم سختریو شروع میکردم ،فقط برای خوردن یک شام ،آخ که من چقدر رنج میبردم
الان با افتخار اعلام میکنم نزدیک به ۲ ساله در بیشتر دوره های این سایت هستم و حتی یک شب هم نشده که بدون شام خوابیده باشم اونم هر شامی که دلم خواسته ،برنج باشه،نون باشه ،کباب باشه ،نون و پنیر باشه و میتونم بگم ۵۰ درصد شام هامو در رستوران بودم ولی همچنان من دارم جمع تر میشم و این یعنی زندگی نرمال و طبیعی ،منم حق زندگی کردن نرمالو دارم
این روزها دارم لذت میبرم از سبک جدید غذایی و رفتاریم، پر هستم از خاطرات لاغری و رفتاری ،تو این ۲ سال بارها شاهد گشاد شدن لباس هام بودم ،بارها بهم گفتن فریده لاغر شدی ،بارها خودمو تو آینه نگاه کردم و متوجه شدم جمع تر شدم ، متوجه شدم صورتم جوانتر شده ، چقدر آزادی خوردن دارم ،حق انتخاب دارم ،به هیچ عنوان مشکل رستوران رفتن و مسافرت و مهمونی رفتن ندارم
ترس از خوردنم تبدیل به حس قدرت و توانمندی شده ، حس متفاوت بودن دارم ،احساس میکنم درونم پر از گنجه که دارم حملشون میکنم ، حس مهم بودن و خاص دارم ، خودمو دوست دارم و هر روز چندین بار خودمو در آینه نگاه میکنم و به خودم افتخار میکنم ، از خودم راضی هستم ،از عملکردهام راضی هستم
از خدا راضی هستم که منو هدایت کرد به مسیر صحیح، بدنم سالمتر شده ،سبکتر شده ، اعتمادبنفسم بالاتر رفته ،با خودم ارتباط بهتری دارم و به صلح رسیدم که من همینجوری عالی و شگفت انگیز هستم
و اگر مسیر لاغری با ذهنو خوب درک کنیم دیگه شک و تردید نخواهیم داشت و فقط به مسیرمون ادامه میدیم میدونیم که وقتی برسیم به مقصد استاد و خیلی از دوستان اونجا هستن و ما متوجه میشیم که رسیدیم به مقصدمون
فکر کردن به لاغری احساس بینهایت زیبایی ست که الان هم در راه و مسیر رسیدن بهش هستم ،دارم لذت میبرم ، آرامش دارم ،شادترم ، آزادی دارم ،سالم و سلامتم و خدارو هزاران بار شکر میکنم
سلام و درود دوستم عالی بود نوشته ات اون نکته که احساس میکنم درونمایه پر از گنجه عالی بود و ماندگار ممنونم ازت
سلام دوست همراهم ،خدارو شکر همه در مسیر رشد هستیم ،براتون بهترین هارو آرزو دارم🌷
به نام خدا
وقت بخیر عزیزان
همه ما تجربه اینو داریم که تا یه حدی کم کردیم و دیگه کمتر نشدیم و دوباره چاق شدیم .باید همانطور که چاق شدیم از همون مسیر برگردیم برای لاغری تا برای همیشه متناسب باقی بمونیم.
خاطرات که در ذهنمون هست خیلی در این مسله دخالت داره خاطراتی که تغییر احساسی ایجاد می کنه در ذهن ثبت می شه
مغز بر اساس اطلاعاتان عمل می کنه . مغز مون توانایی برای فکر کردن و تصمیم نداره .فکر کردن ما مرور کردن اطلاعات قبلیمونه.
نقش خاطره در چاق شدن . یه سری اطلاعات در باره مواد غذایی داریم در ذهن . فرصتی برای لذت بردن ببستر و خود به خود بیشتر می خوره . نسبت به بعضی غذاها اطلاعات بیشتری داری توی ذهنت . ذهنت بر اساس خاطره ها واکنش های متفاوتی می ده . افراد چاق درباره غذاها اطلاعات کاذب مربوط به لذت و اینها می شه و با ذهن درگیر می شه که باعث پر خوری می شه
مثلا نگو داغونم گرده چقدر الان می چسبه من فکر کنم هنوزم این حرفها رو می زنم البته وقتی با مامانم اینا هستم چون همسرم متناسبه از این حرفها نمی زنه . ولی راست می گین یاد آوری خوبیه وقتی آدم اینها رو بیاد میاره چه طور ممکنه که بیشتر نخوره . اشتها یه واکنش ذهنی به مواد غذاییه .
بدون توجه به خاطراتون غذا بخوریم . واقعا هم همینطوره من مامانم همیشه تعریف می کرد غذا که درست می کرد هر جا هم که می رفتیم اگه مامانم غذا می برد مثلا پارک یا جایی دور همی ها ولی انقدر تعریف می کرد همه می خوردن بعدش هم می گفت نگاه کن غذای بقیه باد کرد ولی همه مال ما خورده شده بود از بس خوشمزه بود.
بر اساس خاطرات غذا نخورید . به غذا فکر نکنید برای چگونه خوردن نقشه نکشید اموزشها باید به عمل تبدیل شود.
هر روز توجه به وضعیت جسمی داشته باشین.
واقعا خیلی تفاوت داره متناسب شدن .امروز من رفته بودم خرید چند تا لباس و توی اتاق پرو کردم چقدر احساسم خوب شد چون خیلی بهم میامدن هم شلوار و هم پیراهنی که انتخاب کرده بودم یادمه که قبل از دوره عروسی پسرخالم هر چی می پوشیدم بهم نمیامد هی همسرم لباس میاورد بپوشم اصلا بهم نمیامد اصلا نمی زاشتم همسرم نگاه کنه سریع در میاوردم ……
وقتی اومدیم خونه امروز بعد از خرید به همسرم گفتم چقدر خوبه من از وقتی این روش و شروع کردم همه چی می خورم هر چی دوست دارم این همه هم لاغر شدم و لذت می برم ولی قبلا همش باید اینو نمی خوردم اونو نمی خوردم …. خیلی سخت بود.خدا رو شکر .
گام 17(تکرار1)
بنام خدا
استاد من دیروز یکی از فرمول هامو پیدا کردم که اونم باور نداشتن به لاغر شدن بود ، در صورتی که من خودم میدونم که میتونم لاغر بشم ولیی ناخوداگاه من باور نداره !! و اینشکلی بود که همش توجه منو میبرد رو قسمت های پر بدنم و اینشکلی میگفت که ببین هنوز چاقی ! هنوز لباسات برات گشاد نشده ! و الان 5 ماه گذشته تو هنوز نتیجه انچنانی نگرفتی و..
بخاطر همین دیروز واقعا خسته شدم و تو خلوتم گریه کردم ولیییییی ، همش ی حسی نه دلم هست که بهم میگه ادامه بده ! ادامه بده ! توجهتو بردار از اون قسمتا و واگذارش کن به خدا و ادامه بده و جدیدا الان هروقت که میخواد منو لیز بده ، اینشکلی بهش میگم که تو وقتی آشپزی میکنه ، نتیجش حتما ی غذا میشه ! و یا وقتی کتابی رو اصلن همینجووری رو خونی کنی ، یچیزایی حتما دستگیرت میشه ! یا مثلاا ی آهنگی یا یک پیام بازرگانی که مدام پخش میشه و تو اصلا توجهی به اون نداری بعد از مدتی ناخوداگاه میبینی که دیالوگای اون پیام بازرگانیو حفظی یا اون اهنگ و چند کلمش و میتونی باخودش بخونی! امکان نداره که تو این روش نتیجه نگیری !! اصلا نمیشهه ! چه بخوای چه نخوای میگیری .!
فقط صبور باش و ادامه بده .
خاطرات نقش مهمی در زندگی ما دارند . گاهی مرور یک خاطره میتونه در ما احساس خوبی ایجاد کنه و حتی برعکس میتونه در اوج احساس خوب حال مارو بگیره .
محل ذخیره خاطرات ما ذهن ماست .و ذهن ما در طی اتفاقاتی که در روزمره برای ما میفته و در ما احساسی ایجاد میکنه و رو به صورت خاطره ذخیره میکنه .
ما بی نهایت تصویر در روز میبینیم ، اما فقط تصاویری در ذهن ما ذخیره و ماندگار میشه که در ما تغییر احساسی ایجاد کنه .
خاطرات تاثیر ممهمی در زندگی روزمره و رفتار های ما میزاره .
ذهن ما همیشه طبق اطلاعاتی که ما بهش دادیم عمل میکنه پس اگه اطلاعات اشتباهی درباره ی موضوع بهش داده باشیم هر بار که بخوایم درباره اون موضوع تصمیم بگیریم ، تصمیمات ما اشتباه خواهد بود .
چون مغز ما به تنهایی هیچ توانایی و قدرت تصمیم گیری نداره و فقط با اطلاعاتی که ما از طریق شنیده ها و تجربه هایی بهش دادیم عمل میکنه .
در واقع اونارو مرور میکنه و ما تصور میکنیمم که داریم فکر میکنیم
ولی در واقع داریم اطلاعات قبلی رو مرور میکنیم .
دقیقا مثل یک کامپیوتر که روش یک سیسم عامل یا نرم افزار نصب میشه تا کار کنه و خود کامپیوتر به تنهایی هیچ کارایی برای ما نداره !
فکر کردن ما مرور کردن اطلاعات قبلیمونه . search history google و میمونیم !خخخخخ
مثلا من ی پسردایی دارم که خیلی کوچیکه نقریبا 1 سال و خورده ای یا 2 سال ، این بچه ی آهنگیو خیلی دوست داره و هر وقت این آهنگ پلی میشه باهاش میرقصه و این باعث شده که ما هروقت اون آهنگ و جایی شنیدیم یاد پسر داییم بیوفتیم ! چون اون کارش احساس خوبی در ما ایجاد کرده بود ، به خاطر همین هروقت اون آهنگ و میشنویم ، ناخودآگاه ذهنمون میره طرف پسرداییم .
ذهن افراد چاق مملو از خاطرات چاقی است و با همچین ذهنی هرگز نمیتوان لاغر شد .و باید اول خاطرات لاغری و در ذهن ایجاد کنیم .
افراد چاق در ذهنشون یکسری اطلاعات درباره مواد غذایی ثبت کردن که اونو از بقیه شنیده بودن و در برخورد با اون موادغذایی براساس اطلاعات قبلی که به خودش داده اند تصمیم میگیرند و رفتار میکنند .مثلا اگه از ی غذایی تعریفی شنیده باشن ، و یا ازش خوششون بیاد ، اونو فرصتی برای لذت بردن میبینن.
یکی از تفاوت های ذهنی افراد چاق و لاغر با هم اینه که ، افراد چاق درمورد غذاها اطلاعات کاذب در ذهنشون ثبت میکنن و از اونجایی که اطلاعات با رفتار ما باهم درآمیخته میشه باعث میشه که ما غذاهارو فرصتی برای لذت بردن و پرخوری استفاده کنیم ، طوری که میایم برای غذاها سناریو مینویسیم !
برای هر غذایی یک عالمه سناریو میپیچیم .
مثل تهدیگ و آبگوشتی که استاد ازش خیلیی باحال مثال زد .
خب اینطوری که استاد مثال زدن ، دهن همه آب افتاد دیگه چه تصوری میشه کرد که وقتی فرد با اون غذا روبه رو میشه ؟انتظار داریم که کم بخوره ؟ ممکنه حتی بشقابم بخوره !
بعد هم این رو بهونه اشتها داشتن در خودشون میدونن !
اشتها فقط یک واکنش ذهنی نسبت به مواد غذاییه که خودمون ایجادش کردم !
بخاطر اطلاعاتی که ما از مواد غذایی در خودمون داریم .
هر کس هم به یک طریقی این حالت رو در خودش تقویت میکنه ..
در این دوره ها ما خاطراتمون درباره غذاها و عادت خوردن براساس خاطره هامونو تغییر میدیم.
اگه میخوایم با این روش لاغر بشیم و لاغر بمونیم باید اطلاعات و خاطرات قبلی درباره غذاهارو از بین ببریم باید مثل افراد متناسب بدون توجه به خاطراتمون از غذاها مصرف کنیم .
چون افراد متناسب حس خاصی نسبت به غذاها ندارند ، ممکنه بعضی از غداهارو بیشتر دوست داشته باشن ، ولی اون غذارو هم به اندازه نیازشون میخورن ، ولی افراد چاق تا ته دیگ رو هم درنیارن ، ول نمیکنن.
باید رفتار غذایی خودمون رو زیرنظر قرار بدیم ، چون افراد به دلایل مختلفی غذاهارو مصرف میکنن، نزری و مهمانی و….
ولی غذای اضافه واقعا اضافس فرقی نمیکنه که چی باشه .
من خودم خاطرات انچنانی از غذاها در خودم ذخیره نکردم ، و اگر چه ی مدت داشت شکل میگرفت ولی خداروشکر خیلی زود با شرکت تو این دوره ها برطرف شد.
در رابطه با خاطرات چاقی ، برای این یک مثال عالی دارم ! من یک هفتس که دکوراسیون اتاقم و تغییر دادم و تقریبا الان شبیه دکوراسیونی که یک سال پیش تو دورانی که افسرده و داغون بودم چیدم ، در صورتی که الان واقعا حالم خوب و عالیه !! ولییی
هرازگاهی که تختم و نگاه میکنم خاطرات و تصاویر اون دوران برام یاداوری میشه و میخواد منو دپرس کنه ولیی زیاد خودم و درگیرش نمیکنم ! چون چیزی که گذشته ، دیگه گذشته .
ولی خاطرات واقعا رو حال و هوای ما تاثیرات زیادی میزارن ، یکی از دلایل دیگه هم که نمیزاره من نتیجه ای که میخوام و کسب کنم ، اینه که ذهنم انگار به این حالت بدنم عادت کرده و اصل خودشو اینطوری میدونه ! جون از بچگی در جسم تپل بودم، لاغر دیدن من براش نا آشناس و دوست نداره تغییر کنه ! نمیدونم دارم درست میگم یا نه ولی حس میکنم همچین چیزیم هست !
به هر حال هرچه زمان بیشتری از چاقی ما سپری شود خاطرات چاقی در ذهن ما هم بیشتر میشود .
انباشته شدن خاطرات چاقی به سادگی میتونه مانع لاغر شدن ما بشه طوری که همزمان با استفاده از محتوای آموزشی خاطرات چاقی در ذهن ما مرور میشه و این فرایند باعث ایجاد نگرانی و ترس در ما میشه. و اگرمراقب ترس از لاغر نشدن باشیم به انگیزه و اشتیاقمون برای لاغرشدن کم میشه و باعث خارج شدن ما از مسیر میشه مثلا در من !
در روش های مختلف لاغری توجه و تمرکز رو تغییر دادن عادت های چاق کننده بود .که اول میزان اضافه بدنمون رو مشخص میکردن و بعد برامون برنامه مشخص میکردن و ما رو از خوردن بعضی چیزها محروم و یا محدود میکردند .یا انجام برنامه های ورزشی که سوخت و ساز بدنمون رو بالامیبرد رو توصیه میکردند .
همه اینها فقط باعث تمرکز بیشتر رو چاقی میشه و برخلاف انتظار ما که میخوایم با انجام این دستورات لاغر بشیم ، جاق تر میشیم .
درسته که در بعضی از اونها سایز و وزن ما کم میشد ولی با رها کردنشون تمام وزنی ک از دست داده بودیم و یا بیشتر برمیگشت .وقتی تمرکز بر تغییر رفتار های چاق کننده داشته باشه، شاید موفق به تغییر آن یا اصلاح آن بشیم اما هرگز موفق به تغییر خاطراتی که تکرار اون رفتارها در ما ایجاد کرده نمیشیم !
به خاطر همین وقتی که دست از تلاش برای اصلاح رفتارهامون برمیداشتیم ، خاطرات چاقی به مرور رفتارهایی که باعث ایجادشان شده ایم رو تکرار میکنه
چون که خاطرات چاقی به واسطه افکار و رفتار در ما ایجاد شده اند
وقتی ما با تلاش بخوایم سعی در تغییر رفتارهاون کنیم ، بدون اینکه به خاطرات چاقی خودمون اهمیت بدیم ، بعد از رها کردن ،افکار و خاطرات جاقی به جستجوی رفتار به وجود آورنده خودشون مشغول میشن و دنبال اون فرمول هایی که مارو چاق کردن میگردن .
و جستجوی اینها سبب بروز مچدد رفتارهای گذشته ما میشه .
ما در روش لاغری با ذهن با محتواهای آموزشی ابتدا افکار لاغر کننده را در ذهن خودمون ایجاد میکنیم و افکار جدید مستلزم رفتار جدید هستند و ما با تکرار و استمرار و تمرین کردن افکار لاغر کننده ، خود به خود خیلییی آرام رفتارهامون تغییر میکنه . وما میبینیم دیگه میل به خوردن هر غذایی نداریم یا اشتهای قبلی و حرص و ولع برای خوردن رو نداریم و دقیقا مثل الان من !
وقتی افکار ایجاد شد و رفتارها شکل گرفت به شکل خودبخود خاطرات لاغری هم شروع میشود.
چون رفتارهای ما به مرور متفاوت میشه و ما واکنش متفاوتی نسبت به قبل انجام میدیم .
رفتار جدید ، خاطرات جدید به وجود می آورند
و با ایجاد خاطرات چدید در ذهن ما درباره ی لاغرشدن فرمول های لاغری تکمیل شده و روند لاغر شدن ما آغاز میشه !همینههه!!! پیداش کردممم ! گیرمو پیدا کردم ! هنوز خاطراته شکل نگرفته
انگار این فایل هم جواب درد و دل های دیشب منه و الان خیالم راحت شدد ،دیگه تمام تمرکزمو میزارم رو استفاده از محتواها .
پس :
افکار لاغرکننده با رفتار لاغر کننده و خاطرات لاغرکننده مساوی با لاغرشدن میشه
همونطور که همین فرمول در چاق شدن ما استفاده شده بود و هممون به خوبی تجربش کرده بودیم .
افکار چاق کننده با رفتار چاق کننده و خاطرات چاق کننده مساوی با چاق شدن بود .
خدایا ممنونتم که همیشه مواظب من هستی و نمیزاری یک لحظه هم ناراحت و نا امید بشم و همیشه مواظب حال و هوای من هستی و دوست داری که همیشه لبخند و رو لبام ، شادی و موفقیت در تمام زندگیم ببینی و با ناراحت شدن من ناراحت میشی و با خوشحال بودن من شاد و راضی هستی .
دوستت دارم خدای مهربانم .
چ موزیک زیبایی برای فایل آموزشی قرار داده بودید استاد، خیلی لذت بخش بود
تنها طریق متناسب شدنی که میتونه ماندگار و بدون بازگشت باشه ، ازهمون طریقیه که ما چاق شدیم . چون همه ما تجربه چاقی بدون بازگشت رو داریم و که تا ی وزنی رسیدیم و هرکاری کردیم دیگه نتونستیم لاغر بشیم و اتفاقا برخلاف میلمون افزایش هم پیدا کرد .پس فقط از این روش ما میتونیم لاغر بشیم و برای همیشه لاغر بمونیم .
بنابراین هروقت با غذا روبه رو شدیم ، سعی کنیم بهش فکر نکنیم و برای چگونه خوردن اون هم نقشه ذهنی نکشیم
حتما آموزش ها باید به صورت عمل دررنئگی روزمره ما تبدیل بشه .
چون بدن ما براساس اطلاعاتی که در ذهنمون داریم شکل نمیگیره ، بلکه براساس عمل و رفتار در ما شکل میگیره
پس ما اگه این آگاهی هارو بدونیم و بهشون عمل نکنیم ، هیچ نتیجه ای در ما شکل نمیگیره .
زندگی متناسب خیلی زیباس برای همه چیز آزادی داریم ، خرید کردن ، غذا حوردن ، لذت بردن ..
امیدوارم ههمون این لذت رو تجربه کنیم ، یعنی مطمعنم که هممون تجربش میکنیم .
بعضیا هستن که تنبلی میکنین و خودشون و اسیر و برده چاقی میدونن و فکرشون اینه که نمیتونن رها بشن و اقدامی هم انجام نمیدن.
ولی اگه اقدام کنیم ، همت کنیم ، تصمیم قاطع بگیریم و از روش صحیح استفاده کنیم ، متناسب شدن نتیجه تغییر ماست و چیز عجیبی نیست و طبیعیه چون وقتی به سبک جدیدی رفتار میکنیم یا فکر میکنیم ، حق ما متناسب شدنه
هیج کس برای جاق شدن کلاس شرکت نکرد ، برنامه ای رو پیش نگرفت ، خیلی عادی و طبیعی چاق شدیم و به همین دلیل نمیتونیم باور کنیم که میشه لاغر و متناسب شد!
و هر وقت هم که تصمیم گرفتیم ، لاغر و متناسب بشیم ، با سختی و رنج و فشار و… بوده ، هربار احساس ما بدتر شده که ما نمیتونیم واقعا .و چاقی رو زندانی برای خودمون تصور کردیم که نمیتونیم ازش رها بشیم !
ولی اینطور نیست ، ما خیلی راحت چاق شدیم و خیلی راحت هم متناسب میشیم اگه از راه و روش صحیح یعنی لاغری با ذهن استفاده کنیم
خاطره ای که من از چاق شدن دارم اینه که آخرین بار که همین چند ماه پیش تو 4 ماه 17 کیلو کم کرده بودم و به تولدم که رسیدم ، خواستم به خودم استراحت بدم و تو اون دوران استراحتم تو 1 هفته پنج کیلو اضافه کردم!
طوری بود که مثلا همش بهم حس گرسنگی میداد و من دم به دقیقه باید یچیزی میخوردم ! مثلا 5 دقیقه قبل که صبحونم و خورده بودم تموم شده بود و میرفتم بقیه کارامو انجام بدم ، یک حس سوزش و بد خاصی سر دلم داشتم که انگار فقط با غذاخوردن درست میشد و من بازهم به سمت یخجال میرفتم و هرچی داشتیم میخوردم !
همش منو به سمت پرخوری سوق میداد ! و روز به روز لباسام به خصوص شلوارام برام تنگ تر میشد و سوزش و گرما رو تو ران پاهام حس میکردم که داشت دوباره چربی تولید میکرد و حتی ساق دستام و بازو هام و….
حتی نفخ شدیدی هم پیدا میکردم !
کم کم که دوباره از وزن 49 کیلو گرم شدم 63/64 کیلو گرم دوباره میخواستم اقدام کنم برای لاغری که دیگه واقعا غمم گرفته بود !
چون دیگه طاقت نداشتم هر روز 1 ساعت رو تردمیل بدووم و غذامو خیلیی سخت کنترل کنم ! 4 ماه بود که خیلیی سخت اینکارو کرده بودم و واقعا دیگه خسته شده بودم !!
و از همه جالب تر برام این که چون من از غذاخوردن میترسیدم ! تو دوران استراحتم هر چیز کم و کوچیکی که میخوردم هم منو چاق تر میکرد !
منم اصلا دوست نداشتم کع دوباره برگردم به اون اوضاعی که بزورررر بعد از 4 ماه تازه ¾ شو کم کرده بودم و همونو دوباره اضافه کنم .و در واقع حس نگرانی و ترس در وجودم بود ولی من خودمو به بی خیالی میزدم تا اون حس بدمو کم کنم .
چون من عادت دارم هر دفعه که بیرون میرم یا جایی میرم و یا وقتی آشپزی میکنم ، از غذاهایی که درست میکنم یا میخورم تو اینستاگرامم استوری کنم و یکی از فالورام ی حرفی زد که خیلیی بدم اومدو اون حرفش خیلی حس بد و نگرانی در من به وجود اورد
خب من تازه اون موقع 50 / 49 کیلو شده بودم و تقریبا ی 7،8 کیلوی دیگه ای مونده بود که به ایده آلم برسم و یدفعه این اومد استوری غذاهای منو ریپلای کرد و گفت یزره تپلی شو دیگه !!
منو میگی؟ من خون تمام چشامو گرفت دیگه!!!
و خیلی هم ترسیدم که این حرفش باعث بشه که من واقعا تپل بشم و شدم!!
خلاصه اینطوری بود که دیگه من جوابشو ندادم و فکر کنتم آنفالو هم شدم و اصلا هم مهم نیست
در واقع اون حس نگرانی از چاق شدن و چاق تر شدن در روش های قبل همیشه با من بود !
الان در حال حاظر خاطرات چاقی حس آنچنانی دیگه به من نمیده ، البته جون در این روش هستم و آرامش پیدا کردم و کاملا آرامش حاطر دارم وگرنه اگه هنوز با این روش آشنا نشده بودم ، همش آشفته و نا امید بودم و یاد فرصت هایی که از دست دادم میوفتادم ولی فکر کردن به لاغری، به من حس زیبایی، جذابیت ، آزادی در انجامم همه کارهام و موفقیت فراوان و میده جون من همیشه آرزوهایی دارم که برای رسیدن بهشون باید لاغر و متناسب باشم تا در انها موفقیت بیشتری بتونم کسب کنم و همچنین لذت بیشتری ببرم و فکر کردن به لاغری حس خوبه بودن و زندگی کردن در بقیه اهداف و آرزوهامو بهم میده
خیلی خوشحالم که با این مسیر آشنا شدم و توش قدم گذاشتم و هر روز هم یک قدم به خواستم نزدیک نر میشم . امیدوارم هممون با هم همگی به چیزهایی که رویای زندگی کردن آنها رو داریم برسیم که سعادت ماست که رویای خودمون و زندگی کنیم و از زندگی و عمر خودمون لذت ببریم .
شاد و پیروز و متناسب باشید .
سلام به همه دوستان همراه! خاطرات در تغییر حال و هوای کنونی ما نقش مهمی دارند و همین طور خاطرات در چاق تر شدن ما هم نقش بسزایی دارند و باید خاطرات لاغری را به جای آنها ایجاد کنیم. شباهت روشهایی که برای لاغر شدن استفاده کرده ایم باعث شکل گیری خاطرات چاقی در ما میشود و هربار که نتیجه نگیریم خاطرات شکست از لاغری در ذهن ما حک میشود و هر چه بیشتر از این اقدامات برای لاغری نتیجه نگرفته باشیم، خاطرات چاقی بیشتری در ما ایجاد شده است که شور و اشتیاق ما را برای لاغر شدن کمتر می کند و هرچه بیشتر تلاش میکردیم برای لاغر شدن مدت کمتری می توانستیم به روش مورد نظرمان ادامه بدهیم. رفتارهای چاق کننده ما همیشه برگرفته از خاطرات چاقی مان است و به این دلیل که خاطرات ما از چاقی در تشديد چاقی تاثیر گذار است ما روند چاقی سریع تری را سپری کردیم و در مدت زمان های کمتری وزن بیشتری را اضافه کرده ایم! باید مراقب ترس از لاغر نشدن باشید تا شما را از مسیر لاغری با ذهن خارج نکند. با رژیم گرفتن بر روی تغییر رفتارهای چاق کننده تمرکز می کنیم و شاید بتوانیم آنها را تغییر بدهیم ولی هرگز خاطراتی که تکرار آنها باعث چاقی ما شده است را نمی توانیم تغییر بدهیم. افراد چاق اکثرا درمورد مواد غذایی برای خودشان خاطراتی دارند که با تفریح و لذت و شادی همراه است و به همین دلیل با مواجه شدن با همان مواد غذایی خاطرات برای آنها زنده میشود و نمی توانند در مقابل خوردن آن مواد غذایی مقاومت کنند و به اشتباه اسم این رفتارشان را اشتهای زیاد میگذارند در حالی که اشتها فقط یک واکنش ذهنی به مواد غذایی است. در روش لاغری با ذهن افکار جدید و لاغر کننده در ذهن خود ایجاد می کنیم که مستلزم رفتار جدید است. با تمرین و استمرار می توان این افکار را به رفتار تبدیل کرد و سپس خود به خود خاطرات لاغری هم شروع به شکل گرفتن می کند. این فرمول لاغری است که می گوید: لاغر شدن مساوی است با خاطرات لاغر کننده به اضافه رفتار لاغر کننده به اضافه افکار لاغر کننده که تاکنون برعکس آن را برای چاق شدن انجام میداده ایم. دیدن تصاویر افرادی که در مسیر لاغری با ذهن لاغر شده اند سبب میشود تا خاطره لاغری آنها به شکل رویایی دست یافتنی در ذهن ما مرور شود. من تاکنون چون تمرکزم بر روی چاقی بوده است و خاطرات چاقی را برای خودم مرور می کرده ام، حتی با اینکه 23 کیلو از وزنم کم شده بود ولی باز با تکرار خاطرات چاق شونده و افکار و رفتار چاق شونده در مسیر برگشت به روال چاقی بودم که با این سایت آشنا شدم و میخواهم مسیرم را عوض کنم. بار آخر که بخاطر کرونا، رژیم و ورزش را کنار گذاشتم از همان ابتدا انتظار دوباره چاق شدن را داشتم ولی به خودم میگفتم خب دوباره رژیم میگیری و ورزش می کنی و لاغر میشوی ولی بعد که خواستم این کار را انجام بدهم انگیزه بار قبل را نداشتم و بیشتر از یکی دو هفته نمی توانستم به روال قبلی و رژیم قبلی ام برگردم و هر روز که خودم را وزن میکردم چاق تر از قبل بودم. با اینکه تصمیم گرفته بودم این 23 کیلو وزن از دست داده را دیگر به بدنم اضافه نکنم و حتی لاغرتر بشوم ولی برگشتن به روال عادی زندگیم و خاطرات چاقی اجازه نمیدهد. بعد از اینکه هر روز متوجه شدم دارم دوباره چاق میشوم و لباسهایم باز برایم تنگ شده است به شدت ناراحت و ناامید بودم و حتی تصمیم به انجام روشهای خطرناک برای لاغری گرفتم چون نمیخواستم دوباره به حالت اولیه خودم یا حتی چاق تر شدن برگردم و همین نگرانی و ناراحتی باعث چاق تر شدن من میشد. به طوری که به خودم میگفتم کل غذایی که من دیروز خوردم یک کیلو نبوده چطور امروز یک کیلوگرم وزن من اضافه شده است؟! و حالا میفهمم که این اضافه شدن ربطی به میزان غذا خوردن و سوخت و ساز بدن من نداشته است بلکه به طور ذهنی و با توجه کردن به چاقی ام باعث میشدم به طور کاملا خودکار وزنم اضافه بشود. قطعا چاقی برای هیچکدام از ما خاطرات خوبی نداشته و نخواهد داشت. چاقی باعث محدودیت همه ما شده است و به دنبال چاقی از خیلی امکانات و مزایای دیگر هم محروم شده ایم ولی فکر کردن به لاغری باعث میشود خیلی حسهای خوب و شیرینی در من به وجود بیاید. احساس رضایت از خودم، بالا رفتن اعتماد به نفسم، احساس تحسین شدن توسط دیگران، احساس الگو شدن برای دیگران و رسیدن به همه چیزهایی که این مدت به خاطر چاقی از آنها محروم بوده ام. من این بار برای خودم یک قانون گذاشته ام که وقتی لاغر شدم مثل دفعات قبل هیچکدام از لباسهای دوران چاقی ام را نگه ندارم یا با تنگ کردن، دوباره از آنها استفاده نمی کنم، چون این یعنی من به طور ذهنی باور ندارم که برای همیشه قرار است لاغر بمانم و چون همیشه آنها را نگه میداشتم یا تنگ میکردم باز شرایط به گونه ای پیش می رفت که از آنها استفاده می کردم. برعکس میخواهم لباسهای تنگ بپوشم تا اذیت بشوم و به خودم بگویم این طبیعی نیست که این طوری باشی باید به طبیعت وجودی خودت برگردی و به چیزی که حق طبیعی ات هست برسی.
سلام ، خاطرات چاقی من:زمانی که شام نخوردم وکمتر از حدنیازم میخوردم و روزی دوساعت ورزش و بعدتردمیل کار کردم کنارش ، همین موارد باعث شد بشه خاطره چون انتظار لاغرشدن داشتم ولاغر هم شدم و حس خوبی داشتم از اینکه لاغر شده بودم اما زمانی که تردمیلم خراب شد حسم بد شد و انگیزه ام واسه ورزش کردن از بین رفت وکم کم چاق شدم ، خاطره ای من از خوردن مواد غذایی:من دلمه خیلی دوست دارم بخصوص زمانایی که خونه مامان بابا هستم و مامانم دلمه درست میکنه وهمه دورهم جمع میشیم واقعا زیاد هم میخوردم بیشتر از نیازم چون میگفتم خوشمزه اس نرمه وروغن داره واون ته قابلمه ایشاش که سوخاری شده بودو بیشتر دوست داشتم حس پرخوری بهم میده حتا حالا که دارم این مطالبو درموردش مینویسم😂، خب درکنارش این باور هم داشتم که پرخوری مساوی چاقی، روغن مساوی چاقی، برنج😂مساوی چاقی شکم چون زود هضمه و روی شکم تاثیر داره ، تمام این باورها هم اکتسابی بود که یادگرفته بودم . واسه اینکه چاقیمو توجیه کنم😂😂😂، نذری بله نذری حتا اگه سیر بودم واسه امون میاوردن میخوردم چون میگفتم نذری باید گرم خورده بشه😋،😁. دوحس متضاد اینجا نقش داشت یکی حس خوب خوردن ، دومیم حس بد چاق شدن ، وچون ذهن چاقم بازی چاق شدن رویاد گرفته بود باعث میشد من رفتارای چاق کننده داشته باشم و چاق بشم و عذاب وجدان چاقی داشته باشم و چاق وچاقتر بشم. واما حس خوب لاغری یه خاطره این میتونه باشه حس اعتماد به نفسم زمانی که. لاغرم بیشتره، و از من تعریف میشه که چه خوب لاغر شدم ،. خاطره ای دیگه لاغری میتونه لباسای اندامی ومورد علاقمو میپوشم وحس جونی وشادابی میکنم وقتی که لاغرم ، خاطره دیگه ای که میتونم داشته باشم با حس خوب وبه اندازه و با آرامش مثل تمام افراد متناسب غذامو میخورم واگه گشنه نباشم میگم میل ندارم یه حس فوق العادس وقتی میگی میل ندارم سیرم، 😌. مثل یه پرنسس رفتار غذایی دارمو زود سیر میشم و از غذایی که خوردم نهایت لذت و انرژیو گرفتم 😍☺️😌. شکرت خداجون، ممنون استاد که این همه مطالب عالی و اموزنده در اختیارمون گذاشتی که به راحتی ازشون درجهت متناسب شدن دائمی استفاده ببریم، . من نکات مهم متن وواسه خودم توی دفترم یاداشت کردم خیلی آموزنده بود ، اینکه فرمول چاقی میشه:افکار چاق+رفتارچاق+خاطرات چاق و فرمول لاغریم همین شکلیه . نکته جالبتر اینکه خاطراتی روی چاقی یا لاغری ما تاثیر میزاره که دارای بار احساسی باشه چون به صورت تصویری واضح در ذهنمون حک میشه .
سلام استاد گرامی و دوستان عزیز
این نوشته ها دقیقا همانی بود که من تجربه کردم
لاغر شدن و دوباره چاق شدن و جالب اینجاست که از یک روش رژیمی شکست میخوزدم اما دوباره یک رژیم دیگر را شروع میکردم
چند کیلویی لاغر میشدم و خوشحال بودم ولی ته دلم نگران که مبادا دوباره مثل قبل چاق شوم و این اتفاق می افتاد
من خاطره چاقی طولانی دارم حدود ۴۰ سال و هر بار که شکست میخوردم به این معنی که وزن کم کرده ام دوباره برمی گشت این خاطرات یاس و ناامیدی و ناتوانی بیشتر و بیشتر میشد
تا اینکه دو سال و نیم پیش دیگر دست از تلاش کشیدم و خودم را قانع کردم که شرایط خودت را بپذیر این سرنوشت توست آخه تا کی میخوای با زجر و سختی چند کیلو کم کنی و بعد بدون اینکه متوجه بشی دوباره مثل سابق چاق بشی
حالا این احساس بد ناتوانی به کنار سرزنش شنیدن از اطرافیان نمک روی زخم پاشیدن بود
دو سال و نیم پیش که خداوند مهربانم مرا به مسیر لاغری با ذهن هدایت کرد دیگر آن خاطرات چاقی کم کم رنگ باختند و خاطرات زیبای لاغری شروع به رشد کردند
فرمولهای دلنشین لاغری در ذهنم شروع به جوانه زدن کرد
افکار لاغری رفتار لاغری را شکوفا کرده و خاطرات لاغری آهسته آهسته شکل میگیرند و با استمرار و تکرار و تکرار این خاطرات بیشتر و بیشتر شده و فضای قابل توجه ای از ذهن را اشغال میکنند و آنوقت است که این خاطرات خود را در جسم نمایان میکنند
چه سفر لذت بخش و هیجان انگیزی است این پروسه و چه ثمره شیرینی را به دنبال دارد
سلام و خدا قوت خدمت استاد گرامی
چقدر حس خوبی داره وقتی یکی آیینه ی رفتار آدم میشه و رفتارهایی که مداوم درحال انجامش هستیم بدون اینکه بفهمیم درست یا غلط رو به ما نشون میده
خود واقعیمون رو نشون میده
هر روز یک رفتار جدید که ما انجام میدادیم بدون اینکه دیده باشیمش و بهش توجه کرده باشیم
و واقعا این آینه چقدر مفیده
چون من هر کار بدم رو توی آینه میبینم مثل موی گره خورده شانه میکنم تا آراسته تر باشم
خوردن به دلایل غیر منطقی :
صبح برای گرفتن انرژی و انجام کارها غذا میخورم بدون اینکه گرسنه م باشه
بین صبح تا ظهر یه چیزی میخورم که گرسنه م نشه زیاد تا نهار و زیاد نخورم!!!بدون اینکه گرسنه م باشه
خوردن غذای زیاد وقتی مریضیم که مثلا جون بگیریم
ولی جون نمیگیریم چربی میگیریم
خوردن حله وحوله عصر با چای برای انرژی گرفتن و ساعت خوش خونواده
خوردن شام تقریبا یک نوع تفریح برای ماست که یه غذای هیجان انگیز تهیه کنیم و بخوریم تا خوش بگذره
،😔
این رفتارا باید با رفتارای جدید جایگزین بشه با رفتارهای زیباتر و سالم تر من از رفتارهای قبلی خودم لذت میبردم ولی الان با رفتارهای بهتری آشنا شدم و اونارو بیشتر دوست دارم و میخوام اونارو انجام بدم
زمانی که وزن من از همیشه شروع به بالاتر رفتن کرد هر کس من و میدید میگفت چاق شدی تپل شدییی
تو روحیه من خیلی تاثیر میزاشت جوری که الان بعد ده سال به وضوح یادمه کی و کجا چطور بهم این حرف و زد و من خودم و توجیح میکردم که ما استعداد چاقی داریم و یا یبوست باعث میشه و یا ناراحتی و عصبانیت باعثشه و ترس ازینکه چاقتر بشم
وروز به روز بدتر و بدتر میشدم جوری که به صورت مداوم بیست و پنج تا سی کیلو اضافه کردم
و خیلی تلاش کردم برای لاغری خیلی
کل روزهای عمرم در حال گرفتن رژیمهای مختلف بودم رژیمهایی که فیل و از پا مینداخت اوایل جواب میداد ولی موندگار نبود ولی این اواخر اصلا جوابگو نبود اصلا وزنم پایین نمیومد و من مطمعن شده بودم بدن من استپ کرده و به هیچ وجه دیگه وزنم تکون نمیخوره و نمیخورد واقعا
با اینکه موقعیت جراحی رو از هیچ نظر نداشتم ولی همش دیگه به فکر این بودم که تنها راه من جراحیه و اگر همینطور پیش میرفت قطعا یه روزی جراحی میکردم
قبل ازین زمان من لاغری رو داشتم ومزه میکردم
البته من همون موقع هم که لاغر بودم مدام غذای خودم رو تحت کنترل داشتم و ورزش میکردم و اگر راحت غذا میخوردم چاق میشدم
و هیکلم کاملا متناسب بود همه لباسها تو تنم زیبا بودن همیشه همه ازم تعریف میکردن بهم غبطه میخوردن و من به خودم میبالیدم ولی این لذتا رو یواش یواش از دست دادم
ولی الان مصمم هستم و مطمینم دوباره میتونم اون لذتا رو حس کنم و دوباره از زندگیم لذت بیشتری ببرم
خدایا سپاسگذارم که راه درست رو به من نشون دادی
و تشکر میکنم از استاد عزیز بابت آموزشهایی که رایگان گذاشتید و من تونستم استفاده کنم
سلام به استاد عزیزم
گام ۱۷
خیلی جالب و شنیدنی بود
من دو روز بود که یکم بیشتر میخورم و داشتم فکر میکردم که چرا من اینطوری شدم چرا دیکه نمیتونم خودمو کنترل کنم الان به این گام خوردم و مشکل خودم پیدا کردم
که من از اون غذا فقط خاطر ه قبلی دارم که چاق میشم نهار بادمجان درست کردم و خوردم بعد عذاب وجدان گرفتم گفتم من اصلا اینجوری نبودم الان یادم اومد من یه خاطره از بادمجان داشتم که اوف با روغن زیاد همیشه عاشق زیاد میخورم و حتما چاق میشم ببله تکرار این خاطره باعث شد زیاد بخورم
یا تکرار خاطره درباره کله پاچه که کالری بالای نباید بخوری
از امروز تصمیم میگیرم جدا ار افکار ورفتار لاغر کننده خاطرات لاغر کننده در خودم ایجاد کنم
و یا خاطر چاقی و زیاد خوردن نداشته باشم
با تشکر از شما و دوستان عزیز که نوشته هاشون عالی بود
به نام خدا
سلام دوستان
نکته جالب و مهم متن برای من این بودکه ذهن ما خودش نمیتونه تصمیم بگیره و فقط اطلاعاتی روکه داره بررسی میکنه و تحویل میده و دقیقا امشب متوجه شدم وقتی تصمیم گرفتم حرفی رو بزنم سریع یادم افتاد اون روز هم گفتم و خیلی بد شد طبق اون خاطره و احساس بدی که داشتم حرفم رو نزدم.
دقیقا ذهنم طبق اطلاعات و خاطراتی که در من احساس ایجاد کرده بود باعث تصمیم من شد.
من وقتی مجرد بودم یه بار توی بادمجون یه سوسک ریز دیدم و خیلی حالم بد شد و الان از هر غذایی که بادمجون داشته باشه بدم میاد و حالت تهوع بهم دست میده قبلنا فکر میکردم به بادمجون حساسیت دارم ولی بعدا گفتم احتمالا به خاطره بدی که دارم مربوط میشه در صورتی که اکثر غذاهایی که با بادمجون درست میکنم خیلی خوشمزه میشه و همه خیلی دوست دارند ولی خودم نمیتونم بخورم در حد یکی دوتا قاشق .
خاطرات من از رژیمها و ورزشها ادامه ندادن و شکست خوردنه این خاطره در ذهن من ثبت شده که تو هیچ وقت نتونستی ادامه بدی دو هفته یا نهایتا یک ماه میتونی ادامه بدی و بلاخره ول میکنی و دوباره کم کم چاق میشی و صدرصد بیشتر از قبل.
چاقی حس خوبی نداره، نبودن سایز اندازهی تو بین لباسای خوشگل ، تمسخر و حرف و حدیث و توصیه و سفارش دیگران ، خاطرات چاقی همه اذیت کنندس.
خاطرات لاغری یعنی امید ، انگیزه ، شور ، اشتیاق ، اعتماد به نفس بالا ، این که بلاخره شد. من هم تونستم . من هم ادامه دادم. من تواناییهای خیلی زیادی دارم ،همچنان در مسیر با شور و اشتیاق باقی موندم.
یا میمیرم یا به هدفم میرسم.
افکارلاغرکننده+رفتار لاغرکننده +خاطرات لاغر کننده = لاغرشدن
درود و خداقوت
گام هفدهم
خاطرات 🌺هرچیزی مه باعث تعغیر احساژ ما شود به عنوان خاطره در ذهن ما ثبت میشود
ذهن افراد چاق مملو از خاطرات چاقی است ذهنی که پر از خاطرات چاقی باشه نمیتونه لاغرکنه برای لاغر شدن باید خاطرات لاغری را در ذهنمان ایجاد کنین و این کار تنها با روش لاغری با ذهن صورت میگیرد
من از روسخای متعددی برای لاغری استفاده کردم ولی بعد از مدتی رها کردم ممکن بود مقدار کمی وزن کم کنم اما دوباره با رها کردن دوره وزن برگشت داشته تنها چیز مشترکی که از تمام دوره ها برای لاغر شدن استفاده کردم همان خارات من از چاقی بوده که با خودم همراه داشتم و هر بار که از نوع تصمیم میگ فتم یک روش جدید رو شروع کنم برای لاغری مرور خاطرات چاقی شکست ها و رها کردن ها به سراغم میومد وباز نا امیدی باز ترس از شکست و لاغر نشدن تمام انگیزه من رو میگر فت و تمام شورو اشتیاق من میخوابید و باز باعث میشد من از سری قبل هم زودتر دوره رو رها کنم شکست رو بپذیرم
متاسفاته رفتارهای چاق کننده ما : برگرفته از خاطرات چاقی ماست
خاطرات چاق کننده در ذهن چیست مثلا هر بار که با ولع غذا میخوردم و پرخوری زیادی میکردم خیلی زود دچار عذاب جدان نیشدم ناراحت میشدم تصنیم میگ فت که وعده غذایی بعد جبران کنم و به خودم قول میداد که پرخوری نکنم و لی اتفاقی که میفتاد این بود که خیلی زود دوباره احساس گرسنگی میکردم و باز شروع به غذا خوردن و پرخوری میکردم حتی شدیدتر از دفعه قبل و تماما احساس من احساس ناخوشایند و ناراحتی و عذاب وجدان بود
نا امیدی و شکست .یا وزن کردن خودم هربار که میدیدم وزنم بیشتر شده و چون سری ناراحت میشدم و ترس از لاغر نشدن به سراغم میمود باعث میشد در مدت زمان خیلی کمتری وزن بیشتری به وزنم اضافه کنم
اگه مدام ترس از لاغر شدن داشته باشیم باعث میشه ما انگیزه و شورو اشتیاقمون کاهش پیدا کنه و نتوانیم مسیر لاغری رو تا اخر ادامه دهیم
در روش لاغری با ذهن ما سعی در تغفیر رفتارداریم بر اساس محتوای فایل اموزشی افکار جدید لاغرشدن رو ایجاد میکنم با افکار جدید رفتارهای جدیدی ازما سر میزند و با تکرار و تمرکز روی رفتارهای جدید و درست خاطرات لاغری رو به و جود میاوریم
لاغری مساوی با : افکار لاغرکننده +رفتار لاغر کننده + خاطرات لاغر کننده
در این مسیر هیچ گونه ترس از لاغر نشدن نداریم ارامش خودمان رو خفظ میکنیم با استفاده از محتوای فایلهای این دوره افکار جدید لاغر کننده رو ایجاد میکنم طبق اون افکار رفتار میکنیم و با داشتن خاطرات لاغرکننده و بدن توجه له نتیجه نهایی و تمرکز روی محتوای اموزشی
به نتیجه مطلوبی میرسیم 💞
چه بسا که خیلی خیلی از رفتارهای خودم تعغیر کرده که همیشه که همسرم میپرسید چیزی لازم داری .چیزی میخوای برات خرید کنم من اسم یه غذا و خوراکی رو میبرد ولی چند روز پیش گفتم نه چیزی نمیخوام نمیدونم هرچی دوست داری بگیر فقط خوردنی نباشه و این تعغیر رفتار من
با حس خیلی خوب 🌺
به نام خدای مهربان
بهترین راه لاغری همون راهی هست که چاق شدیم و دبگه هر کاری کردیم نتونستیم لاعر بشیم و بدون بر گشت هست بهترین راه برگشت برگشت از همون مسیری هست که رفتیم
.هر چیزی که در ما تغییر احساس ایجاد کنه به عنوان خاطره در ذهن ما ثبت میسه .
تاثیر خاطرات رو در تعیین تصمیمات میتونیم بگیم هر وقت در باره موضوعی کلی اطلاعات در ذهن ما باشه در مورد اون موضوع بر اساس اون اطلاعات تصمیم میگیریم و در واقع ذهن ما اون اطلاعات رو مرور میکنه و بعد ما تصمیمی میگیریم و ما به اشتباه میگیم اول فکر میکنیم اما در واقع داریم اطلاعات قبلی رو مرور میکنیم فکر ما همون مرور کردن اطلاعات قبلی هست براساس گفت وگو با دیگران و … هست مثلا اگر من از سالها قبل در مورد فردی شنیده باشم که آدم خلاف کاری هست وقتی دوباره اون رو میبینم تصمیم میگیریم باهاش حرف نزنم و یا معامله نکنم و یا اصلا رفت و آمدی نکنم چون اطلاعات خوبی در مورو اون فرد در ذهنم نیست هر چند که ممکته اون فرد تغییر کرده باشه
چطور از خاطره در متناسب شدن استفاده کنیم ؟؟
هر فردی از هر مواد عذایی ممکنه کلی اطلاعات در ذهنش ذخیره داشته باشه که در برخورد با اون مواد غذایی در ذهنش مرور بشه .
مثلا شخصی با دیدن قورمه سبزی در ذهنش کلی اطلاعات خوب و لذت بخش مرور میشه و لی در فرد دیگه این احساس ممکنه به وجود نیاد تازه از رنگ و بوش هم بدش بیاد پس هر فرد با توجه به مکان و شرایط جغرافیایی زندگی در ذهنش کلی اطلاعات از عذاها ذخیره داره مثلا ما از ماکارانی خیلی کمتر از خورشت سبزی اطلاعات داریم چون در کشور ما غدایی هست که در نسلهای قبل از ما هم پخت شده و کلی از اون تعریف داده شده و کلی اطلاعات هست .
مساله ی که در افراد چاق وجود داره اما در افراد لاغر وجود نداره این هست که اونها از هر مساله کلی اطلاعات کاذب در ذهنشون ذخیره کردن اطلاعاتی که مربوط به لذت و تفریح میشن و چون اینها با احساس ما درگیری ایجاد میکنن باعث میشه فرد چاق نتونه هیچ کنترلی در خوردن خودش داشته باشه به این شکل که فرد چاق در ذهنش،سناریو نویسی میکنه مثلا در مورد ته دیگ و یا سیب زمینی و یا شیرینی و یا .. کلی سناریو داریم که وای اگر این طور باشه و اون طور باشه و با فلان ترشی و فلان نون و .. باشه خیلی حال میده و اگر اینطور باشیم و از این افکار داشته باشیم در مواجه شدن با اون غذا هر گز به اندازه عذا نمیخوریم و تا تهش رو میخوریم و دل درد هم میگیریم چون برای هر غدا کلی داستان داشتیم و جالبه چون برای هر عدا در دهنمون کلی حرف و داستان داریم و زباد میخوریم میگیم اشتهامون زیاده و اصلا طوری از اشتها حرف میزنیم که انگار دست خودمون نیست و در کنترل ما نیست
اشتها یک واکنش ذهنی به مواد غذایی هست و اشتها رو خودمون به وجود آوردیم حتی اونهایی که ادعا دارن وقتی عصبی هستیم زیاد میخورم به خاطر این هست که اون اطلاعات رو تقویت میکنیم و بارها شنیدن در موقع عصبانیت آدمها پرخوری میکنن و تا دلت بخواد طرف عصبی میشه و دیگه ببین چی میشه پس تغییر خاطرات و تغییر عادتها بر اساس خاطرات دقت کن .
پس تا جایی که میتونی ارتباط بین خوردن و اطلاعات و خاطرات قبلی رو از بین ببر باید به جایی برسی که مثل افراد متناسب بدون توجه به خاطرات غدا بخوریم از افراد متناسب سوال کنید اونها بدون هیچ خاطره ای عذا میخورن و ممکنه بعضی غداها رو بیشتر دوست داشته باشن و این طبیعی هست چون سلیقه ها متفاوت هست و اما اونها همون غذا رو هم به اندازه نیاز مصرف میکنن و اما رفتار اونها رو با خودتون مقایسه کنید بین رفتار شما بر اساس چه خاطره و یا اطلاعاتی داره خورده میشه ما به خاطر فرهنگ و آداب و رسوممون بعصی عذاها رو بیشتر میخوریم مثلا خوب غدا خوردیم و غدای ندری برای ما آوردن اونم میخوریم چون تبرک هست ولی غدای اضافه بر نیاز بدن واقعا اضافه هست و مهم نیست چه عنوانی بهش میدی و بعضیا عداها رو بر اساس سناریویی که خودمون در ذهنمون داریم بیشتر میخوریم و اگر به خوردنت دقت کنی در یک هفته متوجه میشی که داری بر اساس همین خاطرات خیلی وقتها پرخوری میکنی برای متناسب شدن باید همین خاطرات رو کمرنگ کنی چون خاطرات باعث پرخوری میشن پس هر وقت با عدا مواجه شدی سعی کن بهش فکر نکنی و برای چگونه خوردن نقشه ی ذهنی نکش
بدن شما برر اساس اعمال و رفتار ما شکل گرفته .
پس تمام سعی ما باید این باشه که آموزشها رو به عمل تبدیل کنیم .
باید هر روز به دنبال تناسب باشیم تا زندگی جدیدی رو خلق کنیم و چقدر لذت بخش هست و آزادی داریم در خریدن در فعالیت کردن در خوردن و …. واقعا لذت بخش هست
اگر من درست رفتار کنم و به سبک جدید رفتار و فکر کنم طبیعی هست که متناسب بشم .
من برای چاق شدن در زمان خاصی عدا نخوردم و محدود نبودم و کار خاصی نکردم و خیلی راحت و طبیعی جاق شدم پس حالا هم باید راحت لاغر بشیم بدون زجر و سختی ما متناسب میشیم چون در راه درست هستیم .
برداشتمن از فایل :
دقیقا همین طور هست چاقها برای هر غذا یی کلی تعریف و خاطره و داستان و سناریو و حرف دارن مثلا من بارها گفتم خورشت سبزی باید کاملا جا بیفته تا روغن بندازه و کمی تند هم باشه و سبزیش خوب سرخ بشه و لوبیاش ترک بخوره داخلش بس که بپزه و …. ولی متناسبها از این تعریفها ندارن و به خاطر همین اطلاعات که در ذهنمون داریم وقتی اون غدا رو میبینیم تا تهش رو باید بخوریم ولی متناسب اصلا اینطور نیست به راحتی وقتی سیر شد غذا رو ول میکنه میره چون در ذهنش اطلاعات و حرف و حدیث برای غدا نداره وولی در جنع افراد چاق بشینی بیشتر حرفشون در مورد غذا هست که چی با چی بهتره و یا چطور خورده بشه بهتر و …. اما لاغرها فقط یه تعریف دارن غدا ماده ای هست برای تامین انرژی جسم و برای زنده موندن و یا برای رفع نیاز جسم و یا برای برطرف کردن این حالت ها در بدن مثل سر و صدای شکم و یا بیحالی و ….و از این به بعد من میخوام جایگزین تمام اون اطلاعات و سناریو های عدا کلی اطلاعات جدید جایگزین کنم و چاقها چقدر تعریف دارن برای لدت بیشتر از تفریح و سفر و پارک و یا …و یا برای رفع بیخوابی و خستگی و یا سر درد و یا معده درد و یا … بایدحتما بخورن اما متناسبها هر گز اینطور نیستن من وقتی خوشحالم بیشتر میخورم اما بازم دارم روی خودم کار میکنم که خوشحالی زیاد رو میتونم طوری دیگه نشون بدم نه زیاد بخورم . و منهم در گدشته تقریبا برای هر عدایی کلی حرف و حدیث داشتم ولی در مقابل پیتزا و ساندویچ و چیپس و پفک و ته دیگ و شیرینی یکم ضعیفتر بودم و باید بر عکس گدشته ی خودم هر وقت اینها رو دیدم بگم تو من رو به یاد تناسبم میندازی اصلا اون غدا رو غدای تناسبم بزارم و با دیدن شکلش و یا بوش به خودم بگم بوی پیتزا بوی تناسب من هست بوی ساندویچ بوی تناسب من هست و یا حتی سناریوی بیشتری درست کنم بگم رنگ اون عدا و یا شکلش و یا بوش بوی تناسب من هست و من هر وقت اون رو دیدم باید یادم باشه به اندازه نیاز بخورم و بیشتر نخورم .و بارها تمرینش کنم تا ذهنم یادش بگیره
من مدتها هست دارم به خوردنم وقتی از حد نیازم یکم بیشتر میخورم خوب دقت میکنم چرا این کار رو میکنم ؟؟ اولین حرف ذهنم این هست که من این غدا رو خیلی دوست دارم و همین یک جمله باعث میشه بیشتر بخورم اما باید مثل دختر متناسبم رفتار کنم که اصلا هیچ این حرفها رو نداره و خیلی کم بعضی وقتها یه غداهایی رو بیشتر از بقبه روزها دوست داره که به قول استاد تازه همون رو هم به اندازه نیازش میخوره و بلند میشه و بارها میگم اگر این من بودم که این غدای مورد علاقه ی من بود خدا میدونه چطور رفتار میکردم و اما نه دخترم خیلی راحت برخورد میکنه و اما من هم بارها به ذهنم میگم بابا به اندازه بخور نترس که اگه نخوری دیگه نیست نترس این روش فرق داره هیچ سختی نداره بقیه اش رو هم بزار هر وقت خواستی برو بخور کسی که کاری نداره محدودیتی نیست و اما باید بارها این جملات رو به خودم بگم و تکرار کنم تا درست رفتار کنم و اگر کمی بی حواسی کنم ذهن چاقم با فشار شکمی من رو متوجه سیری میکنه که به شدت از این حالت متنفرم و اذیتم و بدم میاد و کار بسیار زشت و زننده ای هست .
و من همین دیشب در جمع خانوادگی برای شام بودم که یه فرد اون جمع که لاغر هم بود همش میگفت ته دیگ وای چقدر خوبه و ..و منم یکم حواسم رو جمع نکردم و تحریک به خوردن ته دیگ شدم و در حد یک ذره خوردم و همون یک دره فشار شکمی برای من ایجاد کرد و ناراحت شدم چرا ؟؟؟چون در ذهنم از ته دیگ سناریو دارم و داستان دارم و هر جا اون رو دیدم انگار باید یکم بخورم ولی این غلط هست باید تمرکزم بر نیار بدن خودم باشهکه هر وقت سیر هستم نخورم و تمرکزم بر فراوانی این نعمتها باشه که هر وقت بخوام هست حالا امروز نشد فردا درست میکنم و هست و اینقدر با افکار غلط خودم رو وادار به خوردن نکنم و تمرکزم بر این باشه که همیشه اطراف من پر از این مواد غدایی هست ولی من باید درست رفتار کنم تا نتیجه بگیرم .
من الان خیلی تغییر کردم قبلا با دیدن پیتزا دستور میومد بخور هر چقدر میتونی بخور من تا یک عدد پیتزا بزرگ و نصفیه ای به همراهش ویا حتی دوتابزرگ رو میخوردم تازه هر چیزی هم اضاف میومد تا اخر شب قبل خواب کم کم میخوردم و میگفتم اشتهام زیاده ولی حالا چطور شده در حد سه اسلایس کفایتم میکنه و سیر سیر هم میشم و یا قبلا دوتا ساندویچ راحت میخوردم و تازه بعدش هم کلی دیگه میخوردم و حالا یک سوم یک ساندویچ رو در حد سیری کامل میخورم وکفایتم میکنه و یا قبلا چیبس و پفک و کرانچی رو باهم یه پاکت کامل میخوردم ولی حالا نصف یه پاکت کوچیک رو میخورم احساس،سیری میکنم پس کجاس اون اشتها من که کاری نکردم خوب ثابت میکنه اشتها چیزی جز اطلاعات غلطی نیست که خودم به ذهن خودم دادم که من زیاد میخورم من خیلی این غداها رو دوست دارم باید بخورم و یا وقتی هیجانی هستم باید بخورم و …
اما حالا خبری از اون اشتها نیست پس اون پرخوریها کار ذهن چاق من بوده که الان لاغر شده و کلی اطلاعات جدید لاغری داره پس بارها باید بگم .من غدایی هر چقدر خوشمزه باشه هر چقدر عالی باشه هر چقدر متنوع باشه هر چقدر ارزان باشه هر چقدر زیاد باشه هر چقدر جدید باشه هر چقدر مقوی باشه هر چقدر داغ و برشته باشه هر چقدر پنیرش کش بیاد و ..…باشه رو بر تناسب اندامم ترجیح نمیدم و اون لذت خوردن رو یک لذت گذرا و سریع میدونم که با پرخوری میدونم چه بلاهایی به سر من میاره و من میخوام با به اندازه خوردن همیشه در تناسب باشم .
و اگر حالا جایی شد مثل دیشب که خطایی داشته باشم به خودم میگم بدنم هوشمنده و قطعا اون اضافه رو دفع میکنه و من رو متناسب میکنه و من دیگه غصه نمیخورم و سعی میکنم بازم مثل همیشه درست و به اندازه بخورم .
و چون من مدتها هست در سایت هستم خدا رو شکر دیگه تفکیک غدایی ندارم و به غداها برچسب نمیزنم قبلا چرا اینطور رودم اما الان دیگه حتی یادم نمیاد چه حسی داشتم و حالا دیگه ترس و نگرانی ندارم و با خیال راحت و لذت از هر غدایی میخورم اونم شاید به اندازه یک سوم گذشته ی خودم میخورم و خوردنم خود به خود بسیار کم شده ولی هنوزم گه گاهی با همین مقدار کم که میخورم ولی فشار شکمی رو حس میکنم و مشخص هست که باید بازم کمتر بخورم و دارم روی این مورد به اندازه خوردن خوب تمرکز میکنم که انشاا… به زودی تمام رفتارهای عذایی من بهترین رفتارها خواهند بود و من به زودی در بهترین جسم ایده ال و متناسب خودم خواهم بود .
سلام استاد گرامی سلام دوستان متعهد
خاطرات چاقی خیلی زیاد یادم یه روز دختر عموم که متناسب یک سالاد جدید یک جا خورده بود و داشت به من یاد میداد گفتم مزش چه طور بود گفت مزش یادم نیست خیلی تعجب کردم چون من همیشه تمام مزه ها یادم میموند ولی الان میفهمم چرا یادش نبود چون برای اون چیزهای با اهمیت تری از غذا وجود داشت مثلا لباسهایی که تو مهمانیها میبینه با تمام جزییات تعریف میکنه یک دوست دارم که خیلی چاق و یک بار یک خوراک چینی به من اموزش داد بعد ها پرسیدم راستی اون غذا رو از کجا یاد گرفتی گفت از تو فلان فیلم خیلی تعجب کردم چون اصلا موضوع اون فیلم اشپزی نبود یعنی فرد چاق هر موضوعی به خوردن ختم میکنه
لوبیا پلو همش برای من خاطرست برای همین خیلی میخورم حالا فرقی نمیکنه چه کیفیتی داشته باشه یا چه ته دیگی داشته باشه تفاوت بین چاق ها و لاغرها
چاق ها تمام غذاها رو دوست دارن و بعضی از غذا ها رو بیشتر
لاغرها همیشه لیستی از غذاهایی که دوست ندارن همراهشون واصلا همه اون ها رو با اون مشخصات میشناسن
یک بار همسرم گفت تمام خاطراتت به خوردن ختم میشه و خیلی ناراحت شدم ولی اون راست میگفت
تاثیر خاطرات چاقی
واقعا چاقی هیچ چیز قشنگی نداره جز تحقیر و عدم اعتماد به نفس چه مهمونیهایی که به خاطر چاقی نرفتم چه لباسهایی که به خاطر چاقی نپوشیدم
دیروز یک لباس پوشیدم که من چاق نشون میداد و واقعا نا امید شدم و زیادی خوردم اگر چاقی ذهنی نیست پس چی مگه نه اینکه من با بد شدن احساسم به ذهنم دستور خوردن دادم پس باید با خوب شدن احساس به ذهنم دستور نخوردن بدم
دنیای لاغری
پر از عشق* پر از رنگ* پر از هیجان* پر از امید *
سلام خدمت همه عزیزان
اگه این خاطراتی که استاد فرمودند واقعین نداشت که ما این وضع رو نداشتیم از دیدن خوراکیهاوانواع غذاهای جنوبی شنیدن از این واون در باره غذا ها پرخوریها دم به دقیقه خوردنها به خصوص غذاهایی که عاشقش بودیم خوردن استانبولی پرگوشت چرب وچیلی اونهم با نون ،خوردن نون گرم نانوایی تا برسی به خونه ،خوردن املت با تخم مرغ زیاد با خوردن کره محلی ،ابنقدر پیش میری که دیگه دیگران با انگشت نشونت میدن وبی تابی کردنت موقع خواب فشار بالا….یه مرتبه به خودت میای که باید کاری کنی متوسل شدن به انواع روشها…وخسته شدن و بازگشت به نقطه اول .روز از نو روزی از نوع سراپا ناامید وعصبی شدن که دیگه نمیتونم به زندگی ادامه بدم با این افکار چاق کننده دوباره چاقتر میشی .
وقتی احساس بداز چاق شدن میاد تو ذهنت روز به روز تا امیدوار ودر نتیجه چاقتر میشی .
ولی اگر به لاغری با قدرت ذهن فکر کنی واگاهیهای خودتو در باره لاغری با این روش ببری بالا افکار خوب و احساس خوب وورفتار خوب از خودت نشون میدید ودرنتیجهدر جسمت به وضوح تغییر رو میبینی.
سلام . برداشت گام ۱۷ تاثیر خاطرات
شاید توضیحاتی که استاد تو این گام دادند هم یکی از دلایل مهم چاق شدن من بود
انقدر برای لاغر شدن روشهای غلط در ذهنم تلنبار کرده ام ، که واقعا اگر بخواهم دونه دونه مورد بررسی و تحلیل قرار بدم کلی زمانبر خواهد بود آنقدر در این روشهای غلط مرا از غذاها ترساندند و از تفکیک غذاها و داشتن مقدار کالریشان در گوش من خواندند که الان کاملا از حفظم که هر غذا با چه مقدارش چقدر کالری داره ، تخم مرغ کامل ۷۰ کالری 😆سفیده ۲۰ کالری و زرده ۵۰ کالری ، پس زرده رو نخور و سفیده را در وعده ی صبحانه بخور😆😆😆❌❌
وای خدای من ،
البته لازم به ذکر است من با این شمارش کالری که ابداعی خودم بود تونستم وزنم رو در سال ۹۴ که دو رقمی شده بود رو یه ۱۰ کیلویی کاهش بدم اما خب آن هم باور خودم بودم که یه عمر بین غذاها تفکیک ایجاد کرده بودم و طبیعی بود با استفاده از همان باور چند کیلویی کم کنم
اینجا باید یاداوری کنم ،
حتی آن وقتها هم با هر روشی که کاهش وزن داشتم باز ذهنم بود که همکاری میکرد و طبق فرمولا و باورایی که از اول اون روش بهش میدادم شروع به لاغر کردن من میکرد و دقیقا تا زمانی که فرمولای ذهنی و باورها یم نسبت به اون روش کمرنگ میشدن لاغری من هم آرام آرام متوقف میشد
خب بگذریم
تمام این خاطرات و یاداوریها نشون میده که در گوشه گوشه ی ذهنم کلی از این خاطرات دارم که به محض یکی دو روز گوش نکردن حرفای صحیح لاغری دوباره فعال میشن و شروع به تراوش میکنن مثل همین چند روز که از فرمول سازیام یکم غافل شدم و چه به موقع بود فایل ۱۷حالامن می مانم و اینکه باید خیلی کار کنم و برای تثبیت باورای لاغریم و پیاده کردن انها در زندگیم تکرار و تمرین و مرور گامهای قبلی را بیشتر کنم شاید خیلی بیشتر از انهایی که تا بحال یکی دو باری وزن کم کرده باشند و فرمولای چاقی کمتری در ذهنشون دارن
در ذهن من فرمولای لاغریه کمی وجود داره ، این فرمولا در طول این سه ماه که گامها رو در حال یادگیری هستم در ذهنم ایجاد کردم خب کاملا طبیعی که هنوز ضعیف باشه و نیاز به رسیدگی بیشتر داشته باشه
ماهیت ذهن من با اینکه از سه سال پیش با این روش اشنا شده ولی تازه از اول شروع این گام هاست که داره دقیقا پی می بره که چی به چی هست . ☺️☺️
خب پس بهش حق میدم و توقع زیادی ازش ندارم .
میخوام بجای مرور خاطراتی که از قبل گوشه و کنار ذهنم هست دست بردارم و بجای نگاه کردن و توجه کردن به انها تمرکزم را به جوانه های کوچک لاغریم بدهم میخواهم فرمولایی که تا امروز از این ۱۷ گام یاد گرفتم را مرور کنم چون فکر میکنم اینجوری ذهنم بیشتر یاری میکنه و حالم خیلی عالیتر میشه
من از اول این گامها اموختم که
🔴 اولا باید با ایمان به این روش وارد مسیر شوم و چون چاقی من هم دقیقا ذهنی بود قطعا لاغری من هم از همین راه خواهد بود و ایمان دارم که از این روش نتیجه خواهم گرفت ✔️
🔴 ذهن من همانگونه که توانایی چاق کردن منو داشت براحتی میتونه منو لاغر کنه یعنی توانمندی لاغر شدن هم داره خب طبیعی وقتی این همه سال نا دیده اش گرفتم کمرنگ شده و به یاری خداوند و یادگیری لاغری مطمئنم که از نو بازسازی میشه و کارش رو شروع میکنه من لاغری را می پذیرم و با تمام قدرت چاقی را رد میکنم چون به یقین رسیده ام که لاغری ذاتا در من وجود داره و با اینکه من از دوران جنینی چاق بودم اما
در بدو آفرینشم ، سلول های من هم مثل بقیه بود و با افراد متناسب هیچ فرقی نداشت فقط تاثیر فرمولا در من یکم زودتر اتفاق افتاده همین و بس ☺️
پس متناسب شدن ذاتی در من هست و قطعا میتونم خیلی طبیعی لاغر بشم پس با تمام وجود خودم را لایقش میدانم و با جان و دل پذیرایش هستم چون واقعا عاشقش هستم ❤️
🔴 فرمول بعدی در مورد غذاهاست ، غذا نعمت الهیست و افریده ی پروردگار برای خوب شدن حال ما و طی کردن مسیر زندگی یعنی این غذا کاملا همسو با ماست و در جهت پیشرفت و ترقی ما .
خب حالا که من قبلا استفاده ی نا بجا از اون داشتم 👇🏼👇🏼
ازش می ترسیدم ، که یا اینقدر خودم را از داشتنش محروم میکردم که در حسرت و عذاب بودم و یا گاهی اوقات اینقدر مصرفش می کردم که به حال بد و شکم درد دچار میشدم
پس نمیشه بگم چون من رفتارم با غذا غلط بوده بیام و هزاران برچسب بی مورد بهش بزنم
ارام باشم با لذت به اندازه ی نیاز آن روزم مصرفش کنم و حالا اگر هم کمی بیشتر از نیاز بود با افکارم کار و خراب نکنم چون اتفاقی نیفتاده دستگاه دفع هست و بدن من هوشمنده و براحتی مازاد را دفع میکنه
خب پس دیگه فکر کردن و توجه نداره ، اتفاقا این توجهاته که چاق میکنه و من و از مسیر اصلی که کار روی فرمولهاست دور میکنه
🔴باید به هر طریقی میتونم انتظار لاغری را در خودم بالا ببرم یعنی اینو با خودم تکرار کنم منی که در حال کار کردن و تکرار و تمرین هستم و با عشق در حال فرمول سازی های جدید لاغری هستم و ایمان دارم که که لاغر شدنم فقط از همین راهه
خب قطعا پایان این راه هم بهشت لاغری من و سرزمین لاغریه منه 🌸🌸
به قول فاطمه سادات که مثال خوبی زد خب وقتی ما ایمان داریم مسیر رفتن به مشهد این راهه و پایانش شهر مشهده پس طبیعی که با طی شدن هر کیلومتر از مسیر ما در حال نزدیکتر شدن به هدف هستیم دیگه پس شک و دو دلی نمی مونه
و فقط باید از مسیر لذت ببریم که هر روز به هدف نزدیک و نزدیکتر میشیم خب باور همین نکته باعث میشه که من منتظر لاغری باشم چون من هم الان سه ماه میشه که مسیر لاغریم را آغاز کردم و در حال عبور از موانع هستم و با لذت به جلو گام بر میدارم پس طبیعی که لاغری قطعا در من اتفاق میافته و نتیجه ی گام گذاشتن تو جاده ی لاغری لاغریه دیگه ☺️☺️
خب با مروره این فرمولای جدید و صحیح لاغری کلی حالم بهتر شد و همین مرور فرمولا کلی میتونه جلوی پیشرفت خاطرات چاقی رو در ذهن من بگیره و کمرنگشون کنه
من تصمیم گرفتم که دیگر زیاد به ان موقع ها فکر نکنم درسته که ما باید از همان قوانین چاقی برای لاغری استفاده کنیم اما بها دادن بیش از حد و توجه کردن به ان فرمولا ممکنه نتیجه ی معکوس بزاره و اونا پر رنگ کنه
من تصمیم میگیرم از امروز این فرمولای لاغری رو چندین و چند بار برای خودم تکرار کنم تا هر چه بیشتر در ذهنم ملکه بشن و به تثبیت برسن
من دیگر به چاقی نمی اندیشم نه به خودش نه به خاطراتش نه به مشتقاتش ❌❌
من در مسیر لاغریم پس طبیعیست وقتی در این مسیرم اتفاقاتی از این دست برایم می افته پس طبیعیست اگر باور و یقین قلبی دارم در مسیر لاغریم تمام کارهای من در جهت لاغر شدن من است و خدا رو شکر که در این مسیر تنها نیستم ، دوستانم و استاد را کنار خودم دارم که با سخنانشان مرا مصممتر میکنند
و از همه مهمتر خدایم را دارم که مرا به این مسیر سراسر آرام بخش دعوت و هدایت کرد پس حتما او در من توانایی لاغرشدن را دید که خیلی خودبخود به این سمت کشاند ممنونم ای عشق بی حدو حساب من 💚💚
سلام خدمت استاد عزیز ودوستان گرامی🌹
ما همیشه فکر می کردیم که عوامل ژنتیکی و ارثی و خوش اشتها بودن و عدم تحرک و کم کاری غده تیروئید و شغل پشت میزی و …. عامل چاقی ما بوده 😔 و به این نتیجه رسیده بودیم که باید تمام تلاش خودمون کنیم که لاغر بشیم برای همین سال های زیادی با روی آوردن به انواع مختلف رژیم ها وبه تبع اون فشار و سختی که به خودمون میدادیم که بتونیم چند کیلو لاغر بشیم دوران سختی رو پشت سر گذاشتیم هم از نظر جسمی و هم از نظر روحی وروانی😔 چاق شده بودیم و هزار تا مشکل برای خودمون رقم زده بودیم از بس که طعنه شنیدیم که کم بخور از درب اتاق رد نمیشی توی مهمونی ها فکر می کردیم همه چشمشون روی غذای ما هست که چقدر میخوریم فقط دنبال لاغر شدن بودیم به قول گفتنی می خواستیم راه صد ساله رو یه شبه بریم مثل آدم هایی که دلشون میخاد یه شبه پولدار بشوند ودست به کارهای خطرآفرین میزنند و گاهی هم ممکنه جانشون در خطر بیافته ما هم انواع رژیم های گرفتیم که به قول گفتنی میخواستیم ابروش رو درست کنیم زدیم چشمش هم کور کردیم دلمون خوش بود که چربی هامون آب میشه غافل از اینکه معده مون رو داغون کردیم و گاهی ریزش مو گرفتیم و هزارتا مشکلی که بعد ها فهمیدیم دلیلیش نرسیدن یکی از ویتامین های مورد نیاز بدن بوده که در رژیم غذایی ما جای نداشته و کمبود اون باعث این مشکل شده😔 چقدر تلاش بی فایده کردیم و کل اضافه وزنمون به راحتی برمی گشت با دیدن تبلیغات و تماشای افرادی که از اون روش ها لاغر شده بودند کلی حرص میخوردیم که ما ناتوان هستیم و اونا توانمند بودن که تونستند از این روش لاغر بشوند و این سرنوشت نهایی ما هست که چاق بمونیم 😔و دنیایی سرشار از یاس و نا امیدی برا خودمون برای رسیدن به تک تک آرزوهامون می ساختیم😔 دنیایی که خبری از اعتماد به نفس و روحیه شاد و احساس توانمند بودن و لایق بهترین زندگی و پوشیدن لباس های رنگ شاد و خوشکل و لذت خوردن غذاهایی که دوست داریم و… نبود😔
تا اینکه استاد حرفی رو زدن که راه گشای زندگی ما شد و امیدی برای حل مشکل چاقی ما شد و اون جمله این بود که ما از طریق ذهن چاق شدیم😍و همه ی ما حیران 😯که در تمام این مدت ما دچار اشتباه شده بودیم که این عوامل های مختلف ژنتیک و عدم تحرکی و…رو باعث چاقی خودمون می دونستیم و تنها مشکل ما باورهای ذهنی اشتباه بوده😊 تا اینکه شروع به ریشه یابی باورهای اشتباه چاقی و آوردن نمونه بارز علیه دلیل های اشتباه چاقی مون کم کم شروع به جایگزینی باورهای صحیح لاغری به جای باورهای اشتباه چاقی کردیم 😊 و در یک پروسه زمانی کوتاه مدت نتیجه های جسمی و روحی عالی و امیدوار کننده دیدیم 😍 دیگه خبر از کوه سبزی جات و خام گیاه خواری و ورزش های سخت و طاقت فرسا و قرنطینه ی خوراکی های خوشمزه و داغونی معده و ریزش مو و افسرگی و ناتوانی و… نبود 😊 از اونجایی که ذهن اصولا دنبال راحت طلبی خودشه و این روش هم سختی توی برنامه هاش نداره و برعکس دنیایی از اعتماد به نفس و امید و عشق و لذت و خوشی توی دل خودش داره که حسابی به آدم روحیه میده و همیشه شاد و شنگووولمون میکنه😊همین عامل سبب شد که درک این موضوع که ذهن عامل چاقی بوده برای ذهن و جسم راحت تر بشه و ذهن قبول کنه که مسیر رو اشتباه رفته بوده و الان به لطف خدا مسیر صحیح رو پیدا کرده و تمام تلاش خودش میکنه که به نتیجه دلخواه برسه 😊
🌹آره باید از همون مسیری که چاق شدیم لاغر بشویم یعنی لاغری با ذهن😊🌹👈چون توی مسیر چاقی من بدون هیچ ترس و واهمه ای همه ی غذاهارو با لذت می خوردم 👈👈پس برای لاغر شدن هم باید بدون هیچ ترس و واهمه ای و با لذت غذا بخورم😊( چیزی که در هیچ کدام از رژیم ها و روش های لاغری دیده نمیشد و حتما پرهیز غذایی داشتیم😔و با هزارتا استرس دوتا لقمه غذا میخوردیم و بعدشم اینقدر سرکوفت خودمون میزدیم که دعا میکردیم کاش زمان برگرده و ما اون دو لقمه هم نمیخوردیم)👈توی مسیر چاقی اضافه وزن هایی که نصیبم میشد اصلا بدنم بهش فشار نمیومد و من خیلی وقت ها متوجه نمیشدم که دارم چاق میشم از تغییر سایز لباس هام می فهمیدم 👈👈توی مسیر لاغری هم باید همینجوری باشه و متوجه آب شدن چربی های بدنم نشم و از تغییر سایزهای لباس هام متوجه بشم (برخلاف روشهای دیگر لاغری که مجبور بودیم کالری شمار غذا بخوریم و گرم گرم از وزنمون کم کنیم و مدام روی ترازو باشیم😔)👈توی چاقی من هیچ سختی به خودم ندادم و راحت چاق شدم 👈👈توی مسیر لاغری هم باید هیچ سختی به خودم ندم و راحت لاغر بشم توی لاغری با ذهن اصل و اساس کار بر راحت گرفتن لاغر شدن هست و به قول استاد لاغرشدن راحت ترین کار دنیاست😊 بارها شنیدم استاد گفتن اگر دچار سختی توی این مسیرشدید دوره رو رها کنید یعنی اصل بر راحتی هست این مسیرپراز لذت و شور و اشتیاقه 😊( برخلاف سایر روش ها و رژیم ها که به خاطر سختی و طاقت فرسا بودنشون مجبور بودیم رهایش کنیم😔)👈توی مسیر چاقی من هیچ وقت برنامه غذایی مشخصی نداشتم و سر ساعت خاصی یک غذای چرب وخوشمزه نخوردم 👈👈توی مسیر لاغری هم نباید خبری از برنامه غذایی مشخص و سرساعت خوردن غذای خاصی نباشه😊(برخلاف رژیم ها که همیشه مثل یک آدم مریض که باید سر ساعت قرص هاش رو بخوره مقدار غذاها مشخص و ساعت خاصی برای خوردن انواع دمنوش ها وخوراکی ها بوده)👈 من یه شبه چاق نشدم و چند سال زمان برد تا چاق شدم و چاق موندم👈👈توی مسیر لاغری هم زمان لازمه تا به تناسب اندام اولیه خودم برسمو متناسب همیشگی بمونم😊(برخلاف زمان در رژیم ها که خیلی کوتاه و زود به مقصد لاغری زود گذر میرسه😔)👈 توی مسیر چاقی ما خودمون بر اساس باورهای ذهنی و به صورت ناخداگاه رفتار کردیم و چاق شدیم 👈👈توی مسیرلاغری هم باید براساس باورهای ذهنی صحیح به صورت ناخداگاه رفتار کنیم تا لاغر بشیم (چیزی که در هیچ روشی جز لاغری با ذهن دیده نمیشه😊 )
من همونجوری که در ذهنم لیاقت چاق شدن رو طراحی کردم باید لیاقت لاغر شدن و لذت بردن از تمام نعمت های خدا دادی طراحی کنم😊
پس پیش به سوی بهترین اندام و حال خوش😊
سلام خدمت استاد و دوستان عزیزم
گام هفدهم تاثیر خاطرات .
اگر لاغری بدون بازگشت را میخواهیم باید از طریقی که چاق شدیم دوباره لاغر شویم .ما برای چاق شدن هیچ زحمتی نکشیدیم، هیچ رنجی را متحمل نشدیم بلکه خودبخودی چاق شدیم برای لاغری هم هیچ زحمتی نمیخواد بکشیم فقط فرمول های اشتباه را حذف و به جای آنها فورمول های درست لاغری،را گذاشته و با استمرار و تمرین کردن می توان به راحتی لاغر شویم .
ذهن افراد چاق مملو از خاطرات چاقی است با این ذهن پر از خاطره چاقی نمی توان لاغر شد برای لاغر شدن باید خاطرات لاغر شدن را در ذهن ایجاد کرد
شکل گیری این خاطرات آینه که ما هر،وقت می خواستیم لاغر شویم و اقدام میکردیم اما با شکست،روبرو می شدیم و مرور این خاطرات باعث میشد که،هر وقت تصمیم برای لاغری می گرفتیم و از هر روشی استفاده میکردیم بعد از چند روز اشتیاق خود را از دست میدادیم و آن روش را رها میکردیم .
در مورد خاطرات یه مثال شما،از سالها قبل شنیدی که فلانی را به خاطر انجام کاری دستگیر کردن با اینکه چند سال از،اون حادثه میگذره ولی اگر اون طرف بخواد بیاد خونت بلافاصله این خاطره یادت میاد و دوست نداری با اون فرد رابطه داشتی باشی .
یا اینکه افراد چاق در مورد غذا این خاطرات را دارن مثلا قورمه سبزی چقدر با آب و تاب تعریف میکنه و بعضی از،غذاهای دیگه که این اطلاعات کاذب می باشن چون این اطلاعات با احساس ما تداخل میکنه و باعث میشه که ذهن ما واکنش نشون میده و به عنوان اشتها از آن نام میبرن و این ناشی از خاطراتی هست که ما در ذهن خود ذخیره داریم از بس که شنیدیم هر وقت عصبانی شویم اشتهامون زیاد میشه و الان هم که تا دلت بخواد موضوع هست که ما را عصبانی کند .
اگر میخواهیم از طریق ذهن لاغر شویم باید بتوانیم رابطه بین خاطرات مواد غذایی و اشتها را تغییر دهیم از افراد متناسب سوال کنید آنها هیچ واکنش نسبت به مواد غذایی ندارند هیچ خاطره ای از مواد غذایی ندارند شاید بعضی از غذاها را بیشتر دوست باشه باشن اما باز هم به اندازه نیاز بدن استفاده می کنند باید رفتار آنها را مقایسه کنیم با رفتار خودمون و مشخص میشه که رفتار ما بر اساس چه خاطره ای از مواد غذایی هست ما هیچ وقت برای چاق شدن کتاب نخوندیم، دوره ندیدیم خیلی عادی چاق شدیم به همین دلیل نمیتونیم باور کنیم که دوباره میشه لاغر بشیم چون تا الان هر وقت خواستیم لاغر شویم با سختی و رنج بوده و چاقی را یک زندان برای خودمان دیدیم اما این طور نیست ما خیلی راحت چاق شدیم وخیلی راحت هم لاغر میشویم .
به نام خدا
جلسه هفدهم: لاغری با ذهن و تاثیر خاطرات.
سلام به استاد عزیزم و همه ی دوستان
خاطرات چاقی من اول از همه از تصویری است که من از خودم در ذهنم دارم دختری با ران های بزرگ، من همیشه خودم را در اینه اینگونه دیدم و البته که نظر دیگران هم همیشه همین بوده و مدام این رو به من گوشزد میکردند که تو ران های چاق و بزرگ داری و این موضوع در من کاملا درونی شده، خاطرات من از چاقی اینکه هر وقت میگفتم مثلا قراره برم جایی و با خودم عهد میبستم که چیزی نخورم بدتر بیشتر هم میخوردم خاطرات من از عهد بستن ها بیشتر شکست است و ناامیدی، حتی اگه یه روز مثلا به نظر خودم درست رفتار کرده بودم نگران فردا بودم و مطمئن بودم که فردا نمیتونم اینجوری رفتار کنم و کنترل غذا خوردنم رو داشته باشم، خاطرات من در رابطه با رژیم این بود که من نمیتونم رژیم رو دقیق و صد در صد رعایت کنم و حتما تخلف خواهم کرد، خاطرات من در مورد پایبند بودن به چیزی همیشه تصویر شکست بود و بی اعتمادی به خودم. خاطرات من در مورد دیدن تصویرم در اینه های بیرون مثلا تو فروشگاهها، مغازه ها، شیشه های مغازه ها که از کنارشون رد میشدم تصویر دختری چاق بود، خاطرات من همه شکست و ناکامیست😢😢 خاطرات من بیشتر عذاب وجدان و ندامت و سرزنش از خوردن است، خاطرات من بیشتر شکست در تصمیم گرفته شده در مورد نخوردن چیزی است حتی وقتی میلی ندارم، و البته خاطرات من از خوردن چیزهای لذتبخشی مثل سرگرمی، تفریح، تفکر، برنامه ریزی، جمع خانوادگی، شیرینی، تنهایی، گرمی و خوشحالی و شادیست. مثلا من مطمئن بودن اگر مسافرت برم چاق میشم چون بیشتر میخورم چون اشتهام بازتر میشه، چون مسافرت دیگه اشکال نداره ، بزار همین چند روز یکم ذهنمون هوا بخوره و اینقدر بهش گیر ندیم نخور نخور بزار هر چی خواستیم بخوریم یه چیزی مثل دوران بارداری ازادی مطلق و خوردن هرچی که دلت میخواد، یا مثلا من تو خونه تنها که باشم فقط میخورم و میخورم و میخورم و چاقتر میشم چون حایی نمیرم که یا مثلا من اگه شام برم رستوران و پیتزا و سیب زمینی و … بخورم حتما اصلا باید چاق بشم، و البته که میشدم، خاطرات من از چاقی همش مقایسه خودم با لاغرها و حسرت خوردن است خاطرات من از چاقی همش ذهن سرزشنگر به خاطره خوردن است، خاطرات من از چاقی بی اعتمادی مطلق به خودم، سیگنال های بدنم، خواسته هام، و احساس ناامنی و بدفرم بودن و راحت نبودن و دنبال لباس هایی بودن که عیبام رو بپوشونه هست، خاطرات من از چاقی احساس خجالت و قایم شدن و با ارزش نبودن است، چاقی اعتماد به نفس من رو ازم گرفت. این خاطرات همیشه در ذهن من بودند و هر وقت میخواستم رژیم جدید بگیرم یا امیدوارانه تلاش کنم جلوی چشمم ظاهر میشدند و به من یاداوری میکردند که تو نمیتونی لاغر بشی تو اراده ی کافی رو نداری، تو معتاد به شیرینی هستی و هرگز نتونستی ترکش کنی، تو نزدیک های عادت ماهیانه نمیتونی کنترلی بر خورونت داشته باسی، تو لیاقت اندام فوق العاده رو نداری، تو پاهات خیلی چاقه، تو تمام تلاشت رو بکن تا چاقتر نشی، داری وحشتناک میشی، تو تغذیه ات مشکل داره، تو روی فامیل مامانت رفتی علاقه ات به شیرینیجات و آت و اشغال و تنقلاته برای همین چاق میشی. یا برای لاغر شدن تو باید از تصوراتت هم کمتر بخوری، باید زجر بکشی باید خیلی کم بخوری اینجوری که فایده نداره اصلا، اکه میخوای لاغر شی باید خیلییییی کم بخوری تو هم که نمیتونی پس هیچی دیگه نمیشه کاریش کرد تو لاغر بشو نیستی.
فکر کردن به لاغر شدن در من حس اعتماد به نفس، زیبایی، موفقیت، و شادی رو به وجود میاره اینکه در بدن خودت احساس راحتی و سبکی میکنی، اینکه هرچی رو بخوای میتونی بپوشی، اینکه ذهنت ازاد باشه از فکر کردن در مورد خوردن، اینکه احساس جوانی و سرزندگی میکنی، اینکه از دیدن خودت در اینه لذت میبری، اینکه عکسای قدی قشنگ میاندازی، اینکه باخیال رحت استخر میری مایو میپوشی، اینکه شلوارک میپوشی لباس های مورد علاقه ات رو میپوشی، اینکه اعتماد به نفست بالا میره و اینکه انرژی میگیری برای پیشرفت توی زمینه های دیگر زندگیت.
سلام گام ۱۷در مسیر لاغری من
ما باید از راهی که چاق شدیم لاغر بشیم
نکته های طلایی این فایل
خاطرات چاقی مانع لاغری میشود ما افراد چاق بدلیل شکست ها فراوانی که از روش مختلف خوردیم خاطرات زیادی داریم از شکستهامون و چاق تر شدنمان محل ذخیره خاطراتت ذهن ما هستند تعریف خاطره :هراتفاقی که در ما باعث ایجاد واکنش احساسی بشه رو به عنوان خاطره در ذهن ما ثبت میشه ما در روز بی نهایت تصویر اتفاق مبینیم ولی اتفاقی که باعث واکنش احساسی بشه ذهن به عنوان خاطره ثبت میکنه
نکته👇
ذهن هیچ اختیار تصمیم گیری نداره فقط با توجه به اگاهی و اطلاعاتی که بهش میدیم تصمیم گیری میکنه و وقتی داریم فکر میکنیم داریم اطلاعاتی که در ذهنمان ثبت کردیم رو مرور میکنیم
هر تصمیمی که میگیریم در زندگی براساس اون خاطراتی است که درباره اون موضوع داریم تصمیم میگیریم مثلا اگه یکی به ما بگه فلانی چطور پسری است میگیم سیگاری است شاید اون فرد کلی تغییر کرده باشه و اصلا دیگه ترک کرده باشه ولی ما با توجه به اون خاطره ای که از اون فرد داریم اون فرد توصیف میکنیم
افراد چاق بر اساس خاطرات خود غذا میخورند برای غذا خوردن برنامه نویسی میکنیم ولی افراد متناسب چنین رفتاری ندارند و اینجوری افراد چاق بیشتر از حد نیاز خودشان غذا میخورند چون سناریو نویسی میکنند برای خوردن غذاها بعد میگن اشتها ما زیاده اشتها وجود نداره اشتها همان خاطرات خوردنمان از غذاهاست که در ذهنمان داریم وقتی با اون ماده غذایی روبه رو میشیم خاطرات ما هم مرور میشه کنترل از دست میدیم زیادی میخوریم بعد با یه کلمه که اشتها زیاده خودمان رو گول میزنیم
حتی افرادی که میگن وقتی عصبی میشیم زیادی میخوریم اونها براساس خاطراتشان است از بس شنیدن فرد عصبی تمایل زیادی داره به خوردن این فرمول ثبت شده و وقتی عصبی میشیم رومیاریم به خوردن مث خود من که همیشه اینجوری غذا خوردم
باید مث افراد متناسب عمل کنیم بدون مرور خاطرات از اون غذا و برنامه ریزی غذا بخوریم
پس وقتی با غذا روبه رو شدیم سعی کنبم بهش فکر نکنیم همان مرور خاطرات و برای خوردنشم برنامه ریزی نکنیم که با چی بخورم بیشتر بهم لذت بده فلان
بدن شما براساس اصلاعاتی که در ذهن شما است شکل نمیگیره بلکه براساس عمل و رفتار شما است که شکل گرفته پس باید اموزش ها به عمل تبدیل کنیم تا جسم ما تغییر کنه ذخیره اطلاعات جسم تغییر نمیده مث عالم بی ثمر میشیم نتیجه ما در عمل کردن به اموزش ها است
اگر روش ذهنی باشه ولی براساس خاطراتمان از غذاها و برنامه ریزی غذا بخوریم چاق میشیم چون این عمل ما است که مارو تغییر میده نه اطلاعاتی که در ذهن ثبت میکنیم
افکار لاغر کننده که همین اموزش ها است +رفتار لاغر کننده که همان عمل ما است به اموزش ها +خاطرات لاغری کخ همان اطلاعاتی که به ذهن میدیم همان رفتار ما است =تناسب اندام همیشگی
پاسخ به سوالات
۱_من خیلی شباهت داشتم تمام تصمیاتم از خوردن بگیر تا خرید و هرکار تصمیم دیگم براساس خاطره ای که ازش داشتم تصمیم گرفتم و همیشه نوقع خوردن با خاطره ای که ازش داشتم خوردم و تصمیم گرفتم و با برنامه ریزی میخوردم و یک سناریو چند صفحه ای داشتم واسه یه خوردن یه غذا و از امروز دیگه موقع خوردن فک نمیکنم برنامه ریزی نمیکنم و توجه نمیکنم به خاطرات قبلم و اموزش ها به عمل تبدیل میکنم که خاطرات لاغر کننده در ذهن من ثبت بشه و با توجه به خاطرات لاغر کنندم غذا میخورم که همان جور که چاق شدم همان جورم متناسب بشم
۲_چندین بار مرور کردم خوندم و گوش دادم
۳ یک رژیم دوهفته ای گرفتم و خیلی دلم خوش بود که دوهفته است من برنج شیرینی ترک کردم بعد دوهفته رفتم وزن کردم منتظر وزن پایین بودم که یهو دیدم چندکیلو هم اضاف کردم خیلی ناراحت شدم و اعصابم بهم ریخت
۴_هر بار که روشی انجام میدادم و رها میکردم بلافاصله منتظر چاقی بیشتربودم و چاق میشدم و خیلی ناامیدمیشدم در همه جنبه ها احساس ترس از خوردن عذاب وجدان سرزنش توسط خودم دیگران خجالت کشیدن در جمع احساس بی ارزشی در همه جنبه ها داشتم و خودم لایق هیچی نمیدونستم
۵_چاقی احساس ترس ،نگرانی ،ناامیدی شکست، خجالت کشیدن، اعتماد بنفس پایین ،کم بینی بی ارزش بودن ،افسردگی ،
فکر کردن به لاغری احساس ارامش امنیت انرژی بالا،شادی،قدرت خرید ،قدرت ازادی،اعتماد بنفس بالا،خودباوری،دوست داشتن خودمان ،با لذت خوردن،خرید کردن هر طرح رنگی لباس،انرژی بالا
ای با تو شروع کارها زیباتر ❤💜💚 آغاز سخن تو را صدا باید کرد ❤💜💚
سلام خدمت استاد عزیز و دوستان خوبم 🌺🌺🌺
گام هفدهم : تاثیر خاطرات در لاغر شدن !
تمرین این بخش:
۱- محتوای نوشتاری را با دقت مطالعه کنید و به شباهت عملکرد خود با آنچه شرح داده شده است توجه کنید.
خلاصه ای از متن استاد :
در ذهن افراد چاق خاطرات چاقی فراوانی وجود دارد و تا زمانی که این خاطرات در ذهن آنها باشد نمی توانند لاغر بشوند و برای اینکه بتوانند لاغر بشوند باید در ذهن خودشان خاطرات لاغری ایجاد کنند که فقط از راه لاغری با ذهن می توانند این کار را انجام دهند !
در تمام روشهای لاغری اشتباه چند نکته مشترک وجود داره :
۱. همه ی این روشها شباهت زیادی به هم دارند و یکسری کارها در اونا تکرار میشه و این تکرار باعث ایجاد خاطرات چاقی در ذهن افراد می شود !
۲. تمام این روشها منجر به شکست می شود و خاطرات شکست برای لاغر شدن در شکل افراد شکل می گیرد و هر بار که آن شخص می خواهد تلاش دیگری برای لاغری انجام دهد تصاویر ناکامی و شکست های قبلی در ذهنش مرور می شود !
۳. به دلیل سخت بودن این روشها و محرومیت و محدودیت ها و مبارزه ای که توسط افراد با ذهنشان آغاز می کنند خیلی زود نا امید می شوند و انگیزه و اشتیاقشان را برای ادامه ی این مسیر از دست می دهند و از ادامه ی راه منصرف می شوند !
۴. هر چه تعداد شکست ها بیشتر شود افراد برای ادامه ی راه های دیگر زودتر خسته و دلسرد می شوند و یادآوری این خاطرات در ذهن باعث کاهش شور و شوق برای لاغر شدن می شود !
و این روند را تمام افراد چاق تجربه کرده اند و این مطالب را به خوبی درک می کنند !
این روندی است که همه افرادی که اضافه وزن دارند تجربه کرده اند و تاثیر خاطرات خود در نتیجه نگرفتن از روشهای لاغری را به خوبی درک می کنند !
به طور کلی خاطراتی که از مسائل مختلف در ذهن ما ذخیره شده در تمام جوانب زندگی ما تاثیر گذار است و خیلی از رفتارهای ما را تحت تاثیر خود قرار داده است !
بنابراین تمام واکنش های رفتاری ما در چاقی نیز از همین خاطرات چاقی که در ذهن ماست الگو می گیرد مانند دفعاتی که پرخوری می کردیم و بعد از آن عذاب وجدان می گرفتیم و خود را سرزنش می کردیم و تصمیم می گرفتیم دیگر پرخوری نکنیم اما نمی تونستیم !
لاغری با ذهن روش فوق العاده ای است که از تمام محتوای ذهنی برای لاغر شدن استفاده می کند. همانطور که در چاق شدن از تمام اطلاعات ذهنی استفاده کرده ایم، برای لاغر شدن هم باید از همین طریق اقدام کنیم.
در سایر روش های لاغری همه ی اقداماتی که انجام می دهند برای از بین بردن اضافه وزن است و با ایجاد محدودیت و تحت فشار قرار دادن جسم افراد چاق و اونواع دارو و رژیم غذایی مقداری از وزن بدن را کم می کنند !
در حالی که ریشه و علت چاقی در ذهن این افراد است و هر چقدر هم که تلاش کنند و وزنشان را پایین بیاورند نتیجه ای نخواهد داشت !
چون این کاهش وزن فقط تا زمانی پایدار است که به رژیم غذایی و دارو پایبند باشند و طبق برنامه ای که برایشان در نظر گرفته شده غذا بخورند و رفتار کنند !
این پیشنهادات و موارد مشابه فقط سبب ایجاد تمرکز بیشتر بر چاقی می شود و برخلاف اینکه انتظار داریم با اجرای این دستورالعمل ها لاغر شویم چاق تر می شویم.
به همین دلیل زمانی که دست از تلاش برای اصلاح رفتارهای چاق کننده بر میداریم خاطرات چاقی سبب می شود به مرور رفتارهایی که باعث ایجادشان شده ایم را تکرار کنیم.
حالا در روش لاغری با ذهن هدف ما تغییر رفتار و خاطرات چاقی نیست بلکه با گوش دادن فایل ها و انجام تمارین خود ابتدا افکار جدید لاغر کننده را در ذهن خودمان ایجاد می کنیم .و این افکار جدید لاغر کننده باعث می شوند که به صورت ناخود آگاه رفتارمان تغییر کند و رفتار های جدید لاغر کننده جایگزین رفتار های چاق شونده شود !
و ما بدون اینکه متوجه شویم چه اتفاقی افتاده می فهمیم که تمایلمان نسبت به خوردن یکسری از غذاها تغییر کرده و آن اشتهای قبل و حرص و ولع خوردن را نداریم !
زمانی که افکار لاغر کننده در ما ایجاد شد و رفتارهای جدید در ما شکل گرفت به صورت ناخودآگاه خاطرات لاغری در ما شکل می گیرد و چون رفتار ما تغییر می کند واکنش های ما نیز تغییر می کند و خاطرات جدید به وجود می آید !
به این ترتیب فرمولهای لاغری در ذهن ما ایجاد شده و روند لاغری ما شروع می شود 😍😍😍
✅ افکار لاغر کننده + رفتار لاغر کننده + خاطرات لاغر کننده = لاغر شدن
همین فرمول را به شکل متفاوت در چاق شدن مورد استفاده قرار داده ایم و همه افراد چاق آن را به خوبی تجربه کرده اند.
❌ افکار چاق کننده + رفتار چاق کننده + خاطرات چاق کننده = چاق شدن
حالا متوجه شدیم که روند لاغر شدنمان چگونه با ذهن انجام می شود پس با خیال راحت و آرامش و اطمینان بیشتری در این مسیر حرکت می کنیم تا به تناسب اندام همیشگی دست یابیم و لذت زندگی با اندام رویایی خود را درک کنیم 😍😍😍
۲- محتوای آموزشی را با دقت گوش کنید.
✅ ۴ بار گوش دادم 😊😊😊
۳- درباره خاطرات چاقی خود شرح دهید. چه خاطره ای از چاق شدن و چاق تر شدن دارید.
من تا کلاس چهارم ابتدایی یعنی ۱۰ سالگی کاملاً لاغر بودم و یک روز که برف آمده بود و هوا بسیار سرد بود و من از سرما می لرزیدم کمرم را به بخاری برقی کلاسمان نزدیک کرده بودم که کمی گرم شوم
که چون جنس پارچه ی مانتوی ما درصد زیادی نایلون قاطی داشت کمی سوخت و پشت کمرش جمع شد 🤦♀️🤦♀️🤦♀️ و کمر مانتوم بهم چسبیده بود و نماینده ی کلاسمان با حیرت به من نگاه کرد و گفت شما خانوادگی تا این حد لاغر هستید ؟
من که تا آن روز به این موضوع دقت نکرده بودم فکری کردم و چون همه ی اعضای خانواده بجز من چاق بودند گفتم نه فقط من لاغرم چطور ؟ گفت خوب پس تو هم چاق میشی !!!
من خیلی تعجب کردم و گفتم چرا ؟ گفت مگه نمی دونی ؟ چاقی و لاغری ژنتیکیه اگه همه چاقن تو هم ارث می بری و چاق میشی ! حرف نماینده ی کلاسمان روی من تاثیر زیادی گذاشت و من ترسیدم 😑😑😑
و من بعد از آن چندین بار دیگر هم این حرف رو شنیدم و کاملاً باور کردم که من هم مثل بقیه چاق میشم و از همان زمان جرقه ی چاقی در ذهن من زده شد و روند چاقیم شروع شد !
بعد از آن که کمی تپل شده بودم هر کس از فامیل من را می دید مرتب بهم می گفت تو هم که داری چاق میشی و ترس من بیشتر شد به طوری که از آن زمان ترس چاقتر شدن در من ایجاد شد 😕😕😕
و چون دیده بودم چقدر خواهر بزرگترم را به خاطر چاقی مسخره و تحقیر می کنند می ترسیدم که همین بلا سر من هم بیاید و از همان موقع سعی می کردم کمتر بخورم
یا سعی می کردم فعالیتم رو بالا ببرم که چاقتر نشم ! و این جریان گذشت تا کلاس دوم راهنمایی که از طرف سازمان بهداشت به مدرسه ی ما آمدند و قد و وزن همه ی بچه ها را اندازه گرفتند
و من در اون زمان ۴۴ کیلو بودم و حدود ۲ یا شاید سه کیلو اضافه وزن داشتم و همکلاسی های لاغرم خیلی من و چند تا از بچه های دیگر که بالای ۵۰ کیلو بودند رو مسخره کردند و من کل آن روز را گریه کردم 😔😔😔
و خلاصه چندین اتفاق مشابه این بارها برایم افتاد تا اینکه برای بار اول تصمیم گرفتم به همراه خواهرانم رژیم بگیرم تا کاملاً لاغر بشم برای همین سه سم سفید (شکر و آرد و برنج) را از غذایمان حذف کردیم
و بیشتر سعی می کردیم حبوبات آبپز بخوریم و شبها شام نخوریم و … که پدرم به دکتر محل کارشان که هم پزشک بود هم طب سنتی کار می کرد گفت و به شدت مخالفت کرد و پدرم دیگر اجازه نداد ادامه دهیم !
و من بعد از آن هم چندین بار روشهای مختلف مثل کم خوری و ورزش و پیاده روی سریع و طناب و دراز و نشست و … را امتحان کردم
مدتها شبها با مادرم به پیاده روی می رفتیم و یک ساعت پیاده روی می کردیم و مدتها با خواهرم و دوستش ساعت ۶ صبح پیاده تا حرم می رفتیم که یک ساعت فاصله بود آن هم با پیاده روی خیلی تند و زیارت می کردیم و دوباره این مسیر را پیاده بر می گشتیم
و بعد از آن با خواهرم به باشگاه رفتیم و چند سال ادامه دادیم تا اینکه من عقد کردم و در دوران عقدم خیلی خیلی خودم را اذیت کردم 😪😪😪
وزن من ۶۸ کیلو بود و در فاصله ی ۹ روز من ۶ کیلو کاهش وزن داشتم و شدم ۶۲ کیلو ! اینکه میگن طرف از خجالت آب شد در من اجرا شد 😓😓😓
و خودم نمی فهمیدم چطور با اینهمه تلاش برای لاغر شدن یک کیلو هم کم نمی کردم ولی الان بدون هیچ تلاشی اینقدر کم کرده بودم؟؟؟ 🤨🤨🤨
تمام دختران هم سن و سال من آرزو داشتن لباس عروس بپوشن و جشن عقد داشته باشن ولی من آرزو داشتم جشن نداشته باشم چون خجالت می کشیدم لباس عروس بپوشم و تپل بودنم در لباس تنگ عروس مشخص باشه ! و بقیه متوجه بشن من کمی شکم دارم 🙈🙈🙈
اینقدر از چاقیم متنفر بودم و خجالت می کشیدم که دلم نمی خواست حتی برای انتخاب لباس عروس بگردم و به اولین مغازه ی لباس عروس که رفتیم سریع یک پیراهن که اندازه ام بود انتخاب کردم و همسرم برام خرید .
دوران عقدم یک سال و نیم طول کشید و همسرم مرتب من را به رستوران می برد ولی با اینکه اینهمه ( هفته ای چند شب) به رستوران می رفتیم وزن من تغییری نمی کرد چون در اون زمان الگوی چاقتری از خودم در ذهنم نداشتم و فکر نمی کردم چاقتر بشم !
چندین بار رژیم گرفتم ولی خیلی زود خسته می شدم
و با اینهمه تلاش برای لاغری تغییری نکردم و ولی بعد عروسی به خاطر الگوی چاق کننده ای که از قبل در ذهنم ذخیره کرده بودم یکدفعه ۱۰ کیلو چاقتر شدم 😬😬😬
و بعد از آن باردار شدم و در ماه های اول هر پپماه ۴ کیلو کاهش وزن داشتم و به شدت بد ویار بودم و از تمام غذا ها بدم می آمد و به زور اطرافیان فقط چند لقمه غذا می خوردم و در کل طول بارداری به زور قرص و آمپول های تقویتی که یک روز در میان میزدم کلاً ۴ کیلو اضافه کردم !
دخترم در بدو تولد ۳ کیلو و ۱۵۰ گرم بود ولی بعد از ۶ روز که بردمش پیش دکتر متخصص شده بود ۳ کیلو و جزء نوزادان کم وزن بود برای همین دکتر برای خودم کلی دارو و آمپول تقویتی داد که شیرم زیاد بشود و من بعد از آن به اوج چاقی خودم رسیدم !
و وقتی دخترم یک سال و خورده ای داشت برای اولین بار به دکتر متخصص تغذیه مراجعه کردم و بعد از سه ماه ۱۵ کیلو از وزنم را کاهش دادم اما به محض رها کردن رژیم تمام کاهش وزنم برگشت !
و بعد از آن هم دوباره باردار شدم و دوباره دقیقاً همان اتفاقات قبلی تکرار شد تا اینکه بعد از زایمان و شیردهی به دکتر متخصص تغذیه دیگری مراجعه کردم
که رژیم هایش تک بعدی بود و بسیار سخت که قبل از دادن رژیم برایمان آزمایش نوشت و من و خواهرم متوجه شدیم هر دو هم کم کاری تیروئید داریم هم کم خونی ! 😬😬😬 و دیگه چاق شدن رو حق مسلم خودمون می دونستیم !
و بعد از اون همش برای خودمون غصه می خوردیم که بیخود نبوده چاق شدیم کم کاری تیروئید و کم خونی داریم ! و متابولیسم نداریم ! و من که دو بار هم سزارین کرده بودم دیگه واویلا 😅😅😅
خلاصه از اون روز به بعد تلاشهای ما برای لاغری به قدری زیاد شد که حتی خیلیاشون رو یادم رفته و گاهی حتی اسم بعضی از رژیمهایی که گرفتم کلی فکر می کنم تا یادم میاد ! هر روشی که فکرش رو بکنید انجام دادیم به طوری که خط اول هر رژیم رو که برامون می خوندن اسم اون رژیم رو می گفتیم و کالری تمام غذاها رو حفظ بودیم !
همزمان با رژیمها انواع دارو های گیاهی و شیمیایی و دمنوش و جوشانده و پودرهای لاغری و افشره و عرقیجات و کمربند لاغری و نان جو و سویق و ورزشها و پیاده روی و … را انجام دادم
به جرات می تونم بگم تمامی راه های اشتباه لاغری رو به جز عمل جراحی انجام دادیم ولی هیچ نتیجه ی قابل قبولی نگرفتیم
و در هر کدام از این روشها بین یک تا ۱۵ کیلو کاهش وزن داشتم اما به محض رها کردن آنها کل کاهش وزنمان یا حتی بیشتر از قبل خیلی راحت و سریع کل مقداری که کم کرده بودیم بر می گشت !
همیشه برام سوال بود که چرا اینقدر سخت و با جان کندن لاغر می شویم ولی به یک چشم به هم زدن و خیلی سریع و راحت چاق می شویم ؟؟؟
و خدا رو هزاران هزار بار شکر می کنم که من رو به سمت این مسیر و استاد عزیز هدایت کرد تا جواب تمام سوالهایی که در سرم بود و تا قبل از آشنایی با استاد هیچ کس جواب درست و منطقی و قانع کننده ای برایش نداشت پیدا کردم و آگاهیم خیلی در این زمینه بالا رفت 🤩🤩🤩
۴- تجربه خود از تاثیر خاطرات چاقی را در احساس ناامیدی و ترس از چاق تر شدن بنویسید.
خاطرات چاقی که در ذهن من ذخیره شده بود باعث می شد روز به روز از زندگیم نا امید تر بشم و به شدت افسرده شده بودم و همیشه هر راه جدیدی که می خواستم برای لاغری امتحان کنم با خودم می گفتم فایده نداره اینم مثل بقیه راه هاست
و از قبل می دونستم که قراره یک شکست دیگه به شکستهای بی شمار پرونده ی لاغریم اضافه بشه !
و از قبل می دونستم دارم آب رو تو هاون می کوبم !
و از قبل می دونستم هر چقدر تلاش کنم و لاغر کنم دوباره بر می گرده !
و از قبل می دونستم وسط راه خسته میشم و ولش می کنم !
و از قبل می دونستم قراره یک مدت دوباره عذاب بکشم و به نتیجه نرسم !
ولی دست خودم نبودیک چیزی درونم فریاد میزد :
چرا نشستی و هیچ کاری نمی کنی ؟
چرا دست رو دست گذاشتی که چاقتر بشی ؟
پاشو تلاش کن بالاخره یک راه جواب میده !
نشین بگو نمیشه اگه یک نفر تونسته تو هم می تونی !
تو چیت از اونایی که لاغر شدن کمتره ؟
خلاصه راحتم نمی گذاشت و نمی گذاشت بشینم و هیچ کاری نکنم !
۵- خاطرات چاقی چه احساسی در شما ایجاد می کند و فکر کردن به لاغر شدن چه حسی در شما بوجود می آورد ؟
پاسخ به قسمت اول سوال یعنی خاطرات چاقی چه احساسی در شما ایجاد می کند :
مسلماً هیچ کس از خاطرات چاقی خودش لذت نمی برد !
تمام خاطرات چاقی در ذهن من احساس خیلی بدی رو ایجاد می کنه
چاقی در ذهن من مساویه با :
حس نفرت از خودم به خاطر چاق شدنم
حس نفرت از تمام کسانی که راجع به چاقیم حرفی زدند و مسخره ام کردند و تحقیرم کردند
انزجار از خودم وقتی که خودم رو توی آینه می بینم
ناتوانی از اینهمه تلاش برای لاغر شدن و نتیجه نگرفتن
ناتوانی برای هر کاری که افراد لاغر خیلی راحت انجامش میدن ولی من نمی تونم مثل راحت نشستن و برخواستن ، پله بالا پایین کردن ، نماز ایستاده خوندن ، دویدن و پریدن و تحرک سبک و راحت و …
محدودیت در انجام خیلی کارهایی که آرزوی انجامشون رو دارم ولی به خاطر چاقی نمی تونم
ترس از چاقتر شدن
ترس از دیده شدن چاقیم توسط دیگران
ترس از اینکه کسی بخواد راجع به چاقیم اظهار نظر کنه
خجالت کشیدن از قرار گرفتن در جمع دوستان و آشنایان و فامیل و …
کمبود اعتماد به نفس در برابر جمع
حسرت پوشیدن لباس های مورد علاقه ام
حسرت رفتن به استخر بادی که محدوده وزنی ۷۵ کیلو رو داشت و من آرزو داشتم یک بار دیگه بتونم برم
حسرت دویدن که از بعد زایمان سومم اصلاً نمی تونم
حسرت رفتن به استخر
حسرت بالا رفتن از کوه و …
حسرت رفتن به شهر بازی که از بچه گی به دلم مونده بود
حسرت شرکت در مهمانی ها بدون ترس و نگرانی
حسرت خوردن یک وعده غذا بدون ترس از چاق تر شدن
نا امیدی از ادامه ی زندگی در شرایط چاقی
نا امیدی از لاغر شدن
افسردگی از وضعیت زندگی با چاقی
بیماری هایی که به واسطه ی چاقی برام ایجاد شده مثل کمر درد و پا درد و کبد چرب و …
پاسخ به قسمت دوم سوال یعنی :
فکر کردن به لاغر شدن چه حسی در شما بوجود می آورد ؟
فکر کردن به لاغری خیلی حس عالی و خوبی داره برام لاغری همه ی چیزهای خوب رو با خودش داره
وقتی به لاغری فکر می کنم احساسم عالی میشه
شور و هیجان از انجام کارهایی که در زمان چاقی نمی تونستم انجام بدم مثل :
پوشیدن هر لباسی که تن مانکن می بینم با هر مدل و رنگی که دوست دارم بدون نگرانی از اینکه آیا این لباس چاقترم می کنه یا نه ! 🥰🥰🥰
وقتی لاغر بشم اعتماد به نفسم به شدت بالا میره و همه ی وجودم میشه حس توانستن 😍😍😍
امید به زندگی در من بیداد می کنه 🤩🤩🤩
توانایی من در انجام تمام کارهام خیلی بالا میره و هر کاری بخوام می تونم بکنم 😍😍😍
حس عشق به زندگی و ادامه ی آن با تناسب اندام 😍😍😍
حس عشق به اندام زیبا و متناسبم 🤩🤩🤩
حس سبکی و راحتی از اندام بدون چربی 😍😍😍
حس پرواز 😍😍😍
حس بالا رفتن غرور به خاطر اندام زیبا 🤩🤩🤩
فکر به لاغری به قدری من رو به وجد میاره که انگار وقتی به لاغری فکر می کنم و فکر می کنم وقتی لاغر بشم چه کارهایی می تونم بکنم خیلی حس خوبی پیدا می کنم 😍😍😍
با فکر کردن به لاغری به حدی خودم رو توانا می بینم که انگار وقتی لاغری بیاد یعنی همه چیز اومده ! 🤩🤩🤩
به قدری که فکر می کنم لاغر شدن اولویت اول زندگیمه
من تا قبل از این فکر می کردم چیزهای دیگه ای اولویت اول زندگیم باشن اما الان که خوب فکر می کنم می بینم من اگر به تمام آرزوهام برسم ولی لاغر نباشم اونقدر برام مهم نیست که وقتی به لاغری برسم !
یعنی من همه ی آرزوهای زندگیم رو بعد از رسیدن به لاغری می خوام !
یعنی من می خوام تمام چیزهای قشنگ دنیا رو با لاغریم و در زمتن لاغریم تجربه کنم ! 😍😍😍
من این بار لاغر شدنم حتمیه 🥰🥰🥰
من این بار لاغر میشم و لاغر می مونم 💝💝💝
چون من دارم لاغری رو یاد می گیرم 🧠🧠🧠
وقتی ذهن ما چیزی رو یاد بگیره دیگه فراموشش نمی کنه
لاغر شدن زیبا ترین و عالی ترین حس دنیاست 🥰🥰🥰
من لاغر میشم و تمام چیزهایی که چاقی از من گرفته بود رو ازش پس می گیرم 💪💪💪
لاغر شدن حق مسلم منه ! 😊😊😊
من به زودی شگفتی ساز میشم و عکس متناسبم به آلبوم شگفتی سازان دوره اضافه میشه و در لایو مشترک با استاد شرکت می کنم و مثل استاد میشم الگوی افراد چاق 😍😍😍
من عاشق لاغر شدنم 😍😍😍
سلام همگی دوستان
گام هفدهم خاطرات چاقی و لاغری:
ما به طریقی که چاق شدیم باید متناسب بشیم تا این تناسب ماندگار و بدون بازگشت بشه چون همه ما تجربه چاق شدن بدون بازگشت را داریم و نتونستیم کاهش بدیم پس به همین ترتیب ما میتونیم متناسب بشیم و متناسب بمونیم!
بهترین راه اینه که مسیری که رفتیم را برگردیم پس از طریقی که چاق شدیم این بار متناسب میشیم و تا همیشه هم متناسب میمونیم!
یکی از موضوعاتی که نقش مهمی در عملکرد ما داره خاطرات ما هستن، محل ذخیره خاطرات ذهن ماست و ما در طی زندگی روزمره احساساتی که در ما ایجاد میکنه را به عنوان خاطره ذخیره میکنیم یعنی شما در طی روز بی نهایت تصویر را میبینید اما فقط تصاویری در ذهن شما ذخیره میشه که تغییر احساسی در شما ایجاد کنه!
نکته مهم تاثیری است که این خاطرات در زندگی روزمره ما و رفتار ما میذاره!
اگه به رفتارتون توجه کنید میتونید تاثیر خاطرات را در تعیین رفتارتون ببینید اول اینکه مغز ما با توجه به اطلاعاتی که بهش دادیم همیشه عمل میکنه یعنی اگه درباره موضوعی اطلاعات اشتباه بهش داده باشید هربار بخواین درباره اون موضوع تصمیمی بگیرید مطمئن باشید که تصمیمتون اشتباه خواهد بود مغز ما به تنهایی توانایی فکر کردن و تصمیم گیری نداره و فقط با اطلاعاتی که ما از طریق شنیده ها و تجربیات بهش دادیم عمل میکنه و در واقع اون ها را مرور میکنه و تصور میکنیم که داریم فکر میکنیم اما در واقع داریم اطلاعات قبلی را مرور میکنیم. مثل اینه که دفتر خاطراتت را ورق بزنی خب این اطلاعات از کجا اومده؟ خودت اون ها را ثبت کردی از طریق شنیده ها دیده ها گفتگو با دیگران، تجربیاتی که داشتی این ها همه منابعی هستن که خاطرات در اون ها شکل میگیره!
مثال: اگه سالها قبل شنیده باشی ک فلانی را برای کار خلاف دستگیر کردن و امروز بهت بگن فلانی میخواد بیاد خونه شما یا میخواد با شما ارتباط داشته باشه یا میخواد بیاد خواستگاری فرزند شما، شما اولین چیزی که درباره اون فرد به ذهنت میاد و احتمالا دربارش حرف میزنی سابقه خلافکار بودنشه و هر تصمیمی بخوای بگیری راجب اون فرد با توجه به خلافکار بودنش میگیری و قضاوتش میکنی، مثلا میگی چون این فرد خلافکاره اصلا صلاح نیست که ما باهاش ارتباط و رفت و آمد داشته باشیم، نباید باهاش دوستی داشته باشیم و خیلی نباید های دیگه چون خاطره ای که شما در ذهنت از اون فرد داری این تصمیمات را به شما تحمیل میکنه👍
اما در واقعیت طی این همه سال اون فرد خیلی تغییر کرده و اصلأ اون آدم سابق با اون رفتار آزار دهنده نیست اما ذهن شما بر اساس خاطره ای که از اون فرد داره دربارش قضاوت میکنه!
اگه در یه شهری اتفاقی برامون افتاده باشه وقتی اسم اون شهر بیاد تمام خاطراتش برامون مرور میشه و حس بد میگیریم و تمام تصمیماتمون درباره این شهر بر اساس خاطراتمون شکل میگیره!!!
حالا نقش خاطره در چاق تر شدن ما چیه؟ و چطور میتونیم از اون برای متناسب شدن استفاده کنیم؟
هر انسانی نسبت به مواد غذایی که مصرف میکنه یک سری اطلاعاتی در ذهنش ذخیره داره و همیشه در برخورد با اون مواد غذایی بر اساس اطلاعات قبلیش تصمیم میگیره و رفتار میکنه، مثلا در کشور ما قورمهسبزی غذای سنتی و مورد علاقه خیلی ها معرفی شده وقتی این اطلاعات را به ذهنت میدی باعث میشه که هر وقت فرد با قورمهسبزی مواجه میشی اون را فرصتی برای لذت بردن طلقی کنه و خود به خود یه مقدار بیشتر میخوره در صورتی که اگه همین قورمهسبزی را به یه فرد غیر ایرانی پیشنهاد کنیم شاید اصلا حاضر نباشه تست کنه که ببینه چه مزه ای میده، ممکنه از رنگش خوشش نیاد، از بوش خوشش نیاد، حالا به دلایلی که خودش میدونه، هر انسانی با توجه به فرهنگ و رسم و رسومات و سلیقه منطقه ای که زندگی میکنه نسبت به بعضی غذاها اطلاعات بیشتری را ذخیره میکنه مثلا شما نسبت به ماکارونی اطلاعات خیلی کمتری ذخیره داری تا قورمهسبزی چون درباره قورمهسبزی خیلی بیشتر صحبت شده و کلی پیشینه خانوادگی و رسم و رسومات را به همراه خودش داره پس طبیعیه که ذهنت بر اساس خاطره ای که شما نسبت به مواد غذایی داری واکنش های متفاوتی بده!
حالا مسئله ای که در افراد چاق وجود داره ولی در افراد متناسب وجود نداره یا خیلی کمرنگه اینه که افراد چاق درباره خیلی از غذاها اطلاعات کاذب در ذهن خودشون ذخیره کردن😆 اطلاعاتی که مربوط به لذت و تفریح میشه و چون این اطلاعات با احساس ما درگیری پیدا میکنه باعث میشه که فرد چاق نسبت به خیلی از غذاها هیچ کنترلی نتونه روی خوردنش داشته باشه!!
حالا چطور این اطلاعات کاذب را در ذهنمون ذخیره میکنیم؟ به این شکل که برای مواد غذایی سناریو نویسی میکنیم در ذهنمون مثلا برای ته دیگه میگیم وای نگو که داغونم کرده ته دیگه ماکارونی 🍝 آخ اخ سیب زمینی گذاشته باشی حسابی هم سرخ شده باشه چه حالی میده!!! خب وقتی این اطلاعات درباره ته دیگ در ذهنت باشه طبیعیه که وقتی باش مواجه میشی نمیتونی خودت را کنترل کنی و تا تهش را میخوری و جالبم اینه که میگی کلی روغن داره چقدرم ضرر داره هی از معایبش میگی ولی همینطور هی میخوری!!!
یا مثلاً آبگوشت، آخ آخ نگو آبگوشت که دیوونه میشم گوشت تازه گوسفندی باشه و چند تا سیب زمینی و با ادویه خوب بذاری تو دیگه سفالی از شب تا صبح رو شعله باشه و حسابی جا بیفته با نون سنگک خوردنش حال میده هااااا، در این شرایط چطور میشه انتظار داشت فرد به اندازه نیاز بدنش غذا بخوره!!!!؟؟؟؟
خیلی وقت ها بخاطر این اطلاعاتی که برای غذاها ذخیره کردیم هی میگیم که من اشتهام خوبه و خیلی افراد چاق هم یک دلیل چاقیشون را اشتها میدونن و جوری بیان میکنن که انگار یه برنامه ریزی بوده که از طریق فلش به اون ها منتقل شده و خودشون اصلا در شکل گیری اون نقشی نداشتن😅
دوستان اشتها فقط یک واکنش ذهنی نسبت به مواد غذاییه که خودمون ایجادش کردیم، اشتها ناشی از خاطراتیه که ما در ذهنمون نسبت به مواد غذایی داریم!!!
حتی اون هایی که ادعا دارن وقتی عصبی میشن بیشتر میخورن، اون ها هم بخاطر خاطراتی هست که این حالت را تقویت میکنن در خودشون از بس شنیدن یکی از واکنشهای انسان در مواقع عصبی بودن، خوردنه!!!! این فرمول در ذهن ان ها شکل گرفته و هر وقت عصبی میشن پرخوری میکنن و عوامل عصبانیت هم که تا دلت بخواد وجود دارن دیگه خودتون حدس بزنید چه اتفاقی رخ میده!!
اگه میخوای متناسب بشی و تا ابد متناسب بمونی باید ارتباط بین خوردنت و خاطرات قبلی را از بین ببری ، باید به جایی برسی که مثل افراد متناسب بدون توجه به خاطرات مربوط ب مواد غذایی بتونیم غذا بخوریم!
از افراد متناسب سوال کنید اون ها هیچ واکنشی نسبت به غذاها ندارن یعنی اینطور نیستن که نسبت به بعضی غذاها خیلی زیاده روی در خوردن داشته باشن، ممکنه بعضی غذاها را دوست داشته باشن با بیشتر دوست داشته باشن خب این طبیعیه چون سلیقه ها متفاوته اما همون غذایی هم که خیلی دوسش دارن به اندازه نیاز بدنشون مصرف میکنن و اونوقت رفتار اون ها را مقایسه کنید با رفتار خودتون!!!!
باید رفتارت نسبت به مواد غذایی را مورد توجه قرار بدی به وضوح برات مشخص میشه که رفتارت بر اساس چه خاطره یا اطلاعاتی داره صورت میگیره!
ما بعضی از غذاها را زیاد میخوریم چون با فرهنگ ما و آداب و رسوم ما در ارتباطه بعضی از غذاها را بخاطر باور های مذهبیمونه که میخوریم مثلا سیر شدی و یه غذای نذری میارن و خیلیامون تصورمون اینه که تبرک داره و باید بخوریم اما غذای اضافه برای بدن واقعاً اضافس و مهم نیس چه عنوانی میخوای بهش بدی، بعضی غذاها هم برای شرح حالتی که براش داریم بیشتر میخوریم اون سناریویی که تو ذهنمون درباره اون غذا ساختیم یعنی خیلی براش توضیحات داریم!
برای متناسب شدن باید بتونی این خاطرات را کمرنگ کنی باید آگاه باشی که بر اساس خاطرات خودت غذا نخوری چون نتیجه اش در جسم شما کاملا مشخصه! پس هر وقت با غذا روبرو شدی سعی کنید بهش فکر نکنید و برای چگونه خوردن اون هم نقشه ذهنی نکشید!
بدن شما بر اساس اموزش هایی که در ذهن داری شکل نمیگیره بلکه بر اساس عمل و رفتاری که داری شکل گرفته!!
سوالات:
✳️شباهت عملکرد من با این گفته ها: حالا که فکر میکنم من این خاطرات را نسبت به پیتزا دارم و خیلی عاشقش بودم و اسم یه سری آدما و یه سری مراسما که برام یادآوری میشه به یاد پیتزا و خوشمزگی و بزرگی پیتزا میفتم و خیلی بیشتر میخورم ولی همیشه وقتی توی مسیر لاغری بودم با دو برش پیتزا سیر شدم این تجربه را سه سال پیش هم که تو دوره بودم داشتم که با دو برش سیر شدم و دیگه میل نداشتم و نخوردم! واقعا مواد غذایی همیشه هست دلیلی نداره انقدر به جسممون فشار بیاریم تا بیشتر بخوریم!
✳️خاطره چاقی و چاقتر شدن: راستش من رژیمی را به خاطر میارم که محدودیت زیادی داشت و همچنین یه سری خاص خوری هایی تحت عنوان پاکسازی که واقعا عذاب بود و خانواده منو به گوسفند تشبیه کردن که من که غذا نمیخوام برم توی باغچه بچرم و بعد از اینکه رژیمم تموم شد همه اون وزن کم شده برگشت و حتی بیشتر چون من دیگه نسبت به غذاها هیچ محدودیتی نداشتم فقط دلم میخواست بخورم که یه وقت دوباره محدود نشم توی خوردن!
✳️تاثیر خاطرات چاقی در احساس ناامیدی و ترس چاقتر شدن: واقعا وقتی ادم رژیم میگیره و برمیگرده همش فکر میکنه مشکل از خودشه و میخواد بقیه رژیم ها رو امتحان کنه و وقتی بازم نتونه خاطرات چاقی و شکست بیشتری در ذهنش میسازه و موجب چاقی بیشتر میشه منم واقعا دیگه وقتی چندتا رژیم را امتحان کردم اصلا دلم نمیخواست دیگه رژیمی را امتحان کنم و میگفتم همینطوری هم خوبم تا اینکه بالاخره به راه درست دوباره برگشتم و موفقیتم حتمیه😍🥰
✳️خاطرات چاقی چه احساسی ایجاد میکنن و فکر کردن به لاغری چه حسی؟!: خاطرات چاقی فقط حس نشدن و ناامیدی و بی عرضه بودن را به ما القا میکنن ولی فکر کردن به لاغری و متناسب شدن باعث شور و شعف و انگیزه و اشتیاق میشن و همچنین پوشیدن لباس های زیبا که هر کدوم اراده کنی ادازه ات هست و به راحتی میخری و در همه جا میدرخشی من لاغری را در لباس عروس زیبا و خوشگل میبینم که همه از دیدنم در هیجانن و من مثل ماه در مجلس میدرخشم🥰
مه تاب درخشنده و زیبا و فوق متناسب🤩✨
به نام خداوند جان و خرد ❤ سلام و درود…
1…با خواندن و شنیدن این فایل تو ذهنم مرور شد آره دقیقا همینه…مثلا رفتار خودت با کله پاچه و باقالی پلو،،،،من تو کل عمرم یک بارم کله پاچه نخوردم و هیچ وقت نشده جلوم باشه و من ولع خوردن داشته باشم،صبح جمعه که خانواده دور هم نشستن کله پاچه میخورن منم کنارشون میشینم نون و پنیر میخورم بدون اینکه توجه ای به کله پاچه داشته باشم چون تو ذهن و خاطرات من ثبت شده سنا کله پاچه دوست نداره ولیییییییی باقالی پلو تو ذهن و خاطرات من ثبت شده غذای مورد علاقه سنا هستش و انگار چون غذا رو دوست دارم باید بیشتر بخورم و با اینکه سیر شدم چون باقالی پلو هستش یه بشقاب دیگه هم باید بخورم….
2…خاطرات چاقی من=نمیدونم از کجا ولی این خاطره تو ذهن من ثبت شد که سنا چاقه و همین باعث شده بود که به طور ناخودآگاه باور کنم و همش بگم من که چاقم بزار بیشتر بخورم….یادم میاد وقتی خانواده منو به کمتر غذا خوردن تشویق میکردن چقدرررر حس بد میگرفتم…یادمه وقتی سر سفره غذا سرمو بالا نیاوردم و مادرم یواشکی میگفت بسه دیگه چقدرررر ناراحت میشدم…یادمه وقتی میگفتن سنا چاقه چقدرررر ناراحت میشدم…یادمه یه شخصی وقتی ازم میگفت چقدر واکنش نشون میدادم که فلانی دنبال ایراد مردمه ولی خودشو نمیبینه یکی چاقه یکی مثل نوه اون کوتوله هستش و از این سن آمپول میزنه که قدش بلند بشه…چقدررررر حرفا تو سرم میچرخه…مثل زمانی که میخواستم شلوار بگیرم و گفتم سایز فلان و همکارم با یه لحن بدی گفت تو با این باسن این ستیز و همون موقع دوست داشتم بگم به توچه ولیییی سکوت کردم و گفتم من نمیخوام سطح شعور خودمو اندازه اون پایین بیارم و بخوام میتونم کلیی ایراد ازش بگیرم…
۴…واقعا چاقی نه تنها تو گذشته بلکه تو آینده ای که هنوز نیومده هم تاثیر میزاره…میخوای یه مهمونی بری سریع تو ذهنت میاد الان برم چی میشه و چی میگن و هزاران فکرررر………مرور خاطرات مرور حرف های که شنیدی واقعا خیلی حسه بدی داره…البته اینم بگم که ما آدما باید بفهمیم که هر حرفی رو نزنیم،وقتی داریم حرف میزنیم از شخص رو به رو انتقاد میکنیم یه به من چه به خودمون بگیم چون یه کلمه حرف ما باعث میشه روحیه طرف مقابل کاهش پیدا کنه…….وقتی یادت میاد رفتم فلان جا اینو بهم گفتن پس دیگه جایی نمیرم این حرفو بشنوم…میخوای بری یه جا سر کار با اینکه توانایی هات زیاده ولی اولین مورد اندامت میاد جلو چشمات…یه خواستگار برات اومده هزار تا حسن داری ولی اول اندامت میاد جلو چشمات…میخوای صحبت کنی تو جمع با اینکه فن بیان بالایی داری ولی پا نمیشی چون اندامت تو ذهنته….
۵….خاطرات چاقی هیچ چیزی جز حرص جوش برای من ندارد…وقتی بهش فکر میکنم که فلانی این حرفو بهم زد کلی عصبانی میشم که چه بیشعور خودش نیم متر قد داره خودش کلی ایراد داره معلوم نیست دنبال چی میگرده و ….وقتی به چاقی فکر میکنم میگم نرم فلان جا و این کارو نکنم و کلی از موفقیت و پیشرفت جا میمونم ولی لاغری به آدم امید میده انگیزه میده اعتماد به نفس میده یه حس قدرتمندی که من خالق زندگی خودم هستم رو میده…فکر کردن به لاغری و اینکه تا آخر عمر با تناسب اندام زندگی کنی احساس اینو به آدم میده که من وقتی اینو بتونم حتما تو زمینه های دیگه هم میتونم بهترین باشم….
من همین الان باز هم به خودم تعهد میدهم که برای شخص خودم تو این مسیر بهترین باشم تا ذهنم ببینه که من چقدرررر توانمند هستم 💪🌟💪
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت
سلام🙂
نکات مهم این فایل برای من؛
۱_تصویر عالی انتخاب شده برای این فایل که هم با نمکه و هم بسیار مرتبط👌👌🙂
۲_اینکه ذهن ما قادر به تفکر نیست و هر آنچه ما تحت عنوان فکر کردن میدونیم در واقع مرور و بررسی خاطرات از تحربیات قبلی ما در برخورد با مسئله ای مشابه هست😮
۳_همین خاطرات ناشی از تصاویری است که از شکست یا پیروزیهای قبلی ما است که با احساس خوب یا بد ترکیب شدن و الان در ذهن ما به عنوان خاطره خوب یا بد ذخیره شدن
۴_خاطرات نقش مهمی در تصمیمات و رفتارهای ما دارن
۵_خاطرات ما همون تصاویر ذهنی ما هستن که سناریو دارن👌
۶_در مورد چاقی هم ما یه عالمه خاطره درمورد خوردن با احساس خوب یا فلان غذا در جمع صمیمانه یا شادی در کنار خوردن فست فود یا سفر و هیجان و لذت در کنار خوردن هله هوله یا هیجان فوتبال و خوردن چیپس و پفک و تخمه یا سینما رفتن با خوردن پفیلا یا خرید کردن در کنار خوردن بستنی یا شیر کاکائو ….داریم که باعث شده فرمول تفریح =خوردن
و=لذت در ذهن ما تعریف بشه و هربار به خاطر مرور این خاطرات با احساسات خوبی که در ما ایجاد کرده باعث شدن در چنین موقعیتهایی یا مشابه اونها بیشتر بخوریم یا اشتهامون تحریک بشه با وجودیکه گرسنه نبودیم تاااااااا لذت بیشتری ببریم(عجب فرمول فریبنده خفنی زده این ذهن ما🤨🤨🤨🤨😮😮😮)
من قشنگ یادمه یه بار که تهران برای سفر رفته بودیم با جوونا تصمیم گرفتیم بریم شهر بازی و وقتی با همسر جان داشتیم میچرخیدیم که انتخاب کنیم کدوم وسیله ها باحالتره تا سوار بشیم چشممون خورد به ساندویج مرغ سوخاری و…. و تصمیم گرفتیم قبل از سوار شدن وسیله ها اول شکممونو سیر کنیم😂😂😂با اینکه واقعا گرسنه نبودیم 😶😶😶
جالبه که همسر جان فقط به خاطر من و برای همراهی با من و برای خوشحالی من ساندویچ سفارش داد و جالب تر اینکه وقتی به همراهیان گفتیم هیچ کدوم میلی به خوردن نداشتن😬😬😬😬
اره اینه فرمول ذهن چاق….😑😑😑
تفریح،دورهمی،عروسی،تولد،مهمانی،سفر،خرید و سینما و فیلم دیدن و فوتبال دیدن و…دقیقا برای من حکم خاطرات باحالی رو داشتن که با خوردن که همراه شده لذتش دو چندان شده و به همین دلیل همیشه وقتی اسم هر کدوم از اینا اومده لذت برای ما تداعی شده که با خوردن ترکیب شده بود.
۷-افراد چاق در مورد هر کدوم از غذاها یه سناریو مخصوص دارن که هر وقت اسم اون غذا میاد با خاطرات خوبی که از خوردن اون غذا داشتن یه ترکیب جانانه ساخته و جالبه که در جمعهایی که افراد چاق وجود دارن همواره صحبت از نحوه خوشمزه تر شدن غذاها است و هر کدوم هم یه جوری ازش تعریف میکنن که آب از لب و لوچه بقیه آویزون میشه چون همگی کلی خاطرات خوشمزه و لذت بخش از غذاهای مختلف دارن😁😁😁😁 در صورتیکه اصلا این مورد در افراد لاغر یا متناسب صدق نمیکنه چون اصلا اولویت اونا غذا نیست که اینقدر در ذهنشون بزرگش کنن و بهش بها بدن
اینه تفاوت ذهنیت چاق و لاغر 👌👌👌👌
۸_اشتها یه فرمول ذهنی هست در واکنش به غذاها
و کاملا با خاطرات ما و با باورهای ما و با فرمولهاو تصاویر ذهنی ما مرتبطه پس کاملا دست خود ما است چیزی نیست بیرون از ما این ماییم که میزان اشتهامونو تعیین میکنیم این ماییم که با دادن اطلاعات به ذهنمون اشتهامونو ساختیم و باز هم این ماییم که میتونیم با دادن اطلاعات صحیح ترموستاتش رو تنظیم کنیم و بر اساس میزان نیازمون مصرف کنیم نه بر اساس خاطرات قبلی از خوردن و لذت بردن👌👌👌👌
۹_خاطرات ما در شکستهای ما در لاغری باعث کم شدن شور و اشتیاق ما برای ادامه سایر راههای متناسب شدن میشه 🤨🤨🤨
۱۰_چاقی یه اسارته😑😑😑
اسارتی که ما برای خودمون بوجود آوردیم
اسارتی که ابتدا در ذهن ما بوجود اومده و بعد در جسم ظاهر شده
و زندگی در اسارت خیلی محدود و رنج آوره👌👌👌😶😶😶
لاغری آزادیه😊😊😊
آزادی در انتخاب غذاها ،لباسها،رنگها،طرح ها،میزان خوردن و نحوه خوردن و زمان خوردن👌👌👌👌
آزادی از حرف و حدیث و نیش و کنایه دیگران👌👌😊
آزادی از قدرت غذاها در چاق کنندگی ما👌👌😊
آزادی در حرکت و جنبش 👌👌👌😊
آزادی در انتخاب سبک زندگی متفاوت👌👌
آزادی در انتخاب شادی به جای غم 👌👌
آزادی در انتخاب آزادی به جای محدودیت👌👌
خودمون مختاریم تا انتخاب کنیم زندگی در تناسب رو یا زندگی در چاقی رو؟؟ ؟ ؟؟؟؟؟
نتیجه این انتخاب شور و هیجان و اشتیاق ما رو نشون میده در ادامه دادن مسیر صحیح و همیشکی لاغری با ذهن😊😊😊😍😍😍😍
باسلام امروز در مورد خاطرات چاقی بود تا حالا به این موضوع فکر نکرده بودم که خاطرات چقدر در زندگی مهمه استاد توی فرمایشاتشون میگن از طریقی که چاق شدم الان برای چند دقیقه دست از نوستن برداشتم ودارم فک میکنم از چه مسیری بوده واقعا یعنی چیکار کردم وقتی خوب فک کردم در واقع هیچ تلاش فیزیکی من ندارم به طور واصح فقط تلاش فیزیکی ام این بود که لقمه یا مواد خوراکی رو با دستم به دهنم میبردم نحوه خوردن ومقدار خوردن دست من نبود که . من فقط در حد خفه شدن میخوردم واز دستم یک جورهایی مثل بیل استفاده میکردم میریختم توی حندق بلا پس تلاش خاصی نمیکردم پس بههمین صورت باید برگردم یعنی باید اینقدر ذهنمو تعلیم بدم که خودش دستم رو نبره برای خوردن بی مورد وبیش اندازه حالا خاطرات واقعا چه تاثیری داره خوب من توی این فایل چیزجالبی فهمیدم اینکه اصلا ذهن مانمیتونه خودش فکر کنه حتما در مورد چیزی که داری فکر میکنی از قبل اطلاعاتی بهش دادی مثلا وقتی با چند نفر داری صحب میکنی ودر مورد کسی یا چیزی یا جایی که اصلا در موردشون نه شنیدی نه دیدی نه خوندی نه تجربه ای در موردش داری وقتی صحبت میکنند تو توی اون لحطه هیچ فکری نداری وفقط با حالت تعجب گوش میدی واز اون روز به بعده که میتونی در موردش فکر کنی چون دیگه چیزی در موردش کسب کردی تا اون زمان ذهنت چیزی نمیدونست که فکر کنه حالا فهمیدم که چقدر میگن که مواظب ورودی های ذهنتون باشید واقعا چه قدر واصح شد این مسئله توی لهنم حالا دیگه هی گوشیم رو توی اینستا بر نمیدارم هر مطلبی که ببینم رو بخونم بعد هم هی بگم چطور از افکار منفی خلاص بشم خوب اگه دهنم رو اشنا با اون موصوع نکنم چرا فک کنه وهی فکر منفی تحویل من بده حالا فهمیدم که اینقدر مطالب را جع به این موادغدایی قند میاره چربی میاره این خطر ناکه سر طان زاست اینها همه رو خودم وارد دهنم کردم یا اینکه توی روز باید چند کالری بخورم کف دست نان جند گرمه یا موارد مشابه که ههمون میدونیم وارد دهنمون کردیم وحالا هی که هر وقت میخوریم بلافاصله ذهنم میاد اون مطالب رو جستجو میکنه واین کار رو تطبیق میده با اون مطلب ومیگه طبق بررسی من که خودت قبلا وارد کردی زیادی خوردی ودچار ترس وعداب وجدانمون میکنه که این مخربترین فرمول اشتباه توی ذهن ما است البته هرچی رو میبینیم یا میشنویم یا تجربه میکنیم اگه بهش احساسی نداشته باشیم توی ذهنمون دخیره نمیشه ولی من که قدیم مگه میشد مطلبی در مورد لاغری ببینم وبدون هیچ حسی باشم حالا یا حس خوب یا بد بلاخره بدون هیچ حس نبود توجه میکردم وتوی ذهنم ذخیره میکردم ومیشه خاطرات این اطلاعات ثبت شده میشه خاطره وذهن مامیشه دفتر خاطرات حالا در مورد چاقی وخوردن موادغذایی این دفتر خاطرات به چه صورت کار میکنه مراحل کارییش به این صورته که هر خورونی که برای ما قبلا با احساسی بوده حالا اگه مخصوصا احساس خوب بوده باشه چون هر وقت ذهن ما در مورد چیزی حس خوبی داشته باشه اونو بیشتر انجام میده و اونو بیشتر به طرف ما جذب میکنه مثلا برایثروت میگن در مورد پول باید همیشه حستو خوب کنی وهیچوقت در مورد پول چیزه بدی نگی واز خرج کرون لدت ببری واحساستو خوب کنی پس این احساس خوب در مورد ول باعث میشه که هما در مدا ثروت وپول قرار بگیریم اگه بیام با عدا ربطش بدیم همینه دیگه پس اگه ما مثلا امروز طهر در مورد نهارمون از صبح در موردش فکر کنیم که نهار طهر امروز چقدر خوشمزه است فلان روز در فلان جا خوروم وچقدر بهم چسبید وچه حس خوبی داشتم وچه لدتی بردم پس وقتی ظهر شروع به خوردن کنی چون قبلش در موردش دفتر خاطراتتو ورق زدی وخاطرات خوبش روواحساس خوبتو مرور کروی پس ذهنت اونوبیشتر به طرفت جدب میکنه وباعث میشه دستور زیاد خوردن رو بده چون ذهن ما به طرف چیزهای که احساس خوب برای ما دارند بیشتر کشیده میشه مثلا اکه ما غذایی رو قبلا خوردیم که تند یا تلخه ومیام خاطره اش رو مرورمیکنیم بلا فاصله ذهنت میگه خوب نخور با لااقل کم بخور هیچ وقت تکرارش نمکنهپس این پرسه پرخوری یا اشتهای زیتد به اینصورته که ابتدا در مورد عذایی که میخوایم بخوریم فکر میکنیم یعنی دفتر خاطرات ذهنمون رو ورق میزنیم وچون خاطرات خوبی درایم وللذبخشه حالامیام وشروع به خوردن میکنیم وچون در همون حین هم اون احساس دوبتره تشدید میشه دیگه این جادهنمون وارد عمل میشه ومیگه زیاد بخور ومندام لدت میبرم وواکنش رفتاری در مامیشه پرخوری واشتهای زیاد حالا من به پسر خودم نگاه میکنم که متناسبه شاید از مثلا پیتزا خوشش میاد ولی اندازه نیازش میخوره ممکنه یک دفعه که گرسنشه تموم پیتزا رو بخوره ولی یک دفعه دو سه تکش رو بزاره چون اصلا فک نمیکنم توی لحظه ای به عداش فک کنه وقتی میتد سر سفره مواجهه با علامیشه اگه خاطره خوبی داسته باشه باشه با لذت میخوره اگه بد باشه کم میخوره ولی در مورد اول با لذت میخوره ولی به اندازه میخوره وهرگز از خودن ترسی نداره چون ترس از خورن هم به خاطراتمون بر میگرده چون ترس از خورن موادعذایی هم به اینصورته که اولش ما داریم غذایی رو میخکریم وچون در مورد اون عذا خاطراتمون رو ورق زدیم دوباره وزیاد خوردیم ودرحین خودن ترس از خوردن برمیدار چون ترس از خوردن هم به خاطره همین خاطرات ذخیره شده قبلیه طبق اطلاعاتی که قبلا بذهنمون دادیم ودهنمون میاد در موردش فکر میکنه وطبق اطلاعات نادستی که در مورد اون غدای خاص بهشدادیمکه مصراتش اینه یا فوایدش اینه یا این مورد به خصوص رو باید ومبخوریم که لاعر بشیم به این صورت به عدا قدرت میده د دهنمون وباعث میشه ما از صرفا خود غدابترسیم وترس از خوردن داشته باشیم ودرنتیجه ترس از لاعرنشدن داسته باشیم یعنی ترس از اینکه لاعرنشیم وباز پرسه تکراری پرخوری واشتهای زیاد شروع میشه چون باز این فرشروع به کار میکنه وباعث میشهکه ه چاقی تو دیگه همیشه هستونمیتونی لاعر بشی پس بخور وفکر نکنه وپرسه تکراری پرخوری واشتهای زیاد وباز غ اب وجدان ود نهایت چاقی زیادتر شروع به کار میکنه نمیدونم خوب فهمیدم یا نه ولی استاد یک ساعتی شاید بیشتر هم هست که دارم فک میکنم وبر میگروم به فایلهای قبلیم وهمه رو دارم یک جوری به ربط میدم لطفا استاد اگه میشه بگید درست فکر میکنم یا نه اخه خیلی این روزها دارم وقت میزارم برام مهمه بدرست تا حالا فهمیدم یا نه ودر اخر فهمیدم نیایداز قبل به غدا فک کنم ود همون لحیه بخورم به اندازه نیاز ولدت در همون لحیه ببرم وخدارو شکر کنم ودیگه زیاد در موردش بعداز مصرف سناریوی زیادی و کادب نگم ونشنوم از هر عدای خدا به عنوان نعمتی در جهت به اندازه خوردن وسلامتی ام استفاده کنم وهمین وسعی کنم خاطرات لاعری رو ببستر کنم مثلا به همون صورت که خاطرا ت چاقی رووارد کروم دیگه مواظب ورودی های ذهنم باسم وهر وقت به اندازه نیتزم میخورم احساس لذتوشادابی کنم واین رو به عنوان خاطره خوب در لهنم ذخیره کنم واز اینکه دارم اگاهانه میخورم وزیادی نمیخورم وبه عبارتی اشغال نمخورم ودارم اعتیاد خوردن رو در خودم ازبین میبرم اینها رو باید با احساس خوب انجام بدم وخاطره خوب دخیره کنم واز اینکه چقدر لاعری احساس خوبی دارد میتوانم اعتماد به نفس بالایییی داشته باشم وهرچه میخوام بپوشم وچقدر احساس سبکی میکنم وچه قدر لباسهای قشنگ میپوسم وچه خوش تیپ شدم وچه قدر از نطر خودم با اراده شده ام وچه قدر با احساس خوبی میخورم ولدلتشو میبرم ودیگه دنبال چی بخورم وچی نخورم نیست به امورات دیگه زندگی میرسم ودر حالت کلی چه قدر دارم طبیعی میشم از اون ادم مصنوعی ساخته دست ذهن مریض خودم دارم سلامتی ام رو بدست میارم خدایا شکرت استاد میشه لطفا اگه بداتون زحمتی نیست نطرتون رو بگید در مورد نوسته ام من منتطر میمونم که نطرتون رو بخونم بینهایت ممنونم
سلام دوست عزیز
از خوندن نوشته شما لذت بردم
چقدر عالی درباره چگونگی برنامه ریزی ذهن توسط شنیده ها و خاطرات توضیح دادید
عالی بود
به نام خدا
سلام چاقی باعث خجالت و حساس بودن من در بیرون از خونه در مکان های عمومی و ناراحت شدن بعد حرف هایی که دیگران بهم میگفتن که انگار هیچ حرفی برای گفتن نداشتن و در مورد اضافه وزن من نصیحت هایی که به خانواده من میکردن من همیشه خیلی ناراحت و عصبی میشدم لباس های دل به خواه رو نمیتو نستم بپوشم من رو مسخره میکردن و میخندیدن زمان لباس خریدن در اتاق پرو لباس خیلی دلم میشکست و هیچ کس من ر و درک نمیکرد و کلی حال بد و اینکه اشتها چیزی نیست که در ذهن انسان های متناسب باشه اشتها یعنی اضافه بر سازمان خوردن و فقط الارم ذهنی اشتباه که با رفتار صحیح باید کنترلش کرد اما به لطف خدای مهربون و بزرگ که صدامو شنید هدایتم کرد کمکم کرد خدای مهربون لطف کرد و در این مسیر قرار گرفتم و آروم شدم چون این مسیر صحیح هست و از زحمات استاد هم تشکر میکنم ممنون بابت زحماتتون
سلام خدمت استاد و دوستان سرزمین لاغرها
زبان چاقی زبانی بود که ما طی سالهای متوالی ناخواسته در وجودمان به خوبی یاد گرفتیم و این آمیزه ها در ذهنمان ذخیره شده است . و خواه ناخواه رفتارمان هم رفتار چاقی بود .وکلی خاطرات باهاش داریم ..
یک روز به خود آمدیم که این زبان متعلق به ما نیست و با اون نمیشه به راحتی زندگی کرد چون ما متعلق به سرزمین متناسب ها بودیم که خداوند در وجودمان قرارداده بود .
به جای اینکه زبان دیگری یاد بگیریم فقط داشتیم باهاش میجنگیدیم و راههای مختلفی رو امتحان کردیم راههای که خاطره صدمات روحی و جسمی فراوانی به ما وارد کرد و کلی خاطرات ترس ..سرزنش .گوشه گیری .افسوس از لذت نبردن از غذاهای. از زندگی و سر آخر زخمی زخمی نامید یه گوشه نشستیم .
دوباره تصمیم گرفتیم که اینبار زبان مان رو عوض کنیم و زبان لاغری رو در سرزمین لاغرها یاد بگیریم تا مثل زبان چاقی استادشویم و رفتارمان هم مانند لاغرها بشه..و اینکار مثل زبان چاقی استمرار میخواد و عشق به راه و اطمینان از خود و راهب.
محتوای فایل میگه که هرچی رو که میبینی. می شنوی. توجه میکنیم در ذهنمان ذخیره میشه و اگه با احساس ترکیب کنیم میشه خاطره .
مثل سوختن دست روی بخاری در دوران کودکی .
مثل کودکان پسر شلوغ تر از کودکان دختران.
یه همکار داشتم مربوط به شهر … بود وخیلی دروغ میگفت و من هر موقع اسم اون شهر تو ذهنم میاد فکر میکنم همه اونجورین .
یه معلم داشتیم در دوره دبیرستان که اصلا تدریس بلد نبود و هرکس دیگه که معلمش اون بود بهش می گفتم منم اون درس رو باهاش داشتم و خوب نبود و….
خاطرات چاقی که منو خیلی اذیت میکرد هر مانتویی که دلم مینشست وقتی میپوشید از ناحیه شکم بدجور بود و اکثر اوقات فروشنده بهم میگفت بارداری.
خیلی دلم میخواست بلوز و شلوار باشم اما شکم مجبورم میکرد لباس بلندتر بپوشم تا کمتر تو دید باشم .
اخیرا باشگاه رفتن برام کمی سخت بود کلاس زومبا.
الان در درس امروزم یاد گرفتم یه مدت به غذاخوردنم توجه کنم و نسبت به غذاها واکنش احساسی نشون ندم و برحسب نیازم غذا بخورم و هر موقع سیر شدم کنارگذاشتن.
به نام خدایی که منو هدایت کرد به این مسیر الهی.
سلام به همه.
تمرین اول:من قبلا هرکاری میکردم برای لاغری و خدایی خیلی سفت و سخت هم تلاش میکردم ولی وقتی نتیجه نمیداد اابته اولاش نتیجه میداد و من اون موقعی که لاغر میشدم همش می گفتم این برمی گرده باید چیکار کنم همه می گفتن تو لاغری به خودت برس ولی من ته قلبم میگفت تو باز چاق میشی و این خودم بودم که با مرور خاطرات چاقی نمیزاشتم لاغر بمونم افسرده میشدم به خودم نمیرسیدم. حتی یادم میاد جایی که کار میکردم یه همکار خیلی چاق داشتم بهم میگفت من جای تو بودم همه حقوقم میدادم به لباس شیک و تک سایز حالا اونو درک میکنم.
بعد اون چاق شدم و هر بار یه روشی رو برای لاغر شدن امتحان میکردم ولی بعدش دیگه خیلی کند و خیلی کم وزن کم میکردم دیگه به اون قانع نمیشدم و این باعث میشد اشتیاقم به لاغر شدن کم بشه همش از این روش به اون روش میپریدم و چند روز نکشیده دیگه دل زده میشدم و این آخرها هر روز یه رژیم جدید میگرفتم وکلا نا امید بودم و به خودم می گفتم دیگه غیرممکنه که من لاغر بشم دیگه پذیرفته بودم که چاقیم ابدی و خیلی کلافه بودم هر روز با گریه از خواب بیدار میشدم واز زندگی سیر شده بودم.وقتی نتیجه نمیگرفتم تصویری از شکست تو ذهنم بود می گفتم اینم جواب نداد قرص.دمنوش کلی دارو و خیلی روشها رو امتحان کردم تازه جواب نمی داد خودمو سرزنش میکردم که تو چه بدنی داری که اینم روش اثر نداره.و این تکرار شکستها باعث ایجاد خاطرات تلخ شکست و برگشتن به چاقی میشد.انگار هربار که به لاغری فکر میکردم و رویا پردازی میکردم ازم دورتر می شد و یه جورایی غیر ممکن و من خاطره خیلی بیشتری از چاقی تو ذهنم بود و شور و اشتیاقم برای لاغری خیلی کم میشد می گفتم چه فایده بعد دوباره چاق میشم.و این باعث شده بود من گوشه گیر بشم زیاد با مردم حرف نزنم تو محیط کار زیاد نمیخندیدم همش تو خودم بودم بعد وقتی همکاران ازم میپرسیدن مشکلت چیه منم می گفتم چاقی بهم میخندیدند و من حسرت لاغری رو بیشتر میخوردم.
تمرین دوم: محتوای فایل برایم اینجوری بود که هر اطلاعاتی رو به مغز بدی چه درست و چه غلط همونو بهت تحویل میده و از همون بهت میده.مثلا من قبلا توی دفتر پیشخوان کار میکردم و صاحبش زیاد آدم خوبی نبود و خیلی از دوستام بهم میگن که خوبه بریم اونجا کار کنیم؟ منم بهشون می گفتم نه اون آدم خوبی نیست برو یه جای دیگه کار کن.یا مثلا بیمارستان که یه بار رفتیم خدماتش افتضاح بود یعنی پرستاراش خیلی بداخلاق بودن هر وقت یه مریضی داریم که میخوان ببرن اونجا بهشون میگم اون بیمارستان خیلی بده خدمات و پرستاران در حالی که شاید تو اون موقعیت بد بوده شاید بعد چند سال اون بیمارستان کلا عوض شده و من ربطش میدادم به کل بیمارستان.منم قبلا که میرفتم مهمونی خونه داداشم اونجا خیلی راحت بودم قبلش بهش زنگ میزدم که آره قورمه سبزی درست کن با دوغ و نوشابه و وقتی میرفتم اونجا به جای اینکه از اون محیط و آدمها لذت ببرم لذت رو تو خوردن غذا می دیدم و خیلی میخوردم در حد ترکیدن اونم با مخلفات. ولی خدا رو شکر الان خیلی وقته که اینجوری نیست هرچی که درست کنه میرم میخورم اگه قورمه سبزی هم باشه اونم به اندازه نیازم میخورم .و داداشم و می دیدم که به اندازه میخوره با اینکه خیلی قورمه سبزی دوست داره ولی زیاد براش میریختم میگفت دیگه نمیتونم بخورم جا ندارم بهش می گفتیم تو که اینهمه این غذا رو دوست داری میگفت قرار نیست خودمو بکشم اون آخه متناسب الان رفتار منم دقیقا اینجوری شده.
تمرین سوم: من خاطرات زیادی از چاقی داشتم قبلا از دیگران شنیده بودم که بعد ازدواج آدم چاق میشه و من باور کرده بودم می گفتم من الان چاقم چه برسه به وقتی که ازدواج کنم برای همین هنوز ازدواج نکردم چون لاغر نشده بودم و این باور اشتباه رو هم قبول کرده بودم.خاطرات چاقی مثل شام نخوردن، حسرت لاغری، حسرت پوشیدن لباسهای خوشکل و رنگی، خاطره مسخره شدن توسط اول خانواده خودم اونم به طور فاجعه بار که باعث گریه کردن هرشب و هر روز من میشد بعد دیگران فامیل همکار، دوست، همسایه.کلافه شدن موقع رفتن به عروسی، مهمونی هر موقع که میرفتم جایی اولین فکردم این بود که چی بپوشم یعنی لباس بود ولی اندازم نمی شد.
تمرین چهارم:من خاطره زیادی از چاقی دارم که باعث نا امیدی من میشد رفتن به مسافرت سر کار عوض شدن فصلها و اندازه نشدن لباسها.قایم کردن خودم از دیگران برای اینکه مسخره نکنن عکس نگرفتن با دوستان.نخوردن غذای بیشتر جلوی دیگران.ورزش کردنای بی فایده که چقدر زمان و انرژی ازم می گرفت خریدن کلی لباسهای سایز کوچیک برای اینکه یه روزی که لاغر شدم برام اندازه بشه. این خاطرات چاقی اعتماد به نفسم داغون کرده بود طوری که وقتی از یه جایی رد میشدم که مردم بهم نگاه میکردن دست و پام و گم میکردم و نمی تونستم درست قدم بردارم انگار گم کرده بودم که چجوری راه برم.
تمرین پنجم:خاطرات چاقی در من حس تنفر از خودم از زندگیم از شرایطم از همه رو ایجاد میکرد گلایه میکردم از خدا حس عاجز بودن در برابر چاقی رو داشتم و یه نکته مهم این بود که هیچ چیزی مطابق میلم پیش نمی رفت انگار همه چیز و همه کس دست به دست هم دادن که تورو ناراحت کنن و بهت تلقین کنن به اینکه تو چی هستی ووضع زندگیت چجوری.الان خیلی با اون روزا فاصله دارم خیلی لاغر شدم به زودی منم شگفتی ساز میشم خیلی خوشحالم انگار اعتماد به نفسم الان ۵۰درصد شده که با رسیدن به وزن دلخواهم میشه۱۰۰درصد الان خودمو خیلی دوست دارم به خودم میرسم انگار چشام باز شده لباسهای خوشگل می پوشم برای خودم ارزش قائل هستم راحتتر صحبت میکنم با بقیه و مردم کلی از لباسای اون موقع رو انداختم دور چون مطمئنم به زودی لاغر میشم با مسیر لاغری با ذهن…از همتون تشکر میکنم از خدا جونم که دعامو مستجاب کرد و منو هدایت کرد به اینجا از استاد عزیزم که دست خدا شد برای ساختن زندگی جدید و رویایی من واز همه دوستانی که با نوشتن دیدگاهشان حالم و خوب میکنن و اشتیاقم بیشتر میکنن.
با سلام
دقیقا درست میفرمایید استاد که این خاطرات در مورد خوردن همیشه با ما است.
خود من که همیشه مزه بعضی از غذاهای مادرم هنوز بعد چندین وچند سال زیر زبونم است وهمیشه هر موقع قورمه سبزی یا آش ویا کوکوسبزی میخورم آه وناله میکنم که دست پخت مامانم یه چیز دیگه یی بود وبا رفتن اون دیگه هیچوقت اونا تکرار نمیشه.😔😣😥
واین حقیقت داره که افراد متناسب از هر غذایی به اندازه میخورنند مثل دختر خودم که هوس یه غذایی رو میکنه با ذوق وشوق براش درست میکنم یه ذره میخوره میگه به به…حال کردم
من تعجب میکردم اولها…که ای بابا همین یه ذره ومیگفت حال کردم مامان خیلی هم خوردم واگر اصرار بخوردن میکردم با یکی..دو قاشق اضافی حالش بد میشد ومنم پشیمان میشدم.🤔
الان که در این گروه هستم می فهمم که اصلا نباید اصرار بخوردن داشته باشم وتازه خودم هم باید از اون الگو برداری کنم.
در مورد اینکه فرمودید مثلا خارجی هیچ احساسی نسبت به قورمه سبزی ندارد یاد یه خاطره افتادم که جاریم زمانی که ترکیه زندگی میکردند تعریف میکرد که بعد مدت زیادی انتظار مادرش رفته بوده پهلوشون براش سبزی قورمه برده بوده اونم با ذوق وشوق قورمه سبزی درست کرده که یهویی پلیس اومده دم خونشون گفته همسایه هاتون شکایت کردند از بویی که از خونتون در ساختمون پخش شده😳😳😳
یعنی اونا تحمل بوی قورمه سیزی که ایرانیها براش هلاکند رو ندارند.
پس دقیقا هر چی ما می کشیم از دست همین خاطراتمونه…غذا خوردن یه مدل خاطرات…خاطرات بد یه مدل دیگه مثل خوره روان وروان ما را میجونند.وخدایا شکرت که سخت مشغول شناسایی فرمولهای ناصحیح و درک فرمولهای درست هستم وچون سالهای زیادی در اون فضا بودم خیلی طول میکشه که ذهنم بصورت روتین با فرمولهای جدید کار کند ومنم مستمر مشغول تمرین ودیدن فایل وخواندن نوشته های دوستان. و….هستم به امید خدا که بزودی جواب بگیرم وخلاص بشم از دست خاطرات آزار دهنده ویا حتی خوشایند پر ضرر
با آرزوی اینکه هر چه زودتر به تناسب ذهنی برسیم.🙏🙏🙏🙏🙏🙏
با سپاس فراوان از زحماتتون استاد ارجمندم
🤗🤗🤗
سلام به استاد عزیز و دوستان گرامی
می تونم بگم زندگی در گذشته تنها نتیجه ای که داره اینه که نمی ذاره در حال زندگی کنیم.
تلقینی که ما در مورد غذاها و خوردن مواد خوراکی داریم خیلی نم نم و کم کم وارد ذهن ما شده و همون جا مونده. من الان به عنوان یک مادر وظیفه خودم می دونم که از ورود این باورهای نادرست به ذهن کودکم جلوگیری کنم و تا جایی که می تونم مسیر درست رو براش روشن کنم. شاید سوال پیش بیاد که از کجا می دونی که این مسیر درسته؟؟؟ جوابش اینه که همه تایید می کنند این افکار نادرسته!!! مثل “بیشتر بخور تا زودتر بزرگ بشی” ، “اگه همه غذاتو بخوری برات جایزه می گیرم”، “بچه خوب همه غذاشو می خوره” ، اگه الان نخوری دیگه از غذا خبری نیست”، “اگه دوست نداری هم باید بخوری!!” و هزار تا حرف دیگه که تو گوش ما کردند و ما نباید تو گوش بچه هامون بخونیم. کیه که بگه اینها حرفهای درستی هستند؟؟
خودم رو هم مثل فرزندانم تازه متولد شده تصور می کنم. سعی می کنم ذهنم رو خالی کنم و از نو پرش کنم..با افکار نو. با احساسات خوب. با آرامش خاطر.
چنان پر از انرژی های خوب میشم که مثل دختر بچه ها می خوام پرواز کنم. پرنده ها رو نگاه می کنم و باهاشون اوج می گیرم و این طرف و اون طرف می رم. حال و هوای خوبی دارم که در کلام نمیشه وصفش کرد.
الان که این فایل رو گوش دادم سری زدم به عکس های چند سال پیش خودم. چقدر لاغر بودنم رو دوست دارم. خوش تیپ، خوش لباس، اندام متناسب. هر چی دلم می خواسته می پوشیدم. لبخند روی لبهام بوده و خودم رو موقع عکس پشت کسی قایم نمی کردم. به زاویه عکس توجهی نداشتم و اون شکم کوچیکم نمی تونسته بیرون بزنه!!!! من دوباره به روزهای خوش لاغریم بر میگردم. دارم بر می گردم. تو راهم. چند وقت دیگه رسیدم و از خوشحال خنده ام بند نمیاد. هر لباسی دوست دارم می پوشم. همه جا میرم و خوشحالم.
وقتی غذا یا خوراکی خاصی می بینم، احساس می کنم دیگه خاص نیست!!! کی گفته من هوس میکنم؟ هوس یعنی چی؟ من گرسنه می شم و بر حسب نیاز بدنم یه چیزی می خورم. بعضیا می نشینند به لواشک ترش فکر میکنند و آب دهنشون راه میفته و میگن آخ هوس کردم! طرف میشینه یه ساعت پیج آشپزی و اون غذاهای چرب و چیلی رو نگاه می کنه و خوب طبیعیه که شکمش به سر و صدا می افته و تا یه غذای چرب نخوره آروم نمیشه!! یه کم فکر کنیم می بینیم ما کلا در حال تلقین به خودمون هستیم. خوب چرا روی چیزهای خوب تمرکز نکنیم؟ روی سلامتی، تناسب اندام.لاغری.
تو ذهنم دائم تصور می کنم دارم لاغر میشم و هی با خودم تکرار می کنم که یادم نره. شده ذکر روزانه ام. خودم رو متناسب تجسم می کنم و لذت می برم و این جاست که آب دهنم راه میفته!!!!
خدایا شکرت برای این همه قدرتی که به ذهن من دادی و شکرت برای قدرت بیشتری که به من دادی تا بتونم ذهنم رو کنترل کنم و هر چیزی که می خوام رو خلق کنم.
من خالق زندگی خودم هستم و دارم زندگیم رو زیبا می سازم. یه زندگی عالی همراه با آرامش ابدی. یه زندگی که هر لحظه احساس خوبم همراه منه و از هر اتفاقی یه درس خوب می گیرم و هر بار محکم تر و استوارتر و با ایمان بیشتر به راهم ادامه می دم.
خدایا شکرت.خدایا شکرت.خدایا شکرت.
برای همه آرزوی لاغری و سلامتی دارم. آرزو می کنم همه ما بهترین زندگی رو تجربه کنیم و از همه لحظه های عمرمون لذت ببریم.
بنام حق❤
گام 👣1️⃣7️⃣ لاغری با ذهن و تاثیر خاطرات
بسیاری از افراد معتقدند که گذشته ها هیچ وقت نمی گذرند و همیشه چیزی از گذشته درزندگی انسان باقی می ماند که امتداد پیدا می کند .اما به راستی مرور خاطرات تلخ و شیرین گذشته چه تاثیری بر زندگی ما دارد ❓
گاهی در زندگی اتفاقهایی می افتد که برای انسان حس نا امیدی و یاس را به همراه دارد در اینصورت مرور خاطرات خوش به ما کمک می کند تا از آن حس ناخوشایند فاصله بگیریم و حس امید را در ذهن و روحمان زنده کنیم .
مرور خاطرات مثبت گذشته به تقویت حس مثبت نگری در ذهن کمک می کند و فرد با مرور خاطرات مثبت میتواند در رفتار خود بازنگری داشته باشد که آیا در گذر زمان رشد و پیشرفتی داشته یا خیر ؟هنگامیکه این عوامل را گام به گام در ذهن مرور می کنیم می توانیم ابعاد رفتاری خود را بررسی کنیم و در مواقع مختلف نقاط ضعف و قوت خود را بیابیم و این نکات به ما کمک خواهد کرد تا بتوانیم مسیر پیش روی خود را به درستی ترسیم کنیم .
مرور خاطرات بد اگر با هدف اصلاح و بازنگری در رفتار صورت گیرد موثر است اما تکرار بیش از حد خاطرات بد ما را به سمت افسردگی سوق خواهد داد .
اینکه برخی افراد در خاطرات گذشته باقی می مانند ناشی از ترس روبه رو شدن با واقعیتهاست . این افراد در برخی موارد به دلیل ترس روبه رو شدن با واقعیتها در خاطرات گذشته باقی می مانند . و گاهی هیجانهای کاذب سبب می شود تا در گذشته باقی بمانند.
🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆
ذهن همه ی افراد چاق و دارای اضافه وزن مملو است از خاطرات چاقی، خاطرات چاق تر شدن
خاطرات تلخ سیکل دائم لاغر شدن و مجدد چاق شدن و برگشت کاهش وزن به وزن قبل از رژیم و انواع روش های لاغری،خاطرات مورد تمسخر قرار گرفتن دیگران و دادن القابی مثل چاقالو،گامبو،کپل،خپل، خاطرات نگاه های سنگین دیگران،خاطرات نظرات و مشاوره های دلسوزانه دیگران، خاطرات تنگ شدن لباس های قبل، خاطرات اندازه نشدن لباس و کفش، و خاطرات گشتن و دور زدن برای یه جنس مورد علاقه ات و در نهایت گردن کج نهادن به موجودی فروشگاه نه سلیقه و انتخاب خودت، خاطرات رژیم های سخت، خاطرات شب شام نخوردن، خاطرات گرسنگی کشیدن، خاطرات خوردن چیزهای برخلاف میل و سلیقه ات مثل آب کرفس،افشرده لیمو ترش،سرکه سیب خاطرات استفاده از دمنوش ها و قهوه ها و قرص های لاغری، خاطرات پیاده روی کردن ها،ورزش کردن ها،عرق ریختن ها، خاطرات نخوردن غذاهای مورد علاقه ات مثل شیرینی و کره و مربا و فست فود، خاطرات تزریق آمپول های لاغری، خاطرات ژل ها و کرم ها و کمربند حرارتی لاغری، خاطرت نرقصیدن در مهمانی ها، خاطرات عکس ننداختن ها، خاطرات ترازو و متر و سایز، خاطرات خیاطی رفتن ها، خاطرات نشستن آخر کلاس و ته صف بدلیل قد بلند و چاقی، خاطرات پیدا نشدن سایز لباس دلخواهت حتی لباس عروسی ات، خاطرات از پله بالا رفتن ها و نفس نفس زدن ها، خاطرات انواع بیماری مثل دیسک کمر و فشارخون و دیابت و کبدچرب و یبوست و…، خاطرات بارداری و اضافه وزن مضاعف و تنگی نفس و مشکلات نشستن و خوابیدن و راه رفتن که بدنبالش داشت، خاطرات اینکه دستگاه ام آر آی بیمارستانی فقط عکس افراد زیر ۱۰۰ کیلو رو میگرفته، خاطرات عدم اعتماد به نفس ها، خاطرات عدم عرضه کردن خود و توانایی های خود…
استاد جان
بنظرم هر شخصی که مدت زمان بیشتری در اضافه وزن خود قرار داشته باشد، یا اضافه وزن بیشتری داشته باشد و روش های مختلفی رو به تعدد تکرار و امتحان کرده باشد مسلما خاطرات بیشتری از چاقی خود دارد
و در نتیجه این خاطرات بد چاقی مانع از لاغری ما میشود، ما با مرور خاطرات بد چاقی در خودمان ترس و استرس و اضطراب ایجاد میکنیم، اعتماد به نفس خودمان را کاهش میدهیم، قدرت و توانایی های خود را نادیده میگیریم
همانطوریکه در ابتدا گفتم مرور خاطرات بد بدلیل ایجاد هیجان های منفی در ذهن تاثیر بیشتری میگذارد تا خاطرات مثبت، پس بهتره بیشتر خاطرات خوب و لاغری رو مرور کنیم
و کمتر به خاطرات بد بپردازیم و مرور کنیم و تنها اینکارو در جهت رشد و ارتقا اینکارو انجام دهیم
بر فرض مثال اگه من الان یادم اومده که کسی بخاطر چاقی منو مسخره کرده یا لباس مورد علاقه ام سایزم نشده، یا هر خاطره ای بد دیگه ای
من نباید ناامید و دلسرد بشم بلکه باید به یه دید دیگه به این موضوع نگاه کنم و از همین به عنوان یه وسیله و ابزاری استفاده کنم برای رشد و پیشرفت و ارتقا خودم، باید ازش انگیزه و قدرت بگیرم و مصمم تر به مسیرم ادامه بدم تا بتونم به هدفم برسم
باید درچه دید و نگاه مون رو تغییر بدیم
مسلما هر فرد چاق علاوه بر خاطرات چاقی، خاطرات لاغری رو هم هر چند شاید کم ولی بالاخره دارد
بجای خاطرات بد و منفی و چاق، خاطرات خوب و مثبت و لاغری رو مرور کنیم
همه ی ما زمان هایی بوده که از سایز و وزن خودمان تا حدودی راضی بودیم، همه ما خاطراتی داریم که هرچند از روش های اشتباه استفاده کردیم کاهش وزن داشتیم، همه ی ما لباسی داریم که مورد علاقه مون هست و تنگ شده و دوست داریم اندازه مون بشه و یوقتهایی هم شده، افراد چاقی که الان لاغر و متناسب هست رو دوربرمون یا توی این سایت داریم میبینیم و….
و فکر کردن به لاغری و تناسب اندام ایده آل و مدنظرم خودم باعث ایجاد شور و شوق و اشتیاق و قدرت برای ادامه دادن و رسیدن به هدف میشود.
با آرزوی تناسب افکار و اندام برای تمامی دوستان عزیز🫀💪🧠
عالی بود دوست عزیز😄😄
به نام خدایی که در این نزدیکیست
سلام به همگی دوستان.
مسیر لاغری من: گام هفدهم.تاثیر خاطرات در لاغرشدن.
در خانواده و فامیل ما تقریباً همه چاقن و تازه بعضی ها شون به داشتن اضافه وزن و چاقی شون افتخار هم میکنن و دیدم که حتی بعضی از این افراد با همون اضافه وزن از دنیا رفتند و این شنیده ها و دیده ها باعث شده بود که من چاق بودنم رو بپذیرم و اون رو امری کاملا عادی و طبیعی بدونم وهمین موضوع منجر شد که بعد ازدواج وبا بارداری و زایمان روند اضافه وزن من سرعت بیشتری داشته باشه. ولی من هیچ وقت از اندامم راضی نبودم و همیشه به دنبال راهی برای خلاصی از چاقیم بودم یادمه که بعد از زایمان بچه شیرخواره مو میزاشتم پیش همسرم ومیرفتم پیاده روی اما لاغر که نمیشدم هیچ برعکس فقط لباس هام خیس عرق میشدن و خستگی و افسردگی و کمر درد و پا درد نصیبم می شد . چونکه در همه روشهایی که من برای لاغرشدن استفاده می کردم فقط داشتم رفتار های چاق کننده مو تغییر میدادم بدون اینکه توجهی به افکار و خاطرات چاقیم داشته باشم و به محض اینکه من دست از تلاش برای تغییر رفتار های چاقیم می کشیدم افکار و خاطرات چاقیم به دنبال پیدا کردن رفتار های قبلی من بودن و بازگشت دوباره رفتار های قبلی من میشدن دلیل شکست من از استفاده از روش های مختلف لاغری . یعنی. من در مدت.استفاده از روش های لاغری.فقط رفتار های چاقی مو تغییر میدادم ولی برای تغییر افکار و خاطرات چاقیم هیچ تلاشی نمی کردم بخاطر همین هم دوباره چاقیم برمیگشت. ولی در روش لاغری با ذهن با استفاده از محتوای آموزشی اول افکار جدید لاغرشدن رو در ذهن مون ایجاد میکنیم و با افکار جدید کم کم رفتار های جدید در ما شکل میگیره و بعد از مدتی میل مون به مواد غذایی کم میشه و دیگه اون حرص و ولع قبلی رو به مواد غذایی نداریم و با تکرار و تمرین این رفتارهای جدید جسم مون تغییر میکنه و خاطرات لاغرشدن شروع به شکل گرفتن میکنه و آهسته آهسته روند لاغرشدن شروع میشه وما طبق فرمول (افکار لاغر کننده+رفتار لاغر کننده+خاطرات لاغر کننده=لاغرشدن) لاغر می شویم.
همه ما افراد چاق همین فرمول رو به صورت برعکس برای چاق شدن استفاده کردیم وخیلی صحیح و عالی عمل کردیم و خوب هم نتیجه گرفتیم (افکار چاق کننده+رفتار چاق کننده+خاطرات چاق کننده=چاق شدن) .
همه ما افراد چاق با لذت چاق شدیم پس باید با لذتم لاغر بشیم و تنها راه لذت بخش برای لاغرشدن، لاغری از طریق ذهنه. چونکه ما با لذت از طریق ذهن چاق شدیم پس باید از طریق همین ذهن دوباره با لذت لاغر بشیم واگر درست آموزش ها رو تبدیل به عمل کنیم صد در صد لاغرشدن برای همه مون اتفاق میوفته.
محل ذخیره خاطرات در ذهن ماست . ما هروز تصاویر زیادی رو در ذهن مون میبینیم ولی اون تصاویری بیشتر در ذهن مون ثبت میشه که ما نسبت به اون ها واکنش احساسی بیشتری نشون بدیم مثلاً من از یه فردی بدم میاد واین بخاطر اینه که من حتما رفتار نادرستی از این شخص دیدم ودیدن اون رفتار به صورت خاطره در ذهنم ثبت شده که حالا هرقت اسم این شخص بیاد یا در مکانی با این شخص روبه رو بشم من حالم بد میشه و از خودم واکنش رفتاری ، احساسی نشون میدم وگرنه مغز من که به تنهایی قادر به فکر کردن نیست من تو ذهنم به اون خاطرات فکر میکنم بعد اتصال برقرار میشه ومغزم فرمان واکنش رفتاری صادر میکنه ومن بسته به اون خاطره که مربوط به شادی، غم، خشم، نفرت ویا عشق باشد واکنش رفتاری نشون میدم .
حالا نقش خاطرات در مورد چاقی هم همین طور عمل میکنه هر فردی نسبت به فرهنگ و رسم و رسوماتی که در اون منطقه زندگی می کنه یه سری اطلاعات از مواد غذایی اون منطقه در ذهنش ذخیره داره ودر زمان مواجه شدن با اون مواد غذایی طبق اون اطلاعات واکنش رفتاری نشون میده من با یک سری از مواد غذایی و خوراکی ها (آش رشته، قورمه سبزی، باقالی پلو ، زرشک پلو با مرغ ، کباب، نان روغنی ، بوراک، قییش ،شیرینی تاتاری ، بستنی ، چیپس و پفک ولواشک)کلی خاطره دارم یادمه بچه که بودم هر وقت با مادرم میرفتم بیرون مادرم همیشه واسم خوراکی و بستنی میخرید ومن عاشقانه اون بستنی رو می خوردم تا جایی که من هنوزم عاشق بستنی ام وخودمم هر وقت با بچه هام میرم بیرون دوست دارم براشون بستنی بخرم .
ویا یادمه بچه که بودم مادرم همیشه با همسایه مون که خیلی با هم صمیمی بودیم واسه عید کلی شیرینی تاتاری میپختن وما بچه ها مشغول بازی میشدیم تا شیرینی ها پخته بشن و بعد مادرم تو ظرف برامون از اون شیرینی ها که عطرش آدمو مست میکرد میزاشت و ما باکلی عشق و علاقه و لذت می خوردیم انگار که اون شیرینی ها رو برامون از بهشت آورده بودند ومن همیشه نقشه میکشیدم که بیشتر بخورم ویکمی هم قایم میکردم که بعداً بخورم و الان هم که خودم مادر شدم هر سال واسه عید به یاد اون روزها از این شیرینی با این که پختنش سخته و کلی دردسر داره میپزم و زمانی که با برادر و خواهرام واسه عید دور هم جمع میشیم کلی از این شیرینی با. یاد آوری خاطرات دوران بچگی مون با لذت میخوریم بدون اینکه حواس مون باشه که شاید اون لحظه اصلا نیاز بدن مون نبوده که اینقدر شیرینی خوردیم .
ویک موضوعی که همین الان یادم اومد اون زمان که تازه پیتزا 🍕 و غذا های فست فودی مد شده بود اولین باری که من پیتزا خوردم یادمه اصلا از مزه اون خوشم نیومد وبه قول استاد جریان همون قورمه سبزی که چون ما ایرانی ها این قدر با این غذا خاطرات داریم و با آب و تاب از رنگ و طعم و عطر این غذا واسه همدیگه تعریف کردیم که و،وقتی با این غذا روبه رو میشیم دیگه کنترلی رو خود مون نداریم و اضافه از نیاز بدن مون میخوریم در صورتیکه اگه این غذا رو به یک خارجی تعارف کنیم شاید اصلا خوشش نیاید مثل همون پیتزایی که من اولین بار خوردم اصلا خوشم نیومد ولی کم کم با تعریف های دیگران شدم یکی از طرف دارای پرو پاقرص این غذا وحالا خودم حرفه ای این غذا رو تو خونه درست میکنم خودم پیشنهاد می دم که مثلاً امشب پیتزا 🍕 بخوریم پس ما خود مون یک سری اطلاعات کاذب از لذت و تفریح و شادی از غذا ها تو ذهن مون سناریو نویسی کردیم که موقع روبه رو شدن با اون ها کنترلی رو خود مون نداریم دراین گام دوباره به آگاهی های من در مورد یاد گیری علم لاغری از طریق ذهن به من اضافه شد ویکی دیگه از دلایل اضافه وزنم برام روشن شد.و همین لحظه که دارم تمرین مو مینویسم یک بار دیگه تعهدم رو برای ذهنم که یا میمیرم یا لاغر میشوم رو تکرار می کنم و به خودم قول میدم که از الان تا لحظه ای که زنده هستم هیچ وقت از غذا ها در ذهنم سناریو نویسی نداشته با شم ،برای خوردن قبل و بعد غذاها نقشه نکشم واز غذا ها فقط برای رفع نیاز بدنم استفاده کنم، وبه بهانه های مختلف مثل اینکه.این غذا نذریه،صواب داره بها شو پرداخت کردم، بیحوصلگی، تنهایی، سرگرمی،مهمونی،دورهمی…. غذای اضافه وارد بدنم نکنم چون تعهد دادم که میخوام لاغر بشم و برای همیشه لاغر بمونم.و بایدبتونم ارتباط بین غذا خوردن و خاطرات و مواد غذایی رو از بین ببرم وباید مثل افراد متناسب بدون دقت به خاطرات از مواد غذایی فقط به اندازه نیاز بدنم استفاده کنم البته که من الان هفت ماه و نیم که تو این مسیر زیبا هستم ودارم تقریباً درست عمل می کنم وزمانی که سیرم اصلا نمی تونم چیزی بخورم وخیلی کم پیش میاد که اشتباهی ازم سر بزنه وسعی میکنم که خیلی سریع اصلاحش کنم.
واما خاطراتی که از چاقی دارم ویاد آوریش ناراحتم میکنه کمر درد ، پادرد، استرس، سیاتیک، افسردگی، تنگی نفس در خواب، حضور نداشتن در جمع، پوشیدن لباسهای گشاد و رنگ تیره، بند اومدن نفس موقع پیاده روی با دیگران، سنگینی و فشار شکمی،چربی کبد،زود خسته شدن ، آرامش نداشتن، استفاده از روش های مختلف و نادرست لاغری ولاغر نشدن، زود خسته شدن موقع انجام کارهای خونه…..
واما فکر کردن به لاغری چه احساسی در من ایجاد میکنه؟ من عاشق جواب دادن به این سوالم.
از بین رفتن بیماری هام ,. پوشیدن لباسهای مورد علاقم با رنگهای شاد و روش و سایز کوچیک، سبک و سرحال بودن، صرفهجویی در وقت موقع خرید ،حظور در جمع با اعتماد به نفس بالا ، داشتن پیاده روی با آرامش وبدون به نفس نفس افتادن، پوشیدن شلوار لی، پوشیدن کت و شلوار و کت و دامن سایز کوچک ، داشتن شکم تخت ، بدو بدو،و بازی کردن با بچه هام، خوردن هر نوع غذا و خوراکی بدون ترس و نگرانی، آرامش داشتن ،پیاده روی کردن از روی عشق و علاقه و برای سلامتی نه برای به دست آوردن لاغری، پوشیدن کفش پاشنه بلند در مجالس، الگو بودن برای افراد چاق ، درخشیدن در مهمونی ها با استایل عالی….
با تشکر از استاد گرامی که در هر گام یکی از دلایل اضافه وزن.مونو برامون روشن مکنن.وبا آرزوی بهترین ها برای استاد و همه دوستان.
بنام خداوند بخشنده مهربان سلام ب استاد عزیز و دوست داشتنی گام هفدهم لاغری با ذهن و تاثیر خاطرات.
من هم مث همه دوستان عزیزم صد ها بار رژیم لاغری گرفتم و صدها بار شکست خوردام همیشه منم اوایل رژیم شور و اشتیاق داشتم ک فک میکردم این دیگه آخرین باره ولی این اشتیاق چند روز بیشتر دوام نداشت و من نصبت ب رژیم دلسرد میشدم و صدای از درون ب من میگف ک این مث اون یکی رژیم هاس تو نمی تونی لاغر بشی و من طولی نمیکشید رژیم رو رها میکردم و دوباره با اون حس بد مشابه میشدم،من دوسال پیش برای عروسی برادرم با رژیم ورزش چندین کیلو کم کردم طوری بود ک با وزن ایده آلم نزدیک شده بودم و ی طوری شده بود هیچکی منو منیشناخت از فامیلامون باید خودمو معرفی میکردم همه میگفتن چقدر خوب شدی ولی من تودلم می دونستم ک دوباره ب اون چاقی بر میگردم ،اتفاقا چند وقت پیش فیلم عروسی برادرم و همه با هم نگاه میکردیم همه حسرت میخوردن میگفتن چرا ولش کردی خیلی خوب شده بودی و این خیلی برای من دردناکه و خاطره ی بدی دارم اینکه کسی منو از خانوادم درک نمیکنه ،چاقی برای من خاطراتی مثل کم ارزش بودن ،حس تنفر از خودم ،حسرت کشیدن ،همیشه ناراحت بودن ب همراه داره ،لاغری برای من حس با ارزش بودن ،با کلاس بودن ،با اعتماد ب نفس بودن شاد بودن رو ب همراه داره
سلام خدمت استاد عزیز و دوستان گرامی🌹لاغری با ذهن و تاثیر خاطرات🤔فایل نوشتاری 👈دقیقا همون چیزی هست که سال ها ما تجربه کردیم با ذهنی که باورش شده چاقی سرنوشتشه به امید اینکه چند کیلو از وزنمون کم بشه شروع به رژیم برای لاغری کردیم و فقط به جسم بیچاره خودمون فشار وارد کردیم و توی تنگنا قرارش دادیم و انتظار داشتیم بدنمون هم باهامون راه بیاد و توی این مسیر با ما همکاری کنه که هیچ وقت این اتفاق نیافتاد بلکه برعکس بعد رژیم بدن ما خیلی هماهنگ بود برای چاق شدن دوباره ما 😔بدن بیچاره ما که تقصیری نداشته ما غافل از این بودیم که مسیر ما برای لاغری اشتباه بود 😔همون طوری که برای چاق شدن ذهن ما برنامه ریزی شده و پله پله باعث شده ما شروع به ریزه خواری و رفتارهای غلط غذایی رو سرلوحه برنامه خودمون قرار بدهیم و به تبع اون یک سری خاطرات چاقی کاذبی برای خودمون بسازیم و در نهایت چاق بشویم پس برای لاغر شدنم ابتدا باید ای باورهای غلط رو از ذهنمون پاک کنیم و باورهای صحیح لاغری جایگزینش کنیم و رفته رفته برنامه صحیح غذایی پیش بگیریم و خاطرات لاغری برای خودمون بسازیم و لاغر بشویم😊محتوای آموزشی👈 هر انسانی نسبت به مواد غذایی یک سری اطلاعات در ذهن خودش ذخیره میکنه که در برخورد با مواد غذایی کل اطلاعات ذخیره شده براش تداعی میشه و باعث بیشتر خوردنشون میشه .گاهی هم سناریو پردازی میکنیم آخ جون سیب زمینی سرخ کرده بزاری ته دیگ ماکارونی باشه ازشم روغنم بچکه با وجود اینکه میدونیم روغن برا سلامتی مون بده ولی باز یه جور برا خودمون تداعی میکنیم که وقتی ته دیگ ماکارونی دیدیم دیگه نتونیم جلو خودمون بگیریم و حسابی میخوریم بعدشم میگیم اشتهامون خوبه در صورتی که اشتها واکنش غذایی ما به انواع غذاها هست خلاصه یه جور برای خودمون خاطره سازی کردیم از غذاها و ازش لذت میبریم که حالا حالاها جا داره برای چاق شدن 😔اما برای تغییر این عادت اشتباه باید خاطرات غذاها رو از ذهنمون پاک کنیم و به تبع اون عادت غذایی خودمون هم تغییر بدهیم و مانند افراد متناسب با غذاها برخورد کنیم و به اندازه نیازمون بخوریم 😊خاطره چاقی👈راسیتش بر اساس باورهای اشتباهی که به ما تلقین کردن خوردن و درشت اندام بودن انگار یه جور افتخار میدونستن برای همین همیشه بساط خوردن ما به راه بود وقتی یه عصری میخاستیم بریم گردش آش و چیپس و پفک و تخمه و میوه میخوردیم آخرشم یه کاهو و ترشی میزدیم که هرچی خوردیم ببره بره😂یا یه چای جایگزنش میکردیم تا جون داشته باشیم حداقل مسیر برگشت رو راه بیایم😂 یعنی فقط میرفتیم منطقه مینشستیم 😔میخوردیم😔 میزدیم راه میومدیم خونه 😔و این بود گردش رفتن ما 😔 توی مهمونی ها و مراسم ها هم که همچین بشقاب لبریزی برامون میکشیدن و میگفتن بخورید که اگه نخورید صاحبخونه بدشون میاد پیش خودشون میگن حتما غذاشون مشکل داشته که نخوردیم 😔ما هم ساده و شکمو حسابی میخوردیماااا😔 خلاصه همش اهل خوردن بودیم اینقدر خوردیم که دیگه کم کم اضافه وزن و چاقی اومد سراغمون و شد مهمون بدنمون و حسابی واسه خودش جاخوش کرد😔نا امیدی و ترس از چاق شدن👈 با شروع روند چاقی من خود به خود نا امیدی به سراغم اومد و باورم شده بود که چاقی سرنوشت نهایی من شده و دیگه من آدمی نیستم که دیگه به اون تناسب اندام اولیه برسم برای هم فقط تنها کاری که از دستم برمیومد برا خودم انجام بدهم این بود که کم تر بخورم با چایی فقط یه قند کوچولو میخوردم از طرفی هم پدر و مادرم فشار خون داشتن و میترسیدم که اگه چاق تر بشم منم دو روز دیگه مثل اونا فشار خون نصیبم بشه چون گفته بودن چاقی هم یکی از عوامل موثر در بیماری هاست برای همین رعایت میکردم که بدتر از این نشوم .بیشتر ترس از خوردن داشتم که اینقدر غذا که میخورم چه زمان طول میکشه هضم بشه و… ولی بازم با ترس و لرزم که شده میخوردم😔خاطرات چاقی چه احساسی در ما ایجاد میکنه و فکر کردن به لاغری چه احساسی👈خب معلومه خاطرات چاقی احساس پوچی و یاس و نا امیدی و یاد آوره روزهای سخت و طاقت فرسا و غذا نخوردن های با لذت و محروم شدن از خیلی جشن ها و مهمونی ها و گردش و توی جمع دوستانه نبودن ها و خودمون رو لایق خیلی از موقعیت ها ندونستن 😔 اما فکر کردن به لاغری😊 احساس شور و شعف و نشاط و انگیزه و امید و خودمون رو لایق بهترین لباس و سفرها و مهمونی ها و زندگی ها و موقعیت ها دوستن🥰 با آرامش زندگی کردن 🥰 دنیایی سر شار از حال خوش و سلامتی وافر که فقط بهت خوش میگذره 🥰
به نام داددار مهربان 🌸🌸سلام برهمگی 🌺🌺ذهن افراد چاق پرازخاطرات دوران چاقی اس ،پر از رژیم ها ،گرسنگی کشیدنها .تحقیر شدنها .لباس مشکی و گشادپوشیدنها …..بااین غول های که در ذهنمون هست امکان نداره لاغر بشیم .برای تغییر این باورها باید تمام تمرکز خودمونو روی فایل ها بذاریم و نتیجه رو رها کنیم .برای تغییر این باورها نیاز به شور واشتیاق مستمر داریم .من همیشه تصاویر شگفتی سازان رو نگاه میکردم ولذت میبردم ولی از این به بعد باانگیزه بیشتر نگاه میکنم چون استاد گفتند که که خاطره لاغری آنهابه شکل رویایی دست یافتنی درذهن ما مرور میشه .من از اول چاق نبودم بلکه هیکل عالی داشتم .توی این مدت اصلا نمیدونستم چرا چاق شدم یا استارت اون از کی شروع شد .به لطف این نوشتنها چیزی های به یادم آمد که اصلا بهش دقت نکرده بود .من وقتی ۱۸سالم بود ۴۹ کیلو باقد ۱۶۴بودم .تااینکه دردانشگاه قبول شدم اونجا با ۵نفرهم اتاقی بودم که تا۳سال باهم بودیم .از اون ۵نفر ۴نفرچاق بودند .من اصلا ازرژیم وچاقی چیزی نمیدونستم .بدون پرخوری میخوردم .ولی کارهای دوستانم برایم عجیب بود یا شام نمیخوردند یا صبحانه .ناهار هم دو نفر یک غذا میخریدند .و خیلی نکته های رژیمی که من تازه یادمیگرفتم و همیشه فاصله خوابگاه تا کلاسها رو پیاده میرفتند .جالب بود اصلا هم لاغر نمیشدند .این اطلاعات وارد مغز من شد و سال سوم که ازدواج کردم شدم ۶۵ کیلو .🤕درخانواده من هیچ کس چاق نبود ولی از این به بعد من به جمع چاق ها وارد شده بودم .بااینکه هنوز متناسب بودم مادرم میگفت تو وقتی دنیا آمدی وزنت ۴کیلو بوده یا تو درنوزادی تپل بودی یا تو به عمه ات کشیدی .اینقدر گفتن که من در بارداری اول👶 ۸۰کیلو رو تجربه کردم 😭😭و پا درد وکمردرد هام شروع شد .واز سال ۸۳ دیگه شروع به رژیم گرفتن های سخت گرفتم که چند کیلو کم میکردم دوباره روی ۸۰ قفل بودم .اعتمادبه نفسم خیلی پایین آمده بود .حالم از عروسی ها وجشن ها بهم میخورد از جام تکون نمیخوردم اگه بلند میشدم فکرمیکردم دارند چاقی منو تحلیل میکنن.هرچی که میخواستم بخورم فکرمیکردم بقیه با دو تا چشم اضافی دارند منو نگاه میکنن و میگن کمتر بخور .همیشه نگران نگاه دیگران بودم .یادمه یک مسافرت کوتاه رفته بودیم موقع صرف غذا دررستوران هتل ،من ازسلف برای مادر و خواهرم غذا و سوپ و مخلفات میاوردم فکرمیکردم بقیه میگن همه رو برای خودش میکشه درصورتی که من رژیم بودم و الحق زیاده روی هم نکردم .خواهرمتناسبم همه اش میگفت بی خیال رژیم باش ، این ۳روز رو خوش باش .ولی من مرتب میگفتم نههه چاق میشم خلاصه بعد از مسافرت من چاق شده بودم .😭خیلی ناراحت شدم از خودم ودنیام و خدای که میشناختم نالون بودم .از بس حسم بد شده بود زیبایی های خودمو نمیدیدم .همه اش فکرمی کردم من زشتم من بدهیکلم من لیاقت زندگی و اندام خوب رو ندارم .خیلی زودرنج وعصبی شده بودم حرفهای دیگران برام مهم بود و زود بهم برمیخورد.پرخاشگرشده بودم .خاطرات چاقی ترس ها وناامیدی و اعتماد به نفس پایین رو برام یادآوری میکنه. اینکه لباس مورد علاقه مو نمی تونستم داشته باشم ولی خاطرات لاعری برام آرامش هدیه آورده .بااینکه عمر این خاطرات کمه ولی برای من عزیزه.از گفتن وزنم نگران نیستم .واینکه باورهام در حال تغییره .شیرینی عید رو چون خودم میپختم خیلی دوست داشتم و ذهنم میگفت بخور دیگه تا سال دیگه باقلوایی نیست .توکه همیشه چاقی پس اینم روش .امسال بااینکه خوردم ولی ترس وولع زیادی نداشتم جوش نمیزنم که تموم میشه.یانسبت به مهمانی وجشن ها حس بدی داشتم وگریه ام میگرفت باید از قبل مواظب برنامه غذاییم می بودم تا بتونم شرکت کنم .ولی دیروز خونه مادرم غذای مورد علاقه همه درست شده بود من در اندازه نیازم خوردم هم سیر شدم وهم سبک بودم ولی بقیه حالت خفگی داشتند.دیگه غذاها برام مهم نیستند میدونم اونها چاق کننده نیستند بلکه عملکرد من بوده که اشتباه بوده .حس تناسب برام اعتماد به نفس آورده بالینکه هنوز لاغر نشدم ولی میدونم هرچی بخوام به دست میارم .و قسمت شگفتی سازان رو قبلا نگاه میکردم ولی الان باانگیزه بیشتر نگاه میکنم چون ذهن من براش مرور میشه که به آسانی لاغر میشه.
سلام به استاد و دوستان عزیز● شباهت عملکرد خود با محتوای نوشتاری.منم روش های زیادی برای لاغر شدن استفاده کردم، رژیم، دمنوش، دراز و نشست، پیاده روی، طناب زدن، قهوه سبز و… هر بار که از انجام روشی نتیجه نمیگرفتم خسته تر و ناامیدتر روش دیگه ای رو دنبال میکردم بلکه شاید روش جدید بتونه منو به تناسب اندام دلخواهم برسونه. اما همه این روش ها نتیجه موقت داشتند و تلاش های دوباره من بی فایده بود و هر بارم که نتیجه نمیگرفتم فقط به خودم بد و بیراه میگفتم که چرا هیچ روشی روی من جواب نمیده، فکر میکردم مشکل از منه که این روش ها روی من جواب نمیده، نمیدونستم مسیرم اشتباهه. در ذهن منم بارها تصویر شکست در لاغری ثبت شد و تکرار تصاویر شکست سبب شد که خاطرات شکست از لاغری در من شکل بگیره. مرور خاطراتم درباره لاغر نشدن سبب میشد در استفاده از روش دیگه برای لاغر شدنم، اشتیاق و انگیزه ام رو بعد از چند روز از دست بدم و اون روش رو رها کنم. یادمه اوایلی که از روش های لاغری استفاده میکردم تا چندین ماه روشم رو با شور و اشتیاق ادامه میدادم اما… در سال های بعدش مرور خاطرات شکست باعث میشد که من روش های جدید رو نهایت تا دو ماه ادامه بدم، یه جورایی دیگه مطمئن شده بودم که همه این روش ها بی فایده هستند، همین اطمینانم از بی فایده بودن روش ها باعث شد که (زمان آشنایی با لاغری با ذهن) سریع ذهنم روش ذهنی رو بپذیره.● محتوای آموزشی را با دقت گوش کنید.☆ نقش خاطره در چاق شدن ما چیست؟✔هر انسانی نسبت به مواد غذایی یکسری اطلاعات در خودش ذخیره داره و همیشه در برخورد با آن مواد غذایی بر اساس اطلاعات قبلی تصمیم و رفتار می کنه (مثال قرمه سبزی).✔هر انسانی با توجه به فرهنگ و آداب و رسومی که در اون منطقه زندگی می کنه نسبت به بعضی غذاها اطلاعات بیشتری رو ذخیره میکنه و ذهن به این اطلاعات واکنش نشون میده (مثال ماکارونی و قرمه سبزی).✔افراد چاق در مورد خیلی از غذاها اطلاعات کاذب در ذهن خود ذخیره کردند. اطلاعاتی که مربوط به لذت و تفریح میشه و چون این اطلاعات در ما تولید احساس می کنه دیگه ذهن در مقابل اون نمیتونه کنترل داشته باشه.☆ چطور این اطلاعات رو به ذهنمون میدیم؟✅برای مواد غذایی سناریو نویسی میکنیم(مثال ته دیگ سیب زمینی و آبگوشت).✅ اشتهایی که اغلب افراد چاق از اون یاد می کنند در حقیقت مرور اطلاعات و سناریوها در مورد غذاهاست که این سناریو ها سبب واکنش به مواد غذاییست که خودمون ایجادش کردیم و ناشی از خاطرات ما از مواد غذاییست .✅از دوطریق میشه روی این موضوع تمرکز کرد تغییر خاطرات در مورد غذاها و دیگری تغییر عادات خوردن بر اساس خاطره ها.☆ اگه میخوایم متناسب بشیم و متناسب بمونیم باید ارتباط بین خوردن و خاطرات رو از بین ببریم.☆ سعی کنیم این خاطرات رو کمرنگ کنیم سعی کنیم به غذا فکر نکنیم و نقشه ی ذهنی برای چگونه خوردنش نکشیم.☆ باید بدون توجه به خاطرات غذا بخوریم.● چه خاطره ای از چاق شدن و چاق تر شدن دارید.مسیر چاق شدن که همش با خاطره همراه بود.خاطره خوردن در عروسی ها، که چندین ساعت قبل عروسی چیزی نمیخوردم که حسابی گشنه باشم و بتونم توی تالار جبران کنم.خاطره خوردن در جشن تولدها، چندین ساعت به عشق کیک تولد منتظر میموندم و سعی میکردم معده م رو با خوراکیای دیگه پر نکنم تا قشنگ بتونم کیک تولد بخورم.خاطره خوردن در طبیعت، همیشه توی برنامه هایی که واسه گشت و گذار توی طبیعت داشتیم اول از همه فکر برداشتن خوراکی بودیم، که چی ببریم بخوریم، چه خوراکی بیشتر بهمون حال میده و….کلا فکر و ذکرم خوردن بود، چ در عروسی، چ در مسافرت، چ در دورهمی، چ در عید نوروز، چ در ماه رمضون و…همین خوردن های بی رویه باعث شد روز به روز، گرم به گرم، به وزنم اضافه بشه و در نهایت چاق و چاق تر بشم.● تجربه خود از تاثیر خاطرات چاقی را در احساس ناامیدی و ترس از چاق تر شدن بنویسید.خاطرات چاقی باعث شد که من باور کنم سرنوشتم این هست که تا ابد چاق باشم، پذیرفتن این باور زندگی رو به کامم تلخ کرد، غمگین شدم، افسرده شدم، گوشه گیر شدم، مسخره شدم، توی جشن ها و مراسم ها نبودم، توی عکس گرفتن ها نبودم، خودم رو دست کم میگرفتم، خودم رو لایق هیچی نمیدونستم و…● خاطرات چاقی چه احساسی در شما ایجاد می کند و فکر کردن به لاغر شدن چه حسی در شما بوجود می آورد.خاطرات چاقی احساس بد بودن، تنها بودن، افسرده بودن، پا درد، کمردرد، خستگی، بی تحرکی، پرخوری، اعتماد به نفس پایین و … در من ایجاد کرد.فکر کردن به لاغری احساس شادی و شعف، مهم بودن، باارزش بودن، سبک بودن، پر تحرک بودن، سلامتی، فرز بودن، اعتماد به نفس داشتن، زیبایی، امیدواری، جوانتر شدن، اجتماعی شدن، عکس گرفتن، خوشحال بودن، آرامش داشتن و… در من بوجود میاره.
بنام خداوند حکیم. گام هفدهم. تاثیر خاطرات. سلام خدمت همه دوستان هم مسیر واستاد ارجمند. در ابتدا باید بگم عملکرد من بله شباهت بسیار با محتوای نوشتاری قبل فایل داره. منم در طول سالها آرزوی لاغری داشتم وبا اقدام برای رژیم های مختلف وورزش سعی در محقق کردن این آرزو داشتم. در هر اقدام خوب مقداری کاهش وزن وسایز مختصر داشتم ولی هیچ وقت پایدار نبوده وتا رژیم رو رها کردم در زمان کمی همه وزن کم شده ویه مقداری بیشتر اضافه می شد. چون هر بار من فقط عادت های چاق کننده رو تغییر می دادم ولی افکار چاق کننده همچنان در ذهنم بودن وهمین افکارومرور آنها خاطراتی برام تداعی می شد که جسمم رو به حالت قبل می رسوند. چه خاطراتی از چاق شدن وچاق تر شدن دارید؟ ذهن من مملو از افکار وخاطرات چاق کننده است از وقتی بیدارمی شم با این فکر بیدارمی شم وبرای خودم یادآوری می کنم که من در سایت تناسب فکر هستم تا اسم لاغری ولاغر شدن باشد افکار چاق کننده مثل سربازانی که خوابیدن وبیدار باش گفته می شه بیدار می شن از هر طرفی شروع به یادآوری ومرور می کنن. یه دسته خاطرات که مال همون روزه ودرمورد نهار وشام اون روز تداعی می شن که نهار چی درست کنم وتصویر غذای مورد نظر وتجربه دفعه آخری که پختم وخوردم مرور می شه وبعد از اون غذای شام وتصویری که از اون غذای مورد نظر میاد وخاطره مزه وطعم وبوی غذا. در طول روز هم دیدن آگهی های غذا وخوراکی توی تلوزیون. برنامه های آشپزی. شاید یه گفتگوی تلفنی با دوستی یا همسرم که برای شام امشب یا فردا پیشنهادی می دهد یا دخترم که سراغ غذای مورد علاقه اش را می گیرد همه این موارد به صورت ناخداگاه تصویر غذا وعطر وطعم ورنگ اون غذا رو در ذهن من مرور می کنه. در روزهای تعطیل یا شام شب عید یا افطاری در ماه رمضان یا قیمه وحلیم نذری در ماه محرم. همه پر از خاطرات چاق کننده وتصویر غذاست برای من. حالا در ایامی که رژیم هستم این حجم از خاطرات مدام در حال سر وصدا در ذهنم بودن ومن همش در مبارزه با اونها. گاهی وقتی خیلی حوس غذایی می کزدم اونو تو ذهنم تجسم می کزدم وحسابی ازش می خوردم. برای همین تا رژیم تمام می شد وبا ولع اون غذا هارو می خوردم به شدت زیاده رویی می کزدم وهمش هم می گفتم داره چاقم می کنه. تجربه خود از تاثیر خاطرات چاقی را در احساس ناامیدی وترس از چاق تر شدن بنویسید؟ در تمام این موارد شکست از رژیم های مختلف حس ناامیدی بود که شبو روز در ذهن من جریان داشت. نا امیدی از اینکه دیگه محاله لاغر بشم. دیگه بدنم توان هیچ رژیمی نداره. دیگه تمام شد منکه هرچی تلاش کردم جوابی نگرفتم دیگه این سرنوشت منه باید با این چاقی بسوزم وبسازم. ترس از چاقتر شدن از لحظه ای که رژیم رورها کردم در من بوده وایمان داشتم که صد درصد چاقتر می شم چون می دیدم حجم غذام چقدر زیاد شده مکنه اون همه قدرت به همه غذا ها داده بودم وحالا داشتم اون همه زیاده رویی می کردم برام مثل روز روشن بود نه تنها کاهش وزنم برمی گزده بلکه چاقترم خواهم شد. وهربار روی ترازو رفتم نتیحه همونی شده که انتظارشو کشیدم. خاطرات چاقی چه احساسی در شما ایجاد می کند وفکر کردن به لاغری چه حسی درشما به وجود می آورد.. خاطرات چاقی برای همه چاق ها فقط درد وناراحتی رو یادآوری می کته.خاطرات چاقی برای من حس ترس. حس تنهایی. حس تمسخر. حس ناتوانی. حس بی لیاقتی. حس ناامیدی. حس بدلباسی. حس پیری. حس گوشه گیری رو یادآوری می کنه تمام تجربیات من از چاقی دردی بوده که نزاشته هرگزاز ته دلم شاد باشم همیشه یه کمبودی در خودم دیدم که خودمو سزاور دونستم همه ازمن سرتر باشن. واما حس لاغری😊 حس لاغری برام مساوی با رهایی. سبکی. اعتماد به نفس. انگیزه برای زندگی. شوق. هیجان وصف نشدنی برای زندگی. شیک پوشی. جوانی. طراوت شادابی. اخ که هرچی از لاغری حرف می زنم قلبم به شدت بیشتری می تپه خدایا تو برای من هیچی کم نزاشتی حسرتی برام من نخواستی من خود من برای خودم این تناسب اندام رو به حسرت تبدیل کردم. تو منو دوست داری مگه می شه مادری حسرتی برای بچش بخواد منکه حتی اگه دخترم به زبانم نیاره بدونم چیزی دوست داره خودمو به آب وآتیش می زنم تا خواستشو برآورده کنم تا شادش کنم. حالا تو که از هرمادری مهربان تری از هر مهربانی مهربانتری مگه می شه غم ونازاحتی منو خواسته باشی. مگه می شه خودت کمکم کن مهربانا🙏
گام ۱۷
سلام دوستان و استاد عزیز وقت بخیر
دقیقا تو ذهن من هم تصاویر شکست و چاق شدن های مکرر ثبت شده،شاید من ۳۰ بار رژیم های سخت گرفته باشم از ۱ کیلو تا ۳۰ کیلو وزن کم میکردم به محض اتمام رژیم وزنم مثل عقربه ساعت برمیگشت سرجای اولش و روز از نو دوباره شروع میشد و من بدنبال یه رژیم دیگه ای بودم،
من هنوز فایلو گوش نکردم فقط چند خط اول مقاله رو دارم میخونم،به چه نکته مهمی اشاره کردید استاد ،در اینکه شکی نیست که من تصویر چاقی از خودم داشتم و هنوزم کامل از بین نرفته و دارم ، ولی اینکه تصویر های شکست های متفاوت از من قدیم ،مثل دیوار خرابی ،باعث میشه ،جلوی رفتن منو بسمت هدفم بگیره و سرعت منو کند کنه ،این چند مدت که من احساس میکردم سایزی کم نکردم با اینکه در دوره هستم ولی منفی بافم مدام بهم میگفت دیدی تو بیشتر از سایز ۴۲ نمیتونی کم کنی،،مدل بدنت اینجوریه ووووووو
و منم گاهی احساسم بد میشد و شاید بعضی اوقات تسلیم حرفاش میشدم ،، با اینکه من همچنان در مسیر هستم و خواهم بود،الان که این مطلبو عنوان کردید با خودم فکر کردم ،گفتم فریده تو حداقل ۳۰ بار رژیم گرفتی و وزن کم کردی و مجدد برگشته ،حالا فریده قبلی یک خانمیه با یک عالمه تصویر شکست که تا میخواد و تصمیم میگیره که لاغر بشه ،لاغر میشه ولی مجدد چاق میشه
،پس این یک کدی در وجود منه که منو تا مرحله ۳۰ کیلو کم کردنه هم میبره ولی تو اون وزن نمیمونه ،براش استیبل بودن در وزن پایین تعریف نشده ،حالا باید روی این باور قوی کار کنم ،که عزیز من ،اون شخصیت قدیمت بود،الان تو هیچ ربطی به گذشته ت نداری،اون روش ها اشتباه بودن،فقط روی جسم من کار میکردن ولی الان دارم ریشه هارو ترمیم میکنم ،و انقدر با خودم صحبت کنم که مسیر ذهنیم بسمت تناسب اندام و موندگاری در لاغر شدن بمونه ،،یعنی من یک تصویر چاق از خودم دارم و یک تصویر شکست که هر دو بهم وصل هستند،به محض اینکه شروع به لاغر شدن میکنم و یه مدتی ازش میگذره کد دوم شروع به فعالیت میکنه ، مثل مین یا بمبی که منفجر بشه و یه باور دیگه ای که در خودم شناسایی کردم ،اینه که من فکر میکنم و حتما باور هم دارم که لاغری از من خیلی فاصله داره و ذهنم مرتب به من میگه حالا حالا طول میکشه تا تو به سایز ۳۸ برسی و من خودمو تو این سایز خیلی دور میبینم،انقدر دور که مثل یه مورچه دیده میشم و باید روی این مسئله هم کار کنم که قرار نیست یه تایم طولانی زمان ببره،کافیه من فقط انتخاب کنم که لاغر و متناسب باشم،یعنی اینهمه تو دوره هستم که فقط قوی و محکم بخوام، که لاغر بشم،بدلیل اینکه سالها پیش برای من لاغر بودن خطرناک تعریف شده و من هنوز از ته وجودم نپذیرفتم که میتونم لاغر بشم، بقول یکی از اساتیدم در کلاس علم ثروت میگه ،بچه ها اینهمه که شما تو دوره هستید فقط مال اینه که شما انتخاب کنید ثروتمند باشید چونکه قبلا ثروتمند شدن برای شما خوب تعریف نشده و شما پذیرفتید که ثروتمند نباشید و ترسیدید،الان هم فقط کافیه من قانع بشم که لاغر شدن خیلی بهتر از چاق بودنه ،نیازی به زمان خیلی زیاد نیست، و باید در این مسیر بمونم تا بتونم ذهنیت های جدیدی بسازم که به لاغر شدن من رضایت بدن و من آزاد و رها بشم از تمام آنچه به من آموختند،انگار دست و پای منو به زیر قایقی بستن و با شناسایی هر کدوم از فرمول های مخرب ،بندی و زنجیری از دست و پای من باز میشه و اون زمانیکه همه زنجیرها باز بشن تازه من آزاد میشم و میتونم بیام بسطح آب و نفسی تازه کنم،
،شنیدن ،گوش دادن و فهم و درک این مطالب هم تکامل میخواد،شاید این فایلو یا بعضی از فایلهارو من چندین بار پارسال تا الان گوش کردم ولی چونکه الان جور دیگه ای درکشون میکنم یدفعه یه کدی تو ذهنم باز میشه و یه قدم جلوتر میرم ،خب الان هم که ۱۳ ماهه در حال گوش کردن و ساختن جاده سلامتی و تناسب هستم ،در حال ثبت خاطرات لاغری هستم ،پس با موندن در مسیر ،،خاطرات لاغری من بیشتر وبیشتر میشه و جای خاطرات چاقیه منو پر میکنه ،گاهی وقتی به چاقی قبلی خودم فکر میکنم احساس میکنم کیلومتر ها از اون موقعیت دور شدم ،
واقعا با مطلع شدن پروسه لاغری با ذهن به آرامش بیشتری میرسم و مطمئن تر میشم که من در مسیر درست هستم و بلخره به هدفم میرسم و این بمن آرامش میده،
خاطرات چاقی زیادی دارم که حتی فکر کردن بهشون هم ناراحتم میکنه که چه مسیر دلهره آوریو طی کردم و هم خوشحالم که دیگه خبری از اون خاطرات زشت وجود نداره و خیالم راحت میشه ،،بدترین خاطره من ،تنفر خودم از خودم بود که سالها در کنار خودم لذت نبردم ،اصلا خودمو دوست نداشتم و زمان هاییکه چاقتر میشدم حتی به خودم نگاه هم نمیکردم و بیشتر ناسزا بود و بد وبیراه و نق و گلایه به خدا و پدر ومادرم وشکایت ،در خانواده و فرهنگ اون موقع ما ،ارزش آفرینی روی مواردی بود که من از اونها بی بهره بودم، دختر در خانواده ما باید سفید،قد بلند،زیبا،چشم درشت،خوش هیکل،تحصیل کرده ،هنرمند ووووو میبود که من در خیلی هاش کمبود داشتم پس از بچگی احساس ارزشمندی نمیکردم ،پس هم چاق بودم هم عزت نفسم تخریب شد که در پی اون اعتمادبنفسمم پایین اومده بود،وقتی تصویر قشنگ و توانمندی از خودم نداشتم ،شکستم حتمی بود،چاقی من بمن خیلی آسیب زد،خجالتی شدم،غمگین بودم،اجازه میدادم همه بهم توهین کنن ،لباس های قشنگی نمیتونستم بپوشم که اونم خودش پروسه دردناکیو داشت ،سنمو بالاتر نشون میداد،سرزنش میشدم،مسخره میشدم ،احساس میکردم کسی از من خوشش نمیاد،حرفی برای گفتن نداشتم و میتونم تا چندین صفحه از خاطرات بدش بگم ،
تنها چیزی که در وجود من نبود امیدواری در ثبات وزنم
دیگه برام طبیعی شده بود رژیم ،ورزش، کم کردن وزن و مجدد چاقی ،ترس از خوردن اذیت کننده بود،خلاصشو بگم زندگی نکردم ،
خاطرات چاقی احساس بد بودن،کافی نبودن،زشت بودن،خپل بودن،بی مزه بودن،تنبل بودن،دوست نداشتنی بودن،گنده بودن،پیر بودن،مشخره شدن،تخریب شدن،کوچیک شدن ،حال بد ،بیماری،پادرد،کمردرد،دیسک کمر،بی تحرکی،پرخوری،بدترکیب بودن،خجالتی بودن،بی اعتمادبنفس بودن،عزت نفس داغون ،طرد شدن،تنها شدن،لباس تنگ،لباس تیره،فقط شلوار وفقط شلوار ،پنهان کردن،گذاشتن کوسن مبل روی برآمدگی شکم،پنهان شدن پشت آدم ها برای عکس گرفتن،فرار از آینه ووووووو
و فکر کردن به تناسب اندام با بدن سفت یعنی ،حال خوب،احساس خوب ،کوچیک بودن،تند و فرز،چابک بودن،قشنگ بودن،لباس رنگی،لباس کوتاه،دامن کوتاه،شلوارک،سفرهای خاطره انگیز،خیال راحت،اجتماعی بودن،اعتمادبنفس بالا،عزت نفس قوی،دوست داشتنی بودن،توانمند بودن،خوردن زیبا و با کلاس،عکس گرفتن،خندیدن،شاد بودن،آرامش،برنده بودن،سلامتی،جوانتر شدن،با مزه بودن،پر تحرک بودن،سبک بودن،زیبایی،کافی بودن،احساس قدرت،امیدواری و لذت و تفریح با خیال راحت
خاطرات
با سلام 🤩.اول میخوام درباره ی نقش خاطرات در زندگی بنویسم و بعد ارتباط چاقی و خاطرات رو شرح بدهم و سپس به تاثیر خاطرات در لاغری بپردازم..
بعد ،برداشتم از متن قبل از فایل ، و در آخر خلاصه ای از نکات مهم فایل که برای من اهمیت دارند،رو مینویسم.
گام اول : تاثیر خاطرات در زندگی :
همه ی تصمیمات ما در زندگی،اهدافی که تعیین میکنیم بهشون برسیم،آرزوهامون و خیلی چیزهای دیگه تحت تاثیر خاطرات ما هستند .چون برای مثال برای انتخاب شغل ،ما از خاطراتی که از حرف های اطرافیان،رسانه ها و… در مورد شغل های مختلف داریم،شغل ایده آل مون رو انتخاب میکنیم مثلا یک نفر به پزشکی و شخص دیگر به هنر علاقه نشون میده..این اختلاف میتونه حتی بین افراد نزدیک یک خانواده مثلا خواهر و برادر ها هم اتفاق بیوفته..بستگی داره که تعاریف و خاطراتی که از شغل های مختلف شنیدند ،چه اثری روی آنها گذاشته و باعث لذت شون شده یا ترس شون……
گام دوم: ارتباط چاقی و خاطرات
به همین ترتیب وقتی خاطرات روی جزییات زندگی ما هم
اثر بخش هست بنابراین روی جسم هم خودش رو نشان میدهد. وقتی که سال های زیادی چاق باشی،حتی اگر قبلا متناسب بوده ای،اما الان تصویر یک جسم چاق در ذهنت ذخیره شده است.این خاطره ی تصویری،نقشه ی ذهن برای هدایت جسم است و با هربار روی ترازو رفتن،خودت را تحقیر کردن و کوچک شمردن،احساس بد داشتن این تصویر ،چاق و چاق تر میشود و بعد از مدتی میبینی که به تصویری که مدت ها قبل ساخته ای ،رسیده ای …
خاطرات چاقی باعث میشه خودت رو اسیر سرنوشت بدونی،خاطرات چاقی باعث میشه اهمیتی برای خودت قائل نباشی و وقتت رو به بطالت بگذرونی ،خاطرات چاقی،افکار منفی رو تقویت میکنه ،خاطرات چاقی باعث میشه همه چیز و همه کس از خودت برات اهمیت بیشتری داشته باشه..
گام سوم : خاطرات و لاغری
با توضیحات بالا،خیلی واضح است که برای تغییر وضعیت جسم باید خاطرات تصویری ،تغییر کنند..سیستم تغییر این تصاویر بر پایه ی تکرار کردن و مداومت داشتن بنا شده است.جالب است که تصویر اصلی و نقشه ای که خداوند برای جسم ما تعیین کرده ،متناسب بودن است .اما ما با خاطرات اشتباهی که به ذهن خود داده ایم،باعث تغییر شرایط جسم از حالت اصلی به یک حالت غیر اصل و توهمی شده ایم …و انقدر تکرار و استمرار در این حالت قلابی داشتیم که آن را باور کرده و طبیعت جسم خود میدانیم…
باید خاطره های متناسب شدن ایجاد شوند…
خاطرات متناسب شدن به شما احساس خوب میدهند،باعث نشاط شما میشوند..تصاویر متناسب شدن باعث میشوند که شما خودتان را با ارزش و لایق بهترین ها بدانید..ایجاد خاطرات متناسب شدن است که باعث میشود انتخاب کنید چگونه زندگی کنید ….
برداشت من از متن استاد:
خاطرات و احساس :
خاطرات خیلی مستقیم احساس ما را تحت تاثیر قرار میدهند و خیلی سریع وقتی که خیلی خوشحالیم میتونه با یادآوریِ یک خاطره ی بد،احساس ما را تغییر بدهد و برعکس.
شکل گیری خاطرات لاغر نشدن و شکست:
این اتفاق با تکرار رژیم ها و روش های مختلف لاغری افتاده و باعث نهادینه شدن فرمولِ خطرناکه ” من هرکاری کنم لاغر نمیشم” ،شده …
خبر خوب این است که لاغری باذهن یک راه مطمئن برای ایجاد خاطرات جدید و لاغر کننده است که چون آگاهی تازه ای است باید تکرار شود تا نقشه ی جدید ذهن به سمت متناسب شدن ترسیم بشود.
فایل صوتی:
نکات 🌞:
۱.همونطوری که تونستیم با ذهن مون چاق بشیم ،خیلی راحت تر از اون میتونیم به کمک ذهن ،متناسب بشیم تا برای همیشه متناسب باقی بمانیم.🤩
۲.محل ذخیره ی خاطرات : ذهن / خاطراتی که باعث تغییر احساس شوند ،ذخیره میشوند.
۳.تاثیر خاطرات در ارتباط ما با دیگران:
مثال: اگر رفتار بدی از یک شخصی ببینیم ،ممکنه که از افراد شبیه به اون شخص هم بدمون بیاد..
یا وقتی قبل از اینکه کسی رو ببینیم تعاریفی از اون بشنویم با استفاده از همان اطلاعات آن فرد را قضاوت میکنیم..
۴.خاطرات ما از غذاها در زیرمجموعه ی خاطرات چاق کننده قرار میگیرد…
باید از این به بعد هنگام غذا به خاطراتی که از آنها داریم،اهمیتی ندهیم…
مثال: مزه ی یک مدل پفک باعث میشه من یاد خاطرات خوب اردوهای مدرسه بیفتم و احتمالا در مقدار مصرف و تشخیص مقدار مورد نیازم دچار اشتباه بشوم.
۵.اشتها ،یک واکنش ذهنی به خاطراتی که از غذاها ایجاد کردیم…
۶.درس این جلسه: از بین بردن ارتباط بین غذاها و خاطراتی که از آنها در ذهن خود از قبل ذخیره کرده ایم….
با مد نظر قرار دادن رفتار یک هفته ای خودت میتونی تاثیر خاطرات در خوردن های خود را مشاهده کنید.
۷.تبدیل آموزش ها به عمل ،باعث تغییر شرایط جسمی میشود.
تمرینات:
شماره ۳ :
برای من خاطرات چاقی همیشه یادآور این موضوع هستش که خیلی ضعیف هستم وقتی نمیتونم جسمم رو عوض کنم چطور میتونستم شرایط بیرونی رو تغییر بدم؟؟؟
بنابراین همیشه در حال تجسم خودم در حالت متناسب و خیلی قوی بودم و راحت تر بودم که با این تصاویر تا همیشه تنها بمونم…موقع غذا خوردن اما همه ی این تصاویر کنار میرفت و بعدش دوباره پدیدار میشد…
نشان های دریافت شده
سلام .
تمرین ۱
شباهت عملکرد من با محتوای نوشتاری .
محتوای نوشتاری حول محور خاطرات میچرخید . خاطرات ، تصاویر ثبت شده در ذهن ما هستند که بعد از تجربه کردنِ اتفاقات در ذهن ما ایجاد میشود .
عملکرد من هم در مورد خاطرات چاقی و لاغر نشدن دقیقا مشابه بود با آنچه در متن نوشته شده بود .
در ابتدای تولدم من نمیدانستم چاقی چیست بنابراین اولین خاطرات چاقی من برمیگردد به کلاس پنجم روزی که رفتم روی ترازو و وزن من ۴۰ کیلو بود و خواهر دوقلویم زهره ۳۶ کیلو . خواهر سومم که حدودا ۷-۸ سال از ما بزرگتر بود و آن زمان که حدودا ۱۸ ساله بود و وزن ۸۰ کیلو داشت اولین جرقه های چاق شدن را در ذهن من زد و به من گفت من هم هم سن تو بودم کلاس پنجم ۴۰ کیلو بودم تو هم مثل من چاق میشی . ولی زهره لاغره . در حالیکه من فقط ۴ کیلو از زهره چاقتر بودم . اما تصاویر چاقی در ذهنم نقش بسته شد و خواهرم مدام به من میگفت تو چاقی و زهره لاغر .
باور کنید تا سن ۳۴ سالگی من همیشه از زهره چاقتر بودم و از وقتی متحول شدم و خودم را باور کردم از زهره لاغرتر شدم . برگردیم به دوران چاقی . من در سن ۱۵ سالگی ۵۸ کیلو بودم و زهره ۵۶ کیلو یعنی فقط ۲ کیلو از زهره چاقتر بودم ولی همچنان اسم چاقی روی من بود و اسم لاغری روی زهره .
خواهر سومم نزدیک ازدواج کردنش بود و تصمیم به رژیم گرفت و من هم با او شروع به رژیم گرفتن کردم . او تلاش بسیار کرد و وزن خود را از ۸۰ به ۶۳ رساند اما اکنون که یاد ان زمان می افتد میگوید نمیدانم چطور به ۶۳ رسیدم در حالیکه خیلی رنج نکشیدم و خودش میگوید چون میخواستم ازدواج کنم انگیزه ی لاغر شدن داشتم و من هم حدودا ۵۵ کیلو شده بودم ولی همچنان خودم را چاق میدانستم . من تصورات چاقی را در خودم به خوبی به یاد دارم وقتی که می گفتم وای من الان که ۱۵ سالمه و وزنم فلان هست ۳۰ سالم بشه چقدر میشم . من خیلی چاق میشم حتی بعد از ازدواجم به خوبی یادم می آید یک تصویر زن فوق العاده چاق فکر کنم ۴۰۰ -۵۰۰ کیلویی بود و داشت میرقصید و من تصویر او را برای جاریانم فرستاده بودم و میگفتم من این شکلی میشم در آینده . اون زمان ۹۰ کیلو شده بودم و اوج چاقی من بود و حتی جمله ی آخر قبل از اشنایی با تناسب فکری که به خواهر سومم گفتم این بود که ما چاق به دنیا اومدیم چاق زندگی کردیم و چاق خواهیم مرد و در اوج ناامیدی با تناسب فکری آشنا شدم و دنیایم شدیدا متحول شد . افکارم اشتیاقم احساساتم از من فاطمه ای دیگر ساخت .
فاطمه ای که دیگر به نمی توانم فکر نمیکرد . فاطمه ای که به توانایی خود ایمان آورده بود .
باز هم به قبل برمیگردم بله من چندین بار رژیم گرفتم و هربار سختی لاغر شدن به من وارد میشد و این سختی باعث شکست روشهای لاغری بود . این سختی در ظاهر نبود . در ذهن بود . چون کارهای بیرونی اصلا سخت نیستند سختی آنها فقط در ذهن است . تصور ذهنی ما کاری را سخت نشان میدهد . احساس بد ما موقع انجام دادن هرکاری و از جمله رژیم دقیقا باعث سختی مسیر میشد . من مسیر را تاریک میدیدم و دیگر ادامه نمیدادم . از طرفی من به ذهنم ایمان دارم اتفاقا تاریک شدن ذهنم و اجازه ندادن به من که از آن طریق ادامه ندهم خیلی به سود من بود چون روش غلط بود و اتفاقا ذهن من به من کمک میکرد تا من با تناسب فکری آشناشدم و توانستم کارکرد ذهن را دریابم . ذهن من همیشه هدایتگر من بوده . کاری را که روش اشتباه بود اصلا نمی گذاشت ادامه دهم . گرچه من مدتی انجام میدادم ولی از جایی به بعد دیگر ذهن اجازه ی عبور نمیداد چون روش غلط بود و ریشه ای اصلاح نشده بود .
بله من شکست میخوردم ولی تمام شوستهای من اکنون پلی برای پیروزی من شد . از نظر اکنون من لاغری دیگر شکست نیست . لاعری با دهن یعنی پیروزی به شرط استمرار .
من هر چقدر بیشتر استمرار داشته باشم راحتی و حس پیروزی در لاغری بیشتر در محتوای ذهن من جاری میشود و من خاطراتی شیرین از لاغری میسازم .
افکار متناسب کننده + رفتار متناسب کننده + خاطرات شیرین متناسب کننده = موفقیت در مسیر لاغری
وقتی انسان در این راه به استمرار حرکت میکند میفهمد تفاوت این مسیر لاعری با دیگر مسیرهای لاغری چیست ؟ مسیرهای دیگر اول راه اشتیاق فراوان است اما کم کم اشتیاق کم میشود اما در اینجا اول اشتیاق معمولیست ولی هرچه بیشتر میگذرد اشتیاق روزافزون تر میشود . کار ساده تر میشود . شناخت بیشتر میشود . انگیزه بیشتر میشود . لاغری با ذهن یک روند رو به تصاعد است . چون ما به طور اصولی و با تمام وجود شروع به لاغر شدن می کنیم همانطور که در زمان چاقی نیز با تمام وجود خود چاق میشدیم اما ان زمان به ذهن و تاثیر آن بر چاقی آگاه نبودیم و اکنون با مرور خاطرات آن از تاثیر ذهن در چاق شدن آگاه میشویم و همین مرور الگویی میشود برای لاغر شدن ما .
تمرین ۲ :
نکات برداشت شده از فایل آموزشی :
۱- به طریقی که چاق شدیم باید متناسب بشیم .
۲- چاقی ما برامون ماندگار و بدون بازگشت شده بود . پس لاغری ما هم باید از روشی باشه که ماندگار و بدون بازگشت باشه .
۳- ما میتونیم متناسب بشیم و متناسب بمونیم .
۴- از تاثیر ذهن بر چاقی برای متناسب شدن استفاده کنیم .
۵- از مسیری که راه چاقی رو طی کردیم این بار متناسب بشیم تا برای همیشه متناسب بمونیم .
۶- یکی از موضوعات تاثیرگزار بر عملکرد ما ذهن ماست .
۷- محل ذخیره ی خاطرات ذهن ماست .
۸- اتفاقاتی که در ما احساس ایجاد میکنه رو در ذهن با عنوان خاطره ذخیره میکنیم .
۹- ما درطی روز بی نهایت تصویر را میبینیم اما در نهایت تنها تصاویری در ذهن ما ذخیره و ماندگار میشه که تغییر احساسی در ما ایجاد کنه .
۱۰- توجه به تصمیماتمان تاثیر خاطرات رو بر عملکرد ما نشان میدهد .
۱۱- مغز ما از طریق شنیده ها و دیده ها تصاویر رو ایجاد می کنه .
۱۲- ما تصور میکنیم که داریم فکر می کنیم اما در واقع داریم اطلاعاتی که از طریق دیدن شنیدن گفتگو کردن و تجربه کردن به ذهن دادیم رو مرور میکنیم و در ذهن ثبت میکنیم . پس در حقیقت فکر کردن یعنی مرور اطلاعاتی که ما اسم اون رو خاطرات میزاریم .
۱۳- مثال خلاف کار برای درک بهتر
۱۴- پرسیدن سوال برای درک بهتر مطلب
نقش خاطره در چاق شدن ما چیست و چطور میتوانیم از آن برای متناسب شدن استفاده کنیم ؟
بقیه ی توضیحات در پاسخ به این سوال ارائه میشود .
۱۴-۱
هر انسانی نسبت به مواد غذایی یک سری اطلاعات در خودش ذخیره داره و همیشه در برخورد با آن مواد غذایی بر اساس اطلاعات قبلی تصمیم و رفتار می کنه .
مثال قرمه سبزی برای درک بهتر
۱۴-۲
هر انسانی با توجه به فرهنگ و آداب و رسومی که در اون منطقه زندگی می کنه نسبت به بعضی غذاها اطلاعات بیشتری رو ذخیره میکنه و ذهن به این اطلاعات واکنش نشون میده .
مثال ماکارونی و قرمه سبزی باز هم برای درک بهتر مطلب
۱۴-۳
افراد چاق در مورد خیلی از غذاها اطلاعات کاذب در ذهن خود ذخیره کردند .
اطلاعاتی که مربوط به لذت و تفریح میشه و چون این اطلاعات در ما تولید احساس می کنه دیگه ذهن در مقابل اون نمیتونه کنترل داشته باشه .
۱۵- باز هم سوال برای درک بهتر مطلب
چطور این اطلاعات رو به ذهنمون میدیم ؟
۱۵-۱
برای مواد غذایی سناریو نویسی میکنیم . مثال ته دیگ سیب زمینی و آبگوشت برای درک بهتر
۱۵-۲ اشتهایی که اغلب افراد چاق از اون یاد می کنند در حقیقت مرور اطلاعات و سناریوریها در مورد غذاهاست که این سناریو ها سبب واکنش به مواد غذاییست که خودمون ایجادش کردیم و ناشی از خاطرات ما از مواد غذاییست .
۱۵-۳
از دوطریق میشه روی این موضوع تمرکز کرد تغییر خاطرات در مورد غذاها و دیگری تغییر عادات خوردن بر اساس خاطره ها
۱۶- اگه میخوایم متناسب بشیم و متناسب بمونیم ارتباط بین خوردن و خاطرات رو از بین ببریم .
۱۷- بدون توجه به خاطرات غذا بخوریم .
۱۸- رفتارمان را در مورد مواد غذایی بررسی کنیم به وضوح مشخص میشه چه خاطره ای سبب خوردن اون میشه .
۱۹- غذای اضافه بر نیاز واقعا اضافه است .
۲۰- خیلی از غذاها رو به خاطر شرح حالت و سناریویی که در ذهن داریم بیشتر میخوریم . مثال عصبی شدن و پرخوری کردن برای درک بهتر .
۲۱- به راحتی می تونیم واکنشهارو بر اساس خاطرات شناسایی کنیم و سعی کنیم این خاطرات رو کمرنگ کنیم سعی کنیم به غذا فکر نکنیم و نقشه ی ذهنی برای چگونه خوردنش نکشیم .
۲۲- نکته ی بسیار مهم : آموزشها باید به عمل تبدیل بشه . بدن ما براساس رفتار شکل گرفته و تمام سعی ما باید این باشه آموزشها رو به شکلی در زندگی روزمره به عمل دربیاریم .
۲۳- توجه به وضعیت جسمی خود داشته باشیم .
۲۴- اشتیاق برای متناسب شدن داشته باشیم .
۲۵- به شکل جدیدی فکر کنیم و رفتار کنیم تا متناسب بشیم و متناسب بمانیم .
۲۶- خیلی عادی و طبیعی چاق شدیم پس خیلی عادی و طبیعی هم لاغر میشیم اگر از راه و روش صحیح اقدام کنیم .
تمرین ۳
درباره ی خاطرات چاقی خود شرح دهید . چه خاطره ای از چاق شدن و چاقتر شدن دارید ؟
مختصری از خاطرات رو در تمرین ۱ گفتم و الان ادامه میدم یکی از خاطرات چاقی من این بود که مامانم همیشه میگفت باید تا آخر بشقابتون غذاتون رو بخورید . با این که این مورد یکی از مواردی بود که شما هم آموزش داده بودید اما من این فرمول رو بازم دوست داشتم یعنی ترجیح میدادم واسه خودم بشقاب کوچکتر بگیرم و به اندازه ی نیازم بکشم ولی همون اندازه ی نیاز رو تا ته بخورم . اینکه واقعا غذام روتا یه حدی بخورم و بقیه اش بمونه رو اصلا نمیتونستم تجربه کنم تا فهمیدم این به خاطر همون سناریوهاست که در ذهن من هست و سبب تولید این رفتار میشه .همسرم یک فرد متناسب هست و هر چقدر که غذا براش بکشم ایشون همیشه مقداری رو در ظرف میزاره و میگفت دیگه نمیتونم بخورم باشه برای یه وقت دیگه گرسنه شدم میخورم و همیشه لجم میگرفت از این رفتار تا ازش پرسیدم آخه توی ذهن تو چیه که همیشه مقداری از غذات رو میزاری گفت وقتی یه مقدار از غذا می مونه خیالم راحته واسه عصر که غذا هست و اگه گرسنم شد غذا رو میخورم و همیشه هم دوست داره غذا توی یخچال باشه بر عکس من که دوست دارم غذاها تموم بشه ایشون دوست داره غذا باشه .
الان فهمیدم این تحلیلها همش سناریوست . حتی این فرمول در ذهن اونم به نوعی توجه به خوردن هست که خیالش راحت باشه غذا هست . در ذهن منم که این فرمول که تا ته غذا باید خورده بشه همیشه جزء سناریوهای ذهنمه که این ارتباطات رو باید قطع کرد .
ما باید وابستگی ذهنی (ارتباط ذهنی ) رو با غذاها کمرنگ و کمرنگ و بعد قطع کنیم تا بتونیم رفتارمون رو در مورد مواد غذایی تعدیل کنیم وگرنه هرچی این ارتباطات گسترده تر باشن کنترل رفتار برامون سخت و خیلی اوقات غیر ممکن میشه در حالیکه اگه این سناریوها و نقشه های ذهنی و خاطرات رو کمرنگ کنیم میبینیم غذا فقط غذاست .
یکی دیگه از خاطرات من در مورد غذا خوشرنگ و لعاب بودن جا افتاده بودن دهن آب افتادن هست . مثلا سیب رو من خیلی دوست ندارم ولی وقتی رنگشو میبینیم دوست دارم گاز بزنم بخورمش یا خیار اون ترد بودنش رو خیلی دوست دارم .حتی واسه خوردن آب هم سناریو دارم سرزنده کردنم احساس بشّاشی و شادابی که بهم دست میده رو دوست دارم . مثلا ماکارونی رو به خاطر رشته های درازش هورت بکشم یعنی این حالتهای غذاییه از طریق دیدن وارد ذهنم میکنم و سناریوها رو شکل میدم و سبب واکنش احساسی نسبت به مواد غذایی میشم .
خاطرات چاق کننده ی دیگه ی من هنگام پیاده روی و یا ورزش کار منزل یا هرگونه حرکت هست . البته اینجا خاطرات برعکسه . کلی سناریو موقع کار کردن میاد . بگیر بخواب ولش کن . حالا مهم نیست کسی نمیاد خونه ی تو ظرفارو بعدا میشوری . این بشقاب رو بعدا برمیداری . برق رو بعدا خاموش می کنی و …. .
یا موقع پیاده روی خسته شدم بسه . وای کلی راه اومدم دیگه جون ندارم و …. البته این سناریوها توی این دوسال خیلی کمرنگ شده خداییش من الان خیلی پیاده روی رو دوست دارم مثلا الان فاصله یخونه ی من تا مادرم دوبرابر فاصله ی خونه ی خواهرم تا خونه ی مادرمه . من این فاصله رو مثل بادبادک طی میکنم و واقعا لذت میبرم ولی خواهرم با این که راهش نصف منه به سختی یه قدم راه رو مسره چون کلی سناریوی عذاب اور توی ذهنش هست مثلا چادرم میکشه به زمین . اب دهان مردم روی زمینه . نمیتونم توجه نکنم . یه وقت شلوارم بکشه اونقدر این راه رفتن رو برای خودش سخت میکنه که سختشه دوقدم راه بره . یا حتی وزن زیادمون هم دلیل حرکت نکردنمون بود . زیاد اگه حرکت کنم پام درد میگیره بدتر اذیت میشم کار معمولیمم نمیتونم بکنم . اوووه بازم هست خیلی سناریو و خاطرات چاقی دارم مثلا من حتی انرژی منفی افراد همراهم رو هم یه سناریوی دیگه قرار دادم برای اینکه هرروز نمیتونستم پیاده روی کنم .
ولی واقعا من دیگه تصمیم قاطعتری نسبت به ادامه ی این مسیر گرفتم . واقعا تصمیم گرفتم سنگم از آسمون بباره این آموزشهاو ادامه بدم تا محتویات ذهنم بازم بیشتر تغییر کنه و نتایج عالیتری برام به دست بیاد . اگه من نتیجه نگیرم کی میخوام نتیجه بگیره . انتظارم از خودم لاغریه چون میتونم خوب عمل کنم اگه بقیه تونستن ۴۰ -۵۰ کیلو کم کنند منم میتونم تنها تفاوت من با اونا اینه اونا ادامه دادن من ادامه ندادم . ولی به امید خدا قدم به قدم گام به گام حرکت میکنم و اطلاعات و ورودیها و گفتگوها رو دارم تغییر میدم . تجربیاتم رو تغییر میدم تا افکار و خاطراتم تغییر کنه و سرنوشت لاغری خودم رو با جدیت بیشتری رقم بزنم . لاغر شدن شوخی بردار نیست . باید با جدیت اقدام کنیم . 💪💪💪✌✌✌
تمرین ۴-
تجربه خود از تاثیر خاطرات چاقی را در احساس ناامیدی و ترس از چاق تر شدن بنویسید.
خب این همه خاطرات چاقی را که تازه شاید فقط یک پنجم کل تصاویر ذهنی ما باشد رو گفتیم اما حالا این تصاویر چه بلایی به سرمان آورد و چه تلخیهایی رو به دست آوردیم . البته مرور تلخیها میخواهد این خاطرات را برای ذهن کمرنگ کند چون ذهن ما هرگز دوست ندارد ما رنج بکشیم . پس یاداوری رنج چنین اتصالات ذهنی میان غذاو ذهن را برای ما خودبخود کمرنگ می کند .چقدر این تمرینات عالی بودند
اما تاثیر خاطرات و احساس ناامیدی و ترس تازه چه بسا احساسات بد بیشتر .
من خاطرات را مرور کردم و ذهنم واکنشش شد پرخوری و وابسته شدن به پرخوری . کم شدن توانایی . سرکوب کردن .
نمیتونستم توی آیینه به خودم نگاه کنم . از خودم رنج می کشیدم . ناامید افسرده بدحال .
خودم فقط میدونم چه عذابهایی رو به خاطر عمین خاطرات متحمل شدم . از دست دادن زیبایی . از دست دادن سلامتی .
درسته که در ذهن الهی از دست دادن معنا نداره ولی اندام چاق دلخواه و انتخاب من نیست و رنج از چاقی همیشه با تک تک ما همراه بوده پس ذهن خوبم این ارتباطات را به خاطر خودم قطعش میکنم واقعا دیگه لذت نمیبرم از این اتصالات از این افکار .
این افکار شاید تا قبل از عمل برای من شیرین باشه اما این اتصالات همانند دام است که شاید لحظه ای فقط لذت باشد اما بقیه اش رنجه . پر شدن شکم رنجه . سنگینی رنجه . حال بد رنجه . بی مزه شدن غذاها رنجه . اسیر پرخوری بودن رنجه و ترس چاقتر شدن رنج بزرگیه که مرور این خاطرات و سناریوها برام ایجاد کرده .
کل روز من باید عذاب بکشم که تو سناریو میچینی واسه خوردن که باعث بشه زیاده روی کنی در خوردن . خب سناریو نمیچینم دیگه تا این ارتباط کم کم در ذهنم کمرنگ بشه و برعکس برای لاغر شدن سناریو میچینم . آها این ارتباط رو به سمت لاغری هدایت میکنم . وقتی میخوام غذا بخورم به اندام زیبام فکر کنم به پاهای باریک به شکم تخت به لذت سبکبالی . به لباسهای زیبا وقتی کم کم جای سناریوهارو تغییر بدم و ذهنم عادت کنه به این کار نخوردن اضافه رو به راحتی انتخاب میکنم . نخوردن رو ترجیح میدم چون میخوام به اندام ایده آلم برسم . مگه من چی کم دارم از اونایی که لاغرن . من همه چیز برای لاغر شدن دارم خدای عالی . استاد عالی الگوهای عالی . ذهن عالی سلولهای عالی انتظارات و احساسات عالی و …..
خاطرات چاقی منو واقعا اذیت کرد چون همه ی لذتهای لاغری رو از من گرفت . ترس از چاق شدن همیشه همراهم بود چون من عادت به ذهن چاق داشتم . ذهن سرکوب گر . ذهن سرزنش کننده که خودم خلقش کرده بودم . به خدا که شیطان ساخته ی دست خودمونه . خودمون ذهنمون رو میسازیمش بعد اسمشو میزاریم شیطان . به خدا که هرچه در این عالم هست به انتخاب خودمون ایجاد شده و وقتی از شکل گیریش آگاه میشیم خدا میدونه چقدر زیبا و راحت و دلخواه میتونیم تغییرش بدیم . استاد به خاطر این همه آگاهی که واقعا جان مارو تازه میکنه ازتون سپاسگزارم . فوق العاده است فوق العاده . راه لاغری ما اشتیاقش روزافزونه . به هر اندازه که آگاه میشیم و احساس توانایی میکنیم برای خلق زندگی ایده آل اشتیاقمون بیشتر میشه برای استمرار در مسیر قدم های کوچک اما پیوسته مارو به هدف میرسونه .
5- خاطرات چاقی چه احساسی در شما ایجاد می کند و فکر کردن به لاغر شدن چه حسی در شما بوجود می آورد.
چقدر جالب من در تمرین قبل کم کم داشتم به سمت این سوال سوق پیدا میکردم .
چقدر خوبه که آگاهیها اینقدر قشنگ انتقال داده میشن و دقیقا در زمان خودش شروع به ظهور می کنند .
وقتی از خاطرات چاقی صحبت میکنم چون الان احساس تسلط و توانایی میکنم خیلی رنج نمیکشم چون میگم چاقی و لاغری هردو انتخاب ماست و ما وقتی رنج میبریم که احساس توانایی نمیکنیم .
ولی وقتی خیلی غرق میشم داخلش و احساس ناتوانی میکنم دچار اندوه میشم که چرا نمیتونم لاغر شدن رو تجربه کنم ولی وقتی اینجام مطلب میخونم مینویسم گوش میدم محتوای ذهنیم تغییر میکنه و به همون میزان احساس من بهتر میشه و عملکردم تغییر می کنه و احساس رضایتمندی در من قویتر میشه انتظارات لاغری و توانایی در من شکل میگیره و من امیدوارانه به سمت هدف گام برمیدارم .
رنج چاقی به من کمک میکنه تا به ذهنم اعلام کنم من دیگه نمیخوام چاقی رو انتخاب کنم و میخوام لاغری رو انتخاب کنم . هرچقدر بیشتر با این مسیر آشنا بشم احساس توانایی من برای لاغر شدن بیشتر میشه به راه و روش چاق شدن آگاهتر میشم و از اون میتونم در جهت لاغر شدنم استفاده کنم .
از رنج چاقی برای لاغریم استفاده میکنم برای اینکه لاغری رو بیشتر بشناسم . با لاغری با ذهن بیشتر آشنا بشم و بیشتر بدونم که میتونم بهش برسم چون خیلی راحته . وقتی محتوای ذهنی تغییر میکنه رسیدن به آرزوها خیلی راحت میشه . مثل آب خوردن به هدف میرسیم . علت نرسیدنهای ما همه و همه محتوای ذهنی ماست و ما چقدر قشنگ داریم تمرین میکنیم این ارتباطات و محتواها وخاطرات رو تغییر بدیم . خدا میدونه چقدر شادم استاد . حس کسی رو دارم که میخواد پرواز کنه . من میتونم پرواز کنم . میتونم بپرم در فضای لاغری میتونم خلقش کنم .فقط تنها شرطش استمرار در مسیره .
هر روز و هروز قدم برمیدارم و رمز موفقیت من تنها و تنها استمراره .
خدایا سپاسگزارم که کاری کردی من همه چیز رو کنار بزارم و دوباره بیام به اینجا تا از نو شروع کنم و اینبار به شرط استمرار کارم رو ادامه بدم .
من به هدف رسیده هستم و از الان خودمو در وزن ایده آلم تماشا میکنم . چون مسیر رو میبینم . مسیر رو دارم پیدا میکنم . مسیری رو که خودم با دستان خودم کور کردم خدا دوباره بهم نشون داد و من اومدم تا بهترین ها رو برای خودم رقم بزنم . استاد این فایلتون هم مثل سایر فایلها بسیار عالی بود و من نهایت استفاده رو ازش بردم . کلی آگاهی بهم اضافه شد که به راحتی عملکردم رو تحت تاثیر قرار میده و من با مفهوم تاثیر خاطرات ذهنی بر عملکرد آشنا شدم و حالا از این ویژگی در جهت لاغریم استفاده میکنم . من ابتدا برای رفتارهای لاغر کننده سناریو مینویسم و بعد خودبخود رفتارم لاغر کننده میشه .
مثلا وای که آروم خوردن و جویدن غذا چقدر میتونه منو شبیه رفتار یک پرنسس کنه . چقدر زیباتره وقتی کسی منو نگاه میکنه وقتی دارم آروم و آهسته غذا میخورم البته باید بیشتر فکر کنم ببینم چه سناریوهایی میشه برای رفتارهای متناسب کننده چید .
برای پیاده روی کلی دارم چون از قبل عادت دارم وقتی راه میرم احساس سبکبالی دارم احساس میکنم خون در بدنم جاری تر میشه احساس میکنم سلولهام دارن با حرکت کردنشون بهم عشق ورزی می کنند . چقدر کار کردن خوبه وقتی حس زیبای تمیزی سراغم میاد باید بیشتر تلاش کنم و سناریوهای بیشتری بچینم و رابطم رو با سناریوهای تنبلی قطع کنم . باید به رنج تنبلی فکر کنم و اینکه تنبلی برای من هیچ چیز نداشت جز دور شدن از هدفم . درسته ما هیچ وقت چیزی رو از دست نمیدیم اما چرا باید زمانهایی رو که میشه با لذت سپری کرد در رنج باشیم . ما میخوایم از کار نکردن لذت ببریم که تنبلی میکنیم در حالیکه حس کثیفی چقدر اذیتمون میکنه .
پس تنبلی لذت نیست فقط و فقط رنجه . در حالیکه وقتی کارهارو خودمون انجام میدیم چقدر فکرمون آسوده میشه و چقدر بیشتر از زندگیمون لذت میبریم . تنبلی خیلی رنج داره چون بار کار برای ذهن خیلی زیاده در حالیکه وقتی انجامش میدیم میفهمیم چقدر راحته . تا زمانیکه انجامش ندیم نمیفهمیم چقدر راحته و ذهن هی اون کارو برامون بزرگتر میکنه و بهمون احساس ناتوانی میده در حالیکه وقتی انجامش بدیم میفهمیم به به چقدر ساده بوده چقدر راحت بوده . از قدیم گفتن کارو دست میکنه چشم میترسه و واقعا ضرب المثل خوبی بود . تا کار رو انجامش ندیم نمیفهمیم چقدر راحته . با انجام دادنش به احساس عالی میرسیم و با انجام ندادنش مرتب حس رنج رو با خودمون حمل می کنیم .
وای که چقدر این فایل آگاهی داشت برام . استاد ازتون بابت این فایل عالی بی نهایت سپاسگزارم .
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام
هیچ وقت به موضوع خاطرات از این زاویه نگاه نکردم چون کسایی که خاطرات چاقی رو برام ساختند عزیزترین و مقدس ترین افراد در کودکی من بودند …خب هر چی میگفتند برام وحی منزل بود و اونقدر برام بزرگ بودند که تاحالا یه عالمه از اصولی که اونا بهم میگفتن درسته رو تو زندگیم پیاده کردم…..
خاطرات همنطور که گفتین با احساسات پیوند میخورن
یادمه بچه که بودم وقتی میگفتیم حوصله مون سر رفته مامانم برامون خوراکی عصرانه فراهم میکرد ولب تو تمرین مصاحبه با افراد متناسب من فهمیدم اونا سر رفتن حوصلشون با چیز خوردن براشون بی معنیه
ولی من روزها و لحظه های فوق العاده ای با خاطرات چاقی داشتم که همین اشتباهات رفتاری رو برام ساخت یعنی موضوع اصلی زندگیم شد خوردن
امروز برای مصاحبه کاری به دفتری رفتم و بعد از نصف روز کار کردن بهم گفتن که من خیلی کندم و برای کارشون مناسب نیستم….راستش انتخاب خودمم اشتباه بود ولی خب هر چی سعی کردم منطقی خودمو کنترل کنم نشد و اشکام در حالی که زیر بارون داشتم به سمت خونه بر میگشتم روی صورتمو حسابی خیس میکرد و باعث شد بی نهایت دلم برا ی خودم بسوزه که حالا که حالم خوبه میفهمم که این فرمول دلسوزی و مرور خاطرات اشتباه چقدر نامناسبه….به هر جهت وقتی رسیدم خونه ساعت 2:30 بود و من نهار نخورده بودم و خیلی ناراحت بودم….با اینکه اصلا گرسنه نبودم ولی بی اختیار شروع به خوردن کردم و به جایی رسیدم که فرشته درونم فریاد میزد بسه دیگه….یه لحظه به خودم اومدم و گفتم مریم فرمول ناراحتی مساوی با خوردن یه فرمول چاقیه و به جای این کار بیا با خودت منطقی صحبت کن نه اینکه از غذا برای آروم کردن خودت استفاده کنی
شروع کردم بلند بلند فکر کردن و جواب خر فکر ناراحت کننده رو دادم
و بعد شروع کردم به زندگی کردن یعنی زدم بیرون تا هم پیاده روی کنم هم از هوای خنک آخر زمستون بعد از یه روز بارونی تو اون بلوار بسیار خلوت روبه روی خوته لذت ببرم،ظرفامو شستم لباس مرتب پوشیدم و شامو آماده کردم و در حین کارام این فایل ارزشمند رو گوش دا م.
در مورد قرمه سبزی من خیلی به خاطر یادآوری خاطره این غذا و تعریف و تمجیداش پرخوری میکردم ولی یادمه خواهرم زمانی که دانشجوی تهران بود دوتا همکلاسی اهل سوریه داشت که به شدت از این غذای ایران متنفر بودند و خودم ازشوو شنیدم که حالشون از قرمه سبزی مه بهم میخوره….اون موقع خیلی داشتم اونارو توجیح میکردم که این چه حرفیه ولی حالا میفهمم من داشتم از لذت خاطراتم قرمه سبزی تعریف و تمجید میکردم
شما تو این فایل یادم دادین که بر اساس خاطرات غذا نخورم و این فرمول شاهکار بود
بعد از این دوره من خاطرات لاغری خیلی خوبی دارم
نسبت به قبل از این دورهخیلی خوش اندام شدم …خیلی پر انرژی تر شدم
درباره ذهن چیزایی یاد گرفتم که تو موارد دیگه زندگیم هم کمکم میکنه
و خاطرات چاقی بسیار بدی دارم
افسوس، حسرت ، ترش کردن، حالت تهوع، کمبود اعتماد به نفس، سردرگمی و ناراحتی طولانی، نصیحت شدن و ترس های همیشگی ، ضعیف به نظر رسیدن، و خلاصه پشیمانی های زیاد بعد از غذا
امروز بعد از اینکه ناراحت از مصاحبه کاری برگشتم یه لحظه به خاطر اینکه لاغرتر شدم خداروشکر کردم شاید ظاهرا به هم ربطی نداشته باشه ولی امروز من یه آدم متناسبی ت. مصاحبه بودم تا به آدم چاق و با خودم گفتم خداروشکر چاق نیستم وگرنه فشار کمبود اعتماد به نفس منو له میکرد
بازم ممنون از همه چیز استاد عزیزم ممنون از این تغیرر موقع تایپ که خطدار شده، قشنگ شده مرسی
بنام خدا 🌸 گام هفدهم : خاطرات چاقی .
تمام بهش زندگی من روخاطراتم تشکیل میدن خاطره ی درس خوندن نمره گرفتن خاطره ی آدم های خوب آدم های بد درزندگیم خاطره ی گفتن فلان کلمه خاطره ی نصیحت شدن وتحقیرشدن خاطرات به کلی بخش عظیمی از ذهن منوپرکردن واماچاقی برای من .
در تمام سالهایی که من چاق وچاقترمیشدم به این دلیل بود که من طبق خاطرات چاقی عمل کردم طبق خاطراتی که داشتم طبق خاطراتی که ازبچگی تابه الان در ذهنم ثبت شده صبح صبحانه خوردن حتی درعین نیازنداشتن سرساعت دوازده ناهار خوردن ویاشب هاسرساعت هشت شام خوردن وساعت نه خوابیدن ودقیقا اینطورتثبیت شده یوددرذهنم وزمان به مدرسه میرفتم و برمیگشتم واولین سوالم از مادرم بعدازگفتن سلام ناهار چی داریم ویااینکه زمانی که شیفت عصر بودم شام چی داریم و روزهای تعطیل درخاطراتم به عنوان بهترین روزهای زندگی بودن فیلم دیدن واهنک های شادی که در تلویزیون پخش میشود ست کردن غذای خوشمزه ی مادرم وبه خصوص غذایی که دوست داشتم شدیدترمن به خوردن و اضافه خوردن علاقه نشون میدادم ویاشنیدن حرفهایی که بازهم اونها خاطره هستن ودیدن چیزهایی ازچاقی افرادی که به خاطر ازدواج چاق شدن یابه خاطربیماری ویاشنیدن نصیحت هاوکنایه های دیگران ویارفتن به عروسی وخوردن غذاهای رنگارنگ یاجشن و هرکدام ازاینها خاطراتی برای من به همراه داشتنوماه رمضان و خاطره ی عیدفطروخوردن غذاهای رنگارنگ درعیدفطردیدوبازدیدهای ماازهم وخوردن آجیل وشیرینی دراولین روزبعدازتمام شد ن ماه رمضان خاطره ی بوی غذاها وخوردن غذاهای خوشمزه ی ماه رمضان خاطرات خوردن غذای نذری و همین لذت هاوتکرارخاطرلت باعث میشد که هربار مشتاقانه به سمت چاقی هدایت بشم واین اتفاق می افتاد من هرشال چاقترمیشم دردورهمی هاولذت باهم. بودن وخاطرات وگفتن وشرح خاطرات گذشته باعث می شد که من همیشه درچاقی خودم باقی بمونم .و همیشه درچاقی خودم موندگاربشم چون من فقط خاطرات گذشته ی خودم روداشتم مرورمیکردم وحالم منطبق بر گذشتم بود به خاطر همین هم زمانیکه رژیم میگرفتم وبعدازلاغرشدن دوباره چاق میشدم چون حالت طبیعی وعادی زندگی من شده بود چاقی تا وقتی که من خاطراتم تغییرنکرده بودمن درمسیرچاقی بودم و وقتی رژیم میگرفتم این تعادل در خاطرات گذشته وحالم به هم میخورد و برای اینکه منوبه حالت قبل خودم برگردونه که همون چاقی هست من دوباره چاق میشدم و اینباربیشترازگذشته برای تحکیم خاطرات وبقاروی این حالت متمرکزمیشدوذهن من تغییرحالت روغیرطبیعی میدید
۲.سالهای زیادی من براساس خاطراتم عمل کردم از فلان آدم متنفربودم به خاطر حرفی که درگذشته به من زدیافلان کاری که بامن کردکینه نفرت ومشکلات همه ازمرورشدن خاطرات آغاز میشه از اینکه دوباره دفترگذشته بخوادبازبشه واینکه دفتربازمیشه اتفاقات هم به همین شکل درطول مدت زمانی که من چاق بودم اظهار میکردم که نمیتونم نمیدونم چطوربایدلاغربشم وسرنوشتی واین جورحرفابودامابعدفهمیدم که موضوع خاطرات من هست بعدازچندبارمرورکردن این فایل وفکرکردن به گذشته دیدم که کاملا منطبق برخاطراتم دارم عمل میکنم وبرای هرغذایی هم سناریومینوسم وقبل ازاینکه اون غذارودرست کنم نقشه ی ذهنی براش ترسیم میکنم چطوربخورم کجابخورم ازچی بهش اضافه کنم که لذت ببرم از کدوم بخشش بیشتراستفاده کنم باکی بشینم سرسفره که دبهم گیرنده به خاطر خوردنم بهم عیب نکنه چقدربذارم که بتونم بعدش بکشم وکلی برنامه ریزی کردن درذهنم وحرف زدن بادیگران درباره ی اون و همیشه میگفتم من اشتهام زیاده درحالیکه اشاهانبودبلکه تصاویروخاطرات چاق کننده بود که در ذهنم زیادبودبرنامه ریزی ذهنم درمسیرچاقی بودچون هم پیگیربودم ومیگفتم که اشتها م زیاده ودست من نیست وتاخفگی وترکیدن میخوردم وادامه میدادم وبازهم به فشارشکم میرسیدم وهمه ی اینهاهم درتکرارشدن خاطرات چاقی برای من موثر بودومن هرساله بیشتراحساس قبل بعد به شدت سرعت چاق ی من بالارفت
۳-زمان بارداری من طبق خاطرات که ازحرفاشون هاوشنیده های دیگران داشتم اینکه زن که ازدواج میکنه چاق میشه وموقعی که حامله میشه هم چاق میشه وبایدبه جای دونفرغذابخوره من هم همینکارروکردم وقتی ازدواج کردم و اینکه رژیمم تموم شده بودا رنج رژیم راحت شده بودم با تغییر شرایط وورودمن به یک شیوه ی جدیدمن باتغییردرخوردن خودم چاق وچاقترمیشدم واون وزن صدوبیست کیلوکه پنجاهوهشت لوددرطی سه ماه به هفتادوهفت کیلورسیدبعدازگذشت اون زمان من بازهم چاق شدم وتااینکه حامله شدم واوایل شادبودکه باردارم اماکم کم لذت ازبین رفت و من ازخودم حالم بدمیشددیگه سراغ آینه نمیرفتم ودیگه به خودم نگاه نمیکردم ازهمه کس و همه چیز ناراحت میشدم هرحرفی دربارهی زشت بودن آدمی ویازشت بودن هیکل حتی اگر درباره یچاقی کسی گفته میشد من باورداشتم که در مورد من هست وله جای خوشحالی برای بچه دار شدن این بارناراحت وغمگین بودم وارزوبرام مرگ داشتم بعدازگذشت زمان حتی دوست نداشتم کسی ببینه که من چقدرغذامیخورم ودررومی بستم که کسی متوجه نشه که چی میخورم وبه چه اندازه وهم ه میگفتن چون زیادمیشینی چون فلان ودیگه حتی ازرفتن جلواینه هم وحشت داشتم وکلی حرف و حدیث و بالاخره چندماه مونده به زایمانم من دچارحمله ی عصبی تشنج شدم وبچموبعدازیک هفته ازدست دادم وبعدازاون من افسرده تروناراحت ترازقبل وبیشترازهمه خودم با خودم بدبودم ودرذهنم جهنمی برپابود وازاینکه همه ی اون آدم هامنومقصرمیدونستن بیشترازخودم حالم بدمیشد.
4.ترس ازچاق شدن داشتم همیشه ترس از اینکه دوباره بخوان بهم بگن چاقی منوازبقیه ی ادمهادورمیکردازحرف زدن ازایجادارتباط ازحرف زدن با همسرم و همیشه میترسیدم که بهم بگه چاقی وهمیشه هم همینطور بود ومن ناامیدونامیدترمیشدم رژیم که میگرفتم واینکه به من میگفتن توساخت شکلی بدنت اینه که چاقی وکاریش نمیشه کرد فقط فلان آدمه که هیچ تغییر نمیکنه وتونمیتونی تونمیتونی تونمیتونی چمدان این حرف درذهن من بودومن خودم بیشتر ناراحت میکردومن ناامیدونامیدترمیشدم
5.خاطرات چاقی درمن احساس ناراحتی وضعف واسیل پذیربودن وترسوبودن روبهم میده واحساس مسولیت پذیرنبودن وادم یکه فقط به حرف دیگران گوش میده وله خودش وجسم خودش احترام نمی زار