0

لاغری با ذهن و تاثیر خاطرات

خاطرات لاغری
اندازه متن

ذهن افراد چاق مملو از خاطرات دوران چاقی است و به این ذهن هرگز نمی توان لاغر شد. برای لاغر شدن باید خاطرات لاغری را در ذهن خود ایجاد کنیم و این کار فقط از روش لاغری با ذهن امکانپذیر است.

لاغر شدن مهمترین آرزوی من بود. یادم میاد از سنین نوجوانی برای لاغر شدن تلاش می کردم ولی همیشه از سسعی و تلاشی که انجام می دادم نتیجه ای نمی گرفتم و هر وقت هم با تلاش زیاد مقداری از وزنم کم می شد طولی نمی کشید که دوباره به وزن قبلی بر می گشنم.

با خودم فکر کردم که در تمام سال هایی که من دوست داشتم لاغر بشم ، روش های مختلفی رو امتحان می کردم و درسته که از همه روش ها نتیجه خوبی نگرفتم ولی یک نکنه در تمام انتخاب های من مشترک بود که ارتباط داشت با خاطرات من از چاق بودنم.

هر روشی که برای لاغری استفاده می کردم شباهت زیادی به روش قبلی داشت و این تکرار سبب ایجاد خاطرات چاقی در ذهن من شده بود و هر بار که از انجام روشی نتیجه نمی گرفتم تصویری از شکست در لاغر شدن در ذهن من ثبت می شد و تکرار تصاویر شکست سبب می شد که خاطرات شکست از تلاش برای لاغری در من شکل بگیرد.

شکل گیری خاطرات لاغر نشدن با استفاده از روش های لاغری سبب شده بود که  هر بار تصمیم می گرفتم برای لاغر شدن اقدام کنم با انبوهی از تصاویر ناکامی و شکست برای لاغر شدن در ذهنم مواجه می شدم.

مرور خاطراتم درباره لاغر نشدن سبب می شد در استفاده از روش دیگری برای لاغر شدن اشتیاق و انگیزه خود را بعد از چند روز از دست می دادم و آن روش را رها می کردم.

این روندی است که همه افرادی که اضافه وزن دارند تجربه کرده اند و تاثیر خاطرات خود در نتیجه نگرفتن از روشهای لاغری را به خوبی درک می کنند.

هرچه بیشتر از روش های مختلف برای لاغر شدن استفاده کرده و نتیجه نگرفته باشید خاطرات بیشتری در رابطه با لاغر نشدن در ذهن شما ایجاد شده است و همین خاطرات به سادگی شور و اشتیاق شما برای لاغر شدن در تصمیمات و اقدامات بعدی را کاهش داده است.

به طوری که هرچه بیشتر تلاش می کردید که لاغر شوید مدت کمتری می توانستید روشی که در پیش گرفته بودید را ادامه دهید.

خاطرات ما در جنبه های مختلف زندگی تاثیرگذار است، در برخورد ما با اطرافیان، در واکنش به اتفاقات و خیلی از رفتارهای ما ، خاطرات نقش تاثیرگذاری دارند.

لازم به ذکر است که رفتارهای چاق کننده ما همیشه برگرفته از خاطرات ما از چاقی است.

هربار که پرخوری می کردیم و بعد از آن احساس عذاب وجدان داشتیم تصمیم می گرفتیم که دیگه پرخوری نکنیم اما پرخوری بعدی بیشتر و ساده تر انجام می شد و باز حال ما بد می شد و این چرخه باطل ادامه داشت.

این تاثیر خاطرات چاق شدن در ذهن است.

همچنین بارها از چاق تر شدن خود در زمان کمتر نگران شده ایم به این شکل که اگر در شش ماه 3 کیلو وزن ما اضافه می شد به شدت ناراحت و نگران می شدیم و این در حالی بود که 3 کیلو بعدی را در کمتر از شش ماه اضافه می کردیم.

هرچه از زمان شروع چاقی بیشتر سپری شود سرعت چاقی بیشتر می شود چون خاطراتی که از چاق شدن در ذهن ما ایجاد می شود در تشدید چاقی تاثیرگذار است.

انباشته شدن خاطرات چاقی در ذهن ما می تواند به سادگی مانع لاغر شدن ما شود به این شکل که همزمان با استفاده از محتوای آموزشی خاطرات چاقی در ذهن شما مرور می شود و این فرایند باعث ایجاد نگرانی و ترس از لاغر نشدن در شما می شود.

اگر مراقب ترس از لاغر نشدن باشید به سادگی اشتیاق و انگیزه شما برای لاغر شدن را کم کرده و باعث خارج شدن شما از مسیر لاغری با ذهن می شود.

لاغری با ذهن روش فوق العاده ای است که از تمام محتوای ذهنی برای لاغر شدن استفاده می کند. همانطور که در چاق شدن از تمام اطلاعات ذهنی استفاده کرده ایم، برای لاغر شدن هم باید از همین طریق اقدام کنیم.

در روش های مختلف لاغری توجه و تمرکز بر تغییر عادت های چاق کننده است.

به این شکل که ابتدا برای ما تعیین می کنند که میزان اضافه وزن شما چه مقدار است.

سپس مشخص می کنند که برای لاغر شدن نباید از هر ماده عذایی استفاده کنید و فقط حق دارید طبق برنامه ای که برای شما در نظر گرفته می شود غذا بخورید.

همچنین پیشنهاد می کنند میزان سوخت و ساز بدن را با استفاده از حرکات ورزشی بالاتر ببریم تا در مدت زمان کمتر بیشتر لاغر شویم.

این پیشنهادات و موارد مشابه فقط سبب ایجاد تمرکز بیشتر بر چاقی می شود و برخلاف اینکه انتظار داریم با اجرای این دستورالعمل ها لاغر شویم چاق تر می شویم.

البته در مدت اجرای آن دستور العمل ها در بیشتر مواقع مقداری از وزن و سایز ما کم می شود اما با رها کردن آنها به مقدار بیشتر از قبل به وزن و سایز ما اضافه می شود.

زمانی که تمرکز بر تغییر رفتارهایی که چاق کننده تشخیص داده شده اند می کنیم شاید موفق به تغییر آن یا اصلاح آن شویم اما هرگز موفق به تغییرا خاطراتی که تکرار آن رفتارها در ذهن ما ایجاد کرده اند نخواهیم شد.

به همین دلیل زمانی که دست از تلاش برای اصلاح رفتارهای چاق کننده بر میداریم خاطرات چاقی سبب می شود به مرور رفتارهایی که باعث ایجادشان شده ایم را تکرار کنیم.

چون خاطرات چاقی به واسطه افکار و رفتار در ما ایجاد شده اند.

وقتی ما با تلاش سعی کرده ایم فقط رفتار را تغییر دهیم بدون اینکه توجهی به افکار و خاطرات چاقی داشته باشیم، به محض اینکه دست از تلاش برای تغییر رفتار می کشیم، افکار و خاطرات چاقی به جستجوی رفتار بوجود آورنده خود مشغول می شوند.

جستجوی آنها سبب بروز مجدد رفتارهای گذشته ما می شود.

این توضیح مختصر و کاملی از چرایی شکست خوردن ما از روش های قبلی است که برای لاغر شدن استفاده کرده ایم.

در روش لاغری با ذهن ما سعی در تغییر افکار، رفتار و خاطرات چاقی نداریم بلکه طریق عملکرد ما به این شکل است که با استفاده از محتوای آموزشی ابتدا افکار جدید و لاغر کننده در ذهن خود ایجاد می کنیم.

افکار جدید مستلزم رفتار جدید هستند و زمانی که شما با استمرار و تمرین کردن افکار لاغر کننده را در ذهن خود ایجاد می کنید به شکل خودبخود رفتارهای جدید در شما ایجاد می شود.

به طریقی که بسیار نرم و بدون سر و صدا این پروسه انجام می شود و شما متوجه می شوید که مدتی است تمایل شما به خوردن برخی مواد تغییر پیدا کرده است. یا اشتهای قبلی را ندارید یا حرص و ولع گذشته را ندارید.

اینها رفتارهایی است که به واسطه افکار جدید در شما ایجاد می شود.

وقتی افکار ایجاد شد و رفتارها شکل گرفت به شکل خودبخود خاطرات لاغری شروع به شکل گرفتن می کند.

چون شما به مرور رفتارهای متفاوتی نسبت به قبل را انجام می دهید و واکنش های شما تغییر می کند.

رفتار جدید خاطرات جدید بودجود می آورد.

با ایجاد خاطرات جدید در ذهن شما درباره لاغر شدن فرمول لاغری با ذهن تکمیل شده و روند لاغر شدن شما آغاز می شود.

افکار لاغر کننده + رفتار لاغر کننده + خاطرات لاغر کننده = لاغر شدن

همین فرمول را به شکل متفاوت در چاق شدن مورد استفاده قرار داده ایم و همه افراد چاق آن را به خوبی تجربه کرده اند.

افکار چاق کننده + رفتار چاق کننده + خاطرات چاق شونده = چاق شدن

ذکر این توضیحات به منظور واضح شدن اتفاقی که در وجود ما برای لاغر شدن با ذهن صورت می گیرد ضروری است.

باید بدانیم در مسیر لاغری با ذهن چه اتفاقی رخ می دهد و لاغر شدن با ذهن به چه صورت انجام می شود.

آگاهی از پروسه لاغری با ذهن سبب می شود شما با اطمینان و آرامش بیشتری در این مسیر حرکت کنید و به جای تمرکز بر نتیجه نهایی که لاغر شدن است توجه و تمرکز خود را صرف استفاده از محتوای آموزشی و انجام تمرینات کنید.

چون استفاده از محتوای آموزشی و انجام تمرینات قدم اول برای ایجاد افکار لاغر کننده در ذهن ناخودآگاه است.

برای لاغری با ذهن آنچه مهم است تغییر باورها و افکاری است که درباره چاقی در ذهن خود داریم، و این کار نیاز به اشتیاق و استمرار در تغییر کردن دارد.

دیدن تصاویر افرادی که از مسیر لاغری با ذهن استفاده کرده و رویای لاغری خود را به واقعیت تبدیل کرده اند سبب می شود تا خاطره لاغری آنها به شکل رویایی دست یافتنی در ذهن ما مرور شود.

اگر fبا دیدن تصاویر آلبوم شگفتی سازان به احساس خوب و اشتیاق برای ادامه دادن و لاغر شدن می رسید مطمئن باشید در تبدیل خاطرات لاغری آنها به رویای لاغری خود عالی عمل کرده اید.

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همیشگی شما رضا عطارروشن


تمرین این بخش:

1- محتوای نوشتاری را با دقت مطالعه کنید و به شباهت عملکرد خود با آنچه شرح داده شده است توجه کنید.

2- محتوای آموزشی را با دقت گوش کنید.

3- درباره خاطرات چاقی خود شرح دهید. چه خاطره ای از چاق شدن و چاق تر شدن دارید.

4- تجربه خود از تاثیر خاطرات چاقی را در احساس ناامیدی و ترس از چاق تر شدن بنویسید.

5- خاطرات چاقی چه احساسی در شما ایجاد می کند و فکر کردن به لاغر شدن چه حسی در شما بوجود می آورد.

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

Rating 4.09 from 66 votes

https://tanasobefekri.net/?p=11589
برچسب ها:
152 نظر توسط کاربران ثبت شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار تینا.عالی
      1402/10/17 10:37
      مدت عضویت: 134 روز
      امتیاز کاربر: 11948 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 517 کلمه

      به نام تنهاترین و کاملترین و بزرگترین منبع عشق اگاهی و کمال پیشرفت خیر خواهی ‌ثروت در همه چیز و آموزگار بی نظیر یکتای جهان،

      درود و رحمت بی‌انتهای خداوند بر زندگی شما جاری استاد گرامی و ارجمند,

      استاد من این فایل رو خوندم و گوش دادم،

      باز از خدا کمک خواستم:

      از خدا خواستم ضمیر ناخوداگاهم را ببینم باهاش صحبت کنم تا کمکم کنه و در این مسیر پیشرفت کنم،

      شب اول بعد از دیدن و خواندن این فایل تصویری از فرد نورانی پر از انرژی جلوی من و در محضر خدا خداوند نشستیم هر دو و همه محیط اطرافمان به خداوند منبع اصلی همون نور مانند وصل بودیم،

      نگاهم کرد گفت چی از من میخوای گفتم تو هنر خلق و منبع قدرت اصلی  و ارتباط من با خداوندم هستی بهم کمک کن لاغر بشم همکاری ازت می‌خوام،

      و دیروز ۱۷ دی ماه  ساعت ۸ شب به فایل گام ۱۷ گوش کردم و تمام شده بود که،

      یکدفعه دوباره ضمیر ناخوداگاهم نشست روبروم اینبار سخت شد که من حرف بزنم،

      گفت من همان خدای تو هستم من همان هستم 

      هر چه خواستی به تو به آسانی داده شد،

      یکدفعه به طور ناگهانی 

      گذشتگذشته خ وب من اون قسمت از رفتارهای لاغریم و خوردنی‌هایی که می‌خوردم و چطور و چه مقدار که درست بود و من همیشه لاغر بودم رو دوباره 

      زنده یادم اومد من کی بودم چکار میکردم و رفتار میکردم چقدر غذا رو چطوری می‌خوردم و خالم خوب بود و لاغر بودم،گفت گذشته تو خوب بوده آموزگار تو راه تو همینه انگار،

      به طور ناگهانی تمام دایره باطل افکار و منفی و رفتار های چاقی من از یاد من رفتن و فروکش کردن ،

      من الان ۱۴.۵ ساعت انگار معجزه و تولدی شده برام رفتار چاقی من یادم رفته و برام‌تعجب آوره الان مگه میشه من چنین رفتارهایی رو انجام میدادم من ؟؟؟!!!

      چاقی من و رفتارم تعجب آور و وحشتناک انگار ازبک دایره مرداب مانند باطل انداخته شدم بیرون،

      و یک تینای درست که قبلاً بودم دوباره بیرون اومد از خاطرات خوب درستم و متولد شدم به خدا خس و افکار چاقی دیگه به هیچ غذایی ندارم تمام رفتار و اعمال چاقیم یادم رفته و برام تعجب اوره خود چاقیمو فراموش کردم و متعجبم چرا من اینطوری بودم اصلا مگه می‌شده من اینطوری باشم حسچافی برام غریبه ،عوضش خس لاغری یک حس اشنای دیرینه انگار اومد من اینم الانم اانگار که نه دقیقا الان همون ایمای لاغر از گذشتم شدم دارم الان اینطوری فکر میکنم و زندگیمیکنم و به طور ناخواداگاه عجیب نشستم به نوشتم رفتارهای لاغریکه دیشب داشتم دوباره زندگیشون میکردم ازکجا این افکار اومدن و در آخر معجزه خداوند همون 

      قدرت تخیل شده به ما همون ندا رو در وجودم حسگر م که بهم لبخند میزد به این سرعت به این معجزه دهنم بسته شده استاد من ایمای متولد شده از همون خاطرات قبل الان ۱۴ ساعت یادم رفته و متعجب از رفتار قبلا و خس اشنای و دوباره شخصیت لاغریم شدم خواستم بگم خداوند همیشه میخواد و حاضر برات بهترین و رقم بزنه و خداوندی که عاشق ماست منتظر همیشگی پیشرفت ماست ازش ممنونم و در پایان از شما استاد گرامی حس میکنم شفا پیدا کردم و تمام اما ادامه میدهم با خدا و شما و تمام خلق مهربانش.🙏🙏🙏

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 19 از 4 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار مصی کوثری
      1402/04/17 02:54
      مدت عضویت: 328 روز
      امتیاز کاربر: 706 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,046 کلمه

      به نام خداوند بی نظیرم

      سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان همگام 

      این فایل چالش بزرگ و جالبی برای من داشت و البته آموزش ناب از گامی تازه خداوند را سپاسگزارم که به همراه استاد روشن ضمیرم در این مسیر گام برمیدارم عجب فایلی بود عجب آموزشی خدای من دو روزی‌ست در این گام در حال تغییر افکار و خاطرات چاق کننده و بررسی آن هستم من هر گام را تا یاد نگیرم گام جدید برنمیدارم به شکر خداوند من در این گام خاطرات چاقی ام را مرور کردم دیدم وای خدای من چقدر در این زمینه کار دارم اول بگویم من نمی‌دانم این روشی که من انجام دادم کار درستی است یا نه ولی میدانم روی من جواب خوبی داده برای همین به کسی توصیه نمیکنم انجامش را چون واکنش‌ها و درسهایی که ما میگیریم و سطح نگرش افراد متفاوت است 

      استاد جان من خاطرات چاقی ام را مرور کردم بررسی کردم که من نسبت به چه غذاها و خوراکی هایی خاطرات چاقی دارم و زمانی که با آن مواد غذایی روبرو میشوم اختیار از کف میدهم و رفتار چاق کننده انجام می‌دهم نقاط ضعفم را شناسایی کردم دیدم من همه چیز خوار هستم برعکس قبل که متناسب بودم آن زمان من بسیار بد غذا بودم و هر چیزی نمی‌خوردم و به قول مادرم کلی ادا و اطوار داشتم تا اینکه ازدواج کردم و ذهنم چاق شد و متاسفانه از رودربایستی وغیره ،مجبور بودم بدغذایی را کنار بگذارم و به مرور با دوران خوش ازدواج خاطرات چاق کننده شروع کردند به رشد کردن ؛ من در این گام دیدم خوب من همه چیز میخورم و زیاد هم میخورم حالا بیام ببینم چه چیزهایی برام طور دیگری تعریف شده در ذهنم رفتم تا رسیدم به پیتزا 

      رفتم و تمام وسایل پیتزا را بر طبق ذهن چاقم خریدم سه مدل پنیر بهترین کالباس و سوسیس و….دقیقا مطابق فرمول‌های ذهن چاقم تمام لوازم پیتزا را تهیه کردم و کلی پیتزا در انواع مختلف پختم ایتالیایی و مخصوص و ….هر چی که ذهن چاقم باهاش خاطرات داشت و بدون هیچ محدودیت سیری یا ترس از غذا هر طور دوست داشتم رفتار کردم با پیتزاها تا اینجا من طبق ذهن چاقم و خاطراتش گام برداشته بودم حالا نوبت آن رسیده بود که جای این خاطرات چاقی را با خاطرات لاغری جایگزین کنم تا دیگر در مواجه با هر مدل پیتزایی مثل شخص متناسب برخورد کنم و علت و معلول رفتار و خاطره غلط را پاک کنم بعد صرف پیتزا ساعتها فکر کردم از ابعاد مختلف نگاه کردم که خوب حالا با رفتاری که با ذهن چاق انجام دادی حالت چطور است ؟تو روزهاست مثل شخص متناسب با مواد غذایی رفتار کرده ای الان حالت خوب است یا روزهای قبل که متناسب فکر کردی ؟مدام احساسها و خاطرات روزهای قبل خودم از متناسب رفتار کردن را از جنبه های مختلف مقایسه کردم و سعی کردم مهر باطلی بر شیرینی خاطره پیتزا بزنم ولی قصه همینجا تمام نشد فردا شب دوباره همان پیتزاها را مهیا کردم و بسیار هم گرسنه بودم حالا زمان امتحان آزمایش خط زدن خاطرات چاقی من بود بدون توجه به اینکه الان این یه آزمایشه یا نیست نشستم سر میز و مشغول خوردن غذا شدم جالب بود با تکه سوم برش پیتزا کاملا سیر شدم و دیگه ادامه ندادم و بسیار بعدش حالم عالی بود من تونستم به جای خاطره چاق پیتزا خاطره لاغر پیتزا رو جایگزین کنم 

      تست بعدی من خوردن تنقلات و میوه موقع تماشای فیلم بود همه مدل تنقلات و میوه مهیا کردم و با خاطرات ذهن چاق شروع کردم به مصرف بدون ترس خوراکی ها دوباره بعد خوردن مقایسه ها رو ادامه دادم و سعی کردم افکار زیبای تناسب فکری رو در ذهنم نقش ببندم و خاطرات چاقی رو خط بزنم آخر شب دوباره تنقلات و میوه و فیلم مورد علاقه ام اما اینبار من دست هم نزدم چقدر جالب این خاطره چاقی رو هم با استدلال با خاطره لاغری جایگزین کردم راستی چقدر لذت بخشه موقع تماشای فیلم چیزی نخوری و فقط حواست به فیلم باشه چه قشنگ چه جذاب‌ من در این آزمایش هم موفق شدم قبلا که رژیم میگرفتم و از روش‌های تغییر رفتاری جلو میرفتم همش چشمم دنبال غذاها بود و ولع خاصی داشتم و بعد رژیم مثل قحطی زده ها با مواد خوراکی رفتار میکردم و یا از ترس چاقتر نشدن از بس خودم رو محروم میکردم که یه وقتایی توجیه میکردم که بابا عیب نداره الان بخور دوباره از فردا رژیم بگیر جبران کن و این حالات همیشه باعث شده بود که من نتونم در مواجهه با خوراکی ها درست رفتار کنم الان که تحت آموزش‌های ذهنی هستم به لطف خداوند و استاد روشن عزیز دارم این ولعها و حسرتها و خاطرات چاقی رو با خاطرات جدید لاغری جایگزین میکنم تا به حال مثلا در مورد همون پیتزا من یا رژیم بودم نمیتونستم اونقدر که میخوام بخورم یا دیر به دیر درست میکردم چون فکر میکردم فست فود چاق کننده است و با ترس میخوردم و همین‌ها باعث حس ولع میشد و خاطرات خوب از طعم اون و لذت خوردنش گوشه ذهنم بود همیشه تا با این آزمایش تونستم خط بطلان بر اون حرص و ولعها و افکار چاقی بزنم و به خودم ثابت کنم که پیتزا هم یه غذاست مثه بقیه غذاها و ازش نترس و به اندازه نیازت مصرف کن این جملات که: حیفه تا داغه و تموم میشه و اینا مال ذهن چاقه، میشه لذت برد و البته به قاعده مصرف کرد؛ میشه فیلم دید و کیف هم کرد، ولی سالم و متناسب هم بود ؛

      البته مرور خاطرات چاقی همگی عذاب آور هستن حتی شیرین‌ترین و خوشمزه ترین هایشان چون بعد صرف آن ماده غذایی که خاطرات چاقی باعث شده بودند  در صرف آن خوراکی ها زیاده روی کنیم حالا بعد مصرف هم حس جسمی خیلی  بدی را تجربه کرده ایم و هم سرزنشهای روحی خودمان که مدام به جان خودمان غر زده ایم که چرا پرخوری کرده ایم؛

       من فهمیدم باید هر زمان نسبت به هر ماده غذایی ردی از خاطره چاقی پیدا کردم یاد آزمایش پیتزا بیفتم و آن خاطره چاقی را با افکار درست و رفتار درست به خاطره لاغری دربرابر آن ماده غذایی تبدیل کنم خدایا در این مسیر زیبا کمکم کن تا بهترین خودم باشم خدایا من خوب میدانم نمیتوانم به عقب برگردم و شروع را عوض کنم اما می‌توانم از جایی که الان هستم شروع کنم و پایان را عوض کنم الهی به امید تو 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 15 از 3 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 420 کلمه

      سلام فایلهای امروز واقعا برام موثر و تاثیر گزار بود اینکه من الان چند وقته تو سایت هستم و خیلی با اشتیاق دنبال میکنم دیدگاههارو میخونم یاداشت میکنم فایلها رو گوش میدم و چقدر از رفتارام عوض شده ولی دقیقا همش میگفتم پس چرا اونطور که باید لاغر نشدم انگار فعلا تا اینجا جسمم هیچ تغییری نکرده تازه فهمیدم فعلا تو مسیرم هنوز تو مرحله فکرم هنوز باورهای لاغری درونم تثبیت نشده خیلی دقیق شدم به درونم میبینم هنوز ترس دارم هنوز غذاها قدرت دارن برام هنوز باید قویتر برم جلو تمرین و تکرار تکرار

      خاطرات چاقی زیاد دارم که یاداوریش ناراحتم میکنه و حسرت دارم من چون یه دفعه اضافه کردم تمام لباسهای زمان تناسبم رو میبینم حسرت میخورم یا اون دوران که همه تعریفم رو میکردم که چقدر خوش هیکلی یادم میاد ناراحت میشم .میخوام مهمونی برم یه عالمه لباس دارم هی میپوشم درمیارم میبینم مناسب نیست تنگ هست عصبی میشم حسرت میخورم.ولی اونموقع که متناسب بودم هر چی دوست داشتم میپوشیدم هر رنگی میپوشیدم چقدر اعتماد به نفس داشتم

      منم دقیقا خیلی تو ذهنم خاطرات چاقی مرور میکنم الان که دقیق میشم درسته تو مسیر لاغریم ولی خاطرات چاقی مرور میکنم قبل غذا خوردن فکر میکنم یا وعده بعدی نیومده میگم چی میخورم چقدر باید بخورم.رقیه جان از امروز رو اینا کار کن امروز میشینم خاطرات زمان متناسبم رو تو ذهنم مرور میکنم یادم بیاد چطور بودم چیکار میکردم چطور راه میرفتم چطور غذا میخوردم

      زمانی که متناسب بودم اصلا قبلش به اینکه قراره چی بخورم فکر نمیکردم فعل بداهه غذا درست میکردم  اونجا که سیر میشدم دست میکشیدم بوی غذا تحریکم نمیکرد.اصلا تو ذهنم غذا نمیخوردم موقع غذا خوردن به غذا فکر نمیکردم.وااای خدای من پس چرا انقد عوض شدم یهو.شاید یه دلیلش ازدواج کردم منی که خانه داری نمیکردم یهو همه از دستپختم تعریف کردن و من هر روز غذاهای خوشمزه درست میکردم و عاشق این بودم و هستم که غذا درست کنم مهمون بیاد خونمون فقط بخورن. نمیدونم…..

      باید تمرین کنم تو ذهنم با متناسب بودن زندگی کنم باید انقد تمرین کنم که خاطرات چاقی و اون ترس درونم کم رنگ بشه.باید مثل متناسبا راه برم غذا بخورم غذا درست کنم زندگی کنم.یه بار یه دوست متناسبی بهم یه جمله ای گفت خیلی خوشم اومد گفت من سر سفره همیشه حس ملکه بودن به خودم میگیرم  اینکه عین یه ملکه میشینم  مثل یه ملکه قاشق برمیدارم غذا میکشم  ومیخورم.چون ملکه ها با کلاس رفتار میکنن و این باعث میشه من به اندازه نیازم و با ارزش به خودم غذا بخورم

      خدایا میدونم تو مسیر درست هستم فقط کمکم کن 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 560 کلمه

      سلام به استاد عزیزم و همه دوستان 

      خاطرات چاقی یادمه وقتی مدرسه  راهنمایی میرفتم. بعدظهری ک بودم برا نهار از ساندویچی نزدیک ب مدرسه دوتا دوتا ساندویچ میگرفتم میخوردم خخخ 

      وای اون زمان اصلا به خوردنم آگاه نبودم مثل الان ک زمان باربی شدن نبود اون زمان این چیزا اصلا مد نبود و کسیم بهم نمیگف نخور چاق میشی و فلان

       ولی زمان دبستانم یادم نمیاد پر خوری داشته باشم اون زمان متناسب بودم 

      خاطره بعدی دانشگاه میرفتم باز اون موقعم اندازه الان باربی شدن مد نبود دانشگاهم  ک میرفتم همش غذای آماده میخوردم و فسفود تا زمانی ک خودمو وزن کردم وحشت زده شدم حالا اون قدام زیاد نبودا ولی برا منکه اکثرا وزنم ۷۰الی ۷۲ بود 

      باعث تعجب بود ک یهو وزنم شده ۷۵ کیلو 

      یهو ب خودم اومدم با چربی ها قهر کردم با برنج قهر کردم با چیزای شیرین قهر کردم و ته چیزای شیرین ی ساقه طلایی بود و کشمش ک با چایی میخوردم و قندی ک تو نون اینا بود 

      طوری بود ک دوستام منو باید ب زور میبردن ک ی بستنی بخوریم باهم

      ک وزنم اومد پایین عالی شده بودم ولی ریزش مو گرفتم و مجبور شدم ک رژیمو ترکش کنم 

      بعد کم کم هر سال برگشتم ب وزن قبلی

      خاطره بعدی همین پارسال بعد‌ ول کردن چندین ماه باشگاهم بود ک  وزنم رف یهو رف بالا شدم ۷۵ 

      یادمه لباس باشگاه نمیتونستم پیدا کنم ینی یکم شکمم میزد بیرون خیلی ناراحت و ناامید شده بودم 

        

      وقتی ب لاغری فکر میکردم خیلی ازم دور بود خیلی راهش سخت بود و فاکتورهای مواد غذایی تو ذهنم مرور میشد ک اینو اونو ن

      باید بخوری و به تو ضرر داره باید ب خودت گشنگی بدی کم بخوووررر 

      بعد بیا ورزشم کن حتما لاغر میشی دیگه چیزی تو بدن نمیمونه کههه 

      هر موقع کم میخوردم ذهنم بهم میگف اره اینجوری خوبه اخی هیچی نخورده مظلوم عالم 

      احساس ضعیف بودن میکردم ک انگار خیلی بهم ظلم شده … احساس سبکی میکردم و معده درد میومد سراغم 

      این دختر رو نگا کنید کم خورده و الان بدنش ضعف کرده پس حتما لاغر میشه 

      یعنی کم خوردن باعث میشد ی تصوریر لاغر و ضعیف بیاد سراغم 

      کم خوردن مساوی شد با لاغری 

      حتی ضعف لحظه ای با لاغری 

      ولی همش اشتباه بود چون باورم راجب مواد غذایی ایراد داشت چون اگه میخورم یه مانع بزرگ میومد تو ذهنم که وقتی خوردی چه انتظاری داری از خودت 

      میخوای لاغرم بشی  😢

      اون موقع لذت نمیبردم کی از اینکه خودشو لاغر و ضعیف ببینه خوشش میاد 

      الان هم هرچی دوس دارم میخورم هم لذت میبرم 

      ولی به اندازه  تموم تلاشمو میکنم آگاهانه غذا بخورم و اندازه ک احساس ترکیدن نداشته باشم 

      و با اینکه اندازه خوردم این سبکی لذت بخش هم هست  

      خب من  کمو بیش رفتارم مثل لاغرها شده بود بعد رژیمم حالا الان مراقب ترم آگاه ترم ولی خب بی شباهت هم نبودم 

      یادمه پارسال رفته بودیم شمال با همسرم شام کوبیده گرفتیم کباب ها زیاد بود یعنی برای صرف  شام زیاد بود اگه ب همسرم بود میگف بخوریم همه رو ولی من پیشنهاد دادم ک نگه داریم برا فردا 

      برنج میزارم میخوریم 

      حالا منی ک پدرم آشپز

       عالیه و کوبیده عالی میپزه 

      شاید اگه خواهرم جای من بود چون خاطرات عالی داریم ک به به کوبیده بابا باشه هرچی باشه میخوریم ولی من با اینکه یادی کردم ادامه ندادم 

      نگفتم همین الان بخور ک دیگه نیس 

      ولی مطمانم خواهرم  اگه جای من بود همه رو همون شب میخورد

      خاطره دیگه از غذاها ندارم به اون صورت ک باعث بشه در این زمان من از لحاظ داده ذهنی شروع ب پر خوری کنم 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 8 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار عطا
      1401/11/05 20:33
      مدت عضویت: 479 روز
      امتیاز کاربر: 11065 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,449 کلمه

      تمرین این بخش:

      1- محتوای نوشتاری را با دقت مطالعه کنید و به شباهت عملکرد خود با آنچه شرح داده شده است توجه کنید.

      دقیقا همینطوره . من وقتی سیر میشم این موضوع رو بیشتر حس می کنم . 

      خاطرات در مغزم میان . 

      تا قبل از سیری خاطره ای توی سرم نیست . 

      اما وقتی سیر میشم ذهنم شروع می کنه به خاطره گفتن تا من بر اساس اون خاطرات بخورم . 

      بعد از سیری مثلا چنین حرفایی میاد تو ذهنم . 

      مامان عجب غذایی شده .

      چقدر خوشمزه شده .

      چی توش ریختی .

      با ماست خوشمزه تره 

      یه لیوان نوشابه بده بشوره ببره 

      عجب حالی میده .

      چه عطر و بویی .

      اون یکی غذا هم خیلی چشمک میزنه .

      من خوش اشتهام . 

      دوست دارم همشو یه جا بخورم .

      هیچ کسی به غذای من دست نمیزنه . 

      این میز کلش مال خودمه .

      بیشتر تصاویر خوردن میاد مثلا من ماکارونی دوست داشتم با ولع همون وقت قبل از دم بخورم . حالت رشته ای شو دوست دارم . ماکارونی فرمی که دیگه نگو . ماکارونی فرمی رو بعد از دم دوست دارم مخصوصا مقداری هم به ته دیگ چسبیده باشه .

      اون وقت سراز پا نمیشناسم (باور قدرت دادن به غذا و ضعیف کردن خود ) 

      خب اینا تو ذهن چاق من هست . 

      دقیقا زمان رژیم هم این تصاویر می اومد و من نباید میخوردم . جنگ درون من آغاز میشد . 

      اما حالا در این مدت من دارم خاطرات لاغری میسازم . به این ترتیب که هر روز دارم دو سری فایل و متن و تمرین انجام میدم در دو دوره صدگام و من اینو نخوردم  و  گرسنگی و سیری بدنم رو تشخیص دادم و با زبان بدنم غذا میخورم . بر اساس فرمولهای چاقی نمیخورم . اونا رو نادیده میگیرم چون در راستای هدف من که لاغریه نیستن . اگر زمانی خیلی لاغر شدم و خواستم کمی چاق بشم میتونم از اون خاطرات استفاده کنم ولی من انتخابم لاغریه . پس انتخابم اینه که دیگه از اون خاطرات استفاده نکنم و آگاهانه با مواد غذایی رفتار کنم و  اگر گرسنه بودم بخورمشون  . سیر که شدم دیگه نمیخورم . نه فکری داریم نه حرفی . فعلا فقط دارم عمل می کنم  و در عین حال بر اساس فرمولهای چاقی نمیخورم و دارم بر اساس فرمولهای لاغری فکر می کنم . مثل اینکه عجله نکنم . به خودم عشق بدم . به تغییرات کوچک نگاه می کنم . تمرکزم رو روی بهتر یادگیری و بهتر عمل کردن میزارم . آها یه خاطره چاقی هم دارم که همیشه بعد از  خوردن غذای اضافه عذاب وجدان داشتم  و همیشه خاطره ی من بعد از زیاده روی خاطره ای تلخ و ناامید کننده بود . حال خراب سنگین عذاب وجدان سرزنش و هزار کار میکردم تا این حالت ازم دور بشه . 

      درد چاقی خاطرات بدی رو توی سرم میاره . الان من فقط دارم در ذهن و عملم  فرمولهای لاغری رو ایجاد می کنم اینقدر حالم خوب شده وای به زمانی که این کار عادت و شخصیتم بشه و قطعا اون زمان من دیگه اندامی متناسب خواهم داشت که خیلی باهاش حال می کنم . البته بازم فرمول متناسب کننده اینه که ذوق زده نشم و بدونم این راه انتخاب خودمه . خب این فرمولها رو من ازش استفاده می کنم 

      2- محتوای آموزشی را با دقت گوش کنید.

      گوش کردم . مثل همیشه عالی و پر از فرمول متناسب کننده 

      3- درباره خاطرات چاقی خود شرح دهید. چه خاطره ای از چاق شدن و چاق تر شدن دارید.

      خاطرات تلخ و شیرین زیاد دارم . 

      خاطرات شیرین مربوط به قبل از غذا و خاطرات تلخ مربوط به بعد از خوردن غذا . 

      البته به اونجایی  هم رسیده بودم که خاطرات تلخ بعد از غذام باعث ترس از خوردم قبل از غذا هم میشد . 

      وای من چقدر با حال بد غذا میخوردم . 

      ولع های من همه از فرمولهای ذهنی چاقی نشئت گرفته بود . 

      وقتی فرمولهامو تغییر دادم چقدر راحت با مواد غذایی برخورد می کنم . رفتار من باهاشون اشتباه بود . 

      من اونقدر از غذا میترسیدم که برای رهایی از این ترس بیشتر و بیشتر میخوردم تا دوماه پیش من حس چاقی فراوان داشتم و این چند وقت چقدر راحت شدم . انگار که اون خاطرات داره کم کم یادم میره . نه اینکه بگم نیست ولی وقتی ازشون استفاده نمی کنم خیلی  حالم بهتره . 

      4- تجربه خود از تاثیر خاطرات چاقی را در احساس ناامیدی و ترس از چاق تر شدن بنویسید.

      افتضاح . حالم همیشه حراب بود . داغون بودم . هر چی بیشتر میخوردم داغونتر میشدم . ناامید میشدم آخه چرا من اینجوری ام . چرا من انقدر اشتها دارم ؟ چرا نمیتونم رژیم بگیرم ؟ مرور این خاطرات فقط یه تصویر سیاهه تو ذهنم . بیشتر حال و احوال سیاهی و اندوه و تیرگی تو ذهنمه . دقیق باید بازش کنم تا بتونم این دنیای سیاه رو شرحش بدم . 

      یکم برام دردناکه . البته میدونم مرور اون خاطرات باعث میشه من با ترسهام روبرو بشم و حالا با قدرت در مقابلشون ظاهر بشم . اون خاطرات همونا هستن ولی من عطای قبل نیستم . 

      آره من حالا عطایی هستم که دیگه از ترسهام نمیترسم . 

      چون فهمیدم من قدرت انتخاب دارم . آره من این عطا هستم . این عطا در مواجهه با خاطراتش نمیترسه . 

      چون فهمیده تمام اون خاطرات فقط انتخاب خودش بوده . 

      خدا رو شکر که من با دنیای شیرین لاغری آشنا شدم . خدا رو شکر که هدایت شدم . 

      5- خاطرات چاقی چه احساسی در شما ایجاد می کند و فکر کردن به لاغر شدن چه حسی در شما بوجود می آورد.

      خاطرات چاقی برام جالب نیست . اولشاز تکرارش میترسیدم . میترسیدم دوباره همون حس و حالها در ذهنم غالب بشه . بعد به خودم اومدم و گفتم قدرت دست منه . مگه میشه من چیزی رو بخوام و نشه . من الان میخوام در دنیای لاغری زندگی کنم . اونم لاغری آسان و خودبخودی و استفاده از زبان بدن . پس فعلا نمیخوام چاقی رو انتخاب کنم . برای ذهن من فرقی نداره که چاقی رو بخوام یا لاغری رو . اون برای من راحتی میخواد . من در دنیای لاغری بسیار راحت هستم . پس هر دو با کمک هم لاغر شدن رو تجربه می کنیم و برای خودمون از این روزا خاطرات خوب میسازیم . 

      بیشترین خاطرات چاقی من مربوط به دوران بچگیمه . وثتی که مامانم منو با آدامس و شکلات و بستنی گول میزد تا چیزی که میخوام و نخره . ۷-۸ساله بودم قشنگ یادمه دستم رفته بود لای در و خیلی درد گرفته بود  گریه میکردم بعد از کلی ناز و نوازش مامانم گریه های من قطع نمیشد . مثل یه دختر منو لوس میکرد . اصلا انگار نه انگار پسرم . مامانم گفت اگه بچه خوبی باشی برات هرچقدر دلت خواست  بستنی میخرم . همین فکر درد انگشت منو از بین برد و این یکی از خاطراتم بود که از کوچیکی تو ذهنم هست . 

      بزرگتر شدم ولی فقط توهین میشنیدم . اما مامان همیشه دفاعمو می کرد . پسرم فقط یکم تپله . چرا تو روش میگید . نگید بچم چشم میخوره . 

      خاطرات چاقی زیادن . ولی دیگه نمیخوام انتخابشون کنم . ازشون نمیترسم . یاداوریش منو پر قدرت تر می کنه تا برای مواجه شدن باهاشون به انتخابهای صحیحم بیشتر توجه کنم . یعنی همین خاطراتم باز دو وجه دارن . من میتونم از اونها در جهت چاقیم استفاده کنم یا از اونها انگیزه ای بسازم برای لاغری . 

      چطور از ترسها میشه انگیزه ساخت ؟  دیدین وقتی فوتبال رو میبازیم چه انگیزه ای میگیریم برای اینکه بازی بعد رو خوب بازی کنیم . اینم دقیقا همونه . انگار یه جورایی مرور این خاطرات بهمون قدرت و انگیزه میده تا در جهت لاغری بهتر حرکت کنیم  . 

      تنها خاطره ی خوب چاقی فقط خوردن هاش بود . دقیقا  الان که فکر می کنم خوردنش تا زمانی بهمون حال میداد که ما گرسنه بودیم و سیر میشدیم واقعا مابقی خوردن هیچ حالی نمیداد . 

      یعنی دقیقا ما از قسمتهایی از دوران چاقی لذت میبردیم که مربوط به فرمول رفتاری لاغری بود . یعنی بزرگترین عامل لذت ما از چاقی دقیقا زمانی بود که ما بر اساس رفتار لاغری غذا میخوردیم . 

      وای خدای من پس حتی تنها  لذت چاقی مربوط به لاغری بود . 

      یعنی حتی نهاست تلاش فرمولهای چاقی برای لذت ما فقط در همون برهه که نیازمون بود اوج لذتمون بود . وقتی سیر میشدیم دیگه حتی با وجود تمام اون فرمولها و خاطرات چاقی اون غذا بهمون حال نمیداد . من واقعا همینجور بودم بعد از سیری واقعا فقط با فرمول میخواستم لذت ببرم که هر چی بیشتر میخوردم حالم بدتر میشد . 

      نمیدونم چقدر تونستم منظورمو برسونم . ولی تنها خاطرات لذت بخش چاقی دقیقا مربوط میشد به اون زمان که من جسمم نیاز داشت . مابقیش فقط رنج بود و حالا کل زندگی من شده لذت . زندگی در لاغری همش لذت بخشه . 

      خدایا شکرت . 

      استاد بابت این تمرین عالی که باعث شد من به برداشتی برسم که حال عالیم عالیتر شد ازتون ممنونم . 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 25 از 5 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,687 کلمه

      به نام خالق یکتا سلام 

      درباره خاطرات چاقی خود شرح دهید. چه خاطره ای از چاق شدن و چاق تر شدن دارید 

      تجربه خود از تاثیر خاطرات چاقی را در احساس ناامیدی و ترس از چاق تر شدن بنویسید.  وقتی چاق بودم میخواستم برم مهمونی عذاب میکشیدم که چی بپوشم با این که تعداد زیادی لباس داشتم اما همه یا کوچیک شده بودن یا به بدنم می‌چسبیدن خلاصه بدجور بودن تو تنم . هر جا میرفتم یه عالمه روش و حرف و حدیث که این چه وضعش برا خودت درآوردی و با عنوانی مختلف نزدیکانم صدام میکردن و میخندیدن منم برای این که احساس بدم از حرفاشون مخفی کنم خودم توجیح میکردم و میگفتم این طوری بهتر این طوری سالم ترم زیبا ترم یه شعرم می‌خواندم که الان یادم نیست اما خدا میدونه که چقدر احساس بدی داشتم اون موقع ها عصبانی میشدم از چاقیم میخوردم کلافه میشدم میخوردم حوصله ام سر میرفت میخوردم جایی میرفتیم چشمم دنبال غذا ها میدویید و همون لحظه چقدر از خودم بدم می اومد چه قدر احساس کوچیکی و تنفر داشتم و خودم تحقیر میکردم خدا اون روز ها رو برای هیچ کس نیاره . شروع میکردم به خواندن راجب مواد غذایی و چربی ها و ورزش های مختلف و پیاده روی های طولانی اگه سرعت پیاده رویم کم بود یا مسافت کم تر از یه ساعت بود ناراحت میشدم و عصبی و کلافه که آره امروزم بی‌نتیجه نمی‌توانستم از پیاده رویم لذت ببرم و احساس ناامیدی و یاس داشتم هی این کانال اون کانال به دنبال ورزش های مختلف برای لاغری و دست از پا دراز تر بی خیال میشدم. مدام خودم میکشیدم و دور کمرم اندازه میگرفتم اگه کم میشدم خوش حال و از طرفی نگران که نکنه دوباره برگرده و وقتی زیاد بود افسرده و ناامید اما تلاش میکردم به خودم روحیه بدم که نه چیزی نیست ۱یا دو گرم طبیعی هست . مسیر چاقی من این شکلی بود نوزاد بودم تپل بودم بزرگ تر شدم متناسب شدم و کم کم از از سوم چهارم دبستان شکم درآوردم تا دوم دبیرستان مریض شدم و لاغر شدم که روی این باور سلامتی = متناسب بودن و زیبایی باید کار کنم بعدش برای دوباره چاق شدن دکتر تغذیه رفتم و ول کردم نفهمیدم چی شد تا پارسال که دیدم بله بددجوری چاقم و تازه با سایت اشنا شده بودم ۱۲ قدم شروع کردم اما فکر کنم کامل ادامه ندادم اما این فکر که بدن من خواهان متناسب شدن رو داشتم و و از دست ۱۷ کیلو از چربی های اضافم راهت شدم اما ترس دوباره برگشتن این  وزن و به دنبال تناسب بیشتر و راهکار های مختلف تا دوباره این بار باشماره ام وارد سایت شدم و الان هم قدم ۱۷ هستم شکر خدا . 

      5- خاطرات چاقی چه احساسی در شما ایجاد می کند و فکر کردن به لاغر شدن چه حسی در شما بوجود می آورد 

      مرور خاطرات چاقی احساس ناراحتی . بغض و غم و فکر کردن به لاغری و تناسب اندام انگیزه و شورو شوق به خصوص دیدن شگفت انگیزان این که وقتی متناسب بشم چقدر با اعتماد به نفس راه میرم و رفتار میکنم چقدر راحت تر با فراد ارتباط برقرار میکنم و لباس خیلی راحت تر از الان میتوانم انتخاب کنم و بپوشم و دیگه نگران چاقی نیستم و با خیال راحت زندگی میکنم و افکارم متمرکز تر میتوانم بزارم روی اهداف دیگه زندگیم خدا میدونه چقدر ذهنمدباز میشه و وقتم خالی میشه چقدر شاد تر و سرزنده تر و سالم تر هستم و چقدر آزادانه تر میتوانم تصمیم بگیرم کجا برم کجا نرم چیکار کنم و چه تجربه های زیبایی داشته باشم ‌ . اسکیت سواری دوچرخه سواری .   

      وقتی مغازه میری میتوانی چند تا لباس با قیمت یه لباس که اون موقعی که چاق بودی بخری اونم چون تنها همین سایز های کوچیکش مونده لاغری مساوی با فراوانی مساوی با سرازیر شدن بی نهایت نعمت چقدر پوستم بهتر از الان میشه خدایا شکرت برای تناسب اندامم 

       برداشت من از محتوای نوشتاری و صوتی هر چیزی طبیعیش بهتر این موضوع بارها و بارها شنیدم و الان هم به خودم یادآور میکنم و این تجربه رو با خودم مرور میکنم الان هم که از مسیر طبیعی و بدون هیچ زحمتی چاق شدم باید از همین مسیر طبیعی لاغر بشم متناسب بشم در واقع به حالت طبیعی و نرمال خودم برگردم و این مسیر همان لاغری با ذهن هست.  درست مثل مهندسین که وقتی با یک وسیله روبرو میشند و نحوه ساختش بلد نیستند شروع می‌کنند به مهندسی معکوس که ببینن چه مسیری برای ساخت این این دستگاه طی  شده  

      وقتی کودک بودیم دست به وسایل داغ زدیم تا ببینیم چی هست و دست مان سوخت از آن زمان به بعد وقتی وسیله داغی می‌بینیم دیگه دست بهش نمی‌زنیم  چون اون عمل ما همراه با احساس درد بوده در نتیجه ازش دوری میکنیم در واقع از کودکی تا همین لحظه هر روز در ذهنم از طریقه دیدن و شنیدن و تجربه کردن اطلاعاتی جمع شده که همراه با احساس های گوناگون بوده در نتیجه اون احساسات خاطرات ما شکل گرفته درواقع خاطرات نتیجه نهایی احساسات ما هستند .  فکر کردن یعنی مرور اطلاعات قبلی که به ذهن دادیم . وقتی مثلا دوستی می‌بینیم در خیابان در ذهنم به دنبال اطلاعات مربوط به اون فرد مرور میشه اطلاعاتی که همراه با احساسی هست و ما بر اساس اون احساسات عکس العمل نشان می‌دهیم خوش حال می‌شویم هم دیگر را در آغوش میگیریم و این چرخه فکر و احساس ادامه پیدا میکنه در واقع اول خاطراتمون مرور کردیم بعد احساس کردیم حالا احساس می‌کنیم و خاطرات بیشتری ثبت میکنیم . خاطرات چاقی رو خود من به وجودش آوردم وقتی یه غذایی دیدم و با آب و تاب از اون غذا تعریف کردم با احساس ذوق و شوق فراوان . قبل غذا طعمش برای خودم تجسم کردم موقع خواستن مدام به طعمش فکر کردم و به دنبال تجربه بیشتری از لذت اولیه بودم عین معتادی که اول یه مقدار مواد مصرف میکنه و به دنبال تجربه لذت بیشتر مواد بیشتر و بیشتری مصرف میکنه درست کاری که من انجام دادم غذا خوردن برام شد یه تفریح که همراه احساس کاذب شادی کوتاه مدت در صورتی که غذا ها هستند تا ما سوخت بدنمون تامین کنیم تا انرژی داشته باشیم برای حرکت برای این که بدنمون فعالیتش انجام بده پس باید با خودم روراست باشم وقتی میدونم زیاد خوردن به من آسیب میزنه نباید این کار کنم چه جوری ؟ با فکر نکردن به غذا ها مریم غذا خوردن نیاز به فکر کردن نداره مربوط میشه به بدن . موقع خوردن اصلا فکر نکن . الان که به خاطرات چاقیم نگاه میکنم تنها برای دقایقی احساس لذت داشتم اما همین که از سر میز بلند میشدم احساس دل درد . سنگینی ‌ . عذاب وجدان برای پر خوری و احساس تنفر نسبت به خود فقط درد بود و عذاب وقتی در مهمونی هستی همه مسخرت کنند و بهت تیکه بندازن یا لباس که میخری هی شکمت بدی داخل و دنبال لباسی باشی که شکمت معلوم نباشه ‌ لباس های خوشگل نتوانی بپوشی و با قیمت بیشتر بخری.  نتوانی قشنگ راه بری یا بری کوه نوردی و پا درد و کمردرد بگیری لباس که تنت میکنی بد به ایسته در تنت و وقتی دیگران دارند میرقص ند و شادی می‌کنند تو یه گوشه بشینی و حسرت بخوری مریم واقعا چرا باید کوهی از زجر و فشار در ۲۴ ساعت از شبانه روز به خودت بدی تنها برای کم تر از یک ساعت لذت کوتاه اشتها نتیجه یک واکنش ذهنی به مواد غذایی اشتها زیاد نتیجه داستان پردازی هایی که ما برای هر غذایی می‌ چینیم اصلا اصل این که حوس میکنیم شیرینی و تنقلات و غذا های مختلف بیش تر و بیشتر بخوریم به خاطر همین داستان پردازی هاست همین داستان هایی که در ذهنمون می‌سازیم حتی تصورش هم ميکنيم جوری که قشنگ دهنمون آب میافته و به شدت دلمون می‌خواهد اون غذا رو بخوریم و انگار تنها خواسته و هدف ما اون لحظه همون هست و هیچ چیز دیگه نمیخوایم‌ حالا که دارم مینویسم میفهمم استاد وقتی گفتید افراد چاق قوی ترین قوه ی تخیل دارند یعنی چی حالا بهترین راه برای برطرف کردن این موضوع ۱. تغییر خاطراتمون در مورد غذا ها ۲. تغییر عادت خوردن بر اساس خاطرات الان که  دارم فکر میکنم سبزی زیاد میخوردم میوه بعد غذا با این که سیر بودم میخوردم یا آب گوشت و …. با این فکر که خاصیت داره مفید برای بدن . پیتزا خانگی مادرم یا ماکارانی و فسنجون و…. با این فکر که خیلی خوش مزه مگه میشه آدم از این غذا ها بگزره هر روز که نیست هر ماه یا شایدم چند ماه یدفعه پس هر چقدر بخورم ایراد نداره یعنی درواقع به خودم میگفتم بخور که دیگه نیست و با فکر نبودنش و احساس بدی ایجاد میکردم و از اون طرف الان که هست پس قدرش بدون چه جوری ؟ با بیشتر خوردن . این داستان در مهمونی ها و کیک و شیرینی و شکلات و مسافرت و‌…… بود . واقعا هم جالب همیشه این گفته میشه که همین یه دفعه یه دفعه کار دست آدم میده اما بازم دست از این رفتار به خاطر درست کردن لذت زیاد برای خوردن غذا در اون لحظه‌ نمیشه دست کشید نمیشه این طوری فکر کنیم و جوری دیگه عمل کنیم. 

      حالا که میدونم اشتها زیاد از کجا آب میخوره پس موقع غذا خوردن یا وقتی می‌شنوم فلان غذا داریم نباید شروع کنم به داستان پردازی بلکه باید ذهنم مشغول چیز دیگه ای کنم درست مثل دیشب که پیتزا داشتیم همین که ذهنم میخواست شروع کنه به داستان پردازی مچشو گرفتم و مشغول کارهای دیگه شدم ‌ . و سر میز هم سرم انداختم پایین و حواسم دادم به خوردنم و وقتی مادرم گفت بیا این تیکه رو هم تو بخور گفتم نه کافیه و از خوردن دست کشیدم ‌ . 

      اما گاهی این فکر می اومد در ذهنم که خوب چند تا تیکه بخورم سیر میشم نکنه کم بخورم سیر شم اون وقت بلافاصله به خودم یادآور میکردم که غذا خوردن محاسبات ریاضی نیست که بخواهم حساب کتاب براش کنم اگه دنبال لذت هستم باید آروم شمرده بخورم در واقع لذت بیشتر رو با ارامش و ارام غذا رو خوردن دارم جای گزین زیاد خوردن میکنم . اما نمیدونم این جای گزینی درسته ؟ یا دوباره می‌رسیم به همون سناریو چینی و این کار هم نباید بکنم‌ .

      یاحق 🌺

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 690 کلمه

      سلام خدمت استاد عطار روشن وقت بخیر.

      این پیام که در همه فایلها از شما میشنوم از همان مسیری که چاق شدیم باید دور بزنیم و لاغر بشیم تاکید بر این داره که لاغر شدن آسان هست باید متفاوت از ذهن چاق رفتار کنیم تمرین این بخش خاطرات چاقی و ساختن خاطرات لاغری و در مسیر لاغری با ذهن و خاطرات لاغری ادامه بدیم

      ذهن همه افراد چاق پر هست از خاطراتی که فکر کردن به رنگ و شکل و طمع اون غذاها باعث میشه شما با مواجه شدن با اون غذا اون قدر میخورند که ذهنشون ساکت بشه چیزی که برای خودم این خاطرات مرور شده و هر بار بیشتر به سمت چاقی حرکت کردم و اونقدر خوردم که ترکیدم یکی از خاطرات چاقی من به همون پیتزایی هست که در فلان سن نوجوانی با پدرم و مادرم به فلان رستوران رفتیم و خیلی بهم چسبید هم طعمش هم   اون بافت نرم و کش دار پنیر پیتزا من هر زمان با پیتزا مواجه میشدم اونقدری هیجان زده میشدم که انگار قراره برنده مسابقه خوردن پیتزا بشم کلا استاد منم مثل شما از هیچ غذایی با دید بد نگاه نمیکردم همیشه به مامانم میگفتم چرا من از هیچ غذایی بدم نمیاد ولی داداشم از خیلی غذاها اونقدری بدش میاد که حاضره گرسنه بمونه ولی اونو نخوره ولی من یادم نمیاد از غذایی بدم اومده باشه مامانم هم منو با این دلیل قانع میکرد که تو خوش اشتها هستی داداشت چون خیلی لاغره دلش برنمیداره بد غذاست ولی من هیچوقت اینو درک نکردم مدام هم از خود داداشم می‌پرسیدم چطوری از خیلی از غذاها بدت میاد اونم در جواب چیزی نداشت بگه جز اینکه خب بدم میاد از رنگش از بوش عمرا نمیخورم و فلان و من می‌گفتم چرا من فلان غذا رو با اینکه شاید خوشمزه هم نباشه ولی چون بدم نمیاد میخورم یه تعداد غذاها رو حتی فکر کردن بهشون دهنم آب میفته اونم میخندید که تو شکمو هستی و مسخرم میکرد من وقتی بحث یه غذایی میشد که عاشقش بودم اونقدر بهش فکر میکردم تا باهاش مواجه بشم و در حد ترکیدن بخورم بعد از خوردنش اینقدر حس بدی می‌گرفتم که لذت اون خوردن هم از بین میرفت و تصمیم می‌گرفتم توبه کنم و از فردا شروع کنم به نخوردن حتی خوشمزه ترین غذاها با اینکه 13 سالم بود اما عذاب وجدان چاق تر شدن که بقیه مسخرم نکنن خیلی زیاد و زجر آور بود برام و هرچس بزرگتر شدم و اون سالی که 19 سالم بود و 13 کیلو کردم سعی کردم تا یک سال اصلا وزنم تغییر نکنه اما استاد اعتراف میکنم که اون یکسالی که مراقب زیاد نخوردن بودم که وزنم برنگرده غذاها هیچ مزه و لذتی برام نداشتن و اگه مثلا یک قاشق پلو بیشتر می‌خوردم یا ده تا دونه تخکالری اضافه رو کم کردم ولی بعد از یکسال که وزنم شروع کرد به اضافه شدن انگار خودمو باختم و گفتم هرچه باد آباد دیگه نتونستم تحمل کنم و خاطرات روزهای پرخوریم و غذاهای خوشمزه ای که یکسال حتی نتونستم بچشم رو از ذهنم بیرون کنم و اونقدر پرخوری کردم که کلا وزنی که کم کرده بودم برگشت تازه بیشتر هم چاق شدم و یه وقتی به خودم اومدم دیدم خیلی بی ریخت شدم تو آینه که میرفتم به خودم فحش میدادم شروع میکردم به باشگاه رفتن و ورزش کردن و رژیم گرفتن ولی دیگه یک کیلو هم کم نمیکردم و به من میگفتن استپ وزن گرفتی بخاطر رژیم های زیاد بقول معروفمعروف رژیم یویو ولی هیچوقت نتونستم قبول کنم که تا آخر عمرم چاق بمونم مدام تو اینترنت سرچ میکردم که بلاخره رسیدم به اون راهی که درسته که به این درک برسم که اون چیزی که درون مغزم هی میگه وای فلان غذا چقدر لذیده همون خاطرات چاقی هست و واقعا لذت بردم از این فایل و چقدر حتی فکر کردن به اون همه خاطرات پرخوری الان که در مسیر لاغری با ذهن هستم آزارم میده و دوست ندارم خاطرات چاقی تا ابد در ذهنم بمونه و از اینکه میتونم امیدوار باشم که میشه و میتونم خاطرات لاغری رو جایگزینش کنم حس امنیت و آرامش دارم و اشتیاقم برای ادامه دادن بیشتر میشه به امید لاغری دائمی خودم و همه دوستان هم مسیرم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار Labkhande zemestan
      1401/05/02 08:35
      مدت عضویت: 1240 روز
      امتیاز کاربر: 11372 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,078 کلمه

      سلام و عرض ادب حضور عزیزان متناسب 

      بعد ی وقفه نسبتا طولانی ک کلی تنبلی و مسافرت و تعطیلات رو بهونه کردم در حالی ک خودم میدونم ک مقصر خودم هستم ن عوامل بیرونی، بس خودمو جریمه کردم ک دوره ی صد گامو از اول برگردم  شروع کنم و تا ب اینجایی ک متوقف شدم برگردم،

      بعد یک سال و خورده ای در این سایت بودن و گوش دادن این فایلا باز هم همچنان باید اعتراف کنم گاهی بر اساس خاطرات دارم غذا میخورم دو هفته پیش ناهار قورمه سبزی بود و قشنگ متوجه زیاده رویم در غذا شدم و حس فشار شکم و گفتگوی ذهنی ک زیادخوردی و …این مواردو داشتم و عصر اومد سایت و این فایلو گوش دادم و همه چیزدر ذهنم شروع شد ب مرور کردن،آره من براساس اون شنیده و خاطرات قبل قورمه سبزی رو زیاد از حدم خورده بودم چرا ک گوشتش تازه و با استخون و چرب بود و من خاطره ام از همچین چیزی خیلی لذیذ بود و سبزی تازه و خورشت جاافتاده وبرنج معطر شمال وروغن حیونی و ،یعنی وقتی با خودم مرور کرذم دیدم دقیقا من باهمین وصف ها داشتم اضافه میخوردم اون غذا رو ،و یادم اومد موقع خوردن مدام حرفای اطرافیان و تعریفشون از غذا و این ک چه‌موادی داره در ذهن من و خاطرات مزه های خوشی ک قبلا از این حرفا ساخته بودم خودمو وادار میکردم ک قاشق های غذای اضافه رو دستانم ب سمت دهنم ببره وقورت بدم، بدون اینکه جسمم نیازی داشته باشه بدون توجه ب پیام های سیریم وفقط برحسب خاطراا از اون غذا و مواد من اضافه خوری و اشغال خوری کرده بودم، خیلی وقتها شده همینجوری غذا خوردیم و سالها ب همین روش جلو رفتم ک جسمی چاق رو ب نمایش گذاشتم و حتی همین الانم قبل نوشتن دیدگاه با اینکه من زیاد صبونه اول وقت نمیخورم ولی امروز رفتم سراغ صبحونه و برای خودم گوجه و خیارو پنیر و گردو اوردم وقتی ک داشتم میخوردم یهو یادم اومد من چرا همچین صبحونه ای برای خودم اماده کردم ،بله باز من بر اساس خاطرات اینکارو کرده بودم،دیروز دوستم مقداری گوجه فرنگی از باغشون بهم دادو موقع دادن اونا ملی از مزه و سفتی و ترش بودنشون تعریف کرد و گردوهایی ک باز همون دوستم داده بودو همینطور بر اساس خاطرات قبل خودم ک همیشه مامانم میگف پنیر رو با گردو بخور پنیر خالی نخور حافظت کم میشه خنک میشی،،😅 و منی ک پنیر رو خیلی دوست داشتم و از خنگ شدن میترسیدم همیشه کنارش از گردو استفاده میکردم یعنی سفره ای با موادی جلو روی خودم قرار داده بودم ک همشون بر اساس شنیده ها و خاطرات قبلم بود حتی خیاری ک خورد کردم بر اساس این بود ک گوجه و خیار کنار هم میان هم خوشرنگن و هم خوشمزه میشن ،لبخندی بر لبم اومد ک چقد خوب تشخیص دادم ک اوضاع چیه و ب اندازه نیاز بدنم استفاده کردم .و ی چیز جالب ک کامل ثابت میکنه ک از طریق اموخته های قبل مخصوصا افراد خانواده مابیشتر غذاهارو دوست داریم و یا دوست نداریم ،مثلا همین ته دیگی ک اغلب ایرانیا عاشقشن توی خونواده ما اصلا خوردع نمیشه و از بچگی مامان من غذارو جوری درست میکرد ک ته نبنده و ته دیگ ب اون صورت نون هیچوق نداشته باشه مگر خیلی وقتای کم از سیب زمینی زیر غذا استفاده میکرد ک از اون میخوردیم ولی ته دیگ نون رو اصلا و من توی مهمونی ها تعجب میکرذم ک چرا همه سرو دست میشکنن برا ته دیگ و حاضرن مقداری از غذاشونو بدن و ته دیگ بخورن در حالی ک ما بهمون گفته بودن ته دیگ سفته و خشک و دندون و لای دندون اذیت میشه با خوردنش و هیچ لذتی نداره و ما هنوزم ک هنوزه ،هیچ کدوممون ته دیگ دوس نداریم و توس ذهن من هر وقت کلمه ته دیگ رو میشنوم مساوی میشه با ی چیز خشک و سفت حتی خوردنش ازار دهنده و پر زحمت دقیقا چیزی ک از پدر مادرم شنیدم و ثبت کردم در ذهنم 

      من از طریق ذهنم چاق شدم هیچ عامل بیرونی نیست وقتی همیشه قبلش در ذهنم گقتگو و افکار و فرمول راجب مواد غذایی دارم و دیگه موقع خوردن هیچ دقتی ندارم ک اینا چیه دارم میخورم فلسفش از کجا اومده این غذا نونیه این یا اون یکی خوشمزه میشه و این گرمیه اون سردیه باهم خوب میشن و تعادل دارن و تمام این فرمول ها و نگرش ها ک سال ها خواسته و ناخواسته یاد گرفتم ب ذهن سپردم تکرار کردم و منو ب سمت چاقی بردن بدون اینکه بدونم کی و چ وقت چاق شدم ،الانم باید همونجوری با اموزش ذهنم لاغر بشم، من بر اساس نیاز جسمم غذا لازم دارم ن بر اساس خاطراتم ک الان اینجا پارکه و فلان چیز میچسبه یا این غذاخوری غذاش خوبه این کافه فلان چیزش عالیه و یا همین الان ک نزدیک محرم و نذری ها هستیم قیمه نذری و عطرش و ثوابش ،چقد با این افکار غذای اضافه خوردم،حتی هفته قبل ک عیدهای غدیرو قربان بود و شیرینی و شربت پخش میکردن، ی یار بیرون بودم و واقعا تشنم بود و نیاز بدنمو حس میکردم و از شربت وشیرینی ک بهم داده بودن شربت رو خوردم نگاهی ب شیرینی کردم از همون کشمشیا ک خیلی دوس دارم شیرینی سنتی خوشمزه تبرکم ک هست و خوردنش ثواب داره اینها فرمون و نگرش های ذهنم بود ولی چون قبلش این فایلو تازه گوش داده بودم با خودم مرور کردم تو گرسنه نیستی فقط تشنه بودی و همش یکی دو ساعت پیش صبحونه خوردی بس تو نیاز نداری فقط چون خوشمزه اس و کلی برات خاطرات خوش بچگی و عروسیا با این شیرینی رو داری میخوایی بخوریش،و با مرور همین ها من شیرینی داخل پلاستیکی ک تو ماشین داشتم گذاشتم و بعدشم حتی موقع گرسنگی یادم رف بخورم و وقتی ب خونه برگشتم بقیه ازش خوردن ولذت بردم از اینکه چقد ب موقع تشخیص دادم وحتی بعدشم نخورذنش برام لذت بخش تر بود،و یه چیز دیگه ک همیشه استاد تاکید میکنن استمراااار تکراااااار و تکراااااار ،من اگه این دوره روتکرار نمیکردم چون اول مسیر تناسبم و جوانه تناسبم ضعیفه و چاقی تنومند و پر رنگ ،اگه تکرار نمیکردم اموزش ها برام کمرنگ میشدو الان ک مثلا این فایلو دوباره بعد مدت ها گوش دادم باز برام اموزش لاغری پررنگ شد و دارم عملی اجرا میکنم و ایمان دارم ک در مسیر درست هر چقدم اهسته قدم بردارم ب مقصد تناسب ایده ال خواهم رسیدخدایا بی نهایت سپاس ک توفیق قرار گرفتن وتکرار و استمرار در مسیر زیبای ذهنی و تناسب رو ب من دادی 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 15 از 3 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فروغ ریاحی
      1401/03/11 16:58
      مدت عضویت: 1648 روز
      امتیاز کاربر: 27951 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,223 کلمه

      به نام خدای مهربان 

      من امروز می خواهم بگم من می‌خوام به همان طریق که چاق شدم لاغر بشم پس من میتونم لاغر بشم و لاغر بمانم چون دارم ازطریق ذهنی لاغر میشم و این تنها راه درست و اصولی لاغر شدن هست .ما در گذشته ازطریق ذهنمون چاق شدیم  پس حالا هم میخواییم از طریق همون ذهنمون  لاغر بشیم .

      ما در طی روز  بینهایت تصاویر رو میبینیم .

      مغز ما هیچ توانایی برای تصمیم گیری نداره اون  ازطریق شنیدن ها و دیده ها و تجربه های ما تصمیم میگیره .

      مثلا در گذشته اگر ما شنیده باشیم فلان آدم ،ادم خوبی نیست ما دوست نداریم با اون  فرد ارتباطی قرار کنیم حتی اگر تغییر کرده باشه و انسان درستی شده باشه اما ما دلمون نمی‌خواد باهاش در ارتباط باشیم و بر اساس اون شنیده های گذشته ی خودمون با اون  شخص برخورد میکنیم و ارتباط برقرار میکنیم .

      و یا مثلا اگر در گذشته در یه جایی برای ما اتفاق بدی بیفته دیگه تا سالها از اون مکان بدمون میاد چرا ؟؟چون خاطرات اون مکان برامون مرور میشه وچون اون خاطره برامون ناراحت کننده بود تمام تصمیمات بر اساس اون خاطره شکل میگیره .

      پس ذهن ما بر اساس اطلاعاتی که بهش دادیم  تصمیم میگیره که اسم این اطلاعات ما رو میزاریم خاطره 

      حالا نقش  خاطره درباره  چاقی و لاغری چیست ؟؟

      همه ی ما در مورد غذاها یه سری تعریف ها داریم که باعث میشه ما تصمیم های متفاوتی بگیریم 

      مثلا ما ایرانی ها در مورد قورمه سبزی کلی تعریف داریم  که وای سبزیش سرخ بشه و گوشتش گوسفندی باشه و….خیلی عالی میشه    و همون باعث میشه خود به خود بیشتر بخوریم و اما  ممکنه این تعریفها در ذهن افراد در جاهای مختلف دنیا متفاوت باشه و هر کس بر  اساس تعریفای خودش عکس‌العمل متفاوت نشون میده پس همین قورمه سبزی که در ذهن ما کلی خاطره داره ممکنه در ذهن یک فرد خارجی هیچ تعریفی نداشته باشه و یا ممکنه کسی در ذهنش از ماکارانی کلی تعریف داشته باشه که کس دیگه نداشته باشه  و همین باعث میشه افراد رفتارهای مختلفی در مقابل غذاها داشته باشن.

      حالا مسأله ای که در افراد چاق وجود داره اما در افراد لاغر وجود نداره این هست که چاق ها کلی اطلاعات کاذب از انواع غذاها دارن که لاغرها ندارن 

      چون این اطلاعات با احساسات ما قاطی میشه باعث میشه  چاق ها رفتارهای نادرستی داشته باشن.

      پس چاق ها برای خیلی  از غذا ها سناریو دارن 

      مثلا من در گذشته برای :

      ته دیگ میگفتم وای  من عاشق اون ته دیگ خوردن با غذا هستم و اون برشته بودنش هستم و…

      برای فست فود بارها میگفتم من عاشق اون پنیر روی اونها هستم که خیلی  کش میاد و …

      برای  ساندویج میگفتم من عاشق اون نون باگت خوشمزه اش هستم ویا اون دستی خوردنش هستم که قاشق و چنگال نداره

      برای  انواع سوخاری ها میگفتم من عاشق اون پودر سوخاری  دورموادشون  و اون طعم بینظیرشون هستم و ….

      برای چیبس  وپفک  میگفتم من عاشق اون شوری و تردید پفک و اون طعم های خاص چیبس و  کرانچی و پفک و اون خاش خاشی بودنشون هستم .

      و همیشه در گذشته وقتی با اونها مواجه میشدم تا تهش رو می‌خوردم و بعدش هم کلی عذاب وجدان داشتم و تازه  بعدش هم از ضررات اونها میگفتم که وای خیلی برای. بدن ضرر دارن و اما می‌خوردم .همیشه تقصیر این رفتارهای پرخوری  خودم رو گردن اشتهام میزاشتم و طوری حرف میزدم که انگار یه چیزی از بیرون میاد به زور غذا وارد بدن من می‌کنه و من هیچ تقصیری ندارم در حالی که تمام رفتارها و عکس العملهای من با غذاها  به خاطر خاطرات و سناریوی هست که من از اونها در ذهنم دارم حتی افرادی که میگن من در موقعیتهای خاص بیشتر میخورم مثلا در ناراحتی و یا شادی و یا  بارداری  و یا بیماری و یا سفر و یا … همش به خاطر این هست که در ذهنشون کلی ورودی از اطرافیان  داشتن که آدم در این جور مواقع زیادتر میخوره و عوامل تحریک کننده هم تا دلتون بخواد هست .

      پس من هم باید خاطراتم رو تغییر بدم هم عادتهام رو که بر اساس خاطرات بود ه  رو تغییر بدم 

      من باید ارتباط بین خوردن و خاطرات و اطلاعات قبلی رو ازبین ببرم تا موفق بشم و من خیلی در این زمینه روی خودم کار کردم از تکنیکهای استاد در دوره هاشون  استفاده کردم که رابطه ی من با این غذاها متناسب گونه و عادی باشه و خیلی هم نتایج خوبی گرفتم چون بارها گفتم 

      این مواد غذایی هیچ فرقی با هم ندارن 

      اونها رو تفکیک نمیکنم 

      همه برای تامین انرژی جسمی من اومدن 

      اونها ترس ندارن.

       رفتار  غذایی من با اونها  ترس داره 

      تمام اونها برای لذت بردن من اومدن 

      هیچ غذایی با من دشمنی نداره که من روچاق کنه و یکی دیگه رو لاغر کنه .و …..

      من الان  خیلی راحت تر  بدون توجه به خاطرات ام غذا مصرف میکنم دقیقا مثل متناسبها رفتار میکنم ممکنه غذایی رو هم بیشتر از یکی دیگه دوست داشته باشم اما همون رو هم یاد گرفتم  به اندازه نیازم مصرف کنم مثل دخترم و یا پسرم و …

      رفتار من بر اساس خاطره های داره شکل میگیره  مثلا من بارها شده سیر هستم اما چون غذا رایگان بوده با پولش رو دادم یا خوشمزه بوده یا چون زیاد بوده و یا چون مهمان بودم و یا چون نذری بوده و … من بیشتر از نیازم خوردم و همون اضافه بر نیاز خوردن من باعث چاقی من شده .بعض  از  غذاها هم بر اساس تعریفهایی که دارم زیادتر میخورم و اما من مدتها هست در چند مورد بالا که گفتم زیاده روی در خوردن دارم خیلی بهتر عمل میکنم طوری که خودم و اطرافیانم شگفت زده میشن که چطور اینقدر خوردی  خوب بیشتر. بخور  اما من نمیتونم چون دیگه عطر و بو و شکل  اون غذاها رو گذاشتم عطر و بو و شکل و مزه ی تناسبم و هر گز با دیدن اونها  پر خوردنم زیاده روی نمیکنم و اینقدر این تمرین رو انجام دادم که  ناخود آگاه به اندازه نیازم میخورم و رفتارهای جدیدی دارم .

      همین امروز ظهر ناهار پیراشکی داشتم با کالباس  و‌پنیر اما ازبکی بیشتر دوست نداشتم و نتونستم بخورم و اما بعدش بچه هام  چیبس بزرگی خریده  بودن که بخورن و اما نخوردن و من  از جلوی اونها برش داشتم اما فقط دو دونه خوردم و انگار سیر بودم و بهم مزه نداد و الان داخل کابینت هست و گفتم برمیدارم هر وقت نیاز داشتم. میخورم و به زور وارد بدنم هیچ مواد غذایی رو نمیکنم .

      من خیلی وقت هست در مهمانی  ها و سفرها و دورهمی ها و تولدها و .. به دنبال نقشه کشیدن برای خوردن نیستم و اصلا حتی دوست دارم به جای بیشتر خوردن بیشتر لذت ببرم و کارهای دیگه بکنم که اینم از مزایای استفاده. از دوره های استاد هست که  کلی ازفرمولها رو در ذهنم جابه جا کرده .و واقعا دیگه به جایی رسیدم که خوردن رو برای رفع نیاز بدنم می‌خوام و غیر از اون در هر زمان دیگه بهم لذت نمیده حالا شاید خطاهایی هم هنوز داشته باشم اما بسیار کم و  نا چیز شدن .و من عاشق این سبک زندگی و خوردن وتفریح کردن و خرید کردن و سلامتی هستم و از خداوند شاکرم که در این مسیرم و دارم این همه تجربه های عالی رو با هم میچشم.

      خدایا شکرت کمک کن بازم متناسب تر بشم  چون من در مسیر تغییر کردنم و اصلا طبیعی که من متناسب بشم و اگر من متناسب  نشم پس کی متناسب بشه .من راحت چاق شدم پس  راحت هم لاغر میشم چون در مسیر درست هستم.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 9 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار متعهد بمان
      1400/09/17 12:30
      مدت عضویت: 1702 روز
      امتیاز کاربر: 5368 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 479 کلمه

      سلام به همگی مخصوصا استاد نازنینم

      یه اعترافی بکنم تا تایید بشه حرفای استاد برای هممون

      همین الان که داشتید حرف از ماکارونی و ته دیگش میزدید من قبلش تصمیم داشتم برای ناهار شامی پلو بپزم ولی خاطره ای که از ماکارونی تو ذهنم همزمان با حرفای شما مرور شد یه ان تصمیم گرفتم ماکارونی بپزم، انقدر که خاطرات خوبی که از مزه یه غذا تو ذهنمون داریم تاثیر گذار هست در خوردن بیشتر اون غذا، ولی من به خودم اومدم و اینکارو نکردم، چون میدونستم اگه با این حد از ولعی که در من ایجاد شد بخوام ماکارونی بپزم حتما بیشتر از حدم میخورم و گذاشتم یه وقت دیگه بپزم

      حالا جالب اینجاست که چاق ها اگه از یه غذایی خوششون بیاد انقدر میخورن تا غذا تموم شه ولی متناسب ها اگه از یه غذایی خوششون بیاد همون مقدار به اندازشونو با لذت بیشتری میخورن نه مقدار بیشتر

      من عاشق شیرینی هستم و دلیلی که هنوز نتونستم باهاش درست رفتار کنم اینه خاطره خیلی خوبی از مزش دارم و هنوز خاطره جدیدی ایجاد نکردم از خوردنش چرا؟؟؟ چون هربار خریدم از تو همون قنادی نقشه کشیدم برا خوردنش و چون نقشه رو از قبل کشیدم اصلا جور دیگه نتونستم رفتار کنم و تا پام خونه میرسید عین نقشه رو ناخوداگاه اجرا میکردم اونم با چه عجله ای، انگار اخرین شیرینی عمرمه و دیگه قرار نیست بخرم،همتون میدونین چی میگم

      اینه که خاطره هایی از مزه غذاها تو ذهنمون داریم و اون نقشه ای که در عرض چند ثانیه از ذهنمون میگذره برا خوردنشون باعث میشه نتونیم خاطره جدیدی از خوردن اون غذاها تو ذهنمون بسازیم، فکر نکردن به غذا و نقشه نکشیدن برا خوردنشون خیلی مهمه در اجرای موفق تمرین ها

      در مورد خاطره چاقی هم من در تمامی سالهایی که لاغر شدم فقط خاطره شکست از رژیم و یادمه، یبار نشده بود که لاغر بشم و مثلا دو سه سال تونسته باشم همون وزن بمونم،تا لاغر میشدم در عرض چند ماه همه وزن هام برمیگشت، دیگه انقدر برام عادی شده بود این موضوع که آخری ها میگفتم یکم لاغر شم عیب نداره باز چاق شدم حداقل چند ماه لاغر باشم، چقدر گناه داشتم واقعا

      دقیقا هم مثل فرمولی که تو متن نوشتین عمل میکردم هر غذایی که میخوردم به راحتی باهاش چاق میشدم و در من خاطرات چاقی ایجاد میکرد من افکار چاق کننده داشتم پس رفتارهایی رو انجام میدادم مثل پرخوری که چاق کننده بود و بعد خاطره چاقی از انجامشون در ذهنم شکل میگرفت و اخرشم جسم چاق نتیجش بود

      الان باید افکار لاغر کننده داشته باشم چه جوری؟؟ با خوندن و گوش دادن و نوشتن در سایت، بعد رفتار لاغر کننده داشته باشم یعنی به اندازه بخورم و از غذا فقط برای تامین انرژی روزانم استفاده کنم و خوشمزه ترین غذاها و دسر هارو زمانی که سیرم رد کنم، در این صورت کم کم خاطرات لاغری در من ایجاد میشه و نتیجش میشه جسم متناسبم

      خیلی فایل خوبی بود یعنی عالی بود

      روز خوش

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار parham.63@yahoo.com
      1400/08/23 23:40
      مدت عضویت: 1227 روز
      امتیاز کاربر: 10303 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 964 کلمه

      سلاااام الهی حال دلتون عالی باشه هم کلاسی های متعهد 😊👋

      خاطرات چاقی باید تبدیل به خاطرات لاغری شوند وگرنه لاغر نمی شویم 🌟

      یه عالمه خاطره چاقی داریم از وقتهایی که از هر روشی اقدام می کردیم تا لاغر بشویم و هربار شکست می خوردیم و به تعداد هر بار شکست یک خاطره چاقی دازیم که ما را ناتوان کرده است هر بار که فکر می کنیم در واقع خاطرات ذخیره شده در ذهنمون رو مرور می کنیم و هر فردی نسبت به تجربه خودش یک عملکردی داره برای منم هم پیش اومده در یک شهر در یک محل اتفاق فوق عالی احساسی خاطره دارم و در محله دیگرش اتفاقی که دوست ندارم بهش فکر کنم و همین موضوع باعث شده بود همین که اسم اون شهر میومد احساسات درونیم منقلب می شد و حالم بد می شد اصلا از اسمش و خود اون شهر فراری بودم در صورتیکه شهرش مشکل نداشت محل و آدمهاش هم مشکلی نداشتند تجربه ای رخ داده بود که نتونسته بودم برای خودم حلش کنم و بار هیجانی زیادی برام داشت .

      افراد چاق برای غذا ها کلی سناریو دارند و خاطره که احساس لذت را براشون تداعی می کنه به خاطر همین وقتی نیاز به حس لذت دارند به سراغ غذاها می روند و مثلا یک ماکارونی را انقدر آب و تاب می دهند در ذهنشون که نخورده کلی خوردند 😄و فکر کردن به این غذاها و نحوه پخت بهترشون و حس لذت ته دیگ و ادویه جاتشون همه این خاطرات را در ذهن تقویت می کنه و فرد وقتی به غذا می رسه دیگه نمیتونه به اندازه نیازش بخوره و فراتر از نیاز مصرف می کنه و بعد عذاب وجدان میگیره و پشیمان می شه و تصمیم میگیره که دیگه پرخوری نکنه و اتفاقا باعث میشه توجهش بره روی موضوع و بیشتر ذهنش او را به سمت پرخوری هدایت می کنه .در تمام روشهای لاغری اول مقدار اضافه وزن ما را بهمون می گفتند و بعد برنامه ی محدود کننده که چه غذایی و چقدر مصرف بشه اما خاطرات ذهنی ما نسبت به غذاها سرجاش بود و بعد از چند روز خسته می شد و باعث می شد ما مسیر را رها کنیم و این دلیل شکس ما از اون مسیرها بود  

      باید خاطرات لاغری ایجاد کنیم 

      و تنها روش آموزش لاغری با ذهن است .

      کاری به خاطرات چاقی نداریم یواش و آروم و بی سرو صدا 🤫😶فایل گوش می کنیم و یادمیگیریم و تکرار و تمرین و استمرار و سعی میکنیم این آگاهی ها را در رفتارمون عملی کنیم نتیجه میشه 

      الکار لاغری +رفتار لاغری=لاغرشدن 

      کم کم توجه ما میره روی خاطرات لاغری (دیدن تصویر شگفتی سازان میتونه خاطرات خوبی باشه برامون )درواقع عملکرد ما طبق آگاهی هایی که دریافت می کنیم احساس و تجربه ای در ما ایجاد می کنه که میشه خاطرات لاغری که هر چقدر بیشتر باشه و تقویت بشه به طور ناخودآگاه اجرا میشه .

      افراد متناسب برخوردی خیلی معمولی با غذاها دارند ممکنه غذایی مورد علاقشون باشه و در یک ماه چندین بار بیشتر استفاده کنند ولی هربار به اندازه نیاز بدنشون استفاده می کنند و خاطرات لاغری فرمول مناسب اندامشون هست.

      اما افراد چاق آشغالخوری های بسیاری دارند چون فرمولهای ذهن چاق را دارند ما آموزش دیدیم که وقتی عصبی هستیم طبیعی بیشتر بخوریم یا اگر بیمار شدیم لازمه بیشتر تقویت بشیم به وقت بارداری هم نیازه بدن به وقت خستگی هم همینطور و کلی سناریو داریم و تمام این فرمولها در ذهن ما مانع لاغری ما هستند و باعث فرمانهای مغزی بسیاری در ما می شوند بنابراین  عملکرد  صحیح ما بسیار مهمه و آگاهانه مصرف کردن هم .

      ما یاد گرفتیم بهونه بیاریم که اشتهامون زیاده و اشتها شخصی بیرون از من نیست انتخاب من از خوردن و حجم آن یعنی اشتهای من که در  دست منه باید بپذیرم اگر قرار باشه باز بهونه بیاریم باید اینجا هم درجا بزنیم .🤔

      احساس لذت و حال خوب برای ما ضروریه و هیچ وقت آموزش ندیدیم چه طور به این حال خوب برسیم ؟!و این احساس نیاز داره خودشو به صورت ناسالم بروز میده مثلا وارد رابطه عاطفی میشیم که نیاز به محبت و یا تایید شدنمون برطرف بشه و یا پرخوری که هر لقمه اضافه خسارته .فشار و درده و حال بد (یاد گلدونم افتادم خیلی دوسش داشتم وقتی خریدم فروشنده گفت فقط نصف استکان آب بهش بده بعد از مدتی یه پاجوش کوچولو هم کنارش داشت یهو به مغزم زد گفتم مادرو بچه تشنه می مونند من یک استکان آب می دهم و الان چندماه گذشته دیگه بزرگ شدند با خودم فکرکردم خاکش سبکه و اضافه آب از زیر گلدون خارج میشه و این فرمول چاقی ذهن من باعث شد گلهای قشنگم پوسیدند و بلافاصله از بین رفتند😔هی خداجونم متأسفم لطفا منوببخش  متشکرم و دوستت دارم 

      برای خودم هم همین فکرها را دارم اضافه اش تخلیه میشه !؟🤔همه چیز عالی پیش می رفت ولی وارونه شدم  و با اینکه درک خوبی از مطالب دارم ولی عملکردم صفر شده .اون فشارو درد را روی معده احساس می کنم و باز تصمیم میگیرم که پرخوری نکنم و بدتر پرخوری اتفاق می افته ..راستش من حدود ۹ماه پرخوری نکردم تعداد خیلی  محدود ولی یهو سه روزه فقط میخورم دائم هم میگم عملکرد باید داشته باشی و عمل کنی ولی نمی دونم واقعا مغزم هنگ شده انگار !…در هر صورت من ادامه می دهم 😖😫به قول دوستمون یک پیام بازرگانی هم وقتی چندبار تکرار میشه برامون تو ذهنمون میمونه پس من با امید ادامه میدهم 💪🏻💪🏻انقدرکه تا وقتی گفتین ف برم فرحزاد نه تو قابلمه فسنجون 😋😂

      سناریو جدید می نویسم وقتی خشمگینم غذا مصرف نمی کنم بلکه تمرین چوب زنی به بالشها را انجام می دهم و وقتی نیاز به محبت و شنیدن دوستت دارم را دارم  تمرین آینه را انجام می دهم با عشق و قدرت خودم را در آغوش کشم و می گویم همینطوری دوست دارم عاشقتم و بهت افتخار می کنم .

      شبتون روشن به نور ماه و خوابتون عمیق 🍃🌹

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 25 از 5 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار صبا
      1400/08/15 09:05
      مدت عضویت: 1320 روز
      امتیاز کاربر: 12516 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,136 کلمه

      سلاااام

      چندین نکته توی این یه فایل کوچولو بود که دوست دارم برداشتم رو ازشون بنویسم.

      اول اینکه ما با تجربه کردن یه سری اتفاقات ، اطلاعاتی ازون اتفاق در ذهنمون ثبت میشه که مبنی بر احساس ما در اون لحظه بوده و به این اطلاعات خاطرات میگیم . حتما هم درباره ی غذا نیست ، درباره ی یه مسافرت خوب ، یه مهمونی خوب ، یه دیدار خوب ، یه ورزش خوب و.. خاطرات خوبی در ما شکل میگیره و اگه اتفاقات بدی هم برامون بیوفته خاطرات بدی در ذهن ما به جا میزاره و جالب اینجاست که خود اون خاطره و تصاویرش ممکنه از ذهنمون پاک بشن ولی امکان نداره که احساس ما از اون لحظه از یادمون بره مثلا من یه بار یکی از دوستام که خیلی دوستش دارم رو بغل کردم و احساس خیلی خوبی بهم دست داد الان اون احساس خوب یادم میاد و میتونم حسش کنم ولی اصلا یادم نیست که چی پوشیده بودم؟ یا مثلا رنگ لباسم چی بود؟ چی داشتم میگفتم؟ فقط اون احساسو یادم میاد و این باعث میشه که من بازم دلم بخواد اون احساس رو تجربه کنم چون خاطره ی خیلی خوبی ازش دارم یا بر عکسش هم پیش اومده مثلا من توی دبستان دوستای خوبی نداشتم و اونا اذیتم میکردن ولی من اصلا اسم اونا یا حتی قیافشونو به درستی یادم نیست ولی کامل میتونم احساس بدی که در طول اون زمانا داشتم رو به یاد بیارم ، برای همین دلم نمیخواد به اون روزا فکر کنم یا مثلا اون مدرسه رو ببینم . اینا همش تاثیر خاطراته و توی بحث چاقی هم به شدت تاثیر گذار بوده چرا که ما رفتار هامون رو براساس دستورات ذهنی انجام میدیدم و ذهنمون هم بر اساس خاطرات تصمیم میگیره برای همین بوده که ما روش های خیلی زیادی رو تجربه میکردیم ولی هر بار به خاطر خاطرات شکستی که از دفعه های قبلی در ذهنمون مرور میشد ، مطمعن بودیم که این روش هم جوابگو نیست چون مدام در حال یادآوری خاطرات بد گذشته بودیم و ذهنمون هم بنا بر همون خاطرات مارو هدایت میکرد.

      دو: ما از خوردن غذا لذت میبریم و غذارو برای خودمون یه لذت خیلی بزرگ میدونیم پس هر بار خاطرات خوبی در ذهن ما شکل میگیره و این سبب میشه هر بار که با یه غذا و خوراکی خوشمزه که ازش خاطره داریم رو به رو میشیم بیش از نیازمون بخوریم و رفتار درستی دربرابرش نداشته باشیم. مثلا ما وقتی به یه غذای اسپانیایی که حتی اسمش رو هم نمیدونیم فکر کنیم احساس خاصی درونمون شکل نمیگیره ولی اگه به قورمه سبزی یا ماکارونی یا ته دیگ فکر کنیم درونمون یه احساس خوشی به وجود میاد چون ما ازون خوراکی ها یه خاطره ی خوب توی ذهنمون ثبت شده داریم و میتونیم درباره ی اون غذاهایی که قبلا خوردیم و احساسمون در هنگام خوردنشون عالی بوده برنامه ریزی انجام بدیم و این یکی دیگه از دلایل چاقی ماست حالا راه حل چیه؟ اینکه برای خوردن هیچ خوراکی ای برنامه ریزی نکنیم. چرا که با برنامه ریزی درباره ی یه غذا یعنی ما داریم به اون غذا توجه میکنیم و اون ماده وسیله ای برای لذت بردن ما میشه و هر چیزی که برای ذهن ما لذت بخش باشه ذهنمون هی میخواد تکرارش کنه و به ما دستور میده که دفعات بیشتر و به مقدار بیشتری تجربش کنیم، چون در واقع ذهن ما به دوپامین نیاز داره و انجام کارهای لذت بخش این هورمون رو در ذهن ما ترشح میکنه و این خیلی بده که ترشح این هورمون در ذهن به وسیله ی خوردن انجام بشه یعنی رسما میوفتیم توی ریسمان چاقی و هر بار برای اینکه لذت بیشتری ببریم غذای بیشتری میخوریم .پس چی شد؟ باید مثل یه آدم متناسب به غذا ها به دید چیزی که در این دنیا وجود داره تا یکی از نیاز های ما رو بر طرف کنه ، نگاه کنیم و براشون برنامه ریزی نکنیم ، بهشون توجه هم نکنیم. و این کار سختیه اما غیرممکن نیست ، با استمرار در این مسیر لاغزی برای ذهنمون عادی میکنیم که این رفتار درست و شادی آوره ، اینکه بدن سالمی داشته باشیم که با نهایت قدرت برای ما کار میکنه و ما باید مراقبش باشیم و بهش عشق بورزیم نه اینکه اونو با آشغال پر کنیم.

      سه: اشتها چیزی نیست که دست خودمون نباشه؛ یعنی اینکه یه نفر دلیل چاقی خودش رو اشتهای زیاد میدونه و طوری دربارش حرف میزنه که انگار یه رفتار جدای از اون هست ، اشتباهه. ما خودمون این رفتار ها رو در خودمون ایجاد کردیم . مهم نیست چند سالمون بوده که چاق شدیم ، این ما بودیم که به این رفتار ها تن دادیم حتی اگه مجبورمون میکردن غذا بخوریم و بعدش چاق شدیم ، این ما بودیم که اون قاشقو توی دهانمون فرو میبردیم نه کس دیگه ای . پس اشتها یه غده ی جدا توی بدنمون نیست که مسئولیت پرخوری ما رو به عهده داشته باشه بلکه این انتخاب های ماست که ما اسمشو گذاشتیم اشتها دقیقا همون طوری که استاد توی چالش من اینو نخوردم گفتن: ما انتخاب هامون زیاده نه اشتهامون.

      هر بار که بی لیل یه خوراکی رو میخوریم در صورتی که بهش هیچ نیازی نداریم ، این یعنی ما انتخاب کردیم زیاد بخوریم اسمش پرخوری عصبی نیست. تمام آدمای متناسب عصبانی میشن خیلی هاشونم خیلی بد عصبی میشن ولی من حتی یه بارم ندیدم بعد از عصبانیتشون برن سر یخچال و مثله پو بیوفتن توی یه ظرف عسل و تا تهشو بخورن. فقط ما چاقا اینطوری هستیم و این بهانه ها رو میاریم و تا وقتی هم بهانه بیارم مسئولیت چیزی رو نمیپذیریم و تا زمانی هم که مسئولیت چیزی رو نپذیریم نمیتونیم تغییرش بدیم. پس من وظیفمه درست رفتار کنم اگه نکردم نتیایج متفاوتی به دست نمیارم. من هر بار به این فکر میکنم که به خاطر یه اتفاق خاص دارم پرخوری میکنم به این فکر میکنم که خیلی ها در شرایط من بودن ولی پرخوری نکردن . مثلا همه ی ما آدما وقتی میرن ترن هوایی ، یه واکنش نشون میدن و واکنششون هیجانه و جیغ میکشن و بعضا هم میترسن . فرقی نداره آدم متناسب باشه یا چاق وقتی درباره ی واکنش به یه چیز غیر از غذا حرف میزنیم همه ی ما آدما واکنش های نسبتا شبیه به هم داریم ولی به غذا که میرسه ما کلی بهونه داریم برای پرخوری های وقت و بی وقتمون یکی میگه عصبیه ، یکی میگه بدنم نیاز داره ، یکی میندازه گردن فصل مثلا میگه من تو فصل پاییز بیشتر میخورم ، یکی میندازه گردن اینکه مامانش چیزای خوشمزه میپذه ، خلاصه ما مسئولیت چاقیمونو به عهده نگرفتیم و نباید انتظار اینو داشته باشیم که مسئولیت چیز مهم و ارزشمندی مثل تناسب اندام رو به عهده بگیریم چون اولین قدمش این بوده که ما بدونیم خودمون خودمونو چاق کردیم ولی وقتی این قدمو بر نداشته باشیم پس قدم های بعدی هم فرا نمیرسن.

      خدایا شکرت بابت این آگاهی ها

      ممنون استاد

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 25 از 5 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فریده حسنی
      1400/08/14 20:49
      مدت عضویت: 1614 روز
      امتیاز کاربر: 23378 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 660 کلمه

      روز ۳۸ تکرار 

      سلام و درود به همران عزیز و استاد گرامی

      لاغری با ذهن و تاثیر خاطرات

      قبلا پر بودم از خاطرات چاقی ،از غم هاش ،از حسرت نخوردن ها ،از سرزنش و حال بدی ها ووو که انقدر زیاد بودن که تمام زندگی منو در بر گرفته بودن و دلم نمیخواد مرورشون کنم 

      و خدارو شکر الان زیاد به یادشون نمیارم یعنی خیلی در دسترس ذهنم نیستن چونکه بهشون توجه نمیکنم و بهشون نمیپردازم ،گاهی که در سایت مینویسم به یاد میارم 

      تصاویر شکست های پی در پی از مسیرهای رفته در منهم خاطراتی از ناتوانی بجای گذاشته بود که الان قدم به قدم در حال پاکسازی اونها هستم 

      در تمام مدتی که در رژیم بودم ترس از چاقتر شدن داشتم چونکه مغزم پر بود از عوارضش و یک لحظه هم احساس آرامش نداشتم مطمئن بودم انتهای اون مسیر به کجا میرسه 

      الان کاملا متوجه شدم که افکار جدید در من رفتارهای جدید رو آفرینش کردند، اون ولعی که دیگه وجود نداره ، احساس ارزشمندی که در من زیاد شده ،اینکه خودمو محق میدونم که باید زندگی با کیفیتی داشته باشم ،بدن زیبایی داشته باشم ،این افکار باعث رفتارهایی در من میشن که مسیر من از ریل قبلی بشدت جدا میشه و وارد دنیای جدیدی میشم و تا الان هم خدارو شکر وارد شدم و دارم از زندگی جدیدم لذت میبرم 

      اصلا انگار یادم رفته من در  قدیم چجوری زندگی میکردم ، چقدر رنج میبردم ،الان هیچ ناراحتی نیست ،مثلا صبح که گرسنه میشم صبحانه مورد علاقمو میخورم بدون اینکه بترسم ، امروز رفته بودم زیر بارون پیاده روی و همچنین  صحبت کردن در مورد قوانین با خودم ،وقتی برگشتم گرسنه شده بودم یه دونه خرمالو و گلابی خوردم تا یکمی گرسنگیم رفع بشه و  نهارمو  آماده کنم ،نهارمو براحتی خوردم ،غروب هم چند تا دونه کرانچی خوردم با ۲ تیکه کدو ،هر وقت هم گرسنه بشم شام میخورم 

      قبلا شام خوردن جزء گناهان کبیره بود برای من و اگر میخوردم کلی عذاب وجدان داشتم و خودسرزنشی میکردم در انتها میباید چندین روز ورزش سنگین میداشتم و رژیم سختریو شروع میکردم ،فقط برای خوردن یک شام ،آخ که من چقدر رنج میبردم 

      الان با افتخار اعلام میکنم نزدیک به ۲ ساله در بیشتر  دوره های این سایت هستم و حتی یک شب هم نشده که بدون شام خوابیده باشم اونم هر شامی که دلم‌ خواسته ،برنج باشه،نون باشه ،کباب باشه ،نون و پنیر باشه و میتونم بگم ۵۰ درصد شام هامو در رستوران بودم ولی همچنان من دارم جمع تر میشم و این یعنی زندگی نرمال و طبیعی ،منم حق زندگی کردن نرمالو دارم 

      این روزها  دارم لذت میبرم از سبک جدید غذایی و رفتاریم، پر هستم از خاطرات لاغری و رفتاری ،تو این ۲ سال بارها شاهد گشاد شدن لباس هام بودم ،بارها بهم گفتن فریده لاغر شدی ،بارها خودمو تو آینه نگاه کردم و متوجه شدم جمع تر شدم ، متوجه شدم صورتم جوانتر شده ، چقدر آزادی خوردن دارم ،حق انتخاب دارم ،به هیچ عنوان مشکل رستوران رفتن و مسافرت و مهمونی رفتن ندارم 

      ترس از خوردنم تبدیل به حس قدرت و توانمندی شده ، حس متفاوت بودن دارم ،احساس میکنم درونم پر از گنجه که دارم حملشون  میکنم ، حس مهم بودن و خاص  دارم ، خودمو دوست دارم و هر روز چندین بار خودمو در آینه نگاه میکنم و به خودم افتخار میکنم ، از خودم راضی هستم ،از عملکردهام راضی هستم

      از خدا راضی هستم که منو هدایت کرد به مسیر صحیح، بدنم سالمتر شده ،سبکتر شده ، اعتمادبنفسم بالاتر رفته ،با خودم ارتباط بهتری دارم و به صلح رسیدم که من همینجوری عالی و شگفت انگیز هستم 

      و اگر مسیر لاغری با ذهنو خوب درک کنیم دیگه شک و تردید نخواهیم داشت و فقط به مسیرمون ادامه میدیم میدونیم که وقتی برسیم به مقصد استاد و خیلی از دوستان اونجا هستن و ما متوجه میشیم که رسیدیم به مقصدمون

      فکر کردن به لاغری احساس بینهایت زیبایی ست که الان هم در راه و مسیر رسیدن بهش هستم ،دارم لذت میبرم ، آرامش دارم ،شادترم ، آزادی دارم ،سالم و سلامتم و خدارو هزاران بار شکر میکنم  

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 25 از 5 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار roshaam2002@gmail.com
      1400/07/10 00:36
      مدت عضویت: 972 روز
      امتیاز کاربر: 331 سطح ۱: کاربر مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 2,626 کلمه

      گام 17(تکرار1)

      بنام خدا 

      استاد من دیروز یکی از فرمول هامو پیدا کردم که اونم باور نداشتن به لاغر شدن بود ، در صورتی که من خودم میدونم که میتونم لاغر بشم ولیی ناخوداگاه من باور نداره !! و اینشکلی بود که همش توجه منو میبرد رو قسمت های پر بدنم و اینشکلی میگفت که ببین هنوز چاقی ! هنوز لباسات برات گشاد نشده ! و الان 5 ماه گذشته تو هنوز نتیجه انچنانی نگرفتی و..

      بخاطر همین دیروز واقعا خسته شدم و تو خلوتم گریه کردم ولیییییی ، همش ی حسی نه دلم هست که بهم میگه ادامه بده ! ادامه بده ! توجهتو بردار از اون قسمتا و واگذارش کن به خدا و ادامه بده و جدیدا الان هروقت که میخواد منو لیز بده ، اینشکلی بهش میگم که تو وقتی آشپزی میکنه ، نتیجش حتما ی غذا میشه ! و یا وقتی کتابی رو اصلن همینجووری رو خونی کنی ، یچیزایی حتما دستگیرت میشه ! یا مثلاا ی آهنگی یا یک پیام بازرگانی که مدام پخش میشه و تو اصلا توجهی به اون نداری بعد از مدتی  ناخوداگاه  میبینی که دیالوگای اون پیام بازرگانیو حفظی یا اون اهنگ و چند کلمش و میتونی باخودش بخونی! امکان نداره که تو این روش نتیجه نگیری !!  اصلا نمیشهه ! چه بخوای چه نخوای میگیری .!

      فقط صبور باش و ادامه بده .

      خاطرات نقش مهمی در زندگی ما دارند . گاهی مرور یک خاطره میتونه در ما احساس خوبی ایجاد کنه و حتی برعکس میتونه در اوج احساس خوب حال مارو بگیره .

      محل ذخیره خاطرات ما ذهن ماست .و ذهن ما در  طی اتفاقاتی که در روزمره برای ما میفته  و در ما احساسی ایجاد میکنه و رو به صورت خاطره ذخیره میکنه .

      ما بی نهایت تصویر در روز میبینیم ، اما فقط تصاویری در ذهن ما ذخیره و ماندگار میشه که در ما تغییر احساسی ایجاد کنه .

      خاطرات تاثیر ممهمی در زندگی روزمره و رفتار های ما میزاره .

      ذهن ما همیشه طبق اطلاعاتی که ما بهش دادیم عمل میکنه پس اگه اطلاعات اشتباهی درباره ی موضوع  بهش داده باشیم هر بار که بخوایم درباره اون موضوع تصمیم بگیریم ، تصمیمات ما اشتباه خواهد بود .

      چون مغز ما به  تنهایی هیچ توانایی و قدرت تصمیم گیری نداره و فقط با اطلاعاتی که ما از طریق شنیده ها و تجربه هایی بهش دادیم عمل میکنه .

      در واقع اونارو مرور میکنه و  ما تصور میکنیمم که داریم فکر میکنیم 

      ولی در واقع داریم اطلاعات قبلی رو مرور میکنیم . 

      دقیقا مثل یک کامپیوتر که روش یک سیسم عامل یا نرم افزار نصب میشه تا کار کنه  و خود کامپیوتر به تنهایی هیچ کارایی برای ما نداره !

      فکر کردن ما مرور کردن اطلاعات قبلیمونه . search history google  و میمونیم !خخخخخ

      مثلا من ی پسردایی دارم که خیلی کوچیکه نقریبا 1 سال و خورده ای یا 2 سال ، این بچه ی آهنگیو خیلی دوست داره و هر وقت این آهنگ پلی میشه باهاش میرقصه و این باعث شده که ما هروقت اون آهنگ و جایی شنیدیم یاد پسر داییم بیوفتیم ! چون اون کارش احساس خوبی در ما ایجاد کرده بود ، به خاطر همین هروقت اون آهنگ و میشنویم ، ناخودآگاه ذهنمون میره طرف پسرداییم .

      ذهن افراد چاق مملو از خاطرات چاقی است و با همچین ذهنی هرگز نمیتوان لاغر شد .و باید اول خاطرات لاغری و در ذهن ایجاد کنیم .

      افراد چاق در ذهنشون یکسری اطلاعات درباره مواد غذایی ثبت کردن که اونو از بقیه شنیده بودن و در برخورد با اون موادغذایی براساس اطلاعات قبلی که به خودش  داده اند تصمیم میگیرند  و رفتار میکنند .مثلا اگه از ی غذایی تعریفی شنیده باشن ، و یا ازش خوششون بیاد ، اونو فرصتی برای لذت بردن میبینن.

      یکی از تفاوت های ذهنی افراد چاق و لاغر با هم اینه که ، افراد چاق درمورد غذاها اطلاعات کاذب در ذهنشون ثبت میکنن و از اونجایی که اطلاعات با رفتار ما باهم درآمیخته میشه باعث میشه که ما غذاهارو فرصتی برای لذت بردن و پرخوری استفاده کنیم ، طوری که میایم برای غذاها سناریو مینویسیم !

      برای هر غذایی یک عالمه سناریو میپیچیم . 

      مثل تهدیگ و آبگوشتی که استاد ازش خیلیی باحال مثال زد .

      خب اینطوری که استاد مثال زدن ، دهن همه آب افتاد دیگه چه تصوری میشه کرد که وقتی فرد با اون غذا روبه رو میشه ؟انتظار داریم که کم بخوره ؟ ممکنه حتی بشقابم بخوره !

      بعد هم این رو بهونه اشتها داشتن در خودشون میدونن !

      اشتها فقط یک واکنش ذهنی نسبت به مواد غذاییه که خودمون ایجادش کردم !

       بخاطر اطلاعاتی که ما از مواد غذایی در خودمون داریم . 

      هر کس هم به یک طریقی این حالت رو در خودش تقویت میکنه ..

      در این دوره ها ما خاطراتمون درباره غذاها و عادت خوردن براساس خاطره هامونو تغییر میدیم.

      اگه میخوایم با این روش لاغر بشیم و لاغر بمونیم باید اطلاعات و خاطرات قبلی درباره غذاهارو از بین ببریم  باید مثل افراد متناسب بدون توجه به خاطراتمون از غذاها مصرف کنیم .

      چون افراد متناسب حس خاصی نسبت به غذاها ندارند ، ممکنه بعضی از غداهارو بیشتر دوست داشته باشن ، ولی اون غذارو هم  به اندازه نیازشون میخورن ، ولی افراد چاق تا ته دیگ رو هم درنیارن ، ول نمیکنن.

      باید رفتار غذایی خودمون رو زیرنظر قرار بدیم ، چون افراد به دلایل مختلفی غذاهارو مصرف میکنن، نزری و مهمانی و…. 

      ولی غذای اضافه واقعا اضافس فرقی نمیکنه که چی باشه .

      من خودم خاطرات انچنانی از غذاها در خودم ذخیره نکردم ، و اگر چه ی مدت داشت شکل میگرفت ولی خداروشکر خیلی زود با شرکت تو این دوره ها برطرف شد.

      در رابطه با خاطرات چاقی ، برای این یک مثال عالی دارم ! من یک هفتس که دکوراسیون اتاقم و تغییر دادم و تقریبا الان شبیه دکوراسیونی که یک سال پیش تو دورانی که افسرده و داغون بودم چیدم ، در صورتی که الان واقعا حالم خوب و عالیه !! ولییی

      هرازگاهی که تختم و نگاه میکنم خاطرات و تصاویر اون دوران برام یاداوری  میشه و میخواد منو دپرس کنه ولیی زیاد خودم و درگیرش نمیکنم ! چون چیزی که گذشته ، دیگه گذشته . 

      ولی خاطرات واقعا رو حال و هوای ما تاثیرات زیادی میزارن ، یکی از دلایل دیگه هم که نمیزاره من نتیجه ای که میخوام و کسب کنم ، اینه که ذهنم  انگار به این حالت بدنم عادت کرده  و اصل خودشو اینطوری میدونه ! جون از بچگی در جسم تپل بودم، لاغر دیدن من براش نا آشناس و دوست نداره تغییر کنه ! نمیدونم دارم درست میگم یا نه ولی حس میکنم همچین چیزیم هست ! 

      به هر حال هرچه زمان بیشتری از چاقی ما سپری شود خاطرات چاقی در ذهن ما هم بیشتر میشود .

      انباشته شدن خاطرات چاقی به سادگی میتونه مانع لاغر شدن ما بشه طوری که همزمان با استفاده از محتوای آموزشی خاطرات چاقی در ذهن ما مرور میشه و این فرایند باعث ایجاد نگرانی و ترس در ما میشه. و اگرمراقب ترس از لاغر نشدن باشیم به انگیزه و اشتیاقمون برای لاغرشدن کم میشه و باعث خارج شدن ما از مسیر میشه مثلا در من !

      در روش های مختلف لاغری توجه و تمرکز رو تغییر دادن عادت های چاق کننده بود .که اول میزان اضافه بدنمون رو مشخص میکردن و بعد برامون برنامه مشخص میکردن و ما رو از خوردن بعضی چیزها محروم و یا محدود میکردند .یا انجام برنامه های ورزشی که سوخت و ساز بدنمون رو بالامیبرد رو توصیه میکردند .

      همه اینها فقط باعث تمرکز بیشتر رو چاقی میشه و برخلاف انتظار ما که میخوایم با انجام این دستورات لاغر بشیم ، جاق تر میشیم .

      درسته که در بعضی از اونها سایز و وزن ما کم میشد ولی با رها کردنشون تمام وزنی ک از دست داده بودیم و یا بیشتر برمیگشت .وقتی تمرکز بر تغییر رفتار های چاق کننده داشته باشه، شاید موفق به تغییر آن یا اصلاح آن بشیم اما هرگز موفق به تغییر خاطراتی که تکرار اون رفتارها در ما ایجاد کرده نمیشیم !

      به خاطر همین وقتی که دست از تلاش برای اصلاح رفتارهامون برمیداشتیم ، خاطرات چاقی به مرور رفتارهایی که  باعث ایجادشان شده ایم رو تکرار میکنه 

      چون که خاطرات چاقی به واسطه افکار و رفتار در ما ایجاد  شده اند 

      وقتی ما با تلاش بخوایم سعی در تغییر رفتارهاون کنیم ، بدون اینکه به خاطرات چاقی خودمون اهمیت بدیم ، بعد از رها کردن ،افکار و خاطرات جاقی به جستجوی رفتار به وجود آورنده خودشون مشغول میشن و دنبال اون فرمول هایی که مارو چاق کردن میگردن .

      و جستجوی اینها سبب بروز مچدد رفتارهای گذشته ما میشه .

      ما در روش لاغری با ذهن با محتواهای آموزشی ابتدا افکار لاغر کننده را  در ذهن خودمون ایجاد میکنیم و افکار جدید مستلزم رفتار جدید هستند و ما با تکرار و استمرار و تمرین کردن افکار لاغر کننده ، خود به خود خیلییی آرام  رفتارهامون تغییر میکنه . وما میبینیم دیگه میل به خوردن هر غذایی نداریم یا اشتهای قبلی و حرص و ولع برای خوردن رو نداریم و دقیقا مثل الان من !

      وقتی افکار ایجاد شد و رفتارها شکل گرفت به شکل خودبخود خاطرات لاغری هم شروع میشود.

      چون رفتارهای ما به مرور متفاوت میشه و ما واکنش متفاوتی نسبت به قبل انجام میدیم . 

      رفتار جدید ، خاطرات جدید به وجود می آورند 

      و با ایجاد خاطرات چدید در ذهن ما درباره ی لاغرشدن فرمول های لاغری تکمیل شده و روند لاغر شدن ما آغاز میشه !همینههه!!! پیداش کردممم ! گیرمو پیدا کردم ! هنوز خاطراته شکل نگرفته 

      انگار این فایل هم جواب درد و دل های دیشب منه و الان خیالم راحت شدد  ،دیگه تمام تمرکزمو میزارم رو استفاده از محتواها .

      پس :

      افکار لاغرکننده با رفتار لاغر کننده و خاطرات لاغرکننده  مساوی با لاغرشدن میشه 

      همونطور که همین فرمول در چاق شدن ما استفاده شده بود و هممون به خوبی تجربش کرده بودیم .

      افکار چاق کننده با رفتار چاق کننده و خاطرات چاق کننده مساوی با چاق شدن بود .

      خدایا ممنونتم که همیشه مواظب من هستی و نمیزاری یک لحظه هم ناراحت و نا امید بشم و همیشه مواظب حال و هوای من هستی و دوست داری که همیشه لبخند و رو لبام ، شادی و موفقیت در تمام زندگیم ببینی و با ناراحت شدن من ناراحت میشی و با خوشحال بودن من شاد و راضی هستی .

      دوستت دارم خدای مهربانم .

      چ موزیک زیبایی برای فایل آموزشی قرار داده بودید استاد، خیلی لذت بخش بود 

      تنها طریق متناسب شدنی که میتونه  ماندگار و بدون بازگشت باشه ، ازهمون طریقیه که ما چاق شدیم . چون همه ما تجربه چاقی بدون بازگشت رو داریم و که تا ی وزنی رسیدیم و هرکاری کردیم دیگه نتونستیم لاغر بشیم و اتفاقا برخلاف میلمون افزایش هم پیدا کرد .پس فقط از این روش ما میتونیم لاغر بشیم و برای همیشه لاغر بمونیم . 

      بنابراین هروقت با غذا روبه رو شدیم ، سعی کنیم بهش فکر نکنیم و برای چگونه خوردن اون هم نقشه ذهنی نکشیم 

      حتما آموزش ها باید به صورت عمل دررنئگی روزمره ما تبدیل بشه .

       چون بدن ما براساس اطلاعاتی که در ذهنمون داریم شکل نمیگیره ، بلکه براساس عمل و رفتار در ما شکل میگیره 

      پس ما اگه این آگاهی هارو بدونیم و بهشون عمل نکنیم ، هیچ نتیجه ای در ما شکل نمیگیره .

      زندگی متناسب خیلی زیباس برای همه چیز آزادی داریم ، خرید کردن ، غذا حوردن ، لذت بردن ..

      امیدوارم ههمون این لذت رو تجربه کنیم ، یعنی مطمعنم که هممون  تجربش میکنیم .

      بعضیا هستن که تنبلی میکنین و خودشون و اسیر و برده چاقی میدونن و فکرشون اینه که نمیتونن رها بشن و اقدامی  هم انجام نمیدن.

      ولی اگه اقدام کنیم ، همت کنیم ، تصمیم قاطع بگیریم  و از روش صحیح استفاده کنیم ، متناسب شدن نتیجه تغییر ماست و چیز عجیبی نیست و طبیعیه چون وقتی به سبک جدیدی رفتار میکنیم یا فکر میکنیم ، حق ما متناسب شدنه

      هیج کس برای جاق شدن کلاس شرکت نکرد ، برنامه ای رو پیش نگرفت ، خیلی عادی و طبیعی چاق شدیم و به همین دلیل نمیتونیم باور کنیم که میشه لاغر و متناسب شد! 

      و هر وقت هم که تصمیم گرفتیم ، لاغر و متناسب بشیم ، با سختی و رنج و فشار و… بوده ، هربار احساس ما بدتر شده که ما نمیتونیم واقعا .و چاقی رو زندانی برای خودمون تصور کردیم که نمیتونیم ازش رها بشیم !

      ولی اینطور نیست ، ما خیلی راحت چاق شدیم و خیلی راحت هم متناسب میشیم اگه از راه و روش صحیح یعنی لاغری با ذهن استفاده کنیم 

      خاطره ای که من از چاق شدن دارم اینه که آخرین بار که همین چند ماه پیش تو 4 ماه 17 کیلو کم کرده بودم و به تولدم که رسیدم ، خواستم به خودم استراحت بدم و  تو اون دوران استراحتم تو 1 هفته پنج کیلو اضافه کردم!

      طوری بود که مثلا همش بهم حس گرسنگی میداد و من دم به دقیقه باید یچیزی میخوردم ! مثلا 5 دقیقه قبل که صبحونم و خورده بودم تموم شده بود و میرفتم بقیه کارامو انجام بدم ، یک حس سوزش و بد خاصی سر دلم داشتم که انگار فقط با غذاخوردن درست میشد و من بازهم به سمت یخجال میرفتم و هرچی داشتیم میخوردم !

      همش منو به سمت پرخوری سوق میداد ! و روز به روز لباسام به خصوص شلوارام برام تنگ تر میشد و سوزش و گرما  رو تو ران پاهام حس میکردم که داشت دوباره چربی تولید میکرد و حتی ساق دستام و بازو هام و….

      حتی نفخ شدیدی هم پیدا میکردم !

      کم کم که دوباره از وزن 49 کیلو گرم شدم 63/64 کیلو گرم دوباره میخواستم اقدام کنم برای لاغری که دیگه واقعا غمم گرفته بود !

      چون دیگه طاقت نداشتم هر روز 1 ساعت رو تردمیل بدووم و غذامو خیلیی سخت کنترل کنم ! 4 ماه بود که خیلیی سخت اینکارو کرده بودم و واقعا دیگه خسته شده بودم !!

      و از همه جالب تر برام این که چون من از غذاخوردن میترسیدم ! تو دوران استراحتم هر چیز کم و کوچیکی که میخوردم هم منو چاق تر میکرد !

      منم اصلا دوست نداشتم کع دوباره برگردم به اون اوضاعی که بزورررر بعد از 4 ماه تازه ¾ شو کم کرده بودم  و همونو دوباره اضافه کنم .و در واقع حس نگرانی و ترس در وجودم بود ولی من خودمو به بی خیالی میزدم تا اون حس بدمو کم کنم . 

      چون من عادت دارم هر دفعه  که  بیرون میرم یا جایی میرم و یا وقتی آشپزی میکنم ، از غذاهایی که درست میکنم یا میخورم تو اینستاگرامم استوری کنم و یکی از فالورام ی حرفی زد که خیلیی بدم اومدو اون حرفش خیلی حس بد و نگرانی در من به وجود اورد 

      خب من تازه اون موقع 50 / 49 کیلو شده بودم و تقریبا ی 7،8 کیلوی دیگه ای مونده بود که به ایده آلم برسم و یدفعه این اومد استوری غذاهای منو ریپلای کرد و گفت یزره تپلی شو دیگه !!

      منو میگی؟ من خون تمام چشامو گرفت دیگه!!!

      و خیلی هم ترسیدم که این حرفش باعث بشه که من واقعا تپل بشم و شدم!!

      خلاصه اینطوری بود که دیگه من جوابشو ندادم و فکر کنتم آنفالو هم شدم و اصلا هم مهم نیست 

      در واقع اون حس نگرانی از چاق شدن و چاق تر شدن  در روش های قبل همیشه با من بود !

      الان در حال حاظر خاطرات چاقی حس آنچنانی دیگه به من نمیده ، البته جون در این روش هستم و آرامش پیدا کردم و کاملا آرامش حاطر دارم وگرنه اگه هنوز با این روش آشنا نشده بودم ، همش آشفته و نا امید بودم و یاد فرصت هایی که از دست دادم میوفتادم ولی فکر کردن به لاغری، به من حس زیبایی، جذابیت ، آزادی در انجامم همه کارهام و موفقیت فراوان و میده جون من همیشه آرزوهایی دارم که برای رسیدن بهشون باید لاغر و متناسب باشم تا در انها موفقیت بیشتری بتونم کسب کنم و همچنین لذت بیشتری ببرم و فکر کردن به لاغری حس خوبه بودن و زندگی کردن در بقیه اهداف و آرزوهامو بهم میده 

      خیلی خوشحالم که با این مسیر آشنا شدم و توش قدم گذاشتم و هر روز هم یک قدم به خواستم نزدیک نر میشم . امیدوارم هممون با هم همگی به چیزهایی که رویای زندگی کردن آنها رو داریم برسیم که سعادت ماست که رویای خودمون و زندگی کنیم و از زندگی و عمر خودمون  لذت ببریم .

       شاد و پیروز و متناسب باشید .

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فروغ ریاحی
      1400/05/28 17:26
      مدت عضویت: 1648 روز
      امتیاز کاربر: 27951 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 2,077 کلمه

      به نام خدای مهربان 

      بهترین  راه  لاغری همون راهی هست که چاق شدیم و دبگه هر کاری کردیم نتونستیم لاعر بشیم و بدون بر گشت هست بهترین راه برگشت برگشت از همون مسیری هست که رفتیم 

      .هر چیزی که در ما  تغییر احساس ایجاد کنه به عنوان خاطره در ذهن ما ثبت میسه .

      تاثیر خاطرات رو در تعیین تصمیمات میتونیم بگیم هر وقت در باره موضوعی  کلی اطلاعات در ذهن ما باشه در مورد اون موضوع بر اساس اون اطلاعات تصمیم میگیریم و در واقع ذهن ما اون اطلاعات رو مرور میکنه و بعد ما تصمیمی میگیریم و ما به اشتباه میگیم اول فکر میکنیم اما در واقع داریم اطلاعات قبلی رو مرور میکنیم فکر ما  همون مرور کردن اطلاعات قبلی هست براساس گفت وگو با دیگران  و … هست مثلا اگر من از سالها قبل در مورد فردی شنیده باشم که آدم خلاف کاری  هست وقتی دوباره اون رو میبینم تصمیم میگیریم باهاش حرف نزنم و یا  معامله نکنم و یا اصلا رفت و آمدی نکنم چون اطلاعات خوبی در مورو اون فرد در ذهنم نیست هر چند که ممکته اون فرد تغییر کرده باشه 

      چطور از خاطره در متناسب شدن استفاده کنیم ؟؟

      هر فردی از  هر مواد عذایی  ممکنه کلی اطلاعات در ذهنش  ذخیره داشته باشه که در برخورد با اون مواد غذایی در ذهنش مرور بشه .

      مثلا شخصی با دیدن قورمه سبزی در ذهنش کلی اطلاعات خوب و لذت بخش مرور میشه و لی در فرد دیگه این احساس  ممکنه به وجود نیاد تازه از رنگ و بوش هم بدش بیاد  پس  هر فرد با توجه به مکان و شرایط جغرافیایی  زندگی  در ذهنش کلی اطلاعات از عذاها ذخیره داره مثلا ما از ماکارانی خیلی کمتر از خورشت سبزی اطلاعات داریم چون در کشور ما غدایی هست که در  نسلهای قبل از ما هم پخت شده و کلی از اون تعریف داده شده و کلی اطلاعات  هست .

      مساله ی که در افراد چاق وجود داره اما در افراد لاغر وجود نداره این هست که اونها از هر مساله کلی اطلاعات کاذب در ذهنشون ذخیره کردن اطلاعاتی که مربوط به لذت و تفریح میشن و چون اینها با  احساس  ما درگیری ایجاد میکنن باعث میشه فرد چاق نتونه هیچ کنترلی در خوردن خودش داشته باشه به این شکل که فرد چاق در ذهنش،سناریو نویسی میکنه مثلا در مورد ته دیگ  و یا سیب زمینی و یا شیرینی و یا .. کلی سناریو داریم که وای اگر این طور باشه و اون طور باشه و با فلان ترشی و  فلان نون و .. باشه خیلی حال میده و اگر اینطور باشیم  و از این افکار داشته باشیم در مواجه شدن با اون غذا  هر گز به اندازه عذا نمیخوریم و تا تهش رو میخوریم و دل درد هم میگیریم چون برای هر غدا کلی داستان داشتیم و جالبه چون برای هر عدا در دهنمون کلی حرف و داستان  داریم و زباد میخوریم میگیم اشتهامون زیاده و اصلا  طوری از اشتها حرف میزنیم که انگار   دست خودمون نیست و در کنترل ما نیست 

      اشتها یک واکنش  ذهنی به مواد غذایی هست و اشتها رو خودمون به وجود آوردیم  حتی اونهایی که ادعا دارن وقتی عصبی هستیم زیاد میخورم به خاطر این هست که  اون اطلاعات رو تقویت میکنیم و بارها شنیدن در موقع عصبانیت آدمها پرخوری میکنن و تا دلت بخواد طرف عصبی میشه و دیگه ببین چی میشه پس تغییر خاطرات و تغییر عادتها بر اساس خاطرات دقت کن .

      پس تا جایی که میتونی ارتباط بین خوردن و اطلاعات و خاطرات قبلی رو از بین ببر باید به جایی برسی که مثل افراد متناسب بدون توجه به خاطرات غدا بخوریم از افراد متناسب سوال کنید اونها بدون هیچ خاطره ای عذا میخورن و ممکنه بعضی غداها رو بیشتر دوست داشته باشن و این طبیعی هست چون سلیقه ها متفاوت هست و اما اونها همون غذا رو هم  به اندازه نیاز مصرف میکنن و اما رفتار اونها رو با خودتون مقایسه کنید بین رفتار شما بر اساس چه خاطره و یا اطلاعاتی داره خورده میشه ما به خاطر فرهنگ و آداب و رسوممون بعصی عذاها رو بیشتر میخوریم مثلا خوب غدا خوردیم و غدای ندری  برای ما آوردن اونم میخوریم چون تبرک  هست ولی غدای اضافه بر نیاز بدن واقعا اضافه هست و مهم نیست چه عنوانی بهش میدی و بعضیا عداها رو بر اساس سناریویی که خودمون در ذهنمون داریم بیشتر میخوریم و اگر به خوردنت دقت کنی  در یک هفته متوجه میشی که داری بر اساس همین خاطرات خیلی وقتها پرخوری میکنی برای متناسب شدن باید همین خاطرات رو کمرنگ کنی چون خاطرات باعث پرخوری میشن پس هر وقت با عدا مواجه شدی سعی کن بهش فکر نکنی و برای چگونه خوردن نقشه ی ذهنی نکش 

      بدن شما برر اساس اعمال و رفتار ما شکل گرفته .

      پس تمام سعی ما باید این باشه که آموزشها رو به عمل تبدیل  کنیم .

      باید هر روز به دنبال تناسب باشیم تا زندگی جدیدی رو خلق کنیم و چقدر لذت بخش هست و آزادی داریم در خریدن در فعالیت کردن در خوردن و …. واقعا لذت بخش هست 

      اگر من درست رفتار کنم و به سبک جدید رفتار و فکر کنم طبیعی هست که متناسب بشم .

      من برای چاق شدن در زمان خاصی عدا نخوردم و محدود نبودم و کار خاصی نکردم و خیلی راحت و طبیعی جاق شدم پس حالا هم باید راحت لاغر بشیم  بدون زجر و سختی ما متناسب میشیم چون در راه درست هستیم .

      برداشتمن از فایل :

      دقیقا همین طور هست چاقها برای هر غذا یی کلی تعریف و خاطره و داستان و سناریو  و حرف دارن مثلا من بارها گفتم خورشت سبزی باید  کاملا جا بیفته  تا روغن بندازه و کمی تند  هم باشه  و سبزیش خوب سرخ بشه و لوبیاش   ترک بخوره داخلش  بس که بپزه و  …. ولی متناسبها  از این تعریفها ندارن و به خاطر همین اطلاعات که در ذهنمون داریم وقتی اون غدا رو میبینیم تا تهش رو باید بخوریم ولی متناسب اصلا اینطور نیست به راحتی وقتی سیر شد غذا رو ول میکنه میره چون در ذهنش اطلاعات و حرف و حدیث برای غدا نداره وولی در جنع افراد چاق بشینی بیشتر حرفشون در مورد غذا هست  که چی با چی بهتره و یا چطور خورده بشه بهتر و ….  اما لاغرها فقط یه تعریف دارن غدا ماده ای هست برای تامین انرژی جسم و برای زنده موندن و  یا برای رفع نیاز جسم و یا  برای برطرف کردن این حالت ها در بدن مثل  سر و صدای شکم و یا بیحالی و ….و از این به بعد من میخوام جایگزین تمام اون اطلاعات و سناریو های عدا کلی اطلاعات جدید  جایگزین کنم  و چاقها چقدر تعریف دارن برای لدت بیشتر از تفریح و سفر و پارک و یا …و یا  برای رفع بیخوابی و خستگی و یا سر درد و یا معده درد و یا … بایدحتما بخورن اما متناسبها هر گز اینطور نیستن من وقتی خوشحالم بیشتر میخورم اما بازم دارم روی خودم کار میکنم که خوشحالی زیاد رو میتونم طوری دیگه نشون بدم نه زیاد بخورم .  و  منهم در گدشته  تقریبا برای هر عدایی کلی حرف و حدیث داشتم ولی در مقابل پیتزا و ساندویچ و چیپس و پفک و ته دیگ و شیرینی یکم ضعیفتر بودم و باید بر عکس گدشته ی خودم  هر وقت اینها رو دیدم بگم تو من رو به یاد تناسبم میندازی اصلا اون غدا رو غدای تناسبم بزارم و با دیدن شکلش و یا بوش به خودم بگم بوی پیتزا بوی تناسب  من هست بوی ساندویچ بوی تناسب من هست و یا حتی سناریوی بیشتری درست کنم بگم رنگ اون عدا و یا شکلش و یا بوش بوی تناسب من هست و من هر وقت اون رو دیدم باید یادم باشه به اندازه نیاز بخورم و بیشتر نخورم .و بارها تمرینش کنم تا ذهنم یادش بگیره 

      من  مدتها هست دارم به خوردنم وقتی از حد نیازم یکم بیشتر میخورم خوب دقت میکنم چرا این کار رو میکنم ؟؟ اولین حرف ذهنم این هست که من این غدا رو خیلی دوست دارم و همین یک جمله باعث میشه بیشتر بخورم اما باید مثل دختر متناسبم رفتار کنم  که اصلا هیچ این حرفها رو نداره و خیلی کم بعضی وقتها یه غداهایی رو بیشتر از بقبه روزها دوست داره که به قول استاد تازه همون رو هم به اندازه نیازش میخوره و بلند میشه و بارها میگم اگر این من بودم که این غدای مورد علاقه ی من بود خدا میدونه چطور رفتار میکردم و اما نه دخترم خیلی راحت برخورد میکنه و اما من هم بارها به ذهنم میگم بابا به اندازه بخور نترس که اگه نخوری دیگه نیست نترس این روش فرق داره هیچ سختی نداره  بقیه اش رو هم بزار هر وقت خواستی برو بخور کسی که کاری نداره محدودیتی نیست و اما باید بارها این جملات رو به خودم بگم و تکرار کنم تا درست رفتار کنم و اگر کمی بی حواسی کنم ذهن چاقم با فشار شکمی من رو متوجه سیری میکنه که به شدت از این حالت متنفرم و اذیتم و بدم میاد و کار بسیار زشت و زننده ای هست .

      و من همین دیشب در جمع خانوادگی  برای شام بودم که یه فرد اون جمع  که  لاغر هم بود همش میگفت ته دیگ وای چقدر خوبه و ..و منم یکم  حواسم رو جمع نکردم و تحریک به خوردن ته دیگ شدم  و در حد یک ذره خوردم و همون یک دره  فشار شکمی برای من ایجاد کرد و ناراحت شدم چرا ؟؟؟چون در ذهنم از ته دیگ سناریو دارم و داستان دارم و هر جا اون رو دیدم انگار باید یکم بخورم ولی این غلط  هست باید تمرکزم بر نیار  بدن خودم باشهکه هر وقت سیر هستم نخورم  و تمرکزم بر فراوانی این نعمتها باشه که هر وقت بخوام هست حالا امروز نشد فردا درست میکنم و هست و اینقدر با افکار غلط خودم رو وادار به خوردن نکنم و تمرکزم  بر این باشه که همیشه اطراف من پر  از این مواد غدایی هست ولی  من باید درست رفتار کنم تا نتیجه بگیرم .

      من الان خیلی تغییر کردم قبلا با دیدن پیتزا دستور میومد بخور هر چقدر میتونی بخور من تا یک عدد پیتزا  بزرگ و نصفیه ای به همراهش  ویا حتی  دوتابزرگ  رو میخوردم تازه هر چیزی هم اضاف میومد تا اخر شب قبل خواب کم کم میخوردم و میگفتم اشتهام زیاده ولی حالا چطور شده در حد سه اسلایس کفایتم میکنه و سیر سیر هم میشم و یا قبلا دوتا ساندویچ راحت میخوردم و تازه بعدش هم کلی دیگه میخوردم  و حالا یک سوم  یک ساندویچ رو  در حد سیری کامل میخورم وکفایتم میکنه و  یا قبلا چیبس و پفک و کرانچی رو باهم یه پاکت کامل میخوردم ولی حالا نصف یه پاکت کوچیک رو میخورم احساس،سیری میکنم پس کجاس اون اشتها من که کاری نکردم خوب ثابت میکنه اشتها چیزی جز  اطلاعات غلطی نیست که خودم به ذهن خودم دادم که من زیاد میخورم من خیلی این غداها رو  دوست دارم باید بخورم و یا وقتی هیجانی هستم باید بخورم و …

      اما حالا خبری از اون  اشتها نیست پس اون پرخوریها کار  ذهن چاق من بوده که الان لاغر شده و کلی اطلاعات جدید لاغری  داره  پس بارها باید بگم  .من غدایی هر چقدر خوشمزه باشه هر چقدر عالی باشه هر چقدر متنوع باشه هر چقدر ارزان باشه هر چقدر زیاد باشه  هر چقدر جدید باشه  هر چقدر مقوی باشه هر چقدر داغ و برشته باشه هر چقدر  پنیرش کش بیاد و ..…باشه  رو بر تناسب اندامم ترجیح نمیدم و اون لذت خوردن  رو  یک لذت گذرا و سریع میدونم که با پرخوری میدونم چه بلاهایی به سر من میاره و من میخوام با به اندازه خوردن همیشه در تناسب باشم .

      و اگر حالا جایی شد مثل دیشب  که خطایی داشته باشم به خودم میگم بدنم هوشمنده و قطعا اون اضافه رو دفع میکنه و من رو متناسب میکنه و من  دیگه غصه نمیخورم و سعی میکنم بازم مثل همیشه درست و به اندازه بخورم .

      و چون من  مدتها هست در سایت هستم خدا رو شکر  دیگه تفکیک غدایی ندارم  و به غداها برچسب نمیزنم قبلا چرا اینطور رودم اما الان دیگه حتی یادم نمیاد چه حسی داشتم و حالا دیگه ترس و نگرانی ندارم و  با خیال راحت و لذت از هر غدایی میخورم اونم شاید به اندازه یک سوم گذشته ی خودم  میخورم و خوردنم خود به خود بسیار کم  شده ولی هنوزم گه گاهی  با همین مقدار کم که میخورم ولی فشار شکمی رو حس میکنم و مشخص هست که باید بازم  کمتر بخورم و دارم روی این مورد به اندازه خوردن  خوب تمرکز میکنم که انشاا… به زودی تمام رفتارهای عذایی من  بهترین رفتارها خواهند بود  و من به زودی   در بهترین جسم ایده ال و متناسب  خودم خواهم بود .

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار شقایق
      1400/05/07 12:38
      مدت عضویت: 1140 روز
      امتیاز کاربر: 495 سطح ۱: کاربر مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,218 کلمه

      سلام . برداشت گام ۱۷ تاثیر خاطرات

      شاید توضیحاتی که استاد تو  این گام  دادند هم یکی از دلایل مهم چاق شدن من بود

      انقدر برای لاغر شدن روشهای غلط در ذهنم تلنبار کرده ام ، که واقعا اگر بخواهم دونه دونه مورد بررسی و تحلیل قرار بدم کلی زمانبر خواهد بود آنقدر در این روشهای غلط مرا از غذاها ترساندند  و از تفکیک غذاها و داشتن مقدار کالریشان در گوش من خواندند که الان کاملا از حفظم که هر غذا با چه مقدارش چقدر کالری داره ، تخم مرغ کامل ۷۰ کالری 😆سفیده ۲۰ کالری و زرده ۵۰ کالری ، پس زرده رو نخور و سفیده را در وعده ی صبحانه بخور😆😆😆❌❌

      وای خدای من ، 

      البته لازم به ذکر است من با این شمارش کالری که ابداعی خودم بود تونستم وزنم رو در سال ۹۴ که دو رقمی شده بود رو یه ۱۰ کیلویی کاهش بدم اما خب آن هم باور خودم بودم که یه عمر بین غذاها تفکیک ایجاد کرده بودم و طبیعی بود با استفاده از همان باور چند کیلویی کم کنم

      اینجا باید یاداوری کنم ،

      حتی آن وقتها هم با هر روشی که کاهش وزن داشتم باز ذهنم بود که همکاری میکرد و طبق فرمولا و باورایی  که از اول اون روش بهش میدادم شروع به لاغر کردن من  میکرد و دقیقا تا زمانی که فرمولای ذهنی  و باورها یم نسبت به اون روش کمرنگ میشدن لاغری من  هم آرام آرام متوقف میشد

      خب بگذریم

      تمام این خاطرات و یاداوریها نشون میده که در گوشه گوشه ی ذهنم کلی از این خاطرات دارم که به محض یکی دو روز گوش نکردن حرفای صحیح لاغری دوباره فعال میشن و شروع به تراوش میکنن مثل همین چند روز که از فرمول سازیام یکم غافل شدم و چه به موقع بود فایل ۱۷حالامن می مانم و اینکه باید خیلی کار کنم و برای تثبیت باورای لاغریم و پیاده کردن انها در زندگیم تکرار و تمرین و مرور گامهای قبلی را بیشتر کنم شاید خیلی بیشتر از انهایی که تا بحال یکی دو باری وزن کم کرده باشند و فرمولای چاقی کمتری در ذهنشون دارن

      در ذهن من فرمولای لاغریه کمی وجود داره ، این فرمولا در طول این سه ماه که گامها رو در حال یادگیری هستم در ذهنم ایجاد کردم خب کاملا طبیعی که هنوز ضعیف  باشه و نیاز به رسیدگی بیشتر داشته باشه

      ماهیت ذهن من با اینکه از سه سال پیش با این روش اشنا شده ولی تازه از اول شروع این گام هاست که داره دقیقا  پی می بره که چی به چی هست . ☺️☺️

      خب پس بهش حق میدم و توقع زیادی ازش ندارم .

      میخوام بجای مرور خاطراتی که از قبل گوشه و کنار ذهنم هست دست بردارم و بجای نگاه کردن و توجه کردن به انها تمرکزم را به جوانه های کوچک لاغریم بدهم میخواهم فرمولایی که تا امروز از این ۱۷ گام یاد گرفتم را مرور کنم چون فکر میکنم اینجوری ذهنم بیشتر یاری میکنه و حالم خیلی عالیتر میشه

      من از اول این گامها اموختم که

      🔴 اولا باید با ایمان به این روش وارد مسیر شوم و چون چاقی من هم دقیقا ذهنی بود قطعا لاغری من هم از همین راه خواهد بود و ایمان دارم که از این روش نتیجه خواهم گرفت ✔️

      🔴 ذهن من همانگونه که توانایی چاق کردن منو داشت براحتی میتونه منو لاغر کنه یعنی توانمندی لاغر شدن هم داره خب طبیعی وقتی این همه سال نا دیده اش گرفتم  کمرنگ شده و به یاری خداوند و یادگیری لاغری مطمئنم که از نو بازسازی میشه و کارش رو شروع میکنه من لاغری را می پذیرم و با تمام قدرت چاقی را رد میکنم چون به یقین رسیده ام که لاغری ذاتا در من وجود داره و با اینکه من از دوران جنینی چاق بودم اما

      در بدو آفرینشم ،  سلول های من هم مثل بقیه بود و با افراد متناسب هیچ فرقی نداشت  فقط تاثیر فرمولا در من یکم زودتر اتفاق افتاده همین و بس ☺️

      پس متناسب شدن ذاتی در من هست و قطعا میتونم خیلی طبیعی لاغر بشم پس با تمام وجود خودم را لایقش میدانم و با جان و دل پذیرایش هستم چون واقعا عاشقش هستم ❤️

      🔴 فرمول بعدی در مورد غذاهاست ، غذا نعمت الهیست و افریده ی پروردگار برای  خوب شدن حال ما و طی کردن مسیر زندگی یعنی این غذا کاملا همسو با ماست و در جهت پیشرفت و ترقی ما .

      خب حالا  که من قبلا  استفاده ی نا بجا از اون داشتم 👇🏼👇🏼

      ازش می ترسیدم ، که یا اینقدر خودم را از داشتنش محروم میکردم که در حسرت و عذاب بودم و یا گاهی اوقات  اینقدر مصرفش می کردم که به حال بد و شکم درد دچار میشدم

      پس نمیشه بگم چون من رفتارم  با غذا غلط بوده بیام و هزاران برچسب بی مورد بهش بزنم

      ارام باشم با لذت به اندازه ی نیاز آن روزم  مصرفش کنم   و حالا اگر هم کمی بیشتر از نیاز بود با افکارم کار و خراب نکنم چون اتفاقی نیفتاده دستگاه دفع هست و بدن من هوشمنده و براحتی مازاد را دفع میکنه

      خب پس دیگه فکر کردن و توجه نداره ، اتفاقا این توجهاته که چاق میکنه و من و از مسیر اصلی که کار روی فرمولهاست دور میکنه

      🔴باید به هر طریقی میتونم انتظار لاغری را در خودم بالا ببرم یعنی  اینو با خودم تکرار کنم منی که در حال کار کردن و تکرار و تمرین هستم و با عشق در حال   فرمول سازی های جدید لاغری هستم  و ایمان دارم که که لاغر شدنم فقط از همین راهه

      خب قطعا پایان این راه هم بهشت لاغری من و سرزمین لاغریه منه 🌸🌸

      به قول فاطمه سادات که مثال خوبی زد خب وقتی ما ایمان داریم مسیر رفتن به مشهد این راهه و پایانش شهر مشهده پس طبیعی که با طی شدن هر کیلومتر از مسیر ما در حال نزدیکتر شدن به هدف هستیم دیگه پس شک و دو دلی نمی مونه

      و فقط باید از مسیر لذت ببریم که هر روز به هدف  نزدیک و نزدیکتر میشیم خب باور همین نکته  باعث میشه که من منتظر لاغری باشم چون من هم الان سه ماه میشه که مسیر لاغریم را آغاز کردم و در حال  عبور از موانع هستم و با لذت به جلو گام بر میدارم پس طبیعی که  لاغری قطعا  در من اتفاق میافته و نتیجه ی گام گذاشتن تو جاده ی لاغری لاغریه دیگه ☺️☺️

      خب با مروره این فرمولای جدید و صحیح لاغری کلی حالم بهتر شد و همین مرور فرمولا کلی میتونه جلوی پیشرفت خاطرات چاقی رو در ذهن من بگیره و کمرنگشون کنه

      من تصمیم گرفتم که دیگر زیاد به ان موقع ها فکر نکنم درسته که ما باید از همان قوانین چاقی برای لاغری استفاده کنیم اما بها دادن بیش از حد و توجه کردن به ان فرمولا ممکنه نتیجه ی معکوس بزاره و اونا پر رنگ کنه

      من تصمیم میگیرم از امروز این فرمولای لاغری رو چندین و چند بار برای خودم تکرار کنم تا هر چه بیشتر در ذهنم ملکه بشن و به تثبیت برسن

      من دیگر به چاقی نمی اندیشم  نه به خودش نه به خاطراتش نه به مشتقاتش ❌❌

      من در مسیر لاغریم پس طبیعیست وقتی در این مسیرم اتفاقاتی از این دست برایم می افته پس طبیعیست اگر باور و یقین قلبی دارم در مسیر لاغریم تمام  کارهای من در جهت لاغر شدن من است و خدا رو شکر که در این مسیر تنها نیستم ، دوستانم و استاد را کنار خودم دارم که با سخنانشان مرا مصممتر میکنند

      و از همه مهمتر خدایم را دارم که  مرا به این مسیر سراسر آرام بخش دعوت و هدایت کرد پس حتما او در من توانایی لاغرشدن  را دید که خیلی خودبخود به این سمت کشاند ممنونم ای عشق بی حدو حساب من 💚💚

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار darya.69.ft
      1400/05/04 00:17
      مدت عضویت: 1516 روز
      امتیاز کاربر: 713 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,064 کلمه

      سلام خدمت استاد عزیز ودوستان گرامی🌹
      ما همیشه فکر می کردیم که عوامل ژنتیکی و ارثی و خوش اشتها بودن و عدم تحرک و کم کاری غده تیروئید و شغل پشت میزی و …. عامل چاقی ما بوده 😔 و به این نتیجه رسیده بودیم که باید تمام تلاش خودمون کنیم که لاغر بشیم برای همین  سال های زیادی  با روی آوردن به انواع مختلف رژیم ها وبه تبع اون  فشار و سختی که به خودمون میدادیم که بتونیم چند کیلو لاغر بشیم  دوران سختی رو پشت سر گذاشتیم  هم از نظر جسمی و هم از نظر روحی وروانی😔 چاق شده بودیم و هزار تا مشکل برای خودمون رقم زده بودیم از بس که طعنه شنیدیم که کم بخور از درب اتاق رد نمیشی توی مهمونی ها  فکر می کردیم همه چشمشون روی غذای ما هست که چقدر میخوریم فقط دنبال لاغر شدن بودیم به قول گفتنی می خواستیم راه صد ساله رو یه شبه بریم مثل آدم هایی که دلشون میخاد یه شبه پولدار بشوند ودست به کارهای خطرآفرین میزنند و گاهی هم ممکنه جانشون در خطر بیافته ما هم انواع رژیم های گرفتیم که به قول گفتنی میخواستیم ابروش رو درست کنیم زدیم چشمش هم کور کردیم دلمون خوش بود که چربی هامون آب میشه غافل از اینکه معده مون رو داغون کردیم و گاهی ریزش مو گرفتیم و هزارتا مشکلی که بعد ها فهمیدیم دلیلیش نرسیدن یکی از ویتامین های مورد نیاز بدن بوده که در رژیم غذایی ما جای نداشته و کمبود اون باعث این مشکل شده😔 چقدر تلاش بی فایده کردیم و کل  اضافه وزنمون به راحتی برمی گشت با دیدن تبلیغات و تماشای افرادی که از اون روش ها لاغر شده بودند کلی  حرص میخوردیم که ما ناتوان هستیم و اونا توانمند بودن که تونستند از این روش لاغر بشوند و این سرنوشت نهایی ما هست که چاق بمونیم 😔و دنیایی سرشار از یاس و نا امیدی برا خودمون برای رسیدن به تک تک آرزوهامون می ساختیم😔 دنیایی که خبری از اعتماد به نفس و روحیه شاد و احساس توانمند بودن و لایق بهترین زندگی و  پوشیدن لباس های رنگ شاد و خوشکل  و لذت خوردن غذاهایی که دوست داریم و…  نبود😔
      تا اینکه  استاد حرفی رو زدن که  راه گشای زندگی ما شد و امیدی برای حل مشکل چاقی ما شد و اون جمله این بود که ما از طریق ذهن چاق شدیم😍و همه ی ما حیران 😯که در تمام این مدت ما دچار اشتباه شده بودیم که این عوامل های مختلف ژنتیک و عدم تحرکی و…رو باعث چاقی خودمون می دونستیم و تنها مشکل ما باورهای ذهنی اشتباه بوده😊 تا اینکه شروع به ریشه یابی باورهای اشتباه چاقی و آوردن نمونه بارز علیه دلیل های اشتباه چاقی مون کم کم شروع به جایگزینی باورهای صحیح لاغری به جای باورهای اشتباه چاقی کردیم 😊 و در یک پروسه زمانی کوتاه مدت نتیجه های جسمی و روحی عالی و امیدوار کننده دیدیم 😍 دیگه خبر از کوه سبزی جات و خام گیاه خواری و ورزش های سخت و طاقت فرسا و قرنطینه ی خوراکی های خوشمزه و داغونی معده و ریزش مو و افسرگی و ناتوانی و… نبود 😊 از اونجایی که ذهن اصولا دنبال راحت طلبی خودشه و این روش هم سختی توی برنامه هاش نداره و برعکس دنیایی از اعتماد به نفس و امید و عشق و لذت و خوشی توی دل خودش داره که حسابی به آدم روحیه میده و همیشه شاد و شنگووولمون میکنه😊همین عامل سبب شد که درک این موضوع که ذهن عامل چاقی بوده  برای ذهن و جسم راحت تر بشه و ذهن قبول کنه که مسیر رو اشتباه رفته بوده و الان به لطف خدا مسیر صحیح رو پیدا کرده و تمام تلاش خودش میکنه که به نتیجه دلخواه برسه 😊
      🌹آره باید از همون مسیری که چاق شدیم لاغر بشویم یعنی لاغری با ذهن😊🌹👈چون توی مسیر چاقی من بدون هیچ ترس و واهمه ای همه ی غذاهارو  با لذت  می خوردم 👈👈پس برای لاغر شدن هم باید بدون هیچ ترس و واهمه ای و با لذت غذا بخورم😊( چیزی که در هیچ کدام از رژیم ها و روش های لاغری دیده نمیشد و حتما پرهیز غذایی داشتیم😔و با هزارتا استرس دوتا لقمه غذا میخوردیم و بعدشم اینقدر سرکوفت خودمون میزدیم که دعا میکردیم کاش زمان برگرده و ما اون دو لقمه هم نمیخوردیم)👈توی مسیر چاقی  اضافه وزن هایی که نصیبم میشد اصلا بدنم بهش فشار نمیومد و من خیلی وقت ها متوجه نمیشدم که دارم چاق میشم از تغییر سایز لباس هام می فهمیدم  👈👈توی مسیر لاغری هم باید همینجوری باشه و متوجه آب شدن چربی های بدنم نشم و از تغییر سایزهای لباس هام متوجه بشم (برخلاف روشهای دیگر لاغری که مجبور بودیم کالری شمار غذا بخوریم و گرم گرم از وزنمون کم کنیم و مدام روی ترازو باشیم😔)👈توی چاقی من هیچ سختی به خودم ندادم و راحت چاق شدم  👈👈توی مسیر لاغری هم باید هیچ سختی به خودم ندم و راحت لاغر بشم توی لاغری با ذهن اصل و اساس کار بر راحت گرفتن لاغر شدن هست و به قول استاد لاغرشدن راحت ترین کار دنیاست😊 بارها شنیدم استاد گفتن اگر دچار سختی توی این مسیر‌شدید دوره رو رها کنید یعنی اصل بر راحتی هست این مسیر‌پراز لذت و شور و اشتیاقه 😊( برخلاف سایر روش ها و رژیم ها که به خاطر سختی و طاقت فرسا بودنشون  مجبور بودیم رهایش کنیم😔)👈توی مسیر چاقی من هیچ وقت برنامه غذایی مشخصی نداشتم و سر ساعت خاصی یک غذای چرب وخوشمزه نخوردم 👈👈توی مسیر لاغری هم نباید خبری از برنامه غذایی مشخص و سرساعت خوردن غذای خاصی نباشه😊(برخلاف رژیم ها که همیشه مثل یک آدم مریض که باید سر ساعت قرص هاش رو بخوره مقدار غذاها مشخص و ساعت خاصی برای خوردن انواع دمنوش ها وخوراکی ها بوده)👈 من یه شبه چاق نشدم و چند سال زمان برد تا چاق شدم و چاق موندم👈👈توی مسیر لاغری هم زمان لازمه تا به تناسب اندام اولیه خودم برسمو متناسب همیشگی بمونم😊(برخلاف زمان در رژیم ها که خیلی کوتاه و زود به مقصد لاغری زود گذر میرسه😔)👈 توی مسیر چاقی ما خودمون بر اساس باورهای ذهنی و به صورت  ناخداگاه رفتار کردیم و چاق شدیم  👈👈توی مسیر‌لاغری هم باید براساس باورهای ذهنی صحیح به صورت ناخداگاه رفتار کنیم تا لاغر بشیم (چیزی که در هیچ روشی جز لاغری با ذهن دیده نمیشه😊 )
      من همونجوری که در ذهنم لیاقت چاق شدن رو طراحی کردم باید لیاقت لاغر شدن و لذت بردن از تمام نعمت های خدا دادی طراحی کنم😊
      پس پیش به سوی بهترین اندام و حال خوش😊

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 15 از 3 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار Maryam
      1400/04/07 05:22
      مدت عضویت: 1684 روز
      امتیاز کاربر: 1590 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 3,235 کلمه

      ای با تو شروع کارها زیباتر ❤💜💚                    آغاز سخن تو را صدا باید کرد ❤💜💚 

      سلام خدمت استاد عزیز و دوستان خوبم 🌺🌺🌺 

      گام هفدهم : تاثیر خاطرات در لاغر شدن ! 

      تمرین این بخش:

      ۱- محتوای نوشتاری را با دقت مطالعه کنید و به شباهت عملکرد خود با آنچه شرح داده شده است توجه کنید.

      خلاصه ای از متن استاد : 

       در ذهن افراد چاق خاطرات چاقی فراوانی وجود دارد و تا زمانی که این خاطرات در ذهن آنها باشد نمی توانند لاغر بشوند و برای اینکه بتوانند لاغر بشوند باید در ذهن خودشان خاطرات لاغری ایجاد کنند که فقط از راه لاغری با ذهن می توانند این کار را انجام دهند !  

      در تمام روشهای لاغری اشتباه چند نکته مشترک وجود داره : 

      ۱. همه ی این روشها شباهت زیادی به هم دارند و یکسری کارها در اونا تکرار میشه و این تکرار باعث ایجاد خاطرات چاقی در ذهن افراد می شود ! 

      ۲. تمام این روشها منجر به شکست می شود و خاطرات شکست برای لاغر شدن در شکل افراد شکل می گیرد و هر بار که  آن شخص می خواهد تلاش دیگری برای لاغری انجام دهد تصاویر ناکامی و شکست های قبلی در ذهنش مرور می شود ! 

      ۳. به دلیل سخت بودن این روشها و محرومیت و محدودیت ها و مبارزه ای که توسط افراد با ذهنشان آغاز می کنند خیلی زود نا امید می شوند و انگیزه و اشتیاقشان را برای ادامه ی این مسیر از دست می دهند و از ادامه ی راه منصرف می شوند ! 

      ۴. هر چه تعداد شکست ها بیشتر شود افراد برای ادامه ی راه های دیگر زودتر خسته و دلسرد می شوند و یادآوری این خاطرات در ذهن باعث کاهش شور و شوق برای لاغر شدن می شود ! 

      و این روند را تمام افراد چاق تجربه کرده اند و این مطالب را به خوبی درک می کنند ! 

      این روندی است که همه افرادی که اضافه وزن دارند تجربه کرده اند و تاثیر خاطرات خود در نتیجه نگرفتن از روشهای لاغری را به خوبی درک می کنند ! 

      به طور کلی خاطراتی که از مسائل مختلف در ذهن ما ذخیره شده در تمام جوانب زندگی ما تاثیر گذار است و خیلی از رفتارهای ما را تحت تاثیر خود قرار داده است !

      بنابراین تمام واکنش های رفتاری ما در چاقی نیز از همین خاطرات چاقی که در ذهن ماست الگو می گیرد مانند دفعاتی که پرخوری می کردیم و بعد از آن عذاب وجدان می گرفتیم و خود را سرزنش می کردیم و تصمیم می گرفتیم دیگر پرخوری نکنیم اما نمی تونستیم ! 

      و اما انباشته شدن این خاطرات بر روی هم مانع بزرگی است  برای لاغر نشدن ما و باعث ترس و نگرانی از لاغر نشدن ما می شود ! و همین ترس و نگرانی باعث می شود که ما در مدت کوتاهی انگیزه و اشتیاق خود را برای ادامه دادن مسیر لاغری با ذهن از دست بدهیم و دیگر ادامه ندهیم ! 

      لاغری با ذهن روش فوق العاده ای است که از تمام محتوای ذهنی برای لاغر شدن استفاده می کند. همانطور که در چاق شدن از تمام اطلاعات ذهنی استفاده کرده ایم، برای لاغر شدن هم باید از همین طریق اقدام کنیم.

      در سایر روش های لاغری همه ی اقداماتی که انجام می دهند برای از بین بردن اضافه وزن است و با ایجاد محدودیت و تحت فشار قرار دادن جسم افراد چاق و اونواع دارو و رژیم غذایی مقداری از وزن بدن را کم می کنند ! 

      در حالی که ریشه و علت چاقی در ذهن این افراد است و هر چقدر هم که تلاش کنند و وزنشان را پایین بیاورند نتیجه ای نخواهد داشت ! 

      چون این کاهش وزن فقط تا زمانی پایدار است که به رژیم غذایی و دارو پایبند باشند و طبق برنامه ای که برایشان در نظر گرفته شده غذا بخورند و رفتار کنند ! 

      این پیشنهادات و موارد مشابه فقط سبب ایجاد تمرکز بیشتر بر چاقی می شود و برخلاف اینکه انتظار داریم با اجرای این دستورالعمل ها لاغر شویم چاق تر می شویم.

      به همین دلیل زمانی که دست از تلاش برای اصلاح رفتارهای چاق کننده بر میداریم خاطرات چاقی سبب می شود به مرور رفتارهایی که باعث ایجادشان شده ایم را تکرار کنیم.

      حالا در روش لاغری با ذهن هدف ما تغییر رفتار و خاطرات چاقی نیست بلکه با گوش دادن فایل ها و انجام تمارین خود ابتدا افکار جدید لاغر کننده را در ذهن خودمان ایجاد می کنیم .و این افکار جدید لاغر کننده باعث می شوند که به صورت ناخود آگاه رفتارمان تغییر کند و رفتار های جدید لاغر کننده جایگزین رفتار های چاق شونده شود !

      و ما بدون اینکه متوجه شویم چه اتفاقی افتاده می فهمیم که تمایلمان نسبت به خوردن یکسری از غذاها تغییر کرده و آن اشتهای قبل و حرص و ولع خوردن را نداریم ! 

      زمانی که افکار لاغر کننده در ما ایجاد شد و رفتارهای جدید در ما شکل گرفت به صورت ناخودآگاه خاطرات لاغری در ما شکل می گیرد و چون رفتار ما تغییر می کند واکنش های ما نیز تغییر می کند و خاطرات جدید به وجود می آید ! 

      به این  ترتیب فرمولهای لاغری در ذهن ما ایجاد شده و روند  لاغری ما شروع می شود 😍😍😍 

      ✅ افکار لاغر کننده + رفتار لاغر کننده + خاطرات لاغر کننده = لاغر شدن 

      همین فرمول را به شکل متفاوت در چاق شدن مورد استفاده قرار داده ایم و همه افراد چاق آن را به خوبی تجربه کرده اند.

      ❌ افکار چاق کننده + رفتار چاق کننده + خاطرات چاق کننده = چاق شدن 

      حالا متوجه شدیم که روند لاغر شدنمان چگونه با ذهن انجام می شود پس با خیال راحت و آرامش و اطمینان بیشتری در این مسیر حرکت می کنیم تا به تناسب اندام همیشگی دست یابیم و لذت زندگی با اندام رویایی خود را درک کنیم 😍😍😍 

      ۲- محتوای آموزشی را با دقت گوش کنید.

        ✅    ۴ بار گوش دادم 😊😊😊 

      ۳- درباره خاطرات چاقی خود شرح دهید. چه خاطره ای از چاق شدن و چاق تر شدن دارید.

      من تا کلاس چهارم ابتدایی یعنی ۱۰ سالگی کاملاً لاغر بودم و یک روز که برف آمده بود و هوا بسیار سرد بود و من از سرما می لرزیدم کمرم را به بخاری برقی کلاسمان نزدیک کرده بودم که کمی گرم شوم 

       که چون جنس پارچه ی مانتوی ما درصد زیادی نایلون قاطی داشت کمی سوخت و پشت کمرش جمع شد 🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️ و کمر مانتوم بهم چسبیده بود و نماینده ی کلاسمان با حیرت به من نگاه کرد و گفت شما خانوادگی تا این حد لاغر هستید ؟ 

      من که تا آن روز به این موضوع دقت نکرده بودم فکری کردم و چون همه ی اعضای خانواده بجز من چاق بودند گفتم نه فقط من لاغرم چطور ؟ گفت خوب پس تو هم چاق میشی !!!

       من خیلی تعجب کردم و گفتم چرا ؟ گفت مگه نمی دونی ؟ چاقی و لاغری ژنتیکیه اگه همه چاقن تو هم ارث می بری و چاق میشی ! حرف نماینده ی کلاسمان روی من تاثیر زیادی گذاشت و من ترسیدم 😑😑😑

      و من بعد از آن چندین بار دیگر هم این حرف رو شنیدم و کاملاً باور کردم که من هم مثل بقیه چاق میشم و از همان زمان جرقه ی چاقی در ذهن من زده شد و روند چاقیم شروع شد ! 

      بعد از آن که کمی تپل شده بودم هر کس از فامیل من را می دید مرتب بهم می گفت تو هم که داری چاق میشی و ترس من بیشتر شد به طوری که از آن زمان ترس چاقتر شدن در من ایجاد شد 😕😕😕 

      و چون دیده بودم چقدر خواهر بزرگترم را به خاطر چاقی مسخره و تحقیر می کنند می ترسیدم که همین بلا سر من هم بیاید و از همان موقع سعی می کردم کمتر بخورم 

      یا سعی می کردم فعالیتم رو بالا ببرم که چاقتر نشم ! و این جریان گذشت تا کلاس دوم راهنمایی که از طرف سازمان بهداشت به مدرسه ی ما آمدند و قد و وزن همه ی بچه ها را اندازه گرفتند 

      و من در اون زمان ۴۴ کیلو بودم و حدود ۲ یا شاید سه کیلو اضافه وزن داشتم و همکلاسی های لاغرم خیلی من و چند تا از بچه های دیگر که بالای ۵۰ کیلو بودند رو مسخره کردند و من کل آن روز را گریه کردم 😔😔😔 

      و خلاصه چندین اتفاق مشابه این بارها برایم افتاد تا اینکه برای بار اول تصمیم گرفتم به همراه خواهرانم رژیم بگیرم تا کاملاً لاغر بشم برای همین سه سم سفید (شکر و آرد و برنج) را از غذایمان حذف کردیم 

      و بیشتر سعی می کردیم حبوبات آبپز بخوریم و شبها شام نخوریم و … که پدرم به دکتر محل کارشان که هم پزشک بود هم طب سنتی کار می کرد گفت و به شدت مخالفت کرد و پدرم دیگر اجازه نداد ادامه دهیم ! 

      و من بعد از آن هم چندین بار روشهای مختلف مثل کم خوری و ورزش و پیاده روی سریع و طناب و دراز و نشست و … را امتحان کردم 

      مدتها شبها با مادرم به پیاده روی می رفتیم و یک ساعت پیاده روی می کردیم و مدتها با خواهرم و دوستش ساعت ۶ صبح پیاده تا حرم می رفتیم که یک ساعت فاصله بود آن هم با پیاده روی خیلی تند و زیارت می کردیم و دوباره این مسیر را پیاده بر می گشتیم 

      و بعد از آن با خواهرم به باشگاه رفتیم و چند سال ادامه دادیم تا اینکه من عقد کردم و در دوران عقدم خیلی خیلی خودم را اذیت کردم 😪😪😪 

      وزن من ۶۸ کیلو بود و در فاصله ی ۹ روز من ۶ کیلو کاهش وزن داشتم و شدم ۶۲ کیلو ! اینکه میگن طرف از خجالت آب شد در من اجرا شد 😓😓😓 

      و خودم نمی فهمیدم چطور با اینهمه تلاش برای لاغر شدن یک کیلو هم کم نمی کردم ولی الان بدون هیچ تلاشی اینقدر کم کرده بودم؟؟؟ 🤨🤨🤨

      تمام دختران هم سن و سال من آرزو داشتن لباس عروس بپوشن و جشن عقد داشته باشن ولی من آرزو داشتم جشن نداشته باشم چون خجالت می کشیدم لباس عروس بپوشم و تپل بودنم در لباس تنگ عروس مشخص باشه ! و بقیه متوجه بشن من کمی شکم دارم 🙈🙈🙈 

       اینقدر از چاقیم متنفر بودم و خجالت می کشیدم که دلم نمی خواست حتی برای انتخاب لباس عروس بگردم و به اولین مغازه ی لباس عروس که رفتیم سریع یک پیراهن که اندازه ام بود انتخاب کردم و همسرم برام خرید . 

      دوران عقدم یک سال و نیم طول کشید و همسرم مرتب من را به رستوران می برد ولی با اینکه اینهمه ( هفته ای چند شب) به رستوران می رفتیم وزن من تغییری نمی کرد چون در اون زمان الگوی چاقتری از خودم در ذهنم نداشتم و فکر نمی کردم چاقتر بشم ! 

      چندین بار رژیم گرفتم‌ ولی خیلی زود خسته می شدم 

      و با اینهمه تلاش برای لاغری تغییری نکردم و ولی بعد عروسی به خاطر الگوی چاق کننده ای که از قبل در ذهنم ذخیره کرده بودم یکدفعه ۱۰ کیلو چاقتر شدم 😬😬😬 

      و بعد از آن باردار شدم و در ماه های اول هر پپماه ۴ کیلو کاهش وزن داشتم و به شدت بد ویار بودم و از تمام غذا ها بدم می آمد و به زور اطرافیان فقط چند لقمه غذا می خوردم و در کل طول بارداری به زور قرص و آمپول های تقویتی که یک روز در میان میزدم کلاً ۴ کیلو اضافه کردم ! 

      دخترم در بدو تولد ۳ کیلو و ۱۵۰ گرم بود ولی بعد از ۶ روز که بردمش پیش دکتر متخصص شده بود ۳ کیلو و جزء نوزادان کم وزن بود برای همین دکتر برای خودم کلی دارو و آمپول تقویتی داد که شیرم زیاد بشود و من بعد از آن به اوج چاقی خودم رسیدم ! 

      و وقتی دخترم یک سال و خورده ای داشت برای اولین بار به دکتر متخصص تغذیه مراجعه کردم و بعد از سه ماه ۱۵ کیلو از وزنم را کاهش دادم اما به محض رها کردن رژیم تمام کاهش وزنم برگشت ! 

      و بعد از آن هم دوباره باردار شدم و دوباره دقیقاً همان اتفاقات قبلی تکرار شد تا اینکه بعد از زایمان و شیردهی به دکتر متخصص تغذیه دیگری مراجعه کردم 

       که رژیم هایش تک بعدی بود و بسیار سخت که قبل از دادن رژیم برایمان آزمایش نوشت و من و خواهرم متوجه شدیم هر دو هم کم کاری  تیروئید داریم هم کم خونی ! 😬😬😬 و دیگه چاق شدن رو حق مسلم خودمون می دونستیم ! 

      و بعد از اون همش برای خودمون غصه می خوردیم که بیخود نبوده چاق شدیم کم کاری تیروئید و کم خونی داریم ! و متابولیسم نداریم ! و من که دو بار هم سزارین کرده بودم دیگه واویلا 😅😅😅 

      خلاصه از اون روز به بعد تلاشهای ما برای لاغری به قدری زیاد شد که حتی خیلیاشون رو یادم رفته و گاهی حتی اسم بعضی از رژیمهایی که گرفتم کلی فکر می کنم تا یادم میاد ! هر روشی که فکرش رو بکنید انجام دادیم به طوری که خط اول هر رژیم رو که برامون می خوندن اسم اون رژیم رو می گفتیم و کالری تمام غذاها رو حفظ بودیم ! 

      همزمان با رژیمها انواع دارو های گیاهی و شیمیایی و دمنوش و جوشانده و پودرهای لاغری و افشره و عرقیجات و کمربند لاغری و نان جو و سویق و ورزشها و پیاده روی و … را انجام دادم 

      به جرات می تونم بگم تمامی راه های اشتباه لاغری رو به جز عمل جراحی انجام دادیم ولی هیچ نتیجه ی قابل قبولی نگرفتیم 

      و در هر کدام از این روشها بین یک تا ۱۵ کیلو کاهش وزن داشتم اما به محض رها کردن آنها کل کاهش وزنمان یا حتی بیشتر از قبل خیلی راحت و سریع کل مقداری که کم کرده بودیم بر می گشت !

      همیشه برام سوال بود که چرا اینقدر سخت و با جان کندن لاغر می شویم ولی به یک چشم به هم زدن و خیلی سریع و راحت چاق می شویم ؟؟؟ 

      و خدا رو هزاران هزار بار شکر می کنم که من رو به سمت این مسیر و استاد عزیز هدایت کرد تا جواب تمام سوالهایی که در سرم بود و تا قبل از آشنایی با استاد هیچ کس جواب درست و منطقی و قانع کننده ای برایش نداشت پیدا کردم و آگاهیم خیلی در این زمینه بالا رفت 🤩🤩🤩 

      ۴- تجربه خود از تاثیر خاطرات چاقی را در احساس ناامیدی و ترس از چاق تر شدن بنویسید. 

      خاطرات چاقی که در ذهن من ذخیره شده بود باعث می شد روز به روز از زندگیم نا امید تر بشم و به شدت افسرده شده بودم و همیشه هر راه جدیدی که می خواستم برای لاغری امتحان کنم با خودم می گفتم فایده نداره اینم مثل بقیه راه هاست 

      و از قبل می دونستم که قراره یک شکست دیگه به شکستهای بی شمار پرونده ی لاغریم اضافه بشه ! 

      و از قبل می دونستم دارم آب رو تو هاون می کوبم ! 

      و از قبل می دونستم هر چقدر تلاش کنم و لاغر کنم دوباره بر می گرده ! 

      و از قبل می دونستم وسط راه خسته میشم و ولش می کنم ! 

      و از قبل می دونستم قراره یک مدت دوباره عذاب بکشم و به نتیجه نرسم ! 

       ولی دست خودم نبودیک چیزی درونم فریاد میزد : 

      چرا نشستی و هیچ کاری نمی کنی ؟ 

      چرا دست رو دست گذاشتی که چاقتر بشی ؟ 

      پاشو تلاش کن بالاخره یک راه جواب میده ! 

      نشین بگو نمیشه اگه یک نفر تونسته تو هم می تونی ! 

      تو چیت از اونایی که لاغر شدن کمتره ؟ 

      خلاصه راحتم نمی گذاشت و نمی گذاشت بشینم و هیچ کاری نکنم ! 

      ۵- خاطرات چاقی چه احساسی در شما ایجاد می کند و فکر کردن به لاغر شدن چه حسی در شما بوجود می آورد ؟ 

      پاسخ به قسمت اول سوال یعنی خاطرات چاقی چه احساسی در شما ایجاد می کند : 

      مسلماً هیچ کس از خاطرات چاقی خودش لذت نمی برد ! 

      تمام خاطرات چاقی در ذهن من احساس خیلی بدی رو ایجاد می کنه 

      چاقی در ذهن من مساویه با : 

      حس نفرت از خودم به خاطر چاق شدنم 

      حس نفرت از تمام کسانی که راجع به چاقیم حرفی زدند و مسخره ام کردند و تحقیرم کردند 

       انزجار از خودم وقتی که خودم رو توی آینه می بینم 

      ناتوانی از اینهمه تلاش برای لاغر شدن و نتیجه نگرفتن 

      ناتوانی برای هر کاری که افراد لاغر خیلی راحت انجامش میدن ولی من نمی تونم مثل راحت نشستن و برخواستن ، پله بالا پایین کردن ، نماز ایستاده خوندن ، دویدن و پریدن و تحرک سبک و راحت و … 

      محدودیت در انجام خیلی کارهایی که آرزوی انجامشون رو دارم ولی به خاطر چاقی نمی تونم 

      ترس از چاقتر شدن 

      ترس از دیده شدن چاقیم توسط دیگران 

      ترس از اینکه کسی بخواد راجع به چاقیم اظهار نظر کنه 

      خجالت کشیدن از قرار گرفتن در جمع دوستان و آشنایان و فامیل و …

      کمبود اعتماد به نفس در برابر جمع 

      حسرت پوشیدن لباس های مورد علاقه ام 

      حسرت رفتن به استخر بادی که محدوده وزنی ۷۵ کیلو رو داشت و من آرزو داشتم یک بار دیگه بتونم برم 

      حسرت دویدن که از بعد زایمان سومم اصلاً نمی تونم 

      حسرت رفتن به استخر 

      حسرت بالا رفتن از کوه و … 

      حسرت رفتن به شهر بازی که از بچه گی به دلم مونده بود 

      حسرت شرکت در مهمانی ها بدون ترس و نگرانی 

      حسرت خوردن یک وعده غذا بدون ترس از چاق تر شدن 

      نا امیدی از ادامه ی زندگی در شرایط چاقی 

      نا امیدی از لاغر شدن 

      افسردگی از وضعیت زندگی با چاقی 

      بیماری هایی که به واسطه ی چاقی برام ایجاد شده مثل کمر درد و پا درد و کبد چرب و … 

      پاسخ به قسمت دوم سوال یعنی :

       فکر کردن به لاغر شدن چه حسی در شما بوجود می آورد ؟ 

      فکر کردن به لاغری خیلی حس عالی و خوبی داره برام لاغری همه ی چیزهای خوب رو با خودش داره 

      وقتی به لاغری فکر می کنم احساسم عالی میشه 

      شور و هیجان از انجام کارهایی که در زمان چاقی نمی تونستم انجام بدم مثل : 

      پوشیدن هر لباسی که تن مانکن می بینم با هر مدل و رنگی که دوست دارم بدون نگرانی از اینکه آیا این لباس چاقترم می کنه یا نه ! 🥰🥰🥰

      وقتی لاغر بشم اعتماد به نفسم به شدت بالا میره و همه ی وجودم میشه حس توانستن 😍😍😍 

      امید به زندگی در من بیداد می کنه 🤩🤩🤩

      توانایی من در انجام تمام کارهام خیلی بالا میره و هر کاری بخوام می تونم بکنم 😍😍😍

      حس عشق به زندگی و ادامه ی آن با تناسب اندام 😍😍😍 

      حس عشق به اندام زیبا و متناسبم 🤩🤩🤩 

      حس سبکی و راحتی از اندام بدون چربی 😍😍😍 

      حس پرواز 😍😍😍 

      حس بالا رفتن غرور به خاطر اندام زیبا 🤩🤩🤩 

      فکر به لاغری به قدری من رو به وجد میاره که انگار وقتی به لاغری فکر می کنم و فکر می کنم وقتی لاغر بشم چه کارهایی می تونم بکنم خیلی حس خوبی پیدا می کنم 😍😍😍

      با فکر کردن به لاغری به حدی خودم رو توانا می بینم که انگار وقتی لاغری بیاد یعنی همه چیز اومده ! 🤩🤩🤩 

      به قدری که فکر می کنم لاغر شدن اولویت اول زندگیمه 

      من تا قبل از این فکر می کردم چیزهای دیگه ای اولویت اول زندگیم باشن اما الان که خوب فکر می کنم می بینم من اگر به تمام آرزوهام برسم ولی لاغر نباشم اونقدر برام مهم نیست که وقتی به لاغری برسم ! 

       یعنی من همه ی آرزوهای زندگیم رو بعد از رسیدن به لاغری می خوام ! 

      یعنی من می خوام تمام چیزهای قشنگ دنیا رو با لاغریم و در زمتن لاغریم تجربه کنم ! 😍😍😍 

      من این بار لاغر شدنم حتمیه 🥰🥰🥰 

      من این بار لاغر میشم و لاغر می مونم 💝💝💝

      چون من دارم لاغری رو یاد می گیرم 🧠🧠🧠

      وقتی ذهن ما چیزی رو یاد بگیره دیگه فراموشش نمی کنه 

      لاغر شدن زیبا ترین و عالی ترین حس دنیاست 🥰🥰🥰 

      من لاغر میشم و تمام چیزهایی که چاقی از من گرفته بود رو ازش پس می گیرم 💪💪💪 

      لاغر شدن حق مسلم منه ! 😊😊😊 

      من به زودی شگفتی ساز میشم و عکس متناسبم به آلبوم شگفتی سازان دوره اضافه میشه و در لایو مشترک با استاد شرکت می کنم و مثل استاد میشم الگوی افراد چاق 😍😍😍 

      من عاشق لاغر شدنم 😍😍😍 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار مه تاب
      1400/04/06 13:28
      مدت عضویت: 1061 روز
      امتیاز کاربر: 354 سطح ۱: کاربر مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,711 کلمه

      سلام همگی دوستان

      گام هفدهم خاطرات چاقی و لاغری:

      ما به طریقی که چاق شدیم باید متناسب بشیم تا این تناسب ماندگار و بدون بازگشت بشه چون همه ما تجربه چاق شدن بدون بازگشت را داریم و نتونستیم کاهش بدیم پس به همین ترتیب ما میتونیم متناسب بشیم و متناسب بمونیم!

      بهترین راه اینه که مسیری که رفتیم را برگردیم پس از طریقی که چاق شدیم این بار متناسب میشیم و تا همیشه هم متناسب میمونیم!

      یکی از موضوعاتی که نقش مهمی در عملکرد ما داره خاطرات ما هستن، محل ذخیره خاطرات ذهن ماست و ما در طی زندگی روزمره احساساتی که در ما ایجاد میکنه را به عنوان خاطره ذخیره میکنیم یعنی شما در طی روز بی نهایت تصویر را می‌بینید اما فقط تصاویری در ذهن شما ذخیره میشه که تغییر احساسی در شما ایجاد کنه! 

      نکته مهم تاثیری است که این خاطرات در زندگی روزمره ما و رفتار ما میذاره!

      اگه به رفتارتون توجه کنید میتونید تاثیر خاطرات را در تعیین رفتارتون ببینید اول اینکه مغز ما با توجه به اطلاعاتی که بهش دادیم همیشه عمل میکنه یعنی اگه درباره موضوعی اطلاعات اشتباه بهش داده باشید هربار بخواین درباره اون موضوع تصمیمی بگیرید مطمئن باشید که تصمیمتون اشتباه خواهد بود مغز ما به تنهایی توانایی فکر کردن و تصمیم گیری نداره و فقط با اطلاعاتی که ما از طریق شنیده ها و تجربیات بهش دادیم عمل میکنه و در واقع اون ها را مرور میکنه و تصور می‌کنیم که داریم فکر میکنیم اما در واقع داریم اطلاعات قبلی را مرور میکنیم. مثل اینه که دفتر خاطراتت را ورق بزنی خب این اطلاعات از کجا اومده؟ خودت اون ها را ثبت کردی از طریق شنیده ها دیده ها گفتگو با دیگران، تجربیاتی که داشتی این ها همه منابعی هستن که خاطرات در اون ها شکل میگیره!

      مثال: اگه سالها قبل شنیده باشی ک فلانی را برای کار خلاف دستگیر کردن و امروز بهت بگن فلانی میخواد بیاد خونه شما یا میخواد با شما ارتباط داشته باشه یا میخواد بیاد خواستگاری فرزند شما، شما اولین چیزی که درباره اون فرد به ذهنت میاد و احتمالا دربارش حرف میزنی سابقه خلافکار بودنشه و هر تصمیمی بخوای بگیری راجب اون فرد با توجه به خلافکار بودنش میگیری و قضاوتش میکنی، مثلا میگی چون این فرد خلافکاره اصلا صلاح نیست که ما باهاش ارتباط و رفت و آمد داشته باشیم، نباید باهاش دوستی داشته باشیم و خیلی نباید های دیگه چون خاطره ای که شما در ذهنت از اون فرد داری این تصمیمات را به شما تحمیل میکنه👍

      اما در واقعیت طی این همه سال اون فرد خیلی تغییر کرده و اصلأ اون آدم سابق با اون رفتار آزار دهنده نیست اما ذهن شما بر اساس خاطره ای که از اون فرد داره دربارش قضاوت میکنه!

      اگه در یه شهری اتفاقی برامون افتاده باشه وقتی اسم اون شهر بیاد تمام خاطراتش برامون مرور میشه و حس بد میگیریم و تمام تصمیماتمون درباره این شهر بر اساس خاطراتمون شکل میگیره!!!

      حالا نقش خاطره در چاق تر شدن ما چیه؟ و چطور میتونیم از اون برای متناسب شدن استفاده کنیم؟

      هر انسانی نسبت به مواد غذایی که مصرف میکنه یک سری اطلاعاتی در ذهنش ذخیره داره و همیشه در برخورد با اون مواد غذایی بر اساس اطلاعات قبلیش تصمیم میگیره و رفتار میکنه، مثلا در کشور ما قورمه‌سبزی غذای سنتی و مورد علاقه خیلی ها معرفی شده وقتی این اطلاعات را به ذهنت میدی باعث میشه که هر وقت فرد با قورمه‌سبزی مواجه میشی اون را فرصتی برای لذت بردن طلقی کنه و خود به خود یه مقدار بیشتر میخوره در صورتی که اگه همین قورمه‌سبزی را به یه فرد غیر ایرانی پیشنهاد کنیم شاید اصلا حاضر نباشه تست کنه که ببینه چه مزه ای میده، ممکنه از رنگش خوشش نیاد، از بوش خوشش نیاد، حالا به دلایلی که خودش میدونه، هر انسانی با توجه به فرهنگ و رسم و رسومات و سلیقه منطقه ای که زندگی میکنه نسبت به بعضی غذاها اطلاعات بیشتری را ذخیره میکنه مثلا شما نسبت به ماکارونی اطلاعات خیلی کمتری ذخیره داری تا قورمه‌سبزی چون درباره قورمه‌سبزی خیلی بیشتر صحبت شده و کلی پیشینه خانوادگی و رسم و رسومات را به همراه خودش داره پس طبیعیه که ذهنت بر اساس خاطره ای که شما نسبت به مواد غذایی داری واکنش های متفاوتی بده!

      حالا مسئله ای که در افراد چاق وجود داره ولی در افراد متناسب وجود نداره یا خیلی کمرنگه اینه که افراد چاق درباره خیلی از غذاها اطلاعات کاذب در ذهن خودشون ذخیره کردن😆 اطلاعاتی که مربوط به لذت و تفریح میشه و چون این اطلاعات با احساس ما درگیری پیدا میکنه باعث میشه که فرد چاق نسبت به خیلی از غذاها هیچ کنترلی نتونه روی خوردنش داشته باشه!!

      حالا چطور این اطلاعات کاذب را در ذهنمون ذخیره میکنیم؟ به این شکل که برای مواد غذایی سناریو نویسی میکنیم در ذهنمون مثلا برای ته دیگه میگیم وای نگو که داغونم کرده ته دیگه ماکارونی 🍝 آخ اخ سیب زمینی گذاشته باشی حسابی هم سرخ شده باشه چه حالی میده!!! خب وقتی این اطلاعات درباره ته دیگ در ذهنت باشه طبیعیه که وقتی باش مواجه میشی نمیتونی خودت را کنترل کنی و تا تهش را میخوری و جالبم اینه که میگی کلی روغن داره چقدرم ضرر داره هی از معایبش میگی ولی همینطور هی میخوری!!! 

      یا مثلاً آبگوشت، آخ آخ نگو آبگوشت که دیوونه میشم گوشت تازه گوسفندی باشه و چند تا سیب زمینی و با ادویه خوب بذاری تو دیگه سفالی از شب تا صبح رو شعله باشه و حسابی جا بیفته با نون سنگک خوردنش حال میده هااااا، در این شرایط چطور میشه انتظار داشت فرد به اندازه نیاز بدنش غذا بخوره!!!!؟؟؟؟

      خیلی وقت ها بخاطر این اطلاعاتی که برای غذاها ذخیره کردیم هی میگیم که من اشتهام خوبه و خیلی افراد چاق هم یک دلیل چاقیشون را اشتها میدونن و جوری بیان میکنن که انگار یه برنامه ریزی بوده که از طریق فلش به اون ها منتقل شده و خودشون اصلا در شکل گیری اون نقشی نداشتن😅

      دوستان اشتها فقط یک واکنش ذهنی نسبت به مواد غذاییه که خودمون ایجادش کردیم، اشتها ناشی از خاطراتیه که ما در ذهنمون نسبت به مواد غذایی داریم!!!

      حتی اون هایی که ادعا دارن وقتی عصبی میشن بیشتر میخورن، اون ها هم بخاطر خاطراتی هست که این حالت را تقویت میکنن در خودشون از بس شنیدن یکی از واکنشهای انسان در مواقع عصبی بودن، خوردنه!!!! این فرمول در ذهن ان ها شکل گرفته و هر وقت عصبی میشن پرخوری میکنن و عوامل عصبانیت هم که تا دلت بخواد وجود دارن دیگه خودتون حدس بزنید چه اتفاقی رخ میده!!

      اگه میخوای متناسب بشی و تا ابد متناسب بمونی باید ارتباط بین خوردنت و خاطرات قبلی را از بین ببری ، باید به جایی برسی که مثل افراد متناسب بدون توجه به خاطرات مربوط ب مواد غذایی بتونیم غذا بخوریم!

      از افراد متناسب سوال کنید اون ها هیچ واکنشی نسبت به غذاها ندارن یعنی اینطور نیستن که نسبت به بعضی غذاها خیلی زیاده روی در خوردن داشته باشن، ممکنه بعضی غذاها را دوست داشته باشن با بیشتر دوست داشته باشن خب این طبیعیه چون سلیقه ها متفاوته اما همون غذایی هم که خیلی دوسش دارن به اندازه نیاز بدنشون مصرف میکنن و اونوقت رفتار اون ها را مقایسه کنید با رفتار خودتون!!!!

      باید رفتارت نسبت به مواد غذایی را مورد توجه قرار بدی به وضوح برات مشخص میشه که رفتارت بر اساس چه خاطره یا اطلاعاتی داره صورت میگیره!

      ما بعضی از غذاها را زیاد میخوریم چون با فرهنگ ما و آداب و رسوم ما در ارتباطه بعضی از غذاها را بخاطر باور های مذهبیمونه که میخوریم مثلا سیر شدی و یه غذای نذری میارن و خیلیامون تصورمون اینه که تبرک داره و باید بخوریم اما غذای اضافه برای بدن واقعاً اضافس و مهم نیس چه عنوانی میخوای بهش بدی، بعضی غذاها هم برای شرح حالتی که براش داریم بیشتر میخوریم اون سناریویی که تو ذهنمون درباره اون غذا ساختیم یعنی خیلی براش توضیحات داریم!

      برای متناسب شدن باید بتونی این خاطرات را کمرنگ کنی باید آگاه باشی که بر اساس خاطرات خودت غذا نخوری چون نتیجه اش در جسم شما کاملا مشخصه! پس هر وقت با غذا روبرو شدی سعی کنید بهش فکر نکنید و برای چگونه خوردن اون هم نقشه ذهنی نکشید!

      بدن شما بر اساس اموزش هایی که در ذهن داری شکل نمیگیره بلکه بر اساس عمل و رفتاری که داری شکل گرفته!!

      سوالات:

      ✳️شباهت عملکرد من با این گفته ها: حالا که فکر میکنم من این خاطرات را نسبت به پیتزا دارم و خیلی عاشقش بودم و اسم یه سری آدما و یه سری مراسما که برام یادآوری میشه به یاد پیتزا و خوشمزگی و بزرگی پیتزا میفتم و خیلی بیشتر میخورم ولی همیشه وقتی توی مسیر لاغری بودم با دو برش پیتزا سیر شدم این تجربه را سه سال پیش هم که تو دوره بودم داشتم که با دو برش سیر شدم و دیگه میل نداشتم و نخوردم! واقعا مواد غذایی همیشه هست دلیلی نداره انقدر به جسممون فشار بیاریم تا بیشتر بخوریم!

      ✳️خاطره چاقی و چاقتر شدن: راستش من رژیمی را به خاطر میارم که محدودیت زیادی داشت و همچنین یه سری خاص خوری هایی تحت عنوان پاکسازی که واقعا عذاب بود و خانواده منو به گوسفند تشبیه کردن که من که غذا نمیخوام برم توی باغچه بچرم و بعد از اینکه رژیمم تموم شد همه اون وزن کم شده برگشت و حتی بیشتر چون من دیگه نسبت به غذاها هیچ محدودیتی نداشتم فقط دلم میخواست بخورم که یه وقت دوباره محدود نشم توی خوردن!

      ✳️تاثیر خاطرات چاقی در احساس ناامیدی و ترس چاقتر شدن: واقعا وقتی ادم رژیم میگیره و برمیگرده همش فکر میکنه مشکل از خودشه و میخواد بقیه رژیم ها رو امتحان کنه و وقتی بازم نتونه خاطرات چاقی و شکست بیشتری در ذهنش می‌سازه و موجب چاقی بیشتر میشه منم واقعا دیگه وقتی چندتا رژیم را امتحان کردم اصلا دلم نمیخواست دیگه رژیمی را امتحان کنم و میگفتم همینطوری هم خوبم تا اینکه بالاخره به راه درست دوباره برگشتم و موفقیتم حتمیه😍🥰

      ✳️خاطرات چاقی  چه احساسی ایجاد میکنن و فکر کردن به لاغری چه حسی؟!: خاطرات چاقی فقط حس نشدن و ناامیدی و بی عرضه بودن را به ما القا میکنن ولی فکر کردن به لاغری و متناسب شدن باعث شور و شعف و انگیزه و اشتیاق میشن و همچنین پوشیدن لباس های زیبا که هر کدوم اراده کنی ادازه ات هست و به راحتی میخری و در همه جا میدرخشی من لاغری را در لباس عروس زیبا و خوشگل میبینم که همه از دیدنم در هیجانن و من مثل ماه در مجلس میدرخشم🥰

      مه تاب درخشنده و زیبا و فوق متناسب🤩✨

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار faridehhasani5455
      1399/12/24 22:23
      مدت عضویت: 1614 روز
      امتیاز کاربر: 23378 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,100 کلمه

      ‌گام ۱۷

      سلام دوستان و استاد عزیز وقت بخیر

      دقیقا تو ذهن من هم تصاویر شکست و چاق شدن های مکرر ثبت شده،شاید من ۳۰ بار رژیم های سخت گرفته باشم از ۱ کیلو تا ۳۰ کیلو وزن کم میکردم به محض اتمام رژیم وزنم مثل عقربه ساعت برمیگشت سرجای اولش و روز از نو دوباره شروع میشد و من بدنبال یه رژیم دیگه ای بودم،
      من هنوز فایلو گوش نکردم فقط چند خط اول مقاله رو دارم میخونم،به چه نکته مهمی اشاره کردید استاد ،در اینکه شکی نیست که من تصویر چاقی از خودم داشتم و هنوزم کامل از بین نرفته و دارم ، ولی اینکه تصویر های شکست های متفاوت از من قدیم ،مثل دیوار خرابی ،باعث میشه ،جلوی رفتن منو بسمت هدفم بگیره و سرعت منو کند کنه ،این چند مدت که من احساس میکردم سایزی کم نکردم با اینکه در دوره هستم ولی منفی بافم مدام بهم میگفت دیدی تو بیشتر از سایز ۴۲ نمیتونی کم کنی،،مدل بدنت اینجوریه ووووووو 
      و منم گاهی احساسم بد میشد و شاید بعضی اوقات تسلیم حرفاش میشدم ،، با اینکه من همچنان در مسیر هستم و خواهم بود،الان که این مطلبو عنوان کردید با خودم فکر کردم ،گفتم فریده تو حداقل ۳۰ بار رژیم گرفتی و وزن کم کردی و مجدد برگشته ،حالا فریده قبلی یک خانمیه با یک عالمه تصویر شکست که تا میخواد و تصمیم میگیره که لاغر بشه ،لاغر میشه ولی مجدد چاق میشه 
      ،پس این یک کدی در وجود منه که منو تا مرحله ۳۰ کیلو کم کردنه هم میبره ولی تو اون وزن نمیمونه ،براش استیبل بودن در وزن پایین تعریف نشده ،حالا باید روی این باور قوی کار کنم ،که عزیز من ،اون شخصیت قدیمت بود،الان تو هیچ ربطی به گذشته ت نداری،اون روش ها اشتباه بودن،فقط روی جسم من کار میکردن ولی الان دارم ریشه هارو ترمیم میکنم ،و انقدر با خودم صحبت کنم که مسیر ذهنیم بسمت تناسب اندام و موندگاری در لاغر شدن بمونه ،،یعنی من یک تصویر چاق از خودم دارم و یک تصویر شکست که هر دو بهم وصل هستند،به محض اینکه شروع به لاغر شدن میکنم و یه مدتی ازش میگذره کد دوم شروع به فعالیت میکنه ، مثل مین یا بمبی که منفجر بشه و یه باور دیگه ای که در خودم شناسایی کردم ،اینه که من فکر میکنم و حتما باور هم دارم که لاغری از من خیلی فاصله داره و ذهنم مرتب به من میگه حالا حالا طول میکشه تا تو به سایز ۳۸ برسی و من خودمو تو این سایز خیلی دور میبینم،انقدر دور که مثل یه مورچه دیده میشم و باید روی این مسئله هم کار کنم که قرار نیست یه تایم طولانی زمان ببره،کافیه من فقط انتخاب کنم که لاغر و متناسب باشم،یعنی اینهمه تو دوره هستم که فقط قوی و محکم بخوام، که لاغر بشم،بدلیل اینکه سالها پیش برای من لاغر بودن خطرناک تعریف شده و من هنوز از ته وجودم نپذیرفتم که میتونم لاغر بشم، بقول یکی از اساتیدم در کلاس علم ثروت میگه ،بچه ها اینهمه که شما تو دوره هستید فقط مال اینه که شما انتخاب کنید ثروتمند باشید چونکه قبلا ثروتمند شدن برای شما خوب تعریف نشده و شما پذیرفتید که ثروتمند نباشید و ترسیدید،الان هم فقط کافیه من قانع بشم که لاغر شدن خیلی بهتر از چاق بودنه ،نیازی به زمان خیلی زیاد نیست، و باید در این مسیر بمونم تا بتونم ذهنیت های جدیدی بسازم که به لاغر شدن من رضایت بدن و من آزاد و رها بشم از تمام آنچه به من آموختند،انگار دست و پای منو به زیر قایقی بستن و با شناسایی هر کدوم از فرمول های مخرب ،بندی و زنجیری از دست و پای من باز میشه و اون زمانیکه همه زنجیرها باز بشن تازه من آزاد میشم و میتونم بیام بسطح آب و نفسی تازه کنم،

      ،شنیدن ،گوش دادن و فهم و درک این مطالب هم تکامل میخواد،شاید این فایلو یا بعضی از فایلهارو من چندین بار پارسال تا الان گوش کردم ولی چونکه الان جور دیگه ای درکشون میکنم یدفعه یه کدی تو ذهنم باز میشه و یه قدم جلوتر میرم ،خب الان هم که ۱۳ ماهه در حال گوش کردن و ساختن جاده سلامتی و تناسب هستم ،در حال ثبت خاطرات لاغری هستم ،پس با موندن در مسیر ،،خاطرات لاغری من بیشتر وبیشتر میشه و جای خاطرات چاقیه منو پر میکنه ،گاهی وقتی به چاقی قبلی خودم فکر میکنم احساس میکنم کیلومتر ها از اون موقعیت دور شدم ،

      واقعا با مطلع شدن پروسه لاغری با ذهن به آرامش بیشتری میرسم و مطمئن تر میشم که من در مسیر درست هستم و بلخره به هدفم میرسم و این بمن آرامش میده،

      خاطرات چاقی زیادی دارم که حتی فکر کردن بهشون هم ناراحتم میکنه که چه مسیر دلهره آوریو طی کردم و هم خوشحالم که دیگه خبری از اون خاطرات زشت وجود نداره و خیالم راحت میشه ،،بدترین خاطره من ،تنفر خودم از خودم بود که سالها در کنار خودم لذت نبردم ،اصلا خودمو دوست نداشتم و زمان هاییکه چاقتر میشدم حتی به خودم نگاه هم نمیکردم و بیشتر ناسزا بود و بد وبیراه و نق و گلایه به خدا و پدر ومادرم وشکایت ،در خانواده و فرهنگ اون موقع ما ،ارزش آفرینی روی مواردی بود که من از اونها بی بهره بودم، دختر در خانواده ما باید سفید،قد بلند،زیبا،چشم درشت،خوش هیکل،تحصیل کرده ،هنرمند ووووو میبود که من در خیلی هاش کمبود داشتم پس از بچگی احساس ارزشمندی نمیکردم ،پس هم چاق بودم هم عزت نفسم تخریب شد که در پی اون اعتمادبنفسمم پایین اومده بود،وقتی تصویر قشنگ و توانمندی از خودم نداشتم ،شکستم حتمی بود،چاقی من بمن خیلی آسیب زد،خجالتی شدم،غمگین بودم،اجازه میدادم همه بهم توهین کنن ،لباس های قشنگی نمیتونستم بپوشم که اونم خودش پروسه دردناکیو داشت ،سنمو بالاتر نشون میداد،سرزنش میشدم،مسخره میشدم ،احساس میکردم کسی از من خوشش نمیاد،حرفی برای گفتن نداشتم و میتونم تا چندین صفحه از خاطرات بدش بگم ،

      تنها چیزی که در وجود من نبود امیدواری در ثبات وزنم

      دیگه برام طبیعی شده بود رژیم ،ورزش، کم کردن وزن و مجدد چاقی ،ترس از خوردن اذیت کننده بود،خلاصشو بگم زندگی نکردم ،

      خاطرات چاقی احساس بد بودن،کافی نبودن،زشت بودن،خپل بودن،بی مزه بودن،تنبل بودن،دوست نداشتنی بودن،گنده بودن،پیر بودن،مشخره شدن،تخریب شدن،کوچیک شدن ،حال بد ،بیماری،پادرد،کمردرد،دیسک کمر،بی تحرکی،پرخوری،بدترکیب بودن،خجالتی بودن،بی اعتمادبنفس بودن،عزت نفس داغون ،طرد شدن،تنها شدن،لباس تنگ،لباس تیره،فقط شلوار وفقط شلوار ،پنهان کردن،گذاشتن کوسن مبل روی برآمدگی شکم،پنهان شدن پشت آدم ها برای عکس گرفتن،فرار از آینه ووووووو

      و فکر کردن به تناسب اندام با بدن سفت یعنی ،حال خوب،احساس خوب ،کوچیک بودن،تند و فرز،چابک بودن،قشنگ بودن،لباس رنگی،لباس کوتاه،دامن کوتاه،شلوارک،سفرهای خاطره انگیز،خیال راحت،اجتماعی بودن،اعتمادبنفس بالا،عزت نفس قوی،دوست داشتنی بودن،توانمند بودن،خوردن زیبا و با کلاس،عکس گرفتن،خندیدن،شاد بودن،آرامش،برنده بودن،سلامتی،جوانتر شدن،با مزه بودن،پر تحرک بودن،سبک بودن،زیبایی،کافی بودن،احساس قدرت،امیدواری و لذت و تفریح با خیال راحت  

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 4 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار من میتوانم
      1399/12/20 03:06
      مدت عضویت: 1535 روز
      امتیاز کاربر: 8998 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 797 کلمه

      خاطرات
      با سلام 🤩.اول میخوام درباره ی نقش خاطرات در زندگی بنویسم و بعد ارتباط چاقی و خاطرات رو شرح بدهم و سپس به تاثیر خاطرات در لاغری بپردازم..
      بعد ،برداشتم از متن قبل از فایل ، و در آخر خلاصه ای از نکات مهم فایل که برای من اهمیت دارند،رو مینویسم‌.

      گام اول : تاثیر خاطرات در زندگی :           
      همه ی تصمیمات ما در زندگی،اهدافی که تعیین میکنیم بهشون برسیم،آرزوهامون و خیلی چیزهای دیگه تحت تاثیر خاطرات ما هستند .چون برای مثال برای انتخاب شغل ،ما از خاطراتی که از حرف های اطرافیان،رسانه ها و… در مورد شغل های مختلف داریم،شغل ایده آل مون رو انتخاب میکنیم مثلا یک نفر به پزشکی و شخص دیگر به هنر علاقه نشون میده..این اختلاف میتونه حتی بین افراد نزدیک یک خانواده مثلا خواهر و برادر ها هم اتفاق بیوفته..بستگی داره که تعاریف و خاطراتی که از شغل های مختلف شنیدند ،چه اثری روی آنها گذاشته و باعث لذت شون شده یا ترس شون……
           گام دوم: ارتباط چاقی و خاطرات
      به همین ترتیب وقتی خاطرات روی جزییات زندگی ما هم   
      اثر بخش هست بنابراین روی جسم هم خودش رو نشان میدهد. وقتی که سال های زیادی چاق باشی،حتی اگر قبلا متناسب بوده ای،اما الان تصویر یک جسم چاق در ذهنت ذخیره شده است.این خاطره ی تصویری،نقشه ی ذهن برای هدایت جسم است و با هربار روی ترازو رفتن،خودت را تحقیر کردن و کوچک شمردن،احساس بد داشتن این تصویر ،چاق و چاق تر میشود و بعد از مدتی میبینی که به تصویری که مدت ها قبل ساخته ای ،رسیده ای …   
      خاطرات چاقی باعث میشه خودت رو اسیر سرنوشت بدونی،خاطرات چاقی باعث میشه اهمیتی برای خودت قائل نباشی و وقتت رو به بطالت بگذرونی ،خاطرات چاقی،افکار منفی رو تقویت میکنه ،خاطرات چاقی باعث میشه همه چیز و همه کس از خودت برات اهمیت بیشتری داشته باشه..  
      گام سوم : خاطرات و لاغری 
      با توضیحات بالا،خیلی واضح است که برای تغییر وضعیت جسم باید خاطرات تصویری ،تغییر کنند..سیستم تغییر این تصاویر بر پایه ی تکرار کردن و مداومت داشتن بنا شده است.جالب است که تصویر اصلی و نقشه ای که خداوند برای جسم ما تعیین کرده ،متناسب بودن است ‌‌.اما ما با خاطرات اشتباهی که به ذهن خود داده ایم،باعث تغییر شرایط جسم از حالت اصلی به یک حالت غیر اصل و توهمی شده ایم …و انقدر تکرار و استمرار در این حالت قلابی داشتیم که آن را باور کرده و طبیعت جسم خود میدانیم…   
      باید خاطره های متناسب شدن ایجاد شوند…
      خاطرات متناسب شدن به شما احساس خوب میدهند،باعث نشاط شما میشوند..تصاویر متناسب شدن باعث میشوند که شما خودتان را با ارزش و لایق بهترین ها بدانید..ایجاد خاطرات متناسب شدن است که باعث میشود انتخاب کنید چگونه زندگی کنید ….    
      برداشت من از متن استاد:
      خاطرات و احساس :
      خاطرات خیلی مستقیم احساس ما را تحت تاثیر قرار میدهند و خیلی سریع وقتی که خیلی خوشحالیم میتونه با یادآوریِ یک خاطره ی بد،احساس ما را تغییر بدهد و برعکس.
      شکل گیری خاطرات لاغر نشدن و شکست:
      این اتفاق با تکرار رژیم ها و روش های مختلف لاغری افتاده و باعث نهادینه شدن فرمولِ خطرناکه ” من هرکاری کنم لاغر نمیشم” ،شده …
      خبر خوب این است که لاغری باذهن یک راه مطمئن برای ایجاد خاطرات جدید و لاغر کننده است که چون آگاهی تازه ای است باید تکرار شود تا نقشه ی جدید ذهن به سمت متناسب شدن ترسیم بشود.

      فایل صوتی:
      نکات 🌞:
      ۱.همونطوری که تونستیم با ذهن مون چاق بشیم ،خیلی راحت تر از اون میتونیم به کمک ذهن ،متناسب بشیم تا برای همیشه متناسب باقی بمانیم.🤩
      ۲.محل ذخیره ی خاطرات : ذهن / خاطراتی که باعث تغییر احساس شوند ،ذخیره می‌شوند.
      ۳.تاثیر خاطرات در ارتباط ما با دیگران: 
      مثال: اگر رفتار بدی از یک شخصی ببینیم ،ممکنه که از افراد شبیه به اون شخص هم بدمون بیاد..
      یا وقتی قبل از اینکه کسی رو ببینیم تعاریفی از اون بشنویم با استفاده از همان اطلاعات آن فرد را قضاوت میکنیم..
      ۴.خاطرات ما از غذاها در زیرمجموعه ی خاطرات چاق کننده قرار میگیرد…
      باید از این به بعد هنگام غذا به خاطراتی که از آنها داریم،اهمیتی ندهیم…
      مثال: مزه ی یک مدل پفک باعث میشه من یاد خاطرات خوب اردوهای مدرسه بیفتم و احتمالا در مقدار مصرف و تشخیص مقدار مورد نیازم دچار اشتباه بشوم.
      ۵.اشتها ،یک واکنش ذهنی به خاطراتی که از غذاها ایجاد کردیم…
      ۶.درس این جلسه: از بین بردن ارتباط بین غذاها و خاطراتی که از آنها در ذهن خود از قبل ذخیره کرده ایم….
      با مد نظر قرار دادن رفتار یک هفته ای خودت میتونی تاثیر خاطرات در خوردن های خود را مشاهده کنید.
      ۷.تبدیل آموزش ها به عمل ،باعث تغییر شرایط جسمی میشود.
      تمرینات:
      شماره ۳ : 
      برای من خاطرات چاقی همیشه یادآور این موضوع هستش که خیلی ضعیف هستم وقتی نمیتونم جسمم رو عوض کنم چطور میتونستم شرایط بیرونی رو تغییر بدم؟؟؟
      بنابراین همیشه در حال تجسم خودم در حالت متناسب و خیلی قوی بودم و راحت تر بودم که با این تصاویر تا همیشه تنها بمونم…موقع غذا خوردن اما همه ی این تصاویر کنار میرفت و بعدش دوباره پدیدار میشد…

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 4 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فاطمه سادات
      1399/12/15 23:14
      مدت عضویت: 1695 روز
      امتیاز کاربر: 3766 سطح ۴: هنرجوی مبتدی

      نشان های دریافت شده

      سطح مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 3,874 کلمه

      سلام .
      تمرین ۱
      شباهت عملکرد من با محتوای نوشتاری .
      محتوای نوشتاری حول محور خاطرات میچرخید . خاطرات ، تصاویر ثبت شده در ذهن ما هستند که بعد از تجربه کردنِ اتفاقات در ذهن ما ایجاد میشود .
      عملکرد من هم در مورد خاطرات چاقی و لاغر نشدن دقیقا مشابه بود با آنچه در متن نوشته شده بود .
      در ابتدای تولدم من نمیدانستم چاقی چیست بنابراین اولین خاطرات چاقی من برمیگردد به کلاس پنجم روزی که رفتم روی ترازو و وزن من ۴۰ کیلو بود و خواهر دوقلویم زهره ۳۶ کیلو . خواهر سومم که حدودا ۷-۸ سال از ما بزرگتر بود و آن زمان که حدودا ۱۸ ساله بود و وزن ۸۰ کیلو داشت اولین جرقه های چاق شدن را در ذهن من زد و به من گفت من هم هم سن تو بودم کلاس پنجم ۴۰ کیلو بودم تو هم مثل من چاق میشی . ولی زهره لاغره . در حالیکه من فقط ۴ کیلو از زهره چاقتر بودم . اما تصاویر چاقی در ذهنم نقش بسته شد و خواهرم مدام به من میگفت تو چاقی و زهره لاغر .
      باور کنید تا سن ۳۴ سالگی من همیشه از زهره چاقتر بودم و از وقتی متحول شدم و خودم را باور کردم از زهره لاغرتر شدم . برگردیم به دوران چاقی . من در سن ۱۵ سالگی ۵۸ کیلو بودم و زهره ۵۶ کیلو یعنی فقط ۲ کیلو از زهره چاقتر بودم ولی همچنان اسم چاقی روی من بود و اسم لاغری روی زهره .
      خواهر سومم نزدیک ازدواج کردنش بود و تصمیم به رژیم گرفت و من هم با او شروع به رژیم گرفتن کردم . او تلاش بسیار کرد و وزن خود را از ۸۰ به ۶۳ رساند اما اکنون که یاد ان زمان می افتد میگوید نمیدانم چطور به ۶۳ رسیدم در حالیکه خیلی رنج نکشیدم و خودش میگوید چون میخواستم ازدواج کنم انگیزه ی لاغر شدن داشتم و من هم حدودا ۵۵ کیلو شده بودم ولی همچنان خودم را چاق میدانستم . من تصورات چاقی را در خودم به خوبی به یاد دارم وقتی که می گفتم وای من الان که ۱۵ سالمه و وزنم فلان هست ۳۰ سالم بشه چقدر میشم . من خیلی چاق میشم حتی بعد از ازدواجم به خوبی یادم می آید یک تصویر زن فوق العاده چاق فکر کنم ۴۰۰ -۵۰۰ کیلویی بود و داشت میرقصید و من تصویر او را برای جاریانم فرستاده بودم و میگفتم من این شکلی میشم در آینده . اون زمان ۹۰ کیلو شده بودم و اوج چاقی من بود و حتی جمله ی آخر قبل از اشنایی با تناسب فکری که به خواهر سومم گفتم این بود که ما چاق به دنیا اومدیم چاق زندگی کردیم و چاق خواهیم مرد و در اوج ناامیدی با تناسب فکری آشنا شدم و دنیایم شدیدا متحول شد . افکارم اشتیاقم احساساتم از من فاطمه ای دیگر ساخت .
      فاطمه ای که دیگر به نمی توانم فکر نمیکرد . فاطمه ای که به توانایی خود ایمان آورده بود ‌.
      باز هم به قبل برمیگردم بله من چندین بار رژیم گرفتم و هربار سختی لاغر شدن به من وارد میشد و این سختی باعث شکست روشهای لاغری بود . این سختی در ظاهر نبود . در ذهن بود . چون کارهای بیرونی اصلا سخت نیستند سختی آنها فقط در ذهن است . تصور ذهنی ما کاری را سخت نشان میدهد . احساس بد ما موقع انجام دادن هرکاری و از جمله رژیم دقیقا باعث سختی مسیر میشد . من مسیر را تاریک میدیدم و دیگر ادامه نمیدادم . از طرفی من به ذهنم ایمان دارم اتفاقا تاریک شدن ذهنم و اجازه ندادن به من که از آن طریق ادامه ندهم خیلی به سود من بود چون روش غلط بود و اتفاقا ذهن من به من کمک میکرد تا من با تناسب فکری آشناشدم و توانستم کارکرد ذهن را دریابم . ذهن من همیشه هدایتگر من بوده . کاری را که روش اشتباه بود اصلا نمی گذاشت ادامه دهم . گرچه من مدتی انجام میدادم ولی از جایی به بعد دیگر ذهن اجازه ی عبور نمیداد چون روش غلط بود و ریشه ای اصلاح نشده بود .
      بله من شکست میخوردم ولی تمام شوستهای من اکنون پلی برای پیروزی من شد . از نظر اکنون من لاغری دیگر شکست نیست . لاعری با دهن یعنی پیروزی به شرط استمرار .
      من هر چقدر بیشتر استمرار داشته باشم راحتی و حس پیروزی در لاغری بیشتر در محتوای ذهن من جاری میشود و من خاطراتی شیرین از لاغری میسازم .

      افکار متناسب کننده + رفتار متناسب کننده + خاطرات شیرین متناسب کننده = موفقیت در مسیر لاغری

      وقتی انسان در این راه به استمرار حرکت میکند میفهمد تفاوت این مسیر لاعری با دیگر مسیرهای لاغری چیست ؟ مسیرهای دیگر اول راه اشتیاق فراوان است اما کم کم اشتیاق کم میشود اما در اینجا اول اشتیاق معمولیست ولی هرچه بیشتر میگذرد اشتیاق روزافزون تر میشود . کار ساده تر میشود . شناخت بیشتر میشود . انگیزه بیشتر میشود . لاغری با ذهن یک روند رو به تصاعد است . چون ما به طور اصولی و با تمام وجود شروع به لاغر شدن می کنیم همانطور که در زمان چاقی نیز با تمام وجود خود چاق میشدیم اما ان زمان به ذهن و تاثیر آن بر چاقی آگاه نبودیم و اکنون با مرور خاطرات آن از تاثیر ذهن در چاق شدن آگاه میشویم و همین مرور الگویی میشود برای لاغر شدن ما .

      تمرین ۲ :
      نکات برداشت شده از فایل آموزشی :
      ۱- به طریقی که چاق شدیم باید متناسب بشیم .
      ۲- چاقی ما برامون ماندگار و بدون بازگشت شده بود . پس لاغری ما هم باید از روشی باشه که ماندگار و بدون بازگشت باشه .
      ۳- ما میتونیم متناسب بشیم و متناسب بمونیم .
      ۴- از تاثیر ذهن بر چاقی برای متناسب شدن استفاده کنیم .
      ۵- از مسیری که راه چاقی رو طی کردیم این بار متناسب بشیم تا برای همیشه متناسب بمونیم .
      ۶- یکی از موضوعات تاثیرگزار بر عملکرد ما ذهن ماست .
      ۷- محل ذخیره ی خاطرات ذهن ماست .
      ۸- اتفاقاتی که در ما احساس ایجاد میکنه رو در ذهن با عنوان خاطره ذخیره میکنیم .
      ۹- ما درطی روز بی نهایت تصویر را میبینیم اما در نهایت تنها تصاویری در ذهن ما ذخیره و ماندگار میشه که تغییر احساسی در ما ایجاد کنه .
      ۱۰- توجه به تصمیماتمان تاثیر خاطرات رو بر عملکرد ما نشان میدهد .
      ۱۱- مغز ما از طریق شنیده ها و دیده ها تصاویر رو ایجاد می کنه .
      ۱۲- ما تصور میکنیم که داریم فکر می کنیم اما در واقع داریم اطلاعاتی که از طریق دیدن شنیدن گفتگو کردن و تجربه کردن به ذهن دادیم رو مرور میکنیم و در ذهن ثبت میکنیم . پس در حقیقت فکر کردن یعنی مرور اطلاعاتی که ما اسم اون رو خاطرات میزاریم .
      ۱۳- مثال خلاف کار برای درک بهتر

      ۱۴- پرسیدن سوال برای درک بهتر مطلب
      نقش خاطره در چاق شدن ما چیست و چطور میتوانیم از آن برای متناسب شدن استفاده کنیم ؟
      بقیه ی توضیحات در پاسخ به این سوال ارائه میشود .
      ۱۴-۱
      هر انسانی نسبت به مواد غذایی یک سری اطلاعات در خودش ذخیره داره و همیشه در برخورد با آن مواد غذایی بر اساس اطلاعات قبلی تصمیم و رفتار می کنه .
      مثال قرمه سبزی برای درک بهتر
      ۱۴-۲
      هر انسانی با توجه به فرهنگ و آداب و رسومی که در اون منطقه زندگی می کنه نسبت به بعضی غذاها اطلاعات بیشتری رو ذخیره میکنه و ذهن به این اطلاعات واکنش نشون میده .
      مثال ماکارونی و قرمه سبزی باز هم برای درک بهتر مطلب
      ۱۴-۳
      افراد چاق در مورد خیلی از غذاها اطلاعات کاذب در ذهن خود ذخیره کردند .
      اطلاعاتی که مربوط به لذت و تفریح میشه و چون این اطلاعات در ما تولید احساس می کنه دیگه ذهن در مقابل اون نمیتونه کنترل داشته باشه .
      ۱۵- باز هم سوال برای درک بهتر مطلب
      چطور این اطلاعات رو به ذهنمون میدیم ؟
      ۱۵-۱
      برای مواد غذایی سناریو نویسی میکنیم . مثال ته دیگ سیب زمینی و آبگوشت برای درک بهتر
      ۱۵-۲ اشتهایی که اغلب افراد چاق از اون یاد می کنند در حقیقت مرور اطلاعات و سناریوریها در مورد غذاهاست که این سناریو ها سبب واکنش به مواد غذاییست که خودمون ایجادش کردیم و ناشی از خاطرات ما از مواد غذاییست .
      ۱۵-۳
      از دوطریق میشه روی این موضوع تمرکز کرد تغییر خاطرات در مورد غذاها و دیگری تغییر عادات خوردن بر اساس خاطره ها
      ۱۶- اگه میخوایم متناسب بشیم و متناسب بمونیم ارتباط بین خوردن و خاطرات رو از بین ببریم .
      ۱۷- بدون توجه به خاطرات غذا بخوریم .
      ۱۸- رفتارمان را در مورد مواد غذایی بررسی کنیم به وضوح مشخص میشه چه خاطره ای سبب خوردن اون میشه .
      ۱۹- غذای اضافه بر نیاز واقعا اضافه است .
      ۲۰- خیلی از غذاها رو به خاطر شرح حالت و سناریویی که در ذهن داریم بیشتر میخوریم . مثال عصبی شدن و پرخوری کردن برای درک بهتر .
      ۲۱- به راحتی می تونیم واکنشهارو بر اساس خاطرات شناسایی کنیم و سعی کنیم این خاطرات رو کمرنگ کنیم سعی کنیم به غذا فکر نکنیم و نقشه ی ذهنی برای چگونه خوردنش نکشیم .

      ۲۲- نکته ی بسیار مهم : آموزشها باید به عمل تبدیل بشه . بدن ما براساس رفتار شکل گرفته و تمام سعی ما باید این باشه آموزشها رو به شکلی در زندگی روزمره به عمل دربیاریم .
      ۲۳- توجه به وضعیت جسمی خود داشته باشیم .
      ۲۴- اشتیاق برای متناسب شدن داشته باشیم .
      ۲۵- به شکل جدیدی فکر کنیم و رفتار کنیم تا متناسب بشیم و متناسب بمانیم .
      ۲۶- خیلی عادی و طبیعی چاق شدیم پس خیلی عادی و طبیعی هم لاغر میشیم اگر از راه و روش صحیح اقدام کنیم .
      تمرین ۳
      درباره ی خاطرات چاقی خود شرح دهید . چه خاطره ای از چاق شدن و چاقتر شدن دارید ؟
      مختصری از خاطرات رو در تمرین ۱ گفتم و الان ادامه میدم یکی از خاطرات چاقی من این بود که مامانم همیشه میگفت باید تا آخر بشقابتون غذاتون رو بخورید . با این که این مورد یکی از مواردی بود که شما هم آموزش داده بودید اما من این فرمول رو بازم دوست داشتم یعنی ترجیح میدادم واسه خودم بشقاب کوچکتر بگیرم و به اندازه ی نیازم بکشم ولی همون اندازه ی نیاز رو تا ته بخورم . اینکه واقعا غذام روتا یه حدی بخورم و بقیه اش بمونه رو اصلا نمیتونستم تجربه کنم تا فهمیدم این به خاطر همون سناریوهاست که در ذهن من هست و سبب تولید این رفتار میشه .همسرم یک فرد متناسب هست و هر چقدر که غذا براش بکشم ایشون همیشه مقداری رو در ظرف میزاره و میگفت دیگه نمیتونم بخورم باشه برای یه وقت دیگه گرسنه شدم میخورم و همیشه لجم میگرفت از این رفتار تا ازش پرسیدم آخه توی ذهن تو چیه که همیشه مقداری از غذات رو میزاری گفت وقتی یه مقدار از غذا می مونه خیالم راحته واسه عصر که غذا هست و اگه گرسنم شد غذا رو میخورم و همیشه هم دوست داره غذا توی یخچال باشه بر عکس من که دوست دارم غذاها تموم بشه ایشون دوست داره غذا باشه .
      الان فهمیدم این تحلیلها همش سناریوست . حتی این فرمول در ذهن اونم به نوعی توجه به خوردن هست که خیالش راحت باشه غذا هست . در ذهن منم که این فرمول که تا ته غذا باید خورده بشه همیشه جزء سناریوهای ذهنمه که این ارتباطات رو باید قطع کرد .
      ما باید وابستگی ذهنی (ارتباط ذهنی ) رو با غذاها کمرنگ و کمرنگ و بعد قطع کنیم تا بتونیم رفتارمون رو در مورد مواد غذایی تعدیل کنیم وگرنه هرچی این ارتباطات گسترده تر باشن کنترل رفتار برامون سخت و خیلی اوقات غیر ممکن میشه در حالیکه اگه این سناریوها و نقشه های ذهنی و خاطرات رو کمرنگ کنیم میبینیم غذا فقط غذاست .
      یکی دیگه از خاطرات من در مورد غذا خوشرنگ و لعاب بودن جا افتاده بودن دهن آب افتادن هست . مثلا سیب رو من خیلی دوست ندارم ولی وقتی رنگشو میبینیم دوست دارم گاز بزنم بخورمش یا خیار اون ترد بودنش رو خیلی دوست دارم .حتی واسه خوردن آب هم سناریو دارم سرزنده کردنم احساس بشّاشی و شادابی که بهم دست میده رو دوست دارم . مثلا ماکارونی رو به خاطر رشته های درازش هورت بکشم یعنی این حالتهای غذاییه از طریق دیدن وارد ذهنم میکنم و سناریوها رو شکل میدم و سبب واکنش احساسی نسبت به مواد غذایی میشم .
      خاطرات چاق کننده ی دیگه ی من هنگام پیاده روی و یا ورزش کار منزل یا هرگونه حرکت هست . البته اینجا خاطرات برعکسه . کلی سناریو موقع کار کردن میاد . بگیر بخواب ولش کن . حالا مهم نیست کسی نمیاد خونه ی تو ظرفارو بعدا میشوری . این بشقاب رو بعدا برمیداری . برق رو بعدا خاموش می کنی و ‌‌…. .
      یا موقع پیاده روی خسته شدم بسه . وای کلی راه اومدم دیگه جون ندارم و …. البته این سناریوها توی این دوسال خیلی کمرنگ شده خداییش من الان خیلی پیاده روی رو دوست دارم مثلا الان فاصله یخونه ی من تا مادرم دوبرابر فاصله ی خونه ی خواهرم تا خونه ی مادرمه . من این فاصله رو مثل بادبادک طی میکنم و واقعا لذت میبرم ولی خواهرم با این که راهش نصف منه به سختی یه قدم راه رو مسره چون کلی سناریوی عذاب اور توی ذهنش هست مثلا چادرم میکشه به زمین . اب دهان مردم روی زمینه . نمیتونم توجه نکنم . یه وقت شلوارم بکشه اونقدر این راه رفتن رو برای خودش سخت میکنه که سختشه دوقدم راه بره ‌ . یا حتی وزن زیادمون هم دلیل حرکت نکردنمون بود . زیاد اگه حرکت کنم پام درد میگیره بدتر اذیت میشم کار معمولیمم نمیتونم بکنم . اوووه بازم هست خیلی سناریو و خاطرات چاقی دارم مثلا من حتی انرژی منفی افراد همراهم رو هم یه سناریوی دیگه قرار دادم برای اینکه هرروز نمیتونستم پیاده روی کنم .
      ولی واقعا من دیگه تصمیم قاطعتری نسبت به ادامه ی این مسیر گرفتم . واقعا تصمیم گرفتم سنگم از آسمون بباره این آموزشهاو ادامه بدم تا محتویات ذهنم بازم بیشتر تغییر کنه و نتایج عالیتری برام به دست بیاد . اگه من نتیجه نگیرم کی میخوام نتیجه بگیره . انتظارم از خودم لاغریه چون میتونم خوب عمل کنم اگه بقیه تونستن ۴۰ -۵۰ کیلو کم کنند منم میتونم تنها تفاوت من با اونا اینه اونا ادامه دادن من ادامه ندادم . ولی به امید خدا قدم به قدم گام به گام حرکت میکنم و اطلاعات و ورودیها و گفتگوها رو دارم تغییر میدم . تجربیاتم رو تغییر میدم تا افکار و خاطراتم تغییر کنه و سرنوشت لاغری خودم رو با جدیت بیشتری رقم بزنم . لاغر شدن شوخی بردار نیست . باید با جدیت اقدام کنیم . 💪💪💪✌✌✌

      تمرین ۴-
      تجربه خود از تاثیر خاطرات چاقی را در احساس ناامیدی و ترس از چاق تر شدن بنویسید.
      خب این همه خاطرات چاقی را که تازه شاید فقط یک پنجم کل تصاویر ذهنی ما باشد رو گفتیم اما حالا این تصاویر چه بلایی به سرمان آورد و چه تلخیهایی رو به دست آوردیم . البته مرور تلخیها میخواهد این خاطرات را برای ذهن کمرنگ کند چون ذهن ما هرگز دوست ندارد ما رنج بکشیم . پس یاداوری رنج چنین اتصالات ذهنی میان غذاو ذهن را برای ما خودبخود کمرنگ می کند .چقدر این تمرینات عالی بودند
      اما تاثیر خاطرات و احساس ناامیدی و ترس تازه چه بسا احساسات بد بیشتر .
      من خاطرات را مرور کردم و ذهنم واکنشش شد پرخوری و وابسته شدن به پرخوری . کم شدن توانایی . سرکوب کردن .
      نمیتونستم توی آیینه به خودم نگاه کنم . از خودم رنج می کشیدم . ناامید افسرده بدحال .
      خودم فقط میدونم چه عذابهایی رو به خاطر عمین خاطرات متحمل شدم . از دست دادن زیبایی . از دست دادن سلامتی .
      درسته که در ذهن الهی از دست دادن معنا نداره ولی اندام چاق دلخواه و انتخاب من نیست و رنج از چاقی همیشه با تک تک ما همراه بوده پس ذهن خوبم این ارتباطات را به خاطر خودم قطعش میکنم واقعا دیگه لذت نمیبرم از این اتصالات از این افکار .
      این افکار شاید تا قبل از عمل برای من شیرین باشه اما این اتصالات همانند دام است که شاید لحظه ای فقط لذت باشد اما بقیه اش رنجه . پر شدن شکم رنجه . سنگینی رنجه . حال بد رنجه . بی مزه شدن غذاها رنجه . اسیر پرخوری بودن رنجه و ترس چاقتر شدن رنج بزرگیه که مرور این خاطرات و سناریوها برام ایجاد کرده .
      کل روز من باید عذاب بکشم که تو سناریو میچینی واسه خوردن که باعث بشه زیاده روی کنی در خوردن . خب سناریو نمیچینم دیگه تا این ارتباط کم کم در ذهنم کمرنگ بشه و برعکس برای لاغر شدن سناریو میچینم . آها این ارتباط رو به سمت لاغری هدایت میکنم . وقتی میخوام غذا بخورم به اندام زیبام فکر کنم به پاهای باریک به شکم تخت به لذت سبکبالی . به لباسهای زیبا وقتی کم کم جای سناریوهارو تغییر بدم و ذهنم عادت کنه به این کار نخوردن اضافه رو به راحتی انتخاب میکنم . نخوردن رو ترجیح میدم چون میخوام به اندام ایده آلم برسم . مگه من چی کم دارم از اونایی که لاغرن . من همه چیز برای لاغر شدن دارم خدای عالی . استاد عالی الگوهای عالی . ذهن عالی سلولهای عالی انتظارات و احساسات عالی و …..

      خاطرات چاقی منو واقعا اذیت کرد چون همه ی لذتهای لاغری رو از من گرفت . ترس از چاق شدن همیشه همراهم بود چون من عادت به ذهن چاق داشتم . ذهن سرکوب گر . ذهن سرزنش کننده که خودم خلقش کرده بودم . به خدا که شیطان ساخته ی دست خودمونه . خودمون ذهنمون رو میسازیمش بعد اسمشو میزاریم شیطان . به خدا که هرچه در این عالم هست به انتخاب خودمون ایجاد شده و وقتی از شکل گیریش آگاه میشیم خدا میدونه چقدر زیبا و راحت و دلخواه میتونیم تغییرش بدیم . استاد به خاطر این همه آگاهی که واقعا جان مارو تازه میکنه ازتون سپاسگزارم . فوق العاده است فوق العاده . راه لاغری ما اشتیاقش روزافزونه . به هر اندازه که آگاه میشیم و احساس توانایی میکنیم برای خلق زندگی ایده آل اشتیاقمون بیشتر میشه برای استمرار در مسیر قدم های کوچک اما پیوسته مارو به هدف میرسونه .

      5- خاطرات چاقی چه احساسی در شما ایجاد می کند و فکر کردن به لاغر شدن چه حسی در شما بوجود می آورد.

      چقدر جالب من در تمرین قبل کم کم داشتم به سمت این سوال سوق پیدا میکردم .
      چقدر خوبه که آگاهیها اینقدر قشنگ انتقال داده میشن و دقیقا در زمان خودش شروع به ظهور می کنند .

      وقتی از خاطرات چاقی صحبت میکنم چون الان احساس تسلط و توانایی میکنم خیلی رنج نمیکشم چون میگم چاقی و لاغری هردو انتخاب ماست و ما وقتی رنج میبریم که احساس توانایی نمیکنیم .
      ولی وقتی خیلی غرق میشم داخلش و احساس ناتوانی میکنم دچار اندوه میشم که چرا نمیتونم لاغر شدن رو تجربه کنم ولی وقتی اینجام مطلب میخونم مینویسم گوش میدم محتوای ذهنیم تغییر میکنه و به همون میزان احساس من بهتر میشه و عملکردم تغییر می کنه و احساس رضایتمندی در من قویتر میشه انتظارات لاغری و توانایی در من شکل میگیره و من امیدوارانه به سمت هدف گام برمیدارم .
      رنج چاقی به من کمک میکنه تا به ذهنم اعلام کنم من دیگه نمیخوام چاقی رو انتخاب کنم و میخوام لاغری رو انتخاب کنم . هرچقدر بیشتر با این مسیر آشنا بشم احساس توانایی من برای لاغر شدن بیشتر میشه به راه و روش چاق شدن آگاهتر میشم و از اون میتونم در جهت لاغر شدنم استفاده کنم .
      از رنج چاقی برای لاغریم استفاده میکنم برای اینکه لاغری رو بیشتر بشناسم . با لاغری با ذهن بیشتر آشنا بشم و بیشتر بدونم که میتونم بهش برسم چون خیلی راحته . وقتی محتوای ذهنی تغییر میکنه رسیدن به آرزوها خیلی راحت میشه . مثل آب خوردن به هدف میرسیم . علت نرسیدنهای ما همه و همه محتوای ذهنی ماست و ما چقدر قشنگ داریم تمرین میکنیم این ارتباطات و محتواها وخاطرات رو تغییر بدیم . خدا میدونه چقدر شادم استاد . حس کسی رو دارم که میخواد پرواز کنه . من میتونم پرواز کنم . میتونم بپرم در فضای لاغری میتونم خلقش کنم .فقط تنها شرطش استمرار در مسیره .
      هر روز و هروز قدم برمیدارم و رمز موفقیت من تنها و تنها استمراره .
      خدایا سپاسگزارم که کاری کردی من همه چیز رو کنار بزارم و دوباره بیام به اینجا تا از نو شروع کنم و اینبار به شرط استمرار کارم رو ادامه بدم .
      من به هدف رسیده هستم و از الان خودمو در وزن ایده آلم تماشا میکنم . چون مسیر رو میبینم . مسیر رو دارم پیدا میکنم . مسیری رو که خودم با دستان خودم کور کردم خدا دوباره بهم نشون داد و من اومدم تا بهترین ها رو برای خودم رقم بزنم . استاد این فایلتون هم مثل سایر فایلها بسیار عالی بود و من نهایت استفاده رو ازش بردم . کلی آگاهی بهم اضافه شد که به راحتی عملکردم رو تحت تاثیر قرار میده و من با مفهوم تاثیر خاطرات ذهنی بر عملکرد آشنا شدم و حالا از این ویژگی در جهت لاغریم استفاده میکنم . من ابتدا برای رفتارهای لاغر کننده سناریو مینویسم و بعد خودبخود رفتارم لاغر کننده میشه .

      مثلا وای که آروم خوردن و جویدن غذا چقدر میتونه منو شبیه رفتار یک پرنسس کنه . چقدر زیباتره وقتی کسی منو نگاه میکنه وقتی دارم آروم و آهسته غذا میخورم البته باید بیشتر فکر کنم ببینم چه سناریوهایی میشه برای رفتارهای متناسب کننده چید .
      برای پیاده روی کلی دارم چون از قبل عادت دارم وقتی راه میرم احساس سبکبالی دارم احساس میکنم خون در بدنم جاری تر میشه احساس میکنم سلولهام دارن با حرکت کردنشون بهم عشق ورزی می کنند . چقدر کار کردن خوبه وقتی حس زیبای تمیزی سراغم میاد باید بیشتر تلاش کنم و سناریوهای بیشتری بچینم و رابطم رو با سناریوهای تنبلی قطع کنم . باید به رنج تنبلی فکر کنم و اینکه تنبلی برای من هیچ چیز نداشت جز دور شدن از هدفم . درسته ما هیچ وقت چیزی رو از دست نمیدیم اما چرا باید زمانهایی رو که میشه با لذت سپری کرد در رنج باشیم . ما میخوایم از کار نکردن لذت ببریم که تنبلی میکنیم در حالیکه حس کثیفی چقدر اذیتمون میکنه .
      پس تنبلی لذت نیست فقط و فقط رنجه . در حالیکه وقتی کارهارو خودمون انجام میدیم چقدر فکرمون آسوده میشه و چقدر بیشتر از زندگیمون لذت میبریم . تنبلی خیلی رنج داره چون بار کار برای ذهن خیلی زیاده در حالیکه وقتی انجامش میدیم میفهمیم چقدر راحته . تا زمانیکه انجامش ندیم نمیفهمیم چقدر راحته و ذهن هی اون کارو برامون بزرگتر میکنه و بهمون احساس ناتوانی میده در حالیکه وقتی انجامش بدیم میفهمیم به به چقدر ساده بوده چقدر راحت بوده ‌ . از قدیم گفتن کارو دست میکنه چشم میترسه و واقعا ضرب المثل خوبی بود . تا کار رو انجامش ندیم نمیفهمیم چقدر راحته . با انجام دادنش به احساس عالی میرسیم و با انجام ندادنش مرتب حس رنج رو با خودمون حمل می کنیم .

      وای که چقدر این فایل آگاهی داشت برام . استاد ازتون بابت این فایل عالی بی نهایت سپاسگزارم .

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فاطمه
      1399/11/30 09:40
      مدت عضویت: 1665 روز
      امتیاز کاربر: 234 سطح ۱: کاربر مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 2,472 کلمه

      باسلام گام ۱۷ : تاثیر خاطرات برچاق شدن
      باتشکر از شما استاد هرروز مطلبی رو بیان می کنید که اصلا فکرشرو هم نمی کنیم که چقدر در چاق شدن اثر دارد وچه بهتر که مرحله به مرحله بیان می کنید وذهن مارو اماده تر برای پذیرش رفتار صحیح همراه با ارامش واطمینان راهی که برای تناسب انتخاب کردیم باز هم متشکرم .
      همه مسیر چاقی ما که کلا خاطره است اگه نبود که چاق نمی شدیم .خاطره لذت طعم وبو وعطر ومزه غذاهای خانگی ویاسنتی ویا فست فودها ،خاطره غذا خوردنها درتفریحات ومسافرت و دورهمی ها ومهمانی دادن ومهمانی رفتن وجشن وعروسی که چقدر بالذت وعشق به غذا ، می خوردم و اصلا سیری تا مزه بود معنی نداشت .دیدن وخوردن غذاها درموقعیتهایی که احساس خوبی برام داشت خاطره ایجاد می کرد.خاطره درذهن ذخیره میشه ورفتار ما روکنترل می کنه وتحت تاثیر موضوعی که درذهن ما ذخیره شده رفتار ما شکل میگیره وایجاد واکنش احساس دربرابر اطلاعات ذخیره شده در ذهن ،خاطره ان موضوع را درذهن برای ما بوجود می اورد وبرای خودش خیال پردازی می کنه وداستان سرایی و تکرار رفتار هیجانی برگرفته از خاطره ومانع لاغر شدن ورسیدن به تناسب اندام.
      خاطره در ذهن می ماند که ما به محض رسیدن به چیزی که ازان خاطره داریم دوباره تداعی شده وتکرار رفتار برای ما بوجود میاید . مهمانی دادنهای من خاطرات خوب سفره رنگین باغذاهای متنوعی وطعمهای خوبی برایم بجا گذاشته وهمینطور غذاپختن درخانه برای عزیزانم که هرکدام سلیقه غذایی به خودشان رادارند باعث پخت غذاهای متنوع خوش طعم ورنگ بورو رو دارند که همین خاطرات لذت بردن از غذا خوردن و خوردن بیشتر رودرمن ترغیب میکرد.چون خاطره غذا وخوردن در ذهن ما ذخیره شده وباعث اضافه وزنمان شده .راه چاقی ما اطلاعات ذخیره شده درذهنمون هست پس راه برگشت به لاغری همان راه رفتن به چاقی یعنی ازطریق ذهن هست .
      زمانی که برای رسیدن به لاغری از الگوهای نادرست استفاده می کردیم وبا رژیم گرفتن وترس از خوردن ویا نخوردن وکم خوردن برای خودمحدودیت ومحرومیت غذا وخوردن را بوجود می اوردیم وبعد از اینکه روشها را کنار گذاشته دوباره چاق می شدیم خاطراتی با احساس بد ورفتار غلط را در ذهنمان بوجود اوردیم که چاقی بیشتر را دربر داشت .ان چیزی که بادیدنش احساس در مابوجود می اورد ودر ذهن ذخیره می شود خاطرات است . انچه که در زندگی روزمره هر روز می بینیم وبرایمام احساس دارد همه خاطره هست .دیدن هرچیز اطلاعات واگاهیهای درست یا غلط به مغز ما میدهد که براساس ان اطلاعات واگاهیها میتوانیم در مورد هرچیز تصمیم بگیریم .پس اثر چگونگی خاطرات در تصمیم گیری وتعیین روند زندگی ما بسیار حائزه اهمیت می باشد .     
      خاطرات موجود در ذهن ممکن است با احساس خوب یا بد در ذهن ذخیره شده باشد
      فشار برجسم وروح برای لاغر شدن با روشهای نادرست که احساس وخاطره بدی نسبت به لاغری را در ما بوجود اورده خستگی وناامیدی وتصمیم به ادامه ندادن مسیر لاغری را به ما میدهند .چون مغز برای تصمیم گیری از خود اراده ندارد ودر مورد هرچیز براثر اگاهی درست یا نادرستی که با دیدن وشنیدن به او بدهیم براساس ان اطلاعات عمل می کند و تصمیم می گیرد .وقتی ما فکر می کنیم ، درواقع ان خاطرات یا اطلاعات دیده یا شنیده شده ویا تجربیات مابا برخورد بادیگران درمغز ما مرور می شود .🏵باسلام گام ۱۷ : تاثیر خاطرات برچاق شدن
      باتشکر از شما استاد هرروز مطلبی رو بیان می کنید که اصلا فکرشرو هم نمی کنیم که چقدر در چاق شدن اثر دارد وچه بهتر که مرحله به مرحله بیان می کنید وذهن مارو اماده تر برای پذیرش رفتار صحیح همراه با ارامش واطمینان راهی که برای تناسب انتخاب کردیم باز هم متشکرم .
      همه مسیر چاقی ما که کلا خاطره است اگه نبود که چاق نمی شدیم .خاطره لذت طعم وبو وعطر ومزه غذاهای خانگی ویاسنتی ویا فست فودها ،خاطره غذا خوردنها درتفریحات ومسافرت و دورهمی ها ومهمانی دادن ومهمانی رفتن وجشن وعروسی که چقدر بالذت وعشق به غذا ، می خوردم و اصلا سیری تا مزه بود معنی نداشت .دیدن وخوردن غذاها درموقعیتهایی که احساس خوبی برام داشت خاطره ایجاد می کرد.خاطره درذهن ذخیره میشه ورفتار ما روکنترل می کنه وتحت تاثیر موضوعی که درذهن ما ذخیره شده رفتار ما شکل میگیره وایجاد واکنش احساس دربرابر اطلاعات ذخیره شده در ذهن ،خاطره ان موضوع را درذهن برای ما بوجود می اورد وبرای خودش خیال پردازی می کنه وداستان سرایی و تکرار رفتار هیجانی برگرفته از خاطره ومانع لاغر شدن ورسیدن به تناسب اندام.
      خاطره در ذهن می ماند که ما به محض رسیدن به چیزی که ازان خاطره داریم دوباره تداعی شده وتکرار رفتار برای ما بوجود میاید . مهمانی دادنهای من خاطرات خوب سفره رنگین باغذاهای متنوعی وطعمهای خوبی برایم بجا گذاشته وهمینطور غذاپختن درخانه برای عزیزانم که هرکدام سلیقه غذایی به خودشان رادارند باعث پخت غذاهای متنوع خوش طعم ورنگ بورو رو دارند که همین خاطرات لذت بردن از غذا خوردن و خوردن بیشتر رودرمن ترغیب میکرد.چون خاطره غذا وخوردن در ذهن ما ذخیره شده وباعث اضافه وزنمان شده .راه چاقی ما اطلاعات ذخیره شده درذهنمون هست پس راه برگشت به لاغری همان راه رفتن به چاقی یعنی ازطریق ذهن هست .
      زمانی که برای رسیدن به لاغری از الگوهای نادرست استفاده می کردیم وبا رژیم گرفتن وترس از خوردن ویا نخوردن وکم خوردن برای خودمحدودیت ومحرومیت غذا وخوردن را بوجود می اوردیم وبعد از اینکه روشها را کنار گذاشته دوباره چاق می شدیم خاطراتی با احساس بد ورفتار غلط را در ذهنمان بوجود اوردیم که چاقی بیشتر را دربر داشت .ان چیزی که بادیدنش احساس در مابوجود می اورد ودر ذهن ذخیره می شود خاطرات است . انچه که در زندگی روزمره هر روز می بینیم وبرایمام احساس دارد همه خاطره هست .دیدن هرچیز اطلاعات واگاهیهای درست یا غلط به مغز ما میدهد که براساس ان اطلاعات واگاهیها میتوانیم در مورد هرچیز تصمیم بگیریم .پس اثر چگونگی خاطرات در تصمیم گیری وتعیین روند زندگی ما بسیار حائزه اهمیت می باشد .     
      خاطرات موجود در ذهن ممکن است با احساس خوب یا بد در ذهن ذخیره شده باشد
      فشار برجسم وروح برای لاغر شدن با روشهای نادرست که احساس وخاطره بدی نسبت به لاغری را در ما بوجود اورده خستگی وناامیدی وتصمیم به ادامه ندادن مسیر لاغری را به ما میدهند .چون مغز برای تصمیم گیری از خود اراده ندارد ودر مورد هرچیز براثر اگاهی درست یا نادرستی که با دیدن وشنیدن به او بدهیم براساس ان اطلاعات عمل می کند و تصمیم می گیرد .وقتی ما فکر می کنیم ، درواقع ان خاطرات یا اطلاعات دیده یا شنیده شده ویا تجربیات مابا برخورد بادیگران درمغز ما مرور می شود .🏵بعنوان مثال اگه با کسی به مسافرت رفته باشیم ورفتار ناپسندی انجام دهدکه باعث ازردگی همه شده باشد خاطره رفتار بد شخص وشخصیت او درذهن همه ذخیره شده وهروقت که دوباره می خواستند دورهمی باهم به سفربروند همینکه اسم ان شخص برای همراهی در سفر می امد یکی دوتا از دوستان می گفتند ما چون او هست نمی اییم با اینکه دیگران می گفتند به او تذکر دادیم ورفتارش دیگر تکرار نشده اماخاطره بد رفتار ان شخص باعث واکنش رفتاردوستان دربرابر رفتار بد او باعث تصمیم گیری دوستان برای همراه نبودن و زدگی دوستان دیگر از سفر کردن بااوشد.اطلاعاتی را که دوستان در رابطه با رفتار ان شخص به ذهنشان داده بودند موجب تصمیم گیری ذهن شده بود.
      همه افراد براساس اطلاعاتی که درمورد غذا دارند از انها برای خوردن استفاده می کنندوبراساس ان غذا و اطلاعات قبلی که از ان غذا ،تصمیم به خوردن ورفتار با ان غذا می کنند .مثلا موقعی که مهمان داشتم خاطره دورهمی با چندین رقم غذای خانگی وسنتی باقالی پلو با گوشت وزرشک پلو با مرغ وسوپ وکوفته هلو و…..همراه مخلفات سالاد ودوغ ونوشابه وحلوا وژله را در هروقت که این غذاهارو درست میکردم خاطرا خوب ولذت بخش دورهمی وطعم ورنگ وبوی غذا واکنش رفتار خوردن من را برای بیشتر خوردن ترغیب میکرد که اگر بعضی از این غذاها رو برای کسی که درشهردیگر زندگی می کند درست بکنیم شاید اصلا باان غذا اشنایی نداشته باشد واصلا ان را نخورد ودوست نداشته باشد چون خاطره ای از اطلاعات مربوط به غذا ندارد وپس واکنش رفتار غذایی هم نسبت به ان غذا ندارد.علت دیگر واکنش رفتاری زیادخوردن ولذت از خوردن درما ممکن است تصویرهای غذا ویا برنامه ها وسایتها وکانالهای اشپزی است که از انها استفاده می کنیم ویا تعریفهای با اب وتابی که کسی از غذایی خاص می کندویا غذاخوردن دررستورانهای متفاوت وتنوع غذاهاشون همان خاطراتی است که اطلاعات مربوط به ان غذا در ذهن ما ذخیره شده و باعث واکنش رفتاری میل به خوردن وزیاد خوردن را درما افزایش می دهد .بااینکه میدانیم وبیان می کنیم که ژله ها وحلواها و روغن زیاد برنج وسرخ کردنیها برایمان مضر است ولی باز هم از انها می خوریم چون ذهنمان برای هر غذایی کلی به به وچه چه وتعریف داشت وبراساس همین اطلاعات عمل میکرد وما کنترل برخوردن نداریم و نام این بیش از اندازه خوردن را مثل افراد چاق اشتهای خوردن می گذاریم. اشتها را خودمون با واکنش رفتارذهنیمان از غذا براساس اطلاعات وخاطراتی که ازماده غذایی درذهن داریم بوجوداوردیم . بهانه هایی مثل تحریکات عصبی ناراحتی تیروئد مهمانی سفر   دورهمی   جشن و…… راهم علت داشتن اشتها برای پوشاندن پرخوری خود قرار می دهیم .اما باید برای رسیدن به تناسب به وسیله ذهن به دونکته توجه کرد  ۱– تغییر عادت خوردن براساس خاطرات      ۲— تغییر خاطراتمون درباره غذا
      برای لاغر شدن باید در ذهنمون ارتباط بین خاطرات و اطلاعات از قبل درمورد غذا را با خوردن ازبین ببریم ومانند افرادمتناسب به جایی برسیم که بدون مراجعه به خاطراتمون درمورد غذا راحت غذا بخوریم وواکنشی نسبت به غذا نداشته باشیم .البته اشکال نداره بعضی غذاهارو دوست داشته باشند ای امر طبیعی است اما همان غذای مورد علاقه شان را هم به اندازه می خورند.برای تغییر درخاطراتمون در مورد غذا باید ببینیم رفتارمون براساس چه خاطره ای واکنش زیاد خوردن رانشان می دهد خاطره اداب و رسوم  سنت      فرهنگ    ملیت     باورهای مذهبی     تعارفات      موقعیتهای اجتماعی و…….. کدام است .مثلا در جشن ،شام کامل خوردیم بعداز شام کیک جشن را می اورند وما با اینکه سیر هستیم می خوریم.باید درمدت معین رفتار غذایی خود را بررسی کنیم وواکنش رفتار خود را نسبت به غذا براساس خاطرات ذهنی شناسایی کنیم .باید سعی در کم رنگ تر کردن این خاطرات کردواگاه به خوردن براساس اطلاعات خود باشیم تا نتیجه ان درجسم ما بصورت لاغری نمایان شود🌹وقت غذا خوردن نباید به خاطرات ان غذا وداستانهایی که درمورد غذا در ذهنمان نوشتیم فکر کنیم .برای این کارباید حتما به تمرینات عمل کنیم چون بدن ما براساس خاطراتی که ازهرچه دارد شکل نمی گیرد بلکه براساس عملکردورفتارما شکل میگیردبنابراین بایداموزشهارادرزندگی هرروز به صورت عملی انجام داد .خاطرات در ماندگاری احساس بسیار موثراست .تکرار خاطرات بخصوص خوب باعث بوجودامدن حس خوب وتغییر رفتارما می شود.تکرار خاطرات خوب خوردن ،درچاق شدن ما موثر است ولزوما بوجود اوردن وتکرار خاطرات لاغری برای متناسب شدن به ما کمک می کند تا راحت تر وبهتر لاغر شویم .ذهن افرادچاق پراست از خاطرات چاقی باید انها را پاک کرد تالاغر شد وتا انها از بین نرود نمی توان لاغر شد که این کار فقط از طریق ذهن باید انجام شود .وقتی ما خاطرات مربوط به شکست خوردن از راههایی که برای لاغر شدن رفتیم وبه نتیجه نرسیدیم وان روشها را رها می کردیم وهرچه بیشتر تلاش میکردیم باز به نتیجه نمی رسیدیم رامرور می کنیم درواقع دوباره به چاق شدن فکر می کنیم و ذهنمان رااز لاغری دور می کنیم واشتیاق به لاغر شدن درخود راکم رنگ تر می کنیم .
      توجه داشته باشیم خاطرات ذخیره شده در ذهن ما درهمه جنبه های زندگی ما موثراست بخصوص در رفتار باطرافیان و واکنش رفتاری مادربرابر اتفاقات افتاده وتصمیم گیری ما در مورد هر مسئله در زندگیمان .
      خاطرات رفتارهای چاق کننده هم همین اثر را دارد یعنی هرچه رفتارهای چاق کننده ما بیشتر می شده حرکت وعملکرد ما برای چاقی بیشتر شده وما چاق تر می شدیم وهرچه از زمان چاقی ما بیشتر گذشته باشد به علت مرور وعمل به خاطرات چاقی ما چاقتر می شدیم .
      وقتی ما می خواهیم افکار چاقی را به لاغری تصحیح وتغییر دهیم وهمینطور خاطرات لاغری راهم در ذهنمان مرور می کنیم و همزمان با این افکار اموزش لاغری رامیبینیم ترس ونگرانی از لاغر نشدن درما بوجود می اید وما لاغر نمی شویم .وقتی درمسیر لاغری با ذهن حرکت کردیم نباید ترس از لاغر شدن داشته باشیم چون این ترس اشتیاق وانگیزه ما را برای لاغر شدن درما ازبین می برد.پس باید از همان روش ذهن که چاق شدیم لاغر شویم .
      درروشهای چاق کننده ذهن تمرکز وتوجه ما به چاقی است زیرا در این روش اول وزن گیری می شویم بعدمحدودیت دراستفاده موادغذایی برای لاغر شدن را داریم وطبق برنامه مشخص نوع ومیزان غذا خوردن ما تعیین می شودوبا روش ورزش وتحرک زیاد سوخت وساز بدن بالا رود ودرمدت کمتری لاغری بیشتری ظاهرشود که همه این دستورالعمل ها باعث چاقی بیشتر ما می شود.
      فقط با تغییر وتصحیح عادتها ورفتارهای چاق کننده می توان عادتها ورفتارهای لاغر کننده را ایجاد کرداما اگر هنوز خاطرات چاقی در ذهن را تکرار ومرور کنیم ما نمی توانیم عادات ورفتار چاقی را تغییر دهیم به همین علت هست که خسته می شویم ودست از تلاش برای تصحیح رفتار چاقی ورفع چاقی ولاغر شدن بر می داریم و باتکرار این رفتارها چاق تر می شویم.چون خاطرات چاقی به وسیله افکار ورفتاردر ذهن ما ذخیره شده وما برای لاغر شدن سعی در اصلاح رفتار وافکار چاقی می کنیم ولی توجهی به وجود خاطرات وافکار چاقی که باید انها اصلاح شوند نداریم به همین دلیل وقتی ان روشها را کنار می گذاریم خاطرات باز برگشته ویاداوری شده ودوباره رفتار چاق کننده تکرار وچاقی ما باز شروع می شود.
      در روش لا غری با ذهن رفتار وافکار چاق کننده ازبین نمیروند بلکه شناسایی وتصحیح شده وافکار ورفتار جدید جایگزین می شوند درنتیجه افکار جدید رفتار جدید را به همراه دارد وبه مرور زمان با تمرین واستمرار رفتارهای لاغر کننده با احساس خوب درشما تمایل به خوردن در شما تغییر می کند ویا اشتهای قبلی خود راندارید🌷واین تغییر رفتار براساس افکار جدید بوجود امده است .با ایجاد افکار جدیدی رفتار جدید در ما شکل می گیرد وخود بخود خاطرات لاغری در ذهن ما شروع به شکل گیری می کند چون به مرور که رفتارهای متفاوتی نسبت به قبل انجام میدهیم واکنش های ماهم نسبت به قبل تغییر می کند ورفتار جدید خاطرات بوجود می اید .وقتی خاطرات جدید ایجاد شد در ذهن ما فرمولهای لاغری جدید تشکیل میشه وروند لاغری شروع می شود .
      درواقع افکار لاغر کننده +رفتار متناسب شدن +خاطرات لاغری=لاغری   
      اطلاع ذهن از مسیر لاغر شدن بسیار مهم تراست ازمیزان وزن کم کردن .زیرا وقتی ذهن از مسیر لاغر شدن اگاه باشد با ارامش واطمینان بیشتری دراین مسیر قدم می گذارد وحرکت می کند وبه جای تمرکزبرنتیجه نهایی که رسیدن به تناسب ولاغری است توجه وتمرکز خودرابرای استفاده ازمحتوای اموزشی وانجام تمرینات می گذارد .استفاده از محتوای اموزشی وانجام تمرینات اساس وقدم اول برای ایجاد افکار لاغر کننده در ذهن نا خوداگاه است .برای متناسب شدن مهمترین چیز تغییر واصلاح افکار ورفتار چاق کننده به لاغرکننده است که باید با اشتیاق وانگیزه وتداوم درتغییرکردن انجام شود .دیدن تصاویر شگفتی سازان که از مسیر لاغری با ذهن استفاده کردند وبه رویای لاغری خود رسیدند باعث مرور خاطرات لاغری وحس توانمندی برای لاغر شدن درافرادچاق را بوجود می اورد که من هم میتوانم لاغر شوم .🌻

      ازخدا بابت همه چیز متشکرم واز شما استاد گرامی نیز سپاسگزارم .🖐🖑

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فروغ ریاحی
      1399/11/21 02:21
      مدت عضویت: 1648 روز
      امتیاز کاربر: 27951 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 2,055 کلمه

      ما به هر طریقی که چاق شدیم باید متناسب بشیم و این طریق بدون بازگشت هست و دیدیم همه ی ما وقتی چاق شدیم نتونستیم لاغر بشیم و چاقتر هم شدیم (من که خیلی راحت و بدون دغدغه و روش خاصی و یا سختی و یا خوردن خاصی چاق شدم به همین راحتی چاق شدم پس حتما خیلی راحت و بدون هیچ کار خاصی هم لاغر میشم ) .
      بهترین راه برگشت از هر مقصدی به سمت مبدا
      برگشت از سمت مخالف همون مسیر هست (من از مسیر زیاد خوردن و پرخوری کردن چاق شدم و سمت مخالفش میشه کم خوری و زیاده روی نکردن و من بایداز این راه لاغر بشم و اما من با رژیم و ورزش خاصی پرخوری نکردم و حالا هم با رژیم و ورزش خاصی نمیخوام کم خوری کنم و تا یه سال پیش من چاقی رو یاد گرفته بودم و چاق شده بودم اما حالا مدتها هست میخوام لاغری رو یاد بگیریم و لاغر بشم من به راحتی و آهسته چاق شدم و حالا هم میخوام به راحتی آهسته لاعر بشم ولی میدونم که روند لاغر شدن خیلی سربعتر از چاق شدن هست چون جسم به سمت طبیعی بودن و اصلاح شدن و بهبود پیدا کردن حرکت میکنه و مشتاقتر هست و سرعتش بیشتر هست ).
      یکی از موضوعها که نقش خیلی زیادی در تصمیم های ما داره خاطرات ما هست و هر چیزی که در ما احساس ایجاد کنه به عنوان خاطره دخیره میکنیم یعنی چیز ی که در ما تغییر احساسی ایحاد کنه نه هر چیزی در ذهن ما ذخیره میشه مثال:من خودم چون در بارداری هام زیاد چاق میشدم و سنگین میشدم و هیچ لباسی در اون دوران بارداری به تنم نمیرفت و تا مدتها بعد از اون هم به تنم نمیرفت و حتی فعالیتهای روزانه ام رو به سختی انحام میدادم باعث شده بود که من از دوران بارداری خوشم نیاد و حالم بد بشه و تامدتها از هر زن باردار هم زیاد خوشم نمیومد و این بارداری در من تغییر احساسی ایجاد میکنهو من نسبت به بارداری خاطره دارم البته حالا بیشتر به جنبه های خوبش فکر میکنم و زیاد از سختیهاش یاد نمیکنم و یادم هم نمونده و به مرور زمان که هی دارم کمتر بهش فکر میکنم این خاطره هم برای من کمرنگتر میشه قبلا خیلی شدید بود پس باید با فکر نکردن به خاطرات اونها رو کمرنگ کنیم .
      اگر به تصمیم های خودتون توحه کنید میتونید تاثیر خاطرات رو ببینید و اگر در مورد موضوعی اطلاعات اشتباه بدیم مغز ما تصمیم اشتباه میگیره و مغز ما با شنیده ها و تجربه های ما تصمیم میگیره و خودش هیچ توانایی نداره (قبلا میگفتم فست فود خیلی خوشمزه هست پس مغز من یاد گرفته بود وقتی فست فود دیدیم زیاد بخورم ).
      فکر کردن ما مرور کردن اطلاعات قبلی ما هست .
      مثال استاد :اگر ما سالها قبل فقط شنیده باشیم فلانی رو به خاطر کار خلاف دستگیر کرده باشن و اگر حالا بگن همون فرد میخواد بیاد پیش شما اولین چیزی که میاد داخل ذهن شما خلاف کردن اون شخص هست و در تصمیم گیری شما بسیار تاثیر داره که نباید رفت و آمد کنیم و .. در صورتی که اون فرد خیلی تغییر کرده ولی ذهن شما بر اثر خاطره ای که از اون فرد داره تصمیم میگیره .

      پس ذهن ما بر اساس اطلاعاتی که بهش دادم تصمیم میگیره که اون اطلاعات رو بهش میگیم خاطره (مثال خودم :من به ذهنم گفتم من هر وقت برم سفر چاق میشم و یا در عید نوروز چاق میشم و یا در مهمانی و رستوران چاق میشم و یا در ماه رمضان چاق میشم ویا گفتم به خوردن فلان غذاها من چاق میشم و ذهنم بر اساس این اطلاعات من تصمیم میگیره من رو چاق می کنه و حتما هم چاق میشدم و همیشه از چند روز قبل از اون ماه و اون روز و و اون هفته ی خاص من این افکار رو مرور میکردم و میترسیدیم و تغییر احساسی رو در خوردم به وجود میاوردم با ترس شدید از ایام خاص و ِغداهای خاص برای ذهنم ثبت کرده بودم هر وقت در این ایام و موقعیتها بودم من رو چاق کن )
      هر فردی در اثر برخورد با مواد غذایی یه سری خاطرات در ذهنش مرور میشه مثلا با آوردن اسم قورمه سبزی ممکنه ما خیلی بیشتر بخوریم و به به و چه چه کنیم اما یه آدم خارجی اصلا ممکنه از بو و رنگش خوشش نیاد پس هر کس بر اساس افکاری که داره تصمیم میگیره(منم قبلا با اسم ساندویچ و فست و فود و اون پنیرهای کش دار و و چیپس و پفک و کرانچی با اون طعمهای مختلف چیپس و پفک های فلان مارک و کرانچی های تند و یا قورمه سبزیهایی که خوب جا افتاده باشه و تند هم باشه و فسنجون پر از مرغ و و چلو کباب و کلی از غذاهای دیگه در ذهنم یه سری خاطرات مرور میشد و همون باعث زیاد خوردن من میشد ) پس ذهنت برا اساس خاطره ای که از مواد غذایی داره تصمیم متفاوت میگیره و افراد چاق خیلی اطلاعات کاذب درموردغذا ها دارن و باعث شده فرد چاق هیچ کنترلی در خوردن خودشون نداشته باشن.حالا چطور این اطلاعات کاذب رو در ذهنمون دخیره کردیم با سناریو نویسی مثلا در مورد ته دیگ وای روغنی باشه و یا سیب زمینی هم باشه وقتی میبینمش تا ته اش رو میخورم و یا آبگوشت وای نگو اگر گوشت تازه باشه از شب بزاریم تو دیگ سفالی با نون سنگک باشه و این فرد به اندازه نیازش نمیخوره و افراد چاق برای هر غذا کلی داستان دارن و ذهن چون به اینها عمل میکنه هیچ وقت نمیتونه خودش رو کنترل کنه و همیشه گفتیم اشتهامون خیلی زیاد هست و انگار اصلا دست خودش نیست (در مورد سناریو نویسی منم خیلی داشتم ولی نمیدونستم این باعث چاقی من میشه و تازه با بقیه افراد چاق هم که در تماس بودم اوناا همیشه داشتن از سناریو های خودشون میگفتن و من همیشه بجز سناریوهای خودم در حال جمع آوری سنارییو از بقیه هم بودم و همین باعث شده بود در برخورد با مواد غدآیی من زیاد بخورم که همیشه میگفتم اشتهام زیاده و دست خودم نیست و من مقصر نیستم و نمیدونستم با حرف زدن و تعریف دادنهای در مورد غدا ها حرص،و ولع خوردن ما بیشتر میشه و در برخورد با اونها زیاده روی میکنیم )

      اشتها یه واکنش در برخورد با مورد مواد غذایی هست و به خاطر خاطرات ما از مواد غذایی هست (و من هم قبلا از خیلی مواد غذایی خاطره داشتم و پرخوری میکردم و زیاده روی میکردم و اما حالا سعی میکنم فقط به غذاها به عنوان یه ماده برای رفع نیاز جسمم نگاه کنم و نه هیچ چیز دیگه و خیلی با لذت بخورم که اون نیازم برطرف بشه و اگر گرسنه نباشم حتی اگر غذای مورد علاقه ی من باشه نمیخورم و میگم هر وقت گرسنه بودم میخورمش )
      تغییر خاطرات در مورد غذاها
      و تعییر عادت برا ساس خاطرات در خوردن
      اگر میخوای تا ابد متناسب بشی باید ارتباط بین خوردن و خاطرات رو از بین ببری و بدون خاطره با مواد غذایی برخورد کنی(من باید در خوردن چیپس و پفک روی خودم کار کنم و بدون خاطره و سناریو بخورم و در خوردن فست فود هم همین طور وقتی این غداها رو دیدیم خیلی عادی برخورد کنم و به اندازه بخورم و سیر بشم و من امروز همین کار رو کردم ساندویچ داشتم با پنیر و قارچ و من یه دونه خوردم و دیگه ادامه ندادم چون پیعام سیری رو گرفته بودم ولی خودم بگم کمتر هم میتونستم بخورم و من چند لقمه ی اخر رو اصافه خوردم و دقیقا میدونم به خاطر همین خاطره ی من از غدا بود که این کار رو کردم ولی اصلا ناراحت نبودم چون با گدشته ی خودم که دو یا بیشتر ساندویچ میخوردم حالا با یکی خییییلی سیر شدم تازه اضافه هم خوردم این خودش کلی پیشرفت هست و همینکه به تمام رفتارام آگاهم که کجا به چه دلیل زیاده روی کردم همین عالیه ولی بازم میخوام چند لقمه ی اصافه رو در آخر غدام نخورم باید هیچ خاطره ای نداشته باشم و تمام تمرکزم رو روی هدفم و نیاز جسمم بزارم )
      و متناسبها ممکنه یه غذایی رو بیشتر دوست داشته باشن ولی همون رو هم به اندازه نیازشون میخورن (بله نمونه اش خواهر خودم وقتی میگه من عاشق شیرینی هستم من تعجب میکنم یاد خودم میفتم که تعجب میکنم که من اگر عاشق چیزی باشم چه طور میخورم ولی این خواهر من بارها گفته فلان شیرینی رو میخوام و یا گرسنه هستم ولی وقتی اون شیرینی رو اوردن براش یا خریدین در حد یه نوک زدن میخوره و میگه دیگه نمیخوام و کلی دلیل میاره برای نخوردنش یا چرا خیلی شیرین بود یا اینکه چرا شیرینیهاش مونده بود یا اینکه چون خودم درستش کردم نمیتونم زیاد بخورم و خلاصه با کلی دلیل نمیخوره و برعکس ما چاقها کلی دلیل داریم که بخوریم وهمین خواهرم بارها گفته گرسنه هستم ولی در حد دو لقمه خورده گفته سیر شدم و نمیتونم بخورم واقعا در حد نیازشون میخورنو لذت میبرن و به هیچ عنوان پرخوری نمیکنن )
      .
      باید ببینی رفتارت بر اساس چه خاطر ه ای هست .
      بعصی رفتارهای ما به خاطر فرهنگ و آداب و رسوم ما هست مثلا سیر هستیم و غذای نذری رو آوردن و میگیم بخوریم چون تبرک هست و اضافه بر نیاز بدن میخوریم و خیلیها رو هم به خاطر سناریویی که از اونها داریم میخوریم باید این خاطره ها رو کمرنگ کنیم پس سعی کنید وقتی غدایی رو دیدی برای چگونه خوردن اون نقشه نکشید (بله من هم بارها شده سیر بودم اما غذای نذری بوده ویا غذایی بوده که خیلی از اون خاطره داشتم و به هزار دلیل خوردم و کلا همیشه با دلیلهای زیادی غدا خوردم ولی از وقتی که در سایت هستم تنها دلیل خودم رو برای خوردن گرسنگی میدونم نه هیچ چیز دیگه قبلا برای تفریح برای لذت بردن برای اسراف نشدن برای مفید بودن برای تقویت شدن برای رفع خستگی برای تست کردن برای اینکه پولش رو دادم برای اینکه سالی یه بار هست برای اینکه از فلان رستوران خاص هست برای اینکه در وعده ی بعدی غدا نیست برای اینکه فعالیتم زیاد بوده برای اینکه اشتهام زیاد هست و …. من همیشه زیاد خوردم بر عکس متناسبها مثلا دختر خودم وقتی نخواد بخوره اصلا تو فکر نیست چه غدایی هست ویا اینکه دیگه ممکنه گیرش نیاد و …)
      ما باید آموزشها رو به عمل تبدیل کنیم و بدن من بر اساس اطلاعاتی که من دارم شکل نمیگیره و اگر من کلمه به کلمه حرفهای استاد رو حفظ باشم بدن من تغییر نمیکنه پس باید حرفها رو به عمل تبدیل کنم چطور ؟(دو یا سه لقمه ی اضافه رو نخور چون همون اضافه مثل اشعال هست برای بدنت و جسم تو سطل زباله نیست که اشعال واردش کنی و اون رو پر از بیماری و مریضی میکنی و با هیچ کس از اطرافیانت در مورد غذاها بحث و گفت و گو نکن که حرص وولع پیدا کنی و هر وعده ای که سیر بودی نخور از روی عادت نخور چون جسمت نیاز نداره حتی اگر بقیه خوردن تو نخور و وقتی رفتی تفریح برای لدت بیشتر نباید غدا یا چیپس و پفک بخورم با آگاهی به نیاز گرسنگی جسمت به اون غدا بده من همین چند مورد رو بیشتر رعایت کنم بیشتر به حرفهای استاد عمل کردم ) .
      هر روز توجه به وضعیت جسمی داشته باشید و اشتیاق متناسب شدن رو داشته باشید و نمیدونید چقدر وقتی لاغر بشیم زندگیمون متفاوت هست(سبک و شاداب و جوان و زیبا و خوش لباس و شیک پوش و به روز و سلامت و پر از آرامش و آزادی و توانایی و اعتماد به نفس و روابط عالی و روحیه ی عالی و …. هستیم )
      .
      متناسب شدن حق ما هست اگر رفتارهای ما تغییر بکنن و ما باید طبیعی لاغر بشیم مثل چاق شدن که خیلی طبیعی چاق شدیم بدون زجر و سختی باید باشه

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار smoazamiy@gmail.com
      1399/11/18 00:00
      مدت عضویت: 1179 روز
      امتیاز کاربر: 230 سطح ۱: کاربر مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,452 کلمه

      سلااام سلام وقتتون بخیر 😍😍
      ایستگاه هفتدهم مسیرلاغری من😍🤗
      این قسمت(نقش خاطرات در چاقی):🤔
      بااجازه استاد و دوستان همسیر تمرینات (سوال های آخرمتن استاد)رو بصورت متن براتون شرح میدم😊
      خاطرات نقش تاثیر گذاری در تداوم احساس ما دارند.خاطرات ما میتونه شامل خاطرات خوبی باشه ک کنار خانواده م بودم و هممون از ی اتفاق خیلی خوشحال شده باشیم و همیشه ازش ب خوبی یاد میکنیم ودلمون پر میکشه برای دوران خوشی..ی سری دیگ از خاطرات هم میتونه بد باشه و احساس خوبی رو در ما بوجود نیاره و موقع مرورش حتی ممکنه چند روزی حالمون رو هم بد کنه…اینجا آرزو میکنم ک انشاءالله همیشه همگی مرور خاطرات خوب و خوشی رویادآور بشیم…من تااینجا نگرشم ب خاطره این بود ک اگ بهم خوش بگذره میشه خاطره خوب..اگ بد بگذره میشه خاطره بد.و در همین حد
      اما الان نگرشم نسبت بهش عوض شد ک خاطرات برگرفته از افکارو رفتار ماست..و این خاطرات حتی روی چاق و لاغری ما هم تاثیر گذاره…
      خب حالا شاید بتونیم ک این خاطرات چاقی رو ب خاطرات لاغری تبدیل کنیم بنظرم باید بتونیم چرا؟؟چون ب شکل بهتر و موثر تری مینونیم در مسیر لاغری خودمون حرکت کنیم.
      در ادامه مطلب با من همراه باشید 🤭😉تا بیشتر با درکی ک من از خاطره چاقی کردم ادامه بدیم ک چیشد ک اینطوری شد.
      🔴ذهن افراد چاق مملو از خاطرات دوران چاقی است و باین ذهنیت هرگز نمیتوان لاغر شد😐🧐
      همانطور ک ما داریم فرمول های لاغری رو جایگزین فرمول های چاقی میکنیم .در کنارش باید یاد بگیریم ک خاطرات چاقی رو با خاطرات لاغری جایگزین کنیم و حداقل کارش اینه ک کم‌رنگش کنیم.و این کار فقط از روش لاغری با ذهن امکانپذیر است.و این بنظرم خبر خیلی خوبیه برای ما ک راه جبران و برگشت داره .😊😍
      🔴خاطرات از کجا شکل میگیرند؟🤔
      جدااز کی و کجاش…زمانهایی ک ما تصمیم ب رژیم غذایی گرفتن میگرفتیم.این رژیم برای خودش همراهانی داشت ک این همراهان رژیم خان(ترس از خوردن،ترس از ترازو،ترس از آینه،ترس از نخوردن چیزایی ک دوستداریم ومحرومیت،ترس از دوباره چاق شدن،)این رژیم ها و همراهاش خاطره در ماایجاد میکردن برای دفعه های بعدی ک میخواستیم حلا رژیمی بگیریم ، ورزشی کنیم اون ترس و لرز ها قالبش بود ک ب وسط راه نرسیده حالمون زار بود..یکی دیگ ازبن خاطرات از خرید کردنها بود ک اگ این لباس و بخرم بهم جذب میشه،رنگش روشنه برجستگی ها معلوم میشه، ی خاطره دیگ اینک اگ فردی رو تو خیابون میدیدیم ک از لحاظ شکل ظاهری کمی وضعیتش از ما بدتره از ترس اون شکلی شدن پناه ب رژیم وورزش و پیاده روی و هزاران کار دیگ روی میبردیم.در واقع این خاطرات چاقی رو برای خودمون خیلی پرنگ کردیم،و هر بار با شکست رو ب رو میشدیم.😔😤این شکست ها علاوه برپرنگ کردن خاطرات ،روزاهای رژیم تکراری،نخوردنهای تکراری،منع کردن های تکراری،عذاب وجدان و سرزنش خودمون تکراری،و این تکرار کردن تکراری ها مارو ب یکنواختی و روز مرگی هدایت میکرد.و ماهمیشه درمانده و خسته بودیم.بریده از همه ی آدماها و زندگی کردن.و دیگ شور واشتیاقی نمیموند برای ادامه راه،چون ما خودمون رو بی عرضه وناتوان میدونستیم،ک بیا اینم ی رژیم دیگ ،خیلیا تونستن و باز من نتونستم،.و اینها آدم و ب نابودی میرسونه واقعا☹️
      🔴خاطرات ما در جنبه های مختلف زندگی تاثیر گذار است،رفتارهای چاق کننده ما همیشه برگرفته از خاطرات مااز چاقی است.مثل هر باری ک بعداز ی شب پر خوری یا مراسمات عروسی،مهمونیا،دورهمیا،تصمیم میگرفتیم ک رژیم بگیریمو فرداش خوراکی های رژیمی میگرفتیم روز اول دوم اوکی بودیم از روز سوم ول میکردیم و انقدر مواد خوراکی رزیمی میموند ک اخر دورریخته میشد و دیگ خبری از رژیم نبود نا چند وقت بعد😐و هر دفعه این پروخوری و تصمیم ب رژیم انقدر ادامه داشت ک واقعا آدم درمونده میشه تاکی میتونستم ادامه بدم ..ورژیم های من بصورتی بود ک فقط یکی دوهفته اول اوکی بودم ب زور همیشه هوس داشتم.وسوسه میشدم ک ی ذره چیزی نمیشه هرجوری میشد میگرفتم خوب یابدووقتی ک خودم و وزن میکردم ک وزنی کم کردم و خوشحال مثلا ازینک من تونستم خودمو تشویق میکردم و برای خودم فست فود میخریدم و ازون فست فود همه چی باز شروع میشد😔نگو ک این تاثیرخاطرات چاق شدن درذهن است😐و این انباشته شدن خاطرات چاقی درذهن مابوده ک مانع لاغری درمامیشده.👊😂
      🔴ماباید ترسی از لاغرنشدن نداشته باشیم و اگ مراقبت نکنیم از شورو اشتیاق در مسیر راه می افتیم.و کم کم باعث خارج شدن مااز مسیرلاغری با ذهن میشه.و ما باید از همان راهی ک رفتیم و چاق شدیم و ب بن بست رسیدیم و کسی یا چیزی انتظار مارو نمیکشیده و برامون کف نمیزدن از همون راه برگردیم و مسیرمون رو از نو و از جاده ی بهتر و سبز ادامه بدیم.جاده ای ک درست هست و راه بلد داره ک راه بلدش مثل قطب نما مشخص میکنه ک کجاییم.با آموزش هروزه ی فایل ها😊
      🔴بنظرم عواملی ک در ماایجاد چاقی کرد علاوه ب دیده ها و شنیده..علاوه برافکاروعادتها و علاوه ب مسیر اشتباه کسایی بودن ک تو مسیر بودن و مثلا راه بلد (کسایی ک رژیم میدادن و مربی بودن)پر حالی ک سطح افکار اوناهم اشتباه بوده و سسطحی هر چند ک هنوز خودشون هم خبر ندارن ک چرا و چ افکاری دارند چون همیشه یا دنبال لاغری هستن یا دارن یا ترس از چاقترشدن.خلاصه ک اونا هم نقش داشتن در ایجاد خاطرات چاقی ما چون همیشه روشن میکردن ک چقدر اضافه وزن داریم.چقدر باید کم کنیم.چی بخوریم،چی نخوریم،ورزش چی خوبه و…‌کارها و دستوالعمل های ک جز شکست چیزی ب همراه نداشت.و فقط نسبت ب قبل چاقتر شدم شاید با کمی تغییر جسمی و کاهش وزن روب رو میشدم ولی هیچ وقت با هیچ رژیم وورزشاشون نمیتونستن باعث تغییر ذهن من بشن ..امادر مسیر لاغری با ذهن بر عکس ست و اینو میتونم ب خودم ثابت کنم ک راهنماش کار بلده چرا؟؟چون اول ذهن بعد افکار بعد عادتها و رفتارها و در اخر جسم رو تغییر میده و زمانی تعیین نمیکنه.وخاطزات لاغری میسازیم ک ماهم میتونیم💪😉 و روند این لاغری و تغیرات ۳ماهه و۶ ماهه نیست بصورت آروم ولی پیوسته اس.و منتظر ماه نیستیم چون از همون هفته های اول متوجه تغییرات میشیم،و اینها رفتارهایی است ک بواسطه افکار جدید در ماشکل میگیره.😍💃ووقتی پروسه شکل دادن ایجادشد و رفتارها شکل بگیره ما چ بخواهیم چ نخواهیم لاغر میشیم.😍💃😉💪
      🔴نکته:افکار لاغر کننده +رفتارلاغرکننده+خاطرات لاغرکننده=لاغرشدن
      🔴نکته:افکار چاق کننده+رفتارچاق کننده +خاطرات چاق کننده=چاق شدن
      🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
      برای لاغری با ذهن تغییر باورها و افکار مهم است وتین کارنیاز ب اشتیاق و استمرار در تغییر کردن دارد⁦^_^⁩
      موضوع بعدی :لاغری چ حسی دارد؟؟لاغری یعنی عشق،نفس کشیدن،رهایی،آزادی،فرصت انتخاب،خوشحالی،خوشبختی،حال خوب،حس خوی،شادی،اعتماد بنفس بالا،لذت بردن از داشته ها،حق انتخاب،تنوع،سربلندی،غرور،قدرت،قوی،بودن،زیبایی،سلامتی،لذت،آرامش،لذت اززندگی،فهمیدن زندگی،زندگی رو زندگی کردن ن فقط زندگی رو بگذرونی،چابک،دوراز لباس های تیره و گشاد،لاغری خیلی قشنگ و زیباست الان ک دارم تصورش میکنم لبخند روی لبم هست و مطمینم چشامم برق میزنه از شور و شوقش .لاغری یعنی تولدی دوباره😍😊👸
      فایل صوتی:🎤🎧
      نقش خاطره در چاق شدن ما چیه ؟و چطور میتونیم ازاون برای متناسب شدن استفاده کنیم،؟🤔هر انسانی نسبت ب مواد غذایی ک مصرف میکنه ی سری اطلاعات در ذهنش ذخیره داره و همیشه دربرخورد بااون غذا واکنش نشون میده و رفتار میکنه.مثلا قرمه سبزی(این غذا برای ایرانیها خیلی غذای معروف و لذیذی هست و همیشه قرمه سبزی ارج و قُرب داره و تو بیشتر مهمونیآ ازش استفاده میشه و هر کی نسبت بهش ی علاقه ای داره..این علاقه میتونه خوب باش میتونه بد باش ک محاله نظرها بد باش.چون همیشه از بو ومزه اش تعریف شده.و دهن هاآب افتاده ک به به چ قرمه سبزی چ بویی چ دستپختی و غیرهو این تعریف و تمجید ها در ذهن خاطره چاقی ایجاد میکنه ک هر چی قرمه سبزی بمونه بهتر جا میفته و خوشمزه تر..یاهرچی قرمه سبزی باشه من میخورم باسالاد شیرازی😬🤭😋..خب حالا ما بباییم برعکسش کنیم این تعریف و تمجیدهارو ک اه اه قرمه سبزی دیگ چ خورشتیه😤بااون رنگش و همش سبزیه اصلا خوردن نداره..ک حداقل لذتش کمتر بشه برامون برای کمتر خوردن و ایجاد خاطره لاغری شاید بشه نظریع و لذتمون ب خیلی از غذاهارو برعکس کنیم و خاطرهای چاقی ک درذهن ما از قبل ذخیره شدن رو برعکس کنیم ک کمترتوجهمون جلب بشه…البته این فقط ی نظره 😊
      موضوع بعدی:اشتها😐
      اشتها فقط یک واکنش ذهنی است ب مواد غذایی ک خودمون ایجادش میکنیم ،اشتها ناشی از خاطراته ک از هر غذایی ک در ذهنمون داریم،واصلاچیزی ب اسم اشتها نداریم و بجای کلمه اشتها بهتر بگیم انتخاب.بجای کلمه ی من اشتها ندارم بگیم ک من انتخاب ندارم.برگرفنه از آموزش های استاد..و اشتها چیز جدایی از ما نیست..همه چی تو خودمونه 🧐😊
      🔴عوامل عصبانیت:نبود شغل،نبود کار،نبود پول،کارهای اداری،صف های شلوغ ،قطع سیستم،باشگاه بری نتیجه نگیری،رژیم بگیری نتیجه نگیری،و…‌‌🤭😬
      حرف آخر این قسمت:حتما حتما حتما باید آموزش ها ب عمل تبدیل بشن تو روزمره.بدن ما براساس اطلاعاتی ک درذهن داریم ،شکل نمیگیره.بلکه بر اساس عمل و رفتاره ک شکل میگیرن.باید آموزش ها را بعمل تبدیل کنیم و هروز توجه ب وضعیت جسمانی داشته باشیم،هروز اشتیاق و استمرار داشته باشیم .
      ما خیلی راحت چاق شدیم و خیلی راحت باید لاغر بشیم اگر در مسیر باشیم و ب آموزش ها عمل کنیم ب همین سادگی وراحتی🌺

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم