لاغر شدن ترس دارد و با ترس لاغر نمی شوید! اگر از شنیدن این جمله متعجب شدید کاملا طبیعی است چون سالها دوست داشته اید لاغر شوید و اکنون شنیدن اینکه لاغر شدن ترس دارد برای شما غیرعادی به نظر می رسد.
ترس از لاغری یکی از مخفی ترین فرمول های ذهنی افراد چاق است که به سادگی مانع لاغر شدن آنها می شود.
ترس از تغییر کردن
از زمانی که با قدرت ذهن برای لاغر شدن آشنا شدم و در مسیر یادگیری و سپس آموزش آنچه در زندگی خودم تاثیرگذار بوده است قرار گرفتم به وضوح دلایل بسیاری از اتفاقات زندگی برایم واضح شد.
به معنای دیگر توانستم سرنوشت خودم را بررسی کنم و مهم تر از آن:
سرنوشی که دوست دارم تجربه کنم را برای خود ایجاد کنم.
یکی از موارد جالب توجه در زندگی من و شاید شما، عاملی است که مانع رسیدن ما به خواسته هایمان می شود
عاملی به شدت تاثیرگذار اما درعین حال بسیار مخفی که علیرغم تلاش های ما برای رسیدن به خواسته هایمان به راحتی مانع موفقیت ما می شود
ترس از روبرو شدن با موفقیت
شاید به نظر خنده دار باشد که آدم از موفق شدن ترس داشته باشد.
اما با بررسی ساده در روند زندگی خود به وضوح برایتان روشن می شود که خیلی وقت ها شما از رسیدن به خواسته هایتان ترس داشته اید.
یعنی خواسته شما، با علایق و افکار شما همسو نبوده است
شاید شما خیلی دوست داشتید ادامه تحصیل بدید اما ترس حضور در کلاس، یا ترس رفتن به شهر دیگر برای ادامه تحصیل مانع رسیدن شما به خواسته تان شده است.
ممکن است شما دوست داشته باشید در خانه ای بزرگ تر زندگی کنید، اما ترس روبرو شدن با مسائل خانه بزرگتر از قبیل سخت بودن نظافت کردن آن، یا هزینه های تعمیر و نگهداری، ترس از چشم خوردن توسط دیگران و …. سبب شده است که سالها در آرزوی داشتن خانه ای بزرگ تر باشید اما همچنان در خانه کوچک خود زندگی کنید.
نقش ترس در پیشرفت نکردن
برای شرح بهتر این موضوع به این مثال از زندگی خودم توجه کنید.
از سال ها پیش دوست داشتم ماشین بهتری داشته باشم، اما در کنار این خواسته از داشتن یک ماشین خوب به شدت ترس داشتم.
چون تصور می کردم که هزینه های ماشین بهتر به مراتب بالاتر است، یا اگر با ماشین خوب برای خرید به بازار بری همیشه باید مبلغ بیشتری برای خرید اجناس پرداخت کنی.
اگر ماشین بهتر سوار بشی ممکنه دوستان یا اطرافیانم مرا جشم بزنند و خیلی از افکار و باورهای مشابه که منجر به ترس از داشتن ماشین خوب در من شده بود که بیشتر از طریق اطرافیان طی سالها به من منتقل شده بود.
عدم هماهنگی خواسته من که ماشین خوب داشتن بود با افکار و باورهای ذهن من سبب شد که هیچ وقت نتوانم ماشین بهتری داشته باشم.
در واقع از داشتن ماشین بهتر که خواسته من بود ترس داشتم.
نکته جالب اینکه پس از شناسایی این ترس ها و پیدا کردن دلایل منطقی برای واهی بودن آنها و تقویت باور اینکه من می توانم به راحتی ماشین بهتری داشته باشم، اکنون آن ماشین را دارم و از داشتن آن لذت می برم.
موارد مشابه زیادی می توانید در زندگی خود پیدا کنید که مصداق ترس از رسیدن به خواسته ها باشد.
از آنجایی که ذهن در تمام جنبه های زندگی ما تاثیرگذار است بنابراین داشتن افکار و باورهایی در مورد مثالهایی که زدم به شکل های مختلف در جنبه های مختلف زندگی ما تاثیرگذار است
ترس از لاغری
افرادی که اضافه وزن دارند، مطمئنا خواسته آنها لاغر شدن است، اتفاقا خیلی هم دوست دارند که لاغر شدن را تجربه کنند و برای رسیدن به خواسته خود خیلی تلاش کرده اند.
همه ما تجربه استفاده از رژیم لاغری را داریم.
رنج و سختی جدا کردن غذای خود از دیگران، نخوردن غذای مورد علاقه، حسرت خوردن از اینکه چرا نمی توانیم مانند دیگران هر غذایی که دوست داریم را بخوریم. همه در نهایت از همه این موارد رنج آورتر اینکه بعد از اتمام مدت رژیم به محض اینکه به روال قبل بر می گشتیم میزانی که از وزن ما کاهش پیدا کرده بود دوباره به وزن ما اضافه می شد.
همه ما تجربه ورزش کردن، پیاده روی کردن و … را برای لاغر شدن داریم.
رنج و سختی رفتن به باشگاه یا پیاده روی کردن های طولانی درحالی که حوصله ورزش کردن را نداشتیم، اینکه از چند ساعت قبل از رفتن به باشگاه باید کارهای روزمره را برنامه ریزی می کردیم تا سر وقت در باشگاه حاظر باشیم و در نهایت همه تلاش و وزنی که کم کرده بودیم به محض نرفتن به باشگاه دوباره بر می گشت.
همه ما تجربه خوردن داروی های تلخ عطاری و … را داریم. احساس بد از طعم های ناجور و بوهای ناخوشایند را تجربه کرده ایم.
انجام هر روشی برای لاغری رنج و سختی های مربوط به خودش را دارد اما در نهایت آنچه از وزن ما با استفاده از آن روش ها کم می شد دوباره خیلی زود بر می گشت.
نکته حائز اهمیت اینکه استفاده از روش های مختلف و تحمل رنج و ناراحتی اجرای روش های لاغری و در نهایت نتیجه نگرفتن سبب می شود که مجموعه ای از افکار و نگرش ها درباره لاغر نشدن در ذهن ما ایجاد شود که باعث شکل گیری ترس از لاغری در ذهن ما می شود و به همین دلیل هر وقت صحبت از لاغری می شود دچار دلهره می شویم که باز باید درگیر مسائل مختلف برای لاغری شویم.
تلاش برای لاغر شدن با روش هایی که جسم را محدود کرده یا تحت فشار قرار می دهد بیهوده است و فقط باعث ایجاد ترس از لاغری در ذهن ناخودآگاه می شود.
افرادی که اضافه وزن دارند به طور ناخودآگاه ترس از لاغری دارند، چون تصور می کنند لاغر شدن نیاز به تحمل رنج و سختی زیاد دارد که از توان آنها خارج است. غافل از اینکه هیچ فرد متناسبی برای لاغر بودن خود رنج و سختی تحمل نمی کند.
تصور اشتباه در مورد لاغر شدن باعث ایجاد ترس از لاغری در ذهن افراد می شود که مشابه تصور اشتباه سخت بودن داشتن خانه ای بزرگ تر یا تصورهای اشتباه من درباره داشتن ماشین بهتر بود.
نکته قابل توجه این است که همه این تصورهای اشتباه به یک شکل مانع موفقیت ما و رسیدن به خواسته هایمان می شود.
ترس مواجه شدن با موفقیت موضوع بسیار مهم و ریشه ای در ذهن ناخودآگاه ماست که در تمام جنبه های ما به شدت تاثیرگذار است.
این ترس واهی از شنیدن حرف ها و تجربیات دیگران درباره موضوعات مختلف زندگی وارد ذهن ناخودآگاه ما شده است و ما غافل از تاثیر و قدرت بالای این افکار اشتباه در زندگی خود هستیم.
با یادگیری استفاده از قدرت ذهن می توان بر ترس از لاغری و سایر ترس ها در جنبه های مختلف زندگی غلبه کرد
در این سال هایی که با قدرت ذهن آشنا شده ام به اندازه ای که توانسته ام بر ترس های خودم برای مواجه شدن با خواسته هایم غلبه کنم موفقیت کسب کرده ام.
در همان روزهای اول شروع برنامه های آموزشی لاغری با ذهن از صحبت کردن برای دیگران ترس داشتم و همین ترس سبب شده بود که بارها شروع دوره های آموزشی را به بعدا موکول کنم.
از داشتن هنرجوهای زیاد ترس داشتم چون فکر می کردم پاسخگوی سوالات شرکت کننده ها بودن کار سخت و طاقت فرسایی است.
و همین باور اشتباه سبب شده بود علیرغم اشتیاق و تلاش زیاد برای گسترش روش لاغری با ذهن، شرکت کننده های دوره من بسیار کم باشند.
وقتی ترس های خودم برای روبرو شدن با شرکت کننده های بیشتر را شناسایی و برطرف کردم. به لطف خدای مهربان اکنون نه تنها از اکثر شهرهای ایران بلکه از کشورهای مختلف دوستان فارسی زبان در دوره ورود به سرزمین لاغرها و دیگر دوره های لاغری با ذهن شرکت کرده اند.
حتی دوستان افغانی و عراقی که تا حدودی به زبان فارسی مسلط هستند از برنامه های لاغری با ذهن استفاده می کنند.
این تغییرات فقط بخاطر برطرف کردن افکار اشتباه و ترس آور مواجه شدن با موفقیت صورت گرفت.
و اکنون با اطمینان به شما دوستان خودم اعلام می کنم که ترس از لاغری مانعی بزرگ در برابر لاغری است.
اگر می خواهید رویای لاغری خود را به حقیقت تبدیل کنید باید آگاهانه و هوشیارانه با ترس از لاغری مقابله کنید.
لاغری با ذهن و غلبه بر ترس از لاغری
“لاغر شدن ترس دارد و با ترس لاغر نمی شوید !”
این جمله عمیقا مرا به فکر فرو برد که چرا لاغر شدن ترس دارد؟! آن هم با این وجود که من این همه خواهان و خواستار لاغری و تناسب اندام هستم!!!
امروز از این فایل آگاهی خوبی کسب کردم و متوجه شدم که اگر ذهن خود را مانند یک سطح صاف در نظر بگیریم فکر و افکار ما بالای این سطح قرار دارد که همان خود آگاه ما می باشد و باورهای ما زیر این سطح قرار می گیرد که همان ناخود آگاه ما می باشد.
وقتی من چیزی را دوست دارم و به آن علاقه مند هستم در واقع در قسمت فکر و افکار من قرار می گیرد و در خود آگاه من می باشد که تاثیر چندانی در موفقیت من در اموری که می خواهم به انجام برسانم ندارد بلکه مهم ترین و تاثیر گذار ترین بخش برای موفقیت من در انجام کارها، باورها و فرمول های ذهنی من می باشد که همان ناخودآگاه است و من باید بیشتر آنها را کشف کنم و به اصلاح آنها بپردازم تا به هر آنچه که می خواهم برسم.
ترس از لاغری هم یکی از این باورهای محکم و قوی و در عین حال بسیار مخفی در ذهن ناخودآگاه ما می باشد.
الان که خوب دقت می کنم به این درک رسیدم که چرا با وجود اینکه من چند ماهی است که در مسیر لاغری با ذهن قرار دارم و گام به گام مراحل را طی می کنم اما با این وجود وزن کم نکرده ام؟! دلیلش این است که در سطح ناخودآگاه ذهنم، ترس از لاغری دارم.
من از لاغر شدن می ترسم چون این باور در من وجود دارد که با لاغر شدن از ریخت و قیافه می افتم و صورتم زشت می شود.
با لاغر شدن از دید همسرم شاید دیگر دوست داشتنی و خواستنی نباشم چون همسرم تپلی و چاقی من را دوست دارد.
با لاغر شدن تمامی لباس های من بلا استفاده می شود و دیگر نمی توانم از آنها استفاده کنم.
این ها دلایل ترس از لاغری من هستند که مانع لاغر شدن من شده اند و من باید روی این ترس ها کار کنم و برای خودم و ذهن ناخودآگاهم تفهیم کنم که این باورها نادرست و اشتباه می باشند، چرا؟!
چون اولا من با لاغر و متناسب شدن به هیچ وجه زشت و نازیبا نمی شوم برای اینکه من قبلا هم در وزنی که می خواهم برسم، بوده ام و بسیار هم صورتی زیبا و دوست داشتنی داشتم و هم اینکه با دیدن عکس شگفتی سازان به صورت های آنها دقت کرده ام که اتفاقا نسبت به زمان چاقی آنها بسیار صورتی بشاش تر و زیبا تر برای خود ساخته اند و جوان تر هم به نظر می آیند.
در مورد همسرم و ترس از لاغری به این نتیجه رسیده ام که اگر واقعا او مرا دوست داشته باشد به هر شکلی که باشم و در هر وزنی باشم باز هم می تواند مرا دوست داشته باشد وقتی که او مرا با این همه اضافه وزن می خواهد و دوست دارد مطمئنا اگر به تناسب اندام برسم و صورت و اندام زیبا تری برای خود خلق کنم هم باز برای او دوست داشتنی و خواستنی هستم.
در مورد لباس هایم و ترس از لاغری، با لاغر شدن، من می توانم لباس هایی را که خیلی دوست دارم برای اندام و سایز جدیدم به خیاط بدهم و آنها را به اندازه ی دلخواه من در بیاورد و نهایتا خیلی راحت می توانم لباس های جدید و نو را که اندازه ی سایز لاغر و متناسب من می باشند را بخرم و تهیه کنم و از آنها لذت کافی را ببرم.
من از زمانی که در مسیر لاغری با ذهن قرار گرفته ام بسیار با حالت چاقی خود به صلح رسیده ام و با صبر و شکیبایی گام به گام از مسیر را بر می دارم و به راه درست و صحیحی که در آن قرار گرفته ام ادامه میدهم و اطمینان قوی و عجیبی دارم که می توانم متناسب و لاغر شوم.
چون الان با گام هایی که بر داشته ام نسبت به باورهای نادرستی که در ذهنم وجود داشته که باعث ترس از لاغری در من شده است آشنا شده ام.
دیگر از خوردن ترسی ندارم، تناسب را حالت طبیعی جسم خودم می دانم، هر چیزی را که دوست داشته باشم و بخواهم در هر زمانی به اندازه ی نیاز بدنم، با آزادی کامل و لذت و بدون ترس از چاق شدن می خورم.
به این باور رسیده ام که می توانم لاغر و متناسب شوم و همچنین پی برده ام که بدنم این قابلیت و توانایی را دارد که دوباره من را متناسب و لاغر کند و به حالت طبیعی خود باز گرداند.
بار سنگین چاقی و اضافه وزن داشتن از روی ذهن من بر داشته شده است و با وجود اینکه وزن کم نکرده ام اما احساس سبکی دارم و هر زمانی که بخواهم و دوست داشته باشم می توانم ورزش بکنم.
بدون زور و اجبار و به این درک رسیده ام که قدرت من هستم نه هر نوع خوردنی یا خوراکی و از زندگی ام با این شرایط هم لذت می برم و از اینکه به این مسیر هدایت شده ام بسیار خوشحال و شاد هستم و خدا را شکر می کنم و از اینکه در این گام پی بردم که ترس از لاغری دارم و از آن آگاه شدم خوشحالم و از امروز بر روی اصلاح ترس از لاغری کار می کنم که این مانع هم از راه و مسیر لاغر شدن من برداشته شود و من راحت تر و سریع تر وزن کم کنم و به تناسب اندام برسم.
توضیحات تکمیلی و بسیار عالی درباره این موضوع مهم و همچنین شرح تاثیر ذهن خودآگاه و ناخودآگاه در لاغر شدن را در فایل آموزشی پیوست برای شما دوستان خوبم آماده کرده ام
اطمینان دارم دوستانی که با اشتیاق و احساس خوب توضیحات نوشتاری و ویدیوی تصویر ترس از لاغری را استفاده کنند تصمیم قاطع تری برای لاغر شدن خواهند گرفت و شجاعت اقدام کردن و مواجه شدن با شرایط جسمی جدید را پیدا می کنند.
منتظر خواندن نوشته های شما هستم
همراه همشگی شما: رضا عطارروشن
امتیاز 4.63 از 38 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!
و خدایی که در این نزدیکیست.
از بچگی میشنیدم ترس برادر مرگه یا از هرچی بترسی سرت میاد ،با خودم فکر میکردم یعنی چی؟؟به مرور زمان که بزرگتر میشدم متوجه میشدم که اگر توی هر زمینه ای ترس رو چاشنی اون درخواست بکنم در واقع دارم اون درخواست یا آرزو رو دست نیافتنی میکنم برای خودم.منم گاهی ترس چاق شدن یا لاغر شدن سراغم میاد ولی سعی میکنم اینجور مواقع به این زمزمه ها گوش نکنم و بی محلی کنم.ولی گاهی اوقات ترس بر من مستولی میشه و نمیتونم بهش بگم برو و بذار زندگیمو کنم ولی دارم یاد میگیرم که کاری کنم موندگار نشه چطوری؟؟با توجه کردن به توانایی ها و کارهای خوبی که انجام دادم.مثلا اینکه،اگر ترس اومده سراغم از خوردن نوشابه،که قند داره،چاق کننده ست،به خودم میگم اگر چاق کننده ست پس چرا شوهرم چاق نمیشه،پس این ترسه الکیه،میخواد نگرانی بندازه توی وجودم.
ترس از ارتفاع ،ترس از مرگ،ترس از دست دادن عزیزانمون،ترس از حرفهای دیگران،ترس از قضاوت شدن،ترس از بیکار شدن،ترس از دست دادن پول و سرمایه. اینها همه شون همواره در دنیا وجود داشتن و وجود هم خواهند داشت،یعنی از بین نمیرن چونکه نسل به نسل و سینه به سینه داره بین آدمها میچرخه و هرگز هم قرار نیست روی زمین آرام و قرار بگیرن فقط در یک صورت هست که میشه کنترلش کرد،از بین نمیشه ببریمش ن فقط میتونیم درصدشون رو کم کنیم اونم اینه که به خودمون،خود درونمان این اطمینان رو بدیم قرار نیست اتفاق بدی بیفته،قرار نیست چیزی رو از دست بدیم،اگر هم از دست دادیم بازم فرصت هست،تو فقط نگران نباش.من کنارتم.من همراهتم. ی جور اطمینان خاطر و آرامش بهش بدیم و این طوری میشه کم کم درصدش رو بیاریم پایین.باید بگیم که بالا سر قبر خالی نشین و کریه و زاری نکن عزیزم.هنوز اتفاقی نیفته .تا ما همدیگه رو داریم غمی نداریم.امیدوارم بتونم این آرامش درونی رو توی وجودم تقویت کنم و بهش دلداری بدم که لاغر شدن اتفاق میفته فقط باید صبور بود و استمرار داشته باشیم.الهی شکر
یا حق
به نام خداوند یکتا که تنها مسیر صحیح متناسب شدن را به من نشان داد.سلام بر استاد توانمند و مهربان.
واقعا ترس از لاغر شدن وجود دارد یکی از همین ترس ها افتادگی پوست بدنم هست.من وقتی میخواهم تجسم جسم متناسب داشته باشم نا خدا آگاه تصویر زمانی که وزن کم کردم و پوست شکمم خیلی افتادگی داشت و زشت بود تو ذهنم می آمد و شروع کردم تجسم جسم متناسب با یک شکم صاف و زیبا را شروع کنم وتا فایل امروز را دیدم متوجه شدم که این یک ترس از لاغر شدن است و یکی دیگر هم خوردن نان با برنج بود که وقتی نان با برنج میخوردم میگفتم امروزم از دست رفته و نا امید میشدم ولی کم کم که تو سایت ماندم به ذهنم گفتم خوردن منو چاق نمی کنه و من حتی نان با برنج را به اندازه نیاز بدنم میخورم تازه شاید این یک رفتار غلط باشد که آرام آرام آن را ترک میکنم.ولی در مورد لباس ها خوشحال بودم چون میگفتم لاغر بشم میرم کلی لباس جدید و خوشگل میخرم و این به من انگیزه می داد.
من بدنم را دوست دارم و میخواهم با لاغری با ذهن جسم زیبا و عالی داشته باشم.روش های قبلی ترس از همه چیز داشت.خوردن پوشیدن مسافرت و…..ترس از لاغر شدن به خاطر محدودیت در خوردن خوابیدن و بیرون رفتن و دغدغه خوردن داشتن بوجود می آید.
باسلام خدمت استاد عزیز وهمراهانگرامی
ما اگر در خودآگاهانه خواسته ای داشته باشیم ولی در ناخودآگاه باورهایی که زیره کردیم همسو نباشه با اون حخواسته ها نا به تواسته هامون نمیرسیم..وقتی میریم شناسایی میکنیم وکنکاش میکنیم میبینیم ما هم از چاقتر وچاقتر شدن ترس داشتیم که برای من این خیلی تاثیر داشته ویکی از دلایل اصلی من به خاطر همین موضوع بوده که من مدام نگران چاقتر وچاقتر شدن خودم شدم ورسیدن ورسیدن وفکر کردم وفکر کردم وذهن راه حل میداد اون راه حلی که همه بلد بودن
که تا اضافه وزن داری خوب برو پیش دکتر تغذیه وبهش قد وزن بده وفردا دباره برو ازش یه رژیم آماده داده که در روز چند کالری بخور صب چند تا کف دست نون و
نهار چند قاشق غذا وشام هم همینطور
میوه محدودیت داری
تنقلات که اصلا
وچیزایی که دوس داری رو میتونیوبخوری ومدام ترس وترس وترس ونگرانی وجنگ با ذهن که چرا من مثل بقیه که متناسب هستن وخیال راحتن نمیتونم راحت باشم واز نعمتها استفاده کنم ..
چرا من باید سه کف دست نون بخورم در حالی که ذهنم میگه بیشتر هم میتونی بخوری ..
ویه ترس هم شاید همین ترس از لاغری باشه که هیکلم خراب میشه
پوستم شل میشه
چروک میشه
اصلا چون سخته من میترسم شاید ازش
چون ما با سختی لاغر شدیم اون چند کیلو رو
با ورزشهای سخت وپیاده روی های بدون نتیجه
واین تو ناخودآگاهم ذخیره شده
اتفاقا توی این پیجهای موفقیت یکی میگفت که دوست داشته بره خارج از کشور وکلی تلاش وپیگیری که بره خارج از کشور ولی هر دفه به دلیلی جور نمیشد ..استاد میگفت وقتی ازش پرسیدم ته ذهنت از چی میترسی درخارج از کسور
گفته بود که از توالت فرنگی واستفاده مدام از توالت فرنگی ترس شدیدی داشته واون مانع میشده که بره
وترس خنده داری شاید باشه ولی به هر حال هست وذهن هم میترسه
ما هم با شناسایی این ترسها میتونیم راه رو برای رودخانه ی لاغری باز کنیم تا جاری بشه وبا خودمون منطقی کنیم که متناسب تلاشی نمیکنن برا لاغری اونا اصلا ذهنیت ما رو ندارن من از همشون میپرسم اونا به غذاها ترس ندارن فقط میخورن که سیر بشن وگرسنه نباشن
ولی ما با هر بار خوردن هزاران فکر رو مرور میکنیم اون هم مال ذهن چاقه که میگه
بستنی نخور کالری داره
سرخ کردنی خوردی دیگه لاغر نمیشی
مهمونی رفتی
مسافرت رفتی
کیک خوردی
میان وعده کامل خوردی
گیاه خوار که نیستی
روزه که نمیگیری داعم
باید حدود ۵۰۰ کالری در روز بخوری
زیادتر بخوری جمع میشه میشه چربی
وهزاران فکر با ترس که نتیجه اش شده این
من دیگه نمیخام واقعا این ذهن چاق رو گوش بدم
میخام ترسام رو ببینم وبشکنم
ممنون از استاد گرامی
هنیشه وقتی رژیم میگرفتم خودمو میکشتم ورزش میکردم ک پوستم شل نشه چن واقعا میدیدم ک ورزش میکنم پوستم جمع میشه
اما فرییا این تو اون روش بود و پرا ز محدودیت و ممنوعیت یجوری جنگ با خودت بود معلوم بودک تو در مسیر ذهنی نبودی توبا جنگ و زور وسختی داشتی پیش میرفتی وبدن با ترمیم جلو نمیرف ما میبینم الان استاد رو این همه لاغر شده از اون وضعیت بدنی ب این رسیده هیچ شل شدنی من تو بدنش تو بازو نمیبینم همه جا ب زیبایی تمام ترمیم شده پس این جا با اون روش زمین تا اسمون فرق داره این اطمینان رو ب تو میدم اره ازاون روشها پوست شل میشد تو راست میگی اما ببین کجای این روش ب اون رژیمها میخورد تو الان طبق ی برنامه خاصی مجازی ی سری غذا ها رو بخوری ی سری رو ن
خب ن
الان اینجا تو ازادی همه مواد عدایی رو دوس داری بخوری
تو اینجا مجبور نیستی ساعتها ورزش کنی چن هیچ فرد متناسبی بزای تناسب ورزش نمیکنه چن ادمهایی هستند ک بدون ورزش متناسب شدند تو این سایت
اگه عرق کردن لاغر کننده بود باید خواهر شوهر من مادربزرگ من فیت فیت میشدند
همه جای تو ب زیباترین شکل معماری شده حالا ی سری اضافات اون رو مخفی کردند و این زیبا با لاعر شدن تو خودشو نشون خواهد داد
خدا بد خلق میکنه ن
ی ترسی ک در خودم شناسایی کردم بد شدن صورت چن من این رو خیلی شنیدم ک اطرافیانم میگن ما لاعر میشیم صورتمون لاغر میشه
ببین فریبا همین ادمها وقتی چاق شدی هم شوک شدن لاعر بشی شوک میشن و از تعجبشون اونطوری میگن تازه تو با این روش داریم تناسب میشی ک بدن همه چیزی رو تعمیر میکنه میره جلو درنتیجه ن صورت تو بهم میره ن جای دیگه همانطور گ افرادی ک متناسب شدن تو شگفتی سازها میبینم ک چقدر زیباتر جونتر شدند اصلا پوستشون روشن شده پس این اطمینان رو میدم ک تو زیباتر وجونتر خواهی شد
و ب خاطر دیگران از ارزومون نگذریم بخاطر دیگرانی ک حتی حاظر نیستند قدمی برداند
اتفاقا من مییینم ک اون اضافه ای ک تو غبغب هس تو صورت هس میره وطرف گونه هاش میار بیرون چشماش اصلا اون نقاشی اصل خودش میاد بیرون وچی زیباتر از نقاشی خدا
این روش رژیم نیس ک بزنه خراب کنه حتی من زمانیک رزیم میگرفتم لاغر میشدم هم صورتم زیباتر میشد
جلوی چشمام سیاه میشه در روش رژیم این اتفاق میافتاد چن من گشنگی میکشیدم چن من تو عذاب بودم از درون مدام جنگ داشتم با خودم انگار اسیر بودم اما الان دارم بیشتر برا خودم وقت میزارم درونم اروم میکنم درونم اصلاح میکنم میرم جلو پس هیچ اتفاقی نمیافتاد من استاد رو میبینم ک جلوی چشماش اصلا سیاه نشده اتفاقا ک زیبا شده
یا ی ترسی کدام همش این تو ذهن ما ک کسی ک لاغر بشه بینیش میاد بیرون
باز میگم تو روش رژیم اب بدن میره بیرون و بدن اون طراوت رو از دست میده اما اینجا اینطوری نیس من میبینم افرادی ک متناسب شدن با این روش وچقدر زیبایی صورتشون درخشندگی شون رو دارند پس تو تو این روش با صلح داری میری جلو وبدن هم هر جایی رو ب حالت ایده آلش درمیاره حتی من زملنی ک از روش رژیم لاغر شدم بینی بیرون نزده بود حالا هرکسی فرم خاص صورت خودشو داره بینی مخصوص صورت خودشو داره بینی تو ک مشکلی نداره بزرگ نیس و ب ایده آل ترین حالت خودش قرار خواهد گرف این ترس رو من از یکی از فامیلهامون دارم ک رزیم داره و بزنی زده بود بیرون ام تو ک میدونی اون از ی روش اشتباه داره جلو میره خودت عذاب کشیدنشو داری میبینی
تازه تو عکس های گودکی من جونی من اصلا این نیس ک بینی بد دیده بشه تو صورت لاعرم
ی ترسی کدارم اینک لاعر بشم مریض میشم در گذشته من یبار رزیم داشتم اتفاقا ک بدنم خیلی هم مقاومتر شوه بود یا یبارم رژیم گرفتم سرگیجه وسیاهی چشم اینها رو داشتم اونهم میدونی ک چقدر بخودت گرسنگی میدادی اما تو گرسنی ک میکشی خب ن اتفاقا ک تو با این کار بدن رو ب سلامت خودش برمیگردونی اضافات حمل نمیکنه کلی انرژی داره ک جاهای دیگه بدن رو ترمیم کنه
اینک میام میگن رزیم بودم کل کردم نمیتونم سرم گیج میره بخاطر اینک اونها رژیم دارند وتو قحطی وجنگ با خودشون هستند اینجا من با تو جنگ دارم ن عزیزم تو ازادی تو زادی
تصمیم گزفتم ک ازادی رو زندگی کن من ی راه ی انتخابی دارم اینک چن روز نگا میکنم میبینم در مورد وغدا اصلا درموردش فک نمیکنم درمورد چجور چطور چی خوردن ب اندازه نیازم بدون هبچ زوری اینها میخورم
یا در زمانی ک گرسنم نیس ی میوه ای چیزی دلم میخواد بخورم هرچی وقتی میگم ن نمیخورم میام بیشتر میخورم اونجوری ک شکمم درد میکن اما وقتب میام میخورم در اون سیر شدن قطع میشه و با رضایت ی تصمیم گرفتم در مورد ابنک چی بخورم و با بعدش تحمل نکنم اینجوری راحتتر و با صلحتر میرم جلو و راهها رو همونجا اعمال کنم
یا من میدیم تو اینستا ک افراد گیاهخواری میکنند وبرای لاغری و من میترسیدم چن اصلا نمیتونم فک کنم من شیرینی و گوشت نخورن و این باعث ترس من میشد اما فریبا ابنجا من میبنم ک افراد گیاهخواری نکردند و همه چی میخورند ومتناسبند حالا کسی اون رو انتخاب کرده ب این معنی نیس ک راه اول واخر اونه ن ب هیچ وجه الان استاد گیاه خواره ؟ن
پی میشه گیاه خوار نبود و متناسب شد تو لازم نیس گباه خواری کنی تا لاعر بشی تو بدون گیاه خواری هم متناسب میشی
یا تو پیجها میدیم ک اونها پروتئین زیاد وارد بدن میکنند و من دوس نداشتم و ابن منو میترسوند فریبا جانم اونم ی روشی ک اونها انتخاب کردند تو لازم نیس مجبور نیستی انتخاب کنی
الان استاد پروتئین تاثب وارد بدنش میکنه متناسبه ن ایا گیاهخواری میکنه متناسبه خب ن
پس تو هم مجبور نسیتی
استاد پروتئین خاصی وارد بدنش نمیکنه متناسب شده ن
در زندگی عادی شون با همون سفره متناسبه
یا حذف کربو ک وحشت دارم الان محنا کربو نمیخوره میخوره زیادم بخوره اتفاقا پروتئین نمیخوره
چاق شده ن
یا پریسا اعظم و سهیلا کربو نمیخورند
مبخورند پس بحثی نیس تو هم مجبور نیستی برای متناسب شدن کربو رو حذف کنی عزیزکم
تو ازادی مثل تموم افراد متناسب اطرافم از انچه ک دوس داری بخوری و متناب بشی ومتناسب بمونی
ی فرد متناسب یا افرادی ک متناسب شدنداینجا چن از درون خودشون رو اصلاح کردند با صلح باخودشون هستند اتفافا خیلی قوی تر شدن قوی بودن از افکار ک توذهن و مغزت میچرخند میاد ن ازخوردن غذا
من این ترس ی ک بقیه فرافکنی کردند رو رد میکنم میدونم ک همش اشتباهه و اتفاقا من دیدم ک مریضی اینها تو دوران رژیم وبعد رژیم بخاطر جنگی ک اون فرد دردرون خودش داره ومن در این روش با صلح با خودم پیش میرم پس ترسی نیس پس بیماری نیس ضعفی نیس
قبلا تو دروان رزیم مواد غذایی با هر بچسب ک بود منو میترسوند اما من میبینم ک افراد متناسب اطرافم از همون مواد میخوردند ومتناسبند پس اگه اون مواد غدایی قدرت چاق کنندگی داش ک باید اینها هم چاق میشدن پس مواد غذایی هیچ قدرتی ندارند ومن لازم نیس ک برای متناسب بودن از چیزهایی ک دوس دارم نخورم همه این ها اشتباهه
اصلا افراد متناسب ب اینک چی میخورند فک نمیکنند واین فکر های ماست ک ب او ن ماده عدایی دستور تبدیل شدن ب چاقی رو میده میتونی هر انچه ک دوس داری رو بخوری متناسب بشی
یا من میترسیدم ک شام حذف بشه اما همه اینها تو درژیم بوده الان لازم نیس تو هر موقع لازم بود بخور ومهم نیس شب باشه روز باشه نصف شب باشه همانطور کدتتر مم ار موقعک میخواد میخوره اصلا در موردزمان خوردن فک نمیکنه
یا این ترس هس ک برای لاعر شدن باید شکر وروغن حذف کنی اما من میبینم ک دخترم شکر استفاده میکنه روغن میخوره ومتناسبه اصلا درمورد نوع مواد غذایی فکری نداره وخیلی از افراد متناسب دیگه یا استاد خودش تو روغن ماهی سرخ میکنه و متناسبه برای متناسب بودن لازم نیس چیزی رو حذف کنیم تو میتونی از اینها استفاده کنی ومتناسب بشی مثل تموم افرادی ک اینجا هستند
توهم میتونی ازادی از اینها استفاده کمی اینجا من طبق برنامه رزیمی جلو نمیرم عزیزم
یا ی دوره ای من رژیم بودم اکثر خوردنی میوه بود وواقعا چقدر لاغر شدم نزدیک ۳۰ کیلو وبعد در کالری شماری گفتند ک میوه قند داره وچاق کننده هس و نباید زیاد خورد نباید بعد عصر خورد همه وهمه اینها برا منی ک میوه رو دوس داشتم وزیاد هم میخریم ی فاجعه بود
در حالی ک برای متناسب بودن بازم نیس تو میوه رو قطع کنی چن من میبینم دخترم میوه میخوره متناسبه
محراب عاشق میوه هس ومتناسیه یا همون زمانی ک من رژیم داشتم میوه میخوردم زیاد ومتناسب شدم پس اینجا میفهمم ک میوه قدرتی نداره واصلا چاق کننده نیس میوه از هرچی تشکیل شده باشه بدت اون رو هضم میکنه ودفع میکنه چیزی ک نیازه رو برمیداره بقیه رو دفع میکنه و کی گفته برای متناسب بودن قراره ما میوه نخوریم من ازادم ک میوه بخورم ومتناسب بشم اعظم میوه میخوره و من دیدم ک در زمان یک حتی گرسنه نیس میخوره ومتناسبه
محنا ی خودم انقدر موز میخوره ومتناسبه
سهیلا میوه میخوره متناسهب اگه میوه قدرت چاق کنندگی داش محراب رو چاق میکرد اینها رو چاق میکرد
اصلا اگه خورد ن انقدر قدرت داشت زهرا چاق میشد سهیلا چاق میشد پریسا چاق میشد پس خوردن چاق کننده نیس بلکه نیاز بدنه پس تو میتونی میوه بخوری ولذتشو ببری و
متناسب بشی
همه افرد ک اینجاند میخورند ومتناسب شدند پس خورن برای بقای انسان نیازه
یا من عاشق شیرینی و این ترس داشتن برای لاغری شیرینی نباید بخورم انا این ی فکر اشتباه چن من دخترم شیرینی میخوره متناسبه پریسا شیرینی میخوره متناسیه پس اگه شیرینی چاق کننده بود اونها هم چاق میشدند پس چاق کننده نیس پس تو هم لازم نیس برای لاغری شیرینی بخوری اصلا لازم نیس
ریحون این همه شکر وشیرینی میخوری ومتناسبه محیاازاین همه شیرینی میخوره متناسبه سونیا این همه شیرینی میخوره وعاشق شیرین ورزشم میکنه متناسبه و عرفان مامانش گف عاشف کیک تولده و بزاری یدونا رو میخوره و این همه لاعره
ومن ی عکسی از ی فردی ک لاغر شده و دچار وسواسی فکری اینها شده بود و استخونهاش دیده میشد این ی ترس رو درمن ایجاد کرد نکنه اینهمه لاعر بشم زشت بشم اما فریبا تو ک نمیوونی اون چکار کرده واین همه ادم میبنی پپک شگفتی ساز سپشدن ومتناسبند واندام فوقالعاده بود و بهترین شکل رسیدند بدون این ک زشت بسپشند زیبایی خالقشون رو نشون میدند تو هم با صلح با خودت ان مسیر رو طی میکنی ب زیبایی درون خودت میرسی همین ولاغری سرشار از زیبایی وجونی طراوت وتازگی وراحتی وسبکی رهاگونه هس
سلام عزیزم چقدر عالی فرمولهای منطق ساز ارائه کردی ….
زیبا بود لذت بردم مرسی
سلام خوشحالم ک لدت بردید
موفق باشید
با سلام خدمت استاد عزیز و هم مسیران
هیچ وقت فکر نمیکردم از لاغر شدن بترسم وقتی اوایل شروع دوره یکم باور کرده بودم میتونم لاغر شم یهو یه اضطراب افتاد به جونم مثل مواجه با یه موقعیت جدید بود یکم با خودم فکر کردم از چی نگرانم فهمیدم با اینکه عاشق لاغر شدنم ولی ازش میترسم بهانه هام این بود اگه لاغر بشم اون پالتو گرونه دیگه اندازم نیست اگه لاغر بشم چه شکلی میشم زشت و مریض به نظر میام اگر لاغر بشم ویتامینهای بدنم کم میشه عصبی میشم یکی یکی موارد رو نوشتم و بررسی کردم وبراشون توجیه نوشتم الان هیچ ترسی از لاغر شدن ندارم و مشتاق لاغر شدنم شروع یه زندگی جدید تولد دوباره پر از احساس خوب اصلا بهش فکر میکنم قند تو دلم آب میشه
با سلام
امروز یاد گرفتم ترس از لاغری هم مثه ترس از چاقی یه مانع هست که منو از هدفم دور میکنه.
درسته ترس از موفقیت وجود داره و من خیلی وقتا وقتی به آرزوهام فکر میکنم و به کارهایی که موقع رسیدن به اونها باید انجام بشه فکر میکنم واقعا استرسم شدید میشه و سریع ازون فکر و رویا بافی خارج میشم ، یعنی این استرس در من آنقدر شدید هست که حاضرم بخاطرش دست از خیالبافی و تصورات خوب دست بردارم .
و این همون ترس از موفقیت هست که تا بحال بهش توجه نکرده بودم و به این ترس به چشم مانع نگاه نکرده بودم .
دوباره لاغر شدن یه موفقیت برای من محسوب میشه و با اینکه قبلا لاغر بودم و الان عاشق لاغر شدن هستم صددرصد ترسهایی هم از دوباره لاغر شدن دارم که شاید آنقدر کوچیک باشه که به چشم نیاید و یا آنقدر بزرگ که خنده دار باشه!
مثلا خیلی وقتا فکر میکنم اگه دوباره لاغر بشم حتما صورتم اون جوانی و سرحالی قبلا رو نخواهد داشت و بیشتر از سنم نشون داده بشم.یا ترس از حرف مردم که ممکنه در موردمذزده بشه که تو سن سی و هفت سالگی بفکر چاقی و لاغری هست ،هرچند سی و هفت سال سن زیادی نیست ،اما گاهی وقتا این فکرها منو نگران میکنه.
وقتی به لباسایی که تازه خریدم و دوستشون دارم هم فکر میکنم که اگه لاغر بشم دیگه اندازه ام نیستن ،این هم خودش یه مانع هست ،یه ترس از لاغری و اسراف و هزینه های اضافی که باعث چاق موندن و ثابت موندن وزنم میشه.
پی من در این فایل یاد گرفتم که خودآگاه و ناخودآگاهم رو در یک مسیر قرار بدم چون یکی نبودن خواسته ها در این دو قسمت باعث ترس و دوری از هدف میشه .و برای اینکه ذهن خودآگاه و ناخودآگاهم رو با هم هم سو و هم جهت کنم نباید عجله داشته باشم و یاانبوه اطلاعات رو وارد ذهن ناخودآگاه بکنم ،بلکه باید ذره ذره اطلاعات رو به ذهن ناخودآگاه بدم تا براش طبیعی بشه و نسبت به اون تغییرات و اطلاعات ریز جبهه نگیره و اونها رو بپذیره.
بنام خداوند مهربان یکتا،و همیشه حاضر و حامی و عاشق قدم به قدم پیشرفتهای ما،
و درود رحمت پاک خداوند و تمام خیر و برکت و سلامتی شادی ارامش و لذت و هر چند نیکی و کمال هست انشاالله از سوی خداوند جاری به هر لحظه استاد بی نظیر عالیقدر،
من واقعا مثل همیشه از صمیم قلب این فایل زیبا لذت بردم چقدر من امسال در این مدت ۷۲ روز لذت دارم میبرم انگار وارد بهشت آزاد خدا شدم،
الحمدالله رب العالمین هزاران بار،
و من ممنونم از استاد بینظیر و فوق العاده محترم همیشه،
استاد این ترس از اول دوره کموزیاد با من بوده چه پیدا چه مخفی،
اما من مدام دارم به خودم این نجواهای ذهنی و تمرکز بر قسمت مثبت مغزم میکنم،
و تا حدودی راه را یاد گرفتم،
۱)که ترمز لاغری ذهنمو بشناسم دلیل و منطق بیارم مثال براش پیدا میکنم و قانع که شدم میبینم همه چی داره درست میشه به لطف بزرگی و کرم خداوند منان،
۲ ) و تنها راه پیروزی این مسیر هم استمرارش هست
یک کلیپ ویدئو دیدم که میگفت ادامه بده همه طوره ادامه بده نتیجه رو میگیری اگر در مسیر صحیح باشی
میگفت:(نتیجه بد بود ادامه بده,
نتیجه نداد ادامه بده,
و اگر نتیجه خوب بود بیشتر ادامه بده .)
،و وقتی هم حرف منفی میزنه توذهنم به خودم میگم تو مثبتشو بگو تو حواستو به قدرت و موفقیت و حرفهای خدا بیشتر کن با مدرک و سند به خودت.
۳)استاد ۷۲ روز هست با سایت آشنا شدم نتیجه وزنی هم چون نرفتم رو وزنه نمیدونم گ رفتمیا نه اما میخوام جلوی آیینه هم نرم ،سایز هم توجه نمیکنم تا اتفاق بیفته برام، اما من الحمدالله فقط حس و حالم تغییر کرده رفتارهام بهتر شده موقع خوردن نجواها و تذکرههای منفی ذهنیم و استرس و عذاب وجدانم خیلی کمتر و بهتر شده،کنتذل رفتارم و هماهنگی ذهنم با رفتارم خیلی خوب شدن نسبت به ۷۲ روز قبلم ،
اما شما یکجا فرمودید ما فقط نمیخواین خسمونو خوب کنیم میخوایم حتما لاغر بشیم و متناسب من کمی از اونجا ترسیدم اما گفتم ادامه بده این حس خوب الکی نیست حتما جواب میاره ،
حالا ترسهایی که تو ذهنم بود یا الانمکمو بیش میاد و میره با درجات کمتر:
مثل،
یک ترسی از ترکیب: بهم ریختن آرامشم که مربوط میشه به مدت زمان لاغریم سراغم میاد که عید شد و تو لاغر نشدی،۱۴۰۳ شد ۷۲ روز توسایتی لاغر یکذره هم نشدی البته روی وزنه نرفتم و نمیرم ۷۲ روز،
خوب الان حس خوبتو میخوای نشون بدی،کو لاغریت آخه ؟اخه اگه راست میگی حست واقعی پس باید لاغر میشدی ؟این نجواهایی میاد تو ذهنم،ولی من واقعا حسن و رفتارمو میفهمم تغییر کرده ،حالا لاغر نشدم صبر میکنم و تمرین و ادامه میدهم ته دلم قرص میدونمزمانبره،
۴) یاترس دیگم:من میخواستم بخاطره قند خونم بتونم یکسری موادو مصرف نکنم هر بار رژیم گرفتم ترس تو جونم بود خوب یعنی نمیخوای تا اخر عمرت این غذا رو یا فلان چیزو بخوری ،و قبل این ۷۲ روز چنان رژیمم کوبوندم زمین که اسم خودمم یادم رفت از فرط حال بد که چرا نتونستم ادامه اش بدم ؟ کلا ترس از نخوردن یکسری مواد منو از رژیم گرفتن حالمو بد میکنه.
۵)یا ترس از تموم شدن غذا که بخور تموم میشه بخور تموم نشه دیگه برا تو نمی مونه هاااا!!!!!!و تو دلت میمونه اون غذا ،مخصوصا وقتی میرم مهمانی،
۶)ترس از از همون گرسنه موندن
۷)ترس از ا ینکه آیا ثابت می مانم در این راه آیا این حس خوب سبکبالی می مونه برام ؟
۸)ترس از اینکه واقعا تغییر میکنه فرمول ذهنم واقعا نمایان میشه رو جسمم و لاغر میشم ؟تغییر نکنه چی؟ از کجا بفهمم پس چرا تغییر نمیکنه سایزم .
۹)ترس اینکه اووووه طولانی نشه مسیر و تو از اونا نباشی که خیلی دیر فرمول ذهنت تغییر میکنه و نا امید بشی دست بکشی .
۱۰)ترس از اینکه نکنه الکی به خودت جو دادی چون حالا حالت خوب شده پس چرا لاغر نشدی ؟توهم زدی فقط ،و تو تغییر نکرده فرمول ذهنت نتونستی لاغر بشی هی الکی خوشحال باش بگوتغییر کردم ،
۱۱)ترس از محدودیت و کنترل دیگران و حس خفگی در مقداری که دیگران برام مینوشتن (دکتر تغذیه )در خوردن خیلی داشتم،و هر بار وزن کردنم در مطب دکتر،
۱۲)ترس ی یا محدودیت یا باور غلط از اینکه اگر فعالیتم روزی کم بشه من لاغر نمیشم،اگر پیر بشم چکار کنم تا همش فعالیت کنم لاغر بمونم.
۱۳)یکم هم میگذره از ذهنم ترس از خوردن نوع مواد غذایی و مثل خوردن شکلات .
۱۴)ترس از خوردن کمی اسنک در شب ،
۱۵)ترس از اینکه نکنه جلوی همسرم اینبارم شکست خورده بشم،و روم حسابی دیگه باز نکنن ،
۱۶)ترس از نگاه به بقیه که همه لاغرن و زیبا و من هنوز اضافه وزن دارم،
۱۷)ترس از اینکه تصمیم بگیرم اما دوباره نتونم و تمسخر بشم.
۱۸)یه نوع اضطراب همیشگی اتو آیینه برای دیدن سایزم اما دیگه نمیخوام اینکارو کنم تمام.
۱۹) ترس از اینکه چون کمالگرا هستم آنقدری دوباره سخت به خودم نگیرم که از ادامه دادن مسیر زده بشم.
۲۰) ترس از اینکه هر روزم بی عیب و نقصی سپری بشه و باید رفتارم مثل لاغرها باش اما مبدونمدمیسم ولی فعلا آرامآرام دیگه به خودم مهلت میدم ،
تمام این ترسها هست منتهی درجه بندی های تغییر کرده الحمدالله به لطف الله
ولی انشاالله روزی برسه دیگه نباشن حتما هم میرسه چون من الان اینجام.
انشاالله و صد البته با اطمینان و تقویت قوت و باور به خدا و باور به لاغری و تمرین مستمر و گوش دادن به آموزشهای استاد عزیز که فوقالعاده هستن از سطح فکر به سطح باور ما لاغری و فرمولهایش میرسد و رسیده.
سلام براستاد وهمه دوستان.
این باره دوم تو این زمانی که من تومسیر بودم با ابن فایل رسیدم آموزش با دفت به ابن فایل یی مطلب جالب ازته ذهنم بیرون زد چرا من برای شروع دوباره هر. رژیم چون اون احساس که اویل تو سالهای اول برای رزیم شروع میکردم رو ندارم به دقت وفکرکردممن دریافت شکستهای پی در پی من وجواب ندادن به دیگران حتی فرزندانمکلی نگرانی وترس که جطور بگم بازم موفق نشدم وزنم تو ذهنم وجسم داست برگست می کرد وزنمداده برکشت میکنه اینگفتم واعلام شکست خوردن در خودم چنان احساس کوچک بینی روبه وجود اروده بود که بعضی زمان که دیگه دنبال هیچ رژیمی نبودم وشاید تواین ۶ سال گذشته تا سال آخر اصلاددیکه هیج رژیم. رو اجرایی نمیکردم
به این شکل هیچ جواب دادن به اطرافیان نداشتم این توضیح دادن به دیگران که چرا لاغر نشدن یی ترس بود که به شکر خدا ندارم چون من تو این مسیر اون اطلاع رسانی رو اول نداشتم و کلی از بودن احساس خوب دارم یقین دادمکه به هدفم میرسم درنتیجه تا این مدت که جواب دادن به دیگران رو ندارم مخصوص همسرم این یی امتیازه بزرگ هست که دارم چون هیچ توضیح وحرف اضافه از این مسیر وابن رو از ایشون مخفی کردم ابن مخفی کاره کاره رو برام توزمانی که ایشون خونه هست سخت میکنه ولی همین کاره روهم دوست دارم حتی با صدای بسیار کم که به زور شنیده میشه از گوشیم استفاده کرده فایل گوش میدم ودیدگاه مینویسم
واین خیلی دوست دارم که هنوز به ایشون هیچی نگفتم پس مندکلی ترسی که داشتم از لاغر شدن اولش ترس توضیح شکست دوم ترس تکرار سرخوردی. واون یاس ونا. امید که جرا من نمی توانم این کاره رو به آخر برسونم چرا نصفه کاره میمونه از همه بدتر دنبال یی رو ش دیگه کشتن. که شاید اون شاید این باره موفق بشم
ولی این مسیراون اطمیان و یقین پیروزی رو دارم هر چند زمان زیادی رو می خواد که باید بزارم ولی اون حس امنیت اون وحس آرامش و اون حس شادی که هست در منکلی انرژی عالی رو شعله ور کرده نه ترس دارمو نه نگران که جی میشه اطمیان دارم که حتما لاغر میشم
جون همه مسیرم رو به شکل آگاهی کسب کردن یاد گرفتم نه هیج برنامه و نه هیچ رژیمی و نه هیج ورزشی کارهای که تو این سالها همه رو باره انجام دادم وهیچ کودوم نتیحه نگرفتم این مسیر به شکرخدا ازهیچ کودم هیچ خبری نیست این آزادی عمل که تو دست خودم هست زمانی که گرسنه هستم اجازه خوردن دارم هر چی که دوست دارن رو بخورم به هرمیزان که سیر بشم این نگته طلای این مسیر برای من هست چون نه اندازی نه زمان ونه هیچ مسئله که دست پای من رو بنده و هواسم از کسب آگاهی دور کنه
تازه با این و مسیر همه ترسها رو اول شناسایی میکنم یادمیگرم که اونها اگه نباشن خودم راحتر هستم تازه هر ترس یی مانع برای نرسیدن هست پس اگه برطرف بشه من بهتر زودتر لاغر میشم هم خودم با بودن و. استمرا داشتم اطمیان دارم به هدفم میرسم با نبود ترسها خودم چقدر ازدا و افکارم روجمع جورمیکنم برای رهایی ازاضافه وزن که سالهای زیادی اسیرش بودم
با برطرف کردنش اول خودم رو رها میبینم وکلی از ترس های که نمیشه ازخودمگرفتم حتی من ۴۰ سال چون نمیتواستم لاغر بشم این باروه که نمیشه داشتم که لاغر نخواهم شد انکار. هر کاری میکردم برای دلخوشی بوده تو. این سالها وفتی وزنم شروع به کم شدن کرد اون ایمان که از بین رفته بود باروه کرده بودم که من ووانی لاغر شدن رو ندارم ازذهنم خارج شد باوره گردم که من می توان این وزن کم کنم پس برای اطمینان بیشتر آمد کفتم برای از بین بردن این باوره یی مسیر ۴۰ ساله که خیلی دوست داشتم و برام اون اصلا شدتی نبود
رو هم امتحانکنم و اون یادگیری زبان بود ودل زدم به دریا اون مسیر رو شروع کردم ودیدیم شد چون ذهنم رو ترمیم کرده از کلی باوره اشتباه و اون. تخلیه کردم پس من با بودن به چندین ترسم غلببه کردم و این شجاعت اقدام روبه خودم دادم. وامروز به پسرم. میگفتم بعداز کلاس زبان یادگیری این دو مسیر و به دست اوردن سلامتی جسم اقدام بعدی من حتما و حتما اموزش رانندگی و یاد گیری این ارزو که این چندین سال هست که ته ذهنم از بلد نبودنش احساس کمبود دارم
شاید این ترس بزرگ هست که باید از بین ببرمش چون رو شجاعت اقدام به خودم دادم دیگه هر حرفی که بچهام امی زنم. همه با هم میگن انشالله انکار کامل فبول کردن که دیگه اگه من کاری رو خوان اونکاره نشد نداره سایق بر این اگه و این حرف رو میز م خیلی برای دیگران وحتی فزندانم گه فبول داشتن ولی ته ذهنشو. اون یی حرف میدوستن ولی دیگه چون شب روزی من رو دارن میبین حتی باره دختر کوچکیم میگه مامان خودت خیلی خسته نکن به این شکل تو خسته میشم ولی من میگیم من اصلا هیچ خسته که نیستم تازه کلی کیف دارم. میبرم از این مسیر پس ادامه میدم برای نجات خودم و پیدا کردن. خودم واقعیم که طی این ساله درگیری وهمه زمان من در بر طرف کردن این اضافه وزن طی شد وحال دارم کاریی که انجام ندادم تولیست کاری آینده خودم وفت گذاشتم برای انجام دادن هرکار که تا ابن زمان اون انچام ندادم چون با لاغرشدن من اون یقین که میشه به شکل کامل به دست اوردم وکلی ترس رو ازخودم گرفتم وهیچ نکرانی و استرس همندارم تاره کلی احساس عالی وخوب رو به خودم دادم
خدا پشت وپنا هتون یا حق. حق نگه دارتون
به نام خدای هستی بخش
گام گام 69 : اصلاح باور ترس از لاغری
نمیدونم این حس یا باور از کجا نشأت میگیره که ما انسان ها از موفقیت و بهتر شدن زندگیمون ترس داریم ؟ به احتمال زیاد و نه حتما به خاطر وجود شیطان در ذهن مون که برای اینکارش قسم خورده که نمیزاره آب خوش از گلوی انسان پایین بره و نمیزاره که انسان به کمال برسه چون هرچی انسان در زندگی پیش بره و تجربه های جدید کسب کنه بیشتر به قدرت هایی که خداوند در وجودش قرار داده پی میره و مطمئنا احساس و حالش بهتره و از زندگی لذت میبره ولی در مقابل کسی که ترسهای مختلف اونو از تجربه کردن باز میداره افسرده گوشه گیر همیشه حسرت زده و در حال افسوس خوردنه و از زمین و زمان گلایه داره واز خدا هم گله مند که چرا من شانس ندارم و چرا فلانی اونجوری من اینجوریم و این دقیقا چیزیه که شیطان میخواد ذلت انسان !!!!!! من هم مثل همه آدم ها ترس از تجربه کردن داشتم و دارم همیشه با خودم فک میکردم که اگه همه چیز زندگی اوکی باشه غیر طبیعیه و براساس این باور هروقت اتفاقات خوب توی زندگیم می افتاد با خودم میگفتم که نکنه میخوام بمیرم که زندگی داره روی خوش رو بهم نشون میده حتما دیگه زندگیم به آخرش رسیده که حالا دنیا میگه این که داره میره بزار یه حالی هم بهش بدیم و به صورت ناخودآگاه توی ذهنم مرور میشد که ای کاش این خوشی از بین بره و من بتونم به زندگیم ادامه بدم . وای خدای من !!!!!!!!!!!!!! الان که دارم بهش فک میکنم همین یه باور و ترس کافی بوده که من روی موفقیت رو در هیچ زمینه ای از زندگیم نبینم . این باور یعنی زندگی سراسر بدبختیه و حالت طبیعیه زندگی اینه حالا اگه یه روزی خلاف این اتفاق بیوفته غیر طبیعیه و اگر یه روزی قرار بوده در زندگیم یه تغییری ایجاد بشه خودم با این ترسم با کمال میل جلوی اونو گرفتم و خوب پیش رفتن رواعلام خطر دونستم و این یعنی بدبینی به خداوند و خواسته صد در صدی شیطان . واقعا ازتون ممنونم استاد که با گذاشتن این فایل باعث شدین به قول خودتون به یکی از ترس های واقعا مخفی و بسیار بسیار مهم خودم پی ببرم و متوجه بشم که چه باور واقعا مخربی داشتم . در مورد لاغری هم الان که دارم بهش فک میکنم یکی از ترس هام شل شدن و ترک شدن پوست بدنم هستش ویکی دیگه ش چون من هروقت لاغرشدم پایین تنم کمتر لاغر شده و من اصلا اینو دوس ندارم و از اینکه پایین تنم چاق باشه متنفر هستم و یکی دیگه از محدودیت خوردن بدم میاد حالا چه از نظر مقدار باشه چه از نظر زمان و نوع غذا و اینکه در این مدتی که در این سایت بودم هی چیزی پس ذهنم بهم میگفت که باید خوردنتو کنترل کنی باید کمتر بخوری اینجوری که تو عمل میکنی لاغر بشو نیستی همه افرادی که با این روش متناسب شدن یه تغییری توی خوردنش و دادن توکه هیچ کاری میکنی چطور توقع داری لاغر بشی ولی امروز فهمیدم این همون ترس که مانع لاغری من میشه من اینو باید برای خودم عادی بکنم که برای لاغر شدن هیچ کاری لازم نیست و لاغری به طور خودبخود اتفاق میوفته .
به نام خداوند بصیرم
سلام خدمت استاد ارجمند و دوستان همگام
اصلاح باور ترس از لاغری
برای همه ما پیش آمده است که بخواهیم کاری را شروع کنیم اما چیزی در درون ما به ما بگوید:” انجامش نده ،ممکنه گند بزنی،سخته بیخیال شو و……….”
و ما ترسیدم و از انجام دادن آن منصرف شده ایم ،یا نه منصرف نشده ایم و حتی تلاشهایی را هم برای آن کار انجام داده ایم اما چون ذهن ما پر از باورهای منفی است هرگز موفق به انجام آن کار نشده ایم .
هر کسی از چیزی میترسد ،یکی ترس از ارتفاع دارد، دیگری از سگ میترسد ،یکی از بیکاری میترسد،و یکی هم از بیپولی و افراد چاق از لاغری میترسند!!!!
ترس از لاغری ؟!!!؟مگر میشود ؟!!!!؟
اگر افراد چاق ،از لاغری میترسند پس چرا مدام دنبال راه حلی برای بر طرف کردن چاقی خود هستند ؟!!!!؟؟
اصلا ترس یعنی چه؟
ترس یک احساس غریزی و ناراحت کننده است که وقتی انسان احساس خطر میکند در درونش اتفاق می افتد و حتی ممکن است علائم بیرونی و جسمی مثل تپش قلب و لرزش بدن و …..را هم تجربه کند .
اگر بخواهیم بر اساس عناصر وجودی جایگاه ترس را پیدا کنیم میفهمیم که
جسم که تجربه گر است و تمام
روح که متعالی و جایگاه ویژگیها و نورهای الهی است و بالفطره شجاع است چون شجاعت از ویژگی های خداوند است که در روح تجلی پیدا کرده و این هم تمام
و اما ذهن ،ذهن چون جایگاه شیطان است و شیطان مدام در حال اغواگری انسان است و میخواهد انسان را بترساند تا به کمال نرسد پس ذهن جایگاه ترس است.
وقتی شرایطی پیش می آید و ما در لحظه به موضوعی فکر میکنیم، ممکن است این موضوع در حد همان فکر باقی بماند، و ممکن است این فکر بارها و بارها تکرار شود و ما با کمک تجربیاتمان که بر اساس اطلاعات و داده ها در ذهنمان ذخیره کرده ایم، باوری درباره آن موضوع پیدا کنیم
و این باور در ضمیر ناخودآگاه ما ثبت میشود و ما هر بار با آن موضوع مواجه میشویم بصورت خودبه خودی میترسیم و کارهایی را انجام میدهیم و یا بالعکس میترسیم و کارهایی را انجام نمیدهیم.
درباره لاغری ما افراد چاق همیشه ،در سطح فکر خودمان دوست داشته ایم، لاغر شویم و حتی این فکر را بارها و بارها تکرار کرده ایم ،اما بدلیل اطلاعات غلطی که در ذهنمان درباره روشهای لاغری ثبت کرده ایم، دچار باورهای اشتباهی میشویم و بدلیل این باورهای اشتباه میترسیم و در همان سطح یک یعنی باور سطحی رهایش میکنیم.
مثلا در ذهن ما این اطلاعات وارد شده ،که لاغر شدن سخت است و باید کلی جان بکنیم تا یک کیلو لاغر شویم
یا مثلا در باشگاه یا پارکها افراد چاقی را دیده ایم که به شدت عرق کرده اند و به زور میدوند و زجر میکشند تا لاغر شوند
و خیلی باورهای اشتباه که همه ما تجربه آنها را داریم .
خوب ما با این همه باورهای منفی قطعا باور میکنیم، که لاغری سخت است و دچار ترس و اضطراب میشویم.
“حالا چطور با چاقی ام زندگی کنم ،چه کار کنم لاغر شوم و……” و این باور مبنای تمام افکار ما در مورد لاغری قرار میگیرد ، مبنای تمام شرایط و اتفاق های ما قرار میگیرد
حالا دیگر هر کاری میخواهیم بکنیم، میگوییم ،نمیتوانیم، “چون لاغر نیستیم ”
و این ترس و دلهره از لاغری باعث میشود، بارها تجربه سخت لاغر شدن از روشهای مختلف را کسب کنیم و تنها راه تغییر شرایط زندگیمان را لاغر شدن بدانیم .
پس زندگی ما را باورهای ما میسازند، نه افکار لحظه ای ما،و برای اینکه زندگی دلخواهمان را داشته باشیم باید باورهایمان را تغییر بدهیم و باورهای منفی و اشتباه را با باورهای درست و اصولی جایگزین کنیم
و برای موفق شدن در این راه باید عجله نکنیم و وقت بگذاریم چون باورهای قبلی ما یک شبه به وجود نیامده اند که یه شبه از بین بروند
نکته مهم دیگر این است که، ذهن انسان مثل منبع تولید فرکانس است و میدانیم که هر فکری یک فرکانس دارد.
و اگر این فکر بار ها و بار ها تکرار شود و این فرکانس ها بار ها و بارها به جهان هستی فرستاده شوند ، این فکرها تبدیل به باورها میشوند و این فرکانس ها با فرکانس های مشابه خود در جهان خلقت همسو میشوند و اتفاقات و شرایط و افرادی که همان فرکانس ها را دارند را خداوند وارد زندگی انسان میکند.
چه کار کنیم در مسیر لاغری با ذهن دچار ترس نشویم ؟
شکر گزاری کنیم
روی نعمت هایی که خداوند روزیمان کرده تمرکز کنیم و سپاسگزاری کنیم تا از معجزه شکرگزاری بهره مند شویم.فکر نکنیم خداوند ما را چاق خلق کرده بلکه خداوند احسن الخالقین است و ما را در بهترین اندام و بهترین صورت آفریده است.
خداوندا سپاسگزارم که چاقم ،چون اگر چاق نبودم به مسیر هدایتت راه پیدا نمیکردم
خداوندا سپاسگزارم که سلامتم و در مسیر درست زندگی قرار دارم .پیش داوری نکنیم
مدام وزن و سایز نگیریم و جسممان را چک نکنیم و نگوییم لاغری با ذهن روی چاقی من جواب نمیدهد ،وای چاقتر شدم ،فایده ندارد ،بلکه بگوییم :از وقتی وارد مسیر شدم چقدر بهتر با مواد غذایی رفتار میکنم ،چقدر تغییرات مثبتی داشته ام ،چقدر متناسبتر و زیباتر شده ام و……
احساس تفاوت نکنیم
مدام خود را تافته جدا بافته نبینیم ،نگوییم سن من زیاد است و فرمولهای ذهنم دیگر تغییر نمیکند،نگوییم ترک عادت موجب مرض است ،بلکه بگوییم:لاغری با ذهن سن و سال نمیشناسد،بسیار راحت و قابل درک برای همه است ،من هم باید شگفتی ساز شوم و ……لاغری را برای خودمان آسان کنیم نه ترسناک
بدانیم که لاغر شدن چیز عجیب و غریب و دور از دسترسی نیست ،چیزی است که ما قبلا آن را تجربه کرده ایم و اصلا ترسناک نیست ،حقیقتا ترس از عدم آگاهی لازم بوجود می آید ما باید بدانیم اکنون در مسیر صحیح تناسب هستیم و در حال دریافت آگاهی های درست هستیم و باید باورهای پوسیده و اشتباه گذشته را با باورهای درست، و، تر و تازه جابه جا کنیم و از زندگی لذت ببریم
استاد سپاسگزارم برای آگاهی ناب امروز در پناه خداوند همواره شاد و سلامت باشید
یا رب سپاسگزارم که به من بینشی عطا کردی تا ببینم و یاد بگیرم و بپذیرم
یا رب بینشم را گسترده تر کن و روزی ام کن آنچه بدان محتاجم و آنچه بدان آرزومندم الهی آمین
الهی به امید تو
به نام خدا
سلام خدمت استاد گرامی و دوستان عزیزم
لاغر شدن ترس داره؟ راستش موقعی که عنوان این گام رو خوندم با خودم گفتم شاید دیگران ترس داشته باشن ولی من ترسی از لاغری ندارم اصلا مگه میشه از چیزی که دوستش دارم بترسم ؟ به خاطر همین این گام رو رد کردم و دیدگاهی راجع بهش ننوشتم.
اما الان بعد از این که برگشتم و دوباره متن و فایل رو گوش کردم و شروع به نوشتن در دفترم کردم باور های مخفی کشف شدن.
من صورت لاغری دارم و میترسیدم که اگه لاغر بشم صورتم از اینی که هست لاغر تر بشه و بد قیافه بشم. ولی وقتی به چهره ی شگفتی سازان دقت میکنم میبینم همشون نه تنها زشت نشدن بلکه خیلی هم زیبا و حتی جوانتر شدن و این به خاطر حال خوب اونها در این دوره بوده پس تا وقتی که بر عکس روشهای دیگه که حال بدی داشتیم در این روش با احساس شادی و حال خوب جلو بریم چهره ی ما زیبا تر و جوانتر خواهد شد من در اطرافیانم کسانی رو میشناسم که بر خلاف سن زیادشون چهره ی جوانی دارن والان که فکر میکنم به خاطر حال خوبشون و این که اکثر مواقع شاد هستن جوان ماندند.
من از گرسنگی کشیدن میترسم از این که نتونم مقداری که دوست دارم غذا بخورم میترسم .محدودیت رو دوست ندارم واین ترس هم به خاطر روشهای قبلی من برای لاغری هست اما روش ذهنی که هیچ محدودیتی نداره پس ترس من بی مورد هست در این روش هرگز مثل روشهای دیگه نباید مقدار غذا رو کم کنیم و گرسنگی و زجر بکشیم
در روش ذهنی آزادی عمل داریم هیچ ترسی از زیاد خوردن نداریم چون فکرمون رو درست میکنیم و میدونیم و باور داریم که غذاها قدرت چاق کنندگی ندارن و هر مقدار هم که بخوریم تبدیل به انرژی میشه واضافه اش دفع میشه.
کم کم دارم احساس میکنم این حرفا دارن به باور در ذهن من تبدیل میشن احساس خوب هیجان دارم.
اگه باورهای ذهنمون اصلاح بشن هر جوری بخوریم متناسب میمونیم .
استاد انگار این فایل فقط مال من بود خدا رو شکر میکنم که این فایل ارزشمند رو گوش کردم .
یه باور اشتباه دیگه کشف کردم و اونم اینکه چون من خیلی اضافه وزن ندارم و چاقی من به خاطر قد بلندم خیلی کم در اندام من مشخص هست با خودم فکر میکردم که من با بقیه فرق دارم و خیلی از باورهای چاق کننده رو ندارم به خاطر همین هم این گام رو رد کرده بودم ولی این یه باور غلط بود .
باید ادامه بدم تا آگاهیهای بیشتری کسب کنم و افکار سطحی و باورهای زیر سطح افکارم رو همسو کنم وبا هم مطابقت بدم تا جسم نازنینم خود به خود به تناسبش برسه .
برای همه ی دوستانم در این سایت آرزوی حال خوب میکنم.
سلام
کسی که لاغره برای لاغریش کاری نکرده اون لاغره . ولی ما برای چاقیمون خیلی کارها کردیم .
برای لاغر شدن فقط کافیه کارهایی که برای چاقی کردیم و نکنیم .
همه ی ما اول میگیم زیاد خوردیم و کمتر فعالیت کردیم و چاق شدیم .
پس برای لاغر شدن باید کمتر خورد و بیشتر فعالیت کرد و چون کمتر خوردن و بیشتر فعالیت کردن سخته و من نمیتونم انجامش بدم پس تا ابد چاق خواهم ماند و چاقتر خواهم شد .
این سرانجام کسیه که طرز تفکرش در مورد چاقی اینه .
ولی منی که ذهنمو دارم برای لاغری برنامه ریزی میکنم کلا این دیدگاه رو که اتفاقا مانع بزرگ لاغریه باید خط بزنم .
به نظر من بزرگترین مانع لاغری در ذهن چاق همین دو باوره که چون در ذهن هم سخت معنا گرفته با فکر کردن به لاغری و چنین عملکردی ما ناخوداگاه حرکتمون در مسیر لاغری متوقف میشه و دیگه به لاغر شدن ادامه نمیدیم .
من هر چقدر روی این دو باور کار می کنم میبینم بازم هست و چون سالها تکرار شده هر بار که به ذهنم میاد ترس از لاغر شدن و سختی کشیدن هم به ذهنم میاد و در نتیجه رغبتم برای حرکت در مسیر لاغری کمتر و کمتر میشه .
ترسهای دیگه از لاغری در مراحل بعدیه .
من این دو باور رو از راه لاغریم بر میدارم .
من هرچی بخورم هضم میشه و میره و تبدیل به انرژی میشه دو باور کم خوردن و بیشتر فعالیت کردن برای لاغر شدن اتفاقا مانع بزرگ لاغر شدن هستند .
چون ارتعاش جنگ در خودمون پدید میاریم و این ارتعاش رو بدن میگیره و بدن رو در حال جنگ قرار میدیم و اون به جای رها سازی انرژی اتفاقا شروع میکنه به حبس انرژی بیشتر . برای اینکه آسون لاغر بشیم این دو مانع رو از سر راه لاغری برداریم تا انرژی لاغری جاری بشه و خود به خود و آسان لاغر بشیم .
هرچی که میخوریم هضم میشه و میره و تبدیل به انرژی میشه .
هر کاری هم که انجام بدیم و ندیم فرقی نداره چربی سوزی و تنفس در حال انجامه و ما در هر وضعیتی داریم چربی میسوزونیم .
این دو باور اصلی در مسیر لاغریه
لاغر شدن کاملا خود به خوده و هیچ کاری لازم نیست براش انجام بدیم .
لاغر شدن فرایند طبیعی بدنه
غذا خوردن فرایند طبیعی بدنه
احساسمون رو به غذاخوردن خوب کنیم و بهش قدرت چاق کنندگی ندیم و برعکس بگیم این غذا همه هضم میشه و میره و اتفاقا برای هضم شدنش کلی چربی میسوزونیم . پس انرژی رفته ی ما رو به خودمون بر میگردونه و اتفاقا کمک کننده در مسیر لاغری ماست .
به نظرم وقتی در مورد تغییر عادات غذایی صحبت می کنیم این دو مانع لاغری پررنگ میشه و لاغری رو برامون سخت می کنه .
لاغر شدن ربطی به خوردن و خوابیدن نداره کاملا خود به خوده و فقط کافیه با تجزیه و تحلیل کردن احساس چاقی رو از خودمون دور کنیم تا باور خوردن و لاغر شدن رو باور کنیم و خوردن یا زیاد خوردن یا کم خوردن مانع لاغریمون نشه .
چه کم بخوریم چه زیاد لاغری داره رخ میده . چون هرچی بخوریم میسوزه و هضم و دفع میشه و از طریق خروجیها از بدن خارج میشه . هیچ غذ۹ایی یا هیچ چربیی توی بدن نمی مونه .
این چربیهای الان ما چربیهای سالها پبش نیست . ما لایه لایه چربیها رو از دست میدیم و دوباره میسازیم . چربیها مثل سایر قسمتهای پوست ناخن مو و … دائما در حال از بین رفتن هستن .
اندام فعلی ما با باور کردن باور متناسب بودن و جاری بودن تناسب لحظه به لحظه خیلی راحت متناسب میشه . باور لاغر بودن در ذهن رخ میده
بله تمام بدن دائما در حال از بین رفتن و دوباره ساختنه . جسم الان ما جسم دیروزمون نیست .
نشونه شم همین که پوستمون چرب میشه یا موهای سرمون و نیاز به حمام کردن پیدا می کنیم میریم حمام کیسه میکشیم لایه برداری میشه از پوست و چربیها و پوستهای مرده دفع میشن نشون دهنده ی اینه که چربی ها هر لحظه از بین میرن .
چربی ها دائما در حال رفتن هستن .
چربی سوزی هر لحظه در حال انجامه
کارخانه چربی سوزی هر لحظه داره کار می کنه .
اصلا ما چیزی به نام انبار چربی نداریم سلولهای چربی محل ذخیره چربی نیستند محل سوختن چربیها هستند . چربیها در سلولهای چربی مرحله مرحله اکسید میشن .
وقتی ما ارتعاش نیاز به لاغری نداشته باشیم و بر عکس ارتعاش رهایی داشته باشیم بدن همه رو رها می کنه و نیازش به چربیها کم و کمتر میشه .
چون میدونه ما نمیخوایم به زور خودمون رو لاغر کنیم .
ولی وقتی حس بد داشته باشیم لاغری رو سخت کنیم به زور باشه نیاز باشه . تحمیل باشه . بدن هم در همین ارتعاش قرار میگیره و اتفاقا بر عکس تمایلش به ذخیره و حبس انرژیه چون در وضعیت جنگ قرار میگیره .
اتفاقا ما باید کاملا حس رهایی و صلح با خودمون و انداممون داشته باشیم تا کم کم ارتعاش چاقی از بدن پاک بشه .
ما ارتعاش چاقی رو به بدن تحمیل کردیم و لاغری خودبه خودیش رو زیر سوال بردیم .
ما بدنمون رو باور می کنیم و همینجوری هم عاشقش هستیم و میدونیم وقتی باهاش در صلح باشیم اونم با ما صلح می کنه و انرژیهای حبس شده اش رو به راحتی آزاد میکنه چون دیگه نیازی بهشون نداره
اینا باورهای اصلی لاغریه
برای لاغر شدن به هیچی نیاز نداریم .
با تکرار باورهای جدید به مرور در بدنمون این رو میبینیم و وقتی در بدنمون ببینیم باورمون قویتر میشه .
ترس از لاغر شدن یعنی حبس انرژی لاغری و اتفاقا بدن احساس جنگ و نیاز می کنه و چربیها رو نگه میداره ما کاملا در وضعیت ایمنی قرار میگیریم . گاهی به خودم میگم حتی دیگه نمیخوام لاغر بشم . چون خواستن لاغری هم در من نیاز به لاغری پدید میاره و بدنم لاغر نمیشه . چون وقتی میخوام لاغر بشم این حس درم ایجاد میشه باید کاری انجام بدم لاغری سخته و من نمیتونم شاید اینا فقط یه لحظه باشه اما ارتعاشش در من طنین انداز میشه و بدنم انرژی رو حبس می کنه . حتی خواستن لاغری هم منو چاق می کنه . اما اینو میدونم وقتی باور لاغریم آسون و آسونتر بشه خواستن لاغری خود به خود در من پدید میاد و من راحت لاغر شدن رو تجربه میکنم .
چون موفقیت از نظر من خود بخود موفق شدنه نه اینکه من برای موفقیتم کاری انجام بدم .
من خود به خود موفقم .
خود به خود در مسیر موفقیت در حرکتم .
خود به خود در حال گسترده شدنم .
خود به خود در حال لاغر شدنم .
و این یعنی موفقیت دائمی
“به نام خداوندی که خالق امیدها و رویاهاست”
درود به همه ی همراهان عزیز و استاد آگاهی دهنده ؛
گام شصت و نهم : لاغر شدن ترس دارد و با ترس لاغر نمی شوید !!!
پروردگار مهربانم ،سپاس گزار لطف و توجه ات هستم و تو را شاکرم که امروز یکشنبه ۶ فروردین ۱۴۰۲ مرا یاری دادی تا گام شصت و نهم را بر دارم ، خدایا شکرت .
“لاغر شدن ترس دارد و با ترس لاغر نمی شوید !!!” این جمله عمیقا مرا به فکر فرو برد که چرا لاغر شدن ترس دارد ؟! آن هم با این وجود که من این همه خواهان و خواستار لاغری و تناسب اندام هستم !!! امروز از این فایل آگاهی خوبی کسب کردم و متوجه شدم که اگر ذهن خود را مانند یک سطح صاف در نظر بگیریم فکر و افکار ما بالای این سطح قرار دارد که همان خود آگاه ما می باشد و باورهای ما زیر این سطح قرار می گیرد که همان ناخود آگاه ما می باشد . وقتی من چیزی را دوست دارم و به آن علاقه مند هستم در واقع در قسمت فکر و افکار من قرار می گیرد و در خود آگاه من می باشد که تاثیر چندانی در موفقیت من در اموری که می خواهم به انجام برسانم ندارد بلکه مهم ترین و تاثیر گذار ترین بخش برای موفقیت من در انجام کارها ، باورها و فرمول های ذهنی من می باشد که همان ناخودآگاه من است و من باید بیشتر آنها را کشف کنم و به اصلاح آنها بپردازم تا به هر آنچه که می خواهم برسم .ترس از لاغر شدن هم یکی از این باورهای محکم و قوی و در عین حال بسیار مخفی در ذهن نا خود آگاه ما می باشد .الان که خوب دقت می کنم به این درک رسیدم که چرا با وجود اینکه من چند ماهی است که در مسیر لاغری با ذهن قرار دارم و گام به گام مراحل را طی می کنم اما با این وجود وزن کم نکرده ام ؟! دلیلش این است که در سطح ناخودآگاه ذهنم ، من از لاغر شدن می ترسم چون این باور در من وجود دارد که با لاغر شدن از ریخت و قیافه می افتم و صورتم زشت می شود و اینکه با لاغر شدن از دید همسرم دیگر دوست داشتنی و خواستنی نباشم چون همسرم تپلی و چاقی من را دوست دارد و هم اینکه با لاغر شدن تمامی لباس های من بلا استفاده می شود و دیگر نمی توانم از آنها استفاده کنم . این ترس ها مانع لاغر شدن من هستند چون باورهای من می باشند پس من باید روی این ترس ها کار کنم و برای خودم و ذهن ناخودآگاهم تفهیم کنم که این باورها نادرست و اشتباه می باشند ، چرا ؟! چون اولا من با لاغر و متناسب شدن به هیچ وجه زشت و نازیبا نمی شوم برای اینکه من قبلا هم در وزنی که می خواهم برسم ، بوده ام و بسیار هم صورتی زیبا و دوست داشتنی داشتم و هم اینکه با دیدن عکس شگفتی سازان به صورت های آنها دقت کرده ام که اتفاقا نسبت به زمان چاقی آنها بسیار صورتی بشاش تر و زیبا تر برای خود ساخته اند و جوان تر هم به نظر می آیند. در مورد همسرم هم به این نتیجه رسیده ام که اگر واقعا او مرا دوست داشته باشد به هر شکلی که باشم و در هر وزنی باشم باز هم می تواند مرا دوست داشته باشد وقتی که او مرا با این همه اضافه وزن می خواهد و دوست دارد مطمئنا اگر به تناسب اندام برسم و صورت و اندام زیبا تری برای خود خلق کنم هم باز برای او دوست داشتنی و خواستنی هستم و اما در مورد لباس هایم ، با لاغر شدن ، من می توانم لباس هایی را که خیلی دوست دارم برای اندام و سایز جدیدم به خیاط بدهم و آنها را به اندازه ی دلخواه من در بیاورد و نهایتا خیلی راحت می توانم لباس های جدید و نو را که اندازه ی سایز لاغر و متناسب من می باشند را بخرم و تهیه کنم و از آنها لذت کافی را ببرم .من از زمانی که در مسیر لاغری با ذهن قرار گرفته ام بسیار با حالت چاقی خود به صلح رسیده ام و با صبر و شکیبایی گام به گام از مسیر را بر می دارم و به راه درست و صحیحی که در آن قرار گرفته ام ادامه میدهم و اطمینان قوی و عجیبی دارم که می توانم متناسب و لاغر شوم چون الان با گام هایی که بر داشته ام و باورهای نادرستی که در ذهنم وجود داشته و دارد آشنا شده ام دیگر از خوردن ترسی ندارم، تناسب را حالت طبیعی جسم خودم می دانم ،هر چیزی را که دوست داشته باشم و بخواهم در هر زمانی به اندازه ی نیاز بدنم ، با آزادی کامل و لذت و بدون ترس از چاق شدن می خورم ،به این باور رسیده ام که می توانم لاغر و متناسب شوم و همچنین پی برده ام که بدنم این قابلیت و توانایی را دارد که دوباره من را متناسب و لاغر کند و به حالت طبیعی خود باز گرداند ، بار سنگین چاقی و اضافه وزن داشتن از روی ذهن من بر داشته شده است و با وجود اینکه وزن کم نکرده ام اما احساس سبکی دارم و هر زمانی که بخواهم و دوست داشته باشم می توانم ورزش بکنم بدون زور و اجبار و به این درک رسیده ام که قدرت من هستم نه هر نوع خوردنی یا خوراکی و از زندگی ام با این شرایط هم لذت می برم و از اینکه به این مسیر هدایت شده ام بسیار خوشحال و شاد هستم و خدا را شکر می کنم و از اینکه در این گام پی بردم که از لاغر شدن ترس دارم و از آن آگاه شدم خوشحالم و از امروز بر روی این ترس ها کار می کنم که این مانع هم از راه و مسیر لاغر شدن من برداشته شود و من راحت تر و سریع تر وزن کم کنم و به تناسب اندام برسم.
“با یاد گیری استفاده از قدرت ذهن ، می توانیم بر این ترس ها غلبه کنیم و راه و مسیر خود را هموار و آسان کنیم.”
“یا حق ”
سلام ادینتون بخبر وشادی باشه اولین روز جمعه سال ۱۴۰۲
ترسهای مخفی ذهنم
۱_ترس ازنخودن نون
۲ترس از بوجوامدن چروک در بدنم
۳_ ترس از زشت شدن صورتم
۴_وترس از اینگه وفتی لااغر شدم تنها تر بشم
رسیدگی به ترسهای موجود در ذهن
نون خوردن اونم نون داغ بربری با کره برام از خوردن خیلی از غذاهای دیگه لذیزتر وخوشمزه تره هست بارها بخاطر ابنکه تو کل دورهاز رژیم نون بربریی کف دست بوده به خودم میگفتم من حاضرم گل روز رو گرسنه باشم ولی یی وعده رو درست اونطوری که دلم مبخواد نون بخورم
از دیدن نون ونخوردنش غذابی در من بوجو می امد به خودم میگفتم چرا انقدر دربرابرش ضعف هستی دوستداشتن نون تورو از خواستت دور میکنه به ترسی که داشتم واون موقع خودم ضعیف احساس میکردم ولی حالا اون ترس میدونم فرق است بین ضعیف دونستن با ترس .
از دست دادم چیزی که من دوست دارم ترس بوده نه ضعف خودم
اون ترس بوده ینعی من داشتم خودم محکوم میکردم به جای از بین بردن ترس
بخارکتری من متوحه خودش کرد رفتم اشبز خونه برای دم کردن چای همن طوری که اب جوش روی قوری چینی میزیختم ذهنم درگیر شد بود برای چی ترس چرا ترس
شاید ویا حتما برای از دست ندادن جیزی که دوستداری فرقی نمکنه برای هر فرد به یی شکل هست
شاید بارو نداشتن در اون ترس در خودمن باوره اینکه میشه هم نون وبخوری وهم لاغر باشی خواستم روی سطح فکرم بود باباورم هم سو نبود باره احساس این بود که نون اگه پنهانی بخورم رژیم متوجه نمیشه اگه رژیم یی فرد دیکی هست خنده داره
لاغریی دوست ادری ولی یی چیزی دائم تو ذهنت به اینکه با لاغر شدن تمام پوست تنت اویزون میشه مثل بادکنک که بادش خالی شده چقدر چروک درش بوجود میاد منهم این شکلی میشم ازچیزی که در این مسیر ازش لذت بردم گفتن اینگه پوستون خراب که نمشبه به کنار تازه جوانتر وبهتر میشه
اینحافکرم توسطح بودم باورم وترس بد فرم شدن پوست کل بدنم یی مانع بزگ برام بوحود اورده بود ولی با گفتن ودیدن افراد لاغر شده این هم با هم اشتی کردن همسو شدن وحال تاره به خودم مبگم لا غربی که بهت ثابت بشه که تو درست فکرت عوض کردی این باور در خودت بوجود اوردی که میشه هم لا غرشدهم پوست خوب بمونه .
بازم رسیدم به ییبخش از بدن که برای خانمها خیلی مهم ودوست داشتنی صورت
برای داشتن زیبایی بیشتر حتی برای عده به عمل کردن واین ریسک بزگ به جون میخرن وعمل انجام میدن با از دست داندنش این حس که کل زیبایشون نابود شده تصور میشه لاغر باشی ولی کل زیبای تو نداشته باشه که ارزشی نداره
تو این قسمت هم به خودم باوره اینکه مازشت نمشیم بکله صورت طبیعی پیدا میشه طبیعی شکل لاغرشده صورتم همون زیبای لا غری نه وفتی صورتمون ازچاقی بادکرده وبه نظر مازیباست
منعی زیبایی در چاقی و لاغری با فرق پیدا میکنه زیبای در لاغریی اون شکل طبیعی ودرست صورت هست با چاقی جیزی حز چربی نیتست که تو صورت هم جا خوش کرده مااون چربی رو دوستداریم نه صورتمون رو پس باور طبیعی بودن وزیبا بودن رو باخواستم همسو میکنیم واین ترس هن در خودم کم رنک کردم
وحالاترس تنهای چرا
نکنه به بچه ها وابسته هستیی ولی به ظاهرقبول نداری تو
در سطح فکرت دوست داری لاغر شدن رو نکنه توباورهات ازتنهایی میترسی چرا
با الاغر شدن ا ونها فکروشو راحت میشه که تو مشکل نداری وبه سراغ زندگی خودشون میرن به تو سر نمیزنن حال که تو براشون بیشتر زحمت داری وفتز لاغر بشب که اونه راحت ودر زمان بیشتری خواندن بود فکر کنم با لتغر شدنم بیشت باهم خوام بود چون جاز که اونه دوست دارن من نمتونم باهشون برم پس با لاغر شدنتازه یی مشکل بزگ هم حل میه تجربه جاهی حدید ومکانهای که حس وحالش برای من تازگی خواهد داشت وچقدر برام جالب خواهد بود حاهای که هم حاله همه بااسراربچه با سختی زیادبازم من با خودشون میبرن لاغر بشم که کاری به اونه ندارم تازه اون که همراتر میشن وحس راحتی در کنار من بودن براشون داره چرا ترس وفتی حالا که مشکل دارم هستن لاغرتر بشم که خیلی بیشتر خواهند بود باره دخترم میکن اگه تو لاغرتر بودی راحت کارت انجام میدای ما هر روزاینجا بدیم پس دارم این دو فکر رو کم کم هنسو میکنم برای نتیجه بهتر
روزی که من باورلاغر شدن در خودم قوی کردم وتونستم خواستم از حلقه باورم عبور بدم اون باورشاخ برگ زیادی داشتن حق داشتم خواستم بزگ وخیلی سخت باشه اطلاعات که اون روز کمتر از امروز بودم هر کدام ازترسهای یی بندی بوده که به کل اعضای بدن پیچیده شده بود
ترس وچیری که براش باید جنگید یا باهش به صلح رسید تو جنگ که شکست خوردیم با صلح بهتر به نتیجه میرسیم
هنسو شدن دو فکر ذهن خدا گاه وذهن نا خداگاه باعث از بین رفتنن ترس میشه چون باور قویی شده وکاراسون میشه
خدا پشت وپناهتون حق نگه دارتون
سلام استاد عزیز و دوستان همراه
امروز دیدگاهم رو نوشتم و فرستادم اما نمیدونم چرا نیست .
مطالب زیادی از این فایل و متن ها یاد گرفتم
فهمیدم اول باید ذهنیت من نسبت به کلمهی لاغر عوض بشه هر چند از وقتی که با سایت آشنا شدم بهترم،بیشتر وقتها هم تو نوشته هام از کلمه متناسب استفاده میکنم،
تو ذهن من لاغر یه خورده عدم جذابیت داشته و ضعیف و کم انرژی هستش.
اما باید بگم دیدم کاملا اشتباهه چون خیلی از افراد لاغر داریم که واقعا جذاب ، با انرژی مثبت و پر انرژی هستند.
یاد گرفتم که فکر و باور با هم فرق دارند،
فکر سطحی
اما
باور در اون سطح پایین ذهن قرار داره و نتیجه نهایی رو رقم میزنه،
پس باورهای اشتباه رو باید حتما کم رنگ کنیم
با ایجاد باورهای درست و جدید در کنارش،
وگرنه این باور اشتباه مانع لاغر شدن ما میشود.
یه باور اشتباه من اینه که فکر میکردم لاغر شدن باعث میشه زشت بشه صورتم چون لاغر میشه،
در حالی که واقعا الان باورم اینه صورت لاغر خیلی هم جذاب تره.
باید موانع رو برداریم تا ترس از لاغر شدن از بین بره، و لاغر بشیم.
استاد مثالهای زیادی زدند در همین راستا،
مثال خواسته ی خارج رفتن کسی که ترس از غربت و دلتنگی خانواده و … داره ،
مثال خریدن ماشین گران قیمت که ترس از چشم خوردن و خرج و مخارج زیادی که داره و …
این ترسها مانع از رسیدن به هدف میشه.
ممنونم استاد
خسته نباشید
سلام استاد عزیز و دوستان هم مسیر
عاملی مخفی و مانع رسیدن به هدف =ترس از روبرو شدن با موفقیت
(باید به فکر برطرف کردن افکار اشتباه و ترس آور باشیم)
فکر کردن با باور داشتن فرق میکنه
فکر کردن سطحی ، ولی باور داشتن عمیق ، این پایین سطح رو گرفته در ذهن و نتیجه ی نهایی رو رقم میزنه ،
مثلا با فکر دست داریم لاغر بشیم ولی یه سری باور اشتباه در ذهنمون هست که میترسیم و این مانع لاغر شدن مون میشه،
مثل : اگه لاغر شم صورتم لاغر میشه، پوستم شل میشه ،
اندام م افتاده و شل میشه.
من که خودم با کلمه لاغر شدن مشکل داشتم بیشتر سعی میکردم از متناسب استفاده کنم،
در دید من لاغر خیلی خوشگل نبود ضعیف و اسکلتی بود،
ولی الان بهترم دیدم یه خورده عوض شده چون لاغر های بسیار زیبا داریم و
دوست دارم رو این کار کنم که کلمه لاغر برام زیباترین کلمه بشه 🙂
باید فکر ها و باور هامون مثل هم بشن .
باید بدونیم که در لاغری با ذهن محدودیتی شبیه رژیم و برنامه های تغذیه نیستش، چیزی حذف نمیشه از زندگی،
و کاملا با لذت خواهد بود .
ممنونم استاد
سلام
من یادم میاد اون موقعی که متناسب بودم و همکاری داشتم که ۲۳ سال سنش بود اما ۱۱۰ کیلو وزنش . و همش برامون تعریف میکرد که هر روز بنا به توصیه پزشک تغذیش میرفت پیاده روی . و رژیم غذایی رو رعایت میکرد و نزدیک به ۲۰ کیلو کاهش وزن داشت همش از افتاده شدن پوستش تعریف میکرد .واین در ذهنم ثبت شده بود لاغرشدن مساوی با افتاده شدن وآویزان شدن پوست .
بعد سالها که خودم چاق شدم و روشهای مختلفی رو انجام میدادم اطرافیان بهم میگفتن دورچشمات سیاه شده یا زیرچشمات گود شده و من همش مراقب بودم که بزارم تا یه حد نرمالی وزن کم کنم و به اون نقطه نرسم .
یا وقتی بیمارمیشدم و پروسه درمانم طولانی میشد بع خودم میگفتم اگه من چاق بودم و قوی بودم حداقلش اینهمه درد نمیکشیدم و زود خوب میشدم .
یادم اومد الان که یه همکاری داشتم که تعریف میکرد که مادرم خیلی به تغذیه خودش اهمیت میده و وقتی یکبار تصادف سنگین کرد پزشک به مادرش گفت که تو چون تغذیه سالمی داشتی تونستی زنده بمانی وگرنه تموم میکردی .
و یا عموی چاقی دارم که توی زمستان و سرماش یه تیشرت زرد رنگ نخی میپوشید و من وقتی اونو میدیدم تو دلم چاقی رو تحسین میکردم که نگاه چاقه و به خاطر چربی بدنش اون سرما رو متوجه نمیشع و راحت تو زمستون میگرده .
تازه آدمهای چاق رو آدم های قوی و لاغرها رو ضعیف و ترسو و مردنی میدونستم .
چاقها صورت پری دارند و آدم از همصحبتی با اونها لذت میبره اما لاغرها رو افرادی حسابگر وخسیس و بداخلاق و زحمتکش میدونستم .
تو ذهنم آدمهای چاق ثروتمندند و چون ثروتمندند خوش مشرب و دست ودل بازن و خوش لباس .
حالا شما بگید من چطور با اینهمه ترس از لاغری وعشق به چاقی میتونستم لاغر بشم .!!!!!
اما وقتی دوربرم داداشم . دامادمون. شوهرعمه ام . خواهرزادم . پسرعمع و پسرعمو و دختر عمو و دخترعمه هام رو میبینم که کلیه این باورهای مخفی اشتباهم رو منتفی میکنن .
همین خواهر بزرگترم چاقه . اما وقتی از درد معده همش میناله برام جای تعجب بود و آخری بهش میگفتم پفک .
تو شبیه پفک ها پری ولی چی فایده چیزی درونت نیست و ضعیفی . وهمش مینالی .
الان که فکرشو میکنم این چاق بودن حق من بود . وقتی انسان ماشین اثبات باورهاشه . منم که تو ذهنم پر بود از فرمولهای چاقی . ومن فقط داشتم به جسمم فشار میاوردم که لاغرشو .
خدایا شکرت که به این مسیر زیبا هدایت شدم .
وتشکر میکنم از استاد عالیقدر که این مسیر لاغری رو شجاعانه پیمودن و آگاهیهاشون رو منتشر کردن .
موفق و آزاد و تندرست باشید .
جلسه ۷۷ تکرار
لاغر شدن ترس دارد و با ترس لاغر نمیشوید
سلام و درود به همراهان گرامی و استاد عطارروشن ،خدارو شکر میکنم برای دانستن و به کار بستن
ترس از روبرو شدن با موفقیت ،یکی از باگ های منه که هر وقت دارم میرم بسمت یه تغییر خوب و بزرگتر ،یک استاپ قدرتمند درونم میخوره و گفتگوهای درونی م شروع میشه
نجواهایی که مدام منو میترسونه ،بهش میگم مگه تو دنبال پیشرفت نبودی پس چرا حالت بد میشه ؟ میگه آخه داری میری تو یه موقعیت خاص تر و مسئولیتت بیشتر میشه ،متعهدتر میشی ،سرت شلوغتر میشه ،تو نمیتونی از پس اون جایگاه بر بیایی
مثلا من دلم میخواد مستقل بشم و برم یه خونه بزرگتر ،ذهنم منو میترسونه و هزارتا بهانه میاره که آره تو تنهایی چجوری میتونی زندگی کنی ؟ اخه خونه بزرگتر ترسناکه ووو
۱ ساعت پیش که داشتم از کلاسم برمیگشتم ،خواستم بپیچم توی کوچمون احساس کردم کنار ماشینم به جایی کشیده شد ،ترمز زدم و چک کردم متوجه شدم ماشینی سر کوچمون مورب پارک کرده بود که من حین پیچیدن متوجه نشده بودم و کنار سپرم کشیده شده بود به اون ماشین و چراغش از غالبش در اومده بود
خدارو شکر اون طرف شمارش روی فرمون ماشینش بود انگار خودش فهمیده بود ماشینشو بدجایی پارک کرده و من تونستم بهش زنگ بزنم و قرار گذاشتیم که ماشینشو تعمیر کنم
اون تایمی که داشتم اون کارهارو انجام میدادم به نجواهای درونم هم آگاه بودم که بهم میگفت حالا خوبه ماشین خودت بنز و Bmw نیست ،وای وگرنه الان چقدر هزینه ماشین خودت میشد ،یا میگفت همون بهتر که تو ایران ماشین خیلی گرون نخریدی که اینجوری بشه ووو
الان که دارم این مقاله رو میخونم دیدم ،آره تو مغز منم ماشین گرون = استهلاک بالا و هزینه های اضافی ،خب حالا من دلم یه ماشین با کیفیتر میخواد ،خواستم با باورهام هماهنگ نیستن و همیشه اونیکه برنده است ،باورهای ما هستن
یا من دلم میخواد تو پاره ای از مسائل رشد کنم ،خواستم رشده ولی در درونم من خودمو به اندازه کافی ،کافی نمیدونم و تصور میکنم من توانایی رسیدن در جایگاه های بالاترو ندارم
و مهم ترین دلیلی که وجود داره حس ناتوانایی درونیه که اجازه نمیده بتونی محکم و قوی بری بسمت خواسته ها و هدف هات و مدام میترسونتت
اینکه همه روش های جسمی برای لاغر شدن بی فایده ست رو خیلی قبول دارم ،چونکه مسیری بوده که خودم سالها، زخم خورده ش هستم و مطمئنم کار عبث و بیهوده ایه و هیچ وقت ازش استفاده نمیکنم
۱۰۰ درصد در مغز من هم ترس های زیادی از لاغر شدن هست ،تازه منکه تعداد شکست هام بیشتر بوده ،بیشتر پذیرفته بودم که من ناتوانم در لاغر شدن و لاغر شدن یعنی ،رنج بردن ،سختی کشیدن ،گرسنگی ،ورزش های طاقت فرسا وووو
معلومه دلم نمیخواست لاغر بشم و عطاشو به لقاش میبخشیدم و بدتر از همه این بود که من مطمئن بودم راهم اشتباهه ولی باز هم ادامه میدادم و جان و تن نازنینمو در فشار و رنج قرار میدادم
منم اوایل دوره حساس بودم که مبادا جایی از دوره بهم تحکم بشه برای نخوردن شکلات یا شیرینی هر هر خوراکی که من دوست دارم ،خب واقعا هم خسته شده بودم از اونهمه محدودیت و نداشتن حق انتخاب ،دلم آزادی و احترام میخواست ،چیزهایی که حق من بود ولی نمیدونستم و افراد چاق چونکه عزت نفس و خودباوریشون بشدت پایین میاد و خودشونو لایق لاغر بودن و هیچ چیزی نمیدونن ،توانمندی های درونیشون هم افت میکنه و کم کم به این نتیجه میرسن که اصلا ولش کنم من به جایی نمیرسم و در بیشتر جنبه های زندگیشون موفق نمیشن
قبلا باور داشتم اگر میخوام لاغر باشم نباید شام بخورم یا رستوران و مهمونی برم و وجودم ترسیده بوده از اون سبک لاغر شدن ،برای همین یه برنامه ریزی قوی در من شکل گرفته که آره فریده تو نمیتونی لاغر بشی و ترس از نخوردن اجازه نمیداده قبول کنم که لاغر بشم
قبلا به تکرار شنیده بودم افرادی که خوابشون زیاده و صبح ها دیر بیدار میشن چاقتر میشن ،منم که اهل صبح زود بیدار شدن نبودم ،پس حتما تو ذهنم ،قید لاغر شدنو زده بودم ولی الان دارم به خودم یادآوری میکنم ،عزیزم ،صبح زود بیدار شدن ربطی به لاغر شدن نداره ،مگه نمیبینی اینهمه افراد متناسبی که دیر از خواب بیدار میشن و بجاش دوست من که سالهاست برای نماز صبح بیدار میشه و دیگه نمیخوابه ولی چاقه ،پس لاغر شدن ربطی به دیر یا زود بیدار شدن نداره
منم از زشت شدن صورتم میترسم ،از سیاه شدن دور چشمام میترسم ،از چروک شدن پوستم بدم میاد و میدونم اینها موانع ذهن من بودن و هنوز هم تا حدودی هستن
درسته که تو دوره های لاغری با ذهن محدودیت و رژیمی وجود نداره ولی ما عمده ی ترسهامون مال گذشته ست و تا بخواد اون باورها جایگزین افکار جدید بشه یه مقداری به درک بیشتر نیاز هست تا بپذیریم که بابا جون این راه اون راه نیست از خر شیطون بیا پایین و قبول کن
خدارو شکر میکنم برای اینکه هر روز هدایت میشم به آگاهی های نابی که هر کدوم قسمتی از زندگیمو رشد میده
سلام
قبلا هر موقع ک رژیم میگرفتم میترسیدم عجله داشتن ک شکمم لاغر شه میترسیدم ک شکم بمونه و بقیه جاها برن همش این شنیدم میگن شکم دیرتر از همه جا میره
یا صورت هی شنیدم ک وقتی لاغر میشیم صورتمون خیلی لاغر میشه
ترس از نتیجه نگرفتن سبب اضطراب من میشد د
دوران رژیم همش و همش میترسیدم از برنج از ورزش نکردن از شیرینی وقتی هم اینها میخوردم طبیعی میدونستن ک لاغر نمیشم
در دنیای قبل من همه چی ترس داشت خوردن نون مهمونی تولد شیرینی ته دیگ سرخ کردنی هنه و همه ترس داشتم
اما در دنیای لاغری با ذهن ترسهام گذاشتم کنار گذاشتم سعیم ب اشتی کردن با مواد غذایی و خودم بدنم کردم
یکی از عوارض اون دوران معده عزیزم هس ک ازش معذرت میخوام
من با لاغری با ذهن یاد گرفتم ک بدون توجه ب مقدار بخورم
در دنیای قبلم همش از تغییر میترسیدم چن فک میکردم ی چیز تحمیلیه ی چیز سخته ولی الان میدونم لاغری اسون ترین کار دنیاست من از لاغری نمیترسم
قبلا میترسیدم ک گیر من نیاد
اما الان میدونم در مسیر درستم و میرسم
قبلا باورم بود لاغری سخته محرومیت من لاغر نمیشم اما دوس داشتم لاغر بشم
اما الان دارم زیر بنا رو درست میکنم و دارم باور میکنم ک میتونم لاغر بشم واز طرفی هم میخوام لاغربشم دوسش دارم و وقتی این دوتا باهم همسو بشن قطعا من میرسم ب لاغری
قبلا دلم ارامش میخواست ولی باورم این بود ک من میتونم ارامش داشته باشم چن تقدیرم اینه
اما الان ارامش دارم چرا چن باورم درست کردم باور ایجاد تغییر در خودم و اینک من میتونم ارامش دو برای خودم خلق کنم
من قادر هستم زندگی زیبا و ارامش و لبخند اندامی متناسب رو برای خودم خلق کنم
من اونقدر ادامه میدم تا تموم ترسهام بریزه تموم باورهام عوض شن و من یک فریبای متناسب فکری بشم
خدایا از عرفان مرا پیمانه ای سرشار ده
چشم بینا و قلب آگاه و دلی بیدار بده 🙏
عرفان یعنی شناخت 😉
سلام و درود بر دستان پر مهر خدا هر کجای عالم
دیشب که دآشتم تمرین این قسمت را می نوشتم خب فکر کردم من الآن دیگه ترسی از لاغری ندارم ولی همین که خوابیدم در خواب دونه دونه کدهای ترس من از رسیدن به خواسته هام و البته جواب پرسشهای چندماهه ام برام باز شد و خواستم این آگاهی هارا باشما دوستان خوبم به اشتراک بزارم🍃🌸
مدتی پیش پیجی برای نشر آگاهی در اینستا درست کردم و البته به نیت اینکه هم نشر آگاهی باشد و هم درآمدزایی و از اول هم گفتم با دیگران معامله نمی کنم و حمایت هم از کسی درخواست نمی کنم والبته فالواینگ هم باید صفر باشد که ایمان فعال خود را نشان دهم و انتظار داشتم خیلی سریع این پیج چندکا بشه ولی نمی شد هر چه تصور می کردم و البته تکنیکهایی به کار می گرفتم نمی شد و برام عجیب بود که افرادی در طی سه ماه پر بازدید شدند!؟….خیلی ترسها و نگرانیهایی داشتم که خودم به سمتشون حمله می کردم هرروز و هرروز و اما….نشُد که نشد ….و بعد از چندین ماه شاکی از خدا برگشتم به زندگی خودم و رها کردم و متوجه نمی شدم چرا نشد!؟…..
من از اینکه شناخته بشم می ترسیدم محتوای تولیدی من کاملا تجربه شخصی ام بود و البته مخالف بود با تمام شرطی شدگی های ذهن از حکومت و خانواده ولی ……من ادامه می دادم با مقاومتی شدید تولید محتوا می کردم و نشر آگاهی و فشار سهمگینی را متحمل می شدم با خودم میگفتم چرا گفتن حقیقت انقدر باید سخت باشه !؟….یعنی هرکی حق گفته عذاب کشیده ؟!…دیدم اینم یک آموزش رسانه ای بوده از کودکی حق گفتن یعنی شکنجه?!….
ومن سعی داشتم با تمام این سیاهی لشکر دست و پنجه نرم کنم !….اما……ترس از قوانین حکومت یا انتقاد یا….ترس از مشهور شدن و نوعی تو چشم بودن مانع من می شد تا جائیکه مدتها در عذاب این بودم تا حجم بالایی از این ترسها را حل کنم می دانستم که همه توهم هستند ….ولی نمی دونم انگار یک قانون تکاملی باید اجرایی می شد!…..من سعی داشتم بپرم مرحله آخر و اینو بیرونی نشون می دادم اما درونی سیاه لشکر بود اووووووو….
همیشه از خدا شاکی بودم و دیشب متوجه شدم که من ترس از موفقیت داشتم ولی جالبه که با اینکه الآن متوجه شدم اما انگار این مسیر برای من نیست و دوسش ندارم !…
ولی یک عالمه تجربه کسب کردم اعتماد به نفسم ،توانمندیهام و چگونگی ارتباط با فالور یا پیدا کردن چند دوست نوری یا سنجش ایمان خودم و یا شناخت ترسهام و اینکه به لطف خداوند حمایت و حفاظت شدم و بودنم کنار مردم و نشر آگاهی حتی اگر یک نفر حالش خوب شده باشه یا تکونی خورده باشه عاااالیه 😍
و اما امروز از خودم پرسیدم من از لاغری می ترسم !؟عمیییق 😇
گفت نه !،.،یک تصویر شاد جوان و زیبا پر اشتیاق در ذهنم به وجود آمد اما پرسیدم که چرا چاقم هنوز؟!گفت می خوری !…گفتم خب باید بخورم پس نخورم؟!…گفت اضافه می خوری !…گفتم خوردن چاق نمی کنه !….فکرمن چاق می کنه …..
دقت کنید ….
وقتی من اضافه تر می خورم با درد شکم یا سنگینی مواجه میشم وقتی در جسم واکنشی به وجود میاد ذهن به دنبال دلیل هست که چرا اینطور شده !؟اینجا من خرابش می کنم درد داره چون زیاد خوردم جدال میشه خودتخریبی چرا زیاد خوردی !؟چرا جلو خودتو نمیگیری و بگو مگوها میشه احساس عذاب وجدان احساس بد و بلافاصله تصویر ذهنی چاق به وجود میاد و البته خلق و توجه به چاقی!…اما من گفتم باید نقطه سیری در ذهن و جسم من قوی باشه و قطع کن اعلام بشه !….که دیگه دلم نخواد بخورم و شنیدم گفت حق با شماست و تقاضا کردم و حتما عرضه می شود👌
من چندروزی بود که حالتهای جسمی ام تعادل نداشت و من یک فرمول ذهنی مخرب دارم مریض میشی بخور بارها از والدین و پزشکان شنیدم آب و مایعات بخور میوه جات و سبزیجات بخور دمنوش بخور و ذهن من فقط بخور را پذیرفته است وشدیدا می خورم !…
با خودم فکر کردم که به وقت بیماری بدن هوشمند و شفاگر من داره سعی می کنه که بهبود رخ بده وداره ترمیم و بازسازی می کنه خب من چیکار دارم باهاش می کنم !؟…می خورم و می خورم به خاطر ایگوی ذهنی ام ….و کار بدنم را چندبرابر می کنم یعنی باید توان مضاعف بزاره برای اضافه خوردنهای من یعنی خودم دارم در روند بهبود بیماری خودم اختلال ایجاد می کنم از طرفی ذهنم به خاطر بیماری خودش کلی نجوا داره نجوای اختلال و نبود سلامتی و البته انتظار از دیگران و بروز حس مظلومیت منم میام با بگومگوهای زیادی که از فشار معده و پرخوری به وجود اومده نجواهای ذهن را چندبرابر می کنم و البته روح کاملا در عذاب است چون وجود ما سه بخش هست جسم و ذهن و روح و زمانیکه دوبخش در اختلال باشند روح هم آسایش نداره و نتیجه میشه طول درمان طولانی ……چرا خوب نمیشم !؟خدا کجاست !؟….شاید به همین دلیل کودک که بودیم وقت بیماری میل به خوردن نداشتیم اورجینالش همین بود ولی بزرگ شدیم و آموزش دیدیم که باید بیشتر بخوریم!؟…باید بنوشیم ….آب چون عنصر اولیه و هوشمند و حیاطی است برای بدن و سلامتی وجودش ضروریست و بیشتر افراد چاق تشخیص تشنگی از گرسنگی را ندارند!…و به جای آب غذا می خورند!…،
خدایا متأسفم
لطفا مرا ببخش
سپااااسگزارم
عاااااشقتم ❤️❤️❤️
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
و اما …..من چرا از لاغری می ترسم ؟!…
تغییر رفتارها …..
من پرخوری می کنم (می خورم )یک فرد متناسب به اندازه نیاز بدنش می خوره (می خوره)پس محدودیتی نیست می خوریم ..من ریزه خواری دارم (می خورم )اما لذت نمیبرم چون احساس گرسنگی واقعی را نچشیدم !…..اما یک متناسب به وقت نیازش می خوره (می خوره )و روحش پروا میشه چون گرسنگی را احساس کرده …..پس هیچ محدودیتی نیست ….من آزادم هر چیزی دوست دارم بخورم و (می خورم)متناسب هم هر چیزی که دوست داره (واقعا علاقه داره و البته انتخابش همیشه یکی هست را می خوره )پس می خوریم !…. .پس هیچ منع و محدودیتی نیست !…من با حرص و ولع می خورم (می خورم )رفتاری حیوانی زشت و ناپسند و البته متناسب با طمأنینه و آرامش می خوره !….می خوره( ولی رفتاری انسانی و در جایگاه شأن الهی خودش)پس ما می خوریم !…..هیچ منعی نیست ….
ترسهای من به لطف و اراده الله مهربانم و استاد پر مهر تبدیل با آزادی و ایمان شدند
خدایا سپاسگزارتم
خدایا عاااااااشقتم ❤️❤️❤️
هم مسیری هایم ما برای عشق و آزادی خلق شده ایم
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه فال به نام من دیوانه زدند
عشق ❤️در وجود ما جاریست و هر حصاری را در هم می شکند ….
مانا و پایدار باشید 🌻🌻🌻
شروع یک حس شگفت انگیز
سلام و درود بر استاد زنده دل و دوستان علاقه مند به خودسازی
لاغر شدن ترس دارد و با ترس لاغر نمی شوید !…
خیلی عجیبه ما از موفق شدن می ترسیم یعنی در سطح افکارمون دوست داریم متناسب باشیم یا ثروتمند یا مشهور و حتی روابطی عااشقانه را تجربه کنیم اما در ناخودآگاه ما اطلاعاتی ذخیره شده است که موفقیت ما مساوی میشه با سختی و درد و رنج شاید تردشدن و تنهایی و شاید دوری از خدا ..
و در نهایت تصمیم نهایی را ناخودآگاه ما رقم می زنه یعنی وظیفه خودش میدونه از ما محافظت کنه نسبت به اطلاعاتی که ما خودمون با توجه به تجربیاتمون یا آموزشهامون در طول زندگی به ذهنمون دادیم !…
خیلی از افراد علاقه مند هستند که به کشورهای دیگری مهاجرت کنند و این افراد دو دسته می شوند :دسته اول افرادی هستند که بسیار تلاش می کنند و کارهای مقدماتی را انجام می دهند و اتفاقا در مورد مهاجرت هم صحبت می کنند ولی در ناخودآگاهشون ترس از شرایط ناشناخته ای دارند دوری از کشورخودشون یا بستگان یا روبرو شدن با فرهنگ و زبان جدید یا احساس تنهایی در کشور جدید …وهر چقدر تلاش کنند بی نتیجه است .
و اما دسته دیگر افرادی هستند که شاید در کارهای مقدماتی هم تلاش کمتری کرده باشند ولی با ترسهای خود قبلا روبرو شدند و افکارسطحی فکرشون و علاقه مندیهاشون را با باورهاشون هماهنگ کردند و به راحتی مهاجرت می کنند و حتی ممکنه ازشون دعوت هم بشه …
افراد زیادی دوست دارند ثروتمند باشند ولی ترس دوری از خدا یا به هم خوردن روابطشون یا دردسرهای زیاد یا خستگی یا ورشکستگی و غیره مانع از ثروتمندیشون می شود…
و ما قراره در مسیره آموزش ذهنی افکار خود را شناسایی کنیم و بیایم تفکرات خود را به صورت نوشتاری روی کاغذ تخلیه کنیم و مرحله به مرحله بررسی کنیم که ما ناخواسته یا ناآگاهانه چه موانعی برای موفقیتهای خود در ذهنمون الگوسازی کردیم و بعد در فضای ذهنمون بین اون افکار مانع بذرهایی از فرمولهای صحیح و باورهای توحیدی را بکاریم 🌱و هرروز با یادگیری آموزه ها این فضای جدید را گسترش بدهیم و به طور خود به خودی توجه ما متمایل میشه به سمت لاغری و انتخاب آگاهانه ما شکل می گیره برای خلق رویامون …
خیلی از افراد چاق با توجه به تجربیایی که از روشهای قبلی لاغری دریافت کردند علاقه دارند لاغر شوند اما ترس از محدودیت غذایی دارند چون بارها در رژیمهای مختلف منع غذایی داشتند یعنی در ناخودآگاهشون ترس از دست دادن یا نوعی محدویت وجود داره !یعنی نباید بستنی بخورم ؟!یعنی نباید شکلات و یا فست فود استفاده کنم ؟!…،
برای افراد دیگر فشار و سختی ورزش و پیاده روی های طولانی نوعی یادآوری لاغری است و احساس رنجش می کنند …یا سختی بیداری در صبح زود نوعی مقاومت در ذهنشون به وجود میاره و افرادی هم از نظرات دیگران در مورد تغییرات جسمی خود ترس دارند ترس از زشت شدن و لاغرشدن صورت و دستانشون یا ترس از پیر شدن پوست یا پیدایش خطوطی روی صورت و بدنشان و این ترسها به نوعی یک باور قوی و خطرناک هستند که مانع لاغری می شوند !…
من پارسال که برای اولین بار در این دوره شرکت کردم ترس از زشت شدن صورت و دستهامو یا شل و آویزون شدن پوستم را داشتم که البته طی سالها از مادرم اینو شنیده بودم بارها تکرار می کرد و این اتفاق را برای خودش رقم می زد و اما من با تجزیه و تحلیل فکری طی مدتی به لطف خداوند اصلاحش کردم عکسهای لاغریمو آوردم دیدم من خیلی زیباتر بودم و طبق قانون سلولسازی جسم من تا آخر عمرم ترمیم و بازسازی و کلاژن سازی را داره و البته از نظر دیگری باور دارم هر چقدر به خود حقیقی ات نزدیکتر میشی یعنی فرمولهای ذهنیت هم سو با ذات الهی میشه هرروز زیباتر و جوانتر میشی و این موضوع را بارها در خودم تجربه کردم و در هر تولدآگاهانه حتی چشمانم شفاف تر می شود…و دیدن دوستان در آلبوم شگفتی سازان و خود استاد هم که سند معتبریست برای لاغری=زیبایی ترس دیگرم هم این بود که نکنه من لاغر بشم بخوام لباسهایی باز و تحریک کننده بپوشم و از خدا دور بشم یا بخوام خودنمایی کنم و فخرفروشی شاید هم مغرور!..
این هم یک آموزش ذهنی از خانواده خیلی مذهبی ام بود که طی سالها با من بود و خدا را شکر خیلی بهتر پذیرفتم که ارتباط ایمانی انسانها با خداوند با توجه با مخزن ذهنیشون و البته حس قلبیشون صورت میگیره نه طرز پوشش آنها …ترس دیگر من این بود که دیگه نباید برم مسافرت چون مسافرت منو چاق می کنه و البته فکر می کنم هنوز ته ذهنم هست باید اصلاح بشه و در کل چون در ذهن ما رفتارهای چاقی لذت بخش بوده مثلا خوردن یک پاستیل در لحظه آنی احساس خوبی به ما منتقل می کرده ذهن نمی خواد لذتش را از دست بده اما چون پروسه لاغری زمان بر هست ذهن ترجیح میده نقد رو بچسبه و تشویقمون کنه به سمت چاقی😨 !…
اما ما در طول مسیر با آموزشهای لاغری با ذهن متوجه لذتهای ماندگار و البته مسیر آسون لاغری با ذهن شدیم و فقط باید توجه به آموزه ها داشته باشیم
لاغری با ذهن هیچ محدودیت و سختی نداره!…
قراره ما به یک آزادی عمل برسیم لاغری با رنج و سختی که خودش عذابه !،.
در مسیر لاغری با ذهن ما یادمیگیریم چطور آزادی عمل در رفتارمون داشته باشیم هیچ مواد خوراکی قرار نیست از زندگیمون حذف بشه یا قرار نیست کاری برای لاغری مثل تردمیل و دمنوش و …اضافه بشه فقط قراره لذت باشه و یادگیری و شناخت خود و دوستی باخود …من سالهای بسیاری از روشهای قبلی تلاش کردم برای لاغری ولی نتیجه ماندگار نداشتم فکر می کنم که الآن هم می ترسم نتیجه ماندگار نداشته باشم …البته خیلی بهتر شدم و متوجه شدم که طبق قانون وقتی محتوای ذهنیم بشه لاغری خودبه خودی لاغر میشم یک باور خوب از قدیمها دارم از پزشکها شنیدم اگر فردی در یک وزن بتونه یکسال بمونه مثلا۵۸کیلو که وزن لاغری و تناسب ایده آلش باشه بدنش اون وزن را براش الگو میکنه و لاغریش ماندگار میشه ولی موضوع این بود که من نمیتونستم در روشهای سخت و دشوار قبلی استمرار داشته باشم و یک سال در وزن ایده آلم بمونم.
…
لاغری با ذهن یک مسیر لذت بخشه که آزادی همراهشه نوعی حس ارزشمندی و عزت نفس و دوست داشتن خود حق انتخاب برای مصرف خوراکی و لباسهایی که موردعلاقمون هستند در سایزها و رنگهای مختلف …اعتماد به نفس و حاضر شدن در جمع ها و ابراز خود به جهان رضایتمندی از خود و پیرامون زندگی همسفر شدن با انسانهایی که خودشون آگاهانه خالق زندگی فوق العاده ای برای خودشون هستند و شادی و آرامش پایدار البته همسو شدن با کائنات و قرار گرفتن در جایگاه اصلی خود که در شآن الهی ما و حالت اورجینال و طبیعی ماست ✨صلح و عشق …..
ترس از موفقیت یک باور قوی و مخفی است که در ذهن تمام افراد نسبت به خواستشون وجود داره که باید شناسایی بشه و مورد بررسی قرار بگیره و اصلاح بشه و این روند طی گام به گام آموزهای ذهنی به راحتی صورت می گیره !…افکار در سطح و در عمق ذهن همسوباشند نتیجه موفقیت آمیز میشه 😍
سپاس از استاد عزیز و هدیه آگاهی های مروارید گونه
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
دوستان عزیز همواره در مسیر شجاعت و رویارویی با ترسهای مخفی خود پیش قدم و موفق باشید 🦋✨
سلام
اونقدر ک از چاقی و چاق شدن ترسیدم الانم ک میشنوم ترس از لاغر برام خنده داره
من از بس ک شنیدم لاغر ک میشم پوستم شل میشه یا صورتم زشت و استخونی میشه یا لباس خوشگل نمیشه برام
نگو همه اینها ترس بودن
ترس از لاغر شدن
ولی من خواهرم لاغره صورتشم خیلی خوشگله انداشم خیلی زیباست وقتی لباس میپوسه ادم میگه فقط نگاکنم
یا دختر دایی هم همینطور
پس فریبا جان لاغری طبیعی و باذهن این مسائل رو ب دنبال نداره
چرا ک اگه بود پریسا و زهرام اینطوری بودن
اره لاغری با رژیم و قرص اینطوریه ک ادم زشت میشه
ولی لاغری با ذهن برمیگرده بدن ب طبیعت خودش
حالت طبیعی بدن مطمئنا زیباترین شکل ممکن از بدن هستش
اگه با ذهن لاغر بشی ب سمت سلامتی برمیگردی شاداب تر میشی با انرژی تر میشی مطمئنا زیباتر میشی
لاغری با ذهن جز زیبایی چیزی نداره لاغری بهترین سرمایه بدنمه ک دارمش و قدرشو ندونستم
و اما الان میخوام ک برش گردونم
لاغری خیلی خیلی زیباتر از چاقیه چاقی شکم و پهلو از هر طرف زدن بیرون یا قب قب داری صورت پف دستهای چاق
اما تو لاغری همه اینها نیس و چقدر زیباست
ی سوال داشتم استاد اونها ک خیلی خیلی لاغرن هم تو طبیعت بدن خودشون هستن چن من ی زندایی دارم ک واقعا خیلی لاغره انگار ی پوست کشیدی رو استخونها
بهنام خداوند بخشنده مهربان ترس از لاغر شدن مانع لاغری می شود یعنی چه؟
یعنی این که ما دوست داریم لاغر شویم ولی یه سری باورهای مخفی و یه سری ترمز هایی در درون ما هست که مانع میشه از لاغری مثلاً چه باورهایی؟
مثلاً این باور که آدم لاغر مریضه یا هر کسی که وزن کم میکنه حتما مریض میشه حتماً موهاش میریزه یا شنیده ایم هر کس مقدار زیادی از وزن خودش رو از دست بده پوست بدنش شل میشه و این در ذهن ما یک فرمول و یک باور تبدیل شده ما باید اینجور باورها رو و اینجور فرمول ها رو پیدا کنیم و بعد بیایم مثال هایی برای زمان خودمون بیاریم من نمونه هایی به ذهن خودمون نشون بدی لاغر شدن ولی پوستشون افتادگی پیدا نکرده و این فرمول را جایگزین کنیم که مثلاً استاد عطار روشن با اینکه خیلی وزن کم کرده با این روش ولی پوستش شل و افتاده نشده با جایگزین کردن این فرمول جدید و ایمان آوردن به درست بودن این فرمول جدید باور جدید در ما شکل میگیرد و این ترس و این ترمز ما برداشته میشه و لاغری به وجود میاد
سلام استاد گرامی و دوستان خوبم
چقدر در این فایل عالی ذهن خودآگاه و ناخودآگاه توضیح داده شد
اینکه باورهای ما که در ناخودآگاه است نتیجه اهداف ما را رقم میزند نه خواسته های ما که در خودآگاه است
شناسایی ترس های ما از لاغر شدن و برطرف کردن آنها مانع لاغر شدن را از سر راه ما بر میدارد و ما مسیر متناسب شدن را با آرامش و آسودگی خاطر طی میکنیم
من چیزی که بتونم بهش ترس از لاغر شدن بگم به نظرم نمی آید اما از اینکه از روشهای مختلف اشتباه اقدام به لاغر شدن کرده بودم و تا حدی کم و بیش به هدفم نزدیک هم میشدم ولی دوباره چاق میشدم دیگر دست از اقدام کردن بر داشته بودم که چه فایده من اینطور با سختی لاغر میشوم و بعد از مدت کوتاهی بدون اینکه متوجه بشم باز چاق میشم
نزدیک به ۴۰ سال تلاش کردن دیگر ناامید شدم و دست از تلاش کشیدم
اما خدای مهربانم نمی خواست که من آرزوی متناسب شدن را به گور ببرم و مرا به سمت سایت تناسب فکری هدایت کرد
یاد گرفتن در مورد ذهن و طرز عملکرد آن برای من واقعا هیجان انگیز بود و هر روز که آگاهی جدیدی به دست می آوردم و با به اجرا گذاشتن آن نتیجه را در احساس و جسمم مشاهده میکردم بیشتر هیجان زده میشدم
واقعا که این روش با تمام روشهایی که من قبلا انجام داده بودم از زمین تا آسمان فرق دارد
آسان بودن این روش به حدی است که ما که اینقدر سختی در روشهای دیگر کشیدیم نمی توانیم باور کنیم
تکنیک هایی که در این دوره یاد میگیریم فقط برای متناسب شدن نیست بلکه در تمام امورات زندگی مان میتوانیم از آنها استفاده کرده و از نتایجی که به دست می آوریم شگفت زده میشویم
خدا را بینهایت سپاسگزارم که مرا به این سایت شگفت انگیز رویایی هدایت کرد
از شما استاد عزیزم هم ممنونم که باعث و بانی این شدید که زندگی صدها انسان مایوس از تجربه طعم شیرین متناسب شدن به هدفشان برسند و تولد دوباره داشته باشند و بقیه عمرشان را با شادی و نشاط و خوشبختی زندگی کنند
سلام خدمت استاد گرامی و دوستان خوب و پر تلاشم
ترس از لاغری مانع رسیدن ما به لاغری میشود .ما یاد گرفتیم طبق قانون که باورهای ما اتفاقها رو برای ما رقم میزنن یعنی اگر چیزی رو به زبون بیارییم یا فقط چیزی رو دوست داشته باشیم اینها در خلق اتفاقات کاره ای نیستن مهم اون باور من هست که نتیجه رو رقم میزنه ممکنه یعنی برای مثال اگر من در حرفهام بگم اره ثروت خوبه لذت داره و .. اما در ته ذهنم باورم این باشه که ثروت زیاد دردسر داره من رو از خدا دور میکنه و یا اینکه باعث میشه که زندگی من از هم به پاشه و … در نهایت این باورهای من یا همون افکار لایه های زیرین من هستن که نتیجه رو رقم میزنن و چون ثروت رو در ته ذهنم بد می دونم هیچ وقت به اون نمیرسم هر چند در کلماتی که به زبون میارم اینطور حرف نمیزنم ولی مهم نیست مهم اون باورهای من هست که اتفاقات رو برای من رقم میزنه پس باید افکارهای سطحی و حرفهای من با اون باورهای من هماهنگ بشن تا خیلی راحت و اسان نتایج و اتفاقات دلخواهم رو رقم بزنم بدون اینکه هیچ کار خاصی بکنم پس من اگر از چیزی بترسم و از شراایط جدید بترسم هرگز به اون نمیرسم و یا اگر برسم اون شرایط برام سخت میشه .شاید همین جا باید بگم که من این مانع رو (ترس از لاغری ) نداشتم یا کم داشتم چون همیشه به عشق لاغری حاضر بودم خیلی محدودیتها رو تحمل کنم اما لاغر بشم و لاعر بمونم اما چون لاغر نمیموندم خسته میشدم و من باید کل سال رو در رژیمهای سخت و ورزشهای سخت میبودم تا کمی وزن کم کنم و اگر یکم رژیم رو رها میکردم سریع برمیگشت و این رفت و آمد بین چاقی و لاغری و برگشت مجدد چاقی من رو خسته کرده بود و رمق رو از من گرفته بود با این وجود بازم تا جایی که میتونستم رعایت میکردم ولی نتیجه در حد تلاشم نبود و زمانی که با لاغری با ذهن آشنا شدم اصلا از استاد نپرسیدم که محدودیت داره یا نه سختی داره یا نه ؟؟فقط بارها به خودم میگفتم حرفهای استاد درسته و اصله و هر کاری و هر رژیمی بده من اون رو انجام میدم و مثل وحی منزل به اونها عمل میکردم کمای اینکه هر چه جلوتر میرفتم میدیدم اصلا خبری از سختی و نخوردن و محدودیت نیست و خیلی راحته و منم انگار جمع و جور تر دارم میشم و بارها میگفتم استاد راست میگن لاغری با ذهن یه متد جدید و آسان هست که خیلیها باهاش آشنایی ندارن و هنوز دارن با زجر و سختی و رژیم خودشون رو لاغر میکنن ولی من با این روش دارم به شکل خیلی ساده ای و آسانی متناسب میشم .
من در گذشته عاشق چیپس و پفک و کرانچی بودم و باید هر شب چند پاکت میخوردم و اما چون همیشه رژیم داشتم به عشق لاغری نمیخوردم و اگر جایی در دورهمی هم میدیدم از اونها میگذشتم و میگفتم نه نمیخورم تا این ماهم که پیش دکتر میخوام برم وزن خوبی کم کرده باشم و اگر در کم کردن وزنم موفق می بودم از سر راه برگشت از مطب دکتر یه پاکت کوچک پفک برای خودم میخرم و میخورم و انصافا درراون دوران رژیم هم لذت زود گذر خوردنی و هر مواد غدایی رو به لذت تناسب اندام ترجیح نمیدادم و به عشق لاغری نمیخوردم اما چه فایده اینقدر اراده داشتم و این کارها رو میکردم اما بلخره بعد از رسیدن به تناسب دلخواهم یواش یواش دوباره خوردن من بیشتر میشد و من به وزن قبلی برمیگشتم و من دوباره سراغ دکتر میرفتم و همون محدودیتها رو از سر میگرفتم و انصافا خسته میشدم و فکر میکردم یه جایی ایراد داره که بیشتر ربطش میدادم به بدنم که اشتهام زیاده معدم بزرگ شده و … همیشه حرص،و ولع خوردن داشتم و با مواد کم کالری خودم رو کنترل میکردم اما حالا که در این مسیر هستم میبینم که هیچ محدودیتی در کار نیست اما خودم دیگه خیلی مثل قبل میل به مصرف مواد خوراکی زیاد و یا چیپس و پفک ندارم حالا اگر بود میخورم اما اگر نبود اصلا برای خریدش حرصی ندارم و حتی بوده هم که در جمعی هم رفتم و پفک و چیپس هم بوده اما من چون سیر بودم نخوردم و واقعا اونجا حس برنده بودن حس تناسب واقعی حس تسلط بر مواد غدایی حس امیر بر مواد خوراکی بودن رو داشتم و واقعا لذت زیادی بردم و این بسیار برای من ارزشمند هست که چیپس و پفک باشن ولی من نخورم چون در گذشته محال ممکن بوده پس من خیلی وقته که لذت زود گذر هیچ مواد خوراکی رو به لذت دایمی تناسب اندام ترجیح نمیدم پس من بدون ترس درراین راه قدم برداشتم و برعکس به جاش با لذت زیادی قدم برمیداشتم و میخوردم و متتاسب تر میشدم و واقعا دارم کیف میکنم از این همه ازادی در خوردن و بارها در جواب منفی باف که میگه انگار لاعر تر نشدی میگم خوب نشم اصلا از همینی که الان هستم راضیم و لذت میبرم من یه عمر حسرت داشتم بدون سختی و زجر در این سایز و وزن باشم و وزنم باللتر نره و حالا کلی متناسب تر شدم و خیلی خوشتیپتر و جوانتر و شیک پوشتر شدم پس دیگه چی میخوام حالا در این مسیر هستم و با شوق و ذوق ادامه میدم اگر متناسب تر بشم چه بهتر اگر هم نشم (که مقاومت دارم در برابر این جمله و میگم من لاغر تر میشم ) اصلا مهم نیست مهم زنده بودن و سلامتی و لاغری و آزادی هست که من هر سه رو الان با هم دارم و خیلی هم خوشحالم .
اتفاقا من زمانی که وارد این مسیر شدم چون هیچ ذهنیتی از قبل در مورد این روش نداشتم و گفتم خوب من آماده ام که تمام اون رنج و سختیهای گذشته رو با هر رژیمی و ورزشی که استاد گفت اجرا کنم ولی دیگه چاقی برنگرده و لی وقتی وارد این مسیر شدم از این همه آزادی و لذت و حال خوب شگفت زده شده بودم که یعنی چی استاد میگه هر چی میخوای بخور و لذت ببر !!!!!!!!! و انصافا روی ابرها بودم و داشتم جواب تمام سوالات خودم رو یکی به یکی در حرفهای استاد پیدا میکردم و آزادی بیشتر در خوردن بدون ترس پیدا میکردم و من خیلی از غداها رو که سالها جرات خوردنشون رو نداشتم با ورود به این سایت داشتم میخوردم و بعد میدیم بقیه میگن لاغر تر شدی و خودم متعجب بودم و اما اگاه شده بودم این عذاها قدرتی ندارن این افکار من و باورهای من بودن به همراه یه سری عادتهای غلط که باعث چاقی من شدن و افسوس میخوردم که چرا بقیه ی اطرافیان من در این مسیر نیستن و دلم میخواست برم به همه بگم همچین روشی هست و میگفتم ها ولی قبول نمیکردن و مسخره میکردن و یا اصلا متوحه نمیشدن و ….دیگه به هیچ کس نگفتم .
من جز افراد با اراده ای بودم که حاضر بودم هر کاری بکنم و هر سختی رو تحمل کنم اما برای همیشه لاعر بشم و با این پشتکار وارد سایت شدم و دیدم اینجا خبری اصلا از سختی و محدودیت و … نیست فقط لذت و حال خوب و ازادی هست .حتی گاهی اوقات در مسیر تناسب منفی باف اذیتم میکرد تو که هیچ کاری نمیکنی نه ورزش نه رژیم حالا میخوای لاعر بشی امکان نداره باید مثل فلانی پدرت دربیاد سختی بکشی تا به تناسب برسی اما وجه مثبت ذهنم با صدای بلند جوابش رو میداد که بابا این راه ها علطن اگر به این همه زجر و سختی و تلاش بود که خودم تمام این کارها رو انجام میدادم پس چرا لاغر نمیشدم و لاغر نمیماندم پس دیگه گول نمیخورم و وارد رژیم و راه های نادرست نمیشم و فقط لاغری با قدرت ذهن درست است .
من در گذشته همیشه تنها راه لاغر شدن رو کم خوردن و داشتن فعالیت بدنی میدونستم و چون بارها خودم و اطرافیانم از این راه لاغر شده بودن پس باور کرده بودم تنها راه لاغری من همین هست و انصافا هم وقتی اقدام میکردم متناسب میشدم و هیچ وقت به هیچ راه دیگه فکر نمیکردم مگر این واخر که دوتا باور غلط داشتم که مانع لاعری من شده بودن و نتیجه ام به اندازه تلاشم نبود و گه گاهی میگفتم خوبه دمنوش و یا قرصی برای لاعری بخورم اما بازم به خاطر کلی اطلاعات داشتن که اینها عوارض دارمن هیچ وقت جرات نکردم و به سمت اونها نرفتم پس هیچ وقت کم خوابی و صبح زود بیدار شدن و زود خوابیدن رو دلیل لاغری نمیدونستم .و چون در این راه تناسب با ذهن کاری میکنه که من خود به خود و اصولی به سمت درست خوردن و همون به اندازه خوردن هدایت میشم پس خیلی قبولش دارم اما یه مانع که داشتم این بود که با لاعری صورتم لاغر و زشت میشه با لاغری پوستم خراب میشه والبته از بس که اطرافیان میگفتن منم باور کرده بودم ولی خودم خیلی با خودم مشکلی نداشتم اما چون اطرافیان بارها بهم گفته بودن چقدر صورتت زشت و بد شده بسه دیگه لاغر تر نشو و … من از لاغری میترسیدم اما حالا با این اگاهی ها که دارم برام نظر هیچ کس مهم نیست و بارها میگم این تناسب جسم من یکی از شخصی ترین موضوعات زندگیم هست که اصلا کاری به نظر هیچ کس ندارم و فقط نظر خودم مهم هست و تازه هر وقت نگاه به تناسب و چهره ای خودم در وزن دلخواهم میکنم لدت میبرم و هیچ زشتی نمیبینم و من عاشق اون چهره ای خودم در تناسب دلخواهم هستم و دوست دارم دوباره به اون وزن دلخواهم برگردم .
من اگر لاغر بشم فقط جوانی و زیبایی و اعتماد به نفس و خوش لباسی و خود باوری و ایمان بهتر و توکل بهتر و ازادی در خوردن و خریدن و فعالیت کردن و سبکی و رهایی در لباس و سلامتی و حال خوب روحی و …. به من داده میشه و از خودم بیشتر لذت میبرم و من عاشق لاغری هستم مخصوصا لاغری با قدرت ذهن که یک مسیر عالی و سراسر لذت و ازادی و حال خوب و ارامش هست که من حتی حاضر نیستم برای یک لحظه به اون اوضاع گذشته ی خودم برگردم و به حال بد اون دوران برگردم و اونها رو تجربه کنم .چقدر سختی و زجر و محدودیت بود و نتیجه هم هیچ وقت مانگار نبود .
من یاد گرفتم از راه دهان نمیشه لاغر شد فقط، از راه ذهن میشه لاغر شد اونم بدون محدودیت و زجر و سختی و اجبار و باید خاصی من به راحتی لاغر میشم و من همین یک مورد رو از همون اول راه باور کردم که واقعا لاغری از این روش بسیاررساده و آسان هست و من منتظرم طعم تناسب بیشتر و سلامتی بیشتر و طعم ازادی و ارامش،بیشتر و طعم حال خوب بیشتر و خود باوری بیشتر و ایمان بیشتر و طعم اعتماد به نفس بیشتر و سبکی بیشتر و حال روحی خوب بیشتر رو و ….. تجربه کنم .
سلام خانم ریاحی عزیز دوست پرانرژی و متناسبم
همیشه از خواندن دیدگاههای فنی شما بسیار آگاهی کسب می کنم و لذت می برم سپاس از اینکه تجربه روزمرگی خودتون در مسیر لاغری را با دیگر دوستان به اشتراک می گزارید.
یه جایی بین نوشته های این دیدگاه نوشته بودین که در جواب نجوای منفی باف می گویم الآن هم خوب هستم و از خودم راضی هستم حتی اگر متناسب تر هم نشوم من سلامتی و لاغری و آزادی را همراه با هم دارم
کمی به فکر فرو رفتم اون فایل ارزشمند استاد شُد شد نشُد نشد !…
منم این چند روز کمی بیمار بودم و سیستم جسمی ام به هم ریخته شده است و ذهنم را درگیر کرده و البته نجوای منفی باف در ذهنم بیشتر شده و دائم می گوید لاغرم نشدی !…
الآن با خودم فکر کردم که درسته ؛من این مدت خیلی آزاد شدم با همین جسم حتی اگر لاغر نشده باشه دارم میرم استخر اون هم با اعتماد به نفس یا می رم جلوی آینه خودم را کامل میبینم و یک سری کارهای دیگه !..خب نتیجه نهایی من قرار بوده به آزادی عمل برسه به اعتماد به نفس بیشتر یا تفریحاتی که سالها به خاطر چاقی خودم را محروم کردم یا پوشیدن لباس رنگ روشن و این فوق العاده است من نتیجه نهایی را الآن کسب کردم😍 …و خدارا هزاران بار شکر 🙏✨
باز هم از اشتراک تجاربتون در مسیر لاغری سپاسگزارم
همواره در مسیر متناسب شدن دل آرام و بیدار دل باشید 🍃🌸
سلام دوست عزیزم
امیدوارم که حالتون خوب باشه
چقدر برای این نگاه جدید به خودتون و زندگی و اندامتون خوشحالم قطعا شما به نتیجه میرسین همینکه اعتماد به نفس لازم رو پیدا کردین که استخر برین یا جلوی ایینه برین و حالتون خوب باشه همین پذیریش موقعیت فعلی خودتون بسیار ارزشمند هست و این کم چیزی نیست و اینم جز نتایج بودن در این دوره هست که به زودی به نتایج بیشتری مثل تناسب اندام دلخواهتون هم میرسید .
سلام و درود بر شما هم مسیری عزیز
سپاس از همراهی دلگرم کنندتون و حسن توجهتون به نوشتار قلمم متشکرم
همواره در مسیر موفقیت و خودسازی دل آرام باشید🍃🌸
به نام خدای مهربان
با سلام محضر استاد عزیز عطار روشن و دوستان شگفتی سازم…..
هر بار که بحث لاغر شدن پیش می اومد دقیقا این ترس از لاغر شدن هم همه ی وجودم را فرا می گرفت.ترس از اینکه مجبور باشم خیلی چیزها را نخورم شیرینی نخورم برنج نخورم غذاهای چرب نخورم فست فود نخورم و …تازه اون چیزهایی را هم که اجازه داشتم بخورم باید خیلی کم می خوردم و بنابراین همیشه گرسنه بودم و احساس ضعف داشتم. اینکه نتونم غذاهایی را که دوست دارم بخورم برام عذاب آور بود در حالیکه همه غذاهای خوشمزه می خوردن و هر چقدر که دلشون می خواست می خوردن من باید با حسرت و اندوه کم بخورم اینو نخورم اونو بخورم و….برای همین لاغر شدن برای من همیشه معنای محرومیت و حسرت و سختی داشت یا باید با پیاده روی های طولانی و خسته کننده و کسالت آور مقدار کمی چربی آب کنم و قدری وزنم کم بشه ولی خیلی زود خسته بشم و دیگه ادامه ندم یا بخاطر اون همه محرومیت های رژیم غذایی و اون نخوردن ها ناراحتی اعصاب بگیرم و مجبور بشم رژیم را رها کنم و دوباره پرخوری ها و دوباره چاقی و دوباره استرس و فشار روحی و اضطراب که خودشم باعث چاقی بیشتر می شد و من دوباره چاقتر از قبل میشدم و اینچنین بود که لاغر شدن همیشه برام ی کار دوست نداشتی سخت و ملال آور بود.در تمام دفعاتی که با رژیم های مختلف و با تحت فشار گذاشتن جسمم می خواستم لاغر بشم چون همراه با نخوردن و سختی کشیدن و رنج و عذاب بود،این موضوع در ذهنم حک شده بود که لاغر شدن یعنی محرومیت و سختی و حسرت و به همین دلیل همیشه از لاغر شدن می ترسیدم که دوباره رنج و محرومیت و سختی شروع میشه و من با بی میلی و ناباوری و ناامیدی از لاغر شدن شروع میکردم و همین احساس بد و ترس و نگرانی خودش مانع لاغری می شد.در واقع چون از روش صحیح لاغری آگاهی و اطلاع نداشتم این باورهای غلط در ذهنم رخنه کرده و جا گرفته بود… وقتی به لطف خدای مهربان به سمت دوره ی عالی لاغری با ذهن هدایت شدم هنوز هم تا حدودی نگرانی محروم شدن از لذت های زندگی و لاغر نشدن ته ذهنم وجود داشت و به همین دلیل وزن کم کردنم خیلی دیر شروع شد با وجود اینکه دائما استاد تاکید می کردن که در لاغری با ذهن نخوردن و این بخور اونو نخور نداریم ولی چون هنوز ته مانده ی اون افکار و باورها در ذهنم باقیمانده بود کارم قدری سخت تر شد…با وجودیکه خیلی دوست داشتم لاغر بشم و به تناسب اندام ایده آلم برسم ولی باورهای غلط در ذهنم مانع لاغر شدنم بودن.به مرور که فایل ها و صحبت های دلگرم کننده و امیدوار کننده ی استاد را می شنیدم و همچنین آشپزخانه ی لاغری که استاد عزیز به دوره اضافه می کنن و غذاها و فست فودهایی که آموزش میدن ترس از نخوردن و سختی کشیدن در من کمرنگ و کمرنگتر شد.از طرفی خود استاد الگوی مجسم بودن که با این روش عالی بدون هیچ گونه سختی و فشار و محرومیت به این خوبی متناسب شدن،بنابراین باورهای غلط هم در ذهن من جای خودشون را به فرمول ها و باورهای صحیح دادن و من کم کم در سراشیبی متناسب شدن قرار گرفتم. هر چه بیشتر پیش رفتیم ایمان و باور من به لاغر شدن در کمال راحتی و آرامش با احساس خوب بیشتر شد و در باند لاغری قرار گرفتم و با یک دنیا شوق و اشتیاق و احساس خوب به سمت هدف عالی تناسب اندام در حرکتم و به لطف خدای مهربان و تلاش و پشتکار خودم و همراهی ها و راهنمای های استاد عزیز اندامی زیبا و متناسب را برای خودم خلق میکنم و لذت زندگی کردن با طعم شیرین لاغری را با همه ی وجودم می چشم و لذت شیرین آزادی و رهایی از بند غول زشت چاقی و همچنین آزادی در انتخاب لباس و غذا و احساس عالی و مسحور کننده ی خریدن لباس های زیبا و شیک و خوشرنگ و شاد و اندامی را با همه وجود می چشم….موفق باشید…
با سلام :گام ۶۹
لاغر شدن ترس دارد و با ترس لاغر نمی شوید
ترس مانع لاغری می شود ترس مانع موفقیت می شود ترس ما را از خواسته هایمون دور می کند ترس چگونه مانع لاغر شدن می شود !؟ ترس از چاقی مانع لاغر شدن می شود چون کدهای چاقی در ذهن ما نوشته شده است و با رژیم و دمنوش و ورزش و حتی جراحی که همه این ها فشاری است بر جسم و روان ما و لاغر شدن را در ما سخت و طاقت فرسا می کند
از کودکی آموخته ایم که باید تلاش کنیم تا در زندگی موفق باشیم و به موفقیت برسیم حتی در پایان گفتگوهای روزمره بسیار پیش می اید به هم بگوییم موفق باشی یا برات آرزوی موفقبت دارم. به نظر می رسد که دستیابی به موفقییت بهترین چیزی آست که بسیاری از ما دلمان می خواهد در زندگی برایمان اتفاق بیفتد.
پس چرا برخی افراد از موفقییت می ترسند؟؟؟؟؟
ترس از موفقییت به چه معناست ؟؟چگونه می شه وجود این نرس را در خودمون تشخیص بدهیم ؟؟
چگونه می توانیم بر آن غلبه کنیم
ترس از موفقییت کاملا معمول و رایج است و می تواند موجب از دست دادن بسیاری از فرصت های زندگی ما شود هنگامی که آگاهانه یا ناخودآگاه از ریسک کردن یا تلاش کردن برای رسیدن به اهداف مون می ترسیم مانند فردی هستیم که در یک مکان گیر کرده و نه به سمت جلو حرکت می کند و نه به سمت عقب
بزرگترین مشکل بسیاری از ماها این است که عمدتا به صورت ناخودآگاه ترس از موفقییت داریم اما نمی دانیم که این ترس در واقع مانع انجام کارهای بزرگ می شود.
ترس از موفقییت چندین دلیل احتمالی دارد
۱–موفقین چه نتایجی ممکن است با خود به همراه بیاورد !!مثلا تنهایی دشمنان جدید. جدا شدن از خانواده. ساعات کار طولانی تر. احتیاج به کمک دیگران یا پول.
۲-از کار و مسئولیت های اضافی یا انتقاداتی که با آن روبرو خواهیم شد می ترسیم
۳-می ترسیم که اگر به موفقیتی دست یابیم آنگاه روابط ما دچار مشکل شود مثلا دوستان و خانواده یا حسادت و بدبینی واکنش نشان دهند و آنهایی که دوست داریم را از دست بدهیم
۴-می ترسیم که اگر به اهدافمان دست یابیم و متوجه شویم که توانایی رسیدن به موفقیت را داریم ،پیشمان شویم که چرا زودتر دست به کار نشدیم
دقیقا یادم هست که شوهر خواهرم در شهرستان کارمند بود و خواهرم خیلی دوست داشت به مشهد نقل و مکان کند اما شوهرش چند سالی طول کشید تا حاضر شد نقل و مکان کند !چرا!!؟؟؟ترس ترس از شهر بزرگتر ترس از شلوغی. ترس از راه دور. ترس از کلی تغییرات جدید. ترس از کار و مسئولیت اضافی یا انتقاداتی که با آنها روبرو خواهد شد ،اما بالاخره راضی شد و ۲۰سال آست که به مشهد نقل و مکان کرده و بسیار موفق در کارش و نکته جالبتر اینه که مرتبه افسوس می خورد چرا زودتر دست به این حرکت نزده—
بر گردیم سر اصل موضوع..راه حل چیست؟؟خبر خوب اینه که هر چه بیشتر با ترس های خود مواجه شویم آنها را بیرون بکشیم و به طور منطقی تجزیه و تحلیل کنیم ..درست مثل لاغری با ذهن. که با آموزش های استاد کاملا متوجه شده ایم که اشکال در ذهن ماست نه در جسم ما و استاد عزیز تمام مراحل آن را تا حالا برای ما تجزیه و تحلیل کرده اند و بی دریغ و صادقانه در اختیار همگان قرار داده اند و این ما هستیم که چگونه آن را به ثمر برسانیم
۲-واقع بینانه نگاه کنیم که اگر به هدف خود برسید و موفق شوید چه اتفاقاتی خواهد افتاد و مثلا با رسیدن به وزن دلخواه اعتماد به نفس ما و عزت به نفس ما بالا می رود به توانایی و قدرت ذهن خود آگاهی پیدا می کنیم برای رسیدن به اهداف خود عجله نکنیم فقط در راه رسیدن استمرار داشته باشیم
۳-اگر به هدف برسیم دوستان و حانواده چه واکنشی نشان خواهند داد؟مسلما الگویی می شویم برای دیگران. و افتخار برای خود
ویک نمونه در دست دارم:پسرم
پسرم برای رسیدن به هدفش خیلی تلاش کرد و از بچگی آرزو داشت به قول خودش دانشمند شود و اتفاقا یک ماه پیش بعد از ۱۵سال تلاش و تقلا در بهترین دانشگاه امریگاه در رشته جراحی مغز و اعصاب کودکان فارغ التحصیل شد تو امریکا بعد از دیپلم اگر بخواهی رشته پزشکی برید ۴ سال اول دانشگاه باید بیولوژی بخوانید بعد برای پزشکی اقدام کنید و بستگی به انتخاب رشته هم دارد و بیشترین دوره و طولانی ترین دوره همین جراحی مغز و اعصاب آست که بعد از دیپلم ۱۶ سال طول می کشد که تموم شود اگر همه چی خوب پیش برود که واقعا پسرم شاهکار کرد و در تمام این مدت ۱۶سال من شاهد تمام تلاش ها و موفقیتهایش بودم و اعتماد به نفسی که داست و هیچ نیرویی حتی عشق مانع از هدفش نشد (منظورم از عشق اینجا عشق به همسر آینده ) مشتاقانه بدون ترس با عشق و علاقه هدفش را دنبال کرد و موفق هم شد و الان هم جراحی می کند و هم تحقیقات و کاری را دارد انجام می دهد در تحقیقاتش که تا الان موفق بوده و به انجام برسد اولین کسی خواهد بود که همچین اختراعی را به انجام می رساند که مایه افتخار همه ایرانیان خواهد شد هدفم از گفتن این نمونه به این خاطر بود که خودم شاهد بودم چگونه می شه به اهداف برسیم عامل اصلی نترسیم و هدف را با عشق و علاقه دنبال کنیم استمرار داشته باشیم و در مسیر درست قرار بگیریم که موانع را بتوانیم رد کنیم
راه جل دیگه :می توانیم به طور مستیقیم ترس خود راشناسایی و از آن انتقاد کنیم و یک برنامه پشتیبانی تهیه کنیم که نگرانی ما را بر طرف کند
بسیاری از ما متوجه نیستیم که ترس از موفقییت داریم
فعالیتهای خود تخریبی مانند تعویق انداختن گگفتگوی منفی با خود ترس از آنچه موفقیت برای ما به همراه خواهد آورد
اگر ترس از موفقییت داریم ابتدا باید دلیل آن را شناسایی کنیم هر چه بیشتر با ترس خود مواجه شویم و علت آن را تجزیه تحلیل کنیم بهتر می توانیم ترس را از بین ببریم ودر زندگی رو به جلو حرکت کنیم
مثلا ترس از پولدار شدن :اگر پولدار شویم معلوم نیست چه اتفاقاتی خواهد افتد چه عادتهای پیدا خواهیم کرد که قبلا نداشتیم یا ممکن است در خرج کردن تجربه درستی نداشته باشیم و هزاران دلیل دیگر. ترس در همه موارد هست. ترس از جابجایی کوچک یا بزرگ از شهری به شهری. از کشوری به کشوری. و غیره. مهم ترین کاری که می توانیم انجام دهیم اینه که بدانیم چه می خواهیم و چگونه سبک زندگی را دوست داریم خودمون را دوست داشته باشیم و خود را لایق بهترین ها بدانیم. یکی از این بهترین ها اندامی متناسب هر چه بیشتر در این روش استمرار داشته باشیم و محتویات لاغر کننده را به ذهن خود بدهیم ذهن ما دیگر برای رسیدن به موفقییت نخواهد ترسید و ترس مانع نخواهد شد کافی است که آگاه باشیم و یاد بگیریم لاغر شدن را🙏
خداوند سپاسگزارم
استاد سپاسگزارم
بنام خداوند بخشنده و مهربان سلام ب استاد عزیز و دوستان همراه .گام ۶۹ لاغر شدن ترس دارد و با ترس لاغر نمی شوید ،عاملی تاثیر گذار اما در عین حال بسیار مخفی است ک هر چه تلاش میکنیم برای رسیدن ب خواستمون و ب راحتی مانع موفقیت ما می شود ،یعنی خواسته ما با علاقه و افکار ما همسو نیست ،اگر می خواهیم رویایی لاغری خود را به حقیقت تبدیل کنید باید آگاهانه و هوشیارانه را با ترس های لاغر شدن مقابله کنیم .من فکر میکنم در ذهن افراد چاق چاقی خیلی تعاریف زیباتری داره ک جسم ما روز ب روز چاق تر میشیم ،برای لاغر شدن یا تعریفی نداریم یا اگرم داریم ،افتادگی پوست شکم هست یا زشت شدن صورت و رنگ رو نداشتن و هزار دلیل دیگه ک اینها همه مانع از لاغری ما میشن.
به نظر من ترس انسان همیشه بدلیل محدودیت بوده و ما آدمها ترس از چاق تر شدن داریم چون محدودیتهای جسمی ما بیشتر میشه و ترس از اینکه به بیماریهای زیادی دچار بشیم و اگر از لاغری می ترسیم بدلیل این هست که تصور میکنیم از خوردن مواد غذایی که عاشق اونها هستیم محروم میشیم ما رو از بچگی از همه چیز ترسوندن از خدای به این مهربانی ،از مرگ ،از معلم، از ازدواج و در هر موردی که بگید یک نکته منفی در موردش بما یاد دادن و تا زمانی که با ترس های خودمون مواجه نشیم موفق نخواهیم شد در مورد چاقی همیشه بمن میگفتن چاق که باشی قوی میشی و یک مادر قوی بچه های قوی بدنیا میاره و من برای اینکه مادر قوی بشم زیاد غذا می خوردم من هم همیشه از خدا خونه بزرگ نمی خواستم و میگفتم که اگر خونه بزرگی داشته باشم تنهایی ترس داره و باید برای خونه سگ بگیرم که دزد نیاد خونه و هنوز هم خونه بزرگ رو دوست ندارم چون خواسته من با افکارم همسو نیست من همیشه از لاغری به این دلیل می ترسیدم که اگر یک فرد چاق ضربه ای بهش بخوره زیاد آسیبی نمی بینه ولی آدم لاغر خیلی صدمه می بینه پس اول باید ترس رو در وجود خودمون شناسایی کنیم و برطرفش کنیم چون ترس از هر چیزی مانع رسیدن به اون خواسته هست ترس از لاغری هم مانع بزرگی برای متناسب شدن هست وقتی روی افکارمون کار کنیم و به ذهن خودمون آگاهی بدیم و لاغری رو یاد بگیریم اونوقت خواسته و افکار ما همسو خواهند شد و ما از لاغری لذت خواهیم برد زندگی زیباست و با تناسب ما زیباتر هم خواهد شد سپاسگزارم از استاد دانای خودم که یک مانع بزرگ دیگه رو به ما نشون دادن تا اونو بشناسیم و راحت تر در این مسیر دوست داشتنی قدم برداریم، خدایا شکرت
گام ۶۹ لاغر شدن ترس دارد وباترس لاغرنمی شوید
به نام خدا💞💞💞
خیلی وقت ها از رسیدن به خواسته هایمان ترس داریم چون خواستههای ما با علایق و افکار ما همسو نیست
بیشتر مثال های که زدید من باهاشون درگیر بودم یک مدت خیلی دلم میخواست آزمون اعزام به خارج دبیران شرکت کنم چون دوست داشتم کشورهای دیگر را ببینم ولی همیشه ازغربت وتنهایی ترس داشتم
گفتم اگه از طرح اعزام به خارج دبیران اقدام کنم لااقل از نظر جا و مکان و اینکه در میان بقیه دبیران همزبان هستیم مشکلی ندارم.
ولی بازم ترسهای دیگه ای داشتم اینکه چطور میتونه بدون مادر و خانواده ام باشم ولی بازم پیگیری میکردم و مطالعه می کردم وقتی بخاطرمشکلیه از طرف من نتونستم در آزمون شرکت کنم خیالم راحت شد😅 گفتم خوب شد بدون مادرم چطور می توانم زندگی کنم.
ماشین خوب تصور هزینه های ماشین گران قیمت برام خیلی سخته.
یا خانه های بزرگتر که در حال رسیدن بهش هستم این رو در ذهنم تداعی میکند که چطور تمیزش کنم یا اگه چشم بخورم چی ؟
افرادی که اضافه وزن دارند به طور ناخودآگاه از لاغر شدن ترسند و تصور می کنند و رشد نیاز به تحمل رنج و سختی زیاد دارد و توان آنها خارج است.
غافل از این که هیچ فرد متناسبی برای لاغر شدن سختی تحمل نمی کند تصور اشتباه در مورد سخت بودن لاغرشدن مشابه تصور اشتباه بودن.، داشتن خانه بزرگ تر یا تصور اشتباه در مورد داشتن ماشین بهتر است.
✳ نکته قابل توجه همه این تصور های اشتباه به یک شکل مانع موفقیت ما و رسیدن به خواسته هایمان می شود .
با یادگیری استفاده از قدرت ذهن می توان برترس ها غلبه کرد.
🎁 اگر میخواهید رویای لاغری خود را به حقیقت تبدیل کنید باید آگاهانه و هوشیارانه با ترس های لاغر شدن مقابله کرد.
یکی از باورهایی که من داشتم و دارم کمرنگش می کنم اینکه وقتی لاغر بشم صورتم خراب میشه وقتی به صورت شگفتیسازان نگاه میکنم میبینم که اینقد صورت های شاداب و جوانی پیدا کردند میگفتم میشه صورت من هم همینطور بشه؟
الان که به لطف خداوند درمسیر هستم فهمیدم که صورت منم جوان و شاداب می شه .
چون وقتی رژیم می گرفتم همه رنج و سختی بود همه فشار و ناراحتی بود مرتب گرسنگی کشیدن بود.
اکثرا مواقع از ساعت ۶:۰۰ عصرچیزی نمی خوردم.
به گفته گروه هایی رژیمی که بودیم برای اینکه چربی سوزی خوبی داشته باشیم صبح زود باید صبحانه بخوریم بعضی وقتا از ساعت ۷ صبح چیزی نمی خوردم تا ساعت ۲
وقتی سرکار می آمدم حسابی گرسنه می شدم اعصابم به هم می ریخت.
مثل استاد در عصرهای گرم پیاده روی می کردم که چربی سوزی بیشتری داشته باشم.
این حجم از فشار و گرسنگی و اعصاب خوردی باعث شد تناسب من یک دست نباشد پا و شکم و کمر اب شده بود ولی بالا تنه ام مانده بود و صورتم حسابی به هم ریخته بود کمردرد و زانو درد هم داشتم.
تناسب ناجور من برایم گران تمام شد ماه ها دکتر و دعوا می کردم که بتوانم دردهایی که بر من تحمیل شده بود را درمان کنم .
ولی الان که از هیچ چیزی منع نمیشوم وهرچیزی که دوست داشته باشم میخورم هیچ وقت گرسنه نیستم آرامش دارم و اصلا نگران چاقی نیستم مطمئن هستم که متناسب می شم چه بخواهم چه نخواهم به نظر شما در مسیری که آرامش و شادی داری صورت و پوست و اندام خراب می شود؟ هرگز
جالبه به خاطر این رژیم های که میگرفتم یک مانع بزرگ دارم که از همه موانع هایم بزرگتره .اونم عشقی به اسم مادر😍
مادری دارم بهتر از برگ درخت
مادرم تهدیدم کرده که اگه دفعه دیگه رژیم بگیری من می دونم وتو😡😡
باور مادرم اینه زن لاغر یعنی بیمار یعنی در زندگیش مشکل داره باشوهرش دعوا میکنه😅
ولی زن چاق یعنی زن سرحال وخوشبخت .
واینکه توی خواهرام من چاق شدم بقیه یا متناسبن یا کمی اضافه وزن دارند .
ولی چون تناسب من همراه با بیماری بود خاطره بدی توی ذهنش نقش بسته .
اولای دوره نگران این مانع بودم ولی الان که درمسیرم و وزنم خیلی نرم وطبیعیه داره کم میشه میدونم مادرم هم نگران من نمیشه و به لطف خدا بیماری هام هم خوب میشه🤲🤲
استاد خداوند هرچی خیره نصیبتون کنه .توی این هفته ۳نفر بهم گفتند خیلی جمع وجور شدی .😭خیلی خوشحالم که باشادی و آرامش دارم متناسب میشم .ازخوشحالی اشکم درآمده .خدایا هزاران سپاس
سلام بر همگی
ترس از لاغر شدن یعنی از یه طرف دوست داریم لاغر بشیم اما باور داریم که لاغرشدنمون کلی مشکل به بار میاره .
اگه لاغربشم صورتم استخوانی میشه
اگه لاغربشم زیرچشمم گود میافته
اگه لاغربشم صورتم لاغرمیشه
اگه لاغربشم بینی ام بزرگتر نشون میده
اگه لاغربشم ریزش موهایم بیشترمیشه
اینها درحقیقت باورهای مخربی هستش که مانع رسیدن به هدفمون میشه با کلی مثال میتونیم اینها رو نقض کنیم .
درمورد لاغری با ذهن هم همینطوره .میخاهیم لاغر بشیم اما میگیم لاغری رژیم میخواد. ورزش میخواد. جنب وجوش زیاد میخاد و… و چون هیچکدوم از اینها رو دوست نداریم پس میگیم نمی تونیم.
درحالیکه لاغری با ذهن مسیرلذت بخشی هست که براحتی میتونیم لاغر بشیم بدون ورزش . بدون رژیم و….
برای رسیدن به هر هدفی افکارمون بایستی با باورهامون هماهنگ باشه تا به خواستمون برسیم .
با سلام و عرض ادب
تکرار روز ۷۷
ترس را به این شکل تعریف کرده اند که یک احساس غریزی و ناخوشایند است که در مواقعی که انسان احساس خطر می کند فعال می شود. ترس یک احساس طبیعی است که در زمان هایی که احساس خطر یا تهدید می کنید ظاهر می شود و به شکل های مختلف جسمانی مانند، تپش قلب، سرخ شدن صورت، گرفتگی صدا، عرق شدید و … خودش را نشان می دهد. ترس یکی از احساساتی است که معمولا در ذهن پرورش پیدا می کند و در اکثر موارد هم رخ نمی دهد اما می تواد تمام زندگی مارا تحت تاثیر خودش قرار دهد.
این تعریفی از ترس است منشا ترس ذهن انسان هست و اگر برای برطرف کردن آن اقدامی صورت نگیرد تمام زندگی را تحت الشعاع قرار می دهد مثلا همین من وقتی این فایل را شنیدم خیلی از چیزها برایم مشخص شد خیلی از چیزهایی که در ذهنم بود و مثل یک مانع و حصار بزرگی که مانع رسیدن من به آرزوهام بود
من فکر می کردم و می ترسیدم از خداوند ماشین مدل بالا بخواهم یا خونه شیک بخواهم چون می ترسیدم منو چشم کنند می ترسیدم از خداوند فرزند پسر چند قلو بخواهم چون می ترسیدم چشم بخورم
ولی الان فهمیدم که ترس بزرگترین مانع من برای رسیدن در آرزوهام بوده ترس وقتی در لتیه زیرین و ناخداگاه من وجود دارد و من در لایه بالایی آرزوی رسید ن به خواسته هامو داشته باشم امکان ندارد به خواسته ام برسم پس بتید ترس را بشکنیم و کم کم به ذهن ناخوداگاه خود بفهمانیم که ما نمی ترسیم.
متشکرم استاد که قدم به قدم ما را همراهی میکنید خداوند به شما طول عمر با عزت همراه با شادی و سلامتی عنایت کند
نشان های دریافت شده
سلام
گام ۶۹
ترس روبرو شدن با موفقیت یکی از موانع ذهنی لاغر شدن است .
موفقیت چیست ؟ چرا از آن میترسیم ؟ شکست چیست ؟ چرا با وجودیکه خواهان آن نیستیم اما به راحتی آن را میپذیریم .
سایتی رو مطالعه کردم که در مورد ترس از موفقیت نوشته بود . به نظرم مطلب خوبی بود و گواه مطالب این گام :
ترس از شکست منطقیتر بهنظر میرسد و نامآشناتر از «ترس از <">موفقیت» است. اما حقیقت این است که این ترسِ تلخ مانند بیدار شدنِ ناگهانی از یک رؤیای شیرین، درست در لحظهای که با موفقیت فاصلهای ندارید، ما را به عقب میکشد و ناگهان موفقیتی را که در چند قدمی آن بودهایم، به یک آرزوی محال تبدیل میکند. برای اینکه افسار موفقیتهایی را که لایق آنها هستید به دست ترس نسپاریم، باید به دلایل ترسیدنمان از موفقیت بیندیشیم .
چیزی که بهندرت انتظار داریم از کسی بشنویم این است که بگوید: «من از موفقیت میترسم» این حرف بیهودهای است، حتی دور از انتظار هم بهنظر میرسد.
اما حقیقت اینست که بارها آن را در درون خود نیز حس کرده ایم .
حالا چگونه میتوان نشانههای ترس از موفقیت را شناسایی کرد؟ اگر این نشانهها را در رفتار خودمان ببینیم، برای غلبه بر آنها چه کاری میتوانیم انجام بدهیم؟
رفتار کسانی که از موفقیت میترسند:
چگونه بر ترس از موفقیت غلبه کنیم؟
تمام موارد بالا، نشانههای کلاسیک ترس از موفقیت هستند. موضوع این نیست که ما نمیخواهیم موفق شوید یا تلاش نمیکنیم که موفق شویم، برعکس، احتمالا سختکوش هستیم و زمان زیادی را صرف برنامهریزی و فکر کردن میکنیم. واقعیت این است که: اگر موفقیت آسان بهدست نیاید، پس بهصورت ناخودآگاه، بخشی از وجود ما موفقیت را پس میزند و آن را نمیخواهد. جالب است که بدانیم ضمیر ناخودآگاه ما ۹۵ درصد اوقات، نیروی محرک ما و تعیینکنندهی کارهایی است که انجام میدهیم. پس، بهتر است به این موضوع عمیقتر بنگریم.
عمیقترین ترس ما این نیست که نکند بیلیاقت باشیم. عمیقترین ترس ما این است که فراتر از حد، قدرتمند باشیم. این روشنایی ماست که بیش از تاریکیمان، ما را میترساند. ما از خودمان میپرسیم: «من که هستم که زیبا بااستعداد یا شگفتانگیز باشم؟ اما، مگر ما که هستید که این ویژگیها را نمیتوانیم در خودمان ببینیم؟ ما دستپروردهی آفریدگار هستیم. کوچک انگاشتن خودمان خدمتی به بشر نمیکند. عقب کشیدن ما برای اینکه اطرافیانمان احساس عدمامنیت نکنند، اصلا روشنفکرانه نیست. درخشیدن تقدیر همهی ماست، همانطور که کودکان میدرخشند. ما به دنیا آمدهایم تا شکوه پروردگار را که در درونمان است، آشکار کنیم و این مختص برخی از ما نیست و همهی ما نمونهای از شکوه خالق خود هستیم. وقتی اجازهی درخشش این نور را بدهیم، ناخودآگاه به دیگران نیز اجازهی درخشیده شدن میدهیم. وقتی از ترسهای خودمان رها شویم، وجودمان بهصورت خودکار، دیگران را رهایی میبخشد.»
انواع زیادی از ترفندهای ذهنی برای غلبه بر ترس از برجسته شدن وجود دارند، خواه این ترس از سخنرانی یا صرفا بیپرده صحبت کردن دربارهی نظراتمان باشد و خواه ترس از لاغر شدن یا ترس از پولدار شدن و یا ترس از برقراری روابط دلخواه با دوستان .
پس فقط باید به خودمان اجازهی محشر بودن بدهیم!
تغییر، بخشِ طبیعی و ذاتی زندگی است. هیچ چیز همانطور که هست باقی نمیماند، اما مسئله این است که احساسِ عدمتغییر میتواند وجود داشته باشد، بهویژه وقتی صحبت از درون و بیرون زندگی روزمرهی انسانها باشد.
موفقیت درست به خاطر ماهیتی که دارد به این معناست که ما در حال تجربهی چیز متفاوتی هستیم، چیزی که قبلا تجربه نکردهایم. مخمصه همان موقعیتی است که به واسطهی آن ما از یک طرف، خواهان تغییر هستیم، اما از طرف دیگر، از آن میترسیم!
موضوع این است که وقتی شکست میخوریم، میدانیم چه انتظاری داشته باشیم. موفقیت از این جهت میتواند ترسناک باشد که پا به قلمروی ناشناختهای را به زندگی ما باز میکند. تصور کنیم تمام عمرتان چاق بودهایم. حالا اگر تغییر کنیم و برای اولین بار لاغر شویم، چه احساسی خواهیم داشت؟
ورژن لاغر ما چگونه لباس خواهد پوشید؟ چگونه رفتار خواهد کرد؟ با چه کسانی نشستوبرخاست خواهد کرد؟
تغییر درمورد راه اندازی کسبوکاری که پول زیادی را برای ما به ارمغان بیاورد، چطور؟ آنقدر زیاد که تقسیمش با دیگران یا دادنش به دیگران، تصمیم راحتی نباشد.
بهبه! چه شَوَد! تصور کنیم اگر پولدار شویم چه عادتهایی پیدا میکنیم که قبلا نداشتیم؟
چگونه پول خرج میکنیم؟
تغییر درمورد شروع یا تمام کردن یک رابطه یا جابهجایی منزل چطور؟
تغییر میتواند شگفتانگیز یا ناامیدکننده، رهاییبخش یا ترسناک باشد. تغییر، اغلب یک فرایندیست که اکثرا برای آن به سختی گام برمیداریم . چون تغییر کردن را همواره سخت در نظر گرفته ایم . در حالیکه وقتی تغییر کردن و مراحل ان را یاد بگیریم تغییر واقعا ساده و شخصیتساز است. بنابراین خودمان باید انتخاب کنیم که واقعا بهدنبال چه تغییری هستیم!
نخستین کاری که باید انجام بدهیم این است که تکلیف خودمان را با تغییر روشن کنیم و بدانیم که چه میخواهیم. دربارهی سبک زندگی دلخواهمان بنویسید، البته بدون قضاوت کردن، فقط هرچه را که در فکرمان است، روی کاغذ بیاوریم.
بعد، یک پشتیبان عالی را همراه خود بدانیم که هوایمان را داشته باشد. مثلا، دیدگاهمان را دربارهی زندگی با کسی که مورد علاقه و اعتمادمان است، مطرح کنیم، در شبکههای اجتماعی عضو گروهی شویم که هدفشان مشابه هدف ماست، از یک مربی (Mentor) کمک بگیریم یا یک>کتاب مناسب پیدا کنیم که زندگی ایدهآل ما را توصیف میکند.
موضوع این است که وقتی شکست میخوریم، میدانیم چه انتظاری داشته باشیم. اما هرگز به خودمان اجازه نمیدهیم از موفقیت چیزی در ذهن داشته باشیم . چون موفقیت را همواره سخت در نظر پنداشتیم و ضمیر ما مرتب آن را پس میزند . ما به سبک کنونی زندگیمان عادت کردهایم چون آسان است . از موفقیت میترسیم چون سخت است . تنها به همین دلیل است که از موفقیت میترسیم .
خب، حالا باید چه کار کنیم؟
نفس بکشیم! عمیق! موفقیت مراحل خودش را دارد. ما همیشه ظرفیت بهتر شدن را داریم و نباید خودمان را به چند موفقیت جزئی محدود کنیم. ما باید موفق شدن را یاد بگیرین بعد از تنفس عمیق، به چیزهایی فکر کنیم که همین حالا دوست داریم آنها را داشته باشیم. از بین همهی آنها، دو مورد خوبش را سوا کنیم، دو مورد که همین امروز بتوانید به آنها برسید. بعد از این مرحله، فقط کافی است جواز محشر بودن را به خودمان بدهید!
کیست که از موفقیت بدش بیاید؟! فرقی نمیکند این موفقیت چه باشد،”>کاهش وزن، نواختن گیتار، >تند خوانی یا “>شروع کسبوکار جدید.
هر قدر ما با لاعر شدن در طول روز بیشتر زندگی کنیم و محتویات لاغر کننده به ذهنمان دهیم این تصویر برای ذهن آشنا میشود وذهن دیگر برای موفقیت نمیترسد و مانع ایجاد نمی کند .
ما فقط باید آگاه شویم و یاد بگیریم تا موفق شدن در هر زمینه ای برایمان ساده شود و خودبخود به سمت ما بیاید . رسیدن به آرزوها را نباید برای خود سخت و غیر ممکن کنیم و یا کارهایی انجام دهیم که این آرزو را ناخوداگاه برایمان غیر ممکن می کند .
قدم های کوچک اما مستمر به ما یاد میدهد تا در مسیر موفقیت موانع را بشناسیم و آنها را برطرف کنیم
گام ۶۹ ،،، لاغر شدن ترس دارد و با ترس لاغر نمیشوید،،سلام استاد و دوستان همراهم ،،، سالها پیش که در دوره های روان درمانی و شخصیت شناسی وووو شرکت میکردم و استادم میگفت ،یکی از دلایل نرسیدن ما به خواسته هامون ،ترس از رسیدن به موفقیته ،من تعجب میکردم ،با خودم فکر میکردم ،آخه منکه خیلی دلم میخواد به خواسته هام برسم ،منکه ترسی ندارم و سئوالات زیادی در مغزم بوجود میومد ،این ناآگاهی ادامه داشت تا ۳ سال پیش که وارد دوره های ذهنی و یادگیری قوانین جهان هستی شدم ، باز هم با همین موضوع روبرو شدم ،باز هم اون سئوال بوجود اومد ،، آیا من از رسیدن به موفقیت میترسم ؟ با موندنم در دوره ها و بیشتر شدن آگاهی ها ،متوجه شدم ،در درون من ،رسیدن به بیشتر خواسته هام ،خطرناک تعریف شدن، مثلا من دلم میخواست لاغر بشم ولی برای ذهن من لاغر بودن ،تعریفی نداشت ،برای ذهن من چاقی تعریف های ،پر امن تری داشت ،چاقی مراقب سلامتی من بود ، صورت تپل قشنگتره،آدم چاق مهربونتره، بدن پر و فربه ، آدم های پیر چاق ،خوشگلتر از آدم های پیر لاغر هستند ،صورت لاغر چروکیده میشه ،صورت لاغر زرد و مریض حاله ،تپلا با مزه ترن ،دوست داشتنی ترن وووووو با اینهمه تعریف های قشنگ ،ذهن من اجازه لاغر شدن رو صادر نمیکرد ،،،مثلا خواسته من مهاجرت کردن به کشور آمریکاست ، حالا چه داده هایی در من هست که اجازه نمیده من حتی یک قدم در راه هدفم بردارم ، منطقم میگه ،اگر از ایران بری ،دلت برای مادر و خواهر و بچه هات خیلی خیلی تنگ میشه، اونجا غریبی و نمیتونی دوام بیاری ،اونجا که مملکت خودت نیست ،کمکی بخوایی کسی نیست ،اگر بی پول بشی چکار میکنی،،راه درامدت چجوری میشه ،،اصلا آمریکا که رفتنش خیلی سخته ،اونجا فرهنگ و قوانینشون سخته مثل ایران نیست ، مالیاتشون سنگینه ووووو هر چند با بیشتر ترس هام صحبت کردم و منطقی بهشون گفتم و بهش الگوهاییو نشون دادم که بتونم از ترس هام کم کنم ولی هنوز هم زور اون داده های ذهنم قویتره ،،و یه عالمه از این مدل ترس ها دارم که اجازه نداده به خواسته هام نزدیک بشم ،،مثلا من دوست دارم خونه ویلایی داشته باشم ولی بشدت از تاریکی شب میترسم ،،من دوست دارم بیزینس قوی داشته باشم ولی از داشتن تیم و پرسنل کار و مسئولیتش میترسم ،پول زیادو دوست دارم ولی از حساب، کتاب، کردن مسائل مالی میترسم ،دوست دارم مستقل بشم ولی از تنهایی و مسائلش میترسم ،،ماشین گرونتر دوست دارم ولی از خرجاش میترسم ،،انقدر شنیدم ،طرف خونه،ویلا ،بنز خرید ولی چه فایده ،زنش طلاق گرفت ،بچه ش معتاد شد ،خودش مریضی بد گرفت ،شوهرش خیانت کرد وووو و من سالهاست از خیانت،طلاق،مریضی و مرگ میترسم ،میترسم هم خدارو بخوام هم خرما ،چونکه بهم گفتن پاتو از گلیمت درازتر نکن ،تازه بهم هم گوشزد کردن که گلیمت خیلی کوچیکه ،،، سالها تلاش بی وقفه برای لاغر شدن و برگشت مجدد وزن ،نشان از یک نقص فنی در من بود ،منکه هر کاری میکردم ،شام نمیخوردم ،از ۶ غروب دیگه فقط آب میخوردم،مدام گرسنه بودم و تحمل میکردم ،دم نوش میخوردم،ورزش های بینهایت سنگین و طاقت فرسا انجام میدادم که در انتها آسیب زانو و کمر و خار پاشنه گرفتم ،روغن ،شیرینی ،برنج و نونو حذف کرده بودم ووووو پس چرا لاغری من دوام نداشت ،مثل روز برام روشن بود که من مجدد چاقتر میشم و میشدم ولی مجدد به اون چرخه معیوب برمیگشتم و یه رژیم جدیدو شروع میکردم ،چاره ای نداشتم ،اگر مدام در رژیم با ورزش نبودم از مرز ۹۸ کیلو بالاتر میرفتم و تازه با انجام اون کارهای سخت ،وزنم بین ۷۴ تا ۸۰ متغییر بالا پایین میشد ،،و راضی بودم که در این وزن باشم تا اینکه یدفعه ۱۰۰ کیلو بشم ،یعنی یجورایی پذیرفته بودم که من پایینتر از ۷۵ یا ۸۰ کیلو نمیشم ،اگرم میشدم باید سختی هایی میکشیدم و به همه هم میگفتم ، که من استخون بندیم درشته ،نمیتونم لاغرتر بشم چونکه این جملاتو زیاد بهم گفته بودن که من باورشون کرده بودم ،الان که به اون روزها فکر میکنم ،میبینم ،چقدر من خوشبختم که با لاغری با ذهن آشنا شدم ،چقدر سپاسگذار خداوندم ،چقدر راضی م از استاد عطارروشن که اینمسیرو به این زیبایی برای ما هموار کردن ، که براحتی بتونیم لاغر بشیم ،لذت ببریم ،خود جدیدی از خودمون بسازیم ،شاد باشیم ، تغییر کنیم و رشد کنیم ،،،اون زمان هاییکه من کلنجار میرفتم با رژیم هام ،در واقع ۲ تا باور در من شکل گرفته بوده ، ۱) اینکه من ذاتی چاقم و بیشتر از یه حدی نمیتونم لاغر بشم ،بخاطر نوع استخون بندیم و جنس بدنم، یعنی وزن ۷۸ برای من نرمال شناخته شده بود و من رویای ۶۷ کیلو داشتم ،هر چند فقط ۱ بار تونستم به زور قرص ۶۷ کیلو بشم و سریع برگشت وزن داشتم ،، ۲) لاغر شدن جزء محالات بود برای من ،اونم رسیدن و موندن دائمی در وزن ۶۷ کیلو که یک غیر ممکن بود و جالبه همین الان ،این باورو پیدا کردم 😊،که بابا جون ،۶۷ کیلو شدن برای من جزء ،محالاته ،چیزی که برای ذهن من محاله ،چجوری امکان پذیر میشه ؟ برای من تا ۷۸ یا خیلی هنر کنم ۷۵ ،کافیه ،دیگه بیشتر از اون ،شلی پوستم ،بیشتر معلوم میشه و بیشتر از اونکه بدنم زیبا بشه ،بدنم شلتر میشه، من با دیگران فرق دارم و نمیتونم از ۷۵ کیلو لاغرتر بشم ، یادمه توی یکی از لاغر کردن هام که ۳۰ کیلو کم کردم و ۷۰ کیلو شدم وقتی برای آخرین ویزیتم رفتم پیش متخصص تغذیه م ،بهم گفت تو دیگه بیشتر از این نمیتونی لاغر بشی ،مدل بدنت نمیتونه لاغرتر بشه منم براحتی پذیرفتم و سالها به همه میگفتم ،من پایین تر ۷۰ کیلو نمیشم ، بعد از اتمام دوره رژیم هم که خیلی سریع برگشت وزن داشتم ،،،،،،پس تا همون ۷۸ بیشتر لاغر نمیشدم و این بصورت مدام برای من تکرار شده و امروز متوجه شدم 👌 اول باید ،باور ( من ۶۷ کیلو نمیشوم ) را اصلاح کنم تا ذهنم ،بهم اجازه رد شدن از مرز ۷۵ به پایین رو بده ،اونم نه با فشار ،براحتی ،مثل همون ۲ سایزی که تا الان کم کردم ، باید به ذهنم بگم ،ذهن جانم ،برای تو هیچ فرقی نمیکنه ،من ۶۷ کیلو باشم یا ۷۸ کیلو ،پس کمکم کن برم پایین تر ،که وقتی ۶۷ کیلو بشم ،خیلی لذت بیشتری میبریم ،چه لباس های خوشگلی میپوشیم ،سبکتر میشیم ،مگه من چه فرقی با بقیه دارم که اونا از بدن نرمال خودشون لذت میبرن ،منم لایق بدن زیبا هستم ،ذهن عزیزم نترس ،بدن من هوشمنده ،دیگه شلتر از این نمیشه تازه سرحالتر هم میشه ،،ذهن نازنینم وزن ۶۷ کیلو برای من خیلی بهتره ،سلامتیم تضمین تره ،انرژی مبالاتر میره ،جوانتر میشم ،خوشگلتر میشم ،صورتم پرطراوتر میشه و باید انقدر بهش بگم و بگم که موافقت کنه و اون قفلی که در اونجا هست باز بشه و من رها بشم از اون بازدارنده ،باید از رنج موندن در سایز الانم ، بهش بگم ، که ذهن جانم اگر تو سایز ۴۲ بمونم ،لباسام تو تنم زیبا نیستن ،به کمر و زانوهام فشار میاد ،سنم بالاتر نشون داده میشه ، چاق و بیریخت میمونم ،میخوام برم مسافرت نمیتونم شلوارک و دامن کوتاه بپوشم ،همش باید بلوز و شلوار سیاه بپوشم ،احساس بدی دارم در کنار همسفرهای خوشتیپم ،لباس های خوشگل تو سایز ۳۸ خیلی قشنگتره ، اگر سایزم کمتر نشه افسردگی میگیرم ، احساس شکست میکنم ،اعتمادبنفسمو از دست میدم ،به توانایی خودم شک میکنم ،عزت نفس و خودباوری م ضعیف میشه ،خجالت میکشم تو جمع وارد بشم ،ناامید میشم ،حسم بد میشه و میتونم یه عالمه از رنج های این سایزم بگم و یه عالمه از لذت های سایز مورد دلخواهم بنویسم که انجام تمام این تمرینات منجر به موفقیتم در رسیدن به سایز مورد نظرم خواهد شد ،، خدادرو شکر هر روز با موانعی در ذهنم ،آشنا میشم که شناسایی اونها ،کمک میکنه ،بتونم به هدفم نزدیکتر بشم ،،دقیقا برای ذهن من تا مرز ۷۸ کیلو ،راحتر لاغر شدن ترجمه شده ولی برای رسیدن زیر ۷۰ کیلو ،یجورایی ،رویا بوده و سخت ،چونکه من سالها تلاش کردم و تجربه بودن در وزن ۶۷ کیلو فقط ۱ بار و فقط ۱ ماه اتفاق افتاد ،اونم با تلاش زیاد،با خوردن قرص های مضر که صورتم سوراخ سوراخ شده بود و صورتم شکل معتادا افتاده و زشت شده بود که همه فکر کرده بودن من چیزی مصرف میکنم ،وجود من از تحمل اون شرایط سخت ، ترسیده ،برای همین اون سمتی نمیره ،منو تا ۷۸ میرسونه ،رها میکنه ،،امروز چه چیزایی از ذهنم داره میریزه بیرون😐 تا اینجای این کامنتو صبح نوشتم و رفتم کلاس و الان دارم بقیه شو مینویسم ، ظهر که داشتم مینوشتم ،یه چیزایی از ذهنم بیرون میریخت که خودمم تعجب کرده بودم ،،کلی تو مسیر برگشت به خونه ،به شناسایی این باورم فکر کردم ، چرا من خودمو در وزن ۶۷ قبول نمیکنم ؟ چرا خودمو لایق اون وزن نمیدونم؟ چرا اون زمانها پذیرفتم که من یه فرقی با بقیه دارم ؟ چرا پذیرفتم که خدا خواسته من چاق و بیریخت باشم؟ مگه خدا با من خصومتی داشته ؟ چرا ذهنم تا ۷۸ کیلو رو کمکم میکنه که لاغر بشم ،پایین ترشو رهام میکنه و تمام اون وزنه کم شده رو ،برمیگردونه؟ ،،اصلا تو برنامه ریزی مغزی من چیزی بعنوان لاغری وجود نداشته ،،رسوندن من به وزن ۶۷ کیلو برای ذهن من ،بسیار سخت و دست نیافتنی بوده ،من حتی بهش فکر هم نمیکردم ،اونها رویاهایی بودن که پشت یک دیوار بسیار بلند مخفی بودن که من حتی نمیتونستم نیم نگاهی بهشون بندازم ،،سالهاست دلم خواسته مثل همه آدم ها که با جسم خودشون کیف میکنن ،لذت ببرم ولی نشده ،اون زمانها هرچقدر بیشتر تو مسیر لاغری قرار میگرفتم ،احساس میکردم ،دارم خودمو کشون کشون میبرم بسمت تناسب اندام و یک نیروی بسیار قوی سد راهم بود که اون زمان ها فکر میکردم مدل خوردنم اشتباهه ، حالا متوجه شدم ،اصلا جسم مورد دلخواه من ،در رادار ذهنم نبوده و من زور الکی زدم 😒امروز باز هم با یک بازدارنده بسیار قوی روبرو شدم که باعث شده ،نتونم به هدفم برسم ، فعلا که شناسایی شد و میخوام برای خودم در تنهایی م ،بازش کنم ،مو شکافیش کنم ،میدونم ،از دل این مانع ،بازدارنده های دیگه هم پیدا میکنم ،،من هم میتونم مثل همه آدم ها ،لاغر بشم ،به سایز ۳۸ برسم ،بدون ترس ، براحتی ،مثل این ۲ سایزی که کم کردم ،تازه ،راحتر کم میکنم ،الان آگاه تر هستم ،وجود خودمو بیشتر شناختم ،با ترس ها روبرو میشم و دونه دونه برطرفشون میکنم ،،، یادمه اوایل دوره که خیلی از کارایی اون اطلاع نداشتم ،مدام منفی بافم میگفت ،ببین ،بازم ،مثل رژیم گرفتنه که ،دیگه نمیتونی شکلات و تنقلات بخوری ،اون زمانها خیلی حساس بودم روی تنقلات ،انقدر که تو رژیم هام ،ازشون محروم بودم ،دلم نمیخواست محدود باشم ، و زمانیکه یاد گرفتم هر چیزی میخوام بخورم ،قبلش از خودم سئوال بپرسم که آیا گرسنه هستم؟میل دارم ؟ ایا خوردن این خوراکی باعث ترمیم منه یا تخریب ؟ و انجام تمام اون تمرینات ،انگار ذهنیت های قبلی منو ،تخریب میکرد و اطلاعات جدید بمن منتقل میکرد ،هر چند کلنجاری در درونم بود ،بین من قدیم و رفتارهای جدیدم ،،، بعد از یه مدت ،دیگه اون سئوال ها ،در ذهنم ،گفته نمیشد ،من خودبخود ،رفتارهام تغییر کرد ،مثلا من عادت شدیدی به خوردن شکلات ،هر روز داشتم ، واقعا خودم متوجه نشدم ،چجوری دیگه شکلات نخوردم، شکلات هام دست نخورده میمونه ، شاید کل این ۱سال ونیم ۱۰ تا دونه شکلات کوچیک هم نخورده باشم ،اگر دلم خواسته خوردم ،خودمو محدود نکردم ، هیچ وقت فکر نمیکردم ،با انتخاب خودم ،بیسکویت داشته باشم تو کمدم ولی نخورم ،انقدر در دوران رژیم های سختم ،دلم خواسته بود که تنقلات بخورم ولی محدودیت داشتم و انگار همه اون تجربه ها ،شکل عقده و کمبود در من رشد کرده بودن،،،،،، ، ترسشون در من ریخته شد ، بعد از تقریبا ۷ یا ۸ ماه که از دوره م ،گذشت ،احساس کردم ، خوردن و مقوله خوراکی ،در من اصلاح شده ،دیگه قبل از خوردن ، از خودم سئوال نمیپرسیدم ، به خوراکی ها فکر نمیکردم ،تو بعضی موارد ،گیر دارم که اونم داره رفع میشه ، من روی شیرینی جات ،حساس بودم ،ولی الان چند روزه شیرینی خامه ای توی یخچاله ولی من نخوردم ،فقط همون ۲ روز اول که شیرینی تازه بود ،خوردم ،یعنی برای خوردن هام شرط گذاشتم ،خوردن نه به هر قیمتی ، یعنی تر وتازه بودن ،جنس اون خوراکی برام مهمه که قبلا نبود ،خلاصه تغییرات ریز رفتاری زیادی داشتم و دارم که احساس میکنم با طی کردن ،تکاملم ،داره به ثمر میشینه ،، یکی از صحنه های ،غمگین زندگی من ،رفتن پیش ،متخصصین ،تغذیه بود که موقع نوشتن رژیمم ،میگفت ،شیرینی ،شکلات،روغن ،تنقلات ووووو حذف ،بجاش ،سالاد ،خیار، کاهو زیاد استفاده شود 😢 برنج چند روز یه بار ۵ قاشق 😭 شام هم که تعطیل بود ☹ وقتی برمیگشتم خونه ، عصبی بودم ،دوباره شروع روزهای سخت ،دوباره ،اینو نخور اونو بخور ،دوباره استرس ،،لاغر شدن ،برای من کابوس وحشتناکی بود که همیشه دوست داشتم ازش فرار کنم ،، وای که چقدر خوشحالم ،الان در یک جایگاه دیگه ای هستم 😊 چقدر این جمله تون استاد به دلم چسبید که (اگر شکلات دوست داری باید بخوری ) قبلا شنیدن این جملات برام رویا بود ،الان که آزاد هستم ،اصلا میل خاصی به شکلات ندارم ،اگر دلم بخواد با لذت میخورم ،،یکی از حسرت های دوران جوانی من این بود که ،عمه بچه هام ،همیشه برنجشو با نون میخورد که من وحشت داشتم از انجامش ولی دلم میخواست و دوم اینکه ایشون عادت به خوردن عصرانه داشت که جزء آرزوهای من بود و هیچ وقت اون وقت ها ،تجربه ش نکردم ،واقعا ذهنم درگیر چه چیزهایی بوده، ،همش حسم بد میشد که من با این خانم چه فرقی دارم ،ایشونم همیشه میگفت ،فریده الهی بمیرم برات ،سالهاست ما همه چیز میخوریم تو فقط نگاه میکنی ،،،الان میفهمم با خودم و بدنم ،چه کارهایی انجام دادم که عاقبتش شد ،یه عمر چاقی ،یه عمر حسرت و ناراحتی ، ،هر چقدر این اطلاعات داره از مغزم استخراج میشه ،انگار راحتر نفس میکشم ، لبخند میاد رو لبام ،انگار دارم تمیز تر میشم ،،، ،برای من لاغر شدن بدون تحرک زیاد و ورزش ،یجورایی جک و شوخی بود ،باید انقدر جون میکندم و سختی میکشیدم و عرق میکردم که ،بتونم ۱۰۰ گرم کم کنم ،،اومدم تو این دوره ،وقتی استاد گفتن ، ورزش مهم نیست ،باورم نمیشد ، تازه بعد از اون ،ورزش کردن برام لذت بخش شد ،محدودیت ها رفتن و من تازه نفس راحت تو ورزش مورد علاقم کشیدم ،،یعنی هر چیزی که برام محدودیت تعریف شد ،سد بزرگی شد برای پیشرفتم ،، یادمه ۲ سال پیش که کلاس رقص ثبت نام کردم ،۳ تا رقصو با هم نوشتم ،ایرانی ،عربی ،هیپ هاپ ،با خودم گفتم ،دیگه با اینهمه رقصیدن ،لاغر میشم ،۶ ماه گذشت ،لاغر که نشدم تازه چاقترم شدم ،بعدشم سرخورده شدم و فقط رقص ایرانی مو ادامه دادم و الان هم راضی م از تصمیمم ،، خوابیدن در ذهن من مساوی بود با چاقی ،بهم گفته بودن ،باید شبها زود بخوابی و صبح زود بیدار بشی تا بدنت درست کار کنه و لاغر بشی ،یا بعد از نهار تا ۲ ساعت دراز نکش و اصلا نباید بخوابی ،، تا ۲ ساعت بعد از ورزش هیچی نخور ،فقط آب ،وگرنه ۲ برابر چاق میشی ،، یه باور بدی که دارم و بمن زیاد گفتن ،این بوده که بازوی تو شکل فلان فامیله و بازوی گنده ،ارثی ماست و من همیشه از بازوی درشت خودم بدم اومده و باعث شده من مجبور بشم ،لباسمو سایز بزرگتر بگیرم و چونکه باور نداشتم که لاغر میشه ، خیلی کم لاغر شده ،،،یکی از بزرگترین مزایای لاغری با ذهن ،نداشتن محدودیت هاست ، در هیچ موردی ،محدودیت نداره ،ورزش نداره ،غم نداره ،سختی نداره ،عوارض نداره ،بخور نخور نداره ، رنج نداره ،اصلا چیز بدی نداره ،،فشار نداره ،، من هر روز سپاسگذار استاد و خداوند هستم که باعث شدن ،الان بتونم در آزادی کامل و آرامش به هدفم برسم ،،این فایل منو منقلب کرد ،کلی کد برام باز شد ،کلی آلودگی از ذهنم خارج شد ،خوشحالم که در مسیر تغییر و پیشرفت قرار گرفتم و حتما با ادامه دادن در این مسیر ،یک شخصیت متناسب و توانمندتری از من ساخته خواهد شد،، ،ممنونم استاد برای این دوره بینظیر
سلام دوست عزیز ،
از خواندن دیدگاه شما لذت می برم ،چون خیلی ساده وبی پروا می نویسید وکاملا واضح است که چگونه ذهن خودتون را شخم می زنید واین خیلی خوبه ودرواقع اصل تمام موضوعات ومشکلات مشترک بین اکثر افراد را به سادگی بیان می کنید ، واز اینکه بخصوص با علاقه خاصی می نویسید ،به من خواننده
حس خوبی می دهید ، بهرحال من مطمئنم که شما موفق می شوید ،کما اینکه هستید ،ما همگی می توانیم با نوشتن دیدگاه های خود وانتقال تجربیاتمون به همدیگر کمک بیشتری بکنیم وواقعا لاغری با ذهن آسانترین کار دنیاست ، وخداروشکر که همگی ما به این مسیر زیبا وامید بخش هدایت شدیم .
موفق وپیروز باشید
سلام فریده عزیز
ممنون از انرژی خوبتون
ممنون که کامنت منو خوندید و نکات مثبتشو بیان کردید
موففیت در سادگیست ،کارهای پیچیده و سخت به انتها نمیرسه چونکه مغز ما برای وزنه های سنگین انرژی آزاد نمیکنه ،تو مسیر لاغری با ذهن که اجازه داده بمونیم بخاطر ساده و راحت بودنشه ،میدونه ما رنجی نمیبریم و چونکه مرتب تو تمرین ها ما از لذت های لاغر شدن مینویسیم و مرور میکنیم و بهش اعلام مبکنیم که این روش مورد تایید منه ،مغز اجازه بودن در مسیرو میده
افرادی که در این راه بمونن حتما نتایج متفاوتی خواهند گرفت در این راه ممکنه دیرتر به مقصد برسی ولی مطمئنی که در حال ساختن زیر ساخت های یک ساختمان قدرتمند هستی ،مثل برج ها و ساختمان های زیبایی که ساخته میشن ،زمان میبره ولی وقتی ساخته بشن از زیبایی و استحکامشون لذت خواهیم برد
منهم برای شما آرزوی سلامتی و تناسب دارم دوست همراهم⚘
سلام دوستان واستاد گرامی گام ۶۹ ی جورایی در تمام ادمهتی چاق ترس از لاغر شدن هست اونم زیاد ببینید فکر کردن با باور کردن باهم تفاوت دارندمثلا دستمونو در نظر بگیریم سطح روی دستمون که به طرف اسمونه بگیم سطح فکر ماست وسطح زیری دستمون بگیم سطح باور ماست حالا با ی مثال دیگه اینو میگم ونتیجه نهاییم باورهامون رقم میزنن که در سطح زیر قرار دارند وشد روی دست فکرمامون قرار دارن زیر دست باورهامون مثلا دونفر دوست دارن برن خارج از کشور درس بخونن هر دو اونها در سزح فکرشون که روی دسته دوست دارن برن خارج برای ادامه تحصیل حالا میام ببینمیم این دوستمون باورهاش چیا هستند برای خارج رفتن که نتیجه رو باور رقم میزنه اون تو باورش اینو داره که من اگه برم خارج پدر ومادرم چکار کنم چجوری وریشونو تحمل کنموومیگه تو کشور غریب من چکار کنم نه زبونشونو بلدم نه قانونشونو بلدم نه خونه ای دارم توش زندگی کنم کجا بخوابم چی بخورم چجوری کار پیدا کنم تا کار پیدا کنم چجوری زندگیمون بگذرونم اینا همش باورهای اون فرد وباور ها بافکرها تفاوت دارن وبا این حال خیلیم تلاش میکنه برای رفتن رزومه میده دانشگاهارو برسی میکنه مقاله مینویسه وکلی کار دیگه اما نتیجه نهایی رو باور رقم میزنه واون براش شرایطی پیش میاد که نتونه بره خارج وفرد دیگری اونم در سطح فکرش این بوده که بره خارج والبته باورهای خوبیم داره برای رفتن که میگه خارج رفتن خوبه ی کشور جدید میبینم با مردمش اشنا میشم دوست میشم زبونشونو یاد میگیرم اقامت گرفتنم که کاری نداره میگیرم قانونشونم رعایت میکنم الانم دارم قانون کشکر رعایت میکنم اونجا خوبه من پیشرفت میکنم ودوست دارم بقیه عمرمو تو ی کشور دیگه باشم اون زندگی رو هم تجربه کنم وتازه شاید خیلم تلاش نکنه برای رفتن اما این شخص احتمال رفتنش خیلی بیشتر از شخص اوله وتفاوت این دو فرد فقط در باورشونه شخص اول سطح فکرش با سطح باورش با هم هماهنگ نبود پس در نتیجه باور نتیجه رو رقم میزنه اون نمیتونه بره خارج اما فرد دوم سطح فکرش با سطح باورش کاملا با هم همسو بودند واون فرد احتمال رفتنش بیشتره اواگر همسو باشن شما موفق میشید واگر همسو نباشن شما ترس از مواجه شدن با شرایط جدید داشته باشی موفق نمیشی اگر هم بشه سخت میشه براشون بخاطر ی سری باورهای غلط که ذهنمون داریم که زندگی تو قربت سخته زبان یاد گرفتن سخته فرهنگشون سخته اما ی سری هم میگن زبان سخت نیست اقامت گرفتن که کاری نداره قوانینم یاد میگیریم حالا در مورد لاعریم همین طوره همه افرادی که اصافه وزن دارن در سطح فکرشون خیلی دوست دارن لاعر بشن اما بعصی هاشون باورهاشون با فکرشون فرق میکنه میگن من نمیتونم شکلات نخورم چون تو رژیمهاش شکلات نداشته ونمیتونسته شکلات بخوره ودوست داشته بخوره در نتیجه هم هیج وقت لاغر نمیشه چون تو ذهنش اینکه اگه بخوام لاغر بشم باید شکلات نخورم اگر هم تلاش کنه نمیتونه چون باورش قویتر از فکرشه چون شکلات خوردن نتیجه سریع داره وقتی شکلات میخوری زود طعم ومزه شو حس میکنی اما لاعر شدن ی پروسه زمان بره وبخاطر ی فکر اشتباه کلا قید لاغری رو میزنه ومیدونه که ما در لاغری با ذهن کلا ممنوعیت نداریم تو شکلات دوست داری ساندویج دوست داری باید بخوری ورزش دوست نداری عرق ریختن دوست نداری باید انجام ندی چون در لاعری ما یاد میگیریم با لدت لاغر بشیم نه با رنج وسختی در لاغری هیچ رنج وهیچ سختی وجود نداره ویکی هم میگه من نمتونم با غدام نون نخورم پس لاعری رو پس میزنه میگه نکنه که من لاغر بشم ولاغرم بمونم دیگه نتونم با غذام نکن بخورم این امید بهتون میدم در لاعری هیچ ممنوعیتی نداریم شما هر چور که دوست داری غذا بخور فایل گوش بده تمرینم بنویس به عمل برسونی کافیه ی فرد دیگه میگه من نمیتونم ورزش کنم یکی دیگه میگه من نمیتونم صب زود پاشم یکی میگه من نمیتونم زود بخوابم اینا همه ممنوعیت که ما در لاعری نداریم باورش سخته ولی امکان پدیر چونکه ما برای لاعر شدن روشهای مختلف امتحان کردیم وهر کدوم از این روشها ی سازی زدن یکی گفته نون برنج نخور یکی میگه ورزش کن یکی میگه روزی دوتا خرما بخور یکی میگه شکلات بستنی تنقلات نوشابه نخور برای همین که ما اینکارو کردیم لاعر نشدیم این باور در ما شکل گرفته که اگه بخوام لاغر بشم باید اینکارو نکنم وخیلم دوست داریم تلاشم میکنیم اما نتبجه رو باور میگه که لاغر نمبشی چون ترس از لاعر شدن داری بعصی ها هم فکر میکنن اگه لاغر بشم پوستم شل میشه صورتم گود میافته من دوست ندارم اینجوری بیریخت میشم مثل من اما اصلا در لاعری با ذهن از این خبرا نیست وقتی لاغر بشی جون میشی پوستت صاف میشه صورت دوستانیکه شگفتی ساز شدن اینو میگه در لاغری با دهن رژیم نداریم ورزش نداریم دمنوش قرص اینارو نداریم اصلا لازم نیست کار خاصی انجام بدید وهیچ چیزی از زندگیمون حدف نمیکن یم این ترس از لاعری بخاطر عدم اگاهی در لاعری ما میایم محتویات ذهن میریزیم بیرون رو کاغد مینویسید که بفهمیم چه فکرهایی داریم سوال مطرح میشه جواب میدید یواش یواش با تمرین نوشتن افکار تغییر میکنه باورهای قبلی کمرنگ میشن وجاشونو به باور جدید میدن وما لاغر میشیم وما با این روش میخوایم ازادی عمل داشته باشیموازادانه خودمون انتخاب کنیم کی بخوریم چی بخوریم در لاعری با دهن طعم پوشیدن لباسهای خوب طعم تجربه ی زندگی جدید طعممتناسب شدن طعم خوردن با لدت وطعم پوشیدن لباسهای شیک وطعماحساس خوب ارمش سلامتی اینارو یکی یکی میچشیم به امید ان روز که دورم نیست
سلام گام 69.😊
ترس از لاغرشدن 🤔😐.
یکی از باورهایی که تلاش ما برای لاغرشدن رو خنثی میکنه ترس ما از لاغری است ،😐😱
;حالا ما دوست داریم متناسب بشیم وتصمیم میگیریم که لاغر بشیم ولی در ذهن ناخودآگاه ما باورها و ترس هایی است که موجب میشه ما شکست بخوریم
اولا باید یاد بگیریم که فکر تصمیم گرفتن با ذهن ناخودآگاه ما فرق داره در سطح فکر ما کاری دوست داریم ولی ذهن ناخودآگاه است که نتیجه رقم میزنه و تا وقتی سطح فکر ما با سطح ذهن ناخودآگاه ما هماهنگ نباشه ما شکست میخوریم در هر جنبه ای میخاد باشه ،😍☺️😌.
;مثال میزنم برای درک بهتر در موضاعات مختلف
من و دوستم دوست داریم بریم سرکار در یک جا معین با شرایط یکسان حالا حالا هر دو ما خیلی دوست داریم خیلی هم تلاش میکنیم برای رفتن سرکار مورد نظر حالا من تصمیم میگیرم تلاشم میکنم ولی ترس هایی در ذهن ناخودآگاه من هست که بخواد بری سرکار باید تمام وقتت بزاری واسش دیگه هیچ شادی تفریحی نمیتونی داشته باشی اگه بری سرکار میخاد صبح ها از خواب خوش بزنی پاشی بری کار کنی لذت خواب بیشتر است اگه بری سرکاراز فامیل دوستان مبینتت ممکن مسخرت کنن وکلی ترس در ذهن من وجود دارد حالا خیلی هم دانبال شم یا نمیشه برم سرکار در آخر یا هم میرم سرکار وبا همان سختی هایی که در ذهنم است مواجعه میشم و مهر تاییدی میشه که واقعا کار کردن سخت است …حالا دوستم هم همزمان با من تصمیم میگیره بره سرکار اون در ذهن ناخودآگاه خودش میگه اگه برم سرکار دستم توجیب خودمه مستقل میشم از نظر مالی مورد توجه قرار میگیرم برای خودم ایندم رقم میزنم علیرغم تلاش کم موفق میشه و در آن کار هم موفق میشه چون فرد دوم تصمیم خودش باذهن ناخودآگاهش هماهنگ بوده موفق میشه وکلی پیشرفت هم میکنه ،☺️😌.
در مورد رسیدن به هر هدفی باید سطح فکر و ذهن ناخودآگاه خودمان رو هماهنگ کنیم برای موفق شدن
در مورد متناسب شدن هم همین اصل است ،😊.
حالا ما افراد چاق خیلی دوست داریم لاغر بشیم و کلی تلاش میکنیم ولی چون مسیر ما اشتباه است و شکست میخوریم بیشتر باور میکنم که برای لاغرشدن باید فلان غذا نخوریم فلان دمنوش بخوریم صبح زود بیدار بشیم ورزش ها سخت انجام بدیم نمیتونم ورزش کنم صبح زود که لاغر بشم نمیتونم شیرینی نخورم که بخوام لاغر بشم اگه بخورمم چاق میشم و کلی ترس در ما به وجود میاد و باعث ناهماهنگی بین تصمیم ما و ذهن ناخودآگاه ما میشه و این افکار ترس ها در ذهن ناخودآگاه هست و این ذهن ناخودآگاه ما هست که نتیجه نهایی رقم میزنه موجب شکست ما میشه چون ترس داریم از لاغرشدن بخاطر مسیر های اشتباهی که رفتم باورها مخربی که در ذهن مان ثبت کردیم ترس از موفق شدن ما و لاغر بشیم دیگه نتونیم غذای دلخواه مان رو بخوریم شیرینی فست فودبخوریم …حالا به همین خاطر ما شکست میخوریم
باید ذهن ناخودآگاه وتصمیم خودمان رو هماهنگ کنیم چطوری بگیم ما قبلا مسیر اشتباه رفتیم و باعث شد از لاغرشدن بترسیم و از لذت های مان محروم بشیم یا نتونیم از لذت های مان بگذریم بخاطر لاغرشدن چون قبلا هم همین کار کردیم نتونستیم شکست خوردیم حالا بگیم ما باید مسیر صحیح انتخاب کنیم برای هدفمان و تنها مسیر صحیح و آسان وماندگار لاغری با ذهن است در لاغری با ذهن نه میخواد رژیم بگیری نه میخواد از لذت خوردن شیرینی فست فود محروم بشی نه ورزش کردن میخاد نه کار فیزیکی اصلا و هیچ محدودیتی رژیمی ورزشی نداره و خیلی راحت با تغییر فرمول ها ذهنی مان و برداشتن موانع ذهنی لاغر خواهیم شد و ماندگار است بدون هیچ ترس و قدرت آزادی داریم در این مسیر که هر طور دوست داشتیم عمل کنیم نمیخاد کار خاصی انجام داد باید فقط در مسیر صحیح قرار بگیریم و هر روز با آگاهی دادن صحیح به ذهن مان وعمل کردن به آن آگاهی ها و باور ها صحیح در ذهن مان لاغرشدن آسان میشه همراه لذت بردن میشه ترس ما از بین خواهد رفت و موفق خواهیم شد چون داریم آگاهانه و به طور صحیح عمل میکنیم ما قبلا میخواستیم از طریق محدودیت فشار و دهن خود لاغر بشیم واین چون مسیر اشتباه بود باعث شکست و ترس بیشتر ما میشد از لاغر شدن ولی الان در این مسیر. داریم یاد میگیریم که لاغر شدن از طریق ذهن انجام میگیره بدون هیچ محدودیتی فشاری به راحتی به آسانی با تغییر محتوا ذهن مان سطح فکر و ذهن ما هماهنگ میشه وموفق میشیم به همین آسانی ترسی نداره لاغری چون ما قرار نیست هیچ کار خاصی یا محدودیتی انجام بدیم همچی ذهنی است همین
باور ترس از لاغر شدن یک باور مخفی و بسیار خطر ناک هست .در وجود همه ی ما ترس از لاغر شدن وجود داره شاید بگی چطوری؟؟ ما که دوست داریم لاغر بشیم پس چرا ترس داشته باشم ؟؟(من قبلا که رژیم گرفتم مخصوصا بار اخر که وزن زیادی کم کردم در حد ۳۵ کیلو یه سری ترسهای مخفی داشتم و بارها هم به زبون آوردم اما نمیدونستم چه تاثیر مخربی در روند لاعر شدن من میزارن و واقعا هر چقدر هی بیشتر میگفتم و بهش فکر میکردم شرایط لاغری برام سختتر میشد ترس از اینکه چقدر صورتم لاغر و زشت شده با لاغری و چقدر پوست صورتم خراب شده تا جایی که در عکسها خودم رو نگاه نمیکردم یا با حالت بدو تنفر و ترس نگاه میکردم )جواب : اما بدونید که فکر کردن با باور داشتن خیلی فرق داره اینکه من دوست داشته باشم لاغر بشم این در سطح فکر من هست ولی نتیجه ی نهایی رو باور های ما و انتظارهای ما رقم میزنه و اونها رو باید بشناسی پس بالای سطح ذهن افکار ما هستن و در پایین سطح ذهن باورهای ما هستن و این مهم هست که ما پایین سطح رو بشناسبم .(خیلی مهم هست که خواسته ی خودمون رو دوست داشته باشیم و بگیم و بهش فکر کنیم اما از اون مهمتر باور های ما در مورد اون خواسته هستن که نتیجه رو رقم میزنن فردی که ثروت رو دوست داره و میگه من میخوام ثروتمند بشم و یه کسب و کاری رو راه میندازه اما در ته ذهنش و باورهاش این هست که پول دست مردم نیست مردم قدرت خرید ندارن و یا اینکه اوصاع اقتصادی کشور خراب هست از راه حلال به پول زیاد نمیرسی و یا پول در اوردن سخت هست باید زحر بکشی و عرق بریزی تا بهش برسی و یا …. هرگز این فرد طعم ثروت رو نمیچشه چون باورهای اون و انتطاز این فرد از کسب و کار و مردم بسیار بد و منفی هست حالا هر چقدر بگه دوست دارم نمیشه باید در ذهنش اول باورهای درست و همسو با خواسته اش درست کنه که پول هست فراوانی زیاد هست افراد زیادی در حال پیشرفت هستن و من هم میتونم پیشرفت کنم و … تا طعم ثروت رو بچشه پس خیلی مهم هست که افکار و باورهای شما با هم همسو باشن و هر دوی اونها با خواسته ی شما همسو باشنن اینطور نتیجه عالی میشه .) مثال :دونفر رو تصور کنید که هر دو نفر دوست دارن برای ادامه ی تحصیل به خارج از کشور برن و حالا یک فرد باورهایی داره که اگر خارج رفتم و دوربشم از خانواده برام سخته و یا اینکه در کشور غریب سخته زندگی کردن و یا اینکه زبانشون رو بلد نیستم سخت هست و اینها باورهاش هست و خیلی تفاوت داره با فکرش که دوست داره بره خارج کشور در حالی که داره تلاش میکنه بره خارج از کشو ر اما در نهایت نمیره و قبولش نمیکنه که این فرد بره خارج از کشور اما فرد دوم باورهای خوبی داره بری خارج از کشور با سبک جدیدی از زندگی آشنا میشی و اونجا امکانات بیشتر هستن و من دوست دارم با زبان دیگه و فرهنگ دیگه آشنا بشم و … و این فرد چون باورهای بهتری داره هر چقدر کمتر از فرد اول تلاش کنه ولی احتمال رفتنش به مر اتب بهتر هست و تفاوت نتیجه ی دونفر زیاد هست .(من خودم یه آشنایی رو میشناسم بسیار زندگی لارج و مرفه ای داره و خوب و عالی داره زندگی میکنه و بسبار ولخزج هست ولی با یه ماشین بسیار معمولی داره زندگی میکنه هر چند که ماشینهای خارجی رو دوست داره و همیشه دنبال میکنه و هر جا ببینه خوب اونها رو برانداز میکنه ولی همیشه میگه نه خریدن ماشین خارجی ضرر هست چون هزینه نگهداریش بالاهست و ادم ادیت میشه اگر داشته باشه ارامش رانندگی با اون رو نداری و این فرد در کنار تمام شرایط عالی هنوز که هنوز به ماشین دلخواهش نرسیده اکر بگی هم میگه عالیه من خیلی دوست دارم بهش برسم پول ندارم پس چطور در بقیه ی جنبه های زندگی پول داره اما در خریدن ماشین نداره ؟چون در حرف زدنش کلی باورهای علط در مورد خریدن ماشین خارجی داره ) اگر باور و افکار تو با هم مخالف باشن مثلا دوست داری بری خارج ولی در باورهات بگی که سخته ر فتن یا از خانواده دور میشی و یا زندگی در غربت سخته یا چون فرهنگهافرق داره سخته پس اکر ترس از شرایط جدید داری نمیری یا اگر بری خارج خیلی شرایط برات سخت میشه .(پس باید افکار و باورها رو با هم همسو کنی و در یک جهت باشن و همسو با خواسته باشن تا نتیجه عالی بشه مثال : من دوست دارم لاعر بشم اما اگر لاعر بشم زشت میشم و یا من دوست دارم لاغر بشم اگر لاعر بشم مریص میشم من دوست دارم لاغر بشم اما اگر لاغر بشم انگار رنگ پریده میشم من دوست دارم لاعر بشم اما اگر لاغر بشم پوستم خراب میشه من دوست دارم لاغر بشم اما اگر لاغر بشم موهام میریزه من دوست دارم لاغر بشم اما اگر لاغر بشم بدنم ضعیف میشه و …. اینها همه باورهای غلط و خلاف جهت با خواسته هستن که کار ما رو سخت میکنن باید دلیل بیاری و نقضشون کنی هر ادم لاعری ضعیف و بیمار و رنگ پریده و موهای کم پشت و صورت زشت و … نداره و بلعکس خیلی از چاقها هستن در اطراف ما که این شرایط رو دارن و این ویژگیها هیچ ربطی به چاق و لاغری ندارن فقط بر میگرده به افکار و باورهای ما حالا در هر جسمی که باشیم باور و افکار ما زندگی ما رو رقم میزنه همین ) همه ی ما در سطح افکار دوست داریم لاعر بشیم و اما در باورهاشون خیلی ترس دارن مثلا من نمیتونم شکلات نخورم حالا این فرد میخواد لاغر بشه اما چون فکر میکنه نباید شکلات بخوره میترسه و دیگه لاغر نمیشه و هر چقدر هم تلاش کنه موفق نمیشه چون میل خوردن به شکلات از میل لاغر شدن براش بیشتر هست و چون شکلات خورن نتیجه اش سریع هست و لاغری احتیاج به زمان داره اون فرد شکلات خوردن رو ترجیح میده به لاغری حالا چرا ؟؟چون باورهاش غلط هست و فکر میکنه اگر میخواد لاغر بشه باید شکلات نخوره اما غلطه چون در لاغری با ذهن ما هیچ محدودیتی نداریم (من خودم بارها رژیم میگرفتم و در مخدودیت خودم رو میزاشتم و خوب و عالی که نتیجه میگرفتم و وزنم کم میشدم دیگه دلم میخواست خوب بخورم از اون عداهای مورد علاقم بخورم و یکم یکم شروع به خوردن میکردم تا نتایج لاغری من بعد از مدتی از بین میرفت و من دوباره چاق میشدم حالا چقدر من آدم شجاعی بودم که اون لذت آنی خوردن مواد غذایی رو بر لاغری ترجیح نمیدادم و اقدام میکردم به رژیم و نخوردن و در انتها بعد از کسب نتیجه بلخره از ذهن چاقم شکست میخوردم این خودش نشان از عاشق لاغری بودن رو داره و جای تشویق و تحسین دارم چون من بعد از ازدواجم چاق شدم و در این ۱۸ یا ۱۹ سال بیش از ده بار رژیم گرفتم و به زور خودم رو لاغر نگه داشتم و یه جاهایی هم داشتم که واقعا دیگه بریده میشدم از رژیم و یه رفتارهای ناجور غذایی رو داشتم که خودم وقتی یادم میاد وحشت میکنم اما ۹۰ در صد اوقات من رژیم بودم و داشتم با ذهن چاقم مبارزه میکردم و تونستم نتیجه بگیریم و لی مانگار نبودن و من شکست خوردم چون راهم غلط بوده پس من جز افراد شجاع و توانمند ی بودم که لدت لاعر شدن رو بر لذت عدا نخوردن ترجیح دادم اما چون راهم غلط بوده شکست خوردم ) یا فردی میگه من نمیتونم غذا با نون بخورم و بنابراین ناخوداگاه لاعری رو پس میزنه چون ترس از نخوردن نون با عدا غالب میشه بر لاغر شدن و نمیزاره چون لدت نون خوردن براش خیلی سریع هست (من نون رو اصلا با برنج دوست نداشتم اما خیلی چیزها در رژیم نمیخوردم که واقعا اذیتم میکرد ولی اینقدر به دنبال لاغری بودم که از خوردن همه ی اونها میگذشتم و خودم رو لاغر میکردم من عاشق چیپس و پفک و کرانچی بودم و هستم و یا فست فود خیلی دوست دارم و یا انواع سالادها با سس و یا انواع غداهای سرخ شده و … اما از همه میگذشتم و نمیخوردم به عشق لاغری بازم دم خودم گرم که اینقدر تونستم تلاش کنم و به وزن ۵۹ کیلو برسم و اما مانگار نبود و از دستش دادم اما دوباره به وزن ۵۹ کیلو سایز ۳۸ دارم از راه درست میرسم ). و یا کسی میگه من نمیتونم ورزش کنم پس لاغر نمیشم پس اگر فردی از ورزش بدش بیاد نمیتونه لاغر بشه چون باور داره لاغر شدن احتیاج به ورزش و عرق کردن داره و میگه نمیخوام من بدم میاد اما غافل هست که لاغری با ذهن احتیاج به هیچ فعالیتی نداره .(من این اواخر اصلا از ورزشم لذت نمیبردم چون مربی من عوض شده بود و خواهرم که با من بود دیگه نیمومد و من اما بازم به عشق لاغری سرساعت میرفتم و میگفتم باید ورزش کنم که بدنم فعالیتی داشته باشه و در کنار رژیم که دارم همیشه لاعر باشم و ورزش رو فقط برای لاغری میخواستم اما نتیجه عکس میداد و من هی ورزش رو شدیدترش میکردم و فقط به خودم ضربه میزدم ولی از وقتی وارد این دوره ها شدم خیلی راحت ورزش،و رژیم رو کنار زدم و در آزادی کامل دارم زندگی میکنم و بسیار برای من لذت بخش هست این مسیر عالی ) یا اینکه فردی میگه من نمیتونم لاغر بشم چون گفتن فردی که میخواد متناسب بشه باید صبح زود پا شه ولی غلطه چون مگر هر کس که لاغ هست ر زود از خواب پا میشه خود استاد صبح ها تا دیری خواب هست(من اینها رو زیاد شنیده بودم ولی اصلا اعتقادی یا همون باور نداشتم و میگفتم تنها راه لاغری نخوردن و یا خوردن کم و ورزش در کنار اون هست نه هیچ چیز دیگه و همیشه از این طریق برای لاغری اقدام کردم و کاری به خوابم نداشتم هر چند اطرافیان من زیا میگفتن حتی مربی ورزشم بارها میگفت ) . و یا فرد دیگه میگه من اگرمیخوام لاعر بشم باید شبها زود بخوابم که لاغر بشم اما علطه چون استاد شبها دیر میخوایه (بازم من اعتقادی نداشتم ولی بازم خیلیها میگفتن هنوزم میگن که عامل چاقی خیلیها این هست که شبها بیدار میمونن و غدا میخورن و میخوابن و این باعث چاقی میشه اما دوست من بارها شده ساعت ۱۲ شب بهش زنگ زدم گفته من الان دارم شام میخورم و بسیار لاعر هست و من بهش میگفتم واقعا و تعجب میکردم اما خودش با خیال راحت میخورد حالا ممکنه من فقط دیر خوردنش رو دیده باشم ولی پشت قضیه هم مهم هست که این فرد تا گرسنه نشده شاید غدا نخورده شاید به دنبال کارهاش بوده و وقت نکرده بخوره شاید تا قار قور شکمش بلند نشده نرفته سراغ غذا و حس نکرده گرسنگی رو و هزار علت دیگه س گول نخوریم و فقط به نیاز جسممون در هر زمانی به درستی پاسخ بدیم و این خودش دیر شام خوردن رو که باعث چاقی میشه رو رد میکنه چون خودم نمونه واضحش رو بارها در دوستان و اطرافیانم دیدم ) حالا فکر کن میبینی در تو هم کلی ترسها هست که اگر میخوایی لاغر بشی باید اجراشون کنی و اما تو میگی نمیخوام لاغر بشم چرا ؟؟ به خاطر روشهای غلط گذشته هست و ما یعنی هر چقدر قبلا تلاش کردیم برای لاغری چون ما نتونستیم لاغر بشیم ترس داریم که اگر من همه ی اون محدودیت و کارها رو انجام دادم و لاغر نشدم حالا با این روش چی میشه لاغر شد ؟این فرد لاغر نمیشه چون باورها در ناخود اگاه و اون فرمولهای چاقی در ناخود اگاه هست و فرد فکر میکنه نمیتونه لاعر بشه چون اون کارها رو که دوست داره نباید انجام بده پس لاغری رو پس میرنه ( اما من بارها تونستم و اقدام کردم و لاغر میشدم ما هیچ وقت لاغر نمیماندم و در آخرین بار که اقدام کردم برای لاغری با وجود مانعای زیاد و با کلی ترس و باورهای غلط به سختی یه نتیجه میگرفتم که قابل مقایسه با تلاشهای من نبود حالا یا ثابت بودم یا چاقتر میشدم و کلی گریه میکردم و دیگه در دهنم واقعا لاعری با زجر و سختی بود و لاغری با محدودیت و نخردن بود و اما همیشه میگفتم چرا ؟؟اگر به ورزش،و ورزیم باشه که من چیزی کم نزاشتم چرا من لاغر نمیشم تا با این روش آشنا شدم ) و یا فردی دیگه من دوست دارم لاعر بشم اما اگر لاعر بشم صورتم زشت میشه و پوست من خراب میشه پس من نمیخوام و هر فرد کلی مانع داره که اگر لاغر بشم به اونها مبتلا میشه که دوست نداره حالا یا پوست شل میشه یا صورت زشت میشه و یا نخوردنهای اذیت کننده هست و همین فرمولها مانع لاعری ما میشه و ما میترسیم لاعر بشیم که مبادا ما اینطور بشیم . (پاشنه ی آشیل من این هست و قبلا هم بوده در کنار افکار و باورهای غلطم و چون من بار آخر وزن زیادی کم کرده بودم اونم در مدت نمیدونم نه ماه یا کمتر حالا نمیدونم دقیق ولی میدونم زیر یک سال بود چون اطرافیان به قیافه ی جدید من عادت نداشتن و همچنین خودم همیشه میگفتن چقدر صورتت لاعر و کشیده شده چقدر پوستت شل و خراب شده انگار مریض شدی انگار پیر زنی شده انگار دماغت بزرگتر نشون داده میشه و هی به من میگفتن دیگه لاغری بسه الان اینطور شدی وای به حال چند سال دیگه که پیر تر شدی چقدر زشت میشی وقتی ت پل بودی چقدر بهت میومد چقدر قشنگ بودی این لاغری جه ارزشی داره اینقدر به من میگفتن و من میشنیدم تا از چهره ی خودم بدم میومد و همیشه میگفتم کاش صوزتم چاقتر بود و اگر عکسی میگرفتم و خودم رو میدیدیم وحشت میکردم و به همه میگفتم و به بقیه میگفتم و همیشه میگفتم کاش جسمم لاغر میشد اما صورتم لاغر نمیشد کاش صورتم زیبایی اش رو از دست نمیداد و این اواخر که هی در حال چاقتر شدن بودم و گریه میکردم اما اطرافیان میگفتن حالا خوب شدی اینطوری قشنگتر هست و چقدر بهت میاد ما به جای تو وحشت میکردیم وقتی تو رو میدیدیم مثل اسکلت شده بودی و منم اینها به خورد مغزم میرفت اما حالا میخوام به این مانع و ترسم بگم که لاعر شدن حتی با صورت جدیدم رو دوست دارم جون بقیه به قیافه ی حدید من عادت نداشتن این حرفها رو زدن و من تا قبل از ازداج در این وزن بودم و هیچ وقت کسی از این حرفها نزده و همیشه تعریف و تمجید کردن پس دوباره هم قیافه ام مثل همون دوران میشه و با این روش چون لذت میبرم با پوست عالی و صاف و کشیده و چهره ای زیبا و شاداب خواهم داشت .من لاعر شدن با چهره ی جدید خودم رو دوست دارم چون این واقعا یک امر شخصیه که در چه وزنی باشم و اصلا به اطرافیان من مربوط نمیشه و خودم باید لدت ببرم و تصمیم بگیریم برای خودم نه بقیه پس من اگر دوباره در اون وزن برم ۵۹ کیلو خیلی خوشحال میشم و صورت جدید رو دوست دارم و از چاقی در هیچ قسمت جسمم حتی صورتم لذت نمیبرم و دوست ندارم . من لاغر شدن با چهره ی جدیدم رودوست دارم چون الان هر چقدر نگاه به عکسها و فیلمهام میکنم میبینم اصلا زشت نبودم و قیافم خیلی هم عالی بوده و من فقط داشتم به حرف بقیه گوش میدادم که این افکار رو داشتم . من لاعر شدن با چهر ه ی جدیدم رو دوست دارم چون صورت طریف و زیبا با پوست عالی و صاف خیلی قشنگتر از صورت چاق هست با چاقی تازه سن ادم بالاتر نشون داده میشه و صورتش نا زیباتر میشه . من لاعر شدن با چهره ی جدیدم رو دوست دارم چون فقط من یک بار در این دنیا زندگی میکنم و فقط باید طوری زندگی کنم که خودم لذت ببرم نه بقیه.و من فقط با جسم جدید ۵۹ کیلو صورت زیبای خودم در اون وزن لذت میبرم من یه دوست دارم که لاعر هست اما اصلا صورتش لاعر نمیشه و همیشه تپل هست و دقیقا از تپلی صورتش میناله و بارها میگه خوش به حالت که صورت لاغر و ظریف هست من ارزوم هست صورتم کمی لاغر تر بشه پس من بازم لاغری با صورت جدیدم رو دوست دارم و بسیار زیبا هست .و خوشحالم که این نعمت رو دارم . من لاغری با صورت و چهره ی جدیدم رو دوست دارم کافیه کمی به خودم برسم واقعا محشر میشم دیروز تو عکسهای قدیم نگاه میکردم به این نتیجه رسیدیم هر چند قیافه ی حال خودم رو هم همین طوری که هست دوست دارم اما برای خاطر جمعی ذهنم میگم که بپذیره صورت ظریف و لاغر من در جسم ۵۹ کبلویی خیلی زیبا هست و دوستش دارم و من نمونه و الگو به ذهن عزیزم میدم که خیلی افراد لاغر هستن که باوجود جسم لاعر و صورت لاغر و ظریف اما زیبا و سلامت و شاداب هستن و از خیلی از چاقها با صورت چاق هم زیباتر هم شاداب تر هم جوانتر هستن مثل سمیرا دوستم و یا مینا دختر عموی همسرم و یا نرگس خواهر شوهرم و یا سارا دوستم و یا دختر خودم و یا خیلی از دوستان شگفتی ساز در این مسیر .من جدیدا حتی از بچه های تپل هم که بقیه خوششون میاد دیگه لدت نمیبرم و هر بچه ی متناسبی رو بیشتر دوست دارم بر عکس بقیه ی اطرافیان یا حتی خواهر خودم که بچه ی دوسالش بسیار ظریف هست همش میترسه نکنه وزنش کم و یا ضعیف هست ولی من باره بهش گفتم بسیار متناسب و سلامت هست چفدر نگرانی ااخه چاقی دلیل بر سلامتی بچه نیست؟) اما تمام بچه های دوره و این راه در آزادی کامل و بدون محدودیت و حذف کردن وعده عدایی و بدون هیچ فعالیتی دارن لاغر میشن و چیزی منع نمیشه و این درست نیست و .وقتی ما بارها از روشهای اشتباه رفتیم و برای همیشه لاعر نشدیم ترس داریم .و میگم بارها من همه کاری کردم و لاعر نشدم پس حالا باید چیکار کنم که لاعر بشم ؟؟؟(من خودم فردی بودم که بارها تلاش کردم و بار آخر من ۷ سال در رزیم و ورزش سنگین بودم و نتیجه نمیگرفتم اما نمیدونم چرا به محض وارد شدن به دورها متوجه شدم این اصل قضیه هست که استاد میگه و من کارم غلط بوده و خیلی عالی پدیرفتم و رژیم ورزش رو رها کردم حالا اون اوایلش یکم سخت بود اما به مرور بهتر شدم و حتی دیشب ساعت ۱۱ شب گرسنه بودم به حد نیازم کشمش پلو خوردم و لذت بردم اگر قبلا بود که باید شام خیلی سبک و رزیمی میخوردم تازه اگر طهر کم خورده بود یا رعایت کرده بودم رژیمم رو و اگر نه اصلا نمیخوردم میخوام بگم من خودم خیلی در رزیم و ورزش بودم ولی حرفهای استاد خیلی از روی اصول بود و خیلی نگاه حدید و سطح بالایی بود به لاعری و واقعا به خورد من رفتن چون من خودم قبل از دور ه ها و این مسیر هر کاری برای لاعری میکردم اما نتیجه نمیگرفتم و کلی سوال داشتم و با آشنایی با این دوره ها داشتم به تک تک سوالاتم میرسیدیم ) پس در دوره ها اول محتویات ذهن رو میارم روی کاغد و مینویسم و خودم میبینم و بعد یواش یواش ما اون افکارکه در سطح پایین هستن از افرمولهای چاق کننده پاک میکنیم و فرمولهای لاغری رو جایگزین میکنیم و درواقع با کار کردن روی فرمولهای لاعری ما اونها پرررنگ میکنیم و فرمولهای چاقی رو کمرنگ میکنیم .(هیچ فکری رو نمیشه پاک کرد فقط ما میتونیم فکر جدید وارد ذهنمون کنیم و با مرور کردن افکار جدید اونها رو وارد زندگی کنیم و نتیجه ی عالی دریافت کنیم پس کاری به افکار چاقی نداشته باش فقط ورودی جدید میدیم و الگو و نمونه نشون ذهن میدیم که ذهن اون افکار رو بپذیره و براش منطقی بشه . اطمینان دارم تمام محدودیتهای افراد با لاغری با ذهن برداشته میشه و به آزادی میرسیم در زمان خوردن و مقدار خوردن و نوع خوردن … و این حسرت ما هست که سالها نتونستیم آزادی داشته باشیم من سالها طبق دستور پزشکی غدا خوردم که اذیت شدم و غافل از اینکه ذهن من مشکل داره نه غداها و مواد خوراکی اشکال ندارن و اگر ذهن درست باشه هر غدایی به هر ترتیبی بخوری لاغر میشی پس ترسها رو کنار بزار و حرکت کن این راه بدون محدودیت هست و هیچ مخدودیت و اجباری در کار نداره اگر جایی در اجبار بودی بدون خطا رفتی ما باید تجربه ی زندگی در حالت متناسب رو بچشیم طعم پوشیدن لباسهای عالی طعم احساس خوب طلم اعتماد به نفس طعم ازادی ما به همه ی اینها میرسیم (من خودم سالها طبق رژیم عدا خوردم و اگر نمیخوردم هر غدایی رو با عذاب وجدان میخوردم و همش میگفتم به خودم و بقیه چرا خوردم زیاد خوردم کاش نخورده بودم اما متناسب با من داخل جمع همون رو میخورد اما هیچ حرفی نمیزد و من سالها در حال بد بودم و افکار بد چاقی که هر چی بخورم چاق میشم و یه جاهای یادم میاد به خودم میگفتم آخه همی غذا که نباید من رو چاق کنه آخه بدنم یه مقداری هم به اون عدا نیاز داره که آروم بگیریم و اما چون در این مسیر نبودم نمیدونستم چطور خودم رو ونجوای متفی باف رو کنترل کنم و در نهایت اون من رو شکست میداد و چاق تر میشدم و بازم حال بدتر و عداب وحدان بیشتر و محدودیتهای بیشتر عافل از اینکه ذهن من چاق هست ذهن من پر از افکار منفی هست جسم من هیچ کاره هست فقط نشانده ی افکار من هست )
سلام🙂
باورترس از لاغر شدن🤔
👈 یه باور مخفی که تلاش ما رو برای لاغر شدن خنثی میکنه
چه باور جالب و عجیبی🤨😮🤔
چرا در عین اینکه دوس داریم لاغر بشیم میترسیم از لاغر شدن؟؟؟؟
دوست داشتن و باور داشتن متفاوتن از هم
دوست داشتن در سطح فکر است ولی👈 نتیجه نهایی رو باورهای ما که در سطح عمیقتری هستن رقم میزنن👉
حالا چرا میترسیم؟
یه مثال در مورد مهاجرت ؛
ممکنه کسی دوس داشته باشه مهاجرت کنه اگه باورهایی مثل وابستگی به خانواده یا سخت بودن زندگی در غربت یا سخت بودن یادگیری زبان داشته باشه
حالا با وجود دوس داشتن مهاجرت و تلاش برای انجام این پروسه اون شخص نمیتونه بره خارج از کشور یا خیلی سخت اینکار انجام میشه و جالبه که حتی اگه هم بره خیلی بهش سخت میگذره و براش چالش بزرگی خواهد بود😮
پس همیشه باید باورهای درستی درباره هر موضوع مورد علاقه مون بسازیم تا موفقیت در اون موضوع داشته باشیم ساختن باورهای درست باعث میشه تلاش ما هم خیلی کمتر بشه😏🙂
چون باورها هستن که نتیجه رو رقم میزنن و اهمیت این موضوع به قدری هست که اینهمه راجع به تغییر باور حرف زده میشه
هر وقت افکار با باورها همسو باشن در هر موضوعی صد در صد موفقیت بدست میاد🤗
همه ما چاقها در سطح فکر دوس داریم لاغر بشیم ولی در سطح باورها ترس داریم مثلا ترس از نخوردن شکلات یا ترس از نخوردن تنقلات
چون در ذهنمون لاغر شدن مساوی هست با نخوردن شکلات و میل یه خوردن شکلات قویتر از میل به لاغر شدن هست😉
و لذت شکلات خیلی سریعتر از لذت لاغر شدنه😁
و به این دلیل که بارها برای لاغر شدن شکلات رو از برنامه غذایی حذف کردن لاغر شدن و نخوردن شکلات برامون رنج محسوب میشه
در حالیکه این بتور اشتباهه
و لاغر شدن با ذهن لاغر شدن با لذت هست نه با رنج🤗🤩😍
یا کسی میگه من نمیخوام یا نمیتونم ورزش کنم حوصله لاغر شدن رو نداره یا از عرق کردن بدش میاد(مثل من🥴) و چون باور داره برای لاغر شدن باید ورزش کنی یا عرق کنی از لاغر شدن فراریه😑
حتی کسی هست که به خاطر اینکه دوس نداره صبح زود بیدار بشه از لاغر شدن فراریه چون شنیده که باید صبحانه زود خورده بشه و فاصله ناهار و صبحانه زیاد باشه🤨
چقدر روشهای اشتباهی که انجام دادیم باورهای اشتباهی به ما اضافه کردن 🤔🤔😶😶
هر آگاهی که کسب کردیم با امتحان روشهای مختلف لاغر شدن رو برای ما سخت کرده و چون همه ما از سختی فراری هستیم لاغر نمیشیم یا قید لاغر شدن رو میزنیم🤨🤨
وقتی فرمولها در ناخودآگاهه و فرد میگه من نمیتونم اون فرمولها رو تغییر بدم پس بی خیال لاغری میشم
یا کسی از افتادگی پوست یا لاغری صورت خوشش نمیاد و همین مانع لاغر شدنش میشه 😮
من خودم باورم این بود که هر وقت لاغر میشم اول صورتم افت میکنه و بارها اینو در ورزش کردن دیده بودم واینو دوس نداشتم 😶
و خود این مورد مانع لاغری ما میشه
در صورتیکه در لاغری با ذهن شما هر چی رو که دوس داشته باشین میخورین و از همه خوراکیهایی که ازش لذت میبرین مصرف میکنید از ورزش و عرق کردن هم خبری نیست🤩🤩🤩😍😍😍😊😊😊😊😉😉😉🤗🤗🤗
شما قرار نیست کار خاصی انجام بدین😁
در ابتدای دوره محتویات ذهن رو میریزیم بیرون و میارین روی کاغذ و خودت باهاشون مواجه میشی بعد کم کم فرمولهای لاغر کننده رو لابه لای فرمولهای چاق کننده قرار میدیم وبا توجه به اونا و تکرار فایلها باورهای لاغر کننده رو تقویت میکنیم تا کم کم اونا بشن تصویرهای ذهنی ما و مغز بر اساس اون تصاویر فرمان بده و رفتارهای غذایی ما تغییر کنه و این پروسه زمانبره👌👌
یکی از ترس های ما در رژیم محدودیت هست ما همگی عاشق آزادی هستیم و رژیم ورزش گیاه خواری عمل جراحی و….همگی آزادی ما میگیرن و ما باز هم به همین دلیل قید لاغری میزنیم و خودمون رو از لذت زندگی درتناسب محروم میکنیم
در لاغری با ذهن یاد میگیریم که مشکل در جسم نیست مشکل در ذهنه اونو باید تغییر بدیم👌👌👌
و نگران نباش هیچ باید و نبایدی نداریم هیچ زمان مشخصی برای گوش دادن فایلها وجود نداره هیچ اجباری برای نخوردن نیست🤗🤗🤗🤗🤩🤩🤩
ما با اختیار با ارامش با احساس خوب میخوایم پیش بریم و طعم زندگی در تناسب اندام رو تجربه کنیم🤩🤩 طعم خوردن با احساس خوب🤩🤩 طعم پوشیدن لباسهای رنگی و شاد و سایز پایین 🤩🤩طعم اعتماد به نفس و خیلی طعم های دیگه 🤩🤩
ما کسانی هستیم که دوس داریم تنوع رو تجربه کنیم و یکنواختی در سایز و پوشش ما رو خسته کرده و دوس داریم زندگی رو در حالتهای متنوع تجربه کنیم همینطور که زندگی در چاقی رو تجربه کردیم زندگی در تناسب رو هم تجربه کنیم و شجاعانه اقدام کردیم و متعهدانه داریم پیش میریم💪💪💪
و خدا عاشق ما است و همراه ما است و با کلی هدیه خوب منتظرمونه🎁🎁🎁🙏🙏🙏❤❤
چقدر احساس خوبیه حتی شنیدن این جملات و تصور این احساسات فوق العاده🤗🤗
منکه عاشقشم😍😍😍
نشان های دریافت شده
سلام آفرین خیلی قشنگ نوشتی 👌👌👌👌👌👌👌👌👌👌👌👌👌👌👌👌👌👌🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏
نشان های دریافت شده
مجدد سلام
ضمن تایید حرفهای شمادوست عزیز از قول یکی از شگفتی سازان دوره سرزمین لاغرها که میگه من خوردم و متناسب شدم
منم میگم ما می خوریم و متناسب می شویم 😌
سلام خدمت شما عزیزان🌹
ترس از لاغری مانعی مخفی و خطرناک که نمیزاره موفق بشیم 👍
یکی از مثالایی که توی فایل زدین و من به وضوح درک میکنم چون از ترسای همیشگی خودم بوده ترس از رفتن به کشور دیگه حتی شهر دیگه برای زندگی کردن ،همیشه همراهمه اما یکی از مهمترین خواسته هامم هست ولی تاحالا موفق نشدم . یعنی من در سطح افکارم عاشق تجربه کردن کشورای دیگم اما باورام که سطح پایینتره افکارمه ایراد داره و همش منو میترسونه که نمیتونی طاقت بیاری بری یمدت نشده برمیگردی،اونا مثل ما خونگرم نیستن و زبانشونو بلد نیستی و یه عالمه ترس دیگه ! و یا قبلا چون به چشم خوردن اعتقاد داشتم وسایل خونه ای که عاشقشون بودم و یدفعه عوض نمیکردم باهم که خیلی به چشم بیاد و چشم بخوریم اما الان که دیگه هیچگونه اعتقادی بهش ندارم و فقط خداوند رو قدرت اول و آخر زندگیم میدونم هر وسیله ای که دلم بخواد و میخرم و هیچ اتفاقیم نمی افته .همش توهم و باورای خودم بوده .
در لاغری هم که تا دلتون بخواد ترس داشتم اوایل اشناییم با سایت تناسب.یعنی حاضر بودم سخت ترین کار دنیارو انجام بدم اما لاغری نه . چون ازقبل کلی ترس همراهم بود که اینکار و ناشتا انجام بده ناهار فلان ساعت ممنوع شام و اصلا فکرشو نکن مخصوصا 8شب به بعد انقدر شنیده بودم اگه یه دونه شکلاتم میخوردم تا صبح صدبار تو ذهنم مرور میشد که چرا خوردم .اما با کمک خدا دوره رایگان و که شروع کردم خیلی ازین مقاومتام شکست و ترسام از بین رفت .متوجه شدم که اگه من خواستم لاغر شدنه باید هم میل به لاغری در سطح افکارم داشته باشم هم باورهام و انتظارم از خودم مطابق خواستم باشه باهم همسو و همجهت باشن نه خلاف جهت هم . باید برای ذهن منطقی بشه که در لاغری باذهن هیچ رنج و محدودیتی هیچ اجباری وجود نداره . قرار نیست بزور غذاهارو حذف کنیم ورزش خاصی کنیم ساعت خاصی بخوابیم یا بیدار بشیم اینا همه عوامل بیرونیه محدود کردن جسمه . ما اول باید ذهن رو درست کنیم باشناسایی موانع و جایگزینی باورای لاغرکننده .بعدش خودبخود رفتارا اصلاح میشن . حتی ممکنه همین عادت شکلات خوردنی که اکثرا دوستش دارن و نمیخوان که حذفش کنن با کارکردن روی ذهن تغییر کنه . اصلا جای نگرانی نداره . یکی از ترسای خودم در مورد غذا نون و برنج بود که اگه من شب نون یا برنج بخورم حتما چاق میشم اما نمیدونم کی و چجوری الان باکمال آرامش شب هم یوقتایی نون میخورم گاهی برنج میخورم و هیچ اتفاق خاصی هم نمیفته و لذت میبرم. یا ترس از گو د افتادن زیر چشم و یادمه همیشه داشتم اما الان میبینم بااینکه صورتم خیلی از قبل لاغرتر شده اما خبری از گودی نیست . انقدر ازین موانع مخفی توی ذهنمون هست که هرچی پیش میریم دونه دونه پیداشون میکنیم .خیلی عالی بود استاد متشکرم 👍👍👍👍🌷🌷🌷
سلام و خدا قوت استاد بزرگوار و دوستان متناسبم🌹بنظر من تر از هر چیزی یا هر کاری مانع رسیدنمون ب اون میشه یا بهم نمی رسیم یا اگه بخوایم ک برسیم خیلی طول می کشه..وقتی فکر میکنم چقدر کارهای بیهوده انجام میدادم واسه رسیدن ب لاغری چ برنامه های اشتباه و نادرست بهم میدادن فقط ب خودم زحمت و زجر میدادم از بس سخت بود جالب بود همه اش ب خودم می گفتم من ک لاغر نمیشم خیلی انجام دادن این ها سخته برام لاغر شدن برام یه کار خیلی بزرگ و سختی بود آرزوی خوردن بدون ترس داشتم ولی نبود….الان الحمدالله هیچ ترسی ندارم فقط گفتم راهم رو ادامه بدم تا یواش یواش متناسب بشم تا الان این چند ماه ک گذشته ک خیلی راضی هستم حس و حال خیلی خوبی دارم
باورها نتیجه رو را رقم میزنن
ترس ها باعث نرسیدن میشوند
من از بس روش های مختلف برا لاغر شدن استفاده کردم وهزار جور سختی کشیدم از لاغری ترس داشتم
رژیم های سخت وقت گیر و طولانی
محدویت های شدید غذایی
ورزش های سنگین بوی عرق شستن لباسا
خوردن قهوه ی تلخ آب کرفس
بیدار شدن صبح زود برای خوردن آب ولرم و آب لیمو ترش یا سرکه
وخوردن اجباری صبحانه ۸صبح و رفتن به پیاده روی هرروز
هرروز خسته و کوفته بعد از کار میرفتم باشگاه یعالمه غذاهای بخار پز بدمزه با خودم میبردم یعالمه آب کرفس
و و و
الان کاملا درک میکنم ترس از لاغری یعنی چی
ولی الان نزدیک ۲ساله در این مسیرم آرامش قلبی خیلی زیادی دارم شادی من زیاد شده می خندم میرقصم کشک ندارم در این مسیر اول ذهنم متناسب میشه بعد جسممم
محتویات زندگی آدم ها فرق میکنه چون در شرایط مختلفی زندگی کردند و تمام آدم در این مسیر یکسان و زمان مشابه نتیجه نمی گیرند ولی شک ندارم با ادامه دادن همه به نتیجه میرسند
من الان به قطعیت رسیدم
من تا زمانی زنده هستم در این مسیر زیبا میمانم یا میمیرم یا به هدفم میرسم
با عرض سلام خدمت دوستان شگفتی سازم ،ترس از لاعرشدن یک مانع بزرگ لاغرشدنه ،که خیلی مخفیه ،خودمن دوست داشتم لاغر بشم وبراش اقدام می کردم ولی ازش هم می ترسیدم چون باورم این بود لاغربشم صورتم زشت می شه وبینیم بزرگ می شه وبعداز کار کردن روی این باور ونگاه کردن به عکس هنرپسشه های معروف ترک که در عین لاغر بودن چه صورت قشنگی دارن اوایل درکش برام سخت بود ولی بعد از کارکردن روی ذهنم در دوره الان صورت چاق بنظرم زشته ،وصورت لاغر رو دوست دارم ،در مورد تاثیر باورها در زندگیمون یه مثال می زنم من یک خانواده رو می شناسم که همگی به خارج کشور هجرت کردن ،وباتوجه به محتویات ذهنیشون هر کدوم از اونها زندگی متفاوتی دارن اون عضو خانواده که بنظرش همه چیز آسونه وهمه چیز رو آسون بدست میاره وموفقه واون عضو خانواده که همه رو مخالف وبد می دونه دقیقا همین چیزها رو تجربه می کنه ،در مورد دوره لاغری باذهن هم بگم که یه دوره ی فوق العاده است که تمام جنبه های زندگی رو تحت تاثیر می ذاره وتازه متوجه می شید که چقدر توانمند هستید واینکه لاغری آسونترین کار دنیاست
ترس از لاغر شدن مانع لاغر شدن است
یکی از موانع مهم در پیشبرد اهداف دلخواه ترس از موفقیت در آن هدف است
چرا ترس از موفقیت مانع در رسیدن به هدف میشود ؟؟؟
ترس وترسیدن از موضوعی فقط یک فکر است فکری که خیلی بزرگتر از آنچه است جلوه میکند ومانند یک ترمز در ذهن عمل میکند وقتی هدفی را تعیین میکنیم اولش خیلی با اشتیاق گام برمیداریم اما ممکنه کم کم سرعت گام های خود را کند کنیم چون یک سری افکار منفی از جنس ترس به سراغ امان میاید ومانع ویا ترمزی برای پیشبرد ما میشوند این ترس ها غالبا از افکاری نشّت میگیرد که از قبل اطرفیان به ما هدیه کردند واین افکار چنان در ذهن ما رسوخ کرده که به صورت باور در آمده ولی باورهای مخفی . باورهای مخفی اصلا روشن نیستند که ما بتوانیم آنها را زود پیدا کنیم بلکه این باورها در نقاط تاریک ذهن ما قرار دارند وما فقط سایه های آنها را درک میکنیم
چگونه میشود این باورهای مخفی را که باعث ترس ومانع پیشرفت ما میشود پیدا کرد ؟؟؟
پیدا کردن این باورها اولا نیاز به آموزش ذهنی دارد وتسلط براین آموزشها بعدش این باورها بقدری به باورهای مثبت نزدیک هستند که اصلا نمیشود فکرش را کرد که این باور میتواند منفی باشد چون غالبا این باورها بی اهمیت جلوه میکنند وخودشان را کم اهمیت نشان میدهند برای همین تشخیص این باورها نیاز به آگاهی وزمان دارد چون به مرور زمان میشود آن ها را پبدا کرد
ترس از روبه رو شدن با موفقیت چگونه میتواند عاملی باز دارنده باشد ؟؟؟؟؟
شاید در ظاهر امر عاشق رسیدن به موفقیت باشیم ولی ترس از موفق شدن به طور ناخودآگاه مانع ما برای موفق شدن باشد واین ترس اجازه پیش رفتن را ازما بگیرد مثلا من دوست دارم یک ویلا بخرم این هدف خیلی هم خوبو عالیه ولی همیشه با خودم زمزمه میکردم اگر ویلا بخری بیچاره میشی چون همش باید مهمانداری کنی پذیرایی کنی ویا اگر کسی کلید ازت بخواد نمیتونی نه بگی بعدش باید بری آنجا را تمیز کنی ویا تو این موقعیت چطوری میخواهی از پس هزینه هاش بربیایی ویا چطور مهمان زیاد بیاد هزینه کنی همه آن وقت از تو توقع دارند بشوری وبسابی وپذیرایی کنی واز این دست ترس ها که همگی آنها باورهای مخفی هستند که در ذهن من جای گرفته زیرا در کودکی به واسطه ویلای پدری همیشه مادرم این حرفها را میزد وشکایت از داشتن ویلا داشت با این که من واقعا دوست دارم ویلا بخرم ولی امروز با گوش دادن به این فایل ارزشمند به ترسهای پنهانی ومخفی خودم پی بردم وحالا با دلایل منطقی یکی یکی این ترسها را برطرف میکنم واین پروسه زمان بر است تا این باورها از ذهن پاک ویا کمرنگ شود چون این ترسها مانع پیشرفت من در زندگی میشود
چرا از لاغر شدن میترسیم ؟؟؟
اولین چیزی که برای لاغر شدن قبل از آموزش ذهنی داشتم این بود که تصمیم به لاغری میگرفتم حالا چه با رژیم چه ورزش ویا قرص لاغری ولی ته دلم از سخت بودن اش میترسیدم وپیش خودم میگفتم باز محرومیت شروع شد وهمین ترس در آخر منو به شکست محکوم میکرد چون من میخواستم جسم خود را تحت این روشها در فشار بگذارم وبرای همین لاغر شدن بسیار برایم سخت بود وترس از سختی آن من را فرسوده میکرد ودر نهایت رها کردن آن روش بود ولی از وقتی وارد آموزش دوره لاغری با ذهن شدم متوجه شدم که چاقی در افکار و ذهن من است نه در جسم من بلکه جسم من نمایشگر ذهن من است ومن باید افکار خود را اصلاح کنم تا موانع را برای لاغر شدن بردارم تا به لاغری واقعی برسم نه لاغری مقطعی واین ترسها باید یکی یکی شناسایی شوند تا موانع از بین بروند وبه موفقیت برسند
ترس از روبه رو شدن با موفقیت چگونه ترسی است ،؟؟؟
یکی از مهمترین وریشه دار ترین موانع در هر جنبه ایی از زندگی ترس از موفق شدن است ترسهایی که از کودکی با عنواین مختلف در ذهن ما جای گرفته بطوریکه ممکن است حتی بک بار هم به آنها فکر نکرده باشیم ولی این الگو ها در ذهن ما هست وگاهی خودشان را در زمان های مناسب خودشان نشان میدهند وآن موقع اگر ما آموزش دیده باشیم بخوبی میتوانبم آنها را تشخیص دهیم ورفع اشان کنیم در این مورد باید کمی هم هوشیار باشیم وسطحی از افکار نگذریم تا بتوانیم براین ترسها وباورها غلبه کنیم
چه زمانی این ترسها وباورها برطرف میشوند ؟؟؟؟
زمانی این باورها برطرف میشوند که اولا آنها را بتوانیم تشخیص دهیم زیرا( این باورهای مخفی بشدت به باورهای مثبت بخاطر برآورده شدن خواسته ویا آرزو نزدیک هستند ) وبعد با تغییرات این افکار منفی با دلایل منطقی به افکار مثبت آنها را از سر راه برداریم
ترس از لاغر شدن چگونه مانعی است برای لاغر شدن ؟؟؟؟
ترس از لاغر شدن مانعی بزرگ وبسیار مخرب است که تلاش یک فرد رابرای لاغری از بین میبرد در واقع این تلاش را خنثی میکند
تفاوت فکر وباور را توضیح دهید ؟؟؟؟
فکر در سطح بالا یعنی ضمیر خودآگاه تشکیل میشود و خواسته ما ویا آرزوی ما را رقم میزند ولی باورها در سطح پایین و در ضمیر ناخودآگاه ما قرار دارند وتصمیم نهایی برای رسیدن ویا نرسیدن به خواسته یا همان فکر را رقم میزنند ونتیجه را بدست میاورد
توضیحی در رابطه با لاغری برای ترس از لاغر شدن بدهید ؟؟؟؟
در رابطه با لاغری ما دوست داریم لاغر شویم واین خواسته در سطح بالا شکل میگیرید ولی در سطح پایین که همان ضمیر ناخوداگاه ماست باورهایی مخفی وجود دارند که ما از لاغر شدن میترسیم وهمین ترس از لاغری مانع لاغر شدن ما میشود
چه چیز باعث ترس شما از لاغری میشود ؟؟؟،؟؟
خود من دوروزه دارم فکر میکنم چه چیزی باعث میشه من از لاغر شدن بترسم یکی از باورهایی که پیدا کردم این بود که هر وقت وزن زیادی را کم مبکردم همه به من میگفتند چقدر کوجولو شدی چون استخوان بندی بدن من ظریف است وقتی خیلی کم میکنم جسم ام کوچکتر دیده میشود ومن اصلا از این حرفی که به من میزدند خوشم نمیآمد وقتی بیشتر فکر کردم که چرا من از این حرفها دلخور میشوم مگر ظرافت داشتن بد است به یک نتیجه یا باور مخفی دیگر پی بردم که کوچلو شدن یعنی قدرت نداشتن آدم ضعیف جلوه کردن وبقول استاد عزیز این باورها همه به هم زنجیر هستند وقدرت نداشتن برای من که همیشه در راس قدرت خانواده بوده ام یعنی شکست عاطفی وشکست عاطفی یعنی منزوی شدن ومنزوی شدن یعنی افسردگی ………..
باور دیگر چین وچروک صورت بعنی من لاغر بشم پیر دیده میشم و زیبایی من از بین میره وچروک صورتم زیاد بشه اعتماد به نفس ام میاید پایین اعتماد به نفس ام کم بشه ارتباطات ام با دیگران کم میشه ارتباطم کم بشه افسردگی میگیرم ..….
شاید باور های دیگری هم داشته باشم که با فکر کردن وتجدید خاطراتی که از دوران کودکی تا به حال دارم به یاد بیاورم ولی این ها مستلزم زمانه وفکر کردن بیشتر فعلا این دو مورد را بخاطر آوردم
چگونه این باورهایی که داشتید مانع لاغر شدن شما شده وچگونه میتوانید این باورها را کمرنگ کنید ؟؟؟؟
این باورها در من ترس از لاغر شدن را ایجاد کرده وهمین ترس یک ترس ریشه ایی است ترسی که از دوران کودکی توسط والدین واطرافیان وجامعه ورسانه ها در ذهن من جای گرفته اگر بخواهیم این دو مورد را مورد بررسی قرار دهیم باید تا ریشه این ترس ها را پیدا کنیم وبعد با دلایل منطقی آن ها را رد کنیم
مثلا من از لاغر شدن میترسم چرا ؟ چون که لاغر بشوم کوچک دیده میشوم .. واین کوچک دیده شدن شاید در ظاهر برای جسم من باشه ولی در باطن ریشه آن برمیگرده به سالها قبل که من کودک بودم ولاغر بودم همیشه والدین من بخصوص مادرم از لاغر شدن من میترسید میگفت آدمهای لاغر از پس کارشون برننیایین هیچکی به حرفشون نیست ودر واقع قدرتی ندارند ویک ترس دیگر مادرم از لاغر شدن من بخاطر بیماری روماتیسم من در نوجوانی بود که بشدت منو لاغر کرده بود و میترسید من بمیرم واین ترس را هم به صورت ناخودآگاه با حالات صورتش من درک میکردم وبه من هم منتقل شده بود این ترسها تماما ریشه در افکار ما دارد وبا فکر کردن وزیر و رو کردن خاطرات باید پیداشون کنیم
ترس دیگر لاغر شدن بخاطر رژیم اتکینز بود که ۸ ماه به طور کامل کربوهیدارتها را قطع کردم وهمیشه هم کارم ورزش سنگین بود واین ۸ ماه ۳۰ کیلو وزن کم کردم ولی بقدری چهره ام پر چین وچروک شد که هر کسی منو میدید فکر میکرد بشدت پیر شدم یا دچار بیماری نا علاجی شدم کلا ریخت وقیافه ام بهم ریخته بود درسته خیلی متناسب شده بودم ولی اصلا زیبایی نداشتم برای همین از لاغر شدن میترسیدم چون هر انسانی دوست داره اول زیبا باشه واین لاغر شدن با رژیم و ورزش سنگین زیبایی منو از بین برده بود
باورهای منفی باعث ترس از لاغر شدن باعث لاغر نشدن میشود چگونه میتوانید این موانع لاغری را رفع کنید ؟؟؟؟؟؟
زمانی میشود این موانع را رفع کرد که فکرهایی که در سطح بالا قرار دارند مشابه و هم سو با افکار وبارهایی که در سطح پایین قراردارند بشوند یعنی خواسته وآرزوی ما در هر موردی با افکار وباورهای ما یکی شوند
چطور میتوان این باورها را با خواسته ها در یک راستا قرار داد ؟؟؟؟
این باورها باید با آموزش صحیح لاغری با ذهن آپدیت شود وتبدیل به باورهای مثبت شود واز نتوانستن ها توانستن ها را ساخت هر چیزی که به صورت مانع ولذت ونتیجه زود رس در ذهن ما قرار دارد به صورت منطقی این فکر اشتباه را تبدیل به فکر مثبت کرد مثل خوردن برنج اکثرا بخاطر این که در گذشته رژیم گرفتند ومستلزم رژیم ها نخوردن نان یا برنج بوده افراد میترسند برای لاغر شدن باید نان وبرنج را حذف کنند واین افراد دوست ندارند لاغر شوند چون نان وبرنج نباید بخورند در صورتیکه من الان حدود یک ساله در دوره لاغری با ذهن هستم وبه هیچ عنوان دستوری برای حذف هیچ غذایی نیست حتی نان وبرنج ومن به راحتی خوردم ولاغر شدم حتی در وعده شام هم گاهی نان وبرنج خوردم نه تنها چاقتر نشدم بلکه لاغر تر هم شدم چون در این روش افکار من تقییر کرده و هیچ غذایی اگر به حد نیاز مصرف شود باعث چاقی نمیشود واین باور کاملا در ذهن من در این مدت جای گرفته وهمین طور افکار وباور های دیگر مانند ورزش کردن مانند رژیم گرفتن مانند افتادگی پوست وغیره که میتواند باعث ومانع لاغر شدن بشود به همین شکل میتوان رفع کرد افرادی که عکسشون در گروه شگفت انگیزان است نه تنها افتادگی پوست پیدا نکردند بلکه زیباتر وجوانتر هم شدن چون سرعت ترمیم بدن اشان با لاغری با ذهن اجرا شده و ترمیم به شکل صحیح انجام شده وپوست خودش را با این لاغری هماهنگ میکند برای همین لاغری به شکل عالی انجام میشود وقتی در این دوره قرار میگیریم ترسها از لاغر شدن بخاطر محتویاتی که در ذهن وجود دارد شناسایی میشود واین محدوییت ها که به واسطه این ترسها بوجود آمده با فرمول های درست جایگزین میشود و فرمولهای ترس کمرنگ میشود باید توجه داشت این پروسه مستلزم زمان لازمش میباشد برای هر شخص بخاطر همان شناسایی محتویات ذهنی اش وباورهاش زمانش متفاوت است یکی زودتر به این آگاهی دست پیدا میکند ویکی دیرتر واین نباید در افراد یاس ونا امیدی بوجود بیاورد چون وقتی به طعم های خوبی که با لاغری با ذهن بدست میاوریم شور وشوق امان هم باید بیشتر شود وادامه راه دلپذیرتر وآسانتر طی شود وخوش بینانه به آینده نگرستین واطمینان به هدف رسیدن واشتیاق برای نتیجه گرفتن میتواند هر مانعی از جمله ترس از لاغر نشدن را ازبین ببرد
با تشکر از استاد عزیزم ودوستان متناسبم
با سلام
ترس
زیاد به این کلمه تا دیروز فکر نکرده بودم اما بعد متوجه شدم من میترسم خیلی میترسم میترسم لاغر شم وپوستم شل وآویزون بشه میترسم لاغر شم ورگ های روی دستم بزنه بیرون میترسم لاغر شم وچروک بشم چه بدنم چه صورتم میترسم لاغر شم وبالاتنم به شدت لاغر بشه ولباس توی تنم زار بزنه وپایین تنم لاغر نشه ونامیزون بشم میترسم لاغر شم وهمه بهم بگن زشت شدی ومرتب ازم بپرسن حالت خوب نیست چند وقت داشت شخصی میگفت من دیابت گرفتم وسی کیلو کم کردم اولش نفهمیدم وخوشحال بودم اما بعدش خیلی افسرده شدم اصن نمیدونم چرا حتی از حرف اونم ترسیدم میترسم لاغر شم وافسرده بشم میترسم لاغر شم ومریض بشم ناراحتی های گوارشی بگیرم یا آدم بیحال ومردنی بشم من خیلی میترسم یادمه بچه که بودم مامانم همیشه میگفت لاغرا مردنی هستن وتپلا سرحال وخوب حتی از این حالتم میترسم میترسم لاغر شم وزود تر خسته بشم ومثل یکی از فامیلامون قلبم ضعیف بشه مثل یکی دیگه ناراحتی روده ومعده بگیرم مثل یکی دیگه که لاغر کچل بشم مثل یکی دیگه که لاغر عصبی بشم مثل یکی دیگه که لاغر حتی خراب بشم شخصیتم خراب بشه وآدم بدی بشم اعصابم ضعیف بشه وبداخلاق بشم وکلی ترس که دورمو گرفتن حالا که خوب نگاه میکنم حتی از توضیح دادن برای آدمها که چطور لاغر شدم هم میترسم نکنه بیان تو این سایت ومسائل شخصی من بخونن وبرن برام حرف دربیارن وکلی ترس دیگه یعنی اینهمه ترس داشتم وخودم خبر نداشتم خب خوب شد حالا شناختمشون شما ها بودین که سد راه من بودین باید به همتون بگم که ترس وجود خارجی نداره 😏شماها فقط درفکر من هستید واصلا با عقل جور درنمیاین من از وقتی با این دوره آشنا شدم فعال تر شدم پس کلا بیتحرکی ومریضی منتفیه آرامش بیشتری پیدا کردم پس کلا افسردگی وعصبی شدن منتفیه شخصیت مهربان تر وصبور تری پیدا کردم پس کلا خراب شدن شخصیت وبد شدنم منتفیه چون حتی ارتباطم با خدای خودم هم بهتر شده وانسان بهتری هم شدم وشکر گذارتر شدم زشت تر شدن وشل وآویزون شدن پوستمم هم منتفیه چون روند لاغریم به شدت کند وبراساس سرعت ترمیم بدنمه وخودش بدنم درستش میکنه یادمه یکم که لاغر شده بودم شل شده بود پوستم اما به طرز قشنگی خودش جمع شد سلامتی رو که دیگه نگو با این همه رسیدگی ونظافت آرامش وشادی ولذتی که من از زندگیم میبرم وتمایل من به سالم تر خوردن تضمین بعدشم اصن ربطی به لاغری نداره انسان ممکن مریض بشه وبعدشم خوب میشه این سایتم محرم انسان هاست حتی اگه کسی هم بیاد ونوشته های تک تک مارو بخونه بازم نمیتونه کاری کنه چون اولا امنیت سایت بالاست درثانی خداوند مکر مکاران را به خودشون برمیگردونه ومن به خدای خودم وحمایتش از خودم ایمان دارم میگم بیا لاغر شو دقیقا همون ۵۸ کیلویی که میخوای اگه کسی بهت گفت زشت شدی بهش بگو چشاتون زشت میبینه اگه کسی گفت مریض شدی بگو نه درسلامتی کاملم ومثل قالی کرمون هر روز سالم تر وزیبا تر میشم به لطف خدا بدون همشون از حسودیشون اینجوری میگن بیا لاغر شو وبقیه رو بگذار کنار یه بار بیخیال بقیه شو تا ببینی چه طعمی داره شجاعت واون وقت که دلت میخواد برای همه خواسته هات بیخیال بقیه بشی بیا ویک بار به فرشته درونت اعتماد کن به خدای مهربانت اعتماد کن وچراغ استاد بگیر وبرو تا برسی به متناسب شدنت تو خیلی شجاعی عزیز دل من تو فوق العاده ترین دختر دنیایی وزیبا ترینی وخداوند وفرشته ی مهربانتم دقیقا همین میخوان میخوان که تو به زیبایی تناسب اندامت وهر چیزی که دردنیا میخوای برسی 😍😍😍🥰🥰🥰🥰🤩🤩🤩🤩😍😍😍🥰🥰🥰🥰🥰🥰
فایل “ترس از لاغر شدن مانع لاغری میشود. “:
ترس چیست ؟
ترس احساس ناخوشایندی است که با درد ارتباط دارد. ترس اثر بسیار قوی در ذهن و بدن ما دارد.
ترس چه موقعیتهایی ظاهر میشود ؟
ترس زمانی حاصل میشود که ما ناشناخته ای یا موقعيت کنترل نشده یا ناخوشایندی در زندگي داریم.
ترس چه تاثیری در ذهن ما میگذارد ؟
ترس ذهنیت ما را در موضوع مورد نظر منفی میکند. ترس ما را به ناتوانایی دعوت میکند. وجود ترس ما را در کنترل اوضاع دچار اختلال میکند. ما حتی از روبه رو شدن با ترس هم میترسیم.
ترس از لاغر شدن :
فرض اول :
فرض کنیم من از لاغری بترسم ، پس در ابتدا ، من احساس ناخوشایندی از ترس دارم که برخلاف توصیه های استاد در کل دوره، من میخواهم احساس ناخوشايند را جایگزین احساس عالی و دوست داشتنی کنم ، پس در همین ابتدا ی تحلیل من ، من لاغری را دوست ندارم پس معلوم است که لاغر نمیشوم چون میترسم پس با احساس نا خوشایند، مانع لاغری خودم میشوم.
پس بهتر است من شجاعت به خرج دهم و با استمرار و تکرار بدون ترس به جلو پیش روم و به هدفم فکر کنم. 🤗🤗🤗🤗🤗🤗🤗🤗🤗🤗
فرض دوم :
فرض کنیم من از لاغری بترسم ، پس این ترس در من ایجاد درد کرده است. این ترس در ذهن من اثر شدید منفی گذاشته ، این ترس در جسم من اثر بدی گذاشته است. چون من میترسم ، دائما من درد را حس میکنم ، در شکمم احساس درد میکنم ، در ذهن احساس به هم ریختگی و بی نظمی میکنم و دائما وحشت دارم. حالا از شما ميخواهم من را قضاوت کنید ، من ادم عاقلی هستم ؟
مسلما من ادم عاقل و فرهیخته ای نیستم. من عاشق خودم نیستم چون این احساس ترس ذهن من و جسم من را مختل کرده و من خودم برای خودم درد را به وجود اورده ام. پس معلوم میشود که من لاغری را دوست ندارم پس معلوم است که لاغر نمیشوم چون میترسم پس با درد ،ایجاد بی نظمی در جسم و ذهنم ، من مانع لاغری خودم میشوم.
پس بهتر است من شجاعت به خرج دهم و با استمرار و تکرار بدون ترس به جلو پیش روم و به هدفم فکر کنم. 🤗🤗🤗🤗🤗🤗🤗🤗🤗🤗
فرض سوم:
فرض کنیم من از لاغری بترسم ، چون من احساس ترس دارم ، من احساس ناتوانی دارم و همه ما موافقیم که با داشتن احساس ناتوانی، ما نمیتوانیم کاری را انجام دهیم ، پس نیمه کاره ان کار را رها میکنیم یا شروعش نمیکنیم. من اگر از لاغری بترسم ، در خودم نسبت به لاغری احساس ناتوانایی میکنم. خوب کاملاً مشخص است که من لاغری را دوست ندارم پس معلوم است که لاغر نمیشوم چون میترسم پس با احساس نا توانی و عجز ، مانع لاغری خودم میشوم.
پس بهتر است من شجاعت به خرج دهم و با استمرار و تکرار بدون ترس به جلو پیش روم و به هدفم فکر کنم. 🤗🤗🤗🤗🤗🤗🤗🤗🤗🤗
سلام و درود , استاد عزيز & دوستان لاغرى با ذهن😊
روز هفتاد و هفت تكرار ,
❄️فايل ترس از لاغر شدن مانع لاغرى مى شود .
❄️سالها قبل , مهمانى داشتيم كه دكتر طب سوزنى بود , ازشون پرسيدم كه من چكار كنم كه تيروئيدم خوب بشه⁉️گفتن كه , هر چى , توو فكرت ( سرت ) دارى , بريز دور , اما مسئله به همين سادگى هم نيود كه مى گفت , اصن نمى دونستم چگونه و چطور⁉️اما الان در اين مسير مى فهمم كه اون آقاى دكتر چى مى گفتن . من سالها ترسها و نگرانى هامو بروز نمى دادم , شايد در درونم نگه مى داشتم , احساسات منفى م رو بروز نمى دادم كه مثلا ,
من نگرانم ‼️من مى ترسم ‼️من خسته ام ‼️من الان حوصله ندارم‼️و … و … و … خيلى حرفاى نگفته‼️فقط بخاطرِ ترس داشتم , خب همينا هم , روى جسم و روح و روانم 💯تاثير منفى مى زاشت . من فكر مى كنم , انباشتگى زيادى از ترسها و نگرانى ها داشتم و خوشحال و سپاسگزارم كه در مسير درست زندگى م قرار گرفته ام .
مسئله اينه كه بعضى از ما زود باور هستيم و ممكنه هر چيزى رو كه مى شنويم باور كنيم , دقيقا مثِ رسانه ها و اخبارا كه روى ذهن مردم تاثير مثبت و يا منفى مى زارن , و مخزن ذهن انباشته مى شه از ترسها و نگرانى ها و اوضاع فعلى جهان , و به همين سادگى هر چيزى رو مى بينيم و هر چيزى رو مى شنويم , و مى ترسيم و نگران مى شيم‼️ من دوست دارم لاغر و خوش اندام بشم بخصوص كه تا قبل از باردارى اولين فرزندم , لاغر اندام بودم , اما ممكنه از اينكه به سرعت و يهويى مثلا صبح بيدار شم و ببينم لاغر شدم , و با يه چهره و اندام متناسب روبرو مى شم , ممكنه جا بخورم كه چه اتفاقى افتاده‼️اما از روند لاغرى با ذهن آرامش خاطر دارم بخاطرِ اينكه همه چى , تغييرات ذهنى و لاغرى به صورتى هست كه ممكنه روزانه متوجه لاغرى خودم نشم اما بعد از مدتى متوجه اين تغييرات مى شم , حتى تغييرات ذهنى هم خيلى آرام آرام انجام مى شه , كلا سيستم بدن ما اينطوره , حتى ترميم زخم دست يا پا , خيلى آرام , در چند روز انجام مى شه . كاراى خدا هم همينطوره , مثلا كسى به طور شفاف نمى تونه تكامل نوزاد در رحم مادر رو ببينه , همه چى درونى ست .
ترس و نگرانى با هم هستن , ترس و نگرانى از شيطان است و آرامش از خداوند , و من باور دارم كه منشأ ترسها و نگرانى ها , بى اعتمادى به خداوند است . ترسها زاييده ى ذهن هستن ,
وقتى نگران مسئله اى هستيم ترسها خودبخود مى يان , منم خيلى در زندگيم ترس و نگرانى داشتم , چون به خدا 💯اعتماد نمى كردم , و ذهن منفى بافم رو نمى شناختم‼️اما وقتى تمرين مى كنم كه به خدا اعتماد كنم , ترسها و نگرانى ها هم , خود بخود كنار مى رن .
در روش لاغرى با ذهن , هيچ ترس و نگرانى وجود نداره , حتى اگه ترسى هم وجود داشته باشه , به مرور زمان با ديدن و گوش دادن به فايلها , فرمولهاى اشتباه ذهنى ترس , اصلاح مى شن . در اين مسير هيچ محدوديتى وجود نداره . اما انتخاب هميشه هست . من خودم انتخاب مى كنم كه بيسكوييت يا شيرينى نخورم اما شوكولات با كمترين درصد شكر مى خورم و احساس خوبى هم دارم , يا اگه يكى دو روز فراموش كنم و يا به هر دليلى ميثاق نامه رو اجرا نكنم , احساس بدى ندارم و روز بعد ادامه مى دم . آنچه كه اهميت داره اينه كه در مسير باشيم و الان باور دارم كه ماندن در مسير و هر روز ديدن و يا گوش دادن به فايلها 💯 در اصلاح باورهاى اشتباه ذهنى تاثير مى زاره , و وقتى كه تغييرات كوچك رو در خودم مى بينم , باورم به لاغرى با ذهن قوى تَر مى شه و ديگه حرفا و شنيده هاى افرادى كه مى گن , نون و برنج , پيتزا و فست فود چاق مى كنه , اينو بخور , اونو نخور , واكنشم به آرامى يه لبخنده , چون من مى دونم كه در ذهن من اين مسائل حل شده و ديگه نيازى به ترس و نگرانى نيست .
❄️چالش نه به تعارف ديگران , امروز همسرم چند تا شوكولات از جيب ش درآورد و گذاشت جلوى من كه هم , خودم بخورم و هم براى فرزندم بزارم , بدون لحظه اى فكر و اينكه بخورم يا نخورم , واقعا اون لحظه ميل نداشتم و شوكولاتا رو گذاشتم تووى ليوان پايه دار روى ميز , برام خيلى جالب بود , بخاطرِ اينكه قبلا هم همين اتفاق پيش اومده بود و من بلافاصله شكلاتارو مى خوردم , همين كه پيام سيرى رو متوجه مى شم , سپاسگزارم . يه روزى سوْال من اين بود كه چه جورى مى شه به اندازه غذا بخورم كه سير هم بشم🤔اما در اين مسير باورهاى درست من دوباره دارن جوون مى گيرن و سبز مى شن , بازم سپاسگزارم .
با تشكر فراوان , شاد و سلامت باشيد🥰🎄🎄
باسلام
من به خوبی توی دوره تونستم روی باورهای غلطم کار کنم و چند کیلو وزن کم کردم اما هنوز هم کمی فکر کلمه لاغر شدن من رو می ترسونه اما این باور غلطه لاغر شدن = متناسب شدن افراد چاق باید لاغر بشن تا به یک فرد متناسب تبدیل بشن حتی دوست دارم به جای کلمه لاغر شدن از کلمه متناسب شدن و زیبا شدن استفاده کنم لاغری یعنی متناسب بودن طعم شیرین خوش اندامی طعم شیرین زیبابودن و طعم شیرین اعتماد بنفس و طعم شیرین موفقیت.
انگار کلمه لاغر شدن من رو یاد افرادی می ندازه که لاغری شون رو دوست نداشتم و حالا دارم با نشون کردن افرادی که اندام مورد علاقه من رو دارن این باور رو کمرنگ و کمرنگ تر می کنم.
به نام خدا سلام
روشهای زیادی رو امتحان کردم برای لاغر شدن روشهایی پر از سختی ورنج وعذاب ومحدودیت ،محرومیت ودرنهایت نتیجه نگرفتن وخسته شدن ولی لاغری باذهن روشی با آزادی وعشق ولذت وآرامش روشی که نه تنها درلاغر شدن بلکه درهمه جنبه های زندگی به من کمک کرد روشی که من به راحتی وبا احساس خیلی عالی وناب تونستم به خواسته هام برسم تونستم روابط خوب باهمسر وفرزندم تجربه کنم تونستم آزادانه غذا بخورم وعذاب وجدان نداشته باشم دیگه ترسی از چاقی نداشته باشم وفقط عاشق لاغری باشم لاغری باذهن به من یاد داد که که محدود به زمان ومکان نباشم وهمیشه امید رسیدن به هر خواسته ای رو داشته باشم تونستم خداوند درونم رو بهتر بشناسم وبیشتر بهش ایمان بیارم وایمان بیارم که خدا برای بنده هاش فقط خوبی وآسایش میخواد واگر سختی وکمبودی هست خواسته ی خودمون بوده ومیتونیم با افکار مثبت وتغییر رفتارها وایمان به خالق هستی به تمام خواسته هامون برسیم که یکی از اونها لاغر شدنه .من ایمان دارم که خداوند منو دردسته شگفتی سازان این دوره قرار میده وبه خاطر جای گرفتن عکس شگفتی سازم دراین قاب زیبا از خدای مهربونم سپاسگذاری میکنم
خدایا شکرت ❤❤❤
ب نام خداوند بخشنده و مهربان 💗💗 سلام بر استاد گرامی 💗💗💗💗💗💗ترس از لاغرشدن.
در دوره لاغری با ذهن ن محدویت غذایی وجود داره.ن چیز دیگه ای،
من برای چی باید از موادغذایی ترس داشته باشم.وقتی ک خداوند این همه نعمت و فراوانی رو آفریده ک نباید با احساس بد بهش نگاه کرد،
من زمانی ک از هر نوع مواد غذایی ب اندازه نیازم بخورم اصلا چاق نمیشم .
من برای لاغر شدن باید سطح فکرم ک همون خاستم میشه را با باورم ک انتظارم میشه یکی کنم تا بتونم ب خوبی نتیجه عالی بگیرم .
.من وقتی ایمان قوی باشه.باورم قوی باشه دیگه هرگز جایی برای ترس در ذهن من وجود نداره،
من زمانی ک دارم فرمول های صحیح لاغری را ذهنم میدم فرمول های اشتباه چاقی بی رنگ میشه و دیگه نمیتونه مانع لاغر شدن من بشه،
مثل این می مونه ک من هر روز ب گل هام آب بدم آب زیاد باعث خراب شدن گل هام میشه ولی زمانی ک با برنامه و هر گل رو بسته ب نیازش آب بدم بهتر رشد میکنه و سرحال و شاداب میشه.
من دوست دارم بهترین طعم ها را در تناسب اندام تجربه کنم و طعم لذیذ خرید کردن لباس با سایز ۳۸ رو تجربه کنم ،من دوست دارم در سایز دل خواهم بدون هیچ استرسی در مهمانی ها لباس مورد علاقم رو بپوشم وبا اعتماد ب نفس وارد بشم.
بدون ترس و استرس غذا بخورم.
بدون نگرانی ب باشگاه دارم برای لذت بردن.
چقدر طعم متناسب بودن لذت بخشه.
من قبل از شروع دوره ترس هایی داشتم …
چون وقتی میخواستم دوره رو تهیه کنم تازه رژیمم رو رها کرده بودم بعد از کلی دردسر و عوارص و زجر کشیدن….
و خب توی تلگرام میخوندم که دوستان مینوشتن من میلم کم شده اشتهام کم شده ، مثلا رفتم مهمونی شیرینی نخوردم و پیش خودم فکر میکردم که نکنه باز هم دوره محدودیت داشته باشه که بعد از تهیه متوجه شدم که ن اینطور نیست هیچ محدودیت غذایی وجود نداره و فقط ذهن آموزش میبینه و باعث تغییر رفتار در ما میشه اونم با میل خودمون هیچ سختی در کار نیست ،
یا حتی بعد از شروع دوره بازهم ترس هایی داشتم مثل اینکه لپام اب شه زشت میشم !
اما برخلاف تصوراتم لپام اب شد وزیباتر هم شدم صورتم باز شد چشمام باز تر شد و یه جورایی قیافه اصلیم اصلا رو اومد و امکان نداره این دوره کسی رو زشت کنه !بلکه فکر میکنم یکی دیگه از تاثیراتش زیباتر شدن هم هست !
یادم میاد از بچگیم تپل بودم و مادر همیشه وقتی بچه های لاغر میدید بهم میگفت ببین چه زشتن!مثل مارمولکن !تو خوبی لاغر چندشه !
و زمانی که توی دوره به این تمرین باورهای نگهبان رسیدیم وقتی دنبال ترس هام میگشتم یادم افتاد که باور قدیمی دارم که لاغر بشم مارمولک و چندش میشم ، و خب برطرفش کردم با سرچ کردن تو اینترنت که اگه لاغری بد بود تمام مدل های معروف دنیا لاغر نبودند !
و اینطوری قانع کردم خودم رو که هیچ زیبایی در چاقی نیست !
و از مادرم هم پرسیدم که چرا همچین حرفی بهم میزدی و اون گفت من میخواستم تو حسرت نخوری که لاغر نیستی !
و بیشتر به این پی بردم که نه واقعا لاغری خوبه و باور دیگه اینکه فکر میکردم اگه تپل باشم بدن قوی تری هم خواهم داشت ، چون از بچگی دیر به دیر مریض میشدم اما برادرم که لاغر بود زود مریض میشد و همه میگفتن من چون تپلم و قوی ام مریض نمیشم
که با یک سرچ ساده بهم ثابت شد که اتفاقا افراد چاق بیشتر در معرض بیماری ها هستند
و چند تا باور دیگه که همه رو نوشتم و قانع کروم خودم رو و تصمیم دارم برم و یکبار دیگه،بخونم، نوشته هامو تا بهتر ثبت شه
بهترین روش موجود در دنیاس لاغری با ذهن اصلی ترین و کاربردی نرین هست.
چون رفتار اشتباه درست میشه ن فقط لاغری تمام زندگی.
روش صحیح لاغر شدن از طریق ذهنه.
من بخاطر کارهای قبلی ک کردم و لاغر نشدم کمی ترس داشتم و لاغر شدن برام سخت بود چون برام کمی غیر قابل باور بود لاغر شدن ولی الان این باور تموم شد و رفت پی کارش من منتظر لاغری ام با اغوش باز من تو مسیر هستم و تا حدودی هم بهش رسیدم خیلی راحت نیاز ب هیچ اراده و انگیزه ای نیست.
نباید سخت گرفت کمی زمان میبره ولی بستگی ب خودت داره امه خوب کار کنی رو ذهن سريع تررررررر میرسی.
من ترسی از لاغری برام نمونده از قبل میترسیدم لاغر بشم چون اصلا باور نذاشتم بتونم. ولی غیر ممکن وجود نداره چون لاغری اونقدر م مهم نیست مهم الان پذیرش خودته از همین چیزی ک هستی لذت ببری.
سلام و درود به همه عزیزان وقت همگی بخیر و شادی
ترسهای من قبل از ورود به دوره ۱_اگه لاغر بشم ، صورتم زشت و افتاده میشه ، چون قبلا وقتی ۲ کیلو کم میکردم صورتم خیلی زرد و افتاده میشد انگار همون ۲ کیلو فقط از صورتم کم میشد ۲_ وزن کم شده بیشتر از قبل برمیگشت و دوباره چاقتر میشم ۳_من عاشق برنج وشیرینی بودم از فکر اینکه موقع رژیم اینا حذف میشدن حالم بد میشد از رژیم گرفتن بدم میومد حتی نسبت به اسم رژیم آلرژی داشتم حتی نمیخاستم اسمشو بشنونم چون زمانهای زیادی تو رژیم و محدودیت بودم ، به لطف خدای مهربان از وقتیکه وارد دوره لاغری با ذهن شدم با هیچ محدودیت غذایی روبرو نشدم معنی آزادی را درک کردم ، اینجا خبری از رژیم نبود ، حذف برنج و شیرینی و بستنی و تنقلات وجود نداشت ، با آزادی کامل هر چیزی را که دوست داشتم به اندازه نیازم میخوردم بدون ترس از خوردن و نگرانی از چاق شدن ، بدون سختی و فشار جسمی ورزشهای سنگین من چن کیلو وزن کم کردم ، دردهای جسمی من تا ۷۰ درصد برطرف شده ، صورتم نه تنها لاغر و زشت نشده بلکه خیلی هم جوانتر و زیباتر شده ، از دیدن خودم تو آینه لذت میبرم و بابتش خدا را شکر میکنم به ساده ترین راه ممکن من لاغر و سلامت شدم خدااایا شکرت که همیشه منو هدایت و حمایت میکنی ، از استاد عزیزم هم بسیار سپاسگذارم که بهترین الگوی لاغری و سلامتی تو دنیا هستن
سلام به استاد گرامی ودوستان جان….
حالا فهمیدم منظور ترس از لاغری چیه.توفایل قبل متوجه نشدم.شاید باید این قایل رو قبل فایل قبلی گوش میدادم.بله درسته.اینا که گفتین همه درسته.ترس از لاغر شدن در همه کسایی که نتونستن لاغر بشن وجود داشته.اصلا الانکه فکر میکنم من از کلمه لاغری واهمه دارم نه بخاطر اینکه از اصل وجودیش بدم بیاد نه! بخاطر سالها رنج وسختی که بابت لاغر شدن کشیدمو نتیجه نداد و همه دوستان آشنایان الان تو ذهنشون اسم من میاد من و چاق و گرد و تپل تصور میکنن.به خودم قول میدم این تصوررو بشکنم و از بین ببرم.میخوام از این به بعد اسم لاغری رو هم نبرم که یکی از ترمزها وموانع من در راه متناسب شدنه. بله میخوام از اینبه بعد مثل شما بگم متناسب…دوره متناسب شدن با ذهن…چه حس خوبی داد بهم. من مثل خیلی از دوستان اصلا ترس چروک صورت و ریزش مو و خراب شدن صورت نداشتم.الحمدالله تو دوره های قبلی که همش رژیم بودم و چندین کیلو سایز و وزنم کم کردن خیلی صورتم بچگونه تر و سن پایین شد.عاشق یه عکس رو کارت شناسایی محل کارمم که ماله ۱۵ سال پیش بعد رژیم و متناسب شدنمه.موهامم نریخت پوستم شل نشد .من هرچی از وزن پایین بعد رژیمام یادم میاد قشنگی و خوشتیپی و آرامش وسبکیه. حق انتخاب لباس های زیبای تن مانکن.یادمه یه سری که در توج زیباییم بودم رفتم از سایز مانکنی همون رنگ روخواستم ازتن مانکن در آورد دادش بهم.چه لذتی بالاتر از این برای من زجر کشیده ….همه فهمیدم ترس من از اسم لاغریه که من رو یاد رژیم های سخت میندازه.خونه ما پر بود از انواع میوه و سبزی و نون لواش و حیاط ما در شده بودمیدان دو….عصرا هنرفری بهگوش میدوییدم و راه میرفتم.سرگیجه میگرفتم.خیلی وقتا نتیجه ش خوب بود ولی راه خیلی سخت و ناهموار بود.حتی زرده تخم مرغ آبپز رو نمیخوردم.یادم نمیاد تا قبل دورهکی عسل یا مربا یا کره خورده باشم. اصلا کره مزه شو فراموش کرده بودم.صبحانه من فقط پنیر گردو بود.سفیده تخم مرغ. شیر کم چرب. اگه محل کار آش یا کره مربا وعسل بود من اون روز گشنه بودم. کیف و کمد من انبار میوه بود. شب کاری شام من تقسیم پرسنل میشد و من فقط میوه میخوردم..وای چقد محرومیت.چقد سختی. تردمیل که نگو.چند ساله خریدم.آینه دق من بود.خسته از سر کار میومدمحوصله دوش و ناهار نداری باید بعدش چهل دقیقه میدوییدم.اگه هم نمیرفتم مورد سرزنش اطرافیان که استفاده نمیکنی بفروشش جا اشغال کرده….ولی الان فرق کرده.من به لطف خدا به مسیر متناسب شدن با قدرت ذهنم هدایت شدم و دارم با قدرت تو این مسیر میرم.روش بینظیر استاد روشن که آسونترین روشه.من گواهی میدم متناسب شدن با ذهن آسانترین کار دنیاست.بشرطی که حرفای استاد رو بشنوی روی چشم بذاری و عمل کنی و استمرار داشته باشی و توکل کنی. رها کنی بعد مدتی میبینی خودبخود داری لاغر میشی. این مصداق کامل معنیه باوره.باور این راه. باید بره تو گوشت و پوست و استخونت که دنیا بگن این راه غلطه نمیشه وقتتو تلف میکنی پوزخندی بزنی و بگی حالا میبینین….
من تواین حالتم….
خدای بزرگ رو سپاسگزارم
استاد زیبایی ها ممنون…بگین که منو باور دارین.
با سلام به دوستان عزیز و استاد گرامی
قبلا از دوره باورهایی داشتم که باعث میشد برای یه مدت لاغر بشم باز به سبک قبل برگرده بخاطر این نتیجه اش پایدار نبود و برای مدتی کم خوب بود بخاطر باورهای بود که داشتیم
قبلا دوست داشتم لاغر بشم ولی همیشه مادر همسرم میگفت هر کی هر چی هست هس دیگه رزیم و ورزش اینا فایده نداره تو استخون بندیت اینجوره ادم های هم که متناسبن خودشون از بچگی همین جور بودن و استخون بندیشون ریزه هس
منم باور کرده بودم که دیگه ما ارثیمون چاقیه ژنتیکی چاقیم یا هر باور دیگه ای خیلی باورها بودن که از اطرافیانم می شنیدم یا باورم این بود که شکم بعد از زایمان کوچیک نمیشه اما الان شکمم اولین جاییه که داره تغییر میکنه 🙏🏻
اما از وقتی وارد دوره شدم تمام این باورها کمرنگ شدن
و فرمول های صحیح رو جایگزین این باورها کردم
و اینقدر به استاد اعتماد دارم و باورش دارم و هر حرفی بزنن من ۱۰۰%مي پذیرم چون خودشون موفق شدند در این دوره و همین که یک نفر موفق شدن مهر تاییدی هس برای همه
پس ما هم میتونیم به نتیجه ی دلخواهمون برسیم 🙏🏻🙏🏻🙏🏻
باید افکار و باورهای ما با هم همسو باشن در جهت رسیدن به خواسته ی ما که ما موفق بشیم مثال: در سطح فکر چیزی رو دوست داریمم ولی در باورهامون ترس داریم در رسیدن به شرایط جدید پس یا به اون چیز نمیرسیم یا اگه برسیم خیلی هم مشکل دارییم
همه ی ما در سطح فکر دوست دارییم لاغر بشیم ولی در باورهای خودمون میترسیم از لاغر شدن که نکنه خیلی سخت باشه یا محدودیت داشته باشه و یا … پس با این تزسها نمیتونییم لاغر بشیم
مثلا من لاغری رو داست داشتم ولی با یه عالمه ترس
من صورتم زشت میشه پوستم خراب میشه پس من نمیخوام لاغر بشم
من باید کلی چیز نخورم که زجرم میده پس نمیخوام لاغر بشم
من باید چیپس و پفک و کرانچی نخورم پس من نمیخوام لاغر بشم
من باید غذام با همه فرق داشته باشه و چیزهای بد مزه و آبپز بخورم پس من نمیخوام لاغر بشم
من باید فعالیت های شدید داشته باشم که خیلی دوست ندارم پس نمیخوام لاغر بشم
من با لاغری انگار چهرم بی حال میشه پس من لاغری رو نمیخوام
من بالاغری باید شام خاص و سبک بخورم پس نمیخوام لاغر بشم
من باید شب به هیچ رستوران و یا فست فودی نرم و پیتزا و ساندویچ نخورم پس من نمیخوام لاغر بشم
من لباسهام به تنم زشت میشن و نمیاد پس نمیخواهم لاغر بشم
من دماغم بزرگتر نشون داده میشه پس من نمیخوام لاغر بشم
من باید هیچ کیک و شیرینی و بسکوویتی نخورم پس من نمیخوام لاغر بشم
من موهام شروع به ریختن میکنه پس نمیخوام لاغر بشم
من انگار مریض هستم پس نمیخوام لاغر بشم
پس همه اینا ترمزهای من برای لاغری بودن ولی حالا دیگه این فکرها رو ندارم وهمه رو رد میکنم
من محتویات ذهن رو تا جایی که تونستم ریختم بیرون و ترسهام رو شناسایی کردم و حالا میخواهم فرمولهای جایگزین اینها رو تقویت کنم تا دیگه این ترسها رو نداشته باشم و من میخواهم یه تناسب با آزادی کامل داشته باشم که اختیار دست خودم باشه چی بخورم به چه مقدار در چه زمانی بخورم اینجوری احساس قدرت و آزادی و شادی میکنم
من میخواهم تزسهام رو کنار بزارم و محدودیت هم نداشته باشم در لاغری با ذهن و با اختیار واراده جلوبرم و هر جا اجبار و بایدی در کار بود بدونم راهم رو اشتباه رفتم .
خیلی عالی بود ممنونم از این فایل
من تنها ترسي كه قبل دوره داشتم سختي رژيم بود و بي معني بودن اين مسيرهايي كه در دنيا رواج دارد. اصلاً خجالت ميكشيدم بگم رژيمم از بش كه به نظرم بي معني ميومد كه چقدر ميتونه بي معني باشه كه تو همش رژيم باشي و اين اصلاً به نظرم عادي نميومد. روز اولي كه فايلهاي يوتيوب را گوش دادم انگار دنياي درونم متحول شد و مطمئن شدم كه دقيقاً اين راه درست هست. سپاس فراوان
سلام خدمت استاد عزیز ودوستان گرامی
وقتی دارم فکرش را میکنم میبینم دقیقا منم چنین ترسی از لاغر شدن داشتم اینم این بود که صورتم لاغر بشه چی؟؟؟اینکه همه میگفتند فائزه لاغر نشی خراب میشی!!!
وهر وقت که میخواستم شروع کنم این ترسها مانع من میشد.واقعیت اینه که الان متوجه شدم که تو خیلی از اهدافم با وجودی که خیلی دوست داشتم به هدفم برسم ولی ترسهایی از موفقعیت داشتم که الان متوجه شدم اونا ترمزهای من بوده.
من در روز ۷۷تکرار دوره هستم.واقعا اینقدر این مسیر لذت بخشه .اینقدر به آسونی ومثل آب خوردن دارم متناسب میشم.
ترسهام اینقدر کمرنگ شده که دیگه برام مانعی به حساب نمیاد ومنم که با اراده به سمت هدفم دارم حرکت میکنم وهمین الانم عاشق خودم وجسمم هستم
خوردم خیلی داره شباهت پیدا میکنه با متناسب ها
اصلا در برخورد با مواد غذایی آروم شدم حرص نمیزنم
ترس ندارم.فقط با روشهایی که یاد گرفتم به نجوای درونم گوش میدم واونه که منو راهنمایی وهدایت میکنه.
استاد عزیز می خواستم بگم واقعا متشکرم از اینکه وسیله ای شدید از جانب خداوند که منو کمک کنید تا به بزرگترین خواسته وهدفم برسم….🌹🌹🌹🌹🌹
قبل از اینکه تو دوره شرکت کنم بارها و بارها از طریق رژیم و ورزش های سنگین و قرص لاغری و پودر لاغری برای متناسب شدن تلاش کردم هردفعه چند سایز کم میکردم با زجر و بدبختی و گرسنگی کشیدن ولی خیلی راحت در طی چند هفته برمی گشت حالم از آب کرفس و قهوه ی تلخ وسرکه ی سیب بهم میخورد.مدام در حال آشپزی یا شستن لباس های باشگاه بودم .در عین حال از بچگی شنیده بودم که آدم های لاغر بی جون هستند و مامانم همیشه میگفت گوشت میگه نجات زشته خوشکلش کنم و شاید روزی هزار بار میگفت ولی وقتی با این دوره آشنا شدم دیدم خیلی از انسان های متناسب هم خوشکلتر و هم با انرژی تر از چاق ها هستند و برام ثابت شده که در چاقی هیچ چیزی زیبایی نیست.
و الان دیگه شک ندارم که زندگی من به خاطر باورهای و فرمول های ذهن ناخودآگاه منه که بر اثر آموزش های خانواده جامعه و دوستان شکل گرفته.ومن الان خودم آگاهانه میخوام فرمول های صحیح رو جایگزین کنم تا به تناسب ذهنی و اندام برسم.
سلام و عرض ادب
منم مثل خیلی از دیگر دوستان قبل از دوره ترسهایی داشتم و ترسهای من یکی این بود که اگه بخوام لاغربشم باید سختی زیادی بکشم ،رژیم و کم خوریهای سخت داشته باشم و ورزشهای سنگین انجام بدهم در صورتیکه انجام هر کدوم از اینها برای من سخت بود و از انجام اونها میترسیدم ،حوصله سختی کشیدن نداشتم ،همت ورزش کردن و اون هم ورزش سنگین رو نداشتم و از رژیم و اینکه همیشه در حالت گرسنگی باشم ،شکم خودم رو با سالاد و سبزی پر کنم وقتی بقیه یه چیز خوشمزه میخورن من مثل خرگوشها بخوام هویج و کرفس بخورم ،و ….. اینها همه مانعهایی بود برای من برای لاغری و قبل از دوره هم به خاطر همین ترسها و دوست نداشتنها به رژیم ها و یا ورزشهام خیلی پایبند نبودم تا اینکه به لطف خدا به سمت این سایت هدایت شدم و تا دیدم سختیهایی رو که فکر میکنم نداره بدون درنگ ثبت نامکردم و خوب خیلی هم راضی هستم اما در طول دوره فهمیدم من از لاغر شدن میترسم ،به خاطر اینکه خیلیها رو دیده بودم که لاغر هستند و یا لاغر شدند و زشت شده اند و یا اینکه همیشه شنیدم لاغری زیاد بده و ادم بیریخت میشه و یه همچین چیزهایی و به خاطر همین پی بردم ذهنم به کلمه لاغری داره حساسیت نشون میده برای همین توی تمرینهام سعی کردم از این کلمه استفاده نکنم و از کلمه متناسب شدن استفاده کنم چون ذهنم حساسیتی به این کلمه نداره و حسم نسبت به تناسب اینه که یه کاهش وزن نرمال هست و نه لاغری به قول معروف استخوانی و همینطور دارم سعی میکنم وقتی ادمهای متناسب رو میبینم به خودم میگم نگاه کن این لاغره ولی اصلا زشت نیست و خیلی هیکل زیبایی داره .تا اینطوری بتونم این باور ذهنم رو اصلاح کنم .
موفق باشید😊
با سلام من این فایل رو گوش دادم ولی خواستم چند روز فکر کنم ببینم چه باوری دارم .من چند وقت پیش مادرم گفت لاغر شدی و دماغت بزرگ شده و من مدام موقع عکس گرفتن دماغم رو بزرگتر میدیدم.ولی چند وقت دیگه توجهم رو از روش برداشتم و گفتم اتفاقا خیلی صورتم زیباو کشیده شده و من این فرم رو دوست دارم.یه باور دیگه که من از اول دوره بهش فکر میکردم این بود که نکنه من حالا رژیم بگیرم و بعضی وقتهاکه از غذا خوردن میترسیدم میگفتم این دوره هم میگه کم بخور و بعضی عادتها رو بزار کنار ولی الان که دیگه از غذا خوردن نمیترسم دیگه این باور رو ندارم و هرچی بخام میخورم.یه باور دیگه اینکه من تمرین نوار زمان و تمرین عکس چسبوندن وتصاویر رو روگوشی گزاشتن رو خیلی به دلایلی نتونستم درست انجام بدم و همین باعث شده فکر کنم چون من تمریناتم رو خوب انجام نمیدم دارم خیلی کمتر از بقیه جواب میگیرم.استاد یه باور دیگه دارن میترسم لاغر نشم با اینکه چند بار فایل اونیو که گفتید ما یه روزی تو وزن ۶۰ بودیم رو گوش دادم و چند بارم گوش دادم.الان از رفتار خودم خیلی راضی هستم اما فکر میکنم استپ کردم میشه منو راهنمایی کنید؟
سلام دوست عزیز
از اینکه همراه ما هستید خوشحالم
https://tanasobefekri.com/stop_laghari/
روز هفتاد و هفتم تکرار :
سلام. به نظر من اگر ما اون باوری که داریم و خیلی بهش اعتقاد داریم که به هرچیز بدی فکر کنی، سرت میاد. رو در مسائل خوب و مثبت داشته باشیم اونها هم به راحتی در زندگی ما وارد میشوند.
چرا ما قبلا چاقی را آسان و لاغری را سخت میدانستیم؟ چون ما از تجربیات و حرف های دیگران باورهایی محکم برای خود ساخته بودیم. هیچ وقت از یک شخص متناسب نپرسیده بودیم که لاغری چگونه است؟ چطور تو هر سال و همیشه متناسب هستی؟
معیار ما انسان های چاقی بودند که در تلاش برای لاغری بودند و اصلا آن را تجربه نکرده بودند و میگفتند لاغری سخت است چون خودشان چاق بودند و شرایط آن زمان را میدیدند و نظر میدادند.
مثل اینکه من بگویم چون الان من در تهران زندگی میکنم پس زندگی در شمال سخت است. من اصلا در شمال زندگی نکرده ام و شرایط و مزایا و معایب آن نسبت به تهران را نمیدانم اما چون این را تجربه میکنم فکر می کنم امکان اینکه در جایی دیگر بهتر از این که هست بشود زندگی کرد، وجود ندارد.
لاغری مزایایی دارد که اگر به آن توجه کنیم با هر سختی هم باشد میخواهیم به آن برسیم مثل سالهایی که رژیم میگرفتم یا ورزش میکردم خب خیلی سخت بود که همه ی دوستان سختی رژیم را میدانند اما چرا ادامه میدادم؟ چون میگفتم لاغری انقدر مزایا داره که به خاطرش مدتی هم سختی بکشم. اما چرا نتیجه نمیداد؟ چون روش هایم و مسیرهایم اشتباه بود وگرنه تلاش و استمرار من عالی بود اگر هم بعد از مدتی طولانی رها میکردم چون دیگر نتیجه ای نمیدیدم و توان بیشتر سختی کشیدن نداشتم. اما به لطف خدا با لاغری با ذهن آشنا شدم. روشی که فقط مبتنی بر فایل گوش دادن و عمل به تمرین ها هستش. و میتونم بگم از این راحتتر دیگه نمیشه لاغر شد. فقط اینکه احساس خوب داشته باشی و دنبال این باشی که امروز چه باور و رفتاری را باید اصلاح کنم؟
روزگاری برای من غیر ممکن بود که مثلا کمتر از سه بشقاب ماکارونی بخورم ولی الان از فکر کردن بهش هم حالم بد میشود و رفتار و واکنش های من خیلی تغییر کرده در مورد غذا خوردن که عالی عمل میکنم به لطف خدا.
اما یک باوری که دارم بی تحرکی باعث چاقی میشود هستش و مادرم مدام به من یادآوری میکند یه مدت خیلی عالی لاغر شدی ولی الان استپ کردی چون وقتشه ورزش کنی و من میبینم که دوستانی که نتیجه گرفتن فقط گفتن از دوره استفاده کردند. اما این تکرار های مادرم باعث شده برای خودم هم سوال باشد که نکنه باید ورزش کنم که آموزش ها دوباره باعث لاغری در من بشوند؟ 🤔
تو این برنامه هیچ اجباری نیست همه چی اختیاریه بی نظیره هیچ محدودیتی نیست دقیقا همینه که من می خواستم بدونم همچین چیزی هم هست و می شه همه چی آدم می خوره ! من توی هیچ برنامه رژیمی نتونستم راحت وزن کم کنم همش باید خودم و عذاب می دادم!
خدا رو شکر که الان هر جا بخوام می رم همه چی می خورم ولی این نکته مهمه که به انضباط فکری رسیدم خیلی بهتر شدم من از لاغری ترسی ندارم دوست دارم اتفاقا همه جای بدنم به طور یکنواخت لاغر بشه حتی صورتم الان خیلی کوچیک تر شده دوست دارم و همچنان منتظرم به امید روزی که کاملا متناسب شده باشم انشالله هر روز کارام و می کنم هر روز احساسمو خوب می کنم همین دیگه بقیه آش خود به خود می شه ,
مثلا من حلوا خیلی دوست دارم یعنی نمی تونم ازش بگذرم ولی این حلوا هنوز از یکشنبه تا الان که چهارشنبه هست مونده دیشب یه ذره خوردم ولی شیرینیش دلم و زد واقعا یعنی اینطوریه
سلام روز ۷۷تکرار
با سلام و وقت بخیر به همه
منم ترس های زیادی داشتم اوایل دوره ولی به مرور زمان و گوش دادن به فایلها اون ترس ها هم کمرنگتر شدن
من میترسیدم لاغر بشم ومجبور بشم همیشه در حال ورزش باشم ،بدلیل باور ،کم تحرکی =چاقی، ورزش زیاد=لاغر شدن
میترسیدم بخاطر لاغر شدن دیگه نتونم تنقلات مورد علاقمو بخورم،غذای مورد علاقمو بخورم،میترسیدم شیرینی حذف بشه ،میترسیدم آزادی مکانی ،زمانیم از دست بدم ومجبور باشم غذای جدا از دیگران داشته باشم
میترسیدم گوشت بدنم شلتر از این بشه وبازوهام ران وپوستم اویزونتر بشن ،بدلیل چاق و لاغر شدن ها مکرر بدنم شل شده بود واین باورو داشتم که با لاغر شدن بدتر میشه
میترسیدم صورتم زشت وزرد وبی حال وشکل مریضا یا معتادا بشم
میترسیدم اگر لاغر بشم مجدد چاقتر بشم
میترسیدم اصلا نتونم تو این متد هم جواب بگیرم وسرخورده تر بشم ،میترسیدم لاغر بشم کم جون بشم،مریض بشم،از بچکی شنیده بودم ادم باید یه پر گوشت داشته باشه برای روزهای مریضیش که آب بشه،میترسیدم لاغر بشم واز ریخت بیفتم،خواهرم که صورتش کوچیک بود ولاغر وهمیشه مریض ،بهش میگفتن،جوجه مریض ،گدا صورت،به من میگفتن صورتت بازاریه ،تپله ،بهتره ،مادرم همسرم همیشه میگفت تو عروس فلانی هستی اگر لاغر بشی مردم میگن حتما فقیر شدن ،چیزی واسه خوردن ندارن 🤔من میترسیدم لاغر بشم شام خوردن واسم ممنوع بشه،دیگه خسته شده بودم از بخور،نخورها،چیو نخورم،چیو با چی بخورم چربی سوزه ،کی بخورم، حاضر بودم چاق باشم ولی پر از محدودیت نباشم،دلم میخواست ومیخواد آزاد باشم مثل تمام آدم های نرمال ،که بدون ترس زندگی میکنن،هر وقت گشنه باشن غذا میخورن با لذت ،فکرشون سالمه ،منم میخوام یه متناسب با آرامش و نرمال باشم ،این حق منه ،این طبیعت منه ،میخوام مثل پیش فرض های طبیعتم بشم
با سلام
استاد در حال گوش دادن به فایل ترس از لاغری هستم .وقتی شما مثال زدید از دو نفر که می خواهند خارج بروند و…من برای خودم مجسم کردم دو نفر را که دنبال مروارید می گردند و یکی در سطح آب دنبال می گردد و فکر می کند مثل ماهیگیری است که نیازی به رفتن زیر آب است .اما کسی که می داند باید لباس غواصی بپوشد و به زیر آب برود و صدف ها را پیدا کند و به سطح آب بیاورد و آن ها را باز کند و از دل صدف ها مروارید را در آورد یعنی مروارید هدف یعنی این شخص از افکار که در سطح است فراتر رفته .ممکنه اون شخص دیگر هم غواصی بلد باشد .به موضوع خودمون هم که برگردیم خودم را مثال می زنم من خودم همیشه می ترسیدم پوستم افتاده شود و شاید صورتم خراب بشه اما تلاش هم می کردم و رژیم هم می گرفتم اما هیچ وقت جواب نگرفتم .و فایل قبلی شما که زندگی با طعم خدا بود در همین روز 77 که بعد از اون من دیدم وقتی خواسته ام را به خدا بگویم و اگر اطمینان داشته باشم و به همون بند میثاق نامه که میگه : من ایمان دارم به لطف خدای مهربان به هدف خود میرسم و این باعث میشه من دیگه نترسم و به خدا هم گفتم من دوست دارم لاغر شوم و پوست صورتم هم زیباتر شود و بعد ازاین عکس های شگفت انگیزان را هم که دیدم بودم یادم آمد که حتی جوانتر و زیباتر هم شده بودند ..به نظر من اعتماد به شما و حرف های شما یعنی اعتماد به استاد هم خیلی مهم است .و الان رسیدم به جایی از فایل که شما همین را توضیح می دهید که هیچ کار خاصی لازم نیست برای لاغری خبری هم از خراب شدن و شل شدن پوست نیست .خیلی خوشحالم و امیدوارم این صحبت ها همیشه یادم بماند و ترس برای همیشه از ذهن من کنار برود .دوباره تشکر می کنم که این فایل های زندگی طعم خدا را در این قسمت دوره آوردید
در لاغری باذهن هیچ محدودیتی وجود نداره هر موقع گرسنه شدی می تونی غذا بخوری وهر نوع غذایی رو که دوست داری می تونی بخوری اونم باخیال راحت وبدون ترس از چاقی واقعا دوره عالیه ودر تمام جنبه های زندگی تاثیر گذاره وجالب تر از همه اینه که با روحیه عالی وشاد لاغر می شی
سلام ، عجب فایل جالبی ، من هم مثل خیلی از چاقها ترس از عوارض لاغری داشتم مثل افتادگی پوست صورت و زشت شدن ، چون هر کیو دیده بودم لاغر کرده خیلی صورتش زشت شده بود برای همین من همیشه سعی میکردم نهایت ۴ یا ۵ کیلو کم کنم که البته بیشتر از ۳ کیلو نمی شد ، برای خودم همیشه سوال بود که چرا با اینهمه تلاش و هزینه مقدار کمی وزنم پایین میومد امشب فهمیدم بخاطر ترس از لاغری صورت و زشت شدنم بوده ، من قبل از شرکت در دوره وقتی البوم شگفتی ها را دیدم اولین چیزی که نظرم را جلب کرد این بود که همه این افراد با وجودیکه وزن زیادی کم کرده بودن اصلا صورتشون زشت و خراب نشده بود تازه از قبلشونم جوانتر شده بودن به خودم گفتم این همون چیزیه که من بهش احتیاج دارم و الان که سه هفته س که توی دوره لاغری با ذهن شرکت کردم و تمرینات خوب انجام میدم نه تنها هیچ چیزی از مواد غذایی من حذف یا تغییر نکرده و خیلی راحت هستم و دغدغه هیچ خوراکی یا ورزش یا خواب یا بیداری یا بهم خوردن ریتم زندگی را ندارم اینو به دوستان جدید میگم که هنوز شرکت نکردن و شاید دغدغه داشته باشن ، تازه امشب متوجه شدم که تو این ۳ هفته من اصلا کیک درست نکردم چون هفته ای ۲ یا۳ بار کیک میپختم واینکه متوجه شدم تمایلم به ماست خیلی کم شده دیگه دلم زیاد نمیخاد چون من به شدت روزانه ماست زیاد میخوردم همه می گفتن به ماست اعتیاد داری امشب که بعد از ۳ روز ی کم ماست خوردم احساس کردم حالم داره بد میشه و من هیچ میلی دیگه بهش نداشتم برام خیلی عجیب بود بدون اینکه متوجه بشم ویار خوردنم داره کم میشه در صورتیکه من فقط داشتم روی تمرینهای ذهنی کار میکردم نه روی مواد غذایی ، خوشحالم که اینجا هستم ببخشید طولانی شد ، هر لحظه ازتون ممنونم استاد
سلام و تشکر از این فایل زیبا من این فایل را قبلا گوش داده بودم و نظرمو نوشتم امروز باز هم برام مرور شد فقط خواستم بگم که این فایل واقعا عالیه من توی این دوره هرچی دلم خواست به اندازه نیازم می خورم ولذت می برم لاغری وکاهش وزنم عالی داره پیش میره چون دیگه ترسامو کنار گذاشتم و تموم فرمولای قبلیم را با کمک فایل های استادپاک کردم. سپاس از توضیحات کاملتون
من با اینکه علاقه واشتیاق بسیار زیادی به تناسب اندام دارم ودر این دوره باورهای من تغییرات زیادی داشته ولی یک باور قوی در ذهن من باقی مانده که تاثیر زیادی در کند شدن علایم موفقیت در من دارد من بارها از پزشکان شنیده ا م که پوکی استخوان در چاقها بسیار کمتر است ومن همیشه ان را به زبان می اوردم ومی گفتم که لا اقل چاقی این حسن رادارد باور مهم دیگری که من از دوران نوجوانی شنیده ام این است که سن که رسید به پنجاه درد میرسه به هر جا الان که من به این سن رسیده ام دردهای مختلفی راتجربه می کنم که فکر می کنم این باور منشا ان است این دو باور با قانون روند طبیعی ما بهتر شدن است تناقض دارد ومن درگیری ذهنی پیدا کرده ام ویک نکته مهم دیگر اینکه پایه لاغری ذهنی بر اساس قانون جذب است اما من چند روز پیش مستندی در تلویزیون دیدم که دانشمندان با انجام ازمایشی به خلاف ان رسیدند حالا خانم منفی باف مدام می گه این هم از این روش که خیلی ان را باور داری وبه درستی ان ایمان داری البته من واقعا به درستی این مسیر ایمان دارم ونشانه های تغییر در در خودم دیده ام فقط می خوام که استاد عزیز با باوهای محکم و صحبتهای قاطع خود منفی باف را سر جای خود بنشانند از راهنماییهای شما سپاسگزارم
قبل از دوره من همش از این رژیمها می ترسیدم اینو نخورم اونو نخورم ورزش کنم هر روز و…..
چون وقت نداشتم برای خودم جدا غذا درست کنم و بالاخره پس از مدتی حوصله ام سر می رفت نمی تونستم ادامه بدم همیشه
نمی تونستم هر روز ورزش کنم وقتی به تعطیلات می رسیدیم که همه خونه بودن و من نمی تونستم برنامههای خودم و اجرا کنم می نرسیدم از چاق تر شدن به ماه رمضان که می رسیدیم تمام برنامه های رژیمی به هم می خورد همش دنبال یه چیزی بودم که به طور طبیعی و طی زندگی روزانه متناسب بشم که خدا منو به این سمت هدایت کرد و خدا رو شکر می کنم با آزادی عمل به متناسب شدن می رسم و هیچ محدودیتی نداره!
بالیدی نداریم در این برنامه و لاغر شدن با ذهن با اختیار و آرامش هستش
روز هفتاد و هفت تکرار:
وقتی دوره رو شروع کردم منم کلی ترس داشتم.
میترسیدم نتونم لاغر شم، میترسیدم یکم لاغر بشم و بعد دوباره هر چی کم کردم برگرده، میترسیدم همهاین حرفا الکی و سرکاری باشه، میترسیدم دیگران بهم به چشم یه ادم خرافاتی نگاه کنن، بعد از شروع دوره و دیدن اثرات اولیه بازم میترسیدم، میترسیدم دیگه روند لاغریم متوقف بشه، میترسیدم اونهمه لباس که تازه خریده بودم گشاد بشن و نتونم استفاده کنم، خیلی چیزها منو میترسوند اما من باور کردم راه نجاتم همینه. چشمهامو رو ترسام بستم و همونطور که استاد اموزش داده بود سعی کردم گوشمو به نجواهای ذهنی که اثری جز آسیب نداشتن ببندم و فقط به موفقیت فکر کنم. نذاشتم ترسهام منو به اسارت بگیرن و به شکل مداوم راه تناسب فکری رو ادامه دادم. از نتایجم خیلی راضیم. وقتی خودمو در آینه میبینم از دو جهت خودمو دوست دارم یکی اینکه هر شکل و ظاهری که داشته باشم ارزشمندترین دارایی خودمم و دوماینکه خیلی وزن و سایز کم کردم و از تماشای خود جدیدم لذت میبرم. اگه گذاشته بودم ترسام منو مغلوب کنن الان چاقتر از قبل هنوز در حال دست و پا زدن در ناتوانی و غصهی بزرگ زندگیم بودم. هزاران بار شکر
سلام خدمت استاد عزیز ودوستان خوبم
من یکی دوسال پیش دوست داشتم که یه خونه که تراس بزرگ داشته باشه بخریم واتفاقا همچین خونه ای هم پیدا شد اما من در پس خواسته خودم ترس دور شدن از همسایه مون که خیلی خوب هست رو داشتم ومیگفتم حالا ایا همسایمون چطوری باشه ؟ وخوب نشد اون خونه رو بخریم
من اینکه بخوام خارج از کشور زندگی کنم رو دوست دارم اما ور پس اون دور شدن از خانواده ام برام خیلی مهمه واز اینکه ازشون دور باشم وبراشون ناراحتی درست کنم میترسم به خاطر همین با همسرم مخالفت میکنم بدای رفتن به خارج .
یه دفعه من دنبال کار بودم یه کار برام پیدا شد ولی اون یه کار جدید بود برام ومیترسیدم که از عهده اش بر نیام به خازر همین با همه شرایط خوبی که داشت من هی دست دست کردم وبالاخره هم کنسل شد .
من برای لاغر شدن قبل از دوره با اینکه دوست داشتم اما اون ته دلم همش به خوردن فکر میکردم که اگه بخوام لاغر بشم باید کم بخورم وخوب راستش برام خیلی سخت بود وحتی من توی رژیمهام هم خیلی پایبند نبودم .وهمینطور فکر میکردم باید ورزش کنم ومن حوصله ورزش رو هم نداشتم .اما وقتی با این دوره اشنا شدم ودیدم نه رژیم داره نه ورزش خوشحال شدم و وارد دوره شدم واینو بگم الان هم خیلی راضیم الان من همه چیز میخورم اما به اندازه نیازم .وحتی ورزش هم نمیکنم .من هر چیزی رو که دوست دارم میخورم ودرعین حال هم در حال متناسب شدن هستم .وبرای اونها که فکر میکنن پوستشون افتاده میشه یا زشت میشن واینها بگم اصلا همچین چیزی نیست وبا این تناسب ما حتی صورتمان جوانتر هم میشود . من الان با وزنی که کم کردم نه توی زندگیم تغییری دادم ،نه محدودیتی توی چیزهایی که دوست دارم بخورم دارم ،نه ورزش میکنم و نه احساس ضعف وبیماری دارم .نه احساس خستگی میکنم وهیچ کدوم اراینها نیست ومن اصلا به خاطر تغییراتی که توی افکارم دارم میدم زندگیم داره خیلی شیرین تر میشه .ارامشم خیلی خوب شده .اعصابم وکنترل اعصابم عالی شده .واندامم هم خیلی زیباتر شده
تازه دارم متوجه می شم که لاغری من در دوره به چه صورت است همیشه می گفتم یعنی رژیم داره چی می خوان بگن وقتی تمرینات روز اول را انجام دادم با خودم گفتم یعنی همین من با این کارا لاغر می شم واقعا ذهن ما پر از کارهای اشتباه است فقط با امید واشتیاق تلاش می کنم که در بهترین حالت روش لاغری وزن خود را پایین بیاورم در ضمن من این ترس ها رو دیگه ندارم چون زاویه دید من مدتی است که عوض شده خدا رو شکر می کنم این روش رو سر راهم قرار داد من غیر از این نمی بینم.الان چند روزه که علاوه بر کارهای جزوه مدام فایل های استاد رو گوش می دم دقیقا در ساعاتی که همیشه ورزش می کردم حداقل 2ساعت .اما الان می خوام زمانی ورزش کردن را دوباره شروع کنم که فقط برای لذت بردن باشد نه سوخت وساز بالا که همش با خاطرات شیرین همراه باشد.آرزوی توفیق برای شما دارم .
استاد عزیز وگرامی خسته نباشید استاد. من ترس از لاغر نشدن دارم این مسئله رو چه ب چه صورت از بین ببرم؟ سپاسگذارم از زحمات شما
سلام و روز به خیر عزیزان
خدمت اون دسته از دوستانی که فکر میکنند دوره تناسب فکری با محدودیت همراه هست و میترسن از اینکه دوباره روزگار تلخ رژیم رو از سر بگیرند عرض میکنم من از زمان شرکت در این دوره چیزهایی رو خوردم که سالیان طولانی آرزوی خوردن اونها رو داشتم
چندین سال بود که در هیچ تولدی کیک نمیخوردم حتی تولد خودم هیچ وقت دسر نمیخوردم آرزوی خوردن یک وعده برنج را داشتم و خیلی چیزهای دیگر و عملا همیشه هم چاق بودم ولی در این چند ماه اولین کسی هستم که برشی از کیک تولد را میخورم هر روز صبحانه ناهار و شام میخورم بستنی شیرینی و سایر چیزهایی که در رژیم های مختلف ممنوع هست من میخو م با روش دستوری در فایلها با انتخابی جدید خیلی لاغر شدم متناسب هستم و هر روز لاغرتر میشوم
با تشکر و موفقیت شما عزیزان
تبریک میگم به شما
با سلام خدمت استاد گرامی و بزرگوار وخدمت اعضای سایت
استاد گرامی بسیار سپاسگزارم انگار که این فایل را برای من تهیه کرده اید خیلی برای من مفیده بسیار سپاسگزارم عاقبت به خیر دنیا وآخرت شوید.
با سلام خدمت شما استاد بزرگوار وعزيز قبل از هرچيز خدا راشاكرم كه من اتفاقي وبا تجسس ودنبال نمودن برنامه هاي اموزشي مختلف درزمينه سلامتي ولاغري دركانال Utub با شما اشنا شدم وصحبت هاي متفاوت از اموزش هاي لاغري يعني لاغري با ذهن توجه من را صد چندان به فايلهاي اموزش رايگانتون جلب كرد .چون من خودم شخصا كتابهاي روانشناسي و ذهني زياد ميخوانم و عرايض جنابعالي منطبق با اموخته هاي من خصوصا تكرار هر روز (عشق الهي درون من واز طريق من به متعالي ترين كار خود سرگرم است)مرا بطرف شما واموخته هايتان جذب كرد .
اما بحث جالشي ترس از لاغري…به نظر وعقيده شخصي وتجربيات گذشته اي كه بارها در زمينه لاغري داشتم مثلا چند سال پيش حدودا :پانزده كيلو گرم كم كردم ومجدادر كمتر از دو سال بازگشتم به وزن قبلي اين ترس از باز گشت و درمعرض انگشت اتهام بي ارادگي زمينه ترس از لاغز شدن مانع از لاغريم وشروع جدي با رژيمهايي كه نهايتا خستگي ومقاومت را به دنبال داشته،شده است .اما با ثبت نامم ورسيدنم به اين باور ذهني براي لاغري در فايل هاي اموزشي رايگان وشروع امروز شنبه ٢٥ ابانماه كه تعهد نامه ام را امضا ميكنم وبا تغيير ديد گاه ذهني ام تصميم را به تعهد وتعهدم را به باور ذهني وباور ذهني ام را به جسمم منتقل ميكنم ديگر هيج ترسي مانع از لاغر شدن سلامت وخوش تيپي ام نييست.??????شاد وپيروز باشيد
سلام استاد
دوباره گل کاشتید واقعا
تمام مواردی که گفتید رو من تو خودم دیدم
هرزمان که شما عکس غذاتون رو میذارید میگم من اصلا نمیتونم نون نخورم با غذا مگه ادم بدون نون سیر میشه؟؟
همش ترس داشتم یه جایی از اموزشتون بگین دیگه از امروز فلان چیز رو از برنامه ی غذاییت حذف کن حتی این روزا یه وقتایی بیشتر میخورم که انگار دیگه قراره محروم باشم الان جبران کرده باشم
من از ورزش کردن ترس دارم
از غذای بی نون وبرنج ترس دارم
از خوردن غذاهایی که بدون چربی باشن ترس دارم
از اینکه همه ی غذاهام کبابی باشه و سرخ کردنی نباشه ترس دارم
از اینکه لباسهای الانم دیگه گشادم بشن و زشت باشن تو تنم میترسم
ازاینکه صورتم خراب بشه
ازاینکه پوستم افتاده بشه
ازاینکه رنگ پوستم تیره تر بشه
ازاینکه وعده های فذاییم تو روز محدود بشه
یاازاینکه ساعت مشخصی باید غذابخورم وتا ساعت مشخص بعدی نباید چیزی بخورم میترسم
میترسم که مجبور بشم پیاده روی
میترسم مجبور باشم همش سبزیجات بخورم
یاحتی مجبورباشم هشت تالیوان اب بخورم در روز
یامجبورباشم غذاهای مورد علاقمو نخورم
حتی ازکم خوردنم میترسم
میترسم که محدود بشم
میترسم ازاینکه حرص بزنم برا غذام که نکنه کم باشه و سیرنشم
میترسم دیگه مجبور باشم کیک وشیرینی کم بخورم
حتی یه وقتایی میترسم که وقتی لاغر شدم ازم پرسیدن تو که غذا خوردنت عوض نشده پس چرا لاغر شدی چی باید بهشون بگم اگه بگم با لاغری باذهن لاغر شدم مسخرم میکنن یا بازخوردشون چیه
اخه الانم هیچکس نمیدونه دارم لاغری با ذهنو کارمیکنم
حتی میترسم که لاغربشم اما بعد از یه دوره اگه کار نکردم وتمرین انجام ندادم دوباره چاق بشم دقیقا میترسم که نکنه باید تااخر عمرم هر روز تمرین انجام بدم تا لاغر بمونم
از امروز تمرکزمو میذارم تا ترسهاموپیداکنم
استاد هرباراین ترسااومد تو ذهنمون بهش بگیم نه لاغری با ذهن اینطور نیست و هیچ محدودیتی نداره کافیه؟؟
هی بگیم تا بشه باورمون یاباید کار خاصی انجام بدیم؟؟
من الان پول ثبت نامو ندارم اما همش به خدا گفتم به محض تمام شدم لاغری با ذهن رایگانم هزینشم برسونه
دقیقا در مورد همینم ترس دارم که نکنه همسرم قبول نکنه
نکنه پولش جورنشه
نکنه بگیرم و عمل نکنم ونصغه کاره ولش کنم
وای که چقدر ذهن ما ادما پر از ترس و اشفتگیه
خیلی ممنون استاد خوبم به هرحال خیلی عالی بود.
سلام استاد عزیز
من و سایر دوستان دیدگاهمون رو در مورد سوالی که دوست عزیزمان
نوشتن گفتیم
شما خودتون لطف میکنین پاسخ سوال دوست گرامیمون رو بدید تا ما هم بهتر این موضوع رو درک کنیم و آگاهیمون بیشتر بشه
ممنون از لطفتون
سلام دوست عزیز پاسخ سوال شما کاملا مشخص ترس از چاقی و ترس از لاغری هر دو باعث چاق تر شون ما میشود در ترس از چاقی یا چاق تر شدن توجه ما مرتب به چاقی هر لقمه ای که میخوریم و میترسیم که چاق بشیم هر فرد چاقی که میبینیم و میترسیم که مثل اون بشیم در واقع ما دو به سمت چاقی میبره ترس از لاغری هم درست ما رو به سمت چاقی میبره مثلا من از لاغر شدن میترسم چون از عکس العمل دیگران درباره خودم وقتی متناسب شدم حس خوبی ندارم یا از لاغر شدن میترسم چون با خودم میگم لباسهای گرانبهام ازم گشاد میشه در نتیجه ذهن برای ارام کردن خودش راه حل چاق باقی موندن پیشنهاد میده و جسم هم ناچار دستور ذهن بپذیره پس باید ترسها رو کنار گزاشت همیشه یاد جمله ای از امام علی علیه السلام میفتم از هر چه میترسی به سمت ان برو پس اگر از لاغر شدن میترسم به سمت ان میرم و لاغری را در اغوش میگیرم لاغری هیچ ترسی نداره جز شور و شادی و خوشبختی
سلام به استاد عزیز و دوستان خوبم
من میدونم که این روش درسته اینو از ته قلبم میگم اما نمیدونم چرا اینقدر مقاومت دارم راستش دوست دارم تغییر کنم توی زمینه مالی و در زمینه سلامت جسم و روح
واقعا اگه استاد به من قول بدن که با یادگیری این روش من میتونم تمام باورهامو عوض کنم یعنی چیزی که در این دوره یاد میگیرم اونقدر اساسی هست که من اگه همون فرمول ذهنی رو در هر زمینه ای که میخوام جایگزین کنم نتیجه میگیرم امشب ثبت نام میکنم.
ترس ازچاقتر شدن،ترس از کالری بالا غذا،ترس از ی شب راحت غذا خوردن،ترس از قضاوت مردم که چرا میخوری یا حتی چرا نمیخوری من یکیو سالها درگیر قرص و امپولو و دمنوش و طب سوزنی و طب سنتی،طب مدرن و عمل جراحی و کمربند لاغری،دستبند لاغری،مزوتراپی،هورمون درمانی،و خلاصه هزار جور داستان دیگه کرد که اگه بخوام راجع بهش بنویسم ی مثنوی میشه ولی واقعا درست میگن ترس برادر مرگه دقیقا این ترسها منو به حال مرگ رسونده بود ،من حتی از بیدار شدن صبح روز بعد میترسیدم چون همش چی بخورم!کی بخورم؟چند کالری داره منو عذاب میداد ،کلا ی زندگی مختل داشتم که درصورتی ی ذره قابل تحمل میشد که مثلا صدگرم وزنم کم میشد که اونم تا کم میشد استرس و ترس حالا چه کنم اضافه نشه دقیقا اضافش میکرد و سالها وزن من زیاد میشد ولی کم نه ،ترس از لباس تنگ،ترس از فروشنده ایی که بگه سایز شما نداریم،ترس از دکتری که بگه برو رو ترازو یا وزنتو کم کن تا سالم شی،ترس از نگاه آدمهایی که حتی سواد درست حسابی نداشتن ولی به خودشون اجازه میدادن در اوج بیشعوری از من ایراد بگیرن منو تبدیل به ی آدمی کرده بود که دیگه حتی از خونه بیرون رفتن هم میترسیدم.ولی الان خیلی ترسهام کمتر شده و راحتتر زندگی میکنم و مطمئنم به نتیجه خواهم رسید
سلام دوستان
من هنرجوی دوره لاغری باذهن هستم درآموزشگاه اینترنتی تناسب فکری،بااستادی استادعزیزوگرامی آقای رضاعطارروشن?
دوست عزیزی که داری نوشته من رامی خونی همیشه باخودم می گفتم اگه روشی برای من که وزن بالایی دارم جواب بده روزی بااطمینان اون روش راتاییدکرده وبه دیگران توصیه می کنم،فکرمی کنم باسوال این دوستمون شایداون روزی که منتظرش بودم زودترازموعدش رسیده ومن احساس می کنم که امروزبایداین پیغام رابه شمادوست عزیزبدهم وفکرمی کنم نوعی رسالت است که بایدابلاغ کنم?
اولاباتکراراین فایل وبارهاشنیدن اون خیلی ازابهامات ذهن شمابرطرف میشه،عدم آگاهی افرادوتطبیق دادن نتیجه این روش باروشهای دیگری که یاتجربه کرده اندیادیده اندیاشنیده اندباعث بوجوداومدن چنین ترسهایی میشه
نکندپولم برد
نکندنتیجه نگیرم
نکندمحدودبشم توخوردن
نکندبدنم راضعف بگیردو. ….
خودم هم اعتراف می کنم که چنین افکاری داشتم برای همین ابتداازدوره های رایگان استفاده کردم وبعدازکسب نتایج عالی درکاهش وزنم واحساس آزادی درخوردن،بعدااقدام به خریددوره وطی کردن آن راکردم?
اکنون به شدت ازخریدم رضایت کامل دارم?
بعضی هااینقدرباورچیزی براشون سخته که حتی نمی توندزبانی ازخداوندچیزی راطلب کنند.
اگردرهرمسیردرستی وانجام کاری خداوندراجلوترازخودمان ببینیم ترس جای خودرابه اطمینان می دهد?
من روزی مطلبی جایی خوندم که درون هرفردچاق یک فردخوش اندام وجودداردومن باآموزشهای دوره لاغری باذهن وباابزار آن که ذهن عزیزخودم است دارم این لایه هاوباورهای اشتباه راازروی ذهن خودم برمی دارم تاازاصل زیبای جسمم رونمایی شود?
این دوره کارخانه انسان سازی است شماباآموزشهای این دوره بازگشت ازکارخانه می شویدابتداافکارتون وبعدجسمتون?
دوست عزیزی که داری نوشته من رامی خونی من شخصی هستم که تاوزن 147کیلوگرم پیش رفته بودم بازوان پهن وشل،شکم افتاده وشل داشته ام امااکنون که سایزمن از60به50رسیده پوست دستها وپاهاوصورت من اینقدرزیباجمع شده اندوحتی خودم ازشکم وبازوهایم درشگفتم،یه زمانی کسی رادیدم 4کیلوبارژیم وزن کم کرده بودوصورتش تیره شده بوددختر16ساله ایی بودگفتم چرا،گفت دکترم میگدچون لاغرشدی پوست، کشیدگیش راازدست داده برای همین سیاه به نظرمیرسی?
حالاخداییش مناببینیدصورتم مثل هلوشده?جدی میگم?
من تناسب اندامم رابه ذهن قدرتمندخودسپرده ام وخودم دارم شبانه روزدوره هاماطی می کنم?
دراین روش تماماآزادیست،وقتی ورودی های ذهن وباورهای غلط ذهنی اصلاح می شوندتغییردرجسم نمایان می شود،چگونه انتظارداریدزمانی که آردراخمیرمیکنیم انتظارداشته باشیم پلوبه عمل بیاید?
من بسیارخوشحال هستم که روش من برای رسیدن به اندام ایده آل، بهترین روش وتنهاروش درست دردنیااست?
سپاسگزارازشمادوست عزیزی که متن من راخواندید?
من به زودی به سایزایده آل خود44میرسم?
به شما تبریک میگم خیلی عالی 👏👏👏
سلام استاد چرا ترس از چاقی یا ترس از خوردن باعث چاقی میشه ولی ترس از لاغر شدن مانع لاغری میشه؟ ?
سلام استاد عزيزم
اين سوال توسط دوستمون خيلي جالب بود و من از زاويه ديد خودم و اعمالم و اين مدت گوش دادن به فايل ها و با توجه به اينكه من هم به شدت ترس از لاغري دارم به خودم اجازه دادم كه اين رو با شما به اشتراك بگذارم
من ترس از لاغري دارم چون به شدت داشتن لاغري رو مرتبط با داشتن محدوديت و محروميت از هر شرايطي ميدونستم تمام اين سالها و همش دنبال فرصتي بودم كه در يك شرايط خاص و ايده آل و خارج از شرايط نرمال و متداول اين زندگي اين بازه ي زماني رو ايجاد كنم و لاغر بشم و بعد به زندگي عادي باز گردم در صورتيكه هيچ كدوم از اين آدمهاي متناسب اينجوري ايزوله نيستند و در ثاني اين شرايط فوق العاده ايده آل هيچگاه بوجود نمياد در نتيجه ترس از لاغري و فاصله گرفتن روز به روز در ما بيشتر ميشه چون به شكست هامون به علت باور هاي غلطمون اضافه ميشه
ولي ترس از چاقي : كه اون هم من به شدت تجربه كردم تا جاييكه روزي چند نوبت روي ترازو ميرفتم و همه جا شده بود براي من وحشت چون ميدونستم چاق تر ميشم اون هم متوجه شدم اين ترس چرا باعث چاق تر شدن ميشه چون اولا باور اينكه توي هر شرايط قرار بگيري براي من مصادف با خوردن بود چه شادي و چه غم و استرس يكجورايي عادي و راحت زندگي كردن براي من مصادف با چاقي بود در نتيجه زمانيكه ترس از چاقي داري يعني استرس و اين منجر به پرخوري و باور هاي غلط در كنار اون كه هر جا بري و … يعني چاقي كه منجر به عمل پرخوري ميشه و دوباره تاييد ميكني كه باور هاي غلط تو درست بوده چون در عمل چاق تر شدي و دوباره استرس ميگيري چون دست به هر كاري ميزني و زندگي عادي و بدون محدوديت تو بعني چاقي و تو پرخوري و چاقي رو عالي و تنها كاري هست كه بلدي و پناه بهش ميبري چون اون طرف راه هم برات به منظله ي محدوديت و محروميت هست كه با ذهن انسان مغايرت داره كه خودش با دست خودش اين رو براي خودش ايجاد كنه در نتيجه راه پناه بردن و دوري از ترس لاغري رو انتخاب ميكنيم كه نتيجه در نهايت چاقي بيشترهست
اميدوارم كه درست برداشت و نتيجه گيري كرده باشم ممنونم ازتون
سلام خدمت استاد گرامی و دوستی که این سوال رو پرسیدن
ترس از چاقتر شدن، یه احساسه بده و بنا به قوانین جهان هستی که هر چیز چیزی جذب کرد_ گرم گرمی را کشید و سرد سرد . این احساس باعث جذب شرایطی میشه که خودشو تقویت کنه. یعنی اتفاقات و شرایطی رو تجربه میکنه که این احساس رو بیشتر کنه.
چون ذهن ما نمیدونه که ما چی میخوایم اون فقط دوست داره احساسمون رو گسترش بده.
خوب، برا گسترش بیشتر احساس ترس از چاقی، باید اتفاقاتی که باعث چاقی بیشتر رو میشه جذب کنه.
حالا در هر فردی فرق میکنه، یکی زیاد خوردن، یکی ترس از خوردن، یکی تنبلی کردن بیشتر و بی حوصله گی بیشتر و خلاصه هر کسی به طریقی. چون در اون شرایط است که احساس ترس از چاقی تداوم داره و بیشتر میشه.
حالا در مورد ترس از لاغری نیز به همین شیوه ست.
ترس در کل در مورد هر چیزی که باشه چون یه احساسه بده پس شرایطی رو برای ما جذب میکنه که حال ما رو بدتر کنه.
خوب حالا هر فردی بنا به هر دلیلی از لاغر شدن میترسه پس، این یه احساسه بده و نیز از وضعیت کنونی هم راضی نیست و حس خوبی نداره.
پس با این شرایط نا مساعد، اصطکاک احساسهای بد? قطعا اتفاقاتی برامون میفته که حال ما رو از اونی که هست بدتر و شرایط رو نابسامانتر میکنه.
پس تمام سعی و تلاش ما باید نگه داشتن احساسمون در حالت احساس خوب باید باشه و این در مورد لاغری اتفاق نمیفته، مگر با تکرار افکاری که در زمینه لاغری بهمون آرامش بده و ما رو از حالت ترس و نگرانی در بیاره.
در این شرایط جهان نیز به کمکمون میاد و اتفاقات و شرایطی رو جذب میکنیم که احساسمون رو بیشتر و بیشتر کنه و اینه که لاغری خودبخود اتفاق میفته.
هر چیزی در مورد لاغری که بتونه احساس خوبی به ما بده میتونه باعث متناسب شدن ما بشه.
پس توجه به لاغری و رفع ترسهامون با دیدن الگو و سند و تکرار مدوام، ذهن تسلیم میشه و ما رو خیلی حرفه ای و راحت و لذت بخش به هدفمون میرسونه.
نمیدونم از چه طریقی، چون خدا هزاران راه داره برای رسوندن ما به هدفمون که برای هر کسی متفاوته.
من خودم بعد یه مدت کار کردن روی خودم در مسیر لاغری با ذهن و کاهش ۷ کیلویی، دیگه متوقف شد.
بعد گفتم خدایا چرا این مدت گذشته و من احساس خوبی برا متناسب شدن نداشتم و وزنم نیز بعد از اون مدت هیچی پایین نیومده بود.
بعد از فکر کردن، دیدم که میترسم از این بیشتر که لاغر بشم صورتم لاغر و زشت بشه.
بعد رفتم یه عکس از زمانی که در وزن ایده آلم بودم رو پیدا کردم و دیدن خیلی خیلی صورت زیبا و جذابی داشتم اونم با اون وزن، خیلی خیلی از الان بهتر بود و اون باعث شد که ترسم خیلی کمتر بشه و اون عکس رو گذاشتم توی آشپزخونه و هر دفعه نگاش میکنم و به خودم یاد آور میشم که ببین تو اون وزن چه صورت زیبای داشتم. پس لاغری برابر است با زیبایی و جوانی و چون عکس خودم هست. دیگه ذهنم مقاومت نداره و این خیلی خوبه.
باید ذهنمون رو قانع کنیم حالا با هر روشی هست و برا هر کسی متفاوته.
نشان های دریافت شده
سلام دوست عزیزم چقدر خوب بیان کردید و یه آگاهی به ذهنم اضافه شد . ترس در هر صورت احساس بده چه ترس از لاعری چه ترس از چاقی چه ترس از هرچیز دیگه ترس اصلش احساس بده و طبق قانون جذب وقتی بترسیم باعث جدب موقعیتهای بد بیشتری میشیم که عامل به وجود آمدنش ترسه . ازتون ممنونم دوست عزیز ذهنم واقعا قانع شد . متشکرم
سلام استاد
اول که ممنونم به خاطر فایل خیلی خوبتون .من وقتی در افکار خودم دقت کردم دیدم با اینکه در دوره هستم ونتیجه هم تا حدودی گرفتم هنوز ترسهایی از لاغری دارم وقطعا اگر این ترس نبود من شاید الان به ایده ال خودم رسیده بودم وشاید همین ترس از لاغری هست که زمان من برای رسیدن به ایده ال رو بیشتر کرده .
اما نظر من در مورد سوال دوستمون اینه که :
وقتی ما چاق هستیم واز چاقی بیشتر وخوردن و.. میترسیم ،بعد از این ترس ،بعد از خوردن ها ،عذاب وجدانهای بعدش و همه اینها ما احساسمون در مورد چاقی بد میشه وذهن ما کاری نداره که اون رو دوست داریم یا نه؟بلکه اون احساس مارو در نظر میگیره ووظیفه اش که افزایش احساس در ما ورساندن جسم ما به اون احساس هست رو ایفا میکنه وما رو چاقتر میکنه .
اما وقتی ما از لاغری میترسیم اینجا احساس بد واحساس تنفر از لاغری نداریم فقط ایجاد یک محدودیت برای ماهست وما برای خودمون یه سختی ومحدودیت ویه جور خطر اون رو در نظر میگیریم واینجاست که ذهن ما وارد عمل میشه وطبق وظیفه اش که نجات جان ما هست اجازه نمیده ما به اون جایی که اون رو برای خودمون سختی ومحدودیت میدونیم قدم بگذاریم واز رسیدن به اون نقطه ممانعت میکنه .ودیگه اینکه ذهن ما به انجام فعالیتهایی که هر روز انها رو انجام دادیم وعادت ماشده حساس هست واز به هدر رفتن انرژی جلوگیری میکنه ودوست نداره انرژی بیشتری مصرف کنه برای تغییر اون عادتها پس باز هم به همین دلیل اجازه نمیده بخواهیم به راهی قدم بگذاریم که مجبور به تغییر اون عادتها وصرف انرژی بیشتر باشیم .وقتی ما ترس از لاغری رو مثلا به خاطر نخوردن تنقلات بدونیم وذهن ما هم که عادت کرده که ما تنقلات زیاد بخوریم پس سعی میکنه اون رو تغییر نده ولی این باعث نمیشه که بخواد مارو چاقتر بکنه .
دوست عزیز خانم مومنی قسمت اول نظرتون و قبول ندارم شما می گید بعد از خوردن احساسمون بد هست و ذهنمون دوباره مارو به چاق تر شدن سوق میده ؟
وقتی احساسمون بد هستش چرا باید به چاق تر شدن بریم . اره اینجا ترس از چاقی عمل می کنه و اینکه چرا ترس از لاغری عمل نمی کنه و ما رو لاغر نمی کنه یعنی ترس از چاغی زورش به ترس از لاغری می چربه . برای افراد لاغر این وضعت برعکسه اونا ترس از لاغری شون به ترس از چاقی شون می چربه . فقط همین موضوع رو پیچیده نکنیم و ذهنمون و آروم کنیم . اصلا اول بیایم ترس و درمان کنیم ببینیم افراد متناسب چطورن و واقعا برآیند نیروهایشان از ترس این دو صفره .؟ پس به تعادل می رسند و جهان هستی مبنایش بر پایه تعادله. حالا فکر کنم تنها راهش حفظ تعادل و غلبه بر ترسهاست .
چندی پیش با خانمی هم صحبت شدم که می گفت مدام باید مواظب باشم بدنم تحلیل نره و لاغر نشم سرعت لاغر شدنش بالا بود مثل سرعت چاغتر شدن ما و از این موضوع می ترسید . یعتی زور لاغر شدن به چاغتر شدن چربیده بود . و با آرامش و استیبل شدن خودش بدن خودشو آپدیت می کرد و به تعادل می رسید . ولی بازم گاها ترس از لاغر شدنه شروع می شد . حالا یک فرد متناسب لامصب وسط الا کلنک ایستاده و داره تعادل و مدیریت می کنه . تعادل ترس و . عالیه به نقطه صفر رسیده . و برایند نیرو هاشو صفر کرده .
ترس از هر چیز که باشه نتیجهش توجه به اون چیز هست حالا اگه این توجه زمان زیادی از وقت ما رو به خودش اختصاص بده قطعا همراه با پیامدهایی خواهد بود ترس یک احساس منفیه و فرکانسی که ازش ساطع میشه اتفاقاتی رو که از نظر دارندهی اون ترس منفی هست به سمت فرستنده جذب میکنه
هر قدر ترس بزرگتر باشه توجه بیشتره و شخص قدرت جذب بالاتری داره پس ترس از لاغری میزان بیشتری لاغری یا اتفاقات همسو با اون رو به ارمغان داره
نکتهی جالب اینجاست که هیچ چیز به خودیخود بد یا خوب نیست مثلا لاغری برای یکی ارزو هست و برای دیگری وحشت.
پس همه چیز بر میگرده به احساس… احساس خوب اتفاقات خوب رو به صاحبش هدیه میده و احساس بد اتفاقات بد رو.
حالا سوال اینه چه اتفاقی برای من خوبه ؟ احساس خوبم اونو برام جذب میکنه و احساس بدم اونو دور میکنه. برایند احساسات من اگه خوب باشه من در جذب خواستم موفقم.
و اما در مورد این سوال:
ترس از لاغری برای فرد چاق که در اصل آرزوی لاغر شدن داره احساس منفی ایجاد میکنه و در نتیجه اون شخص رو از رسیدن به آرزوی اصلیش دور و در باقی ماندن در احساسات بدش یاری میکنه. چون اگر اون شخص واقعا مایل نباشه لاغر شه پس چرا اقدام به لاغری کرده؟ پس اینجا ترس از لاغری مثل باور نگهبانیه که با ایجاد ناراحتی مانع رسیدن شخص به ارزوی اصلیش میشه
سلام خدمت استاد عزیز و دوست گرامی
من خواستم استنباطم رو در مورد ترس از چاق شدن و لاغر شدنم بگم شاید بتونم کمکی به این دوست عزیز کرده باشم
من از لاغر شدن میترسم چرا ؟؟
چون باورهای در مورد لاغر شدن و آدمهای لاغر در ذهن دارم نظیر
اگه لاغر بشم پوستم خراب میشه ، لاغری باعث ضعف و ناتوانی میشه ،آدمهای لاغر ضعیف هستن زودتر مریض میشوند ، آدمهای لاغر بنیه و قدرت کار کردن ندارن ، همه این باورها باورهای منفی و بازدارنده ای برای لاغر شدن هستش که بقا انسان رو به خطر می اندازه یعنی این باور ها باورهایی نیست که ذهن انسان را مشتاق به لاغر شدن کند در تمام این باورها زوال و نابودی ، ضعف و ناتوانی و مریضی نشان داده شده و چون یکی از خصوصیات ذهن انسان حفظ بقای انسان است ، مسلمه وقتی همچین باورهایی را داری که بقا انسان را به خطر می اندازه چون ذهن ما از بقا انسان محافظت میکنه نمیزاره ما لاغر بشویم چون اگه لاغر بشیم طبق این باورها ضعیف و ناتوان میشیم زود مریض میشیم پیر و شکسته میشیم و ذهن این رو دوست نداره و چون میخواد از ما محافظت کنه نمیزاره ما لاغر بشیم پس ترس از لاغر شدن مانع لاغری میشود
حالا در مورد چاقی و خوردن
ما باورهای مثبتی در مورد چاقی و چاق شدن داریم مثلا آدمهای چاق سرحال تر هستن سالم تر هستن قدرت و بنیه بیشتری دارن دیر مریض میشن یا آدمهای تپل مهربانتر هستن خوش اخلاق تر هستن و یا اینکه وقتی خسته ای بخوری خستگی در میاد وقتی استرس داری بخوری حالت خوب میشه وقتی ناراحتی بخوری ناراحتی کم میشه و حالت بهتر میشه در همه این باورها لذت سلامتی قدرت ،توانایی ، خوب شدن حال و احوال نشان داده شده
و همه این باورها در جهت بقای انسان هستش و چون یکی از خصوصیات ذهن انسان حفظ بقای انسان هست پس ذهن طبق این باورها تمایل به چاقتر شدن انسان داره
چون ذهن طبق این باورها چاق شدن را در جهت حفظ بقا انسان می بینه و طبق اون باورهایی که گفتم لاغر شدن را در جهت زوال بقای انسان می بینه
و ترس از چاق شدن ما بخاطر چیه ! !چون ما دوست نداریم چاق بشیم از چاق شد بدمون میاد چرا بدمون میاد؟؟؟
چون فکر میکنیم چاق بشیم زشت میشیم ، چاق بشیم نمی تونیم لباسهای خوشگل بپوشیم ، چاق بشیم از خودمون خجالت میکشیدم، چاق بشیم اعتماد به نفسمون کم میشه آیا اینها باعث زوال بقای ما میشه باعث به خطر افتادن بقای ما میشه !!
نه اگه ما لباس خوشگل نتونستم بپوشیم و یا از خودمون خجالت بکشیم بقای ما رو به خطر نمی اندازه
پس ترس از چاق شدن مانع چاق شدن نمیشه چون دلایلی که ما به خاطر ترس از چاقی داریم بقای ما رو به خطر نمی اندازه ولی ترس از لاغر شدن دلایلی داره که برای ذهن ما اون دلایل بقای ما رو به خطر میاندازه پس ذهن ما مانع لاغر شدن میشه
و از طرفی هم ترس از خوردن و چاق شدن توجه ما رو به چاق شدن و خوردن بیشتر میکنه پس ما به طرف چاق شدن بیشتر سوق پیدا میکنیم
سلام دوست عزیز
من خانم شهربانو هستم دلایلی که برای تاثیر گذاری ترس از لاغری در لاغر نشدن و عدم تاثیر ترس از چاقترشدن در این امر آوردید با آگاهی های جدیدی که طی ۶ ماه عضو شدن در سایت تناسب فکری به دست آوردم کاملا رد شده هستن و قابل قبول نیستن .. البته حتما خودت هم تاحالا متوجه شدی که این دلایل از نظر ذهن خودآگاه پذیرفتنی نیست شما خواستید حالت و طرز فکر ذهن ناخودآگاه رو که کاملا غیر منطقیه ولی ممکنه جزء لایه های زیرین ذهنما باشه در لاغر نشدن یا چاقتر شدن بیان بفرمایید ……..من یک توضیحی هم می دم خدمت شما و دوستان جسارت بنده ارو ببخشید ولی نوشتن نظرات شخصی در پیشبرد اهداف موثرن …….طبق آگاهی های جدید چاقی ام الامراضه و مادر بیماری های مهلک مثل سرطان دیابت سیروز کبدی بیماری های عروق کرونر و سکته های مغزی پس اینکه ما می ترسیم از چاقتر شدن ولی تاثیری به حالمون نداره و اتفاقا چاقتر هممیشیم دلیلش این نیست که چاقی برای بقاء عمر انسان خطری نداره بلکه به دلیل اینه که ما با این ترس بیهوده تصویر چاقتر از اینی که هستیمرو در ذهن به ثبت می رسونیم و چون مغز تحت تاثیر تصاویر ذهنی فرمانهای جسمی رو صادر می کنه پس ما با این ترس قطعا چاقتر میشیم ………ولی به هر دلیل که از لاغر شدن بترسیم برای ذهن فرقی نمی کنه
که این دلیل برای حفظ بقای عمر انسان به نظر بیاد
یا محروم شدن از یکسری لذتها که با خوردن کسب می کنه یا زشت و تیره شدن و لاغر شدن اندامهایی مث صورت و بازوها …ترس از لاغر شدن به هردلیلی که باشه مانع لاغر شدنه ……با آگاهی های جدید و صحیح که به دست آوردیم لاغر شدن رسیدن به گنجینه سلامتی و حفظ بقای انسان و بالا بردن احساسات اعتماد بنفس و ارزشمندی وجوده انسانه و بر عکس چاقی سر چشمه امراض و بیماری های جسمی و روحی …..اینجا اهرم رنج و لذت به کار میفته ما با چاقی دچار رنج های بسیار خواهیم شد و با لاغری به لذت های فوق العاده عالی خواهیم رسید پس سیستم هوشمند بدن که به دنبال لذت و فرار از رنجه از لاغری حمایت و پشتیبانی خواهد کرد و خیلی زودتر از اونچه تصور می کنیم به گنجلاغری دست پیدا خواهیم کرد ….به امید آن روز و با تشکر از زحمات بی دریغ استاد عطار روشن در این راه ……۵ دی ماه ۱۳۹۹
سلام استاد عزیز و بزرگوار
این فایل خیلی عالی بود برای من و واقعا استفاده بردم
من الان در هفته ششم دوره لاغری باذهن هستم و توی این مدت خیلی حال خوبی دارم با این که خودمو اصلا وزن نکردم ولی مطمئن هستم در مسیر درست قرار دارم مانتویی که دو سال قبل برام تنگ شده بود به راحتی می پوشمش توی این مدت هیچ محدودیت خوراکی نداشتم من به خوردن بستنی علاقه داشتم ولی همیشه با ترس واسترس می خوردم الان اصلا اون ترس را ندارم توی همین مدت چند بار خوردم و لذت بردم همیشه هم فکر می کردم وقتی لاغر بشم زیر چشمام گود میشه و صورتم زشت میشه الان که اصلا این اتفاق برام نیفتاده و خیلییییییی از شما ممنونم که در این مسیر زیبا راهنمای ما هستین
سلام استاد عزیزم
من هنرجو هفته سوم دوره لاغری با ذهن شما هستم
چقدر این فایل عالی بود دقیقا مشکلی که ذهن من رو از اول دوره درگیر کرده و چند بار خواستم ازتون بپرسم که چکار باید بکنم ولی هر بار به دلایلی نپرسیدم سوالم رو
من سوال مهمی از خدمتتون دارم که شدیدا ذهنم رو درگیر کرده اول یک توضیحی خدمتتون بدم که من ۱۰۸ کیلو بودم و تصمیم به عمل جراحی معده گرفتم از طرف منشی دکتر ما رو عضو گروهی در واتساپ کردن که تمام کسانی که عمل کردن یا در نوبت عمل هستن اونجا جمع شدن و هر کس سوالی داره مشکلی داره می پرسه و ادمین گروه که خودش از کادر پزشکی هستش و خودش هم عمل معده کرده پاسخگو هست
من از روز اولی که عضو این گروه شدم گله و شکایتهای بسیاری از اعضای گروه رو می دیدم که ناراحت بودن از افتادگی پوست بدنشون طوری که اکثرا مجبور به عمل جراحی پوست کشی شده بودن و همه به اتفاق می گفتن این یک امر طبیعیه دیگه، که شما بعد از عمل معده و کاهش ۳۰ الی ۴۰ کیلو دچار افتادگی پوستی بشی و حالا یا با این موضوع کنار میای یا اینکه اگه خیلی ناراحته میکنه باید عمل جراحی پوست کشی باید انجام بدی
البته این رو هم بگم که دختر عمه من هم یک سال قبل از من این عمل رو انجام داد و مدام از افتادگی پوستش ناله میکرد و الان هم تو نوبت عمل پوست کشی هستش و من وقتی از نزدیک با چشمان خودم این موضوع رو دیدم باور قویتری در ذهنم در این مورد ایجاد شد
با شنیدن و دیدن اینها یک ترس زیادی در من ایجاد شد که نکنه منم مثل همه اینها پوستم شل بشه
من هم پارسال همین موقع ها عمل کردم و چون از این موضوع می ترسیدم به خودم میگفتم نه من اینطور نمیشم اونا حتما ورزش نکردن به پوستشون نرسیدن من هم ورزش میکنم و هم هر روز با روغن زیتون و نارگیل پوست بدنم رو ماساژ میدم و جلو این روند رو میگیرم و هر روز وقتی میرفتم حمام مدام پوست بدنم رو چک میکردم ولی روند افتادگی پوست من هم شروع شد من از قانون ذهن اون موقع اطلاع چندانی نداشتم و گرنه سعی میکردم که توجهم را از روی این موضوع بردارم خلاصه نتیجه این شده که الان بعد از کاهش ۳۸ کیلو از وزنم و رسیدن به ۷۰ کیلو گرم پوست رانها بازوها شکمم و سایر قسمتها مقداری شل شده البته نه به وحشتناکی دوستانم چون من خیلی مواظبت کردم از پوستم ولی به هر حال جوری هست که لباس آستین حلقه یا پیراهن کوتاه روم نمیشه بپوشم اگه بپوشم یک کم معذب میشم
حالا این ترس در ذهن من هست که اگه پایین تر از ۷۰ بشه وزنم و برسم به وزن ایده آلم یعنی ۶۰ کیلو گرم پوست بدنم از این هم بدتر میشه و این یک مقاومت ذهنی در من ایجاد کرده
و الان که در مورد ترس صحبت کردین متوجه شدم که ممکنه همین باور باعث ایجاد مشکل در روند لاغری با ذهن در من ایجاد کنه
البته این رو بگم که من دیگه از این کانال خارج شدم و سعی میکنم توجهم رو بردارم از این موضوع ولی تا تو آینه خودم رو نگاه میکنم بازم توجهم روی اون قسمتها می ره
البته با آنجا میثاق نامه قبول کردم این موضوع رو و پذیرفتم که تقصیر خودم هستش و خودم رو همون طور که هستم دوست دارم و سعی کردم خودم رو دوست داشته باشم و اون قسمتهای بدنم رو میبوسم و قربون صدقه شون میرم و بهشون میگم که من خودم باعث این وضعیت شما شدم و خودم هم با ذهنم شما رو اصلاح و درست میکنم
ولی نمیدونم چطوری این کارو کنم و چه باوری را باید برای این موضوع در ذهنم پرورش بدم
حالا از شما کمک میخوام که من باید چکار کنم چطوری بر این ترسم غلبه کنم و سوال دومم اینه که چطوری این افتادگی پوستی را با ذهنم بهبود ببخشم
استاد خیلی خیلی ازتون ممنون میشم راهنماییم کنین
ممنون استاد
چشم دیگه این موضوع رو تکرار نمیکنم و تمام سعیم رو میکنم که فراموشش کنم
من از این لحظه عالیه ای با پوستی صاف و زیبا هستم و از دیدن خودم لذت میبرم و به قدرت ذهنم یقین و اطمینان کامل دارم این موضوع در همین مدت کم به طرق مختلف بهم ثابت شده
استاد خیلی خیلی ممنون از هدایت همیشگیتون
همیشه حرفاتون بهم آرامش میده و حرفهای شما مثل آیه نازل شده هست واسه من ،وقتی می گین این میشه پس صد در صد برای من میشه و اگه بگین نمیشه صد در صد واسه من نمیشه
حرفی رو که خودم بدونم آنچنان در ذهنم قدرت نداره ولی وقتی همون حرف رو از زبان شما می شنوم تبدیل به یک باور قدرتمند در ذهن من میشه
ممنون استاد
سلام استاد
ممنون که هستید سوالی دارم برداشتم ازین فایل اینه که اگه باورم رو درمورد لاغری بنویسم میتونم اونهایی رو که مانع من هستن رو کم رنگ کنم و یا با باور لاغری جایگزین کنم این مثالی که نوشتید رو مثلا ماشین یا خونه یا حتا مهاجرت خب اگه بیام و باورهای اونها رو هم بنویسم و سعی کنم اونا رو درست کنم پس میشه نتیجه گرفت به لاغری و ماشین و خونه مورد نظرمم میرسم. خب اینکه چه سوالاتی باید بپرسم برای هر کدومشون؟ از کجا باید باورهارو بکشیم بیرون یعنی بدونیم توی ضمیر ناخودآگاهمون چه باوری داریم؟؟
سلام به استاد عزیزم وهمه ی دوستان متناسبم واقعا این فایل فوق العاده بود وکلی مطالب آموزنده داشت .من هم وقتی وارد این مجموعه شدم همیشه می ترسیدم که صورتم خیلی زود لاغر میشه وبقیه قسمتهای بدن من در آخرین مرحله اونم با تلاش بسیار زیاد وطولانی لاغر میشه من این باور را بارها وبارها از اطرافیانم شنیده بودم وبرایم تکرار شده ولی وقتی از فایلها استفاده کردم دیدم صورتم که لاغر نشد بلکه حتی چهره ام زیباتر وجوان تر از قبل هم شد وهمچنین باور اینکه لاغر بشی پوست بدنت شل وآویزون میشه ولی اصلا این اتفاق نیفتاد وبه راحتی از هر ماده غذایی به مقدار نیاز مصرف می کنم واصلا توجه نمی کنم که چی خوبه وچی بده .چند وقت پیش در بین صحبت های دوستان بارها وبارها به من می گفتن فلان بیماری تو شهر شایع شده وخیلی خطرناکه وهمه مریض شدن مواظب خودت باش که دچار این مریضی میشی ولی من با صراحت کامل گفتم دوست من اگر قرار هست اینطوری باشه وهمه مریض بشن پس ما دیگه در جامعه امروزی مون نباید پزشک وپرستاری داشتیم باید همه می مردند چون اونها بیشترین کسانی هستن با انواع بیماری ها وبیماران در ارتباط هستن .
واقعا ما درذهن خودمان چه باورهایی را پرورش میدیم واونها برای خودم اینقدر تکرار می کنیم تا مثل سیمان می چسپه به مغزمون وکندن اون به سختی انجام میشه .من در این دوره مچ خیلی از باورهای خودم را گرفتم بخصوص یک باوری که داشتم این بود که چربی های دور شکم وپهلو به سختی آب میشن ویا اصلا آب نمیشن وتا ابد هستن ولی بعد دیدم زنانی هستند چندین بچه بیشتر من دارند وبیشتر از من می خورند ولی کاملا متناسب هستن ونه چربی دور شکم دارن ونه دور پهلو .واقعا این حرفهای شما رو باید با طلا نوشت وآنها را در جای دید روزانه گذاشت تا آنقدر تکرار شود تا جایگزین باورهای قبلی ما بشن .ممنون از شما استاد عزیزم که اینقدر زیبا وبا اشتیاق این ما رو در مسیر تناسب قرار میدهید .سپاسگزارم
سلام استاد عزیز و گرامی
این فایل خیلی عالیه ممنونم از اینکه همیشه و همواره در کنار ما و به فکر ما هستید و با گذاشتن فایلهای عالی مثل این اطلاعات ما را زیاد میکنید و در نتیجه راه رسیدن به هدف را برای ما باز هم ساده تر و زیباتر میکنید ???
من وقتیکه این دوره شگفت انگیز را شروع کردم با این دیدگاه به هیجان آمدم که هیچ رژیمی در کار نیست هیچ ورزش کردنی جزو برنامه نیست و هر چه که بخواهیم میتوانیم بخوریم فقط زمانی که به ذهنمان فرمولهای لاغری را یاد دادیم مغزمان دستورات صحیح صادر میکند که کی بخوریمو ??چقدر بخوریم و ما بدون هیچ سختی و زحمتی لاغر میشویم
من خودم وقتی مقداری از وزنم کم شد و این مشهود بود اطرافیان سوال میکردند که چکار میکنم و من برایشان این روش را توضیح میدادم باور نمی کردند می گفتند یعنی رژیم نمی گیری ورزش نمی کنی و فقط با تغییر افکار و باورهایت داری لاغر میشی میگفتم بله درسته دقیقا همینطوره ???
من احساس میکردم کسانیکه اضافه وزن داشتند پیش خودشان فکر میکردند که من نمی خواهم حقیقت را به آنها بگویم که آنها هم احتمالا رژیمی که من میگیرم را دنبال کنند تا لاغر شوند ?
من دوره لاغری با ذهن پیشرفته را به پایان رساندم و تمرین آخرین روز این دوره شگفت انگیز این است که به ۵ نفر از کسانیکه اضافه وزن دارند کمک کنم و این روش را معرفی کنم و آنها را تشویق کنم که برای تغییر کردن و خلاص کردن خودشان از چاقی و شروع تولد دوباره همت کنند و بدون هیچ ترسی قدم بردارند و این راه زیبا و هیجان انگیز را به پیمایند ?
در این لیست ۵ نفره من همان دوستانی هستند که فکر میکردند من دارم چیزی را از آنها پنهان میکنم و نمیخواهم انها هم مثل من متناسب شوند و روحیه شاد و ارامش خاطر داشته باشند ?????