0

گام ۶۹: اصلاح باور ترس از لاغری!

لاغر شدن
اندازه متن

لاغر شدن ترس دارد و با ترس لاغر نمی شوید! اگر از شنیدن این جمله متعجب شدید کاملا طبیعی است چون سالها دوست داشته اید لاغر شوید و اکنون شنیدن اینکه لاغر شدن ترس دارد برای شما غیرعادی به نظر می رسد.

ترس از لاغری یکی از مخفی ترین فرمول های ذهنی افراد چاق است که به سادگی مانع لاغر شدن آنها می شود.

ترس از تغییر کردن

از زمانی که با قدرت ذهن برای لاغر شدن آشنا شدم و در مسیر یادگیری و سپس آموزش آنچه در زندگی خودم تاثیرگذار بوده است قرار گرفتم به وضوح دلایل بسیاری از اتفاقات زندگی برایم واضح شد.

 به معنای دیگر توانستم سرنوشت خودم را بررسی کنم و مهم تر از آن:

سرنوشی که دوست دارم تجربه کنم را برای خود ایجاد کنم.

یکی از موارد جالب توجه در زندگی من و شاید شما، عاملی است که مانع رسیدن ما به خواسته هایمان می شود

عاملی به شدت تاثیرگذار اما درعین حال بسیار مخفی که علیرغم تلاش های ما برای رسیدن به خواسته هایمان به راحتی مانع موفقیت ما می شود

ترس از موفقیت

ترس از روبرو شدن با موفقیت

شاید به نظر خنده دار باشد که آدم از موفق شدن ترس داشته باشد.

اما با بررسی ساده در روند زندگی خود به وضوح برایتان روشن می شود که خیلی وقت ها شما از رسیدن به خواسته هایتان ترس داشته اید.

یعنی خواسته شما، با علایق و افکار شما همسو نبوده است

شاید شما خیلی دوست داشتید ادامه تحصیل بدید اما ترس حضور در کلاس، یا ترس رفتن به شهر دیگر برای ادامه تحصیل مانع رسیدن شما به خواسته تان شده است.

ممکن است شما دوست داشته باشید در خانه ای بزرگ تر زندگی کنید، اما ترس روبرو شدن با مسائل خانه بزرگتر از قبیل سخت بودن نظافت کردن آن، یا هزینه های تعمیر و نگهداری، ترس از چشم خوردن توسط دیگران و …. سبب شده است که سالها در آرزوی داشتن خانه ای بزرگ تر باشید اما همچنان در خانه کوچک خود زندگی کنید.

نقش ترس در پیشرفت نکردن

برای شرح بهتر این موضوع به این مثال از زندگی خودم توجه کنید.

از سال ها پیش دوست داشتم ماشین بهتری داشته باشم، اما در کنار این خواسته از داشتن یک ماشین خوب به شدت ترس داشتم.

چون تصور می کردم که هزینه های ماشین بهتر به مراتب بالاتر است، یا اگر با ماشین خوب برای خرید به بازار بری همیشه باید مبلغ بیشتری برای خرید اجناس پرداخت کنی.

اگر ماشین بهتر سوار بشی ممکنه دوستان یا اطرافیانم  مرا جشم بزنند و خیلی از افکار و باورهای مشابه که منجر به ترس از داشتن ماشین خوب در من شده بود که بیشتر از طریق اطرافیان طی سالها به من منتقل شده بود.

عدم هماهنگی خواسته من که ماشین خوب داشتن بود با افکار و باورهای ذهن من سبب شد که هیچ وقت نتوانم ماشین بهتری داشته باشم.

در واقع از داشتن ماشین بهتر که خواسته من بود ترس داشتم.

نکته جالب اینکه پس از شناسایی این ترس ها و پیدا کردن دلایل منطقی برای واهی بودن آنها و تقویت باور اینکه من می توانم به راحتی ماشین بهتری داشته باشم، اکنون آن ماشین را دارم و از داشتن آن لذت می برم.

موارد مشابه زیادی می توانید در زندگی خود پیدا کنید که مصداق ترس از رسیدن به خواسته ها باشد.

از آنجایی که ذهن در تمام جنبه های زندگی ما تاثیرگذار است بنابراین داشتن افکار و باورهایی در مورد مثالهایی که زدم به شکل های مختلف در جنبه های مختلف زندگی ما تاثیرگذار است

ترس از لاغری

ترس از لاغری

افرادی که اضافه وزن دارند، مطمئنا خواسته آنها لاغر شدن است، اتفاقا خیلی هم دوست دارند که لاغر شدن را تجربه کنند و برای رسیدن به خواسته خود خیلی تلاش کرده اند.

همه ما تجربه استفاده از رژیم لاغری را داریم.

رنج و سختی جدا کردن غذای خود از دیگران، نخوردن غذای مورد علاقه، حسرت خوردن از اینکه چرا نمی توانیم مانند دیگران هر غذایی که دوست داریم را بخوریم. همه در نهایت از همه این موارد رنج آورتر اینکه بعد از اتمام مدت رژیم به محض اینکه به روال قبل بر می گشتیم میزانی که از وزن ما کاهش پیدا کرده بود دوباره به وزن ما اضافه می شد.

همه ما تجربه ورزش کردن، پیاده روی کردن و … را برای لاغر شدن داریم.

رنج و سختی رفتن به باشگاه یا پیاده روی کردن های طولانی درحالی که حوصله ورزش کردن را نداشتیم، اینکه از چند ساعت قبل از رفتن به باشگاه باید کارهای روزمره را برنامه ریزی می کردیم تا سر وقت در باشگاه حاظر باشیم و در نهایت همه تلاش و وزنی که کم کرده بودیم به محض نرفتن به باشگاه دوباره بر می گشت.

همه ما تجربه خوردن داروی های تلخ عطاری و … را داریم. احساس بد از طعم های ناجور و بوهای ناخوشایند را تجربه کرده ایم.

انجام هر روشی برای لاغری رنج و سختی های مربوط به خودش را دارد اما در نهایت آنچه از وزن ما با استفاده از آن روش ها کم می شد دوباره خیلی زود بر می گشت.

نکته حائز اهمیت اینکه استفاده از روش های مختلف و تحمل رنج و ناراحتی اجرای روش های لاغری و در نهایت نتیجه نگرفتن سبب می شود که مجموعه ای از افکار و نگرش ها درباره لاغر نشدن در ذهن ما ایجاد شود که باعث شکل گیری ترس از لاغری در ذهن ما می شود و به همین دلیل هر وقت صحبت از لاغری می شود دچار دلهره می شویم که باز باید درگیر مسائل مختلف برای لاغری شویم.

تلاش برای لاغر شدن با روش هایی که جسم را محدود کرده یا تحت فشار قرار می دهد بیهوده است و فقط باعث ایجاد ترس از لاغری در ذهن ناخودآگاه می شود.

افرادی که اضافه وزن دارند به طور ناخودآگاه ترس از لاغری دارند، چون تصور می کنند لاغر شدن نیاز به تحمل رنج و سختی زیاد دارد که از توان آنها خارج است. غافل از اینکه هیچ فرد متناسبی برای لاغر بودن خود رنج و سختی تحمل نمی کند.

تصور اشتباه در مورد لاغر شدن باعث ایجاد ترس از لاغری در ذهن افراد می شود که مشابه تصور اشتباه سخت بودن داشتن خانه ای بزرگ تر یا تصورهای اشتباه من درباره داشتن ماشین بهتر بود.

نکته قابل توجه این است که همه این تصورهای اشتباه به یک شکل مانع موفقیت ما و رسیدن به خواسته هایمان می شود.

ترس مواجه شدن با موفقیت موضوع بسیار مهم و ریشه ای در ذهن ناخودآگاه ماست که در تمام جنبه های ما به شدت تاثیرگذار است.

این ترس واهی از شنیدن حرف ها و تجربیات دیگران درباره موضوعات مختلف زندگی وارد ذهن ناخودآگاه ما شده است و ما غافل از تاثیر و قدرت بالای این افکار اشتباه در زندگی خود هستیم.

با یادگیری استفاده از قدرت ذهن می توان بر ترس از لاغری و سایر ترس ها در جنبه های مختلف زندگی غلبه کرد

در این سال هایی که با قدرت ذهن آشنا شده ام به اندازه ای که توانسته ام بر ترس های خودم برای مواجه شدن با خواسته هایم غلبه کنم موفقیت کسب کرده ام.

در همان روزهای اول شروع برنامه های آموزشی لاغری با ذهن از صحبت کردن برای دیگران ترس داشتم و همین ترس سبب شده بود که بارها شروع دوره های آموزشی را به بعدا موکول کنم.

از داشتن هنرجوهای زیاد ترس داشتم چون فکر می کردم پاسخگوی سوالات شرکت کننده ها بودن کار سخت و طاقت فرسایی است.

و همین باور اشتباه سبب شده بود علیرغم اشتیاق و تلاش زیاد برای گسترش روش لاغری با ذهن، شرکت کننده های دوره من بسیار کم باشند.

وقتی ترس های خودم برای روبرو شدن با شرکت کننده های بیشتر را شناسایی و برطرف کردم. به لطف خدای مهربان اکنون نه تنها از اکثر شهرهای ایران بلکه از کشورهای مختلف دوستان فارسی زبان در دوره ورود به سرزمین لاغرها و دیگر دوره های لاغری با ذهن شرکت کرده اند.

حتی دوستان افغانی و عراقی که تا حدودی به زبان فارسی مسلط هستند از برنامه های لاغری با ذهن استفاده می کنند.

این تغییرات فقط بخاطر برطرف کردن افکار اشتباه و ترس آور مواجه شدن با موفقیت صورت گرفت.

و اکنون با اطمینان به شما دوستان خودم اعلام می کنم که ترس از لاغری مانعی بزرگ در برابر لاغری است.

اگر می خواهید رویای لاغری خود را به حقیقت تبدیل کنید باید آگاهانه و هوشیارانه با ترس از لاغری مقابله کنید.

انگیزه لاغری

لاغری با ذهن و غلبه بر ترس از لاغری

“لاغر شدن ترس دارد و با ترس لاغر نمی شوید !” 

این جمله عمیقا مرا به فکر فرو برد که چرا لاغر شدن ترس دارد؟! آن هم با این وجود که من این همه خواهان و خواستار لاغری و تناسب اندام هستم!!!

امروز از این فایل آگاهی خوبی کسب کردم و متوجه شدم که اگر ذهن خود را مانند یک سطح صاف در نظر بگیریم فکر و افکار ما بالای این سطح قرار دارد که همان خود آگاه ما می باشد و باورهای ما زیر این سطح قرار می گیرد که همان ناخود آگاه ما می باشد.

وقتی من چیزی را دوست دارم و به آن علاقه مند هستم در واقع در قسمت فکر و افکار من قرار می گیرد و در خود آگاه من می باشد که تاثیر چندانی در موفقیت من در اموری که می خواهم به انجام برسانم ندارد بلکه مهم ترین و تاثیر گذار ترین بخش برای موفقیت من در انجام کارها، باورها و فرمول های ذهنی من می باشد که همان ناخودآگاه است و من باید بیشتر آنها را کشف کنم و به اصلاح آنها بپردازم تا به هر آنچه که می خواهم برسم.

ترس از لاغری هم یکی از این باورهای محکم و قوی و در عین حال بسیار مخفی در ذهن ناخودآگاه ما می باشد.

الان که خوب دقت می کنم به این درک رسیدم که چرا با وجود اینکه من چند ماهی است که در مسیر لاغری با ذهن قرار دارم و گام به گام مراحل را طی می کنم اما با این وجود وزن کم نکرده ام؟! دلیلش این است که در سطح ناخودآگاه ذهنم، ترس از لاغری دارم.

من از لاغر شدن می ترسم چون این باور در من وجود دارد که با لاغر شدن از ریخت و قیافه می افتم و صورتم زشت می شود.

با لاغر شدن از دید همسرم شاید دیگر دوست داشتنی و خواستنی نباشم چون همسرم تپلی و چاقی من را دوست دارد.

با لاغر شدن تمامی لباس های من بلا استفاده می شود و دیگر نمی توانم از آنها استفاده کنم.

این ها دلایل ترس از لاغری من هستند که مانع لاغر شدن من شده اند و من باید روی این ترس ها کار کنم و برای خودم و ذهن ناخودآگاهم تفهیم کنم که این باورها نادرست و اشتباه می باشند، چرا؟!

چون اولا من با لاغر و متناسب شدن به هیچ وجه زشت و نازیبا نمی شوم برای اینکه من قبلا هم در وزنی که می خواهم برسم، بوده ام و بسیار هم صورتی زیبا و دوست داشتنی داشتم و هم اینکه با دیدن عکس شگفتی سازان به صورت های آنها دقت کرده ام که اتفاقا نسبت به زمان چاقی آنها بسیار صورتی بشاش تر و زیبا تر برای خود ساخته اند و جوان تر هم به نظر می آیند.

در مورد همسرم و ترس از لاغری به این نتیجه رسیده ام که اگر واقعا او مرا دوست داشته باشد به هر شکلی که باشم و در هر وزنی باشم باز هم می تواند مرا دوست داشته باشد وقتی که او مرا با این همه اضافه وزن می خواهد و دوست دارد مطمئنا اگر به تناسب اندام برسم و صورت و اندام زیبا تری برای خود خلق کنم هم باز برای او دوست داشتنی و خواستنی هستم.

در مورد لباس هایم و ترس از لاغری، با لاغر شدن، من می توانم لباس هایی را که خیلی دوست دارم برای اندام و سایز جدیدم به خیاط بدهم و آنها را به اندازه ی دلخواه من در بیاورد و نهایتا خیلی راحت می توانم لباس های جدید و نو را که اندازه ی سایز لاغر و متناسب من می باشند را بخرم و تهیه کنم و از آنها لذت کافی را ببرم.

من از زمانی که در مسیر لاغری با ذهن قرار گرفته ام بسیار با حالت چاقی خود به صلح رسیده ام و با صبر و شکیبایی گام به گام از مسیر را بر می دارم و به راه درست و صحیحی که در آن قرار گرفته ام ادامه میدهم و اطمینان قوی و عجیبی دارم که می توانم متناسب و لاغر شوم.

چون الان با گام هایی که بر داشته ام نسبت به باورهای نادرستی که در ذهنم وجود داشته که باعث ترس از لاغری در من شده است آشنا شده ام.

دیگر از خوردن ترسی ندارم، تناسب را حالت طبیعی جسم خودم می دانم، هر چیزی را که دوست داشته باشم و بخواهم در هر زمانی به اندازه ی نیاز بدنم، با آزادی کامل و لذت و بدون ترس از چاق شدن می خورم.

به این باور رسیده ام که می توانم لاغر و متناسب شوم و همچنین پی برده ام که بدنم این قابلیت و توانایی را دارد که دوباره من را متناسب و لاغر کند و به حالت طبیعی خود باز گرداند.

بار سنگین چاقی و اضافه وزن داشتن از روی ذهن من بر داشته شده است و با وجود اینکه وزن کم نکرده ام اما احساس سبکی دارم و هر زمانی که بخواهم و دوست داشته باشم می توانم ورزش بکنم.

بدون زور و اجبار و به این درک رسیده ام که قدرت من هستم نه هر نوع خوردنی یا خوراکی و از زندگی ام با این شرایط هم لذت می برم و از اینکه به این مسیر هدایت شده ام بسیار خوشحال و شاد هستم و خدا را شکر می کنم و از اینکه در این گام پی بردم که ترس از لاغری دارم و از آن آگاه شدم خوشحالم و از امروز بر روی اصلاح ترس از لاغری کار می کنم که این مانع هم از راه و مسیر لاغر شدن من برداشته شود و من راحت تر و سریع تر وزن کم کنم و به تناسب اندام برسم.

توضیحات تکمیلی و بسیار عالی درباره این موضوع مهم و همچنین شرح تاثیر ذهن خودآگاه و ناخودآگاه در لاغر شدن را در فایل آموزشی پیوست برای شما دوستان خوبم آماده کرده ام

اطمینان دارم دوستانی که با اشتیاق و احساس خوب توضیحات نوشتاری و ویدیوی تصویر ترس از لاغری را استفاده کنند تصمیم قاطع تری برای لاغر شدن خواهند گرفت و شجاعت اقدام کردن و مواجه شدن با شرایط جسمی جدید را پیدا می کنند.

✍️ تمرین آموزشی 📖

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

امتیاز 4.53 از 30 رای

https://tanasobefekri.net/?p=19369
برچسب ها:
103 نظر توسط کاربران ثبت شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار تینا.عالی
      1402/12/08 16:06
      مدت عضویت: 152 روز
      امتیاز کاربر: 12043 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 884 کلمه

      بنام خداوند مهربان یکتا،و همیشه حاضر و حامی و عاشق قدم به قدم پیشرفتهای ما،

      و درود رحمت پاک خداوند و تمام خیر و برکت و سلامتی شادی ارامش و لذت و هر چند نیکی و کمال هست انشاالله از سوی خداوند جاری به هر لحظه استاد بی نظیر عالیقدر،

      من واقعا مثل همیشه از صمیم قلب این فایل زیبا لذت بردم چقدر من امسال در این مدت  ۷۲ روز لذت دارم میبرم انگار وارد بهشت آزاد خدا شدم،

      الحمدالله رب العالمین هزاران بار،

      و من ممنونم از استاد بینظیر و فوق العاده محترم همیشه،

      استاد این ترس از اول دوره کمو‌زیاد با من بوده چه پیدا چه مخفی،

      اما من مدام دارم به خودم این نجواهای ذهنی و تمرکز بر قسمت مثبت مغزم میکنم،

      و تا حدودی راه را یاد گرفتم،

      ۱)که ترمز لاغری ذهنمو بشناسم دلیل و منطق بیارم مثال براش پیدا میکنم و قانع که شدم میبینم همه چی داره درست میشه به لطف بزرگی و کرم خداوند منان، 

      ۲ ) و تنها راه پیروزی این مسیر هم استمرارش هست 

      یک کلیپ ویدئو دیدم که می‌گفت ادامه بده همه طوره ادامه بده نتیجه رو میگیری اگر در مسیر صحیح باشی 

      می‌گفت:(نتیجه بد بود ادامه بده, 

      نتیجه نداد ادامه بده, 

      و اگر نتیجه خوب بود بیشتر ادامه بده .)

      ،و وقتی هم حرف منفی میزنه تو‌ذهنم به خودم میگم تو مثبتشو بگو تو حواستو به قدرت و موفقیت و حرفهای خدا بیشتر کن با مدرک و سند به خودت.

      ۳)استاد ۷۲ روز هست با سایت آشنا شدم نتیجه وزنی هم چون نرفتم رو وزنه نمیدونم گ رفتم‌یا نه اما می‌خوام جلوی آیینه هم نرم ،سایز هم توجه نمیکنم تا اتفاق بیفته برام، اما من الحمدالله فقط حس و حالم تغییر کرده رفتارهام بهتر شده موقع خوردن نجواها و تذکرههای  منفی ذهنیم و استرس و عذاب وجدانم خیلی کمتر و بهتر شده،کنتذل رفتارم و هماهنگی ذهنم با رفتارم خیلی خوب شدن نسبت به ۷۲ روز قبلم ،

      اما شما یکجا فرمودید ما فقط نمی‌خواین خسمونو خوب کنیم می‌خوایم حتما لاغر بشیم و متناسب من کمی از اونجا ترسیدم اما گفتم ادامه بده این حس خوب الکی نیست حتما جواب میاره ،

      حالا ترس‌هایی که تو ذهنم بود یا الانم‌کمو بیش میاد و می‌ره با درجات کمتر:

      مثل،

       یک ترسی از ترکیب: بهم ریختن آرامشم که مربوط میشه به مدت زمان لاغریم سراغم میاد که عید شد و تو لاغر نشدی،۱۴۰۳ شد ۷۲ روز تو‌سایتی لاغر یک‌ذره هم نشدی البته روی وزنه نرفتم و نمیرم ۷۲ روز،

      خوب الان حس خوبتو میخوای نشون بدی،کو‌ لاغریت آخه ؟اخه اگه راست میگی حست واقعی پس باید لاغر می‌شدی ؟این نجواهایی میاد تو ذهنم،ولی من واقعا حسن و رفتارمو میفهمم تغییر کرده ،حالا لاغر نشدم صبر میکنم و تمرین و ادامه میدهم ته دلم قرص میدونم‌زمانبره،

      ۴) یاترس دیگم:من میخواستم بخاطره قند خونم بتونم یکسری موادو مصرف نکنم هر بار رژیم گرفتم ترس تو جونم بود خوب یعنی نمیخوای تا اخر عمرت این غذا رو یا فلان چیزو بخوری ،و قبل این ۷۲ روز چنان رژیمم کوبوندم زمین که اسم خودمم یادم رفت از فرط حال بد که چرا نتونستم ادامه اش بدم ؟ کلا ترس از نخوردن یکسری مواد منو از رژیم گرفتن حالمو بد می‌کنه.

      ۵)یا ترس از تموم شدن غذا که بخور تموم میشه بخور تموم نشه دیگه برا تو نمی مونه هاااا!!!!!!و تو دلت میمونه اون غذا ،مخصوصا وقتی میرم مهمانی،

      ۶)ترس از از همون گرسنه موندن 

      ۷)ترس از ا ینکه آیا ثابت می مانم در این راه آیا این حس خوب سبکبالی می مونه برام ؟

      ۸)ترس از اینکه واقعا تغییر می‌کنه فرمول ذهنم واقعا نمایان میشه رو جسمم و لاغر میشم ؟تغییر نکنه چی؟ از کجا بفهمم پس چرا تغییر نمیکنه سایزم .

      ۹)ترس اینکه اووووه طولانی نشه مسیر و تو از اونا نباشی که خیلی دیر فرمول ذهنت تغییر میکنه و نا امید بشی دست بکشی .

      ۱۰)ترس از اینکه نکنه الکی به خودت جو دادی چون حالا حالت خوب شده پس چرا لاغر نشدی ؟توهم‌ زدی فقط ،و تو تغییر نکرده فرمول ذهنت ‌نتونستی لاغر بشی هی الکی خوشحال باش بگو‌تغییر کردم ،

      ۱۱)ترس از محدودیت و کنترل دیگران و حس خفگی در مقداری که دیگران برام می‌نوشتن (دکتر تغذیه )در خوردن خیلی داشتم،و هر بار وزن کردنم در مطب دکتر،

      ۱۲)ترس ی یا محدودیت یا باور غلط از اینکه اگر فعالیتم روزی کم بشه من لاغر نمیشم،اگر پیر بشم چکار کنم تا همش فعالیت کنم لاغر بمونم.

      ۱۳)یکم هم میگذره از ذهنم ترس از خوردن نوع مواد غذایی و مثل خوردن شکلات .

      ۱۴)ترس از خوردن کمی اسنک در شب ،

      ۱۵)ترس از اینکه نکنه جلوی همسرم اینبارم شکست خورده بشم،و روم حسابی دیگه باز نکنن ،

      ۱۶)ترس از نگاه به بقیه که همه لاغرن و زیبا و من هنوز اضافه وزن دارم،

      ۱۷)ترس از اینکه تصمیم بگیرم اما دوباره نتونم و تمسخر بشم.

      ۱۸)یه نوع اضطراب همیشگی اتو آیینه برای دیدن سایزم اما دیگه نمیخوام اینکارو کنم تمام.

      ۱۹) ترس از اینکه چون کمالگرا هستم آنقدری دوباره سخت به خودم نگیرم که از ادامه دادن مسیر زده بشم.

      ۲۰) ترس از اینکه هر روزم بی عیب و نقصی سپری بشه و باید رفتارم مثل لاغرها باش اما مبدونمدمیسم ولی فعلا آرام‌آرام دیگه به خودم مهلت میدم ،

      تمام این ترسها هست منتهی درجه بندی های تغییر کرده الحمدالله به لطف الله 

      ولی انشاالله روزی برسه دیگه نباشن حتما هم میرسه چون من الان اینجام.

      انشاالله و صد  البته با اطمینان و تقویت قوت و باور به خدا و باور به لاغری و تمرین مستمر و گوش دادن به آموزشهای استاد عزیز که فوق‌العاده هستن از سطح فکر به سطح باور ما لاغری و فرمولهایش می‌رسد و رسیده.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار صالحه
      1402/09/12 19:33
      مدت عضویت: 478 روز
      امتیاز کاربر: 35376 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 920 کلمه

      سلام براستاد وهمه دوستان. 

      این باره دوم‌ تو این  زمانی که من تومسیر بودم‌ با ابن‌ فایل رسیدم‌ آموزش با دفت به  ابن‌ فایل  یی  مطلب جالب ازته  ذهنم‌  بیرون زد چرا من برای شروع  دوباره هر. رژیم چون  اون احساس که اویل  تو سالهای اول برای رزیم شروع میکردم رو ندارم به دقت وفکرکردم‌من دریافت شکست‌های پی‌ در پی من  وجواب ندادن به دیگران حتی فرزندانم‌کلی نگرانی وترس که جطور بگم بازم‌ موفق نشدم وزنم تو ذهنم وجسم داست برگست    می کرد وزنم‌داده برکشت میکنه این‌گفتم واعلام شکست خوردن در خودم‌ چنان احساس کوچک بینی روبه وجود اروده بود که بعضی زمان که دیگه دنبال هیچ رژیمی نبودم وشاید تواین ۶ سال گذشته تا سال آخر اصلاددیکه هیج رژیم.  رو اجرایی نمیکردم‌

      به‌ این شکل هیچ جواب دادن به اطرافیان نداشتم این توضیح  دادن  به دیگران که چرا  لاغر نشدن  یی ترس بود که به شکر خدا ندارم  چون من‌ تو این  مسیر اون  اطلاع رسانی رو  اول نداشتم و کلی از بودن  احساس خوب دارم‌ یقین دادم‌که به هدفم‌ میرسم درنتیجه تا این مدت که جواب دادن  به دیگران  رو ندارم  مخصوص همسرم این یی امتیازه بزرگ هست  که دارم‌ چون هیچ توضیح وحرف اضافه از این‌ مسیر وابن رو از ایشون  مخفی کردم ابن مخفی کاره کاره رو برام‌ توزمانی که ایشون خونه هست سخت میکنه ولی همین کاره روهم دوست دارم حتی با صدای بسیار کم‌ که به زور  شنیده میشه از گوشیم‌ استفاده کرده فایل گوش میدم‌ ودیدگاه مینویسم 

      واین خیلی دوست دارم که هنوز به ایشون هیچی نگفتم‌ پس من‌دکلی ترسی که داشتم از لاغر شدن اولش ترس توضیح شکست دوم ترس  تکرار سرخوردی. واون یاس ونا. امید که جرا من نمی توانم  این کاره رو  به  آخر برسونم‌  چرا نصفه کاره میمونه از همه بدتر دنبال یی رو ش دیگه کشتن‌. که شاید اون شاید این باره موفق بشم  

      ولی این  مسیراون اطمیان و  یقین  پیروزی  رو  دارم‌ هر چند زمان زیادی رو  می خواد که باید بزارم  ولی  اون حس امنیت اون وحس آرامش  و اون حس شادی  که هست در من‌کلی  انرژی عالی رو شعله ور کرده نه ترس دارم‌و نه‌ نگران که جی میشه اطمیان دارم که حتما لاغر میشم‌

      جون همه مسیرم‌ رو  به شکل آگاهی کسب کردن یاد گرفتم نه هیج  برنامه و نه هیچ رژیمی و نه هیج ورزشی کارهای که تو این سالها همه رو باره انجام دادم‌ وهیچ کودوم نتیحه نگرفتم این مسیر به شکرخدا ازهیچ کودم هیچ خبری نیست این آزادی عمل که تو دست خودم‌ هست زمانی که گرسنه هستم اجازه خوردن دارم هر چی که دوست دارن رو بخورم به هرمیزان که سیر بشم این‌ نگته  طلای این مسیر برای من هست چون نه اندازی  نه زمان ونه هیچ مسئله که دست پای من رو  بنده و هواسم‌ از کسب آگاهی دور کنه 

       تازه با این‌ و مسیر همه ترسها رو اول  شناسایی میکنم یادمیگرم که اونها اگه نباشن خودم راحتر هستم‌ تازه هر ترس یی مانع برای نرسیدن هست پس اگه برطرف بشه من‌ بهتر زودتر لاغر میشم هم خودم‌  با بودن و. استمرا داشتم اطمیان دارم به هدفم‌ میرسم با نبود ترسها خودم‌ چقدر ازدا و افکارم روجمع جورمیکنم برای رهایی ازاضافه وزن که سالهای زیادی اسیرش بودم 

       با برطرف کردنش اول خودم رو رها میبینم وکلی از ترس های که نمیشه ازخودم‌گرفتم حتی من ۴۰  سال چون نمیتواستم‌ لاغر بشم این باروه که نمیشه داشتم‌ که لاغر نخواهم شد انکار. هر کاری میکردم برای دلخوشی بوده تو. این سالها وفتی وزنم شروع به کم شدن کرد  اون ایمان‌ که از بین رفته بود باروه  کرده بودم که من ووانی لاغر شدن رو ندارم ازذهنم خارج شد باوره گردم‌ که من‌ می‌ توان این‌ وزن‌ کم‌ کنم‌ پس برای اطمینان بیشتر آمد کفتم برای از بین بردن این باوره یی مسیر ۴۰  ساله که خیلی دوست داشتم‌ و برام اون اصلا شدتی نبود

       رو هم امتحان‌کنم‌ و اون یادگیری زبان بود ودل زدم به دریا اون مسیر رو شروع کردم‌ ودیدیم شد چون ذهنم‌ رو ترمیم‌ کرده از کلی باوره اشتباه و اون. تخلیه کردم پس من با بودن به چندین ترسم غلببه کردم‌ و این شجاعت  اقدام روبه  خودم‌ دادم‌. وامروز  به پسرم‌. میگفتم‌ بعداز کلاس زبان یادگیری این دو مسیر و  به دست اوردن  سلامتی جسم اقدام  بعدی  من حتما و  حتما  اموزش  رانندگی  و یاد گیری این  ارزو که این  چندین  سال  هست که ته ذهنم‌ از بلد  نبودنش  احساس  کمبود دارم 

       شاید این ترس بزرگ هست  که  باید از بین  ببرمش  چون  رو شجاعت  اقدام به خودم دادم‌ دیگه هر حرفی که بچه‌ام  امی زنم‌. همه با هم‌ میگن انشالله انکار کامل فبول کردن که دیگه اگه من‌ کاری رو خوان اون‌کاره نشد نداره سایق بر این‌ اگه و این حرف رو میز م خیلی  برای دیگران وحتی فزندانم  گه فبول داشتن ولی ته ذهنشو. اون  یی حرف میدوستن  ولی دیگه چون‌  شب روزی من رو  دارن‌  میبین حتی  باره دختر کوچکیم‌  میگه  مامان خودت خیلی خسته نکن به  این شکل  تو خسته میشم ولی  من میگیم  من اصلا هیچ خسته که نیستم تازه کلی کیف دارم. میبرم از این مسیر پس  ادامه میدم  برای نجات خودم‌ و  پیدا کردن‌. خودم‌ واقعیم که طی این ساله درگیری وهمه زمان من در بر طرف کردن این اضافه وزن طی شد وحال دارم‌ کاریی  که انجام ندادم‌ تولیست کاری آینده خودم‌  وفت گذاشتم برای انجام دادن هرکار که تا ابن زمان اون انچام ندادم چون با لاغرشدن من‌  اون یقین که میشه به شکل کامل به دست اوردم‌ وکلی ترس رو ازخودم‌ گرفتم‌ وهیچ نکرانی و استرس هم‌ندارم‌ تاره کلی احساس عالی وخوب رو به خودم دادم 

      خدا پشت وپنا هتون یا حق. حق  نگه دارتون 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فهیمه
      1402/08/09 11:38
      مدت عضویت: 282 روز
      امتیاز کاربر: 6315 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 549 کلمه

      به نام خدای هستی بخش

      گام گام 69 : اصلاح باور ترس از لاغری 

      نمیدونم این حس یا باور از کجا نشأت میگیره که ما انسان ها از موفقیت و بهتر شدن زندگیمون ترس داریم ؟ به احتمال زیاد و نه حتما به خاطر وجود شیطان در ذهن مون که برای اینکارش قسم خورده که نمیزاره آب خوش از گلوی انسان پایین بره و نمیزاره که انسان به کمال برسه چون هرچی انسان در زندگی پیش بره و تجربه های جدید کسب کنه بیشتر به قدرت هایی که خداوند در وجودش قرار داده پی میره و مطمئنا احساس و حالش بهتره و از زندگی لذت میبره ولی در مقابل کسی که ترسهای مختلف اونو از تجربه کردن باز میداره افسرده گوشه گیر همیشه حسرت زده و در حال افسوس خوردنه و از زمین و زمان گلایه داره واز خدا هم گله مند که چرا من شانس ندارم و چرا فلانی اونجوری من اینجوریم و این دقیقا چیزیه که شیطان میخواد ذلت انسان !!!!!! من هم مثل همه آدم ها ترس از تجربه کردن داشتم و دارم همیشه با خودم فک میکردم که اگه همه چیز زندگی اوکی باشه غیر طبیعیه و براساس این باور هروقت اتفاقات خوب توی زندگیم می افتاد با خودم میگفتم که نکنه میخوام بمیرم که زندگی داره روی خوش رو بهم نشون میده حتما دیگه زندگیم به آخرش رسیده که حالا دنیا میگه این که داره میره بزار یه حالی هم بهش بدیم و به صورت ناخودآگاه توی ذهنم مرور میشد که ای کاش این خوشی از بین بره و من بتونم به زندگیم ادامه بدم . وای خدای من !!!!!!!!!!!!!! الان که دارم بهش فک میکنم همین یه باور و ترس کافی بوده که من روی موفقیت رو در هیچ زمینه ای از زندگیم نبینم . این باور یعنی زندگی سراسر بدبختیه و حالت طبیعیه زندگی اینه حالا اگه یه روزی خلاف این اتفاق بیوفته غیر طبیعیه و اگر یه روزی قرار بوده در زندگیم یه تغییری ایجاد بشه خودم با این ترسم با کمال میل جلوی اونو گرفتم  و خوب پیش رفتن رواعلام خطر دونستم و این یعنی بدبینی به خداوند و خواسته صد در صدی شیطان . واقعا ازتون ممنونم استاد که با گذاشتن این فایل باعث شدین به قول خودتون به یکی از ترس های واقعا مخفی و بسیار بسیار مهم خودم پی ببرم و متوجه بشم که چه باور واقعا مخربی داشتم . در مورد لاغری هم الان که دارم بهش فک میکنم یکی از ترس هام شل شدن و ترک شدن پوست بدنم هستش ویکی دیگه ش چون من هروقت لاغرشدم پایین تنم کمتر لاغر شده و من اصلا اینو دوس ندارم و از اینکه پایین تنم چاق باشه متنفر هستم و یکی دیگه از محدودیت خوردن بدم میاد حالا چه از نظر مقدار باشه چه از نظر زمان و نوع غذا و اینکه در این مدتی که در این سایت بودم هی چیزی پس ذهنم بهم میگفت که باید خوردنتو کنترل کنی باید کمتر بخوری اینجوری که تو عمل میکنی لاغر بشو نیستی همه افرادی که با این روش متناسب شدن یه تغییری توی خوردنش و دادن توکه هیچ کاری میکنی چطور توقع داری لاغر بشی ولی امروز فهمیدم این همون ترس که مانع لاغری من میشه  من اینو باید برای خودم عادی بکنم که برای لاغر شدن هیچ کاری لازم نیست و لاغری به طور خودبخود اتفاق میوفته .

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار حیرت انگیز
      1402/07/29 14:35
      مدت عضویت: 346 روز
      امتیاز کاربر: 706 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,011 کلمه

      به نام خداوند بصیرم 

      سلام خدمت استاد ارجمند و دوستان همگام 

      اصلاح باور ترس از لاغری 

      برای همه ما پیش آمده است که بخواهیم کاری را شروع کنیم اما چیزی در درون ما به ما بگوید:” انجامش نده ،ممکنه گند بزنی،سخته بیخیال شو و……….”

      و ما ترسیدم و از انجام دادن آن منصرف شده ایم ،یا نه منصرف نشده ایم و حتی تلاش‌هایی را هم برای آن کار انجام داده ایم اما چون ذهن ما پر از باورهای منفی است هرگز موفق به انجام آن کار نشده ایم . 

      هر کسی از چیزی می‌ترسد ،یکی ترس از ارتفاع دارد، دیگری از سگ میترسد ،یکی از بیکاری می‌ترسد،و یکی هم  از بی‌پولی  و افراد چاق از لاغری می‌ترسند!!!! 

      ترس از لاغری ؟!!!؟مگر میشود ؟!!!!؟

      اگر افراد چاق ،از  لاغری می‌ترسند پس چرا مدام دنبال راه حلی برای بر طرف کردن چاقی خود هستند ؟!!!!؟؟  

      اصلا ترس یعنی چه؟

      ترس یک احساس غریزی و ناراحت کننده است  که وقتی انسان احساس خطر می‌کند در درونش اتفاق می افتد و حتی ممکن است علائم بیرونی و جسمی مثل تپش قلب و لرزش بدن و …..را هم تجربه کند .

      اگر بخواهیم بر اساس عناصر وجودی جایگاه ترس را پیدا کنیم می‌فهمیم که 

      جسم که تجربه گر است و تمام 

      روح که متعالی و جایگاه ویژگی‌ها و نورهای الهی است و بالفطره شجاع است چون شجاعت از ویژگی های خداوند است که در روح تجلی پیدا کرده و این هم تمام 

      و اما ذهن ،ذهن چون جایگاه شیطان است و شیطان مدام در حال اغواگری انسان است و می‌خواهد انسان را بترساند تا به کمال نرسد پس ذهن جایگاه ترس است.

      وقتی شرایطی پیش می آید و ما در لحظه به موضوعی فکر میکنیم، ممکن است این موضوع در حد همان فکر باقی بماند، و ممکن است این فکر بارها و بارها تکرار شود و ما با کمک تجربیاتمان که بر اساس اطلاعات و داده ها در ذهنمان ذخیره کرده ایم، باوری درباره آن موضوع پیدا کنیم 

       و این باور در ضمیر ناخودآگاه ما ثبت میشود و ما هر بار با آن موضوع مواجه میشویم بصورت خودبه خودی می‌ترسیم و کارهایی را انجام میدهیم  و یا بالعکس می‌ترسیم و کارهایی را انجام نمی‌دهیم.

      درباره لاغری ما افراد چاق همیشه ،در سطح فکر خودمان دوست داشته ایم، لاغر شویم و حتی این فکر را بارها و بارها تکرار کرده ایم ،اما بدلیل اطلاعات غلطی که در ذهنمان درباره روش‌های لاغری ثبت کرده ایم، دچار باورهای اشتباهی می‌شویم و بدلیل این باورهای اشتباه می‌ترسیم و در همان سطح یک یعنی باور سطحی رهایش می‌کنیم. 

      مثلا در ذهن ما این اطلاعات وارد شده ،که لاغر شدن سخت است و باید کلی جان بکنیم تا یک کیلو لاغر شویم

       یا مثلا در باشگاه یا پارک‌ها افراد چاقی را دیده ایم که به شدت عرق کرده اند و به زور می‌دوند و زجر می‌کشند تا لاغر شوند

       و خیلی باورهای اشتباه که همه ما تجربه آنها را داریم .

      خوب ما با این همه باورهای منفی قطعا باور میکنیم، که لاغری سخت است و دچار ترس و اضطراب می‌شویم.

      “حالا چطور با چاقی ام زندگی کنم ،چه کار کنم لاغر شوم و……” و این باور مبنای تمام افکار ما در مورد لاغری قرار می‌گیرد  ، مبنای تمام شرایط و اتفاق های ما قرار میگیرد 

      حالا دیگر هر کاری میخواهیم بکنیم، میگوییم ،نمیتوانیم، “چون لاغر نیستیم ”

      و این ترس و دلهره از لاغری باعث میشود، بارها تجربه سخت لاغر شدن از روش‌های مختلف را کسب کنیم و تنها راه تغییر شرایط زندگیمان را لاغر شدن بدانیم . 

      پس زندگی ما را باورهای ما میسازند، نه افکار لحظه ای ما،و برای اینکه زندگی دلخواهمان را داشته باشیم باید باورهایمان را  تغییر بدهیم و باورهای منفی و اشتباه را با باورهای درست و اصولی جایگزین کنیم

       و برای موفق شدن در این راه باید عجله نکنیم و وقت بگذاریم چون باورهای قبلی ما یک شبه به وجود نیامده اند که یه شبه از بین بروند 

       نکته مهم دیگر این است که، ذهن انسان مثل منبع تولید فرکانس است و می‌دانیم که هر فکری یک فرکانس دارد.

       و اگر این فکر بار ها و بار ها تکرار شود و این فرکانس ها بار ها و بارها به جهان هستی فرستاده شوند ، این فکرها تبدیل به باورها میشوند و این فرکانس ها با فرکانس های مشابه خود در جهان خلقت همسو میشوند و اتفاقات و شرایط و افرادی که همان فرکانس ها را دارند  را خداوند وارد زندگی انسان میکند.

      چه کار کنیم در مسیر لاغری با ذهن دچار ترس نشویم ؟

       شکر گزاری کنیم 

      روی نعمت هایی که خداوند روزیمان کرده تمرکز کنیم و سپاسگزاری کنیم تا از معجزه شکرگزاری بهره مند شویم.فکر نکنیم خداوند ما را چاق خلق کرده بلکه خداوند احسن الخالقین است و ما را در بهترین اندام و بهترین صورت آفریده است.

      خداوندا سپاسگزارم که چاقم ،چون اگر چاق نبودم به مسیر هدایتت راه پیدا نمیکردم 

      خداوندا سپاسگزارم که سلامتم و در مسیر درست زندگی قرار دارم .پیش داوری نکنیم 

       مدام وزن و سایز نگیریم و جسممان را چک نکنیم و نگوییم لاغری با ذهن روی چاقی من جواب نمیدهد ،وای چاقتر شدم ،فایده ندارد ،بلکه بگوییم :از وقتی وارد مسیر شدم چقدر بهتر با مواد غذایی رفتار میکنم ،چقدر تغییرات مثبتی داشته ام ،چقدر متناسبتر و زیباتر شده ام و……

      احساس تفاوت نکنیم 

      مدام خود را تافته جدا بافته نبینیم ،نگوییم سن من زیاد است و فرمول‌های ذهنم دیگر تغییر نمی‌کند،نگوییم ترک عادت موجب مرض است ،بلکه بگوییم:لاغری با ذهن سن و سال نمی‌شناسد،بسیار راحت و قابل درک برای همه است ،من هم باید شگفتی ساز شوم و ……لاغری را برای خودمان آسان کنیم نه ترسناک 

      بدانیم که لاغر شدن چیز عجیب و غریب و دور از دسترسی نیست ،چیزی است که ما قبلا آن را تجربه کرده ایم و اصلا ترسناک نیست ،حقیقتا ترس از عدم آگاهی لازم بوجود می آید ما باید بدانیم اکنون در مسیر صحیح تناسب هستیم و در حال دریافت  آگاهی های درست هستیم و باید باورهای پوسیده و اشتباه گذشته را با باورهای درست، و، تر و تازه جابه جا کنیم و از زندگی لذت ببریم 

      استاد سپاسگزارم برای آگاهی ناب امروز در پناه خداوند همواره شاد و سلامت باشید 

      یا رب سپاسگزارم که به من بینشی عطا کردی تا ببینم و یاد بگیرم و بپذیرم 

      یا رب بینشم را گسترده تر کن و روزی ام کن آنچه بدان محتاجم و آنچه بدان آرزومندم الهی آمین 

      الهی به امید تو 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 456 کلمه

      به نام خدا

      سلام خدمت استاد گرامی و دوستان عزیزم

      لاغر شدن ترس داره؟ راستش موقعی که عنوان این گام رو خوندم با خودم گفتم شاید دیگران ترس داشته باشن ولی من ترسی از لاغری ندارم اصلا مگه میشه از چیزی که دوستش دارم بترسم ؟ به خاطر همین این گام رو رد کردم و دیدگاهی راجع بهش ننوشتم.

      اما الان بعد از این که برگشتم و دوباره متن و فایل رو گوش کردم و شروع به نوشتن در دفترم کردم باور های مخفی کشف شدن.

      من صورت لاغری دارم و میترسیدم که اگه لاغر بشم صورتم از اینی که هست لاغر تر بشه و بد قیافه بشم. ولی وقتی به چهره ی شگفتی سازان دقت میکنم میبینم همشون نه تنها زشت نشدن بلکه خیلی هم زیبا و حتی جوانتر شدن و این به خاطر حال خوب اونها در این دوره بوده پس تا وقتی که بر عکس روشهای دیگه که حال بدی داشتیم در این روش با احساس شادی و حال خوب جلو بریم چهره ی ما زیبا تر و جوانتر خواهد شد من در اطرافیانم کسانی رو میشناسم که بر خلاف سن زیادشون چهره ی جوانی دارن والان که فکر میکنم به خاطر حال خوبشون و این که اکثر مواقع شاد هستن جوان ماندند.

      من از گرسنگی کشیدن میترسم از این که نتونم مقداری که دوست دارم غذا بخورم میترسم .محدودیت رو دوست ندارم واین ترس هم به خاطر روشهای قبلی من برای لاغری هست اما روش ذهنی که هیچ محدودیتی نداره پس ترس من بی مورد هست در این روش هرگز مثل روشهای دیگه نباید مقدار غذا رو کم کنیم و گرسنگی و زجر بکشیم 

      در روش ذهنی آزادی عمل داریم هیچ ترسی از زیاد خوردن نداریم چون فکرمون رو درست میکنیم و میدونیم و باور داریم که غذاها قدرت چاق کنندگی ندارن و هر مقدار هم که بخوریم تبدیل به انرژی میشه واضافه اش دفع میشه.

      کم کم دارم احساس میکنم این حرفا دارن به باور در ذهن من تبدیل میشن احساس خوب هیجان دارم.

      اگه باورهای ذهنمون اصلاح بشن هر جوری بخوریم متناسب میمونیم . 

      استاد انگار این فایل فقط مال من بود خدا رو شکر میکنم که این فایل ارزشمند رو گوش کردم .

       یه باور اشتباه دیگه کشف کردم و اونم اینکه چون من خیلی اضافه وزن ندارم و چاقی من  به خاطر قد بلندم خیلی کم در اندام من مشخص هست با خودم فکر میکردم که من با بقیه فرق دارم و خیلی از باورهای چاق کننده رو ندارم به خاطر همین هم این گام رو رد کرده بودم ولی این یه باور غلط بود .

      باید ادامه بدم تا آگاهیهای بیشتری کسب کنم و افکار سطحی و باورهای زیر سطح افکارم رو همسو کنم وبا هم مطابقت بدم تا جسم نازنینم خود به خود به تناسبش برسه .

      برای همه ی دوستانم در این سایت آرزوی حال خوب میکنم.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار عطا
      1402/01/22 18:54
      مدت عضویت: 497 روز
      امتیاز کاربر: 11065 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,071 کلمه

      سلام 

      کسی که لاغره برای لاغریش کاری نکرده اون لاغره . ولی ما برای چاقیمون خیلی کارها کردیم . 

      برای لاغر شدن فقط کافیه کارهایی که برای چاقی کردیم و نکنیم . 

      همه ی ما اول میگیم زیاد خوردیم و کمتر فعالیت کردیم و چاق شدیم . 

      پس برای لاغر شدن باید کمتر خورد و بیشتر فعالیت کرد و چون کمتر خوردن و بیشتر فعالیت کردن سخته و من نمیتونم انجامش بدم پس تا ابد چاق خواهم ماند و چاقتر خواهم شد . 

      این سرانجام کسیه که طرز تفکرش در مورد چاقی اینه .

      ولی منی که ذهنمو  دارم برای لاغری برنامه ریزی میکنم  کلا این دیدگاه رو که اتفاقا مانع بزرگ لاغریه باید خط بزنم . 

      به  نظر من بزرگترین  مانع لاغری در ذهن چاق همین دو باوره که چون در ذهن هم سخت معنا گرفته  با فکر کردن به لاغری و چنین عملکردی ما ناخوداگاه حرکتمون در مسیر لاغری متوقف میشه و دیگه به لاغر شدن ادامه نمیدیم .

      من هر چقدر روی این دو باور کار می کنم میبینم بازم هست و چون سالها تکرار شده هر بار که به ذهنم میاد ترس از لاغر شدن و سختی کشیدن هم به ذهنم میاد و در نتیجه رغبتم برای حرکت در مسیر لاغری کمتر و کمتر میشه . 

      ترسهای دیگه از لاغری در مراحل بعدیه . 

      من این دو باور رو از راه لاغریم بر میدارم .

      من هرچی بخورم هضم میشه و میره و تبدیل به انرژی  میشه  دو باور کم خوردن و بیشتر فعالیت کردن برای لاغر شدن  اتفاقا مانع بزرگ لاغر شدن هستند .

      چون ارتعاش جنگ در خودمون پدید میاریم و این ارتعاش رو بدن میگیره و بدن رو در حال جنگ قرار میدیم و اون  به جای رها سازی انرژی اتفاقا شروع میکنه به حبس انرژی بیشتر . برای اینکه آسون لاغر بشیم این دو مانع رو از سر راه لاغری برداریم تا انرژی لاغری جاری بشه و خود به خود و آسان لاغر بشیم .

      هرچی که میخوریم هضم میشه و میره و تبدیل به انرژی میشه .

      هر کاری هم که انجام بدیم و ندیم فرقی نداره چربی سوزی و تنفس در حال انجامه و ما در هر وضعیتی داریم چربی میسوزونیم .

      این دو باور اصلی در مسیر لاغریه

      لاغر شدن کاملا خود به خوده و هیچ کاری لازم نیست براش انجام بدیم .

      لاغر شدن فرایند طبیعی بدنه

      غذا خوردن فرایند طبیعی بدنه

      احساسمون رو به غذاخوردن خوب کنیم و بهش قدرت چاق کنندگی ندیم و برعکس بگیم این غذا همه هضم میشه و میره و اتفاقا برای هضم شدنش کلی چربی میسوزونیم . پس انرژی رفته ی ما رو به خودمون بر میگردونه و اتفاقا کمک کننده در مسیر لاغری ماست .

      به نظرم وقتی در مورد  تغییر عادات غذایی صحبت می کنیم  این دو مانع لاغری پررنگ میشه و لاغری رو برامون سخت می کنه .

      لاغر شدن ربطی به خوردن و خوابیدن نداره کاملا خود به خوده و فقط کافیه  با تجزیه و تحلیل کردن احساس چاقی رو از خودمون دور کنیم تا باور خوردن و لاغر شدن  رو باور کنیم و خوردن یا زیاد خوردن  یا کم خوردن مانع لاغریمون نشه .

      چه کم بخوریم چه زیاد لاغری داره رخ میده . چون هرچی بخوریم میسوزه و هضم و دفع میشه و از طریق خروجیها از بدن خارج میشه . هیچ غذ۹ایی یا هیچ چربیی توی بدن نمی مونه .

      این چربیهای الان ما چربیهای سالها پبش نیست . ما لایه لایه چربیها رو از دست میدیم و دوباره میسازیم . چربیها مثل سایر قسمتهای پوست ناخن مو و … دائما در حال از بین رفتن هستن .

      اندام فعلی ما با باور کردن باور متناسب بودن و جاری بودن تناسب لحظه به لحظه خیلی راحت متناسب میشه . باور لاغر بودن در ذهن رخ میده

      بله تمام بدن دائما در حال از بین رفتن و دوباره ساختنه . جسم الان ما جسم دیروزمون نیست .

      نشونه شم همین که پوستمون چرب میشه یا موهای سرمون و نیاز به حمام کردن پیدا می کنیم  میریم حمام کیسه میکشیم لایه برداری میشه از پوست و چربیها و پوستهای مرده دفع میشن نشون دهنده ی اینه که چربی ها  هر لحظه از بین میرن .

      چربی ها دائما در حال رفتن هستن .

      چربی سوزی هر لحظه در حال انجامه

      کارخانه چربی سوزی هر لحظه داره کار می کنه .

      اصلا ما چیزی به نام انبار چربی نداریم سلولهای چربی محل ذخیره چربی نیستند محل سوختن چربیها هستند . چربیها در سلولهای چربی مرحله مرحله اکسید میشن .

      وقتی ما ارتعاش نیاز به لاغری نداشته باشیم و بر عکس ارتعاش رهایی داشته باشیم بدن همه رو رها می کنه و نیازش به چربیها کم و کمتر میشه .

      چون میدونه ما نمیخوایم به زور خودمون رو لاغر کنیم .

      ولی وقتی حس بد داشته باشیم لاغری رو سخت کنیم به زور باشه نیاز باشه . تحمیل باشه . بدن هم در همین ارتعاش قرار میگیره و اتفاقا بر عکس تمایلش به ذخیره  و حبس انرژیه چون در وضعیت جنگ قرار میگیره .

      اتفاقا ما باید کاملا حس رهایی و صلح با خودمون و انداممون داشته باشیم تا کم کم ارتعاش  چاقی از بدن پاک بشه .

      ما ارتعاش چاقی رو به بدن تحمیل کردیم و لاغری خودبه خودیش رو زیر سوال بردیم .

      ما بدنمون رو باور می کنیم و همینجوری هم عاشقش هستیم و میدونیم وقتی باهاش در صلح باشیم اونم با ما صلح می کنه و  انرژیهای حبس شده اش رو  به راحتی آزاد میکنه چون دیگه نیازی بهشون نداره

      اینا باورهای اصلی لاغریه

      برای لاغر شدن به هیچی نیاز نداریم .

      با تکرار باورهای جدید به مرور در بدنمون این رو میبینیم  و وقتی در بدنمون ببینیم باورمون قویتر میشه .

      ترس از لاغر شدن یعنی حبس انرژی لاغری و اتفاقا  بدن احساس جنگ و نیاز می کنه و چربیها رو نگه میداره ما کاملا در وضعیت ایمنی قرار میگیریم . گاهی به خودم میگم حتی دیگه نمیخوام لاغر بشم . چون خواستن لاغری هم در من نیاز به لاغری پدید میاره و بدنم لاغر نمیشه . چون وقتی میخوام لاغر بشم این حس درم ایجاد میشه باید کاری انجام بدم لاغری سخته و من نمیتونم شاید اینا فقط یه لحظه باشه اما ارتعاشش در من طنین انداز میشه و بدنم انرژی رو حبس می کنه . حتی خواستن لاغری هم منو چاق می کنه . اما اینو میدونم وقتی باور لاغریم آسون و آسونتر بشه خواستن لاغری خود به خود در من پدید میاد و من راحت لاغر شدن رو تجربه  میکنم . 

      چون موفقیت از نظر من خود بخود موفق شدنه نه اینکه من برای موفقیتم کاری انجام بدم . 

      من خود به خود موفقم . 

      خود به خود در مسیر موفقیت در حرکتم .

      خود به خود در حال گسترده شدنم . 

      خود به خود در حال لاغر شدنم . 

      و این یعنی موفقیت دائمی

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار مریم
      1402/01/06 19:06
      مدت عضویت: 553 روز
      امتیاز کاربر: 4810 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,029 کلمه

           “به نام خداوندی که خالق امیدها و رویاهاست”

      درود به همه ی همراهان عزیز و استاد آگاهی دهنده ؛

      گام شصت و نهم : لاغر شدن ترس دارد و با ترس لاغر نمی شوید !!!

      پروردگار مهربانم ،سپاس گزار لطف و توجه ات هستم و تو را شاکرم که امروز یکشنبه ۶ فروردین ۱۴۰۲ مرا یاری دادی تا گام شصت و نهم را بر دارم ، خدایا شکرت .

      “لاغر شدن ترس دارد و با ترس لاغر نمی شوید !!!” این جمله عمیقا مرا به فکر فرو برد که چرا لاغر شدن ترس دارد ؟! آن هم با این وجود که من این همه خواهان و خواستار لاغری و تناسب اندام هستم !!! امروز از این فایل آگاهی خوبی کسب کردم و متوجه شدم که اگر ذهن خود را مانند یک سطح صاف در نظر بگیریم فکر و افکار ما بالای این سطح قرار دارد که همان خود آگاه ما می باشد و باورهای ما زیر این سطح قرار می گیرد که همان ناخود آگاه ما می باشد . وقتی من چیزی را دوست دارم و به آن علاقه مند هستم در واقع در قسمت فکر و افکار من قرار می گیرد و در خود آگاه من می باشد که تاثیر چندانی در موفقیت من در اموری که می خواهم به انجام برسانم ندارد بلکه مهم ترین و تاثیر گذار ترین بخش برای موفقیت من در انجام کارها ، باورها و فرمول های ذهنی من می باشد که همان ناخودآگاه من است و من باید بیشتر آنها را کشف کنم و به اصلاح آنها بپردازم تا به هر آنچه که می خواهم برسم .ترس از لاغر شدن هم یکی از این باورهای محکم و قوی و در عین حال بسیار مخفی در ذهن نا خود آگاه ما می باشد .الان که خوب دقت می کنم به این درک رسیدم که چرا با وجود اینکه من چند ماهی است که در مسیر لاغری با ذهن قرار دارم و گام به گام مراحل را طی می کنم اما با این وجود وزن کم نکرده ام ؟! دلیلش این است که در سطح ناخودآگاه ذهنم ، من از لاغر شدن می ترسم چون این باور در من وجود دارد که با لاغر شدن از ریخت و قیافه می افتم و صورتم زشت می شود و اینکه با لاغر شدن از دید همسرم دیگر دوست داشتنی و خواستنی نباشم چون همسرم تپلی و چاقی من را دوست دارد و هم اینکه با لاغر شدن تمامی لباس های من بلا استفاده می شود و دیگر نمی توانم از آنها استفاده کنم . این ترس ها مانع لاغر شدن من هستند چون باورهای من می باشند پس من باید روی این ترس ها کار کنم و برای خودم و ذهن ناخودآگاهم تفهیم کنم که این باورها نادرست و اشتباه می باشند ، چرا ؟! چون اولا من با لاغر و متناسب شدن به هیچ وجه زشت و نازیبا نمی شوم برای اینکه من قبلا هم در وزنی که می خواهم برسم ، بوده ام و بسیار هم صورتی زیبا و دوست داشتنی داشتم و هم اینکه با دیدن عکس شگفتی سازان به صورت های آنها دقت کرده ام که اتفاقا نسبت به زمان چاقی آنها بسیار صورتی بشاش تر و زیبا تر برای خود ساخته اند و جوان تر هم به نظر می آیند. در مورد همسرم هم به این نتیجه رسیده ام که اگر واقعا او مرا دوست داشته باشد به هر شکلی که باشم و در هر وزنی باشم باز هم می تواند مرا دوست داشته باشد وقتی که او مرا با این همه اضافه وزن می خواهد و دوست دارد مطمئنا اگر به تناسب اندام برسم و صورت و اندام زیبا تری برای خود خلق کنم هم باز برای او دوست داشتنی و خواستنی هستم و اما در مورد لباس هایم ، با لاغر شدن ، من می توانم لباس هایی را که خیلی دوست دارم برای اندام و سایز جدیدم به خیاط بدهم و آنها را به اندازه ی دلخواه من در بیاورد و نهایتا خیلی راحت می توانم لباس های جدید و نو را که اندازه ی سایز لاغر و متناسب من می باشند را بخرم و تهیه کنم و از آنها لذت کافی را ببرم .من از زمانی که در مسیر لاغری با ذهن قرار گرفته ام بسیار با حالت چاقی خود به صلح رسیده ام و با صبر و شکیبایی گام به گام از مسیر را بر می دارم و به راه درست و صحیحی که در آن قرار گرفته ام ادامه میدهم و اطمینان قوی و عجیبی دارم که می توانم متناسب و لاغر شوم چون الان با گام هایی که بر داشته ام و باورهای نادرستی که در ذهنم وجود داشته و دارد آشنا شده ام دیگر از خوردن ترسی ندارم، تناسب را حالت طبیعی جسم خودم می دانم ،هر چیزی را که دوست داشته باشم و بخواهم در هر زمانی به اندازه ی نیاز بدنم ، با آزادی کامل و لذت و بدون ترس از چاق شدن می خورم ،به این باور رسیده ام که می توانم لاغر و متناسب شوم و همچنین پی برده ام که بدنم این قابلیت و توانایی را دارد که دوباره من را متناسب و لاغر کند و به حالت طبیعی خود باز گرداند ، بار سنگین چاقی و اضافه وزن داشتن از روی ذهن من بر داشته شده است و با وجود اینکه وزن کم نکرده ام اما احساس سبکی دارم و هر زمانی که بخواهم و دوست داشته باشم می توانم ورزش بکنم بدون زور و اجبار و به این درک رسیده ام که قدرت من هستم نه هر نوع خوردنی یا خوراکی  و از زندگی ام با این شرایط هم لذت می برم و از اینکه به این مسیر هدایت شده ام بسیار خوشحال و شاد هستم و خدا را شکر می کنم و از اینکه در این گام پی بردم که از لاغر شدن ترس دارم و از آن آگاه شدم خوشحالم و از امروز بر روی این ترس ها کار می کنم که این مانع هم از راه و مسیر لاغر شدن من برداشته شود و من راحت تر و سریع تر وزن کم کنم و به تناسب اندام برسم.

      “با یاد گیری استفاده از قدرت ذهن ، می توانیم بر این ترس ها غلبه کنیم و راه و مسیر خود را هموار و آسان کنیم.”

      “یا حق ”

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 8 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار صالحه
      1402/01/04 10:33
      مدت عضویت: 478 روز
      امتیاز کاربر: 35376 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 792 کلمه

      سلام ادینتون بخبر وشادی باشه اولین روز جمعه سال ۱۴۰۲ 

      ترسهای مخفی ذهنم 

      ۱_ترس ازنخودن نون 

      ۲ترس از بوجوامدن چروک در بدنم 

      ۳_ ترس از زشت  شدن صورتم 

      ۴_وترس از اینگه وفتی لااغر شدم تنها تر بشم 

       رسیدگی به ترسهای موجود در ذهن  

      نون خوردن اونم نون داغ بربری با کره برام از خوردن خیلی از غذاهای دیگه لذیزتر وخوشمزه تره هست بارها بخاطر ابنکه تو کل دورهاز رژیم نون بربریی کف دست بوده به خودم میگفتم من حاضرم گل روز رو گرسنه باشم ولی یی وعده رو درست اونطوری که دلم مبخواد نون بخورم 

      از دیدن نون ونخوردنش غذابی در من بوجو می امد به خودم میگفتم چرا انقدر دربرابرش ضعف هستی دوستداشتن نون تورو از خواستت دور میکنه به ترسی که داشتم واون موقع خودم ضعیف احساس میکردم ولی حالا اون ترس میدونم فرق است بین ضعیف دونستن با ترس .

      از دست دادم چیزی که من دوست دارم ترس بوده نه ضعف خودم 

      اون ترس بوده ینعی من داشتم خودم محکوم میکردم به جای از بین بردن ترس 

      بخارکتری من متوحه خودش کرد رفتم اشبز خونه برای دم کردن چای همن طوری که اب جوش روی قوری چینی میزیختم ذهنم درگیر شد بود برای چی ترس چرا ترس 

      شاید ویا حتما برای از دست ندادن جیزی که دوستداری فرقی نمکنه برای هر فرد به یی شکل هست 

      شاید بارو نداشتن در اون ترس در خودمن باوره اینکه میشه هم نون وبخوری وهم لاغر باشی خواستم روی سطح فکرم بود باباورم هم سو نبود باره احساس این بود که نون اگه پنهانی بخورم رژیم متوجه نمیشه اگه رژیم یی فرد دیکی هست خنده داره 

      لاغریی دوست ادری ولی یی چیزی دائم تو ذهنت به اینکه با لاغر شدن تمام پوست تنت اویزون میشه مثل بادکنک که بادش خالی شده چقدر چروک درش بوجود میاد منهم این شکلی میشم ازچیزی که در این مسیر ازش لذت بردم گفتن اینگه پوستون خراب که نمشبه به کنار تازه جوانتر وبهتر میشه 

      اینحافکرم توسطح بودم باورم وترس بد فرم شدن پوست کل بدنم یی مانع بزگ برام بوحود اورده بود ولی با گفتن ودیدن افراد لاغر شده این هم با هم اشتی کردن همسو شدن وحال تاره به خودم مبگم لا غربی که بهت ثابت بشه که تو درست فکرت عوض کردی این باور در خودت بوجود اوردی که میشه هم لا غرشدهم پوست خوب بمونه .

      بازم رسیدم به ییبخش از بدن که برای خانمها خیلی مهم ودوست داشتنی صورت 

       برای داشتن زیبایی بیشتر حتی برای  عده به عمل کردن واین ریسک بزگ به جون میخرن وعمل انجام میدن با از دست داندنش این حس که کل زیبایشون نابود شده تصور میشه لاغر باشی ولی کل زیبای تو نداشته باشه که ارزشی نداره 

      تو این قسمت هم به خودم باوره اینکه مازشت نمشیم بکله صورت طبیعی پیدا میشه طبیعی شکل لاغرشده صورتم همون زیبای لا غری نه وفتی صورتمون ازچاقی بادکرده وبه نظر مازیباست

      منعی زیبایی در چاقی و لاغری با فرق پیدا میکنه زیبای در لاغریی اون شکل طبیعی ودرست صورت هست با چاقی جیزی حز چربی نیتست که تو صورت هم جا خوش کرده مااون چربی رو دوستداریم نه صورتمون رو پس باور طبیعی بودن وزیبا بودن رو باخواستم همسو میکنیم واین ترس هن در  خودم کم رنک کردم 

       وحالاترس تنهای چرا 

      نکنه به بچه ها  وابسته هستیی ولی به ظاهرقبول نداری تو

      در سطح فکرت دوست داری لاغر شدن رو نکنه توباورهات ازتنهایی میترسی چرا

       با  الاغر شدن ا ونها فکروشو راحت میشه که تو مشکل نداری وبه سراغ زندگی خودشون میرن به تو سر نمیزنن حال که تو براشون بیشتر زحمت داری وفتز لاغر بشب که اونه راحت ودر زمان بیشتری خواندن بود فکر کنم با لتغر شدنم بیشت باهم خوام بود چون جاز که اونه دوست دارن من نمتونم باهشون برم پس با لاغر شدنتازه یی مشکل بزگ هم حل میه تجربه جاهی حدید ومکانهای که حس وحالش برای من تازگی خواهد داشت وچقدر برام جالب خواهد بود حاهای که هم حاله همه بااسراربچه با سختی زیادبازم من با خودشون میبرن لاغر بشم که کاری به اونه ندارم تازه اون که همراتر میشن وحس راحتی در کنار من بودن براشون داره چرا ترس وفتی حالا که مشکل دارم هستن لاغرتر بشم که خیلی بیشتر خواهند بود باره دخترم میکن اگه تو لاغرتر بودی راحت کارت انجام میدای ما هر روزاینجا بدیم پس دارم این دو فکر رو کم کم هنسو میکنم برای نتیجه بهتر

      روزی که من باورلاغر شدن در خودم قوی کردم وتونستم خواستم از حلقه باورم عبور بدم اون باورشاخ برگ زیادی داشتن حق داشتم خواستم بزگ وخیلی سخت باشه اطلاعات که اون روز کمتر از امروز بودم هر کدام ازترسهای یی بندی بوده که به کل اعضای بدن پیچیده شده بود 

      ترس وچیری که براش باید جنگید یا باهش به صلح رسید تو جنگ که شکست خوردیم با صلح بهتر به نتیجه میرسیم 

      هنسو شدن دو فکر ذهن خدا گاه وذهن نا خداگاه باعث از بین رفتنن ترس میشه چون باور قویی شده وکاراسون میشه 

      خدا پشت وپناهتون حق نگه دارتون

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فریده حسنی
      1400/11/12 01:08
      مدت عضویت: 1632 روز
      امتیاز کاربر: 23378 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 824 کلمه

      جلسه ۷۷ تکرار 

      لاغر شدن ترس دارد و با ترس لاغر نمیشوید

      سلام و درود به همراهان گرامی و استاد عطارروشن ،خدارو شکر میکنم برای دانستن و به کار بستن 

      ترس از روبرو شدن با موفقیت ،یکی از باگ های منه که هر وقت دارم میرم بسمت یه تغییر خوب و بزرگتر ،یک استاپ قدرتمند درونم میخوره و گفتگوهای درونی م شروع میشه 

      نجواهایی که مدام منو میترسونه ،بهش میگم مگه تو دنبال پیشرفت نبودی پس چرا حالت بد میشه ؟ میگه آخه داری میری تو یه موقعیت خاص تر و مسئولیتت بیشتر میشه ،متعهدتر میشی ،سرت شلوغتر میشه ،تو نمیتونی از پس اون جایگاه بر بیایی 

       مثلا من دلم میخواد مستقل بشم و برم یه خونه بزرگتر ،ذهنم منو میترسونه و هزارتا بهانه میاره که آره تو تنهایی چجوری میتونی زندگی کنی ؟ اخه خونه بزرگتر ترسناکه ووو

      ۱ ساعت پیش که داشتم از کلاسم برمیگشتم ،خواستم بپیچم توی کوچمون احساس کردم کنار ماشینم به جایی کشیده شد ،ترمز زدم و چک کردم متوجه شدم ماشینی سر کوچمون مورب پارک کرده بود که من حین پیچیدن متوجه نشده بودم و کنار سپرم کشیده شده بود به اون ماشین و چراغش از غالبش در اومده بود 

      خدارو شکر اون طرف شمارش روی فرمون ماشینش بود انگار خودش فهمیده بود ماشینشو بدجایی پارک کرده و من تونستم بهش زنگ بزنم و قرار گذاشتیم که  ماشینشو تعمیر کنم  

      اون تایمی که داشتم اون کارهارو انجام میدادم به نجواهای درونم هم آگاه بودم که بهم میگفت حالا خوبه ماشین خودت بنز و Bmw نیست ،وای وگرنه الان چقدر هزینه ماشین خودت میشد ،یا میگفت همون بهتر که تو ایران ماشین خیلی گرون نخریدی که اینجوری بشه ووو

      الان که دارم این مقاله رو میخونم دیدم ،آره تو مغز منم ماشین گرون = استهلاک بالا و هزینه های اضافی ،خب حالا من دلم یه ماشین با کیفیتر میخواد ،خواستم با باورهام هماهنگ نیستن و همیشه اونیکه برنده است ،باورهای ما هستن 

      یا من دلم میخواد تو پاره ای از مسائل رشد کنم ،خواستم رشده ولی در درونم من خودمو به اندازه کافی ،کافی نمیدونم و تصور میکنم من توانایی رسیدن در جایگاه های بالاترو ندارم 

      و مهم ترین دلیلی که وجود داره حس ناتوانایی درونیه که اجازه نمیده بتونی محکم و قوی بری بسمت خواسته ها و هدف هات و مدام میترسونتت

      اینکه همه روش های جسمی برای لاغر شدن بی فایده ست رو خیلی قبول دارم ،چونکه مسیری بوده که خودم سالها، زخم خورده ش هستم و مطمئنم کار عبث و بیهوده ایه و هیچ وقت ازش استفاده نمیکنم 

      ۱۰۰ درصد در مغز من هم ترس های زیادی از لاغر شدن هست ،تازه منکه تعداد شکست هام بیشتر بوده ،بیشتر پذیرفته بودم که من ناتوانم در لاغر شدن و لاغر شدن یعنی ،رنج بردن ،سختی کشیدن ،گرسنگی ،ورزش های طاقت فرسا وووو

      معلومه دلم نمیخواست لاغر بشم و عطاشو به لقاش میبخشیدم و بدتر از همه این بود که من مطمئن بودم راهم اشتباهه ولی باز هم ادامه میدادم و جان و تن نازنینمو در فشار و رنج قرار میدادم 

      منم اوایل دوره  حساس بودم که مبادا جایی از دوره بهم تحکم بشه برای نخوردن شکلات یا شیرینی هر هر خوراکی که من دوست دارم ،خب واقعا هم خسته شده بودم از اونهمه محدودیت  و نداشتن حق انتخاب ،دلم آزادی و احترام میخواست ،چیزهایی که حق من بود ولی نمیدونستم و افراد چاق چونکه عزت نفس و خودباوریشون بشدت پایین میاد و خودشونو لایق لاغر بودن و هیچ چیزی نمیدونن ،توانمندی های درونیشون هم افت میکنه و کم کم به این نتیجه میرسن که اصلا ولش کنم من به جایی نمیرسم و در بیشتر جنبه های زندگیشون موفق نمیشن

      قبلا باور داشتم اگر میخوام لاغر باشم نباید شام بخورم یا رستوران و مهمونی برم و وجودم ترسیده بوده از اون سبک لاغر شدن ،برای همین یه برنامه ریزی قوی در من شکل گرفته که آره فریده تو نمیتونی لاغر بشی و ترس از نخوردن اجازه نمیداده قبول کنم که لاغر بشم‌

      قبلا به تکرار شنیده بودم افرادی که خوابشون زیاده و صبح ها دیر بیدار میشن چاقتر میشن ،منم که اهل صبح زود بیدار شدن نبودم ،پس حتما تو ذهنم ،قید لاغر شدنو زده بودم ولی الان دارم به خودم یادآوری میکنم ،عزیزم ،صبح زود بیدار شدن ربطی به لاغر شدن نداره ،مگه نمیبینی اینهمه افراد متناسبی که دیر از خواب بیدار میشن و بجاش دوست من که سالهاست برای نماز صبح بیدار میشه و دیگه نمیخوابه ولی  چاقه ،پس لاغر شدن ربطی به دیر یا زود بیدار شدن نداره 

      منم از زشت شدن صورتم میترسم ،از سیاه شدن دور چشمام میترسم ،از چروک شدن پوستم بدم میاد و میدونم اینها موانع ذهن من بودن و هنوز هم تا حدودی هستن 

      درسته که تو دوره های لاغری با ذهن  محدودیت و رژیمی وجود نداره ولی ما عمده ی ترسهامون مال گذشته ست و تا بخواد اون باورها جایگزین افکار جدید بشه یه مقداری به درک بیشتر نیاز هست تا بپذیریم که بابا جون این راه اون راه نیست از خر شیطون بیا پایین و قبول کن 

      خدارو شکر میکنم برای اینکه هر روز هدایت میشم به آگاهی های نابی که هر کدوم قسمتی از زندگیمو رشد میده

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 18 از 4 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار ملکه عشق
      1400/10/21 11:27
      مدت عضویت: 1245 روز
      امتیاز کاربر: 10303 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,096 کلمه

      خدایا از عرفان مرا پیمانه ای سرشار ده 

      چشم بینا و قلب آگاه و دلی بیدار بده 🙏

      عرفان یعنی شناخت 😉

      سلام و درود بر دستان پر مهر خدا هر کجای عالم 

      دیشب که دآشتم تمرین این قسمت را می نوشتم خب  فکر کردم من الآن دیگه ترسی از لاغری ندارم ولی همین که خوابیدم در خواب دونه دونه کدهای ترس من از رسیدن به خواسته هام و البته جواب پرسشهای چندماهه ام برام باز شد و خواستم این آگاهی هارا باشما دوستان خوبم به اشتراک بزارم🍃🌸

      مدتی پیش پیجی برای نشر آگاهی در اینستا درست کردم و البته به نیت اینکه هم نشر آگاهی باشد و هم درآمدزایی و از اول هم گفتم با دیگران معامله نمی کنم و حمایت هم از کسی درخواست نمی کنم والبته فالواینگ هم باید صفر باشد که ایمان فعال خود را نشان دهم و انتظار داشتم خیلی سریع این پیج چندکا بشه ولی نمی شد هر چه تصور می کردم و البته تکنیکهایی به کار می گرفتم نمی شد و برام عجیب بود که افرادی در طی سه ماه پر بازدید شدند!؟….خیلی ترسها و نگرانیهایی داشتم که خودم به سمتشون حمله می کردم هرروز و هرروز و اما….نشُد که نشد ….و بعد از چندین ماه شاکی از خدا برگشتم به زندگی خودم و رها کردم و متوجه نمی شدم چرا نشد!؟…..

       من از اینکه شناخته بشم می ترسیدم محتوای تولیدی من کاملا تجربه شخصی ام بود و البته مخالف بود با تمام شرطی شدگی های ذهن از حکومت و خانواده ولی ……من ادامه می دادم با مقاومتی شدید تولید محتوا می کردم و نشر آگاهی و فشار سهمگینی را متحمل می شدم با خودم میگفتم چرا گفتن حقیقت انقدر باید سخت باشه !؟….یعنی هرکی حق گفته عذاب کشیده ؟!…دیدم اینم یک آموزش رسانه ای بوده از کودکی حق گفتن یعنی شکنجه?!….

       ومن سعی داشتم با تمام این سیاهی لشکر دست و پنجه نرم کنم !….اما……ترس از قوانین حکومت یا انتقاد یا….ترس از مشهور شدن و نوعی تو چشم بودن مانع من می شد تا جائیکه مدتها در عذاب این بودم تا حجم بالایی از این ترسها را حل کنم می دانستم که همه توهم هستند ….ولی نمی دونم انگار یک قانون تکاملی باید اجرایی می شد!…..من سعی داشتم بپرم مرحله آخر و اینو بیرونی نشون می دادم اما درونی سیاه لشکر بود اووووووو….

      همیشه از خدا شاکی بودم و دیشب متوجه شدم که من ترس از موفقیت داشتم ولی جالبه که با اینکه الآن متوجه شدم اما انگار این مسیر برای من نیست و دوسش ندارم !…

      ولی یک عالمه تجربه کسب کردم اعتماد به نفسم ،توانمندیهام و چگونگی ارتباط با فالور یا پیدا کردن چند دوست نوری یا سنجش ایمان خودم و یا شناخت ترسهام و اینکه به لطف خداوند حمایت و حفاظت شدم و بودنم کنار مردم و نشر آگاهی حتی اگر یک نفر حالش خوب شده  باشه یا تکونی خورده باشه عاااالیه 😍  

      و اما امروز از خودم پرسیدم من از لاغری می ترسم !؟عمیییق 😇

      گفت نه !،.،یک تصویر شاد جوان و زیبا پر اشتیاق در ذهنم به وجود آمد اما پرسیدم که چرا چاقم هنوز؟!گفت می خوری !…گفتم خب باید بخورم پس نخورم؟!…گفت اضافه می خوری !…گفتم خوردن چاق نمی کنه !….فکرمن چاق می کنه …..

      دقت کنید ….

      وقتی من اضافه تر می خورم با درد شکم یا سنگینی مواجه میشم وقتی در جسم واکنشی به وجود میاد ذهن به دنبال دلیل هست که چرا اینطور شده !؟اینجا من خرابش می کنم درد داره چون زیاد خوردم جدال میشه خودتخریبی چرا زیاد خوردی !؟چرا جلو خودتو نمیگیری و بگو مگوها میشه احساس عذاب وجدان احساس بد و بلافاصله تصویر ذهنی چاق به وجود میاد و البته خلق و توجه به چاقی!…اما من گفتم باید نقطه سیری در ذهن و جسم من قوی باشه و قطع کن اعلام بشه !….که دیگه دلم نخواد بخورم و شنیدم گفت حق با شماست و تقاضا کردم و حتما عرضه می شود👌

      من چندروزی بود که حالتهای جسمی ام تعادل نداشت و من یک فرمول ذهنی مخرب دارم مریض میشی بخور بارها از والدین و پزشکان شنیدم آب و مایعات بخور میوه جات و سبزیجات بخور دمنوش بخور و ذهن من فقط بخور را پذیرفته است وشدیدا می خورم !…

      با خودم فکر کردم که به وقت بیماری بدن هوشمند و شفاگر من داره سعی می کنه که بهبود رخ بده وداره ترمیم و بازسازی می کنه خب من چیکار دارم باهاش می کنم !؟…می خورم و می خورم به خاطر ایگوی ذهنی ام ….و کار بدنم را چندبرابر می کنم یعنی باید توان مضاعف بزاره برای اضافه خوردنهای من یعنی خودم دارم در روند بهبود بیماری خودم اختلال ایجاد می کنم از طرفی ذهنم به خاطر بیماری خودش کلی نجوا داره نجوای اختلال و نبود سلامتی و البته انتظار از دیگران و بروز حس مظلومیت منم میام با بگومگوهای زیادی که از فشار معده و پرخوری به وجود اومده نجواهای ذهن را چندبرابر می کنم و البته روح کاملا در عذاب است چون وجود ما سه بخش هست جسم و ذهن و روح و زمانیکه دوبخش در اختلال باشند روح هم آسایش نداره و نتیجه میشه طول درمان طولانی ……چرا خوب نمیشم !؟خدا کجاست !؟….شاید به همین دلیل کودک که بودیم وقت بیماری میل به خوردن نداشتیم اورجینالش همین بود ولی بزرگ شدیم و آموزش دیدیم که باید بیشتر بخوریم!؟…باید بنوشیم ….آب چون عنصر اولیه و هوشمند و حیاطی است برای بدن و سلامتی وجودش ضروریست و بیشتر افراد چاق تشخیص تشنگی از گرسنگی را ندارند!…و به جای آب غذا می خورند!…،

      خدایا متأسفم

      لطفا مرا ببخش 

      سپااااسگزارم 

      عاااااشقتم ❤️❤️❤️

      🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃

      و اما …..من چرا از لاغری می ترسم ؟!…

      تغییر رفتارها …..

      من پرخوری می کنم (می خورم )یک فرد متناسب به اندازه نیاز بدنش می خوره (می خوره)پس محدودیتی نیست می خوریم  ..من ریزه خواری دارم (می خورم )اما لذت نمیبرم چون احساس گرسنگی واقعی را نچشیدم !…..اما یک متناسب به وقت نیازش می خوره (می خوره )و روحش پروا میشه چون گرسنگی را احساس کرده …..پس هیچ محدودیتی نیست ….من آزادم هر چیزی دوست دارم بخورم و (می خورم)متناسب هم هر چیزی که دوست داره (واقعا علاقه داره و البته انتخابش همیشه یکی هست را می خوره )پس می خوریم !…. .پس هیچ منع و محدودیتی نیست !…من با حرص و ولع می خورم (می خورم )رفتاری حیوانی زشت و ناپسند و البته متناسب با طمأنینه و آرامش می خوره !….می خوره( ولی رفتاری انسانی و در جایگاه شأن الهی خودش)پس ما می خوریم !…..هیچ منعی نیست ….

      ترسهای من به لطف و اراده الله مهربانم و استاد پر مهر تبدیل با آزادی و ایمان شدند 

      خدایا سپاسگزارتم 

      خدایا عاااااااشقتم ❤️❤️❤️

      هم مسیری هایم ما برای عشق و آزادی خلق شده ایم 

      آسمان بار امانت نتوانست کشید 

      قرعه فال به نام من دیوانه زدند

      عشق ❤️در وجود ما جاریست و هر حصاری را در هم می شکند ….

      مانا و پایدار باشید 🌻🌻🌻

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار ملکه عشق
      1400/10/20 22:35
      مدت عضویت: 1245 روز
      امتیاز کاربر: 10303 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,209 کلمه

      شروع یک حس شگفت انگیز 

      سلام و درود بر استاد زنده دل و دوستان علاقه مند به خودسازی

      لاغر شدن ترس دارد و با ترس لاغر نمی شوید !…

      خیلی عجیبه ما از موفق شدن می ترسیم یعنی در سطح افکارمون دوست داریم متناسب باشیم یا ثروتمند یا مشهور و حتی روابطی عااشقانه را تجربه کنیم اما در ناخودآگاه ما اطلاعاتی ذخیره شده است که موفقیت ما مساوی میشه با سختی و درد و رنج شاید تردشدن و تنهایی و شاید دوری از خدا ..

      و در نهایت تصمیم نهایی را ناخودآگاه ما رقم می زنه یعنی وظیفه خودش میدونه از ما محافظت کنه نسبت به اطلاعاتی که ما خودمون با توجه به تجربیاتمون یا آموزشهامون در طول زندگی به ذهنمون دادیم !…

      خیلی از افراد علاقه مند هستند که به کشورهای دیگری مهاجرت کنند و این افراد دو دسته می شوند :دسته اول افرادی هستند که بسیار تلاش می کنند و کارهای مقدماتی را انجام می دهند و اتفاقا در مورد مهاجرت هم صحبت می کنند ولی در ناخودآگاهشون ترس از شرایط ناشناخته ای دارند دوری از کشورخودشون یا بستگان یا روبرو شدن با فرهنگ و زبان جدید یا احساس تنهایی در کشور جدید …وهر چقدر تلاش کنند بی نتیجه است .

      و اما دسته دیگر افرادی هستند که شاید در کارهای مقدماتی هم تلاش کمتری کرده باشند ولی با ترسهای خود قبلا روبرو شدند و افکارسطحی فکرشون و علاقه مندیهاشون را با باورهاشون هماهنگ کردند و به راحتی مهاجرت می کنند و حتی ممکنه ازشون دعوت هم بشه …

      افراد زیادی دوست دارند ثروتمند باشند ولی ترس دوری از خدا یا به هم خوردن روابطشون یا دردسرهای زیاد یا خستگی یا ورشکستگی و غیره مانع از ثروتمندیشون می شود… 

      و ما قراره در مسیره آموزش ذهنی افکار خود را شناسایی کنیم و بیایم تفکرات خود را به صورت نوشتاری روی کاغذ تخلیه کنیم و مرحله به مرحله بررسی کنیم که ما ناخواسته یا ناآگاهانه چه موانعی برای موفقیتهای خود در ذهنمون الگوسازی کردیم و بعد در فضای ذهنمون بین اون افکار مانع بذرهایی از فرمولهای صحیح و باورهای توحیدی را بکاریم 🌱و هرروز با یادگیری آموزه ها این فضای جدید را گسترش بدهیم و به طور خود به خودی توجه ما متمایل میشه به سمت لاغری و انتخاب آگاهانه ما شکل می گیره برای خلق رویامون …

      خیلی از افراد چاق با توجه به تجربیایی که از روشهای قبلی لاغری دریافت کردند علاقه دارند لاغر شوند اما ترس از محدودیت غذایی دارند چون بارها در رژیمهای مختلف منع غذایی داشتند یعنی در ناخودآگاهشون ترس از دست دادن یا نوعی محدویت وجود داره !یعنی نباید بستنی بخورم ؟!یعنی نباید شکلات و یا فست فود استفاده کنم ؟!…،

      برای افراد دیگر فشار و سختی ورزش و پیاده روی های طولانی نوعی یادآوری لاغری است و احساس رنجش می کنند …یا سختی بیداری در صبح زود نوعی مقاومت در ذهنشون به وجود میاره و افرادی هم از نظرات دیگران در مورد تغییرات جسمی خود ترس دارند ترس از زشت شدن و لاغرشدن صورت و دستانشون یا ترس از پیر شدن پوست یا پیدایش خطوطی روی صورت و بدنشان و این ترسها به نوعی یک باور قوی و خطرناک هستند که مانع لاغری می شوند !…

      من پارسال که برای اولین بار در این دوره شرکت کردم ترس از زشت شدن صورت و دستهامو یا شل و آویزون شدن پوستم را داشتم که البته طی سالها از مادرم اینو شنیده بودم بارها تکرار می کرد و این اتفاق را برای خودش رقم می زد و اما من با تجزیه و تحلیل فکری طی مدتی به لطف خداوند اصلاحش کردم عکسهای لاغریمو آوردم دیدم من خیلی زیباتر بودم و طبق قانون سلولسازی جسم من تا آخر عمرم ترمیم و بازسازی و کلاژن سازی را داره و البته از نظر دیگری باور دارم هر چقدر به خود حقیقی ات نزدیکتر میشی یعنی فرمولهای ذهنیت هم سو با ذات الهی میشه هرروز زیباتر و جوانتر میشی و این موضوع را بارها در خودم تجربه کردم و در هر تولدآگاهانه حتی چشمانم شفاف تر می شود…و دیدن دوستان در آلبوم شگفتی سازان و خود استاد هم که سند معتبریست برای لاغری=زیبایی ترس دیگرم هم این بود که نکنه من لاغر بشم بخوام لباسهایی باز و تحریک کننده بپوشم و از خدا دور بشم یا بخوام خودنمایی کنم و فخرفروشی شاید هم مغرور!..

      این هم یک آموزش ذهنی از خانواده خیلی مذهبی ام بود که طی سالها با من بود و خدا را شکر خیلی بهتر پذیرفتم که ارتباط ایمانی انسانها با خداوند با توجه با مخزن ذهنیشون و البته حس قلبیشون صورت میگیره نه طرز پوشش آنها …ترس دیگر من این بود که دیگه نباید برم مسافرت چون مسافرت منو چاق می کنه و البته فکر می کنم هنوز ته ذهنم هست باید اصلاح بشه و در کل چون در ذهن ما رفتارهای چاقی لذت بخش بوده مثلا خوردن یک پاستیل در لحظه آنی احساس خوبی به ما منتقل می کرده ذهن نمی خواد لذتش را از دست بده اما چون پروسه لاغری زمان بر هست ذهن ترجیح میده نقد رو بچسبه و تشویقمون کنه به سمت چاقی😨 !…

      اما ما در طول مسیر با آموزشهای لاغری با ذهن متوجه لذتهای ماندگار و البته مسیر آسون لاغری با ذهن شدیم و فقط باید توجه به آموزه ها داشته باشیم 

      لاغری با ذهن هیچ محدودیت و سختی نداره!…

      قراره ما به یک آزادی عمل برسیم لاغری با رنج و سختی که خودش عذابه !،.

      در مسیر لاغری با ذهن ما یادمیگیریم چطور آزادی عمل در رفتارمون داشته باشیم هیچ مواد خوراکی قرار نیست از زندگیمون حذف بشه یا قرار نیست کاری برای لاغری مثل تردمیل و دمنوش و …اضافه بشه فقط قراره لذت باشه و یادگیری و شناخت خود و دوستی باخود …من سالهای بسیاری از روشهای قبلی تلاش کردم برای لاغری ولی نتیجه ماندگار نداشتم فکر می کنم که الآن هم می ترسم نتیجه ماندگار نداشته باشم …البته خیلی بهتر شدم و متوجه شدم که طبق قانون وقتی محتوای ذهنیم بشه لاغری خودبه خودی لاغر میشم یک باور خوب از قدیمها دارم از پزشکها شنیدم اگر فردی در یک وزن بتونه یکسال بمونه مثلا۵۸کیلو که وزن لاغری و تناسب ایده آلش باشه بدنش اون وزن را براش الگو میکنه و لاغریش ماندگار میشه ولی موضوع این بود که من نمیتونستم در روشهای سخت و دشوار قبلی  استمرار داشته باشم و یک سال در وزن ایده آلم بمونم.

       …

      لاغری با ذهن یک مسیر لذت بخشه که آزادی همراهشه نوعی حس ارزشمندی و عزت نفس و دوست داشتن خود حق انتخاب برای مصرف خوراکی و لباسهایی که موردعلاقمون هستند در سایزها و رنگهای مختلف …اعتماد به نفس و حاضر شدن در جمع ها و ابراز خود به جهان رضایتمندی از خود و پیرامون زندگی همسفر شدن با انسانهایی که خودشون آگاهانه خالق زندگی فوق العاده ای برای خودشون هستند و شادی و آرامش پایدار البته همسو شدن با کائنات و قرار گرفتن در جایگاه اصلی خود که در شآن الهی ما و حالت اورجینال و طبیعی ماست ✨صلح و عشق …..

      ترس از موفقیت یک باور قوی و مخفی است که در ذهن تمام افراد نسبت به خواستشون وجود داره که باید شناسایی بشه و مورد بررسی قرار بگیره  و اصلاح بشه و این روند طی گام به گام آموزهای ذهنی به راحتی صورت می گیره !…افکار در سطح و در عمق ذهن همسوباشند نتیجه موفقیت آمیز میشه 😍

      سپاس از استاد عزیز و هدیه آگاهی های مروارید گونه 

      🍃🌸🍃🌸🍃🌸

      دوستان عزیز همواره در مسیر شجاعت و رویارویی با ترسهای مخفی خود پیش قدم و موفق باشید 🦋✨ 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فروغ ریاحی
      1400/08/05 19:48
      مدت عضویت: 1666 روز
      امتیاز کاربر: 28551 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,831 کلمه

      سلام خدمت استاد گرامی و دوستان  خوب و پر تلاشم

      ترس از لاغری مانع رسیدن ما به لاغری میشود .ما یاد گرفتیم طبق قانون که باورهای ما اتفاقها رو برای ما رقم میزنن یعنی اگر چیزی رو به زبون بیارییم یا  فقط چیزی رو دوست داشته باشیم اینها در خلق اتفاقات کاره ای نیستن مهم اون باور من هست که نتیجه رو رقم میزنه ممکنه  یعنی برای مثال  اگر  من در حرفهام  بگم اره ثروت خوبه لذت داره و .. اما  در ته ذهنم باورم این باشه که ثروت زیاد دردسر داره من رو از خدا  دور میکنه و یا اینکه  باعث میشه که زندگی من از هم به پاشه و … در نهایت این باورهای من یا همون افکار لایه های زیرین من هستن که نتیجه رو رقم میزنن و چون ثروت رو در ته ذهنم بد می دونم هیچ وقت به اون نمیرسم هر چند در کلماتی که به زبون میارم   اینطور حرف نمیزنم ولی مهم نیست مهم اون باورهای من هست که اتفاقات رو برای من رقم میزنه  پس باید افکارهای سطحی و حرفهای من با اون باورهای من هماهنگ  بشن تا خیلی راحت و اسان    نتایج  و اتفاقات دلخواهم  رو رقم بزنم بدون  اینکه هیچ کار خاصی بکنم   پس من اگر از چیزی بترسم  و از شراایط جدید بترسم هرگز به اون نمیرسم  و یا اگر برسم اون شرایط برام سخت میشه .شاید همین جا باید بگم  که من این مانع رو (ترس از لاغری ) نداشتم یا کم داشتم چون همیشه به عشق لاغری حاضر بودم خیلی محدودیتها رو تحمل کنم اما لاغر بشم و لاعر بمونم اما چون لاغر نمیموندم خسته میشدم و من باید کل سال رو در رژیمهای سخت و ورزشهای سخت میبودم تا کمی وزن کم کنم و اگر یکم رژیم رو رها میکردم سریع برمیگشت  و این رفت و آمد بین چاقی و لاغری و برگشت مجدد چاقی  من رو خسته کرده بود و رمق رو از من گرفته بود با این وجود بازم تا جایی که میتونستم رعایت میکردم ولی نتیجه در حد تلاشم نبود و زمانی که با لاغری با ذهن آشنا شدم اصلا از استاد نپرسیدم که محدودیت داره یا نه سختی داره یا نه  ؟؟فقط  بارها به خودم میگفتم حرفهای استاد درسته و اصله  و هر کاری و هر رژیمی بده من اون رو انجام میدم و مثل وحی منزل به اونها عمل میکردم کمای اینکه هر چه جلوتر میرفتم میدیدم اصلا خبری از سختی و نخوردن و محدودیت نیست و خیلی راحته  و منم انگار جمع و جور تر دارم میشم و بارها میگفتم استاد راست میگن لاغری با ذهن یه متد جدید و آسان هست که خیلیها باهاش آشنایی ندارن و هنوز دارن با زجر و سختی  و رژیم خودشون رو لاغر میکنن ولی من با این روش دارم به شکل خیلی ساده ای و آسانی متناسب میشم .

       من در گذشته عاشق چیپس و پفک و کرانچی  بودم و باید هر شب چند پاکت میخوردم و اما چون  همیشه رژیم داشتم به عشق لاغری نمیخوردم و اگر جایی در دورهمی هم میدیدم از اونها میگذشتم و میگفتم نه نمیخورم تا این ماهم که پیش دکتر میخوام برم وزن خوبی کم کرده باشم و اگر در کم کردن وزنم  موفق  می بودم از  سر راه برگشت از مطب دکتر  یه پاکت کوچک پفک  برای خودم میخرم و میخورم و انصافا درراون دوران رژیم هم لذت زود گذر خوردنی و  هر مواد غدایی رو به لذت تناسب اندام ترجیح نمیدادم و به عشق لاغری نمیخوردم اما  چه فایده  اینقدر اراده داشتم و این کارها رو میکردم اما بلخره  بعد از رسیدن به تناسب  دلخواهم یواش یواش دوباره خوردن من بیشتر میشد و من به وزن قبلی برمیگشتم و من دوباره سراغ دکتر میرفتم و همون محدودیتها رو از سر میگرفتم و انصافا خسته میشدم و فکر میکردم یه جایی ایراد داره که بیشتر ربطش میدادم به بدنم که اشتهام زیاده معدم بزرگ شده و … همیشه حرص،و ولع خوردن داشتم و با مواد کم کالری خودم رو کنترل میکردم اما حالا که در این مسیر هستم میبینم که   هیچ محدودیتی در کار نیست اما خودم دیگه  خیلی مثل قبل میل به   مصرف مواد خوراکی  زیاد و  یا چیپس و پفک ندارم حالا اگر بود میخورم اما اگر نبود اصلا برای خریدش حرصی ندارم و حتی بوده هم که در جمعی  هم رفتم و پفک و چیپس هم بوده اما من چون سیر بودم نخوردم و واقعا اونجا حس برنده بودن حس تناسب واقعی حس تسلط بر مواد غدایی حس امیر بر  مواد خوراکی بودن رو داشتم و واقعا لذت زیادی بردم و این بسیار برای من  ارزشمند هست  که چیپس و پفک باشن ولی من نخورم چون در گذشته محال ممکن بوده پس من خیلی وقته که لذت زود گذر هیچ مواد خوراکی رو به لذت دایمی تناسب اندام ترجیح نمیدم  پس من بدون ترس درراین راه  قدم برداشتم و برعکس به جاش با لذت زیادی قدم برمیداشتم و میخوردم و متتاسب تر میشدم و واقعا دارم کیف میکنم از این همه ازادی در خوردن و بارها در جواب منفی باف که میگه انگار لاعر تر نشدی میگم خوب نشم اصلا از همینی که الان  هستم راضیم و لذت میبرم من یه عمر حسرت داشتم بدون سختی و زجر  در این سایز و وزن باشم و وزنم باللتر نره  و حالا  کلی متناسب تر شدم  و خیلی خوشتیپتر و جوانتر و شیک پوشتر شدم پس دیگه چی میخوام حالا در این مسیر هستم و با شوق و ذوق ادامه میدم اگر متناسب تر بشم چه بهتر اگر هم نشم (که مقاومت دارم در برابر این جمله  و میگم من   لاغر تر میشم ) اصلا مهم نیست مهم زنده بودن و سلامتی و لاغری  و آزادی هست که من هر سه رو الان با هم دارم و  خیلی هم خوشحالم .

      اتفاقا من زمانی که وارد این مسیر شدم چون هیچ ذهنیتی از قبل  در مورد این روش نداشتم  و  گفتم خوب  من آماده ام  که تمام اون رنج و سختیهای گذشته رو با هر رژیمی و ورزشی که استاد گفت  اجرا کنم ولی دیگه چاقی  برنگرده و لی وقتی وارد این مسیر شدم از این همه آزادی و لذت و حال خوب  شگفت زده شده بودم که یعنی چی استاد میگه هر چی میخوای بخور و لذت ببر  !!!!!!!!! و انصافا روی ابرها بودم و داشتم جواب تمام سوالات خودم رو یکی به یکی در حرفهای استاد پیدا میکردم و آزادی بیشتر در خوردن  بدون ترس پیدا میکردم و من خیلی از غداها رو که سالها جرات خوردنشون رو نداشتم با ورود به این  سایت داشتم میخوردم و بعد میدیم بقیه میگن لاغر تر شدی و خودم متعجب بودم و اما اگاه شده بودم این عذاها قدرتی ندارن این افکار من و باورهای من بودن به همراه یه سری عادتهای غلط که باعث چاقی من شدن  و افسوس میخوردم که چرا بقیه ی اطرافیان من در این مسیر نیستن و  دلم میخواست برم به همه بگم همچین روشی هست و میگفتم ها ولی قبول نمیکردن و مسخره میکردن و یا اصلا متوحه نمیشدن و ….دیگه به هیچ کس نگفتم .

      من  جز افراد با اراده ای بودم  که حاضر بودم هر کاری بکنم و هر سختی رو تحمل کنم اما برای همیشه لاعر بشم و با این پشتکار وارد سایت شدم و دیدم اینجا خبری اصلا از سختی و محدودیت و … نیست فقط لذت و حال خوب و ازادی  هست .حتی گاهی اوقات  در مسیر تناسب  منفی باف اذیتم میکرد تو که هیچ کاری نمیکنی نه ورزش نه رژیم حالا میخوای لاعر بشی امکان نداره باید مثل فلانی پدرت دربیاد سختی بکشی تا به تناسب برسی اما  وجه مثبت ذهنم با صدای بلند  جوابش رو میداد که بابا این راه ها علطن اگر به این همه زجر و سختی و تلاش بود که خودم تمام این کارها رو انجام میدادم پس چرا لاغر نمیشدم و  لاغر نمیماندم پس دیگه گول نمیخورم و وارد رژیم و راه های نادرست نمیشم و فقط لاغری با قدرت ذهن درست است .

      من در گذشته  همیشه تنها راه لاغر شدن رو کم خوردن و داشتن فعالیت بدنی میدونستم و چون بارها خودم و اطرافیانم از این راه لاغر شده بودن پس باور کرده بودم تنها راه لاغری من همین هست و انصافا هم وقتی اقدام میکردم متناسب میشدم و هیچ وقت به هیچ راه دیگه فکر نمیکردم مگر  این واخر که دوتا  باور غلط داشتم که مانع لاعری من شده بودن و نتیجه ام به اندازه  تلاشم نبود و گه گاهی میگفتم خوبه دمنوش و یا قرصی برای لاعری بخورم اما بازم به خاطر کلی اطلاعات داشتن که اینها عوارض دارمن  هیچ وقت جرات نکردم و به سمت اونها نرفتم پس هیچ وقت کم خوابی و صبح زود بیدار شدن و زود خوابیدن  رو دلیل لاغری نمیدونستم .و چون در این راه  تناسب با ذهن کاری میکنه که من خود به خود و اصولی به سمت درست خوردن و همون به اندازه خوردن هدایت میشم پس خیلی قبولش دارم اما یه مانع که داشتم این بود  که با لاعری صورتم لاغر و زشت میشه با لاغری پوستم خراب میشه والبته از بس که اطرافیان میگفتن منم باور کرده بودم ولی خودم خیلی با خودم مشکلی نداشتم اما چون اطرافیان  بارها بهم گفته بودن چقدر صورتت زشت و بد شده بسه دیگه لاغر تر نشو و … من  از لاغری میترسیدم اما حالا با این اگاهی ها که دارم برام نظر هیچ کس مهم نیست و بارها میگم این  تناسب جسم من یکی از شخصی ترین موضوعات زندگیم هست که اصلا کاری به نظر هیچ کس ندارم و فقط نظر خودم مهم هست و تازه هر وقت نگاه به تناسب و چهره ای خودم در وزن دلخواهم میکنم لدت میبرم و هیچ زشتی نمیبینم و من عاشق اون چهره ای خودم در تناسب دلخواهم هستم و دوست دارم دوباره به اون وزن دلخواهم برگردم .

      من اگر لاغر بشم فقط جوانی و زیبایی و اعتماد به نفس و خوش لباسی و خود باوری و ایمان بهتر و توکل بهتر و ازادی در خوردن و خریدن و فعالیت کردن و سبکی و رهایی در لباس و سلامتی و حال خوب روحی و …. به من داده میشه و  از خودم بیشتر لذت میبرم و من عاشق لاغری هستم مخصوصا لاغری با قدرت ذهن که یک مسیر عالی و سراسر لذت و ازادی و حال خوب و ارامش هست که من حتی حاضر نیستم برای یک لحظه به اون اوضاع گذشته ی خودم برگردم و به حال بد اون دوران برگردم و اونها  رو تجربه کنم .چقدر سختی و زجر و محدودیت بود و نتیجه هم هیچ وقت مانگار نبود .

      من یاد گرفتم از راه دهان نمیشه لاغر شد فقط، از راه ذهن  میشه لاغر شد اونم بدون محدودیت و زجر و سختی و اجبار و باید خاصی من به راحتی لاغر میشم و من همین یک مورد رو از همون اول راه باور کردم که واقعا لاغری از این روش بسیاررساده و آسان هست و من منتظرم طعم تناسب بیشتر و سلامتی بیشتر و طعم ازادی و ارامش،بیشتر و طعم حال خوب بیشتر و خود باوری بیشتر و  ایمان بیشتر و طعم اعتماد به نفس بیشتر و سبکی بیشتر و حال روحی خوب   بیشتر رو  و ….. تجربه کنم .

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 15 از 3 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار zohre.taheri.345
      1400/07/12 22:11
      مدت عضویت: 1594 روز
      امتیاز کاربر: 985 سطح ۲: کاربر متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 681 کلمه

      به نام خدای مهربان

      با سلام محضر استاد عزیز عطار روشن و دوستان شگفتی سازم…..

      هر بار که بحث لاغر شدن پیش می اومد دقیقا این ترس از لاغر شدن هم همه ی وجودم را فرا می گرفت.ترس از اینکه مجبور باشم خیلی چیزها را نخورم شیرینی نخورم برنج نخورم غذاهای چرب نخورم فست فود نخورم و …تازه اون چیزهایی را هم که اجازه داشتم بخورم باید خیلی کم می خوردم و بنابراین همیشه گرسنه بودم و احساس ضعف داشتم. اینکه نتونم غذاهایی را که دوست دارم بخورم برام عذاب آور بود در حالیکه همه غذاهای خوشمزه می خوردن و هر چقدر که دلشون می خواست می خوردن من باید با حسرت و اندوه کم بخورم اینو نخورم اونو بخورم و….برای همین لاغر شدن برای من همیشه معنای محرومیت و حسرت و سختی داشت یا باید با پیاده روی های طولانی و خسته کننده و کسالت آور مقدار کمی چربی آب کنم و قدری وزنم کم بشه ولی خیلی زود خسته بشم و دیگه ادامه ندم یا بخاطر اون همه محرومیت های رژیم غذایی و اون نخوردن ها ناراحتی اعصاب بگیرم و مجبور بشم رژیم را رها کنم و دوباره پرخوری ها و دوباره چاقی و دوباره استرس و فشار روحی و اضطراب که خودشم باعث چاقی بیشتر می شد و من دوباره چاقتر از قبل میشدم و اینچنین بود که لاغر شدن همیشه برام ی کار دوست نداشتی سخت و ملال آور بود.در تمام دفعاتی که با رژیم های مختلف و با تحت فشار گذاشتن جسمم می خواستم لاغر بشم چون همراه با نخوردن و سختی کشیدن و رنج و عذاب بود،این موضوع در ذهنم حک شده بود که لاغر شدن یعنی محرومیت و سختی و حسرت و به همین دلیل همیشه از لاغر شدن می ترسیدم که دوباره رنج و محرومیت و سختی شروع میشه و من با بی میلی و ناباوری و ناامیدی از لاغر شدن شروع میکردم و همین احساس بد و ترس و نگرانی خودش مانع لاغری می شد.در واقع چون از روش صحیح لاغری آگاهی و اطلاع نداشتم این باورهای غلط در ذهنم رخنه کرده و جا گرفته بود…  وقتی به لطف خدای مهربان به سمت دوره ی عالی لاغری با ذهن هدایت شدم هنوز هم تا حدودی نگرانی محروم شدن از لذت های زندگی و لاغر نشدن ته ذهنم وجود داشت و به همین دلیل وزن کم کردنم خیلی دیر شروع شد با وجود اینکه دائما استاد تاکید می کردن که در لاغری با ذهن نخوردن و این بخور اونو نخور نداریم ولی چون هنوز ته مانده ی اون افکار و باورها در ذهنم باقیمانده بود کارم قدری سخت تر شد…با وجودیکه خیلی دوست داشتم لاغر بشم و به تناسب اندام ایده آلم برسم ولی باورهای غلط در ذهنم مانع لاغر شدنم بودن.به مرور که فایل ها و صحبت های دلگرم کننده و امیدوار کننده ی استاد را می شنیدم و همچنین آشپزخانه ی لاغری که استاد عزیز به دوره اضافه می کنن و غذاها و فست فودهایی که آموزش میدن ترس از نخوردن و سختی کشیدن در من کمرنگ و کمرنگتر شد.از طرفی خود استاد الگوی مجسم بودن که با این روش عالی بدون هیچ گونه سختی و فشار و محرومیت به این خوبی متناسب شدن،بنابراین باورهای غلط هم در ذهن من جای خودشون را به فرمول ها و باورهای صحیح دادن و من کم کم در سراشیبی متناسب شدن قرار گرفتم. هر چه بیشتر پیش رفتیم ایمان و باور من به لاغر شدن در کمال راحتی و آرامش با احساس خوب بیشتر شد و در باند لاغری قرار گرفتم و با یک دنیا شوق و اشتیاق و احساس خوب به سمت هدف عالی تناسب اندام در حرکتم و به لطف خدای مهربان و تلاش و پشتکار خودم و همراهی ها و راهنمای های استاد عزیز اندامی زیبا و متناسب را برای خودم خلق میکنم و لذت زندگی کردن با طعم شیرین لاغری را با همه ی وجودم می چشم و لذت شیرین آزادی و رهایی از بند غول زشت چاقی و همچنین آزادی در انتخاب لباس و غذا و احساس عالی و مسحور کننده ی خریدن لباس های زیبا و شیک و خوشرنگ و شاد و اندامی را با همه وجود می چشم….موفق باشید…

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 15 از 3 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار zary.ahmadi
      1400/07/03 11:02
      مدت عضویت: 1391 روز
      امتیاز کاربر: 10077 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,141 کلمه

      با سلام :گام ۶۹

      لاغر شدن ترس دارد و با ترس لاغر نمی شوید

      ترس مانع لاغری می شود ترس مانع موفقیت می شود ترس ما را از خواسته هایمون دور می کند ترس چگونه مانع لاغر شدن می شود !؟ ترس از چاقی مانع لاغر شدن می شود چون کدهای چاقی در ذهن ما نوشته شده است و با رژیم و دمنوش و ورزش و حتی جراحی که همه این ها فشاری است بر جسم و روان ما و لاغر شدن را در ما سخت و طاقت فرسا می کند 

      از کودکی آموخته ایم که باید تلاش کنیم تا در زندگی موفق باشیم و به موفقیت برسیم حتی در پایان گفتگوهای روزمره بسیار پیش می اید به هم بگوییم موفق باشی یا برات آرزوی موفقبت دارم. به نظر می رسد که دستیابی به موفقییت بهترین چیزی آست که بسیاری از ما دلمان می خواهد در زندگی برایمان اتفاق بیفتد. 

      پس چرا برخی افراد از موفقییت می ترسند؟؟؟؟؟

      ترس از موفقییت به چه معناست ؟؟چگونه می شه وجود این نرس را در خودمون تشخیص بدهیم ؟؟

      چگونه می توانیم بر آن غلبه کنیم 

      ترس از موفقییت کاملا معمول و رایج است و می تواند موجب از دست دادن بسیاری از فرصت های زندگی ما شود هنگامی که آگاهانه یا ناخودآگاه از ریسک کردن یا تلاش کردن برای رسیدن به اهداف مون می ترسیم مانند فردی هستیم که در یک مکان گیر کرده و نه به سمت جلو حرکت می کند و نه به سمت عقب   

      بزرگترین مشکل بسیاری از ماها این است که عمدتا به صورت ناخودآگاه ترس از موفقییت داریم اما نمی دانیم که این ترس در واقع مانع انجام کارهای بزرگ می شود. 

      ترس از موفقییت چندین دلیل احتمالی دارد 

      ۱–موفقین چه نتایجی ممکن است با خود به همراه بیاورد !!مثلا تنهایی   دشمنان جدید.  جدا شدن از خانواده.  ساعات کار طولانی تر.  احتیاج به کمک  دیگران یا پول.  

      ۲-از کار و مسئولیت های اضافی یا انتقاداتی که با آن روبرو خواهیم شد می ترسیم

      ۳-می ترسیم که اگر به موفقیتی دست یابیم آنگاه روابط ما دچار مشکل شود مثلا دوستان و خانواده یا حسادت و بدبینی واکنش نشان دهند و آنهایی که دوست داریم را از دست بدهیم

      ۴-می ترسیم که اگر به اهدافمان دست یابیم و متوجه شویم که توانایی رسیدن به موفقیت را داریم ،پیشمان شویم که چرا زودتر دست به کار نشدیم

      دقیقا یادم هست که شوهر خواهرم در شهرستان کارمند بود و خواهرم خیلی دوست داشت  به مشهد نقل و مکان کند اما شوهرش چند سالی طول کشید تا حاضر شد نقل و مکان کند !چرا!!؟؟؟ترس ترس از شهر بزرگتر ترس از شلوغی. ترس از راه دور. ترس از کلی تغییرات جدید.  ترس از کار و مسئولیت اضافی یا انتقاداتی که با آنها روبرو خواهد شد ،اما بالاخره راضی شد و ۲۰سال آست که به مشهد نقل و مکان کرده و بسیار موفق در کارش و نکته جالب‌تر اینه که مرتبه افسوس می خورد چرا زودتر دست به این حرکت نزده—

      بر گردیم سر اصل موضوع..راه حل چیست؟؟خبر خوب اینه که هر چه بیشتر با ترس های خود مواجه شویم آنها را بیرون بکشیم و به طور منطقی تجزیه و تحلیل کنیم ..درست مثل لاغری با ذهن.  که با آموزش های استاد کاملا متوجه شده ایم که اشکال در  ذهن ماست نه  در جسم ما و استاد عزیز تمام مراحل آن را تا حالا برای ما تجزیه و تحلیل کرده اند و بی دریغ و صادقانه در اختیار همگان قرار داده اند و این ما هستیم که چگونه آن را به ثمر برسانیم 

      ۲-واقع بینانه نگاه کنیم که اگر به هدف خود برسید و موفق شوید چه اتفاقاتی خواهد افتاد و مثلا با رسیدن به وزن دلخواه   اعتماد به نفس ما و عزت به نفس ما بالا می رود به توانایی و قدرت ذهن خود آگاهی پیدا می کنیم برای رسیدن به اهداف خود عجله نکنیم فقط در راه رسیدن استمرار داشته  باشیم 

      ۳-اگر به هدف برسیم دوستان و حانواده چه واکنشی نشان خواهند داد؟مسلما الگویی می شویم برای دیگران. و افتخار برای خود 

      ویک نمونه در دست دارم:پسرم 

      پسرم برای رسیدن به هدفش خیلی تلاش کرد و از بچگی آرزو داشت به قول خودش دانشمند شود و اتفاقا یک ماه پیش بعد از ۱۵سال تلاش و تقلا در بهترین دانشگاه امریگاه در رشته جراحی مغز و اعصاب کودکان فارغ التحصیل شد تو امریکا بعد از دیپلم اگر بخواهی رشته  پزشکی برید ۴ سال اول دانشگاه باید بیولوژی بخوانید بعد برای پزشکی اقدام کنید و بستگی به انتخاب رشته هم دارد و بیشترین دوره و طولانی ترین دوره همین جراحی مغز و اعصاب آست که بعد از دیپلم ۱۶ سال طول می کشد که تموم شود اگر همه چی خوب پیش برود که واقعا پسرم شاهکار کرد و در تمام این مدت ۱۶سال من شاهد تمام تلاش ها و موفقیتهایش بودم و اعتماد به نفسی که داست و هیچ نیرویی حتی عشق مانع از هدفش نشد (منظورم از عشق اینجا عشق به همسر آینده ) مشتاقانه بدون ترس با عشق و علاقه هدفش را دنبال کرد و موفق هم شد و الان هم جراحی می کند و هم تحقیقات و کاری را دارد انجام می دهد در تحقیقاتش که تا الان موفق بوده و به انجام برسد اولین کسی خواهد بود که همچین اختراعی را به انجام می رساند که مایه افتخار همه ایرانیان خواهد شد هدفم از گفتن این نمونه به این خاطر بود که خودم شاهد بودم چگونه می شه به اهداف برسیم عامل اصلی نترسیم و هدف را با عشق و علاقه دنبال کنیم استمرار داشته باشیم و در مسیر درست قرار بگیریم که موانع را بتوانیم رد کنیم 

      راه جل دیگه :می توانیم به طور مستیقیم ترس خود راشناسایی و از آن انتقاد کنیم و یک برنامه پشتیبانی تهیه کنیم که نگرانی ما را بر طرف کند 

      بسیاری از ما متوجه نیستیم که ترس از موفقییت داریم 

      فعالیتهای خود تخریبی مانند تعویق انداختن  گگفتگوی منفی با خود  ترس از آنچه موفقیت برای ما به همراه خواهد آورد 

      اگر ترس از موفقییت داریم ابتدا باید دلیل آن را شناسایی کنیم هر چه بیشتر با ترس خود مواجه شویم و علت آن را تجزیه ‌تحلیل کنیم بهتر می توانیم ترس را از بین ببریم ودر زندگی رو به جلو حرکت کنیم 

      مثلا ترس از پولدار شدن :اگر پولدار شویم معلوم نیست چه اتفاقاتی خواهد افتد  چه عادتهای پیدا خواهیم کرد که قبلا نداشتیم یا ممکن است در خرج کردن تجربه درستی نداشته باشیم  و هزاران دلیل دیگر. ترس در همه موارد هست. ترس از جابجایی کوچک یا بزرگ  از شهری به شهری. از کشوری به کشوری. و غیره. مهم ترین کاری که می توانیم انجام دهیم اینه که بدانیم چه می خواهیم و چگونه سبک زندگی را دوست داریم  خودمون را دوست داشته باشیم و خود را لایق بهترین ها بدانیم. یکی از این بهترین ها اندامی متناسب  هر چه بیشتر در این روش استمرار داشته باشیم و محتویات لاغر کننده را به ذهن خود بدهیم ذهن ما دیگر برای رسیدن به موفقییت نخواهد ترسید و ترس مانع نخواهد شد کافی است که آگاه باشیم و یاد بگیریم لاغر شدن را🙏

      خداوند سپاسگزارم 

      استاد سپاسگزارم 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فاطمه سادات
      1400/03/14 21:24
      مدت عضویت: 1713 روز
      امتیاز کاربر: 3766 سطح ۴: هنرجوی مبتدی

      نشان های دریافت شده

      سطح مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 188 کلمه

      سلام 

      گام ۶۹ 

      ترس روبرو شدن با موفقیت یکی از موانع ذهنی  لاغر شدن است . 

      موفقیت چیست ؟ چرا از آن میترسیم ؟ شکست چیست ؟ چرا  با وجودیکه خواهان آن نیستیم اما به راحتی آن را میپذیریم . 

      سایتی رو مطالعه کردم که در مورد ترس از موفقیت نوشته بود . به نظرم مطلب خوبی بود و گواه مطالب این گام  : 

      ترس از شکست منطقی‌تر به‌نظر می‌رسد و نا‌م‌آشناتر از «ترس از <">موفقیت» است. اما حقیقت این است که این ترسِ تلخ مانند بیدار شدنِ ناگهانی از یک رؤیای شیرین، درست در لحظه‌ای که با موفقیت فاصله‌ای ندارید، ما را به عقب می‌کشد و ناگهان موفقیتی را که در چند قدمی آن بوده‌ایم، به یک آرزوی محال تبدیل می‌کند. برای اینکه افسار موفقیت‌هایی را که لایق آنها هستید به دست ترس نسپاریم، باید به دلایل ترسیدنمان از موفقیت بیندیشیم . 

      چیزی که به‌ندرت انتظار داریم از کسی بشنویم این است که بگوید: «من از موفقیت می‌ترسم» این حرف بیهوده‌ای است، حتی دور از انتظار هم به‌نظر می‌رسد. 

      اما حقیقت اینست که بارها آن را در درون خود نیز حس کرده ایم . 

      حالا چگونه می‌توان نشانه‌های ترس از موفقیت را شناسایی کرد؟ اگر این نشانه‌ها را در رفتار خودمان ببینیم، برای غلبه بر آنها چه کاری می‌توانیم انجام بدهیم؟

      رفتار کسانی که از موفقیت می‌ترسند:

      • پروژه‌هایشان را تمام نمی‌کنند (فرقی نمی‌کند مربوط به  کاهش وزن باشد یا هر موفقیت دیگر )
      • بیشتر از کارهایی حرف می‌زنند که «می‌خواهند» انجام بدهند نه کارهایی که واقعا «انجام می‌دهند»؛
      • همزمان روی چندین پروژه به‌شدت کار می‌کنند، به جای اینکه روی هریک از آنها بادقت تمرکز کنند؛
      • دیدگاه کنونی آنها نسبت به آینده درست مانند دیدگاه پنج سال پیش است؛
      • آنها اغلب از خودشان انتقاد می‌کنند؛
      • حواسپرتی کارشان است؛
      • هیچ‌وقت فکر نمی‌کنند که عملکردشان به اندازه‌ی کافی خوب است؛
      • و بزرگ‌ترین نشانه‌ی این افراد این است: زمانی که در آستانه‌ی «موفقیت» هستند، همه‌چیز رفته‌رفته برعکس می‌شود.
      •  

      چگونه بر ترس از موفقیت غلبه کنیم؟

      تمام موارد بالا، نشانه‌های کلاسیک ترس از موفقیت هستند. موضوع این نیست که ما نمی‌خواهیم موفق شوید یا تلاش نمی‌کنیم که موفق شویم، برعکس، احتمالا سخت‌کوش هستیم و زمان زیادی را صرف برنامه‌ریزی و فکر کردن می‌کنیم. واقعیت این است که: اگر موفقیت آسان به‌دست نیاید، پس به‌صورت ناخودآگاه، بخشی از وجود ما موفقیت را پس می‌زند و آن را نمی‌خواهد. جالب است که بدانیم ضمیر ناخودآگاه ما ۹۵ درصد اوقات، نیروی محرک ما و تعیین‌کننده‌ی کارهایی است که انجام می‌دهیم. پس، بهتر است به این موضوع عمیق‌تر بنگریم.

      عمیق‌ترین ترس ما این نیست که نکند بی‌لیاقت باشیم. عمیق‌ترین ترس ما این است که فراتر از حد، قدرتمند باشیم. این روشنایی ماست که بیش از تاریکی‌مان، ما را می‌ترساند. ما از خودمان می‌پرسیم: «من که هستم که زیبا بااستعداد یا شگفت‌انگیز باشم؟ اما، مگر ما که هستید که این ویژگی‌ها را نمی‌توانیم در خودمان ببینیم؟ ما دست‌پرورده‌ی آفریدگار هستیم. کوچک انگاشتن خودمان خدمتی به بشر نمی‌کند. عقب کشیدن ما برای اینکه اطرافیانمان احساس عدم‌امنیت نکنند، اصلا روشنفکرانه نیست. درخشیدن تقدیر همه‌ی ماست، همان‌طور که کودکان می‌درخشند. ما به دنیا آمده‌ایم تا شکوه پروردگار را که در درون‌مان است، آشکار کنیم و این مختص برخی از ما نیست و همه‌ی ما نمونه‌ای از شکوه خالق خود هستیم. وقتی اجازه‌ی درخشش این نور را بدهیم، ناخودآگاه به دیگران نیز اجازه‌ی درخشیده شدن می‌دهیم. وقتی از ترس‌های خودمان رها شویم، وجودمان به‌صورت خودکار، دیگران را رهایی می‌بخشد.»

      انواع زیادی از ترفندهای ذهنی برای غلبه بر ترس از برجسته شدن وجود دارند، خواه این ترس از سخنرانی یا صرفا بی‌پرده صحبت کردن درباره‌ی نظراتمان باشد و خواه ترس از لاغر شدن یا ترس از پولدار شدن و یا ترس از برقراری روابط دلخواه با دوستان ‌ .

      پس فقط باید به خودمان اجازه‌ی محشر بودن بدهیم!

      تغییر، بخشِ طبیعی و ذاتی زندگی است. هیچ چیز همان‌طور که هست باقی نمی‌ماند، اما مسئله این است که احساسِ عدم‌تغییر می‌تواند وجود داشته باشد، به‌ویژه وقتی صحبت از درون و بیرون زندگی روزمره‌ی انسان‌ها باشد.

      موفقیت درست به خاطر ماهیتی که دارد به این معناست که ما در حال تجربه‌ی چیز متفاوتی هستیم، چیزی که قبلا تجربه نکرده‌ایم. مخمصه همان موقعیتی است که به واسطه‌ی آن ما از یک طرف، خواهان تغییر هستیم، اما از طرف دیگر، از آن می‌ترسیم!

      موضوع این است که وقتی شکست می‌خوریم، می‌دانیم چه انتظاری داشته باشیم.  موفقیت از این جهت می‌تواند ترسناک باشد که پا به قلمروی ناشناخته‌ای را به زندگی ما باز می‌کند. تصور کنیم تمام عمرتان چاق بوده‌ایم. حالا اگر تغییر کنیم و برای اولین بار لاغر شویم، چه احساسی خواهیم داشت؟
      ورژن لاغر ما چگونه لباس خواهد پوشید؟ چگونه رفتار خواهد کرد؟ با چه کسانی نشست‌وبرخاست خواهد کرد؟

      تغییر درمورد راه‌ اندازی کسب‌وکاری که پول زیادی را برای ما به ارمغان بیاورد، چطور؟ آن‌قدر زیاد که تقسیمش با دیگران یا دادنش به دیگران، تصمیم راحتی نباشد. 

      به‌به! چه شَوَد! تصور کنیم اگر پولدار شویم چه‌ عادت‌هایی پیدا می‌کنیم که قبلا نداشتیم؟
      چگونه پول خرج می‌کنیم؟
      تغییر درمورد شروع یا تمام کردن یک رابطه‌ یا جابه‌جایی منزل چطور؟

      تغییر می‌تواند شگفت‌انگیز یا ناامیدکننده، رهایی‌بخش یا ترسناک باشد. تغییر، اغلب یک فرایندیست که اکثرا برای آن به سختی گام برمیداریم . چون تغییر کردن را همواره سخت در نظر گرفته ایم ‌. در حالیکه وقتی تغییر کردن و مراحل ان را یاد بگیریم تغییر واقعا ساده و شخصیت‌ساز است. بنابراین خودمان باید انتخاب کنیم که واقعا به‌دنبال چه تغییری هستیم!

      نخستین کاری که باید انجام بدهیم این است که تکلیف خودمان را با تغییر روشن کنیم و بدانیم که چه می‌خواهیم. درباره‌‌ی سبک زندگی دلخواه‌مان بنویسید، البته بدون قضاوت کردن، فقط هرچه را که در فکرمان است، روی کاغذ بیاوریم.

      بعد، یک پشتیبان عالی را همراه خود بدانیم که هوایمان را داشته باشد. مثلا، دیدگاه‌مان را درباره‌ی زندگی با کسی که مورد علاقه و اعتمادمان است، مطرح کنیم، در شبکه‌های اجتماعی عضو گروهی شویم که هدف‌شان مشابه هدف ماست، از یک مربی (Mentor) کمک بگیریم یا یک>کتاب مناسب پیدا کنیم که زندگی ایده‌آل ما را توصیف می‌کند.

      موضوع این است که وقتی شکست می‌خوریم، می‌دانیم چه انتظاری داشته باشیم. اما هرگز به خودمان اجازه نمیدهیم از موفقیت چیزی در ذهن داشته باشیم .  چون موفقیت را همواره سخت در نظر پنداشتیم و ضمیر ما مرتب آن را پس میزند . ما به سبک کنونی‌ زندگی‌مان عادت کرده‌ایم   چون آسان است . از موفقیت میترسیم چون سخت است . تنها به همین دلیل است که از موفقیت میترسیم .
      خب، حالا باید چه کار کنیم؟

      نفس بکشیم! عمیق! موفقیت مراحل خودش را دارد. ما همیشه ظرفیت بهتر شدن را داریم و نباید خودمان را به چند موفقیت جزئی محدود کنیم. ما باید موفق شدن را یاد بگیرین بعد از تنفس عمیق، به چیزهایی فکر کنیم که همین حالا دوست داریم آنها را داشته باشیم. از بین همه‌ی آنها، دو مورد خوبش را سوا کنیم، دو مورد که همین امروز بتوانید به آنها برسید. بعد از این مرحله، فقط کافی است جواز محشر بودن را به خودمان بدهید!

      کیست که از موفقیت بدش بیاید؟! فرقی نمی‌کند این موفقیت چه باشد،”>کاهش وزن، نواختن گیتار، >تند خوانی یا “>شروع کسب‌و‌کار جدید.

      هر قدر ما با لاعر شدن در طول روز بیشتر زندگی کنیم و محتویات لاغر کننده به ذهنمان دهیم این تصویر برای ذهن آشنا میشود وذهن دیگر برای موفقیت نمیترسد و مانع ایجاد نمی کند . 

      ما فقط باید آگاه شویم و یاد بگیریم تا موفق شدن در هر زمینه ای برایمان ساده شود و خودبخود به سمت ما بیاید . رسیدن به آرزوها را نباید برای خود سخت و غیر ممکن کنیم و یا کارهایی انجام دهیم که این آرزو را ناخوداگاه برایمان غیر ممکن می کند . 

      قدم های کوچک اما مستمر به ما یاد میدهد تا در مسیر موفقیت موانع را بشناسیم و آنها را برطرف کنیم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 25 از 5 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فروغ ریاحی
      1400/01/21 20:33
      مدت عضویت: 1666 روز
      امتیاز کاربر: 28551 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 3,583 کلمه

      باور ترس از لاغر شدن یک باور مخفی  و بسیار خطر ناک هست .در وجود همه ی ما ترس از لاغر شدن وجود داره شاید بگی چطوری؟؟ ما که دوست داریم لاغر بشیم پس چرا ترس  داشته باشم ؟؟(من  قبلا که رژیم گرفتم مخصوصا بار اخر که وزن زیادی کم کردم در حد ۳۵ کیلو  یه سری ترسهای مخفی داشتم و بارها هم به زبون آوردم اما نمیدونستم چه تاثیر مخربی  در روند لاعر شدن من میزارن و واقعا هر چقدر هی بیشتر  میگفتم  و بهش فکر میکردم  شرایط لاغری برام سختتر میشد ترس از اینکه چقدر صورتم لاغر و زشت شده با لاغری و چقدر  پوست صورتم خراب شده تا جایی که در عکسها خودم رو نگاه نمیکردم یا با حالت بدو تنفر و ترس  نگاه میکردم  )جواب : اما بدونید که  فکر کردن  با باور داشتن  خیلی فرق داره اینکه من دوست داشته باشم لاغر بشم این  در سطح فکر  من هست ولی نتیجه ی نهایی رو باور های ما و انتظارهای ما رقم میزنه و اونها رو باید بشناسی  پس بالای سطح ذهن  افکار  ما هستن  و در پایین سطح  ذهن باورهای ما هستن و این مهم هست که ما پایین سطح رو بشناسبم .(خیلی مهم هست که خواسته ی خودمون رو دوست داشته باشیم و بگیم و بهش فکر کنیم اما از اون مهمتر باور  های ما  در مورد  اون خواسته هستن که نتیجه رو رقم میزنن فردی که ثروت رو دوست داره و میگه من میخوام ثروتمند بشم و یه کسب و کاری رو راه میندازه اما در ته ذهنش و باورهاش این هست که پول دست مردم نیست مردم قدرت خرید ندارن و یا اینکه اوصاع اقتصادی کشور خراب هست  از راه حلال به پول زیاد نمیرسی و یا پول در اوردن سخت هست  باید زحر بکشی و عرق بریزی  تا بهش برسی و یا …. هرگز این فرد طعم ثروت رو نمیچشه چون باورهای اون و انتطاز این فرد از کسب و کار و مردم  بسیار بد و منفی هست حالا هر چقدر بگه دوست دارم نمیشه باید در ذهنش اول باورهای درست و همسو با خواسته اش درست کنه که پول هست فراوانی زیاد هست افراد زیادی در حال پیشرفت هستن و من هم میتونم پیشرفت کنم و  … تا طعم ثروت رو بچشه پس خیلی مهم هست که افکار و باورهای شما با هم همسو باشن و هر دوی اونها  با خواسته ی شما همسو باشنن اینطور نتیجه عالی میشه  .)   مثال :دونفر رو تصور کنید که هر دو نفر دوست دارن برای ادامه ی تحصیل به خارج از کشور برن و حالا یک فرد باورهایی داره که اگر خارج  رفتم و  دوربشم از خانواده  برام سخته و یا اینکه در کشور غریب سخته زندگی کردن و یا اینکه زبانشون  رو بلد نیستم سخت هست و اینها باورهاش هست و خیلی تفاوت داره با فکرش که دوست داره بره خارج کشور در حالی که داره تلاش میکنه بره خارج از کشو ر اما در نهایت نمیره و قبولش نمیکنه که این فرد بره خارج از کشور اما فرد دوم باورهای خوبی داره بری خارج  از کشور با سبک جدیدی  از زندگی آشنا میشی و اونجا امکانات بیشتر  هستن و من دوست دارم با زبان دیگه و فرهنگ دیگه آشنا بشم  و … و این فرد  چون باورهای بهتری داره هر چقدر کمتر از فرد اول تلاش کنه ولی احتمال رفتنش به مر اتب بهتر هست و تفاوت نتیجه ی دونفر  زیاد هست .(من خودم یه آشنایی رو میشناسم بسیار زندگی لارج و مرفه ای داره و خوب و عالی داره زندگی میکنه و بسبار ولخزج هست ولی  با یه ماشین بسیار معمولی داره زندگی میکنه هر چند که ماشینهای خارجی رو دوست داره و همیشه دنبال میکنه و هر جا ببینه خوب اونها رو برانداز میکنه ولی همیشه میگه نه خریدن ماشین خارجی ضرر هست چون هزینه نگهداریش بالاهست و ادم ادیت میشه اگر داشته باشه ارامش رانندگی با اون رو نداری و این فرد در کنار تمام شرایط عالی هنوز که هنوز به ماشین دلخواهش نرسیده اکر بگی هم میگه عالیه من خیلی دوست دارم بهش برسم پول ندارم پس چطور در بقیه ی جنبه های زندگی پول داره  اما در خریدن ماشین نداره ؟چون  در حرف زدنش کلی باورهای علط در مورد خریدن ماشین خارجی داره  )  اگر باور و افکار تو با هم مخالف باشن مثلا دوست داری بری خارج ولی در باورهات  بگی که سخته ر فتن  یا از خانواده دور میشی و یا زندگی در غربت سخته  یا  چون فرهنگهافرق داره  سخته پس اکر   ترس از شرایط جدید داری نمیری یا اگر بری خارج خیلی شرایط برات سخت میشه .(پس باید افکار و باورها رو با هم همسو کنی و در یک جهت باشن و همسو با خواسته باشن تا نتیجه عالی بشه مثال : من دوست دارم لاعر بشم اما اگر لاعر بشم زشت میشم و یا من دوست دارم لاغر بشم اگر لاعر بشم مریص میشم من دوست دارم لاغر بشم اما اگر لاغر بشم انگار رنگ پریده میشم من دوست دارم لاعر بشم اما اگر لاغر بشم پوستم خراب میشه من دوست دارم لاغر بشم اما اگر لاغر بشم  موهام میریزه من دوست دارم لاغر بشم اما اگر لاغر بشم  بدنم ضعیف میشه و …. اینها همه باورهای غلط و خلاف جهت با خواسته هستن که کار ما رو سخت میکنن باید دلیل بیاری و نقضشون کنی هر ادم لاعری  ضعیف و بیمار و رنگ پریده و موهای کم پشت و صورت زشت و …  نداره و بلعکس خیلی از چاقها هستن در اطراف ما که این شرایط رو دارن و این ویژگیها هیچ ربطی به چاق و لاغری ندارن فقط بر میگرده به افکار و باورهای ما حالا در هر جسمی که باشیم باور و افکار ما زندگی ما رو رقم میزنه همین )    همه ی ما در سطح افکار دوست داریم لاعر بشیم و اما در باورهاشون خیلی ترس دارن مثلا من نمیتونم شکلات نخورم  حالا این فرد میخواد لاغر بشه اما چون فکر میکنه نباید شکلات بخوره میترسه و دیگه لاغر نمیشه و هر چقدر هم تلاش کنه موفق نمیشه چون میل خوردن به شکلات از میل لاغر شدن براش بیشتر هست و چون  شکلات خورن نتیجه اش سریع هست و لاغری احتیاج به زمان داره اون فرد شکلات خوردن  رو ترجیح میده به لاغری حالا چرا ؟؟چون باورهاش غلط هست و فکر میکنه اگر میخواد لاغر بشه باید شکلات نخوره اما غلطه چون در لاغری با ذهن ما هیچ محدودیتی نداریم (من خودم بارها رژیم میگرفتم و در مخدودیت خودم رو میزاشتم و خوب و عالی که نتیجه میگرفتم و  وزنم  کم میشدم دیگه دلم میخواست خوب بخورم از اون عداهای مورد علاقم بخورم و یکم یکم شروع به خوردن میکردم تا نتایج  لاغری من بعد از مدتی از بین میرفت و من دوباره چاق میشدم  حالا چقدر من آدم شجاعی بودم که اون لذت آنی خوردن مواد غذایی رو بر لاغری ترجیح نمیدادم و اقدام میکردم  به رژیم و نخوردن و در انتها بعد از کسب نتیجه بلخره از ذهن چاقم شکست میخوردم این خودش نشان از عاشق لاغری  بودن رو داره و جای تشویق و تحسین دارم چون من بعد از ازدواجم چاق شدم و در این ۱۸ یا ۱۹ سال بیش از ده بار رژیم گرفتم و به زور خودم رو لاغر نگه داشتم و یه جاهایی هم داشتم که واقعا دیگه بریده میشدم از رژیم و یه رفتارهای ناجور غذایی رو داشتم که خودم وقتی یادم میاد وحشت میکنم اما ۹۰ در صد اوقات من رژیم بودم و داشتم با ذهن چاقم مبارزه میکردم و تونستم نتیجه بگیریم و لی مانگار نبودن و من شکست خوردم چون راهم غلط بوده پس من جز افراد شجاع و توانمند ی  بودم که لدت لاعر شدن رو بر لذت عدا نخوردن ترجیح دادم اما چون راهم غلط بوده شکست خوردم     )  یا فردی میگه من نمیتونم غذا با نون بخورم و بنابراین ناخوداگاه لاعری رو پس میزنه چون ترس از نخوردن نون با عدا غالب میشه بر لاغر شدن و نمیزاره چون لدت نون خوردن براش خیلی سریع هست (من نون رو اصلا با برنج دوست نداشتم اما خیلی چیزها در رژیم نمیخوردم که واقعا اذیتم میکرد ولی اینقدر به دنبال لاغری بودم که از  خوردن همه ی اونها میگذشتم و خودم رو لاغر میکردم من عاشق چیپس و پفک  و کرانچی بودم و هستم و یا فست فود خیلی دوست دارم و یا  انواع سالادها با سس و یا انواع غداهای سرخ شده و … اما از همه میگذشتم و نمیخوردم به عشق لاغری بازم دم خودم گرم که اینقدر تونستم تلاش کنم   و به وزن ۵۹ کیلو برسم و اما مانگار نبود و از دستش دادم اما دوباره به وزن ۵۹ کیلو سایز ۳۸ دارم از راه درست میرسم   ).  و یا کسی میگه من نمیتونم  ورزش کنم پس لاغر نمیشم  پس اگر فردی از ورزش بدش بیاد نمیتونه لاغر بشه چون باور داره لاغر شدن احتیاج به ورزش و عرق کردن داره و میگه نمیخوام من بدم میاد اما غافل  هست که لاغری با ذهن احتیاج به هیچ فعالیتی نداره .(من این اواخر اصلا از ورزشم لذت نمیبردم چون مربی من عوض شده بود و خواهرم که با من بود دیگه نیمومد و من اما بازم به عشق لاغری سرساعت میرفتم و میگفتم باید ورزش کنم که بدنم فعالیتی داشته باشه و در کنار رژیم که دارم همیشه لاعر باشم و ورزش رو فقط برای لاغری میخواستم اما نتیجه عکس میداد و من هی ورزش رو  شدیدترش میکردم و فقط به خودم ضربه میزدم ولی از وقتی وارد این دوره ها شدم خیلی راحت ورزش،و رژیم رو کنار زدم و در آزادی کامل دارم زندگی میکنم و بسیار برای من لذت بخش هست این مسیر عالی )  یا اینکه فردی میگه من نمیتونم لاغر بشم چون گفتن فردی که میخواد متناسب بشه باید صبح زود پا شه ولی غلطه چون مگر هر کس که لاغ هست ر زود از خواب پا میشه خود استاد صبح ها تا دیری خواب هست(من اینها رو زیاد شنیده بودم ولی اصلا اعتقادی یا همون باور نداشتم و میگفتم تنها راه لاغری نخوردن و یا خوردن کم و ورزش در کنار اون هست نه هیچ چیز دیگه و همیشه از این طریق برای لاغری اقدام کردم و کاری به خوابم نداشتم هر چند اطرافیان من  زیا میگفتن حتی مربی ورزشم بارها میگفت  ) .  و یا فرد دیگه میگه من اگرمیخوام لاعر بشم باید شبها زود بخوابم که لاغر بشم اما علطه چون استاد شبها دیر میخوایه (بازم من اعتقادی نداشتم ولی بازم خیلیها میگفتن هنوزم میگن که عامل چاقی خیلیها این هست که شبها بیدار میمونن و غدا میخورن و میخوابن و این باعث چاقی میشه اما دوست من بارها شده ساعت ۱۲ شب بهش زنگ زدم گفته من الان  دارم  شام میخورم و بسیار لاعر هست و من بهش میگفتم واقعا و تعجب میکردم اما خودش با خیال راحت میخورد حالا ممکنه من فقط دیر خوردنش رو دیده باشم ولی پشت قضیه هم مهم هست که این فرد تا گرسنه نشده شاید غدا نخورده شاید به دنبال کارهاش بوده و وقت نکرده بخوره شاید تا  قار قور شکمش بلند نشده نرفته  سراغ غذا  و حس نکرده گرسنگی رو و هزار علت دیگه س گول نخوریم و فقط به نیاز جسممون در هر زمانی به درستی پاسخ بدیم و این خودش دیر شام خوردن رو  که باعث چاقی میشه رو رد میکنه چون خودم نمونه واضحش رو بارها در دوستان و اطرافیانم دیدم  )  حالا فکر کن میبینی در تو هم کلی ترسها هست که اگر میخوایی لاغر بشی باید اجراشون کنی و اما  تو میگی نمیخوام  لاغر بشم  چرا  ؟؟ به خاطر روشهای غلط گذشته هست و ما یعنی هر چقدر قبلا تلاش کردیم برای لاغری چون ما نتونستیم لاغر بشیم ترس داریم که اگر من همه ی اون محدودیت و کارها رو انجام دادم و لاغر نشدم حالا با این روش  چی  میشه لاغر شد ؟این فرد لاغر نمیشه چون باورها در ناخود اگاه و اون فرمولهای چاقی در ناخود اگاه هست و فرد فکر میکنه نمیتونه لاعر بشه چون اون کارها رو که دوست داره نباید انجام بده پس لاغری رو پس میرنه ( اما من بارها تونستم و اقدام کردم و لاغر میشدم ما هیچ وقت لاغر نمیماندم و در آخرین بار که اقدام کردم برای لاغری با وجود مانعای زیاد و با کلی ترس و باورهای غلط به سختی یه نتیجه میگرفتم که قابل مقایسه با تلاشهای من نبود حالا یا ثابت بودم یا چاقتر میشدم و کلی گریه میکردم و دیگه در دهنم واقعا لاعری با زجر و سختی بود و لاغری با محدودیت و نخردن بود و اما همیشه میگفتم چرا ؟؟اگر به ورزش،و ورزیم باشه که من چیزی کم نزاشتم چرا من لاغر نمیشم تا با این روش آشنا شدم )   و یا فردی دیگه من دوست دارم لاعر بشم اما اگر لاعر بشم صورتم زشت میشه و پوست من خراب میشه پس من نمیخوام و هر فرد کلی مانع داره که اگر لاغر بشم به اونها مبتلا میشه که دوست نداره حالا یا پوست شل میشه یا صورت زشت میشه و یا نخوردنهای اذیت کننده هست و همین فرمولها مانع لاعری ما میشه و ما میترسیم لاعر بشیم که مبادا ما اینطور بشیم . (پاشنه ی آشیل من این هست و قبلا هم بوده در کنار افکار و باورهای غلطم و چون من بار آخر وزن زیادی کم کرده بودم اونم در مدت نمیدونم نه ماه یا کمتر حالا نمیدونم دقیق ولی میدونم زیر یک سال بود چون اطرافیان  به قیافه ی جدید من عادت نداشتن و همچنین خودم همیشه میگفتن چقدر صورتت لاعر و کشیده شده چقدر پوستت شل و خراب شده انگار مریض شدی انگار پیر زنی شده انگار دماغت بزرگتر نشون داده میشه و هی به من میگفتن دیگه لاغری  بسه  الان اینطور شدی وای به حال چند سال دیگه که پیر تر شدی چقدر زشت میشی  وقتی ت پل بودی چقدر بهت میومد چقدر قشنگ بودی این لاغری جه ارزشی داره اینقدر به من میگفتن و من میشنیدم تا از چهره ی خودم بدم میومد و همیشه میگفتم کاش صوزتم چاقتر بود و اگر عکسی میگرفتم و خودم رو میدیدیم وحشت میکردم و به همه میگفتم و به بقیه میگفتم  و همیشه میگفتم کاش جسمم لاغر میشد اما صورتم لاغر نمیشد کاش صورتم زیبایی اش رو از دست نمیداد و این اواخر که هی در حال چاقتر شدن بودم و گریه میکردم اما اطرافیان میگفتن حالا خوب شدی اینطوری قشنگتر هست و چقدر بهت میاد ما به جای تو وحشت میکردیم وقتی تو رو میدیدیم مثل اسکلت شده بودی و منم اینها به خورد مغزم میرفت اما حالا میخوام به  این مانع و ترسم  بگم که لاعر شدن حتی با صورت جدیدم رو  دوست دارم جون  بقیه به قیافه ی حدید من عادت نداشتن این حرفها رو زدن  و من تا قبل از ازداج در این وزن بودم و هیچ وقت کسی از این حرفها نزده و همیشه تعریف و تمجید کردن پس دوباره هم قیافه ام مثل همون دوران میشه و با این روش چون لذت میبرم با پوست عالی و صاف و کشیده و چهره ای زیبا و شاداب خواهم داشت .من لاعر شدن با چهره ی جدید خودم رو دوست دارم چون این واقعا یک امر شخصیه که در چه وزنی باشم و اصلا به اطرافیان من مربوط نمیشه و خودم باید لدت ببرم و تصمیم بگیریم برای خودم نه بقیه پس من اگر دوباره در اون وزن برم ۵۹ کیلو خیلی خوشحال میشم و صورت جدید رو دوست دارم و از چاقی در هیچ قسمت جسمم حتی صورتم لذت نمیبرم و دوست ندارم  . من لاغر شدن با چهره ی جدیدم رودوست دارم  چون الان هر چقدر نگاه به عکسها و فیلمهام میکنم  میبینم اصلا زشت نبودم و قیافم خیلی هم عالی بوده و من فقط داشتم به حرف بقیه گوش میدادم که این افکار رو داشتم . من لاعر شدن با چهر ه ی جدیدم رو دوست دارم چون صورت طریف و زیبا با پوست عالی و صاف خیلی قشنگتر از صورت چاق هست با چاقی تازه سن ادم بالاتر نشون داده میشه  و صورتش نا زیباتر میشه .  من لاعر شدن با   چهره ی جدیدم رو دوست دارم  چون فقط من یک بار در این دنیا زندگی میکنم و فقط باید طوری زندگی کنم که خودم لذت ببرم نه بقیه.و من فقط با جسم جدید ۵۹ کیلو صورت زیبای خودم در اون وزن لذت میبرم  من یه دوست دارم که لاعر هست اما اصلا صورتش لاعر نمیشه و همیشه تپل هست و دقیقا از  تپلی صورتش میناله و بارها میگه خوش به حالت که صورت لاغر و ظریف هست من ارزوم هست صورتم کمی لاغر تر بشه پس من بازم لاغری با صورت جدیدم رو دوست دارم و بسیار زیبا هست .و خوشحالم که این نعمت رو دارم . من لاغری با صورت و چهره ی جدیدم رو دوست دارم  کافیه کمی به خودم برسم واقعا محشر میشم دیروز تو عکسهای قدیم نگاه میکردم به این نتیجه رسیدیم هر چند قیافه ی  حال  خودم رو هم همین طوری که هست دوست دارم اما برای خاطر جمعی ذهنم میگم که بپذیره صورت ظریف و لاغر من در جسم ۵۹ کبلویی خیلی زیبا هست و دوستش دارم  و  من نمونه و الگو به ذهن عزیزم میدم که خیلی افراد لاغر هستن که باوجود جسم لاعر و صورت لاغر و ظریف  اما زیبا و سلامت و شاداب  هستن  و از خیلی از چاقها با صورت چاق هم زیباتر هم شاداب تر هم جوانتر هستن مثل سمیرا دوستم و یا مینا  دختر عموی همسرم و یا نرگس خواهر شوهرم و یا  سارا دوستم و یا دختر خودم و یا  خیلی از دوستان شگفتی ساز در این مسیر .من جدیدا حتی از بچه های تپل هم که بقیه خوششون میاد دیگه لدت نمیبرم و هر بچه ی متناسبی رو بیشتر دوست دارم بر عکس بقیه ی  اطرافیان یا حتی خواهر خودم که بچه ی دوسالش  بسیار ظریف هست همش میترسه نکنه وزنش کم و یا ضعیف هست  ولی من باره بهش گفتم بسیار متناسب و سلامت هست  چفدر نگرانی ااخه چاقی دلیل بر سلامتی بچه نیست؟)    اما تمام  بچه های دوره  و این راه در آزادی کامل و بدون محدودیت و حذف کردن وعده عدایی و بدون هیچ فعالیتی دارن لاغر میشن و چیزی منع نمیشه و این درست نیست و .وقتی ما بارها از روشهای اشتباه رفتیم و برای همیشه لاعر نشدیم ترس داریم .و میگم بارها من همه کاری کردم و لاعر نشدم پس حالا باید چیکار کنم که لاعر بشم ؟؟؟(من خودم فردی بودم که بارها تلاش کردم و بار آخر من ۷ سال در رزیم و ورزش سنگین بودم و نتیجه نمیگرفتم اما نمیدونم چرا به محض وارد شدن به دورها متوجه شدم این اصل قضیه هست که استاد میگه و من کارم غلط بوده و خیلی عالی پدیرفتم و رژیم  ورزش رو رها کردم حالا اون اوایلش یکم سخت بود اما به مرور بهتر شدم و حتی دیشب ساعت ۱۱ شب گرسنه بودم به حد نیازم کشمش پلو خوردم و لذت بردم اگر قبلا بود که باید شام خیلی سبک و رزیمی میخوردم تازه اگر طهر کم خورده بود یا رعایت کرده بودم رژیمم رو و اگر نه اصلا نمیخوردم میخوام بگم من خودم خیلی در رزیم و ورزش بودم ولی حرفهای استاد خیلی  از روی اصول بود و خیلی نگاه حدید و سطح بالایی بود به لاعری و واقعا به خورد من رفتن چون من خودم قبل از دور ه ها و این مسیر هر کاری برای لاعری میکردم اما نتیجه نمیگرفتم و کلی سوال داشتم  و با آشنایی با این دوره ها داشتم به تک تک سوالاتم میرسیدیم )  پس  در دوره ها  اول محتویات ذهن رو میارم روی کاغد و مینویسم و خودم میبینم و بعد یواش یواش ما اون افکارکه در سطح  پایین  هستن   از افرمولهای چاق کننده پاک میکنیم و فرمولهای لاغری رو جایگزین میکنیم و درواقع با کار کردن روی فرمولهای لاعری ما اونها پرررنگ میکنیم و فرمولهای چاقی رو کمرنگ میکنیم .(هیچ فکری رو نمیشه پاک کرد فقط ما میتونیم فکر جدید وارد ذهنمون کنیم و با مرور کردن افکار جدید اونها رو وارد زندگی کنیم و نتیجه ی عالی دریافت کنیم پس کاری به افکار چاقی نداشته باش فقط ورودی جدید میدیم و الگو و نمونه نشون ذهن میدیم که ذهن اون افکار رو بپذیره  و براش منطقی بشه .   اطمینان دارم تمام محدودیتهای افراد با لاغری با ذهن برداشته میشه و به آزادی میرسیم در زمان خوردن و  مقدار  خوردن و  نوع خوردن … و این حسرت ما هست که سالها نتونستیم  آزادی داشته باشیم من سالها طبق دستور پزشکی غدا خوردم که اذیت شدم و غافل از اینکه ذهن من مشکل داره نه غداها و مواد خوراکی اشکال ندارن و اگر ذهن درست باشه هر غدایی به هر ترتیبی بخوری لاغر میشی پس ترسها رو کنار بزار و حرکت کن  این راه بدون محدودیت هست  و هیچ مخدودیت و اجباری در کار نداره اگر جایی در اجبار بودی بدون خطا رفتی ما باید تجربه ی زندگی در حالت متناسب رو بچشیم طعم پوشیدن لباسهای عالی طعم احساس خوب طلم اعتماد به نفس طعم ازادی ما به همه ی اینها میرسیم (من خودم سالها طبق رژیم  عدا خوردم  و اگر نمیخوردم هر غدایی رو با عذاب وجدان میخوردم و همش میگفتم به خودم و بقیه چرا خوردم زیاد خوردم کاش نخورده بودم اما متناسب با  من داخل جمع همون رو میخورد اما هیچ حرفی نمیزد و من سالها در حال بد بودم و افکار بد چاقی که هر چی بخورم چاق میشم و یه جاهای یادم میاد به خودم میگفتم آخه همی غذا  که نباید  من رو چاق کنه آخه بدنم یه مقداری هم به اون عدا نیاز داره  که آروم بگیریم و اما چون در این مسیر نبودم نمیدونستم چطور خودم رو ونجوای متفی باف رو کنترل کنم و در نهایت اون من رو شکست میداد و چاق تر میشدم و بازم حال بدتر و عداب وحدان بیشتر و محدودیتهای بیشتر عافل از اینکه ذهن من چاق هست ذهن من پر از افکار منفی هست  جسم من هیچ کاره هست فقط نشانده ی افکار من هست ) 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار saberizahra80
      1400/01/13 20:25
      مدت عضویت: 1617 روز
      امتیاز کاربر: 3426 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 814 کلمه

      سلام🙂

      باورترس از لاغر شدن🤔

      👈 یه باور مخفی که تلاش ما رو برای لاغر شدن خنثی میکنه

      چه باور جالب و عجیبی🤨😮🤔

      چرا در عین اینکه دوس داریم لاغر بشیم میترسیم از لاغر شدن؟؟؟؟

      دوست داشتن و باور داشتن متفاوتن از هم

      دوست داشتن در سطح فکر است ولی👈 نتیجه نهایی رو باورهای ما که در سطح عمیقتری هستن رقم میزنن👉

      حالا چرا میترسیم؟

      یه مثال در مورد مهاجرت ؛

      ممکنه کسی دوس داشته باشه مهاجرت کنه اگه باورهایی مثل وابستگی به خانواده یا سخت بودن زندگی در غربت یا سخت بودن یادگیری زبان داشته باشه

      حالا با وجود دوس داشتن مهاجرت و تلاش برای انجام این پروسه اون شخص نمیتونه بره خارج از کشور یا خیلی سخت اینکار انجام میشه و جالبه که حتی اگه هم بره خیلی بهش سخت میگذره و براش چالش بزرگی خواهد بود😮

      پس همیشه باید باورهای درستی درباره هر موضوع مورد علاقه مون بسازیم تا موفقیت در اون موضوع داشته باشیم ساختن باورهای درست باعث میشه تلاش ما هم خیلی کمتر بشه😏🙂

      چون باورها هستن که نتیجه رو رقم میزنن و اهمیت این موضوع به قدری هست که اینهمه راجع به تغییر باور حرف زده میشه

      هر وقت افکار با باورها همسو باشن در هر موضوعی صد در صد موفقیت بدست میاد🤗

      همه ما چاقها در سطح فکر دوس داریم لاغر بشیم ولی در سطح باورها ترس داریم مثلا ترس از نخوردن شکلات یا ترس از نخوردن تنقلات

      چون در ذهنمون لاغر شدن مساوی هست با نخوردن شکلات و میل یه خوردن شکلات قویتر از میل به لاغر شدن هست😉

      و لذت شکلات خیلی سریعتر از لذت لاغر شدنه😁

      و به این دلیل که بارها برای لاغر شدن شکلات رو از برنامه غذایی حذف کردن لاغر شدن و نخوردن شکلات برامون رنج محسوب میشه

      در حالیکه این بتور اشتباهه

      و لاغر شدن با ذهن لاغر شدن با لذت هست نه با رنج🤗🤩😍

      یا کسی میگه من نمیخوام یا نمیتونم ورزش کنم حوصله لاغر شدن رو نداره یا از عرق کردن بدش میاد(مثل من🥴) و چون باور داره برای لاغر شدن باید ورزش کنی یا عرق کنی از لاغر شدن فراریه😑

      حتی کسی هست که به خاطر اینکه دوس نداره صبح زود بیدار بشه از لاغر شدن فراریه چون شنیده که باید صبحانه زود خورده بشه و فاصله ناهار و صبحانه زیاد باشه🤨

      چقدر روشهای اشتباهی که انجام دادیم باورهای اشتباهی به ما اضافه کردن 🤔🤔😶😶

      هر آگاهی که کسب کردیم با امتحان روشهای مختلف لاغر شدن رو برای ما سخت کرده و چون همه ما از سختی فراری هستیم لاغر نمیشیم یا قید لاغر شدن رو میزنیم🤨🤨

      وقتی فرمولها در ناخودآگاهه و فرد میگه من نمیتونم اون فرمولها رو تغییر بدم پس بی خیال لاغری میشم

      یا کسی از افتادگی پوست یا لاغری صورت خوشش نمیاد و همین مانع لاغر شدنش میشه 😮

      من خودم باورم این بود که هر وقت لاغر میشم اول صورتم افت میکنه و بارها اینو در ورزش کردن دیده بودم واینو دوس نداشتم 😶

      و خود این مورد مانع لاغری ما میشه

      در صورتیکه در لاغری با ذهن شما هر چی رو که دوس داشته باشین میخورین و از همه خوراکیهایی که ازش لذت میبرین مصرف میکنید از ورزش و عرق کردن هم خبری نیست🤩🤩🤩😍😍😍😊😊😊😊😉😉😉🤗🤗🤗

      شما قرار نیست کار خاصی انجام بدین😁

      در ابتدای دوره محتویات ذهن رو میریزیم بیرون و میارین روی کاغذ و خودت باهاشون مواجه میشی بعد کم کم فرمولهای لاغر کننده رو لابه لای فرمولهای چاق کننده قرار میدیم وبا توجه به اونا و تکرار فایلها باورهای لاغر کننده رو تقویت میکنیم تا کم کم اونا بشن تصویرهای ذهنی ما و مغز بر اساس اون تصاویر فرمان بده و رفتارهای غذایی ما تغییر کنه و این پروسه زمانبره👌👌

      یکی از ترس های ما در رژیم محدودیت هست ما همگی عاشق آزادی هستیم و رژیم ورزش گیاه خواری عمل جراحی و….همگی آزادی ما میگیرن و ما باز هم به همین دلیل قید لاغری میزنیم و خودمون رو از لذت زندگی درتناسب محروم میکنیم

      در لاغری با ذهن یاد میگیریم که مشکل در جسم نیست مشکل در ذهنه اونو باید تغییر بدیم👌👌👌

      و نگران نباش هیچ باید و نبایدی نداریم هیچ زمان مشخصی برای گوش دادن فایلها وجود نداره هیچ اجباری برای نخوردن نیست🤗🤗🤗🤗🤩🤩🤩

      ما با اختیار با ارامش با احساس خوب میخوایم پیش بریم و طعم زندگی در تناسب اندام رو تجربه کنیم🤩🤩 طعم خوردن با احساس خوب🤩🤩 طعم پوشیدن لباسهای رنگی و شاد و سایز پایین 🤩🤩طعم اعتماد به نفس و خیلی طعم های دیگه 🤩🤩

      ما کسانی هستیم که دوس داریم تنوع رو تجربه کنیم و یکنواختی در سایز و پوشش ما رو خسته کرده و دوس داریم زندگی رو در حالتهای متنوع تجربه کنیم همینطور که زندگی در چاقی رو تجربه کردیم زندگی در تناسب رو هم تجربه کنیم و شجاعانه اقدام کردیم و متعهدانه داریم پیش میریم💪💪💪

      و خدا عاشق ما است و همراه ما است و با کلی هدیه خوب منتظرمونه🎁🎁🎁🙏🙏🙏❤❤

      چقدر احساس خوبیه حتی شنیدن این جملات و تصور این احساسات فوق العاده🤗🤗
      منکه عاشقشم😍😍😍

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار سهیلا عظیمی ویشته
      1399/12/03 10:10
      مدت عضویت: 1725 روز
      امتیاز کاربر: 15798 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,740 کلمه

      ترس از لاغر شدن مانع لاغر شدن است 

      یکی از موانع مهم در پیشبرد اهداف دلخواه ترس از موفقیت در آن هدف است  
      چرا ترس از موفقیت مانع در رسیدن به هدف میشود ؟؟؟

      ترس وترسیدن از موضوعی فقط یک فکر است فکری که خیلی بزرگتر از آنچه است جلوه میکند ومانند یک ترمز در ذهن عمل میکند  وقتی هدفی را تعیین میکنیم اولش خیلی با اشتیاق گام برمیداریم اما ممکنه کم کم سرعت گام های خود را کند کنیم چون یک سری افکار منفی از جنس ترس به سراغ امان میاید ومانع ویا ترمزی برای پیشبرد ما میشوند این ترس ها غالبا از افکاری نشّت میگیرد که از قبل اطرفیان به ما هدیه کردند واین افکار چنان در ذهن ما رسوخ کرده که به صورت باور در آمده ولی باورهای مخفی . باورهای مخفی اصلا روشن نیستند که ما بتوانیم آنها را زود پیدا کنیم بلکه این باورها در نقاط تاریک ذهن ما قرار دارند وما فقط سایه های آنها را درک میکنیم 

      چگونه میشود این باورهای مخفی را که باعث ترس ومانع پیشرفت ما میشود پیدا کرد ؟؟؟ 

      پیدا کردن این باورها اولا نیاز به آموزش ذهنی دارد وتسلط براین آموزشها  بعدش این باورها بقدری به باورهای مثبت نزدیک هستند که اصلا نمیشود فکرش را کرد که این باور میتواند منفی باشد چون غالبا این باورها بی اهمیت جلوه میکنند وخودشان را کم اهمیت نشان میدهند برای همین تشخیص این باورها نیاز به آگاهی وزمان دارد چون به مرور زمان میشود آن ها را پبدا کرد 

      ترس از روبه رو شدن با موفقیت چگونه میتواند عاملی باز دارنده باشد ؟؟؟؟؟ 

      شاید در ظاهر امر عاشق رسیدن به موفقیت باشیم  ولی ترس از موفق شدن به طور ناخودآگاه مانع ما برای موفق شدن باشد واین ترس اجازه پیش رفتن را ازما بگیرد  مثلا من دوست دارم یک ویلا بخرم  این هدف خیلی هم خوبو عالیه ولی همیشه با خودم زمزمه میکردم اگر ویلا بخری بیچاره میشی چون همش باید مهمانداری کنی پذیرایی کنی ویا اگر کسی کلید ازت بخواد نمیتونی نه بگی بعدش باید بری آنجا را تمیز کنی ویا تو این موقعیت چطوری میخواهی از پس هزینه هاش بربیایی  ویا چطور مهمان زیاد بیاد هزینه کنی همه آن وقت از تو توقع دارند بشوری وبسابی وپذیرایی کنی  واز این دست ترس ها که همگی آنها باورهای مخفی هستند که در ذهن من جای گرفته زیرا در کودکی به واسطه ویلای پدری  همیشه مادرم این حرفها را میزد وشکایت از داشتن ویلا داشت  با این که من واقعا دوست دارم ویلا بخرم ولی امروز با گوش دادن به این فایل ارزشمند به ترسهای پنهانی ومخفی خودم پی بردم وحالا با دلایل منطقی یکی یکی این ترسها را برطرف میکنم واین پروسه زمان بر است تا این باورها از ذهن پاک ویا کمرنگ شود چون این ترسها مانع پیشرفت من در زندگی میشود 

      چرا از لاغر شدن میترسیم ؟؟؟ 
      اولین چیزی که برای لاغر شدن قبل از آموزش ذهنی داشتم این بود که تصمیم به لاغری میگرفتم حالا چه با رژیم چه ورزش ویا قرص لاغری ولی ته دلم از سخت بودن اش میترسیدم وپیش خودم میگفتم باز محرومیت شروع شد وهمین ترس در آخر منو به شکست محکوم میکرد چون من میخواستم جسم خود را تحت این روشها در فشار بگذارم  وبرای همین لاغر شدن بسیار برایم سخت بود وترس از سختی آن من را فرسوده میکرد ودر نهایت رها کردن آن روش بود  ولی از وقتی وارد آموزش دوره لاغری با ذهن شدم متوجه شدم که چاقی در افکار و ذهن من است نه در جسم من  بلکه جسم من نمایشگر ذهن من است ومن باید افکار خود را اصلاح کنم تا موانع را برای لاغر شدن بردارم تا به لاغری واقعی برسم نه لاغری مقطعی واین ترسها باید یکی یکی شناسایی شوند تا موانع از بین بروند وبه موفقیت برسند 

      ترس از روبه رو شدن با موفقیت چگونه ترسی است ،؟؟؟ 

      یکی از مهمترین وریشه دار ترین موانع در هر جنبه ایی از زندگی ترس از موفق شدن است ترسهایی که از کودکی با عنواین مختلف در ذهن ما جای گرفته بطوریکه ممکن است حتی بک بار هم به آنها فکر نکرده باشیم ولی این الگو ها در ذهن ما هست وگاهی خودشان را در زمان های مناسب خودشان نشان میدهند وآن موقع اگر ما آموزش دیده باشیم بخوبی میتوانبم آنها را تشخیص دهیم ورفع اشان کنیم در این مورد باید کمی هم هوشیار باشیم وسطحی از افکار نگذریم تا بتوانیم براین ترسها وباورها غلبه کنیم 

      چه زمانی این ترسها وباورها برطرف میشوند ؟؟؟؟ 
      زمانی این باورها برطرف میشوند که اولا آنها را بتوانیم تشخیص دهیم زیرا( این باورهای مخفی بشدت به باورهای مثبت بخاطر برآورده شدن خواسته ویا آرزو نزدیک هستند ) وبعد با تغییرات این افکار منفی با دلایل منطقی به افکار مثبت آنها را از سر راه برداریم 

      ترس از لاغر شدن چگونه مانعی است برای لاغر شدن ؟؟؟؟

      ترس از لاغر شدن مانعی بزرگ وبسیار مخرب است که تلاش یک فرد رابرای لاغری از بین میبرد در واقع این تلاش را خنثی میکند 

      تفاوت فکر وباور را توضیح دهید ؟؟؟؟ 

      فکر در سطح بالا یعنی ضمیر خودآگاه تشکیل میشود و خواسته ما ویا آرزوی ما را رقم میزند ولی باورها در سطح پایین و در ضمیر ناخودآگاه ما قرار دارند وتصمیم نهایی برای رسیدن ویا نرسیدن به خواسته یا همان فکر را رقم میزنند ونتیجه را بدست میاورد 

       توضیحی در رابطه با لاغری برای ترس از لاغر شدن بدهید ؟؟؟؟ 

      در رابطه با لاغری ما دوست داریم لاغر شویم واین خواسته در سطح بالا شکل میگیرید ولی در سطح پایین که همان ضمیر ناخوداگاه ماست باورهایی مخفی وجود دارند که ما از لاغر شدن میترسیم وهمین ترس از لاغری مانع لاغر شدن ما میشود

      چه چیز باعث ترس شما از لاغری میشود ؟؟؟،؟؟ 

      خود من دوروزه دارم فکر میکنم چه چیزی باعث میشه من از لاغر شدن بترسم یکی از باورهایی که پیدا کردم این بود که هر وقت وزن زیادی را کم مبکردم همه به من میگفتند چقدر کوجولو شدی چون استخوان بندی بدن من ظریف است وقتی خیلی کم میکنم جسم ام کوچکتر دیده میشود ومن اصلا از این حرفی که به من میزدند خوشم نمیآمد  وقتی بیشتر فکر کردم که چرا من از این حرفها دلخور میشوم مگر ظرافت داشتن بد است به یک نتیجه یا باور مخفی دیگر پی بردم که کوچلو شدن یعنی قدرت نداشتن آدم ضعیف جلوه کردن وبقول استاد عزیز این باورها همه به هم زنجیر هستند  وقدرت نداشتن برای من که همیشه در راس قدرت خانواده بوده ام یعنی شکست عاطفی وشکست عاطفی یعنی منزوی شدن ومنزوی شدن یعنی افسردگی …‌……..

      باور دیگر چین وچروک صورت  بعنی من لاغر بشم پیر دیده میشم و زیبایی من از بین میره وچروک صورتم زیاد بشه اعتماد به نفس ام میاید پایین اعتماد به نفس ام کم بشه ارتباطات ام با دیگران کم میشه ارتباطم کم بشه افسردگی میگیرم ..‌‌‌‌‌‌…. 

      شاید باور های دیگری هم داشته باشم که با فکر کردن وتجدید خاطراتی که از دوران کودکی تا به حال دارم به یاد بیاورم ولی این ها مستلزم زمانه وفکر کردن بیشتر  فعلا این دو مورد را بخاطر آوردم   

      چگونه این باورهایی که داشتید مانع لاغر شدن شما شده وچگونه میتوانید این باورها را کمرنگ کنید ؟؟؟؟ 

      این باورها در من ترس از لاغر شدن را ایجاد کرده وهمین ترس یک ترس ریشه ایی است ترسی که از دوران کودکی توسط والدین واطرافیان وجامعه ورسانه ها در ذهن من جای گرفته  اگر بخواهیم این دو مورد را مورد بررسی قرار دهیم  باید تا ریشه این ترس ها را پیدا کنیم وبعد با دلایل منطقی آن ها را رد کنیم  
      مثلا من از لاغر شدن میترسم چرا ؟ چون که لاغر بشوم کوچک دیده میشوم  .. واین کوچک دیده شدن شاید در ظاهر برای جسم من باشه ولی در باطن ریشه آن برمیگرده به سالها قبل  که من کودک بودم ولاغر بودم  همیشه والدین من بخصوص مادرم از لاغر شدن من میترسید  میگفت آدمهای لاغر از پس کارشون برننیایین هیچکی به حرفشون نیست  ودر واقع قدرتی ندارند  ویک ترس دیگر مادرم از لاغر شدن من بخاطر بیماری روماتیسم من در نوجوانی بود که بشدت منو لاغر کرده بود و میترسید من بمیرم واین ترس را هم به صورت ناخودآگاه با حالات صورتش من درک میکردم وبه من هم منتقل شده بود این ترسها تماما ریشه در افکار ما دارد وبا فکر کردن وزیر و رو کردن خاطرات باید پیداشون کنیم  
      ترس دیگر لاغر شدن بخاطر رژیم اتکینز بود که ۸ ماه به طور کامل کربوهیدارتها را قطع کردم وهمیشه هم کارم ورزش سنگین بود  واین ۸ ماه ۳۰ کیلو وزن کم کردم ولی بقدری چهره ام پر چین وچروک شد که هر کسی منو میدید فکر میکرد بشدت پیر شدم یا دچار بیماری نا علاجی شدم کلا ریخت وقیافه ام بهم ریخته بود درسته خیلی متناسب شده بودم ولی اصلا زیبایی نداشتم برای همین از لاغر شدن میترسیدم  چون هر انسانی دوست داره اول زیبا باشه واین لاغر شدن با رژیم و ورزش سنگین زیبایی منو از بین برده بود 

       باورهای منفی باعث ترس از لاغر شدن باعث لاغر نشدن میشود  چگونه میتوانید این موانع لاغری را رفع کنید ؟؟؟؟؟؟ 

       
      زمانی میشود این موانع را رفع کرد که فکرهایی که در سطح بالا قرار دارند مشابه و هم سو با افکار وبارهایی که در سطح پایین قراردارند بشوند یعنی خواسته وآرزوی ما در هر موردی با افکار وباورهای ما یکی شوند  

      چطور میتوان این باورها را با خواسته ها در یک راستا قرار داد ؟؟؟؟

      این باورها باید با آموزش صحیح لاغری با ذهن آپدیت شود وتبدیل به باورهای مثبت شود واز نتوانستن ها توانستن ها را ساخت هر چیزی که به صورت مانع ولذت ونتیجه زود رس در ذهن ما قرار دارد به صورت منطقی این فکر اشتباه را تبدیل به فکر مثبت کرد مثل خوردن برنج  اکثرا بخاطر این که در گذشته رژیم گرفتند ومستلزم رژیم ها نخوردن نان یا برنج بوده افراد میترسند برای لاغر شدن باید نان وبرنج را حذف کنند واین افراد دوست ندارند لاغر شوند چون نان وبرنج نباید بخورند در صورتیکه من الان حدود یک ساله در دوره لاغری با ذهن هستم وبه هیچ عنوان دستوری برای حذف هیچ غذایی نیست حتی نان وبرنج ومن به راحتی خوردم ولاغر شدم حتی در وعده شام هم گاهی نان وبرنج خوردم نه تنها چاقتر نشدم بلکه لاغر تر هم شدم چون در این روش افکار من تقییر کرده  و هیچ غذایی اگر به حد نیاز مصرف شود باعث چاقی نمیشود واین باور کاملا در ذهن من در این مدت جای گرفته وهمین طور افکار وباور های دیگر مانند ورزش کردن مانند رژیم گرفتن مانند افتادگی پوست وغیره که میتواند باعث ومانع لاغر شدن بشود به همین شکل میتوان رفع کرد افرادی که عکسشون در گروه شگفت انگیزان است نه تنها افتادگی پوست پیدا نکردند بلکه زیباتر وجوانتر هم شدن چون سرعت ترمیم بدن اشان با لاغری با ذهن اجرا شده و ترمیم به شکل صحیح انجام شده  وپوست خودش را با این لاغری هماهنگ میکند برای همین لاغری به شکل عالی انجام میشود  وقتی در این دوره قرار میگیریم ترسها از لاغر شدن بخاطر محتویاتی که در ذهن وجود دارد شناسایی میشود واین محدوییت ها که به واسطه این ترسها بوجود آمده با فرمول های درست جایگزین میشود  و فرمولهای ترس کمرنگ میشود باید توجه داشت این پروسه مستلزم زمان لازمش میباشد  برای هر شخص بخاطر همان شناسایی محتویات ذهنی اش وباورهاش زمانش متفاوت است یکی زودتر به این آگاهی دست پیدا میکند ویکی دیرتر واین نباید در افراد یاس ونا امیدی بوجود بیاورد چون وقتی به طعم های خوبی که با لاغری با ذهن بدست میاوریم شور وشوق امان هم باید بیشتر شود وادامه راه دلپذیرتر وآسانتر طی شود  وخوش بینانه به آینده نگرستین واطمینان به هدف رسیدن واشتیاق برای نتیجه گرفتن میتواند هر مانعی از جمله ترس از لاغر نشدن را ازبین ببرد 

      با تشکر از استاد عزیزم ودوستان متناسبم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم