0

گام ۶۹: اصلاح باور ترس از لاغری!

لاغر شدن
اندازه متن

لاغر شدن ترس دارد و با ترس لاغر نمی شوید! اگر از شنیدن این جمله متعجب شدید کاملا طبیعی است چون سالها دوست داشته اید لاغر شوید و اکنون شنیدن اینکه لاغر شدن ترس دارد برای شما غیرعادی به نظر می رسد.

ترس از لاغری یکی از مخفی ترین فرمول های ذهنی افراد چاق است که به سادگی مانع لاغر شدن آنها می شود.

ترس از تغییر کردن

از زمانی که با قدرت ذهن برای لاغر شدن آشنا شدم و در مسیر یادگیری و سپس آموزش آنچه در زندگی خودم تاثیرگذار بوده است قرار گرفتم به وضوح دلایل بسیاری از اتفاقات زندگی برایم واضح شد.

 به معنای دیگر توانستم سرنوشت خودم را بررسی کنم و مهم تر از آن:

سرنوشی که دوست دارم تجربه کنم را برای خود ایجاد کنم.

یکی از موارد جالب توجه در زندگی من و شاید شما، عاملی است که مانع رسیدن ما به خواسته هایمان می شود

عاملی به شدت تاثیرگذار اما درعین حال بسیار مخفی که علیرغم تلاش های ما برای رسیدن به خواسته هایمان به راحتی مانع موفقیت ما می شود

ترس از موفقیت

ترس از روبرو شدن با موفقیت

شاید به نظر خنده دار باشد که آدم از موفق شدن ترس داشته باشد.

اما با بررسی ساده در روند زندگی خود به وضوح برایتان روشن می شود که خیلی وقت ها شما از رسیدن به خواسته هایتان ترس داشته اید.

یعنی خواسته شما، با علایق و افکار شما همسو نبوده است

شاید شما خیلی دوست داشتید ادامه تحصیل بدید اما ترس حضور در کلاس، یا ترس رفتن به شهر دیگر برای ادامه تحصیل مانع رسیدن شما به خواسته تان شده است.

ممکن است شما دوست داشته باشید در خانه ای بزرگ تر زندگی کنید، اما ترس روبرو شدن با مسائل خانه بزرگتر از قبیل سخت بودن نظافت کردن آن، یا هزینه های تعمیر و نگهداری، ترس از چشم خوردن توسط دیگران و …. سبب شده است که سالها در آرزوی داشتن خانه ای بزرگ تر باشید اما همچنان در خانه کوچک خود زندگی کنید.

نقش ترس در پیشرفت نکردن

برای شرح بهتر این موضوع به این مثال از زندگی خودم توجه کنید.

از سال ها پیش دوست داشتم ماشین بهتری داشته باشم، اما در کنار این خواسته از داشتن یک ماشین خوب به شدت ترس داشتم.

چون تصور می کردم که هزینه های ماشین بهتر به مراتب بالاتر است، یا اگر با ماشین خوب برای خرید به بازار بری همیشه باید مبلغ بیشتری برای خرید اجناس پرداخت کنی.

اگر ماشین بهتر سوار بشی ممکنه دوستان یا اطرافیانم  مرا جشم بزنند و خیلی از افکار و باورهای مشابه که منجر به ترس از داشتن ماشین خوب در من شده بود که بیشتر از طریق اطرافیان طی سالها به من منتقل شده بود.

عدم هماهنگی خواسته من که ماشین خوب داشتن بود با افکار و باورهای ذهن من سبب شد که هیچ وقت نتوانم ماشین بهتری داشته باشم.

در واقع از داشتن ماشین بهتر که خواسته من بود ترس داشتم.

نکته جالب اینکه پس از شناسایی این ترس ها و پیدا کردن دلایل منطقی برای واهی بودن آنها و تقویت باور اینکه من می توانم به راحتی ماشین بهتری داشته باشم، اکنون آن ماشین را دارم و از داشتن آن لذت می برم.

موارد مشابه زیادی می توانید در زندگی خود پیدا کنید که مصداق ترس از رسیدن به خواسته ها باشد.

از آنجایی که ذهن در تمام جنبه های زندگی ما تاثیرگذار است بنابراین داشتن افکار و باورهایی در مورد مثالهایی که زدم به شکل های مختلف در جنبه های مختلف زندگی ما تاثیرگذار است

ترس از لاغری

ترس از لاغری

افرادی که اضافه وزن دارند، مطمئنا خواسته آنها لاغر شدن است، اتفاقا خیلی هم دوست دارند که لاغر شدن را تجربه کنند و برای رسیدن به خواسته خود خیلی تلاش کرده اند.

همه ما تجربه استفاده از رژیم لاغری را داریم.

رنج و سختی جدا کردن غذای خود از دیگران، نخوردن غذای مورد علاقه، حسرت خوردن از اینکه چرا نمی توانیم مانند دیگران هر غذایی که دوست داریم را بخوریم. همه در نهایت از همه این موارد رنج آورتر اینکه بعد از اتمام مدت رژیم به محض اینکه به روال قبل بر می گشتیم میزانی که از وزن ما کاهش پیدا کرده بود دوباره به وزن ما اضافه می شد.

همه ما تجربه ورزش کردن، پیاده روی کردن و … را برای لاغر شدن داریم.

رنج و سختی رفتن به باشگاه یا پیاده روی کردن های طولانی درحالی که حوصله ورزش کردن را نداشتیم، اینکه از چند ساعت قبل از رفتن به باشگاه باید کارهای روزمره را برنامه ریزی می کردیم تا سر وقت در باشگاه حاظر باشیم و در نهایت همه تلاش و وزنی که کم کرده بودیم به محض نرفتن به باشگاه دوباره بر می گشت.

همه ما تجربه خوردن داروی های تلخ عطاری و … را داریم. احساس بد از طعم های ناجور و بوهای ناخوشایند را تجربه کرده ایم.

انجام هر روشی برای لاغری رنج و سختی های مربوط به خودش را دارد اما در نهایت آنچه از وزن ما با استفاده از آن روش ها کم می شد دوباره خیلی زود بر می گشت.

نکته حائز اهمیت اینکه استفاده از روش های مختلف و تحمل رنج و ناراحتی اجرای روش های لاغری و در نهایت نتیجه نگرفتن سبب می شود که مجموعه ای از افکار و نگرش ها درباره لاغر نشدن در ذهن ما ایجاد شود که باعث شکل گیری ترس از لاغری در ذهن ما می شود و به همین دلیل هر وقت صحبت از لاغری می شود دچار دلهره می شویم که باز باید درگیر مسائل مختلف برای لاغری شویم.

تلاش برای لاغر شدن با روش هایی که جسم را محدود کرده یا تحت فشار قرار می دهد بیهوده است و فقط باعث ایجاد ترس از لاغری در ذهن ناخودآگاه می شود.

افرادی که اضافه وزن دارند به طور ناخودآگاه ترس از لاغری دارند، چون تصور می کنند لاغر شدن نیاز به تحمل رنج و سختی زیاد دارد که از توان آنها خارج است. غافل از اینکه هیچ فرد متناسبی برای لاغر بودن خود رنج و سختی تحمل نمی کند.

تصور اشتباه در مورد لاغر شدن باعث ایجاد ترس از لاغری در ذهن افراد می شود که مشابه تصور اشتباه سخت بودن داشتن خانه ای بزرگ تر یا تصورهای اشتباه من درباره داشتن ماشین بهتر بود.

نکته قابل توجه این است که همه این تصورهای اشتباه به یک شکل مانع موفقیت ما و رسیدن به خواسته هایمان می شود.

ترس مواجه شدن با موفقیت موضوع بسیار مهم و ریشه ای در ذهن ناخودآگاه ماست که در تمام جنبه های ما به شدت تاثیرگذار است.

این ترس واهی از شنیدن حرف ها و تجربیات دیگران درباره موضوعات مختلف زندگی وارد ذهن ناخودآگاه ما شده است و ما غافل از تاثیر و قدرت بالای این افکار اشتباه در زندگی خود هستیم.

با یادگیری استفاده از قدرت ذهن می توان بر ترس از لاغری و سایر ترس ها در جنبه های مختلف زندگی غلبه کرد

در این سال هایی که با قدرت ذهن آشنا شده ام به اندازه ای که توانسته ام بر ترس های خودم برای مواجه شدن با خواسته هایم غلبه کنم موفقیت کسب کرده ام.

در همان روزهای اول شروع برنامه های آموزشی لاغری با ذهن از صحبت کردن برای دیگران ترس داشتم و همین ترس سبب شده بود که بارها شروع دوره های آموزشی را به بعدا موکول کنم.

از داشتن هنرجوهای زیاد ترس داشتم چون فکر می کردم پاسخگوی سوالات شرکت کننده ها بودن کار سخت و طاقت فرسایی است.

و همین باور اشتباه سبب شده بود علیرغم اشتیاق و تلاش زیاد برای گسترش روش لاغری با ذهن، شرکت کننده های دوره من بسیار کم باشند.

وقتی ترس های خودم برای روبرو شدن با شرکت کننده های بیشتر را شناسایی و برطرف کردم. به لطف خدای مهربان اکنون نه تنها از اکثر شهرهای ایران بلکه از کشورهای مختلف دوستان فارسی زبان در دوره ورود به سرزمین لاغرها و دیگر دوره های لاغری با ذهن شرکت کرده اند.

حتی دوستان افغانی و عراقی که تا حدودی به زبان فارسی مسلط هستند از برنامه های لاغری با ذهن استفاده می کنند.

این تغییرات فقط بخاطر برطرف کردن افکار اشتباه و ترس آور مواجه شدن با موفقیت صورت گرفت.

و اکنون با اطمینان به شما دوستان خودم اعلام می کنم که ترس از لاغری مانعی بزرگ در برابر لاغری است.

اگر می خواهید رویای لاغری خود را به حقیقت تبدیل کنید باید آگاهانه و هوشیارانه با ترس از لاغری مقابله کنید.

انگیزه لاغری

لاغری با ذهن و غلبه بر ترس از لاغری

“لاغر شدن ترس دارد و با ترس لاغر نمی شوید !” 

این جمله عمیقا مرا به فکر فرو برد که چرا لاغر شدن ترس دارد؟! آن هم با این وجود که من این همه خواهان و خواستار لاغری و تناسب اندام هستم!!!

امروز از این فایل آگاهی خوبی کسب کردم و متوجه شدم که اگر ذهن خود را مانند یک سطح صاف در نظر بگیریم فکر و افکار ما بالای این سطح قرار دارد که همان خود آگاه ما می باشد و باورهای ما زیر این سطح قرار می گیرد که همان ناخود آگاه ما می باشد.

وقتی من چیزی را دوست دارم و به آن علاقه مند هستم در واقع در قسمت فکر و افکار من قرار می گیرد و در خود آگاه من می باشد که تاثیر چندانی در موفقیت من در اموری که می خواهم به انجام برسانم ندارد بلکه مهم ترین و تاثیر گذار ترین بخش برای موفقیت من در انجام کارها، باورها و فرمول های ذهنی من می باشد که همان ناخودآگاه است و من باید بیشتر آنها را کشف کنم و به اصلاح آنها بپردازم تا به هر آنچه که می خواهم برسم.

ترس از لاغری هم یکی از این باورهای محکم و قوی و در عین حال بسیار مخفی در ذهن ناخودآگاه ما می باشد.

الان که خوب دقت می کنم به این درک رسیدم که چرا با وجود اینکه من چند ماهی است که در مسیر لاغری با ذهن قرار دارم و گام به گام مراحل را طی می کنم اما با این وجود وزن کم نکرده ام؟! دلیلش این است که در سطح ناخودآگاه ذهنم، ترس از لاغری دارم.

من از لاغر شدن می ترسم چون این باور در من وجود دارد که با لاغر شدن از ریخت و قیافه می افتم و صورتم زشت می شود.

با لاغر شدن از دید همسرم شاید دیگر دوست داشتنی و خواستنی نباشم چون همسرم تپلی و چاقی من را دوست دارد.

با لاغر شدن تمامی لباس های من بلا استفاده می شود و دیگر نمی توانم از آنها استفاده کنم.

این ها دلایل ترس از لاغری من هستند که مانع لاغر شدن من شده اند و من باید روی این ترس ها کار کنم و برای خودم و ذهن ناخودآگاهم تفهیم کنم که این باورها نادرست و اشتباه می باشند، چرا؟!

چون اولا من با لاغر و متناسب شدن به هیچ وجه زشت و نازیبا نمی شوم برای اینکه من قبلا هم در وزنی که می خواهم برسم، بوده ام و بسیار هم صورتی زیبا و دوست داشتنی داشتم و هم اینکه با دیدن عکس شگفتی سازان به صورت های آنها دقت کرده ام که اتفاقا نسبت به زمان چاقی آنها بسیار صورتی بشاش تر و زیبا تر برای خود ساخته اند و جوان تر هم به نظر می آیند.

در مورد همسرم و ترس از لاغری به این نتیجه رسیده ام که اگر واقعا او مرا دوست داشته باشد به هر شکلی که باشم و در هر وزنی باشم باز هم می تواند مرا دوست داشته باشد وقتی که او مرا با این همه اضافه وزن می خواهد و دوست دارد مطمئنا اگر به تناسب اندام برسم و صورت و اندام زیبا تری برای خود خلق کنم هم باز برای او دوست داشتنی و خواستنی هستم.

در مورد لباس هایم و ترس از لاغری، با لاغر شدن، من می توانم لباس هایی را که خیلی دوست دارم برای اندام و سایز جدیدم به خیاط بدهم و آنها را به اندازه ی دلخواه من در بیاورد و نهایتا خیلی راحت می توانم لباس های جدید و نو را که اندازه ی سایز لاغر و متناسب من می باشند را بخرم و تهیه کنم و از آنها لذت کافی را ببرم.

من از زمانی که در مسیر لاغری با ذهن قرار گرفته ام بسیار با حالت چاقی خود به صلح رسیده ام و با صبر و شکیبایی گام به گام از مسیر را بر می دارم و به راه درست و صحیحی که در آن قرار گرفته ام ادامه میدهم و اطمینان قوی و عجیبی دارم که می توانم متناسب و لاغر شوم.

چون الان با گام هایی که بر داشته ام نسبت به باورهای نادرستی که در ذهنم وجود داشته که باعث ترس از لاغری در من شده است آشنا شده ام.

دیگر از خوردن ترسی ندارم، تناسب را حالت طبیعی جسم خودم می دانم، هر چیزی را که دوست داشته باشم و بخواهم در هر زمانی به اندازه ی نیاز بدنم، با آزادی کامل و لذت و بدون ترس از چاق شدن می خورم.

به این باور رسیده ام که می توانم لاغر و متناسب شوم و همچنین پی برده ام که بدنم این قابلیت و توانایی را دارد که دوباره من را متناسب و لاغر کند و به حالت طبیعی خود باز گرداند.

بار سنگین چاقی و اضافه وزن داشتن از روی ذهن من بر داشته شده است و با وجود اینکه وزن کم نکرده ام اما احساس سبکی دارم و هر زمانی که بخواهم و دوست داشته باشم می توانم ورزش بکنم.

بدون زور و اجبار و به این درک رسیده ام که قدرت من هستم نه هر نوع خوردنی یا خوراکی و از زندگی ام با این شرایط هم لذت می برم و از اینکه به این مسیر هدایت شده ام بسیار خوشحال و شاد هستم و خدا را شکر می کنم و از اینکه در این گام پی بردم که ترس از لاغری دارم و از آن آگاه شدم خوشحالم و از امروز بر روی اصلاح ترس از لاغری کار می کنم که این مانع هم از راه و مسیر لاغر شدن من برداشته شود و من راحت تر و سریع تر وزن کم کنم و به تناسب اندام برسم.

توضیحات تکمیلی و بسیار عالی درباره این موضوع مهم و همچنین شرح تاثیر ذهن خودآگاه و ناخودآگاه در لاغر شدن را در فایل آموزشی پیوست برای شما دوستان خوبم آماده کرده ام

اطمینان دارم دوستانی که با اشتیاق و احساس خوب توضیحات نوشتاری و ویدیوی تصویر ترس از لاغری را استفاده کنند تصمیم قاطع تری برای لاغر شدن خواهند گرفت و شجاعت اقدام کردن و مواجه شدن با شرایط جسمی جدید را پیدا می کنند.

✍️ تمرین آموزشی 📖

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

امتیاز 4.53 از 30 رای

https://tanasobefekri.net/?p=19369
برچسب ها:
103 نظر توسط کاربران ثبت شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار مهلا
      1403/02/06 11:11
      مدت عضویت: 258 روز
      امتیاز کاربر: 6650 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 345 کلمه

      با سلام 

      امروز یاد گرفتم ترس از لاغری هم مثه ترس از چاقی یه مانع هست که منو از هدفم دور می‌کنه.

      درسته ترس از موفقیت وجود داره و من خیلی وقتا وقتی به آرزوهام فکر میکنم و به کارهایی که موقع رسیدن به اونها باید انجام بشه فکر میکنم واقعا استرسم شدید میشه و سریع ازون فکر و رویا بافی خارج میشم ، یعنی این استرس  در من آنقدر شدید هست که حاضرم بخاطرش دست از خیال‌بافی و تصورات خوب دست بردارم .

      و این همون ترس از موفقیت هست که تا بحال بهش توجه نکرده بودم و به این ترس به چشم مانع نگاه نکرده بودم .

      دوباره لاغر شدن یه موفقیت برای من محسوب میشه و با اینکه قبلا لاغر بودم و الان عاشق لاغر شدن هستم صددرصد ترس‌هایی هم از دوباره لاغر شدن دارم که شاید آنقدر کوچیک باشه که به چشم نیاید و یا آنقدر بزرگ که خنده دار باشه!

      مثلا خیلی وقتا فکر میکنم اگه دوباره لاغر بشم حتما صورتم اون جوانی و سرحالی قبلا رو نخواهد داشت و بیشتر از سنم نشون داده بشم.یا ترس از حرف مردم که ممکنه در موردمذزده بشه که تو سن سی و هفت سالگی بفکر چاقی و لاغری هست ،هرچند سی و هفت سال سن زیادی نیست ،اما گاهی وقتا این فکرها منو نگران می‌کنه.

      وقتی به لباسایی که تازه خریدم و دوستشون دارم هم فکر میکنم که اگه لاغر بشم دیگه اندازه ام نیستن ،این هم خودش یه مانع هست ،یه ترس از لاغری و اسراف و هزینه های اضافی که باعث چاق موندن و ثابت موندن وزنم میشه.

      پی من در این فایل یاد گرفتم که خودآگاه و ناخودآگاهم رو در یک مسیر قرار بدم چون یکی نبودن خواسته ها در این دو قسمت باعث ترس و دوری از هدف میشه .و برای اینکه ذهن خودآگاه و ناخودآگاهم رو با هم هم سو و هم جهت کنم نباید عجله داشته باشم  و یاانبوه اطلاعات رو وارد ذهن ناخودآگاه بکنم ،بلکه باید ذره ذره اطلاعات رو به ذهن ناخودآگاه بدم تا براش طبیعی بشه و نسبت به اون تغییرات و اطلاعات ریز جبهه نگیره و اونها رو بپذیره.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار متناسب شاد
      1401/01/03 22:56
      مدت عضویت: 1456 روز
      امتیاز کاربر: 6767 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 434 کلمه

      سلام

      من یادم میاد اون موقعی که متناسب بودم و همکاری داشتم که ۲۳ سال سنش بود اما ۱۱۰ کیلو وزنش . و همش برامون تعریف میکرد که هر روز بنا به توصیه پزشک تغذیش میرفت پیاده روی . و رژیم غذایی رو رعایت میکرد و نزدیک به ۲۰ کیلو کاهش وزن داشت همش از افتاده شدن پوستش تعریف میکرد .واین در ذهنم ثبت شده بود لاغرشدن مساوی با افتاده شدن وآویزان شدن پوست .

      بعد سالها که خودم چاق شدم و روشهای مختلفی رو انجام میدادم اطرافیان بهم میگفتن دورچشمات سیاه شده یا زیرچشمات گود شده و من همش مراقب بودم که بزارم تا یه حد نرمالی وزن کم کنم و به اون نقطه نرسم .

      یا وقتی بیمارمیشدم و پروسه درمانم طولانی میشد بع خودم میگفتم اگه من چاق بودم و قوی بودم حداقلش اینهمه درد نمیکشیدم و زود خوب میشدم .

      یادم اومد الان که یه همکاری داشتم که تعریف میکرد که مادرم خیلی به تغذیه خودش اهمیت میده و وقتی یکبار تصادف سنگین کرد پزشک به مادرش گفت که تو چون تغذیه سالمی داشتی تونستی زنده بمانی وگرنه تموم میکردی .

      و یا عموی چاقی دارم که توی زمستان و سرماش یه تیشرت زرد رنگ  نخی میپوشید و من وقتی اونو میدیدم تو دلم چاقی رو تحسین میکردم که نگاه چاقه و به خاطر چربی بدنش اون سرما رو متوجه نمیشع و راحت تو زمستون میگرده .

      تازه آدمهای چاق رو آدم های قوی و لاغرها رو ضعیف و ترسو و مردنی میدونستم . 

      چاقها صورت پری دارند و آدم از همصحبتی با اونها لذت میبره اما لاغرها رو افرادی حسابگر وخسیس و بداخلاق و زحمتکش میدونستم .

      تو ذهنم آدمهای چاق ثروتمندند و چون ثروتمندند خوش مشرب و دست ودل بازن و خوش لباس .

      حالا شما بگید من چطور با اینهمه ترس از لاغری وعشق به چاقی میتونستم لاغر بشم .!!!!!

      اما وقتی دوربرم داداشم . دامادمون. شوهرعمه ام  . خواهرزادم . پسرعمع و پسرعمو و دختر عمو و دخترعمه هام رو میبینم که کلیه این باورهای مخفی اشتباهم رو منتفی میکنن .

      همین خواهر بزرگترم چاقه . اما وقتی از درد معده همش میناله برام جای تعجب بود و آخری بهش میگفتم پفک .

      تو شبیه پفک ها پری ولی چی فایده چیزی درونت نیست و ضعیفی . وهمش مینالی .

      الان که فکرشو میکنم این چاق بودن حق من بود . وقتی انسان ماشین اثبات باورهاشه . منم که تو ذهنم پر بود از فرمولهای چاقی . ومن فقط داشتم به جسمم فشار میاوردم که لاغرشو .

      خدایا شکرت که به این مسیر زیبا هدایت شدم .

      وتشکر میکنم از استاد عالیقدر که این مسیر لاغری رو شجاعانه پیمودن و آگاهیهاشون رو منتشر کردن .

      موفق و آزاد و تندرست باشید .

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 8 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار shahla mahmoudi
      1400/08/16 01:19
      مدت عضویت: 1726 روز
      امتیاز کاربر: 23537 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 343 کلمه

      سلام استاد گرامی و دوستان خوبم

      چقدر در این فایل عالی ذهن خودآگاه و ناخودآگاه توضیح داده شد

      اینکه باورهای ما که در ناخودآگاه است نتیجه اهداف ما را رقم میزند نه خواسته های ما که در  خودآگاه است

      شناسایی ترس های ما از لاغر شدن و برطرف کردن آنها مانع لاغر شدن را از سر راه ما بر میدارد و ما مسیر متناسب شدن را با آرامش و آسودگی خاطر طی میکنیم

      من چیزی که بتونم بهش ترس از لاغر شدن بگم به نظرم نمی آید اما از اینکه از روشهای مختلف اشتباه اقدام به لاغر شدن کرده بودم و تا حدی کم و بیش به هدفم نزدیک هم میشدم ولی دوباره چاق میشدم دیگر دست از اقدام کردن بر داشته بودم که چه فایده من اینطور با سختی لاغر میشوم و بعد از مدت کوتاهی بدون اینکه متوجه بشم باز چاق میشم 

      نزدیک به ۴۰ سال تلاش کردن دیگر ناامید شدم و دست از تلاش کشیدم

      اما خدای مهربانم نمی خواست که من آرزوی متناسب شدن را به گور ببرم و مرا به سمت سایت تناسب فکری هدایت کرد

      یاد گرفتن در مورد ذهن و طرز عملکرد آن برای من واقعا هیجان انگیز بود و هر روز که آگاهی جدیدی به دست می آوردم و با به اجرا گذاشتن آن نتیجه را در احساس و جسمم مشاهده میکردم بیشتر هیجان زده میشدم

      واقعا که این روش با تمام روشهایی که من قبلا انجام داده بودم از زمین تا آسمان فرق دارد

      آسان بودن این روش به حدی است که ما که اینقدر سختی در روشهای دیگر کشیدیم نمی توانیم باور کنیم 

      تکنیک هایی که در این دوره یاد میگیریم فقط برای متناسب شدن نیست بلکه در تمام امورات زندگی مان میتوانیم از آنها استفاده کرده و از نتایجی که به دست می آوریم شگفت زده میشویم

      خدا را بینهایت سپاسگزارم که مرا به این سایت شگفت انگیز رویایی هدایت کرد

      از شما استاد عزیزم هم ممنونم که باعث و بانی این شدید که زندگی صدها انسان مایوس از تجربه طعم شیرین متناسب شدن به هدفشان برسند و تولد دوباره داشته باشند و بقیه عمرشان را با شادی و نشاط و خوشبختی زندگی کنند 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 3 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار متناسب موفق
      1400/04/22 00:28
      مدت عضویت: 1169 روز
      امتیاز کاربر: 13719 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 697 کلمه

      گام ۶۹ لاغر شدن ترس دارد وباترس لاغرنمی شوید 

      به نام خدا💞💞💞

      خیلی وقت ها از رسیدن به خواسته هایمان ترس داریم چون خواسته‌های ما با علایق و افکار ما همسو نیست 

      بیشتر مثال های که زدید من باهاشون درگیر بودم یک مدت خیلی دلم می‌خواست آزمون اعزام به خارج دبیران شرکت کنم چون دوست داشتم کشورهای دیگر را ببینم ولی همیشه ازغربت وتنهایی  ترس داشتم‌

      گفتم اگه از طرح اعزام به خارج دبیران اقدام کنم لااقل از نظر جا و مکان و اینکه در میان بقیه دبیران همزبان هستیم مشکلی ندارم.

       ولی بازم ترس‌های دیگه ای داشتم اینکه چطور میتونه بدون مادر و خانواده ام باشم ولی بازم پیگیری می‌کردم و مطالعه می کردم وقتی بخاطرمشکلیه از طرف من نتونستم در آزمون شرکت کنم خیالم راحت شد😅 گفتم خوب شد بدون مادرم چطور می توانم زندگی کنم.

       ماشین خوب تصور هزینه های ماشین گران قیمت برام خیلی سخته.

       یا خانه های بزرگتر  که در حال رسیدن بهش هستم  این رو در ذهنم تداعی می‌کند که چطور تمیزش کنم یا اگه چشم بخورم چی ؟

      افرادی که اضافه وزن دارند به طور ناخودآگاه از لاغر شدن ترسند و تصور می کنند و رشد نیاز به تحمل رنج و سختی زیاد دارد و توان آنها خارج است.

      غافل از این که هیچ فرد متناسبی برای لاغر شدن سختی تحمل نمی کند تصور اشتباه در مورد سخت بودن لاغرشدن مشابه تصور اشتباه بودن.، داشتن خانه بزرگ تر یا تصور اشتباه در مورد داشتن ماشین بهتر است.

      ✳ نکته قابل توجه همه این تصور های اشتباه به یک شکل مانع موفقیت ما و رسیدن به خواسته هایمان می شود .

      با یادگیری استفاده از قدرت ذهن می توان برترس ها غلبه کرد.

      🎁 اگر میخواهید رویای لاغری خود را به حقیقت تبدیل کنید باید آگاهانه و هوشیارانه با ترس های لاغر شدن مقابله کرد.

       یکی از باورهایی که من داشتم و دارم کمرنگش می کنم اینکه وقتی لاغر بشم صورتم خراب میشه وقتی به صورت شگفتی‌سازان نگاه می‌کنم می‌بینم که اینقد صورت های شاداب و جوانی پیدا کردند میگفتم میشه صورت من هم همینطور بشه؟

       الان که به لطف خداوند درمسیر هستم فهمیدم که صورت منم جوان و شاداب می شه .

      چون وقتی رژیم می گرفتم همه رنج و سختی بود همه فشار و ناراحتی بود مرتب گرسنگی کشیدن بود.

      اکثرا  مواقع از ساعت ۶:۰۰ عصرچیزی نمی خوردم.

       به گفته گروه هایی رژیمی که بودیم برای اینکه چربی سوزی خوبی داشته باشیم صبح زود باید صبحانه بخوریم بعضی وقتا از ساعت ۷ صبح  چیزی نمی خوردم تا ساعت ۲ 

      وقتی سرکار می آمدم حسابی گرسنه می شدم اعصابم به هم می ریخت.

       مثل  استاد در عصرهای گرم پیاده روی می کردم که چربی سوزی بیشتری  داشته باشم.

       این حجم از فشار و گرسنگی و اعصاب خوردی باعث شد تناسب من یک دست نباشد پا و شکم و کمر اب شده بود ولی بالا تنه ام  مانده بود و صورتم حسابی به هم ریخته بود کمردرد و زانو درد هم داشتم.

       تناسب ناجور من برایم گران تمام شد ماه ها دکتر و دعوا می کردم که بتوانم دردهایی که بر من تحمیل شده بود را درمان کنم .

      ولی الان که از هیچ چیزی منع نمیشوم  وهرچیزی که دوست داشته باشم میخورم هیچ وقت گرسنه نیستم آرامش دارم و اصلا نگران چاقی نیستم مطمئن هستم که متناسب می شم چه بخواهم چه نخواهم به نظر شما در مسیری که آرامش و شادی داری صورت و پوست و اندام خراب می شود؟ هرگز

      جالبه به خاطر این رژیم های که میگرفتم یک مانع بزرگ دارم که از همه موانع هایم بزرگتره .اونم عشقی به اسم مادر😍

      مادری دارم بهتر از برگ درخت 

      مادرم تهدیدم کرده که اگه دفعه دیگه رژیم بگیری من می دونم وتو😡😡

      باور مادرم اینه زن لاغر یعنی بیمار یعنی در زندگیش مشکل داره باشوهرش دعوا میکنه😅

      ولی زن چاق یعنی زن سرحال وخوشبخت .

      واینکه توی خواهرام من چاق شدم بقیه یا متناسبن یا کمی اضافه وزن دارند .

      ولی چون تناسب من همراه با بیماری بود خاطره بدی توی ذهنش نقش بسته .

      اولای دوره نگران این مانع بودم ولی الان که درمسیرم و وزنم خیلی نرم وطبیعیه داره کم میشه میدونم مادرم هم نگران من نمیشه و به لطف خدا بیماری هام هم خوب میشه🤲🤲

      استاد خداوند هرچی خیره نصیبتون کنه .توی این هفته ۳نفر بهم گفتند خیلی جمع وجور شدی .😭خیلی خوشحالم که باشادی و آرامش دارم متناسب میشم .ازخوشحالی اشکم درآمده .خدایا هزاران سپاس 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار faridehhasani5455
      1400/02/28 01:08
      مدت عضویت: 1633 روز
      امتیاز کاربر: 23378 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 2,687 کلمه

      گام ۶۹ ،،، لاغر شدن ترس دارد و با ترس لاغر نمیشوید،،سلام استاد و دوستان همراهم ،،، سالها پیش که در دوره های روان درمانی و شخصیت شناسی وووو  شرکت میکردم و استادم میگفت ،یکی از دلایل نرسیدن ما به خواسته هامون ،ترس از رسیدن به موفقیته ،من تعجب میکردم ،با خودم فکر میکردم ،آخه منکه خیلی دلم میخواد به خواسته هام برسم ،منکه ترسی ندارم و سئوالات زیادی در مغزم بوجود میومد ،این ناآگاهی ادامه داشت تا ۳ سال پیش که وارد دوره های ذهنی و یادگیری قوانین جهان هستی   شدم ‌ ، باز هم با همین موضوع روبرو شدم ،باز هم اون سئوال بوجود اومد ،، آیا من از رسیدن به موفقیت میترسم ؟ با موندنم در دوره ها و بیشتر شدن  آگاهی ها ،متوجه شدم ،در درون من ،رسیدن به بیشتر خواسته هام ،خطرناک تعریف شدن، مثلا من دلم میخواست  لاغر بشم ولی برای ذهن من لاغر بودن ،تعریفی نداشت  ،برای ذهن من چاقی تعریف های ،پر امن تری‌ داشت  ،چاقی مراقب سلامتی من بود ، صورت تپل قشنگتره،آدم چاق مهربونتره، بدن پر و فربه ، آدم های پیر چاق ،خوشگلتر از آدم های پیر لاغر هستند ،صورت لاغر  چروکیده میشه ،صورت لاغر زرد و مریض حاله ،تپلا با مزه ترن ،دوست داشتنی ترن وووووو  با اینهمه تعریف های قشنگ ،ذهن من اجازه لاغر شدن رو صادر نمیکرد ،،،مثلا خواسته من مهاجرت کردن به کشور آمریکاست ، حالا چه داده هایی در من هست که اجازه نمیده من حتی یک قدم در راه هدفم بردارم‌ ، منطقم میگه ،اگر از ایران بری ،دلت برای مادر و خواهر و بچه هات خیلی خیلی تنگ میشه، اونجا غریبی و نمیتونی دوام بیاری ،اونجا که مملکت خودت نیست ،کمکی بخوایی کسی نیست ،اگر بی پول بشی چکار میکنی،،راه درامدت چجوری میشه ،،اصلا آمریکا که رفتنش خیلی سخته ،اونجا فرهنگ و قوانینشون سخته مثل ایران نیست ، مالیاتشون سنگینه ووووو  هر چند با بیشتر ترس هام صحبت کردم و منطقی بهشون گفتم و بهش  الگوهاییو نشون دادم که بتونم از ترس هام کم کنم ولی هنوز هم زور اون داده های ذهنم قویتره ،،و یه عالمه از این مدل ترس ها دارم که اجازه نداده به خواسته هام نزدیک بشم ،،مثلا من دوست دارم خونه ویلایی داشته باشم ولی بشدت از تاریکی شب میترسم ،،من دوست دارم بیزینس قوی داشته باشم ولی از داشتن تیم و پرسنل کار و مسئولیتش میترسم ،پول زیادو دوست دارم ولی از حساب،  کتاب،  کردن مسائل مالی میترسم ،دوست دارم مستقل بشم ولی از تنهایی و مسائلش میترسم ،،ماشین گرونتر دوست دارم ولی از خرجاش میترسم ،،انقدر شنیدم ،طرف خونه،ویلا ،بنز خرید ولی چه فایده ،زنش طلاق گرفت ،بچه ش معتاد شد ،خودش مریضی بد گرفت  ،شوهرش خیانت کرد وووو  و من سالهاست از خیانت،طلاق،مریضی و مرگ میترسم ،میترسم هم خدارو بخوام هم خرما ،چونکه بهم گفتن پاتو‌ از گلیمت درازتر نکن ،تازه بهم هم گوشزد کردن که گلیمت خیلی کوچیکه ،،، سالها تلاش بی وقفه برای لاغر شدن و برگشت مجدد وزن ،نشان از یک نقص  فنی در من بود ،منکه هر کاری میکردم ،شام نمیخوردم ،از ۶ غروب دیگه فقط آب میخوردم،مدام گرسنه بودم و تحمل میکردم ،دم نوش میخوردم،ورزش های بینهایت سنگین و طاقت فرسا انجام میدادم که در انتها آسیب زانو و کمر و خار پاشنه گرفتم ،روغن ،شیرینی ،برنج و نونو حذف کرده بودم  ووووو  پس چرا لاغری من دوام نداشت  ،مثل روز برام روشن بود که من مجدد چاقتر میشم و میشدم ولی مجدد به اون چرخه معیوب برمیگشتم و یه رژیم جدیدو شروع میکردم ،چاره ای نداشتم ،اگر مدام در رژیم با ورزش نبودم از مرز ۹۸ کیلو بالاتر میرفتم و تازه  با انجام اون کارهای سخت ،وزنم بین ۷۴ تا ۸۰ متغییر بالا پایین میشد ،،و راضی بودم که در این وزن باشم تا اینکه یدفعه ۱۰۰ کیلو بشم ،یعنی یجورایی پذیرفته بودم که من پایین‌تر از ۷۵ یا ۸۰ کیلو نمیشم ،اگرم میشدم باید سختی هایی  میکشیدم  و به همه هم میگفتم ، که من استخون بندیم درشته ،نمیتونم لاغرتر بشم چونکه  این جملاتو زیاد بهم گفته بودن که من باورشون کرده بودم ،الان که به اون روزها فکر میکنم ،میبینم ،چقدر من خوشبختم که با لاغری با ذهن آشنا شدم ،چقدر سپاسگذار خداوندم ،چقدر راضی م از استاد عطارروشن که این‌مسیرو به این زیبایی برای ما  هموار  کردن ، که براحتی بتونیم لاغر بشیم  ،لذت ببریم ،خود جدیدی از خودمون بسازیم ،شاد باشیم ، تغییر کنیم  و رشد کنیم ،،،اون زمان هاییکه من کلنجار میرفتم با رژیم هام ،در واقع ۲ تا باور در من شکل گرفته بوده ، ۱) اینکه من ذاتی چاقم و بیشتر از یه حدی نمیتونم لاغر بشم ،بخاطر نوع استخون بندیم و جنس بدنم، یعنی وزن ۷۸ برای من نرمال شناخته شده بود و من رویای ۶۷ کیلو داشتم ،هر چند فقط ۱ بار تونستم به زور قرص  ۶۷ کیلو بشم و سریع برگشت وزن داشتم ،، ۲)  لاغر شدن جزء محالات بود برای من ،اونم رسیدن و موندن دائمی در وزن ۶۷ کیلو که یک غیر ممکن بود و جالبه همین الان ،این باورو پیدا کردم‌ 😊،که بابا جون ،۶۷ کیلو شدن برای من جزء ،محالاته ،چیزی که برای ذهن من محاله ،چجوری امکان پذیر میشه ؟ برای من تا ۷۸ یا خیلی هنر کنم ۷۵ ،کافیه ،دیگه بیشتر از اون ،شلی پوستم ،بیشتر معلوم میشه و بیشتر از اونکه بدنم زیبا بشه ،بدنم شلتر میشه، من با دیگران فرق دارم و نمیتونم از ۷۵ کیلو لاغرتر بشم ، یادمه توی یکی از لاغر کردن هام که ۳۰ کیلو کم کردم و ۷۰ کیلو شدم وقتی برای آخرین ویزیتم رفتم پیش متخصص تغذیه م ،بهم گفت تو دیگه بیشتر از این نمیتونی لاغر بشی ،مدل بدنت نمیتونه لاغرتر بشه  منم براحتی پذیرفتم و سالها به همه میگفتم ،من پایین تر ۷۰ کیلو نمیشم ، بعد از اتمام دوره رژیم هم که خیلی سریع برگشت وزن داشتم ،،،،،،پس تا همون ۷۸ بیشتر لاغر نمیشدم و این بصورت مدام برای من تکرار شده و امروز  متوجه شدم 👌  اول باید ،باور ( من ۶۷ کیلو نمیشوم ) را اصلاح کنم تا ذهنم ،بهم اجازه رد شدن از مرز  ۷۵ به پایین رو بده ،اونم نه با فشار ،براحتی ،مثل همون ۲ سایزی که تا الان کم کردم ، باید به ذهنم بگم ،ذهن جانم ،برای تو هیچ فرقی نمیکنه ،من ۶۷ کیلو باشم یا ۷۸ کیلو ،پس کمکم کن برم پایین تر ،که وقتی ۶۷ کیلو بشم ،خیلی لذت بیشتری میبریم ،چه لباس های خوشگلی میپوشیم ،سبکتر میشیم ،مگه من چه فرقی با بقیه دارم که اونا از بدن نرمال خودشون لذت میبرن ،منم لایق بدن زیبا هستم ،ذهن عزیزم نترس ،بدن من هوشمنده ،دیگه شلتر از این نمیشه  تازه سرحالتر هم میشه ،،ذهن نازنینم وزن ۶۷ کیلو برای من خیلی بهتره ،سلامتیم تضمین تره ،انرژی م‌بالاتر میره ،جوانتر میشم ،خوشگلتر میشم ،صورتم پرطراوتر میشه و باید انقدر بهش بگم و بگم که موافقت کنه و اون قفلی که در اونجا هست باز بشه و من رها بشم از اون بازدارنده ،باید از رنج موندن در سایز الانم ، بهش بگم‌ ، که ذهن جانم اگر تو سایز ۴۲ بمونم ،لباسام تو تنم زیبا نیستن ،به کمر و زانوهام فشار میاد ،سنم بالاتر نشون داده میشه ، چاق و بیریخت میمونم ،میخوام برم‌ مسافرت نمیتونم شلوارک و دامن کوتاه بپوشم ،همش باید بلوز و شلوار سیاه بپوشم ،احساس بدی دارم در کنار همسفرهای خوشتیپم ،لباس های خوشگل تو سایز ۳۸ خیلی قشنگتره ، اگر سایزم کمتر نشه افسردگی میگیرم ، احساس شکست میکنم ،اعتمادبنفسمو از دست میدم ،به توانایی خودم شک میکنم ،عزت نفس و خودباوری م ضعیف میشه ،خجالت میکشم تو جمع وارد بشم ،ناامید میشم ،حسم بد میشه  و میتونم  یه عالمه از رنج های این سایزم بگم و یه عالمه از لذت های سایز مورد دلخواهم بنویسم  که انجام تمام این تمرینات منجر به موفقیتم در رسیدن به سایز مورد نظرم خواهد شد ،،  خدادرو شکر هر روز با موانعی در ذهنم ،آشنا میشم که شناسایی اونها ،کمک میکنه ،بتونم به هدفم نزدیکتر بشم ،،دقیقا برای ذهن من تا مرز ۷۸ کیلو ،راحتر لاغر شدن ترجمه شده  ولی برای رسیدن زیر ۷۰ کیلو ،یجورایی ،رویا بوده و سخت ،چونکه من سالها تلاش کردم و تجربه بودن  در وزن ۶۷ کیلو فقط ۱ بار و فقط ۱ ماه  اتفاق افتاد ،اونم با تلاش زیاد،با خوردن قرص های مضر که صورتم سوراخ سوراخ شده بود و صورتم شکل معتادا افتاده و زشت شده بود که  همه فکر کرده بودن من چیزی مصرف میکنم ،وجود من از تحمل اون شرایط سخت ، ترسیده ،برای همین اون سمتی نمیره ،منو تا ۷۸ میرسونه ،رها میکنه ،،امروز چه چیزایی از ذهنم داره میریزه بیرون😐 تا اینجای این کامنتو صبح نوشتم و رفتم کلاس و الان دارم بقیه شو مینویسم ، ظهر که داشتم مینوشتم ،یه چیزایی از ذهنم بیرون میریخت که خودمم تعجب کرده بودم ،،کلی تو مسیر برگشت به خونه ،به شناسایی این باورم فکر کردم ، چرا من خودمو در وزن ۶۷ قبول نمیکنم ؟ چرا خودمو لایق اون وزن نمیدونم؟ چرا اون زمانها پذیرفتم که من یه فرقی با بقیه دارم ؟ چرا پذیرفتم که خدا خواسته من چاق و بیریخت باشم؟ مگه خدا با من خصومتی داشته ؟ چرا ذهنم تا ۷۸ کیلو رو کمکم میکنه که لاغر بشم ،پایین ترشو رهام میکنه و تمام اون وزنه کم شده رو ،برمیگردونه؟ ،،اصلا تو برنامه ریزی مغزی من چیزی بعنوان لاغری وجود نداشته ،،رسوندن من به وزن ۶۷ کیلو برای ذهن من ،بسیار سخت و دست نیافتنی بوده ،من حتی بهش فکر هم نمیکردم  ،اونها رویاهایی بودن که پشت یک دیوار  بسیار بلند مخفی بودن که من حتی نمیتونستم نیم نگاهی بهشون بندازم ،،سالهاست دلم خواسته مثل همه آدم ها که با جسم‌ خودشون کیف میکنن ،لذت ببرم ولی نشده ،اون‌ زمانها هرچقدر بیشتر  تو مسیر لاغری قرار میگرفتم ،احساس میکردم ،دارم خودمو کشون کشون میبرم بسمت تناسب اندام و یک نیروی بسیار قوی سد راهم بود که اون‌ زمان ها فکر میکردم مدل خوردنم اشتباهه ، حالا متوجه شدم ،اصلا جسم مورد دلخواه من ،در رادار ذهنم نبوده  و من زور الکی زدم 😒امروز باز هم با یک بازدارنده بسیار قوی روبرو شدم که باعث شده ،نتونم به هدفم برسم ، فعلا که شناسایی شد و میخوام برای خودم در تنهایی م ،بازش کنم ،مو شکافیش کنم ،میدونم ،از دل این مانع ،بازدارنده های دیگه هم پیدا میکنم ،،من هم میتونم مثل همه آدم ها ،لاغر بشم ،به سایز ۳۸ برسم ،بدون ترس ، براحتی ،مثل این ۲ سایزی که کم کردم ،تازه ،راحتر کم میکنم ،الان آگاه تر هستم ،وجود خودمو بیشتر شناختم ،با ترس ها روبرو میشم و دونه دونه برطرفشون میکنم ،،، یادمه اوایل دوره که خیلی از کارایی اون اطلاع نداشتم ،مدام منفی بافم میگفت ،ببین ،بازم ،مثل رژیم گرفتنه که ،دیگه نمیتونی شکلات و تنقلات بخوری ،اون زمانها خیلی حساس بودم روی تنقلات ،انقدر که تو رژیم هام ،ازشون محروم بودم ،دلم نمیخواست محدود باشم ، و زمانیکه یاد گرفتم هر چیزی میخوام بخورم ،قبلش از خودم سئوال بپرسم که آیا گرسنه هستم؟میل دارم ؟ ایا خوردن این خوراکی باعث ترمیم منه یا تخریب ؟ و انجام تمام اون تمرینات ،انگار ذهنیت های قبلی منو ،تخریب میکرد و اطلاعات جدید بمن منتقل میکرد ،هر چند کلنجاری در درونم بود ،بین من قدیم و رفتارهای جدیدم ،،،  بعد از یه مدت ،دیگه اون سئوال ها ،در ذهنم ،گفته نمیشد ،من خودبخود ،رفتارهام تغییر کرد ،مثلا من عادت شدیدی به خوردن شکلات ،هر روز داشتم ، واقعا خودم متوجه نشدم ،چجوری دیگه شکلات نخوردم،  شکلات هام دست نخورده میمونه ، شاید کل این ۱سال ونیم ۱۰ تا دونه شکلات کوچیک هم نخورده باشم ،اگر دلم خواسته خوردم ،خودمو محدود نکردم ، هیچ وقت فکر نمیکردم ،با انتخاب خودم ،بیسکویت داشته باشم تو کمدم ولی نخورم ،انقدر در دوران رژیم های سختم ،دلم خواسته بود که تنقلات بخورم ولی محدودیت داشتم و انگار همه اون تجربه ها ،شکل عقده و کمبود در من رشد کرده بودن،،،،،، ،  ترسشون در   من ریخته شد ،  بعد از تقریبا ۷ یا ۸ ماه  که از دوره م ،گذشت ،احساس کردم ، خوردن و مقوله خوراکی ،در من اصلاح شده ،دیگه قبل از خوردن ، از خودم سئوال نمیپرسیدم ، به خوراکی ها فکر نمیکردم ،تو بعضی موارد ،گیر دارم  که اونم داره رفع میشه ، من روی شیرینی جات ،حساس بودم ،ولی الان چند روزه شیرینی خامه ای توی یخچاله ولی من نخوردم ،فقط همون ۲ روز اول که شیرینی تازه بود ،خوردم ،یعنی برای خوردن هام شرط گذاشتم ،خوردن نه به هر قیمتی ، یعنی تر وتازه بودن ،جنس اون خوراکی برام مهمه که قبلا نبود ،خلاصه تغییرات ریز رفتاری زیادی داشتم و دارم که احساس میکنم با طی کردن ،تکاملم ،داره به ثمر میشینه ،، یکی از صحنه های ،غمگین زندگی من ،رفتن پیش ،متخصصین ،تغذیه بود که موقع نوشتن رژیمم ،میگفت ،شیرینی ،شکلات،روغن ،تنقلات ووووو حذف ،بجاش ،سالاد ،خیار، کاهو زیاد استفاده شود 😢  برنج چند روز یه بار ۵ قاشق 😭 شام هم که تعطیل بود ☹ وقتی برمیگشتم خونه ، عصبی بودم ،دوباره شروع روزهای سخت ،دوباره ،اینو نخور  اونو بخور ،دوباره استرس ،،لاغر شدن ،برای من کابوس وحشتناکی بود که همیشه دوست داشتم ازش فرار کنم ،، وای که چقدر خوشحالم ،الان در یک جایگاه دیگه ای هستم 😊 چقدر این جمله تون استاد به دلم چسبید که (اگر شکلات دوست داری باید بخوری ) قبلا شنیدن این جملات برام رویا بود ،الان که آزاد هستم ،اصلا میل خاصی به شکلات ندارم ،اگر دلم بخواد با لذت میخورم ،،یکی از حسرت های دوران جوانی من این بود که ،عمه بچه هام ،همیشه برنجشو با نون میخورد که من وحشت داشتم از انجامش ولی دلم میخواست و دوم اینکه ایشون عادت به خوردن عصرانه داشت که جزء آرزوهای من بود و هیچ وقت اون وقت ها ،تجربه ش نکردم ،واقعا ذهنم درگیر چه چیزهایی بوده، ،همش حسم بد میشد که من با این خانم چه فرقی دارم ،ایشونم همیشه میگفت ،فریده الهی بمیرم برات ،سالهاست ما همه چیز میخوریم تو فقط نگاه میکنی ،،،الان میفهمم با خودم و بدنم ،چه کارهایی انجام دادم که عاقبتش شد ،یه عمر چاقی ،یه عمر حسرت و ناراحتی ، ،هر چقدر این اطلاعات داره از مغزم استخراج میشه ،انگار راحتر نفس میکشم ، لبخند میاد رو لبام ،انگار دارم تمیز تر میشم ،،، ،برای من لاغر شدن بدون تحرک زیاد و ورزش ،یجورایی جک و شوخی بود ،باید انقدر جون میکندم و سختی میکشیدم و عرق میکردم که ،بتونم ۱۰۰ گرم کم کنم ،،اومدم تو این دوره ،وقتی استاد گفتن ، ورزش مهم نیست ،باورم نمیشد ، تازه بعد از اون ،ورزش کردن برام لذت بخش شد ،محدودیت ها رفتن و من تازه نفس راحت تو ورزش مورد علاقم کشیدم ،،یعنی هر چیزی که برام محدودیت تعریف شد ،سد بزرگی شد برای پیشرفتم ،، یادمه ۲ سال پیش که کلاس رقص ثبت نام کردم ،۳ تا رقصو با هم نوشتم ،ایرانی ،عربی ،هیپ هاپ  ،با خودم گفتم ،دیگه با اینهمه رقصیدن ،لاغر میشم ،۶ ماه گذشت ،لاغر که نشدم تازه چاقترم‌ شدم ،بعدشم سرخورده  شدم و فقط رقص ایرانی مو ادامه دادم و الان هم راضی م از تصمیمم ،،  خوابیدن در ذهن من مساوی بود با چاقی ،بهم گفته بودن ،باید شبها زود بخوابی و صبح زود بیدار بشی تا بدنت درست کار کنه و لاغر بشی ،یا بعد از نهار  تا ۲ ساعت دراز نکش  و اصلا نباید بخوابی ،، تا ۲ ساعت بعد از ورزش هیچی نخور ،فقط آب ،وگرنه ۲ برابر چاق میشی ،، یه باور بدی که دارم و بمن زیاد گفتن ،این بوده که بازوی تو شکل فلان فامیله و بازوی گنده ،ارثی ماست و من همیشه از بازوی درشت خودم بدم اومده و باعث شده من مجبور بشم ،لباسمو سایز بزرگتر بگیرم و چونکه باور نداشتم که لاغر میشه ، خیلی کم لاغر شده ،،،یکی از بزرگترین مزایای لاغری با ذهن ،نداشتن محدودیت هاست ، در هیچ موردی ،محدودیت نداره ،ورزش نداره ،غم نداره ،سختی نداره ،عوارض نداره ،بخور نخور نداره ، رنج نداره ،اصلا چیز بدی نداره ،،فشار نداره ،، من هر روز سپاسگذار استاد و خداوند هستم که باعث شدن ،الان بتونم در آزادی کامل و آرامش  به هدفم برسم ،،این فایل منو منقلب کرد ،کلی کد برام باز شد ،کلی آلودگی از ذهنم خارج شد ،خوشحالم که در مسیر تغییر و پیشرفت قرار گرفتم و حتما با ادامه دادن در این مسیر ،یک شخصیت متناسب و توانمندتری از من ساخته خواهد شد،، ،ممنونم استاد برای این دوره بینظیر

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 15 از 3 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار farkhondeshahrivar280
      1400/01/28 18:43
      مدت عضویت: 1405 روز
      امتیاز کاربر: 687 سطح ۲: کاربر متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 766 کلمه

      سلام گام 69.😊
      ترس از لاغرشدن 🤔😐.
      یکی از باورهایی که تلاش ما برای لاغرشدن رو خنثی می‌کنه ترس ما از لاغری است  ،😐😱
      ;حالا ما دوست داریم متناسب بشیم وتصمیم میگیریم که لاغر بشیم ولی در ذهن ناخودآگاه ما باورها و ترس هایی است که موجب میشه ما شکست بخوریم
      اولا باید یاد بگیریم که فکر تصمیم گرفتن با ذهن ناخودآگاه ما فرق داره در سطح فکر ما کاری دوست داریم ولی ذهن ناخودآگاه است که نتیجه رقم میزنه و تا وقتی سطح فکر ما با سطح ذهن ناخودآگاه ما هماهنگ نباشه ما شکست میخوریم در هر جنبه ای میخاد باشه ،😍☺️😌.
      ;مثال میزنم برای درک بهتر در موضاعات مختلف
      من و دوستم دوست داریم بریم سرکار در یک جا معین با شرایط یکسان حالا حالا هر دو ما خیلی دوست داریم خیلی هم تلاش میکنیم برای رفتن سرکار مورد نظر حالا من تصمیم میگیرم تلاشم میکنم ولی ترس هایی در ذهن ناخودآگاه من هست که بخواد بری سرکار باید تمام وقتت بزاری واسش دیگه هیچ شادی تفریحی نمیتونی داشته باشی اگه بری سرکار میخاد صبح ها از خواب خوش بزنی پاشی بری کار کنی لذت خواب بیشتر است اگه بری سرکاراز فامیل دوستان مبینتت ممکن مسخرت کنن وکلی ترس در ذهن من وجود دارد حالا خیلی هم دانبال شم یا نمیشه برم سرکار در آخر یا هم میرم سرکار وبا همان سختی هایی که در ذهنم است مواجعه میشم و مهر تاییدی میشه که واقعا کار کردن سخت است …حالا دوستم هم همزمان با من تصمیم میگیره بره سرکار اون در ذهن ناخودآگاه خودش میگه اگه برم سرکار دستم توجیب خودمه مستقل میشم از نظر مالی مورد توجه قرار میگیرم برای خودم ایندم رقم میزنم علیرغم تلاش کم موفق میشه و در آن کار هم موفق میشه چون فرد دوم تصمیم خودش باذهن ناخودآگاهش هماهنگ بوده موفق میشه وکلی پیشرفت هم می‌کنه ،☺️😌.
      در مورد رسیدن به هر هدفی باید سطح فکر و ذهن ناخودآگاه خودمان رو هماهنگ کنیم برای موفق شدن
      در مورد متناسب شدن هم همین اصل است ،😊.
      حالا ما افراد چاق خیلی دوست داریم لاغر بشیم و کلی تلاش می‌کنیم ولی چون مسیر ما اشتباه است و شکست میخوریم بیشتر باور میکنم که برای لاغرشدن باید فلان غذا نخوریم فلان دمنوش بخوریم صبح زود بیدار بشیم ورزش ها سخت انجام بدیم نمیتونم ورزش کنم صبح زود که لاغر بشم نمیتونم شیرینی نخورم که بخوام لاغر بشم اگه بخورمم چاق میشم و کلی ترس در ما به وجود میاد و باعث ناهماهنگی بین تصمیم ما و ذهن ناخودآگاه ما میشه و این افکار ترس ها در ذهن ناخودآگاه هست و این ذهن ناخودآگاه ما هست که نتیجه نهایی رقم میزنه موجب شکست ما میشه چون ترس داریم از لاغرشدن بخاطر مسیر های اشتباهی که رفتم باورها مخربی که در ذهن مان ثبت کردیم ترس از موفق شدن ما و لاغر بشیم دیگه نتونیم غذای دلخواه مان رو بخوریم شیرینی فست فودبخوریم …‌‌حالا به همین خاطر ما شکست میخوریم
      باید ذهن ناخودآگاه وتصمیم خودمان رو هماهنگ کنیم چطوری بگیم ما قبلا مسیر اشتباه رفتیم و باعث شد از لاغرشدن بترسیم و از لذت های مان محروم بشیم یا نتونیم از لذت های مان بگذریم بخاطر لاغرشدن چون قبلا هم همین کار کردیم نتونستیم شکست خوردیم حالا بگیم ما باید مسیر صحیح انتخاب کنیم برای هدفمان و تنها مسیر صحیح و آسان وماندگار لاغری با ذهن است در لاغری با ذهن نه میخواد رژیم بگیری نه میخواد از لذت خوردن شیرینی فست فود محروم بشی نه ورزش کردن میخاد نه کار فیزیکی اصلا و هیچ محدودیتی رژیمی ورزشی نداره و خیلی راحت با تغییر فرمول ها ذهنی مان و برداشتن موانع ذهنی لاغر خواهیم شد و ماندگار است بدون هیچ ترس و قدرت آزادی داریم در این مسیر که هر طور دوست داشتیم عمل کنیم نمیخاد کار خاصی انجام داد باید فقط در مسیر صحیح قرار بگیریم و هر روز با آگاهی دادن صحیح به ذهن مان وعمل کردن به آن آگاهی ها و باور ها صحیح در ذهن مان لاغرشدن آسان میشه همراه لذت بردن میشه ترس ما از بین خواهد رفت و موفق خواهیم شد چون داریم آگاهانه و به طور صحیح عمل میکنیم ما قبلا می‌خواستیم از طریق محدودیت فشار و دهن خود لاغر بشیم واین چون مسیر اشتباه بود باعث شکست و ترس بیشتر ما میشد از لاغر شدن ولی الان در این مسیر. داریم یاد میگیریم که لاغر شدن از طریق ذهن انجام میگیره بدون هیچ محدودیتی فشاری به راحتی به آسانی با تغییر محتوا ذهن مان سطح فکر و ذهن ما هماهنگ میشه وموفق میشیم به همین آسانی ترسی نداره لاغری چون ما قرار نیست هیچ کار خاصی یا محدودیتی انجام بدیم همچی ذهنی است همین

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فرشته مهربانF.s
      1399/11/19 09:15
      مدت عضویت: 1371 روز
      امتیاز کاربر: 7576 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 590 کلمه

      با سلام
      ترس
      زیاد به این کلمه تا دیروز فکر نکرده بودم اما بعد متوجه شدم من میترسم خیلی میترسم میترسم لاغر شم وپوستم شل وآویزون بشه میترسم لاغر شم ورگ های روی دستم بزنه بیرون میترسم لاغر شم وچروک بشم چه بدنم چه صورتم میترسم لاغر شم وبالاتنم به شدت لاغر بشه ولباس توی تنم زار بزنه وپایین تنم لاغر نشه ونامیزون بشم میترسم لاغر شم وهمه بهم بگن زشت شدی ومرتب ازم بپرسن حالت خوب نیست چند وقت داشت شخصی میگفت من دیابت گرفتم وسی کیلو کم کردم اولش نفهمیدم وخوشحال بودم اما بعدش خیلی افسرده شدم اصن نمیدونم چرا حتی از حرف اونم ترسیدم میترسم لاغر شم وافسرده بشم میترسم لاغر شم ومریض بشم ناراحتی های گوارشی بگیرم یا آدم بیحال ومردنی بشم من خیلی میترسم یادمه بچه که بودم مامانم همیشه میگفت لاغرا مردنی هستن وتپلا سرحال وخوب حتی از این حالتم میترسم میترسم لاغر شم وزود تر خسته بشم ومثل یکی از فامیلامون قلبم ضعیف بشه مثل یکی دیگه ناراحتی روده ومعده بگیرم مثل یکی دیگه که لاغر کچل بشم مثل یکی دیگه که لاغر عصبی بشم مثل یکی دیگه که لاغر حتی خراب بشم شخصیتم خراب بشه وآدم بدی بشم اعصابم ضعیف بشه وبداخلاق بشم وکلی ترس که دورمو گرفتن حالا که خوب نگاه میکنم حتی از توضیح دادن برای آدمها که چطور لاغر شدم هم میترسم نکنه بیان تو این سایت ومسائل شخصی من بخونن وبرن برام حرف دربیارن وکلی ترس دیگه یعنی اینهمه ترس داشتم وخودم خبر نداشتم خب خوب شد حالا شناختمشون شما ها بودین که سد راه من بودین باید به همتون بگم که ترس وجود خارجی نداره 😏شماها فقط درفکر من هستید واصلا با عقل جور درنمیاین من از وقتی با این دوره آشنا شدم فعال تر شدم پس کلا بیتحرکی ومریضی منتفیه آرامش بیشتری پیدا کردم پس کلا افسردگی وعصبی شدن منتفیه شخصیت مهربان تر وصبور تری پیدا کردم پس کلا خراب شدن شخصیت وبد شدنم منتفیه چون حتی ارتباطم با خدای خودم هم بهتر شده وانسان بهتری هم شدم وشکر گذارتر شدم زشت تر شدن وشل وآویزون شدن پوستمم هم منتفیه چون روند لاغریم به شدت کند وبراساس سرعت ترمیم بدنمه وخودش بدنم درستش میکنه یادمه یکم که لاغر شده بودم شل شده بود پوستم اما به طرز قشنگی خودش جمع شد سلامتی رو که دیگه نگو با این همه رسیدگی ونظافت آرامش وشادی ولذتی که من از زندگیم میبرم وتمایل من به سالم تر خوردن تضمین بعدشم اصن ربطی به لاغری نداره انسان ممکن مریض بشه وبعدشم خوب میشه این سایتم محرم انسان هاست حتی اگه کسی هم بیاد ونوشته های تک تک مارو بخونه بازم نمیتونه کاری کنه چون اولا امنیت سایت بالاست درثانی خداوند مکر مکاران را به خودشون برمیگردونه ومن به خدای خودم وحمایتش از خودم ایمان دارم میگم بیا لاغر شو دقیقا همون ۵۸ کیلویی که میخوای اگه کسی بهت گفت زشت شدی بهش بگو چشاتون زشت میبینه اگه کسی گفت مریض شدی بگو نه درسلامتی کاملم ومثل قالی کرمون هر روز سالم تر وزیبا تر میشم به لطف خدا بدون همشون از حسودیشون اینجوری میگن بیا لاغر شو وبقیه رو بگذار کنار یه بار بیخیال بقیه شو تا ببینی چه طعمی داره شجاعت واون وقت که دلت میخواد برای همه خواسته هات بیخیال بقیه بشی بیا ویک بار به فرشته درونت اعتماد کن به خدای مهربانت اعتماد کن وچراغ استاد بگیر وبرو تا برسی به متناسب شدنت تو خیلی شجاعی عزیز دل من تو فوق العاده ترین دختر دنیایی وزیبا ترینی وخداوند وفرشته ی مهربانتم دقیقا همین میخوان میخوان که تو به زیبایی تناسب اندامت وهر چیزی که دردنیا میخوای برسی 😍😍😍🥰🥰🥰🥰🤩🤩🤩🤩😍😍😍🥰🥰🥰🥰🥰🥰

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار Laleh
      1399/10/27 19:11
      مدت عضویت: 1382 روز
      امتیاز کاربر: 18512 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 483 کلمه

      فایل “ترس از لاغر شدن مانع لاغری میشود. “:
      ترس چیست ؟
      ترس احساس ناخوشایندی است که با درد ارتباط دارد. ترس اثر بسیار قوی در ذهن و بدن ما دارد.
      ترس چه موقعیتهایی ظاهر میشود ؟
      ترس زمانی حاصل میشود که ما ناشناخته ای یا موقعيت کنترل نشده یا ناخوشایندی در زندگي داریم.
      ترس چه تاثیری در ذهن ما میگذارد ؟
      ترس ذهنیت ما را در موضوع مورد نظر منفی میکند. ترس ما را به ناتوانایی دعوت میکند. وجود ترس ما را در کنترل اوضاع دچار اختلال میکند. ما حتی از روبه رو شدن با ترس هم میترسیم.
      ترس از لاغر شدن :

      فرض اول :
      فرض کنیم من از لاغری بترسم ، پس در ابتدا ، من احساس ناخوشایندی از ترس دارم که برخلاف توصیه های استاد در کل دوره، من میخواهم احساس ناخوشايند را جایگزین احساس عالی و دوست داشتنی کنم ، پس در همین ابتدا ی تحلیل من ، من لاغری را دوست ندارم پس معلوم است که لاغر نمیشوم چون میترسم پس با احساس نا خوشایند، مانع لاغری خودم میشوم.
      پس بهتر است من شجاعت به خرج دهم و با استمرار و تکرار بدون ترس به جلو پیش روم و به هدفم فکر کنم. 🤗🤗🤗🤗🤗🤗🤗🤗🤗🤗

      فرض دوم :
      فرض کنیم من از لاغری بترسم ، پس این ترس در من ایجاد درد کرده است. این ترس در ذهن من اثر شدید منفی گذاشته ، این ترس در جسم من اثر بدی گذاشته است. چون من میترسم ، دائما من درد را حس میکنم ، در شکمم احساس درد میکنم ، در ذهن احساس به هم ریختگی و بی نظمی میکنم و دائما وحشت دارم. حالا از شما ميخواهم من را قضاوت کنید ، من ادم عاقلی هستم ؟
      مسلما من ادم عاقل و فرهیخته ای نیستم. من عاشق خودم نیستم چون این احساس ترس ذهن من و جسم من را مختل کرده و من خودم برای خودم درد را به وجود اورده ام. پس معلوم میشود که من لاغری را دوست ندارم پس معلوم است که لاغر نمیشوم چون میترسم پس با درد ،ایجاد بی نظمی در جسم و ذهنم ، من مانع لاغری خودم میشوم.
      پس بهتر است من شجاعت به خرج دهم و با استمرار و تکرار بدون ترس به جلو پیش روم و به هدفم فکر کنم. 🤗🤗🤗🤗🤗🤗🤗🤗🤗🤗

      فرض سوم:
      فرض کنیم من از لاغری بترسم ، چون من احساس ترس دارم ، من احساس ناتوانی دارم و همه ما موافقیم که با داشتن احساس ناتوانی، ما نمیتوانیم کاری را انجام دهیم ، پس نیمه کاره ان کار را رها میکنیم یا شروعش نمیکنیم. من اگر از لاغری بترسم ، در خودم نسبت به لاغری احساس ناتوانایی میکنم. خوب کاملاً مشخص است که من لاغری را دوست ندارم پس معلوم است که لاغر نمیشوم چون میترسم پس با احساس نا توانی و عجز ، مانع لاغری خودم میشوم.
      پس بهتر است من شجاعت به خرج دهم و با استمرار و تکرار بدون ترس به جلو پیش روم و به هدفم فکر کنم. 🤗🤗🤗🤗🤗🤗🤗🤗🤗🤗

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم