0

گنج پنهان (قسمت چهارم)

اندازه متن

به نام خدای مهربان

لاغری با ذهن یک روش یادگرفتنی است و برای کسب نتیجه عالی از این روش باید به اصول یادگیری و به کارگیری آموزش ها توجه داشته باشیم.

تکرار کردن، نوشتن تمرینات، خواندن نوشته های دیگران و عمل کردن به آموزشها چهار اصل مهم در کسب نتیجه عالی از روش لاغری با ذهن می باشد.

تکرار کردن محتوایی آموزشی باعث بهبود درک و نفوذ آگاهی در ذهن ناخودآگاه می شود.

نوشتن تمرینات باعث گسترش آگاهی در ذهن و منطبق شدن با شرایط فردی استفاده کننده می شود.

خواندن نوشته های دیگران باعث به یادآوری و کشف نکاتی می شود که از توجه ما پنهان شده اند.

عمل کردن به آموزش ها باعث تغییر رفتار و واکنش های ما در زندگی روزمره و در نهایت تغییر شرایط زندگی می شود.

در مجموعه فایل های گنج پنهان، نوشته های اعضای سایت در بخش های مختلف انتخاب و بازخوانی می شود و نکات مهم و آموزشی مرتبط با آن جهت درک بهتر و گسترش نکات مهم لاغری با ذهن به اشتراک گذاشته می شود.

به این ترتیب علاوه بر تاکید بر اهمیت خواندن نوشته های اعضای سایت تناسب فکری، الگوی مناسب جهت انجام عالی تمرینات ارائه می شود.

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن


اطلاعات محتوای این قسمت:

عنوان مطلب آموزشی: رهایی از افکار منفی (قسمت دوم)  (لینک مطلب)

نویسنده دیدگاه: خانم زینب عزیز (پروفایل عمومی)

محتوای دیدگاه: ۱۲۷۱ کلمه (لینک دیدگاه)

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

Rating 4.26 from 147 votes

https://tanasobefekri.net/?p=38683
8 نظر توسط کاربران ثبت شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار السا فرزانه
      1402/01/26 10:34
      مدت عضویت: 559 روز
      امتیاز کاربر: 59864 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 736 کلمه

      ❤️به نام خدای بی نهایت و شگفتی آفرین ❤️

      درود و احترام خدمت استاد عزیز و دوستان هم مسیر 🌷

      قسمت سوم گنج پنهان رو که دیدم، یکی از مشکلاتی که قبلا خودم داشتم پیش روم تکرار شد: 

      من بی نهایت کنترل خودم و افکار و احساساتم رو به بیرون و ادم های اطرافم داده بودم. و نتیجه این بود که من روی شادی و ارامش رو نمیدیدم، ولی همون ادم ها روز به روز شاد تر و موفق تر میشدن. و من بیش از پیش احساس  بی حوصلگی و حتی ناامیدی از خدا داشتم چون همش میگفتم خدا که داره می بینه، چرا حال اینها رو نمیگیره. چرا جلوی ظلم شون رو نمیگیره، غافل از اینکه این منم که باید از حق خودم دفاع کنم و جلوی ظلم دیگران بایستم و خودم کنترل فکر و باورها و احساساتم رو به دست بگیرم.

      اون روال حدود ده سال ادامه داشت! جنگ و گریز درونی من، سر و صداهای درونیم ، آشوب و طوفان های فکریم، مرور حزفها و رفتارهای اون ادمها و ظلمی که در حق من میشد، و من هر روز خسته تر از دیروز، با فکری فرسوده تر ، و منفی بافی پر سر و صدا تر ، تا اینکه به لطف خدا دوره مقدماتی تناسب فکری رو شرکت کزدم و تونستم قدم به قدم کنترل و تسلط فکر و باورهام رو به دست گرفتم، سر و صداها کمرنگ تر شد، با خودم در صلح قرار گرفتم.، درحالیکه هنوز در اون شرایط با همون ادم ها بودم، ولی من تمرکزم روی خودم گذاشته شد  از پیرامونم برداشته شد، قوی تر شدم، اون افراد رو کمرنگ تر میدیدم، و دقیقا یک سال و سه ماه بعد از شروع دوره م،  و شروع دوره مقدماتیم، اون اطرافیانم پس از ده یازده سال براحتی غیرقابل باوری از زندگیم رفتن بیرون. 

      کی ؟

       وقتی که من تونستم کنترل افکارم و درونم رو به دست خودم بگیرم. و از بیرون بگیرمش. 

      وقتی که رازهای واقعی جهان هستی رو فهمیدم.  

      وقتی که دریافتم و تجربه کردم فکر من مال منه، درون من مال منه، چه دلیلی داره کنترلش دست دیگران باشه.

      وقتی تجربه کردم مثبت فکر کردن رو. و ثمره هاشو دیدم، و لذت شو چشیدم. و هی بیشتر تشویق شدم مثبت تر فکر کنم. 

      من سالها، اطرافیانم رو مقصر شرایطم و باعث ظلمی که به من روا میداشتن میدونستم ، وقتی شروع به پذیرش مسئولیت جسمی و  اضافه وزنم شدم، فهمیدم مقصر شرایطم هم خودم بودم از طریق انتخاب افکار و احساسات منفی. 

      و در نتیجه بعدتر فهميدم که همنطور که مقصر شرایطم خودم بودم، پس باعث شادی و ارامش و خوشبختیم هم خودمم. خودمم ک باید خوشبختی رو شروع کنم از درونم. اون موقع من 34 سالم بود، ولی یک روز با خودم عهد بستم گفتم 34 سالش گذشت. هدر رفت. ولی… از اینجا به بعدش باید جبران کنم. پرونده ی اون سالها رو بستم و از نو شروع کردم. و سعی کردن هرگز غصه ی اون سالها رو نخورم. اگرم گاهی شیطان درون میخواست بگه اونهمه سال از عمرت هدر رفت، من سریع اون احساس و فکر و وسوسه ی شیطان رو تمام میکزدم با این منطق که: من از اون سالها ممنونم که باعث رشد و کمالم شد، بااون سختی ها مواجه بودم که این رازها رو فهمیدم و به سمت دوره های استاد هدایت شدم 💮

      استاد عزیز، در راستای این باور که میفرمایین برای خدا فرقی نداره خدا نمیفهمه، یادم افتاد که در یکی از فایلها خاطره ای از بچگی فررندتون تعریف کردید و گفتید (نقل به مضمون)  قانون، قانونه. فرقی نداره کی هستی، چند سالته، فرزند من 5-6 سالش بود گریه میکرد از یه موضوعی، و یه مرتبه وسط گریه و نق زدن هاش خورد زمین! همونجا با خودم گفتم: هر کسی در هر سنی باشه هر احساسی به جهان هستی بده,  نتیجه شو می بینه. خدا اون لحطه نگفت این بچه ست. معصومه.  گناه داره. نه…خدا (یا جهان هستی یا کائنات)  اون لحظه فقط اون ارتعاس منفی بچه ی منو میدید! 

      پس وقتی یک قانونی، قانونه استثنا و کوچیک و بزرگ و زن و مرد و پیر و جوان نداره… 

      قانون برای همه یکسان عمل میکنه. و به قول استاد عزیزمون  : 

      ⚡خدا نمیفهمه فقط حس ما رو میگیره⚡

      ما فقط وظیفه داریم مراقب حس مون باشیم. مسئولیت حس مون رو بپذیریم. بتونیم وقتی به هر دلیلی حسمون بد شد در اون حالت نمونیم. و سریع از روش هایی که یاد گرفتیم حس مون رو به سمت خوبی ها هدایت کنیم و حال مون رو خوب کنیم. 💮

      به امید شکوفا شدن بهترین احساس ها در وجودمون 💮🌱

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم