علت اصلی چاقی موضوعی بسیار مهم است که شناخت آن میتواند بسیاری از ابهامات ذهنی دربارهی چرایی چاق شدن و لاغر نشدن را روشن کند.
برای بسیاری از افرادی که دچار اضافه وزن هستند، علت اصلی چاقی برایشان کاملاً مشخص نیست.
آنها نمیدانند چرا چاق شدهاند. حتی اگر دلایل مختلفی برای افزایش وزن خود داشته باشند، اما واقعاً نمیدانند علت اصلی چاقی آنها چیست!
علت اصلی چاقی من چی میتونه باشه؟! 🤔🍔
همهمون کلی دلیل برای چاقیمون داریم، اما اغلب این دلایل از حرفای دیگرونه یا دیدن آدمای اطرافمون شکل گرفته. ولی واقعیت چیز دیگهست! 🙄
من وقتی چاق بودم، همیشه فکر میکردم علت اصلی چاقیم ژنتیکه، چون همه میگفتن تو خونوادهمون چاقی هست و من شبیه عموهامم. حتی از بچگی میگفتن طاسی هم به خاطر شباهته! 😂
هر کی اضافه وزن داره دلایل خودش رو داره، ولی این دلایل باعث میشه تو ذهنمون فکر کنیم قراره همیشه چاق بمونیم و بیشتر چاق بشیم.
وقتی میخواستم لاغر شم، قبلش تو دلم میدونستم که لاغر نمیشم یا اگرم لاغر شم دوباره چاق میشم. با این حال، درد و رنج چاقی باعث میشد بارها و بارها با ناامیدی تلاش کنم. 😞
جالبه بدونی هر بار که تصمیم میگرفتم رژیم بگیرم، مادرم هفته اول میپرسید: «تو که لاغر نمیشی، چرا داری رژیم میگیری؟!» 😑 این حرفا باعث شده بود فکر کنم لاغر شدن خیلی سخته و شاید اصلا دست نیافتنی باشه.
اما وقتی تصمیم گرفتم از قدرت ذهنم برای لاغر شدن استفاده کنم، فهمیدم علت اصلی چاقی اینه که ذهن من یاد گرفته چاق باشه! 🤯 یعنی من خودم کاری نکرده بودم که ذهنم چاقی رو یاد بگیره و اصلا خبر نداشتم.
ولی همونطور که همیشه خودم تصمیم میگرفتم لاغر شم، این تصمیم همیشه با درد و ناراحتی همراه بود. 😓
همه ما تو زندگی چیزهای مختلفی یاد میگیریم و این کاملا طبیعیه که وقتی آموزش میبینیم انتظار یاد گرفتن داشته باشیم.
حالا تصور کن که تو یاد گرفتی چاق باشی! این طبیعیست که ذهنت انتظار چاق بودن داشته باشه. پس علت اصلی چاقی آموزش دیدن چاق شدنه، نه ژنتیک یا سوخت و ساز بدن و این حرفا. 😌
تو تحقیقهام فهمیدم ما میتونیم به ذهنمون چیزای جدید یاد بدیم و با تکرار و تمرین، اون آموختهها رو به مهارتهامون تبدیل کنیم. اما هر چقدر هم تلاش کنیم، نمیتونیم مهارتی که یاد گرفتیم رو کامل فراموش کنیم! 🧠✨

علت تدام چاقی چیست؟
واقعیتش اینه که ما نمیتونیم چیزی رو که یاد گرفتیم، فراموش کنیم! این دقیقاً همون چیزیه که باعث میشه چاقی ادامه داشته باشه و در واقع علت اصلی چاقی همینه. 🧠⛔
ذهن ما مثل یه جادهی یکطرفهست؛ فقط میتونه یاد بگیره، ولی نمیتونه فراموش کنه. یعنی هر چی یاد بگیری، همیشه همراهته!
مغز ما کلی ظرفیت داره واسه یاد گرفتن، اما نکته مهم اینه که ما خودمون انتخاب میکنیم چجوری از این اطلاعات استفاده کنیم. 🤔
میتونی کلی اطلاعات تو ذهنت ذخیره کنی، ولی فقط همون چیزایی رو به کار میگیری که بهش علاقه داری یا برات مهمه.
وقتی یه موضوعی رو مدام تکرار کنی، مثل چاقی که بارها و بارها تو ذهنت بوده، ذهن خیلی راحت یادش میمونه. به همین خاطر، موضوعاتی که زیاد باهاشون سروکار داری، راحتتر یادته و همیشه تو ذهنت هستن. 🔄💡
اما موضوعایی که کمتر بهشون فکر میکنی یا کمتر استفاده میکنی، باید کلی دنبالشون بگردی تا یادت بیاد. این یعنی ذهن باید بین انبوه اطلاعات، جستجو کنه و این کار انرژی میخواد.
پس دلیل اینکه چاقی ادامه داره اینه که ذهن ما یاد گرفته چاق باشه و این یادگیری، توی ذهن ما ریشه داره و فراموشش سختِ سخت!
به همین دلیل میگیم علت اصلی چاقی اینه که ذهن آموزش دیده چاقی رو یاد بگیره و اگر بخوایم واقعاً لاغر بشیم، باید اول ذهنمون رو دوباره آموزش بدیم. 💪🧘♂️
چند مثال ساده برای درک بهتر علت اصلی چاقی 🍕🧠
۱. مثل یاد گرفتن دوچرخه سواری 🚲
وقتی بچه بودی، دوچرخه سواری رو یاد گرفتی، دیگه نمیتونی اون مهارت رو فراموش کنی. هر وقت بخوای سوار شی، بدن و ذهنت سریع واکنش نشون میدن.
حالا فرض کن ذهن ما چاق شدن رو هم همینجوری یاد گرفته، یه مهارت ریشهای شده که نمیتونه فراموشش کنه! این دقیقاً علت اصلی چاقی هست.
۲. مثل عادت به خوردن شیرینی بعد غذا 🍰
شاید چندین بار به خودت قول دادی بعد غذا شیرینی نخوری، ولی ذهنت یادش داده که بعد غذا شیرینی خوردن عادیه و حتی دوست داشتنی!
پس وقتی میخوای لاغر بشی، باید اول این عادت ذهنی رو تغییر بدی، وگرنه دوباره سراغ شیرینی میری.
۳. مثل رانندگی با ماشین اتوماتیک 🚗
وقتی رانندگی با ماشین اتوماتیک یاد میگیری، دیگه نیازی نیست به تک تک کارها فکر کنی. این یعنی ذهنت یه سری کارها رو به صورت اتوماتیک انجام میده.
ذهن ما هم چاق شدن رو مثل رانندگی اتوماتیک یاد گرفته؛ یعنی بدون اینکه خودمون بخوایم، دست به رفتارهایی میزنیم که باعث چاقی میشه.
حالا که فهمیدی علت اصلی چاقی آموزش ذهن ما برای چاق شدن بوده، وقتشه با آموزشهای جدید، ذهن رو آماده کنی که لاغری رو یاد بگیره و همینطور جسمت رو همراه کنی تا نتیجه واقعی بگیری.
ذهنمون چه نقشی تو زندگیمون داره؟ 🧠✨
راستش رو بخوای، هدایت ما تو مسیر زندگی به عهده ذهنمونه. ذهن مثل یه راهنما یا حتی بهتر بگم، مثل یه GPS عمل میکنه که مسیرمون رو بر اساس چیزهایی که یاد گرفتیم مشخص میکنه. 📍🚗
ما چاق شدن رو یه زمانی یاد گرفتیم، شاید خیلی قبلتر از اینکه اصلاً حواسمون باشه چی داریم یاد میگیریم. کمکم با تکرار اون رفتارها، عادتها و دیدگاهها، تو این مسیر ماهر شدیم! 🎯
الانم اگه نگاهی به بدنمون بندازیم، نتیجهی همون آموزشهاست. پس واقعاً علت اصلی چاقی خودمون هستیم، حتی اگه ندونیم که چطور به این نقطه رسیدیم! 😅
فرق چاق شدن با خیلی چیزهای دیگه اینه که لازم نیست هی بریم بروزرسانیش کنیم یا چیزی جدید یاد بگیریم. ذهنمون با همون اطلاعات قدیمی هم کارشو عالی بلده! 🤖📦
و اینجاست که دلیل چاق شدنهای مرحلهبهمرحله و تکراری مشخص میشه:
برای اینکه چاقتر بشیم، کافیه همون رفتارها و باورهای قبلی رو تکرار کنیم. نیازی به یادگیری چیزی تازه نیست. چون ذهنمون یه بار برای همیشه اون دستورالعمل چاق شدن رو گرفته و داره خوب اجراش میکنه! 🔁🍩



تنها راه ممکن برای لاغر شدن چیه؟! 🤔💡
خیلی از ما وقتی دنبال لاغری میریم، فقط جسممون رو زیر فشار میذاریم؛ یا غذامونو کم میکنیم، یا ورزش سنگین میکنیم. چون فکر میکنیم «علت اصلی چاقی» فقط همینه، یعنی جسم چاق شده و با این کار میخوایم وزن کم کنیم. 🏋️♀️🥗
اما واقعیت چیه؟! مثل این میمونه که بخوای رانندگی یا خیاطی رو با زور فراموش کنی! 🚗✂️ بدن ما که نمیتونه خودش چاقی رو فراموش کنه؛ چون چاق شدن یه مهارت ذهنیه که ما یاد گرفتیم.
ذهن یاد گرفته چطور چاق بشیم و جسم فقط داره اون رو اجرا میکنه. 😕
وقتی رژیم تموم میشه یا ورزش رو کنار میذاری، دوباره برمیگردی به همون عادتهای قبلی و چاق میشی. سوالی که همیشه میمونه اینه: «چرا با این همه تلاش، لاغر نمیشم؟!» 🤷♀️
یادگیری واقعی از ذهن شروع میشه، نه فقط از جسم! ذهن یاد میگیره و جسم تمرین میکنه. مثل درس خوندن، اول باید بفهمی، بعد تمرین کنی تا توی کار مهارت پیدا کنی. 📚💪
تو مسیر چاقی هم همین اتفاق افتاده؛ ذهن چاق شدن رو یاد گرفته و جسم هر روز بیشتر تمرینش کرده.
پس اگر میخوای لاغر بشی و تا همیشه لاغر بمونی، اول باید ذهنت رو آموزش بدی که لاغری رو یاد بگیره، بعد جسمت رو همراهی کنی تا اون تغییرات تو بدنت ظاهر بشن. 🧠➡️🏃♂️
هیچ راه دیگهای نیست! 👈
همه ما چاق شدن رو یاد گرفتیم از خانواده، اطرافیان، رسانهها و … این دقیقاً «علت اصلی چاقی» ماست. حالا نوبت ماست که لاغر شدن رو یاد بگیریم. 😊✨
یادت باشه، کسانی که ما رو چاق کردن، نمیتونن لاغر کردن رو به ما یاد بدن.
اما افراد زیادی با قدرت ذهن، لاغری رو یاد گرفتن و تونستن زندگیشون رو عوض کنن. این یعنی همه چیز از ذهن شروع میشه! 🌟🧘♀️
به همین خاطر این فایل آموزشی رو آماده کردم تا باهات درباره علت اصلی چاقی صحبت کنم و بهت یاد بدم چطور لاغر شدن رو از ذهن شروع کنی. دوست دارم با هم این راه رو بریم! 💖🚀
✍️ تمرین آموزشی 📖
برای اینکه بهتر بفهمی علت اصلی چاقی چیه، یه نگاه دقیق بنداز به مهارتهایی که تو زندگیت یاد گرفتی. چاقی هم مثل خیلی چیزهای دیگه، مهارتیه که با تکرار و تمرین بهش رسیدیم؛ ولی چون آگاهانه نبوده، معمولاً فکر میکنیم دلیلش چیزای دیگهست.
- ✅ چه مهارتهایی رو تا حالا تو زندگیت یاد گرفتی؟ (مثل رانندگی، آشپزی، زبان و…)
- ✅ بعد از یادگیری، چطوری با تمرین کردن مهارتت بهتر شد؟
- ✅ چاق شدن چه شباهتی با اون مهارتها داره؟
- ✅ چطور مهارتت در چاق شدن بیشتر و بیشتر شده؟
- ✅ نظرت درباره یادگیری مهارت لاغری چیه؟
- ✅ آیا با روشهای قبلی، واقعاً لاغر شدن رو یاد گرفته بودی؟
- ✅ بنویس چطوری با تمرینکردن میتونی مهارت لاغر شدنت رو قویتر کنی تا به نتیجه برسی.
- ✅ از ویدئوی آموزشی تمرین مخصوص خودت رو بنویس و تو بخش نظرات با ما به اشتراک بذار 💬
منتظر کامنتهای شما هستیم! 💬👇
همراه همشگی شما: رضا عطارروشن
📻 رادیو لاغری
امتیاز 4.02 از 192 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!


تمرینات
۱) چه مهارتهایی رو تا حالا تو زندگیت یاد گرفتی؟
من تا حالا مهارتهای زیادی یاد گرفتم، مهارتهایی که بعضیهاشون ساده به نظر میان ولی هر کدوم یه مسیر طولانی و پر از تجربه و تمرین بودن. از اول زندگیم یاد گرفتم راه برم، حرف بزنم، بازی کنم، جدول حل کنم، وسایل اطرافم رو کشف کنم، سوادآموزی کنم، درس بخونم، به دانشگاه برم و بعد سر کار برم.
بعدتر مهارتهای عملیتر و هنری مثل رانندگی، خیاطی، بافتنی، آشپزی، خانهداری، خطاطی و کار با ابزارهای دیجیتال (کامپیوتر، گوشی، لبتاب) رو یاد گرفتم.
هر کدوم از این مهارتها با یه مرحله شروع شد؛ اول نمیدونستم چطور باید انجامش بدم، اشتباه میکردم، زمین میخوردم یا به نتیجه دلخواهم نمیرسیدم. اما با هر بار تمرین و تکرار، بهتر شدم. با هر تجربه، اعتماد به نفس بیشتری پیدا کردم و فهمیدم مسیر یادگیری یه مسیر پیوستهست، نه یه اتفاق ناگهانی.
برای مثال، رانندگی اولش ترسناک بود، هر چراغ و هر تقاطع برام چالش بود، ولی با تکرار و تمرین، مهارت رانندگی برام اتوماتیک شد.
آشپزی اولش با سوختن یا شور شدن یا بی مزه بودن غذا یا شل شدن و زنده بودن پلو همراه بود، ولی هر بار که تجربه کردم، دقت و صبرم بیشتر شد و حالا میتونم بدون فکر کردن زیاد، یه غذای خوشمزه درست کنم.
حتی مهارتهایی که کمتر بهشون فکر میکنم، مثل خانهداری یا کار با گوشی، نتیجه سالها تمرین و آموختن مداوم هستن.
اینها بهم یاد دادن که یادگیری یه مهارت نیاز به زمان، تمرین، صبر و تکراره. حتی اشتباهها و شکستها، بخشی از یادگیری هستن و باعث قویتر شدن مهارت میشن. وقتی یه مهارت رو بارها تمرین میکنم، ناخودآگاه ذهنم اون مسیر رو میشناسه و انجامش راحت و طبیعی میشه.
حالا وقتی به این مهارتها نگاه میکنم، میبینم چاقی هم یه مهارت بوده. درست مثل رانندگی یا آشپزی، با تکرار و تمرین ایجاد شده، ولی چون آگاهانه نبوده، بهش فکر نکردم و همیشه فکر کردم مشکل چیزای دیگهست. مثل اینکه من همیشه با غذا و عادتهای خوردن برخورد میکنم بدون اینکه یاد بگیرم ذهنم و بدنم چطور با هم کار کنن.
۲) بعد از یادگیری، چطوری با تمرین کردن مهارتت بهتر شد؟
هر مهارت جدید، اولش سخت و ناآشناست. وقتی رانندگی یاد میگرفتم، هر بار باید تمرکز میکردم روی پدالها، دنده، ترمز و نگاه به مسیر.
وقتی آشپزی یاد میگرفتم، هر اشتباه باعث میشد دوباره امتحان کنم و دفعه بعد بهتر باشه. هر بار که اشتباه میکردم، ذهنم یاد میگرفت که دفعه بعد چیکار کنه و چیکار نکنه.
این تمرینهای مداوم باعث شدن ذهن و بدن با هم هماهنگ بشن. حرکتها اتوماتیک شدن، فکر کردن کمتر شد، و نتیجه بهتر و سریعتر ظاهر شد. مهارت فقط از طریق تکرار و تجربه حاصل میشه، نه از طریق انتظار یا امید به معجزه.
حتی مهارتهای ذهنی، مثل درس خواندن، حل مسئله، یا یادگیری زبان، هم با تمرین مداوم بهتر شدن. ذهن من هر بار که اطلاعات جدید میگرفت و تمرین میکرد، مسیر عصبی جدیدی میساخت و فهم من عمیقتر میشد. بدون تمرین، هیچ مهارتی تثبیت نمیشد، حتی اگر اولش خوب یاد گرفته باشم.
همین الان که به این موضوع فکر میکنم، میبینم چاقی هم با تکرار شکل گرفته. ذهن من یاد گرفته در موقعیتهای خاص غذا بخوره، یا برای آرام شدن، برای جایزه دادن به خودم، برای رفع خستگی یا استرس، به غذا پناه ببره. این مسیر بارها و بارها تکرار شده و به مهارتی ناخودآگاه تبدیل شده. درست مثل رانندگی یا آشپزی، که با تمرین مداوم اتوماتیک شدن.
حالا فهمیدن این نکته برام مهمه: اگه میخوام مهارت لاغر شدن رو یاد بگیرم، باید همون روش تمرین و تکرار رو روی ذهن و بدنم پیاده کنم.
باید تمرینهای کوچک روزانه داشته باشم، ذهنم رو آموزش بدم، و تجربه کنم تا مسیر عصبی جدید ساخته بشه و رفتار جدید اتوماتیک بشه.
۳) چاق شدن چه شباهتی با اون مهارتها داره؟
حالا که به مهارتهایی که یاد گرفتم نگاه میکنم، تازه میفهمم چاقی هم دقیقاً مثل یه مهارته. همونطور که اول رانندگی برام سخت بود و هر حرکت نیاز به فکر و دقت داشت، اول تجربههای خوردن احساسی هم با انتخابها و عادتهای جدید همراه بود.
مغزم یاد گرفت چه زمانی، چه چیزی و چه مقداری بخوره. اولش شاید هیچ آگاهی نداشتم، ولی با تکرار و تجربه، مسیرهای عصبی در ذهنم شکل گرفت.
هر بار که برای آرام شدن غذا خوردم، مغزم پاداش گرفت و این مسیر قویتر شد. درست مثل زمانی که در آشپزی اشتباه میکردم و دوباره امتحان میکردم، یا وقتی رانندگی یاد میگرفتم و اشتباهها باعث میشدن دفعه بعد بهتر باشم.
فرقش اینه که در چاقی، تمرینها آگاهانه نبودن. من فکر میکردم فقط اتفاق افتاده یا یه چیز بیرونی باعث شده، در صورتی که همهاش مهارت ذهنی بود که ناخودآگاه شکل گرفته بود.
چاقی یعنی یادگیری عادتهای غذایی و احساسی که بارها و بارها تکرار شدن. ذهن و بدن من بدون اینکه خودم متوجه باشم، هماهنگ شدن تا این رفتارها تثبیت بشن. مثل یادگیری زبان، هر بار که یه کلمه جدید رو میآموزیم و تکرار میکنیم، مسیر عصبی جدیدی ساخته میشه. در چاقی هم ذهن مسیرهایی ساخته که اتوماتیک غذا خوردن یا پاسخ به احساسات رو تقویت میکنه.
این شباهت بهم کمک میکنه درک کنم که تغییر هم ممکنه.
هر مهارت رو میشه دوباره یاد گرفت و مسیرهای عصبی رو بازسازی کرد. دقیقاً مثل رانندگی، آشپزی یا بافتنی، چاقی هم میتونه با تمرین و تکرار آگاهانه جایگزین بشه و تبدیل به مهارت سبک شدن بشه.
۴) چطور مهارتت در چاق شدن بیشتر و بیشتر شده؟
حالا نگاه میکنم میبینم چطور ذهن و بدنم این مهارت رو تقویت کردن. اولش شاید فقط برای آرام شدن، جایزه دادن یا تجربه خوشی کوتاه غذا خوردم.
اما هر بار که تکرار شد، مسیر عصبی در مغزم قویتر شد. با هر تجربه، مغزم یاد گرفت: «این روش جواب میده». و همین باعث شد رفتار خودکار بشه.
عوامل محیطی هم نقش داشتن. خانواده، دوستان، غذاهای آماده، تبلیغات و فرهنگ اطرافم همه مسیرهای چاقی رو تقویت کردن. ذهن من بدون اینکه متوجه باشم، این مسیرها رو امن میدونست و مقاومت میکرد که ازش خارج بشه.
حتی شکستهای قبلی و رژیمهای ناموفق هم باعث شدن مسیر قدیمی قویتر بشه؛ چون ذهن یاد گرفت که «هر بار که تلاش میکنم، نتیجه نمیگیرم، پس بهتره همون مسیر قبلی ادامه پیدا کنه».
این یعنی چاق شدن نتیجهی تکرار مداوم، تجربههای احساسی و محیطی و باورهای ناهوشیار بوده. درست مثل یادگیری رانندگی: اولش هر بار باید فکر میکردم، ولی با تکرار، مسیرها اتوماتیک شدن. چاقی هم اتوماتیک شده، ناخودآگاه و بدون آگاهی من. چون اصلا نمیدونستم چاقی ام یک مهارته که یادش گرفتم و تکرارش کردم که اینقدر توش ماهر شدم که آبم می خوردم چاق میشدم .
۵) نظرت درباره یادگیری مهارت لاغری چیه؟
به نظرم لاغر شدن یه مهارته، درست مثل یاد گرفتن هر کار دیگهای تو زندگی. یه چیزی نیست که یهشبه بیاد یا با زور و فشار درست بشه. یه فرآینده، یه یادگیریِ درونی. باید مثل همون موقع که رانندگی یاد میگرفتم، یا اولین بار آشپزی میکردم، صبور باشم و بپذیرم که اشتباه هم بخشی از مسیر یادگیریه.برای من لاغری فقط تغییر بدن نیست، تغییر نگاهه. یعنی یاد بگیرم بدنم دشمنم نیست، بلکه دوستم، همراهم، و فقط منتظره من دوباره باهاش ارتباط بگیرم.یادگیری مهارت لاغری یعنی بازگشت به صدای بدن، یعنی گوش دادن به احساس گرسنگی واقعی، یعنی تمایز قائل شدن بین نیاز احساسی و نیاز جسمی. یعنی بفهمم هر لقمهای که میخورم فقط یه عمل فیزیکی نیست، یه پیام درونی هم داره.وقتی یاد بگیرم چطور با ذهن و بدنم هماهنگ بشم، لاغری خودش میاد، بیدرد، بیزور، بدون جنگ. همونطور که مهارت رانندگی با تمرین و تکرار برام طبیعی شد، این مهارت هم میتونه طبیعی بشه.مهارت لاغری یعنی انتخابِ آگاهانه، نه اجبار. یعنی عشق، نه محرومیت. یعنی بدون ترس از غذا زندگی کردن، بدون اضطرابِ کالری و رژیم.میدونم یادگیری این مهارت زمان میبره، اما ارزشش رو داره، چون قراره توی مسیرش به آرامش برسم، نه فقط به عددی روی ترازو. قراره خودم رو دوباره کشف کنم، خودم رو در آینه ببینم و بگم: «من همونم که همیشه میخواستم باشم، فقط یادم رفته بود.»لاغری برای من یعنی یاد گرفتنِ دوبارهی عشق ورزیدن به بدنم. یعنی هر روز یه قدم کوچیک، یه تمرین جدید، یه آگاهی تازه. مثل بافتنی که دونهدونه ساخته میشه، یا خطاطی که با هر بار تمرین زیباتر میشه.همهچیز از درون شروع میشه، از تغییر باور، از یاد گرفتن اینکه بدنم به من گوش میده وقتی من بهش گوش بدم.
حالا میفهمم یادگیری مهارت لاغری کاملاً ممکنه، ولی فقط با تمرین آگاهانه و ذهنی. مثل هر مهارت دیگهای، نیاز به تکرار، تجربه و صبر داره. باید ذهن و بدنم رو دوباره آموزش بدم، مسیرهای عصبی جدید بسازم و رفتارهای سالم و سبک رو تکرار کنم تا اتوماتیک بشن.
لاغری یعنی درک احساسات، شنیدن بدن، خوردن با آگاهی و مدیریت احساسات بدون غذا. وقتی تمرینهای کوچک و روزانه داشته باشم، ذهنم مسیر جدید رو امن میدونه و بدنم کمکم همراه میشه. این مهارت نه با محدودسازی و سرزنش، بلکه با عشق، صبر و تکرار ساخته میشه.
۶) آیا با روشهای قبلی، واقعاً لاغر شدن رو یاد گرفته بودی؟
اگه بخوام صادق باشم، نه… هیچوقت واقعاً لاغر شدن رو یاد نگرفته بودم. فقط یاد گرفته بودم با خودم بجنگم. هر بار رژیم گرفتم، بدنم رو سرزنش کردم، گرسنگی کشیدم، از خودم خجالت کشیدم و منتظر معجزه موندم.اما اون چیزی که اتفاق میافتاد این بود که یه مدت کوتاه وزن کم میکردم و بعد، با شدت بیشتری برمیگشتم به همون نقطهی اول. چون فقط رفتار بیرونی رو تغییر داده بودم، نه باور درونی رو. ذهنم هنوز همون مسیرهای قدیمی رو داشت؛ هنوز وقتی ناراحت یا خسته میشدم، دلم میخواست غذا بخورم، چون اون حسِ موقتیِ آرامش، تنها مهارتی بود که یاد گرفته بودم.روشهای قبلی به من یاد نداده بودن چطور با احساساتم روبهرو بشم، فقط یادم داده بودن فرار کنم. رژیم یعنی محرومیت، یعنی مقاومت، یعنی سرکوب. اما ذهن من بهجای لاغر شدن، فقط یاد گرفت چطور مقاومت کنه و بعد دوباره به سمت پرخوری برگرده.من هیچوقت یاد نگرفتم چطور از درون سبک بشم. فقط دنبال راه میانبر بودم، دنبال نتیجهی سریع. اما لاغری واقعی یه مسیر درونیه، یه یادگیری احساسی و ذهنی. باید باور کنم که من میتونم سبک باشم، حتی قبل از اینکه وزنم تغییر کنه.وقتی فکر میکنم، میبینم روشهای قبلی فقط تلاش برای حذف نتیجه بودن، نه ریشه. مثل اینکه بخوام با دست برگها رو بکنم اما ریشهی درخت سر جاش باشه.حالا فهمیدم لاغر شدن یه مهارت یادگرفتنیه، نه یه پاداشِ موقتی. باید با ذهنم کار کنم، با باورهام، با احساساتم. باید یاد بگیرم بدنم چطور با عشق جواب میده وقتی ازش حمایت میکنم.
من حالا دیگه دنبال رژیم نیستم، دنبال رابطهم با خودمم. دنبال یادگیریِ مسیر جدیدیام که نه با زور، بلکه با آگاهی ساخته میشه.میخوام این بار یاد بگیرم چطور از درون سبک شم، بدون عجله، بدون ترس، با عشق. چون حالا میدونم هر مهارتی که بارها تمرین بشه، بالاخره در من جا میافته… حتی مهارتِ لاغر بودن.
۷) چطوری با تمرینکردن میتونی مهارت لاغر شدنت رو قویتر کنی؟
به عنوان مثال:
بالا بردن ارتعاشم واقعا بخوام که تغییر کنم .
حالا مصداقش هر چیزی می تونه باشه .
با تمرینهای نوشتاری روزانه در سایت
تصویرسازی سبک بودن و آرامش بدن
۳ نفس عمیق قبل از هر وعده
جایگزینی فعالیت لذتبخش یا نوشتن در سایت خوابیدن و … به جای خوردن احساسی ( این مورد خیلی مهمه چون بیشتر خوردنهام اینطوری اتفاق می افته)
ثبت احساسات قبل و بعد از خوردن
جملات حمایتی روزانه
پرورش حس شکرگزاری و افکار و توجهات مثبت
همنشین شدن با افرادی که سطح ارتعاشم رو بالا می برن .
پذیرش لغزشها بدون سرزنش و برگشتن به تمرین
هر روز که تکرار کنم، ذهن مسیر جدید رو امن میشماره و رفتار سالم اتوماتیک میشه.
۸) تمرین مخصوص خودت از ویدئو
تمرینات برای من فعلا که اوایل تغییرم هستم تمریناتیه که در طول روز حالمو خوب کنه. چون وقتی حالم خوبه کارهای خوب رو خوبتر انجام میدم. وقتی حالم بد میشه زورم میاد کار خوب انجام بدم یا اگه انجام بدم اون قدرت تاثیر رو برام نداره و از طرفی اصلا نمی تونم ادامه اش بدم . پس بزرگترین تمرین برای من حفظ حال خوبمه به وسیلهی بالا نگهداشتن ارتعاشم .
همه ی تمرینات ذهنی رو دوست دارم ارتعاشم رو بالا نگه میداره و باعث میشه کارهای خوب انجام بدم .
اما تمرینی که برای خودم با عشق ساختم :
اسم تمرین: «هفت روز بازآموزی ذهن»
روز ۱: شناسایی موقعیتهای خوردن احساسی، نوشتن در سایت، شکرگزاری
روز ۲: جملات حمایتی جایگزین، نوشتن در سایت، شکرگزاری
روز ۳: تصویرسازی خودم با احساس سبک، نوشتن در سایت، شکرگزاری
روز ۴: تنفس قبل از خوردن، نوشتن در سایت، شکرگزاری
روز ۵: جایگزینی فعالیت ۵ دقیقهای، نوشتن در سایت، شکرگزاری
روز ۶: ثبت موفقیتها، نوشتن در سایت، شکرگزاری
روز ۷: مرور و برنامهریزی برای هفته بعد، نوشتن در سایت، شکرگزاری .
بزرگترین تمرین من فعلا نوشتن در سایت و شکرگزاری هست و برای تنوع هر روز یه فعالیت دلخواه کوچک بهش اضافه می کنم .
گام ۸
دارم یاد میگیرم لاغری یعنی برگشتن به خویشتن؛ یعنی شنیدن صدای بدنم، بخشیدن گذشته، و اجازه دادن به آرامش که از درون من به بیرون جاری بشه.گاهی حس میکنم با تمام تلاشی که میکنم، یه چیزی از درونم نمیذاره سبک شم. نه اینکه نخوام، نه اینکه ندونم چی باید بخورم و چی نخورم، فقط یه نیروی نامرئی، یه عادت قدیمی، یه باور پنهان، مثل یه وزنهی نامرئی به پای ذهنم بسته شده.
انگار یه بخشی از من هنوز داره زندگیِ گذشته رو تکرار میکنه، هنوز داره همون مسیرهایی رو میره که سالها پیش یاد گرفتمش.
و اینجاست که تازه میفهمم… مشکل، کم خوردن یا زیاد خوردن نیست.مشکل اون بخشیه از من که هنوز باور نداره میتونه آزاد بشه.
همیشه فکر میکردم برای لاغر شدن باید از بیرون بجنگم. باید غذا رو کنترل کنم، باید کالری بشمرم، باید خودمو محدود کنم.
ولی حالا دارم میفهمم که همهی این سالها داشتم با یه چیزی میجنگیدم که اصلاً دشمنم نبود…بدنم دشمنم نبود.غذا هم دشمنم نبود.
خدا هم دشمنم نبود و منو چاق نیافریده بود . اصلا دشمنی نبود .
ذهنم فقط یاد گرفته بود یه مسیر خاص رو تکرار کنه. همون مسیرِ چاقی. همون عادتهای قدیمی، همون تصویر ذهنیِ “من همیشه چاقم”، همون حسهای خستهی بعد از خوردن، همون نگاهِ ناامید به آینه.
و ذهنم چون بهش عادت کرده بود، همونو ادامه داده بود.
میفهمم که ذهن، یه موجودِ زندهست. درست مثل بدن.وقتی یه رفتار رو تکرار میکنم، وقتی یه فکر رو بارها توی خودم میچرخونم، ذهنم اون مسیر رو تثبیت میکنه.
میگه “باشه، پس این یعنی مسیر امن تو.”یعنی چون بارها تکرارش کردم شده مسیر امن من .
و هر بار که بخوام ازش بیرون بیام، مقاومت میکنه و میگه داری از نقطه امنت خارج میشی .
اما وقتی ببینه من برای تغییر کردن مصر هستم و عاشق تغییر دادن زندگیم هستم پس با مسیر جدید همراه میشه .
برای ذهن فرقی نداره من چی می خوام یا به چی توجه می کنم و چی رو تکرار می کنم اون فقط ازش محافظت می کنه مراقبشه نقطهی امنش می کنه و گسترشش میده حالا میخواد چاقی باشه یا لاغری یا هر چی . اون نقش محافظتی و گسترش دهندگی و انتقال به جسم و به بیرون رو داره .
نه از سرِ لجبازی، از سرِ محافظت و قدرت بیشتر شوندگی و پیشرفت . چون اون فکر میکنه داره منو حفظ میکنه و گسترشم میده و پیشرفتم میده .
و این یعنی: ذهنم هنوز داره از من مراقبت میکنه و پیشرفتم میده ، ولی با خواسته ای که بهش توجه کردم .حالا میخواد چاقی باشه یا لاغری .
گاهی به خودم فکر میکنم… به همهی لحظههایی که جلوی آینه ایستادم و از خودم پرسیدم “چرا نمیتونم لاغر شم؟”و حالا جواب رو دارم: چون من هنوز درونم، دارم به صدای چاقی گوش میدم و به چاقی توجه می کنم و به چاقی فکر میکنم.
چون هنوز باور دارم بدنم سنگینه، چون هنوز با غذا، با جسمم، با خودم صلح نکردم.
چون یه جایی توی ناخودآگاهم، یه تصویر قدیمی از من نشسته که باور داره “این همون منِ واقعیه” — و ذهنم فقط داره اون تصویر رو حفظ میکنه.
این رو که فهمیدم، یه چیزی توی دلم نرم شد.یه جور رهایی.چون تازه فهمیدم هیچ چیزی بیرون از من نیست که بخواد منو نجات بده یا خرابم کنه.
همهاش اینجاست، توی ذهن من.
و اگر ذهنم یه روز یاد گرفته چاق بودن رو، میتونه یاد بگیره سبک بودن رو هم.یاد بگیره بدنم رو با عشق ببینه.یاد بگیره به جای ترس از غذا، با لذت نگاهش کنه.
یاد بگیره به جای حس گناه، حس اعتماد رو تجربه کنه.
من باید یاد بگیرم دوباره انتخاب کنم.نه رژیم، نه عدد وزن، نه ترس از شکم یا بازو…انتخاب کنم که در آرامش با بدنم زندگی کنم.
انتخاب کنم که ذهنم رو دوباره تربیت کنم.مثل یه کودک که راه رفتن رو یاد میگیره، باید به ذهنم یاد بدم که سبک بودن رو یاد بگیره و بدونه که سبک بودن امنه.که لذت بردن از غذا، گناه نیست.که میتونه به بدنم اعتماد کنه.
ذهنم سالهاست با الگوهایی بزرگ شده که از چاقی دفاع میکردن.مثلاً وقتی ناراحت بودم، ذهنم یاد گرفت “بخور تا آروم شی”.وقتی استرس داشتم، گفت “یه چیز شیرین بخور، حالت بهتر میشه”.وقتی از بدنم ناراضی بودم، گفت “بیخیال، فایده نداره، همیشه همینطوری میمونی”.و من باور کردم.همین باورها شدن واقعیت زندگی من.
حالا دارم یاد میگیرم که اونها فقط فکر بودن، نه حقیقت.
میخوام ذهنم رو آرامآرام به مسیر جدید ببرم.میخوام هر روز باهاش حرف بزنم، آروم و مهربون، بدون دعوا.بهش بگم “دیگه لازم نیست منو با غذا محافظت کنی، من امنم.”“دیگه لازم نیست برای خوشحال شدن بخورم، میتونم بدون خوردن هم شاد باشم.”“دیگه لازم نیست چاق بمونم تا مورد توجه باشم، من همین حالا هم دوستداشتنیام.”
هر بار که اینها رو میگم، یه چیزی درونم سبک میشه.انگار یه قفل باز میشه، یه باور قدیمی فرو میریزه.و بدنم هم داره میشنوه… چون بدنم همیشه صدای ذهنم رو میفهمه.وقتی ذهنم میترسه، بدنم سفت میشه.وقتی ذهنم آرامه، بدنم نفس میکشه.وقتی ذهنم باور داره سبک شدن ممکنه، بدنم شروع میکنه به رها کردن.
الان میفهمم چرا با رژیمهای سخت هیچوقت نتیجه نگرفتم.چون فقط داشتم جسمم رو کنترل میکردم، بدون اینکه ذهنم رو همراه کنم.بدنم از من دستور نمیگیره، از ذهنم میگیره.و ذهنم هم فقط به باورها و احساساتم پاسخ میده.اما من باورهامو میسازم .
من توجهاتم رو میسازم .
من قدرت انتخاب دارم و من الگو رو وارد ذهنم می کنم .
پس تا وقتی توی درونم هنوز “احساس چاقی” دارم، بیرونم هم نمیتونه تغییر کنه.ولی وقتی درونم رو به آرامش، عشق و سبکی وصل کنم، جسمم خودش دنبالش میاد.
دیگه دنبال تغییر سریع نیستم.میخوام یاد بگیرم با ذهنم صبور باشم.همونطور که یه درخت از روز اول میدونه قراره بار بده، ولی عجله نمیکنه.میخوام اجازه بدم ذهنم آرامآرام از الگوی چاقی جدا بشه.میخوام بهش زمان بدم تا مسیر جدید رو امن بدونه.چون ذهن من فقط وقتی امن باشه، تغییر میکنه.
میخوام به جای اینکه هر روز خودمو سرزنش کنم که چرا هنوز وزنم کم نشده،از خودم بپرسم: امروز چقدر ذهنم سبکتر شد؟امروز چقدر باور کردم که بدنم داره با من همکاری میکنه؟امروز چقدر تونستم از روی عشق غذا بخورم، نه از ترس یا ولع ؟
لاغری دیگه برای من یعنی برگشتن به طبیعیترین حالت وجودم.به حالتی که بدنم خودش میدونه چطور متعادل بمونه.به حالتی که ذهنم با بدنم یکیه، نه در تضاد.به حالتی که هر لقمه، یه پیام عشقه نه ترس.
الان دیگه میدونم چرا لاغر نمیشدم… چون ذهنم هنوز اون “منِ چاق” رو میخواست حفظ کنه.چون سالها باهاش زندگی کرده بود، باهاش احساس امنیت میکرد.ولی حالا میخوام یه تصویر جدید بسازم.یه منِ سبک، رها، عاشق بدنش، آرام، و در صلح با خودش.میخوام ذهنم اون تصویر رو جایگزین کنه.و این کار، تمرین میخواد، تکرار میخواد، ولی سخت نیست.چون من دارم به خودم برمیگردم.
هر بار که یادم میره، فقط یه جمله به خودم میگم:
“تو چاق نیستی، فقط هنوز داری به الگوهای قدیمی گوش میدی.”
و همون لحظه دوباره برمیگردم به خودِ واقعیم.به منی که سبک و زندهست.
میدونم روزی میرسه که دیگه حتی به لاغری فکر نمیکنم.چون ذهنم کاملاً یاد گرفته با بدنم یکی بشه.اون روز، لاغری برام نتیجه نیست، فقط یه انعکاسه.انعکاس آرامشی که درونم شکل گرفته.و من دارم همین مسیر رو میرم، آروم، عاشقانه، با ایمان.
بنام پرودگار جهانیان 💗
سلام به استاد عطار روشن عزیز و همراهان ❤️🔥
چاقی یادگرفتنی هست
بله چاقی کاملا یادگرفتنی و آموزشی هست
من یادمه که یه بار یکی از اقوام گفت من شبیه مادرم هستم و بزرگ بشم چاق میشم و افکار چاقی اومد سراغم قبل از این قضیه من یادمه خیلی لاغر و قد کوتاه بودم و همیشه ب فکر بازی و دوستام بودم و غذا کوچیکترین اهمیتی برام نداشت و همیشه غذام رو تا نصفه میخوردم اما بعد از جرقه افکار چاقی و اینکه باور کردم چاق میشم رفتار ها و عادات غذایی من کلا عوض شد غذا برام مهم شد
ترس از چاقی داشتم تمام لحظات ک غذا میخوردم 😶🌫️و تمام روزهایی ک میرفتم مدرسه چون لباس فرم کمی تنگ شده بود خجالت میکشیدم و افکار چاقی مرور میشد😵💫 رفتم دنبال ورزش و تو باشگاه همش در حال دویدن بازهم احساس چاقی رو داشتم😬 و ترس از چاقی
با شنیدن و دیدن افرادی ک بعد ازدواج چاق شدن و طبیعی بودن اینکه بعد ازدواج چاق میشی منم در طول یکسال اول ازدواجم ۱۵ کیلو اضافه کردم🤒 با اینکه قبلش در وزن نرمال بودم حالم بد شده بود تمام لباسهام تنگ شد احساس میکردم ک ۱۰۰ کیلو بهم اضافه شده 🤧
از خودم بدم اومد رفتم دکتر تغذیه برام رژیم نوشت اما بعدداز یک ماه دوباره چاقتر شدم ۴ کیلو دیگه و اوضاع بدتر میشد 🤕
من هر لحظه داشتم درخت چاقی رو پرورش میدادم هر بار ک چیزی میخوردم احساس چاقی فعال میشد هر بار ک جلو آیینه میرفتم حتی رد میشدم حس چاقی تکرار میشد با تنفر از خودم و هدر دادن بهترین روزهای زندگیم در غم چاقی 🥴
بنظر من تلخ ترین تجربه زندگیم باور کردن چاقی بود
نباید ب راحتی قبول میکردم ک منم میتونم چاق بشم نباید میترسیدم 😵
وای ک برای رفتن به یک مهمونی جشن یا عروسی چقدر ب خودم عذاب میدادم وای لباس ندارم وای من چاقم چی بپوشم کمتر دیده بشه وای عید داره میاد برم پیاده روی برم باشگاه رژیم بگیرم 🥵
همه زندگی من در این ۱۰ سال چاقی پر از فکر چاقی شد
اینقدر چاقی در افکارم مرور میشد ک نمیتونستم ب چیزای دیگه فکر کنم همه خوراکی ها برام جذاب بودن همیشه در حالت خفگی بودم 🤢
با کوچکترین تعارف میخوردم میخوردم و نمیتونستم جلو خودمو بگیرم عذاب وجدان ها انتظار چاقی بیشتر و… روز و شب منو سیاه کرده بود من در چاهی عمیق و تاریک پر از ترس وحشت زندگی میکردم 🖤
مسخره کردن بقیه و حس ناتوانی در چاقی قلبم رو میشکست 💔
تمام رژیمها ورزشها دمنوشها دارو ها و کارهایی ک برای لاغری میکردم بیهوده بود پر از رنج و عذاب و درد 😮💨
آیا با این شرایط من میتونستم رستگار بشم ؟
از خداوند خواستم کمکم کنه راهی جلوی پام بذاره
توی گوگل داشتم سرچ میکردم دنبال راهی برای لاغری
تا اینکه با استاد عطار روشن عزیز اشنا شدم 🥰
انگار ب بهشت وارد شدم انگار بعد مدتها گشتن تو کویر چاقی یک رود آب رو پیدا کرده بودم 😍
اینجا میتونم بدون مسخره شدن و قضاوت حرف دلم رو بزنم درمورد چاقی حرف بزنم تحلیل کنم و ب نتیجه برسم
اینجا تنها جایی بود ک خودم رو پیدا کردم اعتماد بنفس رو پیدا کردم آرامش رو درک کردم و ب زندگی برگشتم
یادم اومد ک چ توانایی هایی دارم 😇
من میتونم نقاشی های مختلف و زیبایی بکشم ❤️
من میتونم آشپزی رو عالی انجام بدم 💓
من میتونم خیاطی کنم من میتونم انگلیسی بنویسم و حرف بزنم 💓من میتونم طراحی دکوراسیون منزل انجام بدم 💓من میتونم کیک و شیرینی های فوقالعاده درست کنم💓 من میتونم خونه رو ب بهترین شکل تمیز کنم💓 من میتونم رانندگی کنم 💓من میتونم قصه های جذاب از خودم تعریف کنم💓 من میتونم هر کاری کنم هر چیزی رو ک بخوام یاد بگیرم تمرین کنم و انجامش بدم💘
من میتونم لاغری رو یاد بگیرم و تمرین کنم و انجامش بدم 💞
از بین تمام کارهایی ک تا حالا آموزش دیدم و یادگرفتم لاغری از همش آسونتر راحت تر بی دردسر تر و کم هزینه تر بوده 🤑
من قبلا ۳ ماه مداوم در سایت بودم و اون روزها بهترین روزهای زندگی من بود چون افکار چاقی بعد از ۱۰ سال خاموش شدن و بلاخره ذهنم آرامش گرفت 🥹
الان سرم شلوغه بخاطر بچهام ولی بازم سعی میکنم بیام سایت و تمرین کنم استمرار کلید موفقیت هست 🤩
خیلی خوشحالم ک درکنار استاد و سایت خوب تناسب فکری هستم 😇
از خداوند متعال و استاد روشن عزیز بینهایت متشکرم 🙏🙏🙏
نشان های دریافت شده
به نام خدا
من هم توی زندگیم مهارتهایی رو مثل خیاطی ، رانندگی ، آشپزی ، پختن کیک ، شیرینی و نون رو یاد گرفتم ، من با آموزش ذهنی و شرکت در کلاس های مربوط به هر مهارت و حتی در مورد آشپزی با نگاه کردن به کارهای مادرم و حرفهایی که در مورد پختن غذا میشد و دیدن محتویات هر غذا و در نهایت با تکرار و تمرین اون مهارت رو به ذهنم سپردم و در ذهنم نهادینه کردم.
همیشه برای اینکه هر مهارتی در ذهن ثبت و ضبط بشه گفته میشه که باید آموزشها رو تکرار و تمرین کنیم ، مثلا وقتی کلاس خیاطی رفتم بعد از یاد گرفتن تئوری هر الگو باید با کشیدن الگو و دوخت های مکرر اون تئوری رو در ذهنم نهادینه کنم و یادمه روزهای اول دفتر خیاطی ام رو جلوم میزاشتم و گام به گام و نکته به نکته الگو رو میکشیدم و بعد روی پارچه پیاده میکردم و حتی اون روزها استرس داشتم که نکنه جایی رو اشتباه کنم اگه فقط به تئوری اون جلسه بسنده میکردم و هیچ تکرار و تمرین و کشیدن الگو و دوختی انجام نمیشد هیچ وقت من به اون مهارت دست پیدا نمیکردم و نمیتونستم هیچ لباسی رو بدوزم ، ولی الان دیگه بدون هیچ استرسی هر مدل لباسی رو میتونم بدوزم.
در مورد آشپزی و پختن کیک و شیرینی هم همینطوره ما هر روز در حال تکرار و تمرین اون مهارتی هستیم که یاد گرفتیم و این باعث میشه که ما چشم بسته هر غذایی رو درست کنیم.
چاقی هم یادگرفتنیه و یه مهارت محسوب میشه ، در ابتدا ذهن من هیچ اطلاعاتی درباره چاقی نداشت و در تناسب کامل بود ولی اطلاعاتی که از محیط و اطرافیان به ذهن وارد شد باعث شد ، ذهن این اطلاعات رو به عنوان باورهای چاق کننده ، بپذیره ، باورهایی که زندگی روزمره من رو تشکیل میداد و هر روز تکرار و تمرین میشد و انتظار چاقی رو در من تقویت میکرد ، یادمه که همیشه خواهرم میگفت که ما با ازدواج چاق میشیم و ارث چاقی داریم و وقتی ازدواج کردم و چاق شدم اصلا برام طبیعی بود و به همه میگفتم ما ارث داریم که با ازدواج چاق بیشیم و همین الان هم عقیده داره که بعد از اینکه سنمون بالا رفت لاغر میشیم ، چون مادم با بالا رفتن سن لاغر تر از قبل شده.
توی خانواده همسرم هم همچین باورهایی وجود داره ، تمام افراد خانواده همسرم لاغر هستند ولی چون خواهر همسرم با بالا رفتن سنش کمی چاق شده همشون پذیرفتن که با بالا رفتن سن چاق میشن و الان برادر های همسرم و همسرم که لاغر بودند شکمشون جلو اومده و منتظر چاقی هستند.
من چاقی رو یاد گرفتم چون در محیطی بودم که همه به زبان چاقی صحبت میکردند و همیشه در حال ضبط اطلاعات چاقی در ذهنم بودم و هر روز اون آموزشها تکرار و تمرین میشد و این تکرار و تمرین باعث میشد که درخت چاقی در من خیلی ریشه دار و قوی باشه و با کوچکترین تغذیه رشد کنه ، از وقتی فهمیدم که دلیل چاقی من آموزشهای ذهنم و تکرار و تمرین اونهاست فهمیدم که من میتونم با قدرت همین ذهن لاغر بشم من باید اطلاعات لاغری رو جایگزین اطلاعات چاقی ذهنم کنم و با تکرار و تمرین این اطلاعات رو در زندگی روزانه ام به کار بگیرم تا روز به روز بر مهارت من در بکارگیری این اطلاعات اضافه بشه.
من قبلا نتونستم لاغر بشم چون من چاقی رو با ذهنم یاد گرفته بودم و قصد داشتم با فشار بر جسمم لاغر بشم ولی جسم و ذهن باید با هماهنگی هم منو به تناسب برسونند ، من باید با ذهنم لاغری رو یاد بگیرم و با جسمم اون رو تمرین کنم و یادگیریهام رو زندگی کنم و به عمل در بیارم ، من زبان چاقی رو به ذهنم سپرده بودم و با زبان چاقی صحبت میکردم و برای لاغر شدن باید الفبای لاغری رو به ذهن بسپارم و با تکرار و تمرین و کلمه سازی و جمله سازی با اون حروف زبان لاغری رو در ذهنم ثبت و ماندگار کنم ، با زبان لاغری زندگی کنم و دائم با زبان لاغری صحبت کنم و آموزشها رو به عمل تبدیل کنم ، تا لاغری در جسمم ظاهر و ماندگار بشه.
به نام خدایی که در این نزدیکیست ❤️ ❤️ ❤️
سلام
علت اصلی چاقی چیست؟گام ۸
تمرین آموزشی ✍️ ✍️ ✍️
چاقی من از کجا شروع شد ؟ بعد از ازدواج
اگه من قبل از ازدواج لاغر بودم پس چرا و چه طور بعد از ازدواج چاق شدم ؟ درسته که من قبل از ازدواج لاغر بودم ولی چون در یک خانواده چاق بزرگ شدم خب طبیعیه که من هم چاق بشم چون وقتی بچه بودم با قت به اعمال و حرفای اونا توجه میکردم وچون اونا نزدیکترین افراد زندگی من بودن و همچنین چون دوست شون داشتم پس قبول شون داشتم و هرچی که میگفتن با جون و دل میپذیرفتم به عنوان مثال بسیار زیاد از زبون اونا مخصوصا مادر عزیزم شنیده بودم که چاقی در خانواده ما ارثیه و من به شدت این حرف مادر مو قبول داشتم چون نمونه هم زیاد دیدم در بین اقوام و فامیل و یا بارها شنیده بودم که بچه ها تا وقتیکه ازدواج نکردن لاغر می مونن ولی بعد ازدواج بلافاصله چاق میشن و زیاد میدیدم که اکثر دختر و پسرا مخصوصا دخترای فامیل قبل از ازدواج لاغر و متناسب حتی خوش اندام بودند ولی بعد از ازدواج فورا چاق و بد اندام میشدند تا اینکه نوبت خودم رسیدم ازدواج کردم و بعد از ازدواج کم کم با رفتار و عادات نادرست غذایی که مرتب انجام میدادم چاقی منم شروع شد به عنوان مثال بعد از ظهر که از خواب بیدار میشدیم فورا چای درست میکردم و کنارش کلی مخلفات و بساط عصرانه می چیدم و از همسرم میخواستم که با هم بخوریم و همسرم چون متناسب بود اکثر مواقع فقط چای خالی میخورد ولی من خودم تا میتونستم میخوردم و دیگه واسم یه عادت شده بود که هر روز بعد از خواب بعد از ظهر این کار و انجام بدم خب من این کار و از کجا یاد گرفته بودم ؟ از مادرم ، مادرم تابستونا هر روز بعد از ظهر که از خواب بیدار میشدیم چای و عصرانه و آماده میکرد و همه مونو دور سفره جمع میکرد و ما مشغول خوردن میشدیم البته من اون زمان زیاد اهل چای خوردن نبودم و بیشتر دوست داشتم بخوابم تا بلند شم چای بخورم ولی مادرم اصرار میکرد که باید چای بخورم چون عطش آدم و میگیره منم بعد از ازدواج همین برنامه رو ، روی همسرم و بعد که بچه دار شدیم روی بچه هام پیاده میکردم ، الان که دارم مینویسم یادم اومد که بعد از ازدواج یه مدت علاقه ی زیادی به پختن انواع و اقسام حلوا ها پیدا کرده بودم و تقریبا هر روز درست میکردم و با چای می آوردم تا بخوریم و خودم از همه بیشتر میخوردم و بعدش انواع و اقسام کیک و شیرینی و دسر ولی حلوا پایه اصلی بود و مرتب تو یخچال داشتم ولی همسرم چون متناسبه همیشه در حد یه قاشق بر میداشت و می گفت کافیه و من با تعجب میگفتم فقط همین بخور دیگه و چون من ناراحت نشم همسرم یه کوچولو دیگه میخورد ولی خودم دیگه مرتب کنار چای میخوردم الان که دارم مینویسم یه لحظه به اعمال اون موقع خودم فکر کردم خیلی ناراحت شدم اون زمان چون آگاه نبودم در حق جسمم خیلی ظلم میکردم خب چرا اون اتفاق می افتاد چون آموزش دیده بودم و با تکرار و تمرین دیگه به صورت حرفه ای عمل میکردم
و از زمانی که به این مسیر زیبا هدایت شدم لاغری رو هم یاد گرفتم و الان چندین ساله که با تکرا و تمرین و استمرار در یاد گرفتن فن لاغری هم افتادم رو غلطک و در اکثر موارد حرفهای عمل میکنم و جاهایی که افکار چاقی فعال میشن مچ خود مو میگیرم و سعی میکنم که آگاهانه عمل کنم و این به خاطر ادامه دادن و استمرار و تکرار و تمرین اموزش های مسیر لاغریه
من با آگاهی هایی که این چند سال کسب کردم مطمئن هستم که چاقی و لاغریه آموزشی و یاد گرفتنیه چون من هر دو مورد شو تجربه کردم من در زندگی مهارت های زیادی رو یاد گرفتم مثل خیاطی ، آرایشگری ، بافتنی ، آشپزی ، قنادی ، خانه داری ، بچه داری ، همسر داری ، تزریقات ، شاد بودن ، لاغری با ذهن ، بسکتبال …. خب همه ی این مهارت هایی که یاد گرفتم از اول که بلد نبودم بعضیاشون اولش خیلی سخت بود ولی خب بعدش با تکرار و تمرین کم کم یاد گرفتم مثلا در مورد خیاطی اوایل که می خواستم پارچه رو برش بزنم استرس داشتم که یه موقع خراب نشه ولی الان چشم بسته لباس میدوزم و خیلی هم تمیز میشه و خودم در پایان کار از هنرم لذت میبرم . و یا در مورد مهارت های دیگه همین طور در زمینه آشپزی اون اوایل که تازه ازدواج کرده بودم خیلی کند و با استرس عمل میکردم ولی با تکرار و تمرین و تشویق های همسرم این مهارت و یاد گرفتم الان دیگه اگه ۵۰ تا هم مهمون داشته باشم با آرامش چندین مدل غذا و دسر در کمترین زمان انجام میدم و در کنارش خونه و زندگیم هم تمیز و مرتب میکنم و زمانی که مهمونا بیاین همه چیز تمیز و مرتبه و همچنین چندین مدل غذا روی گاز و چندین مدل دسر و کیک تو یخچال واسه پذیرایی دارم
لاغری هم درست مثل همین مهارت هایی که یاد گرفتم و الان دیگه همه شونو بلدم دارم یاد میگیرم درسته که خیلی هم راحت نیست ولی خب زیادم سخت نیست اگه تکرار و تمرین بشه کم کم آسون میشه البته من در زمینه ی تصویر سازی هنوزم مشکل دارم و خوب یادش نگرفتم و باید بیشتر تمرین کنم و روش وقت بزارم تا یادش بگیرم وگرنه در موارد دیگه به نظر خودم دارم خوب عمل میکنم بسیاری از عادات نادرست مو سعی کردم تغیر بدم و دیگه تکرار شون نکنم و به جاش عادات درست جایگزین کنم مثلا خیلی وقته که دیگه حلوا درست نکردم آخه چه لزومی داره که من هر روز حلوا درست کنم و در این مورد خودمو این طوری متقاعد کردم که حلوا یه دسر خیلی مقوی هستش که بیشتر واسه مراسم های عزاداری و مجالس روضه و ماه رمضان و محرم درست میکنند تازه درست کردنش هم خیلی سخته و دنگ و فنگ داره من چرا باید در هفته ۳ ، ۴ ،بار حلوا درست کنم و به خودم گفتم من اگه چای دوست دارم و دلم میخواد هر روز چای بخورم باید بتونم چای رو بدون حلوا هم بخورم و وقتیکه خوب فکر کر کردم دیدم من بیشتر مخلفات همراه چای رو دوست دارم نه خود چای رو چون از زمانی که خوردن چای بدون مخلفات و شروع کردم دیدم زیادم علاقه ای به خوردن چای ندارم الان دیگه شاید در طول روز اصلا چای نخورم و فقط همون یکی دو لیوان موقع صبحانه و دیگه مدتیه که اصلا قند همراه چای نمیخورم و اکثر مواقع چای مو خالی می خورم و به نظرم چای خالی خودش خوشمزه تره و طعم اصلی چای و بهتر حس می کنم و یا دیگه زیاد کیک و دسر و شیرینی درست نمیکنم نه اینکه اصلا درست نکنم چرا درست میکنم ولی نسبت به قبل کمتر بیشتر سعی میکنم به جای کیک و شیرینی میوه بیارم تا در کنار هم میوه بخوریم فکر میکنم جایگزینی این عادت بهتر و سالم تر باشه تا خوردن الکی کیک و شیرینی
لاغر شدن آسون ترین کار دنیاست البته با تکرار و تمرین و ممارست و ادامه دادن و بودن در مسیر
استاد ممنون از زحمات تون
شاد باشید و در مسیر تغییر کردن
نشان های دریافت شده
سلام خدمت استاد گرامی و دوستان هم مسیر
چه مهارتهایی رو تا حالا تو زندگیت یاد گرفتی؟ (مثل رانندگی، آشپزی، زبان و…)
نسخه خوانی،آشپزی،خیاطی،بافتنی،تزریقات
بعد از یادگیری، چطوری با تمرین کردن مهارتت بهتر شد؟
یادگیری اولین قدم برای هر مهارتی ولی از یادگیری مهم تر تکرار و تمرین و استمرار در مسیر من تمام توانایی های که دارم روز اول در بدترین شکل انجام میدادم اما با مداومت و تکرار و تمرین به بهترین حالت خودم رسوندمش.
چاق شدن چه شباهتی با اون مهارتها داره؟ دقیقا مثل هم هستن چون چاقی هم اول یاد گرفتیم بعد اینقدر تکرار و تمرین داشتیم که به صورت کاملا غیر ارادی انجام میشه.
همسرم همیشه میگه من ناخودآگاه رانندگی می کنم غیر ارادی وام روی گاز و کلاج میره چاقی م دقیقا همینطور وارد ناخودآگاه ما شده با تکرار و تمرین.
چطور مهارتت در چاق شدن بیشتر و بیشتر شده؟
با تکرار باورهای اشتباهی که سالها تو مغزمون کردن با قرار گرفتن کنار کسانی که رفتارهای چاق کننده دارند و تکرار و تمرین و استمرار سالها در این مسیر.
نظرت درباره یادگیری مهارت لاغری چیه؟ لاغری هم مثل چاقی و هر مهارت دیگه ای آموختنی فقط تفاوت ش مثل یادگیری زبان مادری و زبان انگلیسیه ما برای زبان مادری چون در محیط بودیم چون از اول زندگی مون و در برخورد با افرادی بودیم که همه به اون زبان حرف میزدن یاد گرفتم و در ناخودآگاه ما ثبت شده ولی زبان انگلیسی باید آموزش بیشتری ببینیم باید تکرار و تمرین و استمرار داشته باشیم من از پسر دایی م شنیدم که انگلیس زندگی میکنه میگه چون تو محیط بودم به راحتی یاد گرفتم بنظرم برای یادگیری لاغری هم باید باافراد متناسب وقت گذراند باید به افراد متناسب توجه کرد و هم سفره شد و اینطور یادگیری راحت تر میشه حضور در اینجا هم بازم کار آسون تر میکنه نوشتن این تمرینا باعث میشه من به چیزایی پی ببرم و بفهمم که قبلاً اصلا درکشون نکرده بودم 😊
آیا با روشهای قبلی، واقعاً لاغر شدن رو یاد گرفته بودی؟
اصلا نمیدونستم لاغری یادگرفتنی تا بخوام یادش بگیرم فقط فکر میکردم یک راه موقت که برای مدتی لاغر میشم و دوباره برمی گردم سر خونه اول.
بنویس چطوری با تمرینکردن میتونی مهارت لاغر شدنت رو قویتر کنی تا به نتیجه برسی؟ با دیدن شنیدن محتوا لاغر کننده و حرف زدن در مورد لاغری با استمرار با تکرار با صبر با شور شوق و ایمان به مسیر.
و در آخر یک مثال از زندگی خودم در مورد اینکه هیچ یادگیری فراموش نمیشه من سال نود در داروخانه به مدت یکسال کار کردم و دیگه دانشگاه قبول شدم و ازدواج کردم نشد برم سر کار و دقیق ده سال بعد دوباره رفتم و مشغول به کار شدم اولش می گفتم من که چیزی یادم نمونده چرا میرم دنبال کار ولی شرایط مالی مجبورم کرد و رفتم اصلا باور کردنی نبود تنها تو دو هفته من راه افتادم و شروع به کار کردم.
خدایا شکرت برای آگاهی 💜🩷❤️
نشان های دریافت شده
و خدایی که در این نزدیکیست.
چه مهارتهایی رو تا حالا تو زندگیت یاد گرفتی؟ (مثل رانندگی، آشپزی، زبان و…) اگه بخواین ریز بین بشیم توی مهارت یادگرفتن میشه به صراحت بگیم که ما از بدو تولد و از وقتی خودمو شناختیم مدام در حال یادگیری بودیم و هنوزم هستیم مثال روشن و واضح همین زبان مادری مون هست که با کمک پدرو مادرمون بسیار راحت یاد گرفتیم و به مرور زمان هم در حال تکمیل کردنش بودیم و بعید میدونم کسی توی دنیا باشه که بتونه همین یدونه آموزش رو فراموش کنه.در مثالهای دیگه من کلاس خیاطی رفتم و هنوزم در حال آموزشم و طی پنج ساله گذشته خیلی راحت و با تکرار و تمرین تونستم لباسهای زیادی بدوزم.یا ی مثال دیگه اینکه من حدود دوازده سیزده ساله پیش گواهینامه گرفتم و با اینکه سالی یک بار شاید پشت فرمون بشینم ولی با اطمینان خاطر رانندگی میکنم چون من این کار رو یاد گرفتم.یا ی مثال دیگه اینکه من چند سال کلاس زبان رفتم و یا کلاس کامپیوتر رفتم و سالها از طریق آموزش همین دو تا کلاس تونستم کار خوب پیدا کنم و شاغل باشم.
بعد از یادگیری، چطوری با تمرین کردن مهارتت بهتر شد؟در مورد کلاس کامپیوتری که میرفتم حدود سه ماه آموزش دیدم و مدرک گرفتم و کاری باهاش نداشتم تا اینکه بعد از حدود ۱۵ سال توی محل کارم ازم خواستن که با نرم افزار اکسل کار کنم و خیلی جالب بود با اینکه من سالها اکسل رو باز نکرده بودم ولی به محض باز کردن و کار کردن باهاش خیلی چیزها در ذهنم مرور شد و تونستم چند ساعت بعد به سری فایل طراحی کنم و خودمم هنوز متعجبم که چجوری این اتفاق افتاد به قول مدیرم میگفت اصلا فکر نمیکردم بلد باشی که اکسل چیه ولی چقدر خوب تونستی طراحی انجام بدیم.این است قدرت ذهن .
قطعا با تکرار و تمرین یعنی من یک نکته درباره چاقی در ذهنم کلید خورده و بعد از چند بار شنیدن ذهنم اونو به حافظه طولانی مدت سپرده و بعد هر روز و شاید هر لحظه با کوچکترین تلنگری اون نکته در ذهنم تداعی شده و کم کم اتفاق افتاده.بخوام با مثال بگم اینطوری بگم مثلاً درباره نحوه غذا خوردن که یادمه وقتی موقع غذا میشد و توی سن دبیرستان بودم و گاهی میل به غذا نداشتم به اصرار و اجبار پدرم سر سفره می اومدم و به زور باید چند لقمه ای رو میخوردم ذهن من کم کم یاد گرفت که باید موقع سفره پهن کردن سر سفره نشست و چند تا لقمه خورد چرا که سفره حرمت داره و خداوند ناراحت میشه و الان که بهش فکر میکنم میبینم که سالها همین باور غلط باعث اضافه خوردنیهای من بوده و این یکی از همون باورهای اشتباه کنه و ی چیزی که الان برام مرور میشه اینه که هر وقت میگفتم سیرم میل ندارم سر سفره پدرم و خانم برادرم بهم میگفتن آدم سیر شصت تا لقمه میتونه بخوره.وای خدای من این باور از کجا به دفعه ای به ذهنم رسید.ممنونم که کمک کردی که دو تا باور غلط در ذهنم بالا بیاد.وای خدایا چجوری این باور در من زنده شد.یعنی باید من بعد از دو سال که دارم توی این مسیر و سایت کار میکنم در این لحظه در من زنده بشه که همین یک آموزش غلط باعث چاقی در من شده.ممنونم استاد که آنقدر هوشمندانه سوالات رو طراحی و بیان کردید.بله استاد عزیز من از روزی که با سایت شروع کردم به تغییر باورهای ی مسئله خیلی آرام میداد که چرا خودمو ملزم به نشستن سر سفره میکنم موقعی که سیرم و الان متوجه شدم این نتیجه همون تکرار و تمرین باورهاست.من در نوجوانی این دو تا نکته رو یاد گرفتم و سالها با همین آموزش غلط به چاقی رسیدم و جالبه که هنوزم بهش باور دارم و باید سر سفره بشینم و در حد خوردن چند قاشق سالاد و ماست و … اضافه خوری کنم.این همون آموزش و ممارست اشتباهه که باید نقطه مقابل شو پیدا کنم و بگم درسته که سفره حرمت داره و نعمتهای خدا رو سر سفره میذارم ولی دلیل نمیشه منم حتما سر سفره بشینم و به خودم ستم کنم و به زور به جسمم خوراکی های رو بدم که اصلا توی اون لحظه دوستشون ندارم و شاید حالش بد هم بشه از دیدنشون.من به سفره و نعمتهای داخلش احترام میگذارم و در مقابلش هم به بدن خودم احترام می دارم و خودمو سالم و سلامت نگه میدارم و به خودم عذاب وجدان نمیدم و آدم سیر حتی به زور هم نمیتونه یک دونه برنج بخوره چه برسه شصت تا لقمه.
نظرت درباره یادگیری مهارت لاغری چیه؟
مهارت لاغری هم مثه مهارتهای دیگه ست که باید با تکرار و تمرین و البته آموزش صحیح یاد گرفت و هر روز و هر روز مرور کرد تا فرمولهای اشتباه با درست جالبه جا بشن و بعد از مدتی لاغری اتفاق بیفته
آیا با روشهای قبلی، واقعاً لاغر شدن رو یاد گرفته بودی؟
به هیچ وجه من الوجوه این اتفاق هرگز در من نیفتاد چون من فقط میخواستم با عوض کردن نوع مواد غذایی لاغر بشم نه اینکه افکارم مو عوض کنم پس نتیجه ش میشد چاقی و چاق تر شدن
بنویس چطوری با تمرینکردن میتونی مهارت لاغر شدنت رو قویتر کنی تا به نتیجه برسی.به نظرم باید آهسته ولی پیوسته بگردم مثه همین امروز باورهای اشتباه مو پیدا کنم و بعد نقطه مقابلش رو بذارم وسط و هر روز و بارها و بارها پرورش کنم تا بلکه اون باور اشتباهه کمرنگ بشه و باور جدید پر رنگ بشه تا بلکه لاغری اتفاق بیفته مثلاً اگه یه خوراکی توی یخچال و یا فریزر و یا توی کابینت هست وقتی ذهنم میگه الان چیکار کنم تا کلافه کی رو از بین ببرم؟؟بعد دستور میده که بدون فلان خوراکیو بردار بخور تا تموم نشده تا خراب نشده تا کسی اونو نخورده و … من به ذهنم بگم عزیزم آروم باش من اصلا میل ندارم.من اصلا گرسنه نیستم.خوب فرض کن خوردی بعدش چی میشه؟؟هیچ اتفاقی نمیفته و دوباره کلافه کی میاد سراغم و بدتر از اون عذاب وجدان هم میگیری و … خیلی راحت و منطقی با تکرار و تمرین میشه آموزش و مهارت جدید رو ساخت.به همین سادگی.الهی شکر.
یا حق
به نام یگانه هستی بخش
با سلام خدمت استاد عزیزودوستان گرامی
استاد چقدر مثال قشنگی زدین برای تجربه و مهارت توی هر کاری ،حدود ۹سال یا ده سالم که بود روزهای اولی که من اشپزی میکردم باید ده بار از مادرم میپرسیدم حالا چی بریزم الان چیکارش کنم چقدر اب داشته باشه بسشه نکنه ابش کم باشه بسوزه و خلاصه از این جور سوالا اما الان به جایی رسیدم که چشم بسته اشپزی میکنم حتی برای تعداد بالا .یا زمانی که برای اولین بار تولید سوسیس کالباس رو شروع کردم با استرس و ترس و چقدر خرابکاری و سوال از مربی و …. اما الان حتی وقتی یه جاهایی میدونم بافت راره مشکل پیدا میکنه میتونم راحت حلش کنم یا زمانی که برای اولین بار کار قبض گیری برای مخابرات توی ابونمان رو شروع کردم یکی دو دوره اول شاید باید ده بار بک اپ برمیگردوندم چون اشتباه میکردم اما کم کم نیازی به این کار نداشتم و انقدر ماهر شده بودم توی کارهای ابونمان که چشم بسته هم جواب مشتریان تلفن ثابت رو میدادم این یعنیدتجربه یعنی مهارت یعنی یادگیری و در چاقی هم من کم کم به این مهارت رسیدم والان دیگه عالی هستم حتی توی سن ۱۸ سالگی من این چاقی رو یاد گرفته بودم و دیگه کم کم داشتم با تجربه های جدید اونو محکم تر میکردم و مهارتم رو بیشتر میکردم چرا که یادمه من در دوران کودکی این تو ذهنم بود که هر کس ازدواج کنه چاق میشه چون اینو داشتم با دختر عموهای دیگم درباره دختر عموی بزرگم که روحش شاد باشه تعریف میکردیم و میگفتیم معصومه حالا که ازدواج کروه چاق میشه درصورتیکه اکن زمان من اصلا دبستانی بودم حالا یادم نیست چه سالی امامیدونم دبستانی بودم پس من معلوم نیست از کی این اموزش دیدن رو ناخواگاه شروع کرده بودم وکم کم در اون به مهارتی رسیدم که دیگه چشم بسته انجامش میدم والبته ننیشه به این راحتی فراموشش کرد مگر اینکه یه اموزش دیگه در کنارش ببینی نثل یه تایپیست که روزهای اول باید جاهای کلیدها رو ببینه ولی بعد از مدتی بدون اینکه به صفحه کیبورد نگاه کنه کارتایپ رو انجام میده .
شده یه موقع تو اشپز خونه توی کابینتها حای یه وسیله رو که سالها توی یه کابینت بوده عوض کنید حتما برای هنه پیش اومده برامن که زیاد اتفاق افتاده تا مدتها بعد با اینکه میدونی جای اون وسیله عوض شده ولی اون لحظه حواست نیست و ناخوداگاه به سراغ کابینت قبلی نیری ودرب وابینت قبل رو باز میکنی انا خوب چند بار که این اتفاق می افته و به سراغ کابینت جدید میروی باز ذهن اینو یاد میگیره والبته این برای این هست که ذهن ما تبل هست و هر کار جدیدی رو که شروع میکنی انجام میدی بعد از اینکه چندروز حالا نمیدونم چقدر درست باشه تعداد روزش ولی میگن ۲۱ روز اون کار رو انجام بدی ذهن میاد مسیر عصبی جدید براش میسازه چون حوصله نداره هربار بخواد با فکر اون کارو انجام بده و عملیات جدید برای فرستادن پیام انجام بده بعد از اون دیگه میاد از این راه عصبی ساخته شده استفاده میکنه واینه که بهش میگن عادت مثل همون رانندگی که اولش طرف باید فکر کنه الان چیکار کنم الان پام رو از رو کلاچ بردارم الان راهنما بزنم الان دنده رو کم کنم وفکر میکنه اما بعد مدتی دیکه راحت بدون فکر کردن این کاررو انجام میده طوری که راننده دیگه قشنگ خین رانندگی حرف میزنه ،تلفن میزنه اس ام اس میخونه اس ام اس میده😅 کاری به درست واشتباهش ندارم ولی خوب انجام میدن
پس الان هم وقتی هر روز توی سایت فایل گوش بدیم تمرین بنویسیم اینهاشروع یادگیری جدید لاغری هست مثل همون رانندگی ومثل همون چاقی که زمانی یاد گرفتیم اینو هم یادمیگیدیم وبه مهارت میرسیم
نشان های دریافت شده
به نام خدایی بخشنده ومهربان
سلام خدمت استاد عطارروشن وهمه دوستان هم مسیر
لاغری با ذهن مقدسترین هدفم من در زندگی و تغییر زیبا کردن زندگی خودم هست من با تناسب فکری به زندکیم رنگ نشاط حال خوب زدم از هدایت وحمایت خدایی خودم بی نهایت سپاس گزار هستم که این حال حس بی نظیر رو وارد زندگی من کرد خدایا تشکر میکنم
من از بچگی دچار اضافه وزن بودم چنان استاد خوبی شدم که وزن زیادی رو از این استادی بهره بردم وجنان آسیب بزرگی به جسم زدم که چاقی من مساوی شد با کیفیت زندگیم رو به عقب برد وسلامتی دچار ایراد شد
چرا چاق شدن و چرا لاغر نمی شدم؟
گوشی من شخصی خودم هست متحوای که همین زمان تو گوشیم دارم تو اطراف من امکان نداره هم شکل باشه
کلی وفایل های دورهام دارم متن نوشته وتمر ین های خوبم که هر صبح توگوشیم انجام میدم فایل های صبح کاهی دوره ام سرزمین لاغرها ودوره پیش رفته که جقدر شادی خوبی اول صبح برام مهیا میشه وفایهای شب دوره پیس رفته که خواب شب برام زیبا وآرام مهیا میکنه
فایل های صبح گاهی دوره ورد به سرزمین لاغرها همه یک حا و فایلهای صبح گاهی دوره پیش رفته همه یک حا هست فایل شب هم همه یک جا هست
لیست دورهام که جدا جدا دارم کامل دانلود شده تو گوشین هست کل فایلهای تصویر هردوره که ونباز بخ اینترنت هر روزم ندارم هر زمان بخوام وارد میشم از اون دوره راحت اسون بهره میبرم به تازکی ظبط صدای خودم شروع کردم که از زبان به جای گله شکایت بهره بهتری ببرم و لذت بیشتری از بودن تو مسبر قسمت بشه پس تغیبر توهر بخش به خودم ثابت شده هست
من تومسیر فبلی ازیاد گرفته خودم که ازکودکی درمن ایجاد شد و از صحبت 👄 اطرافم برای خودم مهارت چاقی رو خیلی عالی پی ریزی کردم دانه با قدرت زیاد تو زمین کاشتم وبرای رشت این دانه از کود خوب استفاده کردم وهی بهش کود عالی دادم که توجه زیاد به افراد چاقی بود وهی گفته شد که توشکل چه فردی هستی بود هم شکلی بودن با این افراد برام لذت بخش بود اون زمان نمی دونستم دارم چه کاری میکنم تو ذهنم این موضوع رومزیت میدونستم بهش تو ذهنم بسیار افتخار هم می کردم در نتیجه هرانچه آنها به من می گفتن قانون بود برای زندگی بهتر برای من من تو اون زمان قانون زندگی و طبیعت وجودی خودم با آموزش جاقی عوض کردم واز طبیعت ذهنم ارام اارم توبخش جاقی و لاغری استفاده نادرست انجام دادم وبه مرور دچار اضافه وزن شدم
با تکرار اگاهی اشتباه برای خودم برنامه خصوصی ذهنی ساختم که مخصوص خودم شد شخصیت جاقی که تو بعضی بخش ها کاملا چاقی خصوصی برام بود با چاقی دیگه متفاوت شدم توبعضی بخش درست شکل هم بودیم ولی تو مواردی نه من شکل بیقه نبودم و به این بازم بهش به جشم مزیت خوب نکاه مب کردم من از نوجوانی چای بدن قند مصرف میکرد برای خیلی جای تعجب داشت با وزن بالا باید حتما چای با قند میل بشه ولی هیج زمان این یی عادت خوب ترکش نکردم و تو هین مسیرم بازم این عادت خوب دارم که چای من درطی روز بی قند میل میکنم وبه شکر خدای عزیزم تا این زمان از بیماری قند خون درامان بودم
جون یی قانون شد وفتی قندی مصرف نمیشه بیماری قند خون نیست این بهترین قانونی بود تو اون وضعیت ذهنم برام من ساخت خدایی عزیزم بی نهایت سپاس کزار هستم که کمککرد با این همه مشکلات دیگه این نکرانی از من گرفت تازه من دچار افت قند بودم و بعضی زمان حال هم دارم خیلی بهتر شده تو مسبر تناسب با تغیبر ذهن این بخش بهتر کنترال میشه خدایا شکرت
وفتی آموزشهای اشتباه باعثشد اضافه وزنم زباد شد دیکران یاداوری کردن من با روش های نادرست بارها وزنم کاهش دادم تعجب اطرافم داشتم که چطور قادر شدم این همه وزن کم کنم و برام شد یی قانون دیگه من سریع لاغر میشم و سریع چاق میشم ولی ازیی زمان که سلامنی مفصل پام شروع شد این قانون یا فرمول تو ذهنم تغیبر کرد چون حرکت کم شده سریع لاغر شدن برام دیگه امکانش نداره و لاغری که با یی رژیم خیلی راحت برام مهبا میشد دیگه حواب گو نبود هرجی فشار زیادتر میکردم وزن کم کردن سختر اذیت کنده تر میشد و کاهش وزن برام شده بود اروز چیزی که دست یافتنی نبود
من خیلی روزه میگرفتم توسال چندبن ماه بودم و بعد وزنم به این طریق بسیارکاهش پیدا می کرد وفتی مشکل مفصل افزایش پیداکرد سلول درمانی انجام دادم ودکتر احاره روزه گرفتن به من دیگه نداد واینحا کاربران سخت شد تو همین شرایط ،براش کاهش بیشتر وزن زباد زنجبیل استفاده کردم دچار مشکل معده شدم کارم به بستری تو بیمارستان کشید واجازه روزه گرفتن از من کرفته شد و لاغرشدن سریع راحت دیگه شد لاغرشدن سخت ونشدنی که امکان نداره من لاغربشم اگه خیلی موفق بشم شاید بتوانم کمی وزنم کاهش بدم لاغر شدن نه و ذهنم قبول کرد که این کار امکانش برای من دیکه نیست
فیول کردم لاغر شدن نه شاید و شاید کاهش وزن داشته باشم بزگترین مانع یا قانون یا فرمول مسیر لاغری من شد که من برای خودم ساختم و امروز به شکر خدا عزیزم این باوره مخفی آشکار شد خدایا شکرت تو همبن مسیر وفتی کاهش وزنم خوبی تو وره ورد له سرزمین لاغرها داشتم این باوره مخفی با همه تلاشموپستکارم تمرین کردن تکرار کردن عمل کرد خوبم اجازه لاغری کامل به من هنوز نداده اونموقعیت دلچسب نداشتم راضی بود نه کامل هی باره می گفتم علتش جی هست منکه دارم درست تو هر سه بخش روح جسم ذهن کار میکنم جرا جوابگو نیست چرا دریافتم کامل نمیشه
پس علت این باوره مخفی شخصی خصوصی من بود چه زیبا استاد شما به یاددادید که ارتش تک نفره باشم اینذکار شما باعثشد این باوره قویی شخصی من پیدا بشه نوشتن تو این بخش جقدر داره به من کمک میکنه ایده خدایی عزیزم برام مفید هست چند روز یی بار که میام این بخش تغییرات خوبی برام مهیا میشه و مسبرم برام هموارتر میشه خدابا شکرت
صبح وفتی رسیدم به این فایل بعدازتمرنهای خودماولش گفتم چاقی کوهی بود که من ازش بالا رفتم وقتی دلم خواست برگردم پایین و لاغری تو جسم بینم برکشتم بلندی جای که بودم دیدم پایین آمدن برام وحشت افرین شد خطر سقوط برام ساخت کار برکشت برام نشدنی شد
فکر کردمکسی دیگه من برده بالا حالا من رها کرده من قادر به برکشت نیستم بلد کوهنوردی من رها کرده رفته خودم اصلا دیگه بلد نیستم از کجا برگردم هدایت خدای غزیزم و حمایتش استاد شما رو تومسیر زندکی من قرار داد که بلد برکشت هستید جقدر ازخالق تشکر میکنم که شما رو استادمسبر برکشت من قرار داد .
بلدترین بلد برکشت به ذهن لاغر استاد رضا عطار روشن 🌞 🌞 🌞 ازشما بی نهایت ممنوع هستم که مسبر تناسب فکری کشف کردید از خدای خودم بی نهایت تشکردارم که حمایتش این دست آورد برام مهیا کرد که ادامه بدم نا امید نشم انگیزه داشته باشم شورشوق به مسیر برام زیبا کرد خدابا شکرت
خدا پشت وپناه یا حق حق نگه دارتون