0

احساس لاغری خانم حسنی

اندازه متن

سال های زیادی از عمرم را چاق بودم و به خوبی احساس افراد چاق را درک میکنم چون سال ها آن را تجربه کرده ام.

از زمانی که به لطف خدا در مسیر لاغری با ذهن قرار گرفتم و از انجام تمرینات و مراحل لاغری با ذهن نتایج عالی گرفتم احساسی در من شکل گرفت که برای من جدید بود و البته بسیار لذت بخش.

به قدری از لاغری احساس عالی داشتم که قبل از اینکه تصمیم به آموزشی لاغری با ذهن بگیرم اشتیاق داشتم درباره احساس خوب لاغر شدن برای همه افرادی که اضافه وزن دارند صحبت کنم تا اشتیاق و انگیزه لاغر شدن از طریق ذهن در آنها بیشتر شود.

اشتیاق من برای صحبت کردن درباره احساس خوب لاغری سبب شد که به مسیر آموزش لاغری با ذهن هدایت شوم و از همان روز اول که درباره لاغری با ذهن در گروه تلگرام صحبت کردم به احساس خوبی که در اثر لاغر شدن در ما ایجاد می شود صحبت کردم.

همواره در فایل های آموزشی به این موضوع تاکید کردم که لاغر شدن سرشار از احساس خوب است.

به لطف خدا از زمانی که علاقمندان به لاغری با ذهن از بکارگیری آموزش های لاغری نتایج عالی گرفتند درباره احساس خوب لاغری در نوشته های خود می نوشتند و این احساس عالی را با دیگران به اشتراک می گذاشتند.

هرچه افراد بیشتری نتیجه می گرفتند صحبت درباره احساس خوب لاغر شدن بیشتر می شد و افرادی که تازه با موضوع لاغری با ذهن آشنا می شدند با خواندن نتایج عده بیشتری از شرکت کنندگان اشتیاق و انگیزه بیشتری می گرفتند و با اطمینان از کسب نتیجه عالی قدم در مسیر لاغری با ذهن می گذاشتند.

از سال 93 که مشغول یادگیری و عمل کردن به موضوعات ذهنی هستم، درک کردم که مهمترین موضوع در تغییر شرایط زندگی باور کردن امکان داشتن تغییر کردن است.

یکی از مهمترین دلایلی که افراد چاق نمی توانند لاغر شوند این است که باور ندارند می توانند لاغر شوند.

اگر آموزش های سایت تناسب فکری را دنبال کرده باشید حتما بارها از من شنیده اید که تاکید کرده ام: دلیل اینکه با استفاده از روش های لاغری نتیجه نگرفته ایم این است که این روش ها مسیر صحیح لاغر شدن نیستند.

امروز یک دلیل مهمتر را برای شما فاش می کنم.

ما به این دلیل که “باور نداریم می توانیم لاغر شویم” به مسیرهایی برای لاغر شدن هدایت می شدیم که روش صحیح برای لاغر شدن نبوده اند.

همه افرادی که در وارد سرزمین لاغرها می شوند در شرایطی به این سایت هدایت شده اند که از همه جا ناامید شده بودند و به حالت تسلیم دربرابر چاقی رسیده بودند.

آنها از تلاش برای لاغر شدن خسته شده بودند و در حالت تسلیم شدن از خداوند درخواست راهنمایی (هدایت) کردند و پس از آن به شکل معجزه واری با سایت تناسب فکری آشنا شدند.

داستان های آشنایی اعضای سرزمین لاغرها را می توانید در بخش “داستان هدایت من” مطالعه کنید و از تنوع طریقه آشنایی افراد با سایت تناسب فکری شگفت زده می شوید.

از آنجایی که می دانم دیدن، خواندن و شنیدن احساس لاغری از زبان افرادی که با استفاده از آموزش های سایت تناسب فکری رویای لاغری خود را خلق کرده اند چقدر اهمیت دارد به شکل های مختلف نتایج شرکت کنندگان را برای اطلاع سایرین در بخش های مختلف سایت تناسب فکری قرار داده ام.

در آلبوم شگفتی سازان می توانید تصاویر افرادی که با استفاده از آموزش های سایت تناسب فکری شگفتی ساز شده اند را تماشا کنید.

در بخش داستان هدایت من می توانید با طریق آشنایی افراد با این سایت آشنا شوید و مطمئن شوید که حضور شما در این سایت جز هدایت الهی نمی باشد.

در بخش دیدگاه های هر فایل آموزشی می توانید نوشته های افرادی که مدت هاست از آموزش های سایت تناسب فکری استفاده می کنند را مطالعه کنید و با نگرش و احساس آنها آشنا شوید.

و در این فایل تصویری می توانید نتایج استفاده از آموزش های لاغری با ذهن را از زبان خانم حسنی که یکی از شگفتی سازان لاغری با ذهن می باشد در گفتگویی که به صورت یه هویی و بدون هماهنگی قبلی در لایو اینستاگرام صورت گرفته است را بشنوید و ببینید.

شنیدن توضیحات افرادی که شگفتی ساز شده اند به ما کمک می کند تا طریق صحیح حرکت در مسیر لاغری با ذهن و استفاده از آموزش های لاغری را بهتر درک کنیم.

پیشنهاد می کنم نکات مهم توضیحات خانم حسنی را که به شما کمک میکند به شکل بهتری در مسیر لاغری با ذهن حرکت کرده و شگفتی ساز شوید را در بخش نظرات این صفحه بنویسید تا ضمن درک بهتر طریق صحیح استفاده از آموزشها به همدیگر کمک کنیم تا به شکل بهتری در این مسیر حرکت کنند.

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

Rating 4.85 from 20 votes

https://tanasobefekri.net/?p=29514
برچسب ها:
23 نظر توسط کاربران ثبت شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار Laleh
      1400/11/27 06:06
      مدت عضویت: 1361 روز
      امتیاز کاربر: 18317 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 867 کلمه

       فایل احساس لاغری خانم حسنی :

      سلام بر همه هم همسیران مهربانم

      روز چهارشنبه متوجه شدم که پسرم که 4 روزی بود حسابی مریض شده بود، کرونا گرفته است.  همه بهم گفتند که چون در فضای خانه این بیماری پخش شده است، حتماً به تو سرایت میکند.

      من مطمئن بودم که در من چنین باوری وجود ندارد.  روز بعد حالتهای بدتری از پسرم در من، نمودار شد جوری که اصلا نتوانستم جمعه سر کار بروم و یکشنبه جواب تستم که مثبت بود را دریافت کردم.

      من حدود سه روز در خانه به زور راه میرفتم.حتی، توان باز کردن لپ تاپم را نداشتم تا انکه روز دوشنبه حسی بهم گفت که این فایل را تماشا کنم.

      من تمام 40 دقیقه فایل را گریستم و فقط شکر گزاری میکردم، مخصوصا هر چه بیشتر خانم حسنی از حس و حال خوب و عالی خودشون میگفتند، من بیشتر اشکهایم جاری میشد.

      هیچ دلیلی برای بند امدن و یا نیامدن انها نتوانستم پیدا کنم، ولی به کشف جدیدی دست یافتم که در زیر برای شما مطرح میکنم :

      وقتی بیمار میشوی ، دوست داری از دیگران توجه بگیری، چون محبت انها از نظر روانی، تو را خوشحال میکند ، انگار کسی به فکرت است و دوستت دارد.

      ولی وقتی از خودت غافل میشوی و خودت را دوست نداری، همه چیز به نظرت خیلی بد میاید.  ان سه روز ی که نتواستم به سایت سر بزنم، به نظرم برایم 3 هفته ، 3 ماه و یا سه سال گذشت.

      اما فقط زمانی اب نوشیدم که تشنه بودم ، زمانی لقمه به سمت دهانم نزدیک کردم که گرسنه بودم ، زمانی خوابیدم که از شدت تب بیهوش بودم.

      تنها کاری که هر لحظه داشتم، به طور ناخوداگاه انجام میدادم، شکر گزاری بود. به تنها چیزی که فکر میکردم یاد خدا بود، نه اضافه وزنم و نه شکمم و یا چربیهایم، هیچکدام مد نظرم نبودند.

      فقط و فقط و فقط “عشق” در ذهنم بود.  سه روز مرا تبدیل کردی به یک فردی با دید متناسب.  با هر کسی تکستی ، واتس اپی یا ایمیلی چت کردم، همه از مهربانی و دید مثبت من گفتند.

      حتی رییسم یکشنبه شب به اصرار ازم خواست که فردای ان روز باید از خانه کار کنم، چون هنوز جواب تستم نیامده بود.

      من رفتم توی اتاق در عین بی حالی و بی جانی، فقط دعا خواندم و بعد از چند دقیقه جواب تستم را گرفتم و الان تا جمعه میتوانم در خانه استراحت کنم تا دوره بیماری ام تمام شود.

      من این را هزارن بار گفته ام، اما تکرار ان را هم دور از لطف نميدانم.  “زندگی من با یاد خدا و فایل صبحگاهی دوره پیشرفته اغاز میشود و با یاد خدا و فایل شبانگاهی دوره پیشرفته تمام میشود.”

      در ان سه روز که روی شانه های خداوند بودم، دیدم چقدر من دوست داشتنی هستم. چقدر من خوشبخت هستم که در این مسیر هستم ، مسیری که رو به پیشرفت است.

      مسیری که هر روز با دست کشیدن من به چراغ جادو و خواندن ورد تمرینها، ارزوهایم را براورده میکند. من هم مثل خانم حسنی یکسال و نیم است که ساکن این سایت شده ام.

      برای من این سه روز بیماریم خیلی بهم کمک کرد تا دریچه هایی که جلوی چشم ذهنم را تار و تاریک کرده بود، همه بروند کنار و من دنیا را به گونه ای دیگر ببینم.  

      تنها اتفاقی که برای هر کسی پیش میاید، اینکه که ما باید ادامه بدهیم، حالا براي من بعد از این بیماری سخت که هنوز در طی کردنش هستم، ممکن است پیش بیاید، برای فرد دیگری در زمانی ديگر.زمانی که اماده ان هستی، برایت به وقوع میپیوندد.

      هیج چیزتصادفی نیست، بلکه در زمانی که ما امادگی درک ان را داریم، به ما داده میشود و ما از درک ان، اگاه میشویم و خدا به ماان را الهام میکند.

      چیزی که ان سه روز مرا سرپا نگه داشت، سر زدن دوبار ه من به سایت بود. برای همین است که من هم مثل خانم حسنی، هر چه بیشتر مینویسم اشتیاقم بیشتر میشود، مخصوصا برای منکه در محیطی زندگی میکنم که همه چیز به زبان انگلیسی است، بسیار نوشتن فارسی در روزها ی اول سخت بود.

      من از یک جمله فارسی نوشتن شروع کردم. یادمه چقدر فکر میکردم تا بتونم یک جمله بنویسم، ولی الان من هر چه را بخواهم با سرعت باد مینویسم و دوستان به راحتی تصویر تجسم مرا در جلوی چشم خود میبینند.  

      ما همه استعداد داریم، چون استعداد همان تكرار و تمرین است که خداوند بخشنده در وجود تک تک ما به حد زیادی قرار داده است.

      چیزی که من حسش کردم عشق است که به وفور در این دوره ها یافت میشود.  من در اوج بیماری فقط به “عشق” اندیشیدم و تغییر کردم.

      خدا را بی نهایت سپاسگزارم که مرا به این در ک زیاد رساند.  واقعا خانم حسنی بسیار زیبا و شیوا صحبت میکنند که “همه چیز از ذهن است و همه چیز عشق است.”

      منهم دوست دارم که مثل همیشه، از استاد خوبمان تشکر و قدردانی کنم. تمامی سلولهای من با تمام قوا دارنددربرابراین بیماری، در حال حاضر مقاومت میکنند و من دارم این همه قدرت را حس میکنم.

      تشعشعات انرژي مثبت من باعث شد که من در روز ولنتاین با عشق همسر و پسرم را در کنار خودم داشته باشم و اینکه پسر من سلامتی اش را به دست اوردو دوباره توانست به مدرسه برگردد، بهترین هدیه ای برای من بود.

      ممنونم از استاد و خانم محترم حسنی بابت مشارکتشون 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فریماه فقری
      1400/10/04 01:16
      مدت عضویت: 1228 روز
      امتیاز کاربر: 11555 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 884 کلمه

      من دوروز بود که تمرینات را انجام ندادم و خب اومدم تو این قسمت تا یکم از افکار منفیم کم شه 

      یاد یه چیزی افتادم خب من از بچگی خیلی کتاب میخوندم و شاید هرکتابی که بهش علاقمند میشدم و بارها میخوندم و اصلا هم اهمیتی نداشت که نتیجه اون کتاب تو زندگیم چیه من بخاطر لذت نابش میخوندم خیلی بچه بودم و ذهنم مثل الان شلوغ نبود دقیقا از اواسط کلاس اول که دیکه خوندن رو خوب یادگرفته بودم کتاب خوندن رو شروع کردم علاقم به کتاب خوندن یکم هم باعث شده بود که خیلی بچه ی شلوغی نباشم اکثرا یه گوشه داشتم کتاب میخوندم یا رویا پردازی میکردم و با مدادرنگی هام حرف میزدم هیچوقت فکر نمیکردم اینکارا چه نتیجه ای برام دارن فقط لذت ناب لحظه برام بودن .علاقه ای که به کتاب خوندن داشتم و شاید تمرکزی که کتاب خوندن بهم داده بود باعث شده بود که درسارو هم خیلی راحت میفهمیدم و کتاب درسی هارو هم با همون میزان علاقه میخوندم و انقدر به قول مامانم شیک و راحت میرفتم جلو که الان وقتی فکرشو میکنم شاید تا ۱۲ سالگی مفهومی از امتحان را نمیدونستم من همیشه بلد بودم همیشه خیلی راحت درس میخوندم یکبارشم به این فکر نکرده بودم که قراره با این درس خوندن چه نمره ای بدست بیارم تنها فایده ای که برام داشت این بود که من از سرکلاس بودن و یادگرفتن و کتاب خوندن لذت میبردم و البته کنارش کتابای متفرقه هم میخوندم‌ نمره هام خوب بودند اما هیچوقت لحظه ای به نمره فکر نکرده بودم یادمه کلاس پنجم معلممون صدام زد و گفت از روی این برگه ها نمره ی بچه هارو بخون تا من وارد کنم و من‌هی تشویق معلم رو میخوندم مثلا اسم دوستم رو که میخوند من میگفتم نوشتید افرین یا بسیارخوب مفهوم نمره را نمیدونستم چون هیچوقت بخاطرش دعوا هم نشده بودم بخاطر مشق ننوشتن دعوا شده بودم اما نمره هام همیشه خوب بود خلاصه معلممون به من نشون داد که اون عدد رو بخونم براش اما من حتی از اون موقع به بعد هم لحظه ای درگیر نمره نبودم تماما لذت خالص بود برام درس البته بخاطر همین موضوع تو مدرسه دوستی نداشتم چون الان حس میکنم ارتعاش و فرکانسم از بچه های دیگه مدرسه بالاتر بود من از مدرسه بدم میومد چون همه باهام بد بودند اما با درس حال میکردم 

      همه ی اینارو گفتم که بگم‌کلاس ششم بخاطر همین خوب بودن نمره هام که هیچکدومش هم از قصد نبود مامانم منو گذاشت کلاس تیزهوشان اجبارمم نکرد گفت من میزارمت این کلاس جلسه اول اگه دوست داشتی ادامه بده اقا من از اونجایی که کلاس دوم سوم یه عالمه کتابای علمی اما کودکانه خونده بودم و مطالب سطح عادی کتاب رو بلد بودم وقتی رفتم‌سرکلاس و مطالب جدید معلم برام گفت واقعا شگفت زده شده بودم و با اشتیاق گفتم که من کلاس رو ادامه میدم خلاصه کلاس رو ادامه دادن و علاقه و لذتی که من از سرکلاس و کتاب خوندن میبردم باعث شد من بدون هیچ سختی و تلاش انچنانی تیزهوشان قبول بشم پایه های نتیجه گرایی همون سال ششم که میخاستم تیزهوشان قبول شم توی من بوجود اومد و خلاصه توی مدارس تیزهوشان تبدیل به ستون شدند من دیگه هیچ لذتی از درس نمیبردم تموم فکرم سرکلاس این بود که نکنه یاد نگیرم نکنه اخراج شم و هیچی تموم اون لذت ناب پودر شد هرازگاهی به خودم تو تیزهشان میگفتم کاش هیچوقت درسم‌خوب نبود تا اینجا قبول نمیشدم من دیگه کتاب متفرقه هم نخوندم چون فکر میکردم نمیرسم درس بخونم و وقتم رو میگیره خلاصه که اون در لحظه بودن و عشق به مسیر از من گرفته شد 

      البته بعدش رفتم هنرستان و دنبال علاقم و رشته ی دلخواهم و الان دانشجوام اما هنوز نتیجه گرایی که توی تیزهوشان در من بوجود اومد توی من به قوت زیادی هست و داره توی انجام این دوره اذیتم میکنه

      وقتی خانم حسنی گفتند که بابا فایلتونو گوش کنین استادتون کنارتونه لاغرهم میشین از مسیر لذت ببرین یاد بچگی خودم افتادم‌کتابمو میخوندم درسمم گوش میدادم نمره هم میگرفتم 

      اما الان همش منتظر نتیجه ام اصلا نمیزارم لذتی که میبرم منو هولم بده همش میخام اون لذت در راستای رسیدن به هدفم باشه  لذته بجای اینکه بکشونتم صفحه بعد باعث میشه هی به کتابای نخونده فکر کنم به تعداد صفحات نخونده 

      اما من اینجا میخام به خودم قول بدم همونطور که بچه بودم و از لحظم لذت ناب میبردم این خصلت را توی خودم تقویت کنم و از این به بعد بجای اینکه هی فکر کنم من که به تمرینات توی زندگی واقعی عمل نمیکنم من که کامل همه چی را انجام ندادم و هزارتا دلیل برای نشدن نتیجه بیارم نتیجه را ولش کنم و از تک تک فایلها تک تک کلمات استاد و تک نک لحظه هایی که توی این سایتم لذت ببرم 

      الان این مدلی نیستم اما به خودم قول میدم که هرروز به اون حالت عرفانی بچگیم نزدیک تر بشم و خب نتیجه خودش میاد لازم نیست اصلا مفهومی از نتیجه را در خودم جست و جو کنم مثل زمانی که حتی نمیدونستم این برگه که سرکلاس حل میکنم امتحانه و اون عدد بالای برگه هارو اصلا نمیدیدم الانم میخام نسبت به نتیجه ی لاغری هم همین مدلی رفتار کنم و اصلا نبینم اعداد سایزهارو‌ نبینم تعداد نشدن هارو اصلا کاری با نتیجه نداشته باشم اصلا دنبال نشونه نگردم فقط لذت ببرم من میدونم که دوباره مثل بچگیم به این نقطه میرسم 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 30 از 6 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم