0

گامی موثر برای لاغر شدن

چگونه لاغر شوم؟
اندازه متن

چگونه لاغر شوم؟ مهمترین سوالی بود که در 35 سال چاقی ذهن من را به خود مشغول کرده بود.

خیلی غم انگیز است وقتی نمی دانی چگونه چاق شده ای در کل زندگی به دنبال چگونه لاغر شدن باشی.

خیلی دردناک است که نخواسته باشی چاق بشی و به راحتی چاق شده باشی و بخواهی لاغر شوی و با رنج و سختی نتوانی لاغر شوی.

چقدر حسرت برانگیز است وقتی به هر دری می زنی که لاغر شوی و فایده ای ندارد اما می بینی بسیاری از انسانها خودبخود لاغر هستند.

آنها هیچ رژیم خاصی را رعایت نمی کنند، هیچ ورزش سنگینی انجام نمی دهند، نگران چاق تر شدن نیستند و حسرت برانگیزتر از همه: نسب به لاغر بودن هیچ احساس خاصی ندارند.

آن را طبیعی می دانند.

پس چگونه است که من با این همه اشتیاقی که برای لاغر شدن داشتم و آن همه تلاشی که انجام می دادم هیچوقت نمی توانستم لاغر شوم و در معدود مواردی که واقعا پشتکار داشتم و چند کیلویی کاهش وزن پیدا می کردم بعد از چند هفته دوباره به شرایط قبل بر می گشتم.

من چه می خوردم که آنها نمی خورند؟

من چقدر می خورم که آنها نمی خوردند؟

من چه گناهی مرتکب شده بودم که باید همیشه نگران چاق تر شدن باشم ولی آنها با خیالی آسوده و بدون ترس از چاق شدن زندگی می کردند.

هر بار که بخاطر چاق بودن مسخره می شدم، هر بار که از تلاش برای لاغر شدن نتیجه نمی گرفتم، هر بار که مرا نصیحت می کردند که: به فکر خودت باش، کمتر بخور، یه کم ورزش کن، مملو از خشم و شکایت به خدا می شدم و ذهنم پر می شد از این سوال های بی جواب.

چاقی زبانی است که فقط یک فرد چاق آن را می فهمد.

با هر زبانی به دیگران می گفتم سعی می کنم لاغر شوم اما نمی شود، آنها نمی فهمیدند.

به هر شکلی به دیگران نشان می دادم آدم با اراده ای هستم و تلاش می کنم که لاغر شوم اما فایده ای ندارد، آنها نمی فهمیدند.

هرچه به دیگران توضیح می دادم که شب ها شام نمی خورم، صبحانه فقط چند لقمه می خورم، بیشتر ناهار من سالاد است، نوشابه نمی خورم، فست فود نمی خورم، هرکجا باید بروم پیاده می روم و صدها کار دیگر انجام می دهم اما لاغر نمی شوم کسی حرف مرا نمی فهمید.

سال های زیادی از عمرم به این شکل گذشت و من همچنان به دنبال جواب سوالم بودم که چگونه لاغر شوم؟

به لطف خدا در سن 35 سالگی به این نتیجه رسیدم که لاغری با قدرت ذهن را تجربه کنم.

تصمیمی که برخلاف روش های قبلی هیچ منبع و راهنمایی نداشت، هیچ برنامه غذایی و ورزشی برای آن نوشته نشده بود و هیچ زمانی برای لاغر شدن با آن مشخص نشده بود.

تک و تنها قدم در مسیری گذاشتم که هیچ راهنما و خط و نشانی برای حرکت کردن نداشت.

هیچ امیدی به لاغر شدن با ذهن نداشتم اما احساس درونی من در جستجوی سوال: چگونه لاغر شوم؟ بسیار قدرت گرفته بود که می شود با ذهن لاغر شد.

به لطف خدا در این مسیر حرکت کردم و برای اولین بار در زندگی تصمیم قاطع گرفتن را تجربه کردم.

تصمیمی که همچنان بر آن متعهد هستم و در مسیر لاغری با ذهن قدم بر می دارم.

اولین موضوعی که در لاغری با ذهن درک کردم این بود که ما چاق شدن را آموخته ایم، پس برای لاغر شدن باید لاغری را بیاموزیم.

هر آموزشی از بخش های مختلفی تشکیل شده است که به مرور آنها را یاد می گیریم و در نهایت ما آن موضوع را به صورت کامل یادگرفته ود ر زندگی خود اعمال می کنیم.

ما چگونه چاقی را یاد گرفته ایم؟

گام به گام در هر مرحله از زندگی آموزش های جدیدی برای چاق تر شدن دیده ایم و سبب شده است که رفتار ما به گونه ای تغییر کند که در نهایت باعث اضافه شدن وزن و سایز ما شود.

لاغر شدن مانند چاق شدن نیاز به آموزش دارد و اگر تصمیم گرفته اید از چاقی رها شوید و روزهای خوش زندگی را در جسمی متناسب ادامه دهید باید همت کنید و لاغر شدن را یاد بگیرید.

لاغر شدن هنری است که باید آن را آموخت.

درست است که بعضی از افراد به طور خودبخودی این هنر را بلد هستند و برای آموختن آن سختی متحمل نشده اند اما فراموش نکنید که افرادی که اضافه وزن دارند نیز هنر چاق شدن را بدون هیچ رنج و سختی آموخته اند.

پس در پاسخ به سوال: چگونه لاغر شوم؟ باید به خودت تاکید کنی که من هم می توانیم لاغر شدن را یاد بگیریم و با بکارگیری آموزش های خود در زندگی متناسب شویم و برای همیشه لاغر بمانیم.

نکته جالب توجه و امیدوار کننده برای یادگیری لاغری با ذهن این است که ما لاغر شدن را به صورت خودبخودی بلد هستیم اما به خاطر یادگیری چاقی و استفاده مکرر از فرمول های چاق کننده، لاغری را فراموش کرده ایم.

ما در روش لاغری با ذهن، لاغر بودن خود را به یاد می آوریم.

لاغری حالت طبیعی و پیش فرض جسم ما می باشد و این دستور خداوند است که به شکل کدهای دستوری در سلول های ما نهفته است.

مانند سرسبزی که حالت طبیعی یک درخت است.

اگر درختی می بینید که سبز و زیباست تعجب نمی کنید اما اگر درختی ببینید که زرد و پژمرده یا خشک شده است تعجب می کنید که چرا این درخت خشک شده است.

بنابراین در پاسخ دادن به سوال: چگونه لاغر شوم؟ در ذهن خود بدانید که لاغر بودن حالت طبیعی و پیش فرض جسم ما می باشد که به هر دلیل آن را تغییر داده ایم.

اما این به آن معنا نیست که ما دیگر نمی توانیم به حالت اولیه خود برگردیم.

همه افراد چاق توانایی برگشتن به حالت طبیعی و پیش فرض خود را دارند چون آنچه برای ما مقدر شده است نابود نمی شود بلکه فقط می تواند تغییر کند.

ما می توانیم شرایط جسمی خود را از حالت ایده آل خارج کنیم که بارها این کار را به طریق مختلف انجام داده ایم مثل زخمی کردن خود به طریق مختلف، اما جسم ما به سرعت فرایند ترمیم را آغاز کرده است و پس از مدت کوتاهی جای زخم به کلی از بین رفته است.

چاقی، خارج شدن جسم از حالت طبیعی و متناسب است و این برای جسم بعنوان یک ناهماهنگی تلقی می شود.

جسم ما به شدت در تلاش برای تغییر وضعیت ما از چاقی به لاغری است.

این تمایل جسم خود را بارها در هر روشی که برای لاغری در پیش گرفته اید تجربه کرده اید.

اما از آنجایی که عملکرد ما می تواند در جهت مخالف عملکرد جسم باشد، در تمام مواردی که از سعی و تلاش خود برای لاغر شدن نتیجه نگرفته ایم، قدرت عملکرد ما در چاق شدن بیشتر از قدرت جسم ما برای لاغر شدن بوده است.

نتیجه نهایی در این شرایط چاق ماندن یا چاق تر شدن است.

عملکرد ما تحت تاثیر برنامه ای است که در ذهن ایجاد می شود.

وقتی ذهن ما برای چاقی برنامه ریزی شده باشد، عملکرد ما در جهت چاق شدن خواهد بود.

در این شرایط جسم ما قدرت مقابله با عملکرد ما را ندارد.

چون سرعت ترمیم جسم به مراتب کندتر از سرعت تخریبی است که ما از طریق عملکرد خود به جسم وارد می کنیم.

بنابراین برای کاهش سرعت تخریب باید ابتدا برنامه ریزی ذهن را از چاقی به لاغری تغییر دهیم.

در این شرایط عملکرد ما بر اساس محتوای جدیدی که در ذهن ما ایجاد شده است تغییر خواهد کرد و به مرور سرعت عملکرد ما در چاق شدن کم و کمتر می شود.

در این شرایط ابتدا روند چاق تر شدن ما کند شده و سپس متوقف می شود.

در ادامه با برنامه ریزی بیشتر و بهتر ذهن، فرمول های لاغری ذهن ما بیشتر می شوند و در مقابل عملکرد ما باز هم بهتر می شود و سرعت چاق شدن ما کمتر از قبل می شود تا جایی که سرعت عملکرد چاق شدن ما کمتر از سرعت عملکرد لاغر کننده جسم ما می شود و این شروع لاغری در جسم است.

این پروسه نیاز به زمان، استمرار و عمل کردن به آموزشها دارد و برای هر فرد متفاوت خواهد بود.

درک این پروسه به ما کمک می کند تا روند لاغر شدن با ذهن را درک کنیم و در هر مرحله بدانیم در چه مسیری در حال حرکت هستیم.

من بعنوان مدرس دوره های تناسب ذهنی همواره در تلاش برای کشف رازهای متناسب شدن هستم.

رازهایی که در رفتار افراد متناسب نهفته است و با کشف و بکارگیری آنها می توان به راحتی لاغر شد و تا ابد لاغر باقی ماند.

چون فرمولی که در ذهن افراد متناسب وجود دارد که باعث آن رفتار شده است در ذهن همه افراد چاق نیز وجود دارد ولی به دلیل بی استفاده شده به خاطر ایجاد فرمول های چاق کننده، آن فرمول را گم کرده ایم و رفتار مربوط به آن فرمول را فراموش کرده ایم.

لاغری با ذهن صحیح ترین روش لاغر شدن است که ما را به پاسخ سوال: چگونه لاغر شوم؟ می رساند، چرا که همانطور که ما با یادگیری چاقی می توانیم تا آخر عمر چاق باقی بمانیم با یادگیری لاغری هم می توانیم تا آخر عمر لاغر بمانیم.

چاقی و لاغری در محتوا با هم تفاوتی ندارند، تنها اختلاف آنها در فرمول های آنهاست که در ذهن ما ذخیره شده اند و مغز ما با استفاده از این فرمولها سبب تغییر رفتارهای غذایی و واکنش ما نسبت به مواد غذایی میشود و در نهایت باعث چاق شدن یا متناسب شدن ما می شود.

بنابراین برای لاغر شدن لازم است که همواره در جستجوی فرمولهای لاغر کننده باشیم، همانطور که سالها در جستجوی فرمولهای چاق تر شدن بوده ایم.

در فایل آموزشی که برای دوستانم آماده کرده ام به تشریح و تاثیرگذاری فرمولی پرداخته ام که به شدت در چاق شدن ما نقش داشته است و به همین دلیل اگر ما بتوانیم در این فرمول چاق کننده تغییراتی ایجاد کنیم میتوانیم گام مهمی در مسیر لاغر شدن برداریم.

امیدوارم که با استفاده از این فایل صوتی توانایی تغییر رفتاری که سبب چاقی شما شده است را پیدا کرده و به مرور رفتار خود را تغییر دهید.

ضمنا توصیه می کنم بعد از خواندن هر نوشته یا استفاده از محتوای آموزشی، نگاهی به تصاویر شگفتی سازان لاغری با ذهن بیندازید تا بیشتر برای شما باورپذیر شود که لاغر شدن با قدرت ذهن میسر است و این توانایی همانگونه که در دیگر افراد چاق وجود داشته است در شما نیز وجود دارد.

مشتاقانه نظرات ارزشمند شما را پیگیری می کنم

همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

Rating 3.98 from 57 votes

https://tanasobefekri.net/?p=10187
برچسب ها:
189 نظر توسط کاربران ثبت شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار eli_naz_188@yahoo.com
      1400/02/22 10:30
      مدت عضویت: 1106 روز
      امتیاز کاربر: 195 سطح ۱: کاربر مبتدی
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 2,049 کلمه

      سلام به استاد و دوستاي گلم

      گام نهم

      ١)حس فرصت طلبي در موقعيتهاي مختلف مكاني و زماني و اقدام به خوردن بدون نياز طبيعي بدن

      ٢)تعريف غلط حس سيري با حس خفگي در افراد چاق

      در اين گام ما به بررسي يكي از مهمترين و معروفترين دلايل چاقي و اضافه وزن ميپردازيم

      كه با انجام مراحل زير مسير لاغري رو فوقالعاده موفق و سريع طي خواهيم كرد:

      •حذف فرمولهاي غلط

      •وارد كردن فرمولهاي صحيح

      •آگاهي و نظارت بر ذهن

      •تمرين

      •تكرار

      من برداشتم از اين گام فرمول زير هست در يك جمله:

      “مادامي كه گرسنه نيستيد نخوريد،قبل از سيري از غذا دست بكشيد”

      دو بخش هست

      بخش اول:تا گرسنه نشدي نخور

      بخش دوم:قبل سيري از غذا دست بكش

      روزي ده بار اين رو براي ذهنم تكرار و تمرين و تمرين و تمرين كنم.

      تحليل اين گام:

      قسمت اول صحبتهاي استاد در مورد اين بود كه ما در موقعيتهاي مختلف بدون توجه به حس فوقالعاده مهم ((گرسنگي)) به دلايل مختلفميخوريم.

      يعني با رعايت نكردن همين قسمت اول ما چاق شديم و تمام.

      عزيزم چرا ميخوري اخه به هر دليلي غير گرسنگي؟

      يعني هر دليلي ميخواد باشه كه باشه

      انگار كه از كنار يه چاله پر از گل و كثيفي داري رد ميشي دوستت ميگه پاتو بكن توش ازش رد شو

      خب محاله من پامو كنم توي كثيفي غير ممكنه مگه اينكه حالم سرجاش نباشه يا چشمم نبينه مگه ممكنه ما خودمونو بندازيم تو گل و كثيفي؟😑

      خوردن بدون حس نياز به گرسنگي بايد همينقدر براي من غير ممكن و غير عادي و غير قابل هضم باشه.

      اگر من بتونم با تمرين و تكرار روزانه ي فرمولهاي صحيح به ذهنم آگاهيش رو تصحيح كنم ديگه هيچوقت بدون حس نياز به گرسنگي بمنحس خوردن دست نميده.

      خوردن بدون حس نياز در شرايط و موقعيتهاي متفاوت با نامهاي متفاوتي وجود داره

      مثل عبارت “پرخوري عصبي”

      پرخوري عصبي همين زير شاخه ي قسمت اول هست

      زماني كه ما بدون حس واقعي گرسنگي به سمت غذا ميريم.

      من اعتراف ميكنم كه پرخوري عصبي دارم.

      ٩٠٪؜ موارد بدون اينكه واقعا گرسنه بشم ميخورم

      اصلا من نميزارم كه گرسنه بشم همش در حال خوردنم

      جالب اينه من اصلا هيچ چيزي كه بهش برچسب بد زده ميشه (كه كلا باور تباهي است و ما غذاي بد نداريم)نميخورم ولي ميخورم حالاشده يه هويج يا يه خيار!

      ولي به مراتب زياد طول روز آشپزخونه ميرم و يك چيزي كوچيكي ميخورم و با اين كارم چرخه ي طبيعي بدنم رو دچار اختلال و بالطبعاضافه وزن ميكنم.

      خوردن بدون حس گرسنگي اينطوره:

      داخل بدن من يك چرخه ي اتوماتيك و فوق العاده هوشمند و از پيش طراحي شده هست.

      اين بدن فوق حرفه اي در زمان احساس نياز به انرژي بمن زنگ گرسنگي رو ميده و من غذا ميخورم و در زمان سيري زنگ سيري ميده ومن تمام ميكنم.

      درهاي ورودي غذا كه بسته شد داخل بدنم شروع به سوخت و ساز و صرف انرژي براي تمام فعاليتهاي حياتي دروني و بيروني من ميشه.

      از اين زنگ گرسنگي تا زنگ گرسنگي واقعي ديگه ممكنه ٣ ياعت باشه

      ممكنه ٦ ساعت باشه يا ممكنه كمتر يا بيشتر باشه.

      اين زنگ واقعي گرسنگي در افراد مختلف و بسته به ميزان فعاليت و نياز بدن متفاوت هست.

      اگر من در هر زمان كه زنگ گرسنگي حقيقي زده شد غذا بخورم هر غذايي كه دلم ميخواد هر غذايي كه گفتن بي نهايت بده و چربه وشيرينه و …. و به محض حس سيري از خوردن دست بكشم امكان نداره چاق بشم.

      ده ها مثال در اطرافم دارم از كسايي كه اينطور غذاهاي فست فود و شيريني خامه اي و چرب و …مصرف ميكنن و بي نهايت متناسب ولاغرن.

      اما من توي قسمت اول مشكل دارم 😔🙁

      من احساسي به سمت غذا ميرم

      من اصلا حس گرسنگيم فقط يك يا دوبار در روز مياد سراغم .

      اما من به غذا دلبستگي عاطفي ايجاد كردم و در هر بهانه اي چيزهاي كوچيك ميخورم

      دلتنگ ميشم سيب ميخورم

      نگران ميشم شيريني ميخورم

      حوصلم سر ميره چيزاي ترش ميخورم

      خودم هم ميدونم گرسنه نيستم اما خيلي به سمت يخچال ميرم.

      من از زماني كه با دوره لاغري با ذهن آشنا شدم با دادن عشق و توجه زياد به خودم و ذهنم وابستگي عاطفيم به غذا كمتر و به مراتبدفعات پناهم به غذا كمتر شده كه خودش خيلي قدم خوب و مهميه.

      موقعيتهايي كه نا آگاهانه بر حسب عادت به سمت غذا ميرفتم رو شناسايي و سعي كردم عوضشون كنم تا ذهنم فكر نكنه تو اون موقعيتهابايد هميشه من غذا بخورم

      •مثلا به محض ورود به خونه

      •نشستن تو ماشين و سفارش غذا

      •ورود به آشپزخونه

      •ديدن كسي كه وارد ميشه همراه با غذا

      •ديدن تنوع غذايي زياد روي ميز

      ديدن يك ساعت تعيين شده از قبل مثلا ٩ صبح صبحونه بايد باشه!

      و…

      سعي كردم الگوي خوردنم رو تو اين موقعيتها كه خوردن تو اونها براي من عادت شده بود رو عوض كنم.

      مثلا اگه به محض رسيدن به خونه ميخواستم بخورم لباسامو عوض ميكنم اتاقمو مرتب ميكنم و …

      به محض وارد شدن به آشپزخونه حس خوردن داشتم حالا وارد ميشم و از خودم ميپرسم اگه واقعا گرسنه اي ميخوريم؟

      نهايتا يه ليوان آب ميخورم و بيرون ميام

      يا ساعت خوردن هميشه ساعت ٢ براي ناهار رو موكول ميكنم زماني كه گرسنگيم واقعي بشه نه اينكه صرفا به دليل عدد ٢ من غذا بخورم.

      استاد عزيز

      من قبلا همينطور لاغر شدم كه بدون حس گرسنگيم نخوردم.

      ميدونم و با تمام سلولهام بهش ايمان دارم كه اگر بتونم اين رو اصلاح كنم بالاي ٨٠٪؜ مشكل من حل ميشه چون يكبار ٨ سال پيش اينكارو كردم و باور كنيد در عرض يه ماه ده كيلو بدون سختي خودبخود كم كردم.

      چرا اما نتونستم اون وزنو حفظ كنم؟

      من ٨ سال پيش داشتم از ايران ميرفتم و خيلي خوشحال و هيجان زده بودم

      اولين بار توي زندگيم برام واقعا اهميت داشت كه هر چيزي نخورم چون واقعا ميخواستم اونجا كه رسيدم هيكلم فوقالعاده عالي باشه!

      و اينطور هم شد و من نزديك ١٥ كيلو در عرض دو ماه كم كردم.

      اما چون انگيزه ي لاغريم كه مهاجرت بود بعد از رسيدن به اونجا كاملا از بين رفت دليل لاغري هم كاملا از بين رفت.

      اين ميشه يه تجربه ي بزرگ كه انگيزه هامون رو براي رسيدن به هر هدفي درست انتخاب كنيم.

      مثلا من خيلي ميشنوم :

      ميخوام لاغر بشم بخاطر شوهرم

      ميخوام لاغر شم بخاطر رو كم كني از فلاني

      ميخوام لاغر شم واسه فلان مراسم

      تمام اين انگيزه ها موقتي هستن و وقتي عامل و دليل لاغري بگذره ما دوباره چاق خواهيم شد.

      مثل من كه مهاجرت كردم رسيدم در عرض ٣ ماه كم كم خوردم و خوردم و چاق شدم.

      پس اول انگيزه ي صحيح تعبين كنم واسه لاغريم و جواب واضح و منطقي بدم كه چرا ميخوام لاغر بشم؟

      دليلم چيه؟

      انگيزم چيه؟

      همون ليستي كه توي گامهاي قبل تهيه كرديم

      همه ي موارد مطرح شده توي ليست مربوط به درونمون بود پس قرار نيست مثل مهاجرت رفع بشه.

      چون همون اول دليل و انگيزه ي درست براي لاغري انتخاب كردم اين وزن كم هم بشه هيچوقت بر نميگرده و محاله برگرده.

      حالا اينكه من بتونم نخورم زماني كه گرسنه نيستم

      گفتنش آسونه اما وقتي به عمل مياد توي سرم غوغا ميشه

      كلي نجوا

      كلي صدا

      كلي حرف

      كلي بهونه

      بخور كم ميخوري

      اخه اين كه فقط يدونه خرماست عيب نداره

      تو كاريت نباشه بخور ته دلتو بگيره اين چاقت نميكنه

      تو كه زياد نميخوري فقط به ذره س

      يك كوچولو مزه كن تا چشمت نمونه!

      و از اين قبيل حرفهاي بي منطق و پوچ توي سرم ميچرخه.

      گفتنه نه به تمام اين صداها و نخوردن مستلزم يك سري تمريناهاي قبليه.

      از اون لحظه اي كه فكر خوردن توي مغزت شكل ميگيره و تو ميدوني اون حس كاذب گرسنگيه تا زماني كه خوردن صورت ميگيره يكسلسله مراحلي هست كه هر مرحله آگاهي لازم و تمرين لازم رو نياز داره تا دست به دست هم بدن و خوردن كاذب صورت نگيره.

      –>فكر خوردن توي ذهنت شكل ميگيره–>ريشه يابي اينكه چرا ميخواي بخوري–>آيا گرسنگيه؟–>خير–>پس چيه؟ اين پس چيه وجوابش خيلي خيلي خيلي مهمه–>استرسه—> اين ريشه بايد خشك بشه چون بايد ذهنم براي هميشه ياد بگيره در مواقع استرس زا غذاخوردن راه حل آرامش نيست نيست نيست

      بايد به دنبال راه ديگه اي براي جايگزين كردن عادت خوردن در زمان استرس باشم

      به عنوان مثال هر زمان دچار استرس شدم چشمامو ٥ دقيقه ببندم و عميق نفس بكشم و به هيچ چيزي فكر نكنم.

      فرض كنيم فكر خوردن توي سرت شكل گرفت و تو اين كارو نكردي و اين سوالارو نپرسيدي و در حال رفتن به سمت غذايي

      هر قدم يك تامل و يك تلنگر به اينكه آيا واقعا گرسنهاي؟

      فرض كنيم به غذا رسيدي و خودت هم ميدوني كه بي دليل گرسنگي به سمت غذا رفتي

      سعي ميكنم يك ليوان آب بخورم و آروم شم و به اتاقم برگردم.

      اين پروسه خسته كنندس و انرژي زيادي براي توقف ميخواد اما من به دفعات زيادي موفق به كنترلش بودم و مطمئن هستم به افزايشآرامش درونم و عشق به خودم و حس بيشتر حضور اين عادت به كلي ترك خواهد شد.

      ميدونم اينها هنوز در وجودم قوي نيست

      اما ميدونم هر چه بيشتر روشون كار كنم اين عادت وابستگي عاطفي من به غذا ناپديد خواهد شد.

      قسمت دوم اين گام در مورد خوردن در زمان بعد سيري هست.

      من به شخص اين قسمت رو اكثر موارد بخوبي رعايت ميكنم.

      اما بوده كه بيشتر از خس سيريم همچنان ادامه دادم و اين ادامه حال جسمي و روحي منو داغون كرده

      متاسفانه حس پر شدن اونقدر روحا منو داغون ميكنه كه براي جبران حالت افتضاح به بار اومده من باز هم غذا ميخورم

      توي قسمت اول گفتم كه من به غذا وابستگي عاطفي دارم و براي هر موردي كه ناراحتم كنه غذا ميخورم.

      نميدونم چرا برادرم كه لاغره ناراحت كه ميشه اصلا كلا ديگه غذا نميخوره و بايد التماسش كني كه بخوره😐

      اين تفاوت ذهن هاي ماست

      پس من غذا زياد هم بخورم ناراحت بشم بازم غذا ميخورم كه حالم بهتر شه 🤦🏼‍♀️

      يعني قوز بالا قوز

      يعني يه افتضاح روي افتضاح بار ميارم كه خودمم نميدونم چطور از توش در بيام 🤢

      خداروشكر اين حالت افتضاح خوردن از روي خوردن رو مدت زياديست انجام ندادم

      در يك بازه ي تنهاييم و جدا شدن از كسي كه دوست داشتم اين موضوع فوقالعاده شدت گرفت و من رابطه ي فوقالعاده ناسالمي با غذاپيدا كردم و تمام اضافه وزن من در اون بازه شكل گرفت 😭😩

      خداروشكر كه اين عادتم رو مدت زياديست ترك كردم و فكر ميكنم دليلش كنارم بودن خونواده م هستش.

      از طرفي با آموزشهاي فعليم و آگاهي هاي صحيحي كه به ذهنم ميدم اگر در آينده به موقعيت مشابه اي وارد شدم رفتارم رو تكرارنخواهم كرد.

      من اين روزها در حال تلاش براي بالا بردن درجه ي ايمانم هستم.

      ايمان ضعيف من و رابطه ي محدودم با خالق زيبايي ها من رو وابسته به دلبستگي هاي فاني و كوچيكي مثل غذا كرده.

      من بارها سالهاي قبل وقتي به اخر خط ميرسيدم و از چاقي خسته ميشدم به مامانم زنگ ميزدم و ساعتها گريه ميكردم و هق هق ميزدم كهمامان من ميدونم دردم چيه

      دردم توي سرمه

      اما به كي بگم كسي نميفهمه حرفمو ؟

      كجا دنبال يه روانشناس بگردم كه حرف منو بفهمه؟

      اخر هم نميتونستم كسي رو گير بيارم به خدا پناه ميبردم

      و از روز بعدش نماز ميخوندم

      اولش ارومم ميكرد اما حرف زدن با خدا به زبون ديگه منو ارضا نميكرد و باز به غذا پناه ميبردم

      حالا ميبينم كه من نحوه ي ارتباطم با خدام اشتباه بوده

      من تصويرم از خدام

      انتظارم از خدام

      و تمام احساسم به خدام نامعلوم و غير واقعي و غير منطقي بوده.

      خيلي دوست دارم تعريف كنم از نو خدارو

      خودم اونجور كه ميخوام تعريفش كنم نه اون تعريفي كه برام كردن

      اگه من بتونم خداي حقيقي رو پيدا كنم و حسش كنم و باهاش وارد رابطه بشم از تمام دنيا بي نياز ميشم.

      بايد به خود حقيقيش وصل شد و تمام.

      براي تمرين قسمت دوم اين شايد كمك كننده باشه

      فرض كنيد هر بار كه غذا ميخوريد يه لباس مجلسي تنتون هست و قراره بعد غذا بلند شيد برقصيد.

      خوب تجسم و تصور كنيد اين رو

      من اين تمرين رو خيلي مفيد ميدونم

      هميشه براي غذا خوردن لباسهاي شيك و تميز بپوشيد و

      فكر كنيد توي مهموني هستيد

      ببينيد پوسيدن لباس دو سايز بزرگتر از خودتون موقع غذا خوردن تو خونه واسه اينكه راحت باشيد كار درستي نيست چون شماناخوداگاه اين حسو به خودتون ميديد كه راحتم و لباسم بزرگه و جا دارم خيلي بخورم

      من تصوير سازي ميكنم كه يك لباس زيبا تنم كردم و در حالي كه خودم رو توي اندام عالي و متناسب تجسم ميكنم (لاغري رو هر لحظهبايد مزه و حس كرد و تجسم و تصوير سازي كرد) غذارو بيشتر از حد سيريم نميخورم چون بعدش لباسم اذيتم ميكنه و نميتونم از مراسملذت كافي ببرم.

      دقيقا همينطور فرض ميكنم و خيلي آروم و با لذت غذامو ميخورم و به خودم قول ميدم اگه باز گشنه شدم باز خواهم خورد

      به خودم ميگم ببين عزيزم باز بهت غذا ميدم هيچ كمبود و قحطي در كار نيست

      رژيمم نگرفتم خيالت راحت باشه از همه چي بهت خواهم داد

      اونوقت خيلي راحت و با خوشحالي از خوردن دست ميكشم.

      يعني ببينيد بايد با ذهن با زبون خوش راه بياييم والا از سر جنگ و فشار و نفرت از خود هيچ چيزي اصلاح نخواهد شد.

      اين بود توضيحات من براي گام نهم كه گام فوقالعاده با ارزشي بود.

      پيش به سوي تمرين و تكرار و اجرا.

      دوستدار همگي

      الهام ♥️

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 19 از 4 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم