0

مهارت کنترل ذهن در زندگی

کنترل ذهن
اندازه متن

کنترل ذهن یکی از مهارتهاییست که باید برای رسیدن به هر هدفی یاد بگیریم.

کلا برای رسیدن به هر هدفی ۴ مرحله را باید بتوانیم انجام دهیم :

این ۴ مرحله در رسیدن ما به هر شرایطی بهمون کمک می کنه و تضمین رسیدن ما به آرزوهامون هست .

هدف ما : خوشبختی

مرحله اول : به مسیرمان شک نداشته باشیم . آیه قرآن (لاریب فیه هدی للمتقین )

یکی از مهمترین قدم ها و مهارتهایی که باید کسب کنیم اینه که شک در موضوع نداشته باشیم .

شک نداشته باشیم که به هدف میرسیم .

همیشه باید ( میرسم ) در ذهن باشه .

مرحله دوم : آموزش ذهن ، تنظیم ذهن ، فرمولسازی ذهن . باید ذهن را با چیزی که میخواهیم به آن برسیم پر کنیم . با اطلاعاتی که میخواهیم به آن برسیم .

مرحله ی سوم : کنترل ذهن در زندگی با خاموش کردن نجواهای ذهنی یا کم کردن آنها .

مرحله ی چهارم : اطمینان کردن به نیروی درونی که مارو هدایت می کنه . نیرویی به عنوان خداوند در درون من هست که مرا هدایت می کند و او مرا به سمتی که باید می کشاند .

استاد قلب من برای شما خوشحاله .

شما در انتظار معارف بیکرانی هستید که داره به قلبتون وارد میشه .

ما هم منتظر الهاماتی که به شما میشه هستیم و مطمئنم الهاماتی که از این به بعد به شما وارد میشه خیلی ناب و عالی هستند .

خداوند دائما داره با شما صحبت می کند و شاید نجواهای ذهنیتون هم در این زمان بیشتر بشه ولی خداوند وجود شما از نجواهای ذهنتون قویتره . ممنون که مثل همیشه ما رو از خدای وجودتون بهره مند می کنید .
ما هم منتظر شنیدن ندای الهی از وجود شما هستیم .

میدونم قلبم شاده . من از این تضاد دارم به وضوح میرسم . با شما احساس یگانگی می کنم و انتخاب مادر شما رو برای شما سرشار از برکت میبینم .

روح مادر شما این انتخاب رو کرد که بازم به شما کمک کنه که به تکامل بیشتری برسید و دقیقا این انتخاب هم به نفع خودش و هم به نفع شما هست .

اصلا نمیتونم بگم بهتون تسلیت میگم چون با کنترل ذهن دل شما رو سرشار از نور الهی میبینم و میبینم چطور خداوند از زبان شما با ما صحبت می کنه .

چطور خداوند نوید زندگی مجدد رو داره میده . نوید انتخاب بهترین باورها . نوید انتخاب باورهای زنده کننده که با اونها می تونیم با کنترل ذهن این تضاد رو تبدیل به فرصتی کنیم که از اون زندگی بیرون بکشیم .

مادر شما هر وقت که بخواد قادره به این دنیا برگرده و هر وقت اعلام آمادگی کنه قطعا خدای وجودش به ندای او لبیک میگه و دوباره خلق و افرینش جاری میشه . حتی شاید این بار به صورت مرد خودش رو بیافرینه شاید هم دوباره به صورت زن . اما کاملا آزاد است و خداوند آنچه را میخواهد که ما میخواهیم .

در ضمن شما الان بهتر میتونید با مادرتون هم فرکانس بشید و صدای ایشون رو در فکرتون بشنوید . چون ما وقتی که در جسم هستیم ذهن ما نمیزاره فرکانس روح هم رو دریافت کنیم در حالیکه قلبمون اون فرکانس رو دریافت می کنه و خیلی وقتها دیدید که مادرا به حال فرزندانشون آگاه هستند .

مادر شما داره با شما صحبت می کنه و اگه خوب گوش کنید صدای ایشون رو میشنوید که خیلی شاده و راحته و داره لذت میبره و از انتخابی که کرده راضیه .

او نمیخواد شمارو ناراحت کنه چون ایشون با انتخابش به شما کمک میکنه تا بازم به تکامل بیشتری برسید و ایشون دوست دارن شما مثل همیشه شاد باشید و از این تضاد نهایت استفاده رو ببرید .

براتون بهترین ها رو آرزو دارم استاد .

ایمان دارم این واکنش شما بهترین واکنشی بود که نسبت به بهشتی شدن مادرتون داشتید و این هم قطعا یکی از خوشبختیهاییست که شما انتخابش کردید.

چون همه ی مردم در این مواقع راه دیگری رو انتخاب می کنند که اونها رو سالها در غم و اندوه نگه میداره ولی شما با انتخاب بهترین راه و ایمان به این راه و شک نکردن به اون و آموزش ذهنتون و کنترل نجوای ذهنی و هدایت الهی خوشبختی و سعادتمندی رو برای خودتون انتخاب کردید و خدا می دونه چه الهاماتی از این مسیر زیبا قراره به وجود شما سرازیر بشه که حال خوبتون رو خوبتر کنه .

ان الله مع الصابرین .

منتظر خبرهای خوب از طرف شما هستیم و در این راه صبر می کنیم .
در پناه خدا شاد باشید و در مسیر خوشبختی و سعادتمندی .

خلاصه ای از نوشته خانم سادات در بخش نظرات:


نوشته خانم شادی در بخش نظرات:

سلام خدمت استاد بزرگوار
خدا رو هزاران بار شکر میکنم که در مسیری قرار گرفتم که استادی چون شما دارم، که گویی تازه دارم زندگی میکنم و معنای واقعی زندگی وزندگی کردن در این جهان رو می‌فهمم.

از خداوند طلب صبری جمیل برای خانواده محترمتان دارم.

و هر لحظه هزاران بار شما رو تحسین می‌کنم ….
اینهمه کنترل ذهن رو این تفکر ونگرش زیبا و عالی رو ……

شما با این کنترل ذهن ازدل یک تضاد بزرگ دنیایی تونستید به درجات بالاتری دست پیدا کنید و خدا می‌دونه که در این مسیر چه آگاهی های نابی رو تجربه میکنید

و به خودم تبریک میگم که دریک مرحله ای از زندگیم بودن دریک همچنین فضایی و دریافت یک همچین آگاهی های نابی رو دارم تجربه میکنم.

استاد وقتی داشتید درباره کنترل ذهن توضیح می‌دادید انگار که خاطرات من مثل یک فیلم برایم مرور شد ،من هم پارسال همین موقع ها بود که برادرم مسافر بهشت شد …..

دقیقاً تو اون روز ها دو شخصیت رو در خودم می‌دیدم ،هر وقت واکنشی نشون میدادم واشکی میریختم یا بی قرار میشد با ذهنم بود و هر وقت میخواستم بر خلاف نجواهای ذهنی ام برای خودم منطقی اش کنم با قلبم بود و خوشبختانه با وجود اینکه من بسیااار بسیار وابسته به خانواده و عاطفی و احساسی بودم تونستم با کنترل ذهن به ندای قلبم توجه کنم و هیچ وقت اون روز و اون لحظه رو فراموش نمی کنم که وقتی به خدا گفتم آخه چراااا ؟؟؟

اون حس آرامش بخش به من گفت چون این به صلاح هر دوی شما بود ….(یعنی من وبردارم)

باوجود اینکه بشدت دلتنگ برادری بودم که داشت تمام تلاشش رو میکرد که برای خواهرها و برادر ش پدری کنه ،اما همون لحظه با اون حس ،با اون ندا ،با تمام وجود درک کردم که صلاح من واو در این بود …..

باز گفتم خدایا پس دلتنگیم چی میشه ؟؟؟

اینبار هم به وضوح به من گفته شد تو قرار نبود به بنده های من وابسته بشی ….اینها نجواهایی بود که تو اون روزها به اندازه یک ساااال من رو جلو انداخت و آرامش پیدا کردم …

انگار بزرگ شدم ،انگار که اوج گرفتم،حسش خیلی زیبا بود
اونروزها حس کردم ،دیگه نیازم از همه اطرافیانم به یکباره بریده شد،خودم هم گاهی متعجب میشدم….

من از شما یادگرفتم که باید بپذیریم وبرای خودم منطقی کنم تا بتونم الهامات رو درک کنم ….

وهدایت من به این سایت و آگاهی هاش رو با اتفاقاتی که بعداً برام افتاد همه و همه رو مثل یک پازل زیبا می‌دونم که خداوند برای زندگی من طراحی کرده بود……

البته زمانی که مدار من تغییر کرده بود و نگرش وافکار من تا حدودی عوض شده بود ،به همین خاطر به این مسیر زیبا هدایت شدم.

با اینکه من پارسال هنوز مدارم و آگاهی هایم پایین تر از امسال بود و به اشتباه این ها رو برای خانواده ی ناآرامم گفتم …..
و اونها متعجب از گفتار و رفتار ونگرش من شده بودند….

۲۶سال پیش که پدرم و ۱۱ماه بعدش یکی از برادرهای من مسافر بهشت شدند من تا اوج افسردگی پیش رفتم و حدوداً تا ده سال بعد با یادشون اشک میریختم ورنج میکشیدم….

اما این بار خیییلی خیلی سریعتر از اون چیزی که فکرش رو میکردم آروم شدم و حتی این آرامش من کمک قابل توجهی به اعضای خانواده ام کرد ،که اونها هم خیلی زودتر آروم شدن….

این حالت رو در خودم نه تنها خودم به وضوح درکش کردم، بلکه اکثر اطرافیانم هم متوجه شده بودند اون کسی که قبلاً چقدر بی قراری هاشو دیده بودند حالا آروم بود…

همه اینها رو اول از خدا وبعد از شما استاد بزرگوار و فهیمم

سپاسگذارم که اینقدررر من تغییر کردم اینقدر درک و آگاهیم بالا رفت و ارتباطم با خدا قوی شد و کلام خدا رو درک کردم.
که تونستم از این آزمون بزرگ و البته بسیااار سخت با کنترل ذهن سربلند بیرون بیام و صبور باشم وخداوند با صابرین است….

آیه ای که اونروز ها باعث شد تا من اون شرایط رو بهتر بپذیرم …

آیه ۱۵۵ سوره بقره : «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ؛ و قطعا شما را به چیزى از [قبیل] ترس و گرسنگى و کاهشى در اموال و جانها و محصولات مى ‏آزماییم» منظور صبر و استقامت بر این مصائب است چرا که در انتهای آیه می‌فرماید «وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ؛ به صابران بشارت بده»

اینجا یادگرفتم که زندگی همین روزهاییست که میگذرد پس باید تجربه کنم زیباییها را و تا عزیزانم کنارم هستند بتوانم با مهر ورزیدن به آنها تجربه های زیبایی را در دنیا داشته باشم و اجازه بدم که روحم نهایت لذت رو از رسیدن به اون حس های خوب ببره…

مثل خاله کوکب عزیز ومهربون شما
مثل مادر مهربان وصبور شما
مثل عمو محسن مهربان و دلسوز شما

مثل پدرم که بعد از ۲۶ سال هنوز مهر و محبتش در تمام فامیل ودوستان و همسایه ها زبانزده….
مثل برادرهای نازنینم که یکپارچه عشق بودند برای خانواده ودوستانشان…..

و من روزی از خدای صابرین طلب صبر کردم، صبری جمیل…. برای خودم و بلند شدم و زندگی را از سر گرفتم
و خداوند استادم را که دستی از دستانش بود در مسیر زیبای زندگی من قرار داد تا اینگونه چشمان مرا باز کند به حقایق و قلبم را وسعت ببخشد
و آرامش را مهمان قلبم کند ….

و بی شک همه آنها زنده هستند و زندگیشان ادامه دارد و این زمانی به من بیشتر ثابت شد که چند سالی از فوت پدرم گذشته بود و دایی پدرم فوت شدند شبی که خبر دارشدیم ،همون شب پدرم رو خواب دیدم که درب یک حیاط قدیمی را آب پاشی میکرد وعصا وصندلی دایی اش هم کنارش بود و به من گفت از صبح دارم آب و جارو میکنم برای آمدن دایی ام و مطمئن شدم که زندگی درآن دنیای ابدی ادامه دارد….

استاد بابت این لایو بسیار آموزنده و پر از درس سپاسگزارم.
وبراتون بهترین هارو آرزو دارم 🙏🏻

خدا رو شکر میکنم که با کمک آموزش های عالی و بی نقص وبی نظیر شما تضاد های زندگیم رو یکی یکی برای خودم منطقی میکنم و سبکبال و به دور از باورهای گذشته

انشالا… کوله بارم رو غنی از زیباییها و خوبیها میکنم.

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

Rating 4.71 from 24 votes

https://tanasobefekri.net/?p=26951
برچسب ها:
21 نظر توسط کاربران ثبت شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار زهرا
      1402/05/07 17:13
      مدت عضویت: 376 روز
      امتیاز کاربر: 21920 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 561 کلمه

      سلام استاد ، 

      خیلی از شما ممنونم که این فایل به این خوبی را گذاشتید و واقعا ۴ مرحله که فرمودید خیلی عالی هستند و مرحله چهارم که اطمینان به نیروی درونی ما یعنی خداوند نشان از ایمان قوی شما دارد 

      استاد من پدرم را ۱۰ سال پیش در سن ۳۵سالگی از دست دادم ، در مورد اینکه گفتید محبت پدران و مادران ما از یک کانال دیگه ای بود واقعا همینطوره پدر من یک کارگر کارخانه بود و کشاورزی و پرورش گاو را هم داشتند از اول صبح موقع طلوع آفتاب بیدار می شدند ۷ فرزند داشتند به آرامی بزرگترها را برای نماز صبح بیدار می کردند و میگفتند نماز صبح برای دریافت رزق وروزی است و با چه شوق و ذوقی روز را شروع می‌کردند بعد از اینکه همان صبح زود صبحانه را می خوردند دست به زانو از سر سفره بلند می شدند و بلند می گفتند خدایا به امید تو نه به امید خلق روزگار و با بسم االله ابتدا به حیوانات سر می زدند و شیر گاوها را می دوشیدند و صبح زود به باغو صحرا می رفتند و بعد به کارخانه من همیشه می دیدم پدرم خیلی زحمت می کشیدند و همیشه به ما می گفتند نان حلال کسب کردن فقط با پینه دست و عرق ریختن بدست می آید ووقتی محصولات کشاورزی باغ و صحرا بدست می آمد خوشحالی زیادی را در چهره ایشان می دیدم و همیشه خیلی از محصولاتش را به کسانی که وضع مالی خوبی نداشتند می بخشید و یکبار من یادم بهشون گفتم بابا این همه زحمت کشیدی و حالا بیشتر محصولات را به دیگران می بخشی پدرم گفت اگر خداوند نمی خواست یک دانه از این بذرها به این همه محصول تبدیل نمی شد و می گفت همان موقه که من بذر این محصولات را کاشتم سهم این بندگان خدا هم در این محصولات بوده و باید زکات مالت را خودت بدهی تا سال دیگه خداوند بیشتر به تو بدهد و چقدر پدر من مهربان بود و هنوز بعد از ۱۰ سال از فوت پدرم خانواده همسرم همیشه می گویند ما هنوز مردی به مهربانی و خوبی و دست دلبازی پدر شما ندیدیم ، همسر من از من پدرم را بیشتر دوست داشت واگر پدرم حرفی به او می زد دقیقا حرفش را قبول می‌کرد و چقدر همسرم از فوت پدرم ناراحت و غمگین بودند و من خیلی گریه میکردم یک شب خواب دیدم پدرم گفت دخترم گریه برای من فایده ای نداره من را فقط یاد کنی من همان لحظه در کنارتم و این من را آرام کرد و گفتند شیشه عمر من تمام شده بود و خیلی خوشحال بودند که در آن دنیا جای بسیار خوبی دارند و من را با خودشان بردند و باغ بسیار بزرگی را به من نشان دادند و گفتند من اینجا هم باغ دارم و خیلی خوشحالم که به این دنیا آمدم و با نان حلال فرزندانی سالم و صالح تربیت کردند الان برادر من با حداقل امکانات بهترین دکتر پیوند کبد و کلیه در یزد است و چقدر همه پدرم را دعا می کنند چون با نان حلال فرزندان خود را پرورش داد و انشاالله خداوند عمر طولانی به مادرم بدهد که بتوانم کوله باری از دانش و علم و محبت از ایشان داشته باشم 

      بازم ممنون از شما استاد عزیز که این مطالب را اینقدر شفاف برای ما بازگو می کنید خداوند مادر و پدرتان را قرین رحمت الهی قرار بدهد ، ممنون 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار صالحه
      1402/03/26 10:09
      مدت عضویت: 458 روز
      امتیاز کاربر: 49975 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 640 کلمه

      سلام برخدایی که جان ما دست اوست هرلحظه وهرزمان اراده کند د ما پیش اوهستیم امید دارم ان زمان بنده واقعی ودرستش باشیم انشالله 

      سلام بر استاد وهمه عزیزان 

      من با گذشت ۳ روزمن‌نتواستم این فایل رو کامل بینم برام یی سوال بزرگ تو ذهنم پیش امد چرا حتما یی علتی داره که  برای اولین بارمن یی فایل رو۳ رورطول کشیده که  موفق به  دیدن کامل نشم  

      شب گذشته وفتی این فایل بادقت نکاه کردم وگوش دادم متوجه شدم که من داشتم خودم رو دربرخوردبااین مثله با شما مقایسه میکردم 

      وفتیمن تو ۳  مرحله ازدست  دادن رو باچشم جانوذهنم درک کردم چنان دچاربحران روحی شدم که حدود چند سالی زمان ازمن گرفت تا کمی به زندگی برگردن 

      حتی این مثله توفوت مادرشوهرم هم داشتم چون برام فردی عزیز بود بقدری حال تواون زمان هم بد بود که اقوام همسرم به من میگفتن عد

      عر وس به این شکل که برای مادرشوهر اشک بریزا ندیدن 

      من چون فردی احساسی هستم به کسانی که دراطراف هستن 9عشق میورزم پس وفتی کسی رو به ابن شدت دوست داریدرو از دست میدی بحران عجبی ادم درگیرمیکنه 

      کلی وفتی سما رو تو اون بحران درنظر گرفتم اول یی جواب ایشون مردهست وتونسته خودش کنترل کنه 

      دوم براه ادم که وظایفی رو داره اگه اون درست کامل توزمان خودش انجام بده تواون بحران عمل کردش بهترخواهد بود 

      بازم نه چون خواهر همبن کاررو به شکل کامل انجام داد اون به شکل من رفتارکرد پس دلیل این نیست تازه  چون تومحیط زندگی با پدرومادربود حال اون ازما دوتا خواهربدتر بود 

      پس علت رو با دقت بررسی گردم همه کنارهم گذاشتم فهمیدم چون شما روی ذهنتون کارکردید توشرایط که قرارگرفت درست ترین رفتار رو انجام داد

      من وفتی حج واجب رفتم با یی خانمی که اون پدرش رو از دست داده بوداون تواون زمان گفت که برادرش چطور توفوت پدرش همه رو به شکل کامل درست مدیرت گرده که حال اطرافیان رو به بهترشدن تشویق کرده بجای اندوه فراوان گریه های بی امان اون خانواده با خواندن قران وداشتن هم دیگر درکنار هم این برهان به شگل درستی ازش عبور کردن تومکه من به خودم گفتم‌چه فردی بوده که توانسته هم خودش وهم اطرافیان  رو مدیرایت کنه تاره اون خانم‌گفت که برادرشهم یی سال بعد پدرش به رحمت خدا رفنه من تازه امروزمتوجه شدم  

      که اون اقای خیلی با افکارش وذهنش گاره کرده بود که توبحران تواسته خودش رو هم کنترل کنه تازه دیگران رو نیز تشویق کرده تاواونم هم بتوانن به شکل خوب عمل کنن 

      امروزمتوجه شدم همه برخور شما ناشی ازاگاهی درستی هست که به خودتون دادید اگه این اگاهی درست رو به خودتون نداده بودید عکس العمل شما هم مثل دیگران حتما بود پس اموخنهای شما تواون مسیر هم جواب داده 

      خدا همه رفتکان دیارباقی رو قرین رحمت خق خودش قرار بده ازجمله اقوام شما رو چون انها که درست رفتارکردن نیاز به افراد زنده ندارن که چیری براشون ازاین دنیا بفرست چون خودش با خودشون هدیه  رو پیش از خودش فرستادن کسانی هم هستن که کاره درست توزمان خودش اگه کم انجام داده باشن نیازدارن که ما با دادن خیران وفرستادن دعال نماز روزه اون کم گذشته این افرادروشاید کمی جبران کنیم ولی من به خودم میگم فزاندان من نیاید کارهایی رو که باید انجام میدادم انجام بدن اون کارم من بوده نباید بعد از  رفتم تازه منتظر اونها باشم که بجای من انجام بدن 

      اگه اونه هم برام‌کاری روانجام بدن تودیدپن محبت کردن نه وظیفه 

      مااانسانها اگه توحیاط خاکی که خدا به ما می بخشه درست کامل کارهایی مربوط به خودمون انجام بدم دبگه نبابد ازبقیه انتظاژحبران داشته باشیم ما کاره درست انجام دادیم دیگران وظیفه جبران کردن ندارن اگه اونه هم ازما بادگیری داشنه باشن به وفت خودشون اونها هم محبت  رو ددست کامل انجام مبدن نه به شکل وظیفه چون اون یی کاره اجباری هست اردیدمن نه محبت 

      امروزجمعه هست خدا همه بهشتبان رو فرین رحمت خودش قرارداده که دربهشت هست فقط رحمت شامل حال دیران که منتظرهستن باشه انشالله 

      خدا پشت وپناهتون یا حق حق نگه دارتون 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار Vafraze12
      1401/01/22 21:39
      مدت عضویت: 1485 روز
      امتیاز کاربر: 10776 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 889 کلمه

      سلام خدمت شما استاد بزرگوارم و دوستان همراه در این سایت انسان ساز و سایت تناسب فکری.
      قبل از هر چیز به شما استاد گرامی به خاطر داشتن چنین روحیه قوی تبریک می گویم و به شما بابت اینکه توانستید ذهن خود را در هر شرایطی کنترل کنید صمیمانه تبریک عرض می کنم.
      واقعا حرفهای شما در یک دنیای جدیدی را روی من باز کرد .
      بخصوص ۴ مرحله رسیدن به هر آرزو
      ۱ پر گردن ذهن از اطلاعاتی که مربوط به آن موضوع هست.
      ۲. بستن ورودی های منفی ذهن .
      ۳. توجه به راهنمای درونیمان.
      ۴. به مسیری که برای رسیدن به آرزوت انتخاب کردی شک نداشته باشی.
      به شما نمی خواهم تسلیت بگویم .
      چون من در کنار شما و با شما معتقدم تسلیت را برای رسیدن به یک غم و اندوه می گویند.
      و مادر عزیز شما مسیر سبز بهشت را در پیش گرفت و آنجا هم به گفته شما شیرینی بهشت را تامین می کنه.
      من خیلی تغییر کردم الان تقریبا یک سال هست که در دوره شما هستم و در دوره در مسیر لاغری شرکت کردم و الان بار سوم را شروع کردم.
      قبلا یک چیزی می خوندم و یا حفظ می کردم از ذهنم می پرید ولی الان ذهنم فوق العاده قوی شده.
      خیلی از چیزها تو ذهنم می مونه فایل های سایت را گوش می کنم و کلی چیز یاد می گیرم .
      خدایا امروز دلم برای پدرم تنگ شده بود پدرم چند سال پیش بهشتی شد .
      می خواهم در مورد پدرم بگویم فردی بود که عاشقانه بچه هاشو دوست داشت.
      همیشه ذهنی ثروتمند داشت خیلییییییی ثروتمند و همیشه مردم حرفهایش را حدی نمی گرفتند و همیشه می گفت بچه ها همیشه خودتون را توی اوح ببینید و الان که نیست من محصول همان افکار زیبا هستم .
      شما گفتید ما برای این سایت جزء انتخاب شده ها هستیم و من مطمئنم خدای مهربان ندای قلب شما را پاسخ داد و من شدم برگزیده واقعا نگرش پدرم از کودکی در من شکل گرفت و من همیشه خودم را در اوج می دیدم.
      من خیلی وزن کم کردم .
      لباس هام برام گشاد شده
      استاد من دو هفته پیش به اندازه دو سانت لباسهامو تنگ کردم . یکی از لباسها را نشد تنگ کنم.
      و امشب خواستم همون لباس را تنگ کنم باور می کنید این دفعه س سانت کوچیک کردم و هنوز جا داشت که تنگ تر کنم. بتور می کنید توی دو هفته این تغییرات در من شکل گرفته و مسیر ترمیم در بدن من به سرعت داره پیش می رود.
      خواستم بگم من توی اوجم و پدرم سبب شد تا این ذهنیت را داشته باشم.
      حرف شما قشنگ بود که شما مسئولیت هیچ کس را ندارید و فقط مسئول خودتان هستید.
      باور می کنید که من با دخترم یک ارتباط بسیار بسیار بسیار بدی داشتم یک وابستگی بی نهایتی در حدی که دخترم به خودش احازه هر توهینی را به من می دهد و من هیچ عکس العملی در مقابل رفتارش نداشتم.
      ولی چند هفته هست بدون اینکه بخواهم اصلا خودم را مسئول اون نمی دونم و کم کم دخترم رفتارهایی را با من می کنه که من تو خوابم هم اونو تصور نمی کردم و همیشه وابستگی عجیبی به همسرم داشتم و همیشه توی ذهنم بود که هر جا می شینم باید جایی بلشم که همسرم کنار و نزدیک من باشه طوری که دیگه همسرم کلافه شده بود.
      ولی الان که کنار همسرم هستم کم کم با فاصله می نشینم بدون اینکه از قبل برلش برنامه ای داشته باشم و رفتار همسرم فوق العا ه شده .
      بله حرفتون قشنگ بود استاد که اگر خداوند پدرم را گرف الان که فکر می کنم پدر همسرم هم پدر من هست واقعا خیلی مهربون هست باور کنید بعد از گوش دادن به فایل شما و بعد افطار به پدر همسرم زنگ زدم و اخوالشو مرسیدم کاری که تا الان که ۴ سال هست که مستقل هستم اولین بارم بود خیلی حال دلم خوب شد من آمدم که که با نیکی به دیگران روحم را شاد کنم و اوتو به اصلش پیوند بدهم ما اگر خوبی می کنیم در واقع داریم به خودمون خدمت می کنیم .
      بعد از تماس اشک توی چشمانم جمع شد نذاشتم همسرم ببیند اما این اشکها اشک شوق یود خیلی دلم برای پدر همسرم تنگ شد خیلی دوست دارم در اولین فرصت مرخصی بگیرم و به دیدنش بروم .
      می دونم این اولین جرغه هستند و باید با احتیاط و مراقبت زیادی جلو بروم و این نهالهای زیبا را مراقبت کنم استاد ممنونم خیلی زیاد.
      من احساس می کنم تازه متولد شدم و می خواهم زندگی کنم فهمیدم زندگی یعنی همین زمانی که هستم و به دوستان و عزیزانم عشق بورزم. تا روحم چیزهایی را که می خواهد تجربه کند .
      ممنونم استا شما خیلی بزرگوارید مطمئن هستم شما هر زمان که حال دلتون بخواهد با مادرتان باشید و یا صحبت کنید بلافاصله می تواتید با روح بلند مادرتان ارتباط بگیرید و صدایشان را با تمام وجود در گوشتان بشنوید .
      من مطمئنم که هر زمان اراده کنید خداوند مادرتان را دوباره جلوی چشمانتان زنده می کند البته با یک شکلی و ظهاری متفاوت اما با روحی یکسان مثل خصوصیات مادرتان همان قدر مهربان همان قدر به زیبایی و تمییزی اهمیت دادن همان قدر عاشق خانواده بودن و و حتما هم خیلیییی بیشتر از تصور شما چون شما مسیر الهی صبر را پیشه کردید و خداوند در قرآن می فرماید به صابرین مژده دهید یعنی صابر هر لحظه منتظر یک خبر خوش باشد چون مژده الهی نزدیک هست .
      وای چقدر احساس قشنگی دارم.
      ممنونم استاد

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 9 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار مژگان آرامش
      1400/01/15 18:31
      مدت عضویت: 1705 روز
      امتیاز کاربر: 2706 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 937 کلمه

      سلام خدمت استاد بزرگوار
      خدا رو هزاران بار شکر میکنم که در مسیری قرار گرفتم که استادی چون شما دارم،که گویی تازه دارم زندگی میکنم و معنای واقعی زندگی وزندگی کردن در این جهان رو می‌فهمم.

      از خداوند طلب صبری جمیل برای خانواده محترمتان دارم.

      و هر لحظه هزاران بار شما رو تحسین می‌کنم ….
      اینهمه کنترل ذهن رو این تفکر ونگرش زیبا و عالی رو ……

      شما با این کنترل ذهنتون ازدل یک تضاد بزرگ دنیایی تونستید به درجات بالاتری دست پیدا کنید و خدا می‌دونه که در این مسیر چه آگاهی های نابی رو تجربه میکنید

      و به خودم تبریک میگم که دریک مرحله ای از زندگیم بودن دریک همچنین فضایی و دریافت یک همچین آگاهی های نابی رو دارم تجربه میکنم.

       استاد وقتی داشتید توضیح می‌دادید انگار که خاطرات من مثل یک فیلم برایم مرور شد ،من هم پارسال همین موقع ها بود که برادرم مسافر بهشت شد …..
      که دقیقاً تو اون روز ها دو شخصیت رو در خودم می‌دیدم ،هر وقت واکنشی نشون میدادم واشکی میریختم یا بی قرار میشد با ذهنم بود و هر وقت میخواستم بر خلاف نجواهای ذهنی ام برای خودم منطقی اش کنم با قلبم بود و خوشبختانه با وجود اینکه من بسیااار بسیار وابسته به خانواده و عاطفی و احساسی بودم  تونستم ذهنم رو کنترل کنم و به ندای قلبم توجه کنم و هیچ وقت اون روز رو واون لحظه رو فراموش نمی کنم که وقتی 
      به خدا گفتم آخه چراااا ؟؟؟

       اون حس آرامش بخش به من گفت چون این به صلاح هر دوی شما بود ….(یعنی من وبردارم)

      باوجود اینکه بشدت دلتنگ برادری بودم که داشت تمام تلاشش رو میکرد که برای خواهرها و برادر ش پدری کنه ،اما همون لحظه با اون حس ،با اون ندا ،با تمام وجود درک کردم که صلاح من واو در این بود …..
      باز گفتم خدایا پس دلتنگیم چی میشه ؟؟؟
      اینبار هم به وضوح به من گفته شد تو قرار نبود به بنده های من وابسته بشی ….اینها نجواهایی بود که تو اون روزها به اندازه یک ساااال من رو جلو انداخت و آرامش پیدا کردم …

      انگار بزرگ شدم ،انگار که اوج گرفتم،حسش خیلی زیبا بود
      اونروزها حس کردم ،دیگه نیازم از همه اطرافیانم به یکباره بریده شد،خودم هم گاهی متعجب میشدم….

      من از شما یادگرفتم که باید بپذیریم وبرای خودم منطقی کنم تا بتونم الهامات رو درک کنم ….

      وهدایت من به این سایت و آگاهی هاش رو با اتفاقاتی که بعداً برام افتاد همه و همه رو مثل یک پازل زیبا می‌دونم که خداوند برای زندگی من طراحی کرده بود……

      البته زمانی که مدار من تغییر کرده بود و نگرش وافکار من تا حدودی عوض شده بود ،به همین خاطر به این مسیر زیبا هدایت شدم.

       با اینکه من پارسال هنوز مدارم و آگاهی هایم پایین تر از امسال بود و به اشتباه این ها رو برای خانواده ی ناآرامم گفتم …..
      و اونها متعجب از گفتار و رفتار ونگرش من شده بودند….

      ۲۶سال پیش که پدرم و۱۱ماه بعدش یکی از برادرهای من مسافر بهشت شدند من تا اوج افسردگی پیش رفتم و حدوداً تا ده سال بعد با یادشون اشک میریختم ورنج میکشیدم….

      اما این بار خیییلی خیلی سریعتر از اون چیزی که فکرش رو میکردم آروم شدم وحتی این آرامش من کمک قابل توجهی به اعضای خانواده ام کرد ،که اونها هم خیلی زودتر آروم شدن….

      این حالت رو در خودم نه تنها خودم به وضوح درکش کردم،بلکه اکثر اطرافیانم هم متوجه شده بودند اون کسی که قبلاً چقدر بی قراری هاشو دیده بودند حالا آروم بود…

       همه اینها رو اول از خدا وبعد از شما استاد بزرگوار و فهیمم 
      سپاسگذارم که اینقدررر من تغییر کردم اینقدر درک و آگاهیم بالا رفت و ارتباطم با خدا قوی شد و کلام خدا رو درک کردم.
      که تونستم از این آزمون بزرگ و البته بسیااار سخت سربلند بیرون بیام وصبور باشم وخداوند با صابرین است….
      آیه ای که اونروز ها باعث شد تا من اون شرایط رو بهتر بپذیرم …

      آیه ۱۵۵ سوره بقره :«وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ؛ و قطعا شما را به چیزى از [قبیل] ترس و گرسنگى و کاهشى در اموال و جانها و محصولات مى ‏آزماییم»منظور صبر و استقامت بر این مصائب است چرا که در انتهای آیه می‌فرماید «وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ؛ به صابران بشارت بده»

      اینجا یادگرفتم که زندگی همین روزهاییست که میگذرد پس باید تجربه کنم زیباییها را وتا عزیزانم کنارم هستند بتوانم با مهر ورزیدن به آنها تجربه های زیبایی را در دنیا داشته باشم و اجازه بدم که روحم نهایت لذت رو از رسیدن به اون حس های خوب ببره…

      مثل خاله کوکب عزیز ومهربون شما 
      مثل مادر مهربان وصبور شما
      مثل عمو محسن مهربان و دلسوز شما

      مثل پدرم که بعداز ۲۶سال هنوز مهر و محبتش در تمام فامیل ودوستان و همسایه ها زبانزده….
      مثل برادرهای نازنینم که یکپارچه عشق بودند برای خانواده ودوستانشان…..

      و من روزی از خدای صابرین طلب صبر کردم،صبری جمیل…. برای خودم و بلند شدم و زندگی را از سر گرفتم
       وخداوند استادم را که دستی از دستانش بود در مسیر زیبای زندگی من قرار داد تا اینگونه چشمان مرا باز کند به حقایق وقلبم را وسعت ببخشد
      وآرامش را مهمان قلبم کند ….

      وبی شک همه آنها زنده هستند و زندگیشان ادامه دارد و این زمانی به من بیشتر ثابت شد که چند سالی از فوت پدرم گذشته بود و دایی پدرم فوت شدند شبی که خبر دارشدیم ،همون شب پدرم رو خواب دیدم که درب یک حیاط قدیمی را آب پاشی میکرد وعصا وصندلی دایی اش هم کنارش بود و به من گفت از صبح دارم آب و جارو میکنم برای آمدن دایی ام و مطمئن شدم که زندگی درآن دنیای ابدی ادامه دارد….

      استاد بابت این لایو بسیار آموزنده و پر از درس سپاسگزارم.
      وبراتون بهترین هارو آرزو دارم 🙏🏻
      وخدارو شکر میکنم که با کمک آموزش های عالی و بی نقص وبی نظیر شما تضاد های زندگیم رو یکی یکی برای خودم منطقی میکنم وسبکبال و به دور از باورهای گذشته 
       انشالا… کوله بارم رو غنی از زیباییها و خوبیها میکنم.
      ۱۴۰۰/۱/۱۵

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فاطمه سادات
      1400/01/10 23:24
      مدت عضویت: 1693 روز
      امتیاز کاربر: 3766 سطح ۴: هنرجوی مبتدی

      نشان های دریافت شده

      سطح مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 2,931 کلمه

      سلام استاد گرانقدر . اول از همه بهتون تبریک میگم بهتون تسلیت نمیگم بهتون تبریک میگم بابت اینکه اینقدر عالی این تضاد رو پشت سر گذاشتید و ایمان دارم مسیر تکامل شما بعد از این اتفاق خیلی بیش از پیش تغییر خواهد کرد . بابت تمام درهایی که بر روی شما گشوده شده و گشوده خواهد شد و مدارهایی که بعد از این تضاد در اونها قرار میگیرید خدارو سپاسگزارم ‌‌. چقدر عالی عمل کردید . چقدر لذت بردم از این که واقعا شخصی به این بلند مرتبگی میبینم که به بزرگترین چالش بشری اینقدر عالی واکنش نشون داده .
      حدودا سه ماه پیش عمه ام همین اتفاق براش افتاد و اتفاقا چقدر خوبه که هیچ مراسمی برگزار نمیشه چون مراسم نه تنها باعث تسلی نمیشه بلکه ذهن رو بیشتر به مسیر ناصحیح هدایت می کنه . در حالیکه خداوند باعث آرامش دلها میشه و او بهترین تسلی دهنده ی وجود انسانهاست . من بعد از فوت عمه به باور بزرگی رسیدم و خداوند باور معاد رو برام باز کرد .
      دقیقا جمله ی انتخاب خودش بود هم با تمام وجودم لمس کردم و اما جملاتی که تونست بیش از پیش ارومم کنه این بود که کاملا آفرینش رو تجزیه و تحلیل کردم .
      باور اینکه ما یکبار به این دنیا میاییم یک باور اشتباهه . یک باور محدود کننده است . وقتی این باور رو در ذهنمون تجزیه و تحلیل کنیم با کلی آیات روبرو میشیم که نشان از بازگشت میده و من بعد از فوت عمه بهش رسیدم . اینا رو میگم چون واقعا تمام تلاشم روی جاودانگی هست و اگر هرکسی رسالتی در این جهان داره من ایمان دارم رسالتم در این جهان جاودانگی و گسترش جاودانگیست . همه ی ما به جاودانه بودن روح ایمان داریم .همه ی ما میدونیم روح مادر شما الان وجود داره و همه ی ما می دونیم فرکانس ایشون همین حالا هم هست و شما از طریق فکر و قلبتون خیلی راحت می تونید ایشون رو حس کنید . من دقیقا با عمه ام صحبت کردم و ایشون بهم گفت عمه از بچه هام خسته شده بودم . ایشون سالها بود شوهرش رو از دست داده بود و دوبار میخواست ازدواج کنه اما بچه هاش نزاشتن حتی مکان دفنش رو هم روحش انتخاب کرد در جایی خیلی دور از بچه هاش . هرکاری کردیم نزاشتن در امامزاده ی نزدیک محلمون دفن کنند و عمه بهم گفت من حتی دلم نمیخواست جسمم پیش بچه هام باشه . یعنی حتی انتخاب محل دفن جسمش هم دقیقا مطابق روحیات خودش بود حالا اینا خیلی مهم نیست چیزی که بعد از ایست قلبی عمه بهم رسید و نگرش من رو زمین تا آسمون زیر و رو کرد باور بازگشت و معادی بود که خداوند بارها در قرآن بهش اشاره کرده . یحیی من المیت . مادر شما و همه ی انسانهایی که موت رو انتخاب می کنند حتی پدر و مادر من که همین حالا با وجودیکه بارها بهشون میگم مامان و بابا شما نمیمیرید اما اندیشه شون مرگ رو پذیرفته و خودشون رو برای مرگ آماده می کنند اینها مرگ رو انتخاب می کنند و همواره خودشون رو براش آماده کردن . کلی باور توی فرهنگمون داریم که مرگ رو برای همه طبیعی کرده . در حالیکه طبیعت الهی مردن نیست . طبیعت الهی زنده شدن هست . ولی مردم مرگ رو انتخاب کردند چون باورش کردند ولی خداوند زنده کننده است و با وجودیکه انسانها خودشون خودشون رو از بین میبرند باز هم اونا رو زنده می کنه .
      ما باور کردیم روح هستیم . ما جسم نیستیم . ما روح هستیم که هر لحظه داریم جسم رو خلق می کنیم . خالقیت صفت روح ماست . وقتی شخصی دیگه خلق نمی کنه به این معنا نیست که قدرت خلق رو از خودش گرفته . او در راه تکامل هست و مرگ موقت هست برای اینکه برنامه هایی که ذهن اون رو ساخته و پرداخته از بین بره . در حقیقت ضمیر ناخوداگاه انسانها مرگ رو براشون مطابق خواست خودشون انتخاب می کنه تا ذهنیتشون رو پاک کنه و ذهنیت الهی رو دوباره بسازه .
      کسی که فوت می کنه ورودی چشم و گوش و … براش بسته میشه تا فقط خدای وجودش دوباره اون رو بازسازی کنه . انسان دوباره خودش رو خلق می کنه . چون انسان خداست و آفرینش الهی از ازل تا ابد جاریست . ما می دونیم وقتی کسی یکبار تونسته چیزی رو تجربه کنه پس بازم میتونه و در تجربه کردن هیچ محدودیتی وجود نداره .
      وقتی کسی یکبار برای خودش جسم خلق کرده و انسان بودن رو تجربه کرده مسلما اگر خودش بخواد کیه که جلوی انتخابش رو بگیره . و نمونه ی اون هم اصحاب کهف در قرآن و همینطور پیامبری به نام عزیر که بعد از مردن دوباره استخوانهای پوسیده اش گرد هم اومد و زنده شد . الان ایاتش رو هم پیدا میکنم و میزارم .
      سوره بقره آیه ۲۵۹ و ۲۶۰

      أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلَىٰ قَرْيَةٍ وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَىٰ عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّىٰ يُحْيِي هَٰذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا ۖ فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ ۖ قَالَ كَمْ لَبِثْتَ ۖ قَالَ لَبِثْتُ يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ ۖ قَالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عَامٍ فَانْظُرْ إِلَىٰ طَعَامِكَ وَشَرَابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ ۖ وَانْظُرْ إِلَىٰ حِمَارِكَ وَلِنَجْعَلَكَ آيَةً لِلنَّاسِ ۖ وَانْظُرْ إِلَى الْعِظَامِ كَيْفَ نُنْشِزُهَا ثُمَّ نَكْسُوهَا لَحْمًا ۚ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ﴿٢٥٩﴾
      یا چون آن کسی که به دهکده ای گذر کرد، در حالی که دیوارهای آن بر روی سقف هایش فرو ریخته بود [و اجساد ساکنانش پوسیده و متلاشی به نظر می آمد] گفت: خدا چگونه اینان را پس از مرگشان زنده می کند؟ پس خدا او را صد سال میراند، سپس وی را برانگیخت، به او فرمود: چه مقدار [در این منطقه] درنگ کرده ای؟ گفت: یک روز یا بخشی از یک روز درنگ کرده ام. [خدا] فرمود: بلکه صد سال درنگ کرده ای! به خوراکی و نوشیدنی خود بنگر که [پس از گذشت صد سال و رفت و آمد فصول چهارگانه] تغییری نکرده، و به دراز گوش خود نظر کن [که جسمش متلاشی شده، ما تو را زنده کردیم تا به پاسخ پرسشت برسی و به واقع شدن این حقیقت مطمئن شوی]، و تا تو را نشانه ای [از قدرت و ربوبیّت خود] برای مردم [در مورد زنده شدن مردگان] قرار دهیم، اکنون به استخوان ها [یِ دراز گوشت] بنگر که چگونه آنها را برمی داریم و به هم پیوند می دهیم، سپس بر آنها گوشت می پوشانیم. چون [کیفیتِ زنده شدنِ مردگان] بر او روشن شد، گفت: اکنون می دانم که یقیناً خدا بر هر کاری تواناست. (۲۵۹)
      260وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَىٰ ۖ قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ ۖ قَالَ بَلَىٰ وَلَٰكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي ۖ قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَىٰ كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْيًا ۚ وَاعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ﴿٢٦٠﴾
      و [یاد کنید] هنگامی که ابراهیم گفت: پروردگارا! به من نشان ده که مردگان را چگونه زنده می کنی؟ [خدا] فرمود: آیا [به قدرتم نسبت به زنده کردن مردگان] ایمان نیاورده ای؟! گفت: چرا، ولی [مشاهده این حقیقت را خواستم] تا قلبم آرامش یابد. [خدا] فرمود: پس چهار پرنده بگیر و آنها را [برای دقت در آفرینش هر یک] به خود نزدیک کن، و [بعد از کشتن، ریز ریز کردن و مخلوط کردنشان به هم] بر هر کوهی [در این منطقه] بخشی از آنها را قرار ده، سپس آنها را بخوان که شتابان به سویت می آیند؛ و بدان که یقیناً خدا توانای شکست ناپذیر و حکیم است. (۲۶۰)

      در این دو آیه صراحتا خداوند زندگی دوباره را به ما نوید می دهد و اینکه حتی اگر کسی مرگ را هم انتخاب کند اما باز هم به راحتی قابل بازگشت هست فقط تنها چیزی که هست اینست که ذهن ما باور به یکبار زندگی را در سر دارد و نمیتواند بپذیرد که ما انسانها شاید بارها جسممان را خلق کردیم . اینکه باید مرگ را تجربه کنیم تا به آگاهی برسیم و چقدر عالیست که ما در همین دنیا داریم به این آگاهی میرسیم که انسان جاودانه است و اگر میمیرد تنها به دلیل محتویات ذهن اوست و اگر این محتویات تغییر کند یقینا تجربه ی دگرگونی خواهد کرد اصلا تمام تفاسیر ایات برای او متفاوت میشود و همین موضوع چقدر انسان را امیدوار میکند که خداوند از من به مادر من نزدیکتر است . اوست که مسیر تکامل او را بنا به آمادگی او باز می کند . چه بسا ممکن است ما مادران یا پدران مادرانمان بوده باشیم . چون خداوند همواره در قران میفرماید ( به یاد بیاورید ). اگر ماقبلا در این دنیا نبودیم چرا خداوند میفرماید به یاد بیاورید . پس ما بارها و بارها آمده ایم و همواره در حال تکامل هستیم . معاد هر لحظه دارد اتفاق می افتد . معاد یکبار نیست . روز قیامت یکبار نیست . هر بار که به نگرشی نو دست پیدا می کنیم برای ما رستاخیز است . ما به پا خواستگانیم . به خدا اینها شعار نیست اینها حقیقت وجود انسانهاست . خداوند قادر است انسانها را هر لحظه از نو زنده کند و او کار خود را بلد است منتها انسانها دوباره باورهای مرگ افرین را انتخاب می کنند و خداوند دوباره آنها را زنده می کند . مادر شما اگر بخواهد هم اکنون در حال بازگشت به این دنیاست . اما اینکه به چه صورت دوباره به افرینش خودشان دست می زنند بازهم انتخاب اوست و اینکه آیا این انتخاب اکنون است یا ممکن است سالهای متمادی طول بکشد که البته این سالها در ذهن ما اینگونه تحلیل شده است و حتی باز هم آیه داریم که روز قیامت به اندازه ی ۵۰ هزار سال زمین ممکن است طول بکشد در حالیکه برای خداوند فقط یک روز است . یعنی میخواهم بگویم الان که مادر شما مسافر بهشت است و چقدر زیبا این تعبیر را به کار بردید به خاطر فرمول ذهنیشان بود و به فرمایش شما انتخاب خودشان و انتخاب باورهایشان . چون جسمشان داشت راه سلامتی را طی میکرد اما ایشان راه بهشت را انتخاب کردند و قلبشان ایست کرد و زمانی این اتفاق افتاد که ایشان را از خواب مصنوعی خارج کردند و فرمولها و باورهای ذهنی ایشان دوباره شروع به کار کرد و ایشان زمانیکه در خواب مصنوعی بودند نیروی خداوند در وجودشان بر زندگی و سلامتی جاری بود . یعنی زمانی که ایشان به خواب مصنوعی رفته بودند فرمولهای خداوند داشت ترمیم جسم را انجام میداد ولی وقتی ایشان را از خواب بیدار کردند دوباره ذهن او شروع به کار کرد و زمان را برای مرگ بهترین فرصت دید و مادر شما هم بنا به فرمولهای ذهنی آن را انتخاب کردند .

      ندای الهی زنده شدن است . درست است که خداوند یحیی و یمیت هست . ولی او همواره یحیی را برای ما میخواهد و یمیت برای تفکرات منفیست و وقتی این تفکرات را انتخاب می کنیم یعنی داریم سرنوشت یمیت را برای خودمان انتخاب می کنیم اما حتی خداوند از این مورد هم به نفع ما استفاده می کند و بعد از مرگ به چنان معارفی دست پیدا خواهیم کرد که باز هم ارزو می کنیم به این دنیا برگردیم تا به این ترتیب بتوانیم زندگی نویی را بسازیم که خداوند به کافرین میفرماید اگر شما باز هم برگردید باز هم همان راه را انتخاب می کنید .

      تنها راه ما ایمان است و کسب اگاهی .
      ما همین حالا هم هر لحظه در حال انتخاب هستیم و همواره داریم زندگی را انتخاب می کنیم . وقتی باور جاودانگی در همین دنیا را بپذیریم خدا می داند که به چه معارفی دست پیدا می کنیم . و امام زمان با نام بقیه الله دقیقا یکی از اشخاصیست که باور جاودانگی را به ما هدیه می دهد .

      به هر حال من شخصا مادر شما و هیچ کدام از رفتگان را مرده به حساب نمی آورم . آنها هستند و تنها به خاطر باورهایشان مرگ را انتخاب کردند اما هم اکنون نیز در حال تکامل هستند و به محض آمادگی و ورود به این دنیا قادرند به این دنیا بازگردند . باز هم می گویم شاهد ان اصحاب کهف و حضرت عزیر .

      به شما تبریک میگم که اینقدر عالی از این تضاد در جهت تکامل استفاده کردید و چقدر زیباست این راه . ما همه در کنار شما هستیم استاد و ایمان شما رو میستاییم و به انتخاب شما تبریک می گوییم . اینکه تونستید در این پیشامد مادر و خاله خیلی منطقی با قضیه روبرو بشید و واکنش بیست سال پیشتون که برای فوت پدرتون داشتید حالا نداشته باشید .

      الان هم مطمئنم وجود شما برای پذیرش معارف زیادی باز شده . لطفا مارو از الهاماتتون بی نصیب نزارید ‌ . چون ایمان دارم این لحظات سرشار از حس نابیست که شما دارید تجربه می کنید و مطمئنم معارف زیادی در حال ورود به قلب شما هستند .
      باز هم بهتون تبریک میگم که خداوند سینه ی شمارو گشاده کرده و از زبان خداوند به شما می گویم :
      الم نشرح لک صدرک
      و وضعنا عنک وزرک
      الذی انقض ظهرک
      و رفعنا لک ذکرک
      فان مع العسر یسری
      ان مع العسر یسری
      فاذا فرغت فانصب
      و الی ربک فارغب
      آیا سینه ی تو را گشاده نکردیم
      و بار تو را از روی دوشت بر نداشتیم
      همان باری که پشتت را خم کرده بود
      و تو را بلند اوازه نکردیم
      پس به درستیکه با هر سختی آسانیست
      و همانا با هر سختی آسانیست
      پس چون از مهمی فارغ شدی به مهمی دیگر بپرداز
      و به سوی پروردگارت راغب شو .

      نکات فایل :
      کنترل ذهن یکی از مهارتهاییست که باید برای رسیدن به هر هدفی یاد بگیریم .
      کلا برای رسیدن به هر هدفی ۴ مرحله را باید بتوانیم انجام دهیم :
      این ۴ مرحله در رسیدن ما به هر شرایطی بهمون کمک می کنه و تضمین رسیدن ما به آرزوهامون هست .

      هدف ما : خوشبختی
      مرحله اول : به مسیرمان شک نداشته باشیم . آیه قرآن (لاریب فیه هدی للمتقین )
      یکی از مهمترین قدم ها و مهارتهایی که باید کسب کنیم اینه که شک در موضوع نداشته باشیم .
      شک نداشته باشیم که به هدف میرسیم .
      همیشه باید ( میرسم )در ذهن باشه .
      مرحله دوم : آموزش ذهن ، تنظیم ذهن ، فرمولسازی ذهن . باید ذهن را با چیزی که میخواهیم به آن برسیم پر کنیم . با اطلاعاتی که میخواهیم به آن برسیم .
      مرحله ی سوم : خاموش کردن نجواهای ذهنی یا کم کردن آنها .
      مرحله ی چهارم : اطمینان کردن به نیروی درونی که مارو هدایت می کنه . نیرویی به عنوان خداوند در درون من هست که مرا هدایت می کند و او مرا به سمتی که باید می کشاند .

      استاد قلب من برای شما خوشحاله . شما در انتظار معارف بیکرانی هستید که داره به قلبتون وارد میشه . ما هم منتظر الهاماتی که به شما میشه هستیم و مطمئنم الهاماتی که از این به بعد به شما وارد میشه خیلی ناب و عالی هستند .
      خداوند دائما داره با شما صحبت می کند و شاید نجواهای ذهنیتون هم در این زمان بیشتر بشه ولی خداوند وجود شما از نجواهای ذهنتون قویتره . ممنون که مثل همیشه ما رو از خدای وجودتون بهره مند می کنید .
      ما هم منتظر شنیدن ندای الهی از وجود شما هستیم .
      دلم میخواد باز هم صحبت کنم ولی حسم میگه دیگه کافیه . فقط میدونم قلبم شاده . من از این تضاد دارم به وضوح میرسم . با شما احساس یگانگی می کنم و انتخاب مادر شمارو برای شما سرشار از برکت میبینم . روح مادر شما این انتخاب رو کرد که بازم به شما کمک کنه که به تکامل بیشتری برسید و دقیقا این انتخاب هم به نفع خودش و هم به نفع شما هست .

      اصلا نمیتونم بگم بهتون تسلیت میگم چون دل شما رو سرشار از نور الهی میبینم و میبینم چطور خداوند از زبان شما با ما صحبت می کنه . چطور خداوند نوید زندگی مجدد رو داره میده . نوید انتخاب بهترین باورها . نوید انتخاب باورهای زنده کننده که با اونها می تونیم این تضاد رو تبدیل به فرصتی کنیم که از اون زندگی بیرون بکشیم .
      مادر شما هر وقت که بخواد قادره به این دنیا برگرده و هر وقت اعلام آمادگی کنه قطعا خدای وجودش به ندای او لبیک میگه و دوباره خلق و افرینش جاری میشه . حتی شاید این بار به صورت مرد خودش رو بیافرینه شاید هم دوباره به صورت زن . اما کاملا آزاد است و خداوند آنچه را میخواهد که ما میخواهیم .

      در ضمن شما الان بهتر میتونید با مادرتون هم فرکانس بشید و صدای ایشون رو در فکرتون بشنوید . چون ما وقتی که در جسم هستیم ذهن ما نمیزاره فرکانس روح هم رو دریافت کنیم در حالیکه قلبمون اون فرکانس رو دریافت می کنه و خیلی وقتها دیدید که مادرا به حال فرزندانشون آگاه هستند . مادر شما داره با شما صحبت می کنه و اگه خوب گوش کنید صدای ایشون رو میشنوید که خیلی شاده و راحته و داره لذت میبره و از انتخابی که کرده راضیه . او نمیخواد شمارو ناراحت کنه چون ایشون با انتخابش به شما کمک میکنه تا بازم به تکامل بیشتری برسید و ایشون دوست دارن شما مثل همیشه شاد باشید و از این تضاد نهایت استفاده رو ببرید .

      براتون بهترین ها رو آرزو دارم استاد .
      و ایمان دارم این واکنش شما بهترین واکنشی بود که نسبت به بهشتی شدن مادرتون داشتید و این هم قطعا یکی از خوشبختیهاییست که شما انتخابش کردید چون همه ی مردم در این مواقع راه دیگری رو انتخاب می کنند که اونها رو سالها در غم و اندوه نگه میداره ولی شما با انتخاب بهترین راه و ایمان به این راه و شک نکردن به اون و آموزش ذهنتون و کنترل نجوای ذهنی و هدایت الهی خوشبختی و سعادتمندی رو برای خودتون انتخاب کردید و خدا می دونه چه الهاماتی از این مسیر زیبا قراره به وجود شما سرازیر بشه که حال خوبتون رو خوبتر کنه .
      ان الله مع الصابرین .
      منتظر خبرهای خوب از طرف شما هستیم و در این راه صبر می کنیم .
      در پناه خدا شاد باشید و در مسیر خوشبختی و سعادتمندی .

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 16 از 4 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم