0

چه زود می گذرد!

راهنمای مسیر لاغری با ذهن
اندازه متن

بارها در زندگی به خودمان گفته ایم: چه زود گذشت!

یادش بخیر انگار همین دیروز بود که همه جمع بودیم خونه مادرم و کلی خوش گذشت، سه سال گذشت. چقدر زود سالها می گذره.

یادش بخیر انگار همین دیروز بود که برای بار اول رفتم مدرسه و کلی گریه کردم و می خواستم با مادرم برگردم خونه. سی سال گذشته ولی انگار همین دیروز بود.

زندگی می گذرد و ما حواسمان به روزها و ماه ها و سال ها نیست که پشت سر هم در حال رفتنند و ما همچنان باقی مانده ایم.

وقتی فکر می کنم 35 سال چاق بودم برام قابل درک نیست، انگار فقط چند روز بوده.

الان که چند ساله متناسبم برام قابل درک نیست، انگار همین دیروز بود که به همسرم گفتم تصمیم گرفتم با روش ذهنی لاغر بشم و اون گفت: خدا به خیر کنه! این دیگه چه روشیه.

انگار همین دیروز بود که بعد از یک سال تلاش و تمرین برای لاغر شدن از طریق ذهن تازه کمر شلوارم یه کم گشاد شده بود و با ذوق و شوق چندتا از شلوارام دادم به مادرم که برام تنگ کنه و اون گفت: بذار دو سه هفته بگذره و اگه دوباره چاق نشدی برات تنگ کنم.

با اطمینان بهش گفتم: این بار دوباره چاق شدن در کار نیست. گفت خدا کنه، من که آرزومه تو لاغر بشی.

الان تو خونه مادرم دارم این نوشته رو می نویسم. چرخ خیاطی که باهاش شلوار و لباس هام رو تنگ کرد گوشه اطاقه، ولی مادرم دیگه نیست.

سال ها اونو مقصر چاقی ام می دونستم، بارها بهش گفتم همش تقصیر تو شد که انقدر بچه تپل دوست داشتی و از بچگی منو چاق کردی.

بارها بهش گفتم از بس کلوچه درست می کنی و من می خورم نمی تونم لاغر بشم.

ولی دیگه نیست که کلوچه برام درست کنه و اینبار با خیال راحت که کلوچه نمی تونه منو چاق کنه از خوردنش لذت ببرم.

زندگی چقدر زود می گذره و ما فکر می کنیم چقدر همه چی داره کند پیش میره.

چند روز قبل دخترم تصمیم گرفت یه بار دیگه از دوره ورود به سرزمین لاغرها برای رسیدن به رویای لاغر اش استفاده کنه.

وقتی وارد پروفایلش شد، نوشته شده بود: (مدت عضویت: 486 روز)

گفت: بابا 486 روز قبل دوره رو به من دادی که استفاده کنم. چند روز گوش دادم و با خودم گفتم که این روش طول می کشه و من می خوام زود لاغر بشم.

الان بعد از 486 روز دوباره اومدم دوره رو استفاده کنم.

با اینکه اتفاق ناراحت کننده ای بود ولی من خوشحال شدم.

گفتم دیدی چقدر زود 486 روز گذشت و تو هنوز همون آدم 486 روز قبل هستی.

گفت» اون روز که این فکر رو کردم من فکر می کردم با این دوره ممکنه 6 ماه (180) روز طول بکشه تا من لاغر بشم و من انجامش ندادم با این اطمینان که خودم خیلی زودتر می تونم لاغر بشم ولی الان اصلا باورم نمیشه که این تصمیم من 486 روز قبل بوده.

من فکر می کردم دو سه ماه قبل بوده.

گفت: بابا چقدر زود گذشت!

گفتم من بهت گفتم بهش فکر نکن، زود می گذره ولی تو بهش فکر کردی و خواستی زودتر بگذره ولی دیدی که نمیشه. حالا هم دیر نشده، هنوز زنده ای و فرصت زندگی کردن داری پس شروع کن.

مزیتش اینه که اینبار دیگه گول ذهنت رو نمی خوره که بخواد بگه این روش طول می کشه و بیا خودمون زودتر لاغر بشیم.

وقتی به زندگیم توجه می کنم، هر موضوعی در زمان خودش به نظر خیلی سخت و کند پیش میره ولی چند سال بعد می دیدم چقدر زود گذشته و من بی خود انقدر سختی کشیدم.

35 سال چاق بودم و چقدر سختی کشیدم ولی در طی دو سه سال به این تناسب اندام رسیدم که اون زمان در رویای من نبود بتونم یک سایز کم کنم و اونو نگه دارم.

ولی الان انگار اصلا من نبودم که 35 سال چاق بودم، خیلی داره در ذهنم اون روزها کم رنگ میشه و هیچ نشانه ای ازش نیست.

لاغر شدن خلی سریعه اگر از طریق درست باشه.

جسم ما هر لحظه داره خودش رو ترمیم می کنه ولی سرعت ترمیم اون کمتر از سرعت تخریب خودمونه به همین دلیله که زورش به عملکرد مخرب ما نمی رسه.

وقتی لاغری با ذهن رو کار می کنی به مرور سرعت تخریبت از طریق تغییر افکار و بعد اعمال کاهش پیدا میکنه.

سرعت ترمیم بدن همچنان داره پیش میره و هرگز متوقف نمیشه.

اونایی که تصور می کنند لاغریشون متوقف شده اینطور نیست. در واقع سرعت تخریب کردن بدنشون برابر با سرعت ترمیم بدنشون شده و اونها فکر می کنند که بدنشون استپ کرده.

بدن شما تا زنده است نمی تونه استپ کنه.

مرگ یعنی استپ کردن جسم.

تا زنده هستی بدن شما در حال ترمیم کردنه خودشه ولی بدن مثل ماشین نیست که طراحی شو تغییر بدی سرعتش بیشتر بشه.

درسته که بدن های انسانهای امروز قوی تر از انسان های هزاران سال قبله ولی به این شکل نیست که سرعت ترمیم این جسم صد برابر شده باشه.

ولی سرعت تخریب انسانها همواره در حال پیشرفت کردنه.

افزایش تمرکز انسان بر موضوعاتی که احساس بد ایجاد می کند، سرعت تخریب را افزایش می دهد.

احساس گناه و عذاب وجدان باعث افزایش سرعت تخریب جسم می شود.

افکار منفی، استرس، نگرانی و … سرعت تخریب جسم را افزایش می دهد.

در دوره های آموزشی لاغری با ذهن از طریق کاهش سرعت تخریب با تغییر افکار، عملکرد و نگرش انسانها، جسم به روند بازسازی خود ادامه می دهد و از آنجاکه سرعت تخریب کاهش یافته است، تحول جسمی در افراد ظاهر می شود.

شادی درونی، احساس آرامش، سلامتی، لاغری، بهبود روابط و … از نتایج کاهش سرعت تخریب است.

در این فایل آموزشی درباره موضوع سرعت گذر زمان در موضوع لاغری توضیح داده می شود. موضوعی که باعث لغزش افراد زیادی در مسیر لاغری با ذهن می شود.

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

Rating 4.64 from 44 votes

https://tanasobefekri.net/?p=30509
برچسب ها:
28 نظر توسط کاربران ثبت شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      امتیاز کاربر: 7213 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 755 کلمه

      نسترن 

      سلام به استاد خوبم و عزیزان در مسیر اگاهی 

      این جمله چه زود گذشت از اون جمله هایی که من تو زندگیم خیلی میگم زمانی که خاطراتمو مرور میکنم چه خوبش چه بدش میگم عههه چه زود گذشت 

      میخوام چند تا مثال از زندگی خودم بزنم 

      اولیش دوره ورود به سرزمین لاغرهاست حدودا خرداد 97 بود و الان فک میکنم 5 سال از اون شبی که 4 دبیرستان بودم و امتحان خرداد ماهو داشتم و اتفاقی با این سایت اشنا شدم میگذره اون موقع 18 سالم بود و چند ماه دیگه میشه 23 سالم واقعا باورم نمیشه که چقدر همه چی سریع گذشت مثل یه فیلمه من از وقتی تو دوره شرکت کردم از 5 سال پیش فقط یک بار اونم تو سال اول یک بار رها کردم و بعدش دیگه هیچ روشیو قبول نداشتم یعنی انقدر مغز من تغییر کرده و این روشو باور کرده واقعا نمیتونم روش دیگه ایو بپذیرم چون خودم نتیجه گرفتم من 5 سال پیش تو سن 18 سالگی 90 کیلو بودم و الان فک کنم حدودا 67 اینا باشم کاهش وزن عالی داشتم اما کاهش سایزم به خوبی وزنم نبود که به این خواستمم میرسم 

      تو روش لاغری با ذهن نمیدونم چرا اما واقعا هیچ وقت زمان انگار واسم خیلی مهم نبود چون فک میکردم به نتیجه ای که پایداره روشی که محدویت نداره اسن کمک کرد زیاد به این فک نکنم که طول میکشه و …

      و با اینکه 5 سال میگذره و من هنوز به ایده الم نرسیدم اما معمولا نمیگم طولانی بود . دیر جواب داد و …

      اعترافم کنم تو این 5 سال دوسال اول که فایل گوش میدادم الان میفهمم که اون موقع هیچی نفهمیده بودم و در واقع اصل درک من تو دو سه سال اخیر بود 

      من از طرق لاغری با ذهن به خیلی چیزا رسیدم و یه تیکه از پازل زندگی نسترن شد که اگه نباشه پازل اصلی تکمیل نمیشه واسه همین فک نمیکنم هیچوقت این مسیرو کنار بذارم شاید یه موقع ها دیر به دیر فایل گوش بدم و .. اما به درستیش ایمان دارم به راه استاد و خودم ایمان دارم واسه همین معمولا فک نمیکنم ول کنم خسته میشما اما جرئت ول کردن ندارم چون میدونم ته اینکه این راهو ول کنم سیاهیه مطلقه و تمام 

      من دوروی سکه رو دیدم و میخوام بیشتر این روی سکه سمت من باشه و تلاشمو واسه این روی سکه میکنم 

      ————————————————————————-

      یه مثال دیگه اینکه من دارم یه نرم افزار جدید یادمیگیرم به اسم 3D MAX  نرم افزار گسترده و خیلی خفنیه و واقعا نیاز به زمان داره نیاز به صبر داره تا اطلاعات به خوبی تو مغز دسته بندی شن اما بارها شروع کردم و ول کردم چون وقتی شروع میکردم به این فکر میکردم اوههه 1 سال طول میکشه تا من یکم راه بیافتم تو این با خودم میگفتم من چرا یه هفته گذشته خیلی یاد نگرفتم 

      من 2 سال پیش 3D MAX خریدم و اگه به زمان توجه نمیکردم و هرروز یه فایلشو میدیدم وتمرین میکردم الان فول بودم 

      الان خداروشکر دوره مقدماتیش رو دارم تموم میکنم و از قبلعید دوباره شروع کردم 

      و میخوام اینو بگم زخم اینو خوردم که توجه به زمان و تبدیل کردنش به رنج مسیر کار میکنه یه دفعه به خودت میای میبینی عه کاش همون موقع شروع کرده بودم 

      —————————————————————

      دلیلی که من زبانو ول کردم این بود همش به این فک میکردم که اوه کی باید هر یه روز در میون 6 سال بره کلاس ولش کن بابا این حرفو من حدود 9 سال پیش زدم و اگه رفته بودم الان تموم که کرده بودم هیچ چقدر به من تو کارام کمک میکرد که الان یه جاهایی واسه اینکه انگلیسی بلد نیستم به مشکل برمیخورم فکر به زمان گولم زد البته یه برنامه دارم واسش که دوباره شروع کنم اما میخوام اساس موضوع رو بگم که توجه به فرایند طولانی بود

      —————————————————————————–

      زمان معنایی نداره ما بهش معنا میدیم با تمام کارایی که انجام میدیم …

      یه جا تو کتاب ملت عشق که درمورد شمس و مولاناست یه چیزی با این مفهوم نوشته بود 

      ساعت خداوند بی نقصه هر چیزی تو زمان مشخص رخ میده 

      میخوام اینو به حرف شمس عزیز اضافه کنم 

      راست میگی ساعت خدا بی نقصه اگه اینطوری نبود که یه بار شب میشد دیگه صبح نمیشد چرا این اتفاق تا حالا نیافتاده پس؟

      به نظرم خدا همون لحظه هاییه که ما بهش معنا مدیم و مثل تیکه های پازل کنار هم میذاریمش بعد که پازل تکمیل شد یه اتفاقی میافته میگیم وااای خدا معجزه شد اره درسته خدا تبدیل به معجزه میشه تو زندگیامون به شرطی که  به لحظه ها{خدا} معنیه درست بدیم

       اون موقع زمانیه که شمس میگه هر چیزی تو زمان مشخص رخ میده

      چون تو پازلو درست چیدی 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 15 از 3 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم