0

من نزدیکم (قسمت دوم)

من نزدیکم
اندازه متن

هر روز که از خواب بیدار می شوید بعد از چند ثانیه ذهن شما فعالیت خود را شروع می کند.

حواستان باشد که به چه چیزی فکر می کنید، درگیر چه موضوعی هستید، بر چه موضوعاتی تمرکز می کنید و فکر شما مشغول چه چیزی است چون در همه این احوال شما در حال ارسال درخواست یا فرکانس به سمت خداوند هستید.

آنچه به سوی خداوند ارسال می کنید حکم دعا را دارد و تفاوتی ندارد در چه مکان یا در حال انجام چه فعالیتی هستید، چون به هر حال شما در حال ارسال درخواست یا دعا کردن از خداوند هستید.

بسیاری از انسانها تصور می کنند گفتگوی آنها با خداوند در مکان خاص مانند مسجد یا مراسمات مذهبی مانند ایام شب قدر و یا زمانی که مشغول نماز خواندن هستند فقط در حال درخواست کردن یا دعا کردن هستند درحالی که ما در همه حال در حال دعا کردن هستیم بدون اینکه برای خداوند اهمیت داشته باشند در خانه، مسجد، مشغول نماز و یا مشاجره با دیگران هستید.

دعا کردن همان ارسال درخواست یا فرکانس به سوی خداوند است و حتی نیاز به کلام و تکرار عبارت های خاص ندارد بلکه افکار و احساسی که در انسان شکل می گیرد دقیقا همان دعا کردن است.

حواستان باشد که ذهن شما در تمام لحظات به افکاری که در ذهن خود مرور می کنید گوش می دهد و پاسخ می دهد.

حواستان باشد که در انتظار هرچه باشید صد در صد به اشکال مختلف در زندگی شما رقم می خورد.

حواستان باشد که حواس یا ذهن شما به کائنات وصل است و تن یا جسم شما به جهان هستی.

به این معنی که هرآنچه را از طریق احساس یا ذهن خود به سمت کائنات ارسال کنید به شکل اتفاقات در جهان هستی برای شما رقم می خورد آن را با جسم خود تجربه می کنید.

همواره به خودتان یادآوری کنید که باید حواستان به خودتان باشد.

بیشتر از هر مقدار که حواس خود را صرف امور زندگی و اطرافیان خود می کنید باید از این پس حواستان جمع خودتان باشد.

بدانید که هرچقدر در آرامش باشید فعالیت ذهن تان کمتر می شود و درهای وجود شما بازتر، مغناطیس درون شما قدرتمندتر می شود.

هرچقدر که ذهن شما آرامتر باشد، روح و بدن شما آرامش بیشتری را تجربه می کند و این شرایط فوق العاده به نفع شما خواهد بود و سبب می شود تا جهان هستی با شرایط و اتفاقات توام با آرامش را در مسیر زندگی شما قرار دهد.

مشغول انجام هر کار یا فعالیتی هستید در آرامش باشید و بدون عجله، استرس یا نگرانی اوضاع و شرایط بودن آنچه باید انجام دهید یا می توانید را انجام دهید.

اگر عادت کنید هر روز این نگرش به صورت خودبخودی در ذهن و افکار شما وجود داشته باشد که:

  • امروز یک روز فوق العاده است.
  • کارها و آنچه نیاز است صورت پذیرد به بهترین شکل ممکن انجام می شود.
  • انسان های فوق العاده در مسیر زندگی من قرار می گیرند و عاشقانه دوست دارند در جهت افزایش آرامش در زندگی به من کمک کنند.
  • پیشنهادات و شرایط عالی از همه طرف به سمت من جاری است.

در این صورت جهان هستی که پاسخگوی افکار و نگرش های شماست به شکلی که دوست دارید و از قبل انتظار دارید زندگی تان را رقم می زند و آنوقت تماشا می کنید و سرشار از لذت و احساس سپاسگزاری می شوید.

هر صبح که از خواب بیدار می شوید آگاه باشید که چه کسی هستید.

کلام شما به واقعیت تبدیل می شود.

احساس شما مانند مغناطیس عمل می کند.

در انتظار هرآنچه باشید آن را خلق و تجربه می کنید.

مواردی که مطرح شد تنها چند عبارت آرامش بخش،‌ انگیزشی یا امیدبخش نیست بلکه اینها فرمول ها و طریقه عملکرد جهان هستی است. به عبارتی دیگر اینها علم زندگی است.

هر زمان این آگاهی را باور کرده و به آن عمل کنید به ظرافت، واقعیت و نحوه عملکرد جهان هستی و نقش خودتان پی خواهید برد.

برای قرار گرفتن در مسیر تجربه علم زندگی منتظر نباشید تا اتفاقات در زندگی پیرامون شما رقم بخورد تا شکرگزار خداوند باشید.

در همین لحظه سعی کنید با تغییر نگرش خود به چنان خوشحالی و رضایت از زندگی برسید، به چنان شوقی برای تجربه لذت ها و نعمت های خداوند برسید، به چنان احساس آرامش و اطمینان از تجربه تمام آنچه دوست دارید در زندگی تجربه کنید برسید که اگر لحظاتی بعد اتفاقات به شکل معجزه وار در زندگی شما رقم خورد از مشاهده و تجربه آن متعجب نشوید.

از همین لحظه با تمام وجود برای سیستم ساده و عملکرد دقیق جهان هستی شکرگزار باشید.

برای آنچه که نمی بینید اما عمیقا باور دارید که می تواند در زندگی شما رخ دهد شکرگزار باشید.

به شکلی خودتان را مهم، لایق و مستحق دریافت نعمت های الهی بدانید که همواره انتظارهای عالی از زندگی داشته باشید.

انتظار ثروت و فراوانی پول را داشته باشید.

انتظار بهبود شرایط شغلی و تجربه های عالی داشته باشید.

انتظار ملاقات و برخورد با انسانهای شایسته و شریف را داشته باشید.

انتظار اتفاقات و شرایط به شکلی که مانند معجزه باشد اما برای شما کاملا عالی و طبیعی باشد.

انتظار همان دعاست، انتظار همان أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ است.

انتظار داشتن یعنی درخواست کردن و خداوند وعهده داده است که درخواست درخواست کنندگان را اجابت می کند.

تنها یک شرط برای پاسخ به درخواست کنندگان قرار داده است و آن هم باور کردن نزدیک بودن خداوند.

اینکه باور کنیم خداوند به ما نزدیک است.

این که باور کنیم خداوند هرگز از ما دور یا تغییر فاصله نمی دهد.

اینکه باور کنیم همیشه و همواره خداوند نزدیک ما است حتی در لحظاتی که تصور می کنیم از خداوند دور افتاده ایم.

باور کنید در تمام لحظاتی که تصور کردید از خداوند به هر دلیل و واسطه ای دور افتاده اید و خداوند شما را رها کرده است در اشتباه محض به سر برده اید چون خداوند نمی تواند از نزدیکی شما فاصله بگیرد.

فَإِنِّي قَرِيبٌ (من نزدیکم) این وعده خداوند را باور کنید تا درخواست های شما به سادگی هرچه تمام تر پاسخ داده شود.

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همشگی شما: رضا عطارروشن

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

امتیاز 4.51 از 63 رای

https://tanasobefekri.net/?p=41234
برچسب ها:
7 نظر توسط کاربران ثبت شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار بانوی بهار
      1402/06/21 14:51
      مدت عضویت: 1569 روز
      امتیاز کاربر: 18063 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,157 کلمه

      سلام خدمت استاد عزیز و دوستان گرامی

      من نزدیکم ۲

      چقدر این فایل آرامش بخش بود .من به نزدیک بودن خدا یقین صد درصدی دارم

      واقعا که تمام فایل هاتون جذاب و شادی بخش هستن.

      یه حدیثی هست میگه هر کس گره از کار مسلمانی بگشاید خداوند در دنیا و آخرت گره از کارش می گشاید. من خودم به شخصه  با سایت تناسب فکری شما هزاران گره از زندگی ام برطرف شد حالا این اتفاق مثبت جبران گوشه ای از لطف های بی دریغ شما هست که بی منت به ما هدیه می دهید.

      چند وقت پیش وارد کانال شهید هادی شدم و یکی از خواسته های و کار شادی بخش شهید هادی همین بود که مشکل گشای کار دیگران باشه .از همون وقت منم همین سبک زندگی رو پیش گرفتم و با فایل های شما تقویت و مستحکمش کردم .

      این فایل رو که گوش کردم یاد اون فایل تون افتادم که چطور سی دی های آموزشی توسط دست های خداوند جا به جا شده بود و به دست صاحبان اصلی رسیده بود چقدر تعبیر قشنگی بود دست های خداوند.

      از وقتی فایل هاتون توی زندگی ام اجرا کردم  دست های خداوند توی زندگی ام خیلی زیاد شده و چقدر راحت کارهام حل میشه و دقیقا همین آرامشی که شما برای دیر شدن کار ها دارید رو منم دارم و خیلی آرام و ریلکس صبر می کنم .در صورتی که قبلا اصلا اینطور نبودم و کلی شور میزدم که زودتری به کارهام برسم و جز اعصاب خردی چیز دیگه عایدم نمی شد .

      داستان یکی از پروندهای زندگیم رو براتون بگم سال 94 من لیسانس حقوق گرفتم و شور و اشتیاق انجام یک پرونده وکالتی داشتم از طرفی هم جمشید(بچه خواهر شوهر عمه ام ) اذیت عمه ام  می کرد وشکایتش کرده بودن و قصد داشت عمه ام رو از خونه ای که شوهر خدا بیامرزش بهش داده بود بیرون کنند و بهش میگفت تو بچه نداری و سهم نمی بری و از طرفی هم عمه ام سواد نداشت و از کاغذ هایی که بهش داده بودن سر در نمی آورد و یک روز رفتم کل کاغذهاش رو خوندم و فهمیدم که شوهرش کل سهم خونه و باغ اش رو بهش صلح کرده بود و هیچ کس هم نمیتونه حق رو بگیره و خیلی راحت توی دادگاه حاکم میشه وپیگیر کارهاش شدم و همین طور هم شد .

      توی این وسط یک زمین هم داشته بود که نصفش داده بود خواهرش و نصفش هم داده بود عمه ام و بعد نظر عوض شده و نصف مال خواهره هم وصیت کرده بود به عمه ام و توی وصیت یک دانگ صلح کرده بود به خواهرش .دادگاه که حکم داده بود در مورد این زمین به صورت واضح و آشکار نظر نداده بود و گفته بود کل اموالی که به عمه ام دادن مال خودشه .

      این وسط جمشید خیلی زیاده خواه بود و دنبال اموال عمه ام بود بعد دادگاه یکی دو بار جلسه شبانه گرفتن که ما هم حق داریم و دستشون به جایی بند نشد و گفتیم طبق وصیت همون یک دانگ زمینه مال شما هست .

      خلاصه عمه ام فوت کرده و زمینه به ما رسید چند مدت پیش به نمایندگی از وراث برای تفکیک کردن زمین رفتم شهرداری و خیلی خوب و عالی کارهام پیش رفت تا اینکه ایراد پلاک گرفتن و منم پلاک نداشتم و جمشید شماره  پلاک داشت .  واسطه فرستادیم که پلاک به ما بده تا مشکلمون حل بشه و از روی لجبازی شماره پلاکی که حق مسلم من بود بهم نداد.

      حیرون پلاک بودم و یک روز رفتم دنبال کارهام . مسئول شهرداری گفت که جمشید اعتراض روی زمینت گذاشته که این خانم مالک نیست و من مالک کل زمین هستم .

      خیلی خود خوری کردم ولی یقین داشتم که حتما حکمتی داره و اون لحظه اصلا ذهنم کار نمی کرد که حکمتش چی هست .فقط به خدا گفتم تو خودت می دونی من دوست داشتم با این زمین مشکل بچه ها حل بکنم و الانم خودت درستش کن .  فرداش رفتم متن اعتراضش ببینم که دیدم توی متن اعتراض شماره پلاکی که باید بهم میداده نوشته و اونجا بود حکمت اول این کار رو فهمیدم و دیدم خودشم اونجاست بهش گفتم به حق خودت قانع باش و حرف گوش نکرد منم رفتم طبقه بالا پیش شهرداری و غافل از اتفاقات طبقه اولی که جمشید نشسته بوده .

      عصرش داداشم زنگ زد گفت باجناقش بهش گفته امروز اتفاقی رفته شهرداری دیده جمشید داره به دروغ در مورد ما بدی میگه واز بی معرفتی ما در حق عمه و عموم و .. میگفته با جناق داداشم هم که از کل زندگی ما خبر داشته همون لحظه راه می رسه ومیگه جمشید کم دروغ بگو اینا خانواده بسیار خوبی هستن عمه شون دو سال آلزایمر داشته و خونه نشین بوده  این ها بهش رسیدگی میکردند و عمومش یک ماه بیمارستان بستری بوده و همش این بچه ها بهش میرسیدند و اون یکی عمومش هر مشکلی داشته باشه سریع این بچه ها مشکلش حل میکنند و خلاصه کل واقعیت های زندگی ما رو جلوی روی همه اعضای شهرداری بازگو کرده و همه فهمیدن که جمشید چه شخصیت دروغ پردازی داشته .

      وقتی این حرفا می شنیدم فقط توی دلم داشتم میگفتم خدایا شکرت دمت گرم که فقط این برنامه ریزی دقیق رسیدن این دو نفر و دفاع از ما جز از تو بر نمی آید. اون زمانی که ما به عمه و عموم می رسیدیم بی منت بود و جز وظیفه مون می دونستیم و هیچ وقت فکر نمی کردم اینجوری بازگو بشه .

      حکمت دومش اونجا فهمیدم که شهردار گفت که من نمیتونم حکم واضح دادگاه در مورد این زمین بخونم و پرونده ات ببر پیش وکیلمون تا تائید مالکیتت کنه .وکیلی که از قضا وکیل جمشید توی همین پرونده سال 94 بوده و همه میگفتن که پولکی هست و … . قبل رفتن پیشش یاد اون فایل استاد افتادم که هروقت بخواهیم نحوه برخورد یک نفر در مورد ما خوب بشه باورمون درست کنیم و اون فرد بهترین رفتار در مورد ما میکنه .

      همین باور رو در خودم تقویت کردم و در زمان ملاقات ما اینقدر وکیله  حرمت و احترام من گذاشت و یه قرون ازم پول نگرفت و در آخرش بهم گفت اون یک دانگی که فکر میکردی مال جمشید هست توی رای دادگاه به عمه ات رسید و الان تو مالک همه ی زمینی بعدشم زنگ زد به جمشید کلی تشر بهش زد که مزاحم من نشه .

      و خیلی راحت هم به پلاک رسیدم هم به یک دانگ زمینی که ارزش خوبی داره و هم حرمت و احترام ما پیش مردم حفظ شد  و اینا فقط از خدا بر میومد نه از هیچ کس دیگه . آدم ها فقط وسیله و به قول استاد دست های خداوند هستن.

      فرداش جمشید با خجالت تمام رفته بود شهرداری و اعتراضش پس گرفته بود.

      یک متن نوشته ای هست که میگه تصادفی ترین اتفاق های زندگی ما دقیق ترین برنامه ریزی خدا برای ما هست .

      من ایمان دارم که توی تمام اتفاق های زندگی خدا به دل آدم ها نگاه میکنه و وقتی باورت درست باشه خواسته قلبتم درست میشه و اتفاق های زندگی بر وفق مرادت میشه .

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم