0

من به معجزات الهی باور دارم (قدم ۱)

زندگی با کمک خداوند
اندازه متن

معجزات الهی رخدادها و اتفاقاتی هستند که به یک باره در مسیر زندگی ما قرار می گیرند و شرایط زندگی مان را دگرگون می کنند.

معجزات الهی ممکن است در طی چند ساعت، روز، هفته، ماه یا سال وارد زندگی ما شوند اما از آن جهت که فراتر از انتظار ما هستند اطمینان داریم که فقط خداوند می تواند آن شرایط را برای ما رقم زده باشد.

از طرفی مطمئن هستیم شرایطی که با آن مواجه شده ایم در شرایط عادی زندگی مان نیاز به زمان بسیار بیشتری برای تحقق دارد درحالی که با کمک خداوند در مدت زمان کمتر نتایج فراتر از انتظار را تجربه می کنیم.

اخطاریه

درک نگاه خداوند

من باور دارم نگاه خداوند به من همیشه فراتر از نگاهی است که من به خودم دارم.

این باور درباره همه انسانها صدق می کند. به این معنی که نگاه خداوند به همه انسانها بسیار فراتر از آن چیزی است که آنها درباره خودشان تصور می کنند.

اگر من خودم را لایق فلان شرایط در زندگی می دانم، خداوند مرا لایق صدها و هزاران برابر آنچه برای خودم می پسندم می داند.

اگر من عقیده دارم استعداد خاصی ندارم یا توانایی های من معمولی و پیش پا افتاده هستند، نگاه خداوند درباره من این است که سرشار از استعدادها و توانایی های خارق العاده هستم.

معجزات الهی

هر نگاه یا نگرشی درباره خودتان دارید، باور کنید نگاه خداوند هزاران برابر بزرگتر از آن چیزی است که درباره خودتان می دانید یا تصور می کنید.

اگر با نگاه خودتان زندگی کنید قطعا نمی توانید از توانایی ها و استعدادهایی که خداوند در وجود شما قرار داده است استفاده کرده و شرایط زندگی خود را تغییر دهید یا حداقل از زندگی کردن لذت ببرید.

اما اگر با نگاه خداوند به خودتان حرکت کرده و در جهت خواسته های خود تلاش کنید نتایج عالی و شرایط فراتر از انتظار را تجربه خواهید کرد.

همه ما تجربیات و مثال هایی از زندگی خود و دیگران داریم که مطمئن هستیم رخ دادن آن شرایط فقط کار خداوند بوده است. این اثبات می کند که نگاه خداوند به انسانها همواره بزرگتر از آن چیزی است که آنها درباره خودشان تصور می کنند.

من زمانی که آموزش لاغری با ذهن را شروع کردم تصورم این بود که شاید برخی از اطرافیانم که همه چاق بودند به این موضوع علاقمند باشند.

من در آن زمان هرگز تصور نمی کردم آموزش های لاغری با ذهن روزی قرار است توسط انسان های زیادی در سراسر جهان مورد توجه و استفاده قرار بگیرد.

نگاه خداوند به من هزاران برابر آن چیزی بود که من درباره خودم، توانمندی هام و نتایجم فکر می کردم و انتظار داشتم.

آموزش های لاغری با ذهن، سایت تناسب فکری و هرآنچه از طریق کلام و دستان من در این فضای مجازی به واقعیت تبدیل می شود قطعا معجزات الهی است که در مسیر زندگی من رخ داده است.

هر رؤیایی که برای خود در نظر می گیرید، خداوند هزاران برابر آن را برای شما در نظر گرفته است.

هر سرنوشت یا تقدیری را برای خود باور کرده اید، خداوند هزاران برابر آن را برای شما در نظر گرفته است.

هر شرایط و موقعیتی را در زندگی برای خود واقعیت می دانید، خداوند می تواند هزاران برابر آن را به واقعیت زندگی شما تبدیل کند.

تجربه و دریافت آنچه خداوند برای شما در نظر گرفته است فقط نیاز به باور کردن دریافت معجزات الهی دارد.

اینکه باور کنید خداوند بعنوان خالق، همواره مراقب و پشتیبان شما در زندگی است.

اینکه باور کنید خداوند اگر در زندگی با در بسته ای مواجه می شوید، حتما کلید آن نزد خداوند است و به موقع آن را به شما خواهد داد تا آن در بسته را باز کنید.

اینکه باور کنید حضور شما در این دنیا یکی از معجزات الهی است و شما اینجا هستید تا معجزات بی نهایت خداوند را تجربه کنید.

بسیار مهم است که همواره به خاطر داشته باشید با چشمان خداوند و از نگاه او به خودتان و توانایی ها و شرایطی که می توانید در زندگی کسب و تجربه کنید نگاه کنید.

نگاه خداوند به خودتان را جایگزین نگاهی که درباره خود دارید کنید تا انگیزه و اشتیاق شما برای حرکت کردن و خلق رویاهای تان چند برابر شود.

معجزات الهی

ممکن است تصور کنید اوضاع فعلی تان همیشگی است.

مدت هاست در این شرایط هستید و همه شواهد تایید می کند که این شرایط همیشگی است و تغییر آن امری محال و غیرممکن است.

من سی و چهار سال چاق بودم و هیچ امیدی برای لاغر شدن نداشتم.

من بیش از دوازده سال بود که ازدواج کرده بودم و هیچ امیدی به تغییر شرایط عاطفی با همسرم نداشتم.

من بعد از فارغ التحصیل شدن از دانشگاه سه سال مغازه خدمات کامپیوتری داشتم، پس از آن هشت سال کارمند دولت بودم، سپس سه سال شاگرد نجار بودم و ۵ سال مغازه ابزار و یراق داشتم، اما هیچ نشانه امیدی از بهبود شرایط در زندگی ام احساس نمی کردم.

به افراد مختلف بدهکار بودم و چندین وام بانکی داشتم که توان پرداخت اقساط آنها را نداشتم.

خودم را انسان گناهکاری می دانستم که از فضل و رحمت خداوند محروم شده است.

خودم را لایق بلاها و مصیبت های زندگی می دانستم چون باور کرده بودم از خداوند دور شده ام و او مرا رها کرده است.

همه شرایط حاکی از این بود که من رنگ خوشبختی را در زندگی نخواهم دید. من قادر به تغییر شرایط زندگی ام نیستم.

من باور کرده بودم که به دلیل متولد شدن در خانواده ای متوسط، به دلیل ایرانی بودن، به دلیل زندگی در شهری کوچک، به دلیل نداشتن پشتوانه مالی، به دلیل نداشتن سرمایه، به دلیل نداشتن شانس، به دلیل نالایق بودن دولت، به دلیل زود ازدواج کردن، به دلیل نداشتن مدرک دانشگاهی بالا، به دلیل نداشتن مغازه ملکی و به صدها دلیل واضح دیگر همیشه در این شرایط زندگی خواهم کرد.

اما زمانی که به لطف خدای مهربان به مسیر تغییر زندگی هدایت شدم و نگاه و نگرش تازه ای درباره خداوند در وجودم شکل گرفت نور امید در وجودم شکل گرفت و به بخشش و رحمت او امیدوار شدم.

به محض اینکه این نگرش در وجودم شکل گرفت که نگاه خداوند به من با نگاهی که من به خودم دارم از زمین تا آسمان متفاوت است نور امید در قلبم روشن شد.

با آنکه هنوز باور نکرده بودم که خداوند مرا دوست دارد یا مرا می بیند و همیشه آماده است تا به من کمک کند اما انتظار تجربه بزرگی و عظمت خداوند در من شکل گرفت.

من منتظر تجربه معجزات الهی در زندگی ام بودم.

من منتظر مشاهده تغییرات عظیم و باورنکردنی در زندگی ام بودم.

من هر روز را با این انتظار که خداوند زندگی مرا دگرگون خواهد کرد سپری می کردم.

و آن روز سریع تر از آنچه تصورش را می کردم فرا رسید و من شاهد رخ دادن معجزات الهی در زندگی ام یکی پس از دیگری شدم.

هرآنچه سالها درباره خودم تصور می کردم دگرگون شد.

دیگر من آن انسان افسرده، ناامید، مضطرب، پرخاشگر و عصبی مزاج نبودم بلکه نگاه خداوند درباره خودم را باور کردم و من انسانی شاد، امیدوار، آرام و پر جنب و جوش و عاشق زندگی کردن شدم.

من آن انسان چاقی که باور کرده بودم چاقی من ارثی است و خداوند مرا چاق آفریده است نبودم بلکه این نگاه خداوند که برای من سلامتی و تناسب اندام را در نظر گرفته است باور کردم و رنچ سی و چند سال چاقی در مدت کوتاهی پایان یافت و لذت و شادی تناسب اندام در زندگی من جاری شد.

دیگر من آن مرد عصبی و پرخاشگر و تندخو در زندگی با همسرم نبودم، بلکه نگاه خداوند درباره خودم که لایق تجربه عشق و مودت در زندگی و در کنار همسرم هستم را باور کردم.

نگاه من درباره اینکه تا ابد بدهکار خواهم بود را با نگاه خداوند که زندگی سرشار از نعمت و فراوانی را برای من درنظر گرفته بود تغییر دادم و همه بدهی های چند سال کسب و کار ناموفق را در کمتر از یک سال پرداخت کردم.

نگاه من درباره کسب و کارم که هرگز رشد و پیشرفت نخواهد کرد را با نگاه خداوند که گسترش و برکت را برای من در نظر گرفته است جایگزین کردم و کسب و کار من در کمتر از چند سال در سراسر جهان گسترش پیدا کرد و مورد استقبال قرار گرفت.

اینها بخشی از معجزات الهی است که فقط در طی چند سال اخیر در زندگی من رخ داده است. معجزاتی که هرگز با تلاش و کوشش قادر به رقم زدن آنها نبودم بلکه فقط با توکل و ایمان به دریافت معجزات الهی توسط خداوند در زندگی من ایجاد شدند.

معجزه زندگی خودت باش

من شما را نمی شناسم اما باور دارم اگر در به سمت این صفحه و خواندن نوشته های آن هدایت شده اید قطعا در صف انتظار دریافت معجزات الهی قرار دارید.

مهم نیست در چه شرایطی هستید یا چند سال است تلاش می کنید شرایط زندگی خود را تغییر دهید اما موفق نشده اید.

مهم نیست چقدر احساس ناامیدی می کنید یا خود را در اسارت افکار و یا حتی اشخاص می دانید و تصور می کنید تا با آنها زندگی می کنید رنگ خوشی را نخواهید دید.

مهم نیست اگر همواره در حال سرزنش کردن خودتان هستید که چرا آن اشتباه‌ را مرتکب شدید یا آن تصمیم را گرفتید و یا آن اقدام احمقانه را انجام دادید.

حتی مهم نیست اگر تا به امروز تصور می کردید به واسطه گناهان بی شماری که مرتکب شده اید یا سهل انگاری های زیادی که در عبادت های خود داشته اید از خداوند دور شده اید یا خداوند شما را رها کرده و یا حتی نفرینتان کرده است.

اکنون و برای این لحظه فقط این مهم است که باور کنید خداوند شما را فرا خوانده است تا معجزه زندگی خودت باشی.

باور کنید خداوند از طریق این نوشته شما را صدا می زند و فقط کافی است در وجود خود به او پاسخ دهید.

به ندای خداوند (بله) بگویید.

در وجود خود صدای خداوند را بشنوید که نام شما را صدا می زند. سپس به او پاسخ دهید: بله

من در وجودم صدای خداوند را می شنوم: رضا …… رضا …… رضا

و هر روز و هر لحظه به او پاسخ می دهم: بله …… بله ……. بله

برای شروع همین کافی است.

من به معجزات الهی ایمان دارم

این عبارت را با خودتان تکرار کنید.

اگر نمی توانید با صدایی بلند آن را تکرار کنید اصلا مانعی نیست. زیر لب تکرار کنید: من به معجزات الهی ایمان دارم.

حتی اگر زیر لب هم قادر به تکرار این عبارت نیستید، اشکال ندارد. در ذهن خود این عبارت را تکرار کنید.

ممکن است این فکر در ذهن شما مرور شود که: تو نمی توانی در زندگی به آرزوهایت برسی. تو قادر به پرداخت بدهکاری هایت نیستی.

هر طور حساب و کتاب کنی امکان ندارد بتوانی از این شرایط خلاص شوی و زندگی بهتری داشته باشی.

این نگاه تو به خودت و نگرش تو درباره خداوند است.

اما نگاه خداوند به تو و پیام خداوند برای تو چیز دیگری است.

تو هنوز معجزات مرا ندیده ای.

تو هنوز عظمت بی حد و حصر مرا ندیده ای.

تو هرگز خیر و برکاتی که می توانم وارد زندگی ات کنم را نمی توانی تصور کنی.

نگاه من به تو فراتر از نگاه تو به خودت است.

خودت را از نگاه من ببین.

به خودت با چشمان من نگاه کن و درباره خودت آنگونه که من درباره تو فکر می کنم فکر کن.

خداوند همیشه با روش های معمولی و به آن صورتی که تو فکر می کنی در زندگی ات عمل نمی کند.

مواقعی وجود دارد که من کم کم نعمت هایم را وارد زندگی ات می کنم.

در این شرایط تو باید ایمانت را حفظ و با توکل و امیدواری به زندگی ادامه دهی و روزها را سپری کنی.

در این صورت معجزات خودم را وارد زندگی ات می کنم.

به جای اینکه از مرحله ۷ به ۸ و سپس به ۹ وارد شوی تو را از مرحله ۷ به ۸ و سپس به ۶۳ و ۶۴ و … وارد خواهم کرد.

این نتیجه ایمان به دریافت معجزات الهی خواهد بود.

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همشگی شما: رضا عطارروشن

اخطار

تمرین:

۱- احساس و برداشت خود از آگاهی که کسب کردید را در بخش نظرات ثبت کنید.

۲- مواردی در زندگی خود و اطرافیانتان پیدا کنید که نشانه ای واضح از معجزات الهی در زندگی بوده اند.

۳- در ذهن خود بر اساس این نگرش که در صف دریافت معجزات الهی هستید، مسیری فرضی و آسان برای تجربه چند تا از مهمترین خواسته هایتان را بنویسید. (بسیار مهم)

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

امتیاز 4.33 از 82 رای

https://tanasobefekri.net/?p=42261
برچسب ها:
95 نظر توسط کاربران ثبت شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار آسیه رفیعی
      1402/11/13 22:00
      مدت عضویت: 1702 روز
      امتیاز کاربر: 23760 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 2,883 کلمه

      بنام خدای مهربان

       ای نام تو بهترین سرآغاز بی نام تو نامه کی کنم باز 

      با عرض سلام و خدا قوت خدمت استاد بسیار عزیزانم و دوستان هم سفر شگفتی سازم

      تمرین جلسه اول زندگی با کمک خدا :من به معجزات الهی ایمان دارم 

      ۱- احساس و برداشت خود از آگاهی که کسب کردید را در بخش نظرات ثبت کنید.

      وای چه حس ناب و عالی و خوبی دارم از خوندن این متن از دیروز که تمرینمو نوشتم در سایت بارها و بارها خوندمش و فوق العاده احساس ناب و عالی داشتم و آهنگ فوق العاده این متن که خیلی دوستش دارم و بهم الهام شد که دانلود کنم و در حین خوندن دیدگاههای دوستانمم گوش میدادم و از پلیر موزیک گوشیم پخش میکردم و بی نهایت متشکرم و لذت بردم 

      و هر بار هم که میخوندمش به جای اسم استاد دومین بار بلند و واضح صدای  اسم خودم رو تکرار میشنیدم و اشک در چشمانم حلقه میزد و میگفتم بله بله بله و خیلی حال میکردم 

      واقعا من بارها شاهد این بودم که با نگاه انسانی و شرایط انسانی برای خدا در نظر گرفتن محدودیت برای خدا قائل میشدم و خدا رو خشمگین و عصبانی از گناهان غیر قابل بخششم میدیدم و میگفتم این سزای فلان گناهته و کمی تقاص پس دارم میدم حقمه بار گناهم سبک بشه 

      خدا رو از اون بالا به صورت حاکم قدرتمند میدیدم و انتقام گیرنده سخت  و فقط برای عذاب فرستادن که حقمه حداقل اینجا خدا عذابم کنه و واگذار نشم به اون دنیا  

      کور میشدم و فراموشکار در دیدن معجزات زندگیم در لحظه میفهمیدمم شاید که این اتفاق خوب برام افتاده ولی سریع فراموشش میکردم 

      گاهی یاد میگرفتم شکر گزاری کنم در این اواخر ولی قبلا اصلا بنده شکر گزاری نبودم 

      چون همیشه از بچگی فقط جنبه مواظب باش خدا قهر نکنه باهات رو میشنیدم 

      فقط هی میگفتن خدا مهربونه ولی مهربونیش فقط در حد کلمه درک میکردم و نگاه من انسانی بود چون اینجوری شناخته بودم و ترس از خدا در دلم بیشتر از عشق بود 

      با دید خودم خدا رو موجودی  کینه ای که مگه میشه خدا در لحظه ببخشه محاله من فلان کار رو کردم کلی گریه و زاری و التماس باز شاید خدا دلش به رحم بیاد

      عباداتم و ارتباطم فقط از ترس بود خیلی وقتام میزدم به بیخیالی و حوصله نداشتم و به قول معروف گول شیطان میخوردم و بعد کلی پشیمانی 

      یه بیت شعر گاهی بهم امید میداد که 

      شرمنده از آنیم که در روز مکافات اندر خور عفو تو نکردیم گناهی 

      ولی بعدش به خودم میگفتم آهای پر رو نشو حواست باشه این فقط یه شعره تو مگه کی هستی خدا ببخشدت بخشش خدا نصیب حال تو نمیشه 

      در همین امسال فیلم کلبه خارجی که دین مسیحیت بود دیدم خیلی خیلی اون فیلم به من حال داد و مهربونی خدا رو بیشتر در اون فیلم درک کردم و خیلی خیلی با آیات قرآنی و رحمت خدا نزدیک دیدمش و خیلی خیلی با آموزشهای دوره ماه رمضان استاد عزیز ارتباط داشت و به صورت صحنه ای درکش کردم و فیلم عالی بود که هدایت شدم 

      خدایی که برای خودم ساخته بودم خدایی بود که فقط منتظره من پامو یکم از گلیمم درازتر کنم و عذابم کنه 

      ولی الان دارم چیزهایی دیگه میشنوم و یاد میگیرم 

      خدایی که منو آفریده با معجزات الهی و ایمان بهش که بارها هم نتیجه ایمانم رو دیدم در خوندن آیه ۲ و ۳ طلاق که درجا اجابت میشد 

      یا خوندن آیت الکرسی که در لحظه معجزه اش رو میدیدم و فراموشم میشد در لحظه خوشحال میشدم ولی دوباره توجهم میرفت رو نداشته ها 

      گزارشات سراسر منفی خانم شیطان پرست به مدیر کارخانه من تمام وجودمو پر میکرد و رحمت خدا رو کم رنگ که اینو خیلی قشنگ از فایل مدیر کارخانه خود را اعزام کنید یاد گرفتم و لذت بردم و همیشه تو یادمه 

      جوری که خودمو لایق نمیدونستم و و انتظار نداشتم و فکر کنم اینم یه اتفاق بود دیگه شانسی بود طبق  قانون انتظار 

      ولی هیچ اتفاقی اتفاقی اتفاق نمیفته صد در صد 

      و من درگیر عادتهای غلط خودم میشدم 

      من در هر کاری که کردم قدم اول از من بوده و همیشه دست در دست خدا بودم 

      و با قانون افزایش و توجه به هر چی توجه کردم همون تو زندگیم چند برابر شد 

      البته نیروی منفی همیشه خیلی خیلی  کندتر بوده تا انرژی مثبت این منم که جبرا اختیار دارم  چه شرایطی رو تو زندگیم خلق کنم 

      منم که مسئولم و تصمیم گیرنده 

      خدای مهربانم منو جانشین خودش روی زمین قرار داده و خیلی بیشتر از من میخاد موفق و خوشبخت و همه چی تموم باشم 

      خدای من وقتی منو آفرید به خودش احسنت گفت 

      یعنی احسنت گفته که منو خلق کرده که غم و غصه هامو ببینه و عذاب کنه 

      اینهمه نعمت و آفرینش رو خلق کرده و نظم هستی که من بدبخت باشم 

      محاله محاله محاله 

      چقدر من غافل و نادان و نا آگاه بودم و غرق در ظلمت و گمراهی 

      و خدا الان  که تو این مسیر و سرزمینم داره بهم میگه چقدر عاشقمه و من خواب بودم 

      تولد آگاهی و نور بر من و تمام دوستان هم مسیرم مبارک 

      به معنی واقعی آیت الکرسی من از ظلمت به نور رفتم و هدایت شدم چون خودم از خدا هدایت خاستم 

      من فقط راه خاستم نشونم بده برام معجزه کرد و تا وقتی که ادامه میدم سراسر وجودم روشنی و نور میشه و بعد از مدتی دوباره با علفهای هرز ممکنه سرزمین خوشبختیم رو نابود کنم 

      من میخام که این دنیامو مقدمه اون دنیا و اخرتم تبدیل به بهشت کنم کافیه که باورش کنم 

      الانم خیلی خیلی زندگیم متحول شده و از اون دختر تنها و گوشه گیر. و افسرده زیر و رو شدم با وجود اینکه کمی از این آگاهیها رو تونستم درک کنم و کمی با عینک و فیلتر خدا به خودم و شرایطم نگاه کنم دقیقاعین همون فایل عینک که در فایلعای لاغری بود با عینک چاقی و لاغری که قرمز و سبز میشد 

      باورهای اشتباه من و شنیده های اشتباهی منو گمراه کرده بود و من به عظمت الهی کمی ایمان پیدا کردم انقدر زندگیم بهشت شده 

      و هر چقدر بتونم همسو تر و هماهنگ تر بشم برای شناخت بیشتر خدام لذت میبرم و خالق آرزوهای بیشتر خودم میشم چون من اشرف مخلوقاتشم و از وجود خدا در من دمیده شده  

      من به تمام آرزوهام قول رسیدن دادم و مطمئنم با درک بیشتر و آگاهی تک تکشونو خواهم داشت 

      خدایی که الان میشناسمش عشقه خدایی که خودم پیداش کردم با کمک خودش 

      خدایی که در دوره ماه رمضان استادم با کمی از آیات قرآنی حقیقتا تونستم بشناسمش خیلی خیلی فرق داره 

      قرآنی که معجزه پیامبر آسمانی من مسلمانه شناختی از کتابهای دیگه پیامبران ندارم ولی مطمئنم کاملترینش و بدون دخل و تصرف قرانه 

      و در این دوره آخرالزمان کلی راهنما و استاد برای ما امکانش بوجود اومده 

       که اول خودشون زندگیشون رو درست کردن و بعد تک تک ما رو به قدرت وجودیمون آشنا میکنن که میتونیم ما هم الهامات الهی رو بشنویم و هم  درک کنیم و هم یاد بگیریم استاد عطار روشن گرامی بی نهایت ممنونم ازتون و تک تک دوستان هم مسیرم 

       

      ۲- مواردی در زندگی خود و اطرافیانتان پیدا کنید که نشانه ای واضح از معجزات الهی در زندگی بوده اند.

      کلمه معجزه از ریشه عجز و ناتوانی میاد و جز کار خدا کار هیچکس نمیتونه باشه 

      من واقعا تا قبل از آشنایی معجزه وار با شما استاد عزیز به شدت افسردگی داشتم و بارها اینو اعتراف کردم که من فقط زنده مانی میکردم نه زندگی و مرده متحرک بودم 

      همیشه حسرت زندگی دیگران رو میخوردم و همیشه مقایسه میشدم و همیشه هم بازنده بودم و همه از من بهتر و جلوتر بودند طبیعتا با این نگاه به خودم که موجودی حقیر و بدبخت و چاق و مریض و گوشه گیر و انزوا طلب هستم 

      و فقط باید حسرت دیگران رو بخورم دچار حسادت و کینه و پرخاشگری شدید و گاها انتقام گرفتن از دیگران بودم و نفرین و ناله میکردم  و همیشه فکر میکردم به کدامین گناه باید روی زمین زندگی کنم و بارها جواب شنیدم که آدم و حوا خطا کردند و ما از بهشت به زمین فرستاده شدیم بارها به خودکشی فکر میکردم و خیلی حس ناتوانی و طاقت نداشتن ادامه زندگی رو داشتم و همیشه در حال گریه و زاری بودم و معجزات الهی در زندگی من رخ داد که باکمک خدا به این مسیر هدایت بشم و من که خودمو بی استعدادترین و بدرد نخور ترین آدم روی زمین میدونستم و باورهای محدود کننده فرلوان داشتم بفهمم اصلا اونجوری که از بچگی تا سال ۹۶زندگی میکردم نیستم

       و به خیلی معجزات تو این سرزمین دست پیدا کردم که بارها تو قسمتهای مختلف نوشته ام و در اینجا اشاره ای کوتاه میکنم  

      البته بعدها فهمیدم که قبلا هم معجزه زیاد داشتم و خودم برام ناچیز و نادیدنی بود 

      مثلا یکیش در دوران دبیرستان معدلم به طور معجزه واری از ۷ مشروطی  به ۱۶ پیشرفت کرد که جز معجزه برای من تنبل درس نخون نبود

      در دوران بچگی در روز عاشورا گم شدم و پیاده به سمت خونه مادربزرگم راه افتادم چون خونه خودمون رو بلد نبودم و یه آقایی بین راه منو با موتور آورد در خونمون اونم اصلا چطوری بهش اعتماد کردم و سوار موتورش شدم فقط خدا میدونه و منو صحیح و سالم رسوند که مامانم پخش زمین شد 

      من اصلا از خیاطی کردن متنفر بودم و حاضر نبودم نخ و سوزن دست بگیرم و خواهرم مریم  بارها گفت بیا یادت بدم ولی میگفتم نمیتونم متنفرم یاد نمیگیرم ولی وقتی فهمیدم استعداد کلمه دروغه خواستم یاد بگیرم و کلی لباس برای خودم دوختم و لذت بردم 

      در بافتنی با دو میل حاضر نبودم نقشه بزنم قلاب بافیم نسبتا حرفه ای بود و خواستم یاد بگیرم خدا برای من تو اینستا به طور معجزه وار کلی مربی و آموزش رایگان فرستاد و با تکرار و تمرین از مهارتم لذت بردم و آموزش درست فقط معجزه شد برام 

      کلی معجزات دیگه تو زندگیم بوده یادم هست و خیلی متن طولانی میشه و کلی از اونها هم یادم رفته که گاهی یادم میاد کلی لذت میبرم و غرق در شادی میشم 

      و کلی از معجزات همون روزها که شروع به شناخت بهتر خدا کردم رو هم در دوره ماه رمضان نوشته ام  

      و اما بعد از دوره ماه رمضان به طور معجزه واری با آقای مهندسی آشنا شدم که به صورت رایگان انرژی درمانی میکرد و میگفتن از مال دنیا بی نیازه و به صورت خیر مراجعین رو انرژی درمانی میکرد و دوست شوهر عمه ام بود 

      و مطمئن بودم این نتیجه دوره ماه رمضان هست که انجام دادم  

       و بهم گفت تمام مریضیهام رو خوب میکنه و به قدری هیجان زده و خوشحال بودم که حد نداشت و حتی باورش نمیشد من استرس داشته باشم چون تیروییدم درمان نشد و یکی که درمان شده بود اومد گفت چون استرس داشت بار اول نتیجه نگرفت استرسش خوب شد درمان شد گفتم خوب منم استرس زیاد دارم گفت محاله تو هیجان داری فقط چون شادی و خنده منو میدید که همش تاثیر زندگی در سرزمین لاغرها در کنار عزیزانی همچون شما که همگی گنج و ثروت و دارایی پر افتخار من هستید 

      و اون روزها هم  شاهد خیلی معجزات شفا برای هم خودم و هم دیگران بودم کلی سرطانی دیدم که درمان کامل شدن و رفتن از شهرهای دور هم میومدن حتی از دزفول هم مهمان داشتیم و با خبر میشدن از آدرس از طریق فامیلشون 

      و مهندس بی هیچ چشم داشتی در گرمای تابستان صبح و بعدازظهر در پارکینگ ساختمان خالی خودش که پشت خونه اش بود به همه انرژی میداد و خیلی از معجزات شفای بیماریها رو از نزدیک میدیدم و لذت میبردم 

      خودمم بیماری بهجت شاخه ای از رماتیسم مفصلی آرتریت روماتویید دارم و چشمام کاملا داشت کور میشد و هیچ درمانی هم نداره و بیماری خاموشه  همینم برام خیلی مهم بود چون بلد نبودم با اون سرعت از طریق ذهنی  چشمامو خوب کنم و درمان بیماری وارد نیستم  

      لثه هام عفونت شدید داشت از بچگی و بخاطر به عصب رسیدن چندتا از دندونام و مسواک اصلا نمیتونم بزنم چون شب از درد خوابم نمیبرد بخاطر کورتونی که مجبورم بخورم دندونام خورد میشن و پوسیدگی شدید حتی با گاز زدن نان معمولی و پوک شدن درمان شد لثه هام عفونتش  و بوی دهانم کامل از بین رفته بود و صورتی شد 

      با انرژی درمانی که فقط دستاش رو بالای سرم میگرفتن روزی در حد دو دقیقه به هر نفر  انرژی میدادن  درمان شد و کیست داشتم درمان کرد و سونو گرافی دادم کاملا خوب شد و برای چشمامم معاینه کامل رفتم درمان شده بود و گفت چشمام سالمه و نه داروی هیدروکسی کلروکین که برای رماتیسم میخورم  به شبکیه  چشمام آسیب زده و نه بیماری بهجت چون مرتب باید برم معاینه و من اصلا دوست نداشتم برم معاینه و دکترمم خیلی اصرار میکرد برم ولی بعد از انرژی درمانی رفتم خودمم حس خوب شدن و شفا داشتم چون اون سوزشها و تاری دید خوب شده بود و ایمان داشتم انرژی الهی از طریق دستان مهندس در من اثر کرده ولی برای اطمینان میگفت حتما برید دکتر و چکاپ بشین تا اگه درمان نشده باز انرژی بده

      کبدمم چرب شده بود همین که رفتم برای کیست سونو گرافی شکم و لگن بود  بخاطر داروهای رماتیسمم البته اینم شاید بخاطر توجه به بیماریهام بود آزمایش مرتب میدادم ولی سونوگرافی نمیرفتم بعد از پاکسازی طب اسلامی کبدم درمان شده بود همون‌ رژیم ریاضت که گرفتم 

       که قبلا ازمایش و اینا میدادم و در سایت زیاد فعال بودم  درگیر نبود و توجهم به خوب شدن بود و میدونستم برنمیگرده  

       که خودش با دستاش اسکن میکرد مطمئن بود که درمان شده چون مقداری هم تو سونو برای کیستم که درمان شده بود رفتم مشخص بود درمان شده 

      کلا خیلی خوابمم درست شده بود و خیلی پر نشاط و انرژی شده بودم و تمام کارهای خونه رو تنهایی انجام میدادم و بابامم خیلی خوشحال بود که دارم خوب میشم و همش دعام میکرد 

      گاهی به خودم زیاد فشار میاوردم 

      و درد شدید داشت پاهام ساعتها منتطر می استادم در خونه مهندس چون شلوغ شده بود و افراد زیادی میفهمیدن همچین جایی هست و خیلی زود مجبور بودم برم تا زودتر تو لیست و نوبت برم 

       و قول هم داده بود که درد پاهامم درمان میکنه با انرژی  ولی چون فکر کرد لجبازم برای لاغر نشدن گفت واقعا درمان پا دردت با وزن سنگین امکان نداره برو وزنت پایین اومد بیا چون بارها به وزن سنگین ها انرژی داد همونموقع خوب میشد ولی باز بخاطر وزن بالا برمیگشت دردهاشون  

       ودلم برای اینجا هم  تنگ میشد چندتا دیدگاه میخوندم و فرصت نوشتن اصلا نداشتم اشتباهم همین بود فایل پراکنده و هر فایل جدید میومد رو سایت گوش میدادم ولی به طور جدی مشغول نبودم و دور شدم 

      البته رفت و آمد خیلی سخت بود و بعضی درمانها مراجعه مداوم و مرتب پشت سر هم میخاست 

      و ایشون از لاغری با ذهن هیچ اطلاعی نداشت هر روز بهم میگفت من اینهمه بیماریهات رو درمان کردم ولی برای لاغری بلد نبود کاری کنه میگفت همین یدونه اش با خودت و من سعی میکردم بحثی نکنم

       و فقط تا جایی که میشد سکوت میکردم  و لبخند میزدم 

      گاهی فکر میکنم از اینکه ناراحت نمیشم از حرفش عصبانی میشد که چرا بهم برنمیخوره و برام مهم نیس حرفاش بیشتر توصیه میکرد و میگفت بخاطر خودت میگم تو لاغر بشی چه نفعی به حال من داره من بدنت رو اینهمه کوبیدم و بیماریهات رو خوب کردم و حتی به بقیه هم میگفت که حرف گوش نمیدم  سعی به نصیحت من داشت من حالم انقدر خوب بود که واکنشی نمیدادم و فقط میگفتم چشم  میدونم من خودم عاشق لاغری هستم و یکارایی دارم میکنم 

      و خیلیا رو هم از راه دور انرژی میفرستاد مثل استاد علی اکبری که الان خارج هستن و از طریق ماهواره و اینستاگرام  انرژی درمانی میکنن ولی ایشون هزینه زیادی میگیرن 

      و از ماه شهریور دیگه قرار شد استراحت کنن و من همچنان پر انرژی و حال خوب بودم و کلی کتاب خوندم و عالی بودم

      و دوره الگوریتم کائنات رو ثبت نام کرده بودم به طور معجزه واری که اولش تصمیمی نداشتم شرکت کنم ولی هدایت شدم و  انجام دادم با استاد دیگه ای که حالمو خوب نکرد فقط کلی آگاهی مفید داشت برام و عمل کردن به آموزشها برام سخت بود و هنوزم هست و برام نتیجه خوبی نداشت 

       و درست قبل از شروع این دوره  در ماه مهر هم که بابام مسافر بهشت شد و با وجود اینکه خیلی خیلی صبور بودم و تونستم خودمو کنترل کنم بخاطر آموزشهای دوره ماه رمضانم و بهشتی شدن مادر عزیز استادمون که در مسافر بهشت شدن اواخر عزیزانم  خیلی خیلی درسهای بزرگی به من دادن 

       واقعا طوری که خیلیا با تعجب نگاهم میکردن که انگار نه انگار پدرمو از دست دادم و گاها فکر میکردن بی احساسم و خیلی حرفها و کنایه ها هم شنیدم

       ولی از ته دلم همه رو بخشیدم چون در سطح آگاهی خودشون رفتار میکنن و من عجیب نیست که تغییر کردم چون همه از خداییم و به سوی خدا بازمیگردیم  

      ولی بعد از دوره الگوریتم کائنات و قوانین  خیلی بی حوصله شدم که الان معجزه دعوت و هدایت به این دوره برام اتفاق افتاد و دوباره پر شور و نشاط شدم و واقعا حالم خوبه که خدا باز نشونم داد این مسیر منو پر نشاط میکنه و بس انصافا 

      مامانمم خیلی بهم میگفت تو وقتی تو سایت استاد عطار روشن کار میکنی حالت خوبه اون دوره رو ولش کن ولی هیجان اموزش منو گرفته بود و تشنه یادگیری بودم و عطش داشتم و واقعا خیلی حقایق برام روشن شد و قوانین ولی من جام اونجا نیس جام همینجاست 

       که باز هم برام معجزه تجربه آزمون و خطا بود پشیمان نیستم چون اینم لیز خوردن بود و برگشتم و چون درست به موقع نجات پیدا کردم  و هدایت شدم از اسارتی که برای خودم ساخته بودم 

      وای خیلی طولانی شد ببخشید

      ادامه تمرین در قسمت بعدی چون نوشتن کلمات کند شده و من شدیدا در دنیای خودم بودم و مکان و زمان از دستم در رفت 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار آسیه رفیعی
      1402/11/13 23:40
      مدت عضویت: 1702 روز
      امتیاز کاربر: 23760 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,316 کلمه

      با نام و یاد و کمک خدا 

      با عرض سلام مجدد خدمت استاد بزرگوارو دوستان هم سفرم 

      و اما تمرین سوم از گام اول من به معجزات الهی ایمان دارم 

      ۳- در ذهن خود بر اساس این نگرش که در صف دریافت معجزات الهی هستید، مسیری فرضی و آسان برای تجربه چند تا از مهمترین خواسته هایتان را بنویسید. (بسیار مهم)

      چه سوال به ظاهر سخت و شیرینی واقعا چون هنوز زیاد وارد نیستم و تازه کارم مسیر فرضی رو ترسیم کردن یکم شاید دشواره و ناشیانه باشه برای تبدیل شدن به مهارت خودمو قضاوت نمیکنم و دوست دارم پله پله ترسیم کنم 

      خب با توجه به این متن و تمرینی که انجام دادم من برای معجزاتی که تو زندگیم داشتم تقلاو تلاش خاصی نکردم 

      فقط به دستان پر قدرت خداوند روی زمین که با خدا معامله کردم و کارمند خدا شدم شروع شد 

      فقط ایمان آوردم و دعا کردم و در لحظه خدا اجابتم کرد خیلی خیلی فراتر از انتظارم 

      من یه گام برداشتم و شرایط انفاق رو در قرآن و دوره ماه رمضان و عمل کردن به آموزشها شروع کردم و کمی تونستم تازه خدا برام معجزه هاشو فرستاد 

      البته اطرافیان هم خیلی خیلی این وسط کار رو سعی میکردن سخت کنن و من امتحان میشدم که گله و شکایت میکنم یا نه که بعصی وقتا لیز میخوردم 

      چون برادرم که ما رو میبرد تو مغازه دامادمون  کار میکرد و خیلی ناراحت بود و مدام میگفت تو بدترین وقت منو دست تنها میزاری و همش خواهرم سعی داشت مهندس رو متوهم جلوه بده و بابامم کلی معجزه براش اتفاق افتاد و داشت خوب میشد هم شبکیه چشماش که کاملا با عمل هم برنگشته بود بخاطر دیابتش تو انرژی درمانی داشت میدید و بسیار دهن بین بود  خواهرام بهش میگفتن تغییری نکردی و معجزه ای اتفاق نیفتاده و بابام رو به شدت نا امید میکردن تا اینکه دیگه نیومد و گاهی از دیر برگشتن ما شکایت داشت و میگفت دیگه از فردا نرید  

      ولی از بس من خوشحال بودم و حالم بهتر شده بود دلش نمیومد خلاصه که خیلی از روزها هم خواهرام میومدن خونمون مهمونی  و نمیرفتیم برای انرژی درمانی در صورتیکه باید هر روز میرفتیم و من گله و شکایت کمی میکردم به هر حال و ایمانم کم میشد و حالم گرفته میشد 

      من مهندس رو فقط دستان قدرتمند خدا روی زمین میدیدم به پاس معامله با خدا و کارمند خدا شدن یکی دیگه از  خواهرام اولش خوشش اومد و تصمیم گرفت بیاد  ولی حتی یبارم نتونست و لیاقت اومدن پیدا نکرد و به شدت به ما هم انرژی منفی میداد

      حتی خواهرم مریم که ریه هاش درمان شد بعد از اینکه نه از طب اسلامی نتیجه گرفت نه از شیمیایی این جا درمان شده بود رو انکار میکردن و دروغ میدونستن و در سطح آگاهی خودشون رفتار میکردن 

      و مخصوصا به مامانم که برای درمان گوشاش و شنوایی در اثر انفجار بمب پرده گوشش آسیب دیده  میومد و کلی بهتر شده بود میگفتن نه هنوز فرقی نکردی بدتر شدی چون عادت کرده بود از بمباران خونمون در زمان جنگ تا الان 

       ولی به هر حال این نعمت در اثر ناشکری اطرافیان و گله و شکایت  از دستمون رفت ولی تا همینجاشم بی نهایت برام معجزه داشت و من کار خاصی براش نکرده بودم که به طور معجزه وار نصیبم شده بود 

      بعد از مسافر بهشت شدن بابام هم مامانم مدام میگفت باید این خونه پدری رو بفروشیم و سهم الارث  خواهرام رو بدیم و کلی تقلا میکرد برای خونه دار شدن بعد از فروش  

      همش میگفت نگران نیست ولی نگرانیش به منم تزریق میشدو هر روز روز از نو روزی از نو  

      و من به شدت به خونه مون وابسته ام و دلم نمیاد بفروشیم با اینکه اتاق ندارم 

      دامادمون مجید و خواهرم مریم که اینهمه تقلای مامانمو دیدن  برای خرید مسکن مهر و اینا و به هیچ عنوان نمیتونست کاری کنه حالا حالاها هر چند خواهرام میگفتن ما الان ارث نمیخاییم ولی مامانم میگه حقشونه و باید برای شما خونه دار بشین برادر کوچکمم مجرده و بیکار و مدام مامانم میخاد بفرستش سر کار ولی حاضر نیس کاری کنه 

        هر دو دستان قدرتمند خدا شدن  بر روی زمین 

      گفتن براتون تو یکی از روستاهای نزدیک قم با سهم من و برادرم 

      خودم زمین که ارزونتره میخرم و میسازمش و به اتاق رویایی خودم قراره برسم به آسونی 

      مامانمم به شدت خوشحال و راضی شده و ما در صف ساخت خانه باغ ویلایی خودمون هستیم من الان مهم ترین خاسته ام داشتن آرامش در خونه ای هست که بتونم با آرامش زندگی کنم و هر روز فکر و خیال منفی سراغم نیاد و بی ایمانی و ترس که از کوله بار سفرم حذفش کردم 

      فقط هم سفارشش دادم و با خدا معامله کردم و مطمئنم به معجزات الهی در زندگیم  

      دیگه خدا هزار برابر بهتر از اون چیزی که انتظارشو دارم و تو صف دریافتش ایستادم نصیبم میکنه چون دارم یاد میگیرم از نگاه خدا به رسیدن به آرزوهام قول بدم 

      نه از نوع نگاه انسانی بلکه با شرایط الهی 

      و من از شما استاد عزیز درسهای فراوان گرفتم چون به طور معجزه وار یکی از هنرجوهای استاد عباس منش بهم گفت تو سایت استاد عباس منش قسمت نتایج با شما استاد عزیز اشنا شده و من کل قسمتها رو با اشتیاق فراوان دیدم و کلی لذت بردم و برام کلی اموزش شیرین بود 

      خدا برای همه مخلوقاتش به طور یکسان نعمت فرستاده فقط یکی با باورهای محدود کننده به خواسته هاش نگاه میکنه و یکی به معجزات الهی و همگام و همسو شدن با خدا خودشو هماهنگ میکنه و تو صف دریافت قرار میگیره 

      البته بیشتر صحبتهای جذاب شما استاد عزیز که ۱۰ قسمت بود رو در قسمت خلق آرزوها با عشق و اشتیاق دیده بودم چون خیلی دلم میخاستشون 

      البته خرید دوره خلق آارزوها رو هم فقط به خدا سفارش دادم و ۲ گام رو معجزه وار به خودم هدیه داده بودم و ۳ بخش بعدی رو به طور معجزه وار بابام که هرگز این چیزا رو قبول نداشت برام خرید هنوز موفق به انجام تمرین شدم انجامشون بدم دیگه چه شود 

      و هر دوره ای از شما رو از خدا خاستم فقط ایمان به خدا داشتم برام جور میکنه و شد و بهم هدیه داده شد و هدایت خدا هرگز دیر نمیکند درست به وقتش اتفاق میفته 

      و لیاقت داشتنش رو با کمک خدا بدست آوردم برای بقیه آرزوهامم باید به همین قدرت و مهارت تکیه کنم 

      چقدر خوندن معجزات دوستانم در این بخش لذت بخش بود و بیشتر باورم تقویت شد خودمم خیلی نتیجه ها داشتم که برام کمرنگ میشن گاهی در اثر زیاد بودن از دست آدم در میره ولی یکم فکر کنم یادم میاد 

      البته من قبلا خیلی خاطراتم رو نوشتم در اثر دیدن فیلم بچگی ها دنیای شیرین  که زیادم بلد نبودم فقط در حد روزمرگی 

       و لذت خوندنشون رو میتونم دوباره تجربه کنم و اینم بیشتر بهم یادآوری میکنه 

      و خیلی جذابه که بارها و بارها به راحتی و آسونی چیزی رو که میخاستم به دست اوردم خدا هیچوقت منو محروم و محدود نکرده خودم بود که گاهی خودمو از نعمت محروم کردم و کاملا مسئولیتش رو میپذرم و به صلح رسیدم با خدای خودم و از خدا طلبکار نیستم و میدونم که گر گدا کاهل بود تقصیر صاحبخانه چیست 

      دستمو جز خدا پیش هیچ کسی دراز نمیکنم و در خونه کسی جز خدا رو نمیزنم نه با اشک و زاری و التماس فقط با آرامش و ایمان و حال خوب هر چی بیشتر و بهتر خودمو در مسیر شناخت خدا قرار بدم بهتر و بیشتر میتونم به نوبت اجابت خاسته ام برسم 

      و من بارها و بارها با قدرت و شجاعت  فریاد میزنم 

      من به معجزات الهی ایمان دارم.

      استاد عزیزم بی نهایت متشکرم از متن فوق العاده  و آگاهیهای ناب و دلنشینون سخنی  که از دل برآید و ایمان واقعی لاجرم بر دل نشیند 

      خدا جونم عاشقتم دوستت دارم و سپاسگزارم و بهت ایمان دارم تا ابد  

      آسیه جونم و فرشته خوشبختی درونم خیلی برات خوشحالم که در مسیر رشد و آگاهی هستی و هر روز بهتر از دیروزی 

      در جهانم همه چیز زیبا و نیکوست و در مسیر معجزات الهی 

      آرزوی موفقیت و شادی  برای تمامی دوستان معجزه آفرینم با کمک خدای بی نهایت بخشنده مهربان 

      عاشقتونم و بسیار متشکرم 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم