0

من به معجزات الهی باور دارم (قدم ۱)

زندگی با کمک خداوند
اندازه متن

معجزات الهی رخدادها و اتفاقاتی هستند که به یک باره در مسیر زندگی ما قرار می گیرند و شرایط زندگی مان را دگرگون می کنند.

معجزات الهی ممکن است در طی چند ساعت، روز، هفته، ماه یا سال وارد زندگی ما شوند اما از آن جهت که فراتر از انتظار ما هستند اطمینان داریم که فقط خداوند می تواند آن شرایط را برای ما رقم زده باشد.

از طرفی مطمئن هستیم شرایطی که با آن مواجه شده ایم در شرایط عادی زندگی مان نیاز به زمان بسیار بیشتری برای تحقق دارد درحالی که با کمک خداوند در مدت زمان کمتر نتایج فراتر از انتظار را تجربه می کنیم.

اخطاریه

درک نگاه خداوند

من باور دارم نگاه خداوند به من همیشه فراتر از نگاهی است که من به خودم دارم.

این باور درباره همه انسانها صدق می کند. به این معنی که نگاه خداوند به همه انسانها بسیار فراتر از آن چیزی است که آنها درباره خودشان تصور می کنند.

اگر من خودم را لایق فلان شرایط در زندگی می دانم، خداوند مرا لایق صدها و هزاران برابر آنچه برای خودم می پسندم می داند.

اگر من عقیده دارم استعداد خاصی ندارم یا توانایی های من معمولی و پیش پا افتاده هستند، نگاه خداوند درباره من این است که سرشار از استعدادها و توانایی های خارق العاده هستم.

معجزات الهی

هر نگاه یا نگرشی درباره خودتان دارید، باور کنید نگاه خداوند هزاران برابر بزرگتر از آن چیزی است که درباره خودتان می دانید یا تصور می کنید.

اگر با نگاه خودتان زندگی کنید قطعا نمی توانید از توانایی ها و استعدادهایی که خداوند در وجود شما قرار داده است استفاده کرده و شرایط زندگی خود را تغییر دهید یا حداقل از زندگی کردن لذت ببرید.

اما اگر با نگاه خداوند به خودتان حرکت کرده و در جهت خواسته های خود تلاش کنید نتایج عالی و شرایط فراتر از انتظار را تجربه خواهید کرد.

همه ما تجربیات و مثال هایی از زندگی خود و دیگران داریم که مطمئن هستیم رخ دادن آن شرایط فقط کار خداوند بوده است. این اثبات می کند که نگاه خداوند به انسانها همواره بزرگتر از آن چیزی است که آنها درباره خودشان تصور می کنند.

من زمانی که آموزش لاغری با ذهن را شروع کردم تصورم این بود که شاید برخی از اطرافیانم که همه چاق بودند به این موضوع علاقمند باشند.

من در آن زمان هرگز تصور نمی کردم آموزش های لاغری با ذهن روزی قرار است توسط انسان های زیادی در سراسر جهان مورد توجه و استفاده قرار بگیرد.

نگاه خداوند به من هزاران برابر آن چیزی بود که من درباره خودم، توانمندی هام و نتایجم فکر می کردم و انتظار داشتم.

آموزش های لاغری با ذهن، سایت تناسب فکری و هرآنچه از طریق کلام و دستان من در این فضای مجازی به واقعیت تبدیل می شود قطعا معجزات الهی است که در مسیر زندگی من رخ داده است.

هر رؤیایی که برای خود در نظر می گیرید، خداوند هزاران برابر آن را برای شما در نظر گرفته است.

هر سرنوشت یا تقدیری را برای خود باور کرده اید، خداوند هزاران برابر آن را برای شما در نظر گرفته است.

هر شرایط و موقعیتی را در زندگی برای خود واقعیت می دانید، خداوند می تواند هزاران برابر آن را به واقعیت زندگی شما تبدیل کند.

تجربه و دریافت آنچه خداوند برای شما در نظر گرفته است فقط نیاز به باور کردن دریافت معجزات الهی دارد.

اینکه باور کنید خداوند بعنوان خالق، همواره مراقب و پشتیبان شما در زندگی است.

اینکه باور کنید خداوند اگر در زندگی با در بسته ای مواجه می شوید، حتما کلید آن نزد خداوند است و به موقع آن را به شما خواهد داد تا آن در بسته را باز کنید.

اینکه باور کنید حضور شما در این دنیا یکی از معجزات الهی است و شما اینجا هستید تا معجزات بی نهایت خداوند را تجربه کنید.

بسیار مهم است که همواره به خاطر داشته باشید با چشمان خداوند و از نگاه او به خودتان و توانایی ها و شرایطی که می توانید در زندگی کسب و تجربه کنید نگاه کنید.

نگاه خداوند به خودتان را جایگزین نگاهی که درباره خود دارید کنید تا انگیزه و اشتیاق شما برای حرکت کردن و خلق رویاهای تان چند برابر شود.

معجزات الهی

ممکن است تصور کنید اوضاع فعلی تان همیشگی است.

مدت هاست در این شرایط هستید و همه شواهد تایید می کند که این شرایط همیشگی است و تغییر آن امری محال و غیرممکن است.

من سی و چهار سال چاق بودم و هیچ امیدی برای لاغر شدن نداشتم.

من بیش از دوازده سال بود که ازدواج کرده بودم و هیچ امیدی به تغییر شرایط عاطفی با همسرم نداشتم.

من بعد از فارغ التحصیل شدن از دانشگاه سه سال مغازه خدمات کامپیوتری داشتم، پس از آن هشت سال کارمند دولت بودم، سپس سه سال شاگرد نجار بودم و ۵ سال مغازه ابزار و یراق داشتم، اما هیچ نشانه امیدی از بهبود شرایط در زندگی ام احساس نمی کردم.

به افراد مختلف بدهکار بودم و چندین وام بانکی داشتم که توان پرداخت اقساط آنها را نداشتم.

خودم را انسان گناهکاری می دانستم که از فضل و رحمت خداوند محروم شده است.

خودم را لایق بلاها و مصیبت های زندگی می دانستم چون باور کرده بودم از خداوند دور شده ام و او مرا رها کرده است.

همه شرایط حاکی از این بود که من رنگ خوشبختی را در زندگی نخواهم دید. من قادر به تغییر شرایط زندگی ام نیستم.

من باور کرده بودم که به دلیل متولد شدن در خانواده ای متوسط، به دلیل ایرانی بودن، به دلیل زندگی در شهری کوچک، به دلیل نداشتن پشتوانه مالی، به دلیل نداشتن سرمایه، به دلیل نداشتن شانس، به دلیل نالایق بودن دولت، به دلیل زود ازدواج کردن، به دلیل نداشتن مدرک دانشگاهی بالا، به دلیل نداشتن مغازه ملکی و به صدها دلیل واضح دیگر همیشه در این شرایط زندگی خواهم کرد.

اما زمانی که به لطف خدای مهربان به مسیر تغییر زندگی هدایت شدم و نگاه و نگرش تازه ای درباره خداوند در وجودم شکل گرفت نور امید در وجودم شکل گرفت و به بخشش و رحمت او امیدوار شدم.

به محض اینکه این نگرش در وجودم شکل گرفت که نگاه خداوند به من با نگاهی که من به خودم دارم از زمین تا آسمان متفاوت است نور امید در قلبم روشن شد.

با آنکه هنوز باور نکرده بودم که خداوند مرا دوست دارد یا مرا می بیند و همیشه آماده است تا به من کمک کند اما انتظار تجربه بزرگی و عظمت خداوند در من شکل گرفت.

من منتظر تجربه معجزات الهی در زندگی ام بودم.

من منتظر مشاهده تغییرات عظیم و باورنکردنی در زندگی ام بودم.

من هر روز را با این انتظار که خداوند زندگی مرا دگرگون خواهد کرد سپری می کردم.

و آن روز سریع تر از آنچه تصورش را می کردم فرا رسید و من شاهد رخ دادن معجزات الهی در زندگی ام یکی پس از دیگری شدم.

هرآنچه سالها درباره خودم تصور می کردم دگرگون شد.

دیگر من آن انسان افسرده، ناامید، مضطرب، پرخاشگر و عصبی مزاج نبودم بلکه نگاه خداوند درباره خودم را باور کردم و من انسانی شاد، امیدوار، آرام و پر جنب و جوش و عاشق زندگی کردن شدم.

من آن انسان چاقی که باور کرده بودم چاقی من ارثی است و خداوند مرا چاق آفریده است نبودم بلکه این نگاه خداوند که برای من سلامتی و تناسب اندام را در نظر گرفته است باور کردم و رنچ سی و چند سال چاقی در مدت کوتاهی پایان یافت و لذت و شادی تناسب اندام در زندگی من جاری شد.

دیگر من آن مرد عصبی و پرخاشگر و تندخو در زندگی با همسرم نبودم، بلکه نگاه خداوند درباره خودم که لایق تجربه عشق و مودت در زندگی و در کنار همسرم هستم را باور کردم.

نگاه من درباره اینکه تا ابد بدهکار خواهم بود را با نگاه خداوند که زندگی سرشار از نعمت و فراوانی را برای من درنظر گرفته بود تغییر دادم و همه بدهی های چند سال کسب و کار ناموفق را در کمتر از یک سال پرداخت کردم.

نگاه من درباره کسب و کارم که هرگز رشد و پیشرفت نخواهد کرد را با نگاه خداوند که گسترش و برکت را برای من در نظر گرفته است جایگزین کردم و کسب و کار من در کمتر از چند سال در سراسر جهان گسترش پیدا کرد و مورد استقبال قرار گرفت.

اینها بخشی از معجزات الهی است که فقط در طی چند سال اخیر در زندگی من رخ داده است. معجزاتی که هرگز با تلاش و کوشش قادر به رقم زدن آنها نبودم بلکه فقط با توکل و ایمان به دریافت معجزات الهی توسط خداوند در زندگی من ایجاد شدند.

معجزه زندگی خودت باش

من شما را نمی شناسم اما باور دارم اگر در به سمت این صفحه و خواندن نوشته های آن هدایت شده اید قطعا در صف انتظار دریافت معجزات الهی قرار دارید.

مهم نیست در چه شرایطی هستید یا چند سال است تلاش می کنید شرایط زندگی خود را تغییر دهید اما موفق نشده اید.

مهم نیست چقدر احساس ناامیدی می کنید یا خود را در اسارت افکار و یا حتی اشخاص می دانید و تصور می کنید تا با آنها زندگی می کنید رنگ خوشی را نخواهید دید.

مهم نیست اگر همواره در حال سرزنش کردن خودتان هستید که چرا آن اشتباه‌ را مرتکب شدید یا آن تصمیم را گرفتید و یا آن اقدام احمقانه را انجام دادید.

حتی مهم نیست اگر تا به امروز تصور می کردید به واسطه گناهان بی شماری که مرتکب شده اید یا سهل انگاری های زیادی که در عبادت های خود داشته اید از خداوند دور شده اید یا خداوند شما را رها کرده و یا حتی نفرینتان کرده است.

اکنون و برای این لحظه فقط این مهم است که باور کنید خداوند شما را فرا خوانده است تا معجزه زندگی خودت باشی.

باور کنید خداوند از طریق این نوشته شما را صدا می زند و فقط کافی است در وجود خود به او پاسخ دهید.

به ندای خداوند (بله) بگویید.

در وجود خود صدای خداوند را بشنوید که نام شما را صدا می زند. سپس به او پاسخ دهید: بله

من در وجودم صدای خداوند را می شنوم: رضا …… رضا …… رضا

و هر روز و هر لحظه به او پاسخ می دهم: بله …… بله ……. بله

برای شروع همین کافی است.

من به معجزات الهی ایمان دارم

این عبارت را با خودتان تکرار کنید.

اگر نمی توانید با صدایی بلند آن را تکرار کنید اصلا مانعی نیست. زیر لب تکرار کنید: من به معجزات الهی ایمان دارم.

حتی اگر زیر لب هم قادر به تکرار این عبارت نیستید، اشکال ندارد. در ذهن خود این عبارت را تکرار کنید.

ممکن است این فکر در ذهن شما مرور شود که: تو نمی توانی در زندگی به آرزوهایت برسی. تو قادر به پرداخت بدهکاری هایت نیستی.

هر طور حساب و کتاب کنی امکان ندارد بتوانی از این شرایط خلاص شوی و زندگی بهتری داشته باشی.

این نگاه تو به خودت و نگرش تو درباره خداوند است.

اما نگاه خداوند به تو و پیام خداوند برای تو چیز دیگری است.

تو هنوز معجزات مرا ندیده ای.

تو هنوز عظمت بی حد و حصر مرا ندیده ای.

تو هرگز خیر و برکاتی که می توانم وارد زندگی ات کنم را نمی توانی تصور کنی.

نگاه من به تو فراتر از نگاه تو به خودت است.

خودت را از نگاه من ببین.

به خودت با چشمان من نگاه کن و درباره خودت آنگونه که من درباره تو فکر می کنم فکر کن.

خداوند همیشه با روش های معمولی و به آن صورتی که تو فکر می کنی در زندگی ات عمل نمی کند.

مواقعی وجود دارد که من کم کم نعمت هایم را وارد زندگی ات می کنم.

در این شرایط تو باید ایمانت را حفظ و با توکل و امیدواری به زندگی ادامه دهی و روزها را سپری کنی.

در این صورت معجزات خودم را وارد زندگی ات می کنم.

به جای اینکه از مرحله ۷ به ۸ و سپس به ۹ وارد شوی تو را از مرحله ۷ به ۸ و سپس به ۶۳ و ۶۴ و … وارد خواهم کرد.

این نتیجه ایمان به دریافت معجزات الهی خواهد بود.

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همشگی شما: رضا عطارروشن

اخطار

تمرین:

۱- احساس و برداشت خود از آگاهی که کسب کردید را در بخش نظرات ثبت کنید.

۲- مواردی در زندگی خود و اطرافیانتان پیدا کنید که نشانه ای واضح از معجزات الهی در زندگی بوده اند.

۳- در ذهن خود بر اساس این نگرش که در صف دریافت معجزات الهی هستید، مسیری فرضی و آسان برای تجربه چند تا از مهمترین خواسته هایتان را بنویسید. (بسیار مهم)

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

امتیاز 4.33 از 82 رای

https://tanasobefekri.net/?p=42261
برچسب ها:
95 نظر توسط کاربران ثبت شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار زهرا کریمی
      1403/02/03 20:43
      مدت عضویت: 223 روز
      امتیاز کاربر: 1860 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,462 کلمه

      سلام استاد عزیزم خیلی خیلی خیلی خوشحالم که دارم برای قدم اول کامنت میزارم و تمرینش رو انجام میدم . بهای این آگاهی ارزشمند رو پرداخت می‌کنم.  خیلی خوشحال هستم. 

      احساس من ازین آگاهی اینه که اینا حرفای خداست با من این همون هدایت خداست که من خواسته بودم .

      اون لحظه که اسم خودم رو صدا میزدم اون لحظه که میگفتم من منتظر معجزات خداوند هستم . برام ی نشونه آمد. باد شدیدی امد و پنجره ها تکون خورد ‌.

      من هرچقدر از خدا درک صحیح تری پیدا میکنم بیشتر عاشق خودم میشم رابطه ام با خودم بهتر میشه . 

      این درک بینظیر که من هرچی درمورد خودم فکر کنم خداوند هزار پله از اون بالا تر رو از من میخواد . چون هم من هم خدای من لایتناهی هستیم و انتهایی برای پیشرفت وجود نداره . 

      البته که همین روند توی قسمت منفی هم هست .ولی چقدر خوب و خداروشکر که من میتونم راه درست و از غلط تشخیص بدم . با کمک اون حسی که خدا توی دلم قرار میده . میفهمم راهم درسته یا غلط. 

      آره من واقعا منتظر معجزه هستم . نه بخاطر اینکه من کار خاصی بلدم یا آدم خاصی هستم ‌ بخاطر اینکه من یک انسان هستم و بخاطر اینکه به خداوند تکیه کردم و همه چیز رو از او میخوام از همه چیز و همه کس بی توقعم و همیشه تلاش می‌کنم اینجوری باقی بمونم و تنها نگاهم به خدا باشه و از او بخواهم . 

      من باید وسعت دیدم رو گسترش بدم . من باید منتظر اتفاقات جذاب باشم که فقط به دست خدا رقم میخوره .

      استاد من ازین آگاهی آموختم که خیلی بیشتر ازینا باید از خودم انتظار داشته باشم.

       معجزات زندگی خودم و بقیه : همین چند دقیقه پیش یاد یکی از خاطرات معجزه وارم افتادم و برای خواهر زادم تعریف کردم . ما ی مسافرت رفته بودیم کاشان و تو اون فصل اردیبهشت که موقع گلاب گیری وحشتناک شلوغ میشه ما رفتیم باغ فین اما از بس شلوغ بود حوصلمون نکشید بریم داخل براهمین تو پارک کنارش اطراق کردیم و از طرفی سه تا بچه کوچیک هم همراهمون بود یکی پسر دوساله خودم و بچه های خواهرم . ما سرگرم حرف زدن شده بودیم که یهو فهمیدیم پسر من نیست . یادمه شوهرم در حد مرگ ترسیده بود و همش سر من داد میزد . من طبق معمول محلش ندادم و رفتم تا پسرم پیدا کنم . اون لحظه فقط داشتم از خدا میخواستم خودش کمکم کنه . واقعا آدم دلش خالی میشه وقتی میبینه بچش نیست ولی من تلاش کردم بر حسم غلبه کنم من اونموقه داشتم به خودم میگفتم آروم باش زهرا خدا برات پیداش میکنه . حالا فکر کن اگه تو زهیر بودی کجا میرفتی . و من رفتم اونجایی که حس میکردم ممکنه زهیر بره . رفتم اون ته ته پارک که هم تاریک بود هم خلوت ذهنم میگفت نه اینجا نمیاد . دلم که منبع خداست میگفت چرا از همینجاها رد شده بعد دیدم ی چرخ و فلک هست اونجا و به خیابان میخوره و پر ماشین . حس کردم رفته سمت اونا منم رفتم و دیدم که پسرم ساکت و آروم نشسته روی جدول کنار پارک . بعد رفتم دستشو گرفتم و آوردم . بعد ی پیرمرد بهم گفت بچه شماست گفتم بله ممنونم . گفت داشت میرفت تو خیابون گرفتمش گفتم بشین اینجا تا مامانت بیاد . 

      این داستان از اون داستان هاست که تو کلید اصرار نشون میدادن واقعا.  یعنی این معجزه ست که پسر کوچولوی من تو اون همه شلوغی گم بشه و در عرض چند دیقه پیدا بشه . اونم با خونسردی کامل من . وقتی رسیدم پیش خانوادم شوهرم هنوز نیومده بود بهش زنگ زدم و گفتم بیا پیداش کردم . اونم فوش داد قط کرد

      یکی دیگه از معجزات خودم این بود که رفته بودیم روستا برا عید و از یک راه پر پیج و خم و طولانی  پیاده رفتیم تا برسیم به ی امام زاده . بعد من اون موقع چاد  مشکی سرم بود . و از رو بروی ما یک آقایی با یک گاو سیاه بزرگ نر که برای گاوآهن بود داشت رد میشد . من خیلی ترسیده بودم چون راه خیلی باریک بود و یک سمت تپه و کوه بود یک سمت هم دره . وقتی نزدیک ما شد از دماغش باد داد بیرون و من بیشتر ترسیدم بعد آمد جلو که شاخ بزنه من وحشت کردم و رفتم از سمت دره که بدوم برم اونور از کنارش رد بشم . شوهرم خیلی ترسید که نکنه من پرت بشم تو دره دست منو محکم گرفت جوری که انگشت کوچیکم بشدت درد گرفت . خلاصه گاو رفت سمت خواهر شوهرم که دامنش مشکی بود ولی اون رفت سمت تپه . اونموقه چون خیلی به سرعت همه چی اتفاق افتاد من هیچی نفهمیدم ولی همه گفتن اگه آرمان دستت رو نگرفته بود پرت میشدی پایین دره . دره اش هم انقدر عمیق بود که هیچی از آدم باقی نمیموند . من واقعا نمیدونستم چه اشتباهی کردم تازه از دست شوهرم ناراحت شده بودم که چرا دست منو گرفتی نمیزاری فرار کنم . اما بعد ۵ سال الان می‌فهمم که اون ی معجزه بوده .که من زنده بمونم .

      معجزه دیگه اینکه شوهرم تعریف می‌کرد تو سن نو جوونی که بوده رفته بود توی آب سد شنا کنه و تا یکجایی پیش میره اما موقع برگشت خسته میشه و دیگه توان دست و پا زدن نداره . میگه دیگه مرگ برام حتمی شده بود و بیخیال تقلا شدم و بی حرکت روی آب موندم اما غرق نمیشه و روی آب میمونه و یکم انرژی میگره و شنا میکنه و میاد ساحل و زنده میمونه .

      مادر شوهرم تعری میکرد چندین سال پیش وقتی که یه دبه نفت میزاره روی شونه اش تا ببره خونش مثل اینکه دبه نشتی داشته و کمکم میریزه روی تنش بعد میره پیش خانوم های همسایه و مشغول حرف زدن میشه و وقتی نزدیک آتیش توی حیاط همسایشون میشه یهو آتیش میگیره و کلی از بدنش میسوزه جای سوختگی رو بمنم نشون داد واقعا بد بود . گردن شانه سینه دست و پهلو . نمیدونم چقدر طول کشیده تا از روستا به بیمارستان برسه و نمیدونم چه مدت بستری بوده . ولی شوهرم نمی‌گفت من اونموقه کلاس ۵ بودم و تو مدرسه شبانه بودم داشتم از نگرانی میمردم چون دکترا گفته بودن امیدی نیست فقط دعا کنید . شوهرم میگفت انقدر دعا کردن و گریه کردم که خوابم برد بعد تو خواب ی نور سبز دیدم و شنیدم یکی بهم گفت حال مامانت خوب میشه نترس . میگه از وقتی اونو دیدم دیگه آروم شدم . و مامانمم زنده موند . و حالش کاملا خوب شد .

      معجزه بدی تصادف خواهرم بود که ماشینشون چپ میکنه ولی همشون سالم می‌مونن و خون از دماغشون هم نمیاد .

      معجزه بعدی این بود که من و شوهرم چند سال پیش که خیلی اوضاع مالی بدی داشتیم و اون سرباز بود شوهرم میره از رودخونه روستاشون ماهی میگیره و میاره تهران میزاره رو چرخ دستفروشی میکنه و خیلی فروش خوبی می‌کنیم ی عالما مشتری دائمی پیدا می‌کنیم و در طول دو ماه ۱۸ ملیون در میاریم انقدر سودش خوب بود که شوهرم چند نفر هم شریک میکنه و اونا هم سود میکنن . آنقدر براش خوب بوده که هنوزم بعد چهار سال و اینکه کار دولتی و خولی داره بازم اینکار انجام میده البته خودش میگه بیشتر علاقه داره وگر نه محتاج نبودیم .

      من بخوام بشینم فکر کنم هزارتا معجزه تو زندگی خودم و اطرافیانم دیدم ولی جالبه هیچوقت همچین نگاهی نداشتم بهشون و اصلا اینجوری بهش فکر نکرده بودم ممنونم ازت استاد عزیزم.  اصلا حواسم نبود که آشنایی با خود شما هم واقعا برای من یک معجزه بود که تونستم بعد ۴ سال وزن کم کنم و بعد ۶ ماه هنوز اضافه نکردم . البته من یقین دارم که دیگه هیچ وقت اضافه وزن نمیارم . چون لاغری رو از شما یاد گرفتم استاد عزیزم .

      من دوسال پیش هم با استاد عباسمنش آشنا شدم که اونم واقعا معجزه بزرگی بود چونکه من ۳۶۰ درجه تغیر کردم و خیلی بهتر شدم . و از طریق ایشون با استاد عطارروشن آشنا شدم .

      ۳ . مسیر فرضی و آسان برلی رسیدن به مهمترین خواسته ها 

      من خرید خونه برام یه خواسته خیلی مهم . مسیر فرضی و آسون من اینه که عروسک هایی که بافتم و گلدوزی هایی که در آینده میخوام انجام بدم با بالاترین قیمت بفروش بروند و من خیلی راحت بعد ۶ ماه بتونم خونه بخرم .

      خرید ماشین هم برای من خیلی مهم . مسیر آسان اون اینه که من با پس انداز هایی که از فروش محصولاتم جمع کردم از یه کویک سفید و سرحال خوشم میاد و میرم برای معامله کردن و صاحب ماشین ی خانوم مهربون که قصد مهاجرت داره و از من خیلی خوشش میاد برا همین با اون پولی که من دارم راضی به فروش میشه .

      من دوستدارم ماهیانه درآمد داشته باشم و یک مسیر آسان در ذهن من اینجوری که من مهریه ام رو بگیرم 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم