0

زندگی با طعم خدا (جلسه دوم)

زندگی با طعم خدا
اندازه متن

بسیاری از انساها به دنبال یافتن راهکار مناسب و صحیح برای ارتباط با خداوند هستند و از آنجا که خداوند به شکل کلامی با آنها صحبت نمی کند هرگز مطمئن نمی شوند که خداوند صدای آنها را شنیده است.

برای صحبت کردن با خداوند نیاز نیست به زبان خاصی با صحبت کنید. زبان شما بهترین زبان ارتباط با خداوند است.

چگونه با خداوند صحبت کنم

از کودکی به من آموخته شده بود که برای صحبت کردن با خداوند باید از زبان عربی استفاده کنم به همین دلیل همیشه به دنبال پیدا کردن دعا یا نوشته ای به زبان عربی بودم تا خواسته ام را به خداوند عرضه کنم.

از زبان عربی خوشم نمی آمد ولی از سر ناچاری برای اینکه بتوانم به خداوند بگویم به چه چیزی نیاز دارم یا از او درخواست کمک کنم سعی می کردم به هر شکل ممکن نوشته های عربی بخوانم و سعی می کردم به شکل صحیح عبارت ها را تلفظ کنم تا مبادا منظور من به شکل اشتباه به خداوند منتقل شود. چون شنیده بودم که در زبان عربی تلفظ یک کلمه که علامت فتحه دارد با صدای علامت کسره به طور کلی معنی آن کلمه را تغییر می دهد.

از آنجا که برای خواندن عبارت های عربی باید دقت و وسواس زیادی به خرج می دادم کمتر سعی می کردم با خداوند صحبت کنم چون حوصله صحبت کردن به زبان عربی را نداشتم.

به لطف خداوند زمانی که در مسیر تغییر کردن قرار گرفتم روبرو شدن با این واقعیت که می تواتم به زبان خودم با خداوند صحبت کنم مرا دچار سردرگمی کرده بود و با اینکه ذوق زده شده بودم که می توانم به راحتی با خدای خودم صحبت کنم اما هرچه فکر می کردم نمی دانستم باید به خداوند چه چیزی بگویم یا از او چه درخواستی داشته باشم.

چون تا آن زمان من فقط عبارت های نوشته شده را بدون اینکه متوجه معنی و مفهوم آن بشوم را تکرار می کردم و اکنون که می خواستم خودم با خداوند صحبت کنم انگار صحبت کردن را فراموش کرده بودم.

با هر زحمتی بود شروع کردن به صحبت کردن با خداوند و در ابتدا هر جمله ای که به خداوند می گفتم بلافاصله خودم را سرزنش می کردم که این چه جمله ای بود که گفتی؟؟!!

چرا اینو گفتی؟ چرا اونو نگفتی؟ چرا خودمونی گفتی؟ چرا مودبانه تر نگفتی؟

بسیار زیاد دچار شک و تردید می شدم که مبادا در صحبت کردن با خداوند دچار اشتباه شوم چون بارها شنیده بودم صحبت کردن با خداوند آداب معاشرت مخصوص به خود دارد و من اطلاعی درباره آن نداشتم.

اما آنچه در نهایت موجب آرامش خاطر و تغییر احساس و نگرش من درباره خداوند شد این بود که توانستم با زبان خودم و به هر شکلی که دوست دارم بدون نگرانی از رعایت نکردن آداب گفتگو با خدا یا اینکه خداوند فقط زبان عربی را درک می کند با خدای خودم صحبت کنم و از او درخواست کنم.

بنابراین برای ایجاد ارتباط بهتر با خداوند فقط با زبان خودتان و به هر شکلی که احساس خوبی از صحبت کردن با خدا دارید با او صحبت کنید و از او درخواست کنید.

و همیشه به این نکته بسیار مهم توجه داشته باشید که: دارید با خداوند صحبت می کنید.

خداوندی بی نهایت است و بر آسمان و زمین تسلط دارد.

نقش احساس در گفتگو با خداوند

مهمتر از اینکه با چه زبانی با خداوند صحبت می کنیم این مهم است که با چه احساسی با او صحبت می کنیم.

تصور می کنم فقط فارسی زبان ها هستند که برای گفتگو با خداوند با زبان عربی و زبانی غیراز زبان محاوره ای خود استفاده می کنند درصورتی که هر انسانی در هر گوشه از دنیا با زبان مادری خود با خداوند صحبت می کند و این موضوع به تنهایی ثابت می کند که خداوند فقط عربی بلد نیست بلکه هر زبانی را با هر گویش و گفتاری می شنود چون خداوند از گوش برای شنیدن و از مغز برای درک کردن استفاده نمی کند.

خداوند نه گوش دارد و نه عقل که بخواد زبان ها را بشنود و آنها را تحلیل کرده و بفهمد بلکه خداوند فقط و فقط احساس ما را دریافت می کند. بنابراین مهم نیست انسانها با زبان های مختلف با خداوند صحبت می کنند چون همه انسانها از یک نوع احساس برخوردار هستند.

تصور کنید احساس شادی در همه زبان ها حالت شادی و نشاط است و ارتباطی با زبان گفتاری ندارد. ممکن است افراد با زبان های مختلف به صورت کلامی ابراز شادی کنند ولی احساسی که در انسان ها شکل می گیرد جدای از زبان گفتاری آنهاست و همه انسان ها به یک شکل شاد یا غمگین می شوند.

به همین دلیل است که واحد ارتباط بین انسان و خداوند احساس است که فارغ از هر نوع وابستگی به کلام و زبان گفتاری است.

احساسی که نسبت به خداون دارید تعیین کننده میزان ایمان و توکل شما نسبت به خداوند است.

اگر هنگام توجه به خداوند یا درخواست کردن یا دعا کردن احساس خوب و امیدبخش نسبت به آن شرایط داشته باشید به این معنی است که به قدرت و توانایی خداوند برای بهبود شرایط یا تغییر هر شرایطی ایمان دارید.

اما اگر هنگامی که با خداوند صحبت می کنید احساس یاس و ناامیدی یا عجز و ناتوانی داشته باشید به این معنی است که امیدی به بهبود شرایط و ایمان به قدرت خداوند برای تغییر شرایط ندارید.

بنابراین مهم نیست با چه زبان یا از چه کلماتی برای صحبت با خداوند استفاده می کنید مهم احساسی است که در قلب شما در هر لحظه نسبت به خداوند جریان دارد.

توکل و ایمان در واقع استمرار احساس خوب نسبت به خداوند داشتن است. اینکه ما هر بار که توجهمان به سمت خداوند جلب شد احساس آرامش و آسودگی خاطر در وجود ما جربان پیدا کند.

این یعنی من به خداوند توکل دارم یا انسان متوکلی هستم.

بنابراین بیشتر از آنکه به دنبال پیدا کردن کلمات مودبانه یا … برای صحبت با خداوند باشید سعی کنید احساس آرامش و سپردن مسائل به خداوند را تمرین کنید تا به مرور توکل و ایمان قوی تری نسبت به همراهی و نزدیک بودن خداوند به خود پیدا کنید.

بررسی نگرش خود درباره خداوند

برای اینکه به درک و شناخت بهتری نسبت به خداوند برسیم باید ابتدا نگرش فعلی خود درباره خداوند را بررسی کرده و چنانچه نیاز به اصلاح یا تغییر دارد اقدام کنیم و سپس تغییر شرایط در زندگی خود را مشاهده کنیم تا درک و نگرش بهتری به شکل عملی نسبت به خداوند پیدا کنیم.

باید آنچه در ذهن خود درباره خداوند می دانید را با واقعیت زندگی خود مطابقت دهید تا متوجه شوید چقدر شناخت شما درباره خداوند صحیح می باشد. چون هرچه درباره خداوند شنیده اید اگر باور کرده باشید باید نشانه های واضح درباره آن موضوع در زندگی خود داشته باشید.

بعنوان مثال حتما شنیده اید که خداوند رزاق است. آیا این عبارت درباره خداوند را باور کرده اید یا فقط شنیده اید.

احتمالا اگر از هر انسانی سوال شود که خداوند رزاق است قطعا پاسخ می دهد که بلکه او رزاق است اما چرا در زندگی بیشتر افرادی که این عقیده و نگرش را تایید می کنند نشانه ای از رزق و روزی که خداوند وعده داده است وجود ندارد؟

فقط به این دلیل است که آنچه درباره خداوند شنیده ایم را باور نکرده ایم و فقط شنیده ایم که خداوند این است و آن است اما در باطن و عمق وجودمان عقیده و ایمان نسبت به ویژگی های زبانی که درباره خداوند بیان می کنیم نداریم.

تجربه هنرجوی زندگی با طعم خدا

مطالب این فایل هم عالی بود، بعد از ده بار گوش کردن، تازه متوجه شدم قسمت هایی هست که من هرگز در گذشته متوجه آن نشده بودم و این نشان میده چه قدر فایل ها لایه ای و هوشمندانه تولید شده.

نکته ای بسیار مهم که باید توجه زیادی روی آن داشته باشیم این هست که مهم نیست ما چه کار انجام میدیم بلکه مهم این هست که  با انجام آن عمل چه تغییر احساسی درون ما ایجاد میشود.

درواقع  نتیجه را احساس ما از انجام آن عمل رقم میزند نه فعالیتی که انجام میدیم.

به خاطر همینه با اینکه خیلی از انسان ها، نماز، روزه، قرآن و تمام اعمال دینی خود را انجام میدهند ولی دائم در فقر، بیماری، حال بد، مشکلات و … هستند چون آن اعمال تغییر خاصی در حال آن ها ایجاد نمی کند، ایمان و باور  آن ها به خداوند را افزایش نمی دهد بلکه از روی عادت یا ترس از خداوند رخ میدهد.

برعکس خیلی انسان های موفق را می بینیم که ملاک های ظاهری مومن بودن درون آن ها وجود ندارد اما بسیار شاد و خوش زندگی میکنند و وقتی به آن ها دقت میکنیم، متوجه می شیم از درون با خداوند رفیق هستند و طبق قوانین پیش می روند.

این نشان میده فعالیت های فیزیکی تاثیر خیلی کمتری نسبت به احساس دارد.

این دقیقا همان جمله معروف که  خداوند از نیت شما آگاه هست را ثابت میکند.

از آنجایی که قوانین حاکم بر جهان  ثابت هستند، این موضوع را در لاغری هم بارها داشتیم. مهم نیست چی میخوریم بلکه این اهمیت دارد که بعداز خوردن آن چیز چه احساسی داریم، اگر حس عذاب وجدان، ترس، پشیمانی و احساس بد به همراه ما باشد، نتیجه و تاثیر بدی روی جسم میگذارد.

خوردن یا نخوردن آن مواد غذایی هیچ تفاوتی ندارد، این نکته خیلی برای من جالبه که در خیلی از موارد هم از انجام کاری حسمون بد میشه هم از انجام ندادن اون کار‌.

برای مثال یادم میاد در گذشته وقتی شب بود و خسته بودم و حوصله نماز خوندن نداشتم ، هم از نخواندن آن حس بد داشتم و هم با خواندن اون اذیت میشدم.

خیلی مهم هست که درک کنیم، هدف از تمام اعمال ما به وجود آمدن آرامش و آسودگی خاطر در وجود ما هست و اگر کاری این آرامش را برای ما ایجاد نکند بدون ترس و نگرانی آن را کنار بگذاریم و به دنبال راه های دیگر  باشیم .

احساس هرگز به ما دروغ نمی گویند پس بهتر است  نگاه خود را از اعمال ظاهری بر داریم  و ایمان و باور خود را بسنجیم .

مدت ها فکر میکردم  با گوش کردن فایل ها و حتی نوشتن متن و خواندن متن قرار است زندگی من تغییر کند و بعد از مدتی متوجه شدم قرار نیست معجزه ای رخ دهد، بلکه این آگاهی ها قرار هست طرز فکر و نگرش و باور من را تغییر دهد که در نهایت با تغییر دیدگاه، زندگی  فرد تغییر خواهد کرد.

هرگز نمی شود بدون تغییر باورها و فقط با گوش کردن و نوشتن، چیزی تغییر کند. هر راه، مقصد خود را دارد و تغییر مقصد تنها با تغییر راه امکان پذیر هست.

پس سعی کنیم علاوه بر این که شنونده خوبی هستیم، عمل کننده خوبی هم باشیم و اینکار خیلی هم ساده  است، مهم ترین کاری که باید انجام دهیم این هست که با منطقی کردن و آوردن دلیل این مطالب و آگاهی ها را برای خودمون باورپذیر کنیم و با گذشت زمان متوجه می شیم، طرز فکر، انتخاب ها، رفتار و در نهایت واکنش ما به رویداد ها و در کل صفر تا صد زندگی ما تغییر خواهد کرد. 

 به نظر من مهم ترین دلیل تفاوت آگاهی ما  و باور ما نسبت به خداوند، حس لیاقت و ارزشی هست که برای خودمون قائل هستیم.

ما همون قدر از خداوند پاداش دریافت می کنیم که لیاقت خودمون میدونیم و طبق قانون حاکم بر جهان هرگز چیزی که ما آن را  لیاقت خودمون ندونیم به ما داده نمیشه.

برای مثال ما میگیم خداوند شفا دهنده است اما چون خود را بنده خوبی نمیدونیم انتظار شفا از او نداریم غافل از اینکه ارزش تمام بنده ها نزد خداوند یک اندازه هست و خداوند بین بنده های خود فرق نمی گذارد و این ما هستیم که با انتظار از او، به او می گوییم که چه چیزی از او می خواهیم.

خیلی از ما ها فکر می کنیم چون ملاک های ظاهری انسان خوب را نداریم پس خداوند ما را رها کرده و سخت در اشتباه هستیم چون پیوند و ارتباط ما با خداوند هرگز قطع نمی شه چون ما همان خداوند هستیم که به شکل انسان ظاهر شدیم و به دور از او نیستیم.

برای افزایش لیاقت کافی است خودمون رو دوست داشته باشیم و برای دوست داشتن خودمون باید همانطور که هستیم و با تمام کم و کسری هایی که داریم خودمون را بپذیریم و دقت کنیم  اینکه تمام اعمال ما خوب نباشد امری طبیعی هست و این نباید هرگز دلیلی شود که از خداوند  نعمت و خواسته های بزرگی نداشته باشیم. 

دقت کنیم خداوند نامحدود هست و این  بدین معنا است که به قدر باور ما محدود می شود، یعنی به هر شکلی در می آید که ما انتظار آن را داشته باشیم، هرچه قدر بتونیم باور های کامل و گسترده تری داشته باشیم، همان هم برای ما پیش می آید.

مانند  آبی که  از دریا بر می داریم، دقیقا به شکل ظرفی هست که در  دست ما قرار دارد، پس خداوند همان گونه ای خودش را در زندگی به ما نشان می دهد که ما از آن تصور داریم؛ به همین راحتی.

قابل درک و ساده صحبت کردن شما توانایی بزرگی هست که خداوند به شما بخشیده.

شاید کمتر کسانی باشند که باگوش  کردن به صحبت هایشان نه تنها گیج نشیم بلکه به این نتیجه برسیم هیچی قرار نیست به سختی ایجاد بشه و ما همانطور که  آسان لاغر شدیم، آسان هم زندگیمون تغییر پیدا میکنه.

وقتی فایل  آخر دوره خدا هرگز دیر نمی کند را نگاه می کردم، هنگامی که متوجه شدم بهشت و جهنم  به این معنا است که ما همان احساسی را   لمس و درک می کنیم که در دیگران به وجود میاوریم ، خیلی برای شما خوشحال شدم، چون ایمان دارم  شما با لمس حس و حالی که درون ما ایجاد کردین خیلی لذت خواهید برد و قطعا این میتونه بهترین راه برای جبران زحمت های شما باشه.

(نوشته sudehfallah عزیز در بخش نظرات)


دستور کار اجرای جلسه دوم:

۱- تماشای فایل ویدیویی توضیحات جلسه دوم

۲- تکرار ۵ مرتبه فایل جلسه دوم (تصویری یا صوتی) تا قبل از ارائه قسمت سوم

۳- انجام تمرینات مربوط به جلسه دوم در قسمت نظرات

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همشگی شما: رضا عطارروشن

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

Rating 3.99 from 204 votes

https://tanasobefekri.net/?p=12200
برچسب ها:
366 نظر توسط کاربران ثبت شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار مهدیه
      1402/03/30 17:16
      مدت عضویت: 461 روز
      امتیاز کاربر: 4205 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 496 کلمه

      در ادامه میخوام بگم ک هروقت مشکل داشتم و گلایه با خدا حرف میزدم ولی الان چند ماهی هست ک سعی میکنم وقتی ی اتفاق بد میفته از دید مثبت نگاه کنم بهش و از خدا بابت نعمتهای دیگه ای ک دارم تشکر کنم.همیشه شنیده بودم ک خدا الرحمان و الرحیم هست ولی درک درستی نداشتم ک توی سختیاست ک  میتونه او بهم کمک کنه.همیشه شنیده بودم ک خدا تواب هست و توبه کننده رو دوست دارم ولی من ترس از اینو داشتم ک شاید منو نبخشه و من برای اشتباهاتی ک کردم (ک عمده اشتباهم این بوده و هنوزم گاهی تکرار میشه اینه ک از بنده خدا توقع کمک و رزق دارم.)ک خدا منو طرد کرده و من راه بازگشتی ندارم .ولی ی جمله ای از مادرم ب یاد دارم ک همیشه میگفت خدا مثه نور هست و همه جا میتابه و خیلی مهربونه بچه ها رو دوست داره و این تشبیه (ک البته نباید تشبیه انسانی کرد )برام اینطوری بود ک خدا ی مرد سیبیل داره هست ک جوونه و همیشه لبخند ب لب داره و من مهربونی خدارو اینجوری میدیدم و ته دلم ی امیدی داشتم ب رحیم بودنش.اینا دیدگاه من بوده ک الان سعی کردم تغییرشون بدم واینارو جایگزین کنم ک خداوند نور و تاریکی و راه درست وراه کج ومظلوم و ظالم و …هست یعنی اگه من از خدا بخوام ک مهربون باشه با من میشه رحمان و رحیم و اگه من بخوام ب خودم ستم کنم و خودمو از نعمتاش محروم کنم اون میشه ظالم…و الان میفهمم هرچه کنی ب خود کنی گر همه نیک و بد کنی.

      خدایا سپاس تو را ک منو هدایت کردی ب راهی ک درست و تهش مشخصه.خدایا شکرت ک همواره و در همه حال حواست بهم هست.خدایا شکرت ک هرآنچه خواستم رو بهم دادی.خدایا شکرت ک دوقلوهایی سالم و صالح ب من و همسرم دادی.خدایا شکرت ک شغلی پردرآمد و با ابرو بهم دادی.خدایا شکرت ک رابطه عاطفی و گرمی با همسرم دارم خدایا شکرت ک همسرم بهم احترام میذاره خدایا شکرت ک همسرم بهم اطمینان و اعتماد کامل داره.خدایا شکرت کتوی محل کارم غذای گرم و خوشمزه و عالی دارم خدایا شکرت ک توی محل کارم چای و آب و بخاری و میز و صندلی عالی و راحت دارم خدایا شکرت ک توی محیط کارم امنیت روحی و کاری عالی دارم خدایا شکرت ک مدیری با فهم و با شعور بالا دارم و هوای منو داره و باعث پیشرفت منه‌.خدایا شکرت ک توی محیط کارم همه بهم احترام میذارن.خدایا شکرت ک بهترین ونفر برگزیده هستم توی محل کارم.خدایا شکرت ک توی محیط کارم اعتبار و آبروی بالایی دارم.خدایا شکرت ک توی محیط کارم بهترین رفتارهارو دارم.خدایا شکرت ک محیط کارم بسیار گرم و صمیمی و خانوادگی.خدایا شکرت ک خونه ی تمیز و شیک نوسازی رو با بهترین قیمت اجاره کردم خدایا شکرت ک صاحبخونه مون بسیار انسان شریف و مهربونیه و هرآنچه بخوام رو بهم میده.خدایا شکرت هرچی نعمت هست رو بهم دادی و بهترین شرایط رو دارم.خدایا شکرت ‌ک خدایی چون تو دارم…

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 8 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار mhshabazaz
      1402/03/17 21:16
      مدت عضویت: 1536 روز
      امتیاز کاربر: 3161 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 293 کلمه

      سلام

      تمرین اول:

       از بچگی صفتهای زیادی در مورد خدا شنیدم، بعضی ها از خشم خدا گفتند، بعضی از مهربانی و بخشش بعضی از وهاب بودن و رزاق بودن. شاید بعضی از شما هم مثل من در ماه رمضان در مزاسم احیا شرکت کرده باشید. یه دعا هست که اسمش رو دقیقا یادم نیست (فکر کنم ابو حمزه ثمالی باشه) خوب همه افرادی که در احیا شرکت می کردند اون دعا رو بارها تا حالا اون رو بصورت عربی خوندند اون هم با گریه. من یک بار معنی اون دعا رو خوندم و خیلی برام حالب بود که از اول تا اخر این دعا که نزدیک به ۲۰ یا ۳۰ صفحه هست همش از صفات خوب خدا میگه ودرخواست می کنه که به من هم بده ولی سوال اینجاست که همه شرکت کنندگان از جمله خودم ، چقدر اون صفات خوب رو تجربه کرده بودیم؟ شاید نیم درصد یا اصلا هیچ. تازه من که معنی اون رو خوندم و فهمیدم در مورد صفات خوب خداست، بقیه که با گریه و زاری می خوندند!! بعد از دعا هم بدون تغییری در حال و احوال هرکس به راه خودش می رفت.

      تمرین دوم:

      صادقانه بگم تا امروز که ۴۰ سالم هست ، وقتهایی بوده که دلم قرص بوده و نتایح خوبی هم گرفتم ولی بیشتر اوقات با وز وز یک پشه اندوهگین و درمانده میشم. از وقتی این فایل رو گوش دادم ، تا به مشکلی بر می خورم به خودم میگم : خدای تو چقدر بزرگه، می تونه این مشکل رو حل کنه یا نه؟

      از وقتی این فایل رو دیدم، دوست دارم خدای رزاق رو تجربه کنم و تک تک صفتهای خوبش رو.

      با اطمینان از اینکه خدا بزرگتر از مشکل و کار من هست، به خودش می سپرم و از خدا با حال خوب نتیجه خوب می خوام.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 9 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار مهدیه
      1401/12/11 18:30
      مدت عضویت: 461 روز
      امتیاز کاربر: 4205 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 329 کلمه

      سلام و وقت بخیر.

      خدایا شکرت ک این فایل باعث شد ک من در مورد تو بنویسم و مهم تر اینکه فکر کنم ک چرا توی این همه سال ازت ترسیدم و باورم کم بوده.

      یادمه همیشه ب خاطر زن و دختر بودنمون ما رو از خدا ترسوندن ک اگه فلان اشتباه رو کنی خدا دوستت نداره.خدا جوابتو نمیده یا اگه نماز نخونی هرچقدر هم دعا کنی خدا صداتو نمیشنوه یا اینکه خدا پرهیزکاران رو دوست داره ولی هیچ وقت تا ب الان نفهمیدم پرهیزکاران کیا بودن…

      یا همیشه توی مدرسه مورد قضاوت دوستا و همکلاسیا بودم ک چرا نماز نخوندی چرا موهات بیرونه چرا حرف گوش نمیکنی یا چرت روزه نمیگیری و چون این کارا رو میکنی اصلا خدا بهت محل نمیذاره ب خاطر این بمباران شدن همیشه از خودم و وجدانم بیزار بودم.همیشه از ارتباط گرفتن با خدا میترسیدم همیشه فکر میکردم بنده نااهل هستم و خدا ب خاطر بد بودنم مادرم رو ازم گرفته توی سن ده سالگی.یا حتی وقتی بعد از ازدواجم پدرم فوت کرد میگفتم خدا میخواد حالمو بگیره.همیشه ازش شاکی بودم میگفتم خدا باهات قهرم دوست ندارم ب درگاهت دعا کنم و چیزای خوب طلب کنم چون میدونم بهم نمیدی.و شاید چیزایی ک دارمو ازم بگیری.با همسرم ب شدت مشکل داشتم و درگیری فیزیکی و لفظی زیادی داشتیم و خدارو مقصر میدونستم ک آنقدر ب من بی توجه بوده و فقط خواسته منو عذاب بده حتی تا چند وقته پیش هم میگفتم خدایا منتظرم اون قیامتی ک ازش حرف زدی برسه فقط ی سوال ازت بپرسم چرا پدرو مادرمو گرفتی؟چرا انقدر همسرم بد هست و عذاب میده منو؟؟؟چرا بهم بچه نمیدی؟؟چرا انقدر دوست داری ک توی رنج بذاری منو؟..؟

      ولی از وقتی خدا منو هدایت کرد ب این سایت و سایت دیگر استادان عزیز فهمیدم ک چقدر ب خودم ظلم کردم چقددددرررر عزت نفسم داغون بوده چقدددددررررر ب خودم با افکار بیماری زام آسیب زدم چقددددددرررر ب خودم بی احترامی کردم و گذاشتم دیگران هم بهم‌ بی احترامی کنن و توانایی هامو نادیده گرفتم و خودمم گرفتم.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 15 از 3 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 320 کلمه

      سلام خدمت استاد بزرگوار آقای عطارروشن و دوستان هم مداری .

      عاشقانه دوستتون دارم، واز خداوند بسیار سپاسگزارم از آشنایی با شما

      اول اینکه بسیار خوشحال و سپاسگزارم از هدایتگری خدا ، چند روزی بود درباره خدا از خودش سوالاتی می پرسیدم ، که هدایتم کرد و با آقای رضا عطار روشن استاد گرامی در سایت دیگری آشنایم کرد .

      من این اتفاق و این آشنایی را پر از خیر و برکت احساس میکنم. 

      ازکودکی صحبتهایی که درباره ی خدا شنیدم:

      در مورد سلامتی :

      هر کی مریض میشه ، گناهاش بخشیده میشه ، با بیماری خدا گناهان ما رو میبخشه. وووووو

      در مورد پول ،گفتند که اگه خدا به آدم پول و ثروت زیاد بده ، از جای دیگه ای بهش آسیب میزنه ، نمیشه هم خدا رو داشت ، هم خرما رو. 

      اگه پولدار بشی از راه خدا دور میشی ….

      خدا قدرتمنده، خیلی خوب و سریع مچ گیری میکنه و خیلی هم خوب تنبیه میکنه ، کسی هم زورش بخدا نمیرسه .

      خدا بسیار تیز بینه ، هر جایی هر اشتباهی انجام بدی میبینه. 

      اگه میخوای عمل صالح انجام بدی و با خدا ارتباط بگیری فقط با نماز میتونی .

      گفتند :تقوی یعنی ترسیدن از خدا 

      خدا اینجاست ، خدا اونجاست ، خدا همه جاست،برای زدن ، برای تنبیه ، برای مچ گیری …..

      من خودم به شخصه : مهربونی خدا رو در زندگیم لمس کردم .

      من خدارو توی زندگیم دیدم .

      من دستهای خدارو در زندگیم دیدم .

      چجوری بگم که خدارو نشناختم،که شناختمش .

      چجوری بگم که شناختمش،که نشناختمش. 

      من از صحبتهای استاداینطور یاد گرفتم :

      خداوند نعمتهایش را بر اساس احساس ها و باورهای من به من عنایت میکند، باورها و احساس خوب من در هر حوزه ای از زندگیم ، اعم از مالی ، معنوی ، سلامتی ، روابط عاطفی و اجتماعی، جذب نعمتهای خوب الهی را برای من به ارمغان می آورد. زندگیتان سرشار از عشق و نور و احساس خدا باشه .                              

              

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 775 کلمه

      سلام خدمت استاد عزیز و همراهان گرامی امیدوارم که حال دلتون عالی باشه

      قبل از انجام تمرین این جلسه،میخوام درمورد نتایجی که توی این دوروز کسب کردم و نحوه عملکردم توضیح بدم.دیروز که روز اول شروع من در دوره بود با تعهد بسیار و حتی زمان زیادی که به دوره اختصاص دادم،حال و انرژی عالی ای داشتم،طوری که درخونه یک تنشی ایجاد شد و من سریع به اتاقم اومدم و یکی دو دوتا سودوکو حل کردم و بعدش شروع کردم تمرین دیروز رو توی سایت انجام دادم و به طرز معجزه آسایی یکی از عزیزانم بهم زنگ زد که بیا بریم بیرون و حدود 4 ساعت ازون فضای پرتنش دور بودم و اتفاقا خیلی هم بهم خوش گذشت و دقیقا همزمان به دوتا از اهدافی که توی جلسه اول نوشتم،رسیدم.

      اولیش این بود که بدون ترس رانندگی کنم و اتفاقا من دیروز خودم رانندگی کردم بااینکه همیشه از اون تایم و اون مسیر و ترافیک اجتناب میکردم حتی پدر و مادرمم موافق نبودن که برم ،ولی من باتوکل به خدا به دل ترسم رفتم

      هدف دومم این بود که پنجشنبه هارو با دوستام برم بیرون و کلی خوش بگذرونیم و دقیقا همین اتفاق در بهترین شرایط برام رخ داد.

      هدف دیگه ای که داشتم این بود که صبح زود بیداربشم  و دیشب بااینکه دیر برگشتم و بعید میدونستم که زود بیداربشم(و به کلاسم نمیرسیدم)اما شب به خدا سپردم که خدایا من میدونم باید صبح زود بیداربشم و درحالت عادی نمیتونم وکلاسمم مهمه و باید حتما برم پس تو خودت منو بیدار کن و صبح که بیدار شدم صدای آلارم گوشی رو قطع کردم و خوابیدم اما دو دقیقه بعد انقدر صدای پرنده میومد که نتونستم بخوابم و من خدارو در اون پرنده دیدم که داره بیدارم میکنه.

      خلاصه بگم بازم خودم ماشین برداشتم و با حال خوب و سرحال رفتم کلاس.

      توی فضایی هستم که  تنش ها اذیتم میکنه که این خودش تضاد پیش اومده موقت هست و من یهویی به خودم اومدم و دیدم توجهم روی تضاده و داره ذهنمو درگیر و حالم رو بد میکنه برای همین شروع کردم فایل گوش دادن و ادامه تمرین  رو انجام دادن و به نحوی تونستم ذخنمو کنترل کنم انشالله که خدا پاداش هارو میرسونه و به مدار بهتری هدایتم میکنه من قدم خودم رو برداشتم.

      اما در مورد تمرین امروز که چه دیدگاهی نسبت به خدا داریم؟

      راستش اگه برگردم بخه گذشتم همیشه دنبال جلب ترحم بودم چون فکر میکردم خدا هم مثل آدما احساس داره و برای هرکسی که بیشتر مظلوم واقع بشه نگاه ویژه تری خواهد داشت بماند که با این دیدگاه ناخواسته چه بلاهایی از جمله بیماری خیلی سختی در 15سالگی رو برای خودم ایجاد کردم و همیشه فکر میکردم و شنیده بودم که خدا هرکیو بیشتر دوس داره بیشتر عذابش میده و در آخرت جایگاه بهتری خواهد داشت…

      الان نگاهم به خدا عوض شده حداقل به صورت تئوری میگم خدا قدرت مطلقه ،با خدا باشی میتونی ،خدا روزی رسونه و خدا بسیار مهربونه 

      نسبت به اینکه خدا دوست منه تقریبا باور خوبی پیدا کردم جوری که خیلی توی دلم با لفظ صمیمی باهاش صحبت میکنم ولی نسبت به رزاق بودن و قدرتش باور ندارم با اینکه به زبون میگم ولی دروغ چرا؟اگه یه آدم بهم وعده کار بده بیشتر امیدوارم و باور میکنم تا اینکه بگم خدا روزی رسون منه پس برای من کار هم جور میکنه…

      البته یه دلیل بزرگشم اینه که خودم رو لایق نمیدونم .میگم اوکی خدا روزی رسونه و حتی به اون خرچنگ توی دریا و اون مار توی صحرا هم روزی میرسونه یا اینکه هیچ برگی بدون اذن خدا نمیفته یا اینکه خدایی که تمام قدرت جهان و کهکشانها دستشه و همه چیز رو مدیریت میکنه قدرت اداره زندگی من به بهترین نحو رو هم داره اما اما اما من انقدری لیاقت ندارم  برای همینم روابطم اونطوری که میخوام نیست، برای همینم اوضاع اقتصادیم اون چیزی که باید نیست(البته از حق نگذریم خیلی دستاوردهای بزرگی داشتم و حتی ازنظر اقتصادی هم خیلی از هم سن و سالای خودم موفقترم و در زمینه های دیگم خیلی تغییر کردم ولی انساسن فراموشکاره و به همون نسبت توقع خودش از خودش بالاتر میره و شاید  دلیلش اینه که موفقتهام به چشمم نمیاد اما در شرایط فعلی اگه بخوام قضاوت کنم نشون بی ایمانی به خدارو در زندگیم میبینم و اصلا حال و روز فعلی و وضع زندگیم رو در حد یه انسان باایمانی که با خداست و زندگیش روی رواله نمیبینم)

      من با همه وجودم میپذیرم که در این زمینه داغونم و اونقدری که باید به خدا ایمان ندارم.و الان در خلال این صحبتا متوجه شدم بزرگترین هدفم از شرکت در این دوره ارتباط بهترم به خدا وایمان بیشترم به اونه

      متشکرم از شما استاد عزیز وو بزرگوار که دست خدا برای رسوندن این آگاهی ها به ما شدید به امید پیشرفت روزافزون

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 298 کلمه

      اگرازدفترعمرم ورقی مانده بجا
      آن ورق پرکنم از واژه ی زیبای خدا
      بنام خدای مهربان وبی همتا
      باسلام ب دوستان و هم گروهی های عزیز. وجناب استادگرانقدرو باصفا
      عرص شودخدمت شماعزیزان ک من درسته ک درگام قبل توضیح دادم ک بخاطرجوجامعه و غیره افسردگی گرفتمو.. ولی باتمام وجودم خداوند رو دردرون خودم حس میکنم واینکه میگن خداازرگ گردن ب ادم نزدیکتره واقعاهمینطوره.. من بارهاوبارهاگرفتارمشکلات زندگی ازقبیل خراب شدن ماشینم وسط خیابون درنصف شب. یابدهکاربودن وجیب خالی ویانداشتن مایحتاج زندگی و یخچال خالی و مهمون ناخونده درهمین حین و خلاصه گرفتاریهایی ک خیلی ازشماباهاش اشنایی دارین شدم.. ولی هردفه خدا بموقع بدادم رسیده و مشکلاتموحل کرده.. بقول معروف ک میگن خداامکان داره ب یک مویی برسونه ولی امکان نداره همونوقطع کنه. تاحالاشده ک بازارخراب بوده ومخارج زیادشده و بجایی رسیدم ک قلک بچه موخالی کردم و باپول خورده ها رفتم نون ماست خریدم وباخانواده نشستیم خوردیم ولی چون بخداونداعتقادداشتم ومیدونستم هرروزخدایکچوره واینطوری نمیمونه و اوصاع ردیف میشه هیچ کدوم ازاعصای خانوادم ناراحت نبودن وهمون نوو وماستو باخنده وخوشحالی میخوردیم و راصی ب رصای خداوندبودیم.. همونجاباخداصحبت میکردم میگفتم خدایامیدونم میخوای منو امتحان کنی و ببینی درین اوصاع هم من شکرگذارت هستم یانه؟ ولی اینکه سهله اگه توبخوای من هرجورشکنجه ایی روتحمل میکنن چون میدونم توبدخواه بنده هات نیستی وخیرشونومیخوای. اگه ب خواستم عمل کنی بهم لطف ومرحمت کردی اگه نکنی حتما ب خیر وصلاحم نیست.. تو اینده رومیبینی ولی من نه.. توماروبوجوداوردی پس خودت هم فقط نیتونی ماروهدایت کنی. حیف ک نابنده های تاشکروتاسپاسی هستیم.. تاوقتی گرفتاریم نذرونیازمیکنیم ک خدایااگه این مشگلمونوحل کنی دیگه اینکارونمیکنم یافلان قدر صدقه میدم یاچندروز نماز وروزه میخونم ومیگیرم و ولی همین ک کارمونوخداوندراه میندازه و بقول معروف خرمون از پل ردمیشه دیگه فراموش میکنیم ک خداچ لطفی درحقمون کرده.. بیایم شکرگذارباشیم و خداوندرو دراعماق قلب و وجودمون حس کنی.. خداونداهزاران مرتبه شکرت ک هوامونوداری… موفق باشید

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 22392 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته

      نشان های دریافت شده

      سطح مبتدی
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 825 کلمه

      با سلام به استاد عزیزم ودوستان 

      ااستاد من به نوشتن اعتقاد دارم اون موقع که من تازه عضو سایت شده بودم دوره رایگان لاغری با ذهن وزندگی با طعم خدا رو همزمان میگذرونم در اوج بیماری سختی درد رنج انواع دارو انواع بیماری و.. ..

      خخلاصه من اون زمان وقتی این فایل گوش دادم اون موقع من هر فایل شاید ده بار گوشش می‌دادم چون نمیتونستم تمرینشو بنویسم وبا گوش دادن به فایلها آرامش میگرفتم حالم خوب میشد احساسم خوب میشد در عین حالیکه مثل مرده متحرک بودم بی‌حال وبی جان روی تخت افتاده بودم خلاصه می‌نوشتم با انگشتم روی تخت روی پتو روی متکا روی دیوار هر جا که میشد من راحتر باشم مینوشتن با خدا صحبت می‌کردم ومیخواستم که منو شفا بده والان که فکر میکنم میبینم چند ماه که گذشت من به سلامتی کامل رسیدم 

      م هم یه کتابی داشتم 

      د حد یک یا دو یا سه جمله عربی نوشته بود زیرش هم معنی اونو نوشته بود برای هر چیزی داشت برای زیاد شدن رزق وروزی برای گشایش بخت برای نازایی و…من خیلی میخوندم ولی نتیجه نمیگرفتم چون واقعا من عربی اونو که  خیلی نمیفهمیدم ومعنی اون هم به نظرم اصلا با عربی اون هم خوانی نداشت من قبولش نداشتم پس در نتیجه چه نتیجه ای باید میگرفتم هیج نتیجه ای 

      م هم بلد نبودم با خدا صحبت وکنم زمانیکه عضو سایت شدم یاد گرفتم الان راحت با خدا صحبت میکنم دردو دل میکنم مشکلاتم میگم یعنی در دفتر مخصوص خودم مینویسم واون هم انصافا مرحله به مرحله کمکم میکنه مثلا من الان در بیماری بسر میبرم  من این جند روز که یاد گرفتم باید فکرم با عقیده یا باورم  با هم همخوانی داشته باشند نسبت که خدا یاد گرفتم چکار کنم 

      ااومدم نوشتم درباره بیماریم با خدا گفتم تو خدای منی ومن میدونم ومطمئن ایمان دارم باور دارم که تو توانا وقدرتمند هستی ومیتونی بر یک چشم بر هم زدن بدون دلیل منو شفا بدی خدایی هم مرحله اول داد دردم کمتر شد وبازم ادامه دادم بازم دردم کمتر شد آنقدر ادامه میدم تا تموم بشه به سلامت برسم اما اطرافیانم تحمل دیدن درد کشیدن منو ندارن ومجبورم کردن برم دکتر الی رغم میلم میرم ولی نا امید نمیشم بازم در هر جنبه از زندگیم که مشکل داشته باشم سعی میکنم فکرم وباور با هم هماهنگ کنم تا به خواسته‌ام برسم 

      ممنم میگم خدا بزرگه خدا بخشنده ست خدا مهربان و…

      .اما به هیچ عنوان نمیتونستم باور کنم که خدا میتونه بدون دلیل منو شفا بده اصلا در این باره چیزی نشنیده بودم بجز در سایت من قبلنا خیلی خدا تو زندگیم نبود بجز زمان مشکلات ولی الان به لطف خدای مهربان وهدایت شدن من به سایت واستاد عزیزم باور کردم که خدا میتونه منو شفا بده

      م تازه به این‌ درک رسیدم که خدا میتونه منو بدون دلیل شفا بده قبلا باور نداشتم اصلا فکرشو نکرده بودم که بابا خداوند من شفا دهنده ست ومیتونه منو شفا بده الان به این درک رسیدم 

      م در مورد خدا خیلی چیز نشنیدم بجز اینکه خدا بزرگه خدا مهربان خدا بخشنده ست خدا روزی دهنده‌ای واینا واینکه اگه نماز نخونی میری جهنم خدا کسانی که نماز سبک بشمارن به هفتاد بلا گرفتار میکنه واین جور حرفا 

      وواصلا باور نداشتم انتظار نداشتم که خدا میتونه خونه رویاهام به من  بده بدون دلیل میتونه به من سلامتی بده شغل عالی بده و…

      و اینو کاملا قبول دارم که اگر مشکلی در هر زمینه دارم بخاطر اینکه خدا رو در اون زمینه باور ندارم وبهش ایمان ندارم که میتونه به مت کمک کنه 

      م ن اون روزا اصلا دخترهای تنها نمیفرستادم تا دبیرستان برن خودن میبردن وخودم میوردمشون دختر بزرگم که نه ولی سعی کردن دختر کوچیکم بتونم تنهایی بذارن بره سر کار وخدا رو شکر تا حدودی تونستم 

      ااونم از زمانیکه دوره خدا هرگز دیر نمی‌کند گذروندم 

      ییاد گرفتم ودعا میگردم براش واونو به خدا میسپاردمش ومیگفتم خدایا همون طور که برگ درخت بدون ازن تو از درخت جدا نمیشه همون طور که تمام ماشین‌ها تمام انسانها حیوانات طبیعت در کنترل تو هستند دختر منم در کنترل توعه ونمیدونم تو خیلی بهتر وبیشتر میتونی از بچه من محافظت کنی وبه این ترتیب دخترن تنهایی میره سرکار 

      م ن تعریف من از خدا 

      ااینکه خداوند من یه نیرویی یه انرژی که میتونه به هر شکلی در بیاد برای راحت زندگی کردن من میدونم که خدا از رگ گردن به من نزدیکتره ونمیدونم که هر کسی در وجودش خدای خودش داره میدونم که خدا انسان نیست خدا یه نیرویی که همه جا در کنار منه وهمیشه منو حمایت وهدایت میکنه  

      م تصمیم گرفتم که همیشه بنویسم با خدا صحبت کنم نامه‌ای به خدا بنویسم خواستههام بگم مشکلاتم بگم اون اجابت کنه به بهترین شکل من باهاش این چند روز کلی حرف زدم در مورد بیماری وشفا گرفتن در مورد بی پولی دکتر رفتن در مورد بی شغلی وپول نداشتن و…وتصمیم دارم ادامه بدم تا کلا فکرم باورم با هم هماهنگ بشن ومن سعی میکنم که فایلهام به بهترین شکل گوش بدم تمریناتش به بهترین شکل انجام بدم وبه لطف خدای مهربان ادامه میدم تا یاد بگیرم چطور باید فکرم وباور هماهنگ کنم با هم 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار Banoo
      1401/01/31 17:15
      مدت عضویت: 1429 روز
      امتیاز کاربر: 4461 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 372 کلمه

      به نام خداوند وهاب

      سلام به استاد ارجمندم و همه دوستان

      فايل امروز فوق العاده بود و چقد قشنگ به استاد الهام ميشه كه به چه صورت ما رو راهنمايي كنن و مرحله به مرحله چطور جلو بريم.

      دقيقا همه انسان ها در يك برهه از زندگيشون فكر كردن بنده خوبي نيستن و از خدا فاصله گرفتن،من هم همينطور بودم و هميشه فكر ميكردم بزرگترين خطاي من اينه كه به جاي اينكه به خدا توكل كنم منتظر بودم بنده هاش كار من رو جلو ببرن و كمكم كنن و شرك ورزيدم و به بعضي از آدمها قدرت دادم و شرك ورزيدم.

      من امروز آگاه شدم كه چطور براي خودم ارزش قائل باشم و به قول يكي از دوستان كه نوشته بودن ما با توجه به ارزشي كه براي خودمون قائل هستيم از خداوند ميخواهيم و ما هستيم كه خداوند وهاب و نامحدود رو در ذهنمون محدود كرديم .

      هميشه وقتي احساس بدي دارم عصبي هستم و از خداي مهربونم فاصله گرفتم و شروع با ناشكري كردم و نعمتهام رو ناديده ميگيرم و شروع به پرخوري ميكنم.

      من با شركت در اين دوره ميخوام بتونم احساس بدي كه گاهي سراغم مياد رو زود از بين ببرم و هميشه احساس خوب داشته باشم و توحيدي تر بشم و بشم مثل زمان نوجواني كه تنها عشق زندگي من خدا بود و هميشه به خودم ميگفتم كه چطور ممكن آدما عاشق كسي به جز خدا بشن.

      فكر ميكردم چون نماز نميخونم پس بنده بدي هستم و خدا حرفاي منو نميشنوه،ولي من تمام اشتباهاتم حتي تا همين ثانيه رو ميخوام فراموش كنم و طلب بخشش كنم و خودم رو دوست داشته باشم و براي خودم خيلي ارزش قائل باشم چون من تيكه اي از خداوند روي زمين هستم.

      —————————————————————————————

      خداي وهابم من در تاريخ ١٤٠١/٠١/٣١ بابت تمام گناهان و خطاها و شركي كه بارها ورزيدم طلب آمرزش ميكنم و مرا ببخش.

      و ايمان دارم كه در همين لحظه من بخشيده شدم و مانند كودكي كه بدنيا مياد ،پاك پاك هستم و من لياقت بهترين زندگي و آرامش و خشبختي رو دارم و يك خانم ثروتمند و با ايمان كه هر لحظه خداوند رو كنارش حس ميكنه باشم.

      خداي وهابم عاااشقتم و خيلي دوستتتت دارم و سپاسگذارم كه هر ثانيه و هر لحظه كنار مني و منم از اين به بعد هر ثانيه و لحظه به فكرتم و شكرگزارتم.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 7 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 51
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 502 کلمه

      سلام همراهان من در زندگی با طعم خدا 

      امروز دارم برا سومین بار فایلو گوش می دم ،مطالبی بنظرم اومد . 

      وقتی به معنی دعا فکر می کردم ،دعا یعنی دعوت ،من با دعا ،خداوند رو به خلوت صمیمانم دعوت می کنم ،بیاد بشینه و به حرفام گوش بده ،قربون صدقش برم ،بهش گلایه هام رو بگم 

      ازش درخواست داشته باشم ،باهاش همفکری داشته باشم ،خلاصه مثل یه دوست جانی ،باهاش روزگار سپری کنم .

      متاسفانه یا نمی دونم خوشبختانه ،سیستم نظام هستی براین هست که بچه ها تصویرشون از خداوند رو از روی رفتار پدرو مادرشون به اونها ،می سازن .منم مستثنا نیستم 

      تصاویری که از خدا تو ذهنم شکل گرفته ،

      خدای من خیلی در مورد نافرمانی ،گذشت نداره  ومن تمام سعیم براینه که گناه نکنم ،تا شاهد خشم و غضبش نباشم .چون والدینم ،در برابر اشتباهات من سرزنشم کردن و خیلی سخت فراموش کردن .

      خدای من بمن توجهی نداره ومن ارزشمند نیستم .چون والدینم ،مرا تازمانی که اشتباه نکردم و ازترس آبروشون سعی در جمع کردن من نداشته باشن ،توجهی در کار نیست .

      خدای من تمام نیاز های مالی من رو با اندکی تاخیر بر آورده خواهد کرد  و من نیازی بپول ندارم  هرزمان که نیاز داشته باشم بدون زحمت فراهمه .چون والدین من در برآورده کردن نیازهای مالی من تمام تمرکزشان رو گذاشتن.

      خدای من به سلامتی و تناسب اندام  من توجه نداره و منفعله  چون والدین من به سلامتی و تناسب اندام من منفعل بودن  .

      خدای من بچه هاروحمایت می کنه  چون والدینم بچه ها رو حمایت می کردن .

      خدای من عاشق نیست و عشق یه چیز ناملموس هست  چون والدینم عاشق نبودن .

      خلاصه که این چهار چوبهای ذهنی هست که مانع می شه بین باور و عمل ما قرار می گیره و نمی ذاره خداوند در تمام وجود ما متجلی بشه .در رفتار ما منعکس بشه .

      ولی وقتشه که  برای خودم پدرو مادری کنم ،دوباره سعی کنم خدایی رو در ذهنم بسازم که به حقیقت نزدیکه .

      می دونی چیه ؟ ایمان و عمل یه رابطه رفت و برگشتی داره ،‌‌قتی باور جدیدت رو در باره خداوند می سازی ،و همراه با ترست ،باون باورت رنگ عمل می بخشی و اجازه می دی تو رفتارت منعکس بشه ،اون باور تقویت می شه و مقداری ترست می ریزه ،همین باعث می شه که دفعه بعد توی عمل قویتر از قبل باشی .پس ایمان ،عمل میاره ،وعمل، ایمان 

      وایمان حد ۱۰۰ یک باوره ،من ایمان دارم آتیش می سوزونه ،همون،طورم ایمان دارم که خدا رزاق هست .

      ‌و ‌لی همونطور که ایمان دارم آب تشنگیم رو برطرف می کنه ،ایمان ندارم اگر امام زمان بیان  مشکلات بشریت حل و فصل خواهد شد ،و….

      در مورد دعا خوندن لزومی نداره حتما عربی بخونیم .دعاها چند منظوره هستن ،من می تونم بفارسی بخونم که نیرو بگیرم  .ومی تونم دعاها رو مطالعه کنم و آموزش بگیرم  ،ببینم که یه معصوم و انسان کامل چطور با خدا حرف می زنه و چی از خدا می خواد .

      ولی استاد ازتون مممنونم که به این مطلب اشاره کردین .من اصلا بلد نیستم با خدا مثل به دوست حرف بزنم ،دارم تمرین می کنم بتونم .

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار negarmalekzade2377@gmail.com
      1400/12/12 00:43
      مدت عضویت: 1027 روز
      امتیاز کاربر: 3627 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 2,270 کلمه

      با سلام به استاد عزیزآقای عطار روشن و دوستان عزیز سایت

      من هرچی فکر می کنم میبینم در مورد خدا بیشتر چیز های ترسناک شنیدم تا حرف های خوب. اینکه نباید وقتی به سن تکلیف رسیدی حتی یه تار موهاتو نامحرم ببینه. وقتی به سن تکلیف رسیدی حتماً باید نماز بخونی و روزه بگیری. فقط و فقط تمام اعمال خوبی که انجام میدی اون دنیا موقعی مورد قبول خدا قرار میگیره که خدا نماز هات رو قبول کنه، اگه نمازهات رو قبول نکرد  بقیه اعمالت هم قبول نمیشن اگه گناه کردی و غیبت کردی مثل اینه که زنا انجام دادی و اعمالت تا ۴۰ روز مورد قبول خدا قرار نمیگیره، دعاهات به سوی خدا بالا نمیره و مستجاب نمیشه، ولی با این حال باید باز هم اعمالت رو انجام بدی که اگه انجام ندی گناهات بیشتر میشه و عذاب هات دو برابر میشن 

      اینکه به هیچ وجه خدا از حق الناس نمیگذره و به شدت عذاب میکنه. شاید از حق الله بگذره ولی از حق الناس نمیگذره و باید هر جوری شده توی این دنیا مردم رو راضی نگه داری، اگه راضی نشدن توی اون دنیا خدا  اینقدر از اعمال بد اون فرد برمیداره و میذاره روی اعمال تو، واز اعمال خوب تو برای اون طرف می ذاره تا اون راضی بشه. واین حرف  برای من خیلی عذاب آور بود و باعث میشد وقتی میخوام کار خوبی هم انجام بدم اصلا لذت نبرم و خوشحال نباشم چون همش با خودم فکر میکردم خب چه فایده داره اگه قرار باشه اعمال خوبی که انجام میدم اون دنیا بره برای یکی دیگه وقتی که یادم نمیاد کی رو اذیت کردم و خیلی ها هم که می‌گفتن ما نمی بخشیم تا اون دنیا خدا خودش تلافی کنه 

      یا اینکه خدا فقط آدم های فقیر رو دوست داره چون اونا دارن صبر و تحمل می کنن و خدا هرکی رو بیشتر بخواد بیشتر بلا و مصیبت سرش میاره و ثروت رو این دنیا بهش نمیده تا اون دنیا بهترش رو بده،

      اگه به گرفتاری دچارشون میکنه چون خیلی دوستشون داره و میخواد که همش صدای این بنده هاشو بشنوه که دارن از خدا درخواست می کنن و میگفتن باید خدا رو شکر کنید که خدا با این بلاها دوست داشته که برید باهاش حرف بزنید و کمک بخواهید و ببینید ثروتمندا رو خدا چقدر از اونا بدش میاد که اینقدر بهشون ثروت و نعمت داده و خواسته هاشون رو برآورده کرده چون دوست نداره صدای اونها رو بشنوه که بیان به درگاه خدا و ازش کمک بخوان و خدا کاری کرده که یادش از ذهن اونا رفته و مشغول ثروت و مال دنیا هستن تا اون دنیا عذاب شون رو بیشتر کنه

      یا گفته بودن هر کی که مریض میشه و بیمار میشه باید خدا رو شکر کنه چون این کفاره گناه هاشه که خدا دوست داره توی همین دنیا با این مریضی ها گناهاشون پاک بشه که وقتی مردن از این دنیا پاک برن و یادمه وقتی یکی رو می دیدیم که با مرضی بدی از دنیا میرفت براش خوشحال بودن و می گفتن خدا این مریضی رو بهش داد تا پاکش کنه و از این دنیا پاک پیش خدا بره

      یا خدا به ثروتمندان مریضی نمیده که هیچ جوری گناه هاشون پاک نشه که اون دنیا عذابشون بیشتر بشه

      یا شنیدم که زنی واقعا خوبه که لباس های تنگ و چسبان نپوشه اگه این لباس ها رو پوشید و رفت بیرون و جلب توجه کرد و مردی رو به هوس انداخت یا باعث شد کسی که به اندام شما نگاه کرد و به گناه افتاد گناه زنا کردن رو براش مینویسن به اندازه هر تعدادی که باعث شده که اونا به گناه بیفتن برای این فرد عمل زنا مینویسن

      یا این که باید در زمان های خاصی دعا کنید یا در مکان های خاصی تا دعاتون مستجاب بشه در زمان بارش باران، بعد از نمازها، شب های جمعه، شب لیله الرغائب، شب های قدر، در حرم امام ها. بیشتر این موقع ها دعا مستجاب میشه. یادمه وقتی توی این موقع ها نتوسته بودم دعا کنم  و شب‌های قدر نتونسته بودم بیدار بمونم خیلی حس بدی پیدا می‌کردم و گریه می کردم که چرا نتونستم این شب ها بیدار بمونم و دعا کنم

      یا خیلی میگفتن که دعای یکی دیگه در حقتون باعث برآورده شدن حاجت تون میشه باید همیشه به یکی دیگه بگید که براتون دعا کنن چون دعای یکی دیگه در حق شما رو خدا بهتر مستجاب میکنه و یادمه که همش به دیگران میگفتم التماس دعا و چقدر بهشون التماس می کردیم که جایی میرن زیارت یا حرم امام ها برامون دعا کنن تا اینکه چند وقته که عضو سایت استاد عباس منش شدم و وقتی یکی از فایلهای بسیار عالی از اون رو به اسم ظلم به خود از دیدگاه قرآن رو شنیدم فهمیدم که چقدر توی این سال‌ها اشتباه می‌کردیم که به دیگران می گفتیم التماس دعا واین کار شرکِ. باید خودمون از خدا درخواست کنیم

      یا اینکه شنیدن موسیقی حرومه، رفتن به عروسی حرومه، رقصیدن حرومه، و گناه بزرگیه یا اینکه به هیچ وجه نباید تو ایام محرم و صفر شادی کنید و موسیقی شاد گوش کنید چون گناه بزرگیه، تموم عالم و آدم و فرشته ها هم توی این ماه در حال عزاداری برای امام حسین و یارانش هستن و واقعاً گناهه که ما این جور مواقع بخواهیم شادی کنیم و یادمه خیلی موقع ها دوست داشتم روزهایی آهنگ گوش کنم حالم خوب بشه و وقتی این کار رو میکردم بعدش به شدت عذاب وجدان می گرفتم و به شدت حالم بد میشد یا اینکه خیلی از عروسی ها رو  نمیرفتم و میگفتم حرومه،  و یا گفتن که وقتی کسی کار بدی بکنه یا دزدی بکنه یا گناهی بکنه شاید تاوانشو بچه هاش پس بدن و خدا با این کار میخواد که بچه اش رو جلوی چشماش ببینه و زجر بکشه تا بفهمه به خاطر تاوان کار اشتباهش بوده و خیلی دیدم که وقتی کسی بچش میمرد و یا تصادف می‌کرد یا هر اتفاقی که براشون میفتاد اطرافیان میگفتن تا ببینی چیکار کرده بود، مال یکی رو بالا کشیده ،دزدی کرده، بالاخره خدا هم جوابش رو داد.

      یا وقتی خواسته هاتو از خداوند می‌خواهی و خدا اون هارو برات برآورده نکرد نباید ناراحت بشی تازه باید خوشحال هم باشی چون میخواد اون دنیا بهترشو بهت بده و وقتی هم که مردی رفتی اون دنیا خیلی خوشحال میشی که خواسته هات برآورده نشده و خدا بهترش رو اینجا برات گذاشته و اگه هم خواسته هات برآورده شده بودن توی این دنیا خیلی ناراحت میشی و میگی خدایا کاش حاجتم رو برآورده نکرده بودی گذاشته بودی همه رو برای آخرتم

      یا شنیدم که میگفتن هر کسی که موقع مرگش نتونه شهادتین رو به زبون بیاره کافر از دنیا رفته و هیچ کدوم از اعمالش رو خدا قبول نمیکنه و باید حتماً خودش به زبون بیاره یا اگه طوری بود که نتونسته بگه و بمیره حتماً باید کسی موقع دفن شهادتین رو بهش تلقین کنن وگرنه کافر از دنیا رفته و اعمالش قبول نیستاز شب اول قبر خیلی ما رو ترسونده بودن و  هر موقع یادم میفتاد بهش وحشت میکردم وشبها خوابم نمیبرد میگفتن که دو نفر نکیر و منکر میان و ازتون سوالهایی می‌پرسن اگه نتونستی درست جواب بدی و بگی خدا و امام های تو چه کسایی بودن و کی رو عبادت میکردی  با گرزهای آتشین اینقدر میزنن توی سرت و قبرت  پر از آتش میشه تا موقعی که روز قیامت برسه، پس باید تا توی این دنیا هستی از امام ها خواهش و درخواست کنید التماسشون کنید که شب اول قبر تو رو تنها نزارن و بیان شفاعت کنن

      یا شنیدم که گفتن به هیچ عنوان نباید به پدر و مادرت بی احترامی کنی تا عمر داری باید در خدمتشون باشی حتی نباید به اونها کلمه تو، بگی یا پیش اون ها حتی نباید پاهاتو دراز کنی باید تمام عمرت رو صرف خدمت به پدر و مادر کنی که خدا گفته اگه اونها از دستت راضی نباشن و نفرینت کنن حتماً نفرینشون میگیره و اگه راضی نباشن خدا هم اعمال تو رو قبول نمیکنه و الان مدتیه که در سایت استاد عباس منش فهمیدم که نفرین کسی در حق یکی دیگه اصلا نمی گیره و کسی که نفرین میکنه انرژی منفیه که به خودش برمیگرده و این جهان مانند آینه عمل میکنه و اعمال و رفتار هر کس رو به خودش برمیگردونه و اگه طرف مقابل در فرکانس و مدارش نباشه اصلا تاثیری برای اون نداره فهمیدم هیچ کس هیچ قدرتی توی زندگی ما نداره، مگه اینکه ما ازش بترسیم و بهش قدرت بدیم و تمام اتفاقات زندگی ما به خاطر باورها و فرکانس‌های خودمونه

      در مورد دعا کردن یا نفرین کردن که خیلی  فکر میکردم دعا کردن یا نفرین کردن دیگران توی زندگیم اثر داره، استاد عباس منش در سایت خودش یک مثال بسیار زیبایی زده بودن که خیلی بهم کمک کرد وباعث آرامشم شد

      شما هیچ وقت نمی تونید سرنوشت کسی رو نه به سمت خوب، نه به سمت بد تغییر بدید این یک واقعیته

      “انسان ها خودشون سرنوشت خودشون رو تغییر میدن، ما نمیتونیم برای اونها کاری بکنیم، ما میتونیم در واقع بهشون روحیه بدیم، اما اگه خودش نخواد نمیتونه تغییر کنه

      اگه یک مادری که فرزند معتاد داره، صبح تا شب در درگاه خداوند دعا کنه،

      ما میگیم دعای مادر گیراست، ما میگیم اگه مادر نفرین کنه، اگه مادر دعا کنه حتما میگیره

      مگه کم این صحنه رو دیدیم که مادرانی که فرزندان معتادی رو دارن، چقدر ضجه میزنن گریه میکنن، چقدر به درگاه خدا میفتن، چقدر صبح تا شب نماز میخونن، التماس می کنن، چقدر امام رضا میرن، که این بچه سالم بشه، که به راه درست بیاد و در ۹۹ درصد موارد دیدیم که اتفاق نیفتاده

      اون یک درصد هم که اتفاق افتاده به خاطر دعای مادر نیست، به خاطر اینه که خود بچه میخواد که اتفاق بیفته،

      این نشون میده که ما نه در جهت خیر خیلی میتونیم به کسی کمک کنیم ،نه در جهت شر، ما فقط میتونیم به خودمون کمک کنیم، ما میتونیم زندگی خودمون رو عالی کنیم،یا میتونیم خودمون رو نابود کنیم

      یا شنیدم که اگه یک زن با مرد نامحرم صحبت کنه و اگه صداش رو بشنوه گناه کرده یا طوری صحبت کنه و با عشوه و ناز حرف بزنه که باعث گناه طرف مقابل بشه، گناهش به گردن این زنه و خدا عذاب سختی براش داره نباید حتی به نامحرم دست داد یا حتی اگه یه ذره دستت هم به نامحرم بخوره به شدت برات گناه حساب میشه هر جای بدنت که با نامحرم تماس پیدا کنه در آتش جهنم می سوزی

      یا وقتی کسی از دستت ناراحت یا عصبانیه یا غیبتش رو کردی، یا تهمتش رو زدی تا از تو راضی نشه و از اون طلب بخشش نکنی خدا هم ازت نمیگذره در مورد این موضوع هم من بسیار عذاب می‌کشیدم و خیلی برام سخت بود تا اینکه توی کانال استاد عباس منش تو یه فایلی فهمیدم که بخشیدن یا نبخشیدن دیگران هیچ تاثیری برای ما نداره و ما وقتی از خداوند طلب بخشش می کنیم باید مطمئن باشیم که خداوند ما رو بخشیده و دیگه اصلا نباید احساس گناه داشته باشیم، وقتی که ما طلب بخشش از خدا می کنیم و دیگه کارهای اشتباهمون رو انجام نمیدیم از مدار و فرکانس اونها خارج میشیم و به مدار های بالاتری میریم.

      یا اینکه خدا به شدت از اونایی که اسراف میکنن اصلا خوشش نمیاد، برای همین باید اصلاً چیزهای اضافی نگیرید وقتی لباس دارید باید تا اونجایی که میشه ازش استفاده کنید حالا لباس یا هر وسیله دیگه وقتی که این لباس دیگه از بین رفت باید بری یکی دیگه بگیری چون اینطوری داری اسراف می کنی و خدا هم اسراف کارها رو دوست نداره و اینطوری هم دارید  دل اونایی رو که واقعاً توان مالی ندارن که بخرن رو می سوزنید و با این کار باعث ناراحتی اونها میشید پس سعی کنید  توی زندگیتون مثل پیامبران و امامان رفتار کنید اونا هم با اینکه ثروتمند بودن ولی ثروتشون رو همش می بخشیدن و به فقرا کمک میکردن و خودشون هم مانند فقرا زندگی می‌کردن حتی سر سفره شون دو نوع غذا اصلاً نمیذاشتن و فقیرانه زندگی می‌کردن تا فقیر ها هم با دیدن اونا اذیت نشن

      یا اینکه گناه خیلی بزرگیه که بری برای خودتون زندگی کنید و کلی خرید برید مسافرت کنید در حالی که خیلی‌ها از گرسنگی دارند می‌میرن

      و اگر هم چیزی خرید کردید یا جایی مسافرت هم رفتی نباید بیای پیش کسایی که توان مالی ندارن صحبت کنی و دل اونها رو بسوزونی که اگه اونها ناراحت بشن و  دلشون بکشنه آه اونها دامن تون رو میگیره و بدبختتون میکنه یا اینکه می گفتن خدا به شدت در مورد صله رحم تاکید کرده که حتماً باید با خویشاوندان و فامیل هاتون رفت و آمد داشته باشید و جویای احوال هم باشید و اگر این کار رو نکنید گناه بزرگی کردید چون خیلی خدا توی قرآن تاکید کرده و یادمه من خیلی موقع ها دوست داشتم تنها باشم و جایی نرم و وقتی می گفتم نمیام باعث ناراحتی میشد و وقتی هم که میرفتیم خونه آشنایان و فامیل هامون واقعا خوش نمیگذشت اصلاً دوست نداشتم این کار رو انجام بدم و الان یه مدته که فهمیدم باید حواسمون به رفت و آمدمون باشه و با هر کسی در ارتباط نباشیم مخصوصا با افرادی که باورهای منفی دارن

      یا اینکه به شدت به امر به معروف و نهی از منکر تاکید می‌کردن و می‌گفتن اگر کسی رو دیدی که در حال انجام گناهی بود و بهش تذکر ندادی گناه اون رو هم برای تو مینویسن و این کار واقعا برای من عذاب آور بود و اصلا دوست نداشتم انجامش بدم و خیلی موقع ها دیگران رو هم که می دیدم که امر به معروف می کردن برخورد خیلی بدی باهاشون میشد و بهشون گفته میشد که به شما ربطی نداره و زندگی خودمونه، دوست داریم این طوری باشیم، هر کسی رو توی قبر خودش میذارن و خودش باید جوابگو باشه پس به شما مربوط نیست و من خودم هزاران بار شاهد این موضوع بین فامیل و دوست وآشناها بودم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 15 از 3 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار پونه عدل تهرانی
      1400/11/23 02:31
      مدت عضویت: 1708 روز
      امتیاز کاربر: 15295 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 851 کلمه

      به نام خدای مهربون 

      وقت بخیر عزیزان 

      چقدر این جمله رو دوست دارم که خدا به قلم قسم خورده در قرآن و اینکه نوشتن و قلم قدرت داره مهم نیست با مداد یا خودکار بنویسید با انگشت روی ماسه ، روی هوا بنویسید تاثیر داره . و این جمله عالی که خداوند یه زبان مشخصی و بلد نیست خداوند محدود نیست . ما هم خوب به زبان عربی نماز می خونیم و این فکر کنم اینطور که به ما گفتن اون موقع که قرآن نازل شده مهمترین جمعیت همون مردم مکه و عربستان بودن به همین منظور به زبان عربی نازل شده و نماز هم به خاطر اینکه همه مسلمونها با هم هماهنگ باشن زبون مشترکشان عربی باشه . حالا من وارد این بحث ها نمی شم اینها رو من شنیدم و همین حد اطلاع دارم . ولی یادمه شب قدر که اینجا برگزار می شد خوب دعاها رو به همه زبون‌ها می خوندن عربی ، فارسی و ژاپنی بود خانمی بود که ژاپونی بود و مسلمان بود و یه سری هم که به زبان انگلیسی .

      پس همه زبون‌ها و خدا بلده و ما نمی تونیم خداوند و محدود کنیم فقط به یک زبون .

      ما تنها مردمی هستیم الان فکر می کنم نه چون مسلمونها هم زبون خودشون و دارن ولی تمامی به عربی نماز می خونن ولی این من موافقم که وقتی زبون اصلی آدم نباشه همزمان که آدم می خونه نماز خیلی سخته که به معنیش دقت کنه و همینطوری طوطی  وارونه می خونیم چون عادت کردیم .و الان متوجه شدم هیچ وقت موقع نماز به معنیش فکر نمی کنیم .واقعا الان دارم مرور می کنم با خودم تا حدودی عربی بلدیم یه چیزایی ولی خوب وقتی اون موقع می خونه آدم همزمان سخت به معنیش توجه کنه .

      و راز و نیاز و نماز و دعا همه برای اینه که حالمون و خوب کنیم اگه حالمون خوب نشن یعنی نتونستی خوب با خدا ارتباط برقرار کنی 

      حالا عمری اینطوری نماز خوندیم ولی نمی دونیم چه طوری فارسیشو بخونیم عادت کردیم دیگه .

      ولی منم دعا رو حرف زدن با خدا به زبون خودمون دعا می کنم همیشه . دعای عربی اصلا بلد نبستم بخونم مثلا آیت الکرسی و نمی دونم خوب همه می گن مامان بزرگم هم این دعا ها رو می خونن من بلد نیستم . ام الیجیب .اینو یه ذره یاد گرفته بودم .

      رابطه ما با خداوند احساس ماست . و اون ارتباط و بوجود میاره .بزرگ‌ترین مشکل انسانها اینه که فکرشون درباره خدا با باورشون و عاملشون هنخوانی نداره .

      همه ما از خدا تعریف هایی داریم اما در عمل اصلا اعتقاد نداریم . من اینو واقعا به وضو در این ایام این مریضی های جدید دیدم که همه می گن نه همه چی دست خداست بعد یه سری واکسن نمی زنن می ترسن نه اگه واکسن بزنیم اینجور می شه اونجور این الان یه چیز اجباری شده من هم عقیده نداشتم ولی باید می زدم چون تو داروخونه کار می کردم حتی همسرم توی شرکتشون اونهایی که حتی از خونه هم کار می کنن باید واکسن بزنن والا اخراج می شن . مدارس و رستوران‌ها همه کارت واکسن می خوان پس تو این شرایط آدم چیکار باید بکنه نمی تونه که هیج جا نره بنابراین توکل می کنه به خدا و می زنه . من با کسی هم بحث های بی خودی نمی کنم راجب به این چیزها ولی حرفهای بی خودی زیاد می شنوم .

      و این یعنی چی یعنی باورشون با فکرشون همخونی نداره درباره خدا . و این یاداوری واقعا خوبی بود برای من .ممنون این دوره رو به دوره لاغری اضافه کردین همزمان انجام بدیم خیلی عالیه استاد .

      در برخورد با مسایل اونجور نمی تونیم ایمان داشته باشیم . اگر اعتماد کنیم به خدا و ایمان داشته باشیم همه چیز برامون انجام می ده فقط باید روی قدرت باور و ایمانمون کار کنیم .شناخت از خداوند اطمینان و آرامش رو به ارمغان میاره .می گیم خداوند حامی همه است و خداوند بخشندس و مهربانه پس چرا همش نگران بچمون هستیم ولی اگه بچمون و بدستش بسپریم ایمان داشته باشیم همیشه حمایت می کنه خدا بچمون و .باید در عمل یاد بگیرم ایمان به خدا داشتن .

      هر چقدر باورمون بیشتر باشه و در زندگی کردن توکلمون به خدا بیشتر باشه نتیجه بهتر می گیریم . اطمینان و بیشتر کنیم نه به حرف زدن چقدر تونستی به خداوند توکل کنی و ایمان داشته باش.

      نشانه های مومن شادی و سلامتیه و خداوند می گه شفا می دم . و اینو خیلی ها باور ندارن اگه من می دونم به خیلی‌ها اینو بگیم می گن نه همه مریض مبشن اینطور نیست ولی من اینو باور دارم که از نشانه های مومن شادی و سلامتیه . ولی وقتی نگاه می کنی می بینی افراد کمی می بینی دور و اطرافت . 

      کسانی که ایمان دارند و عمل صالح انجام می دن پاداششون هم در این دنیاست و هم در آخرت اگر فکر کنی داری کار خوب انجام می دی اما نتیجش همش تو اون دنیاست اشتباهه اول باید نتیجشو در این دنیا ببینی .

      چطور از ایمانم در عمل استفاده کنم .

      مثلا می گی خداوند رزاقه اگه باور داشته باشی و حقوقت بیشتر می شه و اینو توی این دنیا تجربه می کنی .

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار hleila54@yahoo.com
      1400/09/25 14:34
      مدت عضویت: 1004 روز
      امتیاز کاربر: 96
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 505 کلمه

      سلام به همگی عزیزانم 

      باور چیه واقعا؟؟ 

      میدونید مدتهاست که به خودم گیر میدم اعتقاداتی که داری به خدات فقط حرفه چون اگه باور وایمان واقعی بود دیگه ترس ونگرانی ومن سنم گذشته ومن تخصص ندارم وفلان وفلان معنایی نداشت البته که خداروشکر تو خیلی از زمینه ها تقریبا باورهای قوی دارم  درباره سلامتی  درباره مراقبت از خودم وعزیزانم  خیلی کم پیش میاد که نگران این چیزها بشم  چون فک میکنم به لطف خدا تو این زمینه ها باورهامون از سن ١۴ ١۵ سالگی خوب ساختمشون چون بابتشون نگرانی یا ندارم یا اگر دارم سریع میتونم خودمو جمع وجور کنم ولی بابت ثروت واعتماد به خودم بتورهام داغونن ومیدونم که اگر تاحالا موفقیتی تواین زمینه ها نداشتم مشکل از باورهای خودم بوده  وقتی خوب فکر میکنم میبینم حتی درزمینه ثروتم واقعا تاحالا نیازمند کسی منو نکرده وبه آسانی به خواسته هتم رسیدم اما مسئله اینجاست که حالا که با قوانین جهانو لیاقتهام آشنا شدم بیشتر میخوام ونجواهای ذهنمم که ول کن نیست دائم میگه پس کی قراره بهت بده دیدی نداد دیدی نشد  هرچی میگم بابا اینایی که الان دارم پس از کجا اومدن همینکه تا بحال بکسی محتاج بنودم خود خدا نیازهامو عزتمندانه برطرف کرده مگه حرف کمیه  ؟

      همینکه تو زمینه سلامتی و مراقبت خودم وعزیزانم برام کم نزاشته و اگر مثل عامه مردم باو داشتم خدامیدونه الان وضع رکحیم چی بود ولی من آرامش دارم تو این زمینه ها خب تو ثروتم خودم تاحالا کم خواستم ازش  خـدم فکر میکردم لیاقتشو ندارم ممکنه از راه خدا دوربشم ممکنه آدم بیراهی بشم  الان که دارم تلاش میکنم تا روباورهام کارکنم خب مسلمه که زمان میبره بالاخره میشه من چمیدونم کی من چمیدونم چجوری ولی نجواهایی که نتیجه باورهای قبلمه مدام وسواس میاره بجونم ومنو نگران میکنه که ببین مگه دیگه میخوای چقد  عمر کنی  از سن تو گذشته نه کاری نه شغلی نه تخصصی چجوری میخواد بهت بده چجوری قراره به آ رزوهات برسی  اره واقعا زندگی با طعم خدا شیرین میشه چون طعمش بهت آرامش میده کهبابا بیخیال باهمونایی که داری خوش باش حال کن از الانت کیف کن ولذت ببره چکار داری چی میشه وقتی طعم خدارو بچشم دیگه نگران نیستم دیگه باورمیکنم که همونطوری که روزی یه کرمو تو دونه های برنجی که میخوام تمییز کنم بپزم داده یعنی روی منو نمیده چرا بابا تاحالا داده حالا من بیشترشو میخوام میخوام باعشق تر وآسونتر دریافت کنم چون تازه یاد گرفتم که خدا طعمش شیرین وبدای من آسونی میخواد بابا نه از راههای سخت 

      دوست دارم بیشتر تجربه ش کنم طعم خدایی رو مثل رنگش که تو قرآن گفته رنگ خدایی بهترین رنگه اره واقعا ادمهایی که طعم ورنگ خدا دارن همیشه آرومن همیشه تسلیمن  شادن  جالشون خوشه  شاید بنظر ماها الکی خوش باشن ولی من الکی خوش بودنو میخوام چون اون باورداره که خداش چکاره است وچقدر قدرت داره منم میخوام این حداز چشیدن طعم ورنگ خدایی رو منم میخوام این حداز تسلیم وآرامش وحال خوب همیشگی رو من میخوامشون

      خدایا مممنونم که تمریناتو دارم انجام میدم ابن یعنی یه قدم پیشرفت یه قدم حس خـب یه جرعه ویه لقمه طعم خوش تو  خدایا شکرت 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار azamhoseinzadeh0180@gmail.com
      1400/09/25 11:03
      مدت عضویت: 977 روز
      امتیاز کاربر: 189 سطح ۱: کاربر مبتدی
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 591 کلمه

      سلام خدمت استاد عزیز و همراهان گرامی 

      این فایل رو که گوش می دادم به یاد این شعر افتادم 

      پیش از اینها فکر میکردم خدا…. خانه ای دارد میان ابرها

      مثل قصر پادشاه قصه ها…….خشتی از الماس و خشتی از طلا

      پایه های براش از عاج و بلور…. بر سر تختش نشسته با غرور

      ماه برق کوچکی از تاج او…..هر ستاره پولکی از تاج او

      رعدو برق شب طنین خنده اش .سیل وطوفان نعره توفنده اش

      هیچکس ازجای اوآگاه نیست….هیچکس رادرحضورش راه نیست

      آن خدا بیرحم بودو خشمگین..خانه اش در آسمان دور از زمین

      بود اما در میان ما نبود..مهربان و ساده و زیبا نبود

      در دل او دوستی جایی نداشت…مهربانی هیچ معنایی نداشت

      هر چه می پرسیدم از خود از خدا…از زمین از آسمان از ابرها

      زودمی گفتند این کارخداست…پرس و جو ازکاراوکاری خطاست

      نیت من در نماز و در دعا ….ترس بود و وحشت از خدا

      پیش از اینها خاطرم دلگیر بود…از خدا در ذهنم این تصویر بود

      تا که یک شب دست دردست پدر …راه افتادم به قصدیک سفر

      در میان راه در یک روستا…خانه ای دیدم خوب و آشنا

      زود پرسیدم پدر اینجا کجاست..گفت اینجاخانه خوب خداست

      گفت اینجا می شود یک لحظه ماند..گوشه ای خلوت نمازی ساده خواند

      با وضویی دست و رویی تازه کرد..با دل خود گفت و گویی تازه کرد

      گفتمش پس آن خدای خشمگین ….خانه اش اینجاست اینجا در زمین

      گفت آری خانه او بی ریاست …فرش هایش از گلیم و بریانت

      مهربان و ساده و بی کینه است..مثل نوری در دل اینه است

      عادت او نیست خشم و دشمنی ..نام او نور و نشانش روشنی

      تازه فهمیدم خدایم این خداست…این خدای مهربان و اشناس

      دوستی از من به من نزدیکتر…از رگ گردن به من نزدیکتر

      می توانم بعد از این با این خدا……دوست باشم دوست پاک و بی ریا

      فکرهای من در مورد این مثل این شعر هست قسمت اولش 

      من از خدا بیشتر می ترسم نماز می خونم برای اینکه به جهنم نرم از فشار قبر می ترسم روزه و دعا می خونم از ترس جهنم و رفتن به بهشت

      همیشه در کلاس های دینی یا در مراسم مذهبی  به ما می گفتند اگه یک تار مو دیده بشه در جهنم از همون آویز میشی

      من به روزی دهنده بودن خدا اعتقاد لفظی داشتم جوری که وقتی دوقلوها رو حامله شدم اول بارداری ام تا فهمیدم حامله ام قصد داشتم سقط کنم چون اول ازدواجم بود و سر کار می رفتم ولی وقتی رفتم سونو گرافی و گفتند دوقلوها با شوهرم منصرف شدیم 

      ولی الان خیلی از اعتقاداتم عوض شده من از سن ۱۵ سالگی یکبار قران رو در ماه رمضان با معنی خوندم و اون سال معجزه رو در زندگی ام دیدم و از همون سال هر ماه رمضان با معنی می خونم و خیلی تاثیر داره

      دیروز که فایل استاد رو گوش دادم دعاهایی که هر روز رو می خونم رو با معنی خوندم خیلی لذت بردم در صورتی که معنی اش رو میدونم و بلدم ولی به قول استاد نمیشه هم زمان هم خوند هم به معنی توجه کرد 

      ما یک ضرب المثل خیلی جالب داریم 

      هر ام کس که دندان دهد نان دهد 

      ولی متاسفانه در عمل هیچ کس بچه نمیخواد دوست نداره 

      دختر کوچیکم رو که حامله شدم از همون اوایلش زندگی مون متحول شد و خیلی چیزها به زندگی مون وارد شد

      همه ما می گیم خداوند مهربان بخشنده است ولی من از روز مرگ میترسم از فشار قبر میترسم در صورتی که میدونم اعمال و رفتار ما هستند که تجسم پیدا می کنند در قبر و آخرت

      من لفظی اعتقاد دارم خداوند عادل هست ولی خیلی وقت ها به خدا شکایت کردم خدا چرا من عدالتت کجاست چرا اینقدر من باید اذیت بشم 

      خدا را بینهایت سپاسگزارم که این دوره رو شروع کردم و قراره لذت و آرامش رو در زندگی ام ببینم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 9 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار mohammadmahdiebrahimi@gmail.com
      1400/07/24 14:14
      مدت عضویت: 951 روز
      امتیاز کاربر: 193 سطح ۱: کاربر مبتدی
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 368 کلمه

      سلام استاد عزیز و بزرگوار .فقط  میتونم این رو بگم با این فایل من رو دگرگون کردید . من با فایل جلسه اول سر در گم شدم گفتم من که همیشه توکل داشتم پس چرا همیشه در تنگنا هستم . اما وقتی این افکار به  ذهنم خطور میکرد تزس از خدا باعث میشد همیشه احساس گناه کنم و این اجساس و این افکار رو سرکوب کنم. از بچگی به من گفتن خدا مهربان  و بخشنده و روزی دهنده است .اما نماز دیر یا زود شد احساس گناه  اگر با صدای بلند با بچه یا همسر و با… صحبت میکردم باز هم احساس گناه  اگر چند وقت قران نمیخوندم باز هم احساس گناه و دوری از خدا این چند سال است در شرف حفظ قران  موفق نشدم که باز هم احساس گناه  و دوری از خدا هر گرفتاری در زندگی ام به وجود می اومد به خوم گفتم حتما گناهی گردم این هم کفاره  آن گناه  و….. به جایی رسیدیم که خسته شدم و گفتم به درک بزار برم ته جهنم و قبول کردم که اومدیم تو این دنیا زجر بکشیم بعد بریم  بسیار بسیار از اطرافیان و معلمین خود شنیدم دنیا دار مکافات هست . دنیا به هیچ کس وفا نکرده . دنیا  فقط برا غذاب کشیدن هست . در واقع تلاش کردن برای ما به معنای غذاب کشیدن بود به دنیا دل نبند همه  مون رفتنی هستیم طوری شده بود که علی الخصوص در ایام کرونا به طور کامل مرگ تمام ذهن من را پر کرده بود. استاد من قبول کردم که حتما خداوند در وجود من ظرفیت مال رو نداده که همیشه  با کمبود پول و … مواجه هستم . و این چند وقت اخیر یعنی درست تمام برج ۶ تا به الان به طور کامل قبول کرده بودم حتمامن و شوهرم عرضه پول داشتن رو نداریم و یا مرتکب گناهی شدیم که همیسه در تنگنا خلاصه افکار ی که به جز اینکه حال من رو بد میکرد و نامید نتیجه دیگه ای نداشت. اما اعتقاد من اللن در این هست که فقط وفقط خواست خدا بوده با این دوره آشنا شدم . انشا اله به من آرامش بده و با افکار جدید بتونم زندگی ام رو تغییر بدم و آن رو از نو بسازم . 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 5410 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 1,124 کلمه

      به نام خدای بخشنده و مهربان 

      روز ۱۱۹: روز سی و دوم تکرار، پنج شنبه ۱۴۰۰/۵/۲۰ 

      سلام 

      می دانیم که کلام ما قدرت شگفت انگیزی دارد و باید بدانیم قدرت نوشتن هم بسیار زیاد است و به همین دلیل است که گام نخست رسیدن به اهداف همواره مشخص کردن اهداف با نوشتن آنها معرفی شده است.

      همه پیروان ادیان الهی که کتاب دارند، برای عبادت علاوه بر انجام دستورات از کتاب خود هم برای ارتباط بهتر با خدا بهره می برند. همه مسیحیان با هر زبان و ملیتی با خواندن انجیل سعی در نزدیک شدن بخدا دارند. زبان قرآن هم به دلیلی که خدای عالم و دانا می داند عربی است و همه مسلمانان دنیا برای نماز از سوره ها و آیات قرآن کریم استفاده می کنیم و با خواندن کلمات معجزه آسای قرآن،  آرامش الهی را تجربه می کنیم. در بیمارستانهای اروپایی آزمایش شده و برای بیماران که اصلا عربی نمی فهمند صوت قرآن پخش شده و نتایج خارق العاده ای بر افزایش بهبودی و سطح سلامت بیماران داشته است، ولی همه اینها دلیل نمی شود که ما مجبور به عربی صحبت کردن با خدا باشیم. ما مسلمانان ایران زمین  نماز می خوانیم، با اشتیاق قرآن می خوانیم و با خدای قادر و متعال و مهربان خود به زبان فارسی یا گویش محلی حرف میزنیم اصلا خدا درون ماست و حرف زدن با خدا به زبان نیاز ندارد. قطعا قبل از کشف زبان و قوانین نوشتن و گویش ، بشر خدا را می شناخت و با او ارتباط داشت چون حس پرستش ذاتی و فطری هست.

      باور ما نسبت به خدا و داشتن شناخت حقیقی خداوند بر کیفیت زندگی ما بطور مستقیم مرتبط است.

      اگر باور دارم که خداوند توانا و قادر مطلق است و بر همه چیز احاطه کامل دارد، پس باید ایمان داشته باشم که اگر از خدایم بخواهم می تواند به من عنایت کند.پذیرش مقاله ام در مجله isi، قبولی دخترم در رشته و شهری که سعادتش را تضمین می کند و متناسب شدنم برای خداوند قادر و توانا کاری بسیار سهل و آسان و کوچک است.

      خدای بخشنده مهربان ، توبه پذیر است و بعد از توبه باید بپذیرم از گناه پاک شدم و در ذهن خودم هم آن گناه را رها کنم و سالها بار گناه را بر دوش نکشم.

      خدای رزاق که روزی همه بندگانش را تضمین کرده است، می تواند به هرکس با توجه به ظرف وجودش روزی بدهد و این روزی به شرایط محیطی و قیمت دلار و تحریم و ….ربطی ندارد. من فقط یک فرزند دارم و البته نداشتن فرزند بیشتر ، ربطی به عدم اعتقاد به رزاق بودن خداوند نیست. بلکه معتقدم روزی فرزندان توسط خدا تضمین شده است ولی این موضوع به معنی سلب مسئولیت والدین نیست. من با توجه به زمانی که برای رشد خودم و تلاش برای کسب اهداف خودم نیاز دارم توانایی پذیرش مسئولیت بیش از یک فرزند را نداشته و ندارم. تک فرزند داشتن من ناشی از خودخواهی خودم هست ، یعنی بخودم ایمان ندارم که بتوانم برای بیش از یک فرزند وظایف خودم را بدرستی انجام دهم. یعنی بخدای خودم ایمان دارم که روزی بچه های  مرا هر چند که باشند، تضمین می کند ولی خودم نمی توانم وظایفم در قبال بیش از یک بچه را تضمین کنم. می دانم که فرزند بر گردن والدین حقوقی دارد ، که تربیت  مهمترین انهاست، روزی فرزندم را خدا تضمین می کند ولی روح و روانش بصورت یک لوح پاک و سفید به من و پدرش سپرده می شود و من باید وقت و انرژی و توان بگذارم تا به یاری خداوند بر آن لوح پاک نقشی زیبا و الهی ترسیم کنم و اگر کوتاهی کنم همه نتایج فرزندم و فرزندانم به من نیز بازخواهد گشت.

      خداوند رزاق است چون هیچگاه در زندگیم لنگ پول نمانده ام. با کمترین پس انداز ممکن شروع به ساخت منزل مسکونی مان گرفتیم و الان هم نمی دانیم چگونه ۵ برابر موجودی مان هزینه کردیم و همه چیز عالی جور شد و در طی ۶ ماه در  منزلی که خود به بهترین شکل ساختیم ساکن شدیم. خداوند رزاق است چون برای تحصیلم در هیچ مقطعی گرفتاری مالی نداشتم و حتی پس انداز خوبی هم در کنار تحصیلم داشته ام. همیشه به اندازه نیازم پول در اختیار داشته ام. خداوند رزاق است چون بدست من و همسرم ، نیازهای بجای دخترم از طرف خداوند تامین و تهیه شده است.

      خدایی که من می شناسم نوری بالاتر از همه نورهاست که همواره با من است و جبران همه نداشته های من است. همه می گویند خداوند از مادر مهربانتر است، مادر من محبت را نمی داند و کمبود مهر مادری را همیشه با محبت پروردگارم جبران کرده ام و برای مهربان شدن دل مادرم هم از خداوند کمک خواسته ام. همیشه با این نگاه که فرزندم امانت خداوند نزد من است و خدای مهربانم بسیار بسیار بسیار بیشتر از من می تواند حامی فرزندم باشد، با سپردن او به خدای مهربانم به آرامش دست یافته ام. می دانم خدای من به درونم و نیتم آگاه است پس زبان ظاهری سخن گفتن و درد دل کردن با خدا اهمیتی ندارد. یادمه از پنج سالگی نماز خواندن را توسط پدر عزیزم یاد گرفتم و به من گفتند در قنوت نماز میتونی با خدا حرف بزنی و هرچی میخوای بهش بگی و ازش بخوای و از همون اول دلیل نماز خواندن و معنی کلمات و جملات را به من یاد دادند و تاکید پدرم بر این بود که سعی کن هر عبارت که میگی معنایش را ذهنت مرور کنی به همین دلیل من اصلا به زبان صحبتم با خدای دوست داشتنی ام دقیق نشده بودم میدونم همیشه دارم باهاش حرف میزنم یا ذکر در ذهنم مرور میکنم یا باهاش برنامه ریزی می کنم و ..‌‌.اگر خدای من قادر به همه امور نبود هم اکنون نباید زنده می بودم خدای توانای من در تصادف سال ۷۳ من و پدر و خواهرم را در اتومبیلی که زیر چرخهای یک تریلی ۱۸ چرخ له شده بود بدون آسیب جدی نجات داد و سلامت خارج کرد برای حاضرین در  صحنه زنده بودن سرنشینان اتومبیل باورنکردنی بود چه رسد به سالم بودن. مصداق کامل اینکه خدای بزرگ اگر بخواهد شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد.

      خدایا تو را شکر می گویم برای وجود نازنین خودت و برای اینکه مرا خلق کردی و به من فرصت بندگی و حیات دادی که از نعمت های بی شماری که آفریدی استفاده کنم با انسانهای بی نظیری که آنها هم مخلوقات خودت هستند زندگی کنم و به انسانهای زیادی خدمت کنم و از انسانهای بی نظیری راه و رسم بهتر زیستن بیاموزم. خدایا برای هر آنچه در اختیارم قرار دادی از فرصت ، سلامتی ، ثروت و آرامش و عشق سپاسگزارم. 

      خدایا در شناخت خودمان و قدرت بی نهایتی که به ما داده ای به ما کمک کن و کمک کن خودت را بیشتر و بهتر بشناسیم و بتوانیم در پیشگاهت سربلند حاضر شویم و محزون فرصت سوزی نباشیم.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار afsaneh5700@gmail.com
      1400/05/20 11:56
      مدت عضویت: 1107 روز
      امتیاز کاربر: 2005 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 899 کلمه

      بنام الله هدایتگر وهاب 

      سلام به دوستان زیبانگرشم 

      تمرین قسمت دوم زندگی باطعم خدا دو مرحله داره مرحله اولش:درباره خدا چه فکرهای ازبچگی داریم و شنیدیم و بهمون گفته شده ، من یادمه بچه که بودم اول و دوم دبستان همش تو کودکی خودم باخدا حرف میزدم فکرمیکردم خدا تو آسمونهاست و منو نگاه میکنه و خودمو خیلی خاص میدونستم چون تو همون بچگی حس میکردم حرفای منو میشنوه و بامن حرف میزنه و حتی یادمه به دوستم میگفتم میدونی خدا بامن حرف میزنه هرچی دوست داری بگو من بخدا میگم و دستامو بالا میبردم و بخدا میگفتم نمیدونم تو اون عالم بچگی این حسو چطور داشتم اما کم کم ک بزرگترشدم شنیدم اگه نمازنخونی اگه حجاب نکنی اگه فلان کارو کنی این کارونکنی خدا عذابت میده یادمه میگفتن اگه یک تارموت از روسریت بیرون باشه خدا توجهنم با همون تارمو اویزونت میکنه یا اندامت زیاد تو دیدباشه تو اتیش میسوزی یادمه پدرم میگفت طلا خوب نیس چون اگه طلاهات زیادباشن یانامحرم تودستات ببینه طلاهات تو جهنم به بدنت گداخته میشه و من برای اینکه مورد قبول پدرم و خدا باشم از طلا خوشم نمیومد میگفتم طلانمیخوام من دوست دارم ساده باشم یادمه اینقدر از خدا منو ترسونده بودن که یکبار خواب دیدم که ابرهای بزرگ از تو اسمون اومدن پایینو مادروپدرمو ازم گرفتن و خیلی ابرهای خشمگینی بودن و از اون موقع از اسمون و از ابرها میترسیدم و اگه لاک ناخن و یا ارایش میکردم میگفتن وقتی بمیری مارهای میان تو قبر و عذابت میدن و همیشه از خشم و عذاب خدا شنیده بودم تا مهربانی و عشق خدا حتی از اسم عشق زیاد چیزخوبی نشنیدم مدرسه هم معلمها هم میگفتن اگه قران رو یک حرفش رو اشتباه ب عربی تلفظ کنی خدا عذابت میده و دشمن خدا میشی و ازاین حرفا جوری ک ازقران خوندن هم ترس داشتم ک نکنه عربی رو اشتباه بخونم و خانواده ام خیلی رو نماز تاکیدمیکردن و همیشه حرص و جوش میخوردن و سخت میگرفتن که هیچ کاری نمیکنی فقط نمازبخون ک اگه تو نمازنخونی خدا اوند دنیا ما راهم چون مادروپدرت بودیم عذاب میده ک چرا مجبورش نکردی نمازبخونه و براشون مهم نبود اون حس آرامش رو میگیریم یا نه فقط هدفشون این بود ک اون حرکات نمازوعطا کنیم و اگه نماز نمیخوندیم یا حجاب نداشتیم میگفتن این قهرجهنمه و من بخاطر خیلی از اشتباهاتم همیشه فکرمیکردم منو خدا دوست نداره و ولم کرده و من تنهام و نمیخواد صدامو بشنوه یادمه یه دوستی دارم میگفت خدا بهمون چون دوستمون داره سختی و مشکلات میده که بیشترصداش کنیم چون اگه شادباشیم دیگه فراموشش میکنیم پس باناله و زاری باخدا حرف بزن و خوشحال باش و توسختی افتادی چون متوجه میشی خدا دوست داره صداش کنی با ناله و خیلی از این چیزها و حرفها که الان فکرمیکنم میفهمم چرا هرچقدر تلاش میکنم بازهم تو زندگیم درجا میزنم و جاییو نمیگیرم ویا اینکه میگفتن وقتی بیماری خوشحال باش چون خدا میخواد با این بیماری گناهاتو پاک کنه و همه فامیلها میگفتن فقیر باشی خوبه چون همش خدارو صدامیزنیم و ب یاد خدا هستیم و ثروتمندان از خدا دورن و کافرن و ظالمن و یا این بدبختی توزندگیمون رو خدا برامون خواسته ما که کاره ایم نیستیم همه این بلاها از سمت خداست وباید بپذیریم و راضی باشیم چون سرنوشت ما اینه که بدبخت باشیم تا اون دنیا بریم بهشت و خیلی از این حرفا الان که مینویسم بهتر درک میکنم چرا اوضاع زندگی منه چون این نگاهارو بهم از خدا گفتن همش تو درجازدن و سختی و بلا و بدبختی و بیماری باشیم بخدا نزدیکتریم اما 

      تمرین مرحله دوم: درمورد مهربانی و بخشندگی و غفوربودن و خیلی صفات خدا که بهمون میگفتن از بچگی میبینم همه بزرگای فامیل مون دستشون یه تسبیحه و هم صفات خدا رو ب عربی میگن ارحم الرحیم یا سبحان و یاغفور و یاقادر اما زندگیشون پرازدرده پراز رنجه از بچگی همیشه برام سوال بود ک چرا اینای ک همش ذکرمیگن و نمازمیخونن و قران رو میخونن چرا این همه بلا توزندگیشونه چرا این همه بلاوگرفتاری دارند یا پدرم که اینقدر به نمازتاکید داره چرا همیشه تو نگرانی و استرسه چرا برای اینکه بچه هاش چی بشن و کجابرن همش تونگرانیه و برام همیشه سوال بود اما بزرگترشدم گفت این بلاهابرامون خوبه برای همین میگفتم خدای مهربان خدای بخشنده خدای قادر خدای رئوف اما میدونم که هیچ کدوم رو قلبا باور نداشتم چون این کلمات با اون خشم و عذاب و اون گرفتاریهای زندگیم تو تضادبود و اگه این صفاتو میگفتم فقط از رو ترس که اگه نگم خدا مهربانه خدا قادره منو عذاب میده و یا نمازمو از رو تکلیف یا از روی عادت میخوندم یا اینکه بقیه درموردم چی فک میکنن اگه نخونم و قضاوت نشم نگن ک تو جهنمی هستی ک نماز نمیخونی میگفتن ک خدا ب ننازمون نیاز نداره اون خودش بینیازه بخاطر اینه که بهش نزدیک بشیم اما نمیگفتن اون نزدیکه باید با احساس خوب باشه نه از روی ترس و وظیفه و الان که دقت میکنم من خدا رو پادشاه تو اسمون میشناختم که خشمگین نگاه میکنه ک خطا کنم تاعذابم بده اما دیگه میخوام خدای درونم رو بشناسم تا به آرامش برسم و از ثروت این جهان بهره ببرم شادباشم و لذت ببرم وعاشق خدا بشم و ایمان بیارم بخدای واقعی بخدای درونم بخدای و ازروحش بمن داده خدای ک منو خلق کردبخودش الحسن الخالقین گفت منو اشرف مخلوقات معرفی کرد منو آزاد افرید بمن قدرت اختیارو انتخاب داد میخوام ب ایناا ایمان واقعی بیارم خدایا هدایتم کن تا بشناسمت و عاشقانه بپرستمت

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فرشته مهربانF.s
      1400/04/12 21:34
      مدت عضویت: 1353 روز
      امتیاز کاربر: 7576 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 763 کلمه

      با سلام خدمت استاد گرامی وهمه دوستان عزیزم

      اولش بگم که خیلی خیلی دلم براتون تنگ شده بودچند روزیه که درگیرم ولی با این حال بارها این فایل وفایل اول گوش کردم استاد باید بگم که این دوره اونقدر فوق العادست که هر چی بگم کم گفتم شده پناه من هربار که به خاطر گذشته وکاراش زندگی در هم میپیچه این دوره منو وزندگیمو نجات میده دفعه قبل وقتی تصادف کرده بودیمو وکلی بدهی داشتیم نجاتمون داد من همزمان با دوره مقدماتی تناسب فکری شروعش کردم ومعجزه درزندگی من رخ داد سلامتی حال خوبمون کلی بدهیامون پرداخت کردیم وماشیمنون درکمال بیپولی تعمیر کردیم وزندگیمون از این رو به اون رو شد حتی حقوق همسرم به شکل چشم گیری ودرست همون مقدار که من از خدا طلب کرده بودم افزایش پیدا کرد 

      اما خب ما خرابکاری درزندگیمون کم نکردیم🤭😅واینکه خب مسئولیت هر کاری هم درزندگی به عهده خودمون درادامه گرفتار شدیم دوباره به نحوی دیگه من وهمسرم از صفر شروع کردیم خودمون با وام وقسط بالا کشیدیم اما متاسفانه ماهم مثل شما افتادیم تو بال بال زدن برای پول درآوردن وهی چنگ زدیم به هرجایی که پول بیشتری دربیاریم این شد که پول دادیم تا سود بگیریم البته چندتا کار دیگه هم کردیم اما خداروشکر خیلی زود ازش اومدیم بیرون ونجات پیدا کردیم انگار خدابهمون میگفت آروم باش تو بال بال زدن فقط خودت تواین قفس زخمی میکنی من رزقتو میدم آروم باش اگه آروم باشی حتی درقفستو باز میکنم بیای وپروار کنی اما ما نمیشنیدیم خلاصه این شد که خبردار شدیم اون فرد ورشکسته شده دیگه قادر به دادن سود ما نیست وما موندیم وکلی قسط وچک به عالم وآدم کارمن شده بود این دوماه گذشته گریه زاری به طوری که نمیتونستم تمرکز کنم روی دوره لاغریم َچند هفته پیش ندایی بهم گفت چرا اینجوری میکنی با خودت تو الان نمیتونی لاغر کنی اول زندگیتو درست کن بعد یکی یکی 

      انگار تمرکز من همش معطوف مشکلات مالی بود وواقعا هم بود این شد که شروع کردم اول به دره گام به گام لاغری واز اونجا هم کشیده شدم به این دوره من هنوز دوجلسه گوش دادم اما اونقدر حالم خوش شده که حد نداره ومعجزه درزندگی من داره هر روز اتفاق میوفته وقتی این دوره رو شرکت کردم با خودم عهد بستم دیگه سمت پول سودی یا دلالی نریم واز خدا بخواییم رزق فراوانمون خودش بده اونم با آرامش توبه کردم وطلب بخشش وخداهم منو بخشید استاد دیروز اون شخص بهم گفت به لطف خدا به زودی ملکشو که فروش نمیرفت داره میفروشه وخودشم توبه کرده از این کاروکل پولمون بهمون برمیگردونه خیلی خوشحال شدم از دیروز لبخند از روی لبام محو نمیشه اونقدر شاد وخوشحالم که کل خونمو تمیز ومرتب کردم همه جا داره برق میزنه😅🤭آخه وقتی خوشحالم حس مهمونی دارم وخونه رو مثل موقع مهمون آراسته میکنم خیلی حس فوق العاده ایه خدایا شکرت به خاطر همه نعمتات میدونی خداجونم دیگه من صد درصد بهت ایمان دارم که تویی که رزق میدی اونم بیحساب وبینهایت خدایا شکرت بابت اینکه من وهمسرمو اینطور سورپرایز های خوب مالی میکنی عاشقتم یعنی استاد الان میتونم با اطمینان بگم که دیگه زندگیمو میتونم با لذت زندگی کنم خدایا شکرت به لطف خدا ماشینمون با قیمت خوبی فروختیم ویک خریدار خیلی خوب اومد براش داریم از خونه اجاره ای با امکانات کم با ماهی ۱۵۰۰ اجاره داریم میریم رهن کامل منطقه بالا تر خونه با امکانات بهتر آب وهوای بهتر مردم پولدار تر وبا فرهنگ تر وبهترخداروصدهزار مرتبه شکر صاحب خونه جدیدمون خیلی آدم خوبیه یک همسایه داریم فقط که اونا هم مثل خودمون تازه ازدواج کردن امیدوارم خونه جدیدم دوست خوبی پیدا کنم اینا همش معجزه است اما واقعیه واین شگفت انگیز ترش میکنه🥰🥰🥰😍😍😍😍

      اما خدارو چطور شناختم وچقدر باور دارم اینجوریه 

      خب خداوند اینطور میدیم که دعامو برآورده میکنه اما نه به این راحتیا مثلا باید دعای خاصی بخونم ونمازامم حتما سروقت بخونم وگرنه دچار قهر خدامیشم واصن دلیل اصلی برآورده نشدن دعاهامم همین میدونستم کاهل نمازی یادمه چله میگرفتم وکلی هم ذکر میگفتم هر دفعه چله رو خوب اجرا میکردم دعام برآورده میشد هر وقت نه نمیشد خودمم میگفتم مگه الکیه دعا برآورده بشه اما از وقتی این دوره رو گذروندم باور کردم وبهم اثبات شده که خدادنبال بهونه میگرده دعای منو برآورده کنه اصن نیازی نیست من کارعجیب غریبی کنم همینکه حسم خوب باشه خوشحال باشم شکر کنم بگم خدایا من اینو میخوام برآورده میشه

      الان دیگه خداازنظر من مثل اون عاشق مولتی میلیاردر که میگه تو فقط گریه نکن هر چی بخوای من فراهم میکنم اگه یه قطره اشک بریزی به خاطرت دنیا رو به آتیش میکشم وبه خاطر لبخندت همه دنیا رو فدات میکنم 🥰🥰🥰😍😍

      بله یه همچین خاطر خواهی داشتمو خبر نداشتم خیلی لذت بخش خداروشکر

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 14 از 3 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار عسل سپهر
      1400/03/25 15:11
      مدت عضویت: 1686 روز
      امتیاز کاربر: 6564 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 776 کلمه

      با عرض سلام. صادقانه بگم باورهای من راجع به خدا همیشه پر از ترس بوده….. 

      اینکه من هر وقت از بچگی بلند آرزو می کردم بهم میگفتن بگو اگر خدا بخواد….. شاید صلاحیت نباشه؟! این جمله از بچگی منو بینهایت میترسوند و هنوزم برام ترسناکه…

       اصلا چرا خدا نباید بخواد که من دانشگاه قبول شم؟! اصلا چرا نباید خدا بخواد که من هیکل خوبی داشتی باشم؟! و…. من قبلاً دوره های قانون جذب شرکت کردم. وای فکر میکنم با تمام خوبی هایی که اون دوره داشت ایشون خودشونم با این باور مشکل داشتن که مثلا شما یه چیزی رو بخواین خدا بهتر می‌دونه و ممکنه صلاح ندونه برای شما؟! خیلی اعصابم از این مسیله بهم می‌ریخت که مثلا چرا خدا نمی‌خواد من متناسب بشم؟! با من چه مشکلی داره که من آنقدر آسیب دیده و شکننده ام؟! خدا چرا نباید بخواد من موهای خوبی داشته باشم؟ خدا با قبولی من تو دانشکاه چه مشکلی دارع؟ و حتی یه بار تو مدرسه معلم دینیمون پرسید دوست دارید چی قبول بشید؟! من اونموقع خیلی تلاش میکردم و میخواستم بین داروسازی یا دندون پزشکی یکی رو قبول بشم…. و ایشون گفت مثلا ممکنه خدا برای شما صلاح ندونه که قبول شی!!! ولی من به حرفاش گوش نکردم و سال اول داروسازی قبول شدم…. در مورد متناسب شدن هم همینطور شد…. بعد از ورود به این دوره فهمیدم خدا و زندگی و….. با من پدر کشتگی ندارن و همش شیوه ی فکری و رفتاری خودم بوده….

      باور دیگه ای که راجع به خدا داشتم…. اینکه باید خوبی مطلق باشی و همیشه در حال خوبی کردن باشی و به هیچکس کوچکترین دینی نداشته باشی چون اگر اینطوری نباشی خدا دخلتو میاره…. به نظرم ایده خوبیه که واقعا حق بقیه رو ضایع نکنیم ولی این موضوع بعضی وقتا وسواس فکری برای من ایجاد می‌کنه! که مثلا نکنه فلان روز فلان حرفو زدم یا فلان کارو کردم خدا منو نبخشع و کارما پدرمو دربیاره؟!! و حتی این موضوع تو روابطم دردسرای عظیمی ایجاد کرد چون من فکر میکردم دایم باید به بقیه ببخشم و زیاد به خودم فکر نکنم و خود نمایی نکنم و…. و متاسفانه تو روابط بدی گرفتار شدم که هر چه قدرم بد میشد انگار من همیشه میخواستم همه چی رو اصلاح کنم که مبادا طرفم ناراحت باشه …. درصورتی که الان میدونم واقعا باید خودمو در اولویت بذارم و افکار و خواسته های بقیه مهم نیست…. باید بدونم خودم چی میخوام …. مثلا اگر یه دوستی دارم که خیلی افسردس و از من یه عنوان منبع تغذیه انرژی استفاده می‌کنه لزومی نداره دوستیمو باهاش ادامه بدم که مبادا ناراحت بشه. پس خودم چی؟! واقعا خدا منو ببخشه که با خودم چنین کردم! اصلا مگه جایی نوشتن که من وظیفه خوب کردن حال بقیع رو دارم که آنقدر از حال خوبم برای شرایطی مایه میذاشتم که یا ازم سو استفاده میشد یا اصلا حال خودمو بد میکرد؟ بعلاوه اینکه اینکار دور از صداقته که وقتی با آدمی حالمون خوب نیست باهاش ادامه بدیم چون فقط میخوایم حال اونو به هر قیمتی خوب کنیم و از خودمون راضی نگهش داریم چون اگر اینجوری نباشیم خدا مجازاتمون میکنه؟

      من همین چند وقت پیش شنیدم که یک نفر می‌گفت فلانی بچش فوت کرد چون پول فلانی رو نداده بود. یا فلانی سرطان گرفت چون آدم فلانی بود. مگه خدا بچه است که کار بد مارو بالفرض هر چه قدر هم بد، سر یه بچه خالی کنه؟! یا خدا برای چی کار بد یک نفر و با سرطان یا ms تلافی کنه؟!

      باور اینکه خدا ممکنه دوستت نداشته باشه و فقط یک سری آدمای خاص رو دوست داره و برای همین نعمت تو زندگیمون نمیاد چون خدا ما رو دوست نداره؟!

      باور به اینکه برای رسیدن به خواسته هام باید خیلی جون بکنم و تلاش کنم و اونوقت اگر خدا بخواد و بدی هم نکرده باشم اتفاق خوب برام پیش میاد؟!

      باور به اینکه اگر میخوای خدا به حرفت گوش کنه باید خیلی مودب و باحترام و التماس با خدا حرف بزنی چون از دستت عصبانی بشه کارت ساختست.

      اینایی چیزایی هستن که ناخوشایندن و الان به فکرم میرسه ولی امیدوارم بتونم در مسیر دوره اصلاحش کنم. چون فکر میکنم همش دروغه….. زندگی با کسی دشمنی نداره. خدا با کسی دشمنی نداره . این ما هستیم که ذهنمونو با باور های عجیب قفل کردیم تا نعمت نیاد…..چون بیشتر از اینکه خدا رو خدا بدونیم ، خدارو یه بچه ی عصبانی فرض کردیم که فقط منتظره سرمون تلافی کنه یا ما بخواهیم اون نخواد و….

      من همینجا از انرژی جهان هستی ، خدای یکتا، کمک می‌خوام منو در مسیر شناسایی صحیح خودش هدایت کنه. چون نمی‌خوام آدم بدبختی باشم که فقط زندانی افکار خودشه. می‌خوام کسی باشم که می‌خنده. شاد و متناسبه. پول کافی و لازم رو برای زندگیش داره و حسرت نمیخوره. آمین

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار FARIDEH. T
      1400/03/08 16:24
      مدت عضویت: 1259 روز
      امتیاز کاربر: 4883 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 933 کلمه

      با درود فراوان به استاد عزیز ودوستان گرامی، 

      درابتدا نمی دانم چطور استاد از فایل های بی نظیر ،زندگی باطوم خدا که باورهای تکرار ادغام کردید تشکر کنم ،شما علاوه بر آموزش‌های تخصصی وزیبای کار باذهن ،فضای این دوره را با شناخت بیشتر خداوندا بسیار پرعطر وشکوفا کردید بطوریکه از دیروز تا حالا چندین بار این فایل را وفایل قسمت اول را گوش دادم ومرا بردید به دوران بچگی ونوجوانی وجوانی وخلاصه تا الان که دردوره میانسالی هستم ،

      با خواندن نوشته دوستان عزیز کلی لذت بردم ومتوجه شدم بسیاری از افکار وعقاید مذهبی برگرفته از گذشتگان تقریبا در زندگی ما مشترک بوده، واینکه هدایت شده ایم درمسیری که لطف خدا وقدرت وعظمت وبخشندگی  خدارابا گوشت وپوست خود احساس کنیم ،باز این از عشق خداوند نسبت به همگی ماست،

      ما در سرزمینی زندگی کردیم که نزدیک شدن به خدارا تنها با انجام یکسری از تکالیف ومواجب شرعی امکان پذیر می دانیم ودر شناخت خداوند آموزش‌های اشتباهی را گرفتیم ،خدایی که از سر ترس باید پرستیده شود نه از سر عشق ،خدایی که انتقام گیرنده است ،نه بخشایشگر ،خدای سختی‌ها، نه خدای آسانی! خدایی که عاشق ضعیفان است در صورتیکه خودش قدرتمند است ،خدای خشن نه خدای مهربان ،ووووو!

      در بچگی هرچی یادم است دنبال خداوند بودم ، برای همین خیلی علاقه داشتم که نماز بخونم مثل بقیه وقتی یادم میاد بیشتر مقلد بودم با یکسری اعمال ورفتار آموزش دیده ! چون وچرایی نبود درکار فقط طوطی وار باید یکسری از اعمال را انجام می دادیم ،البته بیشتر ترس از خدا بود ! یادمه حتی می گفتند نباید از خدا چیزی بخواهی گناهه ! اگر گناهی کردی ، حتی اگر توبه کنی ولی بالاخره باید مجازات بشی! خلاصه همانطور که همه می دانید در آخر روضه ها ومجالس حرف از بهشت وجهنم ونکیر ومنکر وتقویت بد بود ! ومن همیشه می گفتم با خودم پس دیگه کی می تونه بره بهشت واین در فکر من بود که چون من بی حجابم حتما میرم جهنم واز موهام اویزونم می کنند ! پس تکلیف من روشنه ولی بعدها باخودم فکر کردم خوب ما چند تا کشور مسلمون فقط به حجاب معتقدیم پس تکلیف بقیه وبیشتر مردم دنیا چی میشه ،پس همشون میرن جهنم!!! بعد باخودم فکر کردم اصلا چرا من باید حجاب داشته باشم ،چون مردی به گناه نیفتد ؟! یا اینکه من باحجاب می خوام جلوی نفسم را بگیرم یعنی من آنقدر از لحاظ اعتقادی ضعیفم که باید یک وسیله خارجی جلوی روح مرا بگیره تا من خطا نکنم ؟! آخه این چه خداییه!؟ من حتی باید مواظب به گناه نکردن مردها باشم ؟! چرا مردها نباید خودشون جلوی نفسشون را بگیرند؟ خلاصه امثال این مسائل وهزاران سوالهای بی جواب در ذهنم ،!

      من تا زمانی که خدارا نشناخته بودم فکر می کردم خودم هستم که امورات زندگیم را پیش می برم وبرای همین همه چی با سختی ومشکلات زیادی پیش می رفت مدام نگرانی روابط بد با همسرم ،در گیری با مشکلات تحصیلی فرزندانم ومدام در یک اضطراب بی همتا زندگی من می گذشت وبا اینکه اعتقادات خودم را بر انجام امور نماز روزه عزاداری در روزهای عزاداری وغیره داشتم ولی تمام اینکارها یکسری تکالیف بود ومن از سر وظیفه انجام می دادم ومتاسفانه هیچ آرامشی نداشتم وزندگی تبدیل به یک طوفانی شده بود که راه رهایی از آن را نمی دانستم! ودر ضمن فقط از خدا یک چیزی می خواستم که خدایا حقیقت را به من نشان بده ! که ندایی بهمن درخوابو بیداری گفته شد که تنها خداوند را بپرست وتنها از او اطاعت بکن! واز همان موقع زندگی من دچار تغییر و تحول عجیبی شد ،من به این حقیقت پی بردم که خداوند هست ولی من باور نداشتم ، بین اعتقاداتم وایمانم از زمین تا آسمان فاصله بود ،می دانستم که این نظام هستی وجود دارد ولی باور نداشتم ایمان نداشتم! شروع کردم به مطالعه ،در حقیقت خداوند بود که هدایتم می کرد، با مولانا وشمس آشنا شدم وکتابهای مقدس را شروع به خواندن کردم بزرگی ایمان را در باور نوح نبی دیدم که در خشکی سالیان سال مشغول ساخت کشتی شد که موجودات خاصی را نجات بدهد ، در عصای موسی نبی که با ایمان به خدا قوم خدارا از چنگال فرعون نجات بخشید وهمچنین در ایمان ابراهیم نبی وساره که خداوند در سن صدسالگی ابراهیم و۹۰ سالگی ساره  با اینکه بچه دار نمی شدند نوید نسلی بزرگ به بزرگی تعداد ستارگان آسمان داد وهمینطور معجزات واتفاقات بیشماری که نشان از این می داد وثابت می کرد که ایمان به خداوند چه حوادث متحیر کننده ای را برای بشر به هم می زند ! ومثالهای زیادی پیدا می کردم که در زندگی افراد با ایمان چه نتایجی را رقم زده بودوبرای من ثابت شد ،که با ایمان داشتن به خداوند وتسلیم اوبودن بطور محض ،انسان را به سعادت همیشگی می رساند واز همان موقع بود که خودم وزندگیم را درحالی‌که دریک طوفان وگردبادی مهیب اسیر بودم ،به ناگهان به ساحلی آرام تبدیل کرد وآرامش وسعادت وموفقیت پی در پی درزندگی رقم خورد ،ازوقتیکه عاشق خودش شدم با ایمان، از وقتیکه خودم وفرزندانم را به او سپردم معجزه پشت معجزه برای من اتفاق افتاد و سعادت وخوشبختی نصیب خودم وفرزندانم شد ،ازوقتیکه رها کردم خودم را از زنجیرهای وابستگی که یک عمری مرا به اسارت کشیده بود ، وپی بردم خداوند خیلی با محبته ،خیلی عاشقه ونگاه خداوند به ما همچون آن پدرومادرمهربانی است که  تنها آرزویش سعادت وخوشحالی وسعادت فرزندانش است ومن در درونم کاملا حسش می کنم چون در درون من است ومن با او یکی هستیم نه جای دیگری وماجزئی از کل هستیم پس خودشیم، یعنی هرچه صفات اوست درماهم هست ،،کافی است که باور کنیم وباور کنیم که ماهم توانا وقدرتمندیم ، وایمان بیاوریم که هرچه را بخواهیم بدست می آوریم. .

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 48 از 10 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار fatmhadly85@gmail.com
      1400/02/03 02:20
      مدت عضویت: 1184 روز
      امتیاز کاربر: 5462 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 853 کلمه

      به نام خدایی که در این نزدیکیست….

      سلام

      جلسه دوم زندگی با طعم خدا .نام خداوند برای من خیلی مقدسه خوب که فکر می کنم من از بچگی نماز خوندم و حتی از نه سالگی روزه گرفتم ، قرآن خوندم و همیشه خدارو دوست داشتم و دارم . شاید عبادتهایی که تو بچگی تا قبل ازدواج انجام دادم از روی ترس از خداوند و آتش 🔥 جهنم بوده .چون همش مارو از خداوند می ترسوندن.مثلا اگه نماز نخونی، روزه نگیری میری جهنم.یا اگه حجاب تو رعایت نکنی روز قیامت از موهات آویزونت میکنن درحالی که زیر پا هات وروی سرت شعله های آتش 🔥 زبانه میکشن وتو همین طور درحال معلق سوزانده میشی، یا اگه دروغ بگی، غیبت کنی ویا با والدین با صدای بلند حرف بزنی روز قیامت هی میسوزی و خاکستر می‌شوی و هزاران بار باید بسوزی و خاکستر شوی تا خداوند شاید تو رو ببخشه وبعد از اون یه مهر داغ روی پیشونیت میزنن که مشخص باشه که تو جهنمی بودی وبعد می‌برند پست ترین طبقه بهشت . ویا حق نداری با جنس مخالف خدای نکرده بگی و بخندی که اصلا گناه کبیره کردی وخیلی سخت شاید خدا ازت راضی باشه و عاقبت به خیر نمیشی . یا در زندگی باید به تقدیری که خداوند برات مقدر کرده راضی باشی و گله و شکایت نکنی که قهر خدا دامنت رو نگیره . یا پول زیادی انسان رو از خداوند دور میکنه و هر چه انسان فقیر تر باشه نزد خدا عزیز تره ، یا اگه حاجتی، آرزویی داری باید چله بشینی و بارها و بارها در خونه خدا رو بزنی تا خداوند حاجتت رو بده وخدا هر کسی رو که بیشتر دوست داره ، میخواد که بیشتر صداش کنه و حاجتش رو دیرتر میده و از هر کس بدش بیاد همون اولین بار جوابش رو میده . چونکه خداوند اصلا دوست نداره صداشونو بشنوه ،یادمه بچه که بودم هر هفته شب های سه شنبه با خونواده می‌رفتیم مسجد محله مون اونجا همه اینقدر گریه و زاری میکردند و همه امام ها رو قسم می‌دادند اونا رو واسطه میکردند که خداوند به خاطر امام ها گناه های ما رو ببخشه و ما رو روز قیامت تو 🔥 جهنم نسو زونه و اونجا همیشه چند تا خانم بودند که از شدت گریه قش میکردن و بقیه خانمها روشون آب می‌ریختند تا اونا به هوش بیان و همیشه از گریه های اونا منم کلی بلند بلند گریه می کردم .بدون اینکه بدونم گناهم چیه که قراره روز قیامت منو بسوزونن و همیشه از مرگ و روز قیامت و تنهایی میترسیدم و یه ترس بزرگی از خداوند تو دلم بود چرا بهمون میگفتن که خداوند بزرگ، روزی رسونه، کریم ، رحیم، بخشنده ست ولی بیشتر مارو میترسوندن  یعنی ترسناک بودن خداوند رو خیلی قشنگ به ما توضیح داده بودن وقشگ تو ذهنمون نهادینه اش کرده بودن ولی مهربون بودن خداوند رو خیلی سر سری و در حد حرف گفته بودن . ولی از وقتی که ازدواج کردم اصلاً مفهوم خداوند رو خودم فهمیدم چون توی زندگی مشترکم تجربیاتی داشتم و دارم که خدای من فقط بخشنده بوده و مهربون ومن جز رأفت و مهربونی چیزی از خدای عزیزم ندیدم خداوند همیشه حواسش به من خونواده ام بوده جا هایی هست که چیزی دلم میخواد حتی هنوز به زبون نیاوردم می بینم که خدای مهربونم برام براورده اش کرده که خودم شگفت زده میشم و بارها و بارها ازش تشکر میکنم واصلا ندیدم که خداوند خواسته باشه که من بارها و بارها هی خواستم رو تکرار کنم تا شاید جوابم رو بده . من در زندگیم آرامشی دارم که جز خداوند هیچ کس دیگه ای نمی تونه این آرامش رو به من هدیه بده .همسر مهربون و فهمیده ای دارم که انتخاب خودم بوده واصلا خداوند به اجبار در سرنوشتم ننوشته . فرزندان سالم و زیبایی دارم که زبون زد فامیلن . وکلی چیزهای خوب دیگه که خدای عزیزم لطفشو شامل حالم کرده وبه من بخشیده ومن سپاسگزارشم. و در زندگیم تا که من به خاطر یک نعمتی شکر گزاری میکنم خداوند چندین برابر ش رو وارد زندگیم میکنه . من خودم فکر می کنم چون بعد ازدواجم چون دیدم رو نصبت به خداوند عوض کردم . خداوند هم برای من عوض شد. وهمونی شد که من انتظار دارم که باشه . همین امسال قبل عید من به همسرم گفتم که ای کاش میشد یک سری از وسایل و فرشامونو عوض می‌کردیم . اصلا نمیدونم چطور شد . با اینکه صاحب خونه مون هم بیست میلیون پول 💰 پیش خواسته بود . پول 💸💰 اونم جور شد . بعد ما همه فرشامونم عوض کردیم و علاوه بر اون تخت بچه هامونم عوض کردیم ویه سری وسایل جدیدم خریدیم . که خودمونم مونده بودیم که چی شد و چه جوری شد،که جور شد میخوام بگم اگه توکلت به خدا باشه خداوند هم موکلت میشه من که اینو با تمام وجودم حس کردم ومن خدایی دارم که همیشه و در همه حال حواسش به من هست و من عاشقانه دوسش دارم و عاشقانه عبادتش میکنم از روی عشق ونه از روی ترس .واز خدا ممنونم به خاطر هدایتم به مسیری که بیشتر بشناسمش وتشکر از استاد گرامی به خاطر آموزش های ارزشمند شون . و آرزوی بهترینها برای همه.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 17 از 4 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم