0

زندگی با اراده خداوند (قسمت هفتم)

زندگی با اراده خداوند
اندازه متن

در قسمت های قبل درباره اراده شخصی و اراده خداوند توضیحات کامل داده شد و اینکه ما حق انتخاب داریم که بر اساس اراده شخصی زندگی کنیم یا بر اساس اراده خداوند زندگی در دنیای مادی را تجربه کنیم.

همچنین درباره ترکیب اراده شخصی و اراده خداوند توضیحات کامل داده شد.

در این قسمت درباره یک روش عملی برای تغییر نگرش از اراده شخصی به اراده خداوند توضیح داده می شود.

روشی که با استفاده از آن به لطف خدا تغییرات عالی در نگرش، احساس و عملکرد من در زندگی ایجاد شد.

به شما اطمینان می دهم اگر برای یادگیری و استمرار درعمل کردن به بخش های مختلف این تمرین عملی و تاثیرگذار اهمیت قائل شوید، نتایج عالی در زندگی تجربه خواهید کرد.

چند راه کار برای همسو شدن با اراده خداوند

  • دست خداوند را در دستتان بگیرید.

هر زمان احساس کسالت، شکست خوردگی، بی حوصلگی و ناامیدی داشتید، تنها کافی است برای چند لحظه چشمان خود را ببندید و در ذهن خود تصور کنید دست خود را دراز کرده اید و خداوند دست شما را گرفته است.

احساس کنید دست خداوند را در دست خود می فشارید.

احساس امنیت، آرامش و اطمینان از حمایت و هدایت خداوند در وجود شما گسترش می یابد.

در هر شرایطی از زندگی باشید و تصمیم به تغییر زندگی گرفته باشید ذهن شما مملو از افکار و فرمول های است که اراده شخصی شما را تشکیل داده اند.

از آنجاکه در طی زندگی آموخته اید که برای زندگی کردن و مسائل مربوط به زندگی باید از اراده شخصی استفاده کنید و انسانهای اطراف شما همواره در حال استفاده از اراده شخصی خود برای زندگی کردن هستند بنابراین کاملا طبیعی است که همچنان تحت تاثیر فرمول های اراده شخصی ذهن خود باشیم.

از زمانی که تصمیم به تغییر گرفتم بارها اسیر افکار منفی و گفتگوهای ذهنی شده ام که منبع آنها اراده شخصی من بوده اند.

در ابتدا که درک صحیح از خداوند و اراده اش در زندگی ام نداشتم مدت زیادی غرق احساس بد می شدم و رهایی از آن حالت کار دشواری بود.

هرچه بیشتر در مسیر درک و شناخت خداوند و اراده او حرکت کردم، اطمینان و ایمان قلبی من به خداوند و همراهی او در زندگی بیشتر و بیشتر شد.

این درحالی بود که هنوز هم افکار منفی و گفتگوهای ذهنی من ادامه داشت اما دیگر من آن انسان تحت فرمان اراده شخصی نبودم بلکه تصمیم گرفته بودم از اراده خداوند برای گسترش و رشد زندگی خود استفاده کنم.

بنابراین هر زمان که به هر دلیلی دچار احساس بد می شوم، چند ثانیه چشمان خود را می بندم و در ذهنم تجسم می کنم دستم را دراز کرده ام و دست خداوند را گرفته ام.

هرچه بیشتر این تمرین ذهنی را تکرار کردم، وضوح آن برای من بیشتر و تاثیرش در احساس من قوی تر شد.

شاید در شروع کار با بستن چشمان خود نتوانید در ذهن تصویر دراز کردن دستتان و گرفتن دست خداوند را تجسم کنید. اما هربار در شرایطی که نیاز به کمک گرفتن از خداون دارید این تمرین را تکرار کنید.

به شما اطمینان می دهم زودتر از آنچه تصور می کنید به انجام این مهارت مسلط می شوید و از نتایج عالی آن بهره مند خواهید شد.

  • از عبارت “من به خداوند توکل کرده ام” استفاده کنید

من در سن 35 سالگی تصمیم گرفتم همسو با قدرت اراده خداوند زندگی کنم و این در حالی است که تا آن روز هرچه درباره خداوند شنیده بودم درباره قدرت او جهت کمک رسانی به من در زندگی نبود.

همیشه از سخت گیری ها و امتحاناتی که همواره برگزار می کند شنیده بودم. بنابراین هر فرمولی درباره خداوند در ذهن من وجود داشت همسو با اراده شخصی بود.

به این نکته توجه ویژه داشته باشید.

به شکل دیگری دوباره این مفهوم را تکرار می کنم.

من خدا را می شناختم اما شناخت من از خداوند همسو با اراده شخصی بود نه اراده خداوند. بنابراین شناخت من از خداوند نه تنها کمکی به همسو شدن من با اراده او نمی کرد بلکه در بسیاری از موارد مانع بزرگی جهت ارتباط با اراده خداوند بود.

من درباره خداوند شنیده بودم که سرنوشت انسانها را از قبل تعیین می کند.

این فرمول درباره خداوند در ذهن من ایجاد شده بود اما چه کمکی به همسو شدن من با اراده خداوند می کرد؟

نه تنها کمک نمی کرد بلکه مانع بزرگی برای همسو شدن با اراده خداوند بود.

بنابراین از زمانی که ما تصمیم می گیریم همسو با اراده خداوند فکر، تصمیم و عمل کنیم، مسائل زیادی در زندگی ما ایجاد می شوند که منشا اراده شخصی و اعتباری به بزرگی قدرت اراده خداوند دارند.

به عبارتی ساده تر، فرمولی در ذهن ما ایجاد شده است که سبب شکل گیری اراده شخصی می شود اما اعتبار آن به خداوند داده شده است و به همین دلیل این فرمول می تواند در دل ما شک و تردید ایجاد کند.

وقتی نگران هستم یا وقتی به نظر می رسد همه چیز در محیط اطرافم دست به دست هم داده تا مانع عملکردن بر اساس تصمیم خود برای همسو شدن با اراده خداوند شوم بارها عبارت “من به خداوند توکل کرده ام” را با خود تکرار کنم.

به این ترتیب به خودم یادآوری می کنم که خونسرد و آرام باشم و اطمینان داشته باشم که اراده خداوند در حال انجام مراحل موردنیاز برای رقم زدن همزمانی هایی است که مرا به سمت تجربه خواسته هایم هدایت می کند.

عبارت “من به خداوند توکل کرده ام” برای من فقط چند کلمه نیست که پشت سر هم نوشته شده اند و من آنها را بعنوان یک ذکر یا عبارت تاکیدی بیان کنم. بلکه نشانی برای یادآوری تعهدی است که مدت ها قبل به خودم داده ام تا سعی کنم همسو با اراده خداوند زندگی کنم.

این عبارت به من یادآوری می کند طرف قرارداد من خدایی است که من و این جهان را خلق کرده است. او خدایی است که سابقه مدیریت بسیار طولانی بر جهان هستی دارد و قطعا لیاقت و توانمندی لازم برای مدیریت زندگی من را دارد.

من به خداوند توکل کرده ام.

  • خداوند را همدم خود بدانید.

در سن 35 سالگی در کتابهای معنوی خواندم: من برای هدفی به این دنیا آمده ام.

این عبارت به نظرم بیشتر جنبه توهم داشت تا واقعیت.

هرچه با خودم فکر می کردم هدف از حضور من در دنیا چه بوده است دلیل قانع کننده ای پیدا نمی کردم.

بعد از آن با عبارت “رسالت من” مواجه شدم.

درک این موضوع که من برای هدفی به دنیا آمده ام و باید در مسیر انجام رسالتم در زندگی حرکت کنم مرا گیج و سردرگم کرده بود.

این سوال در ذهنم ایجاد شده بود که: رسالت من در زندگی چیست؟

هیچ توانایی یا استعدادی در خود نمی دیدم که بخواهم بر مبنای آن رسالتم از بودن در دنیا را کشف و دنبال کنم.

کتابهای زیادی برای چگونه پیدا کردن رسالت زندگی مطالعه کردم اما هرچه بیشتر جستجو می کردم، کمتر احساس نزدیک شدن به یافتن “رسالت زندگی” در من ایجاد می شد.

زمانی که با موضوع اراده شخصی و اراده خداوند مواجه شدم و تصمیم قاطع گرفتم زندگی بر مبنای اراده شخصی را رها کرده و سعی کنم همسو با اراده خداوند در جهت گسترش و رشد زندگی حرکت کنم به شکل خودبخود رسالت من در زندگی برایم واضح شد.

رسالت من، لاغر شدن و کمک کردن به لاغر شدن میلیون ها انسانی بود که سالها بود درخواست طریقه صحیح لاغر شدن را به خداوند می دادند.

همه انسان ها برای انجام ماموریتی وارد این جهان شده اند و یک همدم خاموش جهت همراهی و کمک کردن به ما برای انجام رسالت زندگی درون ما قرار داده شده است.

همدم ما در هر لحظه که بخواهیم در دسترس ما قرار دارد.

از اینرو نام همدم خاموش را برای این بخش از وجودمان انتخاب کرده ام چون صدای او با گوش سر شنیده و حضور او با چشم سر دیده نمیشود.

او خاموش است به همین دلیل فقط از طریق ذهن و احساس می توانیم با او هم کلام شویم.

وقتی بر اساس اراده شخصی خود را بر اساس آنچه داریم یا آنچه انجام می دهیم توصیف می کنیم و یا خود را با دیگران مقایسه می کنیم خود را از همراهی این همدم خاموش محروم می کنیم.

بنابراین از این پس نباید وجود (حضور) خود در دنیای مادی را بر اساس دارایی، دانش، پست و مقام، خانواده، فرهنگ و هر موضوع دیگر مورد سنجش قرار دهید.

اگر تصور می کنید برای ارزشمند بودن باید دارایی های بیشتری داشته باشید شما بر اساس اراده شخصی خود فکر کرده اید.

اگر تصور می کنید برای موفق بودن باید مدرک تحصیلی بالایی داشته باشید شما بر اساس اراده شخصی خود فکر و عمل کرده اید.

اگر خود را با دیگران درهر جنبه از زندگی مقایسه می کنید شما بر اساس اراده شخصی در حال بررسی ارزشمندی و رتبه بندی حضور خود در دنیای مادی هستید.

به هر طریقی خود را قضاوت و مورد سنجش قرار دهید خود را از همراهی همدم خاموش محروم می کنید.

وقتی ما بر اساس پارامترهایی که از نظر اراده شخصی (منیت) مهم و ارزشمند هستند خود را تحلیل و بررسی می کنیم در هماهنگی کامل با اراده شخصی هستیم و دراین صورت همدم ما خاموش خواهد شد چون مبنا و معیارهای ما بیرونی هستند.

برای شنیدن صدای همدم خاموش در قلب خود و دیدن حضور او با چشم دل، باید از مقایسه کردن خود با دیگران و ارزش گذاری خود بر مبنای پارامترهای اراده شخصی جدا خودداری کنید.

در این صورت شما اعتبار خود با همدم خود مورد سنجش قرار می دهید.

همدم شما منبع و منشا حضور شما در دنیای مادی است.

منبع شما، خالق شماست و هدفش از حضور در شما، همراهی کردن شما برای تجربه خلق کردن زندگی در مسیر علت حضور شما در دنیاست.

باید باور کنید که شما برای منظوری توسط همدم خاموش خود آفریده شده اید. شما می توانید با کمک همدم خود هرآنچه می خواهید را انجام دهید و این کار را با هماهنگ شدن با نیروی خلاق و گسترده در سراسر جهان هستی انجام خواهید داد.

باید این نگرش به روش ناخودآگاه شما برای فکر کردن درباره خود تبدیل شود در این صورت واکنش های شما در زندگی روزمره بر مبنای همدم خاموش خود و این نگرش خواهد بود.

نتیجه این هماهنگی، رخ دادن همزمانی هایی است که سبب می شود آنچه در ذهن خود ساخته اید را در دنیای مادی تجربه کنید.

  • در دنیای آرزوها زندگی کنید.

زمانی که تصمیم گرفتم زندگی خود را تغییر بدم برای اولین بار به آنچه می خواستم در زندگی تجربه کنم فکر کردم.

تا قبل از آن همیشه به آنچه در زندگی من رخ داده بود فکر می کردم و به دنبال راه حل مسائل زندگی بودم اما زمانی که با قدرت ذهن در خلق زندگی آشنا شدم برای اولین بار بود که به آنچه می خواستم در زندگی من وجود داشته باشد فکر کردم.

موضوعاتی مثل لاغر شدن، داشتن ماشین صفرکیلومتر، خریدن خونه لوکس، رفتن به مسافرتهای خارج از کشور و خیلی از آرزوهایی که قبلا حتی جرات فکر کردن به آنها را نداشتم.

مدتها در این فضای فکری بودم و همیشه از تجسم کردن برای رسیدن به خواسته هایم استفاده می کردم اما زمانی که موضوع اراده شخصی و اراده خداوند را درک کردم به این نتیجه رسیدم که آرزو کردن یکی از فرمول های همسو با اراده شخصی است و به همین دلیل است که انسانهای بسیاری هرگز به آرزوهای خود نمی رسند.

چون آرزو کردن بر مبنای اراده شخصی صورت می گیرد قابلیت برآورده شدن از طرف منبع جهان هستی را ندارد.

شاید از شنیدن این موضوع شوکه شده باشید که آرزو کردن مانع رسیدن به آرزو می شود، چرا  که در کتاب های زیادی درباره آرزو کردن، نوشتن آرزوها و … خوانده یا شنیده باشید.

چنانچه از دوره رایگان زندگی با طعم خدا استفاده کرده باشد حتما به خاطر دارید در این دوره ما آرزوهای خود را مکتوب کردیم اما به جای تشویق و ترغیب افراد به رویاپردازی درباره آرزوها تمرین زندگی بر اساس واقعیت را اجرا کردیم.

تمرینی که طی آن باید آرزوهای خود را بررسی می کردیم و آنهایی که دور از دسترس یا در فاصله بسیار از شرایط فعلی ما بودند را اصلاح یا حذف می کردیم.

در آن دوره موضوع آرزو نکردن را به این شکل برای علاقمندان توضیح داده شد.

اما در نوشته های باورساز با آگاهی سطح بالاتری آشنا می شویم.

اگر به این سوال که: “چرا آرزو می کنیم؟” پاسخ دهید، راز اینکه چرا آرزو کردن همسو با اراده شخصی است و توسط اراده خداوند پاسخ داده نمی شود پی می برید.

احتمالا شما هم مانند من این عقیده را داشته باشید که: “هرآنچه را نداریم آرزو می کنیم”

هر پاسخی به این سوال داده باشید به “نداشتن ” یا “نیاز داشتن” ارتباط پیدا می کند.

نداشتن و نیاز داشتن بر اساس فرمول های اراده شخصی در ذهن ما ایجاد شده اند چون در اراده خداوند نداشتن و نیاز داشتن معنا ندارد.

خداوند این جهان را کامل خلق کرده است و چیزی نیست که نیاز ما باشد و در این جهان نباشد اما وقتی ما آرزو می کنیم به این معناست که آن چیز وجود ندارد.

شاید سوال شما این باشد: به این دلیل آرزو می کنم چون آن چیز درزندگی من وجود ندارد.

نکته ماجرا دقیقا همین است که فکر کردن به نداشته ها، باعث ایجاد تصویری از دنیا در ذهن می شود که ناقص است و این تصویر از کودکی به مرور در ذهن ما شکل گرفته است و بر تصویر اصلی و اولیه که در ذهن ما وجود داشته است که همه چیز در دنیا وجود دارد سایه افکنده و ارتباط ما با اراده خداوند را قطع و به اراده شخصی متصل می کنید.

به دوران کودکی خود فکر کنید، تصور شما درباره دنیا چه بوده است؟

تصور نوزادان و کودکان از دنیا چیست؟

آیا آنها به کمبود فکر می کنند؟

هیچ کودکی آرزویی در سر ندارد چون می داند که دنیا کامل است و همه چیز برای تجربه زندگی مهیاست.

اما به مرور که بزرگتر می شود و تحت تعلیم خانواده و جامعه قرار می گیرد با کمبودها آشنا می شود و به مرور تصویری از زندگی در ذهن او شکل می گیرد که حکایت از ناقص بودن جهان هستی دارد.

در این مرحله به مرور آنچه کودک دوست دارد تجربه کند و خانواده او به هر دلیل مانع تحقق آن خواسته می شوند به شکل یک آرزو در ذهن کودک شکل می گیرد.

به همین دلیل آرزو کردن در عین حالی که کاری زیبا و به ظاهر خوب است اما در واقع عملی همسو با اراده شخصی است و این عمل هرگز توسط اراده خداوند پاسخ داده نمی شود.

باید به گونه ای درباره خواسته های خود فکر و عمل کنیم که گویی هرآنچه می خواهیم در اینجا موجود است.

بارها اتفاق افتاده که به همراه خانواده در ماشین در حال حرکت هستیم که دخترم آیدا (17 ماهه) درخواست آب می کند.

چند بار پشت سر هم کلمه آب را تکرار می کند و چون آب همراه ما در ماشین نداریم که به او بدهیم با جیغ و گریه کردن کلمه آب را تکرار می کند.

تصور من و عموم این است که بچه نمی داند در ماشین آب نیست و باید صبر کند تا به خانه یا محل مشخص برسیم و درخواست آب کند.

اما واقعیت این است که بچه می داند همه چیز در این دنیا موجود است و بر مبنای آنچه می داند در هر لحظه نیاز به آب داشته باشد درخواست می کند.

بارها به آیدا گفته شده که اینجا آب نیست و سعی کردیم او را آرام کنیم تا به خانه رسیده و به او آب بدیم.

این اولین مرحله مواجه شدن کودک با نبودن است. نبودن آب.

این یک نمونه ساده از چگونگی تغییر فرمول های ذهنی صحیح کودک توسط والدین و محیط پیرامون است.

به مرور کودک یاد می گیرد که هرآنچه می خواهد موجود نیست.

این کودک وقتی بزرگ می شود به خوبی باور کرده است که همه چیز موجود نیست و از این رو شروع به آرزو کردن می کند.

پس آرزو بر مبنای کمبود و نبودن است نه بر مبنای بودن و وجود داشتن.

باید نگرش ما به زندگی به شکل دوران کودکی تغییر پیدا کند به شکلی که باور کنیم همه آنچه برای زندگی نیاز داریم از قبل برای ما مهیا شده است.

این تغییر نگرش کار ساده ای نیست اما مانند هر کار دیگر با تمرین و تکرار ساده و انجام شدنی خواهد شد.

باید اعتقاد داشته باشید همه آنچه از خداوند درخواست می کنید از قبل در دایره قدرت خداوند وجود دارد.

یا به صورت مادی و قابل لمس و تجربه یا به صورت انرژی که قابلیت تبدل شدن به واقعیت قابل لمس را دارد.

اگر نگرش خود درباره آرزو کردن را به عنوان خواسته ای که الان وجود ندارد و من آن را آرزو می کنم و دعا می کنم که خداوند آرزوی مرا برآورده می کند به این شکل تغییر دهید که هرآنچه من برای زندگی نیاز دارم هم اکنون وجود دارد و من می توانم آن را تجربه کنم دیگر خواسته های شما به شکل آرزو نخواهند بود بلکه مقصد هایی هستند که شما به سمت آنها حرکت می کنید و اطمینان دارید به آنها رسیده و تجربه شان خواهید کرد.

در این شرایط شما از هم اکنون به گونه ای با خود فکر و رفتار خواهید کرد که آرزویش را دارید.

اگر دوست دارید شرایط مالی بهتری داشته باشید تا زمانی که پول دار شدن آرزوی شما باشد به خواسته خود نمی رسید.

اگر بتوانید از هم اکنون وقتی درباره خود و شرایط زندگی تان فکر می کنید به گونه ای باشد که ثروتمند هستید دیگر نیازی به فکر کردن به پول نخواهید داشت.

ممکن است این فکر در ذهن شما ایجاد شود که وقتی پول ندارم و نمی توانم نیازهایم را خریداری کنم چگونه فکر کنم که پول دارم؟

در پاسخ به این سوال توجه داشته باشید که فکر پول دار بودن با پول خرج کردن تفاوت دارد.

فردی که رقم حساب بانکی بالایی دارد همواره در حال خرج کردن پول خود نیست که احساس ثروتمند بودن داشته باشد. او بدون اینکه پولش را خرج کند احساس ثروتمند بودن می کند.

در واقع ثروتمند بودن فقط یک احساس است و احساس برای ایجاد شدن نیاز به ماده ندارد.

یعنی بدون پول خرج کردن می شود احساس ثروتمندی در خود ایجاد کرد همانطور که می بینید افرادی در عین حال که پول فراوان دارند اما احساس ثروتمندی ندارند.

اگر آرزوی شما داشتن روابط عاطفی عاشقانه است باید بتوانید در ذهن خود احساس بودن در رابطه عاشقانه را ایجاد کنید.

احساس برای شکل گیری نیازی به ماده ندارد.

زمانی این موضوع را درک کردم که تصور میکردم با داشتن حساب بانکی بالا احساس ثروتمندی خواهم کرد.

این موضوع مربوط به زمانی است که پس انداز من صفر تومان بود و حدود 30 میلیون تومان بدهکار اشخاص بودم و نزدیک هشت قسط بانکی هر ماه باید پرداخت می کردم که هر کدام چند قسط عقب افتاده داشت.

زمانی که در این شرایط بودم بارها به همسرم می گفتم اگه یه روزی برسه که من 5 میلیون تومان پس انداز داشته باشم دیگه هیچ غمی ندارم.

تصور می کردم داشتن 5 میلیون تومان در حساب بانکی احساس امنیت، آرامش و ثروتمندی به من خواهد داد.

سال ها بعد که به لطف خداوند صدها برابر آن رقم را بعنوان پس انداز تجربه کرده ام اما همچنان احساس ثروتمند بودن نداشتم.

آن زمان بود که به این درک رسیدم که پول داشتن نمی تواند احساس ثروتمندی در فرد ایجاد کند اما احساس ثروتمندی داشتن می تواند مقادیر زیاد پول در حساب بانکی فرد ایجاد کند.

چون زمانی که توجه ما به پول برای ایجاد احساس است در واقع همسو با اراده شخصی فکر کرده ایم و از این جهت خواسته ما توسط اراده خداوند پاسخ داده نخواهد شد.

اما زمانی که احساس ثروتمندی را در خود ایجاد می کنیم همسو با اراده خداوند فکر کرده ایم و این خواسته از سوی اراده خداوند پاسخ داده شده و به شکل ثروت قابل لمس و تجربه در زندگی ما متجلی میشود.

عبارت “در دنیای آرزوها زندگی کنید” به این معنی است که به جای زندگی کردن با احساسی که تحت تاثیر شرایط پیرامون است و رویاپردازی برای بودن در شرایطی که آرزو می کنید، با احساس داشتن آرزوهای خود زندگی کنید به این شکل که گویی به همه آرزوهای خود رسیده اید و در حال زندگی کردن هستید.

در این شرایط احساس شما چگونه خواهد بود.

آن احساس دقیقا منطبق و همسو با اراده خداوند است.

اگر با این احساس زندگی کنید طولی نخواهد کشید که احساس خود را در دنیای واقعی تجربه می کنید.

مجددا تکرار می کنم:

با احساسی که اگر به آرزوهای خود برسید خواهید داشت، هر روز باید از خواب بیدار شوید و زندگی کنید.

این طریق صحیح و عملی همسو شدن با ارده خداوند برای گسترش و رشد زندگی است.

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

Rating 4.04 from 50 votes

https://tanasobefekri.net/?p=29736
برچسب ها:
29 نظر توسط کاربران ثبت شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار السا فرزانه
      1401/09/23 20:39
      مدت عضویت: 563 روز
      امتیاز کاربر: 59904 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,012 کلمه

      به نام خدایی که مهرپیشه است و نعمت بخش…یاورى صاحب نعمت و شکست ناپذیر❣️

      سلام خدمت استاد عزبز و دوستان همراه در آکادمی تناسب فکری 💮

      */ شادی ما رابطه مستقیم با این دارد که با چه سرعتی میتونیم ترس هامون رو به عشق تبدیل کنیم. 

      ما در عصری  زندگی میکنیم که دنیا بسیار شتاب زده شده و بخاطر این شتاب و گسترش و حاکمیت فضای مجازی، فرصت های بیشماری از عشق الهی رو از دست بدیم. از طرفی فشار باورهای محدود و عدم شناخت کافی از خداوند و در نتیجه ی دور بودن از خدا به ترس ها و آرامش نداشتن ما کمک میکنه. 

      شاید برای خیلی از ماها گیر افتادن در موارد منفی و ترس ، احساسی درد آشنا باشه. ولی معجزه اینه که سریع ذهنیت خودمون رو تغییر بدیم و به سمت خدا برگردیم. 

      البته قصد ما فرار از ترس نیست، ترس هرگز از بین نمیره و فرار از ترس باعث میشه تمام انرژی مون صرف این دوری و فرار بشه ، در نتیجه فرصت تجربه ی لحظه ی حال مقدس رو از دست بدیم. و اتفاقا مشکل خیلی از ماها اینه که دلمون میخواد ترسهامون رو رها کنیم اما باز ته دلمون احساس میکنم لیاقت عشق خداوند رو نداریم چون متاسفانه بیشتر از اینکه به سمت خدا تشویق شیم از خدا منع شدیم…. با شناخت نادرستی که از خدای غضبناک و عصبانی و خشمگین، خدایی خشن و منتقم در ذهن ما ساختن، با انواع و اقسام مراسمات خاصی که لازمه ی صحبت کردن با خداست، با اداب و رسومی عجیب و غریب که اگر هر کدامشون زیر پا گذاشته بشه نتیجه ش میشه چوب بی صدای خدا و آتش جهنم و هزار و یک تنبیه کوچک و بزرگ دیگه… توسط خدایی که با رحمانیت و رحیمیتش، با بخشش و بزرگی و مهربانیش ودش رو تعریف کرده!!! 

      در ایده آل ترین شرایط ، به طرد شدگی از طرف خدا وعده مون میدادن و تهدید میکردن که خدا دوستت نداره!! حتی شایط بارها شنیدم اگه خدا بهت زیاد داد یعنی دیگه دوستت نداره! از یاد برده تو رو ! یا اگر ارزویی داشتیم میگفتن باید به خدا زیاد بگی، باید التماس خدا کنی، خدا هر بنده ایشو دوست داره ارزوش رو براورده نمیکنه تا همش صدای بنده شو بشنوه…😐

      و تمام این نااگاهی ها باعث شده نسبت به خدا، نسبت به جهان هستی، و حتی خودمون احساس ترس و اضطراب همیشگی داشته باشیم. خیلی از ما تمام عمرمون شاید واقعا ترسیدیم حتی در حوزه شناخت خدا مطالعه و فکر کنیم. 

      من به شخصه یادمه از بچگیم ، نسل مادربزرگ و پدربزرگ ها همیشه میگفتن اگه زیاد به خدا فکر کنی چون خیلی عظمت داره از قدرتش دیوونه میشی😂 و من بارها اینو شنیدم و همیشه تو عالم بچگی فکر میکردم اگه درباره خدا سوال بپرسم یا درس دینی رو زیاد بخونم حتما دیوونه میشم 😂

      الان که فکرشو میکنم با خودم میگم آخه این چه دیدگاهی بوده به ما بچه ها یاد میدادن؟! 

      شاید چون خودشون جواب و تصویر قانع کننده و درستی از خداوند و عظمت و رحمتش نداشتن با این خرافات خودشون رو قانع میکردن که زیاد نباید به خدا فکر کرد! 

      من یادمه مادربزرگم میگفت شماها نمازتون رو بخونین، قران بخونین، دروغ نگین، موتون بیرون نباشه، از خدا زیاد نخواین و 

      آرزوی بزرگ تو دلتون نباشه خدا خودش خوب میدونه چیکار کنه کارشو خوب بلده! و من تمام عمر دوست داشتم خدا رو کشف کنم…بفهمم خدای واقعی کیه و مهربونیش چه شکلیه…  چرا نباید  ازش زیاد خواست؟! چرا نباید ارزوی بزرگ تو دلم باشه و از خدا بخوامش؟!  از طرفی ورد زبونشون بود که میگفتن توکل به خدا.. و من سالهای زیادی به این تضاد فکر کردم… که اگه توکل به خدا پس چرا ازش نخوایم؟! چرا سمتش نریم؟! پس این توکل چه معنایی میده؟! وقتی هم ارزویی داشتیم که بهش نمیرسیدیم میگفتن یا تو دلت بد نیتی کردی  یا نماز نخوندی یا گناه کردی…  ومنی که همیشه بخاطر اینکه زیاد تو قید و بند روسری  سر کردن نبودم و حجاب نمیگرفتم همیشه  توسط پیران فامیل سرزنش میشدم که واسه همینه خدا دوستت نداره   یا تهدید میشدم  : چطور توقع داری خدا ارزوهاتو براورده کنه وقتی تو به حرف خدا گوش نمیدی و من همیشه ته ذهنم ترس داشتم که سمت شناخت خدا قدمی بردارم…و حتی همه ی این باورها و تصاویر نادرست باعث شده بود کینه ی عجیبی از خدا داشتم و فکر میکردم واقعا چون محجبه نیستم   چون اونقدری پایبند نماز و روزه نیستم طرد شده ی خداوندم و هر بلایی سرم بیاد حقمه تازه آتش جهنم هم در دنیای آخرت انتظارم رو میکشه و نکیر منکر منتظر نشسته ن تا شب اول قبرم فرا برسه که به عذابم رسیدگی کن و با موهام از دیواره های جهنم اویزونم کنن در حالیکه زیر پام شعله های  آتش زبانه میکشن و توی دهنم هم سرب داغ میریزن …. (واقعا الان با 39 سال  اینا یادم میاد تو ذهنم خوف کردم چه برسه به یه دختر بچه یا نوجوون که اینا رو مدام بشنوه 😂) 

      غافل از اینکه، پشت مه گرفتگی و غبار این همه خرافات و ناآگاهی و ندانستن، خداوندی مهربان و بیکران هست که بر اساس انرژی  مرتبط به باورهامون به ما جواب میده…

      غافل از اینکه اگر نظام باورهامون با ترس هماهنگ باشه  تجربه هامون با ترس پشتیبانی میشه  و اگر خداوند رو انتخاب کنیم زندگی رو از جنبه ی آرامش همیشگی و شکست ناپذیر تجربه میکنیم که هر آرزویی داریم براحتی براورده میشه چون ذات خق مهربانیه. و خداوند محبت و توکل و عشق هیچ بنده ای رو بی پاسخ نمیگذاره. خداوند در قران به ما بارها بشارت داده برای بدیها مهلت میده بابت توبه، اما نیکی ها رو با وزن بیشتری بی درنگ پاداش میده… پس اگر تمام وجودمون رو به چنین خدایی بی کران و مهربان بسپاریم ، آیا قراره چیزی جز نیکی در و مهر عایدمون بشه؟ آیا قراره حمایت نشیم و به امان خودمون رها بشیم؟ آیا با ذات نور و عدل و مهر خداوند مطابقه؟ 

      بله…مشکل از ما  و شناخت ما و نگاه ما به خداوند بوده…. ما معنای توکل رو خوب نفهمیدیم…. توکل بر خدا  برای ما فقط جمله ای زبانزدی و اصطلاحی بوده که حتی خودمونم نفهمیدیم چی گفتیم! 

      پس : 

      چشم ها را باید شست… جور دیگر باید دید…. ❣️

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 15 از 3 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم