0

با دنیا نجنگید!

اندازه متن

از دوران کودیکی می دیدم که پدرم هر وقت فردی درباره خراب شدن ماشینش حرف می زد سعی می کرد اون کار رو انجام نده که مبادا ماشینش خراب بشه.

یک بار شنیده بود که شیشه ماشین یه بنده خدایی بخاطر گرم شدن هوای داخل ماشین شکسته بود. این در حالی بود که خودش ندیده بود و از کسی شنیده بود که اونم خودش ندیده بود و از دیگری شنیده بود.

از اون روز به بعد همیشه یه درز کوچیک از شیشه رو باز می ذاشت که نکنه شیشه ماشینش بشکنه.

هر روز ده ها مورد اینچنینی رو رعایت می کرد تا از اتفاقی که برای دیگران رخ داده در امان باشه.

مادرم درباره لوازم زندگی و آشپزخانه این عادت رو داشت.

یادمه یه مدت کاردها رو داخل فریزر می ذاشت و وقتی دلیلش رو پرسیدم گفت دوباره تیز می شه.

درباره مراقبت از بچه هاش هم سعی می کرد مواردی رو رعایت کنه که برای دیگران رخ داده بود.

من عادت داشتم تو کوچه با بچه ها بازی می کردم و شب ها تا دیروقت مشغول بازی کردن بودیم. از یه نفر شنیده بود که بچه ای رو از تو خیابون دزدیدن و از اون روز دستور داد صدای اذان رو شنیدی باید بیای خونه.

چقدر سر این موضوع با هم دعوا کردیم و من چقدر کتک خوردم بخاطر حرف گوش نکردنم.

وقتی بزرگتر شدم به مرور شبیه والدینم شدم و هرکی درباره اتفاقی که براش رخ داده بود صحبت می کرد سعی می کردم اشتباه اون فرد رو تکرار نکنم که از اون اتفاق در امان باشم.

هربار که اتفاقی برام رخ می داد تعجب می کردم که این موضوع جدید بوده و در اطلاعات قبلی من روشی برای جلوگیری کردن از رخ دادنش وجود نداشته.

سالها به همین شکل زندگی کردم و همیشه از شنیدن شرح اتفاقات بقیه لذت می بردم و تصور می کردم دارم انسان باتجربه ای میشم و برای من این مسائل پیش نمیاد.

اگه به زندگی خودمون توجه کنیم تقریبا برای همه ما در حال کسب اطلاعات درباره اتفاقات بدی هستیم که برای دیگران رخ داده و بعد از شنیدن سعی می کنیم دقت کنیم اون اتفاق برای ما رخ نده.

نکته جالب ماجرا اینه که هیچ وقت من مشتاق شنیدن درباره اتفاقات خوب زندگی بقیه نبودم و هر وقت می شنیدم برای کسی اتفاق خوبی رخ داده می گفتم اون شانس داره.

اما هر وقت برای کسی اتفاق بدی رخ می داد با این تصور که منم شانس ندارم و ممکنه سر منم بیاد سعی می کردم خودم رو از اون اتفاق در امان نگه دارم.

از وقتی با قانون جذب آشنا شدم و به موضوع کانون توجه پی بردم و اینکه جهان هستی پاسخ فرکانس ما رو میده و اگه پاسخ جهان اتقاق بد باشه به هیچ طریقی نمی شه جلوی دنیا رو گرفت سعی کردم این عادت و نگرش رو در خودم تغییر بدم که سعی کنم خودم رو از مواجه شدن با اتفاقاتی که برای دیگران رخ داده محفوظ نگه دارم.

درک کردم که توجه کردن به مشکلات دیگران باعث ایجاد احساس نگرانی در من میشه، نگران مواجه شدن با اتفاق ناخوشایند.

در این صورت اگه من خیلی زرنگ و هوشیار باشم می تونم خودم رو از معرض اون اتفاقات در امان قرار بدم اما از آنجا که دنیا بی نهایت اتفاق بد داره که می تونه در زندگی من رقم بزنه پس تلاش من در نهایت باعث مصونیت من نخواهد شد.

همانگونه که خداوند در قرآن می فرماید اگر موقع مرگ شما فرا رسد در هر سوراخی خود را مخفی کنید مرگ به سراغ شما می آید.

این موضوع فقط در مورد مرگ نیست بلکه در مورد همه مسائل زندگی است. سیستم جهان هستی همواره در حال واکنش به افکار و فرکانس های ذهنی ماست بنابراین نمی توان خود را از دسترس دنیا مخفی کرد.

موضوعی این فایل آموزشی نتیجه چدین سال عمل کردن من بر اساس فرمول جدیدی است که در ذهن خود ایجاد کردم و تفاوت افکار و عملکرد امروز من با گذشته و با اطرافیانم نمایانگر تغییری است که به صورت بنیادی در من ایجاد شده است.

درک این موضوع و عمل کردن به آن بسیاری از موانع ذهنی و عوامل ایجاد نگرانی و احساس بد را در شما از بین می برد.

منتظر خوندن نوشته های شما هستم

همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

Rating 3.80 from 20 votes

https://tanasobefekri.net/?p=29976
برچسب ها:
14 نظر توسط کاربران ثبت شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار اشرف مخلوقات
      1400/04/31 17:24
      مدت عضویت: 1692 روز
      امتیاز کاربر: 2472 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 482 کلمه

      بنام یگانه خالق هستی 

      خدایی که در نهایت عدالت جهان را آفرید واین جهان پر از قوانین درست وصحیح هست قوانینی بدون نقص

      من سالهاست که هر خریدی رو می کنم اصلا قیمت ها توجه نمی کنم قبل از آشنایی با این سایت  وحتی اینکه بدونم قانونی هست .

      من هر وقت خرید میکردم هر چی میخواستم رو بر میداشتم وپولش رو حساب میکردم وحتی به تاریخ تولید ویا انتها مواد غذایی نگاه نمیکردم .هر وقت کسی به من می گفت فلان چیز گرون شده من می گفتم نمی دونم من دیروز خریدم قیمت هم نپرسیدم تعجب میکردن که تو  چرا اینجوری هستی تا الان هم خدا شاهد هست هربار خریدم نه به قیمت ها نگاه کردم وتاریخ ها وخدا رو شکر می کنم با آرامش خرید می کنم خیلی از این کارم راضیم وتا الان نشده مبلغ اضافی از کارتم کشیده بشه وبارها وبارها همسرم منو سر این قضیه دعوا کرده ولی من اهمیت ندادم وهمیشه بر عکس قضیه اتفاق افتاده طرف به جای  ۸۵۰ تومان ۸۵ تومان رو کشیده ودقیقا من تو مغازه همونجا بهش گفتم که اشتباه کارت رو کشیده ودقیق در این جور مواقع من قبض رو نگاه کردم .

      من از خیلی سال هست اصلا به تلویزیون واخبار و فیلم وسریال ها علاقه ندارم ونداشتم هر کسی میومد از سریال واخبار تعریف میکرد می گفتم خبر ندارم چون من اینقدر مشغول کارهای دستی مورد علاقه ام بودم که وقتی برای اینها نمی موند و هر وقت میخواستم چیزی را ببینم بعد از اینکه تموم میشد من تازه تلویزیون را روشن میکردم .

      اما در مورد باورهای محدود کننده واتفاقات همیشه از دیگران می شنیدم وحتی به بعضی از اونها به شدت عمل می کردم به خصوص یک مدتی در بحث طب سنتی وارد شدم اونجا نسبت به مواد غذایی وبرخوردم همه اش با ترس بود واز مواد غذایی عملکردشون هم خودم رعایت میکردم وهم به دیگران توصیه میکردم وهر بار خودم رو میدیدم بیمار تر میشم تا اینکه همین سال گذشته به خودم گفتم چرا واقعا این چیزها را دنبال می کنم .

      چرا باید بدونم این ماده چه عملی را در بدنم انجام میده وتمام اینها بر میگشت به این که طب سنتی درسته وبهترین درمانه من خودم به شدت از طب سنتی ضربه خوردم .

      دقیقا مثل فرمول های چاقی دارن عمل می کنن بدن من توانایی سالم بودن رو تو وجود خودش داره ونیاز نداره من بدونم اگر انگشتم بریده شد ببینم حالا سلولها چطور کار می کنن تا زخمم خوب بشه طب سنتی برای من مثل رژیم شده بود  ومن  خودم رو هر بار ناتوان میدیدم .

      دوستی دارم که فقط کارش خوندن روز نامه در بخش حوادث بود زندگیش کلا دعوا وجر وبحث هست سرو کارش همه اش بیمارستانه .

      جهان اینجوری عمل می کنه احساس بد =اتفاقات بد اگر احساس خوب باشه مساوی با اتفاقات خوب هست

      من درک من نسبت به جهان بهتره وخداوند رو واقعا سپاسگزارم که هدایتم کرد خدا رو شکر که اینجا ودر این فضا هستم   

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 3 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم