همه انسانها دوست دارند در جنبه هایی از زندگی شان شرایط بهتری داشته باشند اما همواره درباره شرایط فعلی خود گله و شکایت می کنند.
تا وقتی درباره شرایط فعلی تان صحبت کنید به شرایط جدید منتقل نخواهید شد.
شرایط فعلی من
عادت کرده بودم همیشه درباره مشکلات و مسائل زندگی ام با دیگران صحبت کنم. باید مطمئن می شدم توانسته ام به مخاطبم اثبات کنم که گرفتار زندگی و شرایط پیرامونم شده ام و هیچ راه چاره ای ندارم.
بعضی وقت ها افراد سعی می کردند از طریق راهنمایی کردن به من کمک کنند اما بلافاصله با دلیل و منطق به آنها اثبات می کردم که هیچ اقدامی موثر نیست و شرایط من تا ابد همین است.
بعدا متوجه شدم که چقدر نیاز داشتم دیگران برای من دلسوزی کنند. اگر فردی به من می گفت: اتفاقا چند روز قبل با فلانی صحبت می کردیم حرف تو شد و گفت که چقدر شرایط سختی داری. خوشحال می شدم که دیگران متوجه شرایط من شده اند.
به این ترتیب می خواستم مسئولیت زندگی خودم را به عهده دیگران قرار دهم. به همه می گفتم که من مقصر نیستم و تمام تلاشم را انجام دادم اما شرایط و اوضاع جوری است که چاره ای جز این ندارم.
هم در مورد وضعیت چاقی، هم شرایط مالی و هم رابطه عاطفی با همسرم برای خیلی ها گله و شکایت می کردم و رنج و ناراحتی که هر روز متحمل می شدم را شرح می دادم.
یکی از لذت بخش ترین مکالمه ها برای من این بود که فردی از من درباره مسائل و مشکلاتی که چند روز قبل برایش تعریف کرده بودم سوال می کرد.
احساس می کردم چقدر این فرد به فکر من است و چقدر انسان خوبی است.
سعی می کردم مسائل و مشکلات زندگی ام را با بزرگنمایی برای دیگران تعریف کنم و حتی اگه فرد می گفت بابا دیگه اینطوری هام که میگی نیست، می گفتم: خوب حالا نیست، با این وضعی که داره پیش میره چند وقت دیگه همینی می شم که الان گفتم.
یادم میاد برای بررسی دردی که در قفسه سینه داشتم به پزشک مراجعه کردم و تشخیص داد باید برای چند وقت دارو مصرف کنم.
دو سه برگه قرص برای من تجویز کرد و هنوز قرص اول رو نخورده بودم به ده نفر گفتم که مشکل قلبی دارم و دکتر برام قرص نوشته و گفته باید تا زنده هستی بخوری والا سکته می کنی.
نمی دانم چرا این عادت در من شکل گرفته بود که علاوه بر مسائل و مشکلاتی که داشتم در مورد مسائلی که نداشتم هم با دیگران به شکلی گله و شکایت می کردم که انگار درگیر آن مشکل هستم.
تغییر عادت گله و شکایت کردن
زمانی که با موضوع قانون جذب و تغییر زندگی آشنا شدم با این آگاهی روبرو شدم که من همواره با کلام خودم در حال پیش گویی آینده زندگی ام هستم. انقدر این کار را انجام داده بودم که به محض اطلاع از این موضوع برای من قابل درک بود که دقیقا منظور نویسنده چه نوع کلامی است چون سالها از این کلام استفاده می کردم.
من قانون جذب را باور کرده بودم و مصمم بودم به تمرینات آن عمل کنم بنابراین تصمیم گرفتم گله و شکایت کردن نسبت به شرایط زندگی را متوقف کنم.
با اینکه کار سختی بود ولی تمام تلاشم را به کار گرفتم که وقتی با دیگران صحبت می کنم گله و شکایت نکنم. جالب توجه اینکه من تصمیم گرفته بودم گله و شکایت نکنم درحالی که دیگران همچین تصمیمی نداشتند و از من درباره اوضاع و شرایط سوال می کردند و خیلی وقت ها شروع به گله و شکایت می کردم که خیلی زود متوجه می شدم و صحبت را تغییر می دادم.
آنقدر این تمرین را تکرار کردم و هربار که متوجه می شدم دارم گله و شکایت می کنم موضوع را تغییر دادم که یواش یواش مهارت من در گله و شکایت نکردن بیشتر شد و به مرور دفعات کمتری به صورت ناخودآگاه خودم را در حالت گله و شکایت می دیدم.
تغییر کلام من به قدری واضح بود که همان یکی دو روز اول مادرم متوجه شد و پرسید: رضا چی شده دیگه گله و شکایت نمی کنی؟! و من گفتم دیگه نمی خوام آه و ناله کنم. و چقدر مادرم خوشحال شد و گفت: اگه اینطور بشه به یکی از آرزوهام در مورد تو رسیدم. خدا رو شکر در این امر موفق بودم و باعث شگفتی مادر و سایر اعضای خانواده شده بود که رضا دیگه آه و ناله نمی کنه.
بعد از مدتی متوجه شدم که درسته من برای دیگران گله و شکایت نمی کنم ولی خیلی وقت ها در ذهنم دارم با خودم حرف می زنم و از دست بعضی افراد یا شرایط گله و شکایت می کردم.
اصلاح این عادت ذهنی به سادگی عادت کلامی نبود و همچنان هم دارم روی کنترل گله و شکایت کردن های ذهنم کار می کنم و تمومی هم نداره.
هرچقدر بیشتر توانستم گله و شکایت کلامی و ذهنی خودم رو اصلاح کنم شرایط زندگی من تغییر پیدا کرد و انقدر تاثیر گله و شکایت نکردن در بهبود احساس و حال خوب من واضح بود که از همان روزهای اول که به لطف خدا در مسیر استفاده از قدرت ذهن برای لاغری قرار گرفتم اولین تمرین و نکته ای که به من الهام شد این بود که درباره چاقی خودت با کسی صحبت نکن.
و این یکی از مهمترین تمرینات دوره ورود به سرزمین لاغرهاست که به دلیل اهمیت آن به شکل مفصل درباره کنترل صحبت کردن های کلامی و ذهنی درباره چاقی توضیح داده شده است.
اهمیت توجه به کلام
ما باید به موضوعاتی که درباره آنها صحبت می کنیم توجه کنیم.
درباره چه چیزی صحبت می کنید؟
چه موضوعی از زندگی خود را برای دیگران شرح می دهید؟
چه تکه کلام هایی دارید که نشان دهنده وضعیت احساسی یا جسمانی شما می باشد؟
- عده ای عادت دارند همیشه به دیگران اعلام کنند که خیلی خسته هستند.
- برخی عادت دارند به دیگران اعلام می کنند که احساس افسردگی دارند.
- عده ای عادت دارند همیشه به دیگران اعلام کنند که امروز خیلی عصبانی هستند.
- برخی عادت دارند به دیگران اعلام می کنند که خیلی بی حوصله هستند.
- برخی همیشه به دیگران اعلام می کنند خیلی احساس تنهایی می کنم.
- برخی همیشه به دیگران اعلام می کنند ….
آنها آنقدر وضعیت خود را به شکل نامناسب به دیگران اعلام می کنند که پس از مدتی واقعا به آن شرایط مبتلا می شوند و همیشه حالت خستگی، افسردگی، عصبانیت، اضطراب، بی حوصلگی و … را تجربه می کنند.
بارها مشاهده کرده ام که افراد درباره جسمشان به دیگران اطلاع رسانی می کنند.
- احساس می کنم به سرعت دارم پیر می شم.
- هر روز داره به موهای سفید سرم اضافه می شه.
- نمی دونم چرا پوستم داره ترک می خوره.
- احساس می کنم چند روزه زشت شدم.
- احساس می کنم قراره به بیماری گرفتار بشم.
- احساس می کنم این روزهاست که منو اخراج کنند.
- احساس می کنم این روزهاست که سر و صدای فلانی بلند بشه.
از آنجا که خودم در گذشته به شدت علاقمند به این عادت بودم و بعد از آشنایی با مباحث تغییر زندگی شدت اینگونه رفتارها را در اطرافیانم مشاهده کردم مدت ها درباره این موضوع تحقیق کردم که چرا افراد همواره درباره مساله یا مشکلی که وجود ندارد یا قابل مشاهده و اندازه گیری نیست به دیگران اطلاع رسانی می کنند؟!
فردی که به دیگران اعلام می کند هر روز به موهای سفید سرم اضافه می شود واقعا از طریق شمارش موهای سفید به این نتیجه نرسیده است بلکه فقط احساس خودش را بیان می کند.
یا فردی که درباره ابتلا به بیماری یا خستگی و افسردگی و … به دیگران اطلاع رسانی می کند هیچ معیار سنجش یا آزمایشی انجام نداده است و فقط احساس خود را به دیگران منتقل می کند.
به این نتیجه رسیدم که این عادت یک راه ساده برای جلب توجه کردن است.
به این شکل فرد به دیگران اعلام می کند مراقب من باشید، به من توجه کنید، من نیاز به کمک و توجه دارم.
نیاز به جلب توجه
فردی که نیازمند جلب توجه اطرافیان است به این معنی است که مسئولیت زندگی و شرایط خودش را به عهده نگرفته است و از دیگران درخواست توجه و کمک دارد.
بسیاری از مسائل و مشکلاتی که برای انسانها رخ می دهد بر اساس پیشگویی است که آنها از مدت ها قبل درباره خود به دیگران اعلام کرده اند.
افرادی که اضافه وزن دارند به خوبی این موضوع را درک و تجربه کرده اند.
چقدر درباره چاق تر شدن خود با دیگران صحبت کرده ایم؟!
چقدر درباره لاغر نشدن خود به دیگران اطلاع داده ایم.
چقدر پس از لاغر شدن درباره دوباره چاق شدن به دیگران اطلاع داده ایم.
همه افراد چاق پیشگوهای ماهری درباره آینده وضعیت جسمانی خود هستند.
هر بار که برای لاغر شدن از طریق رژیم یا ورزش اقدام می کردم از همان روز اول به همه می گفتم که می دونم که لاغر نمی شم ولی می خوام این روش رو هم امتحان کنم.
در مواردی هم که با تلاش و رنج فراوان مقداری کاهش وزن و سایز پیدا می کردم برای اینکه چند روز بعد بخاطر دوباره چاق شدن من را سرزنش نکنند خودم به همه اعلام می کردم که چه فایده این لاغری هفته بعد دوباره چاق می شم.
همیشه با اطمینان درباره دوباره چاق شدن و چاق تر شدن صحبت می کردم و همچنین همیشه با اطمینان درباره لاغر نشدن با دیگران صحبت می کردم.
در این شرایط انتظار لاغر شدن رویایی دست نیافتنی خواهد بود.
تغییر شرایط از تغییر کلام
برای تغییر شرایط زندگی خود باید از تغییر کلام و عادت گله و شکایت کردن شروع کنید.
در جلسات قبل درباره قدرت کلام توضیح مفصل داده شد اما در این جلسه به شکل عملی نحوه استفاده از قدرت کلام برای بهبود شرایط زندگی و تغییر عادت گله و شکایت کردن توضیح داده شده است.
هرگز از کلام خود برای شرح وضعیت نامناسب و بهم ریختگی های درونی خود استفاده نکنید.
فردی را مشاهده کردم که عادت دارد روزی ده ها بار اعلام می کند که خیلی احساس خستگی می کنم؟!
جالب اینکه بسیار آدم فعال و پرانرژی است و در طول روز کارهای زیادی را انجام می دهد اما بارها اعلام می کند که خیلی احساس خستگی می کند.
اعلام بارها این موضوع سبب می شود که نسبت به موضوعات ساده با بی حوصلگی برخورد کند و همیشه احساس کلافه بودن و گله و شکایت از زندگی دارد.
باید برنامه ذهنی خود درباره صحبت کردن با دیگران درباره شرایط تان را اصلاح کنید.
اگر حتی بی حوصله هستید نیازی نیست به دیگران اعلام کنید. آن را مانند یک راز نزد خود نگه دارید.
اگر خسته هستید نیازی نیست به دیگران درباره خسته بودنتان چیزی بگویید. این یک وضعیت شخصی و محرمانه باید باشد.
اگر موضوعی ذهن شما را درگیر کرده و احساس بی حوصلگی یا افسردگی می کنید نباید درباره وضعیت خود به دیگران اطلاع رسانی کنید. شما حق ندارید ضعف های لحظه ای و زودگذر خود را به دیگران اعلام کنید.
علاوه بر اینکه درباره شرایط خودتان نباید با دیگران صحبت کنید اگر اطرافیان شما صحبتی درباره شرایط خود با شما کردند صحبت آنها را تایید نکنید و عبارتی به کار ببرید که خلاف نظر آنها باشد.
مثلا اگر فردی به شما اعلام کرد که احساس خستگی می کند به جای تایید کردن، به او پیشنهاد دهید دوش بگیرد تا سرحال شود یا از او دعوت کنید چند دقیقه بشیند و با یک استیکان چای او را به گذر از این مرحله ذهنی هدایت کنید.
هرچقدر بیشتر درباره خستگی و ناامیدی و مشکلات گله و شکایت کنید بیشتر درگیر این شرایط خواهید شد بنابراین تغییر را از کلام خود آغاز کنید تا جهان هم روی دیگر سکه را به شما نشان دهد.
هرچقدر بیشتر درباره چاقی گله و شکایت کنید، از ریخت افتاده تر خواهید شد و انتظار چاقی در ذهن شما قوی تر می شود.
این الگوی گفتاری را به خاطر بسپارید:
درباره آنچه هست صحبت نکنید، درباره آنچه می خواهید صحبت کنید.
- هر روز سلامت تر و زیباتر می شوم.
- هر روز متناسب تر می شوم.
- هر روز احساس شادی من بیشتر می شود.
- هر روز اوضاع زندگی من بهبود پیدا می کند.
- هر روز ذوق و شوق و امید زندگی در من افزایش پیدا می کند.
- هر روز اتفاقات عالی در زندگی را تجربه می کنم.
- هر روز انتظار یک روز عالی دیگر از زندگی را دارم.
همیشه در ذهن تان و از طریق کلام، خودتان را تشویق کنید. درباره بهبود شرایط و عالی پیش رفتن زندگی صحبت کنید.
با زندگی تان درباره شکست صحبت نکنید بلکه همیشه انتظار پیروزی و موفقیت از زندگی داشته باشید.
خداوند به انتظار شما از زندگی تان پاسخ می دهد. او بدون قضاوت کردن و در نظر گرفتن خیر و صلاح تان، آنچه در ذهن و کلام شما درباره زندگی تان جاری می شود را به واقعیت تبدیل می کند.
مراقب کلام خود باشید و گله و شکایت نکنید.
تمرین:
۱- چقدر عادت دارید یا داشته اید درباره شرایط خود برای دیگران گله و شکایت کنید؟
۲- اگر عادت داشتید از تکه کلامی خاص (خیلی خسته ام) برای شرح وضعیت خود به دیگران استفاده کنید درباره آن شرح دهید.
۳- اطرافیان شما از چه تکه کلام هایی برای شرح وضعیت خود استفاده می کنند؟
۴- عملکرد شما درباره جلب توجه کردن چگونه است؟ نیاز به جلب توجه دیگران را از طریق گله و شکایت کردن انجام می دهید؟
۵- برای تغییر کلام و عادت گله و شکایت کردن چه تغییراتی در گفتار و عملکرد خود باید ایجاد کنید.
دوره آموزشی (بیداری در آرامش) قدم بعدی برای تجربه آگاهانه زندگی با کمک خداوند در زندگی می باشد.
منتظر خواندن نوشته های شما هستم
همراه همشگی شما: رضا عطارروشن
امتیاز 3.82 از 33 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!
نشان های دریافت شده
با عرض سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان گرامیم
استاد وقتی این جمله دو دیدم از خداوندم خجالت کشیدم من نزد خداوند گله و شکایت نمیکنم با خودم گفتم ای خدا من هر وقت گله و شکایت کردم پیش تو خدای مهربانم بوده منو ببخش
استاد من چون الان دارم سطح بلاتر از گله و شکایت نکردن درک میکردم فکر میکردم دیگه حداقلش اینکه کمتر گله و شکایت میکنم
داشتم با دخترم حرف میزدم راه میرفتیم تو خیابون تا برسیم بازار گفتم چقدر هوا گرم یکم رفتم جلوتر گفتم چه آفتاب داغی رفتم جلوتر گفتم ای بابا چرا نون وایی سنگکی بسته است چرا ساعت ۱۱ صبح نون نداره فکر نکردن مردم ظهر نون نیاز دارن رفتم جلوتر نون وایی بعدی هم بسته بد گفتم خیلی هوای گرم حالم بد شد رفتم تو بازار گفتم گفتم چرا انقدر میوها گردن کوفت هم نمیشه بخرم که رفتم جلوتر گفتم چرا بازار خراب کردن داشتن درست میکردن نمیدونم چی میخوان درست کنن
خلاصه کلی غر زدم گلی گله و شکایت کردم تازه من این درس گرفته بودم اینم بگم خدایی آگاهانه گله و شکایت میکردم و اینکه خوب پشت سر هم نبود پراکنده غر رو میزدم میگفتم عه من نباید گله و شکایت کنم همون لحظه قط میکردم بعدا دیگه وسط حرفم قط میکردم آخرش دیگه میدیم میخوام غر بزنم ایراد بگیرم دیگه حرف نمیزدم
ولی غیر ارادی انگار غر میزدم من خیلی دیگه عادت ندارم غر بزنم یگسعی میکنم بیشتر شرایط بپذیرم چون من دارم روی پذیرش صد در صد مسئولیت زندگیم کار میکنم تا حدودی هم موفق بودم شریط سختی ولی آسون میشه زمانیکه یار بگیری هر چیزی دیری دربارش حرف نزنی
من هم قبلا اینجوری بودم خیلی درباره شرایط زندگیم گله و شکایت میکردم دربارش حرف میزدم
مثلا وقتی یه کسی زنگ میزد میگفت نوبت توعه باید بابا ببری دکتر من کلی باید درباره بیماریم حرف بزنم آخرش هم که قبول نمیکردن
درباره شرایط فعلی گاهی غر میزدم مخصوصا وقتی به همسرم میگفتم پول بده میگفت ندارم قسط دارم گلی غر میزدم آخه مگه مجبوری کسی زورت کرده یه وسیله بخری قسطی که بگی نمیتونم خیلی از رفتار فرزندم ایراد میگرفتم چرا اینو پوشیدی این کوتاه این رنگ خوب نیست
اما به لطف خدای مهربانم دیگه یاد گرفتم غر نزنم ایراد نگیرم گله و شکایت نکنم تا حدودی هم موفق بودم
منم این دوران تجربه کردم زمانیکه بیمار بودم خیلی دلم میخواست یکی بود درکم میکرد پشت من در میومد
اونا میدیدن حالم بد اما نمیتونم چرا باور نمیکردن بیماری منو آخه مریضی هم چیه که آدم فیلم بازی کنه منم خدایی بلد نیستم فیلم بازی کنم عقیده دارم من آدمی هستم که هر چی هستم همین هستم که میبینن
منم این کارو میکردم وقتی یکی میگفت چقدر این گرون منم شروع میکردم کلی حرف میزدم از اینم ناراحت بودم که بعدش چی میخواد بشه گوشت که از سبد خانواده حذف شد برنج ایرانی حذف شد حتما پس فردا هم مرغ حذف میشه پش چی بخوریم کوفت دور از جون شماها
ولی الان اینجوری نیستم اگر گوشت گردن بشه من نتونم بخرم به خدا میگم خدایا من دلم آبگوشت میخواد مثلا گوشت ندارم چند روز بعد میبینم یه پیامک از رفاه مارکت اومد که گوشت کوساله فلان آنقدر منم میرم یکم میخرم آنقدر بعصی قسمتهاش چربی داره که بشه برای آبگوشت استفاده گرد من عقیده دارم اگر این گرون خدا برای من یه جایی آرزوشو گذاشته و اینجوری میرم میخرم
من خداروشکر بزرگنمایی نمیکردم آنقدر بیمار بودم نیازی به بزرگنمایی نباشه
این جمله بدنم خیلی نشست که ما همواره در حال پیش بینی آینده خود هستیم
نمیدونم کدام فایل بود فکر کنم خدا هرگز دیر نمیکند بود که یاد گرفتم چطور پا داریم شرایط فعلیمونو میسازیم و چطور داریم آینده خود رو میسازیم
من یاد گرفتم همه مشکلات من ذهنی و باید ذهنی برطرف بشه من الان دارم همین کارو انجام میدم معمولا پن فقط شنونده هستم صحبت نمیکنم چون اطرافیانم همیشه در حال پیش بینی شرایط ایندهشون هستن با صحبت کردن از اتفاقاتی که هنوز نیافتاده و معلوم هم نیست رخ بده
رفتم خونه خواهرم میگه سرم گیج میره من میدونم علت سرگیجه چیست اول اینکه شاید آب بدنمون کم شاید غذا نخوردیم شاید گرسنه هستیم هزار تا دلیل داره چرا فکر میکنیم نه من چون کبد چرب دارم دکتر گفته مال کبد چرب تازه کلی بیماری دیگه هم گفت که داشت آینده ای رو برای خودش پیش بینی میکرد
منم خواستم یه چیزی بگم که نه شاید برای کبد چرب نباشه ولی گفت نه نه دکتر گفته منم هیچی نگفتم
خوب درکش میکنم منم اون زمانها اینجوری بودم میدیدم اگر دلار گرونتر میشد کلی نگرانی در من ایجاد میشد کلی ترس داشتم همش میگفتم ما قشر ضعیف بدبخت میشیم ولی الان اصلا اینجوری نیستم هر کس هر حرفی بزنه پن قبلا یه مدل دیگه.ه یاد گرفتم که این حرف راست یا دروغ و قبول نمیکنم چون اونو خوب میدونم که افراد یک کلاغ چهل کلاغ میکنن
من از دو هفته پیش اینجوری شدم به کسی جرایت حرف زدن ندارم چون میترسم کینهای بشن نسبت به پدر من ولی کلی گفتگو دهنی در من ایجاد میشه چرا پدرم این کارو کرد مگه پن میخواستم خونشو بخورم مگه من چه هیزم تری فروختم پدرم منو دوست نداره خوب دیگه خونشون نمیرم و….
واقعا کلام ما قدرت داره من درک میکنم چون وقتی از قدرت کلام چند درس پیش استفاده میکنم ایمانم قوی میشه حالم خوب میشه امیدوار تر میشم من به زبان خودم قدرت کلام دارم
چند روز پیش یه فکر منفی اومد به دهنم سریع یادم افتاد گفتم خداوند من بهترینها رو برای من میخواد پن آرام شدمخوشحال شدم
واقعا اینا خیلی مهم هستند درباره چی فکر میکنی چی میبینیم چی میشنویم به چی تمرکز میکنیم چه احساسی داریم تجربه میکنیم
من این عادت خیلی داشتم تا دیروز دیگه سعی میکنم انجامش ندم همش فکر میکردم بدنم جون نداره خسته هستم بیحالم حوصله ندارم و همش هم درباره آن با اطرافیانم میگفتم اونا میگفتن بریم فلان جا میگفتم ول کن بابا حال داری من حوصله ندارم
ولی الان سعی میکنم بپذیرم باهاشون برم بعدش واقعا اون حالت تجربه میکنم طوری که به دکترم میگفتم دکتر آمپول میزنم قرص ویتامین میخورن هیچ تاثیری رو بدنم نداره
خدارو شکر درباره جسمم حرف نمیزنم چون یاد گرفتم که اینجوری که من فکر میکنم نیست من لاغر بشم اینجوری نمیشه تازه بذار من لاغر بشم اگر پوست افتاد دوباره چاق میشم و ایمان دارم نه موهام میریزه نه پوستم میافته و نه و…چون دارم تجربش میکنم یکم لاغر شدم اگر میخواست اتفاقی بیافته باید میافتاد با همین یکم که لاغر شدن
واقعا فقط بخاطر اینکه به اون مسئله توجه میکنیم فکر میکنیم دربارش صحبت میکنیم دربارش گفتگو ذهنی داریم در نتیجه به تجربه پا تبدیل میشه دیگه موهای سفید ما بیشتر میشه
من نیاز به جلب توجه دیگران ندارم خودم فکر میکنم ندارم چون من یاد گرفتم هر چیزی نیاز دارم خودم باید به خودم هدیه بدم مثلا میخوام کسی منو دوست داشته باشه وقتی میرم جلوی اینه قربون صدقه خودم میرم خیلی عزیزی خیلی ماهی قربونت بشم عزیز دلی
و یاد گرفتم باید مسئولیت زندگی خودم بپذیرم و برای همین خیلی رفتارهای تغییر کرده دیگه از کسی انتطاری ندارم که نه کمتر دارم میدانم که کسی وطیفه ای نداره بیاد وقتشو بیاره پولشو بذاره تا من نیازهای برآورده کنن یا….
من همین کارو انجام دادم اطرافیانم میدیدن فقط شرایط مسائلی ندارم هیچ وقت بهشون نگفتم چه مشکلی دارم مثل یک راز درون خودم نگه داشتم خدا هم کمک کرد تا از بین ببرم ریشه کن کنم اون بیماری
چقدر لدت بخش درباره شرایطی که هست صحبت نکنیم درباره چیزهایی که دوست داریم در زندگیمان ایجاد شود صحبت کنیم مثلا پولدار شدن کلی میتونیم درباره پولدار شدن فکر کنیم
وقتی پولدار شدم میرم رستوران بهترین غذاها رو میخورم بعدش میرم بوتیک فروشگاه بهترین لباسها رو میخرم دیگه با خیال راحت میرم مسافرت دیگه میرم یه ویلا اجاره میکنم از منظرش لذت میبرم تند تند از خودم عکس ميندازم از دریا استفاده میکنم بعدش میام دوش میگیرم میرم با بچه ها با مایه چیز درست کنیم میرم با بچه ها دنبال صداهای مختلف میگریدم میرم بازار هر چی دوست دارم تهیه میکنم از انواع لواشک گرفته تا وسایل چوبی سبدهای مختلف میوهای استوایی ماهی های تازه استفاده میکنم لذتشو میبرم میرم با خیال راحت بهترین خونه رو تو تهران میگیرم میرم وسایل نو برای خونه جدیدم میگیرم خلاصه عشق دنیا میکنم باهاش و سپاسگزار خداوندم میشم درباره پول میتونم صد ساعت پست سر هم حرف بزنم البته ۹۹ دقیقه اش درخواست دادن شوخی کردم
من به قدرت لام استاد واقعا عمیقا ایمان دارم چون واقعا قدرت عجیبی دارن مخصوصا قدرت کلامهایی گه شما در طول دوره بیان میکنید الان حضور دهن ندارم ولی بسیار اصولی منطقی عقلانی هستن من به زبان خودم قدرت کلام درست میکنم ولی بخدا حالم خوب میشه زنده شدن سلولهای تنم احساس میکنم
خیلی خوبه این قدرت کلام مخصوصا برای مواقعی که افکار منفی میاد تو دهنم من برای انگیزه گرفتن هم از قدرت کلاماستفاده میکنم
شما توصیح میدید که تمرینات خیلی نتیجه میدن من اگر بخوام از فوایدش بگم باید چند فایل فقط درباره فواید تمرین نوشتن و دیگاه دوستان خوندم بسازم من از این جملات هم استفاده میکنم انگیزه میگیرم و در دفتر نکات مهم مینویسم وقتی بعد از چند روز میخونم برام یاد آوری میشه حالم خوب میشه انگیزه میگیرم امیدوار میشم شاد میشه که منم میتونم فقط باید به خدا ایمان داشته باشم ادامه بدم
استاد من از متنهایی که شما میگید هم استفاده میکنم برای قدرت کلام انگیزه گرفتن محکمتر شدن ایمانم به خدا خیلی عالی
واقعا خیلی عالی هستند چقدر زیباتر شدم چقدر لاغرتر شدم من هر روز لاغرتر میشم من امروز صبحانه نخوردم پس حتما امروز بیشتر از دیروز لاغر میشم چقدر من باهوشم یک بار متن میخونم سریع درکش میکنم چقدر استعداد دارم یک بار به این ویویو نگاه کردم الان میتونم اونو بسازم من زیبا هستم من شاد هستم من لایق هستم من سلامت هستم بخدا که کلمات قدرت دارن
یادم که اون زمان استاد احمدی منش هم میگفت کلام قدرت دارن ولی خیلی زیاد یادم نمیاد آهان ایشون میگفت چشماتو ببند به بدبختی فکر کن حالا چشماتو باز کن ببین چه حسی داری
حالا چشماتو ببند به خوشبختی فکر کن حالا چشماتو باز کن ببین چه حسی داری
میدونید استاد اینجوری خیلی نمیشه احساس بد یا خوبی در خودت ایجاد کنی به نظر من چون جمله کلی ولی وقتی مثلا به پول فکر میکنی ببین چه حسی داری حالا مثلا به بی پولی فکر کن ببین چه حسی داری بیشتر میتونم حسم درک کنم
امروز بهترین روز زندگی من میشه من امروز با کمک خداوند بهترین روز زندگیم میسازم
واقعا خیلی مهم درباره چی صحبت میکنیم به چی فکر میکنیم آینده ما رو میسازن
من گفتم خیلی اهل گله و شکایت نبودم و یه وقتهایی فکر نمیکردم این میشه گله و شکایت مثلا بگم هوا گرم
بیشتر سعی میکردم از بچگی با مسائل کنار بیام و بعدش هم یاد گرفتم که گله و شکایت نکنم سعی کنم اون موضوع بپذیرم بستگی به اون موصوع داره چقدر حال شما رو بد کرده اگر خیلی حال شما بد شده باشه خوب دیرتر میتونید بپذیرید اگر یومی حال شما رو بد کرده باشه میگی ول کن بابا حرفشو طده نظرشو گفته مهم نیست منکه اونجوری نمیشم که اون گفته
من خیلی عادت دارم بگم یعنی داشتم دیگه سعی میکنم نگم
بگم خسته است حال ندارم جون ندارم و الان دیگه نمیگم
میگن من این همه زحمت میکشم آنقدر بهم پول میدن من یک ساعت باید کار کنم تو میری جیب مردم بزرگ میکنی
یا میگن منکه نمیتونم تو بیا پارتی بازی کن به خدا بگو موهای منو خوب کنه خودش حاضر نیست ایندهسو به بهترین شکل ممکن بسازه
بعصی ها هم اصلا نمیتونن بپدیرن که من بهشون چیزی بگم میگن حالا برای من آدم شده داره به من میگه چکار کنی موفق میشی مثلا میگم طرز صحبتشون همین میگه
من دیگه فکر میکنم نیاز به جلب توجه دیگران ندارم من میگم حرفم میزنم میخوان باور کنن میخ آن نکنن منکه نمیتونم فلان کارو انجام بدم تا اونا باور کنن
بعد یاد گرفتم یکم خودم به خودم انرژی بدم منتظر کسی نمیشم به من بگه لاغر شدی خودم به خودم میگم لشکر یک نفره رو تشکیل دادم من خودم تنها هستم کسی متوجه من نمیشه
واقعا درکش میکنم من در یک فرکانسی هستم اون نیست در فرکانس من پس طبیعی ما همدیگر رو درک نکنیم
من برای گله و شکایت نکردن یاد گرفتم مسئولیت صد در صد زندگیم بپذیرم و یاد گرفتم ه افراد هر طوری که هستند بپذیرم اینجوری میگم این اینجوری دیگه مثلا عادت داره تند صحبت کنه پس میگم راحت باشه من یاد گرفتم به نطر دیگران ارزش قائل بشم یاد گرفتم که خداوند انسانها رو آزاد خلق کرده هر طوری دوست دارن زندگی کنن در نتیجه انتطاری از کسی نخواهم داشت و اینجوری از حرف کسی هم ناراحت نمیشم
ولی گاهی هم پیدا میشه یه کسی یه کاری میکنه دو هفته گذشته بادم نرفته هی یادم میاد
من سعی میکنم درباره مشکلاتم با کسی صحبت نکنم و درباره اون گفتگو ذهنی هم نداشته باشم سعی میکنم زیبایی ها رو ببینم نیمه پر لیوان ببینم دیگه درباره شرایط فعلی با کسی صحبت نمیکنم