0

تاثیر مغز در چاقی

تاثیر مغز در چاقی
اندازه متن

تاثیر مغز در چاقی به حدی است که یادگیری چگونه تغییر دادن آن می تواند نقش بسیار مهمی در فرایند لاغر شدن داشته باشد.

سال های زیادی  از عمرم را در چاقی سپری کردم و افکار، رفتارها، عادت ها و هر ویژگی مخصوص افراد چاق را به خوبی می دانم.

اعتقاد دارم مهمتر از مواردی که عنوان کردم، آشنایی داشتن با نحواهای ذهنی که سعی می کند افراد را از مسیر لاغری با ذهن خارج کند به من کمک کرده است تا در مسیر لاغری با ذهن راهنمای خوبی برای همراهانم باشم.

به خاطر دارم در تمام روش هایی که برای لاغر شدن استفاده می کردم، فردی که فروشنده داروهای لاغری بود، دکتری که برنامه رژیمی می نوشت، مربی باشگاه ورزشی یا هر فردی که او را بعنوان راهنمای لاغری انتخاب کرده بودم هیچ درکی نسبت به چاقی و مسائل آن نداشت.

تصور کنید به بهترین پزشک دنیا مراجعه می کنید و از او می خواهید برنامه رژیمی برای شما بنویسد. او بر اساس آنچه آموخته است که شامل اعداد و ارقام است برای شما برنامه غذایی تنظیم می کند.

آن پزشک از میل به خوردن، احساس حرص و ولع، ترس از خوردن، فکر کردن به خوردن و صدها فرمول که در ذهن افراد چاق وجود دارد هیچ اطلاع و درکی ندارد.

باید چاق باشی که حرف دل چاق ها را درک کنی.

تصور کنید به یک فرد متناسب بگوئید من نمی دانم کی سیر هستم. یا وقتی سیر باشم هم می توانم مثلا کیک با چای بخورم.

او درک نمی کند شما چی می گویید.

یکی از دوستانم فرد متناسبی است. چندین سال با هم در یک مکان کار می کردیم و اتفاقا در یک کانکس با هم زندگی می کردیم.

هربار که به او خوراکی تعارف می کردم و می گفت میل ندارم یا نمی تونم بخورم چون سیر هستم، من تعجب می کردم!

با تعجب می پرسیدم یعنی چی سیر هستم؟

حتی برای او توضیح می دادم خوب این کلوچه رو بگیر و با لیوانی چای مثل من بخور

اما او می گفت نمی تونم بخورم، از گلوم پایین نمی ره. و من تصور می کردم حتما مریض است والا چرا نباید بتونی کلوچه ای به این خوشمزگی را با چای بخوری!!

اینها مثال هایی از تفاوت ذهن یک فرد متناسب با یک فرد چاق است.

اگر من متناسب بودم و تلاش می کردم لاغری با ذهن را به دیگران آموزش دهم به هیچ وجه سایت تناسب فکری در مدت زمان کوتاه به این موفقیت و گسترش و البته دوستانم به نتایج عالی نمی رسیدند.

از آنجایی که من خودم 35 سال چاق بودم ام و از طریق عمل کردن به لاغری با ذهن به خوبی افکار، رفتار و عملکرد افراد چاق را می شناسم.

یادم میاد که هر وقت با غذا مواجه می شدم، تنها فکرم این بود که از اون غذا باید بخورم و تمام تلاشم این بود که تاجایی که ممکن بود از اون غذا بخورم و جالبه که هربار دلیل قانع کننده ای برای این رفتارم داشتم.

یکبار دلیلم این بود که پولش رو دادم باید همش رو بخورم، اصراف میشه.

بار دیگر بخاطر مهمانی رفتن بود و با خودم می گفتم هر شب که مهمانی نداریم.

مرتبه بعد چون سوغات شهر دیگه ای بود و هر روز که از اینها در دسترسم نیست که بخوام بخورم

و هر بار بهانه ای برای تکرار پرخوری داشتم

تصور کنید این عادت ها را به فردی که متناسب است بگوئید، چه فکری درباره شما می کند؟

وقتی اضافه وزنم بیشتر شد و به بحرانی بودن شرایط پی برده بودم به فکر لاغر شدن افتادم و تنها راهی که سراغ داشتم رژیم گرفتن بود.

چون علت چاقی را پرخوری می دانستم و البته ژنتیک که نقش مهمی در ذهن من بعنوان دلیل چاقی داشت.

بارها برنامه های رژیمی مختلفی را تهیه می کردم و با انگیزه و اشتیاق شروع به اجرای آن برنامه می کردم و معمولا دو سه روز اول خیلی عالی و با اشتیاق ادامه می دادم ولی به مرور انگیزه و اشتیاقم کم می شد و دیگه ادامه دادن رژیم سخت و طاقت فرسا می شد  و در نهایت رژیم رو رها می کردم و به خوردن و سبک زندگی قبلی خودم بر می گشتم.

در مدت 35 سال چاقی بارها این مراحل را تکرار کرده ام، از چاقی به ستوه آمده ام، برنامه رژیمی تهیه کرده ام، با اشتیاق و تصمیم قاطع شروع کرده ام و پس از چند روز تصمیم قاطع من به بهانه های مختلف پوچ و بی اثر می شد و برنامه رژیمی را رها می کردم.

نکته جالب اینکه برای رها کردن برنامه رژیمی هم بهانه های مختلفی داشتم.

اگر یک روز نمی توانستم طبق برنامه رژیمی عمل کنم به خودم می گفتم خوب این هفته خراب شد و دیگه فایده نداره از شنبه دوباره شروع می کنم.

اگر چند روز به شکل عالی برنامه رژیمی را دنبال می کردم و یک وعده به هر دلیلی پرخوری می کردم به قدری از خودم ناراحت و عصبانی می شدم که کلا برنامه رژیمی رو رها می کردم.

یعنی در مدت رژیم گرفتن هم همیشه به دنبال بهانه و دلیلی برای رها کردن آن بودم چون کار سخت و زجرآوری بود.

نکته دیگری که به وفور در من وجود داشت و مطمئن هستم همه افراد چاق درگیر آن هستند احساس عذاب وجدان بعد از خوردن غذا بود.

احساسی که هیچ فرد لاغری آن را تجربه نکرده است و اگر به آنها بگویی بخاطر غذا خوردن عذاب وجدان گرفته ام به شما می خندن که آخه چرا باید بخاطر غذا خوردن عذاب جدان بگیری؟

اگر بگویی چون زیاده روی کردم که بیشتر مورد تمسخر قرار خواهید گرفت که چرا زیاده روی کردی که بعدش عذاب وجدان بگیری.

اینها به دلیل عدم درک و آگاهی افراد متناسب از شرایط فکری و عملکرد ذهنی افراد چاق است.

خیلی وقت ها پیش می آمد که با اینکه تازه غذا خورده بودم و سیر بودم ولی به محض مواجه شدن با مواد غذایی شروع به خوردن می کردم و بعد از خوردن احساس عذاب وجدان پرخوری مرا اذیت می کرد.

همیشه برام جای تعجب بود که چرا بعد از خوردن غذاب وجدان می گیرم و با خودم می گفتم اگه قبل از خوردن این عذاب وجدان ایجاد می شد خیلی عالی بود و دیگه من پرخوری نمی کردم و هر بار که پرخوری می کردم بعد از کلی سرزنش کردن خودم تصمیم می گرفتم که دیگه درست رفتار کرده و پرخوری نکنم.

اما این تصمیم حتی به مرحله بعدی هم نمی رسید و در حد همون تصمیم سالها باقی ماند و من هربار که با مواد غذایی مواجه می شدم حتما پرخوری می کردم.

همیشه عدم توانایی در کنترل خوردن را به دلیل بی عرضه بودن یا ژنتیکی بودن چاقی و دلایل دیگه می دانستم و هیچوقت به تاثیر مغز در چاقی فکر نکرده بودم و اینکه شاید مغز من در این فرایند نقشی داشته باشد.

به لطف خدا وقتی با موضوع لاغری با ذهن آشنا شدم و تصمیم گرفتم از این طریق به جسم ایده آل خودم برسم آگاهی فوق العاده ای به من داده شد و موضوع چاقی به شکل کاملا واضح برایم روشن شد.

به لطف خدا نتایج عالی کسب کردم و لذت این طریق لاغر شدن به حدی بود که تصمیم گرفتم به هر کسی که رویای لاغری داره طریق لاغری از طریق جسم را آموزش دهم و به لطف خدا دوره فوق العاده ورود به سرزمین لاغرها آماده شد.

در این فایل فوق العاده تاثیر مغز در چاقی درباره نقش مغز در واکنش های رفتاری توضیح داده ام و راهکار ایجاد تغییر در نقش مغز را با شما دوستان خوبم به اشتراک گذاشته ایم

امیدوارم با استفاده از محتوای آموزشی به درک بهتری نسبت به تاثیر مغز در چاقی برسید و قاطع برای حرکت در مسیر لاغری با ذهن بگیرید و رویای لاغری خود را خلق کنید.

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

Rating 3.81 from 47 votes

https://tanasobefekri.net/?p=14917
برچسب ها:
111 نظر توسط کاربران ثبت شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار فروغ ریاحی
      1399/09/28 13:23
      مدت عضویت: 1656 روز
      امتیاز کاربر: 28201 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      محتوای دیدگاه: 801 کلمه

      سرعت انتقال اطلاعات از مغز بر اندامهای بدن ۴۰۰ کیلومتر بر ساعت هست . پس این رقم که استاد گفتن نشان میده دستور خوردن در افراد چاق چقدر سریع اتفاق میفته و فرد چاق نمیتونه هیچ تصمیمی در اون لحظه برای نخوردن اون خوراکی و خوردنی بگیره
      پس افراد چاق وقتی با غدای خاص رو به رو میشن یا مهمانی و یا رستوران میرن یا شیرینی خاص رو میبینن در حالی که میدونن سیر هستن و نمیخوان غذا ولی نمیتو نه که نخوره چون مغز فرمان داده به تمام قسمتاای بدن که بردار و بخور و به خاطر همین ما بارها این حس رو تجربه کردیم که در حالی که سیریم ما غدا خوردیم و لی بعدش دچار عذاب و جدان شدیم و ناراحت شدیم از خوردنمون چون دلیلش همون سرعت زیاد در دستور دادن مغر ما برای چاقی هست و این به خاطر بودن ذهن ما در مسیر چاقی هست و چاقی رو یاد گرفته و حالا وقتی ما در رزیم هستم و میخواییم بر اساس یه رژیم زندگی میکنیم و دستور خوردن از مغز میاد و ما نمیخورییم باعث میشه بعد از یه مدت ما حالمون بد بشه و افسرده و ناراحت بشیم و همین باعث میشه رژیممون رو ادامه ندیم
      و بارها شده افراد متناسب رو دیدیم که با هر عذایی و شیرینی مواجه میشن اصلا انگار نمیبینن و تمایل به خوردن ندارن چرا ؟
      چون مغزشون فرمان نداده و نمیخورن و راحت میگدرن اما من که در مسیر چاقی بودم و همش به دنبال خوردن بودم حتی از بدترین فست فودها و چیپس و پفکها هم نمیگزشتم و
      و الان هم دقیقا من همین تفاوت ها رو شاید خیلی کمتر از گذشته ام اما آثار رفتارهای گدشته ام رو هنوز دارم در رفتار خودم و دخترم میبینم که اصلا انگار دختر من نمیتونه و نمیبینه که بخوره و یه پفک رو شاید با چندین گاز زدن داخل دهنش بزار ولی من چندین پفک رو با هم داخل دهنم بزارم و یا ….خیلی چیزهای دیگه که این نشون میده ذهن دخترم چاقی رو یاد نگرفته و فرمولهاش درسته
      و یا اینکه منم به شدت عاشق کلوچهای سنتی شهرمون هستم و بارها شده بود که من میخریدیم که کم کم بخورم ولی من اون شب خواب نداشتم تا اخرشون رو بخورم و دیگه این اواخر یادم به همسرم میگفتم اصلا نخریم که من نخورم و تنها راه چاره رو در نخر یدن و در خونه نداشتن میدونستم چون به محص دیدن کلوچه من دستور خوردن رو داشتم از مغزم و غافل از اینکه حرص و ولعم بیشتر میشد با نخریدن و نخوردن و اینها همه دستور مغزی در من بودن که بخور کلوچه بخور فست فود بخور پفک و جیپس بخور
      پس من ناتوان نبودم در لاغری مغزم لاعری رو بلد نبوده و پر از فرمولهای چاق کننده بوده که من رو هم در مسیر چاقی قرار میداده و من میخواستم با رزیم جلوش رو بگریم خوب معلومه که سخته و اگر هم انجام بدی ولی بعد یه مدت خسته میشی
      من خودم بسیار ادم با تعهد و اراده ای بودم در رزیم و ورزش ولی واقعا یه جاهایی خودم رو رها میکردم و یه رفتارهای ناجور نشون میدادم و دوباره شروع میکردم یادم میاد این اواخر که خیلی رزیم میگرفتم و زیر فشار بودم و همیشه عذای بد مزه و خاص میخوردم بعصی روزا رو به خودم مرخص میدادم و چنان میخوردم که به اندازه تمام ماه گدشته که رزیم بودم جبران میشد و با در سفرها و یا در مهمانی ها چنان میخوردم که تلافی رژیم رو در میوردم و دوباره از فردا رزیم
      اما در این دورهای لاعری با ذهن اصلا خبری از رژیم و ورزش نیست چون اینها کاری نیستن در تغییر دستورهای مغزی باید آموزش ببینیم لاغری رو و من با اگاهی دادن به مغزم از طریق فایلها و حرفهای استاد دستورها ی متفاوت خوردن رو میگیریم
      همین دیشب من سیر بودم و رفتم خونه مامانم و هر چقدر اصرار کرد بیا بخور گفتم نه چون سیرم و حتی در حد یه لقمه هم تست نکردم چون پیام سیری رو گرفته بودم و اصلا دستور خوردنی نبود و خودم بعدا آخر شب فکر کردم و تعجب کردم که دیدی نخوردم و این نشون میده دهنم در مسیر لاغری و آموزش لاغری هست .
      پس قدم به قدم باید جلو بریم آهسته
      پس اصلا کاری به هیچ روش و راه لاعری نباید داشته باشبم و تمام تمرکز و حواسمون باید روی این دورها و فایلها باشه .
      من به دنبال یادگیری لاعری هستم نه تحمیل لاعری و به چنگ زدن برای به دست اوردن لاغری
      و من با یادگیری لاغری در تمام جنبهای زندگیم
      دارم متحول میشم و این عالیه و با اشتیاق ادامه میدم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 4 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فروغ ریاحی
      1399/12/14 08:58
      مدت عضویت: 1656 روز
      امتیاز کاربر: 28201 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,943 کلمه

      سرعت انتقال اطلاعات از مغز بر بدن ۵۰ متر بر ثانیه هست دلیل اینکه افرادی با غذا رو به رو میشن در حالی که سیر هستن و خودش میدونه سیر هست و احتیاج به غذا ا نداره ولی به هر دلیلی میخوره همین سرعت دستور دادن مغز هست که باعث خوردن فرد در هر شرایطی میشه (من قبلا که رژیم بودم بسیار از این جنس رفتار داشتم و من بارها شده بود که شام رژیمی خورده بودم و از خونه بیرون میرفتم اما کافی بود با یه دسر یا غدا یا هله هوله ای روبه رو بشم سریع میخوردم ولی بعدش به خودم و اطرافیان هزار بار میگفتم چرا خوردم من که سیر بودم تقصیر فلانی که از این چیزا میاره یا تقصیر فلانی که میخره و ….و هیچ وقتم این رفتارم درست نشده بود که هیچ بیشتر هم شده بود )

      ما بارها در شرایطی بودیم که میدونستیم نباید بخوریم ولی خوردیم دلیلش همین دستور مغز هست و وقتی خوردیم عذاب وجدان پیدا میکردیم (من قبلا که رژیم بودم و به خونه ما درم میرفتم کلی شام میخوردم و بعدش هم اگر هله هوله بود مثل چیپس و پفک که نود در صد مواقع بود و اگر نبود میخریدیم و با هم میخوردیم و یا شب موقع برگشت خودم از سوپر مارکت میخریدم و میخوردم و بعدش عذاب وجدان داشتم و ناراحت میشدم که این چه کاری بود )

      مثلا در مواقعی که عصبی هستیم یا برای رفع خستگی و یا وقتی هیجانی بشیم و یا وقتی بیکاریم یا وقتی داریم تی وی نگاه میکنیم و …. بعضیا سریع میخورن دلیل خوردنش این هست که مغز فرمان ۵۰ کیلومتر بر ثانیه میده (من هم وقتی خوشحال بودم میخوردم و قتی میخواستم ار تفریحی خیلی لدت ببرم میخوردم وقتی حوصلا ام سر میرفت میخوردم و وقتی میخواستم از خونه بیرون برم که تفریح کنم میخوردم وقتی که میخواستم اسراف نشه میخوردم و وقتی میخواستم بدنم رو سرشار از ویتامین کنم و قوی کنم زیادتر یه چیزی رو میخوردم وقتی میخواستم پولم رو هدر ندم تا اخر میخوردم وقتی که ….).
      خیلی وقتها که ما رژیم داریم چون بر اساس رژیم میخو ریم و محدودیت داریم پرخاشگر و عصبی میشیم چون هی مغز فرمان خوردن میده و اما ما چون رژیمیم نمیتونیم بخوریم .(تعادل و هماهنگی بین ذهن و خواسته که نباشه همه چیز بهم میخوره در مواقع رژیمم در گذشته ذهنم لاغری رو بلد نبوده ذهنم چاقی رو بلد بوده و ا ون رو اجرا میکرده و من به زور و فشار آوردن به جسم میخواستم لاغر بشم واقعا چه کار مسخره ای بوده همیشه به خودم میگفتم آخه تا کی نخورم؟؟ این که نشد چون خیلی چیزا دلم میخواست و همین خواستن اذیتم میکرد ولی به زور و به عشق لاغری نمیخوروم تا اینکه یه جاهایی دیگه واقعا کم میوردم و اونجور که دوست داشتم میخوردم و اما این خوردن وحشتناک بود یادم هست یه ساندویچ های حجیم دو نونه که مخصوص یه ساندویچی خاص شهر مون بود رو من در یه وعده میخوردم حال بعد از خوردن دل درد هم میگرفتم اما میخوردم و اما همسرم میگفت نمیتونم همش رو بخورم و نمیخورد ولی من به خاطر حرص،و ولع همش رو میخوردم و میگفتم از فردا رژیمم ولی بازم همون شرایط )
      اگر افراد لاغر زیادتر بخورن میگن نمیتونم و چقدر حالم بد شد و در جمعها میبینیم که هی من دوست دارم بخورم اما متناسب انگار که نه انگار چیزی هست و تمایلی به خوردن ندارن تفاوت در چی هست در مغز هست که افراد لاغر چون مغز فرمان نداده میتونه بگذره(یادم میاد اواخر رژیمم که خیلی حریصتر شده بودم در خوردن همیشه خواهرم متناسب خودم رو که بسیار لاغر هست بدون رژیم و ورزش میخواستم وادار به خوردن کنم ولی میگفت نمیتونم بخورم و من بهش میگفتم پس تو که همش میگفتی این رو دوست دارم یا گرسنه هستم برای اینقد بود خوب د بخور اونم میگفت سیرم نمیتونم بخورم و همیشه با حالت تعجب و مسخره میگفتم یعنی چی تو اصلا اشتها نداری حالا من خیلی دوست دارم بخورم و اشتهام خیلی زیاده )

      مثلا استاد با دیدین کلوچه حتما اون رو میخورد چون فرمان صادر شده بود و چون قبلا گفته بود خیلی دوست دارم هر جا میدید میخورد چون مغز فرمان صادر میکرد .(منم برای تک تک عادتهای خودم همینطور بودم مثلا عادت داشتم به پسرم خودم غذا بدم ولی همزمان که به اون میدادم نصفش رو خودم بخورم و همیشه هم ناراحت میشدم ولی انجامش میدادم و هر روز روزی حدا اقل دو بار اینکار رو تکرار میکردم و ناخواسته بود و یا اینکه هر روز که صبحانه میخوردم بعدش کلی شیرینی و بیسکوییت میخوردم و یا هنگام سرخ کردن غذا کلی از اون غذا رو داغ و داغ همونجا میخوردم و همه ناخواسته بود و به محض دیدن فرمان صادر میشد و چاقی من محصول تکرار یه سری رفتارها هست که به صورت عادت دراومدن )
      ما بی عرضه نیستیم مغز ما مملو از افکار چاق کننده هست و ما نمیتونیم جلوی اون رو بگیریم (واقعا ما بی عرضه نیستیم من یه دوست صمیمی داشتم که با هم که میرفتیم فست فودی میگفت من با دو یا سه اسلایس پیتزا کاملا سیرم و برای من یه دونه نخرین با همسرم میخورم دو سه اسلایس و من میگفتم واقعا نه من الان دو پیتزا رو به راحتی تنها میخورم و من پیتزای خودم رو که میخوردم و هر چی هم اضافه میو مد از بچه ها تا آخر شب یکی یکی میخوردم و همش میگفتم چقدر من ناتوانم خوش به حال متناسبها و یه جاهای حتی از همسرم هم که اونم متناسب هست بیشتر میخوردم و خجالت میکشیدیم و اما حالا میدونم ذهنم مملو از افکار چاقی بوده و با محدودیت رژیم این حرص،و ولع من چندین برابر شده بود وگرنه بی عرضه نبودم راهم غلط بوده وگرنه عرضه از لین بالاتر که ده بار یا بیشتر وزن کم کنی و خودت رو لاغر کنی؟؟. ولی چون نتیجه ماندگار نبوده این احساس در ما به وجود اومده بوده )

      و هر چقدر در رژیم اراده داشته باشین ولی بعد از یه مدت شما خسته میشید و رهاش میکنید چرا ؟؟چون مغز دایم فرمان خوردن صادر میکنه و من میخوام جلوش رو بگیریم .(یادم در اواخر رژیمم دیگه خیلی کلافه بودم چون حدودا نه ماهی طول کشیده بود تا من ۳۵ کیلو اضافه وزنم رو کم کنم و همش در خواست شیرینی میکردم و خوردن هله هوله میکردم و دکتر هم می گفت خوب حالا که اینقدر دوست داری به جای شام سه عدد بیسکوییت ساقه طلایی با چایی بخور ولی من خیلی چیزا دلم میخواست و خیلی بیشتر دلم میخواست و وقتی در وزن نرمالم اومده بودم بارها به دکتر میگفتم من دلم میخواد بخورم واون میگفت مگه معده ی تو جمع نشده چطور مگه ؟؟ به خاطر فشار همین خواستنها یادم میاد به همه میگفتم جمعه ها رژیم نیست و هر چی دلم می خواست میخوردم و واقعا هم میخوردم و از فردا دوباره شروع میکردم و اما چه خوردنی تلافی هفته رو در میوردم و یا اینکه آخر هر ماه که کلی وزن کم میکروم از سر راه دکتر یا میرفتم فست فودی و کلی میخوردم و یا میرفتم سوپر مارکتی کلی چیپس و پفک و کرانچی میخریدم و خیلی سریع میخوردمشون و همیشه میگفتم اینها تشویقی های خودم بودن به خودم هستن که عالی وزن کم کردم ولی خبر نداشتم فشار ذهن چاق هست بر من که اینطور دستور خوردن میده )

      ما داریم آگاهی های جدید به مغزمون میدیم و به مرور تغییر میکنیم و دیگه اون حرص و ولع رو نداریم چون داره یاد میگیریه و دیگه اون‌مبارزه نیست که مغز بگه بخور و من بگم نمبخوام (واقعا این طریق لاغری ارزشمند هست و من تفاوتش رو خیلی متوجه میشم همون من با اون فشار رژیم که حرص،و ولع زیاد داشتم و اون مانعها ی لاغری و عذاب وجدانها و ترس از خوردنها قدر این دوره رو میدونم و آرامش و راحتی رو درک میکنم و اصلا از درون آرامم و لاغرم هیچ تضادی بین ذهنم و خواستم نمیبینم احساس میکنم ذهنم خیلی رام شده و خیلی تربیت لاغری پیدا کرده با این آموزشها و چون هیچ ترسی و احساس کمبودی ندارم که فردا خبری از این غداهای خوشمزه نیست خیلی با من همراهی میکنه و آرامتر هست و اصلا نیاز ندارم هیچ کس به من بگه چه مقدار غدا در چه زمانی بخور خودم با توجه کردن به نیاز بدنم به خوبی به این نیاز جسمم جواب میدیم چون ذهن کار بلدی دارم چون ذهن من داره آموزش میبینه و به مراتب که جلوتر میریم مهارت بهتری و بیشتری پیدا میکنه و با خودم در صلحم و آزادی در خوردن بسیار برای من ارزشمند هست و اگر کسی به این نقطه برسه که پیغام سیری و گرسنگی رو خوب درک کنه و به اون جواب بده بدون بدون هیچ ترس و دلهره عالی میشه و واقعا نیاز به هیچ شخصی نیست که به ما بگه چه مقدار در چه زمانی بخور خودمون تشخیص میدیم کی سیر هستیم کی گرسنه وهیچ مبارزه ای با این نیاز نداریم و خیلی عالی بهش پاسخ میدم و اصلا قصد سرکوب کردنش رو ندارم و همزمان لاغر هم میشیم وای از این بالاتر چی هست و من مدتها هست که دیگه با این افکار جدیدم دارم میخورم و از خودم انتظار لاغری هم دارم از خودم پس قطعا بهش میرسم لاغری حق طبیعی من هست مال من هست که یه جایی از دستش دادم دوباره به دستش میارم )

      نه اصلا به زور نیست که به خودمون فشار بیاریم
      هر جا دیدی بهت سخت میگذره بدون راهت غلطه
      قدم به قدم جلو میریم و نتیجه مشخصه پس دنبال راه های در رو نباشید اینها نیستن .
      در شروع این دوره هیچ کار دیگه ای لازم نیست
      به دنبال یاد گیری لاغری باشید نه تحمیل لاغری و نه بچنگ اوردن لاغری و نه به زور و فشار به لاغری برسیم ( اصلا مطلب همین هست چقدر خوشحالم که در این مسیر هستم چقدر جسمم و روحم در آرامش هستن وقتی میبینن من به خودم زور نمیگم من خودم رو سختی نمیدم من خودم رو نه در پرخورهای ناجور و نه کم خوری ناجور قرار نمیدم که از دوتای اونها یادم میاد حالت تهوع میگرفتم و دل پیچه ولی حالا دیگه ندارم چقدر این تعادل در خوردن زیبا هست چقدر قابل تحسین هست که اون همه رفتارهای زشت پرخوریم رو خودم و دکترم و مربی ورزشیم نمیتونستیم با هم کنترل کنیم و من رو درست کنن ولی حالا خودم به تنهایی تک نفره دارم درست رفتار میکنم بدون دخالت و تصمیم هیچ شخص دیگه این ارزشمند هست و این احساس توانایی در من به وجود میاره و اینجا هست که میفهمم این ذهن جه قدرتی داره و میتونه باآموزش دادن بهش به هر خواسته ای برسم باید قدم به قدم جلو برم تا خواسته ام رو خلق کنم نمیگم رفتارهام الان صد در صد درست شده نه یه خطاهایی هم دارم ولی مهم نیست چون افکار و رفتارهای صحیح زیادی دارم این مهم هست .)
      من همیشه به دنبال تغییر در تمام جنبه های زندگی هستم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 9 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فروغ ریاحی
      1400/06/22 17:01
      مدت عضویت: 1656 روز
      امتیاز کاربر: 28201 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,322 کلمه

      سلام خدمت استاد عزیز و دوستان خوبم 

      من  مدتها هست که در مواجه  شدن با شیرینی و یا مهمانی و یا فست فود خیلی عالی برخورد میکنم کاری که قبلا محال بود  به درستی انجام بدم  و وقتی میخوردیم بعدش  عذاب وجدان و شکم درد و حالت تهوع و … میگرفتیم دلیلش هم همین دستورات مغزی بود که همیشه من رو به خوردن تشویق میکرد  .

      خیلی افراد هستن که میخوان نخورن اما نمیتونن چون دلیلیش فرمان  های مغزی هست که خیلی سریع  با سرعت صادر میشه و ما نمیتونیم در مقابل اونها  بایستیم و غذا نخوریم و وقتی  ما رژیم میگریم دقیقا داریم در مقابل فرمان مغزی که داریم برای خوردن سرپیچی میکنیم و همین ما رو عصبی میکنه در حالی که متناسبها اینقدر دستور خوردن ندارن و به راحتی از خوشمزه ترین غداهای دنیا میگذرن و اما چاقها از بدمزه ترین و اشغال ترین غذا ها  نمیتونن بگذرن  چون مغز فرمان میده و نمیشه ما کاری کنیم .

      من خودم  که سالها فکر مبکردم اشتهای زیادی دارم و نمیتونم که نخورم و من بدنم با متناسبها فرق داره و در بدن من چیزی به نام اشتها وجود داره که در بدن اونها وجود نداره و  اونها میل به خوردن ندارن اما من همیشه میل  به خوردن  دارم  اما حالا باید بگم اصلا اینطور نیست   به خاطر ذهن چاقم که مملو از  فرمولهای ذهنی چاق کننده هست من اینطورم و مدام پرخوری میکنم و گرنه چیزی به نام اشتها در بدن من وجود نداره و این یک توجیه برای پرخوری خودم هست و من با رژیم و ورزش نمیتونم جلوی این ذهن چاق رو بگیریم شاید یک مدت بتونم در مقابلش مقاوت کنم و نخورم اما بعد از چند وقت که متناسب میشدم و در وزن نرمالی قرار میگرفتم چنان حرص و ولع برای خوردن داشتم و چنان پرخوری میکردم که خیلی سریع وزن من برمیگشت .چرا ؟؟چون مغز من همش دستور خوردن میداد و من میخولستم با رژیم جلوش رو بگیریم نمیشد باید به اون اموزش میدادم ته اول ذهنم لاعر بشه و بعد جسمم  .

      پس  الان من دارم با این آموزشها به ذهنم لاغری رو آموزش میدم که تند تند فرمان خوردن صادر نشه در واقع اطلاعات معز من عوض شده و مغز من فرمانهای متفاوت صادر میکنه و مطمعنم اگر همین راه رو ادامه بدم این تغییرات اینقدر پررنگ و قوی و همیشگی و زیاد  میشه که من به زودی در اندام جدیدی قرار خواهم گرفت مثلا من دیروز تولدم بود و همسرم با یک  کیک بزرگ و یک هدیه ی بزرگ سوپرایزم کرد و اما  من اینقدر در این مدت بودن در سایت  تغییر کردم و میل به خوردن شیرینی در من کم شده  که  حتی نتونستم از دیروز تا حالا به اندازه ی یک برش  نرمال کیک بخورم تا بلخره تصمیم گرفتم  اون رو ببرم خونه ی مادرم و اونجا بقیه بخورن چون واقعا برای ما زیاد بود و من خودم که واقعا بی علاقه شدم به شیرینی و بقیه هم که کم میخورن پس هم همسرم و هم خودم این تصمیم رو گرفتیم و یا اینکه چند روز پیش دخترم کلی پفک و چیپس خریده بود که بخوره اما پفکها رو نخورده بود چون میگفت بدمزه و مونده بودن و منم دوتا یا سه تا داخل دهنم گزاشتم دیدم اره خیلی طعم مونده ای دارن و مابقی رو ریختم داخل زباله اگه قبلا بود که محال بود این کار و بکنم مونده و تازه سرم نمیشد همه رو میخوردم   اما حالا تغییر کردم یا دیشب رفتم خونه مادرم سوسیس بود و غدای خوشمزه ی  مادرم هم  بود هر چی گفتن بخورین من سیر بودم و نخوررم چون خونه ی خودم یه مقدار کم خورده بودم اما اگر قبلا بود باید میخوردم چون سوسیس که دوست دارم یا فلان عداهست که دوست دارم اما تغییر کردم و یا همین امروز یه کاسه ی کوچیک ماست خوشمزه ی محلی خواستم با غدا بخورم نتونستم همش رو بخورم  و مابقی اون کاسه ی کوچیک  رو گذاشتم برای بعدا کاری که قبلا هرگز نمیکردم و برعکس میگفتم بزار کلی ماست بخورم که جلوی اشتهای خودم رو بگیریم که کمتر غدا بخورم و یا  اینکه کلی میوه ی خوشمزه همسرجانم خریده که بسیار رسیده و شیرین هستن و چندین مدل رطب و برحی و … خریده اما  من چنان با اون وعده های کم عدای خودم احساس،سیری میکنم که جا برای خوردن میوه ندارم خداشاهده چند روز میخوام میوه بخورم نمیتونم و میوه ها دارن خراب میشن اگر قبلا بود به بهانه ی کم کالری بودن و مفید بودن و مقوی بودن و اسراف نشه بخورم خراب نشن و بخورم که جلوی اشتهام رو بگیره هر روز سه بار میوه میخوردم بین وعده های غدایی خودم  ولی حالا چی شده که در طول روز نمیتونم یک بار درست و حسابی میوه بخورم مگر اخر وقت یکم هوس کنم و بخورم   که معمولا خونه مادرم هستم و شاید اونجا یک دونه بخورم شایدم نخورم و اینها همه  فرمانهای متفاوت هست که دیگه اون درگیری و اعصاب خوردی هم نیست دیگه به زور و .. نیست که من نخورم و یا بخوام طبق برنامه ی فلانی غذا بخورم نه من با آموزش دادن به ذهنم کلی نتیجه ی متفاوت گرفتم و کلی رفتار جدید و دستورات مغزی جدید دارم که بینهایت خوشحالم و همه رو مدیون  اول خدای خودم و بعد استاد عزیز و اموزشهای ایشون هستم .

      چقدر جالبه در کنار این به اندازه خوردن که دارم یاد میگریم هیچ چیز رو به زور وارد بدنم نکنم  یه رفتار زیبای دیگه هم پیدا کردم که الان میگم :این به اندازه خوردن  باعث شده من دو کیسه پلاستیکی داخل آشپزخونه داشته باشم  که داخل یکی باقی مانده ی هر ظرف عدایی که شامل برنج و نون و ماکارانی و اینجور چیزها باشه برای ماهی های رودخونه ی شهر م جمع میکنم و داخل اون یکی کیسه اگر تیکه گوشت خورشتی و یا استخونی و یا هر تیکه ی گوشتی دیگه اضاف بیاد جمع میکنم و اخر هفته اونها رو میبرم و به سگهای نزدیک شهر میدم و یا برنجها و اینها رو به داخل اب میندازم و یا زیر درختی برای گنجشکها میندازم و اینقدر حس خوب و لذت بخشی هست که نگو و دارم بسیار کار زیبایی رو تجربه میکنم و همین کار باعث شده که مدتها هست به همسرم و فرزندانم هیچ اصراری در خوردن نکنم  در حالی که  قبلاکه در این مسیر نبودم   فرزندانم رو حتی اذیت  و ناراحت میکردم که باید بخورن این دو لقمه چی هست که مونده زود باش بخور و به زور مجبورشون میکردم اما الان به مدت دو سال هست هرگز این کار رو نمیکنم و خودم از کارم بسیار راضیم و دیگه بچه های من حتی همسرم میدونن وقتی چیزی اضاف میاد  برای حیوانات هستن   و  میگن مامان بزارش برا ماهی ها حالا نمیگم زیاده روی میکنم در پخت و پز  نه  اصلا همون لقمه های اضافی که قبلا به زور وارد بدن خودم و یا همسرم و یا بچه هام میکردم همونا رو جمع میکنم و میزارم حیوانات و پرنده ها و یا ماهی ها بخورن همین دیشب داشتم تقریبا نصف بیشتر کیک تولد رو میبردم خونه پدرم و غدای ماهی ها  داخل یک پلاستیک و عدای سگها داخل اون پلاستیک بود همه رو با هم داشتم میبردم داخل ماشین یه لحظه فکر کردم گفتم همش به خاطر آموزشهای سایت  هست که اینقدر عالی عمل میکنم خدا رو شکر اگر قبلا بود که باید به زور هم ،شده  هم خودم هم همسرم رو مجبور به خوردن کیک تولد  میکردم چون پولش رو دادیم اما حالا نه خیر راحت میبخشم  .

      من که زبانم در مقابل این همه تغییرات بزرگ و کوچیک واقعا قاصر و نمیدونم از کجای تعییراتم بگم و امیدوارم به زودی خبر شگفتی ساز شدنم رو به همه  بدم .

      استاد من به این دوره ها اعتماد دارم و با شجاعت گام برمیدارم من جز افرادی هستم که به دنبال یاد گیری لاغری هستم نه تحمیل لاعری نه به چنگ آوردن لاعری نه مبارزه برای لاغری ،، وای من مردم برای این جمله های ناب شما استاد چقدر عالی گفتین .

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فروغ ریاحی
      1400/10/16 10:36
      مدت عضویت: 1656 روز
      امتیاز کاربر: 28201 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      همیاری
      محتوای دیدگاه: 99 کلمه

      سلام دوست عزیزم

      خوشحالم که نوشته ی من برای شما لذت بخش بوده  واقعا افراد چاق ،چاقیشون به خاطر یه سری اعمال و افکار نادرست  هست که فقط کافیه اونها رو انجام ندن خود به خود لاغر میشن و نیاز به انجام هیچ کار خاص دیگه ای نیست .

       مثلا اگر من بتونم هیچ وقت غدای اضافی وارد جسمم نکن کلی در تغییر  رفتارهام موفق بودم  و اما  خوب میدونم باید همزمان  در تغییر افکار هم موفق باشم تا به اندام دلخواهم برسم.

      امیدوارم  دوست هم مسیرم شما هم هر کجا که هستین در بهترین حالت روحی و حالت جسمی خودتون باشین 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم