0

به بی نهایت بودن خداوند ایمان دارم (قدم ۱۱)

بی نهایت بودن خداوند‍
اندازه متن

یکی از غالب ترین افکار و نگرش های محدود کننده در ذهن بشر، کم بود است. کم بود پول، کم بود فرصت های شغلی، کم بود همسر، کم بود مشتری، کمبود هر چیزی که برای خوشبختی به آن نیاز داریم.

برای تجربه زندگی بهتر یکی از مهم ترین اقداماتی که باید انجام شود اصلاح نگرش کمبود و جایگزین کردن نگرش فراوانی و بی نهایت بودن خداوند است.

اخطاریه

گستردگی نگرش کمبود

با یک تفکر ساده و سطحی می توان به عمق و گستردگی این نگرش ویرانگر در ذهن بشر پی برد.

آخرین باری که درباره کمبود صحبت کرده، شنیده یا فکر کرده اید چه زمانی بوده است؟

به احتمال خیلی زیاد همین چند ساعت یا حتی چند دقیقه قبل بوده است.

صحبت ها و اطلاعاتی که در هر لحظه از زندگی در قالب جملات زیر وارد ذهن ما می شوند:

  • کمبود نفدینگی داریم، پول دست مردم نیست.
  • کمبود آب داریم، امسال هم خشکسالی اعلام شده.
  • کمبود دارو داریم، مگه دارو گیر میاد!
  • کمبود غذا داریم، برنج کم شده، روغن کم شده، شکر کم شده، …. کم شده.
  • کمبود نیروی کار داریم، مگه نیرو گیر میاد، آدم ها تنبل شدن کار نمی کنند.
  • کمبود برق داریم، باید صرفه جویی کنیم که برای روزهای گرم برق ذخیره کنیم.
  • کمبود دختر و پسر واسه ازدواج هست. مگه دختر یا پسر خوب برای ازدواج گیر میاد!
  • کمبود جای پارک هست، انقدر خیابون ها شلوغه که حتی یک جای پارک پیدا نمی شه.
  • کمبود مشتری، مگه مشتری هست، مغازه ها از صبح تا شب مگس می پرونند.

می توان بی نهایت عبارت مختلف و مشابه با موارد ذکر شده را به این لیست اضافه کرد که هر روز از طریق مختلف می شنویم و درباره آنها صحبت می کنیم که باعث ایجاد احساس ترس و نگرانی در ما می شود.

جالب توجه اینکه وقتی بخواهیم درباره فراوانی صحبت کنیم باز هم به شکلی ماهرانه باعث تقویت نگرش کمبود در ذهن خود می شویم و این از نبوغ ذهن بشر است.

  • انقدر تاکسی ها زیاد شده که دیگه مسافر گیرشون نمی یاد.
  • انقدر بیماری ها زیاد شده که دیگه تخت خالی تو بیمارستان ها گیر نمی یاد.
  • انقدر مسافر زیاد شده که هیچ نوع بلیطی گیر نمیاد.
  • انقدر در این شغل دست زیاد شده که هرکی وارد این شغل بشه ورشکست می شه.
  • انقدر مهندس فلان زیاد شده که کار گیرشون نمی یاد.
  • انقدر مطب پزشک زیاد شده که دیگه مجوز تاسیس مطب نمی دن.
  • انقدر درخواست برای خرید خودرو زیاد شده که تا دو سال بعد هم نوبتت نمیشه.

این لیست را هم می توان تا بی نهایت برای موضوعات مختلف ادامه داد.

با اندکی فکر کردن متوجه می شوید که آخرین باری که مشابه این عبارت ها را شنیده یا به کار برده و یا حتی در ذهن خود مرور کرده اید مربوط به چند ساعت قبل یا حتی چند دقیقه قبل می شود.

همین چند دقیقه قبل در تماس تلفنی به همسرم گفتم که انقدر مسافر زیاده که تا آخر این ماه هیچ بلیطی وجود نداره. این در حالی است که اگر از اشخاصی که در حوزه حمل و نقل فعالیت می کنند درباره شرایط کسب و کارشان سوال کنی احتمالا درباره نبود مشتری و کسادی بازار کار صحبت خواهند کرد.

اگر پاسخ شما این باشد که دنیای اطراف من سرشار از کمبودهاست بنابراین با نگاهی ساده و گذرا به شرایط و امکانات اطراف خود متوجه خواهید شد که همه چیز در اطرف شما در طی ده سال گذشته بیشتر از قبل شده است.

تعداد میوه فروشی ها بیشتر شده است پس قطعا تولید میوه هم بیشتر شده است.

تعداد نانوایی ها بیشتر شده است پس قطعا تولید و عرضه نان بیشتر شده و شغل نانوایی گسترش پیدا کرده است.

تعداد خانه ها و مجتمع های مسکونی اطراف محل سکونت شما بیشتر شده است پس قطعا قدرت خرید و تقاضای مردم بیشتر از قبل شده که خانه ها ساخته می شوند.

همه چیز به نسبت ده سال قبل در اطراف شما بیشتر شده است حتی اگر عقیده داشته باشید در زندگی شخصی شما همه چیز از پول و شرایط و امکانات کمتر از قبل شده است.

اگر پاسخ شما این باشد که دنیای پیرامون من جهان فراونی هاست پس چرا در زندگی شخصی خود نشانه ای از فراوانی و وفور نعمت ها را مشاهده نمی کنید؟

مساله اصلی این است که جهان مادی بر مبنای ویژگی بی نهایت بودن خداوند در هر حال هر سال نسبت به سال قبل گسترده تر و پیشرفته تر خواهد شد اما هر انسانی بر مبنای نگرش و عقیده خود درباره فراوانی یا کمبود از دنیای پیرامون خود سهم می برد.

ممکن است نگرش شما این باشد که انقدر مسافر زیاد شده که تا چند ماه آینده بلیط پیدا نمی شود. یا آنقدر مسافر زیاد است که حتی تاکسی تلفنی یا اینترنتی به سختی گیر می آید، اما خود شما یا در نزدیکان شما فردی به دلیل نگرش کمبود و نبود مسافر و کساد بودن بازار، شغل رانندگی را رها کرده و هم اکنون بی کار می باشد.

نکته جالب توجه و پنهان از نظر انسانها اینکه دنیای مادی با برخورداری از ویژگی بی نهایت بودن خداوند برای رشد و پیشرفت به مشارکت و حضور همه انسان ها نیاز ندارد.

فقط چند درصد از انسانها برای رشد و پیشرفت دادن دنیای مادی کفایت می کنند.

به همین دلیل است که حتما با من هم عقیده هستید که هر ساله ثروتمندان، ثروتمند تر و فقیران فقیرتر می شوند چون افرادی که چه آگاهانه و چه ناآگاهانه نگرش های مبنی بر فراوانی دارند همواره در جهت رشد و پیشرفت دنیای مادی حرکت می کنند و خداوند همیشه یار و یاور آنهاست.

بی نهایت بودن خداوند

بی نهایت بودن خداوند

خداوند منبع بی نهایت ثروت و فراوانی است بنابراین او نمی تواند فقر و کمبود را در جهان گسترش دهد.

به همین دلیل است که هرچقدر هم افراد فقیر در جهان زیاد و زیادتر شوند باز هم جهان مادی به واسطه نگرش عده کمی از ساکنین خود می تواند به شکل قابل توجهی رشد و گسترش پیدا کند.

به همین دلیل است که افراد موفق و ثروتمند که نگرشی بر مبنای بی نهایت بودن خداوند و فراوانی دارند هر ساله به اندازه ده، بیست یا صد سال انسان دیگر ثروت و دارایی به داشته های او اضافه می شود.

کار و تلاش فیزیکی به تنهایی نمی تواند منجر به دریافت ثروت و فراوانی بی نهایت خداوند شود. اگر به این شکل بود کارگران معدن که سخت ترین شغل دنیا را به عهده دارند باید ثروتمندترین انسان های جهان مادی بودند درصورتی که اینگونه نیست.

نگرش انسان ارتباط مستقیم و بی واسطه با خداوند و کائنات دارد و نیروی حاکم بر جهان مادی بر مبنای نگرش هر انسان از داشته ها و شرایط خود وارد زندگی او می کند.

اگر به زندگی کودکان یا حتی دوران کودکی خود توجه کنید متوجه می شوید که کودکان خیلی راحت تر از افراد بزرگسال به خواسته های خود می رسند.

شاید تصور کنید به این دلیل است که خواسته های بزرگی ندارند و همه خواسته هایشان در حد یک اسباب بازی یا خوراکی است. درحالی که این نگرش صد در صد اشتباه‌ است.

خواسته ها از نگاه انسانی به بزرگ و کوچک یا دست یافتنی و دست نیافتنی تقسیم می شوند درحالی که از نظر و نگاه خداوند خواسته ها هیچ تفاوتی با یکدیگر ندارند.

برآورده کردن همه خواسته ها برای خداوند جزئی از جز‌ء هم محسوب نمی شود.

کودکان به واسطه نداشتن نگرش های مبنی بر کمبود بر خواسته ها و علایق خود هم به شکل فیزیکی و هم به شکل ذهنی پافشاری می کنند و جهان هستی به طریق مختلف خواسته هایشان را محقق می کند.

چند ماه قبل دخترم آیدا درخواست سه چرخه صورتی رنگ برای بازی کردن داشت و من به دلیل نداشتن فضای بازی در آپارتمان خواسته او را محقق نکردم.

مدت ها هرجا سه چرخه می دید درباره داشتن آن و بازی کردن با آن صحبت می کرد و از من می خواست که برای او سه چرخه صورتی بخرم.

بعد از مدت کوتاهی ما با خانواده ای دوست شدیم و رفت و آمد خانوادگی بین ما شکل گرفت. اولین باری که ما را به ویلا باغ خود دعوت کردند، همان سه چرخه صورتی در محوطه باغ وجود داشت و الان مدت هاست آیدا صاحب آن دوچرخه در فضای بزرگ برای بازی کردن شده است.

یاصلا تعجبی ندارد حتی اگر فکر کنید که خداوند برای تحقق درخواست آیدا برای داشتن سه چرخه صورتی رنگ مقدمات آشنایی ما با آن خانواده را محقق کرده است. چون همین الان که در حال نوشتن این عبارت ها هستم این نگرش در ذهن من مرور شد که هیچ بنده ای حتی پدر، نمی تواند مانع تحقق خواسته کودکان شود.

بی نهایت بودن خداوند

اگر فکر می کنید برای داشتن زندگی بهتر و احساس خوشبختی به داشتن برخی امکانات و شرایط نیاز دارید و اتفاقا آنها را در لیست درخواست خود از خداوند ثبت کرده اید یا بعنوان درخواست یا دعا به خداوند عرضه کرده اید باید آگاه باشید که اگر نگرش شما درباره دنیای مادی بر مبنای کمبود باشد هرگز خواسته های شما برآورده نخواهد شد چون شما انتظار برآورده شدنش را ندارید.

فردی که نگرش کمبود در ذهنش ایجاد شده است مانند این است که درهای زندگی اش را به روی بی نهایت بودن خداوند و دریافت نعمت ها بسته است و هرچه وسایل در خانه داشته را پشت آن درها تلمبار کرده است تا مبادا کسی بتواند آن در را باز کند.

اگر خودمان با افکار و نگرش هایمان درهای زندگی مان را به روی خداوند و ورود نعمت ها ببندیم خداوند هیچ اصراری برای باز کردن آن درها ندارد. در این صورت ما از پنجره شاهد بی نهایت بودن خداوند و وفور نعمت ها در اطراف خانه و محیط زندگی خود هستیم ولی نشانه ای از آن نعمت ها را در خانه و زندگی خود مشاهده نمی کنیم.

من و شما تنها افرادی نیستیم که درهای زندگی خود را به روی بی نهایت بودن خداوند و نعمت های الهی بسته ایم بلکه تقریبا همه انسان ها به نوعی درهای ورود نعمت و فراوانی را به روی خود بسته اند.

شاید خواسته شما داشتن فلان مدل ماشین باشد و بارها آن ماشین را زیر پای دیگران دیده باشید. این به آن معنی است که شما درهای ورود این نعمت را به روی خود و زندگی تان بسته اید همچنین به این معنی است که آن فردی که ماشین مورد علاقه و رویاهای شما را سوار شده است نسبت به آن وسیله یا نعمت نگرش کمبود نداشته است اما قطعا درباره موضوعات دیگری در زندگی نگرش کمبود را دارد و خیلی وقت ها احساس بدبختی و ناامیدی می کند.

باید ایمان خود به بی نهایت بودن خداوند را در وجودتان ایجاد و تقویت کنید و تا آخر عمر به این کار مشغول باشید. چون به محض اینکه سر خود را برگردانید یا گوش به حرف دیگران دهید قطعا نگرش های متفاوت درباره کمبودها و نقص ها در زندگی وارد ذهن و وجودتان خواهد شد.

بنابراین تقویت نگرش فراوانی کار یک روز و یک ماه و سال نیست بلکه باید همیشه تا روزی که زنده هستیم این موضوع مهم را مدنظر داشته باشیم.

هر انسان درعین حالی که در دنیای مادی و در کنار دیگر انسانها زندگی می کند اما در واقع در یک دنیای شخصی و یکتا از دیگران مشغول زندگی کردن است.

هر انسانی بر مبنای نگرش و انتظاری که از زندگی دارد در حال زندگی در دنیای مادی است. بنابراین تعجبی ندارد که در یک خیابان دو مغازه کنار هم که کسب و کار مشابه دارند یکی شلوغ و پر برکت است و دیگری خلوت و در حال رکود.

شرایط فیزیکی و تجربه زندگی هر انسانی بر مبنای نگرش هایی که در ذهن خود دارد رقم می خود و مسئول رقم زدن شرایط زندگی بر اساس نگرش ها خداوند، حاکم بی چون و چرای جهان هستی است.

باید این نگرش را در وجود خود ایجاد کنید که خداوند از هرآنچه شما می خواهید یا نیاز دارید که وارد زندگی تان شود بسیار فراوان دارد و به هر مقداری که دوست دارید می تواند از آن نعمت وارد زندگی شما کند.

میزان دریافت نعمت ها و برخورداری از فراوانی دنیای مادی هیچ ارتباطی به میزان تقدس یا با خدا بودن شما ندارد.

بی نهایت بودن خداوند

شاید تصور کنید که من انسان باخدایی نیستم یا اعمال و واجبات دینی ام را به درستی انجام نداده ام و به این دلیل خود را لایق یا مستحق دریافت فراوانی از سمت خداوند ندانید. درحالی که خداوند انسانها را بر مبنای ویژگی اعمال یا انجام واجبات و مستحبات مورد رحمت و نزول فراوانی به زندگی آنها قرار نمی دهد.

بلکه هر انسانی به اندازه ای که بی نهایت بودن خداوند را باور کرده باشد به همان اندازه از دریای بی کران نعمت های الهی بهره خواهد برد.

به همین دلیل است که در اطراف خود انسان های که از نظر شما بسیار باخدا هستند وجود دارند که بسیار فقیر هستند.

همچنین افرادی را می شناسید که از نظر شما بی خدا هستند اما بسیار غنی و ثروتمند هستند.

افرادی هم وجود دارند که از نظر شما باخدا هستند و بسیار ثروتمند هستند و افراد بی خدای فقیر و درمانده هم سراغ دارید که همیشه فکر می کردید به خاطر بی خدا بودنشان مورد عذاب و خشم الهی واقع شده اند.

در واقع هیچ معیار رفتاری، ظاهری یا … وجود ندارد که خداوند بخواهد انسانها را بر اساس آن به دو گروه لایق و نالایق برای دریافت نعمت های خود تقسیم بندی کند. بلکه هرچه هست مربوط به نگرش هر انسان درباره فراوانی یا کمبود در دنیای مادی است.

از آنجا که هر نگرشی درباره دنیای مادی داشته باشید همان نگرش را درباره خالق آن دنیا خواهید داشت بنابراین نگاه کمبود داشتن به زندگی منجر به شکل گیری نگاه کمبود نسبت به خداوند می شود.

بنابراین حتی در شرایطی که خداوند وعده داده است همه درخواست ها را اجابت می کند اگر نگرش و انتظار شما نسبت به خداوند و زندگی بر مبنای کمبود و نقص باشد شرایط و فرصت دریافت نعمت های الهی را با دستان خود از بین خواهید برد و درهای ورود نعمت را به شکل محکم در برابر خداوند می بندید.

باید این نگرش را در خود ایجاد کنید که:

  • نعمت های خداوند همیشه به دنبال من می آیند و منتظر باز شدن درهای زندگی ام هستند تا وارد زندگی من شوند.
  • من به یاری خداوند در زمان مناسب و مکان مناسب در همزمانی درست برای دریافت نعمت های الهی قرار می گیرم.

وقتی به بی نهایت بودن خداوند در داشته ها و لطف و محبت به خود ایمان آورید درهای ورود نعمت ها را به روی خود باز خواهید کرد و آن زمان از تجربه نعمت هایی که به دنبالتان می آیند و حتی از حضور شما در زمان مناسب سبقت می گیرند و زودتر از شما آنجا حاظر خواهند بود.

حتما بارها تجربه کرده اید که خواسته شما به شکل غیرمنتظره برآورده شده باشد.

شاید در ذهن و قلب خود قصد فروش ماشین یا خانه خود را کرده باشید و قبل از اینکه به بنگاه املاک یا خودرو مراجعه کنید فردی در مسیر زندگی شما قرار می گیرد و خودش درباره خرید خانه یا ماشین با شما صحبت می کند.

همین چندماه قبل بود که یکی از مدل های خودرو داخلی را ثبت نام کردم و اتفاقا نسخه فول اتوماتیک را خریداری کردم. این درحالی بود که دوستان بنگاهی عقیده داشتند فروش این مدل بسیار سخت است و مشتری خیلی خاص دارد.

من صحبت های آنها را می شنیدم اما در قلبم به ویژگی بی نهایت بودن فرصت ها و مشتری ها در دایره قدرت الهی فکر می کردم و بسیار آرام و مطمئن بودم.

بعد از تحویل ماشین چند روز آن را نگه داشتم و رانندگی با ماشین جدید را تجربه کردم. روز پنجشنبه تصمیم قطعی برای فروش خودرو گرفتم و یک آگاهی فروش در یکی از برنامه های معمول ثبت کردم. روز شنبه قبل از ظهر انسانی دوست داشتنی تماس گرفت و در کمتر از ۳۰ دقیقه ماشین به بالاترین قیمت و ساده ترین شکل بدون انجام برخی مرسومات معامله انجام شد.

بی نهایت بودن خداوند

حتما شما هم تجربیات مشابه از برآورده شدن خواسته ها یا نیازهایتان را در زندگی به خاطر دارید. در همه این موارد شما به صورت ناآگاهانه به منبع بی نهایت نعمت ها و فرصت های الهی وصل شده اید و به ساده ترین شکل ممکن نیاز و درخواست شما اجابت شده است.

ممکن است در مراجعه به یک اداره یا بانک با فردی مواجه شده باشید که به شکل معجزه وار به شما کمک کرده است تا فرایند موردنظر در کمترین زمان و به ساده ترین شکل ممکن انجام شود به شکلی که باورتان نمی شد کاری که به نظر سخت و طولانی می آمد به این راحتی انجام شده باشد.

اگر فردی نوبت خود را به شما داده است، اگر به محض رسیدن به محل مورد نظر جای پارک مناسب برای شما خالی شده است، اگر در بهترین زمان ممکن فردی که باید ملاقات می کردید در جلوی شما ظاهر شده است، اگر آنچه قصد فروشش را داشته اید به راحتی به فروش رفته است و اگر آنچه قصد خریدش را داشته اید به شکل معجزه وار مراحل خرید آن طی شده است و اگر هر تجربه مشابه این در زندگی خود و اطرافیانتان سراغ دارید فقط به دلیل برخورداری انسان از ویژگی بی نهایت بودن خداوند است.

ممکن است دقیقا همان وسیله ای که نیاز داشته اید را به شکل هدیه دریافت کرده باشید.

ممکن است همان مطلب یا موضوعی که تمایل به دانستن و یادگیری اش را داشته اید به شکل معجزه واری در مسیر زندگی شما قرار گرفته باشد.

ممکن است بعد از حضور در مهمانی متوجه شده باشید فردی که از روبرو شدن با آن دل خوشی نداشته اید به هر دلیلی نتوانسته است در مراسم حضور پیدا کند.

شاید در لحظه ای که در خیابان نیاز به کمک و یاری داشته اید انسانی همچون فرشته به سمت شما آمده و یاری تان کرده باشد.

ممکن است در جهت تحقق خواسته شما تبصره یا قانونی وضع شده باشد که یکی از موانع پیش روی شما برداشته شده باشد.

حتی ممکن است فردی به هر دلیل از سمتی عزل یا به سمتی منصوب شود و همین فرایند باعث سهولت در پیشبرد اهداف شما شود.

ممکن است به خاطر اینکه دیر به مقصد می رسید نگران و مضطرب شده باشید اما بعد از رسیدن متوجه می شوید که به هر دلیلی فرایند مورد نظر با تاخیر مواجه شده است.

بی نهایت بودن خداوند

باید به بی نهایت بودن خداوند در همه مسائل زندگی ایمان و اعتقاد داشته باشید.

با ایمان به بی نهایت بودن خداوند انتظار قرار گرفتن انسان های فوق العاده در مسیر زندگی تان را داشته باشید که به شما کمک می کند تا به آرزوهایتان برسید.

با ایمان به بی نهایت بودن خداوند انتظار مواجه شدن با شرایط فوق العاده و خاص در مسیر زندگی تان را داشته باشید.

با ایمان به بی نهایت بودن خداوند انتظار آسان شدن کارها و روان شدن چرخ زندگی تان را در وجودتان نهادینه کنید.

با ایمان به بی نهایت بودن خداوند انتظار وفور مشتری در کسب و کارتان را در وجودتان نهادینه کنید.

با ایمان به بی نهایت بودن خداوند انتظار دریافت عشق و محبت از انسانها را در وجودتان نهادینه کنید.

باید با ایمان به بی نهایت بودن خداوند نگرش های جدیدی همسو با خواسته ها و آرزوهای خود در وجودتان ایجاد کنید و همیشه بر عقیده خود ثابت قدم باشید.

زمانی که توانستم به لطف خدای مهربان بدهکاری های چندین ساله را در کمتر از یک سال تسویه کنم ایده حذف کردن دسته چک و خرید و فروش چکی در ذهنم شکل گرفت.

زمانی که به این ایده عمل کردم و به مشتری هایی که چندین سال بود به شکل نسیه یا چکی از من خرید می کردند شیوه جدید فروش اجناس را اعلام می کردم باعث ایجاد ناراحتی و دلخوری آنها میشد.

در طی چند روز بیشتر مشتری هایی که با چند سال کار کردن دور من جمع شده بودند دیگر به مفازه من مراجعه نمی کردند و تردد افراد در کسب و کار من به شدت کمتر از قبل شد.

در ذهنم انبوه افکار و نجواهای ذهنی مرور می شد که مرا سرزنش می کرد که با یک حرکت اشتباه‌ و احمقانه هرآنچه در طی چند سال ساخته بودم را خراب کردم. اما من با تکرار نگرش بی نهایت بودن خداوند خودم را آرام می کردم و در قلبم نور امید ایجاد می کردم که خداوند از دریای بی نهایت خود مشتری های نقد زیادی به سمت من هدایت می کند.

شاید حدود دو ماه فروش مغازه من به این دلیل که دیگه نسیه نمی فروختم کاهش چشمگیری پیدا کرد اما بعد از آن به مرور ورود مشتری های جدید به کسب و کار من شروع شد.

از یک نفر و سپس دو نفر و به همین شکل ادامه پیدا کرد و در کمتر از سه ماه بعد فروش مغازه من بیشتر از قبل شده بود با این تفاوت عظیم که فقط نقد می فروختم و خبری از فروش نسیه و چکی نبود.

هنگامی که ایده آموزش لاغری با ذهن در ذهن من شکل گرفت در کنار کار مغازه داری تمام وقت آزادم را صرف رشد و گسترش آموزش های لاغری با ذهن می کردم و به مرور در طی چند ماه این موضوع به درآمد اولیه رسید که حدود ۱۰٪ فروش مغازه می شد.

بی نهایت بودن خداوند

زمانی که ایده جمع کردن مغازه و ادامه دادن آموزشی لاغری با ذهن با تمرکز بیشتر در وجودم شکل گرفت به نظر تصمیم عجیب و ترسناکی بود. چون تازه بعد از چند سال کار کردن در مغازه فروش آن به شکل قابل توجهی بهتر شده بود و هر ماه داشتم پیشرفت می کردم.

اما وقتی به ایده جمع کردن مغازه و چسبیدن به کسب و کار مجازی فکر می کردم قلبم باز می شد، احساس فوق العاده ای داشتم در حالی که درآمد کار مجازی بسیار کمتر از فروش مغازه بود اما باز هم با تکیه بر بی نهایت بودن خداوند تصمیم گرفتم به الهام قلبی خودم عمل کنم و در عرض ۳۰ روز مغازه رو جمع کردم.

همه اجناس را به هر قیمتی که مشتری می خواست می فروختم چون تصمیم قاطع گرفته بودم که دیگر نمی خواهم در شغل ابزار و یراق فعالیت کنم و تا آخر عمر می خوام در حوزه آموزش لاغری با ذهن و تغییر زندگی فعالیت کنم.

پس از جمع کردن مغازه باز هم ورودی مالی من به شدت افت کرد چون درآمد کسب و کار مجازی یک دهم فروش مغازه بود. اما همیشه با فکر کردن به بی نهایت بودن خداوند در تحقق خواسته های من با احساس و اشتیاق هر روز در مسیر هدفم حرکت کردم.

از قبل این تجربه را داشتم که وقتی مشتری های چکی و نسیه را از اطراف خودم دور کردم و در حالی که هیچ ایده ای برای جذب مشتری های نقد نداشتم، چگونه خداوند افراد جدید را به سمت من هدایت کرد که هم نقد خرید می کردند و هم مبلغ خرید آنها بیشتر از مشتری های نسیه ای بود.

نجواهای ذهنی همیشه به من می گفت که قضیه فروش اینترنتی با مغازه تفاوت داره و اون اتقاق خوش آیند در کسب و کار مغازه در فروش اینترنتی تکرار نخواهد شد.

اما در اصلاح نگرش ها درباره خداوند باید همیشه این موضوع را به خاطر داشته باشید که مهم نیست نجواهای ذهنی به چه شکل و با چه منطقی سعی در ایجاد استرس و ناامیدی در شما می کنند، مهم این است که ما همیشه باید بر نگرش های صحیحی که درباره خداوند در وجود خود ایجاد کرده ایم ثابت قدم باشیم.

بی نهایت بودن خداوند یکی از قوی ترین نگرش هایی است که به من کمک کرد تا در مسیر تحقق آرزوهایی که تحقق هر کدام از آنها محال ممکن بود به حرکت خود ادامه دهم و به مرور یکی یکی آرزوهای خود را به واقعیت تبدیل کنم.

اکنون نوبت شماست که نگرش بی نظیر بی نهایت بودن خداوند را در قلب و ذهن خود ایجاد و بر آن پافشاری کنید.

مهم نیست خواسته شما چیست چون هر خواسته ای داشته باشید آن خواسته در مقایسه با بی نهایت بودن خداوند جزئی از جزء هم نیست. برآورده کردن خواسته های ما برای خداوند هیچ چیز نیست. به شرط عمل، به شرط ایمان و به شرط استقامت بر نگرش های صحیح درباره خداوند.

اخطار

تمرین:

۱- برداشت خود از آگاهی که دریافت کردید را در بخش نظرات ثبت کنید.

۲- مواردی که در زندگی خودتان یا اطرافیان به خاطر دارید که بی نهایت بودن خداوند سبب آسان شدن کارها و تحقق خواسته هایتان شده است.

هرچقدر موارد بیشتری را در زندگی خود به خاطر بیاورید که خداوند خواسته شما را به ساده ترین شکل ممکن برآورده کرده است باور شما نسبت به بی نهایت بودن خداوند بیشتر خواهد شد.

این تمرین به شما کمک می کند که نگرش بی نهایت بودن خداوند را در وجود خود پررنگ تر کنید تا در مواقعی که تحت تاثیر و فشار افکار منفی و نجواهای ذهنی قرار می گیرید با تکیه بر این نگرش بی نظیر ایمان و اشتیاق خود برای ادامه دادن را حفظ کنید.

۳- در ذهن خود رسیدن به خواسته هایتان را با تکیه بر بی نهایت بودن خداوند آسان کنید.

به این شکل که اگر دوست دارید فلان ماشین را داشته باشید در ذهن خود رسیدن به آن ماشین را ساده کنید.

مهم نیست افکاری که برای ساده کردن تحقق خواسته های خود استفاده می کنید از نظر منطقی صحیح باشند یا خیر چون خداوند عاری از منطق انسانی است.

هر منطقی که در ذهن شما تثبیت شود به سیستم جهان هستی و خداوند منتقل می شود. به همین دلیل است که دو نفر با منطق متفاوت یکی به راحتی به خواسته خود می رسد و دیگری هرگز به همان خواسته نمی رسد.

علت تصمیم خداوند یا صلاح و خیر بنده ها نیست بلکه فقط تفاوت در منطق رسیدن به خواسته هاست.

بنابراین رسیدن به خواسته های خود را در ذهنتان کوچک، آسان و پیش پا افتاده کنید.

زمانی که من دوست داشتم ماشین بهتر داشته باشم در همان روزهایی که حتی یک سوم یا چهارم پول آن ماشین را نداشتم هربار که در خیابان با آن ماشین برخورد می کردم در ذهنم به خودم می گفتم که رسیدن به این خواسته از نظر خداوند هیچ چیز نیست.

من فقط یکی دو متر با این ماشین فاصله دارم و برداشتن این فاصله برای خداوند هیچ کاری ندارد.

هربار که در حال رانندگی در کنار آن ماشین قرار می گرفتم به خودم می گفتم ببین چقدر بهش نزدیک شدی؟! فقط دو متر دیگه باقی مونده که از پشت فرمون این ماشین به پشت فرمون اون ماشین منتقل بشی و انجام این انتقال برای خداوند هیچ کاری ندارد.

به این شکل یک بازی ذهنی برای خودم ایجاد کرده بودم که با هر بار مواجه شدن با خواسته هایم رسیدن به آنها را در ذهنم با اتکا به بی نهایت بودن خداوند ساده و آسان می کردم.

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همشگی شما: رضا عطارروشن

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

امتیاز 4.71 از 38 رای

https://tanasobefekri.net/?p=42552
برچسب ها:
44 نظر توسط کاربران ثبت شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار Mehrdad Zabihi
      1403/01/09 09:37
      مدت عضویت: 1669 روز
      امتیاز کاربر: 20818 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 2,317 کلمه

      چهارشنبه بیست و هفتم مارچ بیست بیست و چهار: 

      سپاسگزار خداوندی هستم که از همه جهات بینهایت هست، بینهایت ثروت، بینهایت قدرت. خداوندی که طبق قانون بدون تغییرش؛ به هرکس به اندازه نگرش و انتظارش از زندگی نعمت میبخشد 

      سلام و درود به دوستان و همراهان عزیزم 

      زندگی با کمک خداوند – قدم یازدهم – به بینهایت بودن خداوند ایمان دارم. 

      دقیقا فردای روزی که این مطلب را خواندم داشتم با دوستی صحبت میکردم که چندین ماه هست که دنبال کار میگردد و بهم میگفت کار نیست و من هم بهش گفتم چند ماه قبل که همدیگر را دیدیم من بک جایی کار میکردم و اومدند دنبالم و من را بردند یک شرکت دیگر با حقوق بالاتر! و الان ما دنبال نیرو میگردیم و ادم خوب پیدا نمیکنیم!  همونجا مچ خودم را گرفتم و سکوت کردم و دیگر بحث را ادامه ندادم و کلا موضوع را تغییر دادم. و یاد متن این جلسه افتادم که وقتی میخواهم در رابطه با فراوانی هم صحبت کنم از کمبود چیزی مثال میزنم 

      بله درسته در اطراف مون اگر دقت کنیم خیلی تغییرات رخ داده و همه جا رشد و پیشرفت داشته است 

      یکی از مهم‌ترین مطالب این جلسه برای من این بود که 

      « نکته جالب توجه و پنهان از نظر انسان‌ها اینه که دنیای مادی با برخورداری از ویژگی بینهایت بودن خداوند برای رشد و پیشرفت به مشارکت و حضور همه انسان‌ها نیاز ندارد و فقط چند درصد از انسان‌ها برای رشد و پیشرفت دادن دنیای مادی کفایت میکنند.» 

      من فکر میکردم که انسان‌ها قطعه ای از پازل هستی هستند که اگر نباشند کار این دنیا لنگ میماند و یکجورایی جهان بمن وابسته هست که حرکت بکنم ولی وقتی مثال افرادی مثل ایلان ماسک را زدم دیدم که جهان فقط نیازمند تعدادی افراد هست که نگرش فراوانی دارند و در جهت رشد و پیشرفت دنیای مادی حرکت میکنند و خداوند هم همیشه یار و یاور اونها هست 

      الان متوجه شدم که سوالی که مدتها در ذهنم بود و جلسه قبل انرا در کامتتم نوشتم جوابش در همین جمله هست که چرا فردی که به خدا اعتقاد ندارد ولی درآمد ماهانه اش چند برابر درآمد سالیانه من هست.  چون وقتی باهاش صحبت میکردم ریشه تمام صحبتهایش ارتباط مستقیمی به فراوانی فرصت ها داشت و خیلی هم آرامش داشت و اصلا نگران آینده نبود و غصه گذشته را نمیخورد. 

      جهان به انتظاری که از زندگی داریم پاسخ میدهد! اگر خواسته ای داریم ولی نگرش ما بر مینای کمبود باشد، هیچوقت به خواسته مون نمیرسیم.اگر بگویم که کار پیدا نمیشود و دنبال کار بگردم جهان هم بهم ثابت میکند که من درست فکر میکنم و با وجود تلاش زیاد کار پیدا نمیکنم و یا حتی اگر کار پیدا کنم خیلی زود انرا از دست میدهم. 

      اگر فکر کنم که پول سخت بدست می اید و پول زیر پای فیل هست، حتی اگر براحتی پول وارد زندگیم بشود انرا بی دلیل خرج میکنم و به وضعیت سابق برمیگردم. مثل افرادی که لاتاری برنده شده اند و پس از کمتر از دوسال در بهترین حالت به همان وضعیت سابق شان برمیگردند

      توی کامنت عزیزی در این جلسه خواندم که نگرش کمبود از ترس و ناامیدی می اید، و در قرآن داریم که مومنان نه ترسی دارند و نه غمی نگرش کمبود یعنی احساس بدبختی و ناامیدی

      داستان آیدا و خلق کردن دوچرخه بسیار برایم جالب بود و نکته داشت

      دقیقا یادم هست که من سالها از این صندلی های راحتی ایکیا میخواستم که بتوانم راحت عقب و جلو بروم و لم بدهم و نیز یک قطعه اضافی داشت که میتوانستی پایت را روی آن بگذاری و استراحت کنی اولش که پولش را نداشتم و بعد هم که پولش را داشتم خونه مون جا برای صندلی اضافی نداشت،

       وقتیکه خانه خریدم به خودم گفتم الان وقت رسیدن به آرزویم هست و میروم و صندلی را می‌خرم و چند باری رفتم ایکیا ولی یادم رفت انرا بخرم تا یک عزیزی از دوستان بهمون گفت که ما یک صندلی راحتی اضافی توی خونمون داریم بیایید اون را بردارید تا زمانیکه مبل هایی که سفارش داده اید بدست تون برسد.

       و اینقدر گفت و ما یادمون میرفت که ازش بگیریم تا آخر خودش برایمون آورد و جالب اینجاست که این صندلی دقیقا همان صندلی بود که میخواستم بخرم و خداراشکر کردم که حتی برای تهیه اون صندلی از خانه ام خارج نشدم. 

      چون صندلی خیلی نرم و راحت بود همسرم هم گفت که من هم میخواهم و قرار شد برویم برای اون هم مشابهش را بخریم. 

      کمتر از یک هفته بعد دوباره همون دوستمون صندلی دیگری مشابه همان را برایمان آورد و گفت این دو تا صندلی برای ما جاگیر بود و کلا شما ازش استفاده کنید.دقیقا مشابه درخواستی که آیدا داشت توی زندگی من رخ داد. خداراشکر

      مثالهایی از این دست بسیار در زندگیم پیش آمده، از اینکه ساعت دوازده شب توی ایام عید در شهر رشت ماشینم خاموش شد و یک حسی بهم گفت که به مکانیک ماشینم تکس بدهم و اون هم جواب داد و راهنمایی ام کرد و در همان حین یک فرد محلی که معلوم بود از عید دیدنی برمیگردند اونطرف بلوار ماشینش را نگه داشت و اومد و بهم گفت که مکانیک هست و میخواهد کمک کند و ماشین بالاخره روشن شد و انرا تا منزل بردیم

      حتی اتفاقاتی که برای استاد در طی سفرشان رخ داد و در فایل خدا نزدیک هست بیان کردند اینها همه نشانه هایی از بینهایت بودن خداوند هست

      حالا چرا میگویم بینهایت بودن خداوند؟ 

      وقتی که میخواهی به خداوند ایمان داشته باشی باید به تمام ویژگی هایش هم ایمان داشته باشی. 

      وقتی میگوییم خداوند بینهایت هست یعنی چه؟

       یعنی خداوند در تمام ابعاد بینهایت هست.

      مثلا میخواهی کسب و کارت رونق بگیرد خداوند از بینهایت طریق می‌تواند مشتری برایت پیدا کند

      میخواهی خانه بخری و پول نداری؟ انوقت خداوند از بینهایت طریق از جایی که فکرش را هم نمیکنی پول خانه را برایت جور میکند. 

      دقیقا همین اتفاق برای من رخ داد.در زمانیکه من روی عقل خودم حساب نکردم و کارها را سپردم دست خداوند و توی اون شرایطی که داشتم یاد یکی از فایلهای استاد می افتادم که میگفت اینهمه خانه و باغ توی این دنیا هست، پس میشود که یکی از آنها برای من باشد و من هم همین را تکرار میکردم و میگفتم که نمیدونم چجوری خدا خودش برایم جور میکند ولی اینهمه خانه توی این شهر هست که دارد خرید و فروش میشود پس قطعا هم برای من خانه هست.

      بینهایت بودن خداوند یعنی اینکه بدانیم اون تنها فرمانروای مطلق هست و خودش کارها را برایمان درست میکند اگر توکل بهش بکنیم.

       مثل زمانیکه من برای خرید خانه روی کسی حساب نکردم و فقط از خودش خواستم.

      ایمان به بینهایت بودن خداوند یعنی تسلیم بودن و رها بودن و میگفتم خدایا من نمیدانم و بلد نیستم خودت راه را نشانم یده و بعد به پلن خداوند ایمان داشتن و قدمها را یکی یکی برداشتن. 

      وقتی به بینهایت بودن خداوند ایمان داشتم اونوقت معجزه رخ میدهد که خانه ای می‌خرم بسیار زیبا بدون اینکه فروشنده هیچ پیشنهاد قیمتی از جانب خریدار دیگری داشته باشد و مجبور بشود که افر من را قبول کند

      وقتی به بینهایت بودن خداوند ایمان داشته باشیم یا میشود سه چرخه ای که آیدا از آن لذت میبرد و یا میشود خانه ای که من از آن لذت میبرم

      یعنی خداوند به بزرگی و کوچکی خواسته های ما کاری ندارد به گناهکار بودن و یا پاک و معصوم بودن انسانها و یا بزرگسال و یا خردسال بودن شان کاری ندارد

      اصلا برای خدا مهم نیست که من اکسیژن میخواهم و یا یک خانه و یا یک کشتی اون نعمتش هست و من نباید درب را روی نعمتهای خداوند ببندم

      هروقت توی زندگیم به بینهایت بودن خداوند ایمان نداشتم و روی عقل خودم حساب کردم و یا روی کمک دیگری حساب کردم (شرک) نه تنها معجزه ای رخ نداد بلکه همان را که داشتم هم از دست دادم چون شرک ورزیدم

      مثلا یادم هست که چند سال قبل رییسم بهم گفت که اگر بهتر کار کنی سه ماه بعد حقوقت را افزایش میدهم و من توی ذهنم قدرت را به رییسم دادم و خیلی کار میکردم و همیشه توی ذهنم میگفتم که اگر رییسم ازم راضی باشد درامدم افرایش میابد. 

      حدس میزنید چه اتفاقی رخ داد!؟! 

      دقیقا بعد از سه ماه اون فرد از شرکت اخراج شد و بدنم جوش‌ها و تاول های بسیار بزرگی میزد که همیشه هم میخارید و بدتر میشد. 

      تا اینکه متوجه شدم که من شرک میورزیدم و با اینکه خانم خیلی اصرار کرد که دکتر برویم ولی من زیر بار نرفتم چون میدانستم که این تاول‌ها اثر شرک هست. با خودم چندین روز صحبت کردم و قدرت را به خداوند دادم و در عرض کمتر از چند روز تاول‌ها از بین رفتند.

      من برای استمرار در حال خوبم معجزات که خداوند برایم رخ داده است را بارها برای خودم مرور میکنم. 

      مثلا در همان دورانی که دنبال خانه میگشتم و پیدا نمیکردم فقط به اون تکه از کمربندی که بعد از لاغر شدن بریده بودم نگاه میکردم و میگفتم مهرداد تو غیرقابل باورترین آرزویت که لاغری بود را برآورده کرده ای پس رسیدن به بقیه خواسته هایت برایت کاری ندارد! و اینجوری صدای نجواهای ذهنی را خاموش میکردم.

      راجع به بینهایت بودن خداوند میخواهم خاطره امروزم را برایتان تعریف کنم.

      آماده اید؟

      من آگاهانه و به قصد تغییر و رشد و رو برو شدن با چالش شرکتم را تغییر دادم و در شرکت قبلی یک پروژه داشتم و هر موقع که تمایل داشتم کم کم انرا انجام میدادم و کسی هم کاری به کارم نداشت ولی در شرکت جدید در همان هفته اول چهار تا پروژه بهم دادند که یکی از یکی پر چالش تر که افرادی روی آن پروژه ها کار میکردند که از شرکت رفته بودند و هیچ کسی نمیدانست که توی پروژه چه خبر هست و من باید در مدت کوتاهی کارها را سر و سامان میدادم و به موقع پروژه ها را تحویل میدادم.

      در یکی از آنها با مدیر مدیر مدیرم بایستی ارتباط میداشتم که توی ذهنم اون فرد را خیلی بزرگ کرده بودم و حتی بار اول که دیدمش خیلی با استرس باهاش صحبت کردم، یعنی توی ذهنم قدرت را به اون شخص داده بودم نه خداوند!

       توی همان پروژه من پیشنهادات خلاقانه ای دادم که کار با قیمت پایینتر و با سرعت بیشتری جلو برود ولی کارفرما باید پیش فرضهایی را طبق روال تمام پروژه ها برایمان فراهم میکرد ولی حاضر نبود که اون ها را آماده کند و با اون وجود من باز هم با هماهنگی با مدیرم و طبق تجربیاتم پیش فرضهایی را در نظر گرفتم و کار را جلو بردم و تمام موارد را هم به تایید کارفرما رساندم و یک فردی از همون تیم کارفرما، یک نامه زد که من کارم را بخوبی انجام نمیدهم و نامه به دست مدیر مدیر مدیرم رسید و اون هم من را محترمانه طی نامه ای در انتهای ساعت اداری دیروز بازخواست کرد!

      من کمتر از دو ماه هست که به این شرکت اومده ام و هنوز دارم روال کار را یاد میگیرم و این نامه اذیتم کرد ولی با آرامش و خیلی حرفه ای و محترمانه شرایط و کارهایی که کرده بودم را بیان کردم و همون عصر تا دیروقت شرکت ماندم و جواب نامه را دادم

      و دیشب هم متن این جلسه را خواندم

      و امروز صبح خیلی ذهنم درگیر بود و موقع دوش گرفتن و لباس پوشیدن مدام نجواهای ذهنی اذیتم میکرد که تو فلان جا خوب کار نکرده ای و ازت ناراضی هستند و اخراجت میکنند و ….

      و من یاد بینهایت بودن خداوند افتادم و با خودم میگفتم که همونجوری که کارها را به خداوند سپردم و خداوند برایم کارها را انجام داد که من لاغر شدم و خانه و ماشین خریدم و کار جدیدی پیدا کردم الان هم همون خدا جوری برنامه ها را میچیند که اوضاع به نفع من تمام میشود و دل‌ها را برایم نرم میکند و مهم من هستم که از این چالش درس یاد بگیرم برای رشد شخصیتم و برای اهداف آینده ام و هر اتفاقی برایم رخ بدهد قطعا من را به اهدافم نزدیکتر میکند و مدام خاطره خرید خانه و ماشین و لاغر شدن را برای خودم مرور میکردم و میگفتم که خداوند از طریق دستانش کارهایم را هموار میکند

      وقتیکه شرکت رسیدم دیدم که مدیر مدیر مدیرم پاسخ من را داده است که بهتر است اینجوری رفتار کنیم و… و اولش ناراحت شدم ولی گفتم خودم ایجادش کرده ام و خودم حلش میکنم ، خداوند حواسش بمن هست،

       همون موقع دیدم که مدیرم دارد رد میشود و و خداوند بهم گفت که از ایشان راهنمایی بخواهم و بهش گفتم که من با قوانین و ارتباطات این شرکت آشنا نیستم نمیدانم چجوری جواب این تامه را بدهم میتوانی کمکم بکنی؟

      بهم گفت اره حتما، و بهتر بود که حتی نامه قبلی را قبل از ارسال بهم نشان میدادی تا راهنمایی ات کنم و بهم گفت چجوری و با چه ادبیاتی نامه را بنویسم و بهم گفت وقتی نامه را نوشتی برایم بفرست تا بررسی کنم و بعد جواب مدیر بالادستی بفرست و من همین کار را انجام دادم و نامه ام را اصلاح کرد و همان را ارسال کردم.

      و عصر اتفاقی که افتاد یکی از افراد کارفرما بهم تماس گرفت و مساله بین من و اونها تقریبا حل شد و قرار هست که فردا بروم اونجا تا حضوری صحبت کنم و طبق روال قبلی کارهای پروژه را جلو ببرم.

      وقتیکه به بینهایت بودن خداوند ایمان بیشتری پیدا کردم و کارها را به خودش سپردم، خداوند از جایی که فکرش را هم نمبکردم معجزاتی را برایم رقم زد. 

      رمز این کارم کنترل نجواهای ذهنی با دلایل منطقی بود که قبلا در زندگیم رخ داده و خداوند کمکم کرده که لاغر بشوم و خانه بخرم و ماشین بخرم و کار جدید پیدا  کنم پس باز هم می‌تواند کمکم کند

      تمرین شماره سه را امروز با دیدن ماشین مورد علاقه ام انجام دادم و به خودم میگفتم ببین چقدر بهش نزدیک شدی؟ برای خدا کاری نداره که تو را دو متر جابجا کند و بنشاند روی صندلی اون ماشین!

      ولی هنوز نمیدانم منظور از ساده کردن راه رسیدن به خواسته یعنی چی؟

      آیا باید بگویم که مثلا ماشین را یکی بهم هدیه میدهد و یا در قرعه کشی برنده میشوم؟!؟ 

      به عقل الان من همین دو تا راه بیشتر نمیرسد که چجوری ماشین مورد علاقه ام وقتیکه پولش را ندارم میخواهد وارد زندگی بشود.به امید خداوند پاسخ سوالم را در جلسات آینده میگیرم

      منتظر خبرهای عالی من باشید

      شاد و رو به رشد باشید

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 20 از 4 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار Mehrdad Zabihi
      1403/01/16 07:45
      مدت عضویت: 1669 روز
      امتیاز کاربر: 20818 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      همیاری
      محتوای دیدگاه: 125 کلمه

      سلام و درود آقا رضای عزیز 

      بله من هم وقتی به موفقیتهایم نگاه میکنم فقط رد پای توحید را میبینم و در تمام مواردی که به خواسته ام نرسیده ام فقط شرک را میبینم

      توحید یعنی قدرت را به خودت و خدای درونت بدهی و به هیچ عامل بیرونی وابسته نباشی

      در رابطه با احساس لیاقت هم کاملا من این موضوع را درک کردم، چون وقتیکه من رفتم و ایس اسکیتینگ را یاد گرفتم احساس کردم که توانایی انجام هر کاری را دارم و دوره لاغری با ذهن را شروع کردم و من تازه در ابتدای راه هستم و به نظر من خمه چیز با احساس لیاقت در رندگی مان بوجود می اید

      اگر خودم را لایق ماشین تسلا ندادم اون وارد زندگیم نمیشود

      شاد و رو به رشد. باشید 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار Mehrdad Zabihi
      1403/01/16 07:39
      مدت عضویت: 1669 روز
      امتیاز کاربر: 20818 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      محتوای دیدگاه: 11 کلمه

      سپاسگزارم استاد عزیزم

      ممنونم بابت تمام زحماتی که میکشید

      شاد و سلامت باشید 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار Mehrdad Zabihi
      1403/01/13 08:38
      مدت عضویت: 1669 روز
      امتیاز کاربر: 20818 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      همیاری
      محتوای دیدگاه: 2,203 کلمه

      سلام و درود خدمت آقا رضای عزیز

      مرد خوش قلب و خوش تیپ

      هم مسیر رشد و پیشرفت

      ازت ممنونم و بهت تبریک میگویم که به ندای قلبت گوش دادی و نجواهای ذهنی ات را کنترل کردی و برایم نوشتی

      انسانهای تاثیرگزار افرادی هستند که می‌توانند اکثر اوقات  بر نجواهای ذهنی شان غلبه کنند و صدای هدایت خداوند را بهتر بشنوند و بهش عمل بکنند

      احساس رهایی و وابسته نبودن برای رسیدن به خواسته!

      قطعا  این کار یکی از ابزارهای قدرتمند رسیدن به خواسته هامون هست

      ازت ممنونم که بهم یاداوری کردی و من باید همیشه این را بخاطر داشته باشم

      اتفاقا وقتیکه به تمام اهداف و آرزوهایی که توی زندگیم بهشون رسیدم دقیقتر نگاه میکنم ردپای رهایی را میبینم از اینکه بدون پیگیری و وابسته بودن براحتی مهاجرت کردم تا زمانیکه به قصد یادگیری قوانین ذهن و زندگی وارد دوره لاغری شدم و لاغر شدن کوچکترین دستاوردم  از این دوره بوده است.

      دقیقا توی دوره لاغری هم استاد در رابطه با قانون رهایی توضیح داده اند و دارم میبینم افرادی را که  از این دوره استفاده میکنند و هر روز خودشون را در آیینه چک میکنند و هنوز هیچ نتیجه ای نگرفته اند!

      خودم من هم مدتهای اینجوری نبودم  نتایج فوق العاده ای گرفتم و بعد مدتی تمرکزم رفت روی اندامم و هیچ تغییری در من رخ نداد!

      دوست دارم داستان مهاجرتم را اینجا بنویسم تا برای خودم قانون رهایی مجددا مرور بشود.

      یادم هست که برای مهاجرت تقریبا همزمان با یکی از دوستانم اقدام کردم و خودم اصلا توی فکرم این نبود که امکان پذیر باشد.

      اون سالها دفاتر مهاجرتی کارشان را تازه شروع کرده بودند و کارشان را گارانتی میکردند. وقتی برای مهاجرت پیش     خیلی از آنها رفتم میگفتند که امکان ندارد  با این رشته و تخصص بتوانی مهاجرت کنی و همه بهم میگفتند که  باید زبان فرانسوی بخوانی و از اون طریق اقدام کنی.

      من هم کلا زبان دوست نداشتم چه برسد به فرانسوی

      ولی اون حسی که من چند سالی هست باهاش آشنا شدم میگفت راحت‌تر هم میشه!!

      خودم رفتم تحقیق کردم و وبسایت اداره مهاجرت را جستجو کردم و دیدم که با همون رشته و تخصص من، امکان مهاجرت وجود دارد. پیش هر وکیلی که میرفتم و میگفتم از این طریق امکان پذیر هست و میخواهم اقدام کنم قبول نمیکردند چون بهم میگفتند که امکان ندارد و حتی حاضر نبودند کار من را انجام بدهند !

      میگفتند که ما کارمون را حتما گارانتی میکنیم و چون مطمین هستیم توی پرونده ات شکست میخوریم و

      و مجبوریم پولت را پس بدهیم و زحمت مون به باد می‌رود

      بعد از کلی جستجو یک جایی را پیدا کردم و بهشون گفتم گارانتی ازتون نمیخواهم فقط بهم فرمهای مشابه را  بده و من را راهنمایی بکن که چجوری فرمها را پر کنم.

      تازه با اینکه پولش را میخواستم نقد بدهم خودش گفت که قسطی پرداخت کن و قسمت اعظم پول هم وقتیکه جواب پرونده ات آمد بده و من هم از خدا خواسته قبول کردم

      اون کار را انجام دادم و بعد قرار بود ایلتس امتحان بدهم و طبق هدایت خداوند استاد خوب و موسسه خوب و کتابهای خوبی پیدا کردم و در عرض مدت سه الی چهار ماه از سطح زبان ابتدایی شروع کردم و توانستم نمره ای که باید کسب میکردم را  بدست بیاورم و پرونده را کامل  کردم و فرستادم.

      پرونده من را قرار بود توی سوریه بررسی کنند بعد کلی اتفاقات افتاد و سوریه جنگ شد و پرونده های من  و  افراد مشابه را از  سوریه به ترکیه فرستادند و اونجا هم کلی کارهایشان تاخیر داشت و   بعد دوباره پرونده  من را به لهستان فرستادند و و بعد از چهار سال بهم جواب دادند

      من توی اون چهار سال به هیچ کس حتی والدینم نگفتم که اقدام کرده ام!

      برای منی که خیلی دنبال تایید دیگران و مخصوصا والدینم بودم و هر کاری را میخواستم انجام بدهم حتما با چند نفر فرد متخصص در اون‌حوزه صلاح مشورت میکردم ولی برای  مهاجرت به هیچ کسی نگفتم که اقدام کرده ام

      چون که اگر میفهمیدند مدام میپرسیدند که چی شد و چه خبر!   و این‌ سوالات برای من استرس به همراه داشت!

      میپرسی من چیکار میکردم؟

      زندگی میکردم و با همسرم لذت میبردیم و مسافرت میرفتیم و کلاس های مختلفی برای رشد شخصی مون شرکت میکردیم!

      اصلا هم از اون  دفتر مهاجرتی پیگیر نمیشدم! خودشون هر شش ماه یک ایمیل میزدند و میگفتند که پرونده تون در حال بررسی هست و ما پیگیری کرده ایم و جواب نداده اند!

      اصلا برایم مهم نبود که چی میشود! نه بهش فکر میکردم و نه اصلا دنبال میکردم.

      حتی یکسری اتفاقات  توی ایران رخ داد و اون شرکت مهاجرتی کلا دفترشون را بستند و من دسترسی به هیچ چیز و هیچ کس نداشتم.

      آیا ناراحت شدم؟  اصلا گفتم شد شد نشد هم مهم نیست!

      بعد از شش ماه یک نفر بهم تماس گرفت گفت من از طرف شرکت دارم پرونده تون را پیگیری میکنم

      بعد بهم گفتند که باید مصاحبه حضوری بروم سفارت کانادا در کشور لهستان و رفتم و  به یکسری سوالات جواب دادم و توی اون مسافرت هم هر روز میرفتم کاخ های قدیمی و موزه های علوم و کارتینگ و  زیپ لاین و … کلی لذت بردم

      همه میگفتند که یک هفته بعد از مصاحبه حتما بهت میگویند که رد شده ای یا قبول هستی ولی من تا یکسال بعد هیچ جوابی نگرفتم.

      بعد از یکسال   همون فرد از سمت اون شرکت تماس گرفت و گفت جواب ویزایت اومده و من و همسرم در نهایت عزت و احترام  وارد کانادا شدیم

      اصلا اون موقع بسیار آدم منطقی بودم و به خداوند اعتقاد نداشتم و هدایت و اینها را نمیدانستم و فقط اعتقاد داشتم که اگر خدا بدشانسی برایم نیاورد من میتوانم به خواسته هایم برسم.

      اصلا من فکر نمیکردم که بتوانم مهاجرت کنم و خود خداوند کارهایم را درست کرد از مسیری که هیچ وکیل مهاجرتی هم فکر نمیکرد امکان پذیر باشد

      حتی همون موقع  کد اون رشته و تخصصی که میخواستم از اون طریق اقدام کنم را به چند نفر از دوستانم گفتم ولی هیچ کدوم شون اقدام نکردند

      توی اون مدت هم هر کسی که ازم میپرسید مهرداد تو نمیخواهی برای مهاجرت اقدام کنی بهشون میگفتم حالا توی فکرش هستم ببینم چی میشه!! دارم یک کارهایی میکنم

      دقیقا مثل دوره لاغری که استاد گفتند با هیچ کسی صحبت نکنید و اصلا دنبال لاغر شدن در دوره نباشید!  دقیقا من هم همون مسیر را رفتم

      الان که دقیقا هدایتی اومدم برایت فقط چند خط پیام تشکر بنویسم و بروم جلسه ۱۳ را بخوانم (چون چند بار خوانده ام ولی هضمش برایم راحت نبوده.) نمیدانم چی شد که اینهمه برایت تایپ کردم  

      الان رفتم دوباره عنوان این جلسه را خواندم

      «به بینهایت بودن خداوند ایمان دارم» راستش شوکه شدم  و دیدم که در این داستان مهاجرت دقیقا من که اون موقع اصلا خداوند را قبول نداشتم با تکیه بر همین ویژگی اش توانستم  مهاجرت کنم

      یادته اول متنم راجع به اون دوستم گفتم؟!؟

      اون دوستم خیلی دنبال رفتن به خارج از کشور به هر قیمتی بود

      اون دوستم از خیلی وقت قبل نشسته بود و زبان فرانسه خوانده بود و تقریبا با من پرونده اش را ارسال کرد و بعد از کمتر از شش ماه بهش گفتند که برود مصاحبه و همیشه از من میپرسید از  پرونده ات چه خبر و من میگفتم خبری ندارم

      رفت سفارت کانادا در سوریه مصاحبه کرد و بهش گفتند احتمالا قبول هستی و باید یکسری مدارک تهیه کنی و بفرستی تا بهت خبر بدهیم. اون برگشت ایران و از کارش در یک شرکت با حقوق عالی بود استعفا داد بدون اینکه خبر قطعی مهاجرت را بهش بدهند و خونه و ماشین و زندگیش را فروخت و وسایلش را فروخت و  گفت میروم منزل مادر خانمم یک ماه هستم تا جواب پرونده ام بیاید! چون از تمام افرادی که مدارک مشابه ایشان را خواسته بودند (بدون استثنا)‌ویزای شان در مدت کمتر از دو ماه اومده بود.  

      بعد میدونی چی شد؟

      سوریه جنگ شد و پرونده اش را چند ماه بعد فرستادند ترکیه  و اون هر روز منتظر بود ! شش ماه منزل مادر خانمش زندگی کرد و بعد رفت خانه اجاره کرد و کلی وسیله زندگیش را دوباره خرید  و منتظر نشست و نشست  و نشست و رفت سراغ کارهای متفرقه و همزمان که ویزای من اومد بهش گفتند که شما ریجکت شده ای و هنوز که ازش خبر دارم  نتوانسته مهاجرت کند

      این را برای خودم مینویسم که بهم یاداوری بشود که رها بودن چه دستاوردی دارد

      راستی راجع به  خواسته ات که زندگی در برج و پنت هاوس بود نوشته بودید دلم میخواهد راجع به تجربه ام در این زمینه هم بهت بگویم

      خود من هم این ارزو  را داشتم که در طبقه بالای برج زندگی کنم که شهر زیر پای من باشد و بارها منزل مادرخانمم که طبقه ششم بود میرفتم و چون خانه های اطراف همه در ارتفاع پاینتر بودند و براحتی شهر زیر پای مان بود و شبها به چراغهای شهر نگاه میکردم! اون موقع نه پولش را داشتم و نه تصور میکردم که بتوانم جایی زندگی کنم که شهر زیر پایم باشد.

      اولین خانه ای که در کانادا اجاره کردم طبقه آخر ( بیستم) یک برج رو به پارک بود!

      کل مجتمع در اختیار یک شرکت برای اجاره بود و مدیر مجتمع کارهای مربوط به اجاره را انجام میداد.

      اوضاع اقتصادی کانادا در زمان مهاجرت ما خیلی مناسب نبود. (البته من نمیدانستم و بعدها فهمیدم) و البته هم پول زیادی نداشتیم و دنبال خانه یک خوابه میگشتیم

      وقتی برای اجاره رفتیم یک واحد طبقه ششم و یکی طبقه چهاردهم بهمون نشان دادند برای اجاره و منم گفتم نه خوشم نیومده و میروم جاهای دیگر را میخواهم ببینم!

      مدیر مجتمع بهم اصرار کرد که بیا همین امروز قرارداد ببند و من بهت واحد دو خوابه تازه بازسازی شده کف پارکت طبقه بیستم را نشان میدهم و اونجا رفتیم و من و مهسا ذوق زده بودیم از اون ویو فوق العاده ولی هیجانم را کنترل کردم و گفتم نه اینجا طبقه آخر هست و آب گرم  به طبقه آخر نمیرسد و اتاق ها سرد هست ( همون تصور ایران را داشتم) بهم گفت پارکینگ هزینه اش جداست ولی اگر الان قرار داد ببندی پارکینگ رایگان بهت میدهم و منم گفتم  باشه ولی من همون اجاره واحد یک خوابه را بهت میدهم تازه باید یخچال این واحد که قدیمی هست را هم عوض کنی! حالا همسرم میگفت مهرداد قبول کن خیلی خانه قشنگی هست و چرا لج میکنی! ولی من میگفتم نه!؟! دقیقا لج افتاده بودم و دست خودم نبود ولی اینها همه هدایت خداوند بود

      خودمم الان که اینها را مرور کردم از رفتارم متعجب هستم  

      ولی خلاصه درنهایت من دو سال و نیم ساکن یک واحد دو خوابه طبقه بیستم یک آپارتمان در مرکز شهر با پارکینگ به همراه ویو رو به پارک و شهر داشتم و هر شب از دیدن اون مناظر لذت میبردم و گاهی زمان‌های زیادی فقط مینشستم و فقط به چراغها خیره میشدم و لذت میبردم.

      البته اون ‌موقع اعتقاد داشتم که  من طبق هنر اصول مذاکره ای که بلد بودم و با خوش شانسی توانستم این واحد را اجاره کنم و تنها لطف خداوند این بوده که برایم سر این موضوع بدشانسی نیاورده و گرنه همه کارها را خودم کرده ام!

      ولی الان میفهمم که من در مهاجرت و یا خواسته زندگی در پنت هاوس قدرت را به هیچ کسی ندادم (شرک نداشتم)

      در مهاجرت قدرت را به وکیل مهاجرتی ندادم که فرمها را جوری پر کند که من را بپذیرند خودم  فرمها را پر کردم

      در اجاره کردن خانه پنت هاوس هم  من قدرت را به خودم و توانایی هایم دادم و به مدیر مجتمع التماس نکردم و محکم برخورد کردم و در هر دو تا مورد رها بودم و دست خداوند را نبستم که من فقط از این طریق باید به خواسته ام برسم

      اصلا موقع  خواندن متن این جلسه این موارد بالا به ذهنم خطور نکرده بود

      ولی وقتی از زاویه بینهایت بودن خداوند به این قضیه فکر میکنم دقیقا میفهمم که انگار  من نبودم اونجوری رفتار میکردم و خداوند خودش بجای من حرف میزد و هماهنگی ها را میکرد و کارها را جلو میبرد.

      واقعا نمی دانم از حد عقل من خارج هست شاید باید اینها اینجا و در پاسخ به تو دوست عزیز نوشته میشد

      واقعا نمیدانم چی شد که اینها را اینجا نوشتم اصلا اومده بروم جلسه قدم سیزدهم را بخوانم

      راستی  رضا جان سوالی که پرسیدم  در پاسخ به سوال شماره سه بود که استاد  از مون خواسته بود « اگر دوست دارید فلان ماشین را داشته باشید در ذهن خود رسیدن به آن ماشین را ساده کنید» من نمیدانستم که دقیقا چیکار باید بکنم و فقط مثل همین که استاد  راجع به ماشین دلخواهشان بیان کردند من هم دارم انجام میدهم و برای همین  این سوال را پرسیدم و بعد پیام شما آمد و اینها را نوشتم.

      واقعا استاد راست میگوید که خواندن و نوشتن در سایت خودش نوعی تمرین کنترل ذهن و تمرکز هست

      دقیقا به قول استاد وقتی به چگونگی رسیدن به خواسته فکر کنی بهش نمیرسی

      استاد عزیزم ازت سپاسگزارم و بینهایت ممنونم که چنین فضایی را فراهم کرده ای که بتوانم با افرادی هم مسیر هم صحبت بشوم

      من این مطالب را نمیتوانم جایی بیان کنم ولی اینجا بدون ترس مینویسم و از خودم رد پا به جا میگذارم

      رضا جان خیلی خوب مینویسی و مطالب را برای خودت منطقی میکنی و با ما به اشتراک میگذاری

      کامنتهایت را میخوانم و یاد میگیرم

      بیصبرانه منتظر روزی هستم که توی سایت بنویسی

      «دارم این کامنت را از خانه دلخواهم در برجی بزرگ با ویوی فوق العاده مینویسم … »

      موقع نوشتن این تکه آخر احساس کردم قلبم باز شد یکجور یقین برایم اومد انگار اون روز را میبینم

      (اصلا من از همون وقتی که پیامت را خواندم بهم گفته شد که حتما آخرش برایت این جمله را بنویسم)

      شاد و رو به رشد باشی

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 30 از 6 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار Mehrdad Zabihi
      1403/01/13 07:11
      مدت عضویت: 1669 روز
      امتیاز کاربر: 20818 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      محتوای دیدگاه: 51 کلمه

      سلام و درود خدمت سحر خانم عزیز 

      دوست و همراه مسیر رشد و پیشرفت

      سپاسگزارم از پیام محبت امیزتان 

      پیامهای عالی شما را میخوانم  

      آرزو دارم که با شادی و ایمان، از مسیر رسیدن به خواسته تان لذت ببرید و بیصبرانه منتظرم که انرا با ما به اشتراک بگذارید

      شاد و رو به رشد باشی

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم