0

مهمترین عامل تغییر زندگی

اندازه متن

تا همین چند سال قبل زندگی برای من معنی و مفهوم دیگری داشت.

تصور می کردم زندگی مانند داستانی است که من و اعضای خانواده ام شخصیت های آن هستیم و درد و رنج هایی که متحمل می شویم سختی هایی است که در زندگی همه انسانها وجود دارد.

تصور می کردم داستان زندگی هر خانواده ای از قبل نوشته شده است و هر انسانی که به جمع آن خانواده اضافه شود باید بر اساس داستان آن خانواده زندگی کند.

از این رو برای من طبیعی بود که شرایط زندگی ام مانند پدرم باشد و از نشانه های واضح آن کارمند بودن من در چندسال گذشته و دو برادر دیگرم است.

آنچه در تمام سال های حضورم در خانه پدری دیده بودم تکرار روند ثابت روزانه بود به همراه گله و شکایت برای مسائل کوچک و بزرگی که در زندگی مان رخ می داد.

به نظر می رسید تمام تلاش پدرم در زندگی این بوده است که کارمند دولت شود و پس از آن با خیال راحت از اینکه هر ماه دستمزد دریافت می کند، روزهای زندگی را سپری کرده و عمر را به پایان برساند.

روند زندگی من تا 35 سالگی دقیقا به همین شکل بود. پس از بالا و پایین شدن های بسیار صاحب مغازه ای شده بودم که نتیجه آن درآمدی در حد گذران زندگی به شکل سختگیرانه بود.

نکته حالب توجه اینکه من در ابتدا صاحب شغل دولتی شدم چون سال ها از پدرم شنیده بودم اگر کارمند بودن تضمین تداوم زندگی است اما رویای من از کودکی آرزوی داشتن کار آزاد را داشتم تصور می کردم افرادی که مغازه دارند اوضاع زندگی بهتری دارند.

رویای من به حقیقت تبدیل شد و پس از 8 سال کارمند بودن، تصمیم گرفتم از محل کار خود استعفاء داده و وارد کسب و کار آزاد شدم. سالها تلاش کردم اما هرگز شرایط زندگی من تغییر نکرد.

آن زمان اطلاعی از الگوهای ذهنی یا شکل گیری باورها نداشتم و نمی دانستم ذهن ناخودآگاه من روی زندگی در شرایط مشابه با خانواده ام تنظیم شده است. از این رو هرچه تلاش می کردم اوضاع زندگی من بهتر از دوران کارمندی نمی شد.

شرایط به همین شکل می گذشت تا در سال 1393 و در سن 35 سالگی با موضوع “قانون جذب” آشنا شدم.

برای اولین بار درباره قانون جذب و تغییر زندگی از زبان “استاد عباس منش عزیز” با این مباحث آشنا شدم و از آن روز مسیر زندگی من تغییر کرد.

هرچه بیشتر ادامه دادم موضوعات بیشتری برای من واضح شد.

اینکه چرا هرکاری می کنم، زندگی من تغییری نمی کند، چرا هرچه از خدا می خواهم انگار صدای مرا نمی شنود و بسیاری از مسائل دیگر که هر کدام مانند سدی مانع ورود جریان خوشبختی به زندگی من می شدند.

پس از تحقیق و مطالعه فراوان به این نتیجه رسیدم که تنها عاملی که می تواند زندگی من را دگرگون کند “ذوق و شوق” داشتن برای زندگی کردن است.

چیزی که در زندگی خودم و گذشتگانم ندیده بودم.

والدینم سال ها مشغول تکرار یک روند ثابت روزانه بودند، اطرافیانم به همین ترتیب زندگی می کردند و اکنون هم که به زندگی بسیاری از انسانها توجه می کنم به همین شکل زندگی می کنند.

من هم سال ها بود که ذوق و شوقی برای زندگی کردن نداشتم و فقط روزها را می گذراندم به امید اینکه شاید فردا معجزه ای رخ دهد و شرایط زندگی من تغییر کند.

زمانی که درک بهتری از قانون جذب و تغییر زندگی پیدا کردم به این نتیجه رسیدم که زندگی خودبخود تغییر نمی کند اگر من همان آدم گذشته باشم. به این نتیجه رسیدم که اگر می خواهم شرایط متفاوت در زندگی را تجربه کنم ابتدا باید خودم را تغییر داده و انسان متفاوتی شوم.

مطمئن شدم تنها راه متفاوت شدن، ایجاد “شور و شوق” زندگی کردن در خودم است.

درک کردم قانون جذب، نیرویی نیست که با مطالعه یا تکرار عبارت های تاکیدی فعال شده و شرایط عالی را وارد زندگی من کرده و زندگی مرا دگرگون کند بلکه قانون جذب، سیستمی است که من را به سمت شرایط بهتر جذب و هدایت می کند.

من، در چه صورت به سمت شرایط بهتر هدایت می شوم؟ زمانی که در شرایط بهتری زندگی کنم.

چگونه در شرایط بهتری زندگی کنم، من که موقعیت زندگی کردن در شرایط بهتر را ندارم؟

با داشتن شور و شوق برای زندگی کردن در همان شرایطی که دارم می توانم انگیزه و انتظار زندگی در شرایط بهتر را در خودم ایجاد کنم.

در این صورت قانون جذب به شور و شوق من برای داشتن زندگی بهتر پاسخ داده و مرا به سمت شرایط بهتر هدایت و جذب می کند.

قانون جذب چیزی را به سمت شما هل نمی دهد و شما نمی توانید با قانون جذب شرایطی را وارد زندگی خود کنید بلکه به عقیده من قانون جذب مانند جاده ای است که هر انسانی را به سمت خواسته اش هدایت می کند.

“ذوق و شوق” داشتن زبان گفتگو با قانون جذب است. به اندازه ای که ذوق و شوق زندگی کردن و تجربه شرایط جدید را داشته باشید، قانون جذب شما را به سمت شرایط جدید هدایت می کند. در واقع شما را جذب شرایط جدید می کند نه اینکه شرایط جدید را جذب زندگی شما کند.

بسیاری از افراد با این تصور که با استفاده از قانون جذب می توانند شرایط دلخواهشان را وارد زندگی شان کنند مباحث مربوط به قانون جذب را دنبال می کنند و این در حالی است که بسیاری از این افراد هرگز شرایط زندگی شان تغییر نمی کند چون این قانون نمی تواند چیزی را وارد زندگی شما کند، فقط می تواند شما را به سمت آنچه می خواهید هدایت و راهنمایی کند.

برای تغییر شرایط زندگی نیاز به حرکت کردن و عمل کردن است چرا که اگر مقصد به شما نشان داده شود اما حرکت و اقدامی از سوی شما صورت نگیرد جایگاه شما تغییر نخواهد کرد.

از آنجا که عامل اصلی تغییر زندگی حرکت و اقدام کردن است بنابراین مهمترین عامل تغییر زندگی داشتن “ذوق و شوق” زندگی کردن است. چرا که اگر شما ذوق و شوق زندگی کردن داشته باشید به منظور کشف کردن و تجربه کردن آماده حرکت کردن خواهید بود و الا اگر بهترین شرایط برای شما فراهم شده باشد اما شما ذوق و شوق و انگیزه حرکت کردن نداشته باشید هرگز زندگی شما تغییر نخواهد کرد.

اهمیت موضوع ذوق و شوق داشتن سبب شد که در این فایل آموزشی درباره این موضوع مهم برای همراهان عزیزم صحبت کنم.

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

Rating 4.48 from 27 votes

https://tanasobefekri.net/?p=32372
برچسب ها:
13 نظر توسط کاربران ثبت شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار پونه عدل تهرانی
      1402/11/13 05:57
      مدت عضویت: 1714 روز
      امتیاز کاربر: 15295 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 539 کلمه

      به نام خدای مهربان 

      وقت بخیر عزیزان 

      من قبلا یه مدتی خیلی شور وشوق داشتم وقتی می رفتم سر کار با اینکه کارم هم خیلی سخت بود دوست داشتم میامدم خونه تازه کارامو می کردم خیلی ذوق داشتم ولی این دو ساله که نمی رم سرکار هر روز اصلا نمی دونم چیکار کنم صبح که بلند می شم یه روزهایی که برنامه ای ندارم ولی بعضی روز ها خودم و مجبور می کنم کارام و می کنم و می رم مثلا پیاده روی بعد وقتی میام حالم خیلی بهتر میشه من صبح ها باید حتما از خونه برم بیرون حالا مثلا اگه فقط برم تو حیاطم بشینم خوبه خیلی برام . 

      یه وقتها چرا نمی دونم اصلا فکر که می کنم یادم نمیاد من هیچ وقت انقدر شور و شوق داشته باشم ولی می دونم اگر باشه همه چی بهتر می شه .روزهایی که آدم حالش خوبه احساسش خوبه همه چی خوب پیش می ره .منم حالا سعیم و می کنم ولی نمی دونم چرا الان که کار نمی کنم اوضاع فرق کرده مثلا هفته پیش خودم و مجبور کردم تنهایی برم کوه و وقتی رفتم واقعا لذت بردم و خوشحال شدم از اینکه رفتم . 

      و مثلا از چیزهایی که دارم هر چند وقت یه بار مثلا کیفم و عوض می کنم . یادمه من واقعا الان که فکر می کنم بعد از این همه وقت من همش منتظر بودم همه چی تموم بشه مثلا دخترم کوچیک بود منتظر بودم بره مدرسه . دبستان …. بعد این طور یعنی همش منتظر تموم شدن مقطعی بودم و به مقطع بعدی فکر می کردم .

      حالا هم سعی می کنم در لحظه باشم و لذت ببرم . شور داشته باشم . یه موقع ها دارم و یه موقع هم خودم و مجبور می کنم .

      هر روز صبح اون عبارت های زندگی با اراده خدا و تکرار می کنم با خودم که شور و شوق من برای زندگی همسو با اراده خداوند است و هر آنچه باعث تر و نگرانی من می شود واقعی نیست .و بقیه جملاتش .

      فکر کی کنم یه سری از غذاهایی که جدیدا درست می کنم و یاد گرفتم چون شور وشوقش و داشتم خیلی خوب می شه مثلا اش رشته دیگه می بینم از همه بهتر می شه و دیگدیگه اش های بقیه به دهنم خوشمزه نمیاد .

      مثلا من دارم تمرین می کنم هر وقت می رم حموم یاد بچه گی هام میافتم که با مادر بزرگم می رفتیم حموم نمره و ما رو می شست و منتظر دلاک می شد تا بیاد و همچین کیف می کرد البته همچنان از حموم لذت می بره چن سال پیش که خونه مامانم بود  روزهای حمومش از شب قبل بغچه می چید حوله و وسایل و می زاشت و با شوق و ذوق همه کارهاش همینطوره یعنی از اون ابی که میامد از دوش کیف می کرد و تا موقعیکه می خواست خودشو خشک کنه و مثلا یه موقع ها من موهاشو سشوار می کشیدم و کرم می زد خیلی کیف می کردم می دیدمش همیشه کیف می کرد از همه چی .نمی دونم چرا واقعا الان آدم‌ها اینجوری شدن . 

      خدایا من هم دوست دارم با شور وشوق زندگی کنم هدایتم کن هر روز بتونم شوق داشته باشم و زندگی کنم مرا در مسیرهای شاد قرار بده . شور زندگی بهم بده .

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم