رشته افکاری که در ذهن ما از کودکی ایجاد می شوند باعث شکل گیری تصویری از واقعیت وجودمان در ذهن می شود که واقعی نیست.
تصویر واقعی همان تصویری است که در کودکی درباره واقعیت وجودمان در ذهن داشتیم. تصویری که باعث آرامش، شادی و لذت بردن ما از لحظه به لحظه زندگی می شد.
تصویر فعلی که توسط بزرگترها، معلمین، رسانه ها و جامعه در ذهن ما شکل گرفته است مانند پرده ای که جلوی داخل شدن نور خورشید از پنجره را می گیرد مانع رسیدن نور حقیقت وجود واقعی ما که توسط خداوند برای ما درنظر گرفته شده است می شود.
تصویر ساختگی ما آنچنان پررنگ و واضح است که تمام توجه ما را به خود جلب کرده است و فرصتی برای توجه کردن به حقیقتی که در درون ما از بدو تولد قرار داده شده است باقی نمی گذارد.
تصویر جدید که همان منطق یا منیّت ما را شکل می دهد باعث می شود لحظات ما در زندگی روزمره سرشار از اضطراب، نگرانی، خشم یا حتی ناراحتی جسمانی باشد.
همانطور که در قسمت قبل گفته شد اراده خداوند در همه جا و همه چیز وجود دارد و جایی را نمی توان یافت که اراده خداوند در آن جا نباشد.
به طریق زندگی سایر موجودات اشاره شد که در مدت حیات خود به آفرینش خود شک نمی کنند، هرگز ارتباطشان با منبع آفرینش قطع نمی شد و در زندگی سردرگم نیستند، هرگز افسرده نمی شوند، حسرت گذشته را نمی خورند و نگران آینده نیستند.
آنها در لحظه حال زندگی می کنند.
از زمان کودکی علاقه زیادی به تماشای مستندهای حیات وحش داشتم.
بارها می دیدم حیوان درنده ای برای شکار کردن به گله حیوانات حمله می کند. آنها پراکنده می شوند اما بعد از چند دقیقه دوباره به همان محل بر می گردند و مشغول کار خود می شوند.
همیشه در ذهنم این سوال بود که چرا این حیوانات با اینکه دیدند حیوان درنده ای به آنها حمله ور شده است دوباره بدون ترس و نگرانی به محل خطر بر می گردند؟!
مدتی قبل مطلبی خواندن درباره تحقیقی که درباره رفتار گوزن هایی که مورد حمله شکارچیان قرار گرفته بودند صورت گرفته بود.
محققان به این نتیجه رسیده بودند که پس از حمله شکارچی، میزان ترس در گوزن ها به اوج خود می رسد و باعث واکنش آنها می شود که فرار کردن و پراکنده شدن است. اما تنها 7 دقیقه بعد استرس گوزن ها فروکش کرده و آن صحنه را فراموش می کنند و به همین دلیل دوباره به روال عادی زندگی خود بی می گردند.
با مقایسه رفتار گوزن ها با انسانها به وضوح می توان به تفاوتی که در اتصال و ارتباط با منبع آفرینش وجود دارد پی برد.
تصور کنید یک گوزن مورد حمله قرار می گیرد و بالاترین میزان ترس و استرس را تجربه می کند اما فقط 7 دقیقه بعد همه چیز را فراموش می کند و به شکل عادی زندگی می کند.
اما انسانها اگر یک صحنه را ببینند یا درباره آن بشنوند، بدون اینکه خودشان آن را تجربه کرده باشند تا روزی که زنده هستند آن اتفاق را در ذهن خود نگه می دارند و بارها نگران وقوع آن برای خود می شوند و حتی بارها به دیگران تذکر می دهند که مراقب فلان موضوع باشند.
این رفتار برای همه ما آشناست.
با اندکی دقت کردن در افکار خود متوجه انواع ترس هایی می شوید که خودتان اصلا تجربه نکرده اید بلکه درباره آن شنیده اید یا فیلم کوتاهی درباره آن دیده اید و آن اتفاق همیشه باعث ترس و نگرانی شما می شود که مبادا برای شما یا نزدیکانتان رخ دهد.
این میزان از ترس و نگرانی در طی زندگی روزمره و از طریق شنیده ها و دیده های ما در ذهن ما ایجاد می شوند و به مرور منطق قوی در ما ایجاد می کند که دنیا ناامن و بی سروسامان است.
به سادگی فراموش می کنیم که در عین حالی که در ظاهر و کلام اعتقاد داریم خداوند جهان هستی را خلق کرده است و هیچ برگی بدون ازن خداوند بر زمین نمی افتد اما در واقعیت و منطق باور داریم که خداوند تسلطی بر امور ندارد و این خودمان هستیم که باید اتفاقات دنیای پیرامون خود را تحت نظر بگیریم تا بتوانیم خود را از گزند بلاها و اتفاقات بد دور نگه داریم.
این درحالی است که اتفاقاتی برای انسانها رخ می دهد که خیلی از وقوع آن ترس داشته اند یا خیلی تلاش می کردند خود را از تجربه آن اتفاق دور نگه دارند.
بنابراین شکل گیری منطق یا منیّت در ما سبب بر هم خوردن آرامش، شادی و احساس خوب در زندگی روزمره می شود و اگر قصد داریم زندگی خود را تغییر داده و شرایط جدیدی را تجربه کنیم مهمترین کار ابتدا جلوگیری از تقویت افکاری است که باعث تقویت منیّت می شوند و سپس ایجاد افکاری است که به مرور تصویر واضح منیّت را کم رنگ کرده و باعث نمایان شدن تصویر خود واقعی ما می شود.
رسیدن به احساس آرامش و آسایش اولین و مهمترین دستاورد عمل کردن به این فرایند است.
از این طریق ما افکار مربوط به منیّت را رها می کنیم و به خودمان اجازه می دهیم تا به قدرت اراده خداوند دست پیدا کنیم.
سپس به این نیروی بی انتها توکل می کنیم تا ما را به سمت سرنوشتی که برای ما مقدر شده است هدایت کند.
دسترسی به اراده خداوند
برای اتصال به قدرت اراده الهی باید با ماهیت واقعی خود ارتباط برقرار کنیم و این کار از طریق رها کردن معیارهایی است که منطق ما با آنها هویت انسانی ما را تعیین می کند.
از طریق انجام مراحل زیر می توانید به شکل عالی این کار را انجام دهید:
۱- داشتن نظم شخصی
ایجاد نظم شخصی در تمام ابعاد وجود، اولین قدم برای دستیابی به قدرت اراده الهی است.
همانطور که می دانید یادگیری یک هنر یا مهارت جدید مستلزم این است که جسم خود را برای اجرای کارهایی که به آن علاقه و عشق دارید پرورش (آموزش) دهید.
برای از بین بردن معیارهای تعیین کننده هویت انسانی باید نظم شخصی در زندگی خود ایجاد کنید.
نظم شخصی داشتن شامل نظم در فکر کردن، حرف زدن و عمل کردن است.
همانطور که برای برقراری نظم در محیط خارج از خود مانند خانه یا محل کار سعی می کنیم وسایل را سر جای خودش قرار دهیم تا در موقع نیاز به راحتی در دسترس ما باشند و از آنها استفاده کنیم در مورد محیط درون خود نیز باید نظم را رعایت کنیم.
نظم درونی شامل سروسامان دادن به افکار، گفتار و رفتارهایمان است.
- افکــار
باید افکار را به دو گروه افکار سبز و افکار قرمز دسته بندی کنیم.
افکار سبز: افکاری هستند که در من احساس خوب ایجاد می کنند.
افکار قرمز: افکاری هستند که در من احساس بد ایجاد میکند.
به راحتی می توانید این دسته بندی را درباره افکاری که در ذهن تان مرور می شود اعمال کنید.
به سادگی قابل تشخیص است که چه فکری چه احساسی در شما ایجاد میکند.
افکاری که احساس ترس، نگرانی، خشم، حسرت، اندوه، عصبانیت و … ایجاد می کند را در دسته افکار قرمز قرار دهید.
افکاری که احساس مهربانی، لذت، آرامش، امنیت، شادی و … ایجاد می کند را در دسته افکار سبز قرار دهید.
از این به بعد دیگر تصمیم گیری به عهده شماست که در زندگی روزمره چه مقدار از ذهن خود را افکار قرمز و چه مقداری را با افکار سبز رنگ آمیری می کنید.
میزان رنگ قرمز تضمین کننده ادامه شرایط زندگی شما در وضعیتی است که مورد رضایت و لذت شما نخواهد شد و میزان رنگ سبز تضمین کننده ادامه شرایط زندگی شما در وضعیتی است که مورد رضایت و لذت شما خواد بود.
- گفتــار
در مورد گفتار هم باید مانند افکار عمل کنیم. گفتار خود را به دو گروه گفتار قرمز و گفتار سبز تقسیم بندی می کنیم.
گفتاری که در ما و شنونده احساس خوب ایجاد می کند را در گروه گفتار سبز و گفتاری که در ما و شنونده احساس بد ایجاد می کند را در گروه گفتار قرمز قرار می دهیم.
از این پس باید مراقب گفتار خود باشیم که با کلام خود چه نوع رنگی را در دنیای پیرامون خود پراکنده می کنیم.
رنگی که در پیرامون خود گسترده می کنید نمایانگر تجربیاتی است که در دنیای مادی خواهید داشت.
اگر رنگ پیرامون ما متمایل به سبز باشد مطمئن باشید اتفاقات و شرایطی را در زندگی تجربه خواهید کرد که در شما احساس خوب ایجاد می کند.
اما اگر رنگ پیرامون ما متمایل به قرمز باشد بیانگر این واقعیت است که اتفاقاتی را در زندگی روزمره تجربه خواهیم کرد که شرایط احساسی نامناسبی برای ما به همراه خواهد داشت.
نکته قابل توجه اینکه در تقسیم بندی گفتار خود دقت داشته باشید. ممکن است گفتاری را بیان کنید که تصور کنید در شما احساس خوب ایجاد میکند اما مطمئن هستید در شنونده احساس بد ایجاد خواهد کرد.
مانند زمانی که من از نسبت به فردی احساس ناراحتی و خشم دارم و به دنبال فرصتی هستم تا حرفهایی که بعنوان جواب رفتار و گفتار قبلا او آماده کرده ام را به او بزنم.
در این شرایط شاید تصور کنید که من با تلافی کردن احساس راحتی می کنم و این گفتار را در دسته گفتار سبز قرار دهید.
گفتار سبز، هم در گوینده و هم در شنونده احساس خوب ایجاد می کند.
- اعمــال
در مورد اعمال نیز باید مانند دو موضوع قبل عمل کنید و اعمال خود را به دو دسته اعمال سبز و قرمز دسته بندی کنید.
اعمال سبز رفتارهایی هستند که در شما احساس خوب ایجاد می کند.
اعمال قرمز رفتارهایی هستند که در شما احساس بد ایجاد می کند.
در مورد اعمال به این نکته توجه داشته باشید که فقط ملاک عمل کردن خودتان هستید.
به عنوان مثال شاید شما یه یک گلدان آب می دهید.
این رفتار شما از طرف گلدان واکنشی به همراه ندارد بنابراین احساس شماست که تعیین کننده سبز بودن رفتارتان است.
همچنین ممکن است شما در پاسخ به درخواست کمک فردی پاسخ منفی بدهید و پاسخ شما در فرد مقابل احساس بد ایجاد کند اما شما از اینکه توانسته اید پاسخ منفی بدهید احساس خوبی داشته باشد چرا که اگر می خواستید درخواست فرد را قبول کنید درست است که فرد مقابل به احساس خوب می رسید اما شما قطعا دچار مشکل می شدید و احساس بد در شما ایجاد می شد.
بنابراین در این مورد پاسخ منفی دادن به درخواست دیگران در عین حالی که در فرد درخواست کننده احساس بد ایجاد می کند اما در دسته اعمال سیز قرار می گیرد چون با پاسخ منفی دادن خودتان را در مشکلی که باعث استرس و نگرانی و ناراحتی خودتان می شود قرار نداده اید.
رفتارهایی که با خودتان دارید را هم باید به دو گروه رفتار سبز و قرمز تقسیم بندی کنید.
رفتاری که باعث آسیب به جسم شما می شود را باید متوقف کنید.
پرخوری کردن، عصبانی شدن، خود را سرزنش کردن و هر عملی که باعث آسیب جسمی و روحی به خودتان می شود را باید متوقف کنید و در گروه اعمال قرمز قرار دهید.
در مقابل اعمالی را درباره خود تکرار کنید که در شما احساس خوبی ایجاد می کند.
دوش گرفتن، موسیقی گوش دادن، رقصیدن، تفریح کردن، به پارک رفتن و … شامل رفتارهای سبزی هستند که در شما احساس خوب ایجاد می کند.
مطمئن هستم به خوبی منظور من را درک کرده اید و امیدوارم به همین خوبی این نگرش جدید را درباره خود اعمال کنید.
۲- تهیه غذای مناسب برای روح
باید با انتخاب آگاهی مناسب و توجه کردن به آن از طریق خواندن، شنیدن، صحبت کردن و تماشا کردن غذای مناسب در اختیار روح خود قرار دهیم.
به این صورت همزمان با ایجاد نظم شخصی که منجر به کاهش توجه به منطق و در نتیجه سنجش خود بر اساس معیارهای بیرونی می شود، روح خود که در ارتباط دائم با منبع جهان هستی است را تقویت می کنیم.
ذکر این نکته در اینجا لازم است که روح ما کامل است و نیازی به تقویت شدن ندارد و ما نمی توانیم روح خود را کاملتر کنیم چون از همان ابتدا در حالت تعالی خود قرار دارد اما با توجه به موضوعاتی که احساس خوب از جمله آرامش در ما ایجاد میکند زمان بیشتری ذهن منفی باف و منطق گرای خود را تحت کنترل در می آوریم.
پس هدف اصلی از تهیه غذای مناسب برای روح ارتقاء کیفیت روح نیست بلکه افزایش مهار و کنترل کانون توجه ذهن می باشد.
زمانی که شما صرف خواندن این نوشته و نوشته های مانند این می کنید به میزان قابل توجهی از هجوم افکار منفی در ذهن شما کاسته خواهد شد و زمانی که این کار را به عادت روزانه خود تبدیل کنید پس از مدتی به طور کلی مرور افکار منفی در ذهن شما کاهش پیدا می کند.
۳- عشق ورزیدن به زندگی
پس از آنکه نظم شخصی در زندگی خود ایجاد کردیم و دادن غذای مناسب به روح از عادت های روزمره ما شد حالا نوبت به عشق ورزیدن به زندگی است.
برای اینکه عاشق زندگی شوید کافی است این دو کار را انجام دهید.
1- هرآنچه را دوست دارید انجام دهید را حتما انجام دهید.
2- اگر کاری را انجام می دهید که دوست ندارید باید با تغییر نگرش آن کار را به گونه ای انجام دهید که دوستش داشته باشید یا حداقل انجام آن باعث احساس بد در شما نشود.
انجام این دو مرحله به تنهایی تغییر شگرفی در زندگی من ایجاد کرد.
آن زمان که تصمیم گرفتم از اراده خداوند برای تغییر زندگی استفاده کنم در شرایط بسیار بدی زندگی می کردم.
از نظر جسمی، سلامتی، روابط، مالی و کسب و کار در شرایط نامساعدی بودم و هر روز از زندگی ناامیدتر و متنفرتر می شدم.
زمانی که با این موضوع که باید عاشق زندگی شوم مواجه شدم واقعا نمی دانستم چگونه باید عاشق زندگی شوم که سراسر رنج و ناراحتی بود.
در آن شرایط نمی توانستم کاری که دوست دارم و عاشقش هستم را انجام دهم چون عملا عاشق هیچ چیز در زندگی نبودم و کارهایی که دوست داشتم انجام دهم کارهایی بود که در مراحل قبل انجام آنها را متوقف کرده بودم.
اعمالی مانند سیگار کشیدن، پرخوری کردن، پرخاشگری کردن و خیلی از کارهایی که در عمل به توصیه ایجاد نظم شخصی در زندگی آن رفتار را در گروه رفتار قرمز قرار داده بودم و مدتی بود که آن رفتار را تکرار نمی کردم.
بنابراین کار دیگری که عاشقش باشم و بتونم انجامش بدم در ذهنم وجود نداشت.
بنابراین گزینه اول که انجام کار مورد علاقه ام بود درباره من صدق نمی کرد.
اما تصمیم گرفتم برای تغییر شرایط احساسی خودم به گزینه دوم عمل کنم.
سعی کردم کارهایی که از انجام آنها متنفر بودم را به شکلی انجام دهم که در ابتدا در من احساس بد کمتری ایجاد کند.
مثلا از رفتن سر کار متنفر بودم چون احساس می کردم هیچ نتیجه ای در زندگی من نخواهد داشت.
اما سعی کردم این کار را به شکلی انجام دهم که احساس بد کمتری در من ایجاد کند.
پس از مدتی دیگر از انجام آن کار متنفر نبودم و با احساس بهتری سرکار می رفتم.
حدود یک سال بعد نه تنها از انجام کار ابزار و یراق متنفر نبودم بلکه با اشتیاق آن کار را انجام می دادم و آن زمان بود که احساس کردم می توانم کاری که مورد علاقم بود را انجام دهم.
آن کار آموزش لاغری با ذهن بود که برای اولین بار در زندگی ام احساس کردم عاشقش هستم و از انجامش لذت می برم.
اگر به روند رسیدن به شرایطی که توانستم کار مورد علقه ام را انجام دهم توجه کنید از گزینه دوم شروع کردم و به صورت خودبخود به گزینه اول رسیدم.
بنابراین در هر شرایطی هستید سعی کنید نگرش خود درباره شرایط موجود را به شکلی تغییر دهید که احساس بد کمتری در شما ایجاد کند.
پس از مدت کوتاهی می توانید در همان شرایط مواردی را پیدا می کنید که نه تنها احساس شما را بد نمی کند بلکه باعث ایجاد احساس خوب در شما می شود.
در ادامه روند یافتن شرایطی که احساس خوب در شما ایجاد می کند گسترش پیدا می کند و اتفاقاتی رخ می دهد که شما در مسیر انجام کارهای مورد علاقه تان هدایت می شوید.
هرکاری که انجام می دهید را با اشتیاق انجام دهید.
اگر فروشنده هستید کار خود را با عشق انجام دهید نه از روی اجبار و برای دریافت دستمزد برای گذران امور زندگی.
اگر در حال یادگیری مهارتی هستید با عشق و علاقه مراحل مختلف آن مهارت را بیاموزید و تکرار و تمرین کنید.
اگر کالایی را برای فروش قرار داده اید به کالای خود عشق بورزید، در اینصورت عشق و اشتیاق خود را به مشتریان خود ارائه می دهید و آنها مشتری همیشگی شما خواهند شد.
۴- توکل کردن به خداوند
در کتاب های زیادی درباره رها کردن خواسته ها خوانده بودم اما درک این موضوع که چگونه هم خواسته ام را بخواهم و آن را رها کنم برایم واضح نبود.
پس از مدتها تفکر کردن درباره موضوع رها کردن و جستجو برای یافتن درک صحیح درباره رها کردن به این نتیجه رسیدم که رها کردن همان توکل کردن است.
ما خواسته خود را رها می کنم به این معنی که نگران برآورده شدن آن نیستم و با اشتیاق سعی می کنم در مسیر تجربه کردن خواسته هام هرکاری از دستم بر می آید انجام دهم و مطمئن باشم که خداوند که قادر مطلق است و قدرت اراده او بر جهان هستی گسترده است مرا به سمت تجربه آرزوهایم هدایت می کند.
وقتی توکل می کنیم در واقع مدیریت برآورده شدن خواسته ها را به خداوند واگذار می کنیم. در این مرحله ذهن و جسم به تقلا و سختی برای رسیدن به هدف نمی پردازد بلکه توسط اراده خداوند به سمت تجربه خواسته (برآورده شدن آرزو) هدایت می شود.
شما در نهایت آرامش خودتان را به همان قدرتی می سپارید که شکوفه را به سیب و قطره ذره بینی را به انسان تبدیل می کند.
وقتی خودمان را رها می کنیم، احساس سبک بالی در ما ایجاد می شود و می توانیم با روح لایتناهی خود مشورت و همکاری کنیم.
در این شرایط قدرت اراده خداوند در دسترس و خدمت ما قرار می گیرد تا ما را به جایی که مقدر شده است هدایت کند.
ممکن است خواندن این صحبت ها درباره قدرت اراده خداوند و رهاسازی سبب شود تا به قدرت اراده خود شک کنیم.
این احتمال وجود دارد که تصور کنیم در زندگی حق انتخاب یا اراده نداریم به این معنی که اگر قرار باشد خداوند ما را به سمتی که برای ما مقدر شده است هدایت کند پس نقش انتخاب و اراده انسان در زندگی دنیایی چه می شود.
در مقطعی از مسیر تغییر زندگی به این مساله برخوردم که اگر من اراده می کنم به چه خواسته ای برسم پس نقش اراده خداوند در هدایت من به سمت آرزوهایم چیست و اگر قرار است من خودم را رها کنم و اجازه دهم خداوند مرا به سمتی که برایم مقدر شده است هدایت کند نقش من در تجربه زندگی چیست.
درک این موضوع به نظر من اهیمت بسیار زیادی در تعیین نقش خود و خداوند در جریان زندگی دارد.
انشاالله در قسمت بعدی درباره این موضوع صحبت می کنیم.
منتظر خواندن نوشته های شما هستم
همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن
امتیاز 4.44 از 100 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!
با یاد خدا
چگونه ب اراده خداوند دسترسی پیدا کنیم ؟؟؟
ما با اراده خداوند ب وجود و هستی میرسیم ، از وقتی ک یک تک سلولی هستیم ، از وقتی ک نطفه تشکیل میشه ما تماموکمال متصل ب قدرت اراده الهی هستیم ، ولی ب مرور با اموزش های غلط و اطلاعاتی ک از اطرافیان و محیط دریافت میکنیم این اتصال کمرنگ میشه و منیت ومنطق بوجود میاد؛
ما چونتوخونواده بچه کوچیکداریم من از استاد کهمیشه ب آیدا جان توجه میکردن ب برادرزادم ک الان حدودا ۱۴ ماهشه خیلی توجه میکنم چ از نظر غذا خوردن و چ از اصل و طبیعیتی ک در بچه ها وجود داره ، همیشه همه میگن بچه ها معصومنوپاک و وتوی دلشون هیچی نیست ، این کلمات رو ادم کلی میدید ولی با اگاهی از این نوشته های باور ساز ادم پی به اصل این کلمه ها میبره ، ازه بچه ها مانند یه لوح سفیدن ک هیچنگرش و باور وفرمولی در ذهن وفکرشون نیست ، ما همگی اینجوری متولد شدیم ، سفید بدون هیچ منطق و منیتی ، ومتصل ب قدرت اراده الهی ، وایمان داشتیم ومطمئنبودیم ک همه ی چیزهایی ک نیاز داریم برای یک زندگی خوب رو ،در سطح بالاترین سطح خودش خدا برامون قرار داده ، برای همونم میبینیم ک بچه ها چقد با همه چیز راحت برخورد میکنن و زود یادشون میره ، وابسته هیچ چیز نیستن از هر چیزی تا وقتی ک لذت میبرن استفاده میکنن وبعدش خیلی راحت هر جا باشه رهاش میکنن، من ی براادر زاده دیگه همدارم ک چنسال بزرگتر از اینه و اونم بارها شده کدقت کردم بهش رفته بودیم امامزاده خیلی راحت بدون اینکه دقدقه ای داشته باشه برا گمشدن ، کفشا و وسایلشو دم در رها کرده بود ، چون هیچ نگرش وترسی در اینباره هنوز در ذهنش شکل نگرفته ؛ و خیلی راحتن و در ارامش ، بچه ها تصویر واقعی دارند و به منبع وصل هستند و نسبت ب هیچ چیز حس ترس و اضطراب ونبودن ونشدن و …. ندارند ولی ب مرور از اطراف یاد میگیرند و تصویر جدید میسازند ؛ مثلا برادر زاده ی یک ساله ی من خیلی راحت با وسایل و عروسکهاش بازی میکرد و رهاشون میکرد بدوناینکه تصوری راحب گم شدن و برداشتن کسی و از دست دادن ، داشته باشه ، ولی وقتی چند بار به شوخی داداشم عروسکی ک اون باهاش بیشتر بازی میکرد رو قایم کرد و بهش گفت : کو عروسکت ، کجا رفت ، هاپو برد ؛ بچه نگاه های سر در گم داشت و هیچ تصوری از اون کلمات نداشت و این بچه تصویری راجبه از دست دادن وگم شدن در ذهنش نداره ، ولی با همین عمل برادرم ک چند بار هم تکرار کرد داره تصویر جدید در ذهنش پدیدار میشه ، تصویر ترس ، از دست دادن ، گمشدن ، و کسی برداشتن و ب دنبالش برای پس گرفتنش خشم و عصبانیت و جیغ زندهاش ک عروسکش برگردونده بشه ، درسته ک هنوز بچه است و زود هم در عرض چن دقه فراموش میکنه و بازم خیلی راحت عروسکشو رها میکنه ولی ب مرور ک همین ها تکرار میشه در ذهنش چیزای جدید ثبت میشه ، و ما هم هینجوری در شرایط مختلف اطلاعات مختلف تغییر کردیم و همیشه هم از اطراف اطلاعاتی دریافت میکنیم ک منطق و منیت رو بیشتر در ما افزایش میده وهر چقدر ک اینها بالاتر برن ، اتصال ب قدرت و اراده الهی در ما کمتر میشه ؛
اراده وقدرا الهی همیشه با ما بوده و جدا شدنی نیست این ما هستیم ک بواسطه استفاده کمتر از این قدرت ، ازش دور و دورتر میشیم ، و حالا میخوام بیینم برای اتصال ب قدرت الهی باید چیکار کنم چطوری باید با اون ماهیت واقعی خودم ارتباط برقرار کنم ، در اینجا اگاهی پیدا کردم ک اولین قدم رها کردن منطق و منیت هایی کهویت انسانی من رو تعیین میکنه ؛
ترس ها ، اضطراب ها ، خشمها
باید اول نظم شخصی داشته باشم ؛وقتی حرف از نظم میشه همیشه ب اطرافمون نگا میکنیم وفک میکنیم کنظم اطراف و وسایلمون ، ولی ی نظم هایی باید در درونمون تغییر کنن، ک شامل ، فکر کردن ، حرف زدن ، و عمل کردن است ؛ همان طور ک ب نظم محیطمون اهمیت قائل هستیم باید ب نظم درونمونم اهمیت بدیم ؛
ما خیلی سالها پیش رفته بودیم یزد ، و از اتشکده زرتشتیان ی تابلوی کارهای دستی خریداری کردیم ک روی تابلو ب جز تصویر اهورا مزدا ، نوشته ای وجود داره با مضمون ( اندیشه نیک ، گفتار نیک ، کردار نیک ) این تابلو چندین ساله ک خونه ماست و در دیوار ورودی خونه ما قرار داره ، ما هیچوقت ب عمق این کلمات پی نبرده بودیم ، اولین بار ک من این نوشته های باور ساز روخوندم تازه اومدم رواینتابلووفهمیدم ک معنی اونکلمات چیه وچقد قابل تأمله ؛ همون موقع هم من ی تخته وایت برد توی اتاق داشتم روی ی گوشه از اون تخته با ماژیک قرمز کلمه قرمژ رونوشتمو ی قسمتم با سبز ، وهر وقت چشمم براون دوتا رنگ میوفتاد در ذهنم چراغی روشن میشد ک الان در چ شرایط وتفکراتی هستم قرمز یا سبز ، واین خیلی برام نتیجه بخش بود و حس خوب و اون فلش مسیر ذهنیم روبهمیاد اور میشد ومثل ی نشونه و علامته ؛
نظم در افکار ک ایا اون افکار منفی و ازار دهنده افکاری ک منو ب حس های بد وناراحت کننده و خشموترس میبره ، یا افکار سبز ک حس خوب وحال خوش ومثبت در من ایجاد میکنه ، هر چقدر ک افکارم سبز باشه یعنی با اون اصل وماهیت خودم در ارتباط ترم ، گفتار هم همینطور ، و البته باید دقت کنیم گاهی حرفی در ما ممکن است ک ایجاد حس بد رونکنه ولی همون حرف در طرف مقابل حس بد وناراحت کننده ایجاد کنه ک این گفتار هم در ردیف قرمز ها قرار میگیرند ، ما خانوم ها بارها شنیدیم کیکی گفته اره رفتم ب فلانی ی حرفایی رو زدم و چزوندمش و با اینکه اون حرف در گوینده حس بد ایجاد نکرده ولی در شنونده حال بد واحساس بد ایجاد کرده ، اتفاقا همین دو سه روز پیش یکی از دوستان از مادرشون میگفتن ک یکی از اقوام صبی اومده خونشون و هم سر سفرشون نشسته هم چنتا حرف و تیکه انداخته ، ومیگفت ک مادرم مدام ناراحته و اشک میریزه ، در همونجا من ب یاد این نوشته ها افتادم ک این حرفها ب رنگ قرمزن ، هر چند ک خودم جز اون افرادیم ک از این مدل حرفا نمیزنم ولی بازم یاد اورم شدم ک حواسم باشه ؛
و کردار نیک یا همون اعمال ونظم براعمال ، ک من اینجام خیلی مشکل داشتم ولی خب از اولین باری ک این نوشته هارو خوندم تا الان خیلی تغییر کردم ، جز اوندسته افراد بودم کهمیشه خودشونو فدا میکنن، اصلا برنامه ریزی وکارای خودشون مهمنمیشه ، تا یکی ی چیزی ازشونمیخواد« نه »نمیتونن بگن حتی اگه ب زحمت بیوفتن و براشون دردسر بشه و از کارای خودشون عقب بیوفتن، من همیشه با این مسائل درگیر بودم و کلی همحس بد در من شکل میگرفت ، ناراحت وعصبی از کارها و برنامه ی خودم ک مونده ، و اینکه رفتم کار یکی دیگه رو را انداختم ، نه از اونکمک حس خوب داشتم نه از عقب افتادن کارای خودم ، وکلی برام ناراحتی و خشم وگاهی عصبانی ودرگیری ذهنی پیش میومد، ولی الان خیلی فاصله گرفتم از اون رفتارام ، الان وقتی ک کاری پیش میاد و یا قراره عملی انجام بشه نگا میکنم ب حس وحال خودم ، مثلا بارها شده دوستی گفته ک باهم بریم جشنی یا مهمونی ، اول نگاه کردم ببینم حال خودم با اون همراهی کردنه خوبه یا نه ، احساس خوبی پیدا میکنم یا نه ؛ قبلا هر طور شده بود اون طرف روهمراهی میکردم و اصلا ب خودم و حسی ک نسبت ب اون عمل دارم توجه نمیکردم و یا حتی کمک مالی ، من قبلا خودم پولمو جایی سرمایه گذاری کرده بودم ، وتو دستم پول نقد نداشتم داداشم ازم پول خواست و منم چون نه نمیتونسم بگم خودمو انداختم ب زحمت و یکم خودم جور کردم و یکمم از عزیزی قرض کردم وچون قرار بود ی ماهه برگردونه منم قول ی ماهه رو دادم ، و ی ماه شد واز برگردوندن داداشم خبری نشد و هم دست و بال خودم تنگ شد هم فکرم درگیر قرضی ک گرفته بودم شد ، رومم نمیشد ک ب داداشم بگم ، با هر زحمتی بود پول دوستمو با فروش سکه دادم و داداشم سر دومین ماه پول منو برگردوند من هماز اینطرف ک سکه قیمتش سر یکی دو ماه نزدیک دو برابر شد ضرر دیدم همکلی فکر و خیال و اشفتگی ، در حالی ک میتونسم خیلی راحت همون اول اینکارو قبول نکنم ، میدونستمم ک ضرروی وواجب نیست ، حتی بعدش فهمیدم ک برای ثبت نام ماشین و سود دهی پولو ازم گرفته ، کلا اون عمل قرض دادن از اول حس خوبی بهمنمیداد ولی من انجامش دادم و کل اون مراحل قرمز شد ، حس و حال قرمز ، افکارو اندیشه های قرمز ، عمل و کردار قرمز ؛ ولی الان ب کوچکترین کارهام دقت میکنم ک این در من چ حسی رو بوجود میاره ایا اوکی و راضیم یا نه ، البته خب گاه گداری هم میشه ک ادم خلاف میلش عمل کنه ولی نسبت ب قبل خیلی تغییر کردم و ب خودمم ارزش قائل هستم وخودمو هم دوست دارم و همین باعثمیشه ک خودمو اذیت نکنم ؛
گزینه ی بعدی برای اتصال دوباره ب قدرت اراده خداوند ؛ تهیه ی غذای مناسب برای روحمون هست ؛ روح از اول در بالاترین سطح خودش قرار داره و اون سطح تغییری نمیکنه این ما هستیم ک با منطق ومنیت همیشه جلوش مانع و سدی میسازیم تا رسیدن ب خواسته ها همراه با کلی فشار و سختی باشه ، وگرنه روح همیشه در سطح بالا قرار داره و برای تجربه ی هر انچه ک در ذهن میگنجه اماده اس ، و ایمان داره کشدنیه ، ولی ما در مسیر زندگی کلی باورهای محدود کننده و ترس ها واما و اگر ها رو برای خودمون اموزش دیدیم و قرار دادیم و همین ها هم باعث شده اعتماد وایمان ب رسیدن و تجربه ها در ما سخت باشه ، من با رسیدگی ب روح خودم وخوندن مطالبی ک دلنشینه وحاوی اطلاعات مفید هست باعث افزایش مهارت کنترل ذهن خودم میشم ، یعنی در زمانی ک دارم یه مطلب خوب رومطالعه میکنم و یا همین فایلای سایت تناسب فکری رو استفاده میکنم ذهنم در این مدت زمان ارومتره ،
خب قبلا من وقت خودمو با جمع های سمی ودوستانی ک کلی بحثهای حاوی استرس ونگرانی از اینده و مشکلات بود میگذروندم و یا فیلم ها همکهمشون پر از ناراحتی ودزدی وخیانت ومشکلات وگرفتاری هست ودر تمام اونمدت زمان من ذهنم درگیر افکار منفی وقرمز میشد و بعد از اون هم باز ذهن درگیر ودر تلاطم میشد و اصلا ارامش نداشت ، من صدای روحم و یا مهربانوی وجودم رووقتی ک در ارامشم بیشتر درک میکنم ک همون وحی الهی در منه ، وقتی کحال من اشفته است وپر از اطلاعات واراده های انسانی ومنیت ومنطق دیگه در اون همه نجواهای ذهنی نمیشه صدای الهی درون رو شنید وهمین هم باعث دوری از قدرت اداره الهی میشه ، بس وقتی ک غذای مناسب برای روح باشه ذهن اروم میشه و همین ها باعث میشه بهتر وبیشتر نجواهای روح رو بشنویم و درک کنیم ک هدایت الهی است .
گزینه سوم عشق ورزیدن ب زندگی: روزی ک من با این سایت اشنا شدم در بدترین شرایط خودم بودم ، و قتی کشروع کردم وادامه دادم هم همچنان اوضاع خوب وبهتر نشده بود ، در مسیر رسیدن ب ارزوها با قدرت ذهن یاد گرفتم ک همین لحظه حالمو دوست داشته باشم وبهش عشق بورزم ، همین شرایطی ک دارم ، اگه چاقی هست ، اگه اوضاع مالی نامناسب و یا روابط بد هست ، اول باهاش کنار بیامبا همین شرایطم سعی کنم ک بهترین حالت ها رو داشته باشم و من همون موقع چون حال روحی خوبی نداشتم همیشه اطرافم شلوغ ونامرتب بود ، شروع کردم از سروسامون دادن ب اطرافم حتی کمدهایی ک لباس های اضافه وچیزایی ک
استفاده نمیکردم همه چیو مرتب میکردم حتی گوشیو خودمو چیزایی کبهم ارامش میداد رو دانلو میکردم ، گوشی من پر بود از کلیپ ها و مطالب ناراحتکننده و جمله های شکست من همه رو یکی یکی تمیز ومرتب کردم ، کارایی ک میخواستم انجام بدم رو با حس خوب انجام میدادم وهمین عشق ورزیذن ب زندگی با همون شرایط قبل باعث شد ک تغییرات اروماروم در زندگی من نمایان بشه وانگاری من با پاکسازی اطرافم مانع ها رو برمیداشتم و زندگی در همه جا جریان پیدا میکرد، الانم بخوام بهتر بشه باید از همین الانی ک هستم لدت ببرم و هر کاری رو با احساس خوب انجام بدم کارهایی ک بهم حس بد رومیده اگه میتونم ک اصلا انجام ندم ولی اگر مجبورم نگرشمو رو جوری تغییر بدم ک دوستش داشته باشم یا حس بد روکم کنم .
وراهکار بعدی توکل کردن به خداونده : توکل ک میگم یعنی رها کنی ب اراده خدا ، خیلی وقتا گفتم خدایا توکل میکنم بهت ولی بعدش از ترس اینکه نکنه خدا فراموش کنه یا سرش شلوغ باشه و حواسش ب خواسته من نباشه خودم چسبیدم بهش و سعی کردم خودمم دست بکار شم ، این یعنی من اراده خودمو هم وارد کردم و به اراده خدا واگذار نکردم ، در حالی ک وقتی میگیم خدایا توکل کردم بهت ، سعنی رها کن ، بدوننگرانی ، بدون ترس ، بدون هیچ فکری ومنطقی ، رهااای رهااا ، جوری ک انگار انجام شده ، و مدیریت براورده شدن خواسته ها رو بخداوند واگذار کنم و خودم در ارامش بمونم و هدایت روی خدا بسپارم .
به خدا ایمان بیاریم با تمام وجود توکل کنیم ، مانند نوزادی وبچه ی کوچیکی ک وقتی میندازیمش بالا دیگه ترس ونگرانی نداره وب اطمینان دازه کقراره بگیریمش واسه همون میخنده و ذوق میکنه از اون بالا انداختن ، نترسی ن اضطرابی داره
مثل همون بچه ب خدا اعتماد کنیم ودر روبرو شدن با مشکل خودمونو دچار ترس واضطراب نکنیم