0

زندگی با اراده خداوند (قسمت سوم)

زندگی با اراده خداوند
اندازه متن

رشته افکاری که در ذهن ما از کودکی ایجاد می شوند باعث شکل گیری تصویری از واقعیت وجودمان در ذهن می شود که واقعی نیست.

تصویر واقعی همان تصویری است که در کودکی درباره واقعیت وجودمان در ذهن داشتیم. تصویری که باعث آرامش، شادی و لذت بردن ما از لحظه به لحظه زندگی می شد.

تصویر فعلی که توسط بزرگترها، معلمین، رسانه ها و جامعه در ذهن ما شکل گرفته است مانند پرده ای که جلوی داخل شدن نور خورشید از پنجره را می گیرد مانع رسیدن نور حقیقت وجود واقعی ما که توسط خداوند برای ما درنظر گرفته شده است می شود.

تصویر ساختگی ما آنچنان پررنگ و واضح است که تمام توجه ما را به خود جلب کرده است و فرصتی برای توجه کردن به حقیقتی که در درون ما از بدو تولد قرار داده شده است باقی نمی گذارد.

تصویر جدید که همان منطق یا منیّت ما را شکل می دهد باعث می شود لحظات ما در زندگی روزمره سرشار از اضطراب، نگرانی، خشم یا حتی ناراحتی جسمانی باشد.

همانطور که در قسمت قبل گفته شد اراده خداوند در همه جا و همه چیز وجود دارد و جایی را نمی توان یافت که اراده خداوند در آن جا نباشد.

به طریق زندگی سایر موجودات اشاره شد که در مدت حیات خود به آفرینش خود شک نمی کنند، هرگز ارتباطشان با منبع آفرینش قطع نمی شد و در زندگی سردرگم نیستند، هرگز افسرده نمی شوند، حسرت گذشته را نمی خورند و نگران آینده نیستند.

آنها در لحظه حال زندگی می کنند.

از زمان کودکی علاقه زیادی به تماشای مستندهای حیات وحش داشتم.

بارها می دیدم حیوان درنده ای برای شکار کردن به گله حیوانات حمله می کند. آنها پراکنده می شوند اما بعد از چند دقیقه دوباره به همان محل بر می گردند و مشغول کار خود می شوند.

همیشه در ذهنم این سوال بود که چرا این حیوانات با اینکه دیدند حیوان درنده ای به آنها حمله ور شده است دوباره بدون ترس و نگرانی به محل خطر بر می گردند؟!

مدتی قبل مطلبی خواندن درباره تحقیقی که درباره رفتار گوزن هایی که مورد حمله شکارچیان قرار گرفته بودند صورت گرفته بود.

محققان به این نتیجه رسیده بودند که پس از حمله شکارچی، میزان ترس در گوزن ها به اوج خود می رسد و باعث واکنش آنها می شود که فرار کردن و پراکنده شدن است. اما تنها 7 دقیقه بعد استرس گوزن ها فروکش کرده و آن صحنه را فراموش می کنند و به همین دلیل دوباره به روال عادی زندگی خود بی می گردند.

با مقایسه رفتار گوزن ها با انسانها به وضوح می توان به تفاوتی که در اتصال و ارتباط با منبع آفرینش وجود دارد پی برد.

تصور کنید یک گوزن مورد حمله قرار می گیرد و بالاترین میزان ترس و استرس را تجربه می کند اما فقط 7 دقیقه بعد همه چیز را فراموش می کند و به شکل عادی زندگی می کند.

اما انسانها اگر یک صحنه را ببینند یا درباره آن بشنوند، بدون اینکه خودشان آن را تجربه کرده باشند تا روزی که زنده هستند آن اتفاق را در ذهن خود نگه می دارند و بارها نگران وقوع آن برای خود می شوند و حتی بارها به دیگران تذکر می دهند که مراقب فلان موضوع باشند.

این رفتار برای همه ما آشناست.

با اندکی دقت کردن در افکار خود متوجه انواع ترس هایی می شوید که خودتان اصلا تجربه نکرده اید بلکه درباره آن شنیده اید یا فیلم کوتاهی درباره آن دیده اید و آن اتفاق همیشه باعث ترس و نگرانی شما می شود که مبادا برای شما یا نزدیکانتان رخ دهد.

این میزان از ترس و نگرانی در طی زندگی روزمره و از طریق شنیده ها و دیده های ما در ذهن ما ایجاد می شوند و به مرور منطق قوی در ما ایجاد می کند که دنیا ناامن و بی سروسامان است.

به سادگی فراموش می کنیم که در عین حالی که در ظاهر و کلام اعتقاد داریم خداوند جهان هستی را خلق کرده است و هیچ برگی بدون ازن خداوند بر زمین نمی افتد اما در واقعیت و منطق باور داریم که خداوند تسلطی بر امور ندارد و این خودمان هستیم که باید اتفاقات دنیای پیرامون خود را تحت نظر بگیریم تا بتوانیم خود را از گزند بلاها و اتفاقات بد دور نگه داریم.

این درحالی است که اتفاقاتی برای انسانها رخ می دهد که خیلی از وقوع آن ترس داشته اند یا خیلی تلاش می کردند خود را از تجربه آن اتفاق دور نگه دارند.

بنابراین شکل گیری منطق یا منیّت در ما سبب بر هم خوردن آرامش، شادی و احساس خوب در زندگی روزمره می شود و اگر قصد داریم زندگی خود را تغییر داده و شرایط جدیدی را تجربه کنیم مهمترین کار ابتدا جلوگیری از تقویت افکاری است که باعث تقویت منیّت می شوند و سپس ایجاد افکاری است که به مرور تصویر واضح منیّت را کم رنگ کرده و باعث نمایان شدن تصویر خود واقعی ما می شود.

رسیدن به احساس آرامش و آسایش اولین و مهمترین دستاورد عمل کردن به این فرایند است.

از این طریق ما افکار مربوط به منیّت را رها می کنیم و به خودمان اجازه می دهیم تا به قدرت اراده خداوند دست پیدا کنیم.

سپس به این نیروی بی انتها توکل می کنیم تا ما را به سمت سرنوشتی که برای ما مقدر شده است هدایت کند.

  • چگونه به اراده خداوند دسترسی پیدا کنیم!

برای اتصال به قدرت اراده الهی باید با ماهیت واقعی خود ارتباط برقرار کنیم و این کار از طریق رها کردن معیارهایی است که منطق ما با آنها هویت انسانی ما را تعیین می کند.

از طریق انجام مراحل زیر می توانید به شکل عالی این کار را انجام دهید:

1- داشتن نظم شخصی 

ایجاد نظم شخصی در تمام ابعاد وجود، اولین قدم برای دستیابی به قدرت اراده الهی است.

همانطور که می دانید یادگیری یک هنر یا مهارت جدید مستلزم این است که جسم خود را برای اجرای کارهایی که به آن علاقه و عشق دارید پرورش (آموزش) دهید.

برای از بین بردن معیارهای تعیین کننده هویت انسانی باید نظم شخصی در زندگی خود ایجاد کنید.

نظم شخصی داشتن شامل نظم در فکر کردن، حرف زدن و عمل کردن است.

همانطور که برای برقراری نظم در محیط خارج از خود مانند خانه یا محل کار سعی می کنیم وسایل را سر جای خودش قرار دهیم تا در موقع نیاز به راحتی در دسترس ما باشند و از آنها استفاده کنیم در مورد محیط درون خود نیز باید نظم را رعایت کنیم.

نظم درونی شامل سروسامان دادن به افکار، گفتار و رفتارهایمان است.

  • افکــار

باید افکار را به دو گروه افکار سبز و افکار قرمز دسته بندی کنیم.

افکار سبز: افکاری هستند که در من احساس خوب ایجاد می کنند.

افکار قرمز: افکاری هستند که در من احساس بد ایجاد میکند.

به راحتی می توانید این دسته بندی را درباره افکاری که در ذهن تان مرور می شود اعمال کنید.

به سادگی قابل تشخیص است که چه فکری چه احساسی در شما ایجاد میکند.

افکاری که احساس ترس، نگرانی، خشم، حسرت، اندوه، عصبانیت و … ایجاد می کند را در دسته افکار قرمز قرار دهید.

افکاری که احساس مهربانی، لذت، آرامش، امنیت، شادی و … ایجاد می کند را در دسته افکار سبز قرار دهید.

از این به بعد دیگر تصمیم گیری به عهده شماست که در زندگی روزمره چه مقدار از ذهن خود را افکار قرمز و چه مقداری را با افکار سبز رنگ آمیری می کنید.

میزان رنگ قرمز تضمین کننده ادامه شرایط زندگی شما در وضعیتی است که مورد رضایت و لذت شما نخواهد شد و میزان رنگ سبز تضمین کننده ادامه شرایط زندگی شما در وضعیتی است که مورد رضایت و لذت شما خواد بود.

  • گفتــار

در مورد گفتار هم باید مانند افکار عمل کنیم. گفتار خود را به دو گروه گفتار قرمز و گفتار سبز تقسیم بندی می کنیم.

گفتاری که در ما و شنونده احساس خوب ایجاد می کند را در گروه گفتار سبز و گفتاری که در ما و شنونده احساس بد ایجاد می کند را در گروه گفتار قرمز قرار می دهیم.

از این پس باید مراقب گفتار خود باشیم که با کلام خود چه نوع رنگی را در دنیای پیرامون خود پراکنده می کنیم.

رنگی که در پیرامون خود گسترده می کنید نمایانگر تجربیاتی است که در دنیای مادی خواهید داشت.

اگر رنگ پیرامون ما متمایل به سبز باشد مطمئن باشید اتفاقات و شرایطی را در زندگی تجربه خواهید کرد که در شما احساس خوب ایجاد می کند.

اما اگر رنگ پیرامون ما متمایل به قرمز باشد بیانگر این واقعیت است که اتفاقاتی را در زندگی روزمره تجربه خواهیم کرد که شرایط احساسی نامناسبی برای ما به همراه خواهد داشت.

نکته قابل توجه اینکه در تقسیم بندی گفتار خود دقت داشته باشید. ممکن است گفتاری را بیان کنید که تصور کنید در شما احساس خوب ایجاد میکند اما مطمئن هستید در شنونده احساس بد ایجاد خواهد کرد.

مانند زمانی که من از نسبت به فردی احساس ناراحتی و خشم دارم و به دنبال فرصتی هستم تا حرفهایی که بعنوان جواب رفتار و گفتار قبلا او آماده کرده ام را به او بزنم.

در این شرایط شاید تصور کنید که من با تلافی کردن احساس راحتی می کنم و این گفتار را در دسته گفتار سبز قرار دهید.

گفتار سبز، هم در گوینده و هم در شنونده احساس خوب ایجاد می کند.

  • اعمــال

در مورد اعمال نیز باید مانند دو موضوع قبل عمل کنید و اعمال خود را به دو دسته اعمال سبز و قرمز دسته بندی کنید.

اعمال سبز رفتارهایی هستند که در شما احساس خوب ایجاد می کند.

اعمال قرمز رفتارهایی هستند که در شما احساس بد ایجاد می کند.

در مورد اعمال به این نکته توجه داشته باشید که فقط ملاک عمل کردن خودتان هستید.

به عنوان مثال شاید شما یه یک گلدان آب می دهید.

این رفتار شما از طرف گلدان واکنشی به همراه ندارد بنابراین احساس شماست که تعیین کننده سبز بودن رفتارتان است.

همچنین ممکن است شما در پاسخ به درخواست کمک فردی پاسخ منفی بدهید و پاسخ شما در فرد مقابل احساس بد ایجاد کند اما شما از اینکه توانسته اید پاسخ منفی بدهید احساس خوبی داشته باشد چرا که اگر می خواستید درخواست فرد را قبول کنید درست است که فرد مقابل به احساس خوب می رسید اما شما قطعا دچار مشکل می شدید و احساس بد در شما ایجاد می شد.

بنابراین در این مورد پاسخ منفی دادن به درخواست دیگران در عین حالی که در فرد درخواست کننده احساس بد ایجاد می کند اما در دسته اعمال سیز قرار می گیرد چون با پاسخ منفی دادن خودتان را در مشکلی که باعث استرس و نگرانی و ناراحتی خودتان می شود قرار نداده اید.

رفتارهایی که با خودتان دارید را هم باید به دو گروه رفتار سبز و قرمز تقسیم بندی کنید.

رفتاری که باعث آسیب به جسم شما می شود را باید متوقف کنید.

پرخوری کردن، عصبانی شدن، خود را سرزنش کردن و هر عملی که باعث آسیب جسمی و روحی به خودتان می شود را باید متوقف کنید و در گروه اعمال قرمز قرار دهید.

در مقابل اعمالی را درباره خود تکرار کنید که در شما احساس خوبی ایجاد می کند.

دوش گرفتن، موسیقی گوش دادن، رقصیدن، تفریح کردن، به پارک رفتن و … شامل رفتارهای سبزی هستند که در شما احساس خوب ایجاد می کند.

مطمئن هستم به خوبی منظور من را درک کرده اید و امیدوارم به همین خوبی این نگرش جدید را درباره خود اعمال کنید.

2- غذای مناسب برای روح خود تهیه کنید

باید با انتخاب آگاهی مناسب و توجه کردن به آن از طریق خواندن، شنیدن، صحبت کردن و تماشا کردن غذای مناسب در اختیار روح خود قرار دهیم.

به این صورت همزمان با ایجاد نظم شخصی که منجر به کاهش توجه به منطق و در نتیجه سنجش خود بر اساس معیارهای بیرونی می شود، روح خود که در ارتباط دائم با منبع جهان هستی است را تقویت می کنیم.

ذکر این نکته در اینجا لازم است که روح ما کامل است و نیازی به تقویت شدن ندارد و ما نمی توانیم روح خود را کاملتر کنیم چون از همان ابتدا در حالت تعالی خود قرار دارد اما با توجه به موضوعاتی که احساس خوب از جمله آرامش در ما ایجاد میکند زمان بیشتری ذهن منفی باف و منطق گرای خود را تحت کنترل در می آوریم.

پس هدف اصلی از تهیه غذای مناسب برای روح ارتقاء کیفیت روح نیست بلکه افزایش مهار و کنترل کانون توجه ذهن می باشد.

زمانی که شما صرف خواندن این نوشته و نوشته های مانند این می کنید به میزان قابل توجهی از هجوم افکار منفی در ذهن شما کاسته خواهد شد و زمانی که این کار را به عادت روزانه خود تبدیل کنید پس از مدتی به طور کلی مرور افکار منفی در ذهن شما کاهش پیدا می کند.

3- عشق ورزیدن به زندگی 

پس از آنکه نظم شخصی در زندگی خود ایجاد کردیم و دادن غذای مناسب به روح از عادت های روزمره ما شد حالا نوبت به عشق ورزیدن به زندگی است.

برای اینکه عاشق زندگی شوید کافی است این دو کار را انجام دهید.

1- هرآنچه را دوست دارید انجام دهید را حتما انجام دهید.

2- اگر کاری را انجام می دهید که دوست ندارید باید با تغییر نگرش آن کار را به گونه ای انجام دهید که دوستش داشته باشید یا حداقل انجام آن باعث احساس بد در شما نشود.

انجام این دو مرحله به تنهایی تغییر شگرفی در زندگی من ایجاد کرد.

آن زمان که تصمیم گرفتم از اراده خداوند برای تغییر زندگی استفاده کنم در شرایط بسیار بدی زندگی می کردم.

از نظر جسمی، سلامتی، روابط، مالی و کسب و کار در شرایط نامساعدی بودم و هر روز از زندگی ناامیدتر و متنفرتر می شدم.

زمانی که با این موضوع که باید عاشق زندگی شوم مواجه شدم واقعا نمی دانستم چگونه باید عاشق زندگی شوم که سراسر رنج و ناراحتی بود.

در آن شرایط نمی توانستم کاری که دوست دارم و عاشقش هستم را انجام دهم چون عملا عاشق هیچ چیز در زندگی نبودم و کارهایی که دوست داشتم انجام دهم کارهایی بود که در مراحل قبل انجام آنها را متوقف کرده بودم.

اعمالی مانند سیگار کشیدن، پرخوری کردن، پرخاشگری کردن و خیلی از کارهایی که در عمل به توصیه ایجاد نظم شخصی در زندگی آن رفتار را در گروه رفتار قرمز قرار داده بودم و مدتی بود که آن رفتار را تکرار نمی کردم.

بنابراین کار دیگری که عاشقش باشم و بتونم انجامش بدم در ذهنم وجود نداشت.

بنابراین گزینه اول که انجام کار مورد علاقه ام بود درباره من صدق نمی کرد.

اما تصمیم گرفتم برای تغییر شرایط احساسی خودم به گزینه دوم عمل کنم.

سعی کردم کارهایی که از انجام آنها متنفر بودم را به شکلی انجام دهم که در ابتدا در من احساس بد کمتری ایجاد کند.

مثلا از رفتن سر کار متنفر بودم چون احساس می کردم هیچ نتیجه ای در زندگی من نخواهد داشت.

اما سعی کردم این کار را به شکلی انجام دهم که احساس بد کمتری در من ایجاد کند.

پس از مدتی دیگر از انجام آن کار متنفر نبودم و با احساس بهتری سرکار می رفتم.

حدود یک سال بعد نه تنها از انجام کار ابزار و یراق متنفر نبودم بلکه با اشتیاق آن کار را انجام می دادم و آن زمان بود که احساس کردم می توانم کاری که مورد علاقم بود را انجام دهم.

آن کار آموزش لاغری با ذهن بود که برای اولین بار در زندگی ام احساس کردم عاشقش هستم و از انجامش لذت می برم.

اگر به روند رسیدن به شرایطی که توانستم کار مورد علقه ام را انجام دهم توجه کنید از گزینه دوم شروع کردم و به صورت خودبخود به گزینه اول رسیدم.

بنابراین در هر شرایطی هستید سعی کنید نگرش خود درباره شرایط موجود را به شکلی تغییر دهید که احساس بد کمتری در شما ایجاد کند.

پس از مدت کوتاهی می توانید در همان شرایط مواردی را پیدا می کنید که نه تنها احساس شما را بد نمی کند بلکه باعث ایجاد احساس خوب در شما می شود.

در ادامه روند یافتن شرایطی که احساس خوب در شما ایجاد می کند گسترش پیدا می کند و اتفاقاتی رخ می دهد که شما در مسیر انجام کارهای مورد علاقه تان هدایت می شوید.

هرکاری که انجام می دهید را با اشتیاق انجام دهید.

اگر فروشنده هستید کار خود را با عشق انجام دهید نه از روی اجبار و برای دریافت دستمزد برای گذران امور زندگی.

اگر در حال یادگیری مهارتی هستید با عشق و علاقه مراحل مختلف آن مهارت را بیاموزید و تکرار و تمرین کنید.

اگر کالایی را برای فروش قرار داده اید به کالای خود عشق بورزید، در اینصورت عشق و اشتیاق خود را به مشتریان خود ارائه می دهید و آنها مشتری همیشگی شما خواهند شد.

4- توکل کردن به خداوند

در کتاب های زیادی درباره رها کردن خواسته ها خوانده بودم اما درک این موضوع که چگونه هم خواسته ام را بخواهم و آن را رها کنم برایم واضح نبود.

پس از مدتها تفکر کردن درباره موضوع رها کردن و جستجو برای یافتن درک صحیح درباره رها کردن به این نتیجه رسیدم که رها کردن همان توکل کردن است.

ما خواسته خود را رها می کنم به این معنی که نگران برآورده شدن آن نیستم و با اشتیاق سعی می کنم در مسیر تجربه کردن خواسته هام هرکاری از دستم بر می آید انجام دهم و مطمئن باشم که خداوند که قادر مطلق است و قدرت اراده او بر جهان هستی گسترده است مرا به سمت تجربه آرزوهایم هدایت می کند.

وقتی توکل می کنیم در واقع مدیریت برآورده شدن خواسته ها را به خداوند واگذار می کنیم. در این مرحله ذهن و جسم به تقلا و سختی برای رسیدن به هدف نمی پردازد بلکه توسط اراده خداوند به سمت تجربه خواسته (برآورده شدن آرزو) هدایت می شود.

شما در نهایت آرامش خودتان را به همان قدرتی می سپارید که شکوفه را به سیب و قطره ذره بینی را به انسان تبدیل می کند.

وقتی خودمان را رها می کنیم، احساس سبک بالی در ما ایجاد می شود و می توانیم با روح لایتناهی خود مشورت و همکاری کنیم.

در این شرایط قدرت اراده خداوند در دسترس و خدمت ما قرار می گیرد تا ما را به جایی که مقدر شده است هدایت کند.

ممکن است خواندن این صحبت ها درباره قدرت اراده خداوند و رهاسازی سبب شود تا به قدرت اراده خود شک کنیم.

این احتمال وجود دارد که تصور کنیم در زندگی حق انتخاب یا اراده نداریم به این معنی که اگر قرار باشد خداوند ما را به سمتی که برای ما مقدر شده است هدایت کند پس نقش انتخاب و اراده انسان در زندگی دنیایی چه می شود.

در مقطعی از مسیر تغییر زندگی به این مساله برخوردم که اگر من اراده می کنم به چه خواسته ای برسم پس نقش اراده خداوند در هدایت من به سمت آرزوهایم چیست و اگر قرار است من خودم را رها کنم و اجازه دهم خداوند مرا به سمتی که برایم مقدر شده است هدایت کند نقش من در تجربه زندگی چیست.

درک این موضوع به نظر من اهیمت بسیار زیادی در تعیین نقش خود و خداوند در جریان زندگی دارد.

انشاالله در قسمت بعدی درباره این موضوع صحبت می کنیم.

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

Rating 4.39 from 92 votes

https://tanasobefekri.net/?p=29587
برچسب ها:
46 نظر توسط کاربران ثبت شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار fatmhadly85@gmail.com
      1401/01/28 02:52
      مدت عضویت: 1183 روز
      امتیاز کاربر: 5422 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,774 کلمه

      به نام خدایی که در این نزدیکیست 💖💖💖

      سلام 🖐️

      قسمت سوم : زندگی با اراده خداوند 🌷🌷

      چقدر نوشته های متن این قسمت زیبا و قشنگ و دلنشین بود من  که از خوندشون  لذت بردم   🥰🥰🥰😍😍😍🤩🤩🤩🥳🥳🥳😘😘😘

      یادمه اون زمان که کوچیک بودم و هنوز مدرسه نمی‌رفتم همیشه در حال بازی و شادی و بالا و  پایین پریدن بودم و اصلا نگران هیچ چیز نبودم نه از کسی کینه به دل داشتم نه به کسی حسادت میکردم ، نه دروغ میگفتم ، نه استراس و اظطراب ، اگه قهر میکردم خیلی زود آشتی میکردم ،  …..پاک پاک معصوم و بی‌گناه یادمه اون زمان فکر میکردم که خدا یک تکه نور خیلی خیلی بزرگ که نورش همه جا هست و اصلا فکر نمی‌کردم که خدا تو آسموناست  ولی کم کم که بزرگتر شدم و ، وارد مدرسه شدم دیگه از دوستام و معلم هام و اطرافیان چیزای جدید شنیدم و یاد گرفتم کلاس سوم چهارم بودم که توی کتاب دینی مون چیزای خیلی ترسناک در مورد خدا و جهنم و عذاب قیامت نوشته بود و معلم دینی مون با قاطعیت برامون درس میداد و از قیامت و آتش دوزخ و پل سراط حرف میزد و من کم‌کم از خداوند ترسیدم یادمه از معلم مون پرسیدم خداوند کیه؟ و کجاست ؟ بهم گفت نباید درباره خداوند زیاد کنجکاوی و پرس‌وجو کنی و خداوند تو آسموناست  معلم مون می‌گفت  دروغ گو دشمن خداست، اگه فلان کار کنی اون دنیا باید جوابگو باشی  ، این دنیا دار مکافاته ، دست از پا دراز کنی میبرند جهنم ، اونجا یک پل هست که از مو نازک تر و از شمشیر تیزتر و برنده تر که باید بتونی از روش رد شی اگه بهشتی باشی و نامه اعمالت دست راست باشه میتونی از روش رد بشی ولی اگه نامه اعمالت دست چپت باشه که دیگه خدا خودش به دادت برسه این پل شکافته میشه و مستقیم میری میوفتی تو عمیق ترین قسمت جهنم و دیگر اونجا حال و روزت معلومه با شنیدن این حرفا کم کم باورای من شکل گرفت و ترس و نگرانی های من شروع شد و دیگه از اون زمان تا همین قبل از آشنایی با این مسیر زیبا از خدا و آتش و جهنم و قیامت و عذاب شب اول قبر هراسان بودم البته هنوزم میترسم  و همیشه تصاویر جهنم و قیامت و خداوند شکنجه گر و آتش و عذاب در ذهنم مجسم میشه و این طوری شد که از خداوند دور شدم و همیشه این تو ذهنم بود که من کجا و خدا کجا چرا من باید بهش نزدیک بشم اصلا من کی باشم که بخوام بدون واسطه چیزی از خدا بخوام هر چیزی که خودش صلاح دونسته نصیب و قسمتم کرده و من باید به چیزی که خداوند برام مقدر کرده قانع باشم و اعتراضی هم نداشته باشم و اگر ناشکری کنم همونم ازم گرفته میشه واین طوری شد که منطق یا همون منیت در من شکل گرفت و من دیگه سعی کردم که کارامو خودم انجام بدم و به کم قانع باشم ، سرم به زندگی خودم باشه و به فکر آخرتم باشم و زیاد به این دنیا دل نبندم چون فانی و زودگذره. 

       حالا که خوب فکر میکنم میبینم که ما از بچگی با کلی باور و عقاید غلط و اشتباه بزرگ شدیم و اونا رو آموزش دیدیم و تقریباً نتونستیم از زندگی و زنده بودن مون لذت ببریم و تموم این باورها در زمان خودش به درستی وارد عمل میشن مثلاً درسته که میگیم خداوند صاحب قدرت و جهان و خداوند اداره می‌کنه ولی از نظر عقلی و منطقی اگه بچه مون بخواد مثلاً با دو ستش بره بیرون و یک ساعت دیرتر از اون زمانی که گفته بیاد خونه دیگه دل مون آشوب میشه و زمین و زمان و بهم میدوزیم که چی شد چرا دیر کرد ، چه اتفاقی افتاد ؟ تا اون بچه بیاد برسه خونه دل مون هزار تا راه می‌ره و دست و پا می‌زنیم و تقلا می‌کنیم که خودمون برای امنیت و سلامت بچه مون کاری انجام بدیم کاری انجام بدیم  واصلا فراموش میکنیم که خدایی هست و این  بچه امانت دست ماست خداوند اونو به ما بخشیده خودش حواسش هست و بیشتر از ما مراقبشه ولی ما چه کار می کنیم  میایم این وسط کار و خراب می‌کنیم و به بچه مونم بی اعتمادی و ترس و اظطراب داشتن و آموزش میدیم در واقع بهش زبانی میگیم که در پناه خدا ولی در عمل نشون میدیم که خداوند نمی تونه تو رو در پناه خودش حفظ کنه جهان نا امنه و خودت باید حواست به خودت باشه مثلاً همسر خود من خیلی پیگیر اخبار و حوادثه و همیشه میگه که دنیا نا امنه ، تقریباً به هیچ کس اعتماد نداره ، همیشه مضطرب و نگرانه و این ترس و اضطراب و مدام به ماهم منتقل می‌کنه ، هرچی میگم بابا اینقدر بدبین نباش این طوریام که تو فکر می‌کنی نیست ولی اصلا گوشش بدهکار نیست میگه شما تو خونه ای از دنیای بیرون اطلاع نداری بیرون پر از گرگه راستش از بس از این حرفه روا میزنه روی منم تاثیر گذاشته منم زمانی که همسرم خونه نیست حتی زمانی مامور آب و برق گاز که واسه شماره برداری میان  می ترسم که در و ،باز کنم چون سریع همون لحظه حرف همسرم که میگه دنیا نا امنه تو ذهنم دانلود میشه و من میترسم که خدایی نکرده اتفاق بدی بیوفته و در رو باز نمی‌کنم و این طوری

      و خود مونو از خالق و منبع اصلی وجود مون جدا و دور کردیم و حالا خیلی دلم میخواد که ترسام از بین برن و به آرامش برسم  

      ومن خیلی دوست دارم که  با خدا دوست بشم خدایی که وجودم از وجودش موجود شده ،خداییکه از لحظه شکل گرفتن من تا این لحظه کنارم بوده مراقبمه و هر چیزی که ازش خواستم بهم بخشیده حالا باید چه کار کنم که دوباره این ارتباط و اتصال برقرار بشه برای اینکار باید افکار مربوط به منیت و منطق مو رها کنم تا بتونم اراده مو همسو کنیم با اراده خداوند و خیلی دوست دارم که ایمان به اون درجه ای برسه که حظور خداوند در تمام لحظات زندگیم  حس کنم و ایمان داشته باشم که وقتی خداوند هست از هیچ کس و هیچ چیزی نترسم و مطمئن باشم که خداوند همیشه مراقب من و خونواده ام هست ولی متاسفانه هنوز این ترسها همراه من هست و امیدوارم که در این مسیر بتونم باورای نادرست مو از بین ببرم برای این کار باید یه نظم و سر سامانی به درونم بدم  و اینم میدونم که تا درونم تغییر نکنه در بیرون زندگیمم تغیری به وجود نمیاد والان مدتیه که دارم تمرین میکنم ان شا الله که یاد بگیرم و لذت ببرم 

      من عاشق نظم و ترتیب در زندگی هستم و همیشه سعی میکنم که خونه ام تمیز و مرتب باشه و به بچه هام تذکر میدم که داشتن نظم و انضباط خیلی خوبه و خیلی خوبه که هر چیزی سر جای خودش باشه تا زمانی که به اون وسیله نیاز داری خیلی زود بتونی پیداش کنی و اون لحظه سردر گم نشی و  همیشه افرادی رو که ظاهر تمیز و مرتب دارن تایید و در ذهنم تحسین شون می کنم اما هیچ وقت فکر نمی کردم که درون افراد هم  باید تمیز و مرتب باشه همین الان یاد این شعر افتادم که میگه صورت زیبای ظاهر هیچ نیست ای برادر سیرتی زیبا بیار این یعنی زیبایی درون خیلی مهمتر از زیبایی بیرونه خب حالا چطوری درون مونو مرتب کنیم با نظم بخشیدن و سر و سامان دادن به افکار ، گفتار و اعمال مون ۱- افکار : از این به بعد باید افکار مونو به دو دسته ی سبز و قرمز تقسیم کنیم از کجا بفهمیم که افکار سبز چه افکاریند و افکار قرمز چه افکاری هستند ؟ افکار سبز افکاری هستند که بهمون آرامش میدن  مثل فکر کردن در مورد لاغری و تناسب اندام ، سلامتی ، ثروت ، لحظه های شاد کنار عزیزامون بودن ….. افکار قرمز افکاری هستند که وقتی در ذهن مون در حال رژه و رفت و آمد هستد باعث بهم زدن آرامش مون میشن مثل فکر کردن به چاقی و اضافه وزن ، بیماری ، فقر و تنگ دستی ، لحظات ناراحت کننده در زندگی مون …. 

      گفتار : گفتارمونم باید مثل افکارمون به دو دسته ی سبز و قرمز تقسیم کنیم گفتار سبز ، گفتار قرمز در مورد دسته ی اول یعنی گفتار سبز باید حرف زدن مون طوری باشه که هم در خودمون و هم در شنونده احساس خوب ایجاد کنه .و گفتار قرمز حرفایی هستند که موقع رد و بدل شدن بین گوینده و شنونده احساس بد ایجاد می‌کنه پس تکلیف مون مشخص شد از این بعد دیگه باید حواس مون باشه که با گفتار مون چه رنگی رو در دنیا منتشر می‌کنیم . 

      ۳-اعمال : اعمال مونم باید به دو دسته تقسیم کنیم ۱_ اعمال سبز ، ۲_ اعمال قرمز و اما اعمال سبز رفتار های هستند که انجام شون در ما احساس خوب ایجاد کنه . و اعمال قرمز رفتارهایی هستند که در ما احساس بد ایجاد می‌کنه اعمال سبز مثل موسیقی گوش دادن ، کمک به دیگران در وقت نیاز ، دوش گرفتن  ،، تفریح و انجام هر کاری که باعث بشه حال مون خوب بشه .بعد از انجام این کار ها که فکر نمیکنم کا راحتیم باشه بعدش توکل کنیم به خدا و بقیه شو به خودش بسپاریم من خودم بعد از خواندن این متن خیلی حالم خوب شد و مطالب برام خیلی جالب بود چند روز که دارم تمرین میکنم که بتونم یه نظمی به درونم بدم ولی انگار خیلی نا مرتب  و آشفته ست و فکر میکنم که حالا حالا ها طول می‌کشه تا منظم بشه خب طبیعی هم هست که فعلاً نتونم درست عمل کنم و فعلا نتونم رنگ سبز از خودم منتشر کنم درست مثل لاغری که مدام به خودم یاد آوری میکنم که من یک شبه چاق نشدم که حالا بخوام یه شبه لاغر بشم و سعی میکنم که در مسیر باشم و صبور باشم و از مسیر درست خارج نشم اینجا هم همون طوره  من این همه سال با ذهن مشوش و نا مرتب زندگی کردم و این همه باور و عقاید نادرست در مورد خداوند متعال از بچگی آرام آرام در ذهنم نهادینه شده و باعث دوری من از خداوند مهربونم شده حالا تازه  من شروع کردم به مرتب و منظم کردن ذهن و درونم و به خدا توکل کردم تا در این مسیر کمکم کنه ان شا الله که بتونم این مسیر سبز و زیبا رو با آرامش طی کنم و مطمئنم که در این مسیر چیزهای زیبا و دوست داشتنی زیادی نصیبم میشه و طریقه درست زندگی کردن و زنده بودن و یاد می‌گیرم و خودمو در آغوش پر مهر خدای مهربونم حس میکنم  استاد ممنون که کمک میکنید تا حال مون خوب بشه و به آرامش برسیم و خداوند مهربان و بهتر بشناسیم .🌹🌹🌹

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم