0

گامی موثر برای لاغر شدن

چگونه لاغر شوم؟
اندازه متن

چگونه لاغر شوم؟ مهمترین سوالی بود که در 35 سال چاقی ذهن من را به خود مشغول کرده بود.

خیلی غم انگیز است وقتی نمی دانی چگونه چاق شده ای در کل زندگی به دنبال چگونه لاغر شدن باشی.

خیلی دردناک است که نخواسته باشی چاق بشی و به راحتی چاق شده باشی و بخواهی لاغر شوی و با رنج و سختی نتوانی لاغر شوی.

چقدر حسرت برانگیز است وقتی به هر دری می زنی که لاغر شوی و فایده ای ندارد اما می بینی بسیاری از انسانها خودبخود لاغر هستند.

آنها هیچ رژیم خاصی را رعایت نمی کنند، هیچ ورزش سنگینی انجام نمی دهند، نگران چاق تر شدن نیستند و حسرت برانگیزتر از همه: نسب به لاغر بودن هیچ احساس خاصی ندارند.

آن را طبیعی می دانند.

پس چگونه است که من با این همه اشتیاقی که برای لاغر شدن داشتم و آن همه تلاشی که انجام می دادم هیچوقت نمی توانستم لاغر شوم و در معدود مواردی که واقعا پشتکار داشتم و چند کیلویی کاهش وزن پیدا می کردم بعد از چند هفته دوباره به شرایط قبل بر می گشتم.

من چه می خوردم که آنها نمی خورند؟

من چقدر می خورم که آنها نمی خوردند؟

من چه گناهی مرتکب شده بودم که باید همیشه نگران چاق تر شدن باشم ولی آنها با خیالی آسوده و بدون ترس از چاق شدن زندگی می کردند.

هر بار که بخاطر چاق بودن مسخره می شدم، هر بار که از تلاش برای لاغر شدن نتیجه نمی گرفتم، هر بار که مرا نصیحت می کردند که: به فکر خودت باش، کمتر بخور، یه کم ورزش کن، مملو از خشم و شکایت به خدا می شدم و ذهنم پر می شد از این سوال های بی جواب.

چاقی زبانی است که فقط یک فرد چاق آن را می فهمد.

با هر زبانی به دیگران می گفتم سعی می کنم لاغر شوم اما نمی شود، آنها نمی فهمیدند.

به هر شکلی به دیگران نشان می دادم آدم با اراده ای هستم و تلاش می کنم که لاغر شوم اما فایده ای ندارد، آنها نمی فهمیدند.

هرچه به دیگران توضیح می دادم که شب ها شام نمی خورم، صبحانه فقط چند لقمه می خورم، بیشتر ناهار من سالاد است، نوشابه نمی خورم، فست فود نمی خورم، هرکجا باید بروم پیاده می روم و صدها کار دیگر انجام می دهم اما لاغر نمی شوم کسی حرف مرا نمی فهمید.

سال های زیادی از عمرم به این شکل گذشت و من همچنان به دنبال جواب سوالم بودم که چگونه لاغر شوم؟

به لطف خدا در سن 35 سالگی به این نتیجه رسیدم که لاغری با قدرت ذهن را تجربه کنم.

تصمیمی که برخلاف روش های قبلی هیچ منبع و راهنمایی نداشت، هیچ برنامه غذایی و ورزشی برای آن نوشته نشده بود و هیچ زمانی برای لاغر شدن با آن مشخص نشده بود.

تک و تنها قدم در مسیری گذاشتم که هیچ راهنما و خط و نشانی برای حرکت کردن نداشت.

هیچ امیدی به لاغر شدن با ذهن نداشتم اما احساس درونی من در جستجوی سوال: چگونه لاغر شوم؟ بسیار قدرت گرفته بود که می شود با ذهن لاغر شد.

به لطف خدا در این مسیر حرکت کردم و برای اولین بار در زندگی تصمیم قاطع گرفتن را تجربه کردم.

تصمیمی که همچنان بر آن متعهد هستم و در مسیر لاغری با ذهن قدم بر می دارم.

اولین موضوعی که در لاغری با ذهن درک کردم این بود که ما چاق شدن را آموخته ایم، پس برای لاغر شدن باید لاغری را بیاموزیم.

هر آموزشی از بخش های مختلفی تشکیل شده است که به مرور آنها را یاد می گیریم و در نهایت ما آن موضوع را به صورت کامل یادگرفته ود ر زندگی خود اعمال می کنیم.

ما چگونه چاقی را یاد گرفته ایم؟

گام به گام در هر مرحله از زندگی آموزش های جدیدی برای چاق تر شدن دیده ایم و سبب شده است که رفتار ما به گونه ای تغییر کند که در نهایت باعث اضافه شدن وزن و سایز ما شود.

لاغر شدن مانند چاق شدن نیاز به آموزش دارد و اگر تصمیم گرفته اید از چاقی رها شوید و روزهای خوش زندگی را در جسمی متناسب ادامه دهید باید همت کنید و لاغر شدن را یاد بگیرید.

لاغر شدن هنری است که باید آن را آموخت.

درست است که بعضی از افراد به طور خودبخودی این هنر را بلد هستند و برای آموختن آن سختی متحمل نشده اند اما فراموش نکنید که افرادی که اضافه وزن دارند نیز هنر چاق شدن را بدون هیچ رنج و سختی آموخته اند.

پس در پاسخ به سوال: چگونه لاغر شوم؟ باید به خودت تاکید کنی که من هم می توانیم لاغر شدن را یاد بگیریم و با بکارگیری آموزش های خود در زندگی متناسب شویم و برای همیشه لاغر بمانیم.

نکته جالب توجه و امیدوار کننده برای یادگیری لاغری با ذهن این است که ما لاغر شدن را به صورت خودبخودی بلد هستیم اما به خاطر یادگیری چاقی و استفاده مکرر از فرمول های چاق کننده، لاغری را فراموش کرده ایم.

ما در روش لاغری با ذهن، لاغر بودن خود را به یاد می آوریم.

لاغری حالت طبیعی و پیش فرض جسم ما می باشد و این دستور خداوند است که به شکل کدهای دستوری در سلول های ما نهفته است.

مانند سرسبزی که حالت طبیعی یک درخت است.

اگر درختی می بینید که سبز و زیباست تعجب نمی کنید اما اگر درختی ببینید که زرد و پژمرده یا خشک شده است تعجب می کنید که چرا این درخت خشک شده است.

بنابراین در پاسخ دادن به سوال: چگونه لاغر شوم؟ در ذهن خود بدانید که لاغر بودن حالت طبیعی و پیش فرض جسم ما می باشد که به هر دلیل آن را تغییر داده ایم.

اما این به آن معنا نیست که ما دیگر نمی توانیم به حالت اولیه خود برگردیم.

همه افراد چاق توانایی برگشتن به حالت طبیعی و پیش فرض خود را دارند چون آنچه برای ما مقدر شده است نابود نمی شود بلکه فقط می تواند تغییر کند.

ما می توانیم شرایط جسمی خود را از حالت ایده آل خارج کنیم که بارها این کار را به طریق مختلف انجام داده ایم مثل زخمی کردن خود به طریق مختلف، اما جسم ما به سرعت فرایند ترمیم را آغاز کرده است و پس از مدت کوتاهی جای زخم به کلی از بین رفته است.

چاقی، خارج شدن جسم از حالت طبیعی و متناسب است و این برای جسم بعنوان یک ناهماهنگی تلقی می شود.

جسم ما به شدت در تلاش برای تغییر وضعیت ما از چاقی به لاغری است.

این تمایل جسم خود را بارها در هر روشی که برای لاغری در پیش گرفته اید تجربه کرده اید.

اما از آنجایی که عملکرد ما می تواند در جهت مخالف عملکرد جسم باشد، در تمام مواردی که از سعی و تلاش خود برای لاغر شدن نتیجه نگرفته ایم، قدرت عملکرد ما در چاق شدن بیشتر از قدرت جسم ما برای لاغر شدن بوده است.

نتیجه نهایی در این شرایط چاق ماندن یا چاق تر شدن است.

عملکرد ما تحت تاثیر برنامه ای است که در ذهن ایجاد می شود.

وقتی ذهن ما برای چاقی برنامه ریزی شده باشد، عملکرد ما در جهت چاق شدن خواهد بود.

در این شرایط جسم ما قدرت مقابله با عملکرد ما را ندارد.

چون سرعت ترمیم جسم به مراتب کندتر از سرعت تخریبی است که ما از طریق عملکرد خود به جسم وارد می کنیم.

بنابراین برای کاهش سرعت تخریب باید ابتدا برنامه ریزی ذهن را از چاقی به لاغری تغییر دهیم.

در این شرایط عملکرد ما بر اساس محتوای جدیدی که در ذهن ما ایجاد شده است تغییر خواهد کرد و به مرور سرعت عملکرد ما در چاق شدن کم و کمتر می شود.

در این شرایط ابتدا روند چاق تر شدن ما کند شده و سپس متوقف می شود.

در ادامه با برنامه ریزی بیشتر و بهتر ذهن، فرمول های لاغری ذهن ما بیشتر می شوند و در مقابل عملکرد ما باز هم بهتر می شود و سرعت چاق شدن ما کمتر از قبل می شود تا جایی که سرعت عملکرد چاق شدن ما کمتر از سرعت عملکرد لاغر کننده جسم ما می شود و این شروع لاغری در جسم است.

این پروسه نیاز به زمان، استمرار و عمل کردن به آموزشها دارد و برای هر فرد متفاوت خواهد بود.

درک این پروسه به ما کمک می کند تا روند لاغر شدن با ذهن را درک کنیم و در هر مرحله بدانیم در چه مسیری در حال حرکت هستیم.

من بعنوان مدرس دوره های تناسب ذهنی همواره در تلاش برای کشف رازهای متناسب شدن هستم.

رازهایی که در رفتار افراد متناسب نهفته است و با کشف و بکارگیری آنها می توان به راحتی لاغر شد و تا ابد لاغر باقی ماند.

چون فرمولی که در ذهن افراد متناسب وجود دارد که باعث آن رفتار شده است در ذهن همه افراد چاق نیز وجود دارد ولی به دلیل بی استفاده شده به خاطر ایجاد فرمول های چاق کننده، آن فرمول را گم کرده ایم و رفتار مربوط به آن فرمول را فراموش کرده ایم.

لاغری با ذهن صحیح ترین روش لاغر شدن است که ما را به پاسخ سوال: چگونه لاغر شوم؟ می رساند، چرا که همانطور که ما با یادگیری چاقی می توانیم تا آخر عمر چاق باقی بمانیم با یادگیری لاغری هم می توانیم تا آخر عمر لاغر بمانیم.

چاقی و لاغری در محتوا با هم تفاوتی ندارند، تنها اختلاف آنها در فرمول های آنهاست که در ذهن ما ذخیره شده اند و مغز ما با استفاده از این فرمولها سبب تغییر رفتارهای غذایی و واکنش ما نسبت به مواد غذایی میشود و در نهایت باعث چاق شدن یا متناسب شدن ما می شود.

بنابراین برای لاغر شدن لازم است که همواره در جستجوی فرمولهای لاغر کننده باشیم، همانطور که سالها در جستجوی فرمولهای چاق تر شدن بوده ایم.

در فایل آموزشی که برای دوستانم آماده کرده ام به تشریح و تاثیرگذاری فرمولی پرداخته ام که به شدت در چاق شدن ما نقش داشته است و به همین دلیل اگر ما بتوانیم در این فرمول چاق کننده تغییراتی ایجاد کنیم میتوانیم گام مهمی در مسیر لاغر شدن برداریم.

امیدوارم که با استفاده از این فایل صوتی توانایی تغییر رفتاری که سبب چاقی شما شده است را پیدا کرده و به مرور رفتار خود را تغییر دهید.

ضمنا توصیه می کنم بعد از خواندن هر نوشته یا استفاده از محتوای آموزشی، نگاهی به تصاویر شگفتی سازان لاغری با ذهن بیندازید تا بیشتر برای شما باورپذیر شود که لاغر شدن با قدرت ذهن میسر است و این توانایی همانگونه که در دیگر افراد چاق وجود داشته است در شما نیز وجود دارد.

مشتاقانه نظرات ارزشمند شما را پیگیری می کنم

همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

Rating 3.98 from 57 votes

https://tanasobefekri.net/?p=10187
برچسب ها:
189 نظر توسط کاربران ثبت شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار مهلا
      1402/11/22 22:31
      مدت عضویت: 243 روز
      امتیاز کاربر: 6475 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 242 کلمه

      با سلام 

       اعتراف میکنم امروز و دیروز در خوردن زیاده روی کردم،و ازون بدتر عذاب وجدان هم داشتم چون احساس سبکی نمی‌کردم!

       حالا نسبت به قبلا کمتر بود اما باز هم احساس پشیمانی از خوردن رو داشتم،

      واقعا چرا ما انسانها ،اشرف مخلوقات ،در رابطه با خوردن آنقدر چالش داریم.؟

      فرق ما با دیگر جانوران روی زمین در قدرت سخنگویی و اختیار ماست.

      اما انگار گاهی اوقات لازمه از اختیارمان استفاده نکنیم و بدنمون رو بسپریم دست غریزه مون و مثه تمام جانوران روی زمین رفتار کنیم، اگر مانند حیوانات فقط بر اساس غریزه و به هدف زنده موندن و کسب انرژی غذا بخوریم  همیشه سالم می مونیم .

      خیلی رفتارها رو باید از طبیعت یاد بگیریم ،

      بنظر من آداب غذا خوردنمون باید انسانی باشه ،و رفتارمان و نگاهمون به غذا مثه حیوانات باشه،حبوانات اکثر اوقاتشون بیکارن و مثه ما انسانها وقتشون با کلاس رفتن و موبایل و شغل و مهمونی پر نشده ،اما بیکاریشون باعث نمیشه روی بیارن به پرخوری،اما ما انسانها به محض این که بیکار میشیم میریم سر یخچال که با خوردن خودمون رو از بیکاری در بیاریم!

      اما حیوانات کل روز رو بیکارن و پرسه میزنن اما بیشتر از غریزه شون چیزی نمی‌خورن! 

      خوب گفتین آقای عطار روشن ما با احساساتمون غذا میخوریم متاسفانه،با احساس غم ،خشم ،خوشحالی، 

      اما با این شیوه فقط به خودمون آسیب می‌زنیم.

      امروز و دیروز پرخوری کردم و الان تا حدی از خودم عصبانیم و حتما یه اسم زننده برای این پرخوری هام پیدا میکنم ، تا اینطوری خودم رو تنبیه کرده باشم.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار من میتونم تغییر کنم
      1400/12/01 18:28
      مدت عضویت: 1041 روز
      امتیاز کاربر: 1306 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 323 کلمه

      سلام
      از اول ب دنبال لاغر شدن بودم همیشه میگفتم چرا خدا منو چاق خلق کرده بعدش ب خودم میگفتم خدامنو بیشتر دوس داشته ک میخواسته ورزش کنم رژیم باشم تا سلامت باشم
      اما الان ک نگاه میکنم میبینم رژیم و ورزش بیشتر منو مریض کردن روحمو مریض کردن
      مدام درگیر خودم بودم
      میگفتم خدا این همه اطراف من همسنهای من لاغرن چرا من چاقم
      همیشه چاق شدنم از پدر مادرم نمیدونستم‌از خودم خدا میدونستم میگفتم تنبلم میخورم خب همه میخوردن چرا من نخورم
      اما نمیدونستم ک من چاق شدن رو یاد گرفتم همونطوری ک خواندن و نوشتن رو یاد گرفتم همونطور ک راه رفتن رویاد گرفتم
      آشپزی دستورهای مختلف
      پس لاغری ذهن میتونم یاد بگیرم و لاغر بشم
      من چاق شدم چن فرمولهای چاقی تکرارکردم واونقدر اونها شدن حاکم ذهن
      من الانم میتونم با تکرار فرمولهای لاغری لاغری رو جایگرین کنم
      لاغری حالت طبیعی وپیش فرض جسم ما میباشد
      و این دستور خداوند است ک ب شکل کدهای دستوری در سلولهای ما نهفته است
      همیشه لاغری بهترین حالت ی انسان میدونستم
      چن اون زمان خیلی زیباتر خیلی لباس بهش میاد
      اما هیچ قت خودم نمیدونستم تصور کنم ک با ذهنم لاغر شوم
      اما الان میدونم من با قدرت ذهنم میتونم لاغر شم
      لاعر بمونم
      همیشه ن ولی اکثر اوقات غذا ک میخوردم شکمم درد میکرد
      الانم اینطوریه ولی کمتر شده
      و بهترم میشه چن من انسان و طبیعت انسان لاغریه
      من عاشق لاغری ام
      من لایق لاغری ام
      و امروز ب خودم میگم فریبا جانم ب جسم خودت احترام بزار تو خیلی قوی هستی پس چرا ب خاطر غذا ب جسم خودت احترام نزاری تو میخوری برای احساس خوب
      چرا یجوری رفتار میکنی ک احساست بد میشه
      اون غذا هس میتونی فردا بخوری اصلا نخوری چی میشه
      ریشه این رفتار فقط و فقط از حرص ولع میاد ک از بس خودمو تو قحطی گذاشتم اینطوری رفتار میکنم و با دادن فرصت ب خودم این رفتار اصلاح میکنم
      من با ذهنم لاغر میشم همونطور ک استاد با ذهنشان لاغر شدن پس من میتونم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 9 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار سپیده منیعی
      1400/11/16 19:22
      مدت عضویت: 1692 روز
      امتیاز کاربر: 11269 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 732 کلمه

      فکر کنم دفعه ۵یا ۶ ام که این فایل میشنوم و واقعا درک بهتری از آگاهی هاش میگیرم .حالا داستان اینه که من همون هنرجوام که هی استاد میگه حتی اگه ۲ساله در دوره هستی و نتیجه نگرفتی بازم ادامه بده بالاخره هدایت برات کامل میشه و نتیجه میگیری از وقتی لایوهای صبحگاهی استاد میزارن برای مرور عجیب دوباره شوق تکراردرست  درمن روشن شد. قبلا هم فایل گوش میدادم ولی شاید هفته ایی ۲/۳بار اونم نه واسه الاغری واسه اینکه حال بدم از چاقی قابل تحمل شه برام،مشکل اینجا بود که من لاغری خیلی دور از خودم میدیدم یا اصلا حق خودم نمیدیدم گاهی هم حتی تو ذهنم میمود که هرکس باید ی کمبودو مشکل لاینخلی تو زندگی داشته باشه ،واسه توهم اینه وهمچنان ترازو و کالری شمار به دست کالری میشمردم و میخوردم و حتی بدون اینکه بفهمم خیلی هم چاقتر شده بودم تو این دوران چون ترازو وزن کشی گذاشته بودم کنار مثلا تو این مورد طبق گفته های دوره عمل کردم و دقیقا ناغافل طبق رفتارهای حریصانه گذشته عمل میکردم و همش هم معده درد و دل درد داشتم دکتر گفت سندروم روده تحریک پذیر گرفتی بر اثر استرس چون دقیقا همون عصبهایی که در مغز هست در معده و روده هم هست و با این پیامها نشان از استرس شدید میده که‌چند ماهی دارو مصرف میکنم و بهتر هم نشدم تا اینکه تو یکی از این لایوها ی چیزی واسه من روشن شد که نکنه این واکنش عصبی مغز من در برابر این همه استرس چی بخورم کی بخورمه که الان جسمیت پیدا کرده و داره اینجوری خودشو نشون میده برای آخرین بار کالری شماری و شمردن لقمه و غذامو گذاشتم کنار و گفتم اعتماد کن به بدنی که تا اینجا باهات همراهی کرده خواستی بری رفته خواستی بخندی خندیده خواستی یادبگیری یادگرفته پس بزار کمتر دردبکشه حتی اگه تا آخر عمرتم چاق موندی مهم نیست فایل گوش میدی آروم میشی تا بمیری و تموم شه این دردها شاید از آخرین دیدگاهی که نوشتم هم یکی دوسالی میگذره یادم نیست اصلا ٫تا اینکه توی یک ماه گذشته حال بدنیم بهتر شد دل دردها سردردها(لازمه بگم من از استرس مایع گوشمم تکون خورده و خیلی وقته سرگیجه وضعیتی دارم )که توی ماه گذشته خیلی کمتر مسکن مصرف کردم و ی آرامشی دارم انگاری قراره هیچ اتفاقی بدی نیفته برعکس قبلا که همش منتظر خبر بد بودم خلاصه چند روزه علاوه بر بهبود اوضاع روحی و جسمی من دارم متناسب شدنو تو خودم میبینم خیییییییلی عجیب خیییییلی درست و متناسب لباسام دیگه توتنم بد نیست ،شبا چون لباسام فشار میاره دیگه مجبور نیستم بگردم لباس آزادتر پیداکنم که بتونم بخوابم جالبه بگم ی دوست دارم تازگی ها بعد از ۲سال رژیم و وزش ۲۰ کیلو کم کرده دقیقا میگه به خاطره اینکه لباسای جدید سایز ایکس اسمالمو بپوشم به هر بهانه ایی میرم از خونه بیرون ومن چقدر حسرت کشیدم که خوش به حالش من میترسم لباسامو بپوشم ببینم تنگ شده برای همین ترجیح میدم هیچ جا نرم هیچکسم نبینم چون اصلا کافیه البته کافی بودی مهمونی دعوت شیم اینقدر استرس جی بپوشم و وای چطوری بخورم اه  چقدر زشتم چقدر بدلباسم چقدر موهام بده کاش ی ذره قدم بلند تر بود منو اذیت میکرد که معده ام شروع میکرد به ورم جوری که دقیقا هیچ کدوم از لباسا برام راحت نبود و انگار ی گاو خورده بودم و خلاصه درد ،درد،درد آخر سرم اونجا هیچی نمیخوردم و درد میکشیدم و بعد میومدم خونه تلافی میکردم و یاد جمله استاد میفتادم که ما سر سفره خودمون چاق شدیم .خلاصه که چاقی برای من ثمره جایزه دادن بیخودی غذا برای آسون تر کردن زندگیم بود استمرار و اصرار بر مرحم کردن غذا رو زخمام داشتم میخوردم و دردمیکشیدم دردم میکشیدم میخوردم که کمتر دردبکشم غافل از اینکه داروهم دوزش زیاد شه از دیگه درمان نمیکنه و میکشه اصلا ی جمله معروف هست نمیدونم از کیه که میگه هر غذایی دواست هر دوایی هم غذاست خب چرا ی آدم عاقل بخواد دستی دستی خودشو بکشه زیاده روی ،زیاده رویه دیگه قرص جسم میکشه غذا زیاد روح مگه نه اینکه چه روزهایی از جوانی و شادابی چاقها تو حسرت و افسردگی و تنهایی و حتی خودم بارها در آرزوی مرگ لقمه زدم و گریه کردم گذشته دیگه مردن چطوریه دیگه آدمهای چاق هرروز با ملامت ها،تمسخرها پورخندها و حتی تعریفای الکی هزاربار میمیرند این بار ذهنی چاقی عجب سنگینه امیدوارم هرکی این بار حمل میکنه سریعتر بزارتش زمین و ءسوده زندگی کنه .آمین🙏🏻

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار متناسب موفق
      1400/11/04 17:44
      مدت عضویت: 1154 روز
      امتیاز کاربر: 13494 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 554 کلمه

      سلام برهمه دوستان 

      هرموضوعی که واکنش عصبی درآنها ایجاد کنه بیشتر میخوره 

      وقتی احساس خشم ، نگرانی ، حال خوش و یا غم وناراحتی رو تجربه میکنم نسبت به افراد متناسب بیشتر میخورم .

      علت این فرمول ها چیست ؟ وقتی علت مشخص بشه خودبه خود رفع میشه .

      استمرار وتلاش ما برای متناسب شدن نشان از توانایی بالای ماداره .

      درروشهای دیگه متناسب شدن سختی بود ورزش بود وحال بد ولی دراین روش باحال خوب مسیر روزمره خودمان را طی میکنیم و حتی فکرهم نمیکنیم که برای تناسب کاری میکنیم درحالی که خودبه خود فرمولهای ما درحال اصلاح است و آرامش داریم وحالمان خوبه حتی خیلی خیلی کم در بحث ها و گفتگوها شرکت میکنم یا فقط تماشا میکنم یا درصورتی که بتونم اونجا رو ترک میکنم .اینها همه اش خودبه خوده .من درونی من دلش هر چیزی رو قبول نمیکنه .

      اضافه وزنم اینقدر به روح وروانم فشار وارد میکرد که اکثر مواقع حالم پریشون وبد بود .

      هروقت بدن واکنش نشون میده یک مشکلی وجود داره پس وقتی پرخوری میکنیم وفشار شکم میگیرم یا تپش میگیرم یعنی یک اشکال وجود داره .

      یک فرد چاق باید یک حالت جسمی رو تجربه کنند ولی متناسب به هیچ وجه با حالت جسمی تجربه نمیکنه چون این اشتباهه اون خودبه خود نقطه سیری رو درک میکنه اصلا نباید برات مهم باشه که چه ماده ایی رو مصرف میکنی در چه رستورانی هستی …فقط به اندازه نیاز بدن بخوری .

      خداروشکر خیلی کم پرخوری میکنم به اندازه میخورم به هرلقمه که بیشتر میخورم ترس از اضافه خوردنم بیشتر وبیشتر میشه دیگه ادامه نمیدهم .برای همون بیشتر قربون صدقه خودم میره . جذابیت مواد غذایی روز به روزدرنظرم کمتر میشه .

      ازاینکه وقتی سیرم انواع شیرینی ها رو ببینه نمیخوره کیف میکنم قبلا میگفتم نهه چاق میشم الان میگم نه میل ندارم بعد اگر میلم کشید میخورم .

      چقدر لذت داره خوردن شیرینی که با میل وهوس میخوریم ولی قبلا به خاطر تعارف دیگران یا اینکه تموم نشه میخوردم ولی الان برام مهم نیست خوب تموم شه .

      یکی از همکارام دیابت داره دیروز میگفت دکترش گفته برنجت رو خیلی کم کن میگفت هرکار میکنم نمیشه باید برنج باشه تا سیر بشم .

      هرکس براش نسخه میپیچیده یکی میان وعده بخور یکی سالاد بخور یکی …. منم ساعت ۱۰ ساندویج ام رو میخوردم یکی گفت وااا چرااا الان ؟ صبحانه رو صبح زود باید بخوری .

      من فقط لبخند زدم .

      جالب بود همه برای بدن ماکه مختص ماست  نظر میدادن .بدون مشارکت فکر میکردم آخه کی برامون تعیین کرده ساعت دقیق صبحانه وناهارمون چه موقع اس .

      من که میلم نیست چرا صبح بخورم چون موقع صبحانه اس .یا خوشحال بودم که حتی از موقع رژیم کمتر میخورم ولی سیر سیرم حتی به قول همکارام میان وعده نمیخورم .آخه کی گفته باید روزی ۵وعده ومیان وعده بخوریم .ببخشید مگه انسان نیستیم که مرتب باید دهانمان درحال خوردن باشه .

      خداروشکر میکنم خودم برای خودم تعیین میکنم که کی بخورم چقدر بخورم .صبحانه رو یک بار ۸یکبار ۱۰ .شام خیلی وقتها ساعت ۱۰ یا دوست ندارم نمیخورم .دیگه نمیگم وااای آخر شبه نباید بخورم .

      حتی حیوانات هم اینقدر پرخور نیستند بارها در برنامه های حیات وحش میشنویم که میگوید یک شیر یا پلنگ تا یک هفته شکار نمیکند .یا بعضی مارها تا یک ماه شکاری که خوردند دیگه سیر هستند .

      پس چرا همه ی فکر وذکرانسانهای چاق خوردنه .انگار درفضای ذهن آنها پراز هوای مسمومه چاقیس که جزء تصاویر خوردن چیزی نیست .

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 453 سطح ۱: کاربر مبتدی
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 570 کلمه

      سلام وقت بخیر 

      فشار شکم 

      حس خیلی بدی که سالهای سال برام آشنا بودم و به لطف استاد اونو تو وجودم شناسایی کردم 

      من در بچگی متناسب بودم ولی همینطور که بزرگتر میشدم به خاطر پر خوری بعد از صرف غذا دچار فشار شکم میشدم  یه بار که سر سفره نشسته بودم کنار کشیدم داییم بهم گفت چرا ادامه نمیدی بخور من گفتم که دلم درد میکنه  واون به مزاح گفت اگه بیشتر  بخوری خوب میشی بیا بخور ومن ادامه دادم نه تنها بهتر نشدم بلکه حالم بدتر شد تقریبا در ۹۰ در صد مواردبعد از غذا دچار دل دردمیشدم و علتش رو تند خوردن غذا میدونستم وهر بار که سعی میکردم غذا رو آهسته بخورم باز هم دل درد به سراغم می اومد وفکر میکردم که معده وروده هام  دچار مشکل هستن با شرکت در دوره واصلاح رفتارهای اشتباه در مورد خوردن این حس خیلی کم به سراغم میاد وفهمیدم که نه معدم مشکل داره ونه روده ام بلکه این همون فشاری که به خاطر پرخوری به شکمم وارد میشه

      از اونجایی که اصلاح رفتار اشتباه به زمان واستمرار نیاز داره تونستم تا حدود زیادی این رفتار رواصلاح کنم وباعث تخریب بیشتر بدنم نشم 

      شاید در مقام یک انسان درست نباشه ما رفتار حیوانات رو الگوی خودمون قرار بدیم ولی چون خدای بزرگ تمام کارهاش بدون عیب ونقصِ حس سیری رو بطور قریضی  وپیش فرض در حیوانات قرار داده چون  اگر حیوانی دچار اضافه وزن مفرط بشه بدلیل نبود شعور وآگاهی محکوم به فناست چون نمیتونه که رژیم بگیره ویا رفتارش رو اصلاح کنه 

      مثلا یک حیوان درنده بعد از شکار به اندازه نیاز مصرف میکنه وبقیه غذاش رو برای وعده بعد نمیزاره ویا اینکه با خودش فکر نمیکنه که من خیلی تلاش کردم برای بدست اوردن این غذاچرا بقیه ش رو بزارم که دیگر حیوانات بخورن 

      ولی ما انسانها بواسطه درک وفهم وشعور ذاتی که در اختیارمون قرار گرفته باید بتونیم درست رو از غلط تشخیص بدیم وبه این آگاهی برسیم که چه وقت بخوریم وکی دست از خوردن بکشیم درست مثل  رفتاری که در انسانهای متناسب وجود داره چون اونها فرمولهای ذهنشون دستکاری نشده

       ولی ما ادمهای چاق متاسفانه به خاطر آموزشهای غلط فرمولها به اشتباه دستخوش تغییر شدن تا ما رو به این وضعیت در بیارن  

      متاسفانه قبلا اگر در مراسم عروسی ویاتولد شرکت میکردم تا اونجایی که میتونستم غذا ،میوه ،وشیرینی میخوردم وبا خودم میگفتم که میخوام کلی کادو بدم و غذاهای رو ی میز سهم منه باید همشو بخورم ولی حالا این رفتار نادرستم رو دیگه تکرار نمیکنم چون تنها کسی که ضرر میکنه خودم هستم 

      از دیگر رفتار های اشتباه خوردن مونده غذای بچم بود که حیف میدونستم ولی حالا خیلی وقته که این کار رو انجام ندادم واز این بابت خیلی خوشحالم 

      در تفریحات آخر هفته ویا در مسافرت بصورت افراطی میخوردم با این فکر که دیگه گیرم نمیاد 

      رفتار بعدی خوردن بیش از حد خوراکیهایی بود که یه مقدار  دیر به دیر مصرف میشن مثلاخشکبار شیرینی جات وخوراکیهای به صورت سوغات ویا نذر اورده میشه وفکر میکردم چون نذره هر چه بخوری ثواب وچاق نمیشی در حال حاضر با مرور این افکار  واقعا خندم میگیره البته خنده ای از روی تاسف 

      خداوند رو شاکرم که من رو اینقدر لایق دونست که در این مسیر قرار داد که این اطلاعات ارزشمند رو بدست بیارم وبتونم اون همه ولع وحرص برای خوردن رو از خودم دور کنم واین شاید مزد توانمندی وشایستگی من باشه چون برای کاهش وزن سالهای سال تلاش کردم اگر چه در مسیر غلط ولی در هر حال من تلاش زیادی کردم 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 9 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 5410 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 743 کلمه

      به نام خداوند بخشنده مهربان

      روز ۱۰۷: روز بیست و سوم تکرار،  یکشنبه ۱۴۰۰/۵/۱۰

      سلام 

      در ذهن فرد غیر متناسب فرمول های چاقی بصورت دستی وارد شده است و در نتیجه رفتار انها با مواد غذایی با افراد متناسب متفاوت است و عملادر برابر مواد غذایی ناتوان عمل می کنند و نوع غذا سبب واکنش شخص چاق به مواد غذایی می شود.

      برای رهایی از این مشکلات باید همانطور که چاقی را یاد گرفتیم باید لاغری را هم یاد بگیریم. و مسیر یادگیری لاغری آسان تر است چون فرمولهای آن بصورت پیش فرض در ذهن ما وجود دارد و فقط آنها را فراموش کرده ایم و باید 

      من لیاقت متناسب شدن را دارم و به لطف خدای مهربان و تلاش خودم به آن می رسم.

      یکی از تفاوتهای افراد متناسب با افراد چاق ، زمان دست کشیدن از خوردن است. فرد چاق با فشار شکمی یا احساس خفگی دست از خوردن غذا بر میدارد درحالیکه پایان غذا خوردن در فرد متناسب دریافت احساس سیری است.

      بدن به هنگام بروز مشکل ، شروع به واکنش می کند. 

      ما باید بتوانیم واکنش خودمان به مواد غذایی را مدیریت کنیم. در واقع ذهن چاق سبب می شود ما مسئولیتی در قبال خوردن خود نداشته باشیم و غذاها کنترل خوردن ما را بدست بگیرد. 

      تفاوت رفتاری فرد چاق و متناسب به علت تفاوت باورهای ذهنی آنهاست. و تنها راه تغییر رفتاری اصلاح باورهای ذهنی است. تا موفق شویم از رفتارهای واکنشی رها شویم. 

      جسم واقعی تک تک انسانها متناسب است و بدن ما دائما در حال تلاش برای از بین بردن چاقی است ولی چون سرعت رفتارهای چاق کننده ما تحت تاثیر ذهن چاق  که سبب چاقی و تخریب بدن ما می شود بیشتر است، در نهایت چاق و چاق تر می شدیم.

      یکی از رفتارهای غلط چاق کننده عدم تشخیص پیغام سیری در هنگام خوردن است. واکنش جسم ما به هنگام بروز مشکل انجام می شود. مثلا احساس درد پس از وارد شدن ضربه و …

      و در هنگام گرسنگی احساس ضعف و سر و صدای شکم ایجاد می شود. در ذهن چاق سیر شدن به معنی واکنش بدن و ایجاد تفاوت جسمی است در حالی که فرد متناسب پیغام سیری را قبل از واکنش بدن می فهمد. سیر شدن به معنی ایجاد واکنش جسمی نیست و باید قبل از بروز فشار جسمی و خفگی دست از خوردن بکشیم. غذا نعمتی برای رفع نیاز جسمی و ایجاد انرژی بدن است  و نباید نگاه ابزاری به آن داشته باشیم. اگر هر روز مقدار خوردن خود را مطابق نیاز بدن تنظیم کنیم و فشار جسمی با خوردن بر خود تحمیل نکنیم سرعت تخریب بدن خود را کاهش داده و متناسب می شویم.

      باید به یاد آوریم که ما اشرف مخلوقات هستیم و باید رفتارمان با مواد غذایی در شان ما باشد. نباید انقدر خود را ناتوان فرض کنیم که مسئولیت خوردن خود را بر عهده نگیریم.

      باید برای رفتار درست در قبال مواد غذایی بخود جایزه بدهیم. و اگر رفتار واکنشی به مواد غذایی داشتیم و در شان خود رفتار نکردیم و به بسته بندی و تبلیغات و نوع غذا واکنش نشان دادیم و غیر مسئولانه عمل کردیم خود را سرزنش کنیم. و سعی کنیم هر بار بهتر و درست تر رفتار کنیم.

      من تحت تاثیر میثاق نامه هر روز سعی در اصلاح رفتار خود دارم و دیروز هر آنچه خوردم را نوشتم و دیدم در چند مورد با وجود گرسنه نبودن اقدام به خوردن کرده ام. هر روز یک فرصت جدید برای بهتر شدن است امروز هم همین کار را تکرار می کنم و در نهایت روزی که همه رفتارهای غذایی ام درست بود حتما به خودم پاداش خواهم داد.یکی از عوامل که سبب رفتار غلط غذایی من می شود این باور اطرافیانم است که حضور فیزیکی در کنارشان کافی نیست و همراهی با آنها در خوردن یعنی پایه بودن، عشق ، صمیمیت و …. اگر بتوانم این باور را اصلاح کنم یا رفتار جایگزینی بجای خوردن برای مفاهیم احساسی ذهن  انها تعریف کنم رفتارهای غذایی خودم بشدت اصلاح می شود. دیروز تا ساعتها انرژی من صرف رفع سوء تفاهم شد که چرا برای خوردن همراه نشدم و همراهی نکردن در خوردن بی توجهی و بی اعتنایی و قهر تفسیر شده بود. مسلما من قادر هستم بر این مانع هم غلبه کنم.

      من برای رسیدن به تناسب اندام تصمیم قاطع خود را گرفته ام و رسیدن به تناسب اندام مهمترین تصمیم زندگی من است و در این راه همه سختی ها و موانع را با اشتیاق می پذیرم و هر روز سعی می کنم بر موانع این مسیر غلبه کنم.

      خدا رو شکر که هر روز از هر لحاظ بهتر و بهتر می شوم.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 9 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار sana.motalebikhah@gmail.com
      1400/03/07 12:53
      مدت عضویت: 1146 روز
      امتیاز کاربر: 172 سطح ۱: کاربر مبتدی
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 258 کلمه

      به نام خداوند جان و خرد ❤ سلام و درود…

      این داستان:رفتار نامناسب

      خداااا هزار مرتبه شکر که هر آگاهی که در اختیارم میزاری ،الگو مناسبش رو هم سر راهم قرار میدی😍تا این فایل رو گوش کردم،ساعت ناهاری که داشتیم غذا می‌خوردیم متوجه رفتار غذایی خودم با همکارم شدم…من غذامو تا آخر خوردم با این که وسطش سیر شده بودم ولی همکارم به محض اینکه احساس سیری کرد ،دست از غذا خوردن کشید و غذاشو کنار گذاشت…از اون روز به بعد چقدررررر تو فکر رفتم…ولی بازم خدارو شکر که الان فهمیدم و دارم رفتارم رو مناسب میکنم و به خودم قول دادم که رفتار صحیح غذایی داشته باشم…همین امروز موقع صبحانه تا دیدم سیر شدم سریع به خودم تلنگر زدم که نه با این کار احساس لیاقت خودت رو پایین میاری…(و جمله ای که برای تنبیه خودم انتخاب کردم اینه که سنا تو داری با این کار احساس لیاقت خودت رو پایین میاری و احساس لیاقت تو تمام جنبه های زندگی تاثیر میذاره،تو فقط غذا بیشتر میخوری ولی تو تمام جنبه های زندگی پایین میای)…و خلاصه دست از خوردن کشیدم و حتی بعدش که داشتم چایی می‌خوردم ،بیسکویت برداشتم بخورم ولی یه لحظه از خودم پرسیدم که آیا گشنه ای؟دیدم نه گشنه نیستم اصلا و کنار گذاشتمش و به خودم قول دادم که متعهد بمونم و احساس لیاقت خودم رو بالا و بالا تر ببرم و به سمت موفقیت حرکت کنم💪💪💪💪💪💪

      خدااااااااااااااااااااایا شکرت که با وجود مشغله کاری زیاد بازم برای خودم وقت میزارم و راهم رو ادامه میدم🌟🌟🌟🌟🌟🌟

      من موفق ترین شگفتی ساز میشوم،چون لاغری آسان ترین کار دنیا هستش 😍

      جمعه 

      ۱۴۰۰/۳/۷

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار FARIDEH. T
      1400/02/29 00:41
      مدت عضویت: 1263 روز
      امتیاز کاربر: 4883 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 839 کلمه

      با سلام به استاد عزیز ودوستان گرامی، 

      پرخوری که مبحث امروز در مورد آن است ،واژه ای بسیار زشت ونامتناسبیست که همگی ما که دچار اضافه وزن هستیم به خوبی با آن آشنا هستیم یکی از عادت‌های دیرینه است که در ذهن ما نهادینه شده است،از کودکی آموختیم که هرچه بیشتر بخوریم سلامت تر وقوی تر می شویم وتمام لذات زندگی انگار در پرخوری نصیب ما شده است ، در اینجا می بینم که بچه ها از بچگی اجازه پرخوری ندارند ودر مدرسه وبخصوص از مهدکودک این عادت‌های سالم خوری پایه گذاری می شود، مثلا دوستی دارم آلمانی است ودوتا فرزند تقریبا ۶و ۳ ساله داره ومن هیچوقت ندیدم که دوستم زمانی که بچه ها به مهدکودک می روند هیچگونه موادغذایی اضافه براشون در کیفشان بذارن ویاحتی میوه ویا بیسکویت ،ویامی بینید در مدرسه موقع ناهار مثلا فقط یک فلفل دلمه می خورند ویا بجای میوه یکدانه هویج ویا اگر صبحانه یک تکه نان تست با آووکادو بخورند نه کره مربا ویا پنیر ! تنها یکنوع ماده غذایی حق دارند بخورند وتا روز بعد اجازه ندارند نان بخورند ،وبه محض اینکه مادر احساس کند که کمی بچه مثلا شکمش بزرگ شده فورا در برنامه غذایی تجدید نظر می کنند ،اینجا مادرها به هیچ وجه از چیپس ویا پفک ویا از این قبیل تنقلات برای سرگرمی بچه ها استفاده نمی‌کنند،  ودر یخچال دوستم فقط مواد غذایی مختصری که بیشتر شامل سبزیجات  می باشد موجود است وکلا خوردن غذا در درجه صفر اهمیت قرار دارد وبا اینکه از نظر مالی در سطح بسیار بالایی هستند ولی اینگونه رفتار می کنند ودر بیشتر خانواده هاشون وکلا فرهنگشون به همین ترتیب است واکثرا نان وبرنج جایگاهی در غذا خوردنشون ندارد.

      من اوایل که این رفتارهارا می دیدم خیلی تعجب می کردم وبا خودم می گفتم اینها چقدر خسیسند وبد زندگی می کنند ،خوب این بچه ها گناه دارند وگاهی من براشون تنقلاتی می خریدم ومی بردم ولی می دیدم که باز بچه ها اجازه داشتند خیلی مختصر از آنها بخورند

      ویا اینکه زمانهایی که مجبور بودم با قطار از شهری به شهر دیگر بروم ،می دیدم که پسری نوجوان تخم مرغی پخته از کیفش در آورده وبا دوستش که حرف می‌زند بدون اینکه تعارف کند ،البته اضافه کنم که اینجا تعارف کردن کار زیاد خوبی نیست واصلا در مرام وفرهنگشون نیست که به کسی چیزی را تعارف کنند  ، وبعد آن پسر نوجوان آن تخم مرغ آب پز را خیلی آرام درحالی‌که با دوستش حرف می زد می خورد وهمین ! 

      وبخاطر همین است که در اینجا چه جوانها وچه بچه ها وچه افراد مسن کاملا متناسبند واندام بسیار زیبایی دارند، اوایل خیلی تو ذوقم می خورد ،هنگامیکه این رفتارهارا می دیدم چون صدوهشتاد درجه با سیستم بزرگ شدنمون وهمچنین بچه داریم ن فرق می کرد همیشه برام سوال بود که اینها چگونه می توانند اینجور رفتار کنند ؟! ولی از زمانیکه بخصوص با این دوره آشنا شدم وپی به فرمولها وعادتهای اشتباه  رفتاری گذشته مان بردم، فهمیدم که چقدر اینها از ما جلوترند ودرست رفتار می کنند ، چقدر به هوای پاک وسالم وغذا سالم واصولا سالم خوری توجه زیادی دارند .بد نیست یک خاطره ای را برایتان اینجا بگویم ،من امتحان رانندگی داشتم وهمه چیز خوب پیش می رفت تا اینکه وقتی زمان امتحان به پایان رسید ومن خوشحال که دیگه تموم شد قبول شدم افسر ممتحن به من گفت متاسفانه شما رد شدید ، من هاج وواج نگاه کردم وگفتم به چه دلیل ، خوب گوش کنید ببینید به من چی گفت، گفت چون شما زمانیکه در فلان خیابان خواستی دنده عوض کنی کمی بیشتر از حد معمول به ماشین گاز دادی ومن با تعجب گفتم خوب؟ گفت شما با اینکارتون به محیط زیست صدمه وارد کردید ، باور کنید هنگ کرده بودم ،اصلا باورم نمی شد که اینها تا این حد حفظ محیط زیست براشون اهمیت داشته باشد. 

      بهر حال از موضوع خارج نشم، منظور م از گفتن این مطالب این بود که بطور کلی چقدر در اذهان همگی ما رفتارها وافکار اشتباهی در مقایسه با اینها وجود دارد ،واصلا این است که با بی توجهی کردن هامون   در کل سیستم زندگیمون ، که پرخوری یکی از آن رفتارهای ناصحیح با خودمان می باشد در اصل به خودمون در درجه اول بی احترامی کردیم وقوانین صحیح آفرینش را نادیده گرفتیم ، واز طبیعت خود فاصله گرفتیم ،من خیلی خوشحالم  که در این مسیر الهی هستم ، وازاینکه طبق آموزش‌های استاد گرانقدر از این فلاکت ناهنجاری ذهنی آزاد شدم خدارا شکر می کنم ، وسعی کرده ام این اعتیاد به پرخوری  نه تنها در منزل بلکه در تمام گردهمایی‌های مختلف را در خودم اصلاح کنم وبه مواد غذایی همچون آب واکسیژن که نیاز بدن است ،نگاه کنم ، البته نمی‌گویم صد در صد ولی تمام سعی وکوشش را می کنم که با قدرت ذهنم فرمولها وباورهای صحیح را جایگزین کنم، ورفتاری طبیعی در حدنیازم در برخوردبا غذاها داشته باشم وبه موضوعات مهمتری توجه کنم ولذتهای زندگی را از موضوعات فراوان مثل کتاب خواندن ،پیاده روی ، گوش دادن به فایلها ،انجام تمارین ذهنی ،مدیتیشن ،دوچرخه سواری وغیره معطوف کنم که پرخوری یکی از بی اهمیت ترین موضوع زندگی من باشد به لطف خدای مهربان

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار eli_naz_188@yahoo.com
      1400/02/22 10:30
      مدت عضویت: 1106 روز
      امتیاز کاربر: 195 سطح ۱: کاربر مبتدی
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 2,049 کلمه

      سلام به استاد و دوستاي گلم

      گام نهم

      ١)حس فرصت طلبي در موقعيتهاي مختلف مكاني و زماني و اقدام به خوردن بدون نياز طبيعي بدن

      ٢)تعريف غلط حس سيري با حس خفگي در افراد چاق

      در اين گام ما به بررسي يكي از مهمترين و معروفترين دلايل چاقي و اضافه وزن ميپردازيم

      كه با انجام مراحل زير مسير لاغري رو فوقالعاده موفق و سريع طي خواهيم كرد:

      •حذف فرمولهاي غلط

      •وارد كردن فرمولهاي صحيح

      •آگاهي و نظارت بر ذهن

      •تمرين

      •تكرار

      من برداشتم از اين گام فرمول زير هست در يك جمله:

      “مادامي كه گرسنه نيستيد نخوريد،قبل از سيري از غذا دست بكشيد”

      دو بخش هست

      بخش اول:تا گرسنه نشدي نخور

      بخش دوم:قبل سيري از غذا دست بكش

      روزي ده بار اين رو براي ذهنم تكرار و تمرين و تمرين و تمرين كنم.

      تحليل اين گام:

      قسمت اول صحبتهاي استاد در مورد اين بود كه ما در موقعيتهاي مختلف بدون توجه به حس فوقالعاده مهم ((گرسنگي)) به دلايل مختلفميخوريم.

      يعني با رعايت نكردن همين قسمت اول ما چاق شديم و تمام.

      عزيزم چرا ميخوري اخه به هر دليلي غير گرسنگي؟

      يعني هر دليلي ميخواد باشه كه باشه

      انگار كه از كنار يه چاله پر از گل و كثيفي داري رد ميشي دوستت ميگه پاتو بكن توش ازش رد شو

      خب محاله من پامو كنم توي كثيفي غير ممكنه مگه اينكه حالم سرجاش نباشه يا چشمم نبينه مگه ممكنه ما خودمونو بندازيم تو گل و كثيفي؟😑

      خوردن بدون حس نياز به گرسنگي بايد همينقدر براي من غير ممكن و غير عادي و غير قابل هضم باشه.

      اگر من بتونم با تمرين و تكرار روزانه ي فرمولهاي صحيح به ذهنم آگاهيش رو تصحيح كنم ديگه هيچوقت بدون حس نياز به گرسنگي بمنحس خوردن دست نميده.

      خوردن بدون حس نياز در شرايط و موقعيتهاي متفاوت با نامهاي متفاوتي وجود داره

      مثل عبارت “پرخوري عصبي”

      پرخوري عصبي همين زير شاخه ي قسمت اول هست

      زماني كه ما بدون حس واقعي گرسنگي به سمت غذا ميريم.

      من اعتراف ميكنم كه پرخوري عصبي دارم.

      ٩٠٪؜ موارد بدون اينكه واقعا گرسنه بشم ميخورم

      اصلا من نميزارم كه گرسنه بشم همش در حال خوردنم

      جالب اينه من اصلا هيچ چيزي كه بهش برچسب بد زده ميشه (كه كلا باور تباهي است و ما غذاي بد نداريم)نميخورم ولي ميخورم حالاشده يه هويج يا يه خيار!

      ولي به مراتب زياد طول روز آشپزخونه ميرم و يك چيزي كوچيكي ميخورم و با اين كارم چرخه ي طبيعي بدنم رو دچار اختلال و بالطبعاضافه وزن ميكنم.

      خوردن بدون حس گرسنگي اينطوره:

      داخل بدن من يك چرخه ي اتوماتيك و فوق العاده هوشمند و از پيش طراحي شده هست.

      اين بدن فوق حرفه اي در زمان احساس نياز به انرژي بمن زنگ گرسنگي رو ميده و من غذا ميخورم و در زمان سيري زنگ سيري ميده ومن تمام ميكنم.

      درهاي ورودي غذا كه بسته شد داخل بدنم شروع به سوخت و ساز و صرف انرژي براي تمام فعاليتهاي حياتي دروني و بيروني من ميشه.

      از اين زنگ گرسنگي تا زنگ گرسنگي واقعي ديگه ممكنه ٣ ياعت باشه

      ممكنه ٦ ساعت باشه يا ممكنه كمتر يا بيشتر باشه.

      اين زنگ واقعي گرسنگي در افراد مختلف و بسته به ميزان فعاليت و نياز بدن متفاوت هست.

      اگر من در هر زمان كه زنگ گرسنگي حقيقي زده شد غذا بخورم هر غذايي كه دلم ميخواد هر غذايي كه گفتن بي نهايت بده و چربه وشيرينه و …. و به محض حس سيري از خوردن دست بكشم امكان نداره چاق بشم.

      ده ها مثال در اطرافم دارم از كسايي كه اينطور غذاهاي فست فود و شيريني خامه اي و چرب و …مصرف ميكنن و بي نهايت متناسب ولاغرن.

      اما من توي قسمت اول مشكل دارم 😔🙁

      من احساسي به سمت غذا ميرم

      من اصلا حس گرسنگيم فقط يك يا دوبار در روز مياد سراغم .

      اما من به غذا دلبستگي عاطفي ايجاد كردم و در هر بهانه اي چيزهاي كوچيك ميخورم

      دلتنگ ميشم سيب ميخورم

      نگران ميشم شيريني ميخورم

      حوصلم سر ميره چيزاي ترش ميخورم

      خودم هم ميدونم گرسنه نيستم اما خيلي به سمت يخچال ميرم.

      من از زماني كه با دوره لاغري با ذهن آشنا شدم با دادن عشق و توجه زياد به خودم و ذهنم وابستگي عاطفيم به غذا كمتر و به مراتبدفعات پناهم به غذا كمتر شده كه خودش خيلي قدم خوب و مهميه.

      موقعيتهايي كه نا آگاهانه بر حسب عادت به سمت غذا ميرفتم رو شناسايي و سعي كردم عوضشون كنم تا ذهنم فكر نكنه تو اون موقعيتهابايد هميشه من غذا بخورم

      •مثلا به محض ورود به خونه

      •نشستن تو ماشين و سفارش غذا

      •ورود به آشپزخونه

      •ديدن كسي كه وارد ميشه همراه با غذا

      •ديدن تنوع غذايي زياد روي ميز

      ديدن يك ساعت تعيين شده از قبل مثلا ٩ صبح صبحونه بايد باشه!

      و…

      سعي كردم الگوي خوردنم رو تو اين موقعيتها كه خوردن تو اونها براي من عادت شده بود رو عوض كنم.

      مثلا اگه به محض رسيدن به خونه ميخواستم بخورم لباسامو عوض ميكنم اتاقمو مرتب ميكنم و …

      به محض وارد شدن به آشپزخونه حس خوردن داشتم حالا وارد ميشم و از خودم ميپرسم اگه واقعا گرسنه اي ميخوريم؟

      نهايتا يه ليوان آب ميخورم و بيرون ميام

      يا ساعت خوردن هميشه ساعت ٢ براي ناهار رو موكول ميكنم زماني كه گرسنگيم واقعي بشه نه اينكه صرفا به دليل عدد ٢ من غذا بخورم.

      استاد عزيز

      من قبلا همينطور لاغر شدم كه بدون حس گرسنگيم نخوردم.

      ميدونم و با تمام سلولهام بهش ايمان دارم كه اگر بتونم اين رو اصلاح كنم بالاي ٨٠٪؜ مشكل من حل ميشه چون يكبار ٨ سال پيش اينكارو كردم و باور كنيد در عرض يه ماه ده كيلو بدون سختي خودبخود كم كردم.

      چرا اما نتونستم اون وزنو حفظ كنم؟

      من ٨ سال پيش داشتم از ايران ميرفتم و خيلي خوشحال و هيجان زده بودم

      اولين بار توي زندگيم برام واقعا اهميت داشت كه هر چيزي نخورم چون واقعا ميخواستم اونجا كه رسيدم هيكلم فوقالعاده عالي باشه!

      و اينطور هم شد و من نزديك ١٥ كيلو در عرض دو ماه كم كردم.

      اما چون انگيزه ي لاغريم كه مهاجرت بود بعد از رسيدن به اونجا كاملا از بين رفت دليل لاغري هم كاملا از بين رفت.

      اين ميشه يه تجربه ي بزرگ كه انگيزه هامون رو براي رسيدن به هر هدفي درست انتخاب كنيم.

      مثلا من خيلي ميشنوم :

      ميخوام لاغر بشم بخاطر شوهرم

      ميخوام لاغر شم بخاطر رو كم كني از فلاني

      ميخوام لاغر شم واسه فلان مراسم

      تمام اين انگيزه ها موقتي هستن و وقتي عامل و دليل لاغري بگذره ما دوباره چاق خواهيم شد.

      مثل من كه مهاجرت كردم رسيدم در عرض ٣ ماه كم كم خوردم و خوردم و چاق شدم.

      پس اول انگيزه ي صحيح تعبين كنم واسه لاغريم و جواب واضح و منطقي بدم كه چرا ميخوام لاغر بشم؟

      دليلم چيه؟

      انگيزم چيه؟

      همون ليستي كه توي گامهاي قبل تهيه كرديم

      همه ي موارد مطرح شده توي ليست مربوط به درونمون بود پس قرار نيست مثل مهاجرت رفع بشه.

      چون همون اول دليل و انگيزه ي درست براي لاغري انتخاب كردم اين وزن كم هم بشه هيچوقت بر نميگرده و محاله برگرده.

      حالا اينكه من بتونم نخورم زماني كه گرسنه نيستم

      گفتنش آسونه اما وقتي به عمل مياد توي سرم غوغا ميشه

      كلي نجوا

      كلي صدا

      كلي حرف

      كلي بهونه

      بخور كم ميخوري

      اخه اين كه فقط يدونه خرماست عيب نداره

      تو كاريت نباشه بخور ته دلتو بگيره اين چاقت نميكنه

      تو كه زياد نميخوري فقط به ذره س

      يك كوچولو مزه كن تا چشمت نمونه!

      و از اين قبيل حرفهاي بي منطق و پوچ توي سرم ميچرخه.

      گفتنه نه به تمام اين صداها و نخوردن مستلزم يك سري تمريناهاي قبليه.

      از اون لحظه اي كه فكر خوردن توي مغزت شكل ميگيره و تو ميدوني اون حس كاذب گرسنگيه تا زماني كه خوردن صورت ميگيره يكسلسله مراحلي هست كه هر مرحله آگاهي لازم و تمرين لازم رو نياز داره تا دست به دست هم بدن و خوردن كاذب صورت نگيره.

      –>فكر خوردن توي ذهنت شكل ميگيره–>ريشه يابي اينكه چرا ميخواي بخوري–>آيا گرسنگيه؟–>خير–>پس چيه؟ اين پس چيه وجوابش خيلي خيلي خيلي مهمه–>استرسه—> اين ريشه بايد خشك بشه چون بايد ذهنم براي هميشه ياد بگيره در مواقع استرس زا غذاخوردن راه حل آرامش نيست نيست نيست

      بايد به دنبال راه ديگه اي براي جايگزين كردن عادت خوردن در زمان استرس باشم

      به عنوان مثال هر زمان دچار استرس شدم چشمامو ٥ دقيقه ببندم و عميق نفس بكشم و به هيچ چيزي فكر نكنم.

      فرض كنيم فكر خوردن توي سرت شكل گرفت و تو اين كارو نكردي و اين سوالارو نپرسيدي و در حال رفتن به سمت غذايي

      هر قدم يك تامل و يك تلنگر به اينكه آيا واقعا گرسنهاي؟

      فرض كنيم به غذا رسيدي و خودت هم ميدوني كه بي دليل گرسنگي به سمت غذا رفتي

      سعي ميكنم يك ليوان آب بخورم و آروم شم و به اتاقم برگردم.

      اين پروسه خسته كنندس و انرژي زيادي براي توقف ميخواد اما من به دفعات زيادي موفق به كنترلش بودم و مطمئن هستم به افزايشآرامش درونم و عشق به خودم و حس بيشتر حضور اين عادت به كلي ترك خواهد شد.

      ميدونم اينها هنوز در وجودم قوي نيست

      اما ميدونم هر چه بيشتر روشون كار كنم اين عادت وابستگي عاطفي من به غذا ناپديد خواهد شد.

      قسمت دوم اين گام در مورد خوردن در زمان بعد سيري هست.

      من به شخص اين قسمت رو اكثر موارد بخوبي رعايت ميكنم.

      اما بوده كه بيشتر از خس سيريم همچنان ادامه دادم و اين ادامه حال جسمي و روحي منو داغون كرده

      متاسفانه حس پر شدن اونقدر روحا منو داغون ميكنه كه براي جبران حالت افتضاح به بار اومده من باز هم غذا ميخورم

      توي قسمت اول گفتم كه من به غذا وابستگي عاطفي دارم و براي هر موردي كه ناراحتم كنه غذا ميخورم.

      نميدونم چرا برادرم كه لاغره ناراحت كه ميشه اصلا كلا ديگه غذا نميخوره و بايد التماسش كني كه بخوره😐

      اين تفاوت ذهن هاي ماست

      پس من غذا زياد هم بخورم ناراحت بشم بازم غذا ميخورم كه حالم بهتر شه 🤦🏼‍♀️

      يعني قوز بالا قوز

      يعني يه افتضاح روي افتضاح بار ميارم كه خودمم نميدونم چطور از توش در بيام 🤢

      خداروشكر اين حالت افتضاح خوردن از روي خوردن رو مدت زياديست انجام ندادم

      در يك بازه ي تنهاييم و جدا شدن از كسي كه دوست داشتم اين موضوع فوقالعاده شدت گرفت و من رابطه ي فوقالعاده ناسالمي با غذاپيدا كردم و تمام اضافه وزن من در اون بازه شكل گرفت 😭😩

      خداروشكر كه اين عادتم رو مدت زياديست ترك كردم و فكر ميكنم دليلش كنارم بودن خونواده م هستش.

      از طرفي با آموزشهاي فعليم و آگاهي هاي صحيحي كه به ذهنم ميدم اگر در آينده به موقعيت مشابه اي وارد شدم رفتارم رو تكرارنخواهم كرد.

      من اين روزها در حال تلاش براي بالا بردن درجه ي ايمانم هستم.

      ايمان ضعيف من و رابطه ي محدودم با خالق زيبايي ها من رو وابسته به دلبستگي هاي فاني و كوچيكي مثل غذا كرده.

      من بارها سالهاي قبل وقتي به اخر خط ميرسيدم و از چاقي خسته ميشدم به مامانم زنگ ميزدم و ساعتها گريه ميكردم و هق هق ميزدم كهمامان من ميدونم دردم چيه

      دردم توي سرمه

      اما به كي بگم كسي نميفهمه حرفمو ؟

      كجا دنبال يه روانشناس بگردم كه حرف منو بفهمه؟

      اخر هم نميتونستم كسي رو گير بيارم به خدا پناه ميبردم

      و از روز بعدش نماز ميخوندم

      اولش ارومم ميكرد اما حرف زدن با خدا به زبون ديگه منو ارضا نميكرد و باز به غذا پناه ميبردم

      حالا ميبينم كه من نحوه ي ارتباطم با خدام اشتباه بوده

      من تصويرم از خدام

      انتظارم از خدام

      و تمام احساسم به خدام نامعلوم و غير واقعي و غير منطقي بوده.

      خيلي دوست دارم تعريف كنم از نو خدارو

      خودم اونجور كه ميخوام تعريفش كنم نه اون تعريفي كه برام كردن

      اگه من بتونم خداي حقيقي رو پيدا كنم و حسش كنم و باهاش وارد رابطه بشم از تمام دنيا بي نياز ميشم.

      بايد به خود حقيقيش وصل شد و تمام.

      براي تمرين قسمت دوم اين شايد كمك كننده باشه

      فرض كنيد هر بار كه غذا ميخوريد يه لباس مجلسي تنتون هست و قراره بعد غذا بلند شيد برقصيد.

      خوب تجسم و تصور كنيد اين رو

      من اين تمرين رو خيلي مفيد ميدونم

      هميشه براي غذا خوردن لباسهاي شيك و تميز بپوشيد و

      فكر كنيد توي مهموني هستيد

      ببينيد پوسيدن لباس دو سايز بزرگتر از خودتون موقع غذا خوردن تو خونه واسه اينكه راحت باشيد كار درستي نيست چون شماناخوداگاه اين حسو به خودتون ميديد كه راحتم و لباسم بزرگه و جا دارم خيلي بخورم

      من تصوير سازي ميكنم كه يك لباس زيبا تنم كردم و در حالي كه خودم رو توي اندام عالي و متناسب تجسم ميكنم (لاغري رو هر لحظهبايد مزه و حس كرد و تجسم و تصوير سازي كرد) غذارو بيشتر از حد سيريم نميخورم چون بعدش لباسم اذيتم ميكنه و نميتونم از مراسملذت كافي ببرم.

      دقيقا همينطور فرض ميكنم و خيلي آروم و با لذت غذامو ميخورم و به خودم قول ميدم اگه باز گشنه شدم باز خواهم خورد

      به خودم ميگم ببين عزيزم باز بهت غذا ميدم هيچ كمبود و قحطي در كار نيست

      رژيمم نگرفتم خيالت راحت باشه از همه چي بهت خواهم داد

      اونوقت خيلي راحت و با خوشحالي از خوردن دست ميكشم.

      يعني ببينيد بايد با ذهن با زبون خوش راه بياييم والا از سر جنگ و فشار و نفرت از خود هيچ چيزي اصلاح نخواهد شد.

      اين بود توضيحات من براي گام نهم كه گام فوقالعاده با ارزشي بود.

      پيش به سوي تمرين و تكرار و اجرا.

      دوستدار همگي

      الهام ♥️

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 19 از 4 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار Labkhande zemestan
      1400/01/30 16:53
      مدت عضویت: 1244 روز
      امتیاز کاربر: 11372 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 823 کلمه

      با سلام خدمت دوستان عزیز

      فشار شکم ،کلمه آشنا برا منی ک همیشه با این حس دست از غذا خوردن میکشیدم و چیزی ب نام حس  سیری در من وجود نداشت، مخصوصا ک اگه در رستوران و یا مهمونی و دورهمی باشه انگاری ک از قحطی اومده باشم و دوست داشتم ک از همه ی مواد خوراکی تا سر حد خفگی استفاده کنم و لذت دیگه ای از مهمونی نمیبردم چون تمام مدت فکرم‌ب این بود ک از همه چی خورده باشم ، و اگه این حس درد و فشار شکم نبود توقفی هم نبود ، خیلی وقتا ی محیط خوب و باصفا میرفتیم و چون کلا خونوادگی (ب غیر از بابام )خودمونو به طور ارثی چاق و پرخور میدونستیم اول از مواد غذایی شروع میکردیم و مسلما هممون تا حد خفگی میخوردیم و بعد اونقد سنگین میشدیم ک حس گشت و‌گذار نداشتیم و مهمولا همون ی تیکه جایی ک اطراق کردیم میموندیم چون نای حرکت و لذت بردن از اطرافمونو نداشتیم ؛

      همیشه برام سوال بود چرا بابام خیلی راحت میتونه از گوشت و مرغ و چیزای خوشمزه غذاش بگذره و بگه سیر شدم ،ما چون با خونواده بابام بیرون و گردش میرفتیم  اونارو میدیم ک میام وعده یا اصلا نمیخورن و راحت میگفتن میل مدارن و یا خیلی کم میخوردن و همیشه وقت عصرونه ک میشد ما پیش قدم ک چیزی برا عصرونه بخوریم و اونا لب نمیزدن و میگفتن ک دوست دارن شام بخورن و اگه الان عصرونه بخورن دیگه شام نمیتونن بخورن و خیلی راحت میتونستن انتخاب کنن ولی ما هر دو رو میخوردیم ،الان میفهمم ک اونا طبق پیش فرض بدنشون عمل میکردن احساس هارو درک میکردم و بهشون پاسخ میدادن ن مثل من ک اگه همچین حسی هم داشتم اونقد بی اعتنا میشدم و میگفتم ن هنوز جا دارم و ادامه میدادم تا ی درد بیزونی و فشار شکمی باعث توقفم بشه ؛ الان ک ب رفتارام فکر میکنم و ب یادشون میارم میبینم ک کاملا غیر انسانی برخورد میکردم وقتی هتلی و‌حایی اسکان داشتیم ک سلف سرویس بود از تمام خوراکیا و مواد غذایی ک بود استفا‌ده میکردم ، الان ک مدتیه وارد سایت شدم و این فایلو چن ماه قبل گوش دادم ب امروزم ک نگا میکنم میبینم ک چقد تغییر پیدا کردم کاملا حس گرسنگی و سیری رو تشخیص میدم و ادامه نمیدم و چقد حس راحتی و سبکی دارم و چقد لذت میبرم از این حس ؛لذتی ک با هیچ غذایی اضافه ای  نمیتونم عوضش کنم ، رفتار انسانی ب ادم اعتماد بنفس میده و کلا حس با وقاری دست میده اینکه خیلی راحت و بدون ولع ب اندازه نیازت بخوری و‌مابقی برات مهم نباشع ک چقد تنوع هست و یا چ مقدار از غذات باقی مونده ، ذهن من فقط کمبود ها رو اموخته بود چاقیو اینکه الان نخوری ممکنه بعدا پیدا نشه بعد وجود نداشته باشه ولی الان ک مطمئنش کردم ک هر وقت بخواد هست اونم خوب هماهنگ شده و خیلی قشنگ حس هارو ب من انتقال میده ؛ قبلنا برام خیلی غریب بود اینکه دوستم با نصف میوه اش سیر بشه و دیگه نتونه بخوره و بگه جا ندارم در حالی ک من میوه رو آب میدونسم و اصلا غذا حسابش نمیکردم ک بخوام باهاش حس سیری بکنم ،ولی الان خودم با ی نصفه بیسکوییت و یا حتی خیلی پیش اومده این  مدت ک با نصف و یا یک سوم یه میوه مثل سیب حس کامل سیر شدگی بهم دست داده و ادامه ندادم برا خوردن و این چقد تجربه ی لذت بخشیه ؛ اغلب اوقات ک این رفتارهازو در خودم میبینم برای خودم توی دفترم یاداشت میکنم و خیلی برام لذت بخش میشه خودمو تشویق میکنم و تبریک میگم ک مثلا من الان نصف کلوچمو خوردم و لذت بردم و نصف دیگشو حس سیری کردم و نخوردم و از نخوردنش لذت بردم افرین ب خودم ک همچین رفتار خوبی رو داشتم 🥰و این تشویقا منو مشتاق تر میکنه چون الان میدونم ک اختیار با منه ن دست بسته بندی مواد و مقدار مواد و یا تنوع مواد ،الان مدتهاست ک چیزی ب نام اینکه این ماده ب این اندازه بسته بندی شده بس این برای وعده ی نفره برای من مفهمونی نداره چون میگم هیچکس غیر از خودم مقدار نیاز بدنمو نمیدونه در حالی ک قبلا ی بسته چیپسو‌با ماست موسیر باز میکردم خیلی راحت تا خورده های اخرشو میخوردم 😅😅😅 ولی الان هم اگه میلی داشته باشم سراغ خوراکی میرم ولی بعد خوردن چنتا دونه سیر میشم و تماااام ،حالا بقیشو نگه میدارم برا وعده بعدی یا خانواده میخورن و خودم دیگه مدام چشمم دنبالش نیس ک خوراکیم موند و حیف میشه و کی بخورمش و دیگه هیچ تصمیمی برای بعدش نمیگیرم و‌چقد این احساس آرامش میده بهم،اویل ک این فایلو گوش دادم یکم پرخوری داشتم گاهی ک از حدم خارج میشد ب خودم نهیب میزدم ک این رفتارت انسانیه یا حیواانی و این خیلی بهم کمک کرد از خودم شرمنده میشدم ب فکر میرفتم و مدتی ک اینو ب خودم تذکر دادم خیلی تغییرات رو احساس کردم 🥰

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 14 از 3 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار آسیه رفیعی
      1399/11/20 18:29
      مدت عضویت: 1689 روز
      امتیاز کاربر: 23695 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 2,050 کلمه

      💖 بنام خدای مهربان 💖

      🌹سلام استاد خوبیها و دوستان عزیز هم مسیرم و شگفتی سازان فوق العاده 🌹

      💜گام نهم 💜فشار شکم 💜

      👏👏👏ترک این عادت زشت شما را در مسیر متناسب شدن قرار میدهد👏👏👏

      🌹🥇چگونه لاغر شوم🥇🌹
      👇👇👇
      اول باید بگم 🌹چگونه چاق شدن رو یاد گرفته ام 🌹

      من میتونم واکنشهای رفتاریم رو به صورت خود به خودی تحت کنترل داشته باشم با اموزش ذهنی فایلهای استادم نه با فشار و رنج قبلا واقعا پرسها و پاکت مواد خوراکی گاهی حتی یه بسته پفک هم در اثر قحطی زدگیهای اجباری که بیشتر خودم دخیل بودم توش و خودم🌹 مقصر🌹 صد در صدیش بودم به شدت احساس نیاز به خوراکی و خوردنی که با کانالهای دیدن و بینایی درگیرش میشدم و مرتب میگفتم نه تو نباید بخوری این مال تو نیست این نعمت رو خدا برای تو نیافریده و تو فقط باید خودتو شکنجه کنی 😂 یادم میاد روزایی که بعد از هر وعده غذایی که به شدت هم تحت کنترل خودم بود لقمه لقمه میشمردم و حتی مینوشتم که مبادا چیزی بخورم که حواسم نباشه 😄😅 و بلافاصله بعد از خوردن غذا هم تا سفره رو جمع میکردیم برای اینکه هنوز گرسنه بودم و ناخنک به باقیمانده غذاها نزنم با وجود اینکه به شدت هنوز دلم میخاست خودمو مجبور به پیاده روی تند ۱۰ دقیقه ای بعد از هر وعده غذایی میکردم تو مهمونی تو مسافرت هر جا بودم حتی تو اتاق ۱۲ متری خودمون حتی مهمون داشتیم خودمو موظف میکردم به اون پیاده روی جوری که خواهرم میگفت تو که غذایی نخوردی منم نخوردم آخه هنوز گرسنمه تو چه حالی داری چه اراده ای داری 😂 ول کن بابا حوصله داری 😅 منم میگفتم نه باید پیاده روی کنم باید اون خوردنم رو جبران کنم 😂 چون باشگاه هم میرفتم و از لحاظ امادگی جسمانی در حد عالی بودم فشارش کمتر بود و حتی تشویق دوستانم باعث میشد قوی تر بشم 😃😍 چون میگفتن ماها که پشت سرت ورزش میکنیم میفهمیم تو چقدر داری روز به روز لاغرتر میشی و من به حرفشون اعتماد پیدا میکردم و کلی ذوق میکردم 😍😊🤗 و خیلی قدرتمندتر ظاهر میشدم خب اونموقع از لحاظ شرایط جسمی فشار رو لذت بخش کرده بودم برا خودم 🤣😂 و میدونستم چون ورزش و کم خوری در کنار همه اصولی لاغر میشم و هیچ تخلفی نمیکردم یا خیلی کم بندرت و نتیجه اون همه فشار هم بازم برای خودم رضایت بخش نبود و همیشه باور داشتم من خیلی سخت لاغر میشم خیلیم آسون برمیگرده حتی با خوردن یه قاشق بیشتر انرژی که به مواد غذایی میدادم بی نهایت بود مدام هم تو باشگاه به لطف دوستان یه خوراکی ممنوع میشد ولی من دلم میخاست 😋😁🙄 بخاطر همین به محض پیدا شدن مشکلی و ناراحتی و افسردگی و یه مهمونی خاص و اصرار دیگران برای اینکه یه شب که هزار شب نمیشه 😂😅 یا سیزده بدری چیزی که همه میگفتن از اینهمه ضد حال بودن دست بردار 😅 یا امروز عید فطره فردای ماه رمضونه به بدنت شوک بده از خواب بیدار بشه امروز رو بخور فردا دیگه رژیمی از شنبه کلمه به شدت تحریک کننده که بخور الان فرصت خوبیه گند میزدم به اونهمه زحمت و فشار ره صد ساله رو یه شبه بر باد میدادم 😄😅 چنان فشار شکمی رو تجربه میکردم که نگو و نپرس حس میکردم آب که از سر گذشت چه یک وجب چه صد وجب 😅😊 حالا که به خوردن افتادی اینم بخور عیبی نداره 😎 تو اراده نخوردنت بالاست الان بخوری تا کلی وقت دیگه دلت نمیخاد 😅 ولی همش گول خوردنه بود 😂 حتی یه عکس تو اینستا دیدم که دوستم که بلاگر معروفی هم هست در اینستا و عمل اسلیو معده کرده و به شدت تحت کنترل معدشه 😄😂

      👈 نوشته بود مگه میشه مایه ماکارونی رو درست کرد و یه لقمه نخورد شکمو هم خودتون هستین 💪😂😂😂😂
      همین یه عکس منو برد به خاطرات دور الگوها و رفتارهای ذهنی سابقم که 🤗😊😂😁👇👇👇
      چون آشپزی با من بود و غذاهای فوق العاده خوشمزه ای میپختم و خودمو محروم میکردم چون کشیدن غذا هم با خودم بود یه رفتار غیر ارادی داشتم 😂😂😂 بسیار خنده دار و البته برام الان به شدت تعجب برانگیز برنج رو که ابکش میکردم توی کاسه روغنی و چرب بود چون معمولا روغن جامد آب میکردیم و بعد روی برنج میدادم و حتما داغ میکردم چون بعدها کلا فقط روغن مایع میخوردیم تو همون کاسه روغن برنج دم نکشیده سفت رو چندین قاشق میکشیدم و اب خورشتی که هنوز جا افتاده هم نبود روی اون میریختم و میخوردم گاهی حتی به شدت بد مزه بود و گاهی مزه ام میداد و کار به دوباره و سه باره هم میکشید و چون قبلا مینوشتم و اونموقع که نا امید شده بودم بخاطر عمل پاهام که دیگه باشگاهم نمیتونم برم و بی خیالیم بیشتر شده بود و الان یواشکیه بخور کی به کیه با این که متنفر بودم کسی ناخنک بزنه میخوردم 😂😂😂😂 ولی مگه عذاب وجدان و حس بد بعدش و توهینا و تحقیرام تمومی داشت مخصوصا که در آشپزخونه بسته بود ولی گاهی مچم گرفته میشد توسط مامانم 😆 اونوقت علاوه بر سرزنشهای خودم سرزنش مامانمم شروع میشد تصویر سازی بسته نخور از در تو نمیایی و کلی حال خراب

      و بعدش هم واقعا حس میکردم دست خودم نیس اخه من چه گناهی کردم تقاص کدوم گناه رو باید پس بدم چرا اخه من 😂 حتما من تافته جدا بافته ام 😅 من با همه فرق دارم 🙄 کفر گفتن نسبت به خدای مهربونم 😥 تنفر شدید از خودم 😭😉😎 اشک و ناله و زاری که هیچکدوم نه تنها منو لاغر نمیکردن لحظه به لحظه چاق تر و چاق ترم میکردن چون ترموستات ذهنی من داغون و خراب بود چون ترازو و عددش مدام منو شکنجه میداد 😅😂🙄 چون دائم در حال شکنجه و ترس بودم 😥 غذا دشمن بود 😅 حتی گاهی از غذا متنفر میشدم ولی باز دوباره بوی غذا گرسنگی و فشار منو تحریک میکرد و باز آش همون اش و کاسه همون کاسه 😅🙄

      وقتی عمل جراحی میکردم و ۴ تا مرد قوی هیکل بعد از لاغر شدنم که ۷۰ کیلو بودم منو جا به جا میکردن از تخت چرخ دار رو تخت محل بخش و بستری و خودم درد بسیار شدیدی داشتم چون تمام عمل های جراحیم با بیهوشی کامل بود و بی حسی نداشتم اونا با وجود سن کمم و بی بی فیس بودنم که همه بهم میگفتن سنت خیلی پایین تر از چهرت میزنه چون ۱۴ ساله بودم و وزنم ۹۰ اینجورا بود اونا به من میگفتن مادر چیکار میکنی با خودت 🤣😂 یخده رژیم بگیر وزنت رو کم کن به فکر خودت نیستی به فکر ما بیچاره ها باش کلی زور میزدن و منم دقیقا اون لحظه به مردن و مرده شور فکر میکردم و به شدت شرمنده میشدم و حال بدتر و فشار درد عمل منو میبرد رو ویبره جوری خواهرم که همراهم بود التماس میکرد بهم مسکن بزنن با وجود تحمل دردم به شدت بالا بود فقط در سکوت رو ویبره میرفتم فشار ذهنی من به شدت بالا میرفت و قابل کنترل نبود برام و اونا نمیدونستن با همون چند کلمه چه بلایی به روح و جسم من میاوردن با همون حال خراب دیگه نمیخواستم لب به هیچی بزنم خواهرم به زور کمپوت اناناسی که ازش متنفر بودم میریخت تو حلقم و مجبورم میکرد غذامو تا ته بخورم چون هر بار از تخت پایین میومدم برای راه رفتن تا حال بیهوشی دوباره میرفتم چون مدام پرستار و دکتر میگفت راه برو راه نری مرخص نمیشی منم دوتا قدم میزدم همه پرستارا برام دست میزدن و تشویقم میکردن و میگفتن تو چاقیت پفکیه جون و پر نداری لبام سفید ضعف شدید فشار خواهرم برای خوردن باید الان فقط تقویت کنی حالت خوب شد میتونی دوباره رژیم بگیری و ورزش کنی 😄😅 اوایلش مقاومت میکردم و به زور به خوردم میدادن ولی بعد با الگوهای خرابم تمام فشارها از روم برداشته میشد و خودمم بی ترس میخوردم واقعا هم بی ترس خوردنه به نفعم بود وزنم اونقدر زیاد نمیشد که قبلش خودمو گول میزدم کم بخورم لاغر میشم 🤔 واقعا الان دارم رفتارهای اونوقتام رو درک میکنم و رازش رو کشف میکنم هر چی بیشتر از غذاها میترسیدم و هر چی خودمو محرومتر میکردم ولعم بیشتر میشد و با اون همه ولع فشار شکم هایی که برام پیش میومد آخر حقارت بود برام و خیلی حالمو میگرفت😁😂

      اوایلی که کار با ذهن رو هم شروع کردم چون بلد نبودم👈 زبان لاغری 👉رو با همون فرمولهای قبلی کمی فشار شکم داشتم و خیلیم خوشحالم الان که با حس رژیمی بودن به روش ذهنی نیومدم و سعی نکردم در این روش هم رژیم با حس خوب داشته باشم و الان به رهایی که ارزوش رو داشتم همیشه رسیدم هر وقت چیزی دلم بخاد به اندازه رفع نیازم میخورم و این ته خوشبختیه 😍😍😍🤗 به ذهنم اعتماد کردم و به استاد گلم و مسیر فوق العاده کاملا باور دارم که تنها راه تناسب من همین ذهنه و تغییر الگوها که منجر به درست شدن رفتارها و عادتهام میکنه و حتی فکرشم نمیکنم که اون عادت زشت فشار شکم برگرده البته یه تجربه دیگه هم داشتم 👇💖

      پریشب خود به خودی دلم میخاست لقمه ای که در دهنم هست رو بیشتر بجوم و نگهش دارم و از طعم خوبش لذت ببرم به جای اینکه تند تند ببلعم و قورت بدم و چنان لذتی از طعم و مزه غذا میبردم که حتی دلم میخاست زمان بایسته و به این فکر میکردم 💖 حالا که زمان نمی ایسته خودت لقمه رو با تمام حواست نگه دار چون من عادت به تند خوردن غذا هم داشتم و به خاطر همین دچار فشار شکم میشدم البته خیلی جزیی الان به عنوان نمونه 👈 ۳ روزه یک دونه ساندویچ کوکو سبزی رو برای صبحانه دارم میخورم ولی هنوز تموم نشده 😂😂😂 قبلا تو رژیم دکتر میگفت باید نصف ساندویچ بخوری فقط زور و اجبار بود که نخورم هنوز چشمم دنبال ساندویچم بود و این تغییر فوق العاده رو دارم که با میل خودم بدون کنترل بیشتر از اون مقدار یا حتی خیلی کمتر میخورم 😍

      چون خودمو لایق تناسب اندام همیشگی میدونم 💖لاغری رو طبیعی میدونم و چاقی رو بدیهی و غیر طبیعی 💖 فرق بین خوردن غذا و غذا خوردن رو فهمیدم 💖 و فشار شکم هایی که دیگر هرگز برام پیش نمیاد و رفتارهای پر خطری که فقط در اثر محرومیت و محدودیت و انرژی منفی و ترسی که از خوردن داشتم برام بوجود می اومد 💖 همش میگفتم دست خودم نیس و مسئولیتی به عهده نمگرفتم که الان میدونم مقصر صد در صدی خودمم و خودمم میتونم همون بلایی که سر خودم آوردم رو با آموزش زیبا و لذت بخش کاملا از بین ببرم و در این مسیر و این روش عالی تمام جنبه های زندگی من زیر رو بشه و خیلی هم شده 💖 الان کاملا فهمیدم که چرا چاق شدم و چرا لاغر نمیشدم 💖 الان کاملا اشتیاق دارم برای تغییراتم و برای این مسیر متحول کننده و شادی بخش و نشاط آور و پر از هیجان و حال و احساس خوب به زندگی درست بر عکس قبلا که یا آرزوی مرگ داشتم یا فکر خودکشی 💖 الان در جهانم همه چیز زیبا و نیکوست و رو به بهبودی 💖 سرعت ترمیمم خیلی بالا رفته و تخریبم کم شده 💖 بر علیه خودم شاهد جمع نمیکنم که من ضعیف و ناتوان و بی عرضه هستم کاملا برعکسه 💖 الان کاملا فهمیدم که من لیاقت رسیدن به تمام ارزوها و رویاهای خواستنی خودم رو دارم و باور کردم در صورتیکه قبلا حس نالایق بودنم منو کشته بود و هم اطرافیانم رو 💖 الان کاملا باور دارم هدایتم و انتخابم فقط از سمت و نیروی خدای مهربونم بوده 💖 فرشته خوشبختی نجواهاش خیلی زیاد شده و فقط سعادت منو میخاد و با هم رفیقیم شدیدا 💖 حالم خیلی خوبه اطرافم ارامش زیادی هست 💖 دیگه محاله گول روشهای افتضاح و خنده دار سابقم رو بخورم 💖

      خدایا بی نهایت دوستت دارم💜 و دوستمون داری🌹 شکرت 🌹شکرت 🌹 شکرت 💜💜💜 استاد ممنونم از گامهای فوق العاده و اموزش بی نظیرتون 🌹🌹🌹 دوستان بی نهایت قدر دان دیدگاههای فوق العاده ای که نوشتین هستم و با اشتیاق و ذوق فراوان میخونمشون و بی نهایت ممنونم از همگیتون عالی میتویسید دوستان هم سفرم 💖💖💖💖💖

      💖 رسیدن به تناسب اندام همیشگی حق مسلم و طبیعی همه ما هنرجوهاست 💖
      🌹۵۰ کیلویی شدنم آسون ترین کار دنیاست با قدرت نیروی ذهنم و درسهای فوق العاده اساتیدی که دارم در این راه 🌹
      💝💜 ما و اینهمه خوشبختی کاملا طبیعیه و لایقشیم 💜💝

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار zary.ahmadi
      1399/11/20 09:39
      مدت عضویت: 1376 روز
      امتیاز کاربر: 10052 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 715 کلمه

      سلام .گام نهم:گامی موثر برای لاغر شدن.
      واقعا حسرت انگیز است که آدم به نکته ای برسد که فکر کند برای اینکه بتواند زیبا اندام باشد باید از خوردن کناره بگیرد و همیشه به دنبال رژیم های مختلف با ورزش کردن همراه با عرق کردن باشد در صورتی که اشخاصی هستند که بدون هیچ برنامه غذایی همچنان متناسب هستندو از خوردن لذت می برندچند وقت پیش (قبل از آشنایی با این دوره )یک مشتری عروس داشتم که لباسش را آورد که براش اندازه کنم و تغییراتی به آن بدهم و متوجه شدم که این لباس را برای سال آیند بعنی ۱۲ ماه بعد لازمش دارد گفتم خیلی زود آوردی اگر تو این یکسال اضافه کردی باز باید دوباره روش کار کنیم چون از تجربه‌ای که از دیگر عروس ها دارم زمانی لباسشون را می آورن که فرصت چاق شدن نداشته باشند و این عروس خانم گفت نگران نباش من اصلا چاق نمی شوم مطمعن هستم .و من گفتم خیلی خوشبختی !!!رازت چیست؟!خندید و گفت هیچی همیشه همیجوری بودم .و گفتم من حسودیم می شه ،خندید و گفت تو که خوبی ،چرا ناراحتی ،گفتم خیلی برای نگه داشتنش این فرم زحمت می کشم اصلا ساده نیست .می ترسم اگر رژیم و ورزش را رها کنم چی بشه.و این ثابت می کند ذهنم چاق بوده که اینچنین نگرشی داشتم.امروز با گوش دادن به فایل نهم به گذشته فکر کردم تا ببینم در این زمینه مطلبی دارم که اتفاقا داشتم و متوجه شدم که من همیشه خوردن های خود را در واکنشهای خود نسبت به مواد غذایی می توانستم کنترل و مدیریت کنم مثلا همکاری داشتم که تعریف می کرد که وقتی اشپزی می کند تا ظهر بیشتر گوشت داخل قابلمه را می خورداین حرفش خیلی برام عجیب بود و هیچ وقت انرا درک نکردم چون من نکته ای مقابل او بودم بعنی من غذا را موقعی مزه می کنم که رو سفره آماده خوردن است و همیشه عالی بوده حتی نمک غذا ،مطلب دیگه:چند تا همکار بودیم بر نامه گذاشته بودیم که هر هفته برای ناهار خانوادگی دور هم باشیم و یک عادتی که من داشتم و هنوز هم دارم موقع غذا خوردن رفتار بقیه را در مقابل غذا خوردن زیر نظر می گرفتم !!!نمی دانم چه نیرویی باعث این افکار من می شد ؟خلاصه چهار تا همکار بودیم با خانواده و بچه ها جمعیتی می شدیم .تو این چهار نفر یکی بود که هر وقت از نزدیکی خوراکی‌ها که رو میز چیده شده بود مثل میوه آجیل کوکی شکلات و تنقلات یک ناخونک می زد و یک خوراکی می گذاشت دهنش و می خورد بعنی اگر ده بار رد می شد ده نا خوراکی می خورد یعنی خود به خودی این عمل انجام می شه بدون اینکه کنترل یا مدیریتی داشته باشد.و من در دلم می گفتم الکی نیست که چاق است یکسره بدون اینکه متوجه باشد راه می ره و می خورد وبعد غذا هم که از همه نوع فراوان می خورد و از طرفی نا راحت بود که چاق است .می خوام بگم که من بر عکس همیشه خوردنم را کنترل و مدیریت داشتم و برای همین هیچ وقت درکی از چاقی مثل بقیه ندارم اما مقدار اضافی که داشتم !!!به نتیجه می رسم که ترس از خوردن مانع رسیدن به وزن ایده الم بوده و همانطور که استاد می فرمایند ما می توانیم لاغر شدن را بیاموزیم و فراموش نکنیم که لاغر شدن هم یک هنر است و برای بدست آوردن این هنر باید تکنیک های صیحیح را بکار ببریم و بارها جسم من ثابت کرده که می تواند متناسب باشد فقط بلد نبوده و نمی دانسته که مشکل در ذهن است و حالا که یاد گرفتم ودر حال آموزش هستم می فهم که لاغر شدن آسان‌ترین کار دیناست و زیبایی اندام حق طبیعی من است و من لیاقت زیبایی اندام را دارم مخصوصا که هیچ وقت برام اتفاق نیفتاده که سیر باشم و غذا بخورم که احساس سنگینی و یا دل درد داشته باشم و هیچ وقت استرس و ناراحتی باعث تحریک خوردن در من نشده و هیچ تجربه‌ای در ابن زمینه ندارم هدف من از لاغری با ذهن که به تناسب دلخواهم برسم و آن را برای همیشه داشته باشم. خدا را شکر که با آگاهی های استاد راه را بلد شدمو خیلی ساده و آسان به مقصد می رسم .تشکر از همه

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 4 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار الهه
      1399/11/14 04:30
      مدت عضویت: 1238 روز
      امتیاز کاربر: 13323 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 826 کلمه

      به نام خدای راهگشا.
      با توجه به گامها و تمرینهای قبلی میدانم که تناسب اندام حالت طبیعی بدن من است. اما به دلیل آموزشهاي اشتباه در طول زندگی، فرمولهای چاق کننده را در ذهنم ایجاد کردم و با استفاده مکرر از آنها، بدنم را از حالت طبیعی خارج کردم و در حالت غیر طبیعی چاقی قرار گرفتم. این موضوع برای جسم من یک ناهماهنگی است و جسم همواره به دنبال رفع مشکلات و برگشتن به حالت طبیعی خودش است. یعنی بدن من در تلاش برای تغییر وضعیت از چاقی به تناسب اندام است. پس چرا لاغر نمیشوم؟ به این دلیل که عملکرد من تحت تأثیر برنامه ذهنم است و ذهن من هم برای چاقی برنامه‌ریزی شده، یعنی عملکرد من در جهت چاقی است. و چون قدرت و سرعت تخریب جسمم (از طریق عملکرد در جهت چاقی) بیشتر از سرعت ترمیم جسمم است، نتیجه نهایی چاقی من است. بنابراین برای رسیدن به تناسب اندام، باید با کاهش سرعت عملکرد در جهت چاقی، سرعت تخریب جسم را کم کنم و برای کاهش سرعت عملکرد چاقی هم باید فرمولهای ذهنی چاق‌کننده را شناسايي و اصلاح کنم. هرچه فرمولهای چاق‌کننده بیشتری را شناسایی و اصلاح کنم، سرعت تخریب جسمم کمتر و کمتر و سپس متوقف می‌شود و بدین ترتیب بدنم قادر به ترمیم و حرکت از چاقی به لاغری و تناسب اندام خواهد بود. باید دقت کنم که این پروسه نیاز به زمان و استمرار دارد.
      بزرگترین تفاوت افراد متناسب و چاق در رفتارهای غذایی و واکنش نسبت به مواد غذايي می‌باشد. افراد متناسب مواد غذایی را انتخاب و نحوه خوردن خود را کنترل می‌کنند ولی در افراد چاق، مواد غذايي کنترل خوردن را در دست دارند. بارها برای من اتفاق افتاده که کاملا سیر هستم و احساس سنگینی میکنم و اصلا تمایلی به خوردن ندارم ولی با دیدن غذا خوردن همسرم، یا حتی دیدن بسته‌بندی یک ماده غذایی و یا استشمام بوی خوراکی، شروع به خوردن آن ماده غذایی کردم. در صورتیکه افراد لاغر با بو یا دیدن غذا اصلا تحریک نمی‌شوند. من ناراحتی خودم را با خوردن آرام می‌کنم ولی یک فرد متناسب مثلا با مطالعه یا صحبت کردن آرام می‌شود. من عصبانیتم را با خوردن آرام می‌کنم ولی یک فرد متناسب با قدم زدن یا گوش دادن به موسیقی آرام می‌شود. من خستگی و بی‌خوابی را با خوردن رفع می‌کنم ولی یک فرد متناسب با خوابیدن و استراحت کردن. من در سرما با نوشیدنی و غذای گرم، خودم را گرم می‌کنم ولی یک فرد متناسب با لباس بیشتر و پتو گرم می‌شود.
      واقعا چرا غذا و خوردن تا این اندازه روی من کنترل دارد. حالات روحی و حتی احساس سرما و گرما، خستگی و بی‌خوابی را در من کنترل می‌‌‌کند. احساس می‌کنم برده و بنده غذا هستم! و چه حقارتی بالاتر از این که به جای اشرف مخلوقات خدا، بنده غذا باشم!
      با شنیدن این فایل با خودم خیلی صحبت کردم. از خودم پرسیدم چرا بیشتر از نیاز بدنت غذا می‌خوری وقتی باعث درد شکم و رنج تو می‌شود و حتی لذت غذا رو هم از بین می‌برد. اضافه خوردن و احساس ترکیدن چه نفعی برایت دارد! چرا فکر می‌کنی باید بیشتر از نیازت بخوری. مگر قرار است قحطی شود یا مدتی دسترسی به غذا نداشته باشی. یا قرار است مثلا پیتزا از کره زمین محو شود و این آخرین پیتزای عمرت باشد. مگر نمی‌توانی هفته بعد و یا حتی فردا دوباره ماکارانی و قرمه‌سبزی بپزی و بخوری. واقعا چرا با خودت اینطور رفتار می‌کنی؟!!!
      دو روز است مرتب این فایل را گوش میدهم و فکر ميکنم. با خودم گفتم حق با استاد است به سختی‌هایی که برای لاغر شدن تحمل کردی فکر کن، به رژیم‌های غذاب‌آور و ورزش‌های وحشتناک فکر کن. تو واقعا آدم توانمندی هستی و می‌توانی خوردن خودت را کنترل کنی. از خودم پرسیدم به اندازه خوردن سخت‌تر است یا رژیم‌هایی که گرفتی؟ به اندازه غذا خوردن سخت‌تر است یا اینکه یکسری از غذاها رو اصلا نخوری؟ بعد براساس حرف استاد در رابطه با تشویق و سرزنش خودمان در برابر رفتار غذایی، برای خودم یک جدول دو هفته‌ای درست کردم که ستون‌های آن شامل سه وعده غذا و سه میان وعده و ردیفهای جدول هم روزهای هفته است. و برای هربار به اندازه خوردن به خودم ستاره میدهم و برای هربار غیر انسانی خوردن ضربدر. من سه میان وعده هم در جدول قرار دادم برای اینکه بارها پیش آمده که به اندازه غذا خوردم ولی مدتی بعد از غذا ذهنم من را وسوسه کرده و چون غذا زیاد نخوردم، در مصرف تنقلات زیاده روی کردم. بنابراین با قرار دادن ستون میان وعده در جدول میخواهم جلوی این فریبکاری ذهنم را هم بگیرم. امروز روز اول جدول بود و توانستم با موفقیت ۶ ستاره کسب کنم. به خودم افتخار می‌کنم که شروع قدرتمندی داشتم. ایمان دارم که با لطف خدا و به کمک استاد گرامی و آموزشهاي ارزشمند ایشان، گام به گام فرمول‌های ذهنی چاق‌کننده را مهار و سرعت تخریب جسمم را صفر می‌کنم و بعد با آرامش و شادی شاهد ترمیم جسمم و لاغری و رسیدن به اندام متناسب و ایده‌آلم خواهم بود.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار asmagazban
      1399/11/12 16:16
      مدت عضویت: 1308 روز
      امتیاز کاربر: 6149 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 668 کلمه

      «بنام خدا» گام نهم:درتمام عمرم این احساس رو خوب درک کردم و باهاش زندگی کردم به اندازه ای که من بزرگشدم وسن گرفتم این احساس بزرگ شده اختلاف من بابک فردمتناسب درعادتیه که من دارم و اون نداره دراحساسیه که من تجربه میکنم واون تجربه نمیکنه مثل همین حس سیری وسبکی بعدازغذاکه اون اونودرک می‌کنه امامن درک نمیکنم اون به صدای درونش گوش میده که کافیه جسمش سیرشده چشماش گوشهاش وبینیش سیرشده درواقع بابوی غذاوتصویرغذاتحریک نمیشه هیچ وقت. وکاملاسیره امامن برعکس عمل میکنم😔 بااینکه بدنم آلارم سیری روا سال کرده ویاحتی ارسال هم نکرده ول خودم میدونم کافیه حتی اگر هم امامیدونم کافیه ونبایداینطوررفتارکنم امابازم ادامه میدم وتاخفگی وفشارشکم می‌رسونم خودم ازغذا ولی یک فردمتناسب به این شکل نیست من غذاروبخش عمده واصلی زندگیم می‌دونم بهش به عنوان زندگیم نگاه میکنم که خیلی بزرگه اماافرادمتناسب غذاخوردن لابلای زندگیشونه وبراش اون اندازه ای که تو ذهن من نقش داره ومهمه وترسناکه نیست من بخش اصلی زندگیمو برای غذاوتفریحوشکلای مختلف از استفاده کردن غذامیزارم در حالیکه یه فردمتناسب به این شکل نیس درسته لاغری اونها طبیعیه چون غذاخوردن توذهن اونها طبیعیه زمان گرسنگی غذاخوردن طبیعیه امابرای من اینطور نبوده فرق بین منوفردمتناسب تواینه که اون سیرمبشه امامن توسیری غذامیخوردم وبعدبه خفگی میرسم امااون گرسنه میشه وبعدسیرمیشه اون وقتی گرسنه میشه غذامیخوره امامن وقتی سیرمیشم غذامیخوردم اون به راحتی می‌تونه بگه که من میل ندارم وسیرم کافیه امامن بلد نیستم که بگم میل ندارم وهربارهم گفتم به خاطر ترس ازچاقترشدن بوده به خاطر ترس از شنیدن سرزنش هاونصیحت هابوده که میگفتم اماعمالابلدنبودم که بگم چون هیچ وقت معنی میل ندارم وسیرم رورودرک نکردم هیچوقت درک نکردم و اصلا معناشودرک نکردم اون احساس رو نداشتم بلکه همیشه میخواستم چیزی بخورم می‌خوردم چون حیف بودمیخوردم چون از خیلی وقت بود نخورده بودم چون خاطر ه های زیادی روا زمان زنده بودن مادربزرگم وجمع شدن ودورهمی هابرام داشت می‌خوردم ومبخوردم اماهیچ وقت نگفتم سیرم لذت این کلمه رو احساس نکردم درسته لاغری با ذهن یه هنره هماهنگ شدن با درون برای داشتن جسم زیبابرای داشتن افکار خوب و مثبت الان که فکرمی‌کنم بهش بیست و چهار سال از عمرم رو فقط خوردم و هیچ وقت نگفتم سیرم چون یادنگرفتم که بگم سیرم ومتاسف شدم برای خودم وقتی بهش فکرمی‌کنم توتمام زندگیم یک بارهم به درونم پاسخ مثبت ندادم وبارهایی که درفشارقرارمیگرفتم بهش جواب میدادم درسته رژیم گرفتن ورزش کردن ربطی به چاقی و لاغری نداره این ذهنه که بایدیادبگیره لاغرشدنویادبگیره چطوررفتارکنه من چاق شدم چون عادت کردم به این رفتارها اضافه خوردن های متعدد وبی دلیل وبادلیل وبرای لذت وتفریح غذاخوردن هیچ وقت برای اینکه گرسنمه غذانخوردم بلکه طبق عادت غذاخوردم چاقی من عادتیه ارثی نیست فشار شکم من ارثی نیست بلکه به خاطرتکرارمکرراته واعتیادبه این احساس هست الان دیگه برام مبهم نیست که چراچاقم وهمهری شک هام نسبت به چاقی ازبین رفته و یقین پیداکردم مقصر اصلی اضافه وزنم خودمم چاقی من انعکاس باورهامه انعکاس ترس هام ازغذاس از موانعی که تو ذهنم چیدم فشار شکم و چاقی هردوباهمن واینهاواکنش جسم به ذهنه همونطورواکنش احساس هست که بعدبه جسم منتقل میشه چاقی من راحت بودبه خاطر این رفتارها ی من ولی حالا عادی نیست و طبیعی نیس غذاخوردن بایدبخش کوچیکه وعادی زندگی باشه و همین بخش کوچیک می‌تونه نقش بسیار مهمی توجنبه های زندگی داشته باشه و اینهم یادگرفتم اینکه من سالهای اساس چاقی واحساس چاقی افکار چاقی رفتارچاقی روانجام دادم که حالادراین وضعیتم وحالاکه می‌خوام لاغربشم باید عمل کنم به احساس وافکارم درجهت لاغری وله زندگیم جهت بدم مزیت بزرگی که داشت زندگی باچاقی این بود که من میتونم دوباره از نوزندگیموبسازم وازغذاترس نداشته باشم وشخصیتموبسازم وبامطالب این سایت آشنا بشم تازه دارم خودموبهترمیشناسم وازاین به و بعدقبل از اینکه احساس فیزیکی درجسمم به خاطر خوردن غذادرمن به وجود بیاد ازخوردن دست میکشم وله این مسیر ادامه میدم چون هیچ چیزی وهیچ کسی مهمترازمن و سلامتی من نیست لاغری روباتماوجودم می‌خوام که تجربه کنم اوایل نیازشدیدبه لاغری داشتم ولی حالا هم تجربه هم هنره هم زندگیه پس قدم برمیدارم برای زندگی کردن خواسته‌هام وزندگیشون میکنم نه به عنوان خیال ورویابلکه به عنوان واقعیت زندگیم😍😎

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فروغ ریاحی
      1399/11/11 18:53
      مدت عضویت: 1651 روز
      امتیاز کاربر: 28111 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 2,164 کلمه

      یکی از مشکلات ما چاقها این هست مدیریتی در خوردن مواد غذایی نداریم و مواد غذایی هستن که خوردن ما رو مدیریت میکنن و ما یه چیزها یی رو دوست داریم بیشتر میخوریم و به چیزاهایی رو دوست نداریم کمتر میخوریم .مثلا من قبلا خودم بارها میگفتم اهل شیرینی و دسر نیستم بیشتر دوست دارم غدا های خوشمزه رو بخورم و اینقدر میخوردم تا شکم درد و حالت تهوع میگرفتم و من بارها داشتم حتی عذر میخوام بالا میوردم فقط به خاطر اینکه من این غدا رو دوست دارم با این دید شروع میکردم به خوردن و اینقدر میخوردم تا حالم بد میشد و باید چایی با لیمو امانی میخوردم و یا چند ساعتی صبر میکردم تا سنگینی من بعد از غدا از بین بره و اگر فست فود بودکه دیگه واویلا بی حد و اندازه میخوردم و حالا میفهمم غذا ها من رو مدیریت میکردن و نه من غذاها رو مدیریت کنم.
      حالا واکنشهای روحی هم خیلی در خوردن چاقها تاثیر داره مثل خستگی و عصبی و یا ناراحتی و ….باعث خوردن این افراد میشه و منم میتونم بگم وقتی خوشحالم و هیجان زده هستم دوست دارم بخورم و حالا خیلی بهانه های دیگه هم داشتم برای خوردن که خودم نمیدونستم و فکر میکردم اشتهام زیاده و نمیشه کاری کرد مثلا من لدت بردن و تفریح کردن و خوش گدشتن با افراد و دورهمی و رفتن به طبیعت و فضا سبز و مهمانی رفتن و سفر ر فتن و … رو همیشه در خوردن زیاد میدانستم.بماند کلی بهانه ی جور واجور دیگه هم داشتم همیشه مثلا بخور دیگه گیرت نمیاد بخور فقط یه امشبه بخور پولش رو دادی بخور اصراف نشه بخور برای بدنت مفید بخور باعثقوی شدن بدن میشه و هزارتا دلیل دیگه که داشتم و اما هیچ وقت ایکها ر علت چاقی نمیدونستم .
      تفاوت ما با متناسبها این هست که فرمولهای ذهنی ما با هم متفاوت هست و همین تفاوت رفتارها را به وجود میاره و خیلیها فکر میکنن نه ژنتیک و ارت و اشتها و … باعث این کار میشه اما ذهن ما مثل یه نوار خالی هست که با چاقی اگر پر شده باشه به ما دستور میده چطور رفتار کنیم
      مثلا ممکنه سیر باشیم اما دستور خوردن صادر بشه و منم قبلا همیشه میگفتم بدن من و متناسبها خیلی با هم فرق داره و من هر کاری میکنم نمیتونم لاعر بشم و لاعر بمانم و این تقصیر غدا خور دنم و یا فعالیتم و یا قرصهایی که میخورم و یا اشتهایی که دارم هست و اما حالا میدونم فقط تفاوت در فرمولهای ذهنی ما هست که باعث میشه رفتارهای متفاوتی رو داشته باشیم و در نهایت جسم متفاوت از هم داریم ما چاقیم و اونها متناسب هستن .
      پس اگر فرمولها تغییر کنه خود به خود رفتارها هم تغییر میکنه و به ورزش،و محدودیت نیست چون انسانینم و عقل داریم اما بارها گفتیم نه ما ناتوانم و نه ضعیفیم در صورتی که کسی برای لاغری بارها اقدام کرده و شکست خورده ضعیف نیست اون شحاع هست چون که بارها رژیم گرفته و روشهای مختلف رو رفته اما نتیحه نگرفته این فرد توانمند هست فقط راهش رو غلط رفته منم سالها با تعهد در باشگاه و رژیم سخت بودم حتی در دوران شیردهی ام واقعا برای من سخت بود حتی فرزند شیر خوارم رو مبزاشتم و باشگاه میرفتم خیلی سخت بود اما انجامش میدادم در حالی که نتیجه هیچ وقت ماندگار نبود و فقط برای مقطعی بود و لی من کوتاه نمیومدم و دوباره ورزش سنگینتر و رژیم سختتر رو میگرفتم حالا که نگاه میکنم میبینم چقدر تعهد و استمرار داشتم و حالا اگر کمی از اون تعهد رو بیارم داخل این روش همه چیز فوق العاده میشه و داره هم میشه و فوق العاده میشه چون من خیلی توانایی دارم من بارها در زمانهای مختلف وزن کم کردم اونم در در حد ۲۰ و یا ۳۵ کیلو ولی هیچ وقت برام نمونده و همیشه فکر میکردم چقدر ناتوانم در لاعری ولی حالا به خوبی متوجه میشم که راهم اشتباه بوده و
      وراهم ناتوان بوده که نمیتونسته من رو برای همیشه لاعر نگه داره نه من و همین یه نتیجه که از راه تناسب فکری به دست اوردم مانع بزرگی رو از سر راه من برای لاغری برداشت و من خودم رو بسیار قدرتمند و توانا در رسیدن به هدفم میدونم و با این روش هر چقدر من جلوتر میریم نتایج بهتری دریافت میکنم و آرامشم و روحیه ام و رفتارهام عالیتر میشن و حرص و ولع خوردنم کمتر میشه .
      و من همیشه به خودم میگم با این روش خیلی به راحتی میتونم نتیحه بگیریم خیلی راحت و ساده بدون هیچ تلاش خاصی و یا هیچ سختی من دارم نتیجه میگیرم و غذا خوردن من مثل سایر فعالیتهای جسم من هست برای زنده بودن من هست نه برای چاق شدن من و اصلا طبیعی نیست که من چاق باشم و نیاز بدن من به غدا هست که باعث میشه من غدا بخورم و عدا برای انسان مثل سوخت ماشین برای حرکت ماشین هست و غدا برای من به عنوان یه ماده برای رفع نیاز جسم من هست نه هیچ چیز دیگه . .
      من همیشه به دنبال تفاوت افکار چاقها و لاغرها هستم و من میدونم همین افکار چاقی تونسته من رو از حالت طبیعی خارج کنه و به من ضربه بزنه و چاقی صدها برابر جسم به روحیه ی ما فشار میاره و اگر من لاغر بشم دنیایی رو تجربه میکنم که فوق العاده هست احساس سبکی و سلامتی و ارامش و .. رو تجربه میکنیم همین الان من با این سایزو وزنم که عالیه ولی دوست دارم عالیتر بشه کلی تجربه ی خرید لباسهای رنگ شاد و به روز و زیبا رو دارم که خیلی لدت میبرم
      و هم تجربه ی آزادی در خرید کردن و سبک پوشیدنم و در فعالیتهام و حتی در نوع کفش پوشیدنم و خیلی چیزای دیگه رو دارم و اینکه خودم انتخاب میکنم چه مقدار غذا در چه زمانی بخورم خیلی این تجربه رو دوست دارم و لذت میبرم و کلی تجربه های عالی دیگه مثلا سایز من نزدیک سایز دخترم شده و خیلی وقتها هم اون از من لباس میپوشه و هم من از اون لباس میپوشم و این برای من یه حس بینطیر ی هست و خوشحالم که تجربه اش میکنم و اما هنوزم باید جمع و جور بشم و سایزم کمتر بشه و من با عمل کردن به اموزشها به سایز و وزن دلخواهم میرسم .
      چرا افرادی که اضافه وزن دارن باید اینقدر بخورن که از فشار جسمی متوجه بشن که سیر هستن مثلا اینقدر میخوردیم که شکم ما درد بگیره و یا در گلوی ما انگار تا اخرش غذا بود و دل درد پیدا میکردیم و معده درد پیدا میکردیم و در کل چرا به زور غذا رو وارد دهان خودمون میکردیم چرا ؟و تازه بعدش هم به دنبال خوردن چیزی بودیم که بخوریم و اوضاع ما رو سبک کنه .
      پس چه اختلافی بین ما و متناسبها هست که اونها به راحتی سیر میشن و دست میکشن و اما ما از فشار شکمی متوجه میشیم .
      ما کی درد رو در بدنمون احساس میکنیم ؟زمانی که بدن ما ضربه ای بخوره و یا زمانی که سرما بخوریم ممکنه آبریزش و گلو درد داشته باشیم یعنی هر وقت بدن ما واکنش میده بدن یه مشکلی داره حتی شاید فردی که گرسنه باشه بدنش واکنش نشون بده مثل سر و صدا و پیچش شکم و که متناسبها اینطور هستن و بعد غدا میخورن پس اگر هروقت ما مشکلی دربدن داشتیم مثل ضربان قلب بالابره و یا فشار شکم باشه باید بدونیم اشتباه رفتار کردیم در چاقها سیری یعنی واکنش بدن و این خیلی خطر ناکه و یه فرد چاق وقتی غذا میخوره باید یه واکنش جسمی رو درک کنه که بگه سیر شده اما یه فرد متناسب به هیچ وجه اینطور نیست و مثل سایر اعما ل بدنش هست مثل نفس کشیدن و مثل ضربان قلیش وپلک زدن و … خوردنش هم اتوماتیک هست.
      ما اشتباها فکر میکنیم سیری یعنی فشار آوردن به یه قسمتی از بدن و لی اگر ما به اندازه ای بخوریم که به بدنمون فشار نیاد و یا اینکه بدون اینکه نگاه کنیم چه غدایی هست و یا در چه مکانی هستیم بخوریم اون وقت رفتار درستی داشته ایم .غذا به عنوان یه ماده هست که نیاز بدن رو تامین میکنه و به این دید و مفهوم باید به غدا نگاه کنیم من الان با همین دید تونستم ترس از خوردن رو برای خودم بسیار کم کنم هر وقت گرسنه بودم با خیال راحت و با توجه بر نیاز بدنم به مقداری که اون نیازم برطرف بشه دارم میخورم و حسم عالیه پس بسیار این دید ارزشمند هست و جز فرمولهای ذهنی هست که باید در ذهن چاقها تغییر کنه مثلا عذا خوردن ما رو چاق میکنه چون من قبلا خودم همچین فکری رو داشتم .
      ما قبلا از غذا به بهانه های مختلف استفاده میکردیم و چاقها همیشه با همین افکار غدا میخوردن که بخورم چون پول غذا رو دادم چون لذت ببرم چون .. اینها به ما ضربه میزنه و حالا اگر داخل یه هتل بریم چرا فکر می کنیم چون پولش رو دادیم باید خیلی بخورم؟ چرا بیشتر تنفس نمیکنیم چرا بیشتر نمیخوابیم یا حمام نمیکنیم چرا از خوردن خیلی استفاده ی اشتباه میکنیم مثلا چون اسراف نشه چون دور نریزیم چون دیگه گیر نمیاد چون یه امشب هست چون پولش رو دادیم و یا برای تفریح کردن و بر ای لذت بردن و برای سود کردن و برای ضررر کردن ما باید غذا بخوریم و این نگاه کردن برای ما مشکل به وحود میاره و همش تمرکز ما روی خودن هست و فکر میکنیم چون زیاد پول دادیم باید زیاد بخورنم که بهشون ضرر بزنیم و این چه دیدگاهی هست که ما چاقها داریم؟ .
      و هر وقت زیاد غدا خوردین به خودتون یه عناوینی بدین که دیگه تکرار نشه و این یه جور تنبیه هست و سرزنش نیست که دیگه تکرار نشه چون چندین سال هست که ذهن داره پرخوری میکنه و ما رو چاق کرده پس اگر از یه حدی بیشتر خوردیم باید خودمون رو سرزنش کنیم .
      کدوم حیوان رو دیدین که پرخوری کنه درنده ترین حیوانات هم وقتی سیرن به کسی حمله نمیکنن شاید برای دفاع از خودشون باشه ولی برای خوردن نیست اما چرا من هر چی بود باید بخورم هر چی سفره رنگینتر من هم بیشتر میخوردم چرا ؟برای این عادت زشت پرخوری باید خودت رو تنبیه کنی و بلعکس اگر به اندازه خوردی باید خودت رو تشویق کنی و انگیزه بگیری برای خوردن اما رفتار ما باید انسانی باشه و در شان یه انسان رفتار کنیم و اجازه ندین غذاها برای شما حد و مرز خوردن انتخاب کنن و بسته بندی کارخانه ها برای شما حد و مرز تعیین کنن و مثلا یه پیترا یه نفره به این مقدار هست و یا یه نوشابه به اندازه یه قوطی ۲۰۰ سی سی هست و لی یه متتاسب اصلا به این اندازه اا توحه نداره و به سلف سرویس توجه نداره و هر چقدر میتونه میخوره و من بارها با متناسب به فست فودی رفتم و من با چنان حرص ولعی میخوردم و هر چه بیشتر سفارش میدادیم من بیشتر میخوردم اما اون متناسب میگفت من فلان چیز رو به تنهایی نمیخورم یکی برای دو نفر اندازه هست و یا من همه ی این خوراکی رو نمیخورم چون زیاده و من تعجب میکردم چرا چطور نمیخوره و حالا میبینم که ذهن چقدر اسیر فرمولهای چاق کننده بود و تا میتونستم مبخوردم وحتی یادم این اواخر به جای
      پیتزا یه نفره در خواست پیتزاهای سایز بزرگ برای خودم به تنهایی میکردم و بعدش هم هر چه میموند از بچها و همسرم خودم میخور د م ولی حالا به هیچ وجه اینطور نیستم و دیگه نمیتونم مثل گذشته بخورم و خودم با این رفتارم ذوق میکنم و اصلا برام مهم نیست الان چه اندامی دارم و کی به اندام دلخواهم میرسم چون شخصیت من در حال تغییر هست و بسیار این برای من ارزشمند هست و من شبیه خیلی از متناسبهای حمع و اطرافم دارم رفتار میکنم و بی نهایت خوشحالم و میدونم چه بخوام چه نخوام من لاعر میشم و از زندگی جدیدم با شخصیت جدیدم دارم بینهایت لدت میبرم و همیشه حواسم به خوردنم هست که بعد از غدا دچار سنگینی و درد معده و شکم نشم و فقط برای رفع نیاز جسمم بخورم واگر هم اتفاق افتاد حالا یه وقتایی میدونم تاثیر همون فرمولهای چاقی گدشته هست و باید برطرفش کنم .

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم