بهانه برای لاغر نشدن؟ 😏 آره… همون موجودات کوچولوی بیرحمی که هی میان میشینن رو دوش آدم و میگن:
«الان وقتش نیست» ⏰ «سن تو گذشته» 👵🏻 «متابولیسمت کُنده» 🐌
«بچه داری، شوهر همکاری نمیکنه، مهمونی زیاده…» و هزار تا جملهی قشنگ که تهش فقط یه معنی دارن: بیخیال لاغر شدن!
🎯 فرق افراد موفق با ناموفق چیه؟ یه کلمه: «بهانه!»
راستش رو بخوای، خود من یه زمانی دکترا داشتم تو بهونه آوردن! 😅
هر بار که رژیم رو ول میکردم، میرفتم سراغ یکی از بهونههام و باهاش خودم رو توجیه میکردم:
«خوب معلومه که نشد، این هفته خیلی استرس داشتم!»
«مگه میشه با این همه مهمونی لاغر شد؟!»
«آخه ارثیه دیگه، مامانمم چاقه!»
ولی یه روز، یهو انگار یکی از توی ذهنم گفت:
تا کی میخوای بهونه بیاری؟ واقعاً دلت میخواد تغییر کنی یا فقط دوست داری درگیرِ چالشهای فانتزی لاغر شدن باشی؟
و همونجا بود که فهمیدم…
💡 مشکل من رژیم یا ورزش یا حتی بدنم نبود؛ مشکل، ذهنی بود که بهونه رو انتخاب میکرد بهجای حرکت!
تو این مقاله قراره با هم بریم سراغ همین قضیه:
🌪️ شناسایی بهونهها
🧠 بررسی ریشههای ذهنیشون
🔥 و پیدا کردن راهی برای خلاص شدن از دستشون
اگه تا الان کلی راه رفتی و لاغر نشدی، شاید وقتشه یه نگاهی به لیست بهونههات بندازی…
آمادهای با هم یکییکی خطشون بزنیم؟ 😎✍️

❌ بهونهی شماره یک: وقت ندارم!
این یکی رو که دیگه همهمون استادیم توش!
«وای من سر کارم»،
«بچه دارم»،
«صبح تا شب تو ترافیکم»
یا حتی:
«اصلاً وقت نمیکنم یه لیوان آب بخورم چه برسه به لاغر شدن!» 😫
ولی بذار یه سؤال بپرسم:
واقعاً وقت نداری یا اینکه لاغر شدن هنوز اونقدری برات مهم نشده که براش وقت بزاری؟
🕒 چون وقتی یه چیزی برات اولویت باشه، براش جا باز میکنی، نه اینکه بندازیش ته لیست.
خودم یادمه روزی که تصمیم گرفتم ذهنم رو برای لاغری تنظیم کنم، هیچ اتفاق خاصی توی زندگیم نیفتاده بود، فقط یه چیز عوض شد:
نگاهم به خودم.
🧬 بهونهی شماره دو: ژنمون اینجوریه!
آه… ژن عزیز!
چاقی ارثیه…
ما خانوادگی همینیم…
مامانمم لاغر نمیتونه بشه…
پدرم که همیشه یه شکم کوچولو داشت… 🤷♀️
درسته که ژنتیک یه تأثیر کوچولو داره، ولی نه اونقدری که بشه انداخت گردنش همه چی رو!
😏 اگه ژنتیک همهچیز بود، پس چطور بعضیا تو همون خانواده لاغرن؟
مشکل اصلی، عادتهای فکری و رفتاریه که از خانواده منتقل میشه، نه فقط ژن!
یک مطالعه مهم که در مجله بررسی های طبیعت ژنتیک منتشر شده است، نشان میدهد که ژنهای مختلفی با چاقی مرتبط هستند، اما تأثیر هر یک از آنها بر وزن بدن انسان بسیار کوچک است. این مطالعه همچنین بیان میکند که بیشتر تأثیرات ژنها را می توان از طریق اصلاح فرمول های پرخوری و اشتها در مغز خنثی کرد.
🍩 بهونهی شماره سه: نمیتونم غذاهای خوشمزه رو کنار بذارم
بیاین با هم صادق باشیم…
قرمهسبزی مامان، فسنجون شب یلدا، پیتزای بویدارِ داغ…
کی میتونه اینا رو بذاره کنار؟ 🤤
ولی واقعاً برای لاغری قراره همهی خوشیهای دنیا رو حذف کنیم؟
نه عزیز دل!
ما تو «تناسب فکری» یه شعار داریم:
🍽️ مهم اینه چی تو ذهنت میگذره، نه تو بشقابت!
وقتی ذهنت رو برای تعادل تربیت کنی، دیگه نیازی به حذف نیست.
تو یاد میگیری چطور بدون حرص، بدون عذاب وجدان، حتی از غذاهای خوشمزه هم لذت ببری و بازم وزن کم کنی.
جالبه نه؟ 😊
🧠 ته ماجرا: بهونه یعنی مقاومت ذهنی!
تمام این بهانه برای لاغر نشدن (و صد تای دیگه که نگفتیم)، یه پیام مشترک دارن:
ذهنم نمیخواد تغییر کنم.
چرا؟ چون تغییر یعنی خروج از منطقه امن. یعنی درد، تلاش، ابهام…
و ذهن ما عاشق امنیت و تکراره. واسه همینه که هی این بهونهها رو میسازه تا ما رو همونجا که هستیم نگه داره.
🛑 ولی اگه هی هر بار تسلیمش بشی، هیچوقت تغییر نمیکنی.
✅ اگه بخوای لاغر شی، باید این مقاومتها رو بشناسی و یکییکی ازشون عبور کنی.

🎯 پیشنیاز واقعی موفقیت در رهایی از چاقی: خداحافظی با بهانهها
راستش اون روزها اصلاً نمیدونستم که یکی از مهمترین قدمهای لاغر شدن، شناختن دلایل چاقی و مهمتر از اون، رها کردن بهانه برای لاغر نشدنه!
قبلاً هرجا میرفتم برای لاغری، یه برنامه غذایی میدادن، یه رژیم سخت، یا یه جدول ورزشهای عجیبغریب که باید مو به مو اجراش میکردم.
هیچکسی ازم نپرسید:
«اصلاً چرا چاق شدی؟ پشت این چاقی چه چیزیه؟»
فقط میگفتن: «این برنامهس. انجامش بده و حرف نزن!»
اما وقتی کمکم با ذهنم آشتی کردم و شروع کردم به پیدا کردن دلیلهای واقعی چاقیم، یه اتفاق عجیب افتاد…
احساسم نسبت به چاقی تغییر کرد.
دیگه از خودم متنفر نبودم، چون فهمیدم پشت این چاقی، یه عالمه دلیل نادیده گرفتهشده هست.
تا قبل از اون، همیشه فکر میکردم خدا یا خانوادهم باعث چاقی منن.
انگار یه سرنوشت اجباریه که به من تحمیل شده.
اما وقتی آگاهیم بیشتر شد، یه حقیقت تلخ ولی نجاتبخش رو فهمیدم:
پذیرفتن این موضوع، آسون نبود. چون خب، ما آدما معمولاً از چیزی که ازش بدمون میاد، فرار میکنیم.
و چاقی چیزی بود که واقعاً ازش بدم میاومد. پس چطور مسئولیتشو بپذیرم؟
ولی خدا بهم لطف کرد…
قبل از اینکه بیاد و بگه «تو مقصری»، منو هدایت کرد که برم سراغ کشف علتها.
و همین کشفها، کمکم ترسهامو کم کرد، بهونههامو نشوند، و باعث شد مسیر تغییر برام روشنتر بشه.
ماهها گذشت.
من عمیق شدم تو یادگیری درباره ذهن، درباره فرمولهای پنهان چاقی در ناخودآگاه.
تا اینکه حدود ۱۵ ماه بعد، بیاینکه رژیم بگیرم یا باشگاه برم، اولین تغییرات توی جسمم دیده شد.
کوچیک بودن، ولی واقعی بودن.
و اون نشونهها بهم گفتن:
✅ «درست اومدی! راهت همینه!»
انگار تازه فهمیده بودم چرا از بچگی چاق بودم.
چرا از تحرک فراری بودم، چرا عاشق لم دادن بودم، چرا حتی بارها رژیم گرفته بودم ولی هیچوقت موفق نشده بودم.
همهاش بخاطر این بود که یه عالمه بهانه برای لاغر نشدن داشتم که سالها مثل سایه همراهم بودن.
اما حالا که خودم نتیجه گرفتم، میتونم با اطمینان بگم:
💥 اگه یه نفر بخواد، هیچ بهونهای براش نمیمونه!
من؟
یه نمونهی زندهم برای تمام بهانه برای لاغر نشدنهایی که آدمها میارن:
- از بچگی چاق بودم.
- بیش از ۴۰ کیلو اضافه وزن داشتم.
- ۳۵ سال تموم، چاق موندم.
- چربیهام قدیمی و سفت و لجباز بودن.
- کارم پشت میزه.
- اهل تحرک نیستم.
- هیچ دارویی مصرف نکردم، هیچ جراحی نکردم.
- غذام هم مثل همهی آدمهای چاق بود، هیچ غذای خاصی رو حذف نکردم.
ولی ذهنم رو تغییر دادم…
و بهونهها رو کنار گذاشتم.
❗ هر کسی که هنوز میگه “من نمیتونم لاغر شم”، در واقع هنوز یه بهانه برای لاغر نشدن توی ذهنش داره.
و تا وقتی اون بهونه هست، هیچ روش و هیچ برنامهای جواب نمیده!
اما اگه بهونههاتو بریزی دور، ذهن تو آماده میشه برای معجزه.

🌟 همه اونایی که الان عکسهاشون توی آلبوم «شگفتیسازان» سایت تناسب فکریه، یه روزی پر از بهونه بودن.
ولی از یه جایی به بعد، تصمیم گرفتن دیگه دنبال بهانه برای لاغر نشدن نباشن… فقط شروع کنن.
و توی همین مسیر، از فردی پر از تردید، شدن الگوی لاغری برای بقیه.
🧠 ذهن تو، قدرتمندتر از هر چربی قدیمی و هر سن و سالیه.
اگه نفس میکشی، یعنی میتونی لاغر بشی.
به شرط اینکه تصمیم بگیری، دیگه هیچگونه بهانه برای لاغر نشدن نداشته باشی…
✍️ تمرین آموزشی 📖
مهمترین پیشنیاز موفقیت در لاغری با ذهن، شناسایی بهانه برای لاغر نشدن است.
این تمرین به شما کمک میکند تا با آگاهی از بهانه برای لاغر نشدنهای خود، در مسیر ذهنی لاغری عملکرد بهتری داشته باشید.
🧩 قدم اول: بهانه برای لاغر نشدنهایی که در گذشته باعث شدهاند برای رسیدن به اهدافتان اقدام نکنید، فهرست کنید.
🎭 بهانهها دو نوعاند:
۱. احساسی: مثل «حوصله ندارم»، «فعلاً حسش نیست»، «باشه برای بعد» و…
۲. منطقی: مثل «بارها تلاش کردم و نشد»، «سنم بالا رفته»، «چربیهام قدیمیه» و…
✨ حالا بنویس:
- کدوم بهانه برای لاغر نشدن مانع لاغر شدنت بودن؟ احساسی یا منطقی؟
- برای هر بهانه برای لاغر نشدن، یک دلیل منطقی و قانعکننده برای مقابله باهاش بنویس.
- احساست رو درباره زمانی که لاغر میشی توصیف کن.
- تغییراتی که با لاغر شدن توی جسم و زندگیت ایجاد میشه رو هم بنویس.
📝 این تمرین رو انجام بده و پاسخت رو در بخش نظرات همین مقاله بنویس.
این یه قدم مهمه برای اینکه بهانه برای لاغر نشدن دیگه جلو حرکت تو رو نگیرن.
📻 رادیو لاغری
منتظر کامنتهای شما هستیم! 💬👇
همراه همشگی شما: رضا عطارروشن
امتیاز 4.19 از 290 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!


نشان های دریافت شده
درود
Zary.Ahmadi
اگر بهانه داری لاغر نمی شی . پیش نیاز لاغری با ذهن فقط یک چیزه
اموزشی که از این بخش گرفتم :بهانه ها هستند که جلوی موفقییت ما را می گیرند این بهانه ها نه تنها مانع لاغرشدن ما می شوند بلکه در همه موارد حتی در روابطمون هم اثر می زارند .بهانه ها عوامل بیرونی نیستند از درون خیزش می کنند چون ذهن دوست داره در جای امن باقی بماند رو همین اصل مرتب بهانه های جور وا جور سر هم می کند تا مارا از تغییراتی که می خواهین داشته باشیم منصرف کند .دلیلی که بعضی از افراد موفق و به اهداف خود می رسند و بعضی هیچوقت به آن نمی رسند همین بهانه هاست .
راه حل چیه ؟ درکی که از این آموزش داشتم اینه که هر گاه بهانه ای سراغم اومد بهش فکر کنم با ذهنم آن را تجربه و تحلیل کنم و حتی بهتره آن را بنویسم تا راحتتر بشه انرا رها کرد شناسایی بهانه ها و رها کردن آن به رشد و آگاهی ما در راه رسیدن به اهدافمون بسیار کمک می کند می خوام بگم که این بهانه ها شکست و ناامیدی نیست بلکه دریچه ای به سوی رشد و آگاهی بهتر آست
بهانه ها دو قسمت اند.احساسی و منطقی
بهانه های احساسی : من وقت ندارم. سرم خیلی شلوغه . باید به کارهای خونه برسم ، به کسب و کارم برسم، اشپزی کنم ، به مسافرت های برسم .نوه هایم را ببینم .خلاصه کلی بهانه هست که همه از درون می اید ،در حالی که با برنامه ریزی می شه به همه کارها رسید و یاد بگیریم هر کاری را در چه اولویتی بگذاریم مثلا:روزی چند دقیقه را حتمی به اموزش لاغری اختصاص دهم این باعث می شه هیچ بهانه ای مانع آموزش من در لاغری نخواهد شد منظورم روزهای خیلی شلوغ چند دقیقه ای لازم است به این موضوع اختصاص داده بشه تا ذهن هر روز در این زمینه updateبشه تا اینکه هر چند روز بخواهم سراغ آموزش ها برم
بهانه های منطقی : سالها دنبال رژیم ، ورزش، و خیلی روشهای دیگه برای لاغری بودم و به جایی که می خواستم برسم ، نرسیدم ،بهانه های زیادی هست مثل: سن رفته بالا : ذهن زمزمه می کند هی سنی از تو گذاشته تا کی می خواهی دنبال لاغری باشید یعنی در واقع می گه با بالا رفتن سن ناتوان هستی چون از کودکی در ناخودآگاه ما ثبت شده که وقتی سن می ره بالا بدن ضیعف و ناتوان می شه سوخت و ساز پایین می ره و تغییرات مثل دوران جوانی ساده نیست ، رو همین باورهاست که ذهن بهانه می اره سن رفته بالا و ناتوانی در حالی که تغییرات ذهنی در هر سن و سالی امکان پذیر است فقط باید شجاعت تغییر کردن را داشته باشیم که شجاعت هم بر اثر تمرین و استمرار بوجود می اید و وارد شدن در این مسیر خود نشانه شجاعت و توانایی ماست و اگر بخواهیم موفق باشیم خودمون را اسیر ترس ها و بهانه ها نکنیم تمام آنهایی که موفق می شوند در شرایط استثنایی نیستند یا با هوش تر نیستند تمام موفقییت هایی که بدست می آورند ، از ترس ها و بهانه های ذهنی بلدن چطور عبور کنند تا اسیر آنها بشوند مثال دارم: پسرم هدفش رسیدن به جراح مغز و اعصاب بود که در کل امریکا فقط دویست نفر در ابن رشته هستند یادم هست چقدر با استقامت و مصمم تمام موانع ها را رد می کرد و بالاخره بعد از ۱۵ سال تلاش به هدفش رسید تو امریکا دوران پزشکی و گرفتن تخصص خیلی زمان می بره با وجودی که تمام سالها را با موافقیت تمام کرد در سن ۳۷ سالگی تموم کرد و یک پزشک موفق و در ضمن research هم انجام می دهد چون دوست داره تحقیق انجام بده بجای اینکه مدام جراحی فقط بکند به کفته خودش نمی خواهد مثل روباط باشه می خواد که هر روز در حال آموزش باشه می خوام بگم که افراد موفق هیچی جلوی آنها را برای رسیدن به هدفی که دارند نمی تواند بگیرد.
بهانه ها هم تموم شدنی نیستند طوری نیست که الان تصمیم بگیریم که دیکه من بهانه نخواهم داشت . نه ،بهانه ها همیشه با ما هستند ما هستیم که باید یاد بگیریم چطور عملکردی در مسیر رشد و آگاهی خود داشته باشیم مثلا «سن رفته بالا »اگر درک کنیم که با بالا رفتن سن زندگی به آخر نرسیده و تغییر امکان پذیر است دیگر لوزمی نداره که افسرده و ناامید بشیم و دست از تلاش بر داریم یا اگر بارها تلاش کردیم به جایی نرسیدیم باید مطمعن باشیم که این روش با همه روش ها فرق داره چون همرا با تغییرات ذهنی انجام می گیرد و از درون سرچشمه می گیرد و به دستور فرمانده کل بدن که ذهن ماست انجام وظیفه می کند
یا استرس .همه مردم در گیر استرس هستند کم یا زیاد فرقی نداره مهم اینه که درگیر استرس هستند پس آدمهای لاغر چرا همیشه لاغرند! ؟ یعنی آنها اصلا استرس ندارند ؟از کره دیکه ای آماده اند؟! .امکان نداره.پس منطق آن را رد می کند . مثال : عروسم دو بچه کوچک داره و هر روز کلی استرس اما همچنان لاغر است
تغییراتی که با لاغر شدن تو جسم و زندگی ام ایجاد می شه ؟ زمانی که لاغر هستم شاد و خوشحال. سالمتر همه جی زیباتر با اعتماد به نفس بیشتر یک حس عجیبی داره از نگاه کردن خودم بیشتر لذت می برم از پوشیدن هر لباسی تو تنم شاد و خوشحال می شم
پس در واقع پیش نیاز واقعی لاغری با ذهن خداحافظی با تمام بهانه هاست .تا زمانی که بهانه ها ما را کنترل داشته باشند هیچ روشی نتیجه نخواهد دهد تا بهانه های ذهنی حل نشه هیچ تغییر جسمی پایدار نخواهد بود در صورتی پایدار خواهد بود که ذهن و جسم با هم هماهنگ باشند در اینصورت لاغری به صورت طبیعی در ما جریان پیدا می کند بدون زور و اجبار خدایا شکرت که در مسیرم
استاد سپاسگزارم
نشان های دریافت شده
درود بر عاشقان تناسب
بچه ها باورتون نمیشه همین یه ذره سبک شدنم و صاف شدن شکمم چقدر بمن روحیه و انگیزه داده
کافیه فقط شروع کنید بعد که یکم متوجه تغییرات میشید کیف میکنید از خودتون
من که واقعا دارم لذت میبرم تو چهار هفته شکمم صاف شده ،کمردرد دیگه ندارم هر روز برای حال خوبی که بهم دست میده میرم یه ساعتی راه میرم و مردم رو نگاه میکنم
نه قدم شمار دارم نه هیچی فقط چون دبدن مردم به من روحیه میده
هر روز میرم وقتی برمیگردم روحیه ام عالیه این روزا هوا عالیه بعدالظهرا جون میده برای پیاده روی یکم
صبحا برام سخت شده بعدازظهرا میرم این حال خوب رو برای همه تون آرزو میکنم زندگی با همه ی سختی هاش قشنگه وقتی بعد یه عالمه چالش مثل من قدر زندگی رو میدونید
تا دیر نشده تا جوونید لذت ببرید و عشق بدید و عشق بگیرید
حتی با یه چای یه قهوه یه دوش گرم یه پیاده روی یه دراز کشیدن زیر نور آفتاب یه آغوش بوی فرزند با هر چی
میتونید دوستتون دارم و خیلی دلی براتون مینویسم
نشان های دریافت شده
سلام طبق فایل اگربهانه داریم که لاغرنمیشیم بله درسته تنبلی وبی حوصلگی ارزش قایل نبودن براجسم وخوردن روترجیع دادن به سلامتی ما براهرکاربیهوده فرصت داریم الا لاغری چقدروقت صرف میشه توفضای مجازی چقدرحال مابدمیشه خبرهارومیخونیم یا اتفاقات بد رومیبینیم تواینستا کلا ذهن رودرگیرمیکنه نمیزاره ذهن ازادباشه یا چقدرچت کردن بادوستان وقت صرف میشدتازه حرف وحدیث وحال بدی همراه داشت ولی به لطف خداخیلی کم شده یا فکرنکردن به اینده طبق گفته استادهنوزاینده نیومده ومانمیدونیم چی میشه برامن مهم زمان حال هست وبه داشته هام عشق بورزم همسرخوب وبچه سالم یک زندگی ارام همش لطف وعنایت خداست اینا دارایی های منه وازهمه مهمتر عضوسایتم یک روشی هست اگرمن اشتباه کردم دوباره برمیگردم وشروع میکنم وحالموبهترمیکنه وازشرچاقی دارم خلاص میشم قبلا اشنایی باسایت دنبال رژیم ورزش بودم ومن خیلی برام سخت بودرژیم خدایی تحمل گرسنگی رونداشتم بمن میگفتن کمتربخوربیشترورزش کن ولی بازدهی نداشت برام ولی الان یکساله لاغری باذهن روشروع کردم گاهی شده اشتباه کردم ولی خودموسرزنش نکردم برگشتم دوباره شروع کردم وبهتر دنبال میکنم هیچ وقت فکرنمیکردم واردمسیری بشم که باذهن بتونم لاغربشم من نمیدونستم ذهن خوداگاه دارم وناخوداگاه وباهمون الهه درون میتونم باروش ذهنی لاغربشم درگذشته من میگفتم کم تحرکم وچاقی ماارثیه پدرومادرم توجوانی چاق بودن سنشون بالارفته لاغرشدن ولی الان میگم این افکاراشتباهه اونامریض بودن ولاغرشدن یاتیرویددارم این بیماری اگرچاق کنه درحد۳تا۵ کیلو بقیه مربوط به زیاده خوری بوده یا بگم زیادمیخوابم ولی الان متوجه شدم مگه توخواب چیزی میخورم تاچاق بشم یا همیشه نشستم اصلا ایناهمش یجوربهانه جورکردنه برااینکه تلاشی نکنیم برالاغری ولی من یادگرفتم چاقی ازذهنه من متوجه شدم حقیقتا ذهن بایددرست بشه تامن به اون هدفم همون تناسب اندام برسم چندروزپیش رفتم دکتروقرارشد سونوبشم گفت دکتراب بخور یک خانم هم کنارم بودازبس استرس داشت مثانش پرنمیشد برگشت گفت بمن همچی ازذهن شروع میشه من باتعجب بهش نگاه کردم که اینم میدونه گفت وقتی ذهن هماهنگ نباشه اینجورمیشه دیدم واقعا درست گفت من ترسی نداشتم وذهنم ارام بودراحت مثانه پرشد ترس نداشتم ویک اخلاق بددارم اگرحالم بده هی تکرارش میکنم انگار چه سودی داره همسرم همیشه میگه تکرارنکن اینقدرتلقین نکن باید رواین موضوع کارکنم من یه دوسه روزی پرخوری کردم وفکردم به رفتارپشت عمل و گفتم باید درست رفتارکنم وناامیدنشم من لیزنمیخورم بمن میگن رژیم بگیرولی من اصلا سمتش نمیرم فقط لاغری باذهن من به رفتارمتناسب نگاه کردم توفکرخوردن نیستن ولی یک فردچاق عاشق خوردنه بجای اینکه بما بگن ذهنتودرست کن گفتن جسمتودرست کن نه تمرکزرورفتارواعمال داشتیم نه چیزی چرا کسی بایدبرام بنویسه چی بخورم کی بخورم چیابخورم والان فکرشومیکنم خنده دارهم هست چرا من یادنگیرم درست رفتارکنم من اززمانی کع لاغری رودارم دنبال میکنم یادگرفتم تصویرسازی ذهنی میکنم براخواسته هام راحت به اون چیزی که میخوام میرسم من تشکرمیکنم ازاستادباهمین فایل رایگان تونستم خیلی سایزکم کنم
برداشت من از آموزش «اگر بهانه داری، لاغر نمیشی»
اولین چیزی که به چشم میاد، اینه که همه ما بهانههایی داریم — چیزهایی کوچک یا بزرگ که ذهن ما برای نرسیدن به هدف لاغری تولید میکنه.
مثلاً «وقت ندارم»، «ژنمون اینجوریه»، «نمیتونم غذاهای خوشمزه رو کنار بذارم» و غیره. این بهانهها نه فقط دلایل ظاهری هستند، بلکه نشاندهندۀ مقاومت ذهنیاند؛ ذهن ما تمایل داره در منطقه امن بمونه و از تغییر فرار کنه.
وقتی به مسیر لاغری ذهنی فکر میکنم، چیزی که به نظرم میرسد این است که هیچچیز بیرونی نمیتواند مانع من بشود، مگر چیزی که در درون خودم جریان دارد.
سالهاست که آدمها دنبال رژیمها، ورزشها و نسخههای مختلف میگردند، اما باز هم بیشترشان یا در نیمهراه رها میکنند یا بعد از مدتی به همان نقطه قبل برمیگردند. چرا؟ چون درونشان پر از دلیل و بهانه است. بهانههایی که شاید ظاهرشان منطقی یا حتی دلسوزانه باشد، اما در واقع سد محکمی میسازد در برابر تغییر.
من از این آموزش فهمیدم که بهانهتراشی فقط یک عادت ساده نیست، بلکه ریشه در ساختار ذهنی ما دارد.
ذهن ما همیشه دوست دارد در منطقه امن بماند. تغییر برایش خطرناک است، حتی اگر آن تغییر خوب باشد. برای همین وقتی تصمیم میگیریم لاغر شویم، ذهن بلافاصله هزار دلیل میآورد تا منصرفمان کند: «الان وقتش نیست»، «شرایط جسمیات مناسب نیست»، «سنات بالا رفته»، «این روش قبلاً جواب نداده»، یا حتی بهانههای ظریفتری مثل «باشه از فردا شروع میکنم» یا «الان استرس دارم، بذار وقتی آروم شدم».
هر بار که این بهانهها را باور کنیم، یک قدم از مسیر واقعی دور میشویم.
یکی از نکتههای مهمی که برداشت کردم این بود که تفاوت افراد موفق با افراد ناموفق در همین برخورد با بهانههاست.
آنهایی که موفق میشوند، بیشتر از بقیه استعداد یا شرایط ویژه ندارند، بلکه جرئت کردهاند با بهانههایشان روبهرو شوند و اجازه ندادهاند این صداهای درونی کنترل مسیرشان را به دست بگیرد. آنها به جای اینکه بگویند «نمیتوانم»، یاد گرفتهاند بپرسند «چطور میتوانم؟».
این آموزش به من یاد داد که بهانهها همیشه وجود دارند و هیچوقت کاملاً محو نمیشوند. مسئله این نیست که من باید یک روز از خواب بیدار شوم و ببینم هیچ بهانهای در ذهنم نیست؛ بلکه باید یاد بگیرم وقتی بهانهای به ذهنم میآید، آن را ببینم، بشناسم و تصمیم بگیرم که برخلافش عمل کنم.
مثلاً اگر ذهنم میگوید «وقت نداری»، میتوانم حتی پنج دقیقه برای تمرین وقت بگذارم تا به خودم ثابت کنم که وقت همیشه پیدا میشود.
اگر ذهنم میگوید «بارها تلاش کردی و نشد»، میتوانم یادآوری کنم که این بار روش متفاوتی را انتخاب کردهام، روشی که از ذهن و درون شروع میشود.
یک برداشت مهم دیگرم این بود که بهانهها فقط بهانه نیستند، بلکه آینهای هستند از باورهای درونیام.
مثلاً وقتی میگویم «چربیهای من قدیمی است»، در واقع دارم باوری را فاش میکنم که فکر میکنم بدنم ناتوان از تغییر است. یا وقتی میگویم «سنم بالا رفته»، یعنی باور دارم که سن مساوی است با ناتوانی.
همین شناخت به من کمک میکند بفهمم چه باوری در ناخودآگاهم مانع تغییر شده است. وقتی این باور را پیدا کنم، میتوانم کمکم جایگزینش کنم با باوری تازه؛ مثلاً اینکه «بدنم در هر سنی توانایی بازسازی و تغییر دارد».
این نگاه باعث شد به این نتیجه برسم که بهانهها دشمن من نیستند، بلکه پیامرساناند. آنها به من نشان میدهند کجا هنوز ترس یا باور محدودکنندهای دارم.
اگر به جای جنگیدن با آنها، گوش بدهم و ریشهشان را بفهمم، در واقع دارم خودم را بیشتر میشناسم. و وقتی خودم را بهتر بشناسم، میتوانم آگاهانهتر تصمیم بگیرم.
این آموزش برای من یک پیام خیلی قوی داشت:
پیشنیاز واقعی لاغری با ذهن، خداحافظی با بهانههاست.
اگر هنوز دنبال دلیل و بهانه باشم، حتی اگر بهترین روش را انتخاب کنم، باز هم نتیجه نمیگیرم. چون ذهنم همیشه یک راه فرار پیدا میکند و من دوباره به همان چرخه شکست و ناامیدی میافتم. اما اگر تصمیم بگیرم که بهانهها دیگر حق دخالت در زندگی من را ندارند، آن وقت دروازه مسیر واقعی باز میشود.
برداشت دیگرم این بود که باید بهانهها را بنویسم. وقتی چیزی را فقط در ذهن نگه میدارم، شکل مبهمی دارد و قدرتش زیاد است. اما وقتی روی کاغذ میآورم، آن را بیرون از خودم میبینم.
دیگر یک هیولای ترسناک درونی نیست، بلکه یک جمله ساده است که میتوانم با آن گفتوگو کنم. مثلاً اگر نوشتم «حوصله ندارم»، میتوانم کنارش بنویسم: «آیا واقعاً حوصله ندارم یا فقط ترسیدهام از تغییر؟»
همین گفتوگوها کمک میکند که ذهنم آرامآرام تسلیم من شود، نه اینکه من تسلیم ذهن شوم.
این بخش از آموزش برایم روشن کرد که لاغری فقط موضوعی جسمی نیست. خیلی وقتها ممکن است کسی رژیم سختی بگیرد و وزن کم کند، اما چون بهانههای ذهنیاش را حل نکرده، بعد از مدتی دوباره برمیگردد به همان عادتهای قبلی.
در واقع، اگر ذهن آماده نباشد، هیچ تغییر جسمی پایداری به وجود نمیآید. به همین دلیل است که خیلیها بارها و بارها شکست میخورند.
نتیجه ای که از این درس گرفتم اینست که لاغری پایدار یعنی هماهنگی ذهن و جسم. وقتی ذهنم قانع شود که بهانهها دیگر جایگاهی ندارند، بدنم هم راحتتر تغییر میکند.
در این حالت، لاغری تبدیل میشود به یک جریان طبیعی، نه یک مبارزه پر از زور و اجبار.
چیزی که برایم خیلی ارزشمند بود، این بود که یاد گرفتم بهانه آوردن نشانه شکست نیست، بلکه نشانه شروع تغییره.
هر بار که بهانهای در ذهنم میآید، میتوانم خوشحال باشم چون دارم با یکی از موانع واقعی روبهرو میشوم. مثل کسی که میخواهد کوه را فتح کند و بالاخره به اولین مانع جدی میرسد؛ این یعنی در مسیر درست است.
در نهایت برداشت کلی من این است که مسیر لاغری ذهنی قبل از هر چیز یک انتخاب آگاهانه است. انتخاب اینکه دیگر بهانهها را به رسمیت نشناسم. انتخاب اینکه به جای فرار از تغییر، با شجاعت در دلش بروم. انتخاب اینکه به جای جنگیدن با جسمم، ذهنم را آرام کنم.
و این انتخاب ساده اما عمیق، میتواند سرنوشت من را تغییر دهد.
وقتی به این نتیجه میرسم، حس میکنم قدرتی تازه در درونم بیدار میشود. قدرتی که به من میگوید هیچ بهانهای بزرگتر از خواست قلبی من برای زندگی متناسب نیست. هیچ بهانهای ارزش ندارد که من را از رویای سبکتر شدن، آزادتر بودن و رها شدن باز دارد.
از اینجا به بعد همهچیز دست خودم است؛ اینکه هر روز انتخاب کنم بدون بهانه یک قدم کوچک بردارم و به خودم ثابت کنم که میتوانم.
ادامه ی تمرینات
تغییراتی که با لاغر شدن توی جسم و زندگیام ایجاد میشود .
اولین تغییر، خود جسممه. وقتی لاغر میشم، بدنم دیگه سنگین و کند نیست. مفصلهام سبکتر میشن، زانوها و کمرم راحتتر منو میکشن.
اون دردهای مبهمی که بعضی وقتها از فشار وزن میومد، ناپدید میشن. تنفسم راحتتر میشه، خوابم عمیقتر میشه و حتی انرژی روزانهام چند برابر میشه.
مثل اینه که یک موتور تازه در بدنم روشن شده و منو با قدرت جلو میبره.
لباس پوشیدن یکی از زیباترین تغییراته. دیگه مجبور نیستم فقط دنبال لباسهایی باشم که «عیبهام رو بپوشونه». حالا میتونم برم سراغ لباسهایی که استایل منو نشون بدن، رنگهای شاد بپوشم، مدلهایی که همیشه توی ویترین نگاه میکردم ولی جرئت خریدنشون رو نداشتم. هر بار لباس میخرم تبدیل میشه به یک جشن کوچک. حتی لحظهای که جلوی آینه لباس جدید رو امتحان میکنم، لبخندی عمیق روی صورتم میاد که سالها دلم براش تنگ شده بود.
اعتماد به نفسم در جمعها چند برابر میشه. دیگه وقتی وارد جمعی میشم، اولین فکرم این نیست که «همه دارن به چاقی من نگاه میکنن». دیگه خبری از اون حس خجالت یا عقبنشینی نیست.
برعکس، حس میکنم حضورم روشنتر و قویتره. با اعتماد به نفس بیشتری حرف میزنم، راحتتر میخندم و حتی راحتتر عکس میگیرم.
عکسهایی که قبلاً ازشون فرار میکردم، حالا تبدیل به خاطرات قشنگی میشن که با افتخار نگاهشون میکنم.
در زندگی اجتماعی و کاری هم تغییرات بزرگی میاد. وقتی لاغرم، حس میکنم جدیتر گرفته میشم. چون انرژی بیشتری دارم، متمرکزتر و فعالترم، حتی روابط کاریام پویاتر میشن. در دوستیها و روابط شخصی هم، صمیمیت بیشتری حس میکنم. چون حالا خودم رو بیشتر دوست دارم و همین باعث میشه راحتتر عشق و محبت رو دریافت و منتقل کنم.
در روابط عاطفی هم تغییر خیلی بزرگی میبینم. وقتی بدنم رو دوست داشته باشم، وقتی خودم رو در آینه تحسین کنم، دیگه اون شکها و تردیدهای قدیمی جاشون رو به حس جذابیت و اعتماد میدن.
شریک زندگیام هم این تغییر رو حس میکنه. دیگه با نگاه سرزنشگر بهم نگاه نمی کنه . موقعی که میخوام غذا بخورم از ترس نگاههاش که « چه خبره انقدر میخوری» مجبور نمیشم غذامو نصف کاره رها کنم و برم و بعد یواشکی که غذای همه تموم شد بیام بقیه شو بخورم .
لاغری من فقط ظاهر رو تغییر نمیده، بلکه حال و هوای عاطفی و صمیمیت رابطهام رو هم پررنگتر میکنه.
از نظر سلامتی هم، همهچیز درخشانتر میشه.
چربی خونم متعادل میشه، قند خونم بهتر کنترل میشه، حتی پوست و موهام شادابتر میشن.
وقتی بدنم در وزن متناسب قرار داره، همه اندامهام راحتتر کار میکنن. این یعنی عمر طولانیتر، بیماری کمتر و زندگی با کیفیتتر.
از نظر روحی و روانی، شاید مهمترین تغییر این باشه که دیگه خودم رو سرزنش نمیکنم. اون صدای درونی که همیشه میگفت: «تو چاقی، تو نمیتونی، تو شکست میخوری» خاموش میشه.
جاشو یک صدای تازه میگیره که میگه: «آفرین! دیدی تونستی؟ تو قدرتمندی. تو لیاقت زیبایی و شادی رو داری.» این تغییر ذهنی ارزشمندترین هدیهی لاغریه.
حتی در لحظات ساده روزانه تغییر رو حس میکنم:
راحتتر از پلهها بالا میرم.
سریعتر راه میرم بدون نفسنفس زدن.
توی صندلی ماشین یا هواپیما راحتتر میشینم.
میتونم هر جا بخوام بدون نگرانی برم، از رستوران گرفته تا مهمونی.
زندگی اجتماعیام هم رنگ تازهای میگیره. چون دیگه بهانهای برای قایم شدن یا انصراف از برنامهها ندارم. دعوتها رو با شوق قبول میکنم، در جمعها پرانرژیترم و از بودن در کنار آدمها بیشتر لذت میبرم.
در نهایت، لاغر شدن فقط یک تغییر جسمی نیست، یک تحول همهجانبه در سبک زندگی و احساسات منه. من به نسخهای از خودم تبدیل میشم که همیشه میخواستم باشم: شادتر، آزادتر، پرانرژیتر، جذابتر و با اعتماد به نفستر.
جمع بندی تمرینات این جلسه
بهانهها دیگه برای من حکم حقیقت ندارن. حالا که شفاف دیدمشون، میدونم هر کدوم فقط یک نقاب برای ترس درونی بود. با جایگزین کردن دلایل منطقی و قوی، میتونم قدمبهقدم به جلو حرکت کنم. احساس سبکی و رهایی بعد از لاغری الان برای من یه آینده دور نیست، بلکه یک واقعیت نزدیکه.
پاسخ تمرین – شناسایی بهانهها
۱. بهانههای احساسی من
من خیلی وقتها در گذشته با همین بهانههای کوچک و ساده، مسیر لاغری رو عقب انداختم. مثلاً میگفتم:
«حوصله ندارم الان بهش فکر کنم.»
«فعلاً حسش نیست، بذار از فردا شروع میکنم.»
«الان سرم شلوغه، بذار یه وقت دیگه.»
«من که همیشه همینجور بودم، حالا چه فرقی میکنه.»
این بهانههای احساسی به ظاهر بیضرر بودن، اما مثل موریانه به آرامی انگیزههامو خوردن. هر بار که بهشون گوش میدادم، لاغری یه قدم از من دورتر میشد.
دلیل منطقی برای مقابله با این بهانهها:
واقعیت اینه که هیچوقت شرایط صددرصد آماده نمیشه. هیچ روزی نمیاد که همهچی مرتب و بیدغدغه باشه.
همون روزی که میگم «فعلاً حسش نیست»، همون بهترین فرصت برای شروعه. لاغری ذهنی نیاز به انرژی اضافه یا شرایط خاص نداره؛ فقط میخواد همین الان، همینجا، چند دقیقه با ذهنم همراه بشم.
هر بار که به بهانه «حوصله ندارم» گوش دادم، خودمو سنگینتر، ناراضیتر و دورتر از خواستههام دیدم. پس الان میفهمم که «شروع کردن» خودش انرژی میسازه، نه منتظر انرژی بودن.
بهانههای منطقی من
این بخش برای من پررنگتر بود چون بهونههایی آوردم که ظاهرشون خیلی منطقی و قانعکننده بود:
«بارها تلاش کردم و نشد، پس این بار هم فرقی نمیکنه.»
«سنم بالا رفته، دیگه بدنم مثل جوونیهام جواب نمیده.»
«چربیهام قدیمیه، سالهاست باهامه، سخت از بین میره.»
«بدنم مشکل داره، متابولیسمم کنده، من فرق دارم با بقیه.»
این بهانهها همیشه باعث میشدن حس کنم مسیر بستهست و حتی اگه شروع کنم باز به همون نقطه شکست برمیگردم.
دلیل منطقی برای مقابله با این بهانهها:
واقعیت اینه که تلاشهای قبلی من روی ذهنم نبوده؛ همهش روی بدنم فشار آوردم: رژیم، ورزش سخت، محرومیت. طبیعیه که بدنم مقاومت کرده. ولی لاغری ذهنی متفاوته، چون ریشهها رو در ذهن تغییر میده.
سنم هم بهونه نیست؛ ذهن هیچوقت پیر نمیشه. تغییر باورها محدودیت سنی نداره. خیلیها توی سنهای بالاتر تغییرات بزرگی ساختن.
حتی چربیهای قدیمی هم وقتی باورهای من تغییر کنه، مثل برف زیر آفتاب آب میشن. پس هر بهانهای که ظاهراً منطقی به نظر میاد، در اصل فقط ترفند ذهن هست . ترفند ذهن، مقاومته که نمیخواد تغییر کنه.
احساس من وقتی لاغر میشوم
وقتی خودمو لاغر میبینم، یک آرامش عمیق سراسر وجودمو پر میکنه. انگار باری که سالها روی شونههام بوده برداشته میشه. حس سبکی مثل پرواز دارم، حس میکنم بدنم دوباره همون انعطاف و زیبایی طبیعی خودش رو پیدا کرده.
وقتی لباسهام آزادانه روی تنم میشینن، دیگه لازم نیست مدام نگران پنهان کردن شکم یا پهلوهام باشم. نگاه کردن به آینه از یک شکنجه به یک لذت تبدیل میشه.
علاوه بر این، احساس اعتمادبهنفس و آزادی برمیگرده. لاغری برای من فقط ظاهر نیست؛ یعنی برگشتن به خود واقعیام، به هویتی که زیر لایههای چربی و بهانهها پنهان شده بود. اون لحظه حس میکنم میتونم هر کاری در دنیا انجام بدم.
وقتی خودمو در حالت لاغر میبینم، اول از همه یه حس سبکی عجیب توی وجودم جاری میشه. انگار یه بار سنگین که سالها روی شونههام بود، به یکباره برداشته شده.
دیگه لازم نیست با هر حرکت، با هر قدم، با هر نفس کشیدن، اون بار اضافه رو حس کنم. بدنم تبدیل میشه به یک وسیلهی آزاد و رها برای زندگی کردن، نه یک زندان.
وقتی جلوی آینه میایستم، دیگه چشمهام دنبال نقصها و پنهانکاریها نمیگرده.
برای اولین بار، آینه دوست منه، نه دشمنم. نگاهم به خودم پر از مهربونیه، پر از افتخار. با خودم میگم: «این منم، این همون منی بودم که همیشه توی رویاهام میدیدم و حالا واقعی شده.»
این لحظه برای من مثل یک جشن بزرگه.
احساس لاغری فقط در جسمم نیست؛ یک آرامش روحی عمیق هم باهاش میاد. اضطراب همیشگی در مورد غذا، وزن و نگاه دیگران محو میشه.
به جای اون، یک حس آزادی مطلق وارد وجودم میشه. آزادی از قضاوت، آزادی از محدودیت، آزادی از جنگ با خودم. این آزادی به من بال میده، حس میکنم میتونم توی زندگی پرواز کنم، میتونم هر جایی برم و هر کاری انجام بدم، بدون اینکه بدنم مانعم بشه.
یک لحظهی خیلی خاص هم برام هست: وقتی لباس مورد علاقهام رو میپوشم. اون لباسی که همیشه دوست داشتم ولی نمیتونستم تنم کنم.
حالا وقتی میپوشمش، بدنم مثل یک تابلوی زیبا جلوه میکنه. حس میکنم دوباره با دنیای مد، رنگها و زیباییها آشتی کردم. دیگه نیازی نیست دنبال لباسهای گشاد و پوششی باشم؛ میتونم آزادانه انتخاب کنم.
اما شاید قشنگترین احساس، اعتماد به نفس تازهایه که با لاغری در من زنده میشه. این اعتماد به نفس از ظاهر نمیاد، از درون میجوشه. چون میدونم تونستم یک کار بزرگ انجام بدم؛ تونستم ذهنم رو تغییر بدم و یک رویا رو واقعی کنم. این حس به من یادآوری میکنه که «من قدرت خلق زندگی دلخواهم رو دارم».
وقتی لاغرم، حتی سادهترین کارها برام لذتبخش میشن:
راه رفتن بدون خس خس ریه ها .
دویدن بدون نفسنفس زدن.
نشستن روی صندلی بدون احساس تنگی.
نشستن روی صندلی ماشین بدون اینکه ماشین خیلی پایین بره .
بدون اینکه بخوام دستم رو به جایی بگیرم بلند شدن
عکس گرفتن بدون استرس.
رفتن به جمع دوستان با سر بالا و بدن نگرانی .
اون موقع زندگی فقط آسونتر نمیشه؛ شیرینتر، سبکتر و پر از لذت میشه.
نشان های دریافت شده
با درود zary Ahmadi
اگر بهانه داری لاغر نمی شی پیش نیاز لاغری با دهن فقط یک چیزه
اموزشی که از این بخش گرفتم اینه که : این بهانه ها هستند جلوی موفقییت ما را می گیرند نه تنها مانع لاغر شدن مون می شوند بلکه در همه موارد حتی تو روابطمون هم تاثیر پذیرند و این بهانه ها عوامل بیرونی نیستند بلکه از درون بر می خیزند و از جایی که ذهن دوست داره در جای امن باقی بماند از تغییر کردن خوشش نمی اید برای همین بهانه های جور وا جور می آرد که ذهن را از تغییرات منصرف کند و دلیلی که بعضی از افراد موفق و به اهداف خودشون می رسند و بعضی هیچوقت به آن نمی رسند از وجود همین بهانه هاست افراد موفق بهانه را سریع با منطق رد می کنند اما ناموفق ها تسلیم بهانه ها می شوند اما برای آنهایی که تسلیم بهانه می شوند باید راه حل پیدا کرد مثلا وقتی بهانه سراغتون می اید آن را بنویسیم و راجع به آن با ذهنمون گفتگو کنیم و با منطق ان را رد کنیم که هیچ جای شکی در ذهن ما باقی نموند با شناسایی بهانه ها و رهاکردن آنها با منطق به رشد و آگاهی می رسیم و ما را در راه رسیدن به اهدافمون همرایی بیشتری می کند
بهانه ها دو نوع هستند.منطقی و احساسی
بهانه های احساسی مثل: من وقت ندارم. هم باید به کارهای خونه برسم باید به کسب و کارم برسم و حتی به مسافرت هایم برسم این بهانه ها همه از درون سرچشمه می گیرند و از آن یک قول تو ذهنمون می سازند که بدجوری سرمون شلوغه در حالی که می شه طوری برنا مه ریزی کرد که در روز برای چند دقیقه ایی هم که شد ذهنمون را با روش لاغری مشغول کنیم و این عمل خودش یعنی این که هیچ
چیزی مانع کار من نمی شه و می تونیم با این کار ذهن را یواش یواش در مسیر لاغری تقویت کنیم
بهانه های منطقی مثل : سالها دنبال رژیم. ورزش و خیلی روش های دیگه برای لاغری بودم و به جایی که می خواستم هیچوقت نرسیدم
بهانه ها زیاد هستند : مثل: سن رفته بالا ، ذهن بهانه می آرد که سنی از تو گذاشته تا کی می خواهی دنبال لاغری باشید ،فایده ای نداره، ول کن ، یعنی در واقع می گه ناتوانی بخاطر سنت .چون از کودکی آموزش دیدیم وقتی سن بالا می ره سوخت و ساز می اید پایین بدن ضیعف و ناتوان می شه و به راحتی تغییرات انجام نمی شه و همین باورها در ناخودآگاه مانع تغییر می شه در حالی که تغییر کردن ذهن به سن و سال ربطی نداره در هر سنی که باشید ذهن توانایی تغییر را داره
وارد شدن به این مسیر خود نشانه ایی است که می تونیم تغییر کنیم و حاضر شدیم تغییرات جدیدی در خود ایجاد کنیم و اگر بخواهیم موفق بشیم خودمون را اسیر ترس ها و بهانه ها نکنیم تمام آنهایی که موفق می شوند در شرایط استثنایی نیستند یا از هوش و استعداد خارق العاده ایی برخوردار نیستند بلکه آنها یاد گرفته اند چطوری از ترس ها و بهانه ها به رشد و آگاهی برسند . و اینطور نیست که الان فکر کنید که من دیگه بهانه ایی نخواهم داشت :نه! بهانه ها همیشه هستند و به شکلهای مختلف ظاهر می شوند و این ما هستیم که باید آنها را ردیابی کنیم و با دلیل و منطق آنها را رها کنیم در واقع با شناسایی بهانه ها به رشد و آگاهی می رسیم نه اینکه به شکست و ناامیدی مثلا سن رفته بالا و تغییرات سخته ، در حالی که تغییرات ذهنی به سن و سال ربطی نداره ،یا اگر بارها تلاش کردی و به نتیجه نرسیدی چون از طریقه ذهن نبوده و فقط فشار رو جسم بوده به نتیجه نمی رسیدیم ،و این روش با تموم روشها فرق داره چون از درون تغییرات ایجاد می شه و همین زندگی که الان داریم از ذهنی است که قبلا برنامه ریزی شده و اکنون با تغییرات جدید که ذهن را در مسیر لاغری تربیت می کنیم در آینده با آن زندگی خواهیم کرد
یا استرس :همه مردم درگیر استرس هستند کم یا زیاد ،فرقی نداره ،مهمه اینه که درگیر استرس هستند. پس آدمهای لاغر «چرا لاغر هستند» یعنی آنها اصلا استرس ندارند !؟«امکان نداره »پس منطق می گوید استرس مانع لاغری نمی شه .مثلا: عروسم دو بچه کوچک داره یکی دوساله و یکی هشت ماه در طول روز کلی استرس داره ولی همچنان لاغر حتی لاغرتر از قبل یا شغل پسرم دکتر جراح مغز و اعصاب کودکان ،و استرس بالابی داره می شه ساعتها تو اتاق عمل مشغول جراحی باشه و با این همه استرس در تناسب هست
عادتهای فکری و رفتاری که از خانواده به ما منتقل شده و ذهن ما را آلوده کرده ما با اموزش در این مسیر یاد می گیریم که ذهنمون را از بهانه ها و ترس های بی مورد تمیز و شفاف کنیم یاد می گیریم تسلیم بهانه های ذهنی نشیم
تغییراتی که با لاغر شدن تو جسم و زندگی مون ایجاد می شود؟ زمانی که لاغر هستم در توی ابرها پرواز می کنم شاد خوشحال سبک بال با همه چی زیباتر بر خورد می کنم با زندگی ،با روابطم ،با مشترییهایم، با خوابم ،با غذا خوردنم، همه جی زیباست از لباس پوشیدنم ،از نگاه کردن به خودم در آن فرمی که دوست دارم.
در واقع پیش نیازه واقعی لاغری با ذهن خداحافظی با تمام بهانه هاست تا زمانی که بهانه ها مارا کنترل داشته باشند هیچ روشی نتیجه نخواهد داد تا بهانه های ذهنی حل نشه هیچ تغییر جسمی پایدار نخواهد بود در صورتی پایدار خواهد بود که ذهن و جسم با هم هماهنگ باشند در اینصورت است لاغری به صورت طبیعی در ما جریان پیدا می کند بدون زور و اجبار و استرس همراهست همرا با آرامش خوشحالی و سبکی خدایا شکرت که در مسیرم
استاد سپاس بی پایان از شما
نشان های دریافت شده
به نام خدا
بهانه آوردن از کارهای ذهن ماست ، ذهن دوست نداره که ما تغییر کنیم و پیشرفت کنیم ، دوست نداره هیچ سختی به خودش بده و عادتهای جدیدی در ما شکل بگیره و میخواد به هر طریق جلو رشد و پیشرفت ما رو بگیره و بهانه های مختلف میاره.
لاغر شدن هم یک تغییر محسوب میشه ، ما سالها به پرخوری و رفتارهای چاق کننده و چاقی عادت کردیم و برای ذهن لاغر شدن یک تغییر بزرگ و سخته و به همین خاطر به دنبال بهانه های مختلف میگرده تا خودش رو توجیه کنه.
من هم سالها برای چاق بودنم دلایل و بهانه های مختلف داشتم.
بزرگترین دلیل من ارثی بودن چاقی توی خانواده بود و همیشه به خاطر این ارث از خداوند گله داشتم که آخه این چجور ارثی بود که به من دادی.
دلایل دیگه هم داشتم ، مثل سوخت و ساز بدنم کمه.
من به خاطر ازدواج و بارداری چاق شدم.
من برنج و نون دوست دارم و برنج و نون چاق کننده هستند و من نمیتونم نخورم.
من تیروئید کم کار دارم و این بیماری باعث اضافه وزنم شده.
ولی من دیگه چاقی رو ارثی نمیدونم چون ارث به چیزی گفته میشه که قابل تغییر نباشه و من سالها چاق شدن و لاغر شدن رو تجربه کردم.
برای سوخت و ساز هم باید بگم که هیچ دلیل علمی برای پایین بودن سوخت و ساز بدن من وجود نداره و اصلا روشی برای اندازه گیری سوخت و ساز نیست.
در مورد ازدواج و بارداری هم افراد زیادی هستند که هم ازدواج کردند و هم چند مورد بارداری داشتند ولی متناسب هستند .
برنج و نون هم نمیتونه بهانه ای برای چاقی باشه چون برنج و نون غذای افراد زیادی هست که متناسب هستند.
تیروئید هم نمیتونه دلیل اضافه وزن زیاد باشه چون افراد زیادی با وجود داشتن این بیماری هیچ گونه اضافه وزنی ندارن.
هیچ بهانه ای برای چاقی من و لاغر نشدنم وجود نداره ، من باید بپذیرم که من فرد توانمندی هستم که بارها اقدام به لاغری کردم و موفق هم شدم ولی راهی رو که در پیش گرفته بودم اشتباه بود و لاغری من ماندگار نشد و من دوباره چاق شدم ولی به لطف خداوند من به مسیر درست هدایت شدم و فهمیدم که من نباید در بیرون از خودم دنبال دلیل چاقیم باشم ، دلیل چاقی من درون من و در ذهن منه که باید اون رو تغییر بدم .
من چاقی خودم رو قبول میکنم و سعی در تغییر اون دارم و نه خداوند و نه هیچ کس دیگه رو مقصر چاقیم نمیدونم ، ایمان دارم که در مسیر درست قرار گرفتم و به زودی لاغری ماندگار رو تجربه میکنم و ازش لذت میبرم.
من با وارد شدن به این مسیر به آرامشی عمیق رسیدم که به من اطمینان میده که خوب جایی اومدی ، نگران نباش ، به زودی به هدفت میرسی ، زندگی کن و از زندگی لذت ببر .
من یاد گرفتم که منتظر لاغری نباشم و حتی از چاقی خودم لذت ببرم و خودم رو به خاطر گذشته سرزنش نکنم و نگران آینده نباشم ، میدونم که لحظه حال مقدسه و من باید در این لحظه باشم و اگه لحظه حال من خوب باشه من به هر خواسته ای دست پیدا میکنم که یکی از اونها لاغری و تناسبه.
من در ابتدای مسیر تناسب اندام آرامش وصف نشدنی پیدا کردم و چون نگران نیستم ، زندگی شادتری نسبت به قبل دارم و میدونم که با رسیدن به تناسب شادی من دوچندان میشه ، اعتماد به نفسم زیاد میشه ، ارتباطم با خداوند و اطرافیان بهتر میشه ، از پوشیدن لباسهای سایز دلخواهم لذت خواهم برد ، با اعتماد به نفس در جمع حضور پیدا میکنم و ……..
نشان های دریافت شده
سلام خانم فرزانه عالی نوشتی من که لذت بردم .. قلمی توانا داری … عالیه دوست عزیز …
اینکه بدونیم اگرتلاش می کنیم می خونیم می نویسیم گوش می دیم و لی لاغر نمیشیم یا خوب لاغر نمیشیم دلیلش فقط باورهای ذهنی شناسایی نشده اس باید اونقدر ادامه بدیم تا ذهن متقاعد بشه دیگه هیچ بهانه ای برای متناسب شدن از بیرون وجود نداره اونوقت تسلیم میشه … اونوقت به خودش ثابت میشه که برای لاغر شدن نیاز به هیچ کارخاص و هیچ حرکت فیزیکی خاص و هیچ خوراکی بخصوصی نیست بلکه فقط باید روی تغییر باورها کار کرد ولاغیر
خب من احساس میکنمبهانه هام بیشتر احساسیه، یعنی من کلا مثل مثالی که تو ویدیو گفته شد فردی که چاق بوده بیخیال موقعیت شغلی شده، من کل زندگیم رو با همین طرز فکر زندگی کردم، یعنی هیچکدوم از کارایی که دوست دارمانجام ندادم خودمو محروم کردم از تفریح و تجربه های جدید با خودم گفتم من هنوز لاغر نشدم، انگار کلا یه باور شده برام هرکار میخوام کنم یه صدایی تو سرم میگه نه ببین تو هنوز چاقی، و برای مقابله باهاش نمیدونم چیکار باید کنم میدونم یه عادت ۱۰ ۱۵ ساله یهو شکسته نمیشه و نمیتونم با خودم بگمببین فلانیم چاقه ولی فلان تفریحو میکنه فلان کلاس موسیقی رو میره، حس میکنم برای شکستن این چرخه باید یه کار دیگه انجام بدم، اولش کلاس نقاشی به فکرم افتاد چون یکی از علایق بچگیم بوده، ولی از وقتی به فکرش افتادم مضطرب شدم انگار خارج از نقطه امن منه و انجامش گناهه، امیدوارم بتونم این چرخه رو بشکونم شاید کمک کننده باشه برای لاغری و آروم کردن ذهن.
احساسم درباره زمانی که لاغرشم: حس آزادی بینهایت و اعتماد به نفس، حس میکنم اگه لاغر شم دیگه هرکاری میتونم بکنم
تغییراتی که با لاغر شدن تو جسم و زندگیم ایجاد میشه: اول اینکه میتونم سفر کنم و لباس هایسایزم بخرم، میتونم احساس سبکی کنم و بعد میتونم به پولدار شدن و ثروتمند شدن فکر کنم، چون دوست دارم انقدر غنی باشم که همه جای دنیارو سفر کنم و خاطراتش رو در ذهنم ثبت کنم
بنام پرودگار جهانیان
سلامی گرم به استاد عطار روشن عزیز و همراهان ❤️🔥
بهانه بی بهانه
مدتی است که بخاطر بهانه های مختلف از سایت دورشدم
بهانه هایی که خودمم نفهمیدم چجوری منو گیج کرد
چون بچها از مدرسه تعطیل شدن ومن دیگه وقت ندارم
چون اینترنت ضعیفه چون تمرکز ندارم و….😓
من فکر میکنم بهانه ها همون حرفهای شیطان رجیم هست ک نمیخاد ما کاری ک درسته رو انجام بدیم و با جور کردن بهانه ما رو از هدف هایی ک باعث سعادت و کمال میشه دور میکنه 👹
پس همین لحظه به تمام بهانه هایی ک برام آورد و در آینده خواهد آورد میگم ساااکت شو 😤😡بسه
و با آرامش و یاد خداوند میگم 😃
من هدفی دارم مقدس و با یاری خداوند هر لحظه بدون هیچ بهانه ای در مسیر زیبای لاغری قدم برمیدارم
بهانه های من برای لاغر نشدن
لاغر شدن سخته
برای لاغر شدن حتما باید تلاش کرد
من نمیتونم برم کلاس ورزشی
چاقی ما ارثیه با ارث نمیشه جنگید
چاقی طبیعیه
غذا خوردن و کم تحرکی باعث چاقی
بچه دارشدن باعث چاقی
من وقت ندارم برای لاغر شدن
و…..
مقابله با بهانه ها 🧐
لاغر شدن خیلی آسونه من چند ماه پیش با همین مطالب سایت لاغر شدم و همونطوری هم موندم و بازم میتونم ب راحتی با تمرین و استمرار لاغر بشم 😍
برای لاغر شدن احتیاج ب تلاش فیزیکی نیست من بدون هیچ تلاش و تحرکی تونستم لاغر بشم و بمونم 🥰
چاقی من ارثی نیست اگر ارثی بود غیر قابل تغییر بود اما من بارها در زندگی لاغر و چاق شدم و همچنین اگر ارثی بود باید بین همه افراد خانواده یکی بود و خواهرم خیلی متناسب هست و برادرم خیلی چااق🤐
طبیعت هر انسان لاغری هست خداوند مارو لاغر خلق کرده و لاغری در من جریان داره مثل آب روان من خودم با خلق افکار چاقی سنگ جلوی این آب روان گذاشتم
طبیعیه ک من لاغر باشم سالم و شاد باشم و خودم رو دوست داشته باشم 😇
برای تامین انرژی بدن هر انسانی باید غذا بخوره و غذا خوردن یک امر طبیعیه و همه افراد لاغر و چاق به غذا نیاز دارند 😊
باردارشدن و زایمان هیچ ربطی ب چاقی نداره دوستان و آشنایان زیادی رو میشناسم ک مثل دوران مجردی هنوز لاغرهستند و چندتا بچه دارن 👌
گوش دادن به فایلها و نوشتن تمرین ها وقت چندانی نمیبره و من میتونم هر روز به راحتی انجامشون بدم و یک قدم ب سمت هدف خودم بردارم 😎
من تجربه این مسیر زیبا رو داشتم با ایمان و تمرکز بیشتر ادامه میدم ک قطعا کلید موفقیت فقط صبر و استمرار هست
من اصلا آدم قبل نیستم و خیلی خیلی زیاد بهتر شدم و از اون عاطفه ی خسته و بدون اعتماد بنفس و ناراضی تبدیل به انسانی شاد سبک زیباتر با اعتماد بنفس و آرامش بیشتر شدم و خیلی خیلی خوشحالم 🤩🤩💖
اما هنوز جای کار دارم هنوز میخام اینجا باشم هنوز هم احتیاج دارم ک تمرین کنم تا بهتر عمل کنم
باید بگم ک در این مدت ۵ ماهه ک من نیومدم سایت ب کلی زندگی من تغییر کرده از بند چاقی تا حد خیلی زیادی راحت شدم از افکار مسموم چاقی از تمام عذاب وجدان ها از تمام خوردن نخوردن ها راحت شدم
هر گز در این مدت ورزش نکردم رژیم و هیچی هیچ و نزدیک هدفم هستم اما میخام خود هدف رو تجربه کنم
و مطمئنم ک بزودی میتونم و میرسم 💓
از خداوند متعال و استاد عطار روشن عزیز خیلی سپاسگزارم 🙏
لاغری با ذهن استارت ۱۴۰۴/۰۵/۲۱:بهانهبهانه وقت ندارم :بله دقیقا درسته این بهانه به دلیل این هست که لاغر شدن و به وزن واندام ایدال رسیدن اونقدر ها برای من تو اولویت قرار نگرفته بود و انگیزه محکم و جدی برای انجامش نداشتم و همیشه به زمان دیگه ای موکولش میکردم وهر روشی و کمتر از یک روز ادامه نمیدادم البته نمیگم از قبلها دور بلکه حدود یک ساله اینجوری شده بودم هر روز دلم میخواست لاغر بشم ولی به روش های گوناگون دیگه متوسل میشدم و ادامه اشم نمیدادم وانگیزه جدی نداشتم بیشتر میتونم بگم بهانه من تو این گزینه وقت ندارم نبود بلکه نداشتن انگیزه بودبهانه دوم زنتیک :بله ما توی خانواده ژنتیک چاقی داریم ولی خواهر و برادرم دیدم بارها تونستن لاغربشن و حتا جلوی چاقشدنشونو بگیرن حالا به درست یا غلط ولی تونستم خودشونو لاغر کنن حتا خودمم بارها تونستم لاغر بشم پس اینکه بگم ژنتیک مانع لاغر شدنم میشه این کاملا بهانه غیر معقولانه ای هست و ردش میکنمبهانه سوم:نمیتونم غذا های خوشمزه کنار بزارم راستش طعم غذا وخوردن فراوانش به من لذت میده و حالم خوبه و یه جور سرگرمی و شادی و خوشحالی باخودش واسه ام به همراه داره لحظه ای که درحال خوردنشم این شاید بالاترین بهونه ای من برای شروع نکردن روش های رژیم کم خوری و تغذیه ای برای لاغر شدن بوده ، چون نمیخواستم این لذت و از خودم جدا کنم واسه همینم اومدم توی لاغری با ذهن که این بهونه ام از بین ببرم شاید دارم با این بهونه خودمو توجیه میکنم و فرار میکنم از وزن ایده ال همه چاقیمو به غذا های خوشمزه ای دوست داشتنی نسبت میدم و اونا رو عامل چاقی و ناتوانیم در لاغر شدن و رسیدن و دیدن اندام ایده ال و وزن ایده الم میدونمچه قشنگه این شعار تناسب فکری:مهم اینه چی تو ذهنت میگزره، نه تو بشقابتبله کلی بهونه برای شروع نکردن داشتم ، وسواس فکری داشتم . اما خدا روشکر الان اینجام و تصمیم قاطع ام گرفتم و دیگه کاری به بهونه ها برای لاغر نبودنم ندارم ، مهم اینه اراده کردم و ادامه میدم با عشق و انگیزه و اطمینان و اعتماد به خودم که من هم میتونم شگفتی ساز خودم باشم