0

زندگی با طعم خدا (جلسه ششم)

اندازه متن

سالهای زیادی در زندگی تصور من درباره زندگی این بود که خداوند از قبل سرنوشت من را تعیین کرده است و وظیفه من در زندگی صبر و تحمل کردن تقدیری است که خداوند از قبل برای من در نظر گرفته است و اگر در این امر مهم موفق باشم در روز آخرت پاداش الهی را دریافت می کنم.

هیچ امیدی به تغییر سرنوشت خودم نداشتم اما قرار گرفتن در مسیر تغییر کردن نگرش تازه ای در وجود من ایجاد کرد.

سرنوشت چیست؟!

موضوع سرنوشت یکی از مبهم ترین موضوعات ذهن من بود. از یک طرف از شرایط زندگی خودم راضی نبودم و از طرفی ترس داشتم که مبادا نارضایتی من از سرنوشتم از زندگی موجب ناراحتی و قهر خداوند شود.

همیشه از اطرافیانم می شنیدم که هرچه خدا بخواهد همان می شود و فقط وظیفه ما صبر و تحمل و شکر خداست. اما همیشه این سوال در ذهن من مرور می شد که چرا هرچه خدا برای من می خواهد مشکل و ناراحتی است؟! چرا خداوند برای من شادی، موفقیت، ثروت و … نخواسته است؟

البته پاسخ این ابهام ذهنی من این بود که: خداوند بهتر از من صلاح می داند که چه چیزی برای من خوب و چه چیزی بد است. همیشه مادرم سعی می کرد با این سوال نظر من را نسبت به پذیرش سرنوشت تغییر دهد.

مادرم می گفت:‌ خوبه که خداوند به تو ثروت بدهد و بعد دچار مشکل و گرفتاری بشی؟! حتما خدا بهتر از تو می دونه که چقدر باید پول داشته باشی. و من همیشه در تعجب بودم که چرا خداوند به من نمی بیند که مقدار بیشتری پول داشته باشم.

هرچه بیشتر در مسیر تغییر کردن حرکت کردم و با افراد بیشتری درباره این موضوعات صحبت کردم متوجه شدم که عده زیادی مثل من دچار این ابهام ذهنی هستند که چرا سرنوشت آنها اینگونه است و آیا امکان تغییر سرنوشت وجود دارد یا خیر؟!

عبارت های زیادی توسط افراد در گوگل درباره سرنوشت جستجو می شود که جالب توجه هستند:

  • آیا سرنوشت انسان از قبل تعیین شده است
  • تقدیر و سرنوشت در قرآن کریم
  • تقدیر و سرنوشت چیست
  • سرنوشت انسان دست کیست
  • نقش خداوند در سرنوشت انسان چیست
  • تفاوت تقدیر و سرنوشت چیست
  • تقدیر الهی چیست
  • تغییر سرنوشت با تغییر اسم
  • سنگ تغییر سرنوشت
  • دعای تغییر سرنوشت

عبارت های بسیار زیاد و بعضا عجیب و غریبی برای کسب آگاهی درباره سرنوشت یا تقدیر و راهکاری مختلف برای تغییر سرنوشت جستجو شده است که نشان از اهمیت این موضوع و ابهام زیاد درباره آن است.

در تعریف سرنوشت یا تقدیر آمده است:

سرنوشت یا تقدیر اشاره دارد به یک سری اتفاقات از پیش تعیین‌شده (از سر نوشته‌شده) که معمولاً اشاره به آینده دارد، چه کلی و چه جزئی. ریشهٔ اعتقاد به سرنوشت در این اعتقاد است که اتفاقات جهان یک نظم طبیعی را دنبال می‌کند.

عده ای عقیده دارند همانطور که روند رشد و نمو و مراحل تکامل یک درخت از قبل مشخص شده است بنابراین روند زندگی انسان نیز مانند سایر موجودات از قبل مشخص و غیرقابل تغییر است.

این مقایسه از این جهت صحیح است که روند رشد و نمو انسان مانند هر موجود دیگری از قبل مشخص شده است و به هیچ شکل ممکن نمی توان در این روند تغییر ایجاد کرد.

اما مقایسه از این جهت نادرست است که انسان مجبور است مانند درخت یا هر موجود دیگری زندگی از قبل تعیین شده داشته باشد.

انسان می تواند بارها در زندگی مادی شرایط زندگی خود را تغییر دهد. می تواند محیط زندگی خود را تغییر دهد،‌ می تواند در هر لحظه احساس درونی خود از بودن و زندگی کردن را تغییر دهد. انسان می تواند بارها سرنوشت خود را انتخاب و آن را محقق کند.

تغییر سرنوشت

تغییر سرنوشت من

از زمانی که با این آگاهی مواجه شدم که سرنوشت من از قبل نوشته نشده است و مجبور به تحمل شرایط فعلی خود در زندگی نیستم،‌ حس و حال تازه ای برای زندگی کردن در من دمیده شد. ذوق و شوق زیادی برای تجربه شرایط بهتر در زندگی داشتم و زمان زیادی را صرف تحقیق، مطالعه و انجام تمرینات ذهنی مختلف برای درک بهتر این موضوع کردم.

به لطف خدا درخواست من برای درک تغییر سرنوشت پاسخ داده شد و شرایط زندگی من به مرور تغییر کرد و اولین نشانه های تغییر سرنوشت من ایجاد تغییر اساسی و بنیادی در احساس و شادی درونی من بود.

احساس آرامش عمیقی داشتم در حالی که شرایط پیرامون من تغییر خاصی نکرده بود اما به طرز شگفت انگیزی احساس آرامش درونی داشتم. سرچشمه این احساس آرامش عمیق باور کردن امکان تغییر سرنوشت بود.

من باور کرده بودم که می توانم شرایط بهتری در زندگی داشته باشم.

من باور کرده بودم که خودم خالق شرایط زندگی ام هستم.

من باور کردم که خداوند از قبل مسیر زندگی مرا تعیین نکرده است و من مجبور به تحمل شرایط زندگی ام نیستم.

من باور کردم که از طرف خداوند این فرصت و اختیار به من داده شده است تا هرآنگونه که می خواهم زندگی کنم.

من باور کردم که امکان تغییر سرنوشت وجود دارد و این فرصت برای همه انسانها مهیاست.

اطمینان داشتم به اینکه می توانم هر طور که دوست دارم زندگی کنم و خداوند شرایط و فرصت تغییر سرنوشت را برای من فراهم کرده است باعث شکل گیری احساس آرامش درونی من در شرایطی شده بود که دنیای بیرونی و زندگی من همان زندگی قبل و شرایط ناامید کننده بود.

بنابراین اولین قدم و مهمترین قدم برای موفقیت در تغییر سرنوشت باور کردن امکان داشتن تغییر سرنوشت است.

انسان های زیادی هستند که عقیده دارند سرنوشت را نمی توان تغییر داد و این نگرش باعث شده است که راه و روش های مختلف و خرافاتی برای تغییر سرنوشت به کار گرفته شود.

تجربه هنرجوی زندگی با طعم خدا

به نام خدایی که در این نزدیکیست

با سلام به دوستان هم مسیرم

من قبلاً فکر می کردم که زندگی انسان ها از قبل تعیین شده ست و هر کس باید طبق سرنوشتی که براش نوشته شده زندگی کنه و حق هیچ گونه گله و شکایتی هم نداره و خداوند خودش صلاح می‌دونه که به هر کسی چی بده و چی نده.

در خانواده و مدرسه و جامعه زیاد شنیده بودم که اگر میخوای سعادت مند بشید و در آخرت سربلند باشید گول زرق و برق دنیا رو نخورید و سعی کنید که ساده زیست باشید.

در باور من افراد فقیر و مصیبت زده افرادی بودند که نزد خدا عزیزترند و به جای سختی هایی که در این دنیا می کشند در اون دنیا جایگاه شون میشه بهشت و افراد ثروتمند افرادی بودند که از چشم خدا افتادند و چون خدا دوست نداره که صدای اونا رو بشنوه اونا رو به حال خود شون رها کرده و هر چیزی که میخوان سریع به اونا داده میشه تا خداوند صدای اونا رو نشنوه.

همچنین زیاد شنیده بودم که افرادی که در این دنیا مریض میشن و مریضی شون سالها طول می‌کشه پیش خدا عزیزترند و با هر ناله ای که میکشن یکی از گناهان شون آمرزیده میشه و چون خدا اونا رو دوست داره مریضی شونو طولانی میکنه تا لحظه مرگ پاک و بیگناه از این دنیا برن و در اون دنیا جایگاه شون میشه بهشت.

پذیرفتن این حرف ها و باورها باعث شده بود که سالها مورد امتحان خداوند قرار بگیرم تا جایی که دیگه از زندگی خسته و بیزار شده بودم و در ذهن من در مصیبت و بلا گرفتار بودن و با مشکلات دست و پنجه نرم کردن مساوی بود با عزیز بودن در نزد خداوند.

زیاد شنیده بودم و می‌شنوم که خداوند هر کس رو بیشتر دوست داشته باشه بیشتر امتحان میکنه و شنیدن این حرف ها و تکرار شدن شون باعث شده که برامون پذیرفتن شون هم راحت تر و باور پذیر تر باشه و در نهایت این آموزش ها در ذهن مون نفوذ کردند و شاید مدت طولانی زمان ببره تا از ذهن مون پاک بشن.

پس حالا که برای تغییر سرنوشت به این مسیر زیبا هدایت شدیم و می‌خوایم تغییر کنیم.  باید عجله نداشته باشیم، نا امید نشیم و ادامه بدیم چون تغییر سرنوشت به آرامی به وجود میاد و با گوش دادن به فایل های آموزشی و تکرار و تمرین و عمل کردن به اونا در زندگی  و با صبر و آرامش کاری کنیم که بذر ها مون رشد کنند تا آرام آرام تغییرات به وجود بیاید و البته موضوع مهم برای تغییر سرنوشت اینکه باید همیشه در زندگی به خداوند ایمان و امید و توکل داشته باشیم.

خداوند این جهان و بر اساس طعم ها دسته بندی کرده (طعم ثروت، خوشبختی، موفقیت، شادی، سلامتی، چاقی، صلح، عشق، آرامش، فقر، بدبختی، شکست، غم، بیماری، لاغری، دشمنی، نفرت، بی‌قراری و … ) و هر کس در مدار هر طعمی باشه فقط همون طعم و تجربه میکنه.

کسی که در مدار فقر و نداریه هیچ وقت نمی تونه طعم ثروت و دارایی و تجربه کنه و یا کسی که در مدار جنگ و دشمنی و درگیریه هیچ وقت نمی تونه طعم صلح و دوستی و آرامش و تجربه کنه.

پس مهم نیست که ما دوست داریم چه طعمی و تجربه کنیم مهم اینه که بفهمیم چه طعمی و در ذهن مون ذخیره کردیم و داریم به اون توجه می‌کنیم.

پس مهمه که فکر و باورامون با هم همسو باشن چون در نهایت اون طعمی رو که در ذهن مون ذخیره کردیم و به اون توجه می‌کنیم اون رو تجربه می‌کنیم. نه اون طعمی و که دوست داریم تجربه کنیم.

مثلاً من میرم رستوران و دوست دارم که قورمه‌ سبزی بخورم و خیلی هم گشنمه میرم اونجا و توجهم می‌ره سمت زرشک پلو با مرغ و در نهایت زرشک پلو با مرغ سفارش میدم در صورتیکه دوست داشتم قورمه‌سبزی بخورم خب طعمی که من تجربه میکنم زرشک پلو ست نه قورمه‌سبزی.

درسته که من سیر شدم ولی اون غذایی رو که دوست داشتم نخوردم چون توجه من به زرشک پلو بود و اونو سفارش دادم و صاحب رستوران به من زرشک پلو داد نه قورمه‌سبزی و من دیگه طعم قورمه‌سبزی و تجربه نکردم با این که خیلی دوست داشتم قورمه‌سبزی بخورم ولی زرشک پلو خوردم حالا من خودم مقصرم یا صاحب رستوران؟

صاحب رستوران که هم قورمه سبزی داشت، هم زرشک پلو، من خودم زرشک پلو سفارش دادم صاحب رستوران هم طبق خواسته من زرشک پلو بهم داد، و اگه من قورمه سبزی سفارش میدادم طعم قورمه سبزی و تجربه می‌کردم.

حالا میفهمم که چرا این همه سال طعم های خوبی که دلم میخواست نتونستم تجربه کنم. و همچنین برام روشن شد چرا با این که این همه برای رسیدن به لاغری تلاش می‌کردم ولی همیشه چاقی همراه من بوده؟

چون همه فکر و ذکر و تمرکز من روی چاقی بوده، و اصلا توجهی به لاغری نداشتم و اونو از خودم خیلی دور و دست نیافتنی میدیدم در صورتیکه لاغری در وجودم و در کنار خودم بوده و من بخاطر افکار و باورهای غلط و نادرستم اونو نمی‌دیدم و چون افکار و باورهای من با هم هماهنگ و همسو نبودند من نمی تونستم با همه تلاش و سختی و رنجی که برای بدست آوردنش می‌کشیدم داشتن شو تجربه کنم و همیشه حسرت داشتن شو می کشیدم.

پس چیزی که من تجربه می کردم نتیجه توجه من بوده، نه نتیجه فکر کردن و دوست داشتن من. 

طعم هایی که دوست دارم در زندگی تجربه کنم:

 ۱_ طعم سلامتی

۲_ طعم خوشبختی

۳_ طعم آرامش

۴_ طعم تناسب اندام ماندگار

۵_ طعم ثروت

۶_ طعم موفقیت و خوشبختی بچه هام

۷_ طعم مسافرت

۸_ طعم داشتن روابط عاشقانه و معنوی با خداوند

۹_ طعم نابودی ویروس کرونا

۱۰_ طعم روابط عاشقانه با همسر عزیزم .

…………

تمرین دوم:

چه طعم هایی رو در ذهنم ذخیره کردم و در طول روز دارم به اونا توجه میکنم واز چه موضوعاتی در طول روز دارم شکایت می‌کنم. 

 خدارو شکر من زیاد اهل شکایت و گلایه کردن نیستم و این خصلت خوبو از مادر یاد گرفتم.

چون هر وقت کسی جلوی مادرم از مشکلات و سختی‌ها گلایه و شکایت میکرد مادرم اصلا خوشش نمی یومد و همیشه به ما هم می‌گفت که سفره دل تونو پیش کسی باز نکنید چون با، باز کردن مشکلات تون پیش دیگران، مشکلات تون که حل نمیشه هیچ، فقط این طوری همه از همه چیز زندگی شما سر در میارن و باعث میشه که یک سری از روی دلسوزی و یک سری از روی فضولی تو زندگی تون دخالت کنند.

منم یاد گرفتم که زیاد گله و شکایتی نداشته باشم و در مورد مشکلاتم زیاد با دیگران حرف نزنم.

حالا نمی‌دونم این خصلت خوبه یا بده البته من که تا الان از انجامش ضرری نکردم و اما در مورد تمرین دوم و طعم های که دارم در طول روز تجربه میکنم من در جنبه تناسب اندام (لاغری با قدرت ذهن) با آموزش های ارزشمند استاد یاد گرفتم که برای تغییر جسم و رسیدن به لاغری باید افکار و باورهامو با هم هماهنگ و همسو کنم و این آموزش ها نه تنها در جنبه لاغری بلکه اگر خوب درک کنیم در همه جنبه های زندگی مون تاثیر داره.

تقریباً دارم یاد میگیرم که آموزش هامو در همه جنبه های زندگیم به کار ببرم و کم و بیش طعم هایی رو که در تمرین اول نوشتم دارم در زندگیم تجربه میکنم.

از زمانی که به این مسیر زیبا هدایت شدم تقریباً دارم تغییرات رو در همه جنبه های مختلف زندگیم دریافت می‌کنم من بذرهای تغییر رو کاشتم و حالا دارم با گوش دادن به فایل ها ، درک و هضم آموزش ها و عمل کردن به اونا در زندگی، صبر و شکیبایی و آرامش از اونا مراقبت می‌کنم تا تبدیل به درخت تنومند بشن و ایمان دارم که نتیجه برای من و همه دوستانی که آموزش هارو به درستی درک و هضم میکنند محفوظه.

با تشکر از زحمات بیدریغ استاد گرامی.

وبا آرزوی بهترین ها برای همه دوستان.


دستور کار اجرای جلسه ششم:

۱- تماشای فایل ویدیویی توضیحات جلسه ششم

۲- تکرار ۵ مرتبه فایل جلسه ششم(تصویری یا صوتی) تا قبل از ارائه قسمت بعدی

۳- انجام تمرینات مربوط به جلسه ششم در قسمت نظرات

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همشگی شما: رضا عطارروشن

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

Rating 4.22 from 82 votes

https://tanasobefekri.net/?p=12273
برچسب ها:
211 نظر توسط کاربران ثبت شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار مهدی
      1402/03/16 09:08
      مدت عضویت: 331 روز
      امتیاز کاربر: 185 سطح ۱: کاربر مبتدی
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 278 کلمه

      با سلام خدمت استاد گرامی و دوستان خوبم 

      خدارو خیلی سپاسگزارم که در سن ۱۷ سالگی به این مسیر هدایت شدم و میخوام در ادامه ی مسیر زندگی طعم های جدید و لذت بخشی رو تجربه کنم . من در مدتی قبل که با این داستان قانون جذب و این مسائل آشنا شدم و شروع به خواندن کتاب کردم متوجه این موضوع شدم اما طرز استفادش رو بلد نبودم و نمی‌تونستم در ذهنم اجراش کنم . مثلاً برای آسیب دیدگی هام فکر جایگزینی نداشتم همش فکر میکردم که بهترین راه برای پیشگیری از این آسیب و درد چیه و همش برای خودم دلیل منطقی میاوردم که آسیب دیدن تو ورزش عادیه و برای خودم منطقیش میکردم و هی با خودم جملات تاکیدی که در کتاب ها یاد گرفته بودم رو تکرار میکردم که من همیشه در سلامت کامل هستم اما خب باور من چیزی دیگه ای بود و با اینکار ها فقط انتظار آسیب دیدگی رو می‌کشیدم اما خدارو شکر با شما استاد عزیز آگاهی های جدیدی داره به من داده میشه که ساختار ذهنم داره عوض میشه خدا رو خیلی خیلی ممنونم که تو این سن هدایت شدم چون در این زمان عوض شدن ساختار ذهنی خیلی راحت تره .

      طعم هایی که دوست دارم تجربشون کنم 

      طعم ارتباط بهتر 

      طعم لذت بردن از لحظه حال 

      طعم سلامتی کامل 

      طعم ثروث لذت بخش 

      طعم آرامش 

      طعم موفقیت گام به گام در رشته خودم 

      طعم یاد گیری زبان انگلیسی

      طعم شاد بودن 

      مطمئنم با تغییر نگاهم نسبت به خودم و خدا و زندگی گام به گام به همه‌ی طعم های دلچسب خدا دست پیدا میکنم و یادمیگرم همون طعمی رو که می‌خوام از خدا سفارش میدم و خدا بدون معطلی سفارشم رو آماده می‌کنه و به من تحویل میده.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 15 از 3 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 140 کلمه

      ب نام خدا

      استاد ازتون ممنونم ک انقد شیوا و ساده مطلب رو بیان میکنید و در عین سادگی بسیاااااار آموزنده و مهم هستن

      چ مثال زیبایی ینی جوری بیان میکنید ک نیاز نیس راجبش فک کرد وهمون لحظه بقولی دورزاری می‌افته 👌

      بله درسته ما طعم هایی ک علاقه داریم با طعم هایی ک سفارش میدیم واقعا فرق داره…

      طعم هایی ک میخام

      طعم حضور همیشگی خدا در زندگیم

      طعم آرامش 

      طعم زیبایی اندام 

      طعم ثروت

      طعم سفر

      طعم شادی 

      طعم سلامتی 

      طعم خوشبختی 

      طعم لذت

      طعم خرید 

      طعم لبخند

      طعم انگیزه وامید

      طعم صبوری 

      طعم صداقت

      طعم دوستان خوب

      طعم موفقیت

       طعم رابطه ی عاشقانه

      طعم خونسردی

      طعم بخشش

      طعم مهربونی

      طعم خوش اخلاقی

      وحالا طعم هایی ک میچشم

      بی حوصلگی

      خشممو نمیتونم کنترل کنم

      بی انگیزه ای

      بحث با همسر

      ومیدانم دلیلش خودمم ک مرتب پای صحبت های منفی می نشینم 

      مدام راجب چیری ک ازش متنفرم می حرفم 

      گله وشکایت دارم

      حسودی میکنم

      نمیتونم ببخشم

      کینه آیم 

      از خدا میخام با کمکش هممونو ب راه راست هدایت کنه

      با سپاس فراوان از استاد مهربان

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 9 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار fariba
      1401/09/04 16:02
      مدت عضویت: 547 روز
      امتیاز کاربر: 14980 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 583 کلمه

      من دوست دارم چه طعم هایی تجربه کنم؟

      من دوست دارم در زندگیم خوب خوشبختی رو تجربه کنم و خوشبختی من در سالم بودن و در کنار خانواده بودن است من دوست دارم  طعم همیشه در حال لذت بردن از زندگی را تجربه کنم و این هم رو باحال و حس خوب دائماً داشته باشم و از واقعیت که توش قرار دارم لذت ببرم 

      من دوست دارم طعمه خوبه عشق رو تجربه کنم انقدر عاشق باشم که درون خودم خدا رو احساس کنم و اینقدر نزدیکه خدا شوم که در اون عشق رو تجربه کنم ،

      من دوست دارم طعم این رو تجربه کنم که بدون محدودیت و معذوریت توی جمع باشم و نوع پوشش هم نوع که دلخواه هم هست باشد و آنطور که خودم راحتم باشم نه بقیه میخوان ،

      من دوست دارم طعم خوب بیرون رفتن تنها و قرار داشتن توی یک مکان آرامش بخش مانند کافی شاپ را تجربه کنم دوست دارم یک بار هم که شده برای خودم به جاهای جدید سفر کنم یک مکان آرامش بخش مانند کتابخانه در زندگی تجربه کنم،

      من دوست دارم سوار شدن در قطار را تجربه کنم و به سفر های جدید پشه های زیبای جدید که تا حالا نرفتم بروم 

      من من دوست دارم سوار شدن بر هواپیما را تجربه کنم و لذت ببرم از سفر و به شهرهای جدید قشنگ بروم 

      محتوای ذهن من امروز این است و از این ها شکایت دارم:

      ذهن من چند وقتی هست که کاملا درگیر این شده که چرا پدرم با من لحن خشن و تندی حرف میزنی و من احساساتی می شونم و گریه میکنم و   حرف های تندرو که به هم میزنند برای من سخت است که بخوام به او بگویم که رفتار بهترین هم تواند داشته باشد و همین حرف ها را با جملات خوشرو تر و درست بیان کند برایم جالب است که او خیلی مرا دوست دارد اما می‌خواهد که بگوید وقتی به بیرون میروی مراقب خودت باش پس این جمله را میتواند با اطمینان داشتن به خدا و باور داشتن به او بگویند اما احساس می‌کنم که او می ترسد و همیشه این را می‌گوید که اگر اتفاقی برایت بیفتد دیگه مهم نیست که تو کجا میروی و از وسایل ساده ترس و نگرانی درست میکند و این موضوع من را اذیت میکنه که من با پدرم چقدر مهربونم اما اون سر مسائل کوچک از کوره در میره و من میفهمم که دوست دارد تا من در اجتماع به مشکلی بر نخورم و به من آسیبی نرسد و یا اذیت نشم و راحت به مقصد خود  می‌تواند به گونه دیگری بیانش را بگوید و حرفه‌ای خود را با خوشرویی بزند تا تاثیر آن هم بیشتر شود اما این روز که یک روز دیگر است و یک فایل بیشتر از فایل های شما گوش داده ام پس من دیگر به این فکر نمی‌کنم و کاملاً شکایت و محتویات ذهنم از این و این برداشت را کنار گذاشته ام و دیگر دلخور و اذیت از حرف‌های او نمی شوند و با خودم می‌گویم که او خوب برای من میخواهد خوب من را میخواهد ،

      من امروز یک قدم به سوی جلو بیشتر رفتم  و یک فایل بیشتر گوش داده ام و حالا احساس بهتری دارنم که این ها را که محتوای ذهنم بود نوشتم و دغدغه هایم را روی کاغذ نوشتم و ذهنم را کنترل کردم و شکایت خود را نوشتم و او را از ذهنم بیرون کشیدم و حذفش کردم و با این مسئله روبرو شدند که من نباید دیگه اینقدر زود دلخور بشم و اینقدر زود ناراحت و اینقدر زود رنج باشم ،

      با تشکر از شما

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 23007 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته

      نشان های دریافت شده

      سطح مبتدی
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 722 کلمه
      • سلامی چه بوی خوش  کسب آگاهی 
      • استاد یهودیان ممنون این فایلها بی‌نظیر هستند 
      • من در دوره‌ای شنیدم از شما استاد عزیزم که گفته بودید فایلهای رایگان خیلی خوب هستند ومتاسفانه افراد فکر میکنن چون رایگان توجه بهش نمی‌کنند یا توجه کمتری دارن والان به این درک رسیدم که بی‌نظیر خارق‌العاده هستند از این بهتر نمیشه خیلی عالی یه دنیا ممنون به توان هزار 
      • من هم سالیان زیادی فکر میکردم 
      • که محکوم به ادامه دادن این زندگی هستم که همسرت از صبح تا شب بره سرکار همین اندازه پول دربیاره وتو باید با این سر کنی وباید خیلی چیزها رو از زندگی حذف کنی تا بتونی زندگی کنی 
      • ومیگفتن که سرنوشت آدم‌هاست دیگه مال توام اینه که باید تسلیم باشی وپذیرش که همین کاری نمیشه کرد من برای زندگی برای چاقی ام تسلیم شدم وپذیرفتم که تا آخر عمر باید همین جوری زندگی کنم ولی یهو یه معجزه تو زندگیم اتفاق افتاد ومنو هدایت کرد به سمت لاغری با دهن وچقدر خوشحالم چقدر شادم خدایا شکرت خدایا ممنونم خدایا بینهایت سپاسگزارم که منو عضو سایت کردی تا با این آگاهی‌ها آشنا بشم ومفهوم که اینا نیست اینا همش اشتباهه وسعی کنم سرنوشت خودم خودم از نو بسازم .
      • من هم در طول زندگی قبل از سایتم دائم در حال امتحان پس دادن بودم ودیگه خسته ودرمانده  شده بودم از بسکه امتحان پس دادم 
      • بله منم وقتی یه چند روزی خوب زندگی میکردم حالم خوب بود نگران میشدم عه چی شده نکنه خدا ترسم کرده وزود توبه میکردم بخاطر کاری که نکرده بودم ونمیدونستم چی بود 
      • اینکه من چی میخوام از خدا خدا هر شکلی بخوام میشه ‌من میخوام که هر لحظه خدا رو درک واحساس کنم میخوام اون عشقی که انسانها از خدا تو وجودشون رو داشته باشم مثل دوستان مسیحی که یه عیسی میگن هزار تا عیسی از لبانشون  میریزه وبا اون عشق میگن که آدم وقتی میشنوه عشق میکنه لذت میبره ودرک کنم میخوام خدا به شکل یه َشغل خوب بشه میخوام خدا بخ شکل ثروت سلامتی رابطه خوب بشه 
      • استاد اون روزا تو کرج یه کتابخانه بهمنی بود که خیلی بزرگ ومتنوع بود اونجا هم در هر زمینه دسته بندی شده بود قسمت زبان انگلیسی داشت با دسته بندی های خاص خودش کتاب‌ها جدا کتاب‌های درسی جدا کمک درسی جدا داستان جدا انگلیسی در سفر جدا نصرت جدا بچه گانه جدا خلاصه همه چیز دسته بندی بود در مورد لوازم واتحریر  درباره نقاشی درباره طراحی کلا همه چیز دسته بندی بود اینکه میگم مال بیست سال پیش الان قسمت کتاب‌ها حذف شده وقتی میرفتی اونجا با اینکه من نمیخواستم برای خودم چیزی بخرم اما کلی لذت می‌بردم از این دسته بندی 
      • وقتی فکر میکنم 
      • میبینم اون روزا سوپر مارکت نبود بقالی بود ولی اونا هم دسته بندی داشتن مایع ظرفشویی اسکاج  وایتکس اینا یه قسمت بود خوراکی ها یه قسمت لوازم والاترین یه قسمت شامپوها یه قسمت ماکارانی یه قسمت خلاصه همه چیز دسته بندی بود .
      • والان یاد گرفتم که خدا هم جهان دسته بندی کرده ومن همیشه دعا میکنم وقتی به دنیا به طبیعت توجه میکنم میبینم هر چیزی سر جای خودش وبه موقع خودش اتفاق میافته مثلا حتما در فصل بهار درختان شکوفه میدن بعدش کم کم برگها در میان بعدش شکوفه ها کم کم تبدیل به میوه میشن بعد برگها بزرگتر میشن میوها کم کم رسیده میشن وموقع چیدنشون میشه همیشه دعا میکنم که خدایا تو آنقدر نظم وترتیب داری از این خصوصیات به منم بده 
      • تمرین 
      • اول من میخوام طعم زندگی با طعم خدا رو با تمام وجودم تجربه کنم 
      • من میخوام طعم سلامتی ماندگار تجربه کنم 
      • میخوام طعم روابط خوب طعم ثروت طعم رفتن به خونه بزرگتر طعن مسافرت طعم درک صد در صد آگاهی‌ها طعم ردریافت نعمت طعم در حال زندگی کردن  طعم شادی  طعم عشق به خدا وزندگی   طعم پذیرش مسئولیت طعم خوشبختی رو تجربه کنم 

      من در طول روز خیلی به پدرو مادرم فکر میکنم که چرا اونا این شرایط سخت تجربه میکنن چرا من نمیتونم بهشون رسیدگی کنم چرا نمیتونم پدرم ببرم دیالیز و…

      اینکه من در طول روز افکار منفی دارم  اینکه من به گرونی توجه میکنم ودرباره صحبتم میکنم 

      وقتی فکر میکنم میبینم من دارم به این طعم‌ها در زندگیم توجه میکنم وگله وشکایت دارم 

      طعم فقر طعم نداشتن آرامش        طعم نداشتن روابط خوب  طعم بیماری وکلی وبی حوصله‌ای     طعم نداشتن امکانات     طعم دریافت نکردن نعمت‌ها         طعم نگرانی واسترس وترس       طعم تنبلی       طعم فراموش کردن تصمیماتم   طعم افکار منفی 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار joojeh1212@gmail.com
      1400/08/17 20:34
      مدت عضویت: 928 روز
      امتیاز کاربر: 414 سطح ۱: کاربر مبتدی
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 887 کلمه

      به نام ِ خداوند ِ بخشنده ی مهربان

      سلام ِ دوباره به استاد ِ عزیز و خوبم.و تک تک ِ اعضای این خانواده که در جهت ِ رشد و پیشرفت ِ خودشون در تلاش هستن و میخوان یک ورژن ِ جدید از رضا ها ، سعید ها ،مهسا ها ، فریده ها ، مینا ها ، یونس ها ، فهیمه ها و و و یک ورژن ِ جدید از خودشون بسازن.و وقتی خداوند..جهان …کائنات…انرژی ، این جدیت ِ ما رو میبینه نعمت و ثروت و شادی و خوشبختی لاجَرَم و بصورت ِ طبیعی و خود به خود وارد ِ زندگیمون میشه.

      خدارو شکر بخاطر ِ قانون ِ بدون ِ تغییر ِ خداوند.اینکه بزرگترین سپاسگزاری ِ ما باید بدون ِ تغییر بودن ِ قانون ِ بدون ِ تغییر ِ خداوند باشه بخاطر ِ اینه که میتونیم با خیال ِ راحت هههر چقدر که بیشتر بهتر ، روی قانون کار کنیم  و در چارچوب ِ قانون زندگی کنیم.چون با عوض شدن ِ شهر و کشور و رئیس جمهور ، این قانون تغییر نمیکنه و ثابته و خوبیش و هیجانش اینه که هر چی بیشتر رو خودت کار کنی بیشتر نتیجه میگیری و انتهایی براش نیست.

      باز یک فایل ِ بینظیر ِ دیگه و پر از آگاهی.

      دقیقا همین جمله که گفتین آخر ِ فایل با صدای گرفته تون که گاهی میون ِ صحبت هاتون میگیره و چقدر بااحساس میشه صداتون و من چقدر تحسینتون میکنم..اینکه گفتین همین یک دقیقه که حاوی ِ این نکته بود که :

       به هر چی بیشتر توجه کنی اساسِ اون رو وارد ِ زندگیت میکنی 

      این نکته ی قانونه.دقیقا اینکه گفتین همه ی ما انسان ها بلا استثناء استاد ِ قانون جذب هستیم رو درست گفتین منتهی در جهت ِ منفی .

      این نکته توو دلش هزاران مثال هست.

      نمیشه که من به بیماری توجه کنم و بگم من سلامتی میخوام و سلامتی رو تجربه کنم.

      نمیشه به فقر و کمبودتوجه کنم با وجودی که عاشق ِ ثروت هستم ، انتظار ِ تجربه ی ثروت رو داشته باشم.

      نمیشه که نتونم رابطه ی زیبا و عاشقانه ی یک زوج رو ببینم و حالم بد بشه و حسودی کنم یا به این شکل که توجه به جدایی ها و آمارهای جدایی کنم و بشینم پای درد ِ دل ِ همسایه که از رابطه ی بدی که با همسرش داره برام قصه بگه یا به خیالم که دارم فرهنگ ِ کتابخوانی رو  گسترش میدم و رمان های عاشقانه ای رو بخونم که تهش به جدایی و نرسیدن ختم میشه …<< این ها شکل هایی از توجه هستن >> و انتظار داشته باشم که یک رابطه ی عاشقانه ی رویایی رو تجربه کنم.

      استفاده از قانون ِ بدون ِ تغییر ِ خداوند رو وظیفه ی خودم میدونم و سپاسگزار ِ خداوندم که این ابزار رو در سیستم ِ من تعبیه کرد باور و ایمان به اینکه 

       من با کانون ِ توجهم دارم فرکانسش رو به جهان ِ هستی میفرستم و دارم اساس ِ آنچه که براش توجه ِ بیشتری خرج میکنم رو براش کارت ِ دعوت میفرستم رووارد ِ زندگیم میکنم، اگر این نکته رو درک کنم ، به اندازه ای که بتونم درکش کنم میتونم طعم ِ هر آنچه که خوشاینده و میخوام رو بچشم و لذتش رو ببرم.به اندازه ای که بتونم درکش کنم بهتر میتونم ازش استفاده کنم و دیگه دلیل ِ اتفاقات ِ زندگیم رو درک میکنم.جهان ، بدون ِ در نظر گرفتن ِ اینکه ماچقدر آدم های زیبا و جوان و خوبی هستیم،به گونه ای طراحی شده که بسیار دقیقه و با میزان ِ تحصیلات و اینکه چه مدارکی در چه مهارت هایی توو چه دانشگاه هایی از چه کشورهایی داریم ،چه رنگ ِ پوستی داریم کجایی حرف میزنیم کاری نداره ، فقط و فقط به کانون ِ توجه ِ ما کار داره.

      ما چیزهایی برای سپاسگزاری توو زندگیمون داریم که خودمون جذبشون کردیم ، جذبشون کردیم که الآن توو زندگیمون هست.پس باز هم میتونیم چیزهایی که میخوایم رو دوباره جذب کنیم.با دیدن ِ داشته هامون و لذت بردن از آنچه که توی زندگیمون داریم.ما ابزار ِ لازم برای خلق ِ شرایط ِ دلخواهمون رو داریم.ما ابزار ِ لازم برای تجربه ی خواسته هامون و علاقه مندی هامون رو داریم.خدا این فرصت رو به ما داده فرصت ِ زندگی کردن ، مثل ِ فرصت ِ تجربه ی جسم که به روح داده شده.قدرت ِ خلقی که داریم…نجواهای شیطان برای چیه ؟ شیطان به قدرت ِ خلقی که داریم علم وآگاهی داره و میدونه که اگر انسان گول ِ شرایط ِ الآنش رو نخوره ، گول ِ ظاهر ِ زندگیش رو نخوره ، گول ِ نجواهارو نخوره و ایمانش رو به الله حفظ کنه میتونه کوه هارو جابه جا کنه.شیطان ِ ذهن از عظمت و بزرگی ِ درون ِ ما آگاهه. تمام ِ موضوع همینه که {{ به هر آنچه که بیشتر توجه کنی اساس ِ اون رو وارد ِ زندگیت میکنی }}به فراوانی توجه کن تا وارد ِ زندگیت بشه…تمرکز روی آنچه که میخواهیم وارد ِ زندگیمون بشه.تمام ِ این جلسه پرسش ِ لحظه ای ِاین نکته ی مهمه که : آرزو توو این لحظه داری به چی توجه میکنی ؟ چیزی که داری بهش توجه میکنی ، خواستته؟ آیا دلت میخواد تجربه ش کنی و توو زندگیت طعمش رو بچشی ؟ اگر جواب خیر هست تمامش کن و اگر جواب بله هست ، ادامه بده و خلقش کن.

      خدایا 

      ما را به راه ِ درست هدایت کن

      به راه ِ کسانی که به آنها نعمت داده ای

      نه کسانی که بر آنها غضب کرده ای و نه گمراهان.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 8 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار shahla mahmoudi
      1400/07/10 06:35
      مدت عضویت: 1710 روز
      امتیاز کاربر: 23447 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 474 کلمه

      سلام استاد عزیز و دوستان همراهم

      این فایل مثل همه فایلهای دیگر عالی بود

      واقعا اینکه ما آگاهی نداشته باشیم که چرا در زندگیمان آنچه را که میخواهیم تجربه نمی کنیم مسلما راهکاری هم برای آن نمیتوانیم پیدا کنیم 

      چقدر این آگاهی ناب و ارزشمند بود که ما آنچه را که توجه میکنیم و در ذهنمان مرور میکنیم تجربه میکنیم نه آنچه که دوست داریم داشته باشیم

      ذهن معمولا بطرف افکار منفی و ناراحت کننده کشیده میشود اما حالا ما یاد گرفتیم که مراقب ورودی های ذهنمان باشیم و آگاهانه جلوی ورودی های منفی را بگیریم تا از عواقب ناگوار آنها جلوگیری کرده باشیم

      ما ندانسته با اجازه دادن به مرور افکار منفی اینکار را برای ذهنمان آسان کردیم با تکرار آنرا بصورت عادت درآوردیم

      خوشبختانه ذهن همیشه آمادگی یادگرفتن را دارد و ما باید این فکر کردن و مرور کردن اتفاقات خوب در زندگیمان را با تمرین و استمرار داشتن برای ذهنمان به عادت تبدیل کنیم آنموقع دیگر کار آسان میشود فقط باید قانون جذب و قدرت ذهن در خلق زندگی که دوست داریم داشته باشیم را مدنظر داشته باشیم

      در اینجا ما یک حامی بسیار با قدرت و مهربان و دوست داشتنی داریم که به هیچ وجه ما را تنها نمی گذارد و بیشتر از ما میخواهد که ما در مسیر تغییر کردن و خلق تمام خوبیها و شادی های زندگی مان موفق شویم و از بودن در این دنیا لذت برده و از این طریق شکرگذار او باشیم 

      این حامی همان خداوند مهربان است که در درجه اول ما را به مسیر تناسب فکری هدایت کرد به ما شور و اشتیاق شروع دوره لاغری با ذهن و ادامه دادن آنرا داد

      طعم هایی که من میخواهم تجربه کنم

      شناخت بیشتر و نزدیک شدن بیشتر با خالقم خدای مهربانم است

      طعم آرامش داشتن و مومن بودن به این معنی که نه غم گذشته را بخورم و نه ترس از آینده داشته باشم و فقط در حال زندگی کنم و توکل به خدا داشته باشم

      طعم در سلامتی کامل بودن

      طعم رابطه بهتر و عاشقانه با همسرم داشتن

      طعم مفید بودن و ایجاد احساس خوب دادن به خودم و هر کسی که سر راه زندگی ام قرار میگیرد

      طعم مسافرت به دور دنیا با بلیط بیزنس کلاس

      طعم وابسته نبودن به مادیات البته اینرا بگم که داشتن مادیات برای لذت بردن از زندگی خیلی خوب است و من مخالف با آن نیستم ولی به آنها وابسته نبودن امر جداگانه ای است

      وقتیکه وابسته نباشیم به راحتی برای خودمان و دیگران خرج میکنیم و احساس خوب در هر دوی آنها را تجربه میکنیم

      طعم هایی را که الان دارم تجربه میکنم

      طعم نداشتن سلامتی کامل

      طعم نداشتن رابطه بهتر از آنی که الان هست با همسرم

      طعم مومن نبودن بیشتر غم گذشته را خوردن نسبت به ترس از آینده داشتن 

      طعم مرور افکار منفی و اتفاقات ناگوار زندگی ام

      خیلی هیجان دارم برای جلسه بعدی که قرار است یاد بگیرم چطور این طعم ها را جابجا کنم

      ممنونم استاد گرامی از این آموزشهای با ارزش و توصیف ناپدیر

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 3 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار FARIDEH. T
      1400/03/30 04:17
      مدت عضویت: 1262 روز
      امتیاز کاربر: 4883 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 948 کلمه

      با سلام حضور محترم استاد عزیز وهمراهان گرامی، 

      از ارزشمندی این فایل هرچه بگویم کمه، ومن با شنیدن بارها وبارها این فایل ،به گذشته های دور زندگیم کشیده شدم ،زمانی که این آگاهی‌ها واطلاعات در دسترس نبود وهرچه که از بزرگان ویا پدرو مادر می شنیدم ،مجموعه ای بود از ضرب المثل ها ،تجارب آنها، که ما  بطورمکرر می شنیدیم ،بطور مثال مادرم خیلی تکرار می کرد این بیت را که: می خورده را می ، می دهند  

      عم خورده را غم می دهند 

      من آن زمان‌ها که بچه بودم معنی ومفهوم آن را نمی فهمیدم وبازهم که بزرگتر می شدم ،زیاد متوجه این بیت بطور دقیق نمی شدم ،تا اینکه به مرور فهمیدم که زندگی را هرجور که بگیری همانطور هم می گذرد باغم می خواهی بگذرد ،خوب همون هم پیش میاد واگر باشادی خواهی سپری شود همانطور هم می گذرد ،ولی ما فقط می شنیدیم وطرز بکار بستنش را در زندگی نمی دانستیم،! ویا یکی دیگر از شعرهای مادرم این بیت بود ،

      هرچه کنی به خود کنی 

      گر همه نیک وبد کنی ،

      که خود این بیت گویای همه واقعیت است ،

      بهر حال ما زیاد شنیدیم ولی درست نیاموختیم

      یکی از باورهای من در مورد خداوند ،همانطور که استاد فرمودند خدای ترس وحشت وخدای کینه وانتقام بود ،در صورتیکه خداوند را از زمانی که بطور حقیقی شناختم خداوند تنها ،خدای عشق ومحبت است ،مارا  از بچگی  از خداوند ترساندند، بجای اینکه از مهرو محبت بی نظیرش برای ما بگویند ،من هم همچون بقیه فکر می کردم که هرچقدر دراین دنیا زجر بکشم پیش خدا عزیزترم ویا در باور من این بود ،هرکه دراین دنیا بیماری ودرد بکشد گناهانش حتما پاک می شود ! ویا اینکه اگر بخواهی حتما به بهشت بروی باید درراه خدا کشته بشوی تا گناهانت پاک شود ،وووو این باورهای بیشماری بود که در افکار من گنجانده شده بود ،برای همین با این خدا زندگی کردن را دوست نداشتم وآرامش نداشتم مثل خیلی ها ،در عزاداریها به این فکر می کردم که چرا هرچه من بیشتر گریه کنم خدا بیشتر منو دوست خواهد داشت ! چرا واقعا! ویا چرا باید در هنگام دعا کردن با گریه وزاری والتماس به درگاهش بروم، وبعد گفتم خوب اگر خداوند که مرا آفریده ، در مثال من هم یک مادرم که فرزندی به دنیا آوردم، آیا یک مادر که عاشق بچه اش است ،حاضر است اشک فرزندش را ببیند؟ آیا دلش می خواهد که فرزندش شاد باشد یا غمگین؟ آیا دوست دارد که فرزندش دارا باشد یا فقیر؟ آیا یک مادر حاضران خار به پای بچه اش برود یا در چشم خودش؟ آیا وقتی یک مادر بچه اش بیمار می شود ویا تب می کند ،اورا به نزد یک دکتر نمی برد وباید آمپول درد اورا درمان نمی کند؟ اولش آن آمپول درد دارد ولی بعدش حال بچه خوب می شود ! واین آن زمانهایی است ،که ما بیمار می شویم ،بیمار ناشکریها ،ناسپاسی، بیمار فقر ونداریها ،ولی آن آمپول نیاز است چون حکم آن مسکنی را دارد که خداوند به ما می زند تا حالمان خوب بشود اولش درد دارد ولی بعدا حالمان خوب می شود ،! یک مادر هیچوقت بده بچه اش را نمی خواهد ،چطور آن خالق یکتا ،آن آفریننده جهان هستی ،آن عشق ،آن محبت ،غم ومحبت فرزندش که ما باشیم بخواهد، آری از زمانی که خداوند را اینگونه شناختم ،دنیای من عوض شد ،پلیدیها وتاریخی وظلمات  جای خودرا به نور وعشق وصفا دادند،طبیعت را بنگرید ،رنگهای گلها ودرختان ودریافت وکوه ودشت وآسمان راببینید، یک رنگ سیاه نمی بینید، پرندگان همیشه آواز می خوانند، گیاهان با وزش باد در رقص وپایکوبی هستند ،دریاها با اموالشان جوش وخوش می کنند ، آیا آواز دریاهارا شنیدید؟ کوه ها سرافرازی می کنند ،برگها در خزان می روند وباردیگر در بهار شکوفه می زنند ، مرگ وحیات جزو طبیعت این زندگی است ، همچون تولد ،چرا کسی می میرد نوحه سر می دهیم؟ چرا لباس ظلمت وسیاه می پوشیم؟ چرا آنکه به وصال عشق آسمانی می رود در عزا می نشینیم ؟ وچرا ها وچراهای بیشتری که در افکار من تبدیل به یک علامت سوال بزرگ شده بود ،نمی دانم چگونه به اینجا رسیدم ،بلی می خواستم بگم ،من سالهاست که خدایم را اینگونه یافتم واز آن پس در پی حقیقت دویدم ودیدم که خداوند خودش در تمام حقایق را تا به اندازه فهمم بگشود.وزندگی من در اینجا در کشور غریب رونق گرفت ومن خدای واقعی را اینجا یافتم ،تا قبل از آن در سیاهی وپریشانی وبی اعتمادیها ورشکست ها وطوفانهای زندگی غوطه ور بودم ولی در اینجا خداوند به من خود حقیقی را شناساند ،

      من در یافتم که خودم مسبب هرچه درزندگیم رقم خورد بودم با ترسهایم با نا باوریهایم،  با به استقبال رفتن پریشانیها وگرفتاریها ،خودم همه آنچه را که در ظاهر نمی خواستم ولی در باطن در انتظارش بودم در زندگیم پدید آوردم.! 

      ولی کم کم وبخصوص در شرکت در این دوره طعم زندگی با خدارا چشیدم، چگونه ؟ همه چیز ازآنجایی شروع شد که خداوند را به داده ها ونداده هایش شکر نهادم،  ازقرارگرفتن در مقام اشرف مخلوقاتیم! ازشناخت خودم ، در باورهای فراوانی، در باورهای داشتن نعمتهایی چون فرزندان وسلامتی، از شاهزاده بودنم در این کره خاکی با پدر اسمانیم، از زمانی که خواستنیهایم با توجهات در یکسو ویک مسیر قرار گرفتند، ! 

      من آموختم که از هرچه امواج وارتعاشات منفی است باید دوری کنم وبرای همین اولین کاری که کردم ،اخبار منفی وبدرا درزندگیم قدغن کردم ،به دیدن سریال‌های منفی وخشونت بار پایان دادم ،به دیدن مناظر زیبا وساختمانهای زیبا ولوازم لوکس شتافتم ،دوستان وآشنایان منفی باف را از زندگیم پاک سازی کردم ،وبرعکس گذشته زندگیم را با طعم خدا شیرین ساختم ، وخوشحالم که دوستان ویارانی همچون استاد عطاروشن ر ا خداوند در سر راه من قرار داد تا هرچه بیشتر وبهتر زندگی با طعم خدارا بچشم،

      با سپاس از استاد عزیز با اینهمه درک وشناخت خدای حقیقی 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 15 از 3 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار mokhtari.sab7781
      1400/01/20 18:58
      مدت عضویت: 1322 روز
      امتیاز کاربر: 12676 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 681 کلمه

      سلااممچقدر این روزا داره قشنگ میگذره. پر از آگاهی های جدید و فراتر از باور.همیشه از همه حتی از هم سنی های خودم و از دوستام شنیده بودم که آدم به دنیا اومده که رنج بکشه و فقط حق داره انتخاب کنه از چه راهی رنج بکشه. میگفتن اگه مثلا رشته ی هنر رو انتخاب کنی به این معنیه که تو در هر صورت رنج میکشی اما الان انتخاب کردی که از طریق این رشته رنج بکشی. اما من امروز به این فکر کردم که چرا ما باید رنج بکشیم؟ بعد یه دلیلی برای خودم میوردم و دوباره از اون دلیلم میپرسیدم چرا؟ و همینطور ادامه پیدا میکرد، در آخر هم نفهمیدم چرا آخه ما باید حتما توی زندگیمون رنج بکشیم. اما به یه نتیجه ی خوب رسیدم ؛ اونم این که تا وقتی بتونم از دلایلی که خودم میارم و یا بقیه میگن سوال چرا؟ بپرسم یعنی اون موضوع اساس درست و حسابی نداره مثلا اگه فلانی بگه باید به فلان دلیل رنج بکشیم و من بگم چرا و اون دلیلی بیاره که من دیگه نتونم بگم چرا؟ اونوقت میتونم حرفشو باور کنم. من همیشه استاد رو توی ذهنم میارم. البته من نمیدونم که استاد چه سختی هایی در این مسیر کشیدن و قطعا به خاطر باور به اینکه کلامشون عصای معجزه گرشون هست در مورد سختی های مسیر زندگیشون صحبت نمیکنند اما من همیشه با خودم میگم: مگه مثلا استاد الان در این شرایطی که هستن با سلامتی همسر و فرزندان عالی ، خونه ، ماشین ، باغ و خیلی چیزای دیگه، مگه استاد زجر کشیدن براشون؟ مگه عرق ریختن؟ مگه داشتن همچین زندگی ای نیاز به سختی کشیدن داره؟ و به این نتیجه میرسم که استاد بدون رنج دارن پول در میارن بدون رنج متناسب شدن و خیلی چیزای دیگه پس اگه یه نفر دیگه تونسته همچین زندگی خوبی داشته باشه منم میتونم و یه جورایی با بررسی زندگی استاد، موضوع رنج کشیدن داره برام حل میشه و خیلی راحت میتونم مثالای نقض برای حرفای منفی باف ذهنم  پیدا کنم.همچنین یکی دیگه از آگاهی هایی که با دیدن و گوش دادن به این فایل بهم داده شد اینه که خدا همونطوریه که من بهش باور دارم نه جوری که دربارش فکر میکنم. یه جورایی این آگاهی کامل کننده مطالب جلسه های پیشم بود. من میخوام خدا رو همونطوری که هست باور کنم نه اینکه توی فکر و باورم تفاوت وجود داشته باشه. توی ذهنم این سایت رو مثل یه دانشگاه تصور میکنم و به نظرم زندگی با طعم خدا، ترم عملیه خداشناسیم هست و میخوام خیلی عالی به تمریناتش عمل کنم تا نتیجه بگیرم.و اما تمرینات:طعم هایی که عاشق چشیدنشون هستم:من دوست دارم طعم احساس عالی رو تجربه کنم/طعم ایمان که مهم ترین طعم منه/ طعم رتبه ی عالی توی سنجش ها و بعد هم توی کنکور اوردن/ طعم قبولی توی دانشگاه هنر تهران/ خوشحالی/ شادی بی دلیل/ آرامش / طعم خاموشی ذهن/ طعم نبوغ/ خلاقیت/توانگری/ سلامتی/ تناسب اندام همیشگی/ انضباط فکری/طعم قد بلند بودن/ طعم داشتن عادت های خوب و سازنده/ طعم ثروت زیاد/ زرنگ و با انرژی بودن/ دشتن رابطه ی عالی و همیشگی با مریم و دوستام/ طعم اعتماد به نفس/ طعم الگو بودن و الهام بخش بودن برای بقیه / طعم شیرین آرامش در خانه و خانوادم/ طعم دیدن سپهر در آرامش و توانمندی/ طعم بیان کامل نفس/ طعم عشق / آگاهی از جهان/ طعم آگاهی کامل از بدنم و چاکراهام/ طعم آغوش محکم/ طعم زندگی با طعم خداچقدر حس خوبی داشت نوشتنشون:) توجه الان من به کدوم طعم هاست:من یاد گرفتم از طعم های بدم برای کسی حرف نزنم اما در ذهن خودم این طعم ها رو مرور میکنم:طعم شکست، طعم قبول نشدن در دانشگاه تهران، طعم چاقی که البته داره کمتر و کمتر میشه هر روز، طعم بیماری، طعم انتقاد از خودم، طعم عادت های بد داشتن، نانتوان بودن، مقصر دونستن بقیه، طعم عذاب وجدان، احساس گناه، بی توجهی به خودم، طعم تنبلی، ترس از شرکت در این دوره خوشحال هستم و میدونم این دوره مثل یک کلیده که من باهاش میتونم در های بسته ی زندگیم رو باز کنم.ازتون ممنونم استاد عزیزو ممنونم از خودم و تمام دوستانم در این سایت مفید و زندگی ساز  

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 13 از 3 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم