0

زندگی با طعم خدا (جلسه ششم)

اندازه متن

سالهای زیادی در زندگی تصور من درباره زندگی این بود که خداوند از قبل سرنوشت من را تعیین کرده است و وظیفه من در زندگی صبر و تحمل کردن تقدیری است که خداوند از قبل برای من در نظر گرفته است و اگر در این امر مهم موفق باشم در روز آخرت پاداش الهی را دریافت می کنم.

هیچ امیدی به تغییر سرنوشت خودم نداشتم اما قرار گرفتن در مسیر تغییر کردن نگرش تازه ای در وجود من ایجاد کرد.

سرنوشت چیست؟!

موضوع سرنوشت یکی از مبهم ترین موضوعات ذهن من بود. از یک طرف از شرایط زندگی خودم راضی نبودم و از طرفی ترس داشتم که مبادا نارضایتی من از سرنوشتم از زندگی موجب ناراحتی و قهر خداوند شود.

همیشه از اطرافیانم می شنیدم که هرچه خدا بخواهد همان می شود و فقط وظیفه ما صبر و تحمل و شکر خداست. اما همیشه این سوال در ذهن من مرور می شد که چرا هرچه خدا برای من می خواهد مشکل و ناراحتی است؟! چرا خداوند برای من شادی، موفقیت، ثروت و … نخواسته است؟

البته پاسخ این ابهام ذهنی من این بود که: خداوند بهتر از من صلاح می داند که چه چیزی برای من خوب و چه چیزی بد است. همیشه مادرم سعی می کرد با این سوال نظر من را نسبت به پذیرش سرنوشت تغییر دهد.

مادرم می گفت:‌ خوبه که خداوند به تو ثروت بدهد و بعد دچار مشکل و گرفتاری بشی؟! حتما خدا بهتر از تو می دونه که چقدر باید پول داشته باشی. و من همیشه در تعجب بودم که چرا خداوند به من نمی بیند که مقدار بیشتری پول داشته باشم.

هرچه بیشتر در مسیر تغییر کردن حرکت کردم و با افراد بیشتری درباره این موضوعات صحبت کردم متوجه شدم که عده زیادی مثل من دچار این ابهام ذهنی هستند که چرا سرنوشت آنها اینگونه است و آیا امکان تغییر سرنوشت وجود دارد یا خیر؟!

عبارت های زیادی توسط افراد در گوگل درباره سرنوشت جستجو می شود که جالب توجه هستند:

  • آیا سرنوشت انسان از قبل تعیین شده است
  • تقدیر و سرنوشت در قرآن کریم
  • تقدیر و سرنوشت چیست
  • سرنوشت انسان دست کیست
  • نقش خداوند در سرنوشت انسان چیست
  • تفاوت تقدیر و سرنوشت چیست
  • تقدیر الهی چیست
  • تغییر سرنوشت با تغییر اسم
  • سنگ تغییر سرنوشت
  • دعای تغییر سرنوشت

عبارت های بسیار زیاد و بعضا عجیب و غریبی برای کسب آگاهی درباره سرنوشت یا تقدیر و راهکاری مختلف برای تغییر سرنوشت جستجو شده است که نشان از اهمیت این موضوع و ابهام زیاد درباره آن است.

در تعریف سرنوشت یا تقدیر آمده است:

سرنوشت یا تقدیر اشاره دارد به یک سری اتفاقات از پیش تعیین‌شده (از سر نوشته‌شده) که معمولاً اشاره به آینده دارد، چه کلی و چه جزئی. ریشهٔ اعتقاد به سرنوشت در این اعتقاد است که اتفاقات جهان یک نظم طبیعی را دنبال می‌کند.

عده ای عقیده دارند همانطور که روند رشد و نمو و مراحل تکامل یک درخت از قبل مشخص شده است بنابراین روند زندگی انسان نیز مانند سایر موجودات از قبل مشخص و غیرقابل تغییر است.

این مقایسه از این جهت صحیح است که روند رشد و نمو انسان مانند هر موجود دیگری از قبل مشخص شده است و به هیچ شکل ممکن نمی توان در این روند تغییر ایجاد کرد.

اما مقایسه از این جهت نادرست است که انسان مجبور است مانند درخت یا هر موجود دیگری زندگی از قبل تعیین شده داشته باشد.

انسان می تواند بارها در زندگی مادی شرایط زندگی خود را تغییر دهد. می تواند محیط زندگی خود را تغییر دهد،‌ می تواند در هر لحظه احساس درونی خود از بودن و زندگی کردن را تغییر دهد. انسان می تواند بارها سرنوشت خود را انتخاب و آن را محقق کند.

تغییر سرنوشت

تغییر سرنوشت من

از زمانی که با این آگاهی مواجه شدم که سرنوشت من از قبل نوشته نشده است و مجبور به تحمل شرایط فعلی خود در زندگی نیستم،‌ حس و حال تازه ای برای زندگی کردن در من دمیده شد. ذوق و شوق زیادی برای تجربه شرایط بهتر در زندگی داشتم و زمان زیادی را صرف تحقیق، مطالعه و انجام تمرینات ذهنی مختلف برای درک بهتر این موضوع کردم.

به لطف خدا درخواست من برای درک تغییر سرنوشت پاسخ داده شد و شرایط زندگی من به مرور تغییر کرد و اولین نشانه های تغییر سرنوشت من ایجاد تغییر اساسی و بنیادی در احساس و شادی درونی من بود.

احساس آرامش عمیقی داشتم در حالی که شرایط پیرامون من تغییر خاصی نکرده بود اما به طرز شگفت انگیزی احساس آرامش درونی داشتم. سرچشمه این احساس آرامش عمیق باور کردن امکان تغییر سرنوشت بود.

من باور کرده بودم که می توانم شرایط بهتری در زندگی داشته باشم.

من باور کرده بودم که خودم خالق شرایط زندگی ام هستم.

من باور کردم که خداوند از قبل مسیر زندگی مرا تعیین نکرده است و من مجبور به تحمل شرایط زندگی ام نیستم.

من باور کردم که از طرف خداوند این فرصت و اختیار به من داده شده است تا هرآنگونه که می خواهم زندگی کنم.

من باور کردم که امکان تغییر سرنوشت وجود دارد و این فرصت برای همه انسانها مهیاست.

اطمینان داشتم به اینکه می توانم هر طور که دوست دارم زندگی کنم و خداوند شرایط و فرصت تغییر سرنوشت را برای من فراهم کرده است باعث شکل گیری احساس آرامش درونی من در شرایطی شده بود که دنیای بیرونی و زندگی من همان زندگی قبل و شرایط ناامید کننده بود.

بنابراین اولین قدم و مهمترین قدم برای موفقیت در تغییر سرنوشت باور کردن امکان داشتن تغییر سرنوشت است.

انسان های زیادی هستند که عقیده دارند سرنوشت را نمی توان تغییر داد و این نگرش باعث شده است که راه و روش های مختلف و خرافاتی برای تغییر سرنوشت به کار گرفته شود.

تجربه هنرجوی زندگی با طعم خدا

به نام خدایی که در این نزدیکیست

با سلام به دوستان هم مسیرم

من قبلاً فکر می کردم که زندگی انسان ها از قبل تعیین شده ست و هر کس باید طبق سرنوشتی که براش نوشته شده زندگی کنه و حق هیچ گونه گله و شکایتی هم نداره و خداوند خودش صلاح می‌دونه که به هر کسی چی بده و چی نده.

در خانواده و مدرسه و جامعه زیاد شنیده بودم که اگر میخوای سعادت مند بشید و در آخرت سربلند باشید گول زرق و برق دنیا رو نخورید و سعی کنید که ساده زیست باشید.

در باور من افراد فقیر و مصیبت زده افرادی بودند که نزد خدا عزیزترند و به جای سختی هایی که در این دنیا می کشند در اون دنیا جایگاه شون میشه بهشت و افراد ثروتمند افرادی بودند که از چشم خدا افتادند و چون خدا دوست نداره که صدای اونا رو بشنوه اونا رو به حال خود شون رها کرده و هر چیزی که میخوان سریع به اونا داده میشه تا خداوند صدای اونا رو نشنوه.

همچنین زیاد شنیده بودم که افرادی که در این دنیا مریض میشن و مریضی شون سالها طول می‌کشه پیش خدا عزیزترند و با هر ناله ای که میکشن یکی از گناهان شون آمرزیده میشه و چون خدا اونا رو دوست داره مریضی شونو طولانی میکنه تا لحظه مرگ پاک و بیگناه از این دنیا برن و در اون دنیا جایگاه شون میشه بهشت.

پذیرفتن این حرف ها و باورها باعث شده بود که سالها مورد امتحان خداوند قرار بگیرم تا جایی که دیگه از زندگی خسته و بیزار شده بودم و در ذهن من در مصیبت و بلا گرفتار بودن و با مشکلات دست و پنجه نرم کردن مساوی بود با عزیز بودن در نزد خداوند.

زیاد شنیده بودم و می‌شنوم که خداوند هر کس رو بیشتر دوست داشته باشه بیشتر امتحان میکنه و شنیدن این حرف ها و تکرار شدن شون باعث شده که برامون پذیرفتن شون هم راحت تر و باور پذیر تر باشه و در نهایت این آموزش ها در ذهن مون نفوذ کردند و شاید مدت طولانی زمان ببره تا از ذهن مون پاک بشن.

پس حالا که برای تغییر سرنوشت به این مسیر زیبا هدایت شدیم و می‌خوایم تغییر کنیم.  باید عجله نداشته باشیم، نا امید نشیم و ادامه بدیم چون تغییر سرنوشت به آرامی به وجود میاد و با گوش دادن به فایل های آموزشی و تکرار و تمرین و عمل کردن به اونا در زندگی  و با صبر و آرامش کاری کنیم که بذر ها مون رشد کنند تا آرام آرام تغییرات به وجود بیاید و البته موضوع مهم برای تغییر سرنوشت اینکه باید همیشه در زندگی به خداوند ایمان و امید و توکل داشته باشیم.

خداوند این جهان و بر اساس طعم ها دسته بندی کرده (طعم ثروت، خوشبختی، موفقیت، شادی، سلامتی، چاقی، صلح، عشق، آرامش، فقر، بدبختی، شکست، غم، بیماری، لاغری، دشمنی، نفرت، بی‌قراری و … ) و هر کس در مدار هر طعمی باشه فقط همون طعم و تجربه میکنه.

کسی که در مدار فقر و نداریه هیچ وقت نمی تونه طعم ثروت و دارایی و تجربه کنه و یا کسی که در مدار جنگ و دشمنی و درگیریه هیچ وقت نمی تونه طعم صلح و دوستی و آرامش و تجربه کنه.

پس مهم نیست که ما دوست داریم چه طعمی و تجربه کنیم مهم اینه که بفهمیم چه طعمی و در ذهن مون ذخیره کردیم و داریم به اون توجه می‌کنیم.

پس مهمه که فکر و باورامون با هم همسو باشن چون در نهایت اون طعمی رو که در ذهن مون ذخیره کردیم و به اون توجه می‌کنیم اون رو تجربه می‌کنیم. نه اون طعمی و که دوست داریم تجربه کنیم.

مثلاً من میرم رستوران و دوست دارم که قورمه‌ سبزی بخورم و خیلی هم گشنمه میرم اونجا و توجهم می‌ره سمت زرشک پلو با مرغ و در نهایت زرشک پلو با مرغ سفارش میدم در صورتیکه دوست داشتم قورمه‌سبزی بخورم خب طعمی که من تجربه میکنم زرشک پلو ست نه قورمه‌سبزی.

درسته که من سیر شدم ولی اون غذایی رو که دوست داشتم نخوردم چون توجه من به زرشک پلو بود و اونو سفارش دادم و صاحب رستوران به من زرشک پلو داد نه قورمه‌سبزی و من دیگه طعم قورمه‌سبزی و تجربه نکردم با این که خیلی دوست داشتم قورمه‌سبزی بخورم ولی زرشک پلو خوردم حالا من خودم مقصرم یا صاحب رستوران؟

صاحب رستوران که هم قورمه سبزی داشت، هم زرشک پلو، من خودم زرشک پلو سفارش دادم صاحب رستوران هم طبق خواسته من زرشک پلو بهم داد، و اگه من قورمه سبزی سفارش میدادم طعم قورمه سبزی و تجربه می‌کردم.

حالا میفهمم که چرا این همه سال طعم های خوبی که دلم میخواست نتونستم تجربه کنم. و همچنین برام روشن شد چرا با این که این همه برای رسیدن به لاغری تلاش می‌کردم ولی همیشه چاقی همراه من بوده؟

چون همه فکر و ذکر و تمرکز من روی چاقی بوده، و اصلا توجهی به لاغری نداشتم و اونو از خودم خیلی دور و دست نیافتنی میدیدم در صورتیکه لاغری در وجودم و در کنار خودم بوده و من بخاطر افکار و باورهای غلط و نادرستم اونو نمی‌دیدم و چون افکار و باورهای من با هم هماهنگ و همسو نبودند من نمی تونستم با همه تلاش و سختی و رنجی که برای بدست آوردنش می‌کشیدم داشتن شو تجربه کنم و همیشه حسرت داشتن شو می کشیدم.

پس چیزی که من تجربه می کردم نتیجه توجه من بوده، نه نتیجه فکر کردن و دوست داشتن من. 

طعم هایی که دوست دارم در زندگی تجربه کنم:

 ۱_ طعم سلامتی

۲_ طعم خوشبختی

۳_ طعم آرامش

۴_ طعم تناسب اندام ماندگار

۵_ طعم ثروت

۶_ طعم موفقیت و خوشبختی بچه هام

۷_ طعم مسافرت

۸_ طعم داشتن روابط عاشقانه و معنوی با خداوند

۹_ طعم نابودی ویروس کرونا

۱۰_ طعم روابط عاشقانه با همسر عزیزم .

…………

تمرین دوم:

چه طعم هایی رو در ذهنم ذخیره کردم و در طول روز دارم به اونا توجه میکنم واز چه موضوعاتی در طول روز دارم شکایت می‌کنم. 

 خدارو شکر من زیاد اهل شکایت و گلایه کردن نیستم و این خصلت خوبو از مادر یاد گرفتم.

چون هر وقت کسی جلوی مادرم از مشکلات و سختی‌ها گلایه و شکایت میکرد مادرم اصلا خوشش نمی یومد و همیشه به ما هم می‌گفت که سفره دل تونو پیش کسی باز نکنید چون با، باز کردن مشکلات تون پیش دیگران، مشکلات تون که حل نمیشه هیچ، فقط این طوری همه از همه چیز زندگی شما سر در میارن و باعث میشه که یک سری از روی دلسوزی و یک سری از روی فضولی تو زندگی تون دخالت کنند.

منم یاد گرفتم که زیاد گله و شکایتی نداشته باشم و در مورد مشکلاتم زیاد با دیگران حرف نزنم.

حالا نمی‌دونم این خصلت خوبه یا بده البته من که تا الان از انجامش ضرری نکردم و اما در مورد تمرین دوم و طعم های که دارم در طول روز تجربه میکنم من در جنبه تناسب اندام (لاغری با قدرت ذهن) با آموزش های ارزشمند استاد یاد گرفتم که برای تغییر جسم و رسیدن به لاغری باید افکار و باورهامو با هم هماهنگ و همسو کنم و این آموزش ها نه تنها در جنبه لاغری بلکه اگر خوب درک کنیم در همه جنبه های زندگی مون تاثیر داره.

تقریباً دارم یاد میگیرم که آموزش هامو در همه جنبه های زندگیم به کار ببرم و کم و بیش طعم هایی رو که در تمرین اول نوشتم دارم در زندگیم تجربه میکنم.

از زمانی که به این مسیر زیبا هدایت شدم تقریباً دارم تغییرات رو در همه جنبه های مختلف زندگیم دریافت می‌کنم من بذرهای تغییر رو کاشتم و حالا دارم با گوش دادن به فایل ها ، درک و هضم آموزش ها و عمل کردن به اونا در زندگی، صبر و شکیبایی و آرامش از اونا مراقبت می‌کنم تا تبدیل به درخت تنومند بشن و ایمان دارم که نتیجه برای من و همه دوستانی که آموزش هارو به درستی درک و هضم میکنند محفوظه.

با تشکر از زحمات بیدریغ استاد گرامی.

وبا آرزوی بهترین ها برای همه دوستان.


دستور کار اجرای جلسه ششم:

۱- تماشای فایل ویدیویی توضیحات جلسه ششم

۲- تکرار ۵ مرتبه فایل جلسه ششم(تصویری یا صوتی) تا قبل از ارائه قسمت بعدی

۳- انجام تمرینات مربوط به جلسه ششم در قسمت نظرات

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همشگی شما: رضا عطارروشن

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

Rating 4.22 from 82 votes

https://tanasobefekri.net/?p=12273
برچسب ها:
211 نظر توسط کاربران ثبت شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار rastegar.moradzadah
      1402/12/22 23:43
      مدت عضویت: 1182 روز
      امتیاز کاربر: 5852 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,207 کلمه

      بنام خداوند حکیم❤️

      سلام خدمت استاد عزیز ودوستان هم مسیر در دوره

      فوق العاده زندگی با طعم خدا

      سرنوشت چیست:سرنوشت و تقدیر اشاره دارد به یک سری اتفاقات از پیش تعیین شده یا از سرنوشته

      شده که معمولا اشاره به آینده دارد واعتقاد بر این است که اتفاقات جهان یک نظم طبیعی را دنبال می

      کنند

      من هم به این موضوع که سرنوشت انسان ها از قبل نوشته شده اعتقاد داشتم وهمیشه می شنیدم

      در شب قدر سرنوشت من تعیین می شود وهر طور

      در شب قدر رفتار کنم سرنوشت یک ساله من به همان طور رقم می خورد ومی گفتم چه فرقی می کند من چطور زندگی کنم بالاخره که عاقبتم همان طوری می شود که خدا برام در نطر گرفته برای همینم اگه ناملایمات زندگی سراغم می آمد آنها را جزعی از سرنوشتی می دانستم که خدا برام در نظر گرفته وخودمو تسلیم سرنوشت می دانستم

      انسان می توان بارها در زندگی مادی شرایط زندگی خود را تعقیر دهد محل زندگی خود را تعقیر دهد در هر لحظه احساس درونی خود رااز بودن و زندگی کردن تعقیر دهد 

      ♦️انسان می تواند بارها سرنوشت خود راانتخاب وآن را محقق کند

      🌷سرنوشت من از قبل نوشته نشده است ومن مجبور به تحمل شرایط فعلی خود در زندگی نیستم

      🌺از طرف خداوند این فرصت اختیار به من داده شده تا هرگونه که می خواهم زندگی کنم

      وقتی دیدگاه ما راجب سرنوشت تعقیر می کند وبه لطف خداوند به مسیری هدایت می شویم تا درک کنیم سرنوشت چیزی نیست که از قبل نوشته شده باشد وزندگی چیزی نیست که به اجبار به من تحمیل شده باشه اولین نشانه آن احساس شادی درونی است 

      من هم سالها به شدت اعتقاد داشتم خداوند انسان را در رنج آفریده واگه زندگی سختی داشته باشم باید تحمل کنم چون اینجوری خدا صبر منو امتحان می کنه واگه اعتراضی بکنم بنده خوبی نیستم سالها بود هر وقت دخترم مریض می شد فقط امتحان خدا می دونستم ومی گفتم خدا داره منو با مریضی دخترم امتحان می کنه هر کدام از خانواده مریض می شدند برای دلداریش می گفتم دوست خدا آزار می بینه این حرف بین کردها خیلی رایجه ودر دلداری کسی که مریض می شه می گن دوستدار خدا آزار می بینه وهر کسی که شاد باشه غم وغصه کسی رو نخوره زندگیش تجملات داشته باشه آرایش کنه زیاد بخنده وتفریح کنه از نظر ما بی خداست وکسی است که خدا به حال خودش واگزارش کرده واین افراد در دنیای پس از مرگ تقاص پس می دهند من این عقیده رو خیلی داشتم حتی راجب خواهرای خودم که خیلی غصه خور وافسرده نبودن ودر قید غم وناراحتی نبودن وهمیشه شاد بودن وبه خودشون می رسیدن 

      با اومدن به سایت تناسب فکری والان دوره زندگی با طعم خدا ودیگر فایل های تعقیر زندگی خیلی نگرشم عوض شده زیاد موفق نبودم به عمل تبدیل کنم چون هنوز تو حرف زدن های معمولم از این دست حرفه‌ای منفی می زنم چون اعتراف می کنم زیاد استمرار نداشتم ولی دیگه اون اعتقادات کهنه ر. ندارم

      یادمه پارسال که خونه بابام بودم خواهر زاده کوچیکم اومد پیش بابام یه پسر بچه 5 ساله است واز بابام پرسید خدا کیه؟ بعدش گفت خدا کجاست

      من توی اتاق بودم بی اختیار اشکم سرازیر شد با خودم گفتم بچه ها چقدر در معرض آموزش هستن وای کاش وای کاش هرگز هیچ جوابی بهشون در این مساعل ندیم چون فکر ما قدیمیه ونگرشمون کاملا اشتباهه ونمی تونیم جواب درستی بهشون بدیم خودمون هم به همین طریق خدا رو شناختیم واگه الان در زندگی سختی داریم بخاطر آموزش غلطه خدا رو شکر از اونجایی که بابای من خیلی آدم صبور وشاکری هست همیشه وهیچ کدام از مشکلات زندگی تا حالا باعث نشده گله شکایتی به خدا بکنه دیدگاهش نسبت به خدا خیلی خوبه

      وفقط بهش گفت خدا نوره وتوی دل آدماست چیز بیشتری بهش نگفت واونم رفت ولی من هنوز تو فکرشم ودلم می خواد بدونم الان چی تو ذهنشه

      اگه بخوام جهان هستی رو به یک فروشگاه بزرگ تشبیه کنم در این فروشگاه بزرگ همه نوع طعمی از زندگی به فراوانی هست وصاحب این فروشگاه که خداوند هستند جز راهنمایی موقع خرید هرگز کسی را اجبار نمی کند چطور خریدی داشته باشد یا به چه طعمی توجه کند همه چیز را به عهده من مشتری گذاشته است 

      دریک فایل صوتی از استاد شنیدم که گفتنداگه خداوند با آدم صحبت کنه وازش گلایه کنی چرا من چرا این زندگی وچاقی وناراحتی نداری مال منه  خدا در جوابت می گه من از تو بیشتر ناراحتم برای این شرایط تو اما تو خودت این زندگی رو انتخاب کردی وکاری از دست من برات بر نمیاد 

      زندگی شاد خوشبختی برای همه هست اما تو افسردگی وناراحتی رو انتخاب کردی ثروت ودارایی برای همه هست اما تو فقر نداری رو انتخاب کردی تناسب اندام برای همه هست اما تو چاقی رو انتخاب کردی و اون فایل با این گام از دوره خیلی مرتبط بود 

      در فروشگاه جهان همه دوست دارند طعم های ثروت خوشبختی  روابط عاشقانه  تناسب اندام  شادی  وتمام طعم های خوب را تجربه کنند اما به دوست داشتن نیست به این است که ما به چه طعمی توجه می کنیم مهم توجه ما هست نه فکر وعلاقه ما به طعم خوشایند وما نمی دونیم چرا از هرچی بدمون میاد سرمون میاد غافلیم از این آگاهی که خدا رو هزاران مرتبه شکر ما الان در معرض آموزش هستیم وقدم به قدم به قوانین جهان هستی آگاه می شویم 

      این هم یک قانون است تو طعمی را تجربه کنی که توجه ات بهش باشه واستفاده اش کنی ومزه اش رو بچشی نه اون طعمی که بهش علاقه داری وهیچ تلاشی برای تجربه مزه اش نکنی

      من دوست دارم در زندگیم طعم حضور خدا را در لحطه لحظه بودنم در دنیا تجربه کنم 

      دوست دارم طعم آرامش را تجربه کنم 

      دوست دارم طعم خوشبختی را تجربه کنم.  

      دوست دارم طعم شادی درونی را تجربه کنم 

      دوست دارم طعم سلامتی را تجربه کنم 

      دوست دارم طعم ثروت را تجربه کنم 

      دوست دارم طعم خوش اخلاقی صبوری را تجربه کنم

      دوست دارم طعم رابطه عاشقانه با همسرم را تجربه کنم 

      دوست دارم طعم رابطه دوستی وصمیمی را با دخترم تجربه کنم 

      دوست دارم طعم خوشبختی برادر وخواهرم را تجربه کنم 

      ومن در حال حاضر با توجهی که به افکارم داشتم وبررسی کردم 

      طعم سوتفاهم را در زندگیم دارم 

      طعم قصاوت را در زندگیم دارم 

      طعم عصبانیت وبد خلقی را در زندگیم دارم 

      طعم مریصی را در زندگیم دارم 

      طعم فقر را درزندگی دارم 

      طعم غیبت را در زندگیم دارم 

      طعم فکر کردن به آینده وپیشبینی های ترسناک را راجب زندگیم دارم

      البته هر کدام از این طعم ها الان دارن کمتر می شن وخدا رو شکر اثر متبت دوره در من نمایانده وخودم اینو به وضوح متوجه شدم وخیلی در انتخاب ورودی های ذهنم دقت می کنم 

      ویه طعم دیگه که خیلی در زندگیم پر رنگه طعم چاقی وشاید همه طعم های دیگه زیر مجموعه همین طعم باشن ودر این ایام نزدیک سال نو طعم دیگه ای که دارم بهش توجه می کنم راجب اعتماد نکزدم به دیگرانه واینکه این فروشنده ها اجناسی رو خیلی گرون می فروشن وهرکس برای خودش یه نرخی داره ومن توی انتخاب هام خیلی  سختگیری

      می کنم وآخر یه انتخاب خوب نسیبم نمی شه وخیلی راجب این مورد دارم اذیت می شم 

      من عاشق طعم اعتماد وانتخاب های سریع ومناسب هستم ولی چون تمام توجهم به بی اعتمادی و صادق نبودن فروشنده هاست ومدام با دیگران راجب این قضیه گله وشکایت به اشتراک می زارم اون طعم مورد علاقم رو تجربه نمی کنم 

      🌺اگر در زندگی در مسیر خشم وخشونت ومشکلات حرکت کتی هرگز طعم خوشبختی رو تجربه نمی کنی

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار صالحه
      1402/08/24 13:13
      مدت عضویت: 462 روز
      امتیاز کاربر: 50395 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 566 کلمه

      سلام  بر خداو ند که من رو هدایت کرده وداره همین زمان حمایت میکنی 

      سلام براستاد. وهم ‌مسیران. 

      من تو‌ کل  زندگی  طمع  چاقی رو انتخاب  کردم  وچه بد طمعی بود  که انتخاب کردم 

      انتخاب  بدیم  طمع  بیماری  بود 

      که حس  کردم  هر کسی  بیمار  باشه پیش خداوند عزیز هست 

      تو یی مرحله طمع شکست رو اتنخاب کردن که توهررزیم گرفتن نتیجه نگرفتن خلاصه شد 

      بازم توچندین مرحله طمع لذت نربدن از ورزش توزمان طولانی ونتیجه نگرفتن درد بدن داشتن.  

      یی زمان از آروزهای خودم گذشتن فرصت رو به دیگران دادن و به جای من از داشته من لذت بردن رو طمع زندگیم کردم 

      وفتی فرزندانم  به  دنیا  آمدن  کل طمع زندگی درگیری برای فرزندانم مهمانی دارای وتنهایی با کل این مشکلات رعد شدن شد طمع زندگیم. همسرم هم بود ولی تو ابن بخش کل کار روی دوش خودم بود 

      اروزی. خود رو کناری گذاشتن درپی خواستهای خودم در. فرزندانم‌. گشتن  شد طمع  زندگیم. 

      ودراخر اروزیی  که سالهای طولانی در سینه نگه  دارای ونتواستن اون توکل زندگیت تو تنهایی دلم برای تنواست اون که باید یی زمان به خودم این جرات میدم واین خواسته فلبی خودپم رو برآورده میکردم‌ولی بازم گذشتم اون طمع هم چشیدم 

      ولی امروزکه دارام این دیگاه.مینویسم همه اون طمع های گذشته درمن ازبین رفت طمع ابن مدت زندگی شد تواستن تلاش کردن عشق به خودم دادن ازخودم انتظار داشتن که میتوانی هرکاری رو می‌توان برای ذهنت و عشق  که این مسیرهست انجام بدی  خلاصه شده من از کلی افسوس به کلی عشق انگیزه وتوان رسیدم رشد سریع این طمع زندگیم ازمن ناتوا فردی قویی ساخته به خودم وهدفم وشور شوق طمع دوست داشتنن خودم رو هم زدن واین شد که من از کل اون همه طمع ناخوشایند آمدم ورسیدن به عطر طمع دوست داشتن هرآنچه که به من عشق به زندگی رو هدیه داده امروز حالم دلم خوب هست

       ولی بازم با. این  دکمه حالم  خوب کن امروز  رسیدم به حالی بهتر دوست داشتم‌ این حالم‌ تو این زمان تو این فایل بمونه زندگی من در خودش یی  نقطه پرش  نیاز داشت مهم نه سن ونه مکان بود فقط اون نقطه بود که رسید به این زمان  حال دارام برای  آینده  زندگیم   افکار خوب رو توذهنم‌. جمع آوری میکنم برای ادامه  دادن نیاز به درک. بهتری دارام هنوز برام من خیلی زود هست که بگم‌. موفق. شدم. ولی  بازم برای خوشایند عطر وطمع زندگیم‌. میگم‌. موفق. بودم  آره  من موفق  بودم  وزن خوبی رو از دست دادم‌ و طمع مزه زندگیم به کل عوض کردم

      وچه کیفی عالی رو. از. این  از دست دادن دارم هرنگاه به خودم کلی کیف که دارم به افکار  وعمل کردم نمره فبولی میزنم انکارخودم دانش آموز خودم معلم و خودم  دفتر داره کلاس زندگیم شدم کل اون ارتش تک نفره تو  این بخش دست خودم‌ هست 

      با. حمایت خداوند درمسیر هستم استمرا دارم که همه کمک خداوند وبانو حضرت زهرا (ص) هست ادامه میدم که طمع زندگیم که عوض شده برام بمونه اگه کم کاری کنم واگه حواسم به هدفم نباشه سریع این طمع تازه درمن  کم رنگ میشه وشاید برگرده به همه طمعهای بد همیشگی باقی نخواهد ماند فقط با استمرار وتگرار اون تو. ذهنم ته نشین شده وگسترش  پیدا  میکنه  هنوز جوانهای تازه رشد کرده اون قوت رو ندارن که درمن به شکل همیشگی  باشن باید   هر روز به جوانه تازه بیرون آمده ازخاک  سر بزنم‌ رسیدگی کنم که آنها از رشد خوبی برخوردار باشن درآینده  به شکل نهال ودرخت قویی در ذهن جسم خودشون نشون بدم 

      خدا پشت. وپنا. هتون. یا. حق. حق. نگه دارتون.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار سحر
      1402/06/23 10:48
      مدت عضویت: 257 روز
      امتیاز کاربر: 6005 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 530 کلمه

      به نام خالق زیبایها❤️❤️❤️

      سلام به استاد توانمندم و عزیزان هم مسیر🌹

      من فکرمیکنم آموزشهای این دوره تازه ازاین قسمت شروع میشود

      فکرماباچیزی که تجربه میکنیم فرق داره وماهمیشه محتویات ذهنمون یعنی باورای قدیمی رو زندگی میکنیم

      هرچندکه فکرمون درمسیر اصلاح وتغییرباورهای قبلی هست ولی چون اون باورها هنوزوجوددارندپس مااونارو تجربه میکنیم دلیلشم  اینه که ماهنوزدرموردناخواسته ها حرف می‌زنیم ومرتب باورهای قبلی رومرور میکنیم و بااین کار اوناروتقویت ودر مغزمون تثبیت میکنم وکار تغییررو برای خودمون سخت میکنیم

      من خودم اینو تجربه کردم و وقتی شب موقع خواب به اتفاقات ناراحت کننده و مشکلات که درطول روزپیش آمده فکروتوجه میکنم روز بعد از همون ساعات اولیهٔ صبح اتفاقاتی ازهمون جنس راتجربه کردم اما با شدت بیشتر

      اما وقتی شب موقع خواب با وجودتمام اتفاقات ناخواسته ای که درطول روز درگیرشان بودم به اتفاقات خوب وشرایط خوشحال کننده ای که قراره تجربه کنم مثل تناسب اندام وزندگی باطعم خدا فکرمیکنم،ازاول صبح شادی آرامش اتفاقات وبرخوردهایی که حِسمو خوب می‌کند روتجربه میکنم و شب موقع خواب بامرور آنها لذت میبرم از روزی که گذراندم

      استاد من اگه بتونم ناظر بودن رو درخودم تقویت کنم خیلی ازمسائلم خودبه خودحل میشه یعنی کسی روقضاوت نکنم.به افکارمنفی وناخواسته هاتوجه نکنم و هیچ حسی بهشون ندهم و درموردشون باکسی صحبت نکنم واگرناخواسته درگیر مسائل ومشکلات دیگران شدم،هیچ نظری ندهم و فقط ناظرباشم.چون ما با حساسیتهای احساسیمون اتفاقات رو تجربه میکنیم. 

      و اماطعمهایی که دوست دارم تجربه کنم وعلتِ تجربه نکردنِ آنها

      طعم رابطهٔ عاشقانه باخدا در تمام لحظات زندگیم/چرا حِسش نمیکنم؟ چون از بچگی به من گفتند، برای نزدیک شدن به خدا باید سختی و ریاضت بکشی. و من باورِنزدیک شدن به خدا =باتحمل رنج وسختی را در خودم ساختم. 

      طعم ثروت وفراوانی/چرا تجربه اش نمیکنم؟چون به من یاد دادن که پول به سختی بدست می آیدو در طول روز بارها به آن توجه میکنم ودرموردگرانی صحبت میکنم وقتی جنسی رو ازهفتهٔ قبل گرونترمیخرم، میگم:من اینو اون هفته ارزونتر وبا کیفیت بهتر خریدم و…یا اگه ازیه چیزی خوشم بیادوباقیمت گرون بخرم،مدام خودموسرزنش میکنم که چرا بابتش این همه پول هزینه کردم وحسِ یه آدمی که مالشو توی قمارباخته رو دارم وبااین رفتارها من باورفقر وکمبود رو در مغزم ساختم

      طعم تناسب اندام/ چرا تجربه اش نمیکنم؟ چون ازبچگی به من گفتندتوچاق بدنیا آمدی وچاقیت ارثی است وطبیعه که چاق باشی. ومن باورلاغری=باغیرطبیعی بودن بدنم راساختم

      طعم دیدن دریا ازنزدیک/چراتجربه اش نمیکنم؟ چون بارهاشنیدم و دررسانه ها دیدم که اکثرآدمایی که رفتند کنار دریا غرق شدن و مُردندومن باور دیدن دریا ازنزدیک=باغرق شدن رو درخودم ساختم

      طعم مسافرت باهواپیما/چرا تجربه اش نکردم؟چون بارها شنیدم که درارتفاع آدم دچار سرگیجه میشه وبه سختی نفس میکشه.وباور سفربا هواپیما=باحالت خفگی را در خودم ساختم

      طعم دوست داشتن خودم/چراتجربه نمیکنم؟چون ازبچگی به من گفتند که بایددیگران رو دوست داشته باشی وبه دیگران احترام بگذاری اگه خودتو دوست داشته باشی توآدمه خودخواه ومغروری میشی وهیچ کس دوستت نداره ومن باور دوست داشتن خودم=با خودخواهی وترد شدن رادرخودم ساختم

      من این باورهای مخرب رو یک شبه درخودم نساختم بلکه بادیدن وشنیدن وتوجه و تکرارِبارها وبارهای آن، باور آنها رادرخودم نهادینه کردم الان هم برای پاک کردن آنها بایدآرام آرام توجه ام را از روی آنها بردارم و گام به گام باتمرین وتکرار واستمرار باورهایی رو که دوست دارم جایگزین آنها کنم ومغزمو پُر کنم ازطعم های لذت‌بخش خدا وایمان دارم که آن را تجربه میکنم

      باصبوری ومشتاقانه ادامه میدهم❤️

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فریبا فروغی
      1402/05/22 15:03
      مدت عضویت: 547 روز
      امتیاز کاربر: 14980 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 518 کلمه

      باسلام خدمت شما استاد عزیز،

      امروز میخوام از طعم هایی بنویسم که دوست دارم توی زندگی تجربه کنم و پیش بیاد برام تا احساس بهتری داشته باشم، 

      طعم خوشبختی رو بدست اوردن و چشیدن ،تجربه کنم و ببینم که میتونم چطوری این طعم رو بدست بیارم ،

      طعم شادی ، از درون خودم و در هر شرایط شادی واقعی داشتن و خوشحال بودن خودم رو تجربه کنم،

      طعم احساس ارامش ،زمانی که توی محیطی قرار میگیرم که دلخواه من نیست،

      طعم داشتن ثروت،که با خیال راحت و بدون نگرانی خرج کنم، 

      طعم مهربانی، تا همیشه با همه توی جمع یا خلوت مهربان باشم،

      طعم زیبایی ،که جهان رو زیبا ببینم و از زیبایی ها لذت ببرم،

      طعم عشق با خداوند،که در همه لحظه ها با رفتارم نشون بدم به یادشم و عاشقانه دوستش دارم ،

      طعم سلامتی، که همیشه با ارامش زندگی کنم و جسمم رو برای داشتن سلامتی دوست دارم و مواضبشم،

      طعم خوب بودن ،که همیشه در کارهام خوب باشم و موفق،

      طعم بهترین انسان باشم، تا هر  روز از داشتن زندگی و زنده بودنم لذت ببرم ،

      طعم ماشین خیلی خوب که منو به سفر های خوب ببره ،

      طعم هواپیما سوار شدن با شوق و ذوق دوست دارم سوار شم ، طعم قطار ، 

      طعم لباس های شیک و خوشگل که همیشه مرتب و اراسته باشم، 

      طعم سلامتی دندونام که درد نکنه و زیبا باشه،

      طعم لذت بردن از هر لحظه ی خودم در زندگی چه در تنهایی چه در جمع،

      طعم عکس های خوشگل ، برای ثبت لحظات خوبم که به یاد بمونن،

      طعم موبایل خیلی خوب و پیشرفته، که با راحتی و ارامش فایل گوش بدم ،البته اینو الان هم دارم تجربه میکنم،

      طعم روابط خوب با خانواده ی خوبم و تجربه کنم که همیشه با حرف های قشنک با اونا افتار کنم، 

      طعم دوست داشتن انسان ها بدون انتظار داشتن از اونا،

       وااای چقدر الان که اینا رو مینویسم احساس خوبی دارم،

      و حالا تمرین دوم و محتوای ذهنب من در طول روز و زندگیم: همیشه از تنها بودنم دلخور بودم و احساس تنهایی میکردم و کسی منو دوست نداشت و همیشه فکر میکردم که برای تنها نبودن باید با کسی باشم که تنها نباشم،

      در گذشته محتوای ذهنم این بوده که خودم رو دوست نداشتم راضی نبودم و از چیز هایی که دارم خوشحال نبودم،

      محتوای ذهنم رفتار بد بقیه بوده و مثلا حرف های کسی راجب من چی هست و خیلی در ذهنم حرف مردم واسم مهم بوده،

      هدفی نداشتم در طول روز و بدون دلیل اسمان دلم ابری بود گاهی حتی نفرت داشتم و افکار بدم شدید میشد،

      برای خودم همیشه شکایت از رفتار بقیه میکردم و دلخور از این بودم،

      با مامانم بحث های الکی میکردم در رابطه با دیدگاه فردی دیگر که چرا نظرش راجب من اینه و اهمیت زیادی به حرف دیگران میدام ، شاید تا ساعت ها غیبت میکردم ،و اصلا دوست نداشتم ،

      محتوای ذهنم اهمیت ندادن به خودم بود و راضی نگه داشتن دیگران، اینا طعم های بودن که من تجربه میکردم و الان که اگاهی پیدا کردم و خیلی وقته توی این دوره ها فعال هستم تمام این محتوای ذهنم کم و کمتر و حتی بعضی هاش نابود شدن،و از این بابت خیلی خوشحالم و احساس خوبی دارم،‌و امروز ه محتوای ذهنم اینه که روز بروز بهترین خودم باشم، 

      باتشکرازشما

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار السا فرزانه
      1402/01/28 19:10
      مدت عضویت: 561 روز
      امتیاز کاربر: 59904 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 805 کلمه

      🌹به نام دوست داشتنی ترین و مهربان ترین خدای بی نهایتی که تا کنون شناختم 🌹

      درود و احترام خدمت استاد عزیز و دوستان هم مسیر 💮🌸

      خدا رو شکرگزارم که هر روز طعم شیرین تر و تازه تری خداشناسی، خودشناسی، شادی و تناسب اندام رو در زندگیم  تجربه میکنم و رازهای تازه ای می اموزم💮

      🌺راز اول این جلسه: 

      هر چی رو الان در زندگی تجربه میکنیم ، قبلا بهش فکر کردیم، باورش کردیم، و بارها از طریق صحبت کردن راجع بهش، طعم ش رو چشیدیم…. هربار که درباره موضوعی نادلخواه، یا مشکلات مون با خودمون یا دیگران حرف میزنیم، هربار که از شادی هامون و احساسات خوب مون حرف میزنیم، باعث میشیم طعم ش در زندگی مون واقعی شه. 

      بنا بر این راز،  خداوند هیچ چیز رو برای هیچ کس رقم نمیزنه، نه چاقی رو برای چاق ها، نه لاغری رو برای متناسب ها، نه ثروت رو برای ثروتمندها، نه فقر رو برای ضعیفان، نه خوشی و شادی رو برای عده ای، نه غم رو برای عده ای دیگر….

      این خود ما افراد هستیم که با توجه و تمرکزمون، با حرف هامون، به سیستم جهان هستی و خداوند هر لحظه اعلام امادگی میکنیم که آغوش مون برای دریافت و چشیدن چه طعمی از زندگی بازه… 

      اینو بارها با خودمون تکرار کنیم، اونقدر راجع بهش صحبت و فکر کنیم تا بخشی قوی و پررنگ از باور های ما بشه.  چون به نظرم یک باور قوی در فرهنگ و خداشناسی ماست که خداوند برای بنده هاش طبق یه سری صلاح و مصلحت هایی که خودش خبر داره و اگاهه و  بنده هیچ دخالتی در اون انتخاب ها نداره، یه چیزهایی رقم میزنه و افراد رو دسته بندی میکنه.و سرنوشت رو ، وقایع رو، کم و بیش نعمت ها رو  طبق سلیقه ش انتخاب میکنه برای هر کس. 

      🌺راز دوم: 

      خداوند در نیکی ها ، سریع الجوابه، اما در منفی ها از لطف و رحمت خاص و عام خودش مهلت میده تا ما به خودمون بیایم و به سمت خواسته هامون حرکت کنیم. 

      این مورد رو من چند وقت پیش در سوره یونس در تفسیر  ترجمه یکی از آیه ها خوندم. و به نظرم چون خداوند تمام جهان و هستی رو از روی عشق و رحمت افریده ، و عشق هم مثبته، شاده، قشنگه، چون پایه و اساس جهان عشق و شادیه، خداوند بیش از ما طالب شادی و خوشبختی ماست و به این دلیل در آنچه به شادی ها فکر و باور میکنیم، در آنچه از شادی و نعمت ها ازش میخوایم، سریع الجوابه.

      🌺راز سوم: 

      خداوند به ما نزدیکترینه و تمام هستی رو از روی عدل و بطور منظم با دیسیپلین خاصی آفریده. 

      بنابراین به اندازه ای که خدا رو بشناسیم و نزدیکی ش رو باور کنیم، به اندازه ای که به سمت شناخت واقعی و درست خداوند در مسیر و حرکت باشیم، و نظم و عدالت جهان رو بشناسیم، از نعمت و شادی و خوشبختی بهره مند میشیم. از طرف خداوند و جهان، هیچ تصمیمی برای هیچ کس گرفته نمیشه که چقدر نعمت و ثروت و خوشبختی داشته باشه. تمام انتخاب ها و سفارش ها، توسط خود ما تعیین میشه، از طریق افکار و باورها و احساساتمون، از طریق مدار توجه مون. 

      🌺راز چهارم: 

      ذهن قدرت تشخیص اصل از بدل رو نداره، در حدی که حتی نمیتونه بین صحنه ی واقعی شادی یا غم  و تماشای شادی یا غم، تفاوت قائل بشه، به همین دلیله که وقتی صحنه ی شاد یا طنزی در تلویزیون می بینیم باهاش میخندیم، یا اگه صحنه ی فیلم غمگینی ببینیم گریه مون میگیره بدون اینکه اتفاق غمگینی برامون افتاده باشه! یا در مرور خاطرات طنز میخندیم بدون اینکه اون لحظه در اون صحنه باشیم. 

      بنابراین وقتی درباره طعمی می شنویم، تصورش می کنیم, معادلسازی و شبیه سازی می کنیم تو ذهن مون  و داشتن ش رو تصور می کنیم، برای ذهن انگار که تمام این تصویرسازی ها واقعی هستن، در نتیجه افرادی که مدام به شادی ها فکر میکنن و خوبی ها رو در ذهن شون مرور می کنن، به هدف هاشون خوش بینن و رسیدن به هدف هاشون رو تصویر سازی میکنن، ذهن شون به عنوان اصل می پذیره. 

      خدایا شکرت زندگی با طعم تو، شناخت عمیق تر و صحیح تری از تو چقدر شیرینه…🌈

      خدایا شکرت زندگی با طعم تندرستی و تناسب اندام ایده ال چقدر قشنگه…🌈

      خدایا شکرت زندگی با طعم ثروت و فراوانی و رفاه چقدر دلنشینه….🌈

      خدایا شکرت زندگی با طعم خونه نوساز در بهترین منطقه شهر چقدر جذابه…🌈

      خدایا شکرت زندگی با طعم سفرهای متنوع چقدر هیجان انگیزه…🌈

      خدایا شکرت زندگی با طعم خریدهای مختلف و قشنگ چقدر روحیه انگیز و شادی بخشه….🌈

      خدایا شکرت  زندگی با طعمی خانواده ای شاد و صمیمی و تندرست چقدر آرامش بخش، زیبا و شورانگیزه….🌈

      خدایا شکرت زندگی با طعم شغلی دلخواه در محیطی دوستانه و همکارانی عالی و مثبت اندیش چقدر انرژی بخش و دلنشینه….🌈

      خدایا شکرت زندگی با طعم نور آگاهی درآکادمی تناسب فکری در کنار استاد عزیزم و دوستان شگفتی ساز هم مسیر چقدر روحیه انگیز، پرشور، پر نور، زیبا، و اعجاب انگیزه 🌈

      الهی به امید تو 🌹💮

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار السا فرزانه
      1402/01/27 09:11
      مدت عضویت: 561 روز
      امتیاز کاربر: 59904 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 592 کلمه

      درود مجدد استاد عزیز و دوستان 💮

      بعد از نوشتن و دیدگاهم یک تجربه اموختم که دوست داشتم باهاتون درمیون بگذارم. 

      چند ساله که اوایل بهار قمری میاد توی گلدون هایی که توی بالکن گذاشتم لونه میسازه و  تخم میگذاره. و دیگه به محیط خونه م خو گرفته و احساس ارامش میکنه. 

      الان داشتم از پشت پنجره نگاهشون میکردم. یه قمریه و دو تا جوجه هاش که دو روز پیش سر از تخم بیرون اوردن. 

      قمریه در کمال ارامش کنار جوجه هاش توی گلدون نشسته بود. و اطراف رو نگاه میکرد…

      با خودم گفتم السا  نگاهشون کن ، این قمری ها چقدر به خداوند ایمان دارن، چقدر خدا رو رزاق و حامی میدونن…

      اومده توی جایی که نمیشناسه نمیدونه امنیت داره لونه بسازه و تخم بذاره یا ادمها اذیت میکنن و لونه شو خراب میکنن، واسه خودش نشسته در ارامش کامل لونه شو ساخته، تخم گذاشته، اصلا خیالش هم نیست که بعدش چی میشه.. 

      بعد تمام ساعت های شبانه روز روی تخم هاش میشینه، بدرن نگرانی از رزقش، ذره ای استرس اینو نداره اگه امروز چیزی برای خوردن نداشته باشم تکلیفم چی میشه، اینده م چی میشه، اینده جوجه هام چی میشه، 😁

      و همیشه هم رزقش میرسه، سیر میشه! هم خودش هم جوجه هاش…

      در حالیکه من انسان با ذهنم تمام لحظاتم و شادیم فدای نگرانی فردا و فرداهام میشه ، تو شرایطی که خدای من، با خدای این قمری یکیه! 

      جوجه هاش رو هم با نهایت رهایی و استقلال بزرگ میکنه…

      نه منتی بر سر بچه هاش داره که : من زندگیمو جوونیم رو فداتون کردم. من بخاطر شماها خطر به جون خریدم. من بخاطر شماها تو این زندگی موندم 😁

       من شماها رو به دنیا اوردم تا عصای پیری و کوریم باشین بخاطر ن  زندگیم و تنهایی پیریم باشین. من زحمت شماها رو کشیدم، من شیره  ی جانم رو به شماها دادم…

      هیچ نگرانی هم بابت سلامت و اینده جوجه هاش نداره، در عین حال که مراقب شونه و از خطر محافظت شون میکنه. اما هیچ استرسی براشون نداره. 

      اونوقت ما ادمها چقدر از این حرفها از طرف پدر مادرها به فرزندان شون می شنویم. یا حتی ممکنه خود ما هم گفته باشیم این حرفها رو، و یا در اینده وقتی پدر یا مادر شدیم بگیم. 

      چقدر نگران سلامتی و اینده ی بچه هامونیم..

      چقدر به بچه هامون وابستگی و احساس مالکیت داریم، جز دارایی هامون میدونیم شون و همیشه یه بند ناف محکم و ضخیم از روح مون به روح بچه هامون میگذاریم وصل بمونه.. 

      چقدر توقع داریم ازشون.

      چقدر سلطه گری داریم و دوست داریم با استانداردهای ما بزرگ شن و به سبکی که دوست داریم زندگی و رفتار کنن. 

      بحثم رو هنجار ها و خط قرمزها و بی قید وبندی  اصلا نیست. 

      منظورم وقتهایی هست که از حد تعادل عبور میکنیم و ارامش خودمون و فرزند رو بهم میزنیم. 

      چقدر دیدیم پدر مادر هایی که نهایت فداکاری و جانفشانی رو برای بچه هاشون کردن، خودشون هیچ لذتی از زندگی نبردن بخاطر اینکه پدر یا مادر شدن، و بعد یه جایی که دیره به خودشون میان که ای وای من زندگیم رو فدا کردم بدون اینکه خودم ازش چیزی بفهمم و شروع میکنن به برون فکنی و منت بر سر بچه هاشون گذاشتن و توقع داشتن که  ما بخاطر شماها هیچی از زندگی نفهمیدیم….! 

      خدا رو شکر که در طبیعت اینهمه اگاهی و درس برای اموختن هست. 

      خدا رو شکر که ما در مسیر اگاهی قرار گرفتیم و داریم نگاه صحیح رو یاد می گیریم.

      خدا رو شکر که دوره های شما استاد عزیز باعث روشن بینی و روشن ضمیری ما به روی حقایق شد. 

      *دوستان عزیزم تا میتونیم به طبیعت فکر کنیم، در طبیعت باشیم، و ازش درس بیاموزیم که طبیعت شگفت اتگیز و جهان هستی زیبا، سرشار از حکمته. 💮❤️💮

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار السا فرزانه
      1402/01/27 08:46
      مدت عضویت: 561 روز
      امتیاز کاربر: 59904 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,152 کلمه

      🌷به نام خدای بی نهایت و گستراننده و مهرآفرین🌷

      درود و احترام خدمت استاد عزیز و دوستان هم مسیر 💮

      خدا رو سپاس که هر روز در دوره های استاد عزبز رازهایی تازه و جدید درباره زندگی زیبا و جهان شگفت انگیز میفهمم 

      رازهایی که در این جلسه آموختم: 

      *راز اول: زندگی رنج نیست، و رنج ها پاداش ما در زندگی نیستن و  ادمهای خوشبخت که زندگی های آرامی دارن طرد شدگان خداوند نیستن، و پاداش ها هرچه هست در این دنیاست.  

      و اتفاقا حق طبیعی ماست در این جهان با ارامش و شادی و لذت زندگی کنیم. چیزی که همیشه خلافش رو به ما اموختن. و سالهای اخیر هم این موج احساسی در جامعه بین افراد راه افتاده و من بسیار زیاد از همکاران و اطرافیانم میشنوم که رنج رو تقدیس میکنن! و ساعت ها و روزها در مزایای رنج فلسفه بافی میکنن. حتی چند سال پیش (قبل تر از اینکه دوره های استاد رو شرکت کنم و مدارم خیلی جالب نبود) یکی از همکاران من که شغل دومش تهیه پادکست هست ، یک سری پادکست های طولانی در این مورد تهیه کرده بود. و به من گفت گوش بده نظرت رو بگو. من هم غافل از اینکه موضوع پادکست هاش چیه، و نپرسیدم، نشستم پای پادکستهاش ….  و امیدوارم همیشه تجربه ی خوب برای همه پیش بیاد …. 

      گوینده با یک ژست فلسفی و روشنفکری عمیق، به قدری این موضوع رو تجزیه تحلیل میکرد که من فقط تونستم حدود ده دقیقه گوش کنم ، تا دو سه روز حالم بد بود. و همش به این فکر میکردم که در رنج چه نکته جالب و مثبتی هست که اینگونه تقدیس میشه؟! به نظرم حتی اسمش هم حال خوبی ایجاد نمیکنه. و بزرگترین لطفی که میتونیم به خودمون کنیم اینه که اولا با عنوان تضاد ازشون یاد کنیم، دوما نگاهمون این باشه که این تضاد بخاطر محتوای ذهنی و کانون توجه و تمرکز من در زندگیم بوجود امده ، و البته وظیفه ش این هست که به من یک آلارم بده که باید محتوای ذهنم رو مثبت تر کنم و کمک کنه به وضوح برسم ، و زیبایی و خوشبختی بیشتری در زندگی تجربه کنم. 

      *راز دوم، راز فراوانی و گستردگی جهان هست. که هر روز و هر لحظه جهان و تمام انچه در اون هست، گسترده میشن ، تنوع میگیرن، و خداوند از رحمت و مهربانیش به ما اجازه یصد در صد و کامل داده تا از اینهمه فراوانی ، هر چه دوست داریم آزادانه و بی محدودیت انتخاب کنیم، خداوند ما رو محدود نکرده و هیچ چیز برای ما از پیش تعیین نکرده، ما اختیار تام داریم تا هرچه دوست داریم از نعمتهای گسترده جهان انتخاب کنیم. 

      *راز سوم: توکل و ایمان ما به خداوند  باید همیشگی باشه اگر میخوایم که در زندگی همیشه خوشبخت و شاد باشیم و از برکت ها و نعمت ها بهره مند باشیم. توکل و ایمان ما محدود به وقتی که خواسته ای داریم، یا وقتی به خواسته ای رسیدیم نباشه. همیشه هر لحظه در هر قدم از زندگی مون ایمان و توکل درست و شایسته داشته باشیم 

      *راز چهارم: ما به هرچه توجه و تمرکز میکنیم، جهان از همون سفارش به ما تحویل میده. و اونچه تعیین کننده ست توجه  و باور ماست نه فکر ما. مثلا خیلی از ما فکرمون اینه که خدا رزاق و بخشنده ست. اما توجه مون به مشکلات مالی و بار گناهان و احساس عذاب وجدان مونه… فکر ما اینه که خدا کمک مون میکنه، اما توجه ما بر نگرانی برای فردا و فراداهامونه. 

      پس صرفا فکر کافی نیست، توجه مهمه. این مهمه که به چه چیزایی باور داریم؟ کدام ویژگی های خدا رو ایمان داریم؟ دقیقا همونو دریافت میکنیم، و این عین عدالت خداوند در جهان هستیه.

      پس بین باور و توجه ما ، و اونچه طالبش هستیم باید تعادل باشه تا طعمش رو بتونیم بچشیم. 

      بنابراین من که دوست دارم طعم های:  -ثروت -خوشبختی -زندگی راحت  -سلامتی و تناسب اندام   -موفقیت شغلی -شادی  -سفر و گردش  رو تجربه کنم باید توجهم بر : 

      فراوانی و داشته هام، توانایی هام، علاقه به شغلی که الان دارم خوبی ها و قشنگی های محیط کارم همکارانم ، باشه تا بتونم به طعم هایی که میخوام برسم. 

      و تا وقتی در ذهنم نگران هزینه هام و آینده ی مالی زندگیم هستم، نگران شرایط اقتصادی جامعه، نگران کم و بیش شدن ساعت های کاریم و پروژه های تحقیقاتیم هستم، طبیعتا نمیتونم طعم ثروت و فراوانی رو تجربه کنم. تا وقتی در ذهنم از تنهاییم ناراحتم، نمیتونم طعم داشتن یک رابطه ایده ال رو بچشم. تا وقتی در ذهنم تمرکزم روی نداشته م هست و اونچه ندارم به چشمم پررنگ تر از هزاران هزاران موهبتی که دارم هست، نمیتونم در زندگیم فراوانی و خوشبختی و ارامش رو تجربه کنم. 

      خب من مدت زیادی هست پیوسته و هر روز در مسیر هستم، و نمیگم همیشه و صد درصد که قطعا یک ادعای اغراق آمیزه ، اما با اطمینان میگم در 70-60 درصد مواقع تسلط به افکار و درونم دارم و نسبت به پیش از دوره بسیار محتوای ذهنیم مثبت تر و قوی تر شده خدا رو شکر، اما باز هنوز اونقدری که باید محتوای ذهنم مثبت نشده تا اونچه ایده الم هست تجربه کنم که البته یک فراینده و جهش نداره.  اما از دیشب که دارم به تمرین دوم فکر میکنم متوجه شدم که همچنان بخشی از ذهنم علیرغم تمام ایده ال هام ، درگیر این موارد هست که باید مدار توجه م رو تغییر بدم: 

      نگرانم بابت اینده شغلیم، رونق کارم، و در ذهنم حساب کتاب ساعت های کارم رو دارم که نکنه کمتر شه ، نکنه کارم کم شه ، اگه رونق نگیره هزینه هام و پلن هام رو چیکار کنم…

      گاها گله و شکایت های پنهان عجیبی از شرایط فعلیم دارم که خودم وقتی متوجهش میشم از خلاقیت منفی باف متعجب میشم که چطور میتونه انقدر نرم و زیرپوستی ذهن رو با خودش به سرزمین گله شکایت ها ببره در حالیکه من فکر میکنم دارم با خودم مثبت فکر میکنم😂

      هنوز رضایت کافی از شرایط فعلیم ندارم و از اونچه الان هستم خوشحال کامل نیستم. چون فکرم درگیر نتیجه ست و در تلاشم به ثمره های بیشتر و بهتر برسم که معنای این تمرکز بر نتیجه اینه که به رضایت و شادی منطقی و درست و کافی از شرایط فعلیم نرسیدم. و عزت نفس کافی ندارم تا بتونم خودم رو بی قید و شرط و بدون داشته ها و خواسته هام ارزشمند بدونم. 

      خداروشکر ، مرسی استاد عزیز باعث شدید با این تمرین  در اعماق باورها و محتویات ذهنم کند و کاو کنم و به سطحی درونی تر و لایه های زیرین تر باورهام دست پیدا کنم، به شناخت بیشتر از خودم برسم، و این رویارویی با درون و خود واقعیم چقدر با شادی و احساس خوب اتفاق افتاد. با خود درونیم روبرو شدم در حالیکه میخواستم اونو مثبت تر کنم. 

      من در این تمرین با احساس عالی درحالیکه نگاهم به خواسته های درست و منطقیم معطوف بود روبرو شدم، در صلح و شادی کامل. مثل قرارگرفتن در منبع نور و روشنایی. 

      الهی همیشه نور به قلب و زندگی تون بتابه 🌟🌞

      همت و دعای نیکان بدرقه ی راه تون 💮🌷

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فهيمه
      1401/12/19 21:54
      مدت عضویت: 432 روز
      امتیاز کاربر: 6215 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 777 کلمه

      سلام خدمت استادم

      چقدر ظريف و زيبا اين مساله رو باز كرديد و توضيح داديد و بسيار قابل فهم است ممنونم

      در اين فايل دو نكته خيلي مهم نهفته است مخصوصا در اون تمثيل منو رستوران ها كه هر روز  داره متنوع تر و گسترده تر ميشه 

      اين يعني اينكه فراواني داره گسترش پيدا ميكنه ثروت داره هر روز بيشتر و بيشتر ميشه در جهان خدا رو شكر

      و نكته بعدي اينكه ما به چي داريم توجه ميكنيم در منو جهان ، همونو تجربه خواهيم كرد نه چيزي كه دوست داريم

      بخش اول تمرين : من دوست دارم رفاه و آسايش رو بچشم 

      دوست دارم ثروت به غير الحساب رو بچشم 

      دوست دارم اندام متناسب داشته باشم

      دوست دارم طعم زندگي در منزل نوساز و عالي و مستقل در بهترين محله شهر با بهترين همسايه ها رو بچشم

      دوست دارم طعم مسافرت هاي فصلي رو بچشم …تابستون مسافرت هاي تابستاني و رفتن به جزيره هاي مختلف…طعم مسافرت هاي زمستاني و اسكي كردن …طعم مسافرت در پاييز و ديدن جنگل هايي كه هزار رنگ شدن در پاييز و طعم مسافرت هاي بهاري و ديدن درخت هايي كه در سرماي زمستان فقط تسليم بودن و شكايت نكردن و در بهار بهشون پاداش داده ميشود و دوباره سر سبز و بزرگ تر از سال قبل ميشوند و رشد ميكنند

      بخش دوم تمرين:

      من هر روز طعم ديدن خانه هاي نوساز و شيك رو در تصاوير مختلف در اينترنت ميبينم و تحسينشون ميكنم …اما خانه فعلي ما نوساز نيست و تا همين چند وقت پيش با اينكه هر روز خانه هاي نوساز رو ميديدم و طعم اونا رو دوست داشتم ..اما طعم قوي تري رو بهش توجه ميكردم و اون هم طعم خانه اكنون كه قديمي هست…مخصوصا كه همسايه هامونم هي هر روز ميگن اين خونه قديميه منيجرش به اين خونه رسيدگي نميكنه و از اين دست موارد …

      حالا كه اين بحث خونه شد و حالا كه دارم ذهنم رو شخم ميزم آشغالو ميريزم بيرون بگم كه …من و همسرم وقتي به اين خونه اسباب كشي كرديم انقدر اين خونه برامون عالي بود انقدر دوسش داشتيم من انقدر شكرگذاري ميكردم براش و انقدر هر روز از زندگي در اون لذت ميبرم كه هر كي ميومد خونمون اين انرژي خوبي كه ما جاري كرده بوديم توي خونمون رو ميگرفت و ميگفت چقدر خونتون پر انرژيه 

      ولي بعد از سه سال كه در اينجا مونديم و من هي دوست داشتم خونه رو عوض كنيم و نميشد و هنوز هم نشده، من شروع كردم به  توجه به طعم ناخوشايندي كه اين خونه رو بايد عوضش كنيم و هر روز يك عيببي روي اين خونه ميزاشتم…و تعجب ميكردم كه من كه دارم هر روز به طعم خونه هاي شيك و نوساز توجه ميكنم چرا وارد زندگيم نميشه …نگو كه من توجه اصلي رو گذاشته بودم روي طعم قديمي بودن اين خونه

      و باز هم به لطف خدا الان دو ماهي ميشه كه آگاهانه دهنمو ميبيندم و شكايت نميكنم و در ذهنم دارم ميسازم كه من دوست دارم طعم خونه نوساز رو بچشم و به اونا توجه ميكنم و تحسينشون ميكنم …با اينكه ميدونم اينجا طعم قديمي داره ولي به خدا ميگم خدايا مرسي به خاطر اين خونه كه زماني كه به ما داديش من از خوشحالي داشتم بال در مي آوردم …حالا اين خونه رو بده به يه كسي ديگه كه توي شرايطت قبل من هست و داشتن اين خونه براش مثل معجزه ست و براي من خونه اي آماده كن كه دهها برابر با اينجا متفاوت باشه از هر نظر 

      من هر روز طعم ثروت هايي كه به غير الحساب در زندگي صاحبان سرمايه هاي بزرگ وارد ميشه رو سعي ميكنم ببينم و درباره اشون بخونم ولي صادقانه بگم بايد بيشتر براي اين طعم وقت بزارم

      طعم خوش اندامي رو هر روز با تحسين افراد متناسب ميچشم …ولي از اين بخش هم غافل نشيم كه يك برنامه ديگه در ذهن من در حال اجرا بود كه خيلي قوي تر از اين طعم بود و اون اين بود كه فكر ميكردم هر چي ميخورم من رو چاق ميكنه …به لطف خدا در اين سايت ياد گرفتم اون برنامه رو ديسيبل كنم

      طعم زندگي مسافرت هاي فصلي رو تقريبا ميچشم و اونجايي كه مسافرت ها رو نميرم تنبلي خودم هست همسرم هميشه ميگه پلن بزاريم بريم فلان جا..ميفهمم كه اون ميخواد منم همونقدر كه اون دوست داره بره سفر منم دوست داشته باشم…ولي من تنبلي ميكنم ….اما هر بار كه ميريم سفر از اونجايي كه ما عاشق طبيعت هستيم انقدر تحسين ميكنم تمام مناظر رو و زيبايي ها رو كه بعدش هر بار اون مسافرت رو براي دوستان تعريف ميكنيم با كيفيت فول اچ دي تعريف ميكنيم..چون زماني كه در اون سفر بوديم با تمام سلول هامون ازش لذت برديم.

      شادي و خوشبختي و چشيدن بهترين طعم ها رو هم براي خودم ميخوام از خداوند هم براي شما كه اين متن رو خوندي

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار سولیکا
      1401/10/15 20:00
      مدت عضویت: 1161 روز
      امتیاز کاربر: 10935 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 831 کلمه

      سلام به همه دوستان و استاد مهربانم.

      جلسه ۶زندگی با طعم خدا:زندگی چیزی نیست که بر ما تحمیل بشه .من هم فکر میکردم که سرنوشت رو ما تعیین نمی‌کنیم بلکه سرنوشت ما در نطفه نوشته شده و این چیزی هست که به ما نسبت دادن و نمیشه عوضش کرد و دیگه مجبوریم که راه بیاییم باهاش و همیشه با خودم میگفتم پس خدا گفته که انسان رو آزاد آفریده پس کو چرا خودمون تعیین نکردیم که چه خانواده ای داشته باشیم یا زندگیمون رو بسازیم همیشه برام سوال بود و خدارو شکر با شرکت در این دوره دارم یواش یواش به جواب هام میرسم.ما دراین دوره نگاهمون به خدا عوض میشه قبلاً فکر میکردیم که خدا همیشه از ما خشمگینه همیشه با امتحان کردن مارو اذیت می‌کنه همیشه در حال جور کردن اتفاقات بد توی زندگیمون وای الان من تا حدودی درک کردم که من اگه نگاهم رو نسبت به خدا عوض کنم زندگیم هم عوض میشه و مثلاً قبلاً که نگاه منفی داشتم زندگیم پر بود از مشکلات و این رو برای خودم طبیعی میدونستم ولی همیشه مردد بودم که نکنه ما هم داریم مثل بت پرستان گذشته زندگی میکنیم و فکر می‌کنیم نکنه ما بدون اینکه تحقیق کنیم داریم راه اشتباهی که قبل ما رو رفتن رو ادامه می‌دهیم نکنه اونها هم اشتباه فکر میکردم و زندگی میکردند بعد اون دنیا خدا از ما میپرسه چرا تحقیق نکردین مگه من قرآن رو براتون قرار ندادم به عنوان راهنما پس چرا ازش پیروی نکردین همیشه این دوگانگی رو داشتم که چرا زندگی ما مسلمونا باید با زجر و سختی و ناراحتی باشه ولی کافران در ناز و نعمت زندگی کنن مگه خدای ما همون خدای اونها نیست اونا چه چیزی رو میدونن که ما نمی‌دونیم و اینکه چند بار هم شنیده بودم که اونها هم از قرآن ما استفاده میکنن برای مشکلاتشان پس چرا مای مسلمون نمی‌تونیم این کار رو انجام بدیم و الان که نگرشمون داره عوض میشه زندگیمون راحت تر پیش می‌ره آرامش داریم نسبت به خدا اونو مثل پدر مهربونمونه الان تصور می‌کنیم عین دوست صمیمی یا یه کسی که همیشه مارو دوست داره در هر شرایطی حامی و پشتیبان ماست که اولین نشونش آرامشه.فقط نباید عجله کنیم باید ادامه بدین و این کار سبک زندگیمون بشه مثل ایمان آوردن خدا نمیگه بهم ایمان بیار مشکلتون حل کردم دوباره همون آش و همون کاسه نه باید تا آخر عمرمون بهش پایبند باشیم.اینو یاد گرفتم که خدا جهان رو هم تقسیم بندی کرده مثل کاری که ما در سوپر مارکتمون انجام میدیم یا در فروشگاه‌های بزرگ.طعم های دنیا رو هم دسته بندی کرده مثل طعمهای شیرین که شامل خوشبختی و پول و آرامش و شادی و کلی چیزهای قشنگه و طعم های تلخ مثل جنگ و خونریزی و فساد و ناخوشی و کلی چیزهای بد.و هیچ وقت اینها با هم قاطی نمیشه مثل این میمونه که تو یه شیرینی رو بخوای با نمک شورش کنی و بخوری اصلا نمیتونی بخوریش.اما تمرینات عملی امروز من در دانشگاه زندگی با طعم خدا.

      تمرین۱:دوست داری چه طعم‌هایی رو در زندگی تجربه کنی؟طعم آرامش با خدا بودن،طعم احساس شادی و خوشحالی از درون،طعم اعتماد به نفس و فن بیان قوی،طعم روابط عالی با اطرافیان و خودم،طعم اینکه مردم منو دوست داشته باشند و با احترام و ارزش با من رفتار کنن،طعم ثروت،طعم زندگی در رفاه،طعم داشتن کار مورد علاقه ام و موفقیت در اون،طعم تجربه عشق و همسفر زندگیم،طعم خیال راحت،

      تمرین۲:چه طعم‌هایی رو در طول روز داری تجربه میکنی و بهش فکر می‌کنی و از چه چیزهایی گله و شکایت داری در طول روز؟من از وقتی وارد این سایت شدم و استاد گفتن که ورودی مثبت به ذهنتون بدین من با خودم عهد بستم که بهش عمل کنم و تا حدودی هم موفق شدم خیلی وقته اخبار نگاه نمیکنم و فیلم هم همین طور وب گردی هم نمیکنم میدونم که برام سودی ندارد و حتی به پستهای دوستام که این روزها اکثرا منفی هست هم نگاه نمیکنم حتی یه خبر بد هم که میشه من اصلا بهش اهمیت نمیدم و زود بحث رو عوض میکنم و اینکه غیبت کردن رو هم تا حدودی کم‌کردم و خدا رو شکر پیامدهای خوبی هم برام داشته دیگه اون درگیری قبلی رو ندارم و آروم تر شدم و اصلا در مورد مشکلاتم با کسی حرف نمی‌زنم چون این کار باعث میشه از همون مشکل بیشتر وارد زندگیم بشه و ضررش بیشتر از سودش هست پس چرا بخوام جار بزنم که این مشکلات رو دارم قبلاً که این کار رو کردم برام پر از ضرر بود پس انجامش نمیدم.اابته تو ذهن خودم یکی دوتا طعم بد رو مرور میکنم مثلاً به اینکه پس کارم چی میشه من هنوز کار مورد علاقه ام رو پیدا نکردم ولی بازم به خدا میسپارمش زیاد نمیزارم حالمو خراب کنه.امروز اولین روز برفی از سال تو شهرم هست من برف رو خیلی دوست دارم دیروز از خدا درخواست کردم که نعمت برف رو بفرسته و امروز صبح کلی برف باریده و من خیلی خوشحالم از این نعمت سفید و قشنگ خدا و رفتم بیرون و کلی گشتم و لذت بردم از این نعمت خدا.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار الهام
      1401/09/02 11:19
      مدت عضویت: 603 روز
      امتیاز کاربر: 13056 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 688 کلمه

      سلام خدمت استاد عزیزم و همراهان گرامی

      جلسه ششم زندگی با طعم خدا

      حق با شماست استاد چند روزه که دارم به موضوع فکر میکنم و میبینم برای زندگی من همین طور بوده 

      اینکه اتفاقاتی که رخ میده بیشتر موضوعاتی که خودم بهشون توجه کردم مربوطه نه اون طعم های خوبی که هممون می‌خوایم 

      مثلا یادمه سال اولی که کنکور میدادم دوست داشتم که یه رشته و دانشگاه عالی قبول بشم ولی همش توجه روی این بود که اگه نشه چی؟؟و در پی این سوال همش به قبول نشدن در کنکور و اینکه اگه اتفاق افتاد چیکار کنم فکر میکردم ولی اون زمان فکر نمی‌کردم که سیستم جهان بر اساس نظم و ترتیب و طبقه بندی بوده باشه و واقعا هم فکر میکردم زندگی یک درد و رنج بزرگیه که بهمون تحمیل شده و ما ناچاریم بپذیریم و وقتی از بقیه هم می‌شنیدم که به افکار منفی فکر نکن چون عمیقاا نمی دونستم چرا؟؟….فرایند فکر کردن به افکار منفی رو طبیعی میدونستم و طبق آموزش های قبلی هم  با خودم میگفتم شاید خدا صلاح من ندونه که من توی دانشگاه های تاپ و رشته های عالی کشور درس بخونم!!! پس بهتره باهاش کنار بیام….هر چند الانم دقیق نمی‌دونم که داستان مصلحت خواستن آرزوها ما از طرف خدا چی بود…ولی می‌دونم اونطوری که ما باور کرده بودیم و بهش فکر میکردیم نبوده!!! و جالبه بدونین که سال بعدی که رتبه کنکورم بهتر شد به خاطر این بود که افکار منفیم رو کمتر کردم و با خودم گفتم من طبق برنامه خودم پیش برم که خودم مدیون خودم نشم اون موقع هر چی که شد بر اساس خواست خدا می پذیرم!!! افکارم اشتباه بود ولی این فکر بهم انگیزه تلاش کردن رو داد و من حداقل نتیجه مقبول رو بدست آوردم و الان فکر میکنم شاید افکار ما توی خیلی از جنبه های زندگی دارن بهمون ظلم می‌کنن اگه اصلاحشون نکنیم!!!

      یا حتی هر وقت به رفتار های بد بقیه تمرکز کردم باز درگیری پیش اومده و اون افراد رفتار هایی رو بروز دادن که باعث ناراحتی بیشتر من شده!!

      هر وقت به حوادث روز توجه کردم و حالم بد شده برای اون اتفاقات و شاکی بودم از همه ، انگیزه ام برای کارهای خودم به صفر رسید و نسبت به همه چیز حتی زندگی دلسرد میشدم و کارهایی انجام میدادم که منجر به پسرفت من میشد!!

      و بینهایت مثالی که میشه در زندگی هامون دقیق شد و پیدا کرد برای اینکه بفهمیم که این خودمون هستیم که داریم به نشدن ها،نرسیدن ها،نمی تونم ها توجه میکنیم و انتظار داریم اتفاقای خوب برامون بیفته!!!

      درک من از جلسه ششم مطالب بالا بود حالا بریم سراغ تمرین 

      چه طعم های رو دوست دارم در زندگیم تجربه کنم؟؟طعم سلامت روحی و جسمی و عقلی در تمام زندگیم /طعم شادی /طعم حال خوب و رضایت شخصی از خودم و زندگی /طعم مسافرت های لذت بخش /طعم انتخاب همسفری مناسب خودم برای زندگی / طعم زندگی بر اساس طعم خدا /طعم ثروت /طعم داشتن ازادی و اختیار واقعی برای زندگی/طعم بهترین انتخاب ها/طعم رسیدن به آرزوهام به بهترین شکل ممکن/طعم خوشبختی /طعم ارتباطات عالی با بقیه/طعم آرامش/طعم موفقیت در زمینه های مختلف/طعم تفریح های لذت بخش /طعم زندگی سالم/طعم رخ دادن بهترین ها در طول زندگیم/طعم داشتن استقلال/طعم فن بیان عالی/طعم افتخار به خودم/طعم رستگاری در دنیا و آخرت/طعم تناسب افکار و لذت در دنیا/طعم ی زندگی عالی /طعم مراتب و جایگاه عالی /طعم ارزشمندی/طعم اعتماد به نفس عالی 

      تمرین دو:چه چیزایی رو داری بهشون توجه میکنی ؟گله و شکایت داری براشون یا ناراحت میشی بخاطرشون؟؟(البته الان کمتر شدن)

      طعم تلخ حوادث روز /طعم نیازمندی به دیگران/طعم اضافه وزن/طعم محدودیت و نداشتن آزادی/طعم ناامنی/طعم /طعم باورها و افکار غلطی که اسیر اونا میشیم(افکاری که حالمون رو بد می‌کنه)/طعم سرزنش خودم/طعم پشیمونی (کمالگرایی بیش از حد)/طعم نشناختن واقعی خدا/طعم توجه به موفق نشدن/طعم فکر تنهایی/طعم حواس پرتی/طعم خشم و ناراحتی /طعم خودکم‌بینی 

      استاد از آنالیز کردن خودم توی این دوره خیلی خوشم میاد و واقعا می‌خوام این جلسات رو ادامه بدم تا به امید خدا مهم ترین موانع رو شناسایی کنم و برطرف کنم تا با باورهای تکراری غلط ادامه زندگی رو سپری نکنم 

      خیلی ممنونم ازتون که شما این مسیر زیبا رو طراحی کردین…از خدا هم ممنونم که منو به این مسیر هدایت کرد .‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پاینده باشید  

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار Laleh R
      1401/06/30 16:33
      مدت عضویت: 1366 روز
      امتیاز کاربر: 18387 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,121 کلمه

      زندگی با طعم خدا (جلسه ششم)

      سلام به همه هم مسیرانم

      دوست دارم با صداقت تمام، در اینجا برای شما دوستان خوبم در هر جای دنیا که هستید از روایت کردن داستان خودم شروع کنم :

      هر موقعی که با همسرم بحثم میشود، و یا عزیزی را از دست می‌دهم و یا نگران میشوم و یا روراست با خودم باشم، طعم تلخ ناراحتی وعدم خوشحالی را حس میکنم؛ در همان حال و هوا، حس‌های بد بیشتری را میچشم که در زیر برای شما با ذکر مثال برای اثبات، لیست میکنم:

      ۱. وقتی بابت رابطه خودم و همسرم ناشکری کردم،  در یک روز آفتابی تصادفی کردم که شانس آوردم که هیچ شکستگی در بدنم ایجادنشد و بعد از ۳ ماه خوردن دارو های مسکن به خاطر درد زیاد،  خدا راشکر کردم که پسرم با من در ماشین نبود و دیگر هیچوقت ازرابطه ام با همسرم پیش خدا، ناشکری نکردم. طعم ناشکری من از رابطه ام با همسرم، « طعم تلخ تصادف » ناجور را برایم آورد.

      ۲. وقتی با همسرم بحثم میشود و از خونه میزنم بیرون،  افراد معتاد زیادی را میبینم و احساس ناامنی زیادی بهم دست میاید. طعم کوتاه نیامدن من از حرفهایم در رابطه ام با همسرم،« طعم تلخ دیدن افراد معتاد در عین حال ناامنی »را برایم آورد.

      ۳. وقتی بی حوصله میشوم و طعم دهانم و ذهنم و روحم، بد مزه میشود؛ دایم به چراغ قرمز بیشتری برخورد میکنم . طعم شاد نبودن و بیحوصله بودن من در ابتدای روز، « طعم بدمزه پشت چراغ قرمز ایستادن و معطلی و تاخیر در کارهایم » را برایم آورد.

      ۴. وقتی بی هیچ دلیلی بی حوصله میشوم، پسرم خیلی بامن؛ بد رفتار میکند و حوصله ام تنگ میشود. طعم بی حوصله بودن من در ابتدای روز، « طعم تلخ رفتار نامناسب از پسرم دیدن » را برایم آورد.

      ۵. وقتی صبح باروحیه بالا، وارد محیط کار میشوم تا شب حالم خوب است و طعمهای بهتری را تجربه میکنم. طعم باحوصله بودن و شادبودن من در ابتدای روز، « طعم شیرین لذت بردن از یک روز کاری »  را برایم آورد.

      ۶. وقتی حس خوب دارم و به مهمانی دوست دارم که  دعوت شوم؛ ناخودآگاه مهمانی می‌روم و همه چیز؛ خود به خود جور میشود. طعم حس خوب داشتن و ارتباط دوستانه با دیگران داشتن، « طعم شیرین به مهمانی دعوت شدن » را برایم آورد.

      7. وقتی ذهنم به شغل مورد علاقه آم فکر میکند، بدون داشتن کوچکترین تلاشی برای گرفتن مدرک اضافه ای و یا تجربه خاص اضافه تری در همان زمینه، شغل برایم پیدا میشود که خودشون برایم شرایط گرفتن آن تجربه با برنامه نرم افزار مورد نظر را برایم فراهم می‌کنند. من در این دوسالی که ساکن این سایت هستم، دو تا از شغلهای  مورد علاقه اخیرم را با کمک فقط دوره ها، راهنمایی‌های به موقع استادوپیگیری دایم خودم در تمرین‌های دوره های مختلف سایت، پیدا کردم. حالا فکر کنید که این شغلها همواره در شهر من موجود بوده است و من هم که در این شهر ۳ ساله ساکن بوده ام؛  ولی تا زمانیکه نخواستم آن طعمها ی شیرین ر ا بچشم؛ آنها به سراغ من نیامدند. بلکه،زمانیکه  من آن طعمهارا در رستوران خداوند سفارش دادم، آن طعمها در زندگی من پدیدار شدند.  طعم حس خوب پیدا کردن شغل موردعلاقه ام  و ارتباط دوستانه و یکی شدن با درونم برای شغل مورد علاقه آم، « طعم شیرین یافتن شغل مورد علاقه ام » را برایم آورد.

      طعمهای که دوست دارم در زندگیم تجربه کنم:

      ۱. من دوست دارم که « طعم شیرین دوست داشتن خودم، احترام گذاشتن به خودم و ارزش بسیار زیادی قایل شدن برای خودم »، راتجربه کنم.

      ۲. من دوست دارم که « طعم جذاب رابطه خوب با خدای خودم »، را تجربه کنم.

      ۳. من دوست دارم که « طعم داشتن بدنی سالم، متناسب و شاد » ،را تجربه کنم.

      ۴. من دوست  دارم که « طعم هر روز یک قدم در پیشرفت شغل در حال حاضرم » ،را حس کنم.

      ۵. من دوست دارم که « طعم زیبای دوست داشتن همه انسانهای دور و برم » ، را تجربه کنم.

      ۶. من دوست دارم که « طعم خریدن خانه مورد دلخواهم » ،را به زودی تجربه کنم، ولی در عین حال هم دوست دارم که خانه دلم شادباشد و درونم در ارامش باشد.

      ۷. من دوست دارم که « طعم شیرین ماشین مورد دلخواهم که Porsche است »، را به زودی تجربه کنم.

      ۸. من دوست دارم که « طعم جذاب هر موقعی که دلم خواست لباس بخرم، و‌ آن را بدون پرو کردن بخرم »، را تجربه کنم.

      ۹. من دوست دارم که « طعم زیبایی رفتن  به مسافرتهای مختلف در اقصی نقاط دنیا » ، را تجربه کنم و بیشتر درآمدم را برای تفریح کردن خرج کنم.

      ۱۰. من دوست دارم که « طعم شیرین رابطه خوب و صمیمی شدن را با همسرم جوری که، دیگر داد و عصبانی شدن سریع او را نبینم وبه جایش صبوری او را ببینم و ارام بودن خودم را در کنار او ببینم »، را تجربه کنم.

      ۱۱. من دوست دارم که « طعم جذاب رفتار دوستانه با پسرم » ، را حس کنم و از موفقیتهای پیاپی او دایم لذت ببرم و همیشه بابت سلامتی اش دعا کنم و او را به خدا بسپارم.

      ۱۲. من دوست دارم که « طعم زیبای اینکه همه انسان‌ها مرا دوست بدارند و با احترام و دوستانه با من برخورد کنند » ، را تجربه کنم.

      13. من دوست دارم که « طعم شیرین دوست داشتن حیوانات » ، را تجربه کنم مخصوصا پرندگان را.

      ۱4. من دوست دارم که « طعم جذاب هرروز آراسته بودن و به زیبایی ظاهری ام برسم » ، را تجربه کنم.

      15. من دوست دارم که « طعم زیبای اوضاع اقتصادی پیوسته و‌ منسجمی داشتن » ، را حس کنم  و هر روز ان را به سمت بهبودی بیشترببینم.

      16. من دوست دارم که « طعم شیرین سلامتی کامل داشتن » ، را تجربه کنم و در هر لحظه با ارامش زندگی کنم.

      17. من دوست دارم که « طعم جذاب استقلال مالی داشتن » ، را تجربه کنم و برای خودم هر خریدی که دوست دارم را انجام بدهم.

      18. من دوست دارم که « طعم زیبای به راحتی و آسانی و بدون استرس، به مسافرت بروم و یا پول خرج کنم و یا اینکه به رستوران بروم ویا به جاهای مختلف دنیا سفر کنم و یا برای ‌دیگران هدیه بخرم » ، را حس کنم.

      19. من دوست دارم که « طعم شیرین هر لباس شیکی را که دوست دارم، بتوانم بخرم و یا بپوشم » ، را حس کنم.

      20. من دوست دارم که « طعم جذاب احساس ارامش درونی داشتن »، را تجربه کنم.

      21. من دوست دارم که « طعم زیبای هر چیزی را که در هر لحظه دوست دارم را از منوی خدا انتخاب کنم و آن را سفارش دهم و آن رادریافت کنم » ،  را تجربه کنم.

      روز چهار شنبه  ۳۰ شهریور  ماه سال ۱۴۰۱ هجری شمسی مطابق ۲۱  ماه سپتامبر  سال ۲۰۲۲ میلادی

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 9 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار من میتونم تغییر کنم
      1400/10/21 19:53
      مدت عضویت: 1039 روز
      امتیاز کاربر: 1306 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 566 کلمه

      سلام
      قبل اینک وارد سایت بشم تغییر رو شروع کنم در طعم غم و ناراحتی طعم بیماری طعم افسردگی طعم فقر طعم چاقی طعم دلشکستگی از رابطه طعم گله و شکایات طعم احساس بد طعم هایی از این قبیل تو زندگیم بودخودمو محکوم ب سرنوشت میدونستم هی میگفتم خدا جونم چرا من چرا
      منک از تو چیزی نخواستم ن ماشین ن خونه من از تو عشق خواستم
      هی میگفتم ت ک با داستان پیامبرانت بهم گفتی ساده زیست باشی چیزی نخواهید و فلان
      من اون دنیا شکایت میکنم ازت چن من چیزی نخواستم و بابت این نخواستن محکوم ب عذاب و ناراحتی شکراب شدن رابطم هستم
      من فک میکردم همه چی قسمت و تقدیره
      تقدیر من نوشته شده من کاره ای نبودم همیشه ک از قدرت انتخاب و اختیار صحبت میکردن میگفتم اخه ما ک اختیار نداریم اینا چی میگن
      اما وقتی وارد سایت شدم دنیام عوض شد من دوباره متولد شدم
      توجه کردن بزرگترین رکن بود ک من همیشه باهاش اون طعم هارو وارد زندگیم میکردم
      هی گله و شکایت میکردم از پدر و مادرشوهرم از شوهرم از شرایط مالیم از نداشتن خونه ماشین پول
      گله و شکایت میکردم چرا چاقم از خودم ناراحت بودم ک چرا رژیم رو رعایت نمیکنم چرا فلانی انقدر میخوره باز متناسبه ولی من طفلکم من بدبختم
      خدا چرا همه بدبختی ها مال منه چرا همسر دوستام فامیلام اونطورین ولی مال من اینطوری نیس
      چرا همش مریض هستم
      همش و همش طلبکار بودم
      ودرنهایت طعمی ک داشتم اینها بودن من با توجه کردن ب اینها اون طعم هارو تجربه میکردم و میگفتم ک اینهارو خدا بهم داده
      درصدب خودمو مقصر طعمهای زندگیم نمیدونستم
      اما وقتی اینجا اومدم استاد ک گف نباید اخبار بد گوش بدیم بشنویم من اولش موفق نبودم چن ذهنم میخواس ک برم ب سمت اونها اما با بودن در مسیر کنترل ذهن ن صدرصد ولی خیلی عالی از نقطه شروع من عمل میکنم
      خیلی طعم های زندگیم فرق کردن من الان طعم ارامش طعم شادی خوشحالی اعتماد بنفس طعم دوست داشتن و دیدن زیبایی ها طعم خدا و زندگی دارم
      انشالله طعم سلامتی کامل رو هم خواهم چشید
      مم طعم شفا رو در دستم و گردن دیدم این اواخر از پام ی دردگرفته بود ک سلامت شد خیلی بیماری هام کم شده خیلی از دردهام کم شده انشالله شفای معدم هم داده میشه و طعمشو انتخاب میکنم
      من دارم طعم واقعی لذت رو میچشم بیخیالی وای نگم ازطعم خواب راحت
      طعم پول نعمت
      طعم راحتی از نجواها سکوت ذهن
      من عاشق شدموعاشق زندگیم عاشق خودم بچم همسرم عاشق اطرافم
      عاشق احساس خوب
      من میخوام زندگی کنم من طعم هارو خودم انتخاب میکنم وادامه میدم اونقدر ک این طعم ها تثبیت بشن و طعم سلامتی کامل و لاغری رو ه بچشم
      من قبلا طعم عذاب وجدان داستم طعمی ک دیگران بهم یاد داده بودم عذاب وجدان
      از نماز نخوندن از نخوندن قران از نرفتن ب مسجد حمالی نکردن این اون
      وای خدا شکرت ک منو از اون زندان رها کردی من مرده بود و بخدا من یک مرده ب ظاهر زنده بودم
      غافل از این بودم ک خودم اجازه داده بودم ک این افکار ک اطرافیانم
      این ها روب خورد من بدن
      خدایا کمکم کن از این زندان خودم رها کنم منوهر روز دارم تلاش میکنم ک یک ب یک خودمو رها کنم از وابسته بودن ب منفی ها
      خدا خودش گفته تو قرآن
      ک ای رسول تو ب خاطر بدبختی و کفر دیگران غمگین نباش
      من نمیترسم از تفاوتم با اطرافیانم چن من خدا رو دارم خدایا شکرت هزاران بار شکر ک حست میکنم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 13 از 3 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار hleila54@yahoo.com
      1400/09/29 08:52
      مدت عضویت: 1006 روز
      امتیاز کاربر: 96
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 970 کلمه

      سلام به همراهان عزیزم  

      تمرین زیبای جلسه ششم رو دارم اول صبح امروز انجام میدم من ٢ سالی بود که عادت کرده بودم اول صبح خواسته های انروزمو از خدا بخوام که چرخ زندگیم روغن کاری بشه وخداروشکر شده خیلی از زمانیکه تازه اومدم اصولی تو این مسیر زیبا زندگیم تغییر کرده وواقعا طعمهای شیرینتری رو از خدام چشیدمو تجربه کردم اما از اونجاییکه ذات ما انسانها عجله است ونجواها همیشه هست که دیدی به اون چیزهایی که مد نظرت بود هنوز نرسیدی  والبته که به کمیش رسیدم منتها ذهن کمالگرا وعجول میخواد زود به نتیجه برسه وحالمو کمی از انجام تمریناتم از احساس لذت وحس خوب خارج کرد وچون شرط انجام تمریناتمون  با حس خوب نوشتنه منم گفتم خب ولش کن یه چندروزی نمینویسم وفقط سعی میکنم تو ذهنم بیارمشون وذهنمو کنترل کنم که به زیباییها توجه کنم واز خدا میخواستم که خدایا من داشتم درست پیش میرفتم چرا اینجوری شدیه جورایی بی حسی رو تتجربه میکردم یه حالت خنثی که نه خوبی ونه بد گفتم بیخیال یه چیزی میشه دیگه بالاخره تا حسم قوی منو دوباره اورد تو سایت تناسب فکری ودرمدارشنیدن حرفهای همکلاسی عزیزوپرافتخارم جناب عطارروشن که واقعا هدایتی فهمیدم که کارشون لاغری با ذهنه خلاصه تسلیم شدم گفتم بزارپس رولاغریم اصولی کارکنم چون عضو سایت شده بودم اما تفننی بود برام وبا کارکردن روی مبانی لاغری وگوش کردن فایلها چک کردن کانال تلگرام هدایت شوم به زندگی با طعم خدا که واقعا روون ساده وشیرین بیانش میکنن استاد  سپاس استاد عزیز 

      خلاصه اینکه ازدیروز جلسه ۶ روگوش کردم ولی هرباراومدم تمرینمو بنویسم نشد وبهم یه ایده داد که بیامو مثل همون کاری که قبلا میکردمو حالا با خواستن طعمهای مختلف از خدا اینجا انجامش بدم  خدایا شکرت که دلمو به توسپردم وتلاشم اینه که تسلیم احساسم که ازتوهست وبیشتربهت وصله باشم  اما انجام تمرین  

      خدایا من این طعمهای زیبای تورو دوست دارم که بچشم  

      طعم زیبای همیشه دراحساس خوب موندن وتمرکز زمانهای بیشتری رو ازتوجهم روی زیباییهای همه چیز خودم تو  عزیزانم جهان هستی ت دوستان عزیزم  

      طعم زیبای آرامش داشتن در اکثر شرایط تا دایمی بشن آرامشی که منو از انسان واکنشگرا بودن دورکنه که به کوچکترین اتفاق یا رفتارو گفتار بهم نریزم وبدونم که حتما توی اون اتفاق خیری هست که درمسیر رسیدن به خواسته های منه 

      طعم شیرین یادت  درکو آگاهی از کلام زیبات وعاشق بودن شنیدن حرفهات وآگاهی های نابی که درباره تو وخودم واصل وجودمه  

      طعم تمرکز داشتنم برای شنیدن آگاهی ها واینکه ذهنمو بتونم متمرکز کنم روی هرچی که میخوام روی خودم وخواسته های خودم وآگاهیهای زیبایی که منو کمک میکنه برای رسیدن لذتبخش تر بهشون  

      طعم شیرین قضاوت نکردن وپیش داوری نکردن هیچ چیز وهیچ کس حتی خودم  

      طعم شیرین اینکه بدونم هم من وهم همه ی عزیزانم ومخلوقاتت لایق عشق ومحبت بی قیدو شرطیم چون آفریه ی تو هستیم چون باتو یکی هستیم  واین حس یکی بودن باتو چه طعم شیرین وخوشمزه ایه که آدم دوست داره مدام بچشه وتجربه کنه  

      طعم رابطه عالی ودوست داشتن خودم اول که همینطوری که هستم خودمو دوست دارم با همین تیپ باهمین خصوصیات باهمین مدرک باهمین موقعیت خانداربودنم ولذت ببرم از همین شرایطم 

      طعم اینکه لاغر ومتناسب هستم ولباسهای شیک وباکیفیت وزیبا با سایزهایی میپوشم که همیشه شیکترینشون تو بازاره وفراوونه وبه راحتی وبالذت اندازم میشه وراحت تو هرمغازه ای که میرم هرچی روانتخاب میکنم اندازه م هست واونقدر حق انتخاب دارم که خودم کیف میکنم چون این حق طبیعیه منه که متناسب باشم ولاغر چون جهان تو متناسب ومتعادله 

      طعم ثروت اینکه هرزمان که اراده کنم چیری بخرم وجایی برم به اندازه ی کافی دارم وتو منو حمایت مالی میکنی وروزی فراوان بهم دادی  

      طعم شجاعت وغلبه بر ترسهام که خودم رانندگی میکنم حرفه ای ومسلط 

      طعم خالق بودن زندگیم که خودم خلق میکنم زندگیمو وهیچ عامل بیرونی تاثیری تو زندگی من نداره آفریننده زندگیم خودمم که دیگه ترسی ندارم که وای فلانی نکنه اینکارو بکنه نکنه اینو بگه  طعم زندگی درلحظه وکیف کردن از داشته های لحظه لحظه م وسپاسگزارو قدردان همه کس وهمه چیز بودن سپاسگزار تو بودن سپاسگزاری ازخودم که تونستم به اصلم به تو نزدیکتر بشم  وطعمهای شیرینو لذتبخش دیگه ای که شایدم اصلا نمیدونم وجود دارن ومن اصلا تجربه شون نکردم یا تجربه کردم ولی یادم نیست  

      تمرین دوم 

      من برای اینکه به این طعمها برسم وتجربه شون کنم باید حواسم باشه وذهنمو کنترل کنم که مثلا فقط مهربونی انسانهارو به خودم وبه دیگران ببینم 

      باید حواسم باشه کسانیکه درآرامشن رو میلینم تحسین کنم وبگم منم دوست دارم اینجوری باشم واگر یجا یه ناآرامی دیدم سری ازش اعراض کنم وبی توجه باشم چون من میخوام طعم آرامشو بچشم  باید حواسم باشه که عشق ومحبت عزیزانمو به خودم ببینم ونگم نکنه یه دلیلی داره مثلا که امروز فلانی با من مهربون شدا نکنه کاری ازم میخواد من محبتو میبینم ومیگم بهم محبت میشه چون من لایقش هستم 

      محبتو عشقو ببینم وتوجه کنم که چون من عاشق خودم شدم جهانم عاشق منه  

      کسی رو قضاوت نکنم درباره چیزی پیش داوری نکنم تا این تجربیاتو نبینم 

      به شادی که درزندگی ادمهاست توجه کنم وبدونم که خدا برای اونها اگر شادی خواسته برای منم میخواد چون قانونش شاد بودنه اصلا برای این ماروخلق کرده  

      به افراد لاغرو متناسب توجه کنم واونایی کهحرف وباورشون اینه که همیشه متناسبو لاغرن واوانارو تحسین کنم وبگم پس قانون جهان لاغریه تناسبه پس من هم میتونم لاغر بشم 

      فراوانی وثروتو ببینم که وقتی این ثروتهارو دارم الان ودیگران دارن پس میشه بیشتر وبهترشم داشت  وقتی تابحال خداتمام نیازهامو به آسانی وباعشق برطرف کرده پس بازهم اینکارو میکنه  

      تخانمهای رو میبینم که با مهارت رانندگی میکنن تحسین شون کنم وبگم خدایا منم میخوام پس منم میتونم  

      وخلاصه اینکه در طول روزم حواسم باشه به طعمهایی توجه کنم که دوست دارم بچشم نه چیزهایی که نمیخوام  

      خدایا شکر بابت این تمرین خوش طعم ولذیذ  استاد عطارروشن دوست داشتنی وخنده رو سپاس بابت این شیرینی که بهمون با عشق چشوندی طعمهای لذت بخش عمیقتری رو براتون آرزو میکنم که بچشید درپناه خدا همیشه متناسب باشیم ودرحال تغییر😍😍

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 4 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فریده حسنی
      1400/09/02 15:11
      مدت عضویت: 1617 روز
      امتیاز کاربر: 23378 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 3,114 کلمه

      روز ۴۸ تکرار ،جلسه ۶ زندگی با طعم خدا

      سلام و درود به دوستان و استاد گرامی

      خدارو سپاسگذارم برای اموزشی دیگر ،اینکه ما از اینهمه اطلاعاتی که وارد مغزمون میکنیم استفاده کنیم مهم ترین بخش یادگیریه که اونم با زمان و تکراری که داریم بدست میاد 

      بعد از چندین سال که در حال مطالعه و تحقیق در مورد ذهن و موضوعات روانشناسی هستم تازه بعضی از مسائل داره  برام واضحتر و روشنتر میشه

      یکی از آموزش هاییکه سالها در موردش تحقیق و مطالعه داشتم و دارم،  نجواها یا گفتگوهای درونیه ،اینکه ما در طول روز بیشتر با خودمون در درونمون صحبت میکنیم که ۸۰ درصد جنس گفتگوها منفیه و از روی ترس های ماست 

      دیروز به نتایج عالی رسیدم یعنی کدهایی برام باز شد که دوست داشتم اینجا هم بنویسم هم برای خودم بهتر منطقی بشه هم برای دوستانی که به این نکات نیاز دارن و حتما به خوندن این کامنت هدایت خواهند شد

      یکی از مسائلی که من از دوران نوجوانی بهش برخورد کرده بودم و اذیت کننده بود برام ،نجواهای منفی و ترس آلودم بود که اونم برمیگرده به نوع تربیت و خاطرات و مموری هاییکه    در طول زندگیم تجربه کردم و جنس باورهایی که در من کاشته شده بود 

      من پر بودم از ترس ها،شکست ها ،ناتوانی ها ووووو  انباشت اون حجم از ناامنی ها در من یک کوه از باورهای منفی با افکار مسموم بوجود آورده بود بقول استاد من با عینک های رنگی جهان خودمو رنگی میدیدم

      رنگ تاریک ترس ها از هر نوعش ،بی اعتمادی ها،بی اعتمادبنفسی ها ووو

      اون وقتا نمیدونستم چرا مدام بد میارم و شکست میخورم ولی الان میدونم برنامه شکست در من دانلود شده بوده و مدام منو به مسیرهای بدتر میبرده و اینکه من شخصیت کاملا منفی داشتم دقیقا شکل درونیاتم که اینهم کاملا طبیعی بوده 

      این جریان منفی بافی با من بود تا چند سال پیش که با مباحث ذهن آشنا شدم و بسرعت تغییر رویه دادم و اومدم در مسیر تغییر و رشدهایی، چه مالی چه درونی ،سلامتی و لاغری  

      ولی چیزی که سالها اذیتم میکرد گفتگوهای درونی منفی م بود ،از اون زمانیکه یاد گرفتم حرف های منفی نزنم ،اخبار نگاه نکنم ، به ناخواسته ها توجه نکنم وووو خب رفتارهای بیرونی من عوض شد ولی چیزی که هنوز نتونسته بودم کامل مراقبش باشم نجواهای منفی م بود

      انگار هنوز خواب بودم و فکر میکردم جهان گول میخوره یا شایدم خودم هم هنوز بیدار نشده بودم و از روی ناخوداگاه مسمومم فکر میکردم ،در درونم با خودم و گذشته و آینده م جنگ داشتم ولی در بیرونم اجازه حتی صحبت کردن منفی هارو به خودم نمیدادم 

      این جنگ درونی در همه جنبه های زندگیم بود از لاغر شدنم تا پول و روابط و خانواده ،درونم حالش خوب نبود ولی دوست داشتم مراقب بیرونم باشم با اینکه میدونستم همه چیز درونه که به بیرون منتقل میشه ،در واقع تلاشمو میکردم ولی حریف درون پر از آشوبم نشده بودم ،هر چند خیلی بهتر از قبل تلاش میکردم که بهتر بشم ولی موفق نشده بودم

      تو تمام سالهای عمرم من شده بودم برده گفتگوهای منفی درونم ،هر ثانیه منو به هر جایی که دلش میخواست میفرستاد،به مرگ ،به بیماری،به تنهایی،به بی پولی،به خیانت،به غم ووووو 

      و جالب بود منو  مثل زندانی که زنجیر به گردن و پا و دستاشه دنبال خودش میکشید و جالبتر از همه اینکه من باور کرده بودم حرف های اون حکم پیش بینی های خداست و بدون فکر کردن همه حرف های ترس آلودشو قبول میکردم

      نمیدونم چرا ۴۶ سال در ماتریکس خواب و ترس های جنس حرفاش سر شده بودم 

      تقریبا ۲ سالی میشه که تاثیر بیشتری ازش میگرفتم تو هر جنبه ای ،انگار اون حرف میزد من کز میکردم یه گوشه و اونم تا میتونست منو شلاق میزد و منو میترسوند

      من فکر میکردم وقتی داره بهم میگه اگر بچه ت دیر کرده حتما براش اتفاقی افتاده یعنی اتفاقی افتاده ،حتی لحظه ای هم فکر نمیکردم شاید جایی کاری داشته که دیر کرده

      اگر بهم میگفت تو روز به روز چاقتر میشی من قبول میکردم و انقدر غمگین میشدم و باور میکردم که دارم چاق میشم و مدام حالم بد بود

      اگر میگفت تو تنها میشی و خانواده ت دوستت ندارن و طردت میکنن من سالها میترسیدم و باورش کرده بودم  

      اگر میگفت تو تصادف میکنی باور میکردم و همش تو اضطراب اتفاقات بد بودم و بینهایت از این جنس ترس هارو ثانیه به ثانیه بمن هشدار میداد 

      من متوجه شدم که لحظه به لحظه منتظر اتفاقات بد بودم بجای اتفاقات خوب و اتفاقا بعضی از اونهارو تجربه میکردم 

      اینکه  من انقدر برده  شیطان درونم بودم نتایج ناراحت کننده ای هم برای من داشته از چاقی گرفته تا مسائل دیگه ،واقعا چرا من فکر میکردم باید به حرف های اون گوش کنم و حرفشو حقیقت میدونستم و اصلا مخالفتی نمیکردم ؟ چونکه صدای دیگه ای تو مغز من نبود ،من بودم و شیطان و یه عالمه باورهای مخرب 

      این چند وقت که  اتفاقات  خوبیو تجربه نمیکنم خیلی فکر کردم ،دارم تلاش میکنم از دل اتفاقات ناخوب برکتشو دریافت کنم 

      سالهاست که بر اثر توجه کردن مدام به نجواهای منفیم ،همیشه یک استرس دائمی رو در دل خودم احساس میکردم که گاهی پر رنگ تر میشد که اونم دلیلشو میدونم بخاطر لحظات پر تنشی بوده که گذروندم ولی دلم میخواست اون حس بد از وجودم بره بیرون

      دیروز که با خودم صحبت میکردم یدفعه آگاهی اومد تو وجودم که فریده تو چرا به حرف های این شیطان انقدر اعتماد داری ؟ مگه تمام  اون همه حرف هاییکه که زده  اتفاق افتاده؟ نیفتاد فقط حال تورو بد کرد 

      و به این نتیجه رسیدم که دیگه به حرف هاش اهمیتی ندم و بخوام که ساکت بشه تا صدای خدارو بشنوم ،قرار نیست حرفی که اون میزنه درست باشه 

      دیروز به خودم گفتم فریده آرامش داشته باش همه چیز خوبه ، تو که  رئیس دنیا نیستی که بخوایی مراقب همه باشی ،هر وقت هر اتفاقی افتاد  حتما راه حلشم برات میاد از الان منتظر یه چیز ناخوب نباش 

      به خدا بیشتر اعتماد کن ،توکل کن ،رها باش ،بذار افکار سمی درونت که سالهاست بصورت انرژی تخریبی داره اذیتت میکنه از وجودت خارج بشه، بذار جا باز بشه برای ورود خدا ،اونهمه حال بدو که سالها  حمل کردیو  رها کن 

      انقدر که دنبال شیطان رفتی به کجا رسیدی ،بذار اون حس های قدیمی برن ،سبک شو 

      حرف های خدا درسته ، نه حرف های شیطان ،اگر حرف های شیطانو باور کنی تجربشون خواهی کرد مثل الان که ترسیدی و اونها وارد زندگیت شدن 

      به همین راحتی میتونی حرفاشو باور نکنی به حرف های خدا گوش کنی تا برکت و شادی و سلامتی وارد زندگیت بشه

      شاید این حرف هارو سالهاست به خودم زدم و از اساتید مختلف شنیدم ولی اونجوری که دیروز برای خودم کدهایی باز شد تا حالا حسم اینجوری نشده بود

      حالا فقط یک راه دارم که اصلا از نجواهام تاثیر نگیرم و اونهارو حرف خدا ندونم و جلوشون ضعیف نشم ،حتی اگر در شرایط ناخوب هم باشم اگر به حرفاش گوش کنم منو بیشتر غرق میکنه 

      و میدونم اگر بهش توجه نکنم بیشتر به مسیرهای بهتر هدایت میشم تا ناراحتی ،ولی اون مدام تو مغزم  بمن میگه باید به پیش بینی های من گوش کنی و نکته ش اینه که من فکر میکردم باید به پیش بینی هاش گوش کنم وگرنه برام اتفاق میفته و یجورایی گوش به فرمانش بودم 

      و حالا که بعد از اینهمه تمرین متوجه شدم خودشو زیر پوشش اموزش و دوره ها قایم کرده بود و داشت زیرپوستی منو نابود میکرد و مچشو گرفتم ،دیگه نمیخوام حرفاشو گوش کنم ،دیروز به دوستم میگفتم من موش ذهنمو پیدا کردم و دمشو گرفتم دارم میندازمش دور ،موشی که سالها دنبالش بودم و نتونسته بودم بگیرمش

      از دیروز تا حالا اون حس های بد از وجودم رفته و حال درونی بهتری دارم میدونم باید اگاهی های جدیدو بیارم و بصورت واقعی ازشون استفاده کنم و اینم میدونم که این چند سالی که تمرین داشتم بسیار موثر بوده که تونستم چنین کشفیات قدرتمندی در مورد خودم داشته باشم

      شاید بگیم اینهارو که بلد بودیم ،آره بلد بودم و میتونستم خوب هم توضیحش بدم ولی اینکه اینجوری درک و لمسش کنم تا حالا واسم پیش نیومده بود 

      اینکه رمز موفقیت داشتن حس رضایت و شادی درونیه و مهم ترین بخش آموزش ها همینه که در من بصورت عمیق وجود نداشت ،اونم بخاطر سنگین بودن درونم از منفی ها و ترس ها بود که از طریق گفتگوهای درونیم در من انباشته شده بود

      الان سر نخو پیدا کردم باید درونمو تخلیه کنم ،باید حس های خوبو بصورت خالص در درونم پیدا کنم ،باید خدارو بجای شیطان در درونم جا بدم ،باید صداهای ناخوبو در درونم  خفه کنم ،باید به خدا اعتماد کنم،توکل کنم،خدایا تنها تورو میپرستم و تنها از تو یاری میخواهم رو باور کنم تا وجودم پر بشه از آرامش از حس بودن با خدا با انرژی منبع 

      که هر چقدر صدای بلندگوی منفی درونمو کمتر کنم صدای خدارو میتونم بشنوم ، میدونم اینها بخاطر نشناختن  خداست ،از این به بعد قراره فقط خدا با من حرف بزنه که هر چی خدا بگه بوی عشق امید آزادی میده 

      اینهارو به فال نیک میگیرم و میدونم از این به بعد درهای بیشماری برای من باز میشه چرا که سالها شیطان جلوی درهای برکت و رحمت خداوندو بروی من بسته بود و منو برده بود در جاده نشدن ها و نگرانی ها ،همینکه درگیری درونی نداشته باشم خدارو شکر میکنم

      چیزهایی که من در مورد دنیا شنیدم اطلاعات زیبایی نبود ،دنیارو برای من بد و نامطمئن و بی معرفت تعریف کرده بودن و جالبه که ما از دنیای بی معرفت انتظار معرفت داشتیم 

      مثل سالهاییکه ایران رو کوبیدیم از ایران بدی گفتیم ولی انتظار داشتیم ایران به ما لطف کنه ،جهان جهان بده بستونه ،هر چیزی بدی میگیری ،فحش دادیم فحش خوردیم 

      من از اون زمانیکه این مطلبو متوجه شدم حتی دیگه  یه دونه آشغال کوچیک هم نمیریزم جایی ،میدونم  جهان آشغال وارد زندگیم میکنه حالا اون آشغال میتونه روابط به درد نخور باشه یا هر چیزی

      و دیگه ایران رو نکوبیدم ،تهرانو نکوبیدم ،اتفاقا وقتی میرم بیرون بهش میگم تهران قشنگ ،تهران مهربون ،میدونم جهان هوشمنده و به نگاه ناظر من جواب میده 

      هر نگاهی که به این زندگی در ما ساخته شده الان شاهد همون نگاه ها هستیم ،برای داشتن زندگی خوش کیفیتر اول باید زاویه نگاه خودمونو به جهان بهتر کنیم ،بهش اعتماد کنیم ،زیبا ببینیمش و در خدمت خودمون ، اونوقت جهان هم همون افکار جدید مارو به ما بازتاب میده 

      جهان پر از دنیاهای متفاوت و متنوعه ،اینکه ما الان در حال تجربه کردن چه دنیایی  هستیم بستگی به نوع نگاه ما ، باورها و گفتگوهای درونیمون داره 

      اینکه ما داریم به چی توجه میکنیم حالا اگاهانه یا ناآگاهانه،  جهان تصور میکنه ما اون مدل خواسته هارو داریم ،برای جهان فرقی نمیکنه ما داریم برای دیگران دلسوزی میکنیم ، اون فکر میکنه ما همون هارو میخواییم 

      جهان نمیتونه تشخیص بده که ما الان حالمون خوب نیست ،بهمون نمیگه آخی باشه تو میتونی ناراحت باشی ولی بهت اتفاقات خوبو میدیم ،نه جهان یک سیستمه ،تنظیم شده است ،روی فرکانس احساسی ما ، برای ما شرایطو بوجود میاره

      مثلا الان که رفتم تو آشپزخونه کار داشتم دیدم مادرم داره با یه قیافه ناراحت داره   سریال های ترکی نگاه میکنه منم اینجور مواقع در اتاقمو میبندم که صدای  tv نشنوم ،بهش گفتم چرا ناراحتی؟اشاره کرد به سریالی که داشت نگاه میکرد  گفت آخه هواپیماشون سقوط کرده 

      منظورش داستان اون سریال بود ،اومدم تو اتاقم و الان دارم ادامه این کامنتو مینویسم ،مادرم بخاطر داستان غم انگیز یک فیلم ناراحته و حسش بده ،جهان نمیفهمه مادرم داره فیلم نگاه میکنه ،بر اساس حس مادرم ،ایشونو میبره تو مسیر غم بیشتر ، بارها به مادرم میگم این فیلم هارو نگاه نکن میگه   نگاه نکنم چکار کنم حوصلم سر میره 

      حالا که ما یاد گرفتیم چجوری حال و هوای خودمونو تغییر بدیم پس دست به عمل بشیم 

      از ۳ هفته پیش که خودم نااگاهانه درگیر مشکل دوستم شدم و متوجه نشدم که چجوری دارم میرم تو مسیر سقوط فرکانسی ، که هم خودم درگیر شدم و هم ایشون ،وقتی بعد از یک هفته به خودم اومدم ،گفتم حالا راه  اشتباهیه که رفتی تو که بلدی با تغییر کانون توجهت برگردی به مسیر 

      و شروع کردم آگاهانه برگشتن از مسیری که رفته بودم، کار راحتی نبود ولی الان تونستم ۹۰ درصد خودمو برگردونم و همینطور به دوستمم کمک کردم اونم بتونه خودشو پیدا کنه و فقط با تمریناتی که یاد گرفتم تونستم این کار مهم رو انجام بدم

      اینکه به یاد خودمون بیاریم که دنیا فقط چندتا طعم بدمزه نداره ،بینهایت طعم خوشمزه هم داره که فقط کافیه ما رومونو برگردونیم بسمتشون 

      و مهم تر از همه اینکه گول گفتگوهای درونیمونو نخوریم و فقط تمرین کنیم و در مسیر آگاهی بمونیم و رها نکنیم ،اونوقت شاهد اتفاقات بهتر هم خواهیم بود،تو تمام ساعاتی که حالم خوب نبود به خودم یادآوری میکردم که فریده تو توجهتو تغییر بده تو به خدا اعتماد کن ببین چجوری از این فرکانس ها خارج میشی و بلخره تونستم بیام بیرون و ریلمو عوض کنم و بسیار از خودم و عملکردهام در اون  موقعیت ها راضی هستم 

      و اینم متوجه شدم که من نیاز دارم بیشتر خدارو بشناسم تا بتونم با کمک این انرژی قدرتمند در مسیر های عالیتری قرار بگیرم ،شناخت خداوند بمن آرامش میده ،حس امید و اطمینان میده 

      چه بهتر که انرژی بینهایت خداوند رو به بهترین و زیباترین شکل بسازم چونکه هر روز با این انرژی در ارتباطم و هر چقدر این انرژیو مهربان،توانمند،قدرتمند،امن ،زیبا،خلاق و ثروتمند باور کنم خودم بهتر زندگی خواهم کرد و از طعم های خوشمزه تری بهرهمند خواهم شد

      بارها از بچگی شنیده بودم خداوند روزی رسانه ولی همه اون آدم هاییکه این جمله رو تکرار میکردن زندگی فقیرانه ای داشتن وقتی ازشون میپرسیدم پس چرا خدا به شما روزی خوب نمیده میگفتن نمیده که هی صداش بزنیم 

      آخه اون چه خدایی بود که نیازمند صدا زدن بنده هاش بود ،بعد میگفتم چرا به پولدارا بیشتر میده ،میگفتن خدا دلش نمیخواد پولدارا صداش بزنن ،هی بهشون میده که صداشونو نشنوه

      و منم از همون زمان تصمیم گرفتم برم تو دار و دسته پولدارا ،دلم نمیخواست رنج ببرم به قیمت اینکه خدا صدامو بشنوه ،اون خدا در ذهن من خدای بدجنسی بود که دوست داره من زجه بزنم درد بکشم‌،هر زمان امام زاده ای میرفتم مردم رو میدیدم که دارن گریه میکنن

      و من از همون موقع از امام زاده رفتن هم بیزار شدم،حس میکردم اونها یه عده مردم با خدایی هستن که هی باید درد بکشن و خدا هم کیف کنه ولی بهشون چیزی نده ،وای که چقدر چرت و پرت تو مغز من رفته و سیو شده ،برای همین سالهاست دارم روی خداشناسیم کار میکنم هنوزم اون آلودگی ها اذیتم میکنه و دیدم نسبت به خدا واضح نشده 

      انقدر باگ تو مغزم هست ،انقدر کدهای مخرب هست در مورد خدا که مثل نگهبانانی قدر جلوی دیدمو گرفتن و اجازه نمیدن بتونم رحمانیت و بزرگی خدارو ببینم ،اول باید اون نگهبان هارو دفعشون کنم 

      اگر الان از طعم هاییکه دوست داریم استفاده نمیکنیم چونکه قبلا بهمون گفتن اون طعم ها نمیتونه مال تو باشه ،مثلا من وارد سلف رستوران میشم و میگن فقط میتونی ۱۰ مدل غذا و دسر استفاده کنی 

      مثل الان که برای ذهن من محدودیت های زیادی وجود داره یعنی  فقط میتونم ۱۰ تا آپشنو انتخاب کنم ، مثلا میتونم ماشین ایرانی داشته باشم ماشین های خارجی و گرونتر نه ، میتونم خونه ۱۵ سال ساخت داشته باشم نه خونه بزرگ و نوساز تو منطقه یک ، میتونم چاق باشم نه متناسب ،میتونم فقط چندتا کشورو انتخاب کنم برای گشتن نه همه کشورها 

      و حق انتخاب های زیادی ندارم چونکه نگهبان های مغزم همیشه هستن ،نگهبان ها همون باورهای درونی ما هستن که اجازه ورود ثروت و فراوانیو به ما نمیدن و محدودیت های زیادی برای ما ایجاد کردن 

      حالا ما دلمون میخواد زندگی با طعم لذت ،شادی،سلامتی،ثروت،پول،شهرت،محبوبیت ،گردش،تفریح،خوشحالی و لاغریو تجربه کنیم ولی برای هر کدوم از اینها چندین تا قفل و پیچیدگی گذاشتن 

      در واقع تعریف های ناجوری در ما سیو شده ،میخواییم لذت ببریم صدایی در سرمون میگه ای لذت جوی بدرد نخور ،تو لذت میبری خواهرت داره زجر میکشه ،چجوری از گلوت پایین میره ؟

      یدفعه به خودت میایی و میترسی میگی نکنه دارم لذت میبرم به تیر غیب دچار بشم ،ترجیح میدی بری تو فاز غم ،چونکه دیدی که هر وقت غمگین بودی همه بیشتر بهت توجه کردن تا زمانیکه خوشحال بودی و ما ذره ذره از طعم های زیبا دور شدیم

      من خودم بارها تو این ۳ سال که دارم روی ذهنم کار میکنم و در لذت های بیشتری زندگی میکنم ،به مراتب اون صدای ترسناک سرم ،بهم هشدار داده که داری لذت میبری زیاد خوشحال نباش منتظر اتفاقات بد هم باش و همیشه حال منو گرفته 

      که این بخاطر مموری مغز منه که هر وقت خواستیم لذت ببریم بهمون گفتن لذت کار قشنگی نیست ،نخند ،خوشحال نباش وقتی همه مردم حالشون بده تو چطور میتونی خوشحال باشی ؟ وووو

      چقدر شنیدیم که بعد از خنده گریه است و ما سالها نخندیدم که مبادا بعدش گریه نکنیم ،یعنی حد و مرز گذاشتیم برای خنده هامون 

      حالا با توجه به مزه ها و طعم های بیشماری که در جهان هست که اتفاقا جهان برای ما بوجود اورده که  لذت ببریم و ازشون استفاده کنیم ،حالا که میخواییم طعم های بهتریو انتخاب کنیم و آگاهانه توجهمونو ببریم روی اونها ،قدم اول اینه که کدهای مخرب اونهارو شناسایی کنیم 

      یعنی تا کد قبلیو خراب نکنیم نمیتونیم ساختمان کدهای جدیدو  بسازیم،یعنی وقتی میگیم من زندگی با طعم ماشین فلانو میخوام اول ببینم من چه کدهایی دارم از پول و ثروت ،اونهارو بشناسم بعد با خیال راحت بگم من زندگی با طعم لذت و شادی بیشترو میخوام

      اونوقت دیگه اون طعم هارو حق خودمون میدونیم و نگهبان هایی نیستن که بهمون دهن کجی کنن 

        خدارو شکر در حال حاضر دارم آموزش میبینم که من لایق این هستم که به هر طعمی که  دوست دارم برسم  و در حال بر طرف کردن باگ های مغزیم هم هستم و حالا میخوام با خیال راحت طعم هاییکه دوست دارمو بنویسم

      طعم زیبای سلامتی ،شادی ،حال خوب،خنده ،رقص و حس های خوب ، آرامش ،تناسب اندام ،روابط عالی ،آگاهی ،آموزش پذیر بودن ، شناخت خدا ،شناخت خودم ،عشق به خودم ،عشق به خدا ،اعتماد به خدا و سپردن امورات زندگیم به دستان قدرتمندش

      داشتن زندگی مرفه در تمام جنبه ها ،بودن در کنار افراد فرکانس بالا و خاص ، بودن در مکان های عالی و زیبا ،داشتن هدف های بزرگ ، تجربه کردن لذت های بیشتر ، بودن در کنار افرادی که دوسشون دارم 

      ما سالها با قانون جذب زندگی کردیم ولی در جهت منفیش ،یعنی جهت منفیشو یاد گرفتیم حالا باید جهت مثبتشم یاد بگیریم و ازشون استفاده کنیم 

      سالها به بدی ها،بیماری ها ،فقر فکر کردیم ،تصویر سازی کردیم در انتها هم یکی یکی تجربشون  کردیم ،نمیدونم چرا وقتی میخواییم بریم برای مثبت ها ،گیج میزنیم و میگیم بلد نیستیم ،بدهاشو خوب بلدیم انجام بدیم ولی خوب هاشو بلد نیستیم،استاد رفتن بسمت منفی ها هستیم ولی اگر بخواییم مثبت فکر کنیم میگیم اینا چرت و پرته  

      به هر انچه توجه کنیم داریم کارت دعوتشو به زندگیمون میفرستیم و همه ما  بارها تجربیات این چنینی داشتیم که با تغییر نوع نگاه و توجهاتمون میتونیم خودمونو ببریم تو مسیر طعم های بهتر به همین راحتی و سادگی 

      خدارو شکر میکنم که برای این  آرامش و آگاهی که باعث شد بیشتر نگرانی های درونی من کم بشه ،خدایا شکرت برای بودنت برای حس امنت 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 12 از 3 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار Afsaneh
      1400/06/07 10:54
      مدت عضویت: 1109 روز
      امتیاز کاربر: 2005 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 699 کلمه

      بنام خداوند هدایتگر وهاب 

      سلام به دوستان زیبانگرشم 

      خدا همونی میشه برامون که بهش باور داریم به همون شکلی در میاد که خودمون بهش شکل میدیم این همون عدالت خداست که بهمون قدرت اختیار و انتخاب داده اما ما بجاش چیکار کردیم حرفای بقیه رو هرچی گفتن بدون تفکر قبول و باور کردیم از بچگی بخاطر اینکه اشتباهی نکنیم کلی از خدا ما رو ترسوندن که نکنه خطا بریم اما گناه بزرگتر از اینکه همش از خدامون بترسیم و از رو ترس اشتباه نکنیم این خودش باعث میشه که اشتباهات بیشتری کنیم یادمه چندسال قبل من تو غم و اندوه زیاد بود و شب و روز گریه میکردم و ناله و زاری خدا روصدا میزدم اما هیچی خوب نمیشد بلکه اوضاع بدترهم میشد اون روزها دوستام میگفتن خوشبحالت چقدر خدا دوستت داره که همش بهت غم و ناراحتی میده که بیشتر صداش کنی خدا دوست داره صداش کنی بهت غم میده پس از اینکه تو غم و اندوه هستی بدون خدا دوستت داره خدا کسیو که دوست نداشته باشه همین که خدارو صدا کنند همون لحظه خدا حاجتشو میده که دیگه خدا رو صدا نکنه چون خدا دوست نداره صداشو بشنوه و من تو غرق غمهام چقدر بخودم میبالیدم که خدا دوست داره صدامو بشنوه که من همش غم پشت غمم و دوستم میگفت من یه مدتیه اصلا برام اتفاق بد و مشکلی نیفتاده که خدا رو صدا بزنم معلومه خدا منو دوست نداره که صداش بزنم و چقدر الان یاده اون روزها میفتم میگم من با چه تفکری این حرفارو باور کردم چرا بیشتر از اینکه حرف این و اونو هرچی درباره خدا میگفتن باور میکردم چرا خودم تفکر نمیکردم خدای که تو قرانش میگه مومنان نه غمی دارند نه ترسی و همش تو قران میگه غمگین نباشی که خداوند غفور و رحیمه اما با همه باورهای ویرانگری که داشتم اما خدام اینقدر مهربونه که دستمو گرفت و منو در مسیر درست اگاهیها هدایت کرد و خدارو هزاران بارسپاسگزارم قبل از مرگم خدا رو تا اندازه فهمم تا همین الان شناختم و از اون گمراهی اومدم بیرون و الان چقدر حس خوبی دارم که خدای دارم که مهربونه خدای که دوست داره من شاد باشم یادمه که بچه بودم اگه زیاد یا بلند میخندیدم مامانم میگفت زیاد نخند دندونات میریزن یا اینکه پشت خنده زیاد یه اتفاق بدی میفته پس زیاد خوشحال نباش و تا بزرگ داشتم چون این حرفارو بزرگترها بهم گفته بودن منم باور کرده بودم و خودم تو حرفام بدون تفکر ازشون استفاده میکردم مثلا دوستام میخندیدن من میگفتم نخند زیاد دندونات میریزن و همین الان هم مامانم این حرفشو میگه اما من خدا روشکر دیگه میدونم شادی باخودش شادی بیشتری میاره وقتی برادرزاده مو که یک ونیم سالشه قلقک میدم خش میکنه از خنده مامانم میگه بچه رو نخندون که مریض میشه اما من میگم بزار بخنده زودتر بزرگ میشه شادباشه که پرانرژیترباشه و خداروشکر دیگه دارم با طی کردن تکاملم اون باورهای مخربو میزارم کنار و درمسیر الهی هدایت شدم و الان با آرامش و عاشقانه باخدایم حرف میزنم چون میدونم خدام عشقه خدام اون ترسناک غصبناک دیگه نیس خدام از مادروپدرم بهم مهربونتره خدام بهم آرامش قلبی میده چون اونقدر عاشق منه که از روح خودش بمن داده و درقلبم جاشه

      طعم های که دوست دارم طعم آرامش قلبی طعم عشق خالصانه بخدا طعم دوست داشتن قلبی بخودم طعم خوشبختی طعم شادی طعم ثروت طعم استقلال آزادی مالی و مکانی و زمانی طعم روابط های خوب و مثبت طعم زیباشدن و زیبادیدن طعم صورت و سیرت زیبا طعم سلامتی و تندرستی و شادابی طعم سفر و گردش طعم شاکربودن همیشگیم 

      و اما طعم های که خودم با توجه ام بهشون در طول روز تجربه میکنم

      طعم کمبود طعم نگرانی نداشتن پول بیشتر طعم موفق نشدن طعم سردرگمی و کسل بودن و درجازدن و طعم نداشتن انرژی  

      و اما دیگه با هدایت خدای مهربونم در این مسیر الهی و هدایتم در دوره زندگی با طعم خدا و رسیدن به این اگاهی که به هرچی توجه کنی همون جنس وارد زندگیت میشه و اگه فایلهای زندگی با طعم خدا رو هرروز و هرروز تکرارکنم میشه باورم وباتکرار و تمرین کردن باورهام درستترمیشن و من باتوجه کردن به خوبیا و اگاهیهام از این دوره خدایی میتونم طعم های خوشمزه و زیبا و آرامشبخشی وارد زندگیم کنم 

      درپناه الله حق و هدایتگر 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 3 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار fatmhadly85@gmail.com
      1400/05/06 03:08
      مدت عضویت: 1186 روز
      امتیاز کاربر: 5512 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,328 کلمه

      به نام خدایی که در این نزدیکیست💖💖💖

      با سلام به دوستان هم مسیرم🙋

      زندگی با طعم خدا : جلسه ششم.🌹

      منم قبلاً فکر می کردم که زندگی انسان ها از قبل تعیین شده ست و هر کس باید طبق سرنوشتی که براش نوشته شده زندگی کنه و حق هیچ گونه گله و شکایتی هم نداره وخداوند خودش صلاح می‌دونه که به هر کس چی بده و به کسی چی نده ودر خانواده و مدرسه و جامعه زیاد شنیده بودم که اگر میخواید سعادت مند بشیدو در آخرت سربلند باشید گول زرق و برق دنیا رو نخورید و سعی کنید که ساده زیست باشید .ودر باور من افراد فقیر و مصیبت زده افرادی بودند که نزد خدا عزیز ترند و به جای سختی هایی که در این دنیا میکشند در اون دنیا جایگاه شون میشه بهشت . و افراد ثروتمند افرادی بودند که از چشم خدا افتادند و چون خدا دوست نداره که صدای اونا رو بشنوه اونا رو به حال خود شون رها کرده و هر چیزی که میخوان سریع به اونا داده میشه تا خداوند صدای اونا رو نشونه . و همچنین زیاد شنیده بودم که افرادی که در این دنیا مریض میشن و مریضی شون سالها طول می‌کشه پیش خدا عزیز ترند و با هر ناله ای که میکشن یکی از گناهان شون آمرزیده میشه و چون خدا اونا رو دوست داره مریضی شونو طولانی میکنه تا لحظه مرگ پاک و بیگناه از این دنیا برن و در اون دنیا جایگاه شون میشه بهشت .و پذیرفتن این حرف ها و باورها باعث شده بود که سالها مورد امتحان خداوند قرار بگیرم تا جایی که دیگه از زندگی خسته و بیزار شده بودم و در ذهن من در مصیبت و بلا گرفتار بودن و با مشکلات دست و پنجه نرم کردن مساوی بود با عزیز بودن در نزد خداوند و زیاد شنیده بودم و می‌شنوم که خداوند هر کس رو بیشتر دوست داشته باشه بیشتر امتحان میکنه و شنیدن این حرف ها و تکرار شدن شون باعث شده که برامون پذیرفتن شون هم راحت تر و باور پذیر تر باشه و در نهایت این آموزش ها در ذهن مون نفوذ کردند و شاید مدت طولانی زمان ببره تا از ذهن مون پاک بشن. پس حالا که به این مسیر زیبا هدایت شدیم و می‌خوایم تغییر کنیم.

       باید عجله نداشته باشیم ، نا امید نشیم و ادامه بدیم چون تغییرات به آرامی به وجود میاد و با گوش دادن به فایل های آموزشی و تکرار و تمرین و عمل کردن به اونا در زندگی  وبا صبر و آرامش کاری کنیم که بذر ها مون رشد کنند تا آرام آرام تغییرات به وجود بیاید و ما باید همیشه در زندگی به خداوند ایمان و امید و توکل داشته باشیم .

      خداوند این جهان و بر اساس طعم ها دسته بندی کرده (طعم ثروت ، خوشبختی ، موفقیت ، شادی ، سلامتی ، چاقی ، صلح ، عشق، آرامش، فقر،بدبختی ، شکست ، غم ، بیماری ، لاغری ،دشمنی ، نفرت ، بی‌قراری ، …… ) و هر کس در مدار هر طعمی باشه فقط همون طعم و تجربه میکنه  مثلاً کسی که در مدار فقر و نداریه هیچ وقت نمی تونه طعم ثروت و دارایی و تجربه کنه و یا کسی که در مدار جنگ و دشمنی و درگیریه هیچ وقت نمی تونه طعم صلح و دوستی و آرامش و تجربه کنه .پس مهم نیست که ما دوست داریم چه طعمی و تجربه کنیم مهم اینه که بفهمیم چه طعمی و در ذهن مون ذخیره کردیم و داریم به اون توجه می‌کنیم. پس مهمه که فکر و باورامون با هم همسو باشن چون در نهایت اون طعمی و که در ذهن مون ذخیره کردیم و به اون توجه می‌کنیم اون رو تجربه می‌کنیم . نه اون طعمی و که دوست داریم تجربه کنیم مثلاً من میرم رستوران و دوست دارم که قورمه‌سبزی بخورم و خیلی هم گشنمه میرم اونجا و توجهم می‌ره سمت زرشک پلو با مرغ و در نهایت زرشک پلو با مرغ سفارش میدم در صورتیکه دوست داشتم قورمه‌سبزی بخورم خب طعمی که من تجربه میکنم زرشک پلو ست نه قورمه‌سبزی درسته که من سیر شدم ولی اون غذایی رو که دوست داشتم نخوردم چون توجه من به زرشک پلو بود و اونو سفارش دادم و صاحب رستوران به من زرشک پلو داد نه قورمه‌سبزی و من دیگه طعم قورمه‌سبزی و تجربه نکردم با این که خیلی دوست داشتم قورمه‌سبزی بخورم ولی زرشک پلو خوردم حالا من خودم مقصرم یا صاحب رستوران ؟ صاحب رستوران که هم قورمه سبزی داشت ، هم زرشک پلو ، من خودم زرشک پلو سفارش دادم صاحب رستوران هم طبق خواسته من زرشک پلو بهم داد ، و اگه من قورمه سبزی سفارش میدادم طعم قورمه سبزی و تجربه می‌کردم. حالا میفهمم که چرا این همه سال طعم های خوبی که دلم میخواست نتونستم تجربه کنم . و همچنین برام روشن شد چرا با این که این همه برای رسیدن به لاغری تلاش می‌کردم ولی همیشه چاقی همراه من بوده ؟ چون همه فکر و ذکر و تمرکز من روی چاقی بوده ، واصلا توجهی به لاغری نداشتم و اونو از خودم خیلی دور و دست نیافتنی میدیدم در صورتیکه لاغری در وجودم و در کنار خودم بوده ومن بخاطر افکار و باورهای غلط و نادرستم اونو نمی‌دیدم و چون افکار و باورهای من با هم هماهنگ و همسو نبودند من نمی تونستم با همه تلاش و سختی و رنجی که برای بدست آوردنش می‌کشیدم داشتن شو تجربه کنم و همیشه حسرت داشتن شو میکشیدم.پس چیزی که من تجربه می کردم نتیجه توجه من بوده، نه نتیجه فکر کردن و دوست داشتن من . 

       تمرین اول طعم هایی که دوست دارم در زندگی تجربه کنم .🌷

       ۱_طعم سلامتی .🌷

      ۲_ طعم خوشبختی .🌷

      ۳_طعم آرامش .🌷

      ۴_طعم تناسب اندام ماندگار .🌷

      ۵_طعم ثروت .🌷

      ۶_طعم موفقیت و خوشبختی بچه هام .🌷

      ۷_ طعم مسافرت .🌷

      ۸_طعم داشتن روابط عاشقانه و معنوی با خداوند .🌷

      ۹_طعم نابودی ویروس کرونا .🌷

      ۱۰_ طعم روابط عاشقانه با همسر عزیزم .🌷

      …………

      تمرین دوم چه طعم هایی رو در ذهنم ذخیره کردم ودر طول روز دارم به اونا توجه میکنم واز چه موضوعاتی در طول روز دارم شکایت می‌کنم. 

       خدارو شکر من زیاد اهل شکایت و گلایه کردن نیستم و این خصلت خوبو از مادر یاد گرفتم . چون هر وقت کسی جلوی مادرم از مشکلات و سختی‌ها گلایه و شکایت میکرد مادرم اصلا خوشش نمی یومد و همیشه به ما هم می‌گفت که سفره دل تونو پیش کسی باز نکنید چون با ، باز کردن مشکلات تون پیش دیگران ، مشکلات تون که حل نمیشه هیچ ، فقط این طوری همه از همه چیز زندگی شما سر در میارن و باعث میشه که یک سری از روی دلسوزی و یک سری از روی فضولی تو زندگی تون دخالت کنند.ومنم یاد گرفتم که زیاد گله و شکایتی نداشته باشم .ودر مورد مشکلاتم زیاد با دیگران حرف نزنم. حالا نمی‌دونم این خصلت خوبه یا بده البته من که تا الان از انجامش ضرری نکردم و اما در مورد تمرین دوم و طعم های که دارم در طول روز تجربه میکنم من در جنبه تناسب اندام (لاغری با قدرت ذهن)با آموزش های ارزشمند استاد یاد گرفتم که برای تغییر جسم و رسیدن به لاغری باید افکار و باورهامو با هم هماهنگ و همسو کنم و این آموزش ها نه تنها در جنبه لاغری بلکه اگر خوب درک کنیم در همه جنبه های زندگی مون تاثیر داره و تقریباً دارم یاد میگیرم که آموزش هامو در همه جنبه های زندگیم به کار ببرم .و کم و بیش طعم هایی رو که در تمرین اول نوشتم دارم در زندگیم تجربه میکنم و از زمانی که به این مسیر زیبا هدایت شدم تقریباً دارم تغییرات رو در همه جنبه های مختلف زندگیم دریافت می‌کنم من بذرهای تغییر رو کاشتم و حالا دارم با گوش دادن به فایل ها ، درک و هضم آموزش ها و عمل کردن به اونا در زندگی ، صبر و شکیبایی و آرامش از اونا مراقبت می‌کنم تا تبدیل به درخت تنومند بشن .و ایمان دارم که نتیجه برای من و همه دوستانی که آموزش هارو به درستی درک و هضم میکنند محفوظه .

      با تشکر از زحمات بیدریغ استاد گرامی.🙏🌷

      وبا آرزوی بهترین ها برای همه دوستان.🌹🌹🌹

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 8 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فرشته مهربانF.s
      1400/04/22 12:13
      مدت عضویت: 1355 روز
      امتیاز کاربر: 7576 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,510 کلمه

      با سلام خدمت استاد گرامی وهمگی دوستان عزیزم

      امروز یک روز جدید پس باید کارای جدید انجام داد قدری بهتر از دیروز عمل کرد وبیشتر وبهتر زندگی کرد من ایمان دارم به خدا درهر زمینه ای پس شروع میکنم با یاد خودش که تنها کس من درجهان

      من طعم ثروت میخوام طعم آرامش مالی طعم امنیت طعم خوشبختی طعم آرامش طعم روابط خوب با دیگران طعم آرامش در خوردن طعم تناسب اندام طعم زیبایی طعم ماشین خوب خونه خوب وهمسایه های خوب وساکت وبی آزار طعم زندگی خوب وطعم به آرامش رسیدن روحم طعم خوشحالی طعم موفقیت وخلاصه کلی طعم های خوب ولذید دنیا 

      با خودم گقتم خب چقدر این طعم ها رو درطول روز میچشی در طول زندگیت بعد کمی فکر دیدم که طعم فقر میچشم چون گلایه از وضعیت مالیمون دارم مدام وقبلا ها توی اخبار ورسانه هاهم فقر ونداری رو دنبال میکردم اما خداروشکر دست از سر این چیزا برداشتم که یه مقداری اوضاع مالیمون بهتر شده اما هنوزم گله از قسط های بینهایت واشتباهات مالیمون دارم نمیگم اشتباه نکردیم من وهمسرم ولی بیشتر از حدش گاهی شکایت میکنیم از شرایطمون به حدی که این اواخر خودم مثل پرنده زخمی به درودیوار قفس بدبختی میکوبیدم فکر میکردم اینجوری من نجات پیدا میکنم اما نجات که پیدا نکردیم هیچ خودم واعصابمو داغون کردم به حدی که امروز صبح به محض بیدار شدن از خواب اسید معده ام پاشید توی دهنم چیزی که تا حالا تجربش نکرده بودم طوری که به خودم گفتم ببین چه بلایی سر خودت اوردی اما از امروز همه چیز عوض شده ومن دیگه نمیخوام به این چیزا فکرو توجه کنم به جاش طعم لذیذ سلامتی وبه طعم ثروت وآرامش مالی فکر میکنم طعم دیگه ای که هر روز بهش فکر میکردم گله وشکایت از بقیه بود و درست رفتار نکردنشون بامن که منو بسیار آزار میداداما حالا دیگه نمیخوام این طعم تجربه کنم چه رفتارشون افراد اطرافم عوض کنن چه نه دیگه بهش فکر نمیکنم به جاش تمرکزمو میگذارم روی خوبی هاشون هر چند اندک اینجوری خودم خوشحال ترم کسی که متوجه نمیشه ولی من بهتر زندگی میکنم 

      طعم دیگه چاقی که مدام بهش توجه میکردم حتی این ۱۰ ماهیم که دراین سایت بودم مدام شکم وپهلو وباسن وران هامو برانداز میکردم حالا بعضیا گیر میدن به یک نقطه از بدنشون مثلا بعضیا شکمشون آزارشون میده اما من به طور ناخودآگاه دنبال جاهای ناخوشایندم میگشتم اما از میشه گفت دیروز تصمیم گرفتم همه چیز عوض کنم وامروزم دارم عملیش میکنم یک لباسی پوشیدم که معلوم نباشه اندامم درش وهر بار که از جلوی آینه رد میشم بیشتر به چشمام نگاه میکنم واحساس سبکی شکمم همین که حس سبکی میکنم لبخند میزنم وبا خوشحالی از جلوی آینه عبور میکنم دو سه روزیه با همسرم تصمیم گرفتیم دوتایی اون تمرین معروف استاد انجام بدیم به فقط زمان گرسنگی غذا بخوریم وبه محض سیری دست بکشیم از غذا به لطف آموزه های استاد عزیزم تا حد زیادی موفق شدیم والان دوسه روزیه داریم با موفقیت واحساس سبکی روزهامونو زندگی میکنیم 

      حتی ایده های جدیدی هم به ذهنمون خطور کرده که بسیار دلچسب مثلا قبلا من غذا جوری میپختم که دوروز ازش بخوریم معمولا هم اضافه میومد ومجبور میشدیم گاهی تا سه روزم ازش بخوریم همیشه این تفکر داشتم غذا پختن منو چاق کرده چون بوی غذا منو تحریک میکنه اما به طور ناخودآگاه تصمیم گرفتیم هر روز فقط برای همون روز غذا بپزم به مقدار کمتر به تازگی متوجه شدیم دووعده غذای اصلی برامون کافیه یعنی صبحانه میخوریم ویک وعده دیگه حتی بدون گرسنگی 

      یعنی میدونین استاد قبلا اصلا واقعا گرسنه نمیشدیم بیشتر حوصله مون سر میرفت میگفتیم خب یه چیزی بخوریم خب اگه تایم دوازده یا یک بود ناهار میخوردیم وعصر بود شام وگاهی همسرم شبا خوابش نمیبرد با شکم پر الان متوجه شدیم که ما خیلی مواقع گرسنه نبودیم خیلی خوراکی ها رو هدر دادیم تازه من فکر میکردم نه من اصلا هبچ چیزو دور نمیریزم 

      ولی واقعا اینجور نبود خودمون کرده بودیم سطل آشغال پریروز رفته بودم بازار روز کمی گوجه فرنگی احتیاج داشتم بخرم دیدم یک خانم جوان وچاق شاید چیزی بالغ بر ۷ کیلو انگور خریده بود وبا یک هندوانه بزرگ به طوری که به سختی حملش میکرد اونقدر انگورا سنگین بود که هندوانه رو پس داد وکلی هم پولشون شد با خودم گفتم آخه اینهمه انگور میخوای چی کار حتی اگه مهمان هم داشته باشی ده نفرم بازم یک نوع میوه که جالب نیست ولی کاملا مشخص بود که خرید خونشون بود البته کاری به قضاوت مردم ندارم ولی توی دلم گفتم ببین دقیقا فرمولای چاقیش اینجور مجبورش کردن زیاد بخره منم قبلا اینطور بودم میرفتم خرید واویلا بود اونقدر میوه وسبزی وخوراکی و…میخریدم که انگار میخوام یک هفته یک محله رو شام وناهار وصبحانه مهمانی بدم با میان وعده ومیوه 

      الان متوجه میشم که چقدر پول اصراف میکردم وخرج چیزایی میکردم که بیشترشو دور میریختم همیشه میوه مونده سبزی مونده وبعضیاشم به زور فریزری میکردم تا بلکه بعدا بخوریمشون کلا انگار از قحطی وزندان فرار کرده بودم 

      حالا پولش بماند با چه زحمتی میاوردمشون با ماشین وبیماشین بعدشم میرفتم کلی راه میرفتم که اضافات که خوردمو بسوزونم به قول خودم 

      حالا میفهمم که چقدر دراشتباه بودم حالا وقتی میرم خرید مینویسم دقیقا چی میخوام دیگه تو خونه ما سبزی ومیوه وخوراکی مونده مصرف نمیشه دیگه انبار مواد غذایی نداریم دیگه غذا اضافه نمیاد ویخچالم خالی وتمیز ومرتب شده هر وقت بخوام چیزی کمی میخرم ومیخوریمش 

      ودوباره میخرم واین باعث شده بهتر بخوریم با کیفیت تر بخوریم وبه اندازه بخوریم 

      اینا همگیشون نشات گرفته از افکار نادرست من داشت که فکر میکردم اگه یخچالم پر نباشه تا خرخره من آدم بدبختی هستم اما الان بدبختی رو در مونده خوری اصراف ودور ریختن پولم بابت مواد غذایی فاسد شده وبهینه استفاده نکردن از سرمایه هامون میدونم

      به قول شخصی متناسب که میگفت من هیچ وقت خودمو برای مهمون سرزده آماده نمیکنم مهمون سرزده خونش پای خودش چه برسه به غذاش خلاصه که قسمت بود این پاراگراف ۳ بار بنویسم تا متوجه شم چقدر درست باورهای غلطی که به ما بارها گفتن باید برای مهمون سرزده آمادگی کامل داشته باشی

      هر چه مفصل تر بهتر مثلا همیشه توی خونت شیرینی کیک وکلوچه میوه به میزان فراوان غذاهای فریزری وآماده وهزار تا اطعمه واشربه آماده داشته باشی

      یه دوست داشتم خیلی متناسب بود خیلی زیبا بود وجذاب وهمیشه خوشتیپ وخواستنی دردوران دانشگاه متاهل بود ومن مجرد بهم همیشه میگفت هیچ وقت چیزی که امروز وفردا نمیخوریش نخر پول هدر دادن اون موقع ها میگفتم چقدر خسیس وچون نمیخوره اینقدر لاغر مونده ولی چون خیلی دوستش داشتم ومهربون بود یه روز ازش پرسیدم چرا اون حرف بهم زدی آمنه جان

      بهم گفت ببین شوهر من اوایل گز میخرید ومیگذاشت توی خونه که مهمون میاد کلی میوه میخرید که مهمون میاد سرزده آبرومون میره روزها میگذشت ومهمون نمیومد به طوری که گزها وشیرینی های خشک بیات وسفت میشدن ومیوه ها مونده وخراب ومنم با جعبه مینداختمشون دور توی سطل آشغال وقتی همسرم میومد خونه دعوامون میشد وهمیشه میگفت چرا دور ریختی کلی پولشونو داده بودم ومیگذاشتی با چای خودمون میخوریم

      منم هر بار بهش میگفت مگه ما آشغال خوریم گز سفت که دندونمو بشکونه رو نمیخورم یا شیرین بیات شده رو وحتی میگفت با اینکه میوه خیلی دوست دارم اما بارها شده بود که به خاط ترس از خراب شدن یک طالبی یا هندونه رو تنهایی خوردم تا چند روز دل درد ودلپیچه رو تحمل کردم

      بعد این ماجرا دیگه این کارو نمیکنیم به جاش پول کنار میگذاریم اونم یه پول زیاد با اینکه نیاز نیست اما چون همسرم ترس از آبرو ریزی جلو دوست وآشنا داره هر ماه حدالقل ۵۰۰ هزار تومن کنار میگذاریم که آخر هر ماه من میرم وبرای خودم لباس ووسایل مورد نیازمو میخرم وکلیم کیف میکنم

      امروز حدود ۷ سال از اون روزا میگذره ولی من امروز به حرفای اون دوست متناسبم رسیدم که وقتی پول بگذاری کنار خیلی راحت تری اگه خونت همیشه تمیز باشه حتی اگه یک ساعت وقت داشته باشی میتونی بری بیرون وهر چی لازمه بخری وبیای

      جالبه ها ذهنم عجب راهکارهایی میده

      من امروز به این نتیجه رسیدم که بیام طعم هایی رو دوست دارم بردارم چرا خجالت میکشم یا میترسم

      چرا طعم هایی که دوست ندارمو برمیدارم من مهمم پس کاری که خوشحالم میکنه رو انجام میدم

      طعم دلچسب ثروت انتخاب میکنم

      از امروز راجب ثروت مندان مستند میبینم کیف میکنم به وسایل داخل خونم که نماد ثروت توجه میکنم به دارایی هام توجه میکنم به به خداروشکر که اینهمه نماد ثروت دارم میرم وپیداشون میکنم ولذت میبرم

      من از امروز طعم تناسب اندام انتخاب میکنم

      به نماد های تناسب اندام درجهان توجه میکنم عکس ها ومستندای مانکن ها رو نگاه میکنم خودمو مانکن میبینم وبه قسمت های بدنم که مشابه مانکن هاست دقت میکنم مثلا من ساعد دست بسیار متناسبی دارم وهمینطور انگشتان دست وپای متناسب زیبا ومتناسبی

      همینطور صورت متناسب وزیبایی وگردن متناسب وحتی شانه ها ی متناسبی من پس تناسب اندام درخودم دارم پس باید بیشتر بهشون توجه کنم تا گسترش پیدا کنه چون طعم لذت بخش متناسب شدن واقعا جذاب به به خیلی خوشمزست

      طعم روابط خوب انتخاب میکنم با دیگران وآرامش درروابطم

      خب اینم راهکار داره به خوبیای آدمهای اطرافم توجه کنم تا حسم نسبت به آدمها بهتر بشه مثلا خب بهم زنگ میزنن اطرافیانم وحالمو میپرسن هر چند وقت یکبار

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 8 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار milad.amay73
      1400/01/08 23:56
      مدت عضویت: 1409 روز
      امتیاز کاربر: 111 سطح ۱: کاربر مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 715 کلمه

      بنام خدایِ زندگی با طعم خدا👌😍
      سلام به استاد عطار روشن عزیزم و خانواده تناسب اندام🌺
      در ابتدا به سوالهای پرسیده شده جواب میدم بعدش ادامه میدم مطلب رو هرچه را که خداوند به قلمم در بیاورد….
      ✍️
      در ذهنت دنبال تجربه چه طعمی در زندگیت هستی
      ❓در ذهنت به چه طعم های توجه میکنی

      ❓شناسایی طعم های زندگیتان چگونه است

      ❓من دوست دارم چه طعم هایی در زندگی تجربه کنم

      ((آن طعم هایی که بهش توجه میکنید در زندگیتان به وجودمیاد))

      من به شخصه مثل تموم انسان ها و به صورت طبیعی آنچه را که خدا قرار داده به صورت خیر و خوبی دوست دارم طعم های مثبت و عالی را در تموم جنبه های زندگی خودم تجربه کنم
      حالا از طعم های …
      احساس خوب/ رابطه خوب با خودم/ رابطه خوب با خدا/ لبخند/شادی/ثروت و استقلال مالی/
      فرزند عالی داشتن /سفر های خوب با عزیزدلم/
      آرامش و صلح درونی با خود/
      و……

      اما از آنجایی که تموم ما انسان ها بذر طعم های ذهنمان عالی نیس و معجونی از طعم های شیرین و تلخ است خب به طبع آن نیز
      در طول روز ناخواسته به طعم های تلخ و تهوع آور توجه میکنیم و منم همینطور طعم های تلخ زیادی را در ذهن خودم توجه میکنم
       مانند…
      حسادت / طمع / قضاوت / کمبود ثروت/ کمبود سلامتی / کمبود روابط عاشقانه/ کمبود مشتری/ کمبود مواد غذایی / و کلی کمبود های متنوع/
      ولی
      خب این طعم ها هستش کاری نمیشه کردش فقط باید آگاهانه به طعم های خوب زندگیمون و اون خواسته هایمان توجه کنیم که به ما احساس بهتری میدهد
      چون ،
      جهان مانند آینه عمل میکند!

      و زندگی ما را فرکانس هایی که به جهان هستی ارسال میکنیم ایجاد میکند
      طبق ریشه این کلمات در قران
      بِما قَدَّمَت اَیدیکُم
      بِما کانُوا یَعْمَلُونَ
       و
      اگر بخواهیم خیلی خیلی دقیق تر و بهتر بگم باید بگم که توجه کردن ما به هر چیزی در زندگیمان سببِ گسترش آن چیز در آینده زندگی مان میشود
      یعنی،
      هر چیزی که الان داریم در زندگیمان توجه میکنیم
      چه با جهت دادن
      چه با فکر کردن
      چه با گوش دادن
      چه با نوشتن
      چه با دیدن
      داریم به ماهیت آن چیز در زندگیمان اضافه میکنیم!

      این جهان کوه است و فعل ما ندا 🌍
      سوی ما آید نداها را صدا 👥

       و
      📌یه نکته مهم اینه که ما میتونیم به راحتی
       چگونگی این طعم های خوب و بد را با یک
      قطب نما بنام احساس متوجه بشیم و کنترل کنیم تا طعم های بیشتری در زندگیمان بچشیم👌👌

      احساس خوب = طعم های خوب
      احساس بد   = طعم های بد

      ✍️
      بیاییم از همین حالا تصمیم بگیریم که زندگیمون رو  فقط به نکات مثبت اختصاص بدیم و فارغ از اینکه شرایط چیه و چقد مشکلات دارم و چه نگرانی‌هایی داریم و چه ناخواسته‌هایی برایمان بوجود آمده‌ و چه چیزهایی می‌خواهیم اما نداریم
       تصمیم بگیریم بی خیال همه‌ی آن نگرانی‌ها و ناامیدی‌ها شویم و فقط مشغول پیدا کردن اتفاقات و نکاتی در اطرافمان شویم که دوست‌شان داریم
      و با سپاسگزاری کردن براشون به نزدیک ترین فرکانس خداوند که همان سپاسگزاری است برسیم و به معنای واقعی خالق زندگیمون باشیم و به جایی برسیم که بگیم :
      ان اقول کن فیکون
      باش و همان لحظه موجود میشود .

      و به کمبود های جهان توجه نکنیم
      این جهان مانند
       یک کوه الماس پر از ثروته
      یک چشمه همیشه در حال جوشیدن و زیاد شدنه پس هیچ وقت کمبود و محدودیت رو باور نکنیم تا طعم تموم جنبه های زندگی رو به معنای واقعی بچشیم👌👌

      در آخر بیاییم مانند این روزهای طعم دار بچگانه، زندگی کنیم!

      ((دیروز که درخت آلو اولین‌ شکوفه هایش را باز کرد، حس خوبی داشتم. انگار زندگی ام بعد از چند روز بی مزه گی، طعم پرتقالی گرفته بود.
      همانطور که روز اول دبستان طعم نعنایی تند مدرسه، دهانم را بِهَم کشیده بود…
      هدیه گرفتن اولین کتاب در دوران کودکیم _حسنی ما یه بره داشت_ به نظرم شکلاتی بود..شاید هم وانیلی!!درست یادم نیست..ولی هرچه بود، مزه اش تا الان زیر دندانم است…
      روزهایی که افراد مهربان زندگیم، آرام و بی صدا محو می شدند و یا بغض های ناخواسته راه گلویم را بند میآوَرد، همه شان طعم قهوه میدادند.تلخ..بدون شیر و شکر.
      وقتی تعطیلات تابستان شروع میشد و از عهده امتحانات هم‌ به خوبی برآمده بودم، لحظه هایم مزه بستنی قیفی زعفرانی! می گرفت. دوست داشتم با وسواس لیسش بزنم تا دیرتر تمام شود.ترکیب دلچسب گلاب و زعفران در آن گرمای تابستان معجزه می کرد..
      یکی از بهترین طعمها هم که هیچوقت از یاد آدم نمیرود، به گمانم مزه تخمه آفتابگردان شور و آبلیمویی است، موقع جام جهانی!!
      روزهای زندگی شما چه طعمی دارند؟؟؟))

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 18 از 4 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم