0

زندگی با طعم خدا (جلسه هشتم)

لاغر شدن نیاز به شجاعت دارد
اندازه متن

انسان مخلوق خداوند است اما راه ارتباط با خالق خود را گم کرده است. از این رو سالهاست به دنبال راه های مختلف برای برقراری ارتباط با خداوند می باشد.

ارائه راهکار برای ارتباط با خداوند یکی از مهمترین دلایل شکل گیری ادیان در نقاط مختلف جهان می باشد.

خدا چیست یا کیست؟!

ارتباط با خداوند

چه تعریفی درباره خداوند در ذهن خود دارید؟!

اگر از شما سوال شود که خداوند کیست یا چیست؟ چه پاسخی برای این سوال دارید.

تعریف انسانها درباره خداوند به این دلیل به هم شباهت دارد که از منابع مشابه اطلاعات خود درباره خداوند را دریافت کرده اند. به همین دلیل افراد دیدگاه و نگرش تقریبا یکسانی درباره خداوند دارند.

علت این است که درباره خداوند تحت تعلیم و آموزش قرار گرفته ایم.

خداوند انسان و همه نعمت های جهان مادی را خلق کرده است اما شناخت و درک مناسبی از او نداریم.

اگر از شما درباره سیب سوال کنند توضیح شما بر اساس تجربه و درک تان از دیدن، لمس کردن و خوردن سیب خواهد بود بنابراین آنچه درباره سیب شرح می دهید منطبق بر واقعیت می باشد چون آنچه درباره او توضیح می دهید موجود است و هر انسانی می تواند آن را درک و تجربه کند.

درباره هر موضوع مادی از شما سوال شود به اندازه ای که آن را درک کرده باشید می توانید درباره آن توضیح دهید.

بنابراین درک کردن و تجربه کردن نقش مهمی در ارائه توضیح و شرح هر موضوعی دارد.

چرا درباره هر موضوع مادی که توسط خداوند خلق شده است می توانیم از طریق درک و تجربه کردن شرح دهیم اما درباره خود خداوند که خالق آن موضوع است نمی توانیم با اطمینان و وضوح کامل شرح دهیم؟!

تنها دلیل آن قابل درک و لمس نبودن خداوند است.

اگر خداوند مانند مخلوقاتش خاصیت مادی داشت و قابل روئیت و لمس کردن بود درک و شرح ما درباره خداوند قطعا صحیح و بسیار منطبق با واقعیت بود اما از آنجا که خداوند نه دیده و شنیده می شود و نه قابل لمس کردن است شرح و درک ما درباره او می تواند بسیار شبیه و منطبق بر واقعیت یا بسیار متفاوت و غیرمنطبق بر واقعیت باشد و این به دلیل آموزش های ما درباره خداوند است.

در هر دینی به شکل متفاوت درباره خداوند توضیح داده شده است و این به دلیل عقیده و نگرش متولیان آن دین است اما آنچه مسلم است خداوند بر اساس شرح و توصیف ادیان درباره خودش تغییر نمی کند بلکه خداوند همیشه ثابت و بدون تغییر است.

بنابراین آنچه درباره خداوند می دانیم در واقع چیزی است که دیگران درباره خداوند درک و شرح داده اند و نگرش ما درباره خداوند بر اساس درک و منطق خودمان نیست بلکه بر اساس سلیقه و نظر دیگران در وجود ما بنا نهاده شده است.

به همین دلیل درک و تجربه ما درباره خداوند در موارد زیادی در تناقض با چیزی است که درباره خداوند شنیده ایم.

ارتباط با خداوند

موضوع ارتباط با خداوند یکی از مهمترین موضوعات در همه ادیان است.

از آنجه که ادیان توسط اشخاص ایجاد شده اند بنابراین نحوه ارتباط با خداوند در هر دین متفاوت از دین دیگر است.

فردی که در هندوستان زندگی می کند و پیرو یکی از ادیان هندو می باشد به شکل خاص خودش با خداوند ارتباط برقرار می کند و فردی که در ایران زندگی می کند و پیرو دین شیعه است به شکل خاص خود با خداوند ارتباط برقرار می کند و هر انسانی در هر نقطه از جهان که پیرو دینی باشد به شکل و شمایل مرسوم آن آیين با خداوند ارتباط برقرار می کند.

آنچه اهمیت دارد این است که نحوه ارتباط ما با خداوند بر اساس علاقه و خواست خودمان نمی باشد بلکه بر اساس الگوهایی است که در ادیان شکل گرفته و ارائه شده است به همین دلیل است که همه ما وقتی می خواهیم با خداوند صحبت کنیم یا از او درخواست کنیم به دنبال روشی برای انتقال درخواست خود هستیم.

به دنبال دعایی به زبان عربی هستیم یا خواسته خود را به خداوند عرضه کنیم.

به دنبال انجام مراسمی خاص یا تکرار عبارت هایی هستیم تا به واسطه آن خواسته خود را به خداوند منتقل کنیم.

حتی در برخی موارد شرط و شروطی معین می کنیم که باید ۴۰ روز یک حرکت خاص را انجام داده یا عبارت هایی را تکرار کنیم تا خداوند خواسته ما را اجابت کند.

در جستجوی هر روشی برای ارتباط با خداوند هستید باید بدانید که آن روش فقط عقیده یک یا عده ای از انسان هاست که تصور کرده اند به این شکل باید از خداوند درخواست کرد.

اما آنچه مسلم است شما به هر طریقی که دوست دارید می توانید با خداوند صحبت کرده و از او درخواست کنید یا با او ارتباط داشته باشید.

خداوند روشی خاص یا عبارت هایی مشخص را برای برقراری ارتباط با خودش معرفی نکرده است چون در این صورت خود را محدود و از بی نهایت بودن خارج می کند.

بنابراین ارتباط با خداوند به بی نهایت طریق می تواند انجام شود مهم این است که چه احساسی از ارتباط با خداوند در وجود فرد شکل می گیرد.

خدا سواد ندارد احساس دارد

یادمه مدرسه که میرفتم سرصف صبحگاهی ناظم خیلی تاکید میکرد که صلوات رو خوب تلفظ کنیم، “ص” رو خوب بگیم “س” نگیم

نمیدونم زبانم چه جوری حرکت بدیم که خوب تلفظ کنیم. اگر اشتباه بگیم یعنی خدا رو دشنام دادیم.

از همونجا یه جرقه خورد تو ذهنم که خدا چقدر سخت گیره حتی از ترسش باید حروف رو خوب تلفظ کنیم همیشه با ترس و لرز چند خط قرآن میخوندم که نکنه اشتباه عربی رو بخونم و خدا با من دشمن بشه که نتونستم قرآنشو خوب بخونم.

برای همین از قرآن خوندن فاصله گرفتم یادمه یه دوست داشتم تو خوابگاه قرآن صوتیشو گوش میداد میگفت من خودم میترسم قران بخونم که نکنه خوب تلفظ نکنم و خطا کنم چون گناه بزرگیه.

همیشه برام سوال بود چرا خدا اینقدر به عربی خوندن قرآن تاکید کرده مگه زبان خودمون چشه که فقط باید نماز عربی، قران عربی، حرف زدن با خدا عربی و این زبان دیگر باعث شد از خدا هم فاصله بگیرم چون حس میکردم منو و خدا زبون همدیگرو نمی فهمیم.

هیچ وقت بهمون تو مدرسه و دانشگاه نگفتن خدا به زبانمون کاری نداره به احساسی که داریم توجه میکنه.

یه بار به یکی گفتم چرا باید نماز و عربی بخونیم درصورتی که فقط داریم حفظ چندتا خط رو میگیم اما خودمون خیلی خوب معنیشو متوجه نمی شیم؟

بهم گفت خدا که متوجه میشه ما چی میگیم مهم خداست که خودش عربیو رو میفهمه ما فقط بخاطر وظایف نماز خوندن این تکلیفو انجام بدیم.

با خودم گفتم پس چرا خدا ما انسانها رو عقل و تفکر و انتخاب داده مگه اون لحظه که عربی میخونیم اما خودمون درک نمی کنیم چی میگیم این وسط ما چی مهم نیستیم فقط از رو ترس و لرز این تکالیف رو انجام بدیم.

از بچگی بهمون یاد دادن درسهاتو حفظ کن نگفتن درسهاتو یادبگیر و مفهومشو  درک کن.

حتی قرآن رو گفتن مهم اینه که بخونی نگفتن ریشه کلمات رو درک کن و تفکر کن بااینکه خدا تو قرآن میگه تفکرکنید، به نشانه ها توجه کنید، تعقل کنید.

تو یه دوره سنیم خیلی علاقه پیدا کردم که آدم مذهبی بشم که همش در حال نماز و قرآن و ذکر باشم اما بعد چندماه چون از بس از خدا و سخت گیریاش و عذابهاش و غضبهاش گفتن بهم ترسیدم و گذاشتم کنار و نمازمو از رو عادت و تکلیف میخوندم.

همیشه دنبال یه آرامش از طرف خدا بودم و بلاخره خدا هدایتم کرد و تو مسیری قرارم داد که با شناخت خدای قبل خیلی فرق داشت.

تازه انگار متولد شدم، وقتی به این اگاهی رسیدم که خدا یه انرژیه و تو همه ذرات عالم وجود داره و خدا رو همونجور باور کنی به همون شکل برات درمیاد تصمیم گرفتم خدا رو مهربون و بخشنده و عشق باور کنم که تو همه لحظات کنارمه و یاریم میکنه تا از لحظاتم که روی زمینم لذت ببرم.

درک کردم خودم هستم که دارم زندگیمو خلق میکنم دیگه خدای نیست که سرنوشتتو از قبل تعیین کرده دیگه خدای نیست که بهت اجبار کنه که چیکار کنی بلکه خدا به تصمیماتم احترام میزاره و دیگه خدای نیست که عربی خوندن قرآن که چی جوری تلفظ کنم گیر بده.

الان خدای دارم که میگه هر جا نور هست اونجا منم، هرجا شادی هست اونجا منم، در آرامش و احساس خوب خدا هم هست.

الان که فهمیدم خدا به زبانم کار نداره خیلی با خدای خودم صمیمی شدم و راحت باهاش حرف میزنم، قربون صدقه اش میرم بهش عشق میدم با شادی و خنده باهاش حرف میزنم.

الان بیشتر دوست دارم با خدای خودم صحبت کنم الان بیشتر دلم میخواد بیشتر با خدای خودم وقت بزارم در صورتی که قبلا به زور و از رو ترس بلند میشدم به صورت سریع نماز میخوندم که دیگه خدا بامن کاری نداشته باشه.

الان که فکر میکنم میبینم من همون آدم قبلی ام، خدا هم همون خداست، فقط با اگاهی جدید، با تفکر بیشتر، با نگرش جدید کل نگاهم به خدا و زندگیم تغییر کرده.

چقدر زیباست که باتغییر نگرشمون بتونیم یه زندگی بسازیم که خودمون دوستش داریم.

الان حس میکنم و میفهمم خدای من سخت گیر نیس و بهم همش گیر نمیده بلکه خدایی دارم که با تغییر زاویه دیدم چقدر راحت تونستم تا این حد ارامش بگیرم، چقدر لذت ببرم از زندگی کردنم و چقدر عاشق خدام بشم فقط با تغییر نگاهم.

بخدا فقط شناخت خدام همه سرنوشتی که یه روزی فکر میکردم هیچی دست خودم نیس و سرنوشتم تغییر نمیکنه الان میفهمم چقدر خوب هم تغییر میکنه و دارم با فرکانسهای خودم خلق میکنم.

حتی متوجه شدم روزی که حالم خیلی خوبه با خدای خودم بیشتر میگم و میخندم و شادم و سپاسگزارشم، همون روز بهم پاداش این احساس خوب رو میده.

چند روز قبل از صبح تا شبش خیلی آرامش داشتم خیلی حس و حالم عالی بود و از لحظاتم لذت میبردم، شب دیدم بدون اینکه به داداشم بگم هنذفرین بلوتوثی که دوست داشتم برام خریده بود.

همون لحظه قلبم بهم گفت این هدیه امروزت، بخاطر احساس خوب امروزته و فهمیدم اگه هر چقدر من آرامش داشته باشم همونقدر نتایج تو زندگیم میبینم.

این سایت، استاد و این دوره زندگی باطعم خدا هم هدیه خدا بخاطر اون حس خوبی بوده که داشتم و خدای خودم، رب درونم رو باتمام عشقم سپاسگزارم که منو تو این مسیر الهی هدایت کرد تا بیشتر از زندگیم، از زمینی بودم و از تجربیاتم لذت ببرم و باخدای خودم بیشتر صمیمی بشم و خدا رو هرلحظه احساس کنم. خدایا عاشقتم 

(دیدگاه افسانه عزیز در بخش نظرات)


دستور کار اجرای جلسه هشتم:

۱- تماشای فایل ویدیویی توضیحات جلسه هشتم

۲- تکرار ۵ مرتبه فایل جلسه هشتم (تصویری یا صوتی) تا قبل از ارائه قسمت بعدی

۳- انجام تمرینات مربوط به جلسه هشتم در قسمت نظرات

(مشتاق خواندن نظرات ارزشمند شما هستم)

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

Rating 4.51 from 78 votes

https://tanasobefekri.net/?p=12372
برچسب ها:
144 نظر توسط کاربران ثبت شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار faridehhasani5455
      1399/01/28 18:45
      مدت عضویت: 1616 روز
      امتیاز کاربر: 23378 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      محتوای دیدگاه: 138 کلمه

      روز ۵۵تکرار
      سلام
      ممنونم استاد از فایل های عالی زندگی با طعم خدا
      سالها خدارو قبول نداشتم ،از ۵سال پیش که به مسائل زیادی برمیخوردم وخسته شده بودم عاجزانه خدارو صدا میزدم و دلم یه تکیه گاه قوی مثل خدارو میخواست،هیچ شناختی ازش نداشتم ولی فایل هایی بهم میرسید ومن گوش میدادم وارام آرام در مسیر نزدیک شدن به خدا قرار میگرفتم ،هر روز ازش میخواستم که بیشتر بشناسمس وخیلی معجزه وار فایل هایی ،کتاب هایی بدستم میرسید که شوکه میشدم وبیشتر متوجه میشدم دارم هدایت میشم وبازم ادامه دادم وهنوزم از خدا میخوام که بسمت خودش هدایتم کنه ،اینکه میدونم خداوند با یه سیستم قوی داره جهانو مدیریت میکنه وفقط احساس من مهمه وزبان کائنات احساس منه ،باید بتونم لحظات بیشتری در احساس خوب بمانم تا بتونم زندگی نرمال تری داشته باشم وبتونم قدم بردارم بسمت خواسته هام

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فریده حسنی
      1400/09/20 00:33
      مدت عضویت: 1616 روز
      امتیاز کاربر: 23378 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,323 کلمه

      روز ۵۶ تکرار 

      جلسه ۸ زندگی با طعم خدا

      سلام وقت دوستانم و استاد گرامی بخیر و شادی و در پناه خداوند بخشنده مهربان

      سپاسگذار خداوندم که یک روز دیگه در مسیر شناخت بیشترش قرار گرفتم که میدونم بودنم در این مسیرها اتفاقی نیست ،من خواستم و او اجابت کرد ،برای بودنم سپاس

      من اعتراف میکنم که فرد با خدایی نبودم ،شناختی به خدا نداشتم ،وقتی نمیشناختمش چجوری میتونستم بهش ایمان بیارم و بهش اعتماد کنم ،وقتی ازش تصویر وحشتناکی در مغزم بود و ازش میترسیدم چطور میتونستم بهش فکر کنم یا باهاش ارتباط بگیرم 

      من بشدت ازش فراری بودم حتی به ذهنمم نمیرسید که یه روزی بخوام برم بسمتش و در موردش تحقیق کنم ،سالها شنیده بودم به خدا وصل بشید یا عاشق خدا باشید یا خدا عاشق بنده هاشه  وووو

      ولی من متوجه نمیشدم خدا کیه و کجاست ،آخه چجوری میشه دیدش ؟ و چونکه نمیتونستم ببینمش نمیتونستم باورش کنم ،اطلاعاتی هم  که در موردش در من سیو بود افتصاح بود

      خلاصه من بودم و یک عالمه احساس بد و ترسی که به فرمانروای جهان داشتم و خودمو ازش دور میدیدم ،داشتن باورهای مخربی که منو مدام در مسیرهای ضعیفی قرار میداد و نمیدونستم که باید خدارو بشناسم و اگر بتونم باورهای قدرتمندکننده در موردش بسازم در مسیرهای عالی قرار میگیرم 

      از ۴ سال پیش که در مسیرهای آموزش های ذهنی قرار گرفتم و با این انرژی قدرتمند آشنا شدم شوکه شدم ،من چه چیزهایی شنیده و باور کرده بودم و این چه انرژی خوب و مهربانیه که اصلا شبیه به خدایی که بمن معرفی کرده بودن نبود

      خلاصه بعد از ماه ها گیج بودن رفتم تو مسیر شناختش و تا الان در حال تحقیق هستم و هر روز تشنه تر میشم برای بودن و درکش ،حتی درک کردنش هم تکامل میخواد ،قبلا وقتی جمله خدایا تنها تورو میپرستم و تنها از تو یاری میخواهم رو تکرار میکردم هیچ حسی ازش نمیگرفتم 

      این تمریناتو تو این مدت تا حدودی انجام میدادم تا اینکه ۱ ماه پیش به تضاد بزرگ و بدون راه و چاره ای برخورد کردم که تنها راه بیرون اومدنم از اون مسئله نزدیک شدن و اعتمادم به خداوند بود 

      و خدارو شکر دیدم و شاهد تغییرات درونی و آرامشی م بصورت خیلی نرم و آرام شدم ،منیکه هیچ وقت با گفتن جملاتی در مورد خداوند هیچ حسی نمیگرفتم الان با ولع ساعتها در روز با خدا صحبت میکنم و میفهمم که داره اون نگرانی هام کمترو کمتر میشه 

      میدونم با ساختن انرژی قدرتمند خدا اون شکلی که دارم یاد میگیرم  میتونم در مسیرهای عالیتر هدایت بشم ،مسیری که به تضادهای کمتری برخورد کنم و راحتر زندگی کنم

      و جالبه این ۱ ماهی که تو دل این تضادم ،یک باورهای گنده و مخربی از مغزم زده بیرون که خودم هم تعجب میکنم ،البته که خیلی سریع میگیرمشون و باهاشون کار میکنم و نقضشون میکنم ،یعنی اینهمه فرمول های داغون در مغز من برنامه ریزی شده و من نااگاهانه اون مموریو سالها روشن کردم و داره در زندگیم تکرار میشه 

      خدارو شکر دارم تمرین میکنم که خدارو در هر جنبه ای از زندگیم‌ به نفع خودم گسترش بدم ،یعنی اول اون کدهای مخربی که در مغزم ساختمو شناسایی و رفعشون میکنم ،وقتی باورهای من در مورد خدا درست بشه مسیر زندگی من هم میره تو ریل درست قرار میگیره

      قبلا من خدارو نامهربان ،بدجنس، اذیت کن ووو میدونستم که با من لجه و دوستم نداره که فقط یه عده از بنده هاشو پولدار میکنه و اصلا با پول و ثروت مخالفه ووو بعد از این خدا ی با این آپشن های داغون ،انتظار داشتم زندگیم گل و بلبل بشه 

      بازم خدارو شکر میکنم که زندگی کاملا نرمال  و خیلی  سختیو نگذروندم ، ولی با اون برچسب هایی که به خدا زدم بیشتر از اونهم انتظار نمیرفت 

      میخوام خدای خودم رو خدای قوی،قدرتمند برای من ،مهربان برای من ،(چون قبلا بهم گفتن مهربان و قدرتمند هست ولی نه برای تو ) بخشنده ،روزی رسان ،حمایت کننده،هدایت کننده ،هادی ،کمک کننده ،خدای سلامتی و بینهایت عاشق من، بسازم 

      مادرم نماز خون بود و زیاد به ما توصیه میکرد به نماز خوندن و ما ۵ تا خواهر هیچ وقت به  مسیر دینی مادرم علاقه نداشتیم گاهی که روزه ای میگرفتیم نماز میخوندیم که خود من اصلا با حس نمیخوندم و بیشتر به اجبار ، مثل ماه رمضان 

      قران که یکی از دروس مدرسه بود و من همیشه سر کلاس عربی و قران خواب بودم ،پدر بزرگم علاقه زیادی داشت که یکی براش قران بخونه و گاهی که پدرم میگفت فریده براش قران بخون ،مجبورن چند صفحه تند تند میخوندم اونم خوابش میبرد 

      به دلیل نداشتن علاقه به مطالب مذهبی و دینی زیاد تو مسیرش قرار نمیگرفتم ،الان هم که اصلا قرار ندارم بنابراین بهش فکر هم نمیکنم ،ولی تمام صحبت های استاد رو قبلا شنیدم اینکه تلفظ قران باید صحیح باشه ،نوع حرف زدن با خدا فقط نماز خوندنه منم که نماز خون نبودم پس خودمو طرد شده از درگاه خداوند میدونستم 

      جمله ای که مادرم  تا همین چند سال پیش به ما میزد این بود که شما بی نمازید و خدا نگاهتون نمیکنه ،منم که لجبازی خاصی با خدای اونها داشتم بهش میگفتم همون تو با خدایی برای ما کافیه که اینهمه زجرت میده و دلم نمیخواست ارتباطی با خدای معرفی شده کتاب ها و معلم ها داشته باشم 

      یک خاطره یا حتی یک باوری که من از خدا داشتم این بود که خدا به هر  بنده ای پاسخ درست نمیده ،باید خیلی زجه بزنی ،رنج ببری ،گریه کنی ،التماس کنی و درد بکشی تازه خدا باز هم نگات نمیکنه ،همیشه فکر میکردم خب چرا آدم ها این خدارو انقدر عبادت میکنن ،خدایی که اشگشونو در میاره ولی تورو به خواستت نمیرسونه چه خداییه؟

      چندین بار تو مراسماتی دیده بودم که یه عده برای شفای بیماران طلب شفا میکنن از خدا ،زجه میزنن و در انتها متوجه میشدم خدا شفاشون نداد و این باور در من ساخته شد که حتی اگر گریه و ناله هم کنی خدا کسیو شفا نمیده تازه بیشتر اذیتت میکنه 

      که این روزها دارم روی این باورم هم کار میکنم میخوام به خدا اعتماد کنم و ایمان بیارم که خدا تواناست به هر ناممکنی بشرط پذیرش من ،بشرط ایمان و اطمینان من ،باید اعتقادشو بسازم تا برام‌ کار کنه 

      حالا متوجه شدم با ساختن هر اعتقادی نسبت به خواستم ، میتونم بهش برسم ،قبلا اعتقادشو نساخته بودم ،میرفتم تو مسیر ولی جواب نمیگرفتم ، میخوام انقدر به خدا ایمان بیارم که هر زمان هر چیزی ازش خواستم مطمئن باشم حتما منو به خواستم میرسونه و این روزها در حال تمرین ساختن خدای جدید و مهربانی هستم 

      همین الان رفتم توی تراس یه خواسته مهم داشتم با حس خوب به خدا گفتم ، ۵ دقیقه هم عاشقانه باهاش صحبت کردم ، دلیل صحبت کردنم با خدا در  تراس بخاطر این بود که من با خدا بلند بلند  صحبت میکنم و نمیخواستم مادرم و خواهرم صدامو بشنون ،کلا وقتی میخوام با خدا حرف بزنم دوست دارم تو فضای باز بدون سقف باشم ،حس بهتری دارم و ارتباط قویتری باهاش میگیرم و میدونم اون همه جا هست حتی در خودم

      خدایا کمکم کن بتونم هر روز بیشترو بیشتر باهات آشنا بشم ،خدایا هدایتم کن،  حمایتم  کن مثل همیشه ،یه مدتیه دارم هر روز با خدا به دفعات صحبت میکنم و چنان آرامشی در من بوجود میاد ،قبلا سپاسگذاری میکردم حسی در من تولید نمیشد الان که میگم خدایا شکرت راضی م که همه چیز عالیه ،احساس میکنم درونم یه جوری میشه که قبلا تجربش نکردم

      جدیدا زمان هاییکه با خدا در مورد هر موضوعی صحبت میکنم ( کانون توجه)  احساسم ،حس اطمینان میشه و حالم خوب میشه و این روزها بشدت دارم این حسو تجربه میکنم و زمان هاییکه به صداهای ذهنم گوش کردم و ریموتم دست شیطان بوده حالم بشدت اضطراب زا و غمگین شده

      باید  آگاهانه توجهمو میبرم بسمت خدا با همون حرف زدن درونیم باهاش با همون حسی که باهاش میگیرم‌ متوجه میشم‌ کلی از استرس هام کمتر شده و با همین نشانه ها متوجه میشم در مسیر صحیح قرار دارم و از خودم بسیار راضی هستم که تونستم از یک شخصیت کاملا زاویه دار و پر خصومت با خدا به یک فرد دنبال کننده خدا تبدیل  بشم 

      خدایا تنها تورو میپرستم و تنها از تو یاری میخواهم 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 21 از 5 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار faridehhasani5455
      1399/01/28 18:13
      مدت عضویت: 1616 روز
      امتیاز کاربر: 23378 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      محتوای دیدگاه: 26 کلمه

      جالبه داشتم کامنت دوستانو میخوندم واز خدا میخواستم که بیشتر بشناسمش که یدفعه نوشته شمارو خوندم ودیدم اینم جواب منه ،شناخت خدارو برای خودم سخت کردم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم