0

زندگی با اراده خداوند (قسمت دوم)

زندگی با اراده خداوند
اندازه متن

از زمانی که به لطف خدا در مسیر اصلاح نگرش درباره خداوند قرار گرفتم با موضوع اراده خداوند آشنا شدم.

همیشه در ذهنم این سوال مطرح بود که: اراده خدا دقیقا در کجا قرار دارد؟

چگونه می توانم اراده خدا را ببینم یا تجربه کنم؟

  • اراده خداوند کجاست!

من به این طریق سعی کردم اراده خدا را درک کنم.

سعی کنید نیرویی را تصور کنید که در همه جا حضور دارد. جایی را نمی توان پیدا کرد که اراده خداوند در آنجا نباشد.

اراده خداوند در هر چیزی که می بینید وجود دارد.

در حرکت باد، باران، پرواز یک پرنده، گریه نوزاد و حتی در خشم یک انسان اراده خدا را می توان دید.

اراده خداوند در ابتدایی ترین لحظه تولد انسان در دنیای مادی حضور دارد و نقش ایفا می کند.

در لحظه ای که نطفه انسان بسته می شود اراده خداوند به جریان می افتد و تعیین می کند که ظاهر جسمانی و مراحل رشد و زندگی انسان چگونه باید باشد.

اراده خداوند در همه جنبه های مادی و غیرمادی انسان حضور دارد. تمام فعالیت های جسمی مانند ضربان قلب، تنفس کردن، پلک زدن، هضم کردن و … جضور دارد و در تمام فعالیت های ذهنی ما مانند فکر کردن، برنامه ریزی کردن، خواب دیدن و … نیز حضور دائمی دارد.

از آنجاکه اراده خداوند در همه جا حضور دارد بنابراین به محض ورود ما به جهان مادی این نیرو در دسترس ما قرار می گیرد.

اما زمانی که اعتقاد داریم از این نیروی نهفته در جهان جدا هستیم، دسترسی خود به این نیروی عظیم را محدود می کنیم.

نه اینکه نیروی اراده خداوند در زندگی ما متوقف می شود بلکه ما به آن بی توجه هستیم و از آن استفاده نمی کنیم.

هر زمان که تصمیم بگیریم از این امکان خدادادی استفاده کنیم به سطحی از آگاهی دسترسی پیدا می کنیم که انچه در گذشته برای ما غیرممکن و باورنکردنی بوده است را اکنون در دسترس و امکان پذیر می دانیم.

من زمانی که حضور این نیرو در لحظه لحظه زندگی مادی و غیرمادی خود را باور کردم به مرور آنچه در گذشته برای من باورنکردنی بود به تجربه های زندگی من تبدیل شدند.

تصور کنیم 35 سال تصور می کردم لاغر شدن ممکن نیست و نمی توانم رویای لاغری خود را به حقیقت تبدیل کنم اما زمانی که تصمیم گرفتم از اراده خدا برای رسیدن به آرزوهایم استفاده کنم، به لطف خدا سال هاست در بهترین شرایط جسمی زندگی خود هستم.

سال ها در کسب و کار شرایط مطلوبی نداشتم و هرچه دست و پا می زدم مانند همچون فردی که در باتلاق گرفتار شده است پایین تر می رفتم. اما زمانی که تصمیم گرفتم از اراده خداوند برای تغییر شرایط کسب و کارم استفاده کنم، به لطف خدا سال هاست در شرایط بسیار متفاوتی مشغول کار کردن و لذت بردن از زندگی هستم.

اراده خداوند، منبع و منشاء پیشرفت های معنوی و دنیایی است. این نیرو هم اکنون در این جا و در دسترس ما قرار دارد.

وقتی تصمیم می گیریم از این نیروی لایتناهی استفاده کنیم و آن را در زندگی خود فعال می کنیم، احساس هدفمند بودن در زندگی ما آغاز می شود. و اینجا نقطه شروع دریافت هدایت خداوند برای تجربه آرزوهاست.

برای باور کردن وجود داشتن میدان اراده خداوند و تصمیم گرفتن برای بهره برداری از آن و متصل شدن دوباره به اراده خداوند باید بدانیم چرا و چگونه ارتباط ما با اراده خداوند قطع شده است.

  • چرا و چگونه از اراده خداوند جدا شدیم!

اولین سوالی که بعد از آشنایی با نیروی اراده خداوند در ذهنم ایجاد شد این بود که اگر این نیرو در همه جا حضور دارد و در درون و بیرون از من حضور دارد پس چرا و چگونه از آن نیرو دور افتاده ام و احساس دوری از خداوند می کنم.

از کودکی بارها از اطرافیانم شنیده بودم که اگر خدا بخواهد همه چیز درست خواهد شد و اگر خدا نخواهد هرچه آنها تلاش کنند فایده ای ندارد. با این طرز فکر قدم در مسیر زندگی گذاشته بودم و از آنجا که سال ها برای تغییر شرایط زندگی ام تلاش کرده و هیچ نتیجه ای کسب نکرده بودم باور کرده بودم که خداوند برای من نمی خواهد.

خداوند سرنوشت و زندگی مرا از قبل مشخص کرده و به همین دلیل در خانواده ای متوسط متولد شده ام.

حتی چاق بودن و عینکی بودن خودم را انتخاب خداوند می دانستم. از این رو نمی توانستم قبول کنم من هم به اراده خداوند دسترسی دارم بنابراین خیلی مشتاق بودم تا اول دلیل جدا شدن و احساس ترد شدن از سمت خداوند را پیدا کنم.

با نگاهی به دنیای پیرامون خود می بینیم که حیوانات، پرندگان، ماهی ها و … همواره در حال زندگی کردن هستند. هر روز برای زنده بودن تلاش می کنند و هر ساله تعدادی از نسل خود را به جهان اضافه می کنند.

آنها هرگز از میدان اراده خداوند جدا نمی شوند.

آنها هرگز ارتباط و اتصال با منبع آفرینش خود را از دست نمی دهند.

آنها هرگز به هدف آفرینش خود شک نمی کنند.

اما انسان ها به واسطه برخوردار بودن از قدرت تفکر و اندیشیدن می تواند تصورات و تصویرسازی های ذهنی انجام دهد و زمانی که به صورت مداوم این کار را انجام دهد، نگرش و عقیده ای در او شکل می گیرد، پس از آن اعمال و رفتار انسان بر اساس عقیده و نگرشی که دارد تغییر پیدا می کند و در نهایت زندگی او بر اساس عقیده و نگرش او خواهد شد.

تصور کنید یک شیر در مدت حیات خود در دنیا چه دیدگاهی درباره خداوند و اراده او دارد؟

آیا درباره خداوند فکر میکند، توصیفی می شنود، مطلبی می خواند یا به سخنان شیر دیگری درباره خداوند گوش می دهد؟

هرگز این مسائل را تجربه نمی کند بنابراین نگرش و تفکری درباره خداوند در او شکل نمی گیرد بنابراین همواره در اتصال دائمی با منبع آفرینش خود که از زمان بسته شدن نطفه اش در اولین سلول شیر حضور داشته است باقی می ماند.

برای انسان این فرایند چگونه است؟

به روند ایجاد نگرش و دیدگاهتان دباره خداوند فکر کنید.

شما خداوند را از کجا می شناسید؟

تعریف شما درباره خداوند چیست؟

به نظر شما اگر تعریف شما درباره خداوند با والدین و جامعه خود تفاوت داشته باشد چه اتفاقی برای شما رخ می دهد؟

آنچه انسان درباره خداوند می شنود سبب می شود نگرش و انتظار فرد از خداوند در ذهنش به صورت مجموع های از دستورالعمل ها و بایدها و نبایدها ایجاد شود.

دستورالعمل هایی که برخی از آنها در تعامل با خداوند هستند.

به عنوان مثال باید 40 شب هر شب فلان کار را انجام دهید یا فلان نوشته را بخوانید که خداوند فلان کار را برای شما انجام دهد.

آنچه در سال های زندگی درباره خداوند شنیده ایم و باور کرده ایم در مجموع باعث شکل گیری “منطق یا منیّت” در ما می شود.

هرچه قدرت منطق یا منیّت در ما بیشتر باشد، قدرت اراده خداوند در ما کمتر خواهد بود.

قدرت منیّت یا منطق سبب می شود تا ما به جای اینکه خود را به عنوان موجودی که در ارتباط و اتصال دائمی با اراده خداوند است توصیف کنیم، تعریف های متفاوتی از خود و شرایط وجودمان داشته باشم.

قدرت منطق سبب می شود خود را اینگونه بشناسیم:

1- من با آنچه دارم شناخته میشوم. دارایی های من ماهیت وجود مرا تعیین می کند.

2- من با آنچه انجام می دهم شناخته می شوم. اعمال من و موفقیت هایم مشخص کننده ماهیت وجود من هستند.

3- من همان کسی هستم که دیگران درباره ام فکر می کنند. شهرت من و اعتبارم نزد دیگران ماهیت مرا مشخص می کند.

4- من جدا از دیگر انسانها هستمو ملیت و فرهنگ کشورم ماهیت مرا مشخص می کند.

5- من از آرزوها و خواسته هایم فاصله دارم و هرگز در زندگی نمی توانم آنگونه که می خواهم زندگی کنم. شرایط زندگی ام ارتباطی با آرزوها و خواسته های من ندارد.

6- من از خداوند جدا هستم. زندگی من به ارزیابی و دیدگاه خداوند از شایستگی من بستگی دارد.

همانطور که ملاحظه کردید شکل گیری منیّت در ما سبب می شود ابتدا خود را با معیارهای دنیایی ارزیابی کنیم و در نهایت باعث ایجاد باور جدایی ما از خداوند می شود.

این سنجش به مرور که بزرگتر می شویم دامنه وسیع تری پیدا می کند. به این صورت که در سنین کودکی نه تنها وجود خود را بر اساس معیارهای دنیایی ارزیابی نمی کنیم بلکه درباره ارتباط خود با خداوند یا دیدگاه خداوند درباره خود هیچ نظری نداریم.

به همین دلیل همه ما عقیده داریم کودکان معصوم، بی گناه، بی خیال و آرامش دارند چون دیدگاهی درباره خود ندارند. همانطور که یک درخت یا پرنده یا هر موجود دیگری دیدگاهی درباره خود ندارد.

یعنی همه ما در کودکی مانند دیگر موجودات در ارتباط دائم با منشاء وجود خود هستیم و خود را پیوسته با خداوند و کل جهان می دانیم به همین دلیل در کودکی کینه، حسرت، افسوس و … در ما وجود ندارد.

همیشه شاد بودیم، راضی بودیم، لذت می بردیم و نگران هیچ چیز نبودیم.

هرچه بزرگتر می شویم به واسطه شنیدن معیارهای شکل دهنده منطق به مرور بخش منطق یا منیّت در ما ایجاد شده و قدرت پیدا می کند و این شروع فراموش کردن ماهیت اصلی خود و ایجاد اختلال در ارتباط با منبع آفرینش است.

هرچه بزرگتر می شویم احساس خوب در ما کمتر و در مقابل احساس بد در ما بیشتر می شود.

به دلیل ارزیابی خود با معیارهای دنیایی احساس بی لیاقتی و ناقص بودن می کنیم و به دلیل نگران شدن به خاطر ارزیابی خداوند از خودمان دچار احساس گناه می شویم.

این نگرش تا آنجا در وجود ما گسترش می یابد که نه تنها درباره خود بلکه درباره دیگران اظهار نظر می کنیم.

فلانی انسان خوشبختی است، انسان موفقی است، انسان باخدایی است، انسان بی خدایی است، خدا براش خواسته، خدا براش نخواسته و ….

به مرور زندگی دنیایی و معنوی ما بر اساس افکار و باورهای ما ارزیابی می شود.

در ابتدای این نوشته درباره حضور خداوند در تمام جنبه های زندگی مادی و معنوی توضیح داده شد و همانطور که ملاحظه می کنید در انتهای این نوشته به عدم حضور خداوند در تمام جنبه های مادی و معنوی زندگی خود رسیده ایم.

اینگونه ما از خداوند و منبع آفرینش خود دور شدیم.

زمانی که به این درک از چرایی و چگونگی دور شدنم از خداوند و از دست دادن اراده خدا رسیدم برایم واضح شد که چرا هرچه تلاش می کردم زندگی خود را تغییر دهم موفقیتی کسب نمی کردم.

تمام تلاش من بر مبنای افکاری بود که منیّت من را شکل داده بودند و هرچه بیشتر تلاش می کردم در واقع قدرت منیت خود را افزایش می دادم و در این صورت واضح است که دسترسی من به قدرت اراده خداوند کم و کمتر می شده است و از آنجا که اراده خداوند در همه جا و همه چیز حضور و نقش دارد وقتی اراده من بر مبنای منیّت باشد و توجهی به اراده خدا نداشته باشم موفقیتی و تغییری در زندگی حاصل نخواهد شد.

مهم نیست چقدر برای تغییر زندگی خود تلاش می کند، به هر حال چون تلاش شما بر اساس منطق و منیّت تان است، اراده خداوند در دسترس شما قرار نمی گیرد.

بنابراین اگر قصد تغییر کردن و تجربه زندگی متفاوت را دارید باید افکار مربوط به منیّت خود را تغییر دهید.

باید افکار مربوط به منطق را که سبب اختلال در ارتباط با اراده خداوند می شوند را شناسایی و با منطقی کردن بی اهمیت بودن آنها اعتبار آنها را در ذهن خود کمتر کنیم.

به این شکل به مرور ارتباط ما با قدرت اراده خداوند قوی تر می شود و این شروع تقویت استعدادهای ما برای تجربه زندگی متفاوت خواهد بود.

نوشته های باورساز مسیری است که من برای تغییر افکاری که باعث قدرت گرفتن منطق و منیّت من شده بود طی کرده ام و البته همچنان در حال ادامه دادن هستم.

از طریق خواندن نوشته های باورساز به مرور با افکار تقویت کننده منطق خود آشنا می شوید و راهکارهای بی اهمیت کردن آنها و در مقابل طریقه ایجاد افکاری که ارتباط شما با قدرت اراده خدا را تقویت می کند را می آموزید.

به این صورت شما به منبع آفرینش خود متصل می شوید و قدرت خلق کردن خود را به دست می آورید و زندگی را به شکلی که دوست دارید تجربه کنید می توانید خلق کنید.

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

Rating 4.40 from 91 votes

https://tanasobefekri.net/?p=29579
برچسب ها:
62 نظر توسط کاربران ثبت شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار فریده حسنی
      1400/04/12 21:47
      مدت عضویت: 1623 روز
      امتیاز کاربر: 23378 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 852 کلمه

      زندگی با اراده خداوند (قسمت دوم)

      سلام استاد عطارروشن و دوستانم⚘

      اراده خداوند کجاست ؟ 

      چند روز پیش که داشتم تو یکی از تمرینات دوره ای که شرکت کردم که همه دوره هایی که میگذرونم مرتبط با آموزش ذهنیه ، به یه  باور قوی برخورد کردم ، داشتم اهرم لذتو تمرین میکردم ، داشتم روی این جمله کار میکردم 👈 ( ثروتمند که باشم به خدا و جهان ،اعتماد خواهم داشت )  انگار مغزم بوغ ممتد زد 🙄 

      خودم میدونم که باورهای مناسبی در مورد خداوند نداشتم و چند سالیه که دارم تلاش میکنم اون عقاید پوچو از مغزم بریزم بیرون تا بتونم این انرژی قدرتمندو اون جوری که دوست دارم برای خودم بسازم 

      انقدر در مورد الله یا همون خدا ، اطلاعات غلط شنیدم و باور کردم که چندین ساله دارم تمرین میکنم باز هم‌ در ابهام هستم ،خدایی که برای من تعریف کردند ، خدای ترسناکی بود که فقط میخواد بنده هاشو امتحان کنه ،به جهنم بفرسته ،از مو آویزون کنه ووووو  که هممون زیاد شنیدیم 

      من خدارو مهربان و کمک کننده نمیدیدم ،دقیقا برعکسش دیده بودم ،چونکه همه کارهای من برعلیه من پیش میرفت و مقصر اونها هم در نظر من خداوند بود

      چیزی به عنوان اعتماد در من نسبت به خدا وجود نداشت ، هر چی بود ترس بود و باورهای اشتباه ، مادرم و اطرافیانمو  سالها دیده بودم که برای هر چیزی از خدا گریه و ناله کرده بودن و در انتها هم به خواسته شون نرسیده بودن ، آخه اون خدا چه خدایی بود که دلش میخواست بنده هاش  اذیت بشن تا به یه چیزی برسن 

      دلم‌ نمیخواست بهش نزدیک بشم ،فکر میکردم هر کسی به خدا نزدیک میشه عزیزیشو از دست میده ، حس میکردم خدا طرفدار آدم های فقیره ووووو و یه عالمه فرمول مخرب در من سیو بود 

      با اونهمه مموری خطرناک در ذهنم ،دیگه اعتماد معنا نداشت ، مقصر تمام بدبیاری هامو خدا میدونستم ، ولی آموزش های جدید بمن میگن به خدا اعتماد کن 

       من هر چقدر هم که باورهای قوی در خودم بسازم ولی باورهای خداشناسیم صحیح نباشه نمیتونم پیشرفتی داشته باشم‌ ، چرا ؟  چونکه در اعماق وجود من یک قدرت بینهایت به نام خدا وجود داره ،اگر چه من ظاهری میگم دوسش ندارم ولی فطرت من میدونه خدا هست ، حالا من چه باورهایی در مورد خدا دارم ؟ 

      من باور داشتم خدا مهربان نیست ،ظالمه ، با من لجه ، از من متنفره ، عادل نیست ، دلش میخواد من بدبخت باشم‌ ، دوست داره من ندار  باشم‌ و چاق باشم  ووووو

      حالا میخوام رشد کنم ، پیشرفت کنم ،ثروتمند بشم‌ ولی باور به کمک های خداوند ندارم ،باور به مهربانی خدا ندارم ، باورهای ما نسبت به خداوند راس تمام باورهاست ، در واقع هر رشدی میخواد صورت بگیره باید از فیلتر باورهای من به خدا بگذره ، من در حال ساخت باورهای ثروت سازم ولی باور اصلی من به خدا ،یاری دهندگی نیست ، معلومه  یاری و کمی بهم نمیشه ، من خدارو خشمگین و ناراحت شناختم معلومه در ذهنم‌ ،خدا اجازه پیشرفتو بمن نمیده ،همه چیز برمیگرده به عقیده ای که به خدا دارم‌

      ولی باز هم‌ هر چقدر فکر میکنم متوجه میشم ، خداوند خیلی بخشنده و کمک کننده است ، با وجود اونهمه حال بد و باورهای مخرب من ،باز هم بارها در زندگی کمکم کرده ،منو در همزمانی های خوبی قرار داده و خدارو شکر زندگی نرمالی رو تجربه میکنم 

      من سالها به خدا اعتماد نداشتم ، چند سالیه که در مسیر خداشناسی قرار گرفتم ، دلم میخواد بیشترو بیشتر باهاش آشنا بشم ، میخوام آرامش حس کردنشو درک کنم ،دلم میخواد سکان زندگیم‌ دستش باشه ،اینها خواسته های هر روز منه 

      بنظر من اگر بتونیم ، هر چیزیو با نگاه خوب ببینیم‌ ، زیبا ببینیم‌ ، عقاید خوب براش بسازیم در واقع داریم انرژی خداوند رو به شکل های مثبت شکل میدیم که اون اشکال مثبت به زندگیمون وارد میشه ، مثلا وقتی من عقیده دارم فقط آدم های نازنین در مسیر من قرار میگیرن ، واقعا آدم های خوب نزدیک من خواهند شد ، اگر یک چیزیو باور کنیم ،باورو برای اینکه خودشو ثابت کنه ،هر کاری انجام میده 

      از ادم ها زیاد شنیدم و هنوزم میشنوم که خدا نخواست ، اگر خدا بخواد ، اخه خدا چرا نباید برای من بخواد ؟ مثلا برای من نخواست و منو در رده چاق ها قرار داد و برای بقیه خواست و در رده لاغرها قرار داد ، آخه این چه افکاریه  که ما آدم ها سالها  در اونها طلسم شدیم و به خواب رفتیم 🤔 آخه رو چه حسابی خدا برای ما نمیخواد و برای دیگران میخواد ، مگه برای خدا فرقی میکنه من صاحب خونه ویلایی ۲۰۰۰ متری تو بهترین نقطه شهرم باشم یا همونیکه الان تو اون خونه زندگی میکنه ، برای خدا چه فرقی میکنه من سوار بنز بشم یا یه شخصی که الان سوار بنزه ، اون پذیرفت و افکارش صحیح بود که الان داره خواسته هاشو زندگی میکنه 

      در وجود ما انسان ها انرژی خداوند وجود دارد هر چند ما بر اساس نظریات دیگران ، اون انرژی را فرم دادیم و به شکلی شد که الان در حال تجربه کردنش هستیم ، هر چقدر آگاهی ما بیشتر میشود و صدای ذهن ما کمرنگتر ، حس اون نیروی قدرتمند رو بهتر متوجه میشیم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 25 از 5 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم