0

فرمول های چاقی (قسمت هفتم)

فرمول های چاقی
اندازه متن

فرمول های چاقی دستورالعمل هایی هستند که مغز به صورت فرمان عصبی صادر می کند و سبب واکنش های رفتاری در ما می شوند. این واکنش ها همان عادت های ما هستندکه باعث چاق شدن ما می شوند.

چاقی چیست؟

چاقی وضعیتی است که خودمان با لذت ایجادش کرده ایم و لاغر شدنی که از طریق محدودیت جسمی یا مصرف دارو ایجاد شود به دلیل اینکه مسیر لذتبخشی نیست نمی تواند ماندگار باشد و به راحتی به وضعیت قبلی بر می گردد.

لاغری با ذهن تنها روشی است که ماندگار است و تا زمانی که فرد بخواهد می تواند از این طریق در تناسب اندام باقی بماند.

از مزیت های روش لاغری با ذهن استفاده از فرمول های چاقی است، به طریقی که برنامه های ذهنی که سبب اضافه وزن شده است را شناسایی می کنیم.

سپس فرمول های لاغری را ایجاد و جایگزین فرمول های چاقی در آن برنامه می کنیم.

به همین دلیل متناسب شدن از این طریق بسیار راحت است، چون براساس مسیری است که ما برای چاق شدن طی کرده ایم، اما با تغییر مسیر حرکت به جای چاق تر شدن متناسب شدن را در پیش می گیریم.

تاثیر تمرکز بر چاقی و لاغری

تمرکز کردن یا توجه کردن، موضوع بسیار مهمی است که به راحتی باعث تقویت فرمول های چاقی و چاق تر شدن ما می شود.

دقت کنید توجه کردن مانند ابزاری است که می شود از آن برای انجام کارهای مفید استفاده کرد یا برای انجام کارهای مضر، این ما هستیم که انتخاب می کنیم در چه موردی از آن استفاده کنیم.

اگر به چاقی توجه کنیم به راحتی می توانیم چاق تر شویم و اگر به لاغری توجه کنیم به راحتی می توانیم لاغر شویم.

زمانی که به چاقی خود توجه می کنیم در واقع داریم صحیح بودن فرمول های چاقی ذهن خود را تایید می کنیم.

در حالی که در روند چاق شدن هیچگاه به لاغری توجه نمی کنیم چون آن را از دست داده ایم و خود را دور از آن می دانیم.

به همین علت توجه ما به لاغری به صورت حسرت لاغر شدن است. و حسرت لاغری داشتن به سادگی مانع لاغر شدن ما می شود. چون تمرکز ما برای چاقی خودمان بیشتر شده و باعث گسترش فرمول های چاقی ذهن می شود.

توجه به چاقی سبب تقویت احساس بد در ما می شود و احساس بد سبب ایجاد احساس ضعف بیشتر در ما نسبت به چاقی می شود، به عبارتی خود را مغلوب اضافه وزن می دانیم و به همین دلیل چاق تر شدن بسیار آسان می شود.

توجه به چاقی سبب اتخاذ تصمیماتی در زندگی می شود که در نهایت باعث گسترش فرمول های چاقی ذهن و پر رنگ تر شدن تصویری چاق تر از خودمان در ذهن میشود و از آنجایی که ذهن ما تصویری است تمام سعی خود را میکند تا جسم را مشابه تصویری که از خود در ذهن ایجاد کرده ایم برساند.و این کار را از طریق تقویت فرمولهای چاقی و ایجاد فرمول های جدید انجام می دهد.

چرا لاغر نمی شم

چرا چاقی سریع تر از لاغری است

دلیل اینکه بسیاری از افرادی که اضافه وزن دارند معتقد هستند که روند چاق تر شدن آنها سریع تر شده است، توجه کردن به اضافه وزن است.

هرچه بیشتر به چاقی توجه کنید علاوه بر اینکه صحیح بودن فرمول های چاقی ذهن خود را تایید کرده اید باعث تضعیف روحیه و تشدید احساس ضعف و ناتوانی در برابر چاق تر شدن می شوید.

برای رهایی از توجه کردن به چاقی باید به مرور تصمیم هایی که به واسطه اضافه وزن گرفته ایم را تغییر دهیم و به گونه ای رفتار کنیم که گویی در تناسب اندام رویایی خود قرار داریم. به این ترتیب به مرور فرمول های چاقی ذهن ما کمرنگ می شوند.

این تغییرات در سطح فکر آغاز می شود و به مرور در تصمیمات روزمره ما نمایان می شود و باعث تغییر شخصیت ما از یک فرد چاق به فر متناسب می شود.

این تغییرات سبب ایجاد تصویرهای ذهنی متفاوتی در ما می شود و از آنجایی که ذهن ما تصویری است اینبار سعی می کند تا جسم ما را منطبق با تصاویر ذهنی جدید که تصاویری متناسب تر از قبل هستند برساند.

نقش زمان در چاقی

یکی از مواردی که خیلی در افزایش توجه ما به چاقی موثر است، زمان تعیین کردن برای لاغری است.

چرا که هر روز که از زمان تعیین شده سپری شود به دلیل اینکه ما هر روز اضافه وزن خود را زندگی می کنیم امیدمان برای متناسب شدن کمرنگ تر می شود و در مقابل توجه ما به اضافه وزنی که داریم بیشتر می شود.

شاید مهم ترین دلیلی که منجر به شکست افراد چاق در روش هایی که برای لاغری در پیش گرفته اند می شود تعیین زمان برای لاغری است و در دوره لاغری با قدرت ذهن به طور مفصل به این موضوع و چگونگی برطرف کردن استرس ناشی از تعیین زمان برای لاغری می پردازیم.

توصیه میکنم محتوای آموزشی فایل تصویری این جلسه را بارها با دقت تماشا کنید و به موضوعات مطرح شده فکر کنید و به مشابه بودن افکار و رفتار خود در زندگی بر اساس مطالب ارائه شده توجه کنید.

هرچقدر بیشتر به دنبال تایید کردن مطالب ارائه شده از طریق دوره آموزشی لاغری با ذهن باشید به شکل ساده تر و بهتری در مسیر متناسب شدن قرار می گیرید.

عوارض چاقی

چگونگی گسترش فرمول های چاقی

در این نوشته که توسط یکی از اعضای سایت در بخش نظرات درج شده است چگونگی گسترش فرمول های چاقی در ذهن به وضوح شرح داده شده است.

من با بودن در آموزشها سایت متوجه شدم در گذشته من همیشه داشتم به چاقی توجه میکردم و اونم در وجود من بیشتر می‌شده .

یعنی من یادم میاد از زمانی که بعد از ازدواجم شاهد اضافه وزن در جسمم بودم  به همه و خودم میگفتم:

وای چاق شدم خوبه رژیم بگیرم و کمتر بخورم تا از شرش رها بشم

و یادم میاد اون  تلاش من در سال ۸۲ یا ۸۳ اولین رژیم من بود. البته در دوران نامزدی هم چون متوجه شده بودم تپل شدم دوست داشتم که لاغر بشم برای شب عروسی.

رفتم باشگاه ثبت نام کردم اما نمی‌دونم چی شد که ادامه ندادم. شاید از این بود که هنوز اضافه وزن من کم بود و خیلی ناراحتم نمی‌کرد. اما یک سال بعد از ازدواجم که چاقتر شدم تصمیم گرفتم هر چیزی نخورم و …. و تونستم با همون کاری که انجام دادم ۸ کیلو کم کنم.

همه تشویقم میکردن. اما با این کارها داشتم به چاقی بیشتر توجه میکردم و ناآگاهانه باعث تقویت فرمول های چاقی ذهنم می شدم.

بعد از رها کردن رژیم سریع باردار شدم و چقدر در اون دوران من چاقتر شدم و اضافه وزن شدیدی رو تجربه کردم تا جایی که هیچ‌ کفشی پای من نمی‌رفت، هیچ مانتو شلواری اندازه ی من نمیشد و من در اون دوران از چاقی خودم حالم بد میشد.

به محض زایمان کردنم سریع سه ماه بعد اقدام به لاغری کردم اونم با ورزش و رژیم و تونستم وزن خودم رو به ۶۷ کیلو برسونم اونم فقط با باشگاه و یکم کم خوری که خودم برای خودم تجویز میکردم و باعث حیرت همه میشدم.

دیگه من باور کرده بودم به خاطر ازدواج و بارداری من باید چاق باشم مگر رژیم و ورزش داشته باشم.

برای همین به محض رها کردن رژیم و باشگاه من سریع دوباره چاق میشدم و اما چون کلافه از رژیم و محدودیت بودم یه جاهایی رها میکردم و اون طور که دلم میخواست می‌خوردم.

  • در جمع‌های دوستانه ی خودم حس خوبی نداشتم.
  • موقع خرید حس خوبی نداشتم.
  • موقع عروسی و مهمانی و ….حسم بد میشد و خودم رو سرکوب میکردم.

با این کار داشتم فرمول های چاقی ذهنم رو تقویت می کردم و فرصت رو برای چاقی بیشتر مهیا میکردم.

در واقع چاقی و باید مثل یه آدم  فرض کنم که اگر به اون توجه منم اون زور و قدرت بیشتری پیدا می‌کنه و به راحتی بر من و لاغری غلبه می‌کنه و من یادم میاد بعد از ازدواجم. سرعت چاقی در بدن من خیلی بیشتر شده بود در حالی که نمی دونستم خودم باعث تقویت فرمول های چاقی ذهنم شده بودم.

تاثیرات نفرت از چاقی

  • به‌ شدت از اون ناراحت و متنفر بودم.
  • باعث شده بود سنم بالاتر نشون داده بشه.
  • باعث شده بود در هیچ لباسی زیبا و خوش اندام نباشم.
  • باعث شده بود خیلی ازمدلها و  رنگها رو نپوشم.
  • هر کفشی به پام نمیرفت.
  • هیچ کدوم از طلاهام به دستم نمی‌رفتن نه النگو نه انگشترهام رو نمیشد استفاده کنم.
  • کمر درد و زانو  درد شدید داشتم.
  • کلی محدودیت در خوردن و خریدن و زمان داشتم. 
  • کلی  هزینه و زمان  میزاشتم که باشگاه برم اما فایده نداشت. 
  • اعتماد به نفس لازم رو برای حضور در جمع ها نداشتم.
  • همیشه رفتارهای بی کلاس غذا خوردن داشتم مثلا تند و تند غذا  می‌خوردم و هیجانی می‌خوردم و همه چیز رو باید امتحان میکردم و می‌خوردم .و در واقع حریص در خوردن بودم.
  • روابط خوبی با خودم نداشتم چون از خودم همیشه ناراحت بودم و گله داشتم و از دیدن خودم در آینه ناراحت میشدم.
  • هیچوقت موقع خرید کردن لباس آزادی در انتخاب نداشتم و به سختی گیرم میومد.

این موارد همه و همه باعث افزایش تمرکز من بر چاقی و تشدید فرمول های چاقی ذهن شده بود.

✍️ تمرین آموزشی 📖

مرحله اول:

صحبت کردن درباره چاقی یکی از عادت های مخرب افرادی است که اضافه وزن دارند.

صحبت کردن درباره چاقی به شکل های مختلف انجام میشود که مهمترین آنها شامل:

  • گله و شکایت درباره چاقی
  • شوخی و مسخره کردن چاق بودن خود یا دیگران
  • صحبت کردن درباره لاغر نشدن
  • صحبت درباره حسرت لاغری داشتن

رفتارهای خود را بررسی کنید و مشخص کنید از چه طریق درباره چاقی صحبت می کنید. یا در گذشته به چه صورت با صحبت کردن درباره چاق بودن یا لاغر نشدن باعث ایجاد احساس ناامیدی از لاغر شدن در خود شده اید.

  • به صورت انشایی شرح دهید به چه صورت عادت به صحبت کردن درباره چاق داشته اید.
  • متن تعهد خود را بنویسید که از این لحظه به بعد به هیچ وجه درباره چاقی صحبت نکنید.

مرحله دوم:

پذیرفتن خود در شرایط فعلی از اهمیت بسیار بالایی برای ادامه مسیر لاغری با ذهن و کسب نتیجه عالی نیاز می باشد.

افراد چاق به طریق مختلف با نفرت داشتن از وضعیت خود باعث ایجاد احساس بد عمیق در خود می شوند و این احساس به شدت بر تشدید احساس چاقی و انتظار چاق تر شدن تاثیر می گذارد.

نفرت از چاقی و وضعیت فعلی یکی از موانع لاغر شدن است که باید از پیش روی ما برای لاغر شدن برداشته شود.

بنابراین لازم است ابتدا مشخص کنید که رابطه شما با چاقی و وضعیت فعلی جسمتان چگونه است.

  • درباره احساس نفرت از شرایط فعلی خود بنویسید.

شرح دهید که آیا نسبت به گذشته احساس بد بیشتری از چاقی دارید یا خیر؟

تصمیم قاطع بگیرید که شرایط فعلی خود را بپذیرید. این اقدام نقش مهم و تاثیرگذار در روند لاغری شما خواه داشت.

بنابراین لازم است ضمن نوشتن تعهد برای پذیرش وضعیت فعلی و آشتی کردن با چاقی و جسم خودتان راهکارهای مناسب برای بهبود رابطه با خودتان را تعیین کنید و از مراحل انجام آن کارها گزارش عملکرد ارسال کنید.

  • جهت برقراری رابطه دوستانه با خود و پذیرش وضعیت فعلی تان متن تعهدنامه بنویسید.
  • لیستی از اقداماتی که نشان از برقراری رابطه دوستانه و صلح آمیز با خودتان است بنویسید.

من برای به صلح رسیدن با خودم تصمیم گرفتم پس از سالها حسرت پوشیدن لباس های رنگ روشن به این خواسته قلبی ام عمل کنم و لباس با رنگ های دلخواهم بپوشم.

همچنین در مهمانی ها با اشتیاق و علاقه حاظر می شدم و اگر موقعیت عکس دسته جمعی پیش می آمد حتما در کنار دیگران عکس می گرفتم

تعدادی عکس از خودم گرفتم و هر روز به خودم نگاه می کردم و چند جمله با خودم صحبت می کردم و به خودم انگیزه و امید می دادم که دارم کارهای اساسی برای تغییر وضعیت جسمم انجام میدم و به زودی نتایج عالی می گیرم.

تمرین کردم هربار که با آینه مواجه میشدم مخصوصا آینه روشویی و آسانسور حتما به خودم لبخند می زدم و چند ثانیه به خودم نگاه می کردم.

به مرور با انجام این کارها رابطه خوبی با خودم برقرار کردم و یه جورایی پس از سالها قهر و ناراحتی با خودم آشتی کردم.

شما هم سعی کنید مواردی که به نظر خودتان برای برقراری رابطه دوستان با خودتان نیاز است انجام دهید را مشخص کنید و سعی کنید هر روز این تمرین را انجام دهید تا به احساس کاملا خوب و صمیمانه با خودتان دست پیدا کنید.

  • گزارش عملکرد خود را طی چند روز در بخش نظرات این جلسه ثبت کنید.

مرحله سوم:

شرح مزایای لاغری باعث ایجاد اشتیاق و انگیزه در ذهن برای ادامه دادن و رسیدن به هدف لاغری می شود. بنابراین لازم است ضمن فکر کردن به مزایای لاغری درباره آن بنویسد. برای سهولت در انجام کار در پاسخ به سوالات مطرح شده به شکل انشایی شرح دهید که لاغری چه مزایایی دارد و چه تاثیری بر زندگی شما می گذارد.

به نظر شما لاغری چه مزیت هایی دارد.

  • لاغر شدن بر سلامتی روحی و جسمی شما چه تاثیری دارد.
  • اگر لاغر شوید چه تغییری در روابط شما با نزدیکان و اطرافیانتان ایجاد خواهد شد.
  • در صورت لاغر شدن چه تحولی در اعتماد به نفس شما ایجاد می شود.
  • اگر لاغر شوید از نظر شغلی و کسب و کار چه تغییراتی خواهید داشت.
  • لاغر شدن چه تاثیری بر روحیه، اشتیاق و امید به زندگی داشتن می گذارد.
  • علاوه بر موارد ذکر شده هر تغییری که لاغر شدن در زندگی شما ایجاد خواهد کرد را به صورت انشایی شرح دهید.

با نوشتن درباره لاغری و مزایای لاغر شدن در حال پیشگویی کردن و تجسم آینده نزدیک زندگی خود خواهید بود. بنابراین این تمرین بهترین و تاثیرگذار ترین تمرین جهت تصویرسازی ذهنی و ایجاد اشتیاق و انگیزه برای لاغر شدن در ذهن ناخودآگاه می باشد.

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن


نتایج برخی از هنرجویان لاغری با ذهن

خانم مریم از تهران      دانلود این فایل

خانم مژگان از تهران      دانلود این فایل

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

Rating 3.85 from 171 votes

https://tanasobefekri.net/?p=11459
برچسب ها:
214 نظر توسط کاربران ثبت شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار الی
      1402/11/10 15:41
      مدت عضویت: 99 روز
      امتیاز کاربر: 6390 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 216 کلمه

      به نام خدای مهربانم 

      سلام استاد عزیزم

      دیگه صحبت کردن درمورد چاق بودنم با هیچ کس تکرار نمیکنم 

      از،این به بعد میخوام جسممو هم از،خودم بدونم خودم این بلا رو سرت آوردم و بهت قول میدم خودم درست میکنم بهت قول میدم دیگه دوست داشته باشم .

      از این به بعد از،خودم عکس قدی میگیرم دوست دارم جسم من 

      لاغر شدن آرزوی منه دلم میخواد برم فروشگاهی که لباس های روشن بر دارم فروشنده بهم بگه بله این سایزشماست و بتونم بپوشمش و وای لذتشو ببرم 

      لاغر بودنم باعث این میشه راحت بتونم بدون اینکه دستامو بزارم زمین راحت از،زمین پاشم 

      لاغر بودنم باعث میشه دیگه فکر نکنم کسی حواسش به تپل بودنم هستت 

      لاغر بودنم باعث این میشه خجالت نکشم از،این که تو جمع حضور پیدا کنم حرف بزنم نترسم 

      لاغر بودنم حس راحت راه رفتن و دویدن بدون زود خسته شدن 

      لاغر باشم دلم دیگه نمیسوزه به خودم که وای پاهام درد میکنه .

      لاغر باشم راحت طناب میزنمو راحتر انتخاب می‌کنم در مورد فعالیت هام 

      لاغر باشم دیگه به آپارتمانی که اقوام هستن نگران نداشتن اسانسورشون  نیستم 

      لاغر بودنم اعتماد به نفس منو بالا میبره 

      لاغر بودن حق منه 

      لاغر بودن بهم زندگی شادی رو میده پر انرژی بودن رو میده 

      لاغر بودنم کاری میکنهبتونم دیگه از،مسافرت با اقوام نترسم و از،نگاه هاشون خودمو پنهون نکنم 

      امید برای پیروز،در مسیر تناسب فکر و آرامش روح و روان 

      ممنون از استاد عزیز 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار shahla mahmoudi
      1402/10/17 05:43
      مدت عضویت: 1706 روز
      امتیاز کاربر: 23427 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 240 کلمه

      سلام استاد عزیز و دوستان همراهم

      از خواندن نوشته ها و گوش دادن به این فایل انگیزشی و ارزشمند بسیار لذت بردم. ممنونم استاد گرامی

      لاغر شدن بر سلامتی روحی و جسمی شما چه تاثیری دارد

      لاغر شدن تاثیر زیادی در سلامتی روحی من دارد 

      من به زندگی دیدگاه مثبت و نشاط آور خواهم داشت

      از زنده بودنم و زندگی کردنم لذت فراوان میبرم 

      من به خودم افتخار میکنم که برای سلامتی روحی و جسمی ام ارزش قائل شدم و در راه رسیدن به هدفم که تناسب اندام است از هیچ کوششی دریغ نکردم

      این احساس که دوست داشتن خودم را می‌رساند تاثیر بسزایی در روحم ایجاد می کند

      از لحاظ سلامتی جسم بیماری هایی که الان بخاطر اضافه وزن دارم برطرف می‌شود

      نمی خواهم از آنها نام ببرم چون دچار احساس بد میشوم

      دیگر از پیاده روی در سربالایی دچار نفس تنگی نمی شوم 

      من سوال اگر لاغر شوید را به وقتی لاغر شوید تغییر میدهم چون به نظر من در مسیر لاغری با ذهن اگر وجود ندارد بلکه به نتیجه رسیدن حتمی است

      در مورد روابط با اطرافیان باید بگویم که تغییر قابل ملاحظه ای ایجاد می‌شود دلیلش این است که الان چون از شرایط خودم راضی نیستم و می‌دانم که مسبب آن خودم هستم احساس خوبی نسبت به رفتاری که با خودم داشتم ندارم و این احساس در رفتارم با دیگران نقش بسزایی بازی خواهد کرد اما وقتیکه لاغر شدم چون از خودم راضی هستم و از دیدن خودم لذت میبرم آنوقت با اطرافیان هم برخورد خوبی خواهم داشت

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار ارام
      1402/06/28 09:32
      مدت عضویت: 598 روز
      امتیاز کاربر: 461 سطح ۱: کاربر مبتدی
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 235 کلمه

      توجه کردن به هرچیزی ابزاریه که مارو با همان چیز همراه میکنه.

      باتنفر از چاقی،با شکست در انجام روش‌های لاغری متعدد،باحسرت خوردن برای لاغری،تا به حال به چاقی تمرکز داشته ایم.وهرچه خود را ناتوانتراحساس کرده ایم سرعت چاق شدنمان افزایش پیدا کرده.قرار است یاد بگیریم  لاغری  رو مرکز توجه قرار دهیم.

      _حرف زدن در مورد چاقی ممنوع،متعهد میشم راجع به چاقی ام صحبت نکنم

      _پذیرش جسمی که با عدم آگاهی ساختم و قول دادن به جسمم که دوباره می سازمش

      _و حالا اگه لاغر بشم چه اتفاقی تو زندگی من میافته؟

      من وقت و هزینه ی زیادی تو این راه پرداخت کردم ،انرژی روانی زیادی گذاشتم ۰حالا که لاغر شدم از این پتانسیل تو ابعاد دیگه ی زندگیم استفاده میکنم.چاقی مثل مشکلی بود که هر روز بود،همیشه بود،همیشه درگیرم می‌کرد اجازه تمرکز جای دیگه نمی‌داد.حالا رها شدم

      ۰گفتگوی درونی بی رحمانه ای که باخودم داشتم تغییر کرده.به خودم می بالم که بالاخره اینقدر قفلی زدم رو چاقی بالاخره راه‌حل رو پیدا کردم.

      ۰عزت نفسم رو از زیر دست وپای چاقی بیرون کشیدم وتونستم به قولم وفا کنم

      ۰عاشق لباسم.حالا ازاین به بعد همه لباسی تو جسم متناسب و برازنده من زیباست حتی گونی.وقتی من لاغرم به خودم و زنانگی ام بیشتر اجازه بروز میدهم ولذت میبرم.

      ۰سلامت بسیار مهم است.از اینکه تو مسیر سلامتی قرارگرفتم لذت میبرم.ازسبکی،چابکی که احساس میکنم

      ۰ازهمه مهمتر پرازقدرت روحی شدم.چون نحوه ی کار کردن ذهنم رو یاد گرفتم و غول چراغ جادو به من کمک میکنه،منظورم قدرت ذهنمه.احساس توانمندی میکنم.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار سحر
      1402/06/06 16:26
      مدت عضویت: 254 روز
      امتیاز کاربر: 5855 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 374 کلمه
      • به نام خالق جانم وباسلام به استادعزیزم وعاشقان لاغری باذهن
      • این گام پربودازفرمولای لاغری واینکه چطوری چاقی رودر ذهنمون کمرنگ کنیم وقدرت روبدهیم دست لاغری
      • واقعاً زندگی باطعم داشتن استادی آگاه وبینظیرچون شماچقدرلذتبخشه.🙏🌹
      • من اگه همین یه گام روخوب درک کنم وتمریناتشو انجام دهم لاغریم حتمیه. 
      • بخش اول:متوقف کردن صحبت درموردچاقی. 
      • من قبلاً ازچاقی خودم بشدت متنفربودم چون چاقی فرصت های خوبرودرزندگیم ازم گرفت جوانیم راازم گرفت اعتمادبه نفسم راازم گرفت شادی وآرامش راازم گرفت همیشه به خاطرچاقی خودم رو سرزنش میکردم چه لباسهایی که دوست داشتم بپوشم بخاطرچاقی نپوشیدم همیشه دلم میخواست کوهنوردی کنم وبرم استخربه خاطرچاقی نرفتم وهمیشه به خاطرچاقیم که موردتمسخرقرارنگیرم خانه نشین وتنهابودم وشادی وآرامش نداشتم وپذیرش چاقی برایم سخت بودوهرکس میگفت چراچاقی؟ میگفتم:من چاقیم ارثیه. من با استخوانبندی درشت بدنیا آمدم واستعدادچاقی دارم! 
      • اماالان باآگاهی هایی که دردوره لاغری باذهن بدست آوردم براحتی چاقیم راپذیرفتم ودیگه احساس بدی به چاقی ندارم وبه اون به چشم یک انتخاب اشتباه وناآگاهانه نگاه میکنم که بعدازاستفاده ازآن فهمیدم به جای خدمت رسانی داره به من ضررمیرسونه وباتمرینات دوره دارم آرام آرام در ذهنم کم رنگش میکنم ودرمقابل بااشتیاق زیاد به لاغری توجه میکنم تاباقدرت جانشین چاقی بشه. 
      • متن تعهدنامه
      • من سحرزندبا56 سال سن و 90 کیلوگرم وزن ازامروزمتعهدمیشوم که درهیچ کجا وبرای هیچکس ازچاقی صحبت نکنم وچاقی ام رابپذیرم وبه جسمم عشق بورزم وآن رادوست داشته باشم وبرای متناسب شدن جسمم تمام تلاشم رابکنم. 
      • من برای پاک کردن نفرت ازچاقی از ذهنم،یک تمرین عملی انجام می‌دهم که درعین سادگی خیلی تاثیرگذاره
      • همانطورکه میدونید ذهن ماحالت کودکانه داره پس بایدهرموضوعی روبه سادگی باتکرارکردن به اون آموزش بدهیم تابراش جابیفته واونو درک وبه باور تبدیل کنه. 
      • من قبلاً یه آدم لاغرمیدیدم باحسرت میگفتم:خوش به حالش چقدرلاغر ومتناسبه…ونمیدونستم که این یک فرمول چاقیه ومنوچاقتر میکنه وازوقتی به این آگاهی رسیدم اولاًکه اصلاًتوجهی به آدمای چاق ندارم وفقط میگردم آدمای لاغر رو ازکوچیک تابزرگ فرقی نمیکنه میبینم وتودلم اونارو تحسین میکنم ومیگم:به به چه اندامی چقدرلاغروظریفه نوش جونش باشه این تناسب اندام. من چقدراین طعم رو دوست دارم شکرخدایی که لاغری روخلق کرد… این میشه تمرین عملیِ توجه به خواسته. به همین سادگی. وباورکنیددرحذف نفرت ازچاقی معجزه میکنه. 

      تمرین تاثیرگذاری که استادعزیزمون بهمون نشون دادن دیدن تصویرشگفتی سازان هست که من هرروزاونارونگاه میکنم وبه ذهنم میگم ببین اینم تونست لاغربشه تو هم میتونی. این تمرین واقعاً برای توجه ذهنمون به لاغری بی‌نظیره. 

      واقعاً لاغری خیلی آسونه. 

      پس بااشتیاق ادامه می‌دهیم. 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 15 از 3 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 492 کلمه

      سلام و احترام

      انشا: سه سال گذشته و الان لاغر هستم:

      برگه آزمایش توی دستمه و از مطب دکتر بیرون آمدم. قند توی دلم آب میشه. خدا رو شکر می کنم.بارها و بارها. چند روز پیش چکاب کامل داده بودم و امروز جواب آزمایشها را به دکتر نشان دادم. قند خون سه ماهه ام کاملا نرمال بود. انسولین ناشتام کاملا نرمال بود. جواب سونوگرافی کبدم نشان میده که کبدم سالم سالمه و هیچ اثری از چربی چند سال پیش بجا نمونده. چقدر ذوق می کنم. به پاساژی رسیدم که مزون لباسم  اونجاست. برای جشن مدال طلای پسرم یک مدل خیلی خوشگل برای دوخت به مزون داده ام. برای پرو می روم داخل.  واقعا کار خیاطش خیلی خوبه. لباس روی تنم می نشینه و بسیار شکیل و زیبا است. خیلی بهم میاد. جلوی آینه قدی خودمو می بینم . بدون نقص. عالی. یک مشتری پارچه اورده برای دوخت. به خیاط میگه لطفا برای من همین مدلی بدوز که تن این خانمه و به من اشاره می کنه. لبخند ملیحی گوشه لبم می نشینه ولی توی دلم قهقهه می زنم و خدا را شکر می کنم. کارم توی مزون تمومه. باید زودتر برم خونه. بچه ها از مدرسه میان ناهارشون را آماده کنم. قراره امروز بعد از ناهار با هم بریم پیک نیک. معمولا کار روتین آخر هفته هامونه. دیگه بعد ناهار نمی خوابیم. در عوض زیر انداز و یک کوله پشتی بر می داریم و با دوقلوها می ریم تو دل طبیعت. کوه و تپه . پا به پای دوقلوها می دوم و میرم بالا . اونا ۱۰ ساله شده اند و شاداب و پرانرژی. مامان ازشون کم نمیاره تازه برای هم کری هم می خونیم. اون بالا زیر انداز و پهن می کنیم و یک کم دراز می کشیم و به آسمون نگاه می کنیم. بعد بلند میشیم و بدمینتون بازی می کنیم. تلفنم زنگ می خوره. بازی را به اون دوتا واگذار می کنم و جواب میدم. دوستمه. برای یک قرار کاری تماس گرفته. فکر می کنم تا یک وقت آزاد پیدا کنم و بهش بدم. هفته پیش در یک کنفرانس سخنرانی کرده بودم و الان برای دریافت سفارش کار می خواست قرار ملاقات بگذاره. خدارو شکر توی کارم هردفعه یک ایده جدید به ذهنم می رسه و کارم پرطرفدارتر میشه درحالیکه باز هم می تونم به همسرم و بچه هام خوب برسم. دیگه وقت برگشتنه. با بچه ها وسایلو جمع می کنیم و میریم سمت خونه. سر راه خرید می کنیم. همسرم زودتر رسیده خونه و چای دم کرده. دور هم چای می خوریم. دوقلوها یکی یکی از حمام در میان و به ما ملحق می شوند. پسر بزرگم میاد خونه. چشماش برق می زنه. یک عالمه گفتنی داره و منم یک جفت گوش شنوا که با لذت و دقت و حوصله به حرفهاش گوش بدم. حالم خیلی خوبه. شب زود می خوابم تا فردا صبح قبل از زنگ ساعتم سرحال و قبراق از خواب بیدار بشم و برم سرکار. خدایا شکرت. می دونم سرمو بگذارم روبالش تخت می خوابم تا صبح

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 15 از 3 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار somi13700
      1401/11/17 23:07
      مدت عضویت: 1410 روز
      امتیاز کاربر: 8393 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 320 کلمه

      سلام! 

      داستان تناسب من 

      دست به قلم بودن باعث لاغری میشود

      این جمله به عنوان اکسیر لاغری ثبت میکنم در ذهنم🧠 

      وقتی برای اولین بار رفتم بانک تا برای خودم حساب باز کنم دقیقاً همین احساس رو داشتم انگار همه زوم شدن رو من بعد ها هم با اضافه وزنم همین احساس بهم دست داد از هیچی لذت نمیبردم

      چاقی باعث شداعتماد به نفس خودمو ازدست بدم

      همه چیز رو مقصر میدونستم حتی یکبار به همسرم گفتم تو چرا همش میگی بیا بخور اصلأ همش تقصیر توعه انقد سرش داد زدم بیچاره هنگ موند

      بعدش هم عذاب وجدان میگرفتم که چرا من نمیتونم خودمو کنترل کنم چرا رفتارم اینجوری شده 

      همسرم ازسر محبت و لطف بهم میگفت و پرخاش میکردم

      از لباسهای رنگ روشن خودمو برحذر میکردم

      از همه چیز بدم میومد مخصوصا از خودم هی میگفتم اه این چیه دیگه آویزون چقدر زشت شدم تو این لباس

      کلی غر میزدم با بهانه های مختلف هم میشستم گریه میکردم

      حالا ضربه های چاقی رو گفتم

      میخام مزایای لاغری رو بگم

      احساس سرحالی و پرانرژی مخصوصا صبح

      صورت شاداب وجوان 

      احساس لذت از دیدن خودم

      احساس شیرین خرید وانتخاب لباس مورد علاقه م 

      احساس خوب حضور در مهمونی ها

      حرفه های کسب و کار و موفقیت با درآمد بالا

      عشق همسرم از دیدن من

      احساس افتخار از تحسین اطرافیانم

      حالاکه متناسب هستم با خیال راحت درپارک با دخترم بازی میکنم

      • حالا که متناسب هستم تمام توجهم روی لاغری وتناسب 
      • وقتی میرم بیرون از نگاه هیچکس هراس ندارم
      • وقتی میرم خرید با لذت به ویترین مغازه ها نگاه میکنم لباس مورد علاقه مو انتخاب میکنم واز دیدن خودم در آینه اتاق پرو لذت میبرم
      • حالا که متناسب هستم برای انجام کارهام هیچ بهانه ای نمیارم سروقت و با اشتیاق به همه ی کارهام رسیدگی میکنم
      • برای انجام کارهای شخصیم منتظر هیچکس نمیشینم و خودم بلند میشم وهنگام انجام کارهای شخصیم دیگه پادرد یا کمر درد ندارم
      • با سبکبالی پیاده روی میکنم وبرای سلامتیم ورزش میکنم به استخر میرم و با لذت شنا میکنم
      • برای رفتن به مهمونی آرامش دارم لذت میبرم هم در هنگام مواجه باغذا وهم اعتماد به نفس بالا

      برای

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 465 کلمه

      سلام سلام خوبین دوستای گلم 

      خب من خیلی دقت کردم دیدم بیشتر چاقی من مربوط ب ذهنمه تا خوردو خوراکم و این نشونه خیلی خوبیه 

      من در حال حاضر نصفی از عادت غذا خوردن لاغر هارو دارم با خودم 

      چطور به این نتیجه رسیدم ؟

      خب خیلی فکر کردم یادم اومد همیشه ب خواهر کوچیکترم ک بابا مگه دنبالت کردن این همه خوراکی رو ی جا نخور 

      نگه دار بعدا ک گشنت شد بخور 

      ولی اون اصلا گوش نمیکرد من صبرم تو خوردن بیشتر بود 

      نکته بعدی خب بعضی وقتام عادت چاق هارو داشتم ک حواسم ب سیر شدن نبود ک بابا سیرشدی دست بکش دیگه 

      حالا ی نتیجه گیری میکنم از نظر خودم 

      من ۸۰درصد بیشتر عادت غذاییم مانند لاغر هاست میمونه ۲۰درصد که اونم خیلی مهم نیست و میشه با توجه کردن به زمان سیری دست از خوردن بکشم 

      دیگه مهم نیست که چی میخورم 

      فقط مهم که چقدر میخورم تا احساس سیری کنم 

      دیگه مهم نیست چند بار گشنم میشه خب حتما بدنم نیاز به انرژی داره دیگه 

      در نتیجه من ذاتا مثل لاغرها رفتار میکنم 

      یه نکته طلایی اومده تو ذهنم به لطف الله یکتا اونم اینکه من فهمیدم چرا هر پنج ساعت ی بار گشنم میشه 

      اونم اینکه من خیلی از لحاظ ذهنی از خودم کار میکشم خیلی فکر میکنم خیلی اطلاعات جمع میکنم خب این ذهن من این بدن من همش انرژی میخواد دیگه چیکار کنه😍😂

      چونکه من همش در حال یادگیری اطلاعات مفید از مربی های انگیزشی هستم 

      فیلم دیدن رو ترک کردم اهنگ های غمگین رو ترک کردم 

      و تمام تمرکزم رو کار کردن رو خودم هست 

      خب برگردیم به موضوع لاغری 

      پس نتیجه گرفتم که من فقط افکارم بوده ک باعث چاقی من شده چرا چون ذهنمو شرطی کردم رژیم گرفتم گفتم لاغری من فقط ب خاطر خوردو خوراکمه بعد ک ترکش کردم چون دوباره مثل زمانی ک چاق بودم خوردم ینی اگه چرب بود میخوردم اگه قند داشت میخوردم 

      کم کم برگشتم به همون حالت اضافه وزن قبلی  و این روزا دارم این حالت شرطی شدن ذهنمو از بین میبرم 

      من از لحاظ خورد و خوراک خیلی شبیه لاغرا هستم ولی از لحاظ اندام شبیه چاقام ب خاطر همین هنوز نه اون همه چاقه چاقم نه لاغره لاغر ذهنمم ک نگم براتون ب خاطر افکارم شبیه چاقام 

       برا همین خیلی راجب چاقی لاغری حرف میزنم همه میگن بابا توکه زیادم چاق نیستی 

       بریم سراغ سوال دوم 

      وقتی من متناوب بشم چه اتفاقی میوفته 

      خب من عاشق جسمم میشم هنوزم دوسش دارم چون خیلی ام چاقو چله نیستم 

      سبک میشم مثل فرفره کار میکنم 

      هر لباسی ک بخوام تنم میشه لباس بالا ناف میپوشم  

      احساس رضایت درونی از خودم دارم اعتماد به نفسم خیلی بالا میره بهم ثابت میشه ک این کارو با ذهنم انجام دادم پس ثروتم میتونه وارد زندگیم بشه و من خوشبخت تر خواهم شد 

      به خودم قول میدم دیگه راجب چاقی با کسی حرفی نزنم و عاشق اندام خودم باشم 

      الهی شکرت ب خاطر هوشمند بودن این جسم زیبا و لاغرو باربی😍

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 417 کلمه

      سلام خدمت استاد گرامی

      لطمه هایی که چاقی بهم زده:

      1. از خودم متنفر بودم 
      2. لباس هایی که دوست نداشتم مجبوری میپوشیدم
      3. از گفتن وزن و سایزم خجالت میکشیدم
      4. از رفتن باشگاه استخر هراس داشتم به خاطر بدنم
      5. میخواستم برم مهمونی غم عالم منو میگرفت که ای خدا چی بپوشم چند دست عوض میکردم تا ببینم کدوم جمع تر نشونم میده
      6. از حرفای دیگران میرنجیدم
      7. خیلیا بهم گفتن این چه وضعیه یا متلک انداختن که هنوزم ازشون ناراحتم 
      8. معذب بودن پیش شوهرم 
      9. عذاب وجدان ازخوردن 
      10. کنترل نداشتن تو خوردن 
      11. مهمونی میرفتم نمیتونستم جلوی خودمو بگیرم خیلی میخوردم و نگاه های دیگران اذیتم میکرد یا اگه جلوی خودمو میگرفنم و کم میخوردم میومدم خونه کلی میخوردم بدون توجه به ساعت .یا خودم مهمونی میدادم جلو بقیه روم نمیشد کم میخوردم همینکه میرفتن بشقابمو پر پر میکردم با مخلفات مبخوردم تازه بعدش پشیمون میشدم که چرا اینکارو کردم 

      سه گام برای توجه نکردن به چاقی:

      1. دیگه درمورد چاقیم جایی حرف نزدم (اینکه من هی بخام برای دیگران توضیح بدم چی دردی از خودم دوا میکنه به غیر از اینکه به خودش اجازه میده نظر بده که اره خیلی چاقیو …..حالمونو بدتر کنه دیگه اصلا هیج جا و با هیچ کس درباره ی چاقی صحبت نمیکنم )
      2. خودم رو سرزنش نکنم از جسمم متنفر نباشم (به هیچ عنوان دیگه از اندامم بدم نمیاد خودمو سرزنش نمیکنم من خودم گرم گرم به جسمم اضافه کردم خودم کردم مسنولش منم من عاشق جسمم هستم و قول میدم که متناسبش کنم و  با دیدن خودم و اندامم تو اینه لذت میبرم و دوسشون دارم )

      از مزایای لاغری بنویسم 

      • اعتماد به نفس بالایی دارم 
      • لباس هایی که دوس دارم میپوشم 2دست لباس مجلسی مال 10 سال پیش عروسی خواهرم گرفتم خیلیم دوسشون داشتم اما اندازم نبودم و همیشه با حسرت نگاهشون میکردم اما الان به راحتی اندازمه و پوشیدمشون لذت داشت برام ذوق کردم اینقدر خوشحالم که لباس هایی که دوست دارم و میپوشم فقط خدا میدونه
      • حس باارزشمند بودن
      • همینکه میدونی بقیه در موردت پچ پچ  نمیکنن
      • روابطم با شوهرم عالی شده
      • از خودم راضیم 
      • خیلی ازم تعریف میکنن 
      • بهم میگن مانکن. اندامی.باریک و من ذوق میکنم
      • مورد تایید شوهرم
      • بدون ترس غذا خوردن
      • ارامش داشتن
      • اروم غذا خوردن و کار کردن 
      • سبک شدم فرز شدم
      • وقتی بخام بشینم و جا نباشه بقیه بگن بابا لاغر شدی همه جا جات میشه 
      • انتخاب اولم غذا نیست 
      • انتخاب میکنم که چی بخورم 
      • به راحتی خرید میرم 
      • به آرزوم که تناسب اندام بوده رسیدم
      • حس شیرینه و کسی که چاق بوده و لاغرشده میدونه که چی میگم 
      • به راحتی تو باشگاه و استخر و آرایشگاه حاضر میشم و از این اندام زیبا و متناسب لذت میبرم 
      • ارامش .شادی.با ازرش بودن.اعتماد به نفس.لیاقت داشتن و کلی حس خوب دیگه

       سپاس از استاد عزیز

      ممنونم خدای مهربانم 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار من میتونم تغییر کنم
      1400/10/17 19:12
      مدت عضویت: 1036 روز
      امتیاز کاربر: 1306 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 484 کلمه

      سلام
      زمان
      یک عمر درگیر زمان بودم
      بیاد تا عید تو سه دوماه لاغر بشم
      یا تا عروسی فلان باید لاغر بشم
      همش درگیر بودم کالری شماری میکردم ک برام اضافه وزنمو تعیین میکردو من اولش هیجان زده میشدم ک من تو یک ماه با فلان کار یکماهه انقدر کم میکردم
      همش درگیر زمان بودم استرس ناراحتی استرس از نتیجه نگرفتن ناراحتی از نتیجه نگرفتن

      من تموم اون مدت توجه میکردم ب چاقی و نمیدونستم فک میکردم با ارادمو دارم برای لاغر شدنم تلاش میکردم
      همیشه اسم عید میومد من از چن ماه قبل زانوی غم بغل میکردم
      یا قبل عروسی فلان همش ذهنم درگیر بود ک وای شکم دارم چ ورزشهایی ک نمیکردم زانودرد کمر درد
      من اصلا احساسم خوب نبود همه زندگیم چاقی و لاغری بود ن لذت میبرم ن زندگی میکردم
      فک میکردم دنیا تموم شده من حق شادی ندارم چن چاقم.
      من از ن خوردن لذت میبرم ن از زندگی ن از خودم
      همه ما با توجه کردن مسائلی ک چاقمون میکنه چاقیو درخودمون بردیم بالا قدرتش دادیم
      فلان رنگ رو نمیپوشم چاق نشون میده
      فلان مدل و نمیپوشم چاقم میکنه
      فلان چیزو نمیخورم چاقم میکنه
      چاق چاق چاق
      همش درگیرش بودم چرا
      چن خودمو قبول نداشتم
      یبار میگم فریبا
      اره تو چاقی شکم داری پاهات بزرگه بازوها ت بزرگه اره من چاقم

      قبول کن
      اگه قبول کنی استرس نمیگیری احساست حالت از نظر دیگران بد نمیشه
      یا خودتو از زندگی محروم نمیکنی
      عزیزم تو چاقی
      ولی در مسیر درستی در مسیر لاغری داری میری ب سمت لاغری و سلامتی شادی خوشحالی اعتماد ب نفس
      چراخودتو سرزنش میکنی برا چاقی ک درسته من مقصرش بودم ولی نااگاهانه اما من در مسیر لاغری هستم

      با توجه ب لاغری اونو قدرتمندش کن

      لاغر ک بشی سلامتر میشی ازادی انتخاب داری اعتماد ب نفست بالا میره جونتر دیده میشی مسلما زیباتر میشی
      ب خواسته خودم میرسم ب هدفم
      لباسهایی ک دوس دارم میگیرم
      فریبا تو حرکت کردی از مسیرت لذت ببر و قبول کن ک چاقی و لاغری در درون توهس و این تویی انتخاب میکنی چاقی در تو قدرتمند بشه یا لاغری
      جسم عزیزم من عاشق توهستم من خیلی تو رو اذیت کردم خیلی تحت فشارت گذاشتم مراقبت نبودم
      مریضت کردم از مسیر سلامتی دورت کردم من از معده خودم معذرت میخوام انقدر زیاد خوردم ک مریضش کردم و اونو بیمار کردم من ب جسم خودم احترام نزاشتم خوردم چن مهمونیه و چن های زیاد
      جسمم منو ببخش ب خاطر همه ندیدنهام ندیدم ک میگی بسه
      ولی الان میخوام جبران کنم در مسیر درستم تو هم کمکم کن من عاشق توهستم چن تو بزرگترین هدیه خدا برای منی.
      کمکم کن تا یک سایز کمتر این جسم رو
      یک سایز کمتر از این سایزی ک هستم بریم
      من در یک سایز کمتر این جسم بودم خیلی خیلی لذتش بیشتره بیا بریم ب اون وزن ب یک سایز کمتر تا بیشتر حال کنم
      چ حالی میده ک من در وزن ۸۰ باشم و زیر ۸۰باشم من دارم میرم ب سمتش
      روح و جسم و ذهن عزیزم بیاین بریم تا تجربش کنیم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 4 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار hassanradin105@gmail.com
      1400/06/18 14:37
      مدت عضویت: 973 روز
      امتیاز کاربر: 78
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 666 کلمه

      و تو خدای محال هایی🥰

      اگر چیزی رو دوست نداری ، تغییرش بده و اگر         نمی توانی تغییرش بدهی، شیوه ی تفکرت را به آن عوض کن  

      توجه کردن ، و تصویر ذهنی خیلی در مسیر و موفقیت ما اهمیت دارد. در هر کاری و در هر شرایطی. 

       یادم میاد سال ۹۵ ما خونه نداشتیم و مستاجر بودیم ،خیلی دلم میخواست خونه دار بشیم ،یه روز مادر شوهرم اومده بود خونمون ، چند وقت بعدش میخواست بره به قول خودشون ییلاق و تا چند ماه اونجا بمونن.یه زمین داشتیم که می‌خواستیم کم کم بسازیمش پول آنچنانی هم نداشتیم. یادمه برگشتم بهش گفتم مامان این دفعه که از ییلاق بیای ،ما خونه دار شدیم و میای خونه خودمون.برگشت گفت حالا اینجایی که هستید خوبه ،اینجا بمونید، بعداً کم کم حالا وقت دارین،خیلی ناراحت شدم، گفتم حالا میبینی، یه مقدار پولی که داشتیم رو برای اون زمین خرج کردیم و دیگه پولی نداشتیم. یه روز همسرم اومد گفت می‌خوام یه خونه بخرم گفتم چیییییی با کدوم پول ،گفت خدا بزرگه یه مقدار از مامانم میگیرم بقیش رو هم جور میکنم .ما خونه خریدیم ۷۵ میلیون و باورتون نمیشه، فقط ۳ میلیون پول داشتیم. و این همون باور ، توجه و تصویر ذهنی بود که من برای خودم ساخته بودم و به واقعیت پیوست

      توجه کردن به چاقی   

      من در این چند ماه اخیر خیلی بیشتر چاق شدم چون بیشتر فکرم متوجه چاقیم بود. همسرم همش میگفت یه کم لاغر شو ،یه کم تو خونه ورزش کن ،چیه اینقدر زشت شدی ،هر کی من و تو رو میبینه فکر می‌کنه مادر و پسر هستیم. (یه مدت هم بیچاره تصمیم گرفته بود خودش رو به خاطر این که به هم بیایم چاق کنه😁)

      پسرم هم هر کسی رو تو ماهواره میدید با من مقایسش میکرد و می‌گفت اینارو نگاه مامی من و نگاه ببین چقدر لاغرن ، از لباس گرفتن که دیگه نگم اصلا دلم نمی‌خواهد برم لباس بخرم می‌دونم دست رو هر چیزی نمیتونم بزارم و باب سلیقه خودم خرید کنم، شوهرم میگفت این به تو نمیاد بدتر چاق نشونت میده یا قدت رو کوتاه نشون میده این به یه آدم لاغر میاد ،تو شیرینی  و غذا خوردن هم که همش با ترس که مبادا چاق بشم ، دیگه مثل سابق کفش پاشنه بلند نمیتونم بپوشم اذیت میشم ، عاشق کفش اسپرتم ولی شوهرم نمیزاره میگه کوتوله میشی و بهت نمیاد ،به همسرم میگفتم من که از تو کمتر غذا میخورم تو چرا چاق نمیشی اونم میگفت خب من مثل تو نیستم و تو سریع چاق میشی . 

      حتی اون موقع هم که رژیم گرفتم میدونستم اگه دوره اش تموم بشه رعایت نکنم برمیگرده و همون هم شد. 

       من همش درگیر چاقی و چاق نشم و نمی خرم چون چاق هستم و زشت شدم و غیره بودم و همه ی افکارم دور چاق می‌چرخید.

       توی همه ی این ها من فقط ذهنم درگیر چاقیم بود و به عینه  می‌دیدم خود به خود دارم چاقتر میشم و دیگه کم کم خودم رو داشتم آماده میکردم واسه ۱۰۰ کیلو چون رو به رشد بودم .

       الآن متوجه میشم که من کاری کردم که ذهنم بیشتر توجهش به طرف چاقی باشه و بیشتر پرورشش بدم و پرو بال بهش دادم و قویترش کردم  و خودم رو ضعیف تر و ناتوان تر در مقابل چاقی و یه جورایی خودم رو تسلیم کرده بودم و میگفتم نمیتونم . 

      حالا چطور باید به لاغری توجه کنیم؟ 

      تصمیم گرفتم در مورد چاقی دیگه نه حرف بزنم و نه فکر کنم ،میخوام در مورد لاغری فکر کنم ،میخوام خودم رو با همسرم تصور کنم که همراه من با غرور راه می‌ره رو  ،با کفش اسپورت و قد بلند، میخوام وقتی میرم جلوی آینه بگم ولی چه خانم خوشگلی🤭

      به شکمم بگم الان هستی خب اشکالی ندارد ولی مطمئنم باش یه چند وقت بیشتر مهمون نیستی دیگه باید خداحافظی کنی و بری😁

      ، می‌خوام مثل قبل بشم و پسرم بگه مامی تو خوشگلترین مامی دنیایی ،و دیگه به خاطر هیکلم بداخلاق نباشم.

      هر جا که شیطون گولم زد و گفت اینا چین میگی امکان نداره ، بگم  میشه من مطمینم ،حالا میبینی ،من تو رو شکستن میدم . 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار faribadeghani1371@gmail.com
      1400/06/18 12:35
      مدت عضویت: 1036 روز
      امتیاز کاربر: 1306 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 227 کلمه

      سلام
      من انروز رفتم و نظری ک قبلا نوشته بودمو خوندم دیدمو ک چقدر تغییر کردم و این تغییرات چقد برا من شیرینه من خوشحالم خیلب از اینک تو این مسبرم از اینک عوض شدم ذهنم لاغر شده واقعا ذهن من میخواست چنین مسیری رو
      من دیگه در مورد چاقیم حرف نمیزنم خودمو سرزنش نمیکنم خودمو دوس دارم و تمام سعی موندن و لستمرار و یادیگیری بیشتر و بیشتر تو این مسیر هس
      من الان مثلا در اینده ک لاغر شدم برا خودم تصور میکنم
      من از وقتی لاغر شدم عاشق خودم هستم
      عاشق زندگی
      عاشق خرید کردن
      اعتملد بنفس بالا رفته
      راحتر لباس انتخاب میکنم و میپوشم و لذت میبرم
      مانتوهایی ک دوس دارم میپوشم بارنگهای زیبا
      شیک پوش شدم
      دیگه هیچ ماده غذایی قدرت نداره برا من ک بخواد منو چاق کنه
      من رفیق شدم باخودم
      زندگی زندگی میکنم
      شادم
      حسم خوبه حالم خوبه
      بی دلیل شادم
      بیخیال شدم
      از وقتی لاغر شدم راحتر میرم تولد و عروسی و بیشتر لذت میبرم لباسهای مجلسی زیبا و خوشگل اونی ک دلم میخواد و میپوشم
      بدون ولع و حرص غذا میخورم
      با ارامش غذا میخورم
      دیگه اضافات دیگران نمیخورم
      وقتی گشنه هستم میخورم
      ب انداز نیازم میخورم
      از خوردن عذاب وجدان نمیگیرم
      بیشتر و بیشتر ب طبیعت خودم نزدیک شدم
      جوانتر شدم
      با انرژی تر شدم
      سلامتر شدم
      من ب ارزوم رسیدم ب خواسته چند سالم ب تلاش چن سالم
      از مسافرت و پیک نیک لذت میبرم
      من خدارو شکرمیکنم ک تو این مسبرم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار negarmalekzade2377@gmail.com
      1400/05/04 12:46
      مدت عضویت: 1026 روز
      امتیاز کاربر: 3627 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 836 کلمه

      سلام به استاد عزیزودوستان سایت
      ضربه‌هایی که چاقی به من زده این بود
      ;که خیلی اعتماد به نفسم پایین بوده، هرجا میرفتم خیلی احساس خجالت می کردم، اصلاً از تفریح ها و مهمانی هایی که می رفتم هیچ لذت نمی بردم. توی تفریح ها و مسافرت ها چون می دیدم نمیتونم ورزش کنم و این باور رو داشتم که با ورزش و رژیم فقط میتونم لاغر بشم برای همین وقتی میرفتیم مسافرت به جای لذت بردن، همش استرس چاقی رو داشتم.

       رژیمم رو هم نمیتونستم رعایت کنم و خیلی حس های بدی را تجربه می‌کردم اصلا نمیتونستم لباس های مورد علاقه ام رو بپوشم و همیشه لباس های گشاد و تیره می پوشیدم.

       چند باری هم شوهرم بهم گفت که تو اصلاً اراده لاغر شدن نداری، خیلی از این حرفش ناراحت می‌شدم و باعث میشد بیشتر به پرخوری رو بیارم

       کمردرد شدیدی گرفته بودم که خیلی اذیت بودم. بلند شدن و نشستن برام به سختی بود، شب ها خواب راحتی نداشتم لباس های بسیار زیبا و قشنگ و پارچه‌های خیلی زیبایی را برای خودم خریدم و همشون سایز کوچیک هستن و همه را گذاشتم که زمانی که لاغر شدم بپوشم.

       توی این مدت هم همش لباسهای گشاد و این لباس هایی رو که دوست داشتم، نپوشیدم و تمام پارچه هام رو هم گذاشتم زمانی که به وزن ایده آلم رسیدم برای خودم بدوزم الآن می‌فهمم که چقدر کارم اشتباه بود. چاقی باعث شده بود که هیچ وقت نتونم کفش های مورد علاقم رو بپوشم چقدر به جسمم اهمیت نمی دادم و همش ازش فراری بودم. یادمه خیلی از عروسی‌ها که دعوت می‌شدیم، من نمی رفتم  از بس اعتماد‌به‌نفس پایینی داشتم، از چاقی خودم بدم میومد و لباس‌هایی که دوست داشتم رو نمی شد بپوشم

       چقدر از مهمونی رفتن بدم میومد و همش احساس ناراحتی داشتم.چقدربه خودم سختی دادم که لاغر بشم ولی زیاد به نتیجه نمی رسیدم و همش زجر بود 

      خیلی خوشحالم که با این روش آشنا شدم توی این چند وقت خودم احساس می کنم خیلی سبک شدم. دوست دارم دیگه با جسمم آشتی کنم و بهش اهمیت بدم. لباس های مورد علاقه اش رو خودم بدوزم و بپوشم 

      دیگه با رژیم و ورزش های سخت اذیتش نمی کنم و خودم مسئولیت این اندامی را که دارم قبول می‌کنم و قول میدم که با آرامش به وزن ایده‌آل برسونمش جسم عزیزم خیلی دوست دارم منو ببخش من واقعا نمی دونستم که کارم اشتباه بوده چقدر این چند وقته که عضو سایت شدم حس سبکی و خوشحالی دارم خدایا شکرت. استاد عزیزم ازت سپاسگزارم

      من وقتی لاغربشم بهترین حس های دنیا رو تجربه می کنم میدونم که اعتماد به نفسم میره بالا و دیگه به هیچ وجه از مهمانی و عروسی رفتن خجالت  نمیکشم وقتی که میرم خرید میتونم آزادانه لباس های مورد علاقم رو بخرم خیلی خوشحالم که دیگه ترس از مواد غذایی ندارم و می تونم هر چیزی را که دلم خواست بخرم و به بدنم این محدودیت روندم و این سختی رو ندم که به خاطر کالری بالاش نباید این رو بخوری و خوشحالم که میتونم آزادانه مواد غذایی را انتخاب کنم چه احساس سبکی و راحتی دارم خدایا شکرت که میتونم به راحتی بشینم بلند شم راه برم پیاده روی کنم کوهنوردی کنم چقدر حس خوبیه چقدر احساس جوانی و شادابی بیشتری دارم خوشحالم که میتونم لباس های مورد علاقم رو بپوشم احساس می‌کنم به خدای درونم نزدیکتر شدم رها تر شدم چقدر خوشحالم که یاد گرفتم به اندازه غذا مصرف کنم غذا های اضافه در بشقاب ها را نخورم و به بدنم احترام بذارم فهمیدم که نعمت های خداوند همیشه به اندازه کافی هست و من دیگه به بدنم فشار نمیارم تا به حدی غذا بخورم که احساس معده درد کنم

       خدایا شکرت که منو به این مسیر هدایت کردی احساس می‌کنم رابطه ام با اطرافیان و همسرم خیلی عالی شده دیگه موقع نشستن و رفتن به مهمونی احساس خجالت نمی کنم و خدا جونم چقدر حس خوبیه وقتی می خوام برم عروسی دیگه نگران این نیستم که چه لباسی بپوشم و میدونم هر لباسی که دوست داشته باشم رو میتونم به راحتی تنم کنم و لذت ببرم چقدر دارم با لذت و عاشقانه و احساس سبکی و سرحالی کارهای خونه رو انجام میدم و اصلا هم خسته نمیشم خدایا شکرت که با رسیدن به تناسب اندام تمام بیماری‌ها کمردرد پادرد ها از بدنم رفتن و سلامتی و شادابی به جسم دوباره برگشت احساس می‌کنم الان بهتر میتونم دنبال خواسته‌هام برم چقدر مسافرت‌ها برام لذت بخش شده دیگه اصلا نگران چاق شدن و ورزش کردن نیستم و فقط دارم از تفریحاتم لذت می‌برم و خدا را شکر می‌کنم و به زیبایی ها توجه می کنم به جای اینکه توجهم به چاق شدن باشه

       چقدر خوشحالم که وقتی درست غذا مصرف می کنم و حسهای بدی ندارم، میتونم الگوی خوبی برای دیگران باشم تا آنها هم بتونن به تناسب اندام برسن چقدر حس خوبیه که می تونم خودم تصمیم بگیرم چه موقع و به چه اندازه غذا بخورم و دیگه هر خوراکی و غذایی در اطرافم بود رو بیخودی وارد معده عزیزم  نمی کنم چقدر خوشحالم که به راحتی می تونم برم شنام لذت ببرم و دیگه از اندامم خجالت نکشم خدایا شکرت

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار faridehhasani5455
      1400/02/19 23:31
      مدت عضویت: 1613 روز
      امتیاز کاربر: 23378 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 2,502 کلمه

      گام ۶۲ ،،سلام وقت بخیر ،،،شناسایی فرمول های چاق کننده ،مثل همون عیب یابی وسیله ایه که خراب شده و درست کار نمیکنه ،وقتیکه مشخص میشه ،ریشه اون مشکل کجاست ،براحتی میرن سر وقت همون قسمت آسیب دیده و بعد از تعمیر  اون دستگاه ،مجدد قابل استفاده میشه ،، برای ما هم همینطوره  ،الان مشخص شده ،مسئله ما در ،برنامه هاییکه در ذهنمون دانلود شده و بدن منهم که فرمان پذیر فرمان های مغز منه ،در راستای همون برنامه ریزی ها ،حرکت کرده ،برنامه داخل ذهن من ،همش در مورد چاقی و توجه بر عوارض چاقی بوده ،توجه بر چاقی ،چاقی بیشترو بدنبال داشته ،پس بدن و ذهن من کارشون درست بوده ،اطلاعات ذهن من نادلخواه من بودند و هستند ،در این دوره ها ،همون اطلاعات از ریشه ناخوداگاه ما شناسایی میشه و منهدم خواهند شد ،،،،حسرت لاغر شدن ،یکی از موانعی بود که بیشتر افراد چاق باهاش درگیر بودن و مرتب از دیدن افراد متناسب ،حالشون   بد میشد و حسرت با حسودی قاطی میشد و معجون افسردگی و حس دوست نداشتنی بودن درست میشد که بسیار ناراحت کننده بود،چقدر اون زمانهاییکه داشتم‌ حسرت بدن  لاغرو  میخوردم و از خودم متنفر تر میشدم ،در حال ارسال پیام ،*من خوب نیستم ،من شایسته نیستم،من بدرد بخور و زیبا نیستمو* به جهان  میفرستادم و مدام در مسیر آدم هایی قرار میگرفتم‌ که اون موضوع برام بولد تر بشه و باور کنم که من لایق چیزهای خوب حتی بدن متناسب نیستم،،و هر چقدر توجه من بر چاقیم بیشتر میشد ،تصویر منه چاق ،در من بزرگتر و بزرگتر میشد ،،،با بودن در مسیر ،رفتارهای ما تغییر خواهد کرد ،قبلا که مسافرت میرفتیم ،یه عالمه خوراکی و آبمیوه همراه خودمون میبردیم ولی  این مسافرتمون ،چندین تا خوراکی هاییکه برده بودیم برگردوندیم ،،اینها تغییراتی هستند که همراه با بودن در آموزش ها ،برامون پیش میاد و باید آگاهانه ببینمیمشون و خودمونو تشویق کنیم ،نه اینکه ما عمدا اون خوراکی هارو نخورده باشیم ، فرمان های خوردن در ما متفاوت شده ،هر چند منفی بافم ،در مسافرت ،بهم گوشزد میکرد که مراقب باش چیزی الکی نخوری و میدونستم میخواد اذیتم کنه و میدونم سال آینده دیگه حتی اینجور مکالمات درونیمم تغییر خواهد کرد و آرام آرام پازل های ذهنیجدید من ساخته خواهد شد ،،یکی از مسائلی که در ذهن من وجود داره ،زمان رسیدن به هدفمه، یعنی ذهنم مدام رسیدن به هدفمو میندازه به زمان خیلی آینده ،که انگار اون زمان ازم خیلی دوره ،دلم میخواد این مسئله مو حل کنم که بتونم رسیدن به هدفامو به خودم نزدیکتر ببینم ،هر چند هم در مسئله لاغر شدن، هم ،بقیه جنبه های زندگیم،تغییرات زیادی داشتم ،ولی انگار برای ادامه ش ،نیاز دارم این موانعو هم از بین ببرم ،،،یکی دیگه از موانعی که شناسایی کردم و چندین ماه داشت اذیتم میکرد و تازه دیروز مچ خودمو گرفتم‌،این بود که از زمانیکه دوره های من تمام شد و من رفتم برای تکرار کردن ،انگار همون ترس های گذشته شروع شد که دوره ها هم تموم شد ،یه چیزی تو ذهنم ،منو میترسوند و نوید برگشت به جسم گذشتمو میداد ،من به اون ترس ها توجه نکردم و الان که ۶ ماه از اون احساسات میگذره و به خودم‌ رجوع کردم متوجه شدم ،من مثل اون موقع ها که تایم‌ رژیمم تموم میشد ،باور کرده بودم که باید مجدد برگشت وزن داشته باشم ،پس باید الان هم که دوره هام تموم شده ،برگشت وزن داشته باشم و مدام این ترس باهام بود ،از اونجاییکه این چند روز با خودم زیاد صحبت کردم ،از لابلای حرف های خودم ،متوجه قضیه شدم و قشنگ فهمیدم که یه فرمول مخفی ماه هاست داره جوانه های لاغری منو آلوده میکنه و من اصلا متوجه نشده بودم ،دیشب به خودم گفتم و خودمو مطمئن کردم که ،فریده تو در رژیم‌ نیستی که الان تموم شده باشه ، تازه بعد از ۱۵ ماه بودن در مسیر ،جاده های تناسب در تو ساخته شده ،از این به بعدش مهمه ،که تو باشی و بمونی و نتیجه بگیری ،اون وقتا بعد از اتمام رژیم ،همه چیز برمیگشت به چاقی قدیم ،ولی الان تازه شروع حرکت بسمت هدفته ،تازه الان مثل وفتیه که نت های موسیقیو یاد گرفتی ،میخوایی شروع کنی به نواختن ،آهنگ های زیبا ،منم تازه نت های تناسب رو یاد گرفتم ،حالا با هر نتش میتونم حال و هوای زیبای لاغریو برای خودم خلق کنم‌،،،به این باور مخفی دست پیدا کرده بودم و متوجه شده بودم ،ترس هام از چیه  البته هر چی جلوتر میرم با بازدارنده های متفاوت تری روبرو میشم ،همون هاییکه یه روزی در بچگی شنیدم ،قبول کردم و سالها تجربه شون کردم  ،الان دارم شناساییشون میکنم و با نپذیرفتنشون از ذهنم و وجودم آزادشون میکنم و هر زمان که بیشتر با این قفل ها مواجه میشم ،قسمتی از ذهن من که در سالهای قبل گیر کرده ،آزاد میشه و فشار ترس ها از روی من برداشته میشه و وضوح دید من قویتر میشه ،از دیشب که متوجه این باوره مخرب قوی شدم ،دیدم که چقدر از درون آروم تر شدم ،به‌خودم گفتم‌ ،فریده تازه اول راهی ، تازه داری الفبای لاغری رو  یاد میگیری   ،حالا برو بیافرین هر آنچه میخواهی ،انگار تازه اول دوره هستم ،هر چی میگذره من متوجه میشم که  هیچی نمیدونم و این کشف دیشبم ،حال هوای منو عوض کرد و دقیقا دست گذاشتم روی یک باور قوی که از دید من ماها مخفی بود ،،،خوشحالم که انقدر قدرتمند شدم که میتونم به درون خودم رجوع کنم و ریشه اون مسئله رو بخشکونم ،،از این به بعد شروع اتفاقات عالی برای جسم و روح منه که هر لحظه در حال آزاد شدن و رها شدن از هر آنچه در قبل باعث شده در رنج و ناراحتی باشه ،،،اصلا من احساس میکنم انقلاب تفکری من در مورد لاغری با ذهن از این ۲ ماه شروع شد که تمام اون دانسته های من الان داره به عمل تبدیل میشه و در زندگیم‌،زندگیشون  میکنم و تا اندازه ای که بهشون عمل میکنم جواب میگیرم‌ ،، این حال منو خوب میکنه ،از اینکه دیگران چقدر اصرار میکنن که ،دوره تموم بشه و به نتیجه برسن ،من تازه میگم بعد از ۱۵ ماه ،تازه فهمیدم چی به چیه و میخوام‌ استارت جدیدی با تفکرات جدیدم بزنم ،،،اینکه فرمان های مغزی در ما خودبخود تصحیح میشه رو من‌ متوجهش شدم ،ناخوداگاه ،تو، یک تایمی دست از خوردن برمیدارم که دیگه بهش خیلی فکر نمیکنم میدونم که به مرور زمان و طی کردن تکاملم ،این جریان برای مغزم عادی میشه و دیگه اون اضطراب های گذشته رو نخواهم داشت ،هر چند الان هم بینهایت از تغییراتم راضی هستم ،و میدونم که در مسیر درست هستم که آخرش تناسبه ،سلامتیه ،،،دقیقا تجربه احساسات بد و ناراحت کننده رو ،من هر روز و چندین بار در وجودم تکرار میکردم و با هر بار تکرار اون حس ها،توجه من بر چاقی بیشتر میشد ،از صبح که بیدار میشدم و خودمو در آینه نگاه میکردم شروع میشد ،در طی روز ،اگر جایی میرفتم،اگر خرید لباسی داشتم ،اگر کسی بهم گوشزد میکرد که چرا انقدر چاق شدی یا اگر میخواستم جایی برم و لباس مورد دلخواهم تو تنم زشت بود که دیگه اون لحظه  زهرم میشد ،اون حجم از تلمبار غم و حس زشت بودن در من بود وانگار  سالها کوله پشتیو با خودم حمل میکردم که خیلی سنگین بود ،تازه فکر میکردم که چرا من لاغر نمیشم ،،انقدر این حس ها در من زیاد بود که الان هم که سال هاست دارم روی خودم کار میکنم،گاهی احساس بی ارزشیه چنان میزنه بیرون که ۲۴ ساعت تو کما میرم و این حال بد ،روی تمام قسمت های زندگی ،اثر میذاره ،،کارهاییکه قبلا انجام نمیدادم که خیلی زیاد بودن ولی الان راحتر انجامشون میدم ،در حال حاضر تنها کاری که هنوز نتونستم انجام بدم ،پوشیدن دامن کوتاه و شلوارک کوتاهه که اونم دلیل دارم و فکر نکنم بتونم تا آخر عمرم هم بپوشم ،،وقتاییکه چاق میشدم ،حتی تو جمع ها هم دوست نداشتم وارد بشم،اعتمادبنفسم پایین بود،،از مسخره شدن میترسیدم،از انتخاب نشدن میترسیدم ،از طرد شدن و تنها شدن میترسیدم ،،بزرگترین چالش چاقی ،ترس از خوردنه که من بسیار زیاد داشتمش ،بلخره روزی ۳ وعده ،باید غذا میخوردم و در هر وعده ،مرتب میترسیدم و عوارض ترسیدن هم که دیگه مشخصه و نتایج هم گویای حال درونم بودند ،،، منکه خوشحالم با این متد آشنا شدم ،رسیدن به خواسته ها ،با قدرت ذهن ،،مثلا استاد عطارروشن وقتیکه وارد مسیرهای ذهنی شدند و زمانیکه اون دانسته هاشون به عمل تبدیل شد ،در اصل اون عملی کردن های دانسته هاشون ،شد عملکرد روتین و عادی زندگیشون ،هر آنچه رو که یاد گرفتند در جریان زندگی بکارش گرفتن، خب ما هم همینکارو باید انجام بدیم،مثلا من اینهمه مطلب یاد گرفتم ولی برم بازم از خود قدیمم استفاده کنم ،در اصل اون آموزشها هیچ فایده ای نداشته ،وقتیکه من یاد گرفتم ،فقط در موقع گرسنگی غذا بخورم و ازش استفاده کنم که بنفع من هم هست ،اخه چرا بعد از۴ سال بخوام برگردم به زمان قدیمم؟ وقتیکه من در مسیر رفع موانع ثروت هستم ،چرا بعد از ۴ سال بخوام برگردم به مسیر فقر؟ خب تا آخر عمر از اون اطلاعات در زندگیم استفاده میکنم و زندگیشون میکنم،کاری که الان ما در حال تمرین کردنشون هستیم و با ادامه دادن به اون نتایج محکمتر خواهیم  رسید ،وقتی راه راحت رسیدنش اینه ،چرا لجبازی کنیم ،،،اولین قدمی که در این دوره ها برداشتم ،توقف،صحبت کردن در مورد چاقی خودم ودیگران بود و چقدر انجام ندادنش حالمو بهتر کرد ،،فقط کافیه کارهای اشتباهی که انجام میدادیم رو انجام ندیم ،نیازی نیست کار خاصی انجام بدیم ،،چقدر فهم این جمله 👉 به ما کمک میکنه که بتونیم راحتر از این مسیر بهرهمند بشیم ،،سرزنش کردن خودم و دیگران که کار مورد علاقه من بود و با سرزنش کردن خودم ،چقدر حالم بد میشد و از خودم بدم میومد و احساس دوست نداشتنی بودن داشتم ،جالبه این حس نزدیک نشدن به خودمون انگار از بچگی با ما بوده ،امروز داشتم این فایلو نگاه میکردم و کامنت مینوشتم ،خواهر زاده م که ۴ سالشه اومد تو اتاقم و داشت باهام صحبت میکرد ،به تازگی عینکی شده و دید که منم عینک زدم ،بهم گفت عینکتو دوست داری ،چونکه مقاومت زیادی میکنه برای استفاده نکردن عینک ،،،بهش گفتم آره عینکمو دوست دارم و اگر ازش درست استفاده کنم  تا یه مدت دیگه چشمام قویتر میشه و دیگه استفاده ش نمیکنم ،خلاصه بحث به اونجاییکه کشیده شد که بهش گفتم من خودمو دوست دارم ،تو هم خودتو دوست داری؟ خندید گفت آره ،گفتم خودتو تو آینه نگاه کن و بگو نیکا عاشقتم دوست دارم ،خندید و خجالت کشید ،تو اینه میز آرایشم به خودش زیر چشمی نگاه کرد و گفت نمیتونم بگم ،در انتها تو آینه نگاه نکرد و  به خودش نگفت دوست دارم‌ ،انگار اون شخصیت تو آینه رو نمیشناخت و متوجه شدم ما همینجوری از خودمون دور شدیم ،،قبلا دوست داشتم آینه قدی اتاقمو بپوشونم که خودمو نگاه نکنم ،عکس قدی که به هیچ عنوان نمیگرفتم البته زمان هاییکه چاق میشدم ،،واقعا چه رفتار زشتی با جسم نازنین خودم داشتم و گاهی الان هم دارم  ،چقدر ازش بدم اومده،از شل شدنش ،از مدلش وووو  و مدام در حال کوبیدن جسمم بودم 😐 یادمه ۲۰ روز قبل از اینکه وارد این دوره ها بشم و متوجه شده بود سایزم داره نزدیک ۴۸ میشه و رفته بودم که پالتو بخرم ،وقتی فروشنده گفت سایز بزرگتر هم داریم ،چشمام پر از اشگ شد و با گریه و بغز اومدم بیرون،گفتم محاله سایز بزرگتر بخرم باید سایزمو کوچیکتر کنم ،در راه اومدن به خونه ،به خودم و بدنم ،میگفتم ،فریده انقدر بهت غذا نمیدم بخوری که بمیری ،یا بگی دردت چیه که داری روز به روز چاقتر میشی ؟و با همون حال بد وارد ،رژیم سختی شدم که بیشتر از ۱۵ روز ادامه ش ندادم و هدایت شدم اینجا😊 حالا که فکرشو میکنم ،متوجه میشم که جسمم یجورایی طرد شد و تنها شد 😶 و من خودمو نپذیرفتم ،،،منم میخوام بیشتر از اینها،خودمو ببینم با تمام کاستی هام ،بپذیرم ،نگاهش کنم ،نوازشش کنم و کودکی که سالهاست تنها مونده رو بغل کنم ،ازش معذرت بخوام ،بهش احترام بذارم و کمکش کنم که با کیفیتر زندگی کنه ،،،من اینهمه بلا سر بدن خودم آوردم ،نمیدونستم ،اطلاعاتی نداشتم ،،حالا متوجه شدم و میخوام خودمو تغییر بدم ،هر چند تغییرات درونی من از شروعم در دوره ها استارت خورد ولی اینجا برای چندین بار قول میدم که حامی خودم و جسمم باشم ،کمکش کنم که بتونه خودشو ترمیم کنه ،سرزنشش نکنم،تشویقش کنم،مهربانتر باشم،برای خودم مادری کنم،ازادش کنم از هر چی ،حال بد ،حس غم ،زشتی  و دوست نداشتنی بودنها ،میخوام ،جسم عزیزم دوباره جون بگیره ،عزت نفسش بره بالا که اگر اون قوی بشه ،مسیرهای قدرتمندانه برای من محیا خواهد شد،میخوام شخصیت متفاوتی بسازم ،اون جوری که خودم دلم میخواد نه اونجوری که الگوهام خواستن ،،،من به جسمم کمک میکنم تا در مسیر بهتر قرار بگیره و میدونم جسم هوشمند و قدرتمند من هم بمن کمک خواهد کرد و ما در کنار همدیگه ،مای قوی خواهیم شد😊 تمام مدتی که از جسمم فرار کردم ،در حال انتقال انرژی تنفر به بدنم و اطرافم بودم ،حس تنهایی ،حس شکست ،،،از این به بعد اتفاقا به خودم خوب و قشنگ نگاه میکنم به همون قسمت های چاقم و بهشون حس خوب میدم نه تنفر ،اول بپذیرمشون که اونهارو خودم خلق کردم و وقتی که پذیرفته شدن ،خیالشون راحت میشه ،خودشون از وجودم کمرنگ میشن ،،مثل پسر بچه شیطونی که مدام کارهای مخربیو  انجام میده که مورد توجه قرار بگیره و اگر بازم بهش توجه نشه اون کارو مخربتر انجام میده، زمانیکه خودمو ببینم ،درونم آرومتر میشه و اون آرامش در من انرژی تولید میکنه که منو هل میده بسمت هدف هام ،،،مزیت های متناسب بودن من 👈 منکه لاغر باشم میتونم آزاد و رها مثل تمام انسان های نرمال ،نرمال زندگی کنم ،با آرامش،بدون ترس ها،استرس ها،غم ها، عزت نفسم بالا میره،خودمو بیشتر دوست خواهم داشت ،احساس رضایت بیشتری خواهم داشت،حالم که خوب باشه اتفاقات خوبو جذب میکنم، وقتیکه احساس لیاقت و شایستگی داشته باشم و خودمو محق در داشتن هام بدونم ،در تمام جنبه های زندگیم قوی و توانمند عمل میکنم و در مدار قدرت قرار خواهم گرفت که در آن مدار هر آنچه که خوب است ،هست ،سلامتی م کامل میشه ،احساس سبکی دارم ،خوشگلتر میشم،جوانتر میشم ،هر لباس شیکی به تنم میاد ،لذت پوشیدن لباس های رنگی و کوتاهو میبرم ،اطرافیانم از داشتن منه متناسب احساس رضایت خواهند داشت ،همه تحسینم میکنند،خانوادم آرامش بیشتری خواهند داشت از اینکه استرس چاقتر شدن منو ندارن ،دخترام به داشتن مادر خوشتیپ و جوان افتخار میکنن ،خریدن سایز مدیوم برام لذت بخشه وووو  یکی از لذت های بودن در این مسیر ،نوشتن در مورد اون آگاهی هاست که با نوشتن انگار زمین ذهنی ما شخم میخوره و آلودگی های اون زمین بیرون میاد و از زمین ذهنمون خارج میشه ، با نوشتن اطلاعات مدفون شده در ذهن ناخوداگاهمون به سطح خودآگاه میاد و میتونیم براحتی از ذهنمون کمرنگش کنیم ،،،موفقیت ،موفقیت میاره ،،،،موفقیت اعتماد بنفس میاره ،،،لاغر شدن ،اعتماد بنفس میاره ،موفقیت میاره،حال خوب میاره،سلامتی میاره،عشق میاره،پول میاره،شادی میاره،عزت نفس میاره ،آرامش میاره وووو  ذهن همیشه بدنبال انجام کارهای سخته برای لاغر شدن ،برای همین ،این روش که راحتره رو قبول نمیکنه ،، حق ما متناسب بودنه و باید برای گرفتن حق الهی خودمون تلاش کنیم ،،این فایل مثل فایل های قبل عالی بود  

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 29 از 6 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 1,296 کلمه

      سلام استاد ودوستان گرامی گام ۶۲ موضوع امروز بسیار مهمه وتاثیر گذاره هم در چاقی وهم در لاغری ما در لاغری از هر روشی که استفاده کردیم فقط برنامه ای بوده برای اذیت کردن جسممون فقط جسم رو تحت فشار قرار دادیم اما در لاغری با ذهن هیچ ورزش رژیمی نخوردنی رنج کشیدنی گرسنگی کشیدنی وجود نداره فقط وفقط برنامه ذهنی داره به مغز میدیم وقتی به سطحوعمل برسه وبه نتیجه برسه مغز بر اساس اون فرمولها فرمان جدید صادر میکنه واون فردیکه دو ماه قبل پرخوری داشته ترس از غذا خوردن داشته به مرور رفتارهاش تعییر میکنه ودیگه اون حرص ولع خوردن نداره افراد چاق اینجوری هستن همش به فکر خوردن هستن خدا رو شکر من اینجوری زیاد نبودم برعکس به چاقی توجه داشتم با گرسنه موندن دوست داشتم بخورم عاشق پیراشکی بودم ولی از ده دفعه ی دفعه شو خوردم همش زجر دادم خودمو و الان دیگه ناراحت نیستم چون در مسیر درست قرار دارم ویگه از این خبرا نیست زجر کشیدن واینا رو میگم حالا در لاغری با ذهن ما یاد میگیریم فایل گوش بدیم تمرین کنیم به عمل تبدیل کنیم یعنی وارد ندگیمون کنیم یعنی وقتی میگیم از خوردن نترسید سعی میکنیم موقع خوردن با استرس ونگرانی غذا نخوریم وی سری برنامه های جدید به مغزمون میدیم وقتی اجرا میکنیم اونا رو طبیعیه که رفتار ما تغییر کنه در لاغری با ذهن مهمه که ما دستورات جدید بپذیره واونا رو جز فرمولهای اجرایش قرار بده ودستوراتشو بر اساس اون فرمولهای جدید صادر کنه اونوقت میبینیم که بدن واکنش متفاوت نسبت به غذا نشون میده ودست ودهان ما نسبت به خورون فعالیتشون کمتر میشه اینا تغییره محدودیت نیست همه ما این باور داریم که میتونیم چاق بشیموچون ما اینو تجربه کردیم وموضوع امروز توجه کردنه شاید شنیده باشید که به هر چی فکر کنی همون میشه یا همون وارد زندگیت میشه وسالهای زیادی به چاقی فکر کردیم منم خیلی فکر کردم وتوجه ککردم چون چاقی من یهویی شد وبرای من عیر قتبل قبول بود منکه ا ۹ ماه پیسش ۵۲ کیلو بودم یهو بشم ۷۲ کیلو وبچه هم بدنیا بیاد تغییر انچنانی نداشته باشه وحشتناک بود ادم دیونه میشه وقتی فکر میکنم خدا رو شکر که اون روزا تموم شد ودوباره برمیگردم به ۵۲ کیلو وچون ما نظر اطافیانمون برامون مهمه باعث میشه به چاقی توجه کنیم وقتی داریم تلاش میکنیم ی چیزی رو برطرف کنیم در واقع داریم به اون چیز توجه میکنیم حالا اون چیز میتونه هر چیزی باشه چاقی فقر بدبختی بیماری هر چی باشه ما زمانیکه داریم تلاش میکنیم که لاعر بشیم به لاغری توجه نمیکنیم فقط داریم به چاقی توجه میکنیم اینا همه میشه توجه به چاقی وتصمیماتی میگیریم که تحت تاثیر چاقی بوده ورفتارمون تغییر میده وقتی بخاطر اضافه وزن خودتو از خیلی کارها منع میکنی احساس ناتوانی بهمون دست میده به بخاطر اضافه وزن علاقه مندیهامونو میذاریم کنار اینا همه بخاطر توجه کردن به چاقیه ودلیل اینکه ما تلاش کردیم وبه نتیجه نرسدیم اینکه ما نتونستیم توجه همونو از چاقی برداریم وبه لاغری بدیم واینکه ما تونستیم لاغر بشیم حالا حتی برای ی مدت کم ثابت کردیم که بدن ما توانایی لاغر شدن داره وانگیزه گرفتیم برای لاغر شدن چون روش ما صحیح نبوده بخاطر همین زمانیکه ما لتغر شدیم نگران چاق شدنمون بودیم به چاقی توجه میکدیم یعنی تو ذهنمون هنوز تصویر چاقی از خودمون وجود داشته حالا چطور باید لاغری توجه کنیم لاغری نیاز به توجه داره توجه به چاقی اسونه چون چاقی وجود داره ولی توجه به لاغری سخته چون تلان وجود نداره باید قبلامونو یادمون بیاد که لاغر بودیم وبهش توجه کنیم پس توجه به لاغری شروع میکنیم اولین گام اینکه دیگه از امروز درباره چاقی صحبت نکنیم ونیاز نیست که کاری انجام بدیم فقط کارهایکه انجام میدادیم دیگه انجام ندیم کافیه چون طبیعبت زندگی ما اینکه سالم باشیم لاغر باشیم سلامت باشیم ثروتمند باشیم وقتی در مورد چاقی ت داری برای کسی توضیح میدی داری توجه بهش میکنی گام دوم سرزنش کرون خودت ممنوعه اگر میری جلوی اینه از خودت فرار نکن خودتو کامل ببین وقتی از خودت عکس نمیگیری لباس رنگ روشن نمیپوشی باشگاه نمیری استخر نمیری وقتی داری به اینا فکر میکنی داری از جسمت فاصله میگیری خیلی مهمه بتونی شرایطتو بپذیری سخته ولی ممکن وقتی به خودت نگاه میکنی تنفر نداشته باش با خودت دوست باش جسمتو دوست داشته باش خودت این جسم پرورش دادی وبه این روز در اوروی اینو بپذیر با جسمت صحبت کن جلوی اینه بگو من میپدیرم که خودم کردم وتو رو به این روز دراوردم مغذرت میخوام من خودم درستش میکنم وتو رو به همون ۵۲ کیلو میرسونم گام سوم که خیلی کمکمون میکنه در مورد لاغری بنویس که وقتی لاعر بشی چه اتفاقاتی برات میافته لاغری چه مزیتهایی برات داره این همون توجه کرون به لاغریه همون قدر که دست به غذا بودن مارو چاق میکنه دست به قلم بودن ما رو لاغر میکنه جمله استاده که باید به یادگار ازش داشته باشیم درباره مزایای لاغری بنویس چه تاثیری روس سلامتیت داره توی روابطت داره توی ثروتت داره اعتماد بنفستو میبره بالا موفقیتهات صد برابر میشه وقتی لاعری رو تجربه کنی دیگه کارها برات اسون میشه اینا میشه خلق رویا تمرین اول لیستی از کارهاییکه اضافه وزن بهمون ضربه زده رو بنویسیم اینکه باعث شد یهو من ۱۹ کیلو اضافه کنموخیلی سنگین بشم ونیاز داشته باشم یکی کمکم کنه پادرد وکمر درد گرفتم بخاطر وزنم زیاد بود پاهام تحتل اینهمه سنگینی رو نداشت روی اعصابم خیلی تاثیر بدی گذاشت افسردگی بعد از زایمان گرفتم یهو لباسام تنگ شد لباس خریدن برم بسیار مشکل شد دیگه لباس مورد علاقه مو پیدا نمیکروم راه رفتن واز پله بالا رفتن برام بسیار مشکل وگام اول دباره چاقی صحبت نکنیم من ز امروز تصمیم گرفتم دیگه درباره چاقی با کسی صحبت نکنم گام دوم سرزنش کردن وتحقیر کردن خودت ممنوع ودیگه خودم بخاطر چاقیم واضافه های بدنم تحقیر وسرزنش نمیکنم ومیپذیرم که خودم باعث چاقیم شدم ومسئولیتشو میپذیرم وهمین طور مسئولیت لاعری رو هم میپذیرم گام سوم درباره متناسب شدن بنویسید وچه تاثیراتی میتونه در زندگی ما بذوقتی متناسب شدم ارامش روحی وذهنی پیدا کردم ولباسهام گشاد شدن دیگه به تنم خوشگل نیستن اونارو باید بذارم بیرون  سری لباس خوب وشیک سایز ۳۶ و۳۸ بخرم من دیگه ۵۲ کیلو شدم خیلی شادم عاشق اینم که برم جلوی اینه وساعتها به خکدم نگاه کنم واز این جسم زیبا لذت ببرم من دیگه خوش تی

      پ خوش هیکل شدم ودیگه هیچ چیز اضافه نداسالم وسلامت شدم ودیگه دیگه از اون همه بیماری خبری نیست شکر خدا دیگه سرگیجه ندارم دیگه زود خسته نمیشم دیگه کسل وبی حوصله نیستم بر عکس پر انرژی هستم بانشاط وشاد هستم وهمیشه لبخند روی لبامه ودیگه نیازی به هیچ قرص ودارویی ندارم حتی قرصهای ویتامین کاملا شفا گرفتم ودیگه هیچ غدهای هم تو بدنم نیست دیگه بهم نمیگن تخمه نخور چربیت میره بالا شیرینی نخور قندت میره بالا تو دیگه به این سن رسیدی باید رعایت کنی وهر چیزی نخوری ومن دیگه با اطمینان خاطر همه چیز در حد نیازم میخورم مثل ادمهای متناسب رفتار میکنم غذا میخورم دیگه دائم در حال شکر کرون خدا هستم چون وقتی مبینم که لاغر شدم وپوست صورتم به این صافی وشفاف شده وچروک نداره شکر خدا رو میکنم وقتی مبینم سالم هستم وشفا گرفتم وقتی میبینم دیگه روی اوپن دارویی نیست وقتی میتونم تمام کارهامو انجام بدم وقتی از پلها راحت میرم بالا وقتی دیگه مریض نمیشم دیگه سرگیچه نمیگیرم بابت تک تک این کارها خدا رو شکر میکنم دیگه الان که متناسب شدم ی خیاط ماهرم شدم واز این راه به راحتی کسب درامد میکنم ودرامد بالایی دارم ماهی ۲۰ ملیون درمیارم ودیگه ازادی دارم ازادی مالی هم دارم دیگه راحت وبدون مشکل دوره تهیه میکنم ودیگه ثروتمند شدم وسایزم شده ۳۶ و۳۸ وزنم شده ۵۲ و دیگه روی همین سایز تا اخر عمرم میمونم دمن دیگه توانمند شدم ومیتونم هر کاری رو انجام بدم بدون اینکه زود خسته بشم ودیگه اینکه من تونستم لاغر بشم 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار farkhondeshahrivar280
      1400/01/21 22:53
      مدت عضویت: 1385 روز
      امتیاز کاربر: 687 سطح ۲: کاربر متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 1,037 کلمه

      سلام،🤩👣💐.
      ;گام 62در مسیر لاغری من
      ما از زمانی که نظر دیگران برام مهم شد با چاقی خودم مبارزه میکردم با روش ها گوناگون از رژیم بگیر دمنوش بخور ورزش پیاده روی باشگاه ورزش ها سخت خلاصه حتی چند ساعت بخوابم که چاق نشم همه چی من روی چاقی تنظیم شده بود و کلا چاقی زندگی من فرا گرفته بود هرکاری میکردم که لاغر بشم ولی ماندگار نبود در حد چند کیلو لاغر میشدم اما به محضی که ول میکردم اون روش رو باز وزنم برمیگشت  واز خودم بیزار بودم حالم بد بود همیشه از دیدن خودم متنفر بودم و عکس گرفتن که نگو دلم مرگم میخاست ولی عکس تو جمع نهه و این ها همش میشه توجه به چاقی نخواسته داشتم توجه میکردم به چاقی و همیشه دانبال روش ها مختلف واسه لاغر شدن بودم و مهم ذهن است من چاقی در ذهنم بود ولی داشتم جسمم محدودتر میکردم و تصویر چاقترین از خودم در ذهنم ایجاد میکردم
      وذهن ما کاملا تصویری است و مغز ما براساس تصویر ذهنی که از خودمان در ذهن مان ایجاد کردیم فرمان میده
      ;باید ما به لاغری توجه کنیم تا لاغر بشیم خب اینجا یکم کار سخت میشه مخصوصا واسه افرادی که همیشه چاق بودن از کودکی مث خود من حالا با نوشتن یکبار فایل گوش دادن نمیشه گفت ما توجه میکنیم به لاغری زمان مبیره‌ولی‌ شدنیه خب اول باید زمان بزاریم کنار واسه خودمان زمان تعیین نکنیم تا فلان زمان تا عقد داداشم تا دو ماه دیگه تا اینکه دوره تموم بشه منم متناسب هستم زمان کلا خط بزنیم و زمان تعیین کردن کلا اشتباه است و ممنوع کنیم خب حالا باید چکار کنیم کار خاصی نمیخاد کنی کارهایی که قبلا انجام می‌دادیم الان دیگه انجام ندیم از این تاریخ به بعد خود به خود لاغر میشیم جسم ما توانایی لاغر شدن داره فقط خودمان با رفتار اشتباه جلوش گرفتیم با توجه به چاقی وقتی این کارها نکنیم خود به خود لاغر میشم برای توجه به لاغری
      اولین قدم درباره چاقی خودمان دیگه حرف نزنیم هیچگونه حرفی نزنیم نمی‌خواد به دیگران توضیح بدید بگی من این کار میکنم اون کار میکنم لاغر نمیشم چاق میشم باید چه کنم فلانی چکار کرده بزاریم کنار پس صبحت کردن ممنوع در مورد چاقی
      دومین قدم سرزنش کردن خودمان ممنوع کاری که من همیشه میکردم در روش ها قبلی رو راست باشیم با خودمان بگیم خودمان با آموزش دیدن چاقی زندگی کردن چاقی
      ترس از چاق شدن رفتارها اشتباه خودمان چاق کردیم حالا مسئولیت جسمان رو می‌پذیریم ما این کار کردیم خودمان هم درستش میکنیم با روش صحیح با عشق خودمان نگاه کنیم از دیدن خودمان ناراحت نشیم از خودمان عکس بگیریم با خودمان آشتی کنیم با جسمان  و سرزنش نکنیم خودمان رو
      گام سوم درباره مزایا لاغری بنویسیم هرچقدر میتونیم بنویسم چه مزایایی برای ما داشته لاغر شدن.
      خب من الان می‌خوام از اشتباه خودم بگم من تو همین مسیر خیلی خوب پیش میرفتم هر روز تمرینم مرتب انجام میدادم و احساس لاغری میکردم یکماه خورده گذشت دیدم یکی از دوستان وزن کرده نوشته منم خیلی کنجکاو شدم ببینم من چقدر لاغر شدم رفتم وزن کردم چند کیلو کم کرده بودم خیلی خوشحال شدم و همش دلم خوش بود هی بیشتر تحریک میشدم که برو باز وزن کن بعد مدتی باز رفتم دیدم نیم اضافه کردم ناراحت نشدم ولی دیگه اون شوقم نداشتم و همش توجه میکردم به اندامم و جسم بد بود تا اینکه نزدیک عید شد همش استرس داشتم عید بشه خونمون شلوغ میشه و منم نمیتونم ادامه بدم حالا چکار کنم خیلی نگران بودم عیدم شد دقیقا روز دوم عید من دیگه نتونستم ادامه بدم چون واقعا وقتشم نداشتم و یه جور بی خیال شدم ولی همش اعصابم خرد بود که الان که ادامه نمی‌دم دارم چاق میشم و هر روز که میگذشت توجه من به چاقی بیشتر میشد از امروز که باز شروع کردم به ادامه دادن که خیلی نگران بودم از استاد پرسیدم من چکار کنم گفتن عادی است پیش میاد لیز خوردی ادامه بده خیالم یکم راحت شد و از امروز شروع کردم به ادامه دادن والان فهمیدم خیلی بدم نشده چون من داشتم بازم مسیر اشتباه طی میکردم چون این دوره مث رژیم میدونستم و ترس در من بوده که اگه دوره ول کنم چاق میشم و الان خیلی خوشحالم که فهمیدم اشتباه کردم و از این به بعد می‌خوام واقعا یاد بگیرم عمل کنم بهش میخام لاغری بشه جز از زندگیم وساده کنم لاغر شدن رو الانم خداروشکر میکنم که باز شروع کردم الان خیلی حالم خوبه خیالم خیلی راحت شده ومن ترس چاق شدن در خودم دیدم ودیدم هنوز این ترس دارم توجه میکنم به چاقی هنوز که الان بهش پی بردم پس خوشحالم و ادامه میدم با شوق اشتیاق
      ;توجه به چاقی خیلی مشکلات واسه من به وجود آورد اعتماد بنفسم صفر کرد هیچوقت لباس مورد علاقم نمیپوشیدم همیشه موقع خرید فقط فکرم این بود اندازم باشه کاری به رنگش جنسش نداشتم همیشه محدود بودم در تفریح در خوردن در خرید کردن احساس بد داشتم دلم نمی‌خواست توجمع حاضر شم نوعروس از رقصیدن خجالت می‌کشیدم از عکس گرفتن متنفر بودم کلا زندگی نمی‌کردم مث یک زندانی بودم کلی از خواستگارهام واسه همین که من چاقم زشتم طرز تفکر در مورد خودم از دست دادم دلم نمی‌خواست برم جایی کار کنم بخاطر چاقیم و زندگیم باخته بودم روی چاقی.;
      من فرخنده متناسب هستم وزنم 60کیلو شده خیلی خیلی حالم خوبه انرژیم خیلی زیاد شده اعتماد بنفسم عالی شده همش دلم میخاد توجمع شرکت کنم همش دوس دارم از اندامم عکس بگیرم برقصم تو عروسی ها مانتوقرمزم‌برام گشاد شده راحت دکمه های بسته میشه خیلی راحت میتونم شلوار لی بپوشم برم شهر پیاده روی مهمونی قدش برام گشاد شده کمرم خیلی باریک شده شکم پهلوم صاف شده پاهام کشیده شده لباس اسپورت مانتو کوتاه می‌پوشم خیلی بهم میاد همه ازم میپرسن چیکار کردی که لاغر شدی کیف میکنم از رفتار خودم که دیگه اصلا حرص وله ندارم واسه خوردن مانتو شلوار هرمدلی دلم بخواد گیرم میاد عاشق خودم شدم افتخار میکنم به خودم خیلی حالم خوبه قابل توصیف نیست احساسم عالی شده به خودم افتخار میکنم که عالی شدم نه فقط لاغر شدن بلکه در تمام جنبه ها زندگیم تاثیر گذاشته و همه چی عالی شده و احساس قدرت زیادی میکنم و الگو خانوادم دوستانم شدم و خیلی راحت به هدف های دیگم میرسم ،😍🤩😊

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 7 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم