0

زندگی با طعم خدا (جلسه چهارم)

اندازه متن

بسیاری از انسانها سالهای زیادی از عمر خود را صرف اضافه کردن امکانات بیشتر به زندگی خود می کنند درحالی که غافل از گذر عمر می شوند و بدون لذت بردن از اصل زندگی آن را به پایان می رسانند.

توجه به بودن و زندگی کردن

مهمترین موضوع زندگی هر انسانی، زندگی کردن است. موضوعی که بسیار کمتر از بهای اصلی اش برای آن اهمیت قائل هستیم.

با توجه به سرعت رشد و پیشرفت دنیای مادی طبیعی است که تنوع بسیار زیادی در جنبه های مختلف زندگی ایجاد می شود و این تنوع به سادگی می تواند تمرکز ما را از اصل زندگی برداشته و بر حاشیه ها و اضافه های زندگی جلب کند.

این دقیقا اتفاقی است برای بسیاری از ما رخ می دهد و باعث ایجاد احساس یاس و ناامیدی در زندگی می شود.

زندگی کردن مهمترین موضوع و ماهیت وجود ما در دنیای مادی است اما به دلیل توجه کردن به واسایل و امکاناتی که برای زندگی مهیا شده است سبب می شود که توجه کمتری به اصل زندگی و لذت بردن از آن داشته باشیم.

توجه به این نکته بسیار مهم است که تمام وسایل، امکانات و شرایطی که در زندگی فراهم است برای ایجاد تنوع در زندگی برای لذت بردن بیشتر است. اما اگر ما آگاه نباشیم که باید از اصل زندگی لذت ببریم به هر اندازه وسایل و امکانات اضافه در زندگی داشته باشیم تاثیری بر لذت بیشتر ما از زندگی نمی شود.

بنابراین در عین حالی که خواستن و علاقمند بودن برای داشتن امکانات بیشتر و بهتر بسیار عالی و مقدس است اما نباید توجه کردن ما بر آنچه نداریم یا دوست داریم داشته باشیم باعث کم اهمیت دانستن اصل زندگی ما شود.

اگر حواسمان نباشد که باید از اصل زندگی که همان حیات و لحظات زنده بودن است لذت ببریم این نگرش در ذهن شکل می گیرد که لازمه لذت بردن از زندگی داشتن امکانات و شرایط عالی می باشد و تا زمانی که در آن شرایط نباشیم زندگی کردن هیچ لذت و فایده ای ندارد.

بنابراین در عین حال که حق داریم خواسته ها و آرزوهای متنوع برای بیشتر لذت بردن از زندگی داشته باشیم اما وظیفه داریم در هر شرایطی که هستیم سعی کنیم از زندگی کردن و زنده بودن لذت ببریم.

هنر لذت بردن از زندگی بسیار فراتر از تلاش برای رسیدن به خواسته ها و آرزوهایمان است.

تلاش کردن برای رسیدن به خواسته ها امر بسیار مقدس و لازمه بهبود شرایط زندگی و مفید تر بودن زندگی کردن است اما نبود آنچه دوست داریم داشته باشیم، یا دیدن افرادی که در شرایطی بهتر از ما زندگی می کنند یا حتی دیدن افرادی که بسیار بیشتر از خواسته ها و آرزوهای ما را در زندگی خو در اختیار دارند نباید باعث ایجاد نگرش بی فایده بوده و بی ارزش بودن زندگی کردن شود.

اصل و وجود همه انسانها دارای ارزش برابر است اما این طبیعی است که هر فردی بنا به شرایط ذهنی و زندگی دارای امکانات و شرایط زندگی متفاوت باشد. اما آنچه باید مورد توجه قرار داده شود برابر بودن اصل و اساس زندگی است. به این شکل همیشه از شرایط خود احساس رضایت خواهیم داشت و فرصت لذت بردن از زندگی را پیدا می کنیم.

تجربه هنرجوی زندگی با طعم خدا

طبق تجربه زندگی که داشتم وعمری که سپری کردم، تنها چیزبا ارزش و گرانقیمتی که همه مردم در پی آن هستند وبه دست نمی آورند وبعضی ها بدست می آورند، آرامش در زندگی است که مهمتری اصل زندگی در این جهان است.

البته سلامتی هم یکی از نعمتهای بزرگ خداونده که کمتر به آن توجه می شود، و همه این آرامش و خوشبختی در وهله اول زمانی اتفاق می افتد که خداوند در درون ت باشد و با خدا نفس بکشی و با خدا راه بری، این تجربه کل زندگیه من است.

شاید بعضی‌ها فکر کنند که من آدم خیلی مذهبی هستم، خیر من اصلا مذهبی نیستم، من فقط عاشق خدایم هستم همین و بس.

من آرامش  را فقط با خدا زیستن دریافتم و زمانی که از او دور بودم هیچ آرامشی نداشتم، من همه چیز در زندگی داشتم ولی آرامش نداشتم، آسایش نداشتم.

زندگی من برعکس خیلی ها بود، البته در منزل پدرم همه چی عالی بود ولی متاسفانه در منزل همسرم نه آرامش بود ونه سعادت!

اینها رو می خوام اینجا بگم، شاید درسی باشد برای آنهایی که فکر می کنند خوشبختی از بیرون ما آدم‌هاست از مادیات، من منکر این نیستم که پول و ثروت راحتی می آورد، ولی اگر در دلت احساس آرامش و خوبی نداشته باشی، هیچ فایده ای ندارد.

من همسری داشتم که از هر لحاظ نامبروان بود چه از لحاظ تحصیلی، چه از لحاظ پول و درآمد و پرستیژ اجتماعی و درک از هر لحاظ که شما فکر کنید نقصی نداشت و همیشه به جرات بگم که خیلی ها غبطه زندگی ما را می خوردند، ولی متاسفانه آدم بسیار ناشکر و بداخلاق و بهانه گیری بود و هیچ وقت از چیزهایی که داشت لذت نمی برد.

در صورتیکه تعریف نباشد من به عنوان همسر کوچکترین باری را از هیچ لحاظ بر روی او چه از طرف خودم و بچه هام بردوش او نمی گذاشتم، ولی هیچ وقت از زندگی راضی نبود و درحال خودخوری بود.

همیشه از اینکه سرکار باید برود مدام بهانه می گرفت، تازه کار ایشون کار طاقت فرسای بدنی نبود و خلاصه سرتان را درد نیاورم این ناشکریهای ایشون عاقبت کل سیستم زندگی را کن فیکون کرد، و من آرزو داشتم که ایکاش در کنجی خلوت در خانه ای کوچک زندگی می کردم ولی آرامش داشتم.

پس از آن زندگی بود که من به خدا پناه آوردم، وتنها منبع سعادت من اوبود، و از زمانی که این گنج بزرگ وعظیم مهربان بخشنده را یافتم کل زندگی من تغییر کرد، در آسمانها راه رفتم ودر آغوشش جان دوباره یافتم معجزه پشت معجزه، دوستان به قول معروف که می گویند: 

با خدا باش و پادشاهی کن …… بی خدا باش و هرچه خواهی کن 

این سرلوحه زندگی من است، من همه آن چیزهایی که با همسر سابقم داشتم را رها کردم، چون جز کولباری از غم و ناراحتی برای من چیزی نداشت و از آن زندگی آمدم بیرون و همینطور که قبلا گفتم خودم را به دستان پدر آسمانی، آفریننده جهان هستی، قادر مطلق سپردم و خدا می داند از آن زندگی بهتر را یافتم.

لحظه ای از او غافل نبودم، در بدترین شرایط زندگی فقط خدا را می خواستم و فریاد می کشیدم و از حضورش در زندگیم از خود بیخود می شدم و چنان ایمانی به او داشتم که خداوند خودش بهتر می داند که زندگی من را زیر و بر می کرد.

روز به روز بهتر از دیروز بود برای من، خداوند را برای کوچکترین چیزها فقط شکر می کردم، من از آن زندگی زمانی که آمدم بیرون بر روی زمین بودم و یادمه حتی رختخوابی نداشتم که بخوابم و رفتم خریدم تا شب را درخانه ای که اجاره کرده بودم بسر کنم ولی در همان خانه خالی هزاران هزاربار خدا را فقط شکر می کردم.

من بهترین خانه، بهترین ماشین آخرین مدل، پول و ثروت داشتم ولی آرامش و خوشبختی نداشتم، شاید این بار اولیست که به اینصورت از زندگیم می نویسم ولی خواستم بدانید زندگی و خوشبختی در مادیات نیست، در تن سالم فکر سالم و آرامش و حس  خوب درونی و از همه مهمتر عشق خدا را دردل داشتن است.

من یک مسیحی ام و خدا را با تمام جان و دل و عقل و هوشم می پرستم و این اولین حکم در مسیحیت است و دومین حکم محبت کردن به همسایه خود تنها همین.

ما نماز و روزه مثل دینهای دیگر نداریم و بطور کلی مسیحیت دین نیست و شریعت هم نیست بلکه طریقت است خواستم در اینجا توضیحی داده باشم ولی بهر حال فرقی نمی کند با هر ایده و مسلک، اگر سیم ارتباطت به خدا وصل نباشد، خیلی زندگی سخت می گذرد.

اول حال دلت را خوب کن و به قول استاد اول از داشته هایت راضی باش و شکر کن تا ببینی که چطور خداوند نعمتت افزون کند، به پرنده ها، به آبزیان ماهی‌ها نگاه کن که آنها کار نمی کنند ولی خداوند روزی آنها را می رساند چرا نگرانیم؟! به کجا می رویم؟!

اتفاقا با دختر داییم که در کاناداست حرف می زدم می گفتم خوشبختی ما همان زمانی بود که با پدر مادرهامون زیر کرسی شبهای یلدا دور هم می نشستیم و بزرگترها گل می گفتند می شنفتن وما بچه ها کلی لذت می بردیم و شیطانی می کردیم. خوشبختی در همان لحظه ها بود و همیشه ما برای فرداها نقشه می کشیدیم و از خوشبختی های آینده داستان سرایی می کردیم، بخدا آینده هیچ خبری نیست اگر امروز را درنیابی!

امروزت را بساز، امروزت را زندگی کن با هرچه داری و نداری اگر حسرت و حسد، ناامیدی، بغض و کینه، حرص و طمع در دلت داری بخدا از خودش دوری.

زنگارهای دلت را پاک کن، با صفا شو، زلال شو و بگذار خانه دلت مقدس و پاک از هرچه تیرگی و گرففتگی شود.

آنوقت ببین خدا در خانه مقدس دل تو نشسته ومعجزه را ببین، عشق آمده در دلت، امید آمده در دلت و خانه دلت بینی که نورانی شده.

اونوقت خداوندا شکرت و شکر و شکر بینی که از زبانت نمی افتد و بی نیاز از هرچه بخواهی می شوی!

من درحال حاضر همسری دارم عالی، فرزندانی دارم عالی، خانه و کاشانه ای دارم عالی، سلامتی دارم عالی، شغلی دارم عالی و خداوند را برای تک تک نعمتهای ریز و درشت زندگیم هزاران بار شکر و همینکه او بامن است و در من است و بر من است شکر شکر شکر 

و در آخر استادعزیز خداوند را برای وجود گرانبهایتان شکر، شکر که ما را اینچنین به وجد می آورید درود و هزاران درود برشما 

(نوشته فریده عزیز در بخش نظرات)


دستور کار اجرای جلسه چهارم:

۱- تماشای فایل ویدیویی توضیحات جلسه چهارم

۲- تکرار ۵ مرتبه فایل جلسه چهارم (تصویری یا صوتی) تا قبل از ارائه قسمت بعدی

۳- انجام تمرینات مربوط به جلسه چهارم در قسمت نظرات

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همشگی شما: رضا عطارروشن

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

Rating 4.09 from 109 votes

https://tanasobefekri.net/?p=12247
برچسب ها:
229 نظر توسط کاربران ثبت شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار rastegar.moradzadah
      1402/12/19 17:14
      مدت عضویت: 1179 روز
      امتیاز کاربر: 5757 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,419 کلمه

      بنام خداوند بخشنده ومهربان

      سلام خدمت استاد گران قدر ودوستان هم مسیرم 

      گام چهارم از دوره بی نظیر زندگی با طعم خدا

      قبل از هرچیزی اینو بگم استاد شما چند سال پیش این دوره رو تهیه کردین والان بعد چندسال ما داریم

      استفاده می کنیم وشما توی این فایل اشاره کردین که این دوره ماندگاره وچند سال دیگم بازدیدکننده خواهد داشت وافراد زیادی هدایت خواهند شد به این مسیر واقعا شما بی نظیر هستین وخدا رو شکر

      چقدر تونستین روی خودتون کار کنید که الان واقعا مثل پیامبران از غیب خبر دارین واعجاز می کنید

      وقتی خداوند مرا انتخاب کرد تا فرصت بودن در دنیا وزندگی در زمین را تجربه کنم از روح خودش در کالبد من دمید نه ماه تمام در بطن مادرم مرا پرورید وتمام اجزا بندنم را برای هماهنگی با رفع نیازهایم در زندگی بی نقص خلق کرد ووقتی به دنیا آمدم من بودم وجانی که روح خدا بود واجزاع بدنی که برای  زندگی به من داده بود اصل وجود من همین ها بودوهدف از خلقت من رسیدگی به این جان مقدس و گرامی داشتن آن ودر کنار آن حفظ حراست ازاین جسم که عهده دار روح من بود 

      من در این 36 سال عمر البته بجز دوران خرد سالی که هنوز درکی از هیچی نداشتم هرگز قدر وجود خودمو ندونستم هرگز به اصل بودنم به اصل وجودم وچیزی که براش خلق شده بودم توجهی نکردم 

      با پرخوری کیلو ها چربی اضافه در جسمم انبار کردم

      ولذت های دنیا رو همه نادیده گرفتم وهمش در حال گله و شکایت برای جسمی بودم که خودم برای خودم خلقش کردم وگرنه منکه موقع تولد متناسب وعالی بودم اینقد در این سال‌ها در گیر چاقی بودم که اصلا انگار زندگی نکردم یا در حال خوردن بودم که هیچ لذتی نمی بردم وبعد خوردن فقط با سرزنش کردن خودم واینکه چرا نمی تونم جلوی خوردنم رو بگیرم در حال عذاب دادن خودم بودم غافل بودم از جان عزبزم از اون بخش مقدس وجودم اگه رویا یاخواسته ای در دلم داشتم خودم رو لایق رسیدنش نمی دونستم چون چاق بودم هرچی لذت در دنیا بود من ازش محروم بودم این مسعله باعث شده بود نه از خونه ای که توش بودم نه از وسایلم نه از وجود همسرم نه دخترم ونه خانوادم نه طبیعت وهیچ چیزی لذتی ببرم 

      داعم در حال غر زدن بودم نمی دونم دخترم چطور بزرگ شداز چهار دست وپا راه رفتنش لذت نبردم از دیدن دندان در آوردنش لذت نبردم از حرف های که تازه نصفه ونیمه تلفظ می کرد لذتی نبردم از قد کشیدنش مدرسه رفتنش اولین نوشته های که یاد گرفت اولین کلماتی که تونست بخونه اولین دوست هایی که پیدا کزد اولین آزمون‌هایی که داد برای بار اول وامتحان دادن رو یاد. گرفت چون در تمام این مدت من عذادارچاقی بودم ولذتی از هیچ اتفاقی در دور وبرم نبردم فرش می خریدم تلوزیون مبل گاز وهر وسبله دیگه ای اصل ذوقی نداشتم براشون چون چاق بودم اینقد این چاقی برام پر رنگ ومهم بود که بقیه چیزا به چشمم نمی اومد 

      همیشه در حال عجله بودم تا در مدت کوتاهی وزن زیادی کم کنم تا بتونم لباسی پیدا کنم در مراسمی بپوشم وهرگز لذتی از اون مراسم نمی بردم یا ایام عید من همش تو پارچه فروشی ها بودم و دنبال خیاط تا لباسی برام بدوزه ومن عید لباس داشته باشم ساعت ها تو مغاره ها دنبال لباس بودم وتو اتاق پروها مدام خودمو سرزنش می کزدم زیبایی بهار شکوفه دادن درخت ها بوی عید مراسم دید وبازدید برای من لذتی نداشت چون قضیه چاقی نمی گذاشت چیزی ببینم همین امسال هم بدترین ساعت ها و تو مغازه ها گذروندم برای پیدا کردن لباس ولی خدا رو شکر چون چند هفته ای هست دوباره اومدم به سایت ومشارکت می کنم مثل گذشته اذیت نمی شدم وخیلی خودمو تو حال بد نمی گذارم

      من از خداوند عزیزم بخاطر این همه ناسپاسی بسیار بسیار عذر خواهی می کنم واو را بسیار بسیار بخاطر هرآنچه در زندگیم دارم شکر می کنم

      اول از همه بخاطر چاقیم از خدا ممنونم چون اگه چاقی بهم فشار نمی اورد ومن به دنبال راه چاره نبودم شاید هرگز به اینجا واین مکان مقدس هدایت نمی شدم 

      خدایا شکرت برای وجودم برای زنده بودنم برای نفس کشیدنم برای چشم هام که بیناست وهمه چیز را می بینم برای دندانهایم که غذا را خوب می جوم وهظم می کنم برای گوش هایم که سالم هستن وخوب می شنوم برای دماغم که باهاش خوب تنفس می کنم وزیبا وخوش نقشه برای ابروهام که جلو گرد وخاک رو می گیره ونمی گذاره چشمم اذیت بشه وباعث زیبایی صورتم شده برای مژه هام که زیبایی چشم هام صد چندان می کنه ونمی گذاره چشمم خشک بشه وبا پلک زدن چشمم رو محافظتی می کنه برای دست هام که کمک حالم هستن برای انجام کارهام برای انگشت هام برای ناخن هام برای

      پاهام که می تونم مسافت هارو طی کنم. در زمین خدا قدم بردارم و بگردم خدایا شکرت

      خدایا بخاطر خانه ای که در آن سکنا دارم ازت ممنونم منو ببخش اوایل که اومدم داخلش ازش ناراضی بودم چون قدیمی بود وهالش باریک بود الان خیلی ازش راضی هستم چون داخل بازاره ولازم نیست برای خرید مسافت زیادی برم وهمه چیز دم دستمه وحسابی امن هست 

      خدایا شکرت برای آشپزخونه ام که بیشر اوقات روز در آن هستم منو ببخش که اوایل ناشکری کزدم چون می گفتم کوچیکه کابینت نداره هودش خرابه ونمی تونم یخچال رو خوب توش جانم الان خیلی ازش راضیم چون کوچکه سریع تمیز می شه کابینت هاش زود تمیز می شن ولازم نیست خیلی خودمو اذیت کنم خدایا شکرت 

      خدایا بخاطر تلوزیون مون یخچال مون فرش هامون لباس شویی که داریم تخت و دراور وکمد ازت ممنونم نبود هرکدام منو به در سر می اندازه وجود هر کدام برام با ارزشه برای این اینترنت نامحدود ازت ممنونم چون اگه نبود به راحتی به اینترنت دسترسی نداشتم وبرای شرکت در سایت اذیت می شدم خدایا خیلی قدرشو می دونم 

      خدایا بخاطر وجود همسرم ازت خیلی ممنوم درسته یه اخلاقای داره که باب میل من نبوده وهمیشه به درگاهت شکایت کزدم  الان ازت معذرت می خوام چون به اصل بودنش به خوبی های زیادی که داره دقت کزدم دیدم خیلی آدم شریفیه

      خدایا بخاطر وجود دخترم ازت سپاسگزارم از اینکه بدن سالمی داره زیباست باهوشه با ادبه ازت ممنونم درسته در گذشته از اینکه زیاد سرما می خوره ومن مجبور داعم ببرمش دکتر خیلی غر می زدم شکایت می کزدم الان بخاطرش ممنونم چون سرما خوردگی چیزی نیست ومن اون اصل بودنش رو دز زندگیم دارم وبه خاطرش ممنونم

      بخاطر وجود پدرم که تکیه گاهمه بخاطر وجود خواهر هام به خاطر وجود برادرم دوستانم وخانواده همسرم ازت ممنونو سپاسگزارم 

      اینجا می خواستم راجب یه تجربه که مناسب بااین

        بخشه بگم

      همسر من همیشه می گه گذاشتم هر وقت بازنشسته شدم ودیگه کار نکزدم خوشی های زندگی رو تجریه کنم هر وقت گفتیم بریم زیارت گفته بزار الان خوب پول در بیارم باز نشسته که شدم میریم زیارت برای هر مسافرتی این ومی گه وخلاصه همه چیز رو موکول می کنه به آینده ومتاسفانه در حال زندگی نمی کنه یا افسوس گذشته رو می خوره یا فقط به این فکر می کنه سخت کاز کنه تا آینده در رفاه باشیم مدتی بود دوست داشت ماشین جدید بخره ویه ماشین خریدیم ولی ما خونه ای که رهن کردیم پارکینگ نداره ولی وسط بازاره وجلو خونه جای پارک داره وبقیه همسایه ها ماشین هاشون جلو در خونس اما ایشون از وقتی ماشین رو خریده می ترسه جلو در خونه پارک‌ کنه می گه ماشین صفره ممکنه کسی خطی بندازه روش وبرده توی پارکینگ یکی از اقوام که خیلی ازما دوره گذاشته ماشین رو ما هیچ استفاده ای از ماشین نمی کنیم چون درد سر شده براش سخته بره از اونجا بیارتش تازه دوسه روز یه بار باید قبل اینکه بره سرکار بره وروشنش کنه چند دقیقه تا موتورش نخوابه وکلی دردسر درست کزده برای خودش ماهم همچنان بی ماشین هستیم الیته خدارو شکر می کنم بخاطر وانتی که مال مغازس ودست ماست واگه کاری داشته باشیم می تونیم با اون بریم انجام بدیم وکار مارو راه می اندازه ومن بابتش سپاسگزار خداوندم

      بعد این جلسه فهمیدم همسرم چرا از وجود ماشین هیچ لذتی نمی بره وتازه باعث دردسرش شده وبارها گفته چه گرفتاری درست کزدم برای خودم چون

      اصل زندگی رو دست نخورده گذاشته ونادیده اش گرفته وهیچ لذتی از زندگی نمی بره ماشین رو خریده که لذت‌های زندگیش بیشتر بشه راحت زنگی کنیم ولی چون از اصل بودن هیچ لذتی نمی بره ماشین هم یه وسیله دست وپا گیر شده

      به نظر من اصل خوشبختی بدون در درلحظه حاله واینکه از اون چیزی که داری ولو کم لذت ببری وشاکر باشی تا خداوند لیاقت دادن مال بیشتر وامکانات بیشتر رو بهت بده

      خدای خوب ومهربانم برای درک این آگاهی از تو ممنون وسپاسگزارم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار Niloo
      1402/12/17 15:55
      مدت عضویت: 181 روز
      امتیاز کاربر: 1110 سطح ۲: کاربر متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 467 کلمه

      من قبلا خیلی حسرت میخوردم.همش فکر میکردم فلان کس مثلامدرسش از من بهتره یا خانوادش پولدارترن وهیلی چیزای دیگه.انا وقتی که چند سال میگذشت نیدیدم همون کسی که من حسرتشو میخوردم داره حسرت منو و زندگی و مدرسه و …..رو میخوره.منو به فکر برد که حتما من از اون بهترم وزندگیم از اون بهتره که داره حسرت منو میخوره.

      کم کم داشتهام و دیدم و از زندگیم لذت بردم.واسه خیلی چیزا مسخره شدم ولی ناراحت نمیشدم چون میدیدم کسی که مسخرم میکنه خودشو از من پایین تر میدونه وبرای خنک کردن دل خودش داره جلزولز میکنه.منم سعی کردم از هر چیزی که ناراحتم میکنه دوری کنم و از زندکیم لذت ببرم.

      اوایل ازدواجم به دلایلی همش شاکی بودم.ودیدم دادم اذیت میشم.با این روش استاد آشنا نبودم که از زندگیم لذت ببرم ولی سعی کردم که چیزایی که دوست ندارم رو توجه نکنم و به مرور توجهم به داشتهام وزیبایی های زندگیم جلب شد.الان میبینم از روزی که من زندگیمو سپردم به خدا و باآرامش جلو رفتم و حرص نخوردم زندگیم خیلی پربارتر شده.

      قبلا از وجود دو نقر توزندگیم ناراضی بودم ولی نمیتونستم و نباید از زندگیم بیرونشون میکردم.خیلی اذیت میشدم و گریه میکردم ولی بعد سعی کردم باهاشون بسازم وکم کم زندگی با اون افراد راحت شد برام.

      الان خدا رو برای همه چیز شکر میکنم.من خدا رو برای چشم بینا.برای دست و پای سالم.برای قدرت فکر و عقل.برای نفس های منظم.برای تک تک سلولهای بدنم برای رگ و پوست و خونم شکر میکنم.

      فقط کافیه یک بار دعای معنی دعای عرفه رو بخونید یا گوش بدید.اون زمان از دونه دونه چیزهایی که خدا بهمون داده و ما نمیبینیم آگاه میشید.

      خدا نعمتهای بیشماری به انسان داده ولی چون همیشه دراختیارمون بودن قدرشونو نمیدونیم.

      تن سالم.خونه ای توش زندگی میکنم و شب از سرما و گرما محافظتم میکنه.همسر خوب وسالم و کاری.بچهای سالم.غذایی که دارم و میخورم حتی اگه زندگیم شاهانه نیست و غذای لاکچری نمیخورم ولی باز خدا رو شکر میکنم چون میدونم همینایی که دارم از لطف خداست و هر وقت لازم بوده بهم بیشتر هم داده.خیلی جاها توقع نداشتم ولی بهترین غذا سر سفرم اومده.جاهایی که سپردم به خوده خدا و حرص نزدم خدا بیشتر برام فرستاده.جایی که سپردم به خدا بهم خونه داد و منواز آوارگی نجات داد.حتی اگه خونم کوچیکه و اون چیزی که رویاشو داشتم نیست ولی بازم شکرخدا که سرپناهی دارم که آواره نیستم.همینم خیلیا ندارن.من خیلی خوشبختم که این چیزایی که تو زندگیم هست رو خدا بی منت بهم بخشیده.

      الان هم باز  روزی هزاربار خدا رو شکر میکنم و سختیا رو میسپرم به خودش که میدونه چطوری حلشون کنه.

      خدایا شکر بابت همه چیزهایی که بهم از لطفت بخشیدی.میتونستی بهم نبخشی و من منتی سرت نداشتم ولی باز از لطف و مهربونیت بهم خیلی چیزها دادی که ممکنه من الان خیلیاشو به خاطر نداشته باشم و برای همه چیز همه چیز هزار بار شکرت شکرت شکرت

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار صالحه
      1402/11/26 20:17
      مدت عضویت: 459 روز
      امتیاز کاربر: 50035 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 933 کلمه

      سلام برخدایی که طمع عطر  حدید به زندگی من زده 

      سلام براستاد عطارروشن. وهم عزیزان 

      اول تولد آمد هیچ جیزی کنارنبود یی جسم وجان وزنده بودن رو به امد به دنیا که آمد اول فقزخودموبودم وتنم وزنده بودن 

      من برای داشته‌ای که در  زندگی به آرام آرام  به زندگیم. اضافه شد شاکرهستم  با هراضافه شدن باید لذت بیش تری باید می بردم‌  آیا با بودن. وسایل دراطراف من فرد شادی‌دورن رو هم درزمان طولانی داشته باشم ولی من تجربه کردم‌که به این شکل نیست 

      لوازم جانی جای اصل اون‌وسیله نمیشه من برای  حس خوب و احساس هر چیز که که دراطراف با.شه  اگه من حسم خوب نباشه توحال رقابت باشم چشم هم چشمی باشه حسادت و هم‌ در کنارش داشته باشم که حسم رو خراب خواهم کرد  آیا با آنجه که. داشتم لذت از زندگی بردم یافقط زمان رو فقط،توبخش بدش بودم من زندگی کردم یا فقط،دنبال چیزهای به ثمر رفتم دست پا زدم که زندگی بیشتر لذت ببرم ولی من اصلا استفاده که نمیکنم 

      چیزهای که که دارم‌تازه اضافه هست جاگیرهم هست همه آرمش من له هم میزنه بایدهواسم‌. رو بزرام‌برای نگه داستن‌اون وسیله چون من‌فکرمیکنم‌با بودن اون هست ک من دارم زندگی میکنم‌بعضی زمان رها  کردن‌ از دست دادن ازدای هست چون دربدن اون وسیله یااون خونه یا باطل جزور درد سر جیری دیگه نیست ما چندسال پیش همسرم برای کارش ی باغ تهیه کرداویل همه ازجمله من بجه بسیارخوشخال شدیم که ما یی باغ بزرگ خریدم مکانی دادن رفت آمد اولیه خوب بود ولی من رو به کاره اَضافه محبورم بودمو  هرصبح جمعه من باید کلی غذا درست می کردم‌ همسیر به این اون زنگ میزد که کسی ناراحت نشه همی رو توباغ بیان  خوب این یی کاره اضافه بودکه به مرو اون وافراد خسته شده دیگه ادمدشد کم شد تازه بایداسرا میکردی تشریف بیارن مهمان ما باشن  باغی که خریدیم بودایم‌ تو منطقه امنی نبود وفتی خود خانواده من تنهایی میرفتم همسر م بخاطر،دختره بسیار نگران و مضطرب بود که اشکالی پیش نیاد واین‌حالت اول خودش روازدا میدادکه درمرحله بد همه خانواده‌ام رو ناراحت می‌کرد روی که مجبوریم شدیم باغ رو فروختیم من که خیلی خوشحال شدم دیگه این وسیله غذاب رو ندارم‌ درست هست حالا اگه بود کلی پولش بود شاید کل زندگیمون بفرشیم  امکان‌ نداره اون باغ رد  روبخریم رو ما با فروش اوم باغ  تازه ازدا شدیم‌ رها شدیم‌ کلی مشکلاتش برای ما ایجادکرده بودکه با فروختن اون ازاون مشکلات خلاص شدیم شاید  اگه یی  منطقه بهتری  باغ رو خریده بودیم‌ این‌ مشکل ایجاد نمیشد حتی شاید گروهی آمروز به من بگن حیف نبود ولی راحتی که اون روزه از من‌ کل خانواده‌ام  گرفته شده بود تا اسم رفتم به باغ می امد کلی نگران استرس که کسب دچار مشکل نشه داشتم تا درباغ ببندیم‌با ماشین راهی بشم‌ این‌حالت نگرانی استرس اصلا بودن تو باغ رو دلنشین نمیگرد  شایداگه همون زمان تویی پارک‌ رفته بودیم تواون فضا لذت بیشتری رو به خانوده می‌دادیم ولی تو باغ این حالت بسیار اذیت کننده بود حتی باره وفتی ازدحترها حرفش پیش میاد فقط ازدست دادن اون‌ فضا درخت میوه شاه توت  که  بسیاز خوشمزه بود حرفش زده میشه ه نه لذتی که تواون مکان به مارسیده پس بودن توهمین فضایی راحت منزل رفتن تویی پارک تو نگاه من که آرامش  درونس  هست بسیار پرارش از باغی هست که خوشایند دیگران بود و من‌ و خانواده ازداستنش کلی مشکل داشتم در حقیقت دیگرا ن کیف باغ ما رو میبردم‌ خودم‌ خانواده پا جز مشکل جیزی ازاون باغ به یادو نداریم حتی بارم خواستم دوباره یی باغ  دیگه بخریم اول کلی کرون شده امکانش نیست وهم ته دلم من اون رضایت رو نداشت چون خاطره خوبی از داشتن باغ ندارم‌ تا این زمان که نشده بخریم پس داشته ماو اون آرامش که احساس می‌کنیم برای ما ایجاد نمی کنه و نه اگه اون فرداول خودش  تو بخش مثبت زندگیش باشه تو بخش خداوند باشه میدونه که داده ازجانب خدوند هست اجبار مشکل داره رو گوش ممکنه چون اخبار باعث افکار تو بخش ایراددارش  باشه اون زمان‌ چون همسرم دائم نکران سرقت امدن افردد تو باغهای دور می زدم‌ تو واون زمان هر وفتی که ما توباغ بوردیم  دائم نگران بود که اون مشکلات برای خانوداه خودش ایجاد نشه پس ازداشته خودش با همه فضایی خوب اصلا لذت نمی برد نه تنها اون لذت نمی برد بکله کل خانواده‌ام اون لذت رو نمبردن حتی باره شد که‌ من‌ نکران‌ نبود همسرم‌ همش می گفت این‌ دربین‌ که کسی بالا نیاد از در کسی  بال نیاد کسی واردباغ نشه خوب بودن تو این فضا چه لذتی داشت که ادامه بدیم‌ برای داشتن‌ این‌ همه اعصاب خوردی رو کسی نمی پسند پس نبود بهتر از بودتش تو اون روزها  بود شاید اگه حالا که وتعدا افرا خانواده بیشتر شدن به شکرخدا 

      اون خرید این  زمان‌ انجام‌ می دادم‌ کلی از بودن تو اون مکان لذت روهم میبریدم‌ ولی همزمانی خوبی برای اوت خریدنداشیتم  

      من دریافتم‌ که اگه فرد براش داشتن چیزی اول روی خودش کاره نکن که از داشته خودشون لذت ببرن شادی رون نداشته باشه ازهرجیزی که داره لذت نبره هرجیزی دیگی روهم تهیه کنه بااون  نه حسش خوب نیست وهم ازداشتن همون جیزه که شایددیگران اون. خوشحال کننده حساب اذیت میشه یی جوزی دست پا کیر میشه 

      اگه قدرداشته خودمون روبدونبم‌توبخش خودمون کارکنم به مرو دست اوردم مون هم خوشایند بشه  هم‌کلی لذتی به خودمون میدم وطمع بهتری به کل زندگیمون میزنیم 

      اون طمع خداوند هست‌که به زندگی خودمون زدیم‌ اون زمان ما اول ازداشتهای که داریم‌کیف کردیم ازانهابه شکل خوب استفاده میکنیم‌ وهم‌اگه خونه ماشین یا باغ رو هم به لطف خدادن وارد زندگی ما بشه اون ازطرف خداوند بدونیم ابن‌ افکاررونخواهبم داشت جون خداوند خودش هواسش به همه  چی هست 

      خدا پشت وپناه تون یا حق حق. نگه دارتون

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار اسما غضبان
      1402/10/10 23:24
      مدت عضویت: 1303 روز
      امتیاز کاربر: 6149 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 857 کلمه

      بنام خدا

      همیشه وقتی میرم دکتر نوبتم هست می شینم روصندلی واین عبارت همیشه کنار دستمه که نوشته شده زندگی سخت نیست ما پیچیده اش میکنیم .واقعا سخت نیست همه چیز آسونه همه چیز من  پرنده دارم وعروس هلندی پرورش میدم .اول بهشون حسودیم میشد میگفتم چطور یه موجود میتونه آنقدر میتونه آروم باشه بدون نگرانی  بدون فکربه اینکه کی غذامیخوره اصلا غذا بهش میرسه نمی‌رسه فرداغذاهست اصلا بی دغدغه داره زندگی می‌کنه ومن کلی توفکراینم که عصر چی درست کنم نکنه فردا نتونم برم خرید نکنه جواب آزمایش بدباشه نکنه نتونم پول پس اندازکنم  کی  بتونیم قسطامونوبدیم کاش تموم شن این قسطا  بتونیم یه مدت. آروم باشیم بعدا دوباره قسطی یه چیزدیگه بدیم من چندبار به این توجه کردم کهمن وقتی درمورد چیزی عجله دارم یابهش نمی‌رسم یاوقتی هم که میرسم کلی هم اذیت میشم ودرنهایت ازش دلزده میشم من شکلای مختلف پرنده آوردیم بزرگ کنیم زیادنیستن اماخب من باهاشون زندگی میکنم وهرکی هم بگه پرنده هاتن میگم نه اینابچه هامن .من یه مدت درگیر این بودم که چراپرنده هام زادوولدنمیکنن مرغ عشق میوردیم بهشون غذامیداد م .ولی واقعا وقتی زمان زادو ولد لونهامیشد من خیلی توجه میکردم که کی قرارهم جوجه هاشون دربیان تاینکه یه بار به خودم گفتم رها میکنم .من بهشون آب میدم غذامیدم  بقیه کاره خدا است تا اینکه من عید نوروز پارسال نوه دارشدم صدای جیک جیک جوجه تازه متولد شده چه لذتی داشت واین روبه خداسپرده بودم از اون به بعد هم اون شکلی خداهرطور فکرشوبکنیم خودش جواب میده وقتی ندونم چی می‌خوام چیزی به دستم نمی‌رسه وقتی هم عجله میکنم   احتمال زیادی هست که به خاطر طول کشیدنش رهاش میکنم .وحی . من همیشه درهر حال زندگی روجذاب نمی‌دیدم اما تنها جذابیتی که همیشه احساسش کردم اون لذت داشتن  پرنده هابود که خیلی به چشمم میومد اما من خواسته های زیادی داشتم از خدا خواستم یه همسر مهربون دارم وباپشتکار  وهرچیزی که خواستم روبرام فراهم کرده دست خدابوده توزندگی من  .من شادم لحظه های که کنارمه وبیشتراز هر زمانی حرف میزنم وقتی کنارمه ازصبح که می‌ره سرکارتاشب منتظرشم وقتی میاد خیلی خوشحالم و گاهی توحیاط می ایستم منتظر .ویا راه میرم تایباد یه بار یکی می‌گفت مابه هم عادت می‌کنیم عاشق هم نیستیم  کلی می‌گفت .می‌گفت که ادمابه هم عادت می‌کنن . عاشق نمیشن در صورتیکه این حس و حالی که من هرروز تجربه میکنم عشقه ومن ازخداطلب این عشقو کردم از خدا خواستم که بتونم یه مسیری برای تغییر زندگیم پیداکنم وبااین سایت آشنا شدم و آرامش. رودر تلخ ترین لحظه هایی که باهاشون روبه رو شدم داشتم واین روهم بدست آوردم من خیلی زندگی روسرکوب میکردم اما واقعا زندگی یعنی زنده بودن شوهر خاله ی من مردی بود که از شانزده سالگی یاهفده سالگی رفت جبهه وکلی ترکش خورد توسروپاش ولی بازم  از زندگی استفاده کرد ولذت بردوهیچ  وقت زندگی روسرکوب نکرد شاید کسیکه اینومیخونه بگه داره تعریف می‌کنه .امانه قبل از بهشتی شدنش همه ی بدنش ترکشا حرکت کردن و .بعداز مدت یک ماه که توبیمارستان بستری بود ویعدبیمارستان شهرشون رفت ازدنیارفت وتنهاچیزی که ازش موند اسمش بود  بایه سنگ قبر واسم شهید همین هیچ چیزی رویاخودش نبرد اما بازم زندگی لذت برد .برای من مهم نیست که اون چه طرز فکر برداشتی اززندگی داشت اما چیزی که من درظاهرش  میدیدم اون آرامش خاص خودش روداشت اون همسر فرزند خونه ماشین روداشت امافقط جانش روازش گرفتن پس من نیاز به این ندارم که اسمم جایی ثبت بشه همینکه بتونم باخدایخودم عشق کنم و ازنعمت عشقی که خدابهم داده به من برای همسرم تودلم دارم به همسرم .باهم زندگی کنیم درهرشرایطی نیاز به این ندارم که از دیگران بخوام خودم روتاییدکنن ویاداشته هاموزیاد کنم درصورتی که ظرفیت اون روامکان داره نداشته باشم و هرمقدارمن بیشترین تجربه ی عشق وارامش برسم ورودی خودم کارکنم .میتونم اون ظرف به اندازه ی میزان درکم میشه مثال شوهرخالموزدم میخواستم بگم که .درهرشرایطی آدم می‌تونه اززندگی لذت ببره . .چه خواسته داشته باشی چه چیزی که نمی‌خوای روداشته باشی اما بازم میتونی از زنده بودنت لذت ببری وخوشحالم باشی که میتونی ناخواسته روبندازی زمین وخواسته روجایگزینش کنم .من این روزای ام فرق میکنه  کمترد. گذشته سیر میکنم وبیشتردرلحظه ی حالم خداگفته مومن کسی هست که به غیب ایمان داره ومن ایمان پیداکردم که به خواستم میرسم .ویه حدیثی هم بود ازبکی از امامان معصوم که گفته بود به چیزی که میخواین جوری فکر کنین که انگار پشت درهست این یعنی اینکه من به محض بازشدن در یازکردنش توسط خودم بهش میرسم پس باید تازمانی  که ظرفیت اینوداشته باشم که برم در روباز کنم اززندگیم لذت میبرم و در که باز کنم دوباره  میتونم به اندازه ی اون خواسته ظرف من بزرگ میشه .اون ظرف عوض نمیشه بلکه خودش جاگیرتر میشه وله خودی خود  وسعت پیدا می‌کنه به اندازه  ایکه من بتونم این قدر رودم کارکنم ودر خودم ایجاد کنم .تغییر کردن و کارکردن روی خودم و تغییر شرایط پس به خواسته هام میرسم وزندگی روسرکوب نمیکنم وارش لذت میبرم .حتی اگر هم بگم حالا که چیزی ندارم که ازش لذت ببرم اما اگر یه خورده دقت کنم میبینم .خیلی چیزهاست که میتونم ازش لذت ببرم گاهی برای لذت بردن اززندگی دیر میشه بدون اینکه متوجه بشیم دکمه ی خاموشی زده میشه پس تادکمه  روشنه اززندگی لذت ببریم..ممنون از استاد وفایل پرمحتوا تون…

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار سکینه
      1402/06/23 20:14
      مدت عضویت: 242 روز
      امتیاز کاربر: 4250 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 335 کلمه

      بنام خداوند جان

      سلام خدمت استاد عزیز وتمام دوستان

      من تازه وارد سایت شدم وکلا مدت کوتاهی هست با قانون جذب آشنا شدم و تا قبل از این فایل خیلی کم به اصل وجودم وزنده بودنم برای زندگی توجه میکردم و بیشتر تمرکزم روی رسیدن به خواسته ها

      واینکه اگر لوازم جانبی کامل داشته باشم پس من خوشبختم وزندگی راحتی دارم وبه خاطر همین چون ناخواسته های در زندگی داشتم و بارها به خدا میگفتم خدایا منو بکش که راحت بشم واین اواخر یک سری تضادها برام به وجود اومد که از خدا خواستم که یا منو از این دنیا ببره یا هدایت کنه و کمکم کنه وخدارو شکر توسط خواهرم با قانون جذب آشنا شدم و کمتر از یک سال با استاد روشن عزیز آشنا شدم و خداوند را بابت این استاد عزیزم سپاسگزارم که منو با اصل خودم آشنا کرد وتوجه ام را به داشته هام کرد

      من توی زندگیم آرامشی دارم که خداوند را بابتش سپاسگزارم ،دستانی از خداوند را دارم که به من آگاهی میدهند که روز به روز زندگیم بهتر میشه که از خداوند سپاسگزارم  ،سلامتی دارم که به راحتی میتوانم بدون هیچ محدودیتی هر چی دوس دارم بخورم وتوانای دارم که میتونم کارامو خودم انجام بدم ،همسری مهربان و مسولیت پذیر وبا معرفت دارم که خداوند را بابت وجودش در زندگیم سپاسگزارم دو بچه سالم وعالی دارم که از وجودشان در زندگیم لذت میبرم وعاشقانه در خدمتشون هستم خداروشکر،ماشینی داریم خداروشکر که کارامونو راه می ندازه، یه خونه داریم که بزرگه اندازه کافی ومن توش راحت هستم و کلی وسایل خونه که اگه بخوام بنویسم طولانی میشه ومن بابت تک تکشون از خداوندم سپاسگزارم ،تک تک اعضای بدنم که کاراشونو به نحو احسن انجام میدن ومن خداوند را بینهایت بابت این جسم فیزیکی سپاسگزارم ،در کل اینو بگم اگه قرار باشه فقط بابت تک تک نفسام خدارو شکر کنم تمام عمرم را باید سپاسگزاری کنم باز هم کمه چون من هر لحظه نفس می کشم و وقتی و فرصتی برای سپاسگزاری از سایر نعمت های خداوند باقی نمی مونه، خدایا بینهایت سپاسگزارتم

      موفق باشیددوستان 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار سحر
      1402/06/20 08:13
      مدت عضویت: 253 روز
      امتیاز کاربر: 5855 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 745 کلمه

      به نام جانِ هستی بخشِ وجودم❤️❤️❤️

      سلام خدمت استاد خوبم ودوستان گرامی🌹

      • من قبل ازآشنایی با سایت تناسب فکری و استادعطارروشن عزیزبخاطر اضافه وزنم همیشه حس وحالم بدبود وشکرگزارنبودم وهروقت اطرافیانم بهم میگفتندبیخودی برای لاغری تلاش نکن توچاقیت ارثی است بیشترحالم بدمیشد وباناراحتی به خدا میگفتم این چه عدالتیه که بنده ها تومثل نخودلوبیا جدا کردی یه عده رو لاغر و خوشحال آفریدی ویه عده رومثل من چاق و بدحال آفریدی! وتمام حواسم به چاقیم بود
      • من توی زندگیم همه نعمتی دارم نعمت سلامتی کامل. نعمت خانوادهٔ خوب و مهربون. نعمت خانهٔ بزرگ وزیبا. نعمت هنرواستعداد. نعمت هوش وتوانمندی. نعمت محبوب بودن و احترام دیدن. نعمت وسایل وامکانات کامل.همه چی دارم وخدا را بینهایت شاکرم
      • امابخاطراضافه وزنم از هیچکدام لذت نمیبردم و با وجودتلاش زیادم برای لاغر شدن روزبه روزچاقترمیشدم تاجایی که دیگه خسته شدم وبادل شکسته ازخداخواستم که کمکم کنه وخدای مهربانم هدایتم کردبه سایت تناسب فکری ومن باگذراندن2دورهٔ رایگان درعرض 4ماه حدود 15کیلووزن کم کردم بدون رژیم وسختی خیلی راحت وبالذت وزن کم میکنم البته آرام آرام

      و درموقع انجام تمرینات لاغری باذهن احساس می‌کردم از درون هم دارم عوض میشوم آرام‌تر وشادتر وشکرگذارترشده بودم وهر روز اشتیاقم برای ادامه دادن بیشتر میشد

      • و باهدایت خالق مهربانم وارد دورهٔ زندگی باطعم خدا شدم وایمان دارم که این هدایت بی دلیل نیست و حکمتی دارد
      • من الان صبح که از خواب بیدارمیشوم اولین چیزی که حس میکنم لذت بردن از نفس کشیدنم است و آرامشی که تمامه وجودم را دربرگرفته وبالبخندشروع میکنم به شکرگذاری واولین کاری که انجام می‌دهم انجام تمرینات است باینکه 56 سالمه نه افسوس گذشته رو میخورم ونه نگران آینده ام چون به هیچکدام دسترسی ندارم من فقط از قدرتمندترین فرصتی که خالق جانم به من داده وآن لحظهٔ حال است استفاده میکنم وآن رابه اصلِ جانم گره میزنم وبااشتیاق ادامه می‌دهم چون به این آگاهی رسیدم که گذشته وآینده توهمِ ذهنمه برای اینکه من لحظهٔ حال رو ازدست بدهم
      • یادگیری یعنی به یاد آوردن پس ما همه چی بلدیم. فقط بایدموانعِ ذهنی رابر داریم تا بتوانیم اصلِ خودمان رابیاد بیاوریم و انجام تمرینات مخصوصاًتمرینات عملی خیلی کمک کننده است
      • تمرین عملی که برای یاد گیریِ این گام انجام دادم این بودکه باخودم قرار گذاشتم حداقل برای یک روز حواسموجمع کنم که در لحظهٔ حال بمانم بدونِ هیچ لوازم یدکی وخودم رو بسپارم دستِ جانِ مهربانم و فقط به زیبایی هاونعمتها توجه کنم.وجالبه که ازهمون شروع تمرین ذهنم بشدت تلاش می‌کرد که حواسمو از لحظهٔ حال به دزده وببره سمتِ افکار نگران کننده اما من  بهش مهلت نمی‌دادم و سریع هرجاکه بودم نگاه میکردم به اطرافم وبرای هر داشته ای که میدیدم باحسِ خوب شکرگزاری میکردم ومیدیدم که صدای ذهنم ضعیف ترمیشدوباخوشحالی ادامه میدادم
      • من چندخریدضروری داشتم که دریک مسیرنبودند وبرای هرکدام بایدمیرفتم چندخیابان دورتر وخیلی زمانبر بودولی من به هیچ چی جزلذت بردن ازمسیرم و دیدنِ زیبایی ها وشکرگزاری فکرنمیکردم وفقط حواسم به این بودکه الان توی این لحظه توی این مکان چه نعمت وچه زیبایی وجود دارد؟ و بابتش شکرگزاری میکردم و واقعاً برایم باور نکردنی بود! اولین خیابونی که واردشدم تمام خریدهایم  انجام شدونکتهٔ جالبش این بودکه برخوردفروشنده ها با من خیلی صمیمی وهمراه با احترام بود وحتی2تاخرید دیگه هم که فکر میکردم فرصت نمیکنم انجامش دهم براحتی خریدم ومن یک ساعت بعد تو خونه بودم واصلاً یه حس وحالِ دیگه ای داشتم وخیلی هیجان زده بودم از این همزمانی های لذت بخش وحالم خیلی عالی بودازاینکه جهان به نگرشِ جدیدم به این سرعت پاسخ داده بودو درطول روز تمام کارهایم براحتی و باسرعت انجام میشدومن بااین تمرین عملی یادگرفتم که درلحظه بودن ولذت بردن از زندگی یعنی اینکه فارغ ازتمامِ نگرانی‌ها و دلواپسی ها فقط دنباله روی جانت باشی چون او قطعه ای از کُل است که خداعاشقانه در وجودم گذاشته تاهر لحظه مواظبم باشه و حمایتم کنه ومنو به خوشبختی برسونه وخیلی شوق دارم که این تمرینِ عملی رو بیشترانجام دهم
      • و اینکه من تونستم یه مانع ذهنی ام روکشف کنم من بخاطرِباورهای اشتباهی که درمورد خداوند داشتم فکر میکردم من وظیفه دارم به همه کمک کنم حتی اگه خسته باشم وحسم بد باشه و حتی اگه خودم کارداشته باشم باید اول به دیگران خدمت کنم وگرنه خدا ازم راضی نمیشه! درصورتی که من فقط مسئول خودم هستم وهمین دیدگاه اشتباه منوازاصلم دور کرده بود وجلوی رشدم رو گرفته بود و وقتی به این نگرشِ اشتباهم آگاه شدم ازخالق جانم طلب بخشش کردم و همه چی رو سپردم به خدا و خیلی سبک شدم وانگار رها وآزاد شدم وخیلی حس و حالم خوب شد

      الهی عاشقانه سپاسگزارم که هرلحظه مرا حمایت و هدایت میکنی به سمت طعم دلنشین ولذت بخشِ خودت ومن عاشقتم وبا اشتیاق فراوان ادامه میدهم❤️🌹❤️

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فریبا فروغی
      1402/05/19 18:38
      مدت عضویت: 544 روز
      امتیاز کاربر: 14910 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 796 کلمه

      با سلام خدمت شما استاد عزیز،

      تمرین اول:

       من چه کسی بودم و چه انتظاری از زندگیم داشتم و چرا؟

      من خودم رو یک فرد تنها میدونستم که برای خوشحالی باید با دیگران وقت بگذرونه باید با دیگران احساس خوب داشته باشه و چون دوست زیادی نداشتم و تنها بودم پس همیشه تنها بودم و احساسم بد بود، چرا اینطوری بودم الان بهتون میگم ، چون ارزش خودم رونمیدونستم و احساس خوبم و لذت بردنم از زندگی وابسته به دوستان و اقوام بوده در این باور های اشتباهم یم مدت زیادی سپری شد و من ارزش خودم رو نمیدونستم،

      احساس شادی نمیکردم چون فکر میکردم کسی دوستم نداره و من برای کسی مهم نیستم حتی یک دوستی که دارم اونم بهم محل نمیده و با این باور ها از ارزش خودم قافل بودم ،

      همشه شکایت میکردم از دانشگاه نرفتنم و این که من باید مثل دیگران دانشگاه برم من مگه چی کم دارم از دیگران منم باید مدرک بالا داشته باشم و رفتن به دانشگاه رو علت خوشحال بودنم میدونستم و چون نمیرفتم پس خوشحالم نبود و با فکر به این احساس بدی داشتم و این رو همیشه با مادرم شکایت میکردم که حمایت نمیکنند و منو به دانشگاه نمی‌فرستند پس مقصر هستن و من مدت ها احساس بدی داشتم که فکر میکردم با رفتن به دانشگاه میتونم از زندگی لذت ببرم،

      ندیدن چیز های که دارم و ناراضی بودن از وضع مالی خودم و نداشتن شغل مورد علاقم ، من مدت ها شکایت میکردم که باید با خواهش از پدر پول تو جیبی بگیرم و خاک بر سرت همه هم سن های تو کاری دارن و پول در میارن، و این از ارزش وجودی خودم نااگاه بودم و ناراحت، 

      همیشه فکر میکردم که دوستای من ازدواج کرده‌اند و همه سر خونه و زندگیشون هستند یه قدم از من بالاتر رفته‌اند و خاک بر سرت که همین جا مانده و نمی‌توانی خوشبختی را به دست بیاری و تو هیچ وقت ازدواج را تجربه نخواهی کرد و طعم خوشبختی را نمی‌چشی و مدت‌ها به اشتباه فکر می‌کردم که بزرگترها همیشه به من می‌گفتند که انشاالله عروس بشی و خوشبخت و خوشبختی رو در ازدواج کردن می‌دیدند و این رو در ذهن من هم به وجود آورده بودند و من از ارزش‌های خودم غافل بودم ،

      از نداشتن گواهی نامه هم ناراحت بودم و فکر می‌کردم با به دست آوردن مهارت رانندگی می‌تونم بیشتر از زندگی لذت ببرم اما بی‌خبر از این که  وقتی از اصل زندگی بی‌خبر هستم کمکی به لذت بردن بیشتر نمی‌شود و این‌ها همه لوازم جانبی هستند، 

      خلاصه من خیلی شکایت از این‌ها داشتم و الان شکایت‌های دیگم رو یادم نیست و یک مورد که بیشتر توی ذهنم هست تنهایی من بوده که همیشه خودم را تنها و  شده می‌دانستم اما غافل از ارزش‌های خودم و امکانات زندگیم واقعاً چه ارزشی برای زندگی قائل بودم؟

      تمرین دوم 

      چه چیزهایی دارم که زندگی منو ارزشمند کرده و وقتی بهش فکر می‌کنم احساس خوبی دارم؟

      داشتن سلامتی  در زندگی همه ی انسان ها بسیاااار مهنه و من فکر میکنم با داشتن سلامتی همه بالاترین و ارزشمند ترین نعمت رو دارن و با سپاس گذاری میتونن از اون لذت ببرن ،این برای من جز چیزهای هست که باعث ارزش زندگی من میشه و وقتی سالمم حس خوبی دارم و با راحتی زندگی میکنم،

      من با فکر کردن به این که توی خونه ی خودم به راحتی و بی دغدغه زندگی میکنم یکی از ارزشمندی های منه و حس خوبی دارم با فکر کردن به این نعمت خوب و از خدا سپاسگزارم برای داشتن این ارزش زندگیم،

      برای داشتن خانواده ی خوبم احساس خوبی میکنم و فکر میکنم که بالاترین لذت دنیا اینه که با کسانی باشی که دوستشان داری، و این که کنارم هستن جز ارزش های خوب من هستند ،

      شاید به نظرتون عجیب بیاد اما برای داشتن دست و پاهای خودم خیلی احساس خوبی دارم که می‌تونم در طول روز به انجام کارهای روزانه خودم بپردازم و این جز ارزش‌های من هست ،

      برای قدرت بیان خودم سپاسگزارم و این از ارزشمندی‌های من در زندگی هست که باعث راحتی من میشه و اگر یک زمانی  من نمی‌تونستم حرف بزنم احساس می‌کنم خیلی زندگی دشوار و سخت می‌شد و سخن گفتن برای من ارزشمند هست،

      قدرت گوش دادن و شنیدن صداهای زیبای جهان هستی برای من ارزشمند هست و باعث راحتی می‌شود ،

      و در آخر من خودم رو دوست دارم و تنها نمی‌دانم و خیلی از اصل زندگی و وجود خودم راضی هستم و با زنده بودنم در هر روز  از خدا یک فرصت زنده بودن هدیه می‌گیرم از این تغییرات خوب و آگاهی ذهنی خودم سپاسگزارم و میخواهم برای داشتن بهترین احساس خودم همیشه تلاش کنم که ارزشمندی‌های زندگی خودم رو در طول زندگی کردن ببینم و توجه من به خوبی‌ها و نعمت‌ها باشه،و خدا رو سپاسگزارم برای هدایت خودم و آگاهی که از فایل خوب شما به دست آوردم و یک روز دیگه با احساس خوب و آگاهی  زندگی کردم،

      باتشکرازشما

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار mhshabazaz
      1402/04/25 21:14
      مدت عضویت: 1535 روز
      امتیاز کاربر: 3161 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 498 کلمه

      تمرين اول: 

      خواسته من از ابتدای این دوره لذت بردن از خود زندگی بوده ولی راستش من هنوز هم قدرش رو نمی دونم آخه من که متناسب نشدم، من که ثروتمند نشدم 🙁  البته ثروتمند شدن خواسته چند سال اخیر من هست ولی ارزوی متناسب شدن از دوران نوجوانی باعث شده نا من قدر زندگی رو ندونم. در حقیقت قدر هیچ چیز رو ندونم.

      تمرین دوم:

      این تمرین خیلی سخته، یعنی خیلی طولانی هست 🙂 

      داشته های من در مورد خانه:

      1. من خونه از خودم دارم و خداروشکر از اول زندگی مشترک همیشه مالک هستم.
      2. خونه ی من درر و پنجره دوجداره داره که فوق العاده است . مزایای اون رو خودتون بهتر می دونید.
      3. خونه ی من پارکینک جا دار داره. مورد ۲ و ۳ تضاده من از خونه ی قبلم بود که حل شد.
      4. من همسایه های خیلی خوبی دارم
      5. خدا رو شکر خونه ی من حدود ۱۶۰ متر  هست .
      6. خونه ی من خیلی خوش نقشه و دلباز هست.
      7. خونه ی من طبقه سوم هست و زمستون ها گرم و تابستون ها خنک هست.
      8. من چهار تا کولر تو خونه ام دارم که خونه من رو سرررررد می کنه.

      داشته های من در مورد خانواده:

      1. من بهترین همسر دنیا رو دارم که در زمینه ی زیبایی ، مهربانی. ، اخلاق خوب ، دست پخت عالی، متانت بهترین دنیا هست.
      2. من دوتا پسر فوق العاده زیبا، باهوش ، ناقلا ، خوش زبون دارم.
      3. آرامش فوق العاده ای در خونه ی ما بر قرار هست.
      4. همسرم و پسرهام در سلامتی کامل هستند.
      5. من مادر مهربانی دارم که همیشه پشتیبان من هست.
      6. دو تا برادر دارم که همیشه هوای من رو دارند.
      7. من خواهر مهربانی دارم که خیلی مهربون هست و پسرهام عاشق خونه ی عمه هستند.
      8.  

      داشته من در مورد سلامتی شخصی:

      1. من قد بلندی دارم.
      2. من بدن سالمی دارم که خداروشکر همواره در حال بهتر شدن هست.
      3. من چشمان سالمی دارم که می تونم عزیزانم و زیبایی های جهان را ببینم.
      4. من دستان ، پاهای سالم وقوی دارم
      5. و…..

      داشته های شخصی من:

      1. من خوش تیپ وزیبا هستم.
      2. من مهربان هستم.
      3. من توانایی خوبی در کنترل خشم خودم دارم.
      4. من توانایی بالایی در کار با کامپیوتر دارم.
      5. من در شغلم خیلی موفق هستم.
      6. و….

      داشته های دیگر من:

      1. من ماشین خوبی دارم که هم زیبا هست، هم سرعت خوبی داره ، کولر فوق العاده ای هم داره. که تا حالا با خانواده ام کلی سفر رفتیم و کلی خاطره ی قشنگ  داریم.
      2. من یک مک بوک عالی دارم که خودش به تنهایی ۱۰۰ ردیف از داشته ها رو پر می کنه.
      3. من یک گوشی آیفون دارم که دوربین با کیفیتی داره و بخوبی به مک بوک هماهنگ میشه و تجربه ی لذت بخشی به من میده.
      4. من به مسیری هدایت شدم که به من اجازه میده یاد بگیرم که زندگی خودم رو بهتر و بهتر کنم.
      5. من با استفاده از دورهی ورود به سرزمین لااغرها کلی از رفتارهای غلط خودم رو بشناسم و به سمت تناسب در حرکت باشم
      6. ….

      اینها مواردی هست که الان در لحظه به ذهنم رسید ولی  می دونم که کلی نعمت دیگه دارم که یادم رفته بنویسم و کلی نعمت هم دارم که از داشتنشون خبر ندارم. و بعد از ارسال کامنت با خودم میگم کاشکی اینو اون رو هم می گفتم..

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 15 از 3 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار السا فرزانه
      1402/01/24 16:46
      مدت عضویت: 558 روز
      امتیاز کاربر: 59264 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 774 کلمه

      🌷به نام خدای بی نهایت و گستراننده🌷

      درود و احترام خدمت استاد عزیز و دوستان هم مسیر 💮

      شکرگزار خداوند مهربان و بخشنده ای که من رو در مسیر  درست و نیک آگاهی قرار داد و در حال گسترش من هست. 

      اصل وجودی ما زندگی و زنده بودن ، و خواسته ها لوازم جانبی اون هستن. رازی که هیچ کجا و از هیچ کس نیاموخته بودم. 

      نگاهم این بود که زندگی با رسیدن به خواسته های کوچیک و بزرگم هست که معنا پیدا میکنه و سپس من میتونم شاد باشم و لذت زندگی رو ببرم. بنابراین طبیعی بود که از هیچ اتفاقی و هدفی اونقدر که باید خوشحال نمیشدم و لذت کافی نمی بردم چون به هر هدف و خواسته ای میرسیدم ، خواسته های سطح بالا تر برای من خودش رو نشون میداد و من آرزوهای جدیدی داشتم. در نتیجه همیشه در قید و بند رسیدن به سطح بالاتر بودم. و لذت هام رو موکول می کردم به رسیدن های بالاتر…

      یعنی علاوه  بر اینکه لذت نمی بردم، همیشه دغدغه ی این رو داشتم که چرا به فلان آرزو نرسیدم! کی بشه برسم! پس چرا نمیرسم! چرا الان تو این شرایطم! و هزار و یک چرای دیگه…

      غافل از این راز بزرگ که، تا وقتی من اصل رو به حد کافی دوست نداشته باشم، لذت نبرم و شکرگزارش نباشم، هر چقد لوازم جانبی داشته باشم، چه فایده ای برام داره جز اینکه حتی گاهی باعث دردسر هم میشه. غافل از اینکه معنای زندگی، اصل داشتن زندگی هس،، لذت بردن  و دوست داشتن و شکرگزار بودنه، و من معنای زندگی رو در رسیدن به خواسته هام میدیدم. 

      و چه بسیار افرادی که در طول زندگیم تا الان دیدم که به قدری در زندگی شون نعمت و موهبت هست.، به قدری خدا بهشون نعمت و ثروت و دارایی داده که طرف مونده دیگه چی باید بخواد ، چه ارزویی داشته باشه، ولی خودشون لذت هیچ ذره ای اون همه موهبت نمی برن. 

      همین الانش ،یه همکار دارم یه خانم 45 ساله ی تنهاست. دو خونه در منطقه ظفر تهران داره، ماشین داره، به قدری پس انداز داره که هیچ وقت نیازی نمی بینه حساب کتاب مانده حسابش رو داشته باشه.

      اما…. من هر وقت ایشون رو می بینم یا باهاش صحبت میکنم در نارضایتی و ناشکریه. با اینکه از نظر شرایط مالی ده ها قدم از خیلی همکارا جلوتره. از هیچ چیز راضی نیست. حتی از شرایط مالیش. و همیشه با شکوه میگه من دارم میجنگم برای حداقل ها…! 

      در مقابلش همکار دیگری دارم که ایشون هم همین حدودای 45 سال هستن و ایشون هم تنهان. شرایط مالیش هم متوسط هست. اما به قدری شکرگزاره، به قدری خوشحاله و از هر چیزی لذت می بره که واقعا در هر جمعی باشه فقط شادی و انرژی مثبت و شکرگزاری به اون جمع منتقل میکنه. 

      اون روزی کلی خدا رو شکر کرد و ذوق کرد از ته دل، فقط بابت اینکه آبدارچی قندهای ریزه ریزه خریده بود تو قندون ریخته … 🙂 

      پس خوشحال بودن ، لذت از زندگی بردن، ارزش دادن به اصل زندگی، هیچ ربطی به میزان داشته ها، ثروت، آرزوها ، و کشور و شهر محل سکونت نداره.  

      و من شکرگزار خدای بزرگ هستم که من رو به این مسیر هدایت کرد تا هر روز رازهای تازه ای در قالب اگاهی های ارزشمند از استاد عزیزم بیاموزم. 

      شکرگزار خداوند مهربان هستم که خانواده ای سالم و سلامت و خوشبخت دارم که با هم رابطه ای عاطفی و سرشار از احترام داریم. 

      شکرگزار خداوند بی نهایت هستم که تمام اعضا و جوارح بدنم در سلامت و توازن و تناسب کامل هستن و میتونم مستقلا تمام امورات زندگیم رو خودم هندل کنم، به تنهایی در خونه ی مستقل خودم زندگی میکنم، و با اینکه در شهری دور از خانواده هستم، اما اونقدر قوی هستم و اعتماد به نفس دارم که براحتی همه مسایل زندگیم رو خودم مدیریت میکنم، شغل و تحصیلات  ایده الی دارم که از بچگی دوست داشتم و بهش رسیدم و از نظر اجتماعی جز بالاترین و معتبرترین مشاغل اجتماعی و تحصیلی هست، و از نظر درامد هم سالهاست مستقلم و خودم تمام هزینه های شخصیم رو تامین میکنم و وابسته به کسی نیستم، محیط شغلی و همکاران و دانشجویانم از همه نظر نمونه هستن، خونه م ملک شخصی هست و در بهترین منطقه شهر، وسایل خونه کامل هست، به تناسب ایده الم رسیدم و اندامی که دوست داشتم رو بهش رسیدم.

      شکرگزار خدا هستم بابت تمام موهبتهایی که در زندگیم جاریه و انقدر بی شمارن که لیست کردن اونها براحتی ممکن نیست و هرچقدرم لیست کاملی بنویسم باز بیشمار موهبت و نعمت دارم که در اون لیست ننوشتم. و اینهایی که نوشتم فقط بخش کوچکی از این نعمتها بود. 

      خدایا از صمیم دل سپاسگزار و شکرگزار تمام نعمتها و فراوانی هایی هستم که به من بخشیدی و می بخشی❤️

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 13 از 3 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار مهدیه
      1401/12/19 17:38
      مدت عضویت: 460 روز
      امتیاز کاربر: 4180 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 813 کلمه

      آیا واقعا ناشکری زندگی رو میکردم؟؟چقدر از وضع زندگیم گله و شکایت دارم یا داشتم؟ ارزشش زنگی رو میدونستم یا نه؟چ تصوری از زندگی داشتم؟باید قدر زندگیمو بدونم .با این قدرشناسی شرایط زندگیمون بهتر و بهتر خواهد شد.باید از زندگیم لذت بیشتری ببرم.

      بله یادم میاد تازه ازدواج کرده بودم و ی شغل پردرآمد و شاد و عالی داشتم دو یا سه سال قبل از ازدواجم از خدا خواسته بودمش و اونم بهم عطا کرده بود.نگم براتون از موقعیت شغلی عالی ک داشتم.تقریبا هشت یا نه سال عالی کار کردم.سرویس میومد جلوی درخونه سوار میشدم و جلوی در محل کارم پیاده میشدم.محیطی بسیار عالی و پاک و مدیران و همکارانی چشم و دل پاک و حقوق بسیار بالا داشتم بهترین روزای کاریم بود بعد از چند سال خسته شدم چون ی همکاری داشتم بسیار غر غرو و منم تحت تاثیر حرفای اون شده بودم.مینالیدم ک چرا از صبح تا شب باید کار تکراری انجام بدم.میگفتم چرا نباید تا ظهر بخوام و مجبورم بیام سرکار.چرا باید …و یا اینکه چرا خدا پدرو مادرمون ازم گرفت.چرا من از وقتی یادم میاد دست ب هرچی میزدم توی خونه خراب میشد اون وسیله ؟چرا همسرم آنقدر بداخلاقه؟چرا خدا بهم بچه نداده؟چرا خدا منو توی رنج افریده؟چرا من توی خانواده ی شلوغ ب دنیا اومدم.؟چرا زیبایی صورتم کمه؟چرا قدم کوتاهه؟چرا توی این همه آدمی ک توی محیط کار بودم من و ی نفر دیگه اخراج شدیم؟با اینکه خوب کار می‌کردم.همه ازم راضی بودن.چرا دوستم ک مثه خواهرم بود توی محل کارم زیرابمو زد؟چرا دنیا آنقدر بد شده؟چرا ب هرکسی ک کمک کردم و خواستم پیشرفت کنه و محبت کردم باعث ناراحتی خودم شده؟چرا برادرم و خواهرام هوای منو ندارن؟؟چرا خدا منو ب حال خودم رها کرده؟چرا از عینک استفاده میکنم؟؟چرا چرا چرا؟؟؟؟اینا ناشکریای من هستن.چرا من؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ هیچ وقت جنبه های خوب زندگیم رو نگاه نرده بودم.هیچ وقت توانایی های دیگه خودمو پررنگ نکرده بودم.همیشه شنوای حرفای مخرب دیگران ب خصوص همسرم بودم.همیشه خودم خودمو سرزنش میکردم و اجازه دخالت ب دیگران در امورات کاملا شخصیم میدادم ولی تعععععع دیگه میخوام خودم باشم میخوام حال دلمو خوب کنم.

      چند روز پیش توی محل کارم ک خداوند این خواسته منو اجابت کرد و پنج ماهی هست ک مجدد ب کارم برگشتم فقط با اراده خداوند.توی محل کارم زمزمه ی این شد ک مدیر من عوض میشه و ی مدیر دیگه ای قرار هست جایگزین ایشون بشه.ک این شخص از نظر کارمندای دیگه بسیار بی احترامی میکنه ب کارمندان.ش.اخلاق خوبی نداره.این مسئله بسیار منو نگران کرد طوری ک تبخال زدم از استرس زیاد.امروز بعد از چند روز اومدم فایل چهارم زندگی با طعم خدارو گوش کردم و با این جمله دوست عزیزم فریده خانم روبه رو شدم ک نوشته بودن ب آبزیان و پرندگان نگاه کنید با اینکه کار نمیکنن ولی خداوند روزی شون رو میده.نگران چی هستی؟ب شدت این جمله ب دلم نشست و ب خودم گفتم من واقعا نگران چی هستم؟؟مگه مدیرم میخواد بهم روزی بده؟؟

      من خدارو دارم و توی این همه سال اون بوده ک بهم رزق داده البته ازهزاران دستی که توی این دنیا داره.پس من نگران نیستم

      مرحله دوم اینه ک ی لیستی بنویسم ک چ چیزایی دارم ک بهم کمک میکنن.خوبه ک هستن و میشه بابتش شکرگزار باشم؟؟فرش زیر پا.بچه ای ک دارم ‌کاری ک دارم(یا اینکه چ چیزایی اگه نداشتم زندگیم بی ارزش میشد)

      ب خودمون ثابت کنیم ک زندگی ارزش داره.اصل زندگی رو ببینیم.

      چیزایی ک دارم ی شغل آبرومند و پردرآمد.شغل دوم .فروش اینترنتی دارم.دستان زیبا و انگشتان و ناخن‌های زیبا.دستانی سالم و پرقدرت.پاهایی برلی دویدن و راه رفتن و لذت بردن از زندگی.قلبی سالم و تپنده.لبخندی ک ب لب دارم همیشه.عینکی ک میتونم باهاش دنیا رو واضح تر و زیباتر ببینم.گوشهایی ک کلام زیبا باهاش می‌شنوم.موزیک باهاش گوش می‌کنم.صدای اساتید رو می‌شنوم و از نکته هاشون استفاده میکنم.ماشینی ک باهاش با همسرم میریم سرکار و خرید ومهمونی ک اگه نبود نمیتونستیم از خونه تکون بخوریم و یا هزینه ای رفت و آمدمون زیاد میشد.همین موبایلی ک دارم و اینترنتی ک باهاش ی دنیا وصل میشم ب این سایت وصل میشم.خواهری مهربان و دوستانی دست و دلباز.مدیری باشعور و با درک و با کمالات. توی خونه تلویزیون و دستگاه ماهواره و پخش موزیک ک و ماشین لباسشویی و ظرفشویی و جاروبرقی و فرش و مبل و تخت و رختخواب و گلهای زیبا و کابینت‌های شیک و نو و خونه ای ساکت و نوساز .آشپزخونه ای بزرگ و اتاقهای بزرگ و آسانسور و لباس‌های گرم و نرم و خنک و نازک و کلفت و رنگ و وارنگ و لوازم آرایش عالی و تمیز و کرم و عطری ادکلنهای عالی و باکیفیت.همکارانی مهربان و فهمیده.توی محل کارم میز و صندلی و چای و نسکافه و قهوه و دستگاه قهوه ساز و ناهارهای خوشمزه و متنوع و خودکار های رنگی و بخاری گرم و عالی کمدی ک وسایل شخصیم توش نگه میدارم.کامپیوتر و …و ی عالمه نعمتهایی ک اگه نبودن ب سختیه زیادی میفتادم.خدایا شکرت برای دونه دونه نعمتهایی ک دارم و تازه داره ب چشمم میاد.الهی شکر شکر شکر

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فهيمه
      1401/12/13 03:43
      مدت عضویت: 429 روز
      امتیاز کاربر: 6215 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 704 کلمه

      سلام به استاد عطار عزيز

      هر چي جلوتر ميريم من شگفت زده تر ميشم توي همين 7 روزي كه توي سايت هستم اتفاقات زيادي در شخصيتم افتاده كه مطمئنم در بيرون از من هم خودش رو نشون خواهد داد

      از شما بسيار سپاسگذارم براي اين دوره بي نظير

      چقدر مثال هايي كه ميزنيد برام ملموس هست و كامل ميتونم مغزكلام شما رو درك كنم

      وقتي ما به دنيا مي آييم تنها يك چيز با خود داريم و اون زندگي هست

      و وقتي بتونيم قدر اين يه دونه چيزو كه با خودمون آورديم رو بدونيم ، آپشن هاي ديگه به ما اضافه ميشه …آپشن ها مثل خونه ماشين و غيره 

      و استاد عزيز شما مثال خوبي از خودتون زديد كه وقتي اصل رو شناختيد و شروع كرديد لذت بردن ازش يك آپشن كه تناسب اندام بود به شما اضافه شد

      يكي از بخش هاي اين فايل كه برام كليك كرد در ذهنم ، اين بود كه اگر از اصل لذت نبريم اصلا آپشن هاي ديگه به ما داده نميشه….چيزهايي كه از خدا ميخواهيم يا به ما داده نميشه يا اگرم داده بشه مايه دردسر ماست 

      من الان كه فكر ميكنم اين نكته رو زياد ديدم در زندگي اطرافيانم …و هميشه كه سوال ميكردم چرا فلاني مثلا با اون عادت رفتاري زشتي كه داره اينهمه نعمت خدا بهش ميده ؟؟   الا جوابم رو گرفتم ..من كه در زندگي اونها نيستم شايد اون چيزايي كه به نظر من نعمت هست و به اون داده شده در واقع براش دردسر ساز هم هست 

      اما تمرين اين جلسه :من در كل يه چند سالي ميشه بيشر غر غر هامو كم كردم و شايد يكسالي ميشه كه آگاهانه حواسم هست گله و شكايت نكنم تا نعمت هاي بيشتري دريافت كنم….اما اصلا نتونستم كامل اين كار رو به خوبي انجام بدم تا جايي كه تا همين چند ماه پيش از سرو صداي همسايه طبقه بالا هر روز غر ميزدم

      و بعد متوجه شدم همين موضوع داره من رو از خواسته هام دور ميكنه چون من تمركزم روي ناخواسته ست و خدا رو شكر ميتونم بگم تا 90% كنترل شده اين قضيه 

      اما نكته اينجاست كه من “هر لحظه “براي تك تك نعمت هايي كه دارم اعم از سلامتي يا همين خونه كه دارم يا همين وسايلي كه دارم شكرگذار نيستم

      در كل شكرگذار هستم ولي اونطوري كه خودم دوست دارم شكر گذار باشم، نيستم .

       و جالبه كه من ميدونم كه اگر شكرگذاري بي حد داشته باشم و قلبم پر باشه هر لحظه از شكرگذاري نعمت ها به من داده خواهد شد….اما امان از شيطان…كه البته اون هم فقط داره وظيفه اش رو انجام ميده اين من هستم كه به دعوت نامه هاش پاسخ مثبت ميده 

      براي بخش دوم سوال : من خدارو شكر سلامت هستم و البته اضافه وزن دارم كه خوب اون مشكلات دست و پا گيري به همراه داره

      ولي بيماري كه بخوام براش هر روز دارو بخورم ندارم خدار وشكر

      مهاجرت به كشوري كه دوست داشتم ، داشته ام و بسيار رضايت دارم از اين مهاجرتم كه كلا هدايتي بود همه چيزش

      همسرم بسيار عاليه و آرام هست و كلا مزاحم تصميمات من نيست در زندگي و زندگيم طوريه كه من وقت دارم كه روي خودم كار كنم و رابطه ام را با خداي خودم بهتر كنم الهي شكر

      همين خونه اي كه توش هستيم ، اجاره اي هست ولي به صورت معجزه آسا چند سال پيش اجاره اش كرديم كه مبلغ اجاره اش با توجه به متراژش براي همه مايه تعجب بود و هنوزم هست…چون اينجا رو هم با همين روش هاي فكوس انرژي كه  همينجا توي همين سايت هم بهش اشاره ميشه گرفتيم

      كل وسايل اين خونه رو با اينكه تازه مهاجرت كرده بوديم ، بصورت يك معجزه همه رو نو خريديم..چيزيكه بسياري از افرادي كه مهاجرت ميكنن اوايل وسايل خونه رو دست دوم ميخرن …ولي من از خدا خواستم و براش انرژي گذاشتم و همه رو نو خريديم …اينها هم طوري هستن كه كسي با اون قيمت هايي كه خريديم باورشون نميشه..الهي صد هزار بار شكر 

      بخوام بگم خيلي زياده

      فقط ميگم خدايا شكرت چقدر بزرگي آخه…من مطمئنم افراد زيادي كه در اين سايت هستند هم اگر بشينن فك كنن به داشته هاشون انقدر دارن كه خودشون شايد تعجب كنن…چون اين سايت جايي نيست كه كسي كه ناشكر بوده باشه و به اينجا راه پيدا كرده باشه 

      در پايان از شما عزيزي كه وقت گذاشتي و كامنت من رو خوندي بي نهايت سپاسگذارم 

      چشمانتان پر فروغ

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 826 کلمه

      سلام خدمت استاد بزرگوار وسلام دوستان گلم همراهان طعم خدا 

      چه ارزشی برای زندگی قایل بودید 

      چه تصوری در مورد زندگی میکردی 

      اون چیزی که الان دارید وارزشش کمه چقدر ارزشش را میدونید 

      چرا اگه امکاناتت کم هست چرا ارزش اصل زندگی را زیر سوال بردید 

      در مورد تمرین اول در مورد ارزش اصل زندگی من قبل از شنیدن این فایل این قدر آگاه نبودم که ارزش اصل زندگی را بدونم وبه نظرم اینقدر را هم مهم نبود به نظرم می آمد که زندگی کردن و به دنیا آمدن یه اجباره از طرف خدا که ما بیایم در این دنیا  توسط پدر و مادرمون بعد زجر بکشیم و عذاب بکشیم مدام هم گناه کنیم بعد بریم جهنم بعد که به جهنم رفتیم اینقدر در آتش بسوزیم و در آخر که سزای اعمالشان را دیدیم پاک میشیم و وارد مراتب پایین بهشت میشویم جایی که امکاناتش هم کمه ،البته طبق شنیده های که قبلاً به ما گفته بودند زندگی برای من ارزشی نداشت که بهش توجه کنم قدر بدونم لذت ببرم آگاهی نداشتم ولی با وارد شدن به این کلاس ها وقتی این آگاهی ها شنیدم فقط شنیدم که ما سالها درصف بودیم که اجازه پیدا کنیم وارد این جهان بشویم و لذت های زیادی ببریم ما در صف بودیم که به این دنیا بیایم ما روح های بزرگی بودیم که انتخاب کردیم به این جهان وارد بشویم من شنیدم ولی نمی‌دونستم اینقدر مهمه که الان از زبان استاد می‌شنوم که باید موشکافی بشه مثال ما در شرایط بد به دنیا آمدیم خانه بد زندگی بد فقر پدر و مادر نا آگاه دید ما از زندگی یه جور دیگه شد و خدا را هزاران هزاران بار سپاس گذارم به اندازه ی تمام زندگانی ام و وجودم نفس کشیدن سپاسگزارم که من را آگاه کرد عمر بهم داد تا بدانم ارزش اصل زندگی ام را خدایا هزاران بار شاکر توام که من را لایق زندگانی کردی که تجربه کنم خدایا شکرت که آگاهم کردی تا بدانم زندگی ارزشمند تر از این حرفهاست 

      من در مورد داشته های که الان دارم و قدرشون را می‌دونم یا نه تا قبل از این آگاهی ها اصلا برام مهم نبود چیزی برای شکر گزاری نداشتم ولی وقتی آگاه شدم که بالشت زیر سر نعمته خدا را شکر کردم برای دیدن شنیدن حواسم برای خوردن خوابیدن حتی قبول کردن این آگاهی ها در وجودم خدارا شکر میکنم ولی زبان من قاصر هست از شکر تمام وکمال نعمت های که دارم ولی باز هم من ناسپاسم وقتی به سختی میرسم ناسپاس هستم وقتی نعمتی دارم خوشحال هستم یعنی تراز نیستم یعنی شاد بودنم را در زمانی که غرق در نعمت وخوشی ها هستم میبینم و این باعث تأسف منه در حالی که باید در خوشی و ناخوشی شاکر باشیم و باز بگردیم دنبال نکات مثبت و خوبیها خدایا من راه لحظه کمک کن تا خوبی ها را ببینم مثل حضرت زینب که گفتند ما جز زیبایی ندیدیم خدایا به من چشم زیبا بین بده الهی آمین 

      چرا اگر امکانات کم هست چرا اصل زندگی را زیر سوال بردیم باز هم نا آگاهی و ناسپاسی از سقف بالای سرمون از غذای که داریم و می‌توانیم در نهایت صحت و سلامت نوش جان کنیم از همون مقدار پولی که داریم و استفاده میکنیم و محتاج کسی نیستیم ما قدر نعمت ها را ندانستیم و از زندگی که قبلاً داشتیم که امکانات نداشت زندگی پر از رنج و سختی گذشته ام که شب گرسنه خوابیدیم الان به یه عالمه نعمت دارم من با گذشته ام 360درجه فرق کردم خدایا مچکرم که من را لایق استفاده از نعمت هات دونستی چقدر محسوس هست تغییر زندگی من ولی من باز هم ناسپاس ام  از خانه ای که داریم که نمی‌خواهیم مدام اسباب کشی کنیم از ماشینمون از خانه‌ی بزرگم از حیاط دلبازم از سلامتی خودم خانواده ام عزیزانم نزدیکانم خدایا مچکرم برای همه ی نعمتها برای همه‌ی داده ها برای همه‌ی ندادههات برای همه‌ی خنده های از ته دلم خدایا مچکرم برای اخلاق خوب همسرم وقتی کلید را به در میاندازد و وارد خانه میشود آرامش دارم خدایا مچکرم برای تمام وقت های که وارد خانه ام میشوم و دلم امن هست پدر از آرامش خدایا مچکرم وقتی وارد کوچه ام میشوم خوشحالم و آرامش و امنیت دارم خدایا مچکرم برای زمانهای که در خیابان تنها راه میروم و دلم پر از امنیت و آرامش الهی هست خدایا مچکرم برای تمام وقت های که خودم را در آغوش تو میبینم و آرام هستم ومطمعن خدایا مچکرم برای زمانهای که میدانم مثل یک نور بزرگ حلقه به دور من و عزیزانم و کره ی زمین زدی و همه‌ی ما را حمایت حفاظت و هدایت میکنیم و همیشه زیر چتر محبت نو هستم خدایا هر لحظه کمکم کن که من به تو محتاجم  خدایا مچکرم برای همه‌ی دورهمی هام که چقدر لذت میبرم خدایا مچکرم برای همسرم خدایا مچکرم برای فرزندانم خدایا مچکرم برای تمام سالهای عمرم که من را زنده نگه داشتی تا به این آگاهی برسم خدایا مچکرم و خدایا مچکرم سپاسگزارم خدایا سپاسگزارم که هرچی فکر میکنم تمام زندگی ام نعمت وسعادت هست الهی شکرت 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 723 کلمه

      سلام و عرض ارادت و ادب خدمت آقای عطار روشن استاد عزیزم و دوستان هم گروهی .

      نه ندونستم!! متاسفم از اینکه قدر زندگیمو،  قدر نعمت هایی که به راحتی به من عنایت کردی و نمی دیدم و نمی دونستم.

      خدایا برای تمام ندیدن های نعمت و موهبت هایم ، توبه ! 

      خدایا برای تمام قدر نشناسی، و نتونستم هایم ، توبه ! 

      فقط طلب ، فقط طلب داشتم ، فقط میخواستم …

      اینو بده ،اونو بده ….

      اینو میخوام ،زود میخوام ….متاسفم 

      باز هم بااین حال ، همیشه هوامو داشتی ، بدون قدردانی از داده هایت ،بهم دادی ….

      اینجاست که بزرگی و مهربونی خدارو به قشنگی میبینم .

      من که جای اون بودم و الآن هم در جایگاه خودم ، به کسی که به زحماتم به خدماتم اینطوری بی توجه باشه ،قدر نشناسی کنه ، بهم اهمیت نده ! تومنی هم کف دستش نمیزارم ! 

      خدایا شکر که تو بزرگی وبا عظمتی،عاشقتم. 

      اینجاست که شیرین ترین طعم های خدارو چشیدم.” طعم فضل و کرمش را .”

      من که بنده ی ناسپاسی بودم ، من که به نعمتها و موقعیتهایی که به من عنایت فرمودی ، توجه نمی کردم، من که مدام غر میزدم،مدام گله و شکایت داشتم ،فقط طلبکار بودم ….

      باز هم بهم عنایت کردی ، باز هم بهم دادی .

      باز هم عزیزم کردی ، بازهم سربلندم کردی. 

      “ اینه بزرگی خدا ، اینه طعم شیرین خدا ” 

      در همین مرحله اول تمرین ، درهمین دید و همین توجه چه طعم شیرین و لذت بخشی از خدا را چشیدم .

      “ خدا جونم شکرت ، عاشقتم  ، متشکرم  ”

      از اینکه تا حالا زنده ام ، بهم عمری پر از خیر و برکت عنایت کرده ای ، تا برسم به این آگاهی ها ، جذب و دریافت کنم و شکرگزار باشم ، متشکرم ، عاشقانه دوستت دارم. 

      چه نوری بر من تاباندی ! 

      چشم هام باز تر شد ، بله همین چشمهای فیزیکی ام ، از دیروز که این صحبتها رو شنیدم ،به مرحمت خودت از زبان یکی از بنده های محبوبت،  استاد عزیزم ، یکی از دستان مقدس خود توست ،چشم هام روشن تر شده،  نور چشم هام بیشتر شده ،بهتر میبینم، روشن تر و بزرگتر می بینم .عاشقتم .خدایا شکرت .

      دوست دارم قلب و وجودم باز بشه ، آنقدر باز بشه ، تا تمام داشته هایم تک به تک را در آغوش بگیرم .

      دوست دارم آنچه که دارم را بیشتر لمس کنم ، بهتر طعم شان را بچشم .

      حالا که نعمتهایم را نگاه میکنم ، هر کدوم یک طعم و بوی تورو میدن! چه حس قشنگی! عاشقتم 

      همین تکنولوژی! 

      آره سپاسگزارم بابت این امکانات پیشرفته تکنولوژی  ( موبایل ،اینترنت ،سایت …..)،که امکان برقراری این ارتباطات را داریم. 

      خدایا شکرت برای سلامتی ام، سلامتی روح و روانم، سلامتی جسمم ،برای زیبایی ام ،برای ویژگی های ناب اخلاقم، متشکرم.

      خدایا شکرت برای وجود و سلامتی پدر و مادرم، که از کودکی زیر سایه آنها بزرگ شدم و لذت بردم ، بهشون افتخار میکنم، عاشقتم 

      خدایا شکرت برای وجود و سلامتی همسرم ،که وجودش را مایه آرامش ،خیر و برکت و افتخار زندگیم کردی ،برای تمام موهبتهایش 

      سپاسگزارم  ، عاشقتم 

      خدایا عاشقانه دوستت دارم  برای وجود و سلامتی پسرم ، دوست دارم روزی هزار بار لمسش کنم ،باعث آرامش و لذت زندگیمه،  خدایا شکرت عاشقتم متشکرم. 

      خدایا عاشقانه دوستت دارم برای وجود و سلامتی دخترام،  برای زیبایی شان،و موفقیت هایشان، وقتی آنها را می بینم،  انگار قلبم را خارج از خودم لمس میکنم ، خدایا شکرت عاشقتم متشکرم. 

      خدایا شکرت برای وجود و قشنگی خانه ام، که مایه امنیت ، آسودگی خاطر و آسایشم 

      قرار دادی .عاشقتم متشکرم 

      خدایا شکرت برای وجود و سلامتی خواهر و برادرهایم،  که هر کدوم مزه و شیرینی خاص خودشونو دارند که من لذت میبرم، عاشقتم 

      خدایاشکرت برای سوادم، بسیار خوشحال و سپاسگزارم از میتوانم بنویسم و بخونم و یاد بگیرم ، که باعث تعالی و رشد من شده عاشقتم ، متشکرم. 

      حس میکنم، دنیا بزرگتر شده 

      حس میکنم همه چیز بزرگتر شده 

      حس زیبایی دارم که قابل وصف نیست. 

      دوست دارم تک تک چیزهایی که دارم و بغل کنم و ببوسم .خدایا شکرت. 

      عاشقتم که منو هدایت کردی به این استاد ،آقای عطار روشن عزیز، به این سایت ،بی نهایت سپاسگزارم.

      با این تمرینی که دادید ازهمین الآن من طعم های بیشتری از خدا را چشیدم .

              “ چه شیرین و لذت بخش ”

      خدا همیشه پشت و پناهتون باشه ، همیشه سلامت و موفق و پایدار باشید .

      برای هر کدام از حوزه های زندگیم هرچقدر سپاسگزاری بنویسم که تمومی نداره ،و اینجا امکانش نیست ،اونارو ریز به ریز در دفترم می نویسم .

      در پناه نور و عشق الهی باشید. 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 592 کلمه

      سلام به همه عزیزان

      آقای عطار روشن از شما ممنونم بابت عنوان کردن چنین نکته ارزشمتدی در هر فایل  آگاهی جدیدی بر من آشکار میشه

      بعد چندین بار شنیدن این فایل تازه دیروز متوجه عمق مطلب شدم و فهمیدم یکی دیگه از دلایل نرسیدن من به خواسته هام و نداشتن حس و حال خوب این هست که من مدام دنبال  داشتن یه چیزی برای حس خوب بودم یعنی هر روز یک چیز بیشتر میخواستم و داشتن حس خوب من همیشه منوط و وابسته به حضور چیز جدیدی بوده و هیچ وقت نتونستم بدون داشتن خواسته هام شاکر و سپاسگزار باشم

      یادمه هیچ وقت نتونستم درک کنم که از همونحایی که هستی سپاسگزار باش یعنی چه؟از همون‌چیزهایی که داری لذت ببر و سپاسگزار باس یعنی چه؟

      من به زنده بودنم به نعمت زندگی به نعمت انسان بودن هیچ وقت ارزش نگذاشتم از اولش یادم دادند که اگه خونه خوب کار خوب پول زیاد داشته باشی خوبه اگه از بقیه بیشتر داشته باشی اگه نفر اول باشی خوبه و چون نداشتم همیشه تمرکزم روی نداشته هام بود و ناکامی و خشم نصیبم میشد

      وای بر من حیف و هزار حیف که نعمت زندگی رو درک نکردیم

      این زندگی که سراسر نعمت و معجزه ست و میتونه هر لحظه اش فرصتی برای ارزش آفرینی باشه چقدر سر سری ازش گذشته ام

      از صمیم قلبم از خدا میخوام به خاطر مهربانی بی مثالش همه ما رو کمک کنه تا لحظات زندگی رو ارج بگذاریم و قدرش رو بدونیم

      ارزش زندگی ما به داشته هامون نیست هر چند داشته هامون همه ارزسمندند بلکه خود نفس زندگی و حضور در این دنیا سراسر فرصت و غنیمت هست

      من شاید تا حالا شکر حقیقی به جا نیاوردم هر چند یکی از دعاهای من اینه :خدایا من رو شاکر واقعی نعمتهات قرار بده

      ولی ته دلم همیشه حس میکردم شکر گزاری رو درست نفهمیدم و انجام‌نمیدم 

      نن فقط یاد گرفتم که زندگی خوب یعنی داشتن سلامتی پول و ثروت و موقعیت خوب و روابط خوب و از همه مهمتر  جلو زدن از بقیه و نفر اول بودن.همیشه وقتی داشته های مالی اطرافیانم رو میدیدم با خودم‌مقایسه میکردم و یه حس رقابت در وجودم داشتم و به خاطر متیت همیشه دوست داشتم من از همه بهتر باشم بعدها که آگاهیم بالاتر رفت بهتر شدم  ولی هنوز  افکارم آلوده بودند .من یادمه همیشه فکر برنده شدن بودم فکر نمره بیست گرفتن بهترین  بودن.هیچ وقت از نمره ۱۹/۷۵لذت نبردم و همیشه در اضطراب بودم در ترس از عقب مودندن از بقیه در ترس از دیده نشدن و شکست خوردن و ….

      الان هر چند دست از رقابت و مقایسه تا حدی برداشته ام ولی از ته دل میدونم که هنوز اهل رقابت هستم البته رقابت از نوع مقایسه کردن و….

      کاش تو مدرسه ها یادمون میدادند به جای دهها چیز بی موردی که بهمون یاد دادند به ما میگفتن زندگی رو زندگی کردن‌چه طعمی داره

      من به جایی رسیدم که با تمام وجودم دنبال آرامش و رسیدن به شادی درونی هستم اون شادی که وابسته به پول و موجودی حساب بانکی و زیبایی و…. نیست هرچند شکر گزار همه نعمتخایی که دارم باشم و هستم

      دعا کنیم برای هم در این جنع دوستانه که همه به این مرحله رضا برسیم

      من اونقدر درگیر این افکار هستم که هیچ وقت از نگاه کردن به صورتم در آینه که دیگه الان وارد میانسالی شدم و تغییرات سنی رو دارم در صورتم‌مشاهده میکنم ،لذت نمی برم چون برای من زیبایی یعنی جوانی.هر وقت خودم رو درآینه میبینم غصه دار میشم چون حس میکنم پیری یعنی زشتی

      من دیشب از خدا خواستم که آگاهم کنه و شروع کردم از خودم سوالات درست کردن تا هر لحظه بهتر زندگی  و نعمت زندگی رو درک کنم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,094 کلمه

      سلام به استاد عزیز و همراهان گرامی امیدوارم که حالتون عالی باشه و هرروز بهتر از قبل بشید

      در مورد این جلسه باید بگم که چندوقتی میشه که به این درک رسیدم درواقع من چندین ساله که دارم روی این قوانین و آگاهی ها کارمیکنم ولی تازه به درک این مطلب رسیدم که زندگی اصلا چی هست و چقدر باارزشه و مدتی هست که هرروز که از خواب پامیشم خدا رو به خاطر روز جدیدی که بهم هدیه داده شکر میکنم 

      نمیتونم درکشو به زبون بیارم هرچقدر هم میگذره درکم عمیقتر میشه .درک اینکه همه چیز فقط احساس خوبه احساس لذته 

      ما تمام چیزای خوب دنیارو میخوایم فقط برای اینکه حالمونو بهتر کنن غافل ازینکه حال خوب درونیه و وابسته به هیچ چیزی نیست

      من میتونم بشینم توی خونم یک فنجون چای زعفرونی بخورم و از ته دل لذت ببرم حتما لازم نیست که توی خیابونای پاریس با عشق رویاییم قدم بزنم تا بهم حال خوب بده . من آزادم که لذت ببرم و برای احساس خوب هیچ انتهایی وجود نداره

      خیلی خوبه که انسان از همه لحاظ عالی باشه و غنی باشه و اتفاقا باید هم همینطور باشه .ولی کی این اتفاق میفته؟وقتی اون چیزا برات مهم نباشه و حال دلت بدون هیچ عامل بیرونی خوب باشه اونوقته که پول خودش سمتت میاد همسر خودش سمتت میاد سلامتی خودش سمتت میاد موفقیت خودش سمتت میاد و همه چیزای عالی خودشونن که به سمت تو میان بدون اینکه حرص بخوری و تلاش خیلی سختی بکنی خیلی راحت اتفاق میفته و اونها میان چون حال دلت خوبه و میخوان که حال بهتری رو بهت بدن

      قانونشه و لاجرم اتفاق میفته

      خب بریم سراغ نعمتایی که زندگی من داره و بابتش سپاسگذارم:

      1.پدر حمایتگر شاد مهربون ،قوی  وقهرمان و مادر خوب و با درک وشعور و عاقل و صبور و رازدار و نجیبی دارم که سلامتن و سایشون بالای سرمه.

      2.خواهر عزیزی دارم که باهاش راحت و صمیمی هستم و شبا توی یک اتاق میخوابیم و کلی باهام درمورد قانون و حال خوب صحبت میکنیم بو باعث رشد هم هستیم.

      3.بینیم رو به راخت ترین و عالی ترین شکل ممکن عمل کردم و در کل صورت زیبا و چشمان درشتی دارم.

      4.از یه بیماری سخت نجات پیدا کردم و طوری شفا پیدا کردم که دیگه لازم نیست هرهفته برم آمپولای سنگین و عوارض سختی رو تحمل کنم و انقدر قوی هستم که هنوز کسی رو دور و برم ندیدم انقدر شجاع و قوی باشه حتی پسراش

      5 . ماشینی رو که خیلی بیشتر از بودجم بود و فکرشو نمیکردم با کمک و هدایت خدا خریدم.

      6 . منشا الهام خیلی ها شدم و اونها بعد از دیدن من  شد کردن

      7.گواهینامم رو گرفتم هرچند که خیلی برام سخت بود اما هرروز رانندگیم رو بهتر میکنمم.

      8 و من از یه تصادف مرگبار نجات پیداکردم و به لطف خدا حتی یک خراشم روی صورتم نیفتاده و بعد از اونهمه ترسی که نسبت به رانندگی داشتم بازم تونستم رانندگی کنم و هرروز بهتر میشم.

      9.یک لپتاپ عالی و قوی دارم که در زمان و مکان مناسب با هدایت خدا و کمک دستاش تونستم بخرم که هنوز جزو جدیدترین وقوی ترین های بازارهو

      10 . یکی از مدارک موردنیاز کامپیوترو با نمره عالی پیش پیش گرفتم و جلو افتادم.

      11.دوسال در بزرگترین بیمارستان مشهد کارکردم و انقدری رشد کردم که وقتی طرحم تموم میشد کنار کسی مینشستم که 25سال سابقه کار داشت .

      12. هدایت شدم به سمت فتوشاپ و طراحی گرافیک و هرروز دارم توش پیشرفت میکنم و با نمره 100 از یکی از معتبرترین موسسات کشور مدرک گرفتم و وارد ساخت تیزرها و انیمیشن سازی شدم.

      13.گوشی عالی ای دارم که همه کارهام رو راه میندازه.

      14.سقفی بالای سرمونه و خونه دلباز و بزرگ با حیاط عالی و قشنگ و میز صندلی های سنگی توی حیاط داریم.که حتی توی اوج سرما توی زمستون هم میرم داونجا و از هوای پاکش لذت میبرم و کلی قدم میزنم.

      15.اتاق بزرگ و دلبازی دارم.

      16.تخت بزرگ با تشک راحت و روتختی خوشرنگ و سه تا بالش که خواب راحتی رو برام به ارمغان میارن و واقعا خوشگلن.

      17.همیشه اتاقم مرتبه و انرژی در اون گردش  داره.

      18 و ریسه های نور دارم که اتاقم رو رویایی میکنن.

      19.ترازویی دارم که هم سبک و کم جاست و هم کارم رو راه میندازه.

      20.استعداد بسیار زیاد و هوش بالایی دارم.

      21. دستگاه قهوه ساز دارم که هرروز بالاهش قهوه های عالی درست میکنم.

      22.لیوانای خوشگلی دارم که خیلی دوسشون دارم.

      23.لباس های قشنگی دارم.

      24. دمپایی های روفرشِی عالی که مخصوصا دمپای حوله ایم رو خیلی دوس دارم چون نرم و خوشرنگه.

      25.کرم ها و محصولات پوستی ای دارم که احساس عشق به خود و طراوت رو به پوستم هدیه میکنه.

      26.آینه اتاقم که خیلی راحت شدیم.

      27. توی اتاقم دو تا میز دارم که کارهام رو راحتتر باهاشون انجام میدم .

      28.وقت آزادی دارم که میتونم استراحت کنم.

      29. خدایا شکرت برای اینترنت که بهم هم دسترسی میده با عزیزانم ارتباط برقرار کنم هم باعث میشه کلی فایل آموزشی ببینم و خودم رو ارتقا بدم هم این بستر عالی و این دوره رو برام فراهم کرده و هم میتونم باهاش بازی کنم و فیلم ببینم و تفریحم میشه.

      30.کلی خودکار و ماژیک رنگی دارم که بهم انگیزه نوشتن و درس خوندن میدن.

      31.کنار تختم پنجره ای دارم که هروقت بیرون رو نگاه میکنم به حس آزادی میده.

      32.بخاری اتاقم که در سردترین زمان هم توی اتاقمو گرم و عالی میکنه.

      33.سازدهنی دلنشینم و توانایی به صدا درآوردنش.

      34.گیتاری که اتاقمو قشنگ کرده و سالهای ساله همراهمه.

      35 . عشق رو تجربه کردم و به عشق درونی و ارتباط بهتر با خودم و خدا رسیدم.

      36.کلی دوره آموزشی با ارزش مادی و معنوی گرانبها دارم.

      37.تلویزیون که چقدر فیلم دیدنو راحت کرده و گاهی با مامانم یک فیلم کمدی عالی میبینیم و لذت میبریم.

      38 .سرامیکهایی که هروقت تمیزشون میکنم خونه برق میزنه و همیشه مرتبه و کلی انرژی و روحیه مثبتمو پخش میکنه توی خونه.

      39. تا حدودی که کارموو راه بندازه به زبان انگلیسی مسلطم.

      40.از یکی از معتبرترین دانشگاه های علوم پزشکی کشور مدرک تحصیلی دارم که هم توی کشور خودم بازارکارش زیاده و هم زمینه مهاجرتم فراهمه.

      41.ارتباطم هرروز با خدا بهتر میشه و خیلی واضحتر هدایتش و میشنوم.

      42.خدا به شدت مراقبمه و حتی آدمای خوبو توی زندگیم میاره.

      43. احساس آرامش و حال خوبم هرروز بیشتر میشه.

      44.یک سفر عالی و رویایی رو حدود یک ماه و نیم پیش به قشم داشتم که بکرترین و نابترین جاهای دنیارو اونجا دیدم  کلی دوست خوب پیدا کردم.

      45.دوستای خوبی توی زندگیم دارم.

      کلی نعمت دیگه توی زندگی من هست که در مدار فعلی نمیبینمشون و هرچقدر تکاملم بیشتر بشه هم نعمتای بیشتر در  زندگیم مییبنم و هم بیشتر  و عمیقتر سپاسگذارشونم

      خدایا شکرت برای اینکه به این دوره هدایتم کردی تا سطحم رو رشد بدی و دیدم رو بازتر کنی استاد عزیز ممنونم از شما که آگاهی های نبا رو بیمنت در اختیار ما قرار میدید دلتون شاد هرروز آرامشتون بیشتر بشه.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 7213 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,095 کلمه

      نسترن 

      سلام به استاد عزیزم و دوستان هم مسیر 

      راستش تو این دو سه ساله که شروع کردم یادگیری قوانینو یکم بیشتر قدر داشته هامومیدونم اما هنوزم حس میکنم خیلی میلغزم 

      من خیلی چیزای زیادی دارم که واسشون سپاس گذار باشم اونقدر که نسبت به چند سال پیش 50 برابر شده 

      یادمه اون موقعی که رابطم با پدر مادرم خیلی بد بود طوری که داشتم ازشون متنفر میشدم همیشه ناشکری میکردم و غر میزدم از رفتارای بدشون با خواهرم صحبت میکردیم و هیچوقت به این فکر نکردیم

       همین که هستن بودنشون نعمته

       همین که صدای سلامشون میاد

       همین که بابا دست پر همیشه میاد خونه

       همینکه بوی غذای گرم مامان میپیچه و صدامون میکنه نسترن شبنم غذا نمیخورید الان؟

      ما قدر این نعمتو اون موقع نمیدونستیم و تو این یه سال که یکم قدردانی کردیم تو دل خودمون معجزات رفتاریشونو به چشم دیدیم …

      شاید یکی از دلایلی که من بعد یه سنی با بیماری های مختلف درگیر شدم این بود که نسبت به اندامم خیلی حسم بد شده بود و حتی تو خیابون معذب بودم و درواقع قدر وجودمو ندونستم 

      من کلا زبانی ادم غر زدنی نیستم پیش بقیه اما وقتی ناخوداگاه تغییر نکنه انگار مغزت از فکر داره منفجر میشه 

      من پر از ناشکری ام تو ذهنم 

      صداهایی تو مغزمه که اگه بهش اجازه بدم ادامه پیدا کنه میتونه تا سر حد مرگ منو ببره اما خداروشکر تسلطم یکم رو خودم بیشتر شده 

      ما تو دبیرستان یه اکیپ دوستانه دخترونه بودیم تو مدرسه یادمه از نداشتن دوست پسر  هممون یه جورایی ناراحت بودیم و غر میزدیم گرچه من زبونی میگفتم به موقعش اون ادمه میاد اما ته دلم شکرگذار نبود و از اونجایی که قانون کلاه سرش نمیره و با احساس ما کار داره نه زبونمون در کل ارتباطمونم با پسرا خوب نبود

      من تو زندگی الانم دنبال تواناییم که تو وجودم خاموش شده بود و تو 99 درصد مواقع گمشده بود و اونم 

      زندگی کردن در لحظس  

      من سنی نداشتم ولی حدودا از همون 12 سالگی همیشه نگران اینده بودم یا گذشته 

      نگران درس فردا 

      نگران اینکه اگه معدلم کم شه چی میشه 

      نگران اینکه نکنه مامانم نذاره برم خونه دوستم نذاره برم اردو

      همیشه ام غصه میخوردم از گذشته وقتی پامو گچ گرفتم و اسیب دید کل پای چپم تو گچ بود و یادمه بعد اون اتفاق افسرده شده بودم چون فردای اون روز ازمون دان 2 تکواندو داشتم و میگفتم چرا اینطوری شد و انقدر ناسپاسی کردم یادمه اون دوران زندگیم پر از تنش بود و بعد اون دکتر رفتن من چند برابر شد رابطم با بقیه بدتر شد حتی یادمه سال بعد یکی از دوستام که همکلاسی سال قبلمم بود گفت 

      واقعا باورم نمیشه این تویی چون پارسال خیلی عصبانی و اخمو بودی و من باورم نمیشد که اینطوری بوده باشم 

      وقتی انسان در لحظه زندگی کنه نه میترسه و نه نگرانه چون داره لذت میبره از همون لحظه و ارامش داره ارامشی که هیچ چیزی بهت نمیده

      ————————————————————

      تمرین 2

      چه چیزایی تو زندگیته که ارشمنده یا داره بهت کمک میکنه یا تو داری کمک میکنی ؟

      من الان یه اتاق مستقل زیبا دارم که تا 3 سال گذشته نداشتم و با خواهرم تو یه اتاق بودیم و من بابت تک تک اجزای این اتاق خداروشکر میکنم جای جای این اتاق با سلیقه خودم چیدم این اتاق بهشت نسترنه 12 متره اما یه دنیا نعمت توشه از تمام مدادرنگیای اصل فابرم وبوی خوبشون گرفته تا تمام گلدونایی که گذاشتم کنار پنجره و تو اتاقم نور خوب بهش میخوره و روز به روز میبینم که سر حال ترن از چراغ قوه اتاقم تا تمام کتابایی که دارم و درمود معماریه من وقتی نگاهم میکنم و فکر میکنم که این کتابارو واقعا حالم بهتر میشه 

      یه خودکار ابی دارم که هر دفعه باهاش مینویسم انقدر لذت میبرم فقط خدا میدونه انقدر که خوش رنگه و خوش دسته 

      یه قاب عکس کوچیک دارم که عکس بچگیای منو خواهرم توشه و لبخند زدیم و هر دفعه میبینمش حس خوبی میگیرم واقعا

      با اینکه حقوق ندارم و کار نمیکنم اما بابا همیشه بهمون تا جایی که تونسته رسیدگی کرده و انقدر تئ کارتم بوده که بتونم یه غذای ساده بخورم 

      انقدر بوده که بعضی موقعا بتونم تو یه ماه سه دست لباس بخرم و اونقدری بوده که الان دارم با لب تاب سفیدم تایپ میکنم 

      من این لب تابو با عشق خریدم و عاشق رنگ سفیدم 

      من انقدر ادمای مهربون تو زندگیم هست و دوستم دارن مثل مامان و بابام خواهرم

      من انقدر خوشبخت بودم و خدا به من فرصت داد که بتونم از عشق زیاد به بعضی ادمای زندگیم تو دلم قربون صدقشون برم و خودم کیف کردم

      مثل نهال کوچولو 4 ساله 

      مثل رفیقای دخترو پسرم که الان انقدر زیادن نمیتونم بشمارم 

      من انقدر دوست داشتنی بودم و هستم برای خانوادم که همیشه دوست دارن منم تو جمعاشون باشم یا دوستام میرن بیرون با منم هماهنگ میکنن

      من انقدر خوشبخت بودم که رفتم و کلی جای دیدنی و تاریخی مثل کاخ سعد اباد و باغ فردوس و دریاچه چیتگر و دربندو تجریشو و… دیدم 

      من فرصت اینو داشتم که حرفام توزندگی دوستام و اشناها اثر بذاره و تصمیم درستو بگیرن و ارومتر شن تو زندگیشون 

      من فرصت اینو داشتم که با استادای فوق العاده ای مثل شما کار کنم و خدارو صد بار بابت این شکر کردم که به این مسیر اومدم

      من چند ساله راحت میخوابم رو تختم در حالی که یه مدت تا 6 صبح خوابم نمیبرد 

      خداوند به من یه صورت زیبا و پوست سفید داده و بارها بابت زیباییم تحسین شدم 

      من انقدر قدرت داشته مغزم که میتونم با چند تا نرم افزار الان کار کنم و طراحی کنم 

      انقدر خوشبخت بودم که تو این 4ماه شاید بالای 15 بار با دوستام رفتیم بیرون و انقدر خندیدیم که واقعا دل درد گرفتیم انقدر حس خوب بهشون دادم و حس خوب ازشون گرفتم انقدر بغلشون کردم و بغلم کردن که تازه بعد یه عمر فهمیدم دوستی چیه ارامش چیه 

      اما خیلی کمه خیلی کمه همینم و من خیلی بیشتر میخوام و برای رسیدن به او حد خوبم باید شکرگذار همینا باشم 

      من فرصت اینو دارم به نت دسترسی داشته باشم و کلی چیز یادگرفتم 

      من قدرت اینو داشتم 6 ماه پیش فردای روز تولدم اینستامو پاک کردم و لحظه ای بعد اون وسوسه نشدم که بریزم چون اون فضا تاریک ترین فضای زندگی من شده بود 

      من یه خانواده خوب و سالم دارم که که چندوقته کنار هم خوبیم واقعا و کاری بهم نداریم برعکس اون موقع که همش تنش بود 

      و خیلی نعمتای دیگه که طولانی میشه اما باید مدام مرورشون کنم با خودم 

      اومدم تو این دوره که خدای واقعی رو بشناسم باهاش اروم شم چون امتحان کردم فقط به خدا میشه تکیه کرد به خالق اعظم 

      اومدم که زندگی کردنو یاد بگیرم خدا هدایتم کنه به راهای زیباتر من امید دارم پس تمام تلخیای الان زندگیم قدرت منم هست نور الله هست فقط من باید ازش استفاده کنم همین خدایا نشونم بده …

      نور به وجودتون

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار طاهره فروغی
      1401/10/19 16:19
      مدت عضویت: 1009 روز
      امتیاز کاربر: 35557 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 561 کلمه

      سلام خدای مهربونم 

      سلام استاد عزیز و دوستان خوبم 

      خواسته ها ما چی بود 

      ما وقتی وسیله ای میخریم براش لوازم جانبی تهیه میکنیم  اینا ربطی به اصل خود وسیله نداره و موقع فروش این وسیله های جانبی در قیمتش اثر نداره  ما همه این لوازم جانبی رو برای لذت بردن از اونه حالا گوشی و خونه و ماشین مثل همین وسایله 

      ما وقتی به دنیا میایم فقط زندگی است و در طول این زندگی میتونین یه سری امکاناتو اضافه کنیم مثل خونه و ماشین و باغ و وسایل خونه و غیره 

      موقع رفتنمون کاری به لوارم من ندارم و همونطوری که به دنیا اومدم همونطور اصل منو میگیرن 

      و لذت از دنیا و شادیهامون رو حساب میکنن نه خونه و ماشینمون رو 

      اصل زندگی است و همه امکانات اضافه هایی ایست برای لذت زندگی 

      اگرارزش  زندگی رو ندونیم هر امکاماتی هم اضافه کنیم اهمیتی نداره 

      چرا لذت نمیبریم با تمام امکاناتی که تهیه میکنیم چون از اصلش استفاده نمیکنیم و اضافه ها در صورتی معنی پیدا میکنه که قدر اصل رو بدونیم و لوازم جانبی بدون اصل بی استفاده است 

      حالا ما اگر از زنده بودنمون لذت نبربم چیزهایی که از خدا میخوایم بهمون داده نمیشه چون طلاحیت نداره و یا اگر داده بشه باعث لذتش نمیشه و باعث درد سرش هم میشه 

      ما همیشه فکر میکنیم اگر امکاناتش نباشه زندگی به درد نمیخوره 

      نه ما میخوایم به همه خوشی ها برسیم و باید شاکر اصل باشیم و از زنده بودنمون لذت ببریم 

      من همیشه فکر میکردم که نداشتن ماشین خوب و خونه شخصی خودم باعث لذت منه و روز به روز پایین تر رفتم 

      من زنده بودنم رو فراموش کرده بودم و قانون خداست که وقتی قدر زندگیتو ندونی امکانات هم بهت داده نمیشه 

      من خیلی ناشکری میکردم و همیشه زنده بودنم در درجه اخر شکر گزاری بود 

      من نه شاکر سلامتیم بودم و نه کارم و نق میزدم بعضی وقتها که حوصله ندارم برم سر کار 

      من قدر هیچدنعمتمو نمیدونستم و فقط توقع داشتم چون دعا میکنم حاجتمو بگیرم و وقتی به اون چیزی که میخواستم نمیرسیدم مثل این طلبکارا از خدا شکایت داشتم 

      اصل زندگی من برام بی معنی بود و یه چیز عادی میدونستم فقط گاهی کا یک فرد بیمار رو میدیدم میگفتم خدا رو شکر که حداقل من سالمم حالا اگر چیزی هم ندارم و یا کم دارم 

      همش در حال گله و شکایت بودم و شرایط اقتصادی و کارمندی و حقوق پایین 

      من دوست داشتم زودتر زندگیم تموم بشه و میگفتم یعنی میشه من نفسم تموم بشه 

      باید قدر اصلشو بدونیم تا امکانتمون اضافه بشه تا کم کم شرایطمون بهتر بشه 

      خب حالا چجوری قدر زندگیمون رو بدونیم 

      فقط باید قدر اصل زندگی رو بدونیم و لذت ببریم به خواسته هام و لذت هام زیاد میشه 

      الان چه چیزهایی باعث ارزشمندی زندگیم دارم 

      و یا چه چیزی حذف بشه شرایطم بدتر میشه 

      خدایا شکر که در درجه اول هستی 

      خدایا شکرت که من میتونم با خدمت به همسر و فرزندم ارزشمند میشم 

      من با کار برای پدر و مادرم ارزشمند تر میشم 

      من با خدمت به ارباب رجوع ارزشمند تر میشم 

      من با داشتن سلامتی و چشم و گوش و بدن سالم خیلی ارزشمند هستم 

      من با داشتن فرش و وسایل خونه ارزشمند هستم 

      من با همین تخت گرمی که الان تو هوای سرد نشستم و دارم تمرین مینوسم ارزشمندم 

      من با ارامش درونم خیلی ارزشمندم 

      من با شادی و لذتی که در این دوره کسب کردم ارزشمندم 

      من با تناسب و زیبایی و سلامتی در این مسیر ارزشمندم 

      خداوندا برای عاشقی در این دوره دارم متشکرم 

      خدایا در این مسیر همچنان از هدایت و حمایتت نصیبم گردان 

      در پناه خدا باشید 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار سولماز متناسب
      1401/10/11 11:33
      مدت عضویت: 1158 روز
      امتیاز کاربر: 10935 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,057 کلمه

      سلامی دوباره به همه حاضرین در این سایت.

      امروزت را بساز امروزت را زندگی کن با هرچه داری و نداری اگر حسرت و حسد،ناامیدی، کینه و بغض،حرص و طمع در دلت داری به خدا از خودش دوری.

      فایل امروز هم مثل همیشه عالی بود.اصل ماجرای وجود ما زنده بودن و زندگی کردن است.فردی که از زنده بودن و زندگی کردنش لذت نبره چیزهایی که از خدا درخواست می‌کنه یا بهش داده نمیشه چون صلاحیت داشتن این امکانات رو نداره یا اگه بهش بدن نه تنها باعث لذتش نمیشه تازه باعث دردسرش هم میشه و این نکته خیلی مهمی هست که منم نمی‌دونستم و خیلی جالب و جدید.

      تمرین مرحله اول:آیا شما هم واقعا این جوری بودید؟یعنی ناشکری می‌کردید از زندگیتون؟قبل این فایل و این مطالب شما چه تصوری در مورد زندگیت داشتی؟ من هم فکر میکردم این چه زندگی هست که دارم قبلاً که سنم‌کم بود همیشه از والدینم گله و شکایت میکردم که من چون تک دخترم باید سرتا پام رو طلا بگیرید منو بفرستین کلاسهایی که دلم میخواد مثل ژیمناستیک و شنا والیبال و از زندگیم اصلا لذتی نمیبردم و بهشون میگفتم‌که‌من سرراهی هستم چرا بهم اهمیت نمی‌دین موقعی که دانشگاه میرفتم چون یه دوستی هم داشتم که اون هم تک‌دختر بود امکانات خودم رو که با اون مقایسه میکردم میدیدم والدینم برام هیچ کاری نکردن درحالی که اون همه چی تو زندگیش داشت طلا و کامپیوتر و حتی ماشین هم براش خریده بودن با اون میومد دانشگاه و وقتی خودم‌رو در اون شرایط میدیدم از خودم‌زندگیم متنفر میشدم که ای کاش توی خونواده پولدار به دنیا میومدم که فقط منو داشتن اینجوری هم‌توجه‌و محبتشون فقط واسه خودم بود و هم از همه لحاظ منو تامین میکردن و من هرچی دلم میخواست رو می‌تونستم بخرم.یکی هم چاق بودنم بود باورتون میشه وقتی که چاق بودم اصلا دوست نداشتم از خونه بیام بیرون چه برسه به اینکه به خودم برسم و لباس بخرم بعضی وقتها که به افراد چاق نگاه میکردم که کلی به خودشون می‌رسیدن من با خودم میگفتم پس من چرا مثل اینها خوشحال نیستم و واسه خودم چیزی نمیخرم‌حتی از خودم‌متنفر بودم یا اصلا اهل خوش گذرانی و تفریح وخوشحالی نبودم انگار میخواستم همه مشکلاتم حل بشه بعد من رنگ خوشی رو درک بکنم و همش درجا میزدم که زندگیم رو تغییر بدم ولی سال بعدش بدتر از امسال میشد چاق تر میشدم و بیشتر حرص میخورم و هیچ یک از جنبه های زندگیم رو دوست نداشتم‌‌حتی به خدا هم گله و شکایت میکردم که چرا هرکسی تو زندگیش یه دلخوشی داره و من هرچی فکر میکنم چیزی به ذهنم نمی‌رسه چیزی ندارم که دلم قرص باشه بهش و مدام گریه وزاری میکردم البته اکثر شکایتهام هم تو دل خودم بود و به کسی نمی گفتم چون فکر میکردم با این حرفها اونارو ناراحت میکنم برا همین همیشه تو خودم بودم و مدام درگیری فکری داشتم و همش سردرد داشتم یا اینکه چرا کار و درآمد دلخواهمو ندارم که حداقل خودم به این خواسته ها برسم حتی از قدم‌هم بدم میومد یادمه وقتی برای رانندگی رفتم و به‌خاطر قدم‌منو فرستادن راهنمایی و رانندگی خیلی شاکی بودم و به خدا میگفتم چیز زیادی تو زندگیم بهم‌ندادی حداقل قیافه و قد بلند بهم می‌دادی و با هزار زحمت تونستم قبول بشم تورانندگی‌چون هم فکر میکردم که به‌خاطر قدم‌هم‌توانایی رانندگی رو‌نداشتم‌و هم همش استرس داشتم که نکنه خراب کنم.یا حتی کارم وقتی در اون کار بودم همش غر میزدم که این چه کاریه که من دارم همش کلی مشتری برام میاد و من اصلا وقت نمیکنم با گوشیم مشغول باشم ولی دوستای دیگه ام یه ساعت یک‌بار یه مشتری میومد و کارشونم سخت نیست.

      تمرین مرحله دوم:چه چیزهایی در زندگیت هست که باور کنی که زندگیت ارزشمنده؟میخوام بگم از وقتی وارد این دوره شدم و مخصوصا جلسه سوم خیلی رو من تاثیر گذاشت و خیلی آرامش گرفتم در کنار خداوند که این ارزشمندترین چیز تو زندگیمه یعنی آرامش با خدا بودن و من هم اون کوله بار خطا و اشتباه رو انداختم زمین الان احساس سبکی میکنم چند روز هست که دیگه درگیری فکری ندارم و سردرد هم ندارم بعد سلامتی هست که دارم وقتی یه جایی از بدن درد می‌کنه تازه به ارزش سلامتی پی می‌بریم همین دیشب که از مهمونی برگشتیم پام خیلی درد میکرد و طبق این آموزشها سپردمش به خدا و بهش گفتم من ایمان دارم که تو شفا میدی و بهش گفتم مطمینم که تو الان دستت رو می‌زاری روی پام و پام خوب میشه با همین تصور حتی چند لحظه هم طول نکشید که پاهام خوب شد و آنقدر خدارو شکر کردم که خوابم برد و این یکی از نتایج بودن در این دوره است برای من.چیزهای دیگه که برام ارشمندن و از بودنشون خدارو شکر میکنم همین خونه مادرم هست که توش زندگیم میکنم و خدا رو شکر که سقفی بالای سرم هست یا همین پتویی که منوگرم می‌کنه یا خانواده ای که دارم مخصوصا مامانم که خیلی دوستم داره و یا برادرهام که من دیشب رفتم خونشون و کلی کیف کردیم و به من که خیلی خوش گذشت خدارو شکر یا چند روز پیش که رفتیم استخر با زن داداشهام که کلی لذت بردیم از بودن در اونجا چون من عاشق شنا کردنم خدارو شکر یا وجود برادرزاده هام که اگه چند ساعت نبینمشون دل تنگشون میشم البته اونها هم منو دوست دارن و اولین کلمه ای که به زبون آوردن عمه بوده قربونشون برم.یا این اتاقی که در اون نشستم و همچنین این میز و صندلی که دارم روی اون تمریناتم رو انجام میدم یا این گل زیبای فلفل که فلفلاش عین گیلاس و من دارم از دیدنش لذت میبرم و خدا شکر میکنم بابت این نعمت یا پول تو جیبیم که همیشه خدا بهم رسونده بی نهایت از خدا سپاسگزارم که داشتن نعمتهاش تو زندگیم رو بهم یادآوری کرد و این لبخندی که از نوشتن این مطالب روی لبم دارم.الان خدارو در کنار خودم حس میکنم و همیشه احساس میکنم که در آغوش خدا هستم و دارم از طعم خدا لذت میبرم.یا داشتن کلی لباس در کمدم شکر که هربار یکیش رو می‌پوشم و از داشتنشون لذت میبرم و شکر گذاری میکنم یا کمدها و چمدون هایی که دارم. من هر روز که از خواب بیدار میشم از خدا تشکر میکنم که امروز رو بهم دادی که زنده باشم و در مسیر درست زندگیم که این مسیر هست باشم خدارو شکر میکنم که شور و اشتیاق منو هر روز بیشتر می‌کنه برای ادامه دادن و لذت بردن از این مسیر.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار الهام
      1401/08/25 13:55
      مدت عضویت: 600 روز
      امتیاز کاربر: 13056 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,200 کلمه

      سلام و درود به استاد عزیز و همه هم مسیرهام

      تمرین ۱:

      آیا واقعاً شما و شکایت می کردید از وضع زندگی؟چه تصور راجع به زندگی داشتی؟

      • بله بی نهایت زیاد …یادمه توی نوجوانیم توی زندگیم از پدر و مادرم گرفته تا اقتصاد مملکت و شرایط روز و حتی خدا شاکی بودم و اونا رو مقصر در شرایط فعلی اون زمان میدیدم….
      • همیشه فکر میکردم اگه پدر من فلانی بود اگه مادر من تو زندگی طور دیگه ای رفتار می کرد اگه توی ایران نبودم اگه مسئولین ما یه ذره به فکر مردم بودن اگه خدا منو اینطوری و اینجوری خلق نمی‌کرد من جور دیگه ای زندگی می کردم و سختی توی زندگیم نداشتم…
      • یادمه همیشه به مادرم میگفتم من یک بچه معصوم بودم که شما منو به این زندگی پر از چالش آوردین شما که خودتون از زندگی راضی نبودین چرا من وارد این دنیا کردین؟؟ پس شما مقصر هستی…. یا به پدرم می گفتم شما که وضع زندگیتون خوب نبود چرا این همه بچه می آورین که اونا هم توی زندگیتون احساس بدبختی و کمبود و نداری بکنن؟؛بچه پولدارا رو ببینن و حسرت بخورن که چرا اندازه اونا نداریم؟! یا آرزو کنن کاش تو که زندگی اونا بودیم.
      • این طرز فکر من طوری پیشروی کرده بود که من هر خواسته ای رو از اونا و اطرافیان میخواستم و معتقد بودم وظیفشونه و بیان هم میکردم و جنگ اعصاب توی زندگی راه می افتاد و وقتی هم که نمیتونستم دیگه کاری کنم خدارو پیدا میکردم و همیشه از وضع بد از زندگیم ناله میکردم…

      یا حتی توی دوران ابتدایی جوانی هم که اولش با کنکور شروع میشد باز همین طرز فکر ها ادامه داشت همیشه حسرت میخوردم چرا پولدار نیستیم که بتوانیم از امکانات بهتر استفاده کنیم؟؟حتی غصه میخوردم چرا من و خواهر برادرام سهمیه نداریم که مثل خیلی ها خیلی راحت رتبه کنکور خوب و رشته و دانشگاه عالی به دست بیاریم؟؟همیشه میگفتم کاش ماهم پارتی می داشتیم تا وضع زندگیمون تغییر می کرد. با خودم میگفتم اگه فلان امکانات بود اگه بچه های شهرهای بزرگ و خانواده های خوبش بودیم و اگه و اگه و اگه….الان بهتر زندگی میکردیم… 

      نتیجه افکار این شده بود که من باید در رشته و دانشگاه عالی قبول بشم تا از این به بعد زندگیم عالی بشه سه سال سختی و رنج برای خودم و خانوادم به وجود آوردم که من فقط و فقط باید درس بخونم چون خانواده من هیچ کدوم از امتیازهای بالا رو ندارن که بتونه من رو جلو بندازه پس حتماً باید من رو حمایت های غیر مالی ( در حد ایده آل) بکنند مثلا اینکه همیشه بهم دلگرمی بدن توی ناامیدی هام یا توی خونه کوچیک مون سر صدا ایجاد نکنن یا بیرون رفتن رو کنسل کنند چون اینطوری حواسم پرت می شد و  من نمیتونستم تمرکز کنم و  چون این موارد یا موارد مشابه اون به صورت ایده آل اجرا نمی شد همیشه بساط شکایت من وجود داشت.

      الان که فکر می کنم میبینم با وجود منفی گرایی من نسبت به زندگی و شرایط داشتم واقعاً خداروشکر که زندگیم کن فیکون نشده…و تونستم با وجود همه اینا به لطف خدایی که تقریباً الان بهتر درکش میکنم رشته نسبتاً خوبی قبول بشم که الان دوستش دارم. اما با همه اینا حتی یادم موقعی که دانشگاه قبول شدم همیشه می گفتم این رشته ایده آل من نیست و من این رشته رو نمی‌خواستم و این رشته در حد من نیست و باز هم گله مند بودم 

      الان که دارم فکر می کنم و آنالیز میکنم حرفام رو …من با بقیه همیشه در مورد مشکلات و گله مندی از زندگی صحبت می کردم نمیدونم شاید دلم می خواست بفهمند و درک کنند که من تو شرایط خیلی سختی دارم زندگی می کنم و بهم حق بدن که اگه شرایط اونطوری که می خوام نمیشه مقصر من نیستم.

      و تصورم از زندگی این بود که ما توی جهان پر از سیاهی و بی عدالتی زندگی میکنیم که همین که به دنیا اومدیم و الان اینجا هستیم همش معادلات اشتباهی هست که خدا مارو مجبور به حل و انجام دادن اونا کرده و در نهایت هم در اون دنیا با نهایت عدل (سخت گیری) خودش با ما رفتار میکنه… پس ما قرار نیس هیچ وقت آب خوش از گلومون پایین بره.‌..

      اما الان الان می خوام بنویسم از خوبی های این جهانی که تا همین الان بهشون توجه نمیکردم از خوبی هایی که اگه لطف خدا نبود زندگی خیلی سخت تر می شد پس خدایا شکرت که دارمشون…

      • زندگیم ارزش منده به خاطر اینکه خدا بهم سلامتی داده که از همون لحظه اول ورود به زندگی حواسش به همه سیستم بدنم بود که اختلالی ایجاد نشه یا اگه اختلالی هم پیش میومد خودش و سیستم بی نظیری که طراحی کرده بود من رو به سمت بهبودی حداکثری پیش می‌برد بدون اینکه شرایط سختی رو پیش روم بزاره.طوری که الان فکر میکنم که اگه هر کدوم از اونا نبودن حاضر بودم همه دنیاا وجود نداشت ولی من بتونم مثل افراد سالم زندگی کنم.
      • زندگیم ارزشمنده به خاطر پدرومادری که دارم که تا این لحظه در حد توانشون من رو به سمت خوبی ها راهنمایی میکردن و به هر حال سعی کردن پدرومادر خوبی برامون باشن
      • زندگیم ارزشمنده چون خانواده خوبی دارم خواهرا و برادری دارم که وقتی اتفاق خوبی برام میوفته خوشحال میشن
      • زندگیم ارزشمنده چون الان که فکر می کنم میبینم خدا حواسش به من بوده و هست ….

      حواسش به من بود توی لحظه هایی که من فکر میکردم ته خطم و من نذاشت کارهایی بکنم که موجب پشیمونی من توی هر دو دنیام بشه.

      • زندگیم ارزش منده به خاطر اینکه رشته و دانشگاهی دارم که خیلی ها دوست دارن داشته باشن و الان که میبینم که حتی خودمم دوسش دارم… از اینکه می تونم تاثیرگذار باشم ،از این که میتونم مفید باشم توی جامعه اطرافم خوشحالم.
      • زندگیم ارزش منده به خاطر آشنایی من با این سایت با استادی که شبیه من بوده و من از وقتی که وارد این سایت شدم آگاهی‌های بی‌نظیری نصیبم شده که دلم آروم میگیره.
      • زندگیم ارزش منده به خاطر ذهن خوبی که دارم که تونست و می‌تونه مهارت ها و اطلاعات های مختلفی رو یاد بگیره که زندگی رو برام راحت تر و لذت بخش تر کنه مثل رانندگی یا کار با سیستم های به روز و پیشرفته یا حتی مطالب لذت بخشی که توی دوران مدرسه و دانشگاه یاد می گرفتیم و خوشحال بودیم که فهمیدیم و متوجه شدیم.
      • زندگیم ارزش منده به خاطر خودم که همیشه آموزش و یادگیری رو دوست داشتم…مخصوصا آموزش هایی حس میکردم برام مفید بودن…
      • زندگیم ارزش منده به خاطر خدایی که هست وجود داره و کمکم کرده همیشه کارهایی را انجام بدم که در شأن انسان بودن خودم هست
      • زندگیم ارزش منده به خاطر همه نعمت های بینهایت ارزشمندی که خدا رایگان بهمون داد طوری که اصلا قابلیت شمارش اونا رو نداریم و حواسش بهمون بود که نعمت هاش باشن در اختیارمون و ازمون نگرفتشون.
      • زندگیم ارزشمنده به خاطر اینکه خدا منو لایق دونسته روی این کره خاکی زندگی کنم و تجربه ای از زندگی هم داشته باشم.
      • زندگیم ارزش منده به خاطره منحصر به فرد بودن خودم اینکه من با همه چالش‌ها و باورهای ذهنیم انتخاب شدم که باورهام رو اصلاح کنم.
      • زندگیم ارزشمنده بخاطر همه چیزایی که دارم اما توان ارزش گذاری حقیقی روی اونا رو ندارم و این لیست حقیقتا انتهایی نداره

      خیلی ممنونم از استاد عزیزم که من رو به فکر در مورد داشته هام تشویق کردن…زنده و پاینده باشید 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 22312 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته

      نشان های دریافت شده

      سطح مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,097 کلمه
      • با سلام خدمت استاد عزیزم ودوستان 
      • استاد من این دوره رو سه سال پیش گذروندم اما این دفعه که میگذرونم خیلی بیشتر درک میکنم وتازه فهمیدم که چقدر دوره عالی وگفت انگیزی بی‌نظیر محشر خارق‌العاده ست حرف نداره یه دنیا ممنون بابت این دوره  
      • من این فایل گوش دادم واقعا زنده شدم یه تلنگر بزرگی برای من بود من واقعا به اون نیاز داشتم  من الان دارم دوره اصلاح پرخوری میگذرونم ومرحله اول ورود به سرزمین لاغرها رو هم گذروندم اما یهو  یه حسی به من می‌گفت این دوره رو بگذرون من  یادم رفت اومدم قسمت باشگاه تناسب فکری دوباره این ایده داده شد من سریع اقدام کردم خیلی خوشحالم که شروع کردم چون واقعا نیاز داشتم به این تلنگر بزرگ 
      • استاد من این کارو انجام دادم نشستم اول سالی یادم نمیاد چه سالی بود ولی حداقل ده سال پیش بوده خیلی وقت پیش نوشتم آرزوهامو لای قرآن گذاشتم ویه سری هم روی بادکنک نوشتم اول با گاز پر کردم بعد نوشتم آخر شب که همه خواب باشن فرستادم تو آسمون ودور شدن اونو نگاه میکردم آرزوهام میگفتم وخیلی خوشحال بودم خیلی حالم خوب بود ولی دیگه یادم رفت متوجه نشدم چی شد به کدوم آرزوم رسیدم 
      • تمرین اول 
      • من خیلی ناشکری کردم واصلا نمیدونستم وبعد نبودم که باید از زندگیم راضی باشم وبابتش سپاسگزاری کنم حالا گاهی هم سپاسگزاری میکردم 
      • من وقتی فکر میکنم از بچگی به پدرم هر چی میگفتم بخر نمیخرید میگفت پول ندارم من هم غر میزدم میگفتم ای خدا این چه زندگی برای من درست کردی واینجوری من روی خواستههام خط میکشیدم یا پولهام جمع میکردم وخودم میخریدم مثل کفش ولباس 
      • بعد جوان که بودم با مادرم خیلی بحث میکردم غر میزدم 
      • بعد ازدواج که کردم خیلی ناسپاسی میکردم دائم دعوا داشتم با همسرم چون خواهرهاش خیلی تو زندگی من دخالت میکردن اش نخورده وذهن سوخته بود وکلی گله وشکایت میکردم 
      • بعدها که بچه دار شدم همسرم عادت بدی داشت البته الانم داره که وقتی بچه کار زشتی میکنه پشت اون در میاد ومن مادر و خارج ذلیل وحقیر کوچیک وبی ارزش میکنه که چرا بچه رو دعوا کردی یا کتک زدی  من خیلی ناراحت میشدم غر میزدم 
      • بعد دولت گفت ماشینهای فلان از رده خارج میشن همسر من ترسید سریع رفت ماشینشو فروخت من بهش گفتم نفروشی حالا تا اقدام کنن طول میکشه ولی فروخت ما هم از ماشین عمران معاش میکردین ورشکست شد من کلی غر میزدم که حرف گوش نکردی 
      • بعد یه سری افراد اومدن تو زندگیمونو بازم پول مارو خوردن منم موقع دعوا از فرصت استفاده میکردم سرزنشش میکردم غر میزدم خوب خیلی شرایط بدی بود ما به نون شب هم محتاج بودیم 
      • بعد خونه داشتم با جاریم شریک بودیم خیلی اذیت میشدین خیلی غر زدم و کسی هم نمیخرید طوریکه همسرم با قیمت خیلی کمتر فروخت 
      • بعد خونه داشتم ۷۰ متر بازم غر میزدم اج این چه خونه ای که دارم هر چی تمیز میکنم انگار نه انگار جای کمی داشتم 
      • الانم گاهی گله وشکایت میکنم که بابا روغن چقدر گرونه برنج چقدر گرونه من نمیتونم خوب بخرم باید نیم دونه بخرم کلی غر میزدم 
      • الانم موقع غذا درست کردن کلی غر میزنم ای بابا کوفت هم پیدا نمیشه تو این خونه غذا درست کنم 
      • بعد بابت پول ندادن همسرم به من هم غر میزنم که پول نمیده من چکار کنم و‌…
      • ومن بخاطر بی شغلی هم کلی غر میزنم با خودم اگه شغل داشتم خودم درآمد داشتم منت کسی رو نمی‌کشیدم 
      • والان یه خط قرمز پر رنگ میکشم 
      • میگم اینا مال قبلنا بوده من دیگه انسان آگاهی شدم وتصمیم میگیرم دیگه گله نکنم من از امروز تاریخ ۱۳ آبان ۱۴۰۱ متعهد میشوم که دیگه سعی کنم گله وشکایت نکنم وقدر زندگیم و زنده بودنم بدونم 
      • چطور اینکه هر صبح که بیدار میشم از خداوند سپاسگزاری کنم که یه فرصت ۲۴ ساعته دیگه به من داد تا زندگی کنم بخاطر زنده بودنم بخاطر سلامتی بخاطر  سلامتی تک تک سلول‌های بدنم بخاطر حالخوبم بخاطر احساس خوبم سپاسگزار خداوند متعال باشم 
      • تمرین اول که چقدر ارزش داشته‌های میدونستی 
      • من قبلنا یه مبلی داشتم که خیلی وقت بود خریده بودم ودیگه داغون شده بود ویه مبل دیگه داشتم که فردی میخواسته بندازه دور من آوردم استفاده کنم  هر وقت چشام می‌افتاد به مبلها غر میزدم که ای بابا اینکه داغون شده اونم که یارو انداخته دور تو چرا رفتی آوردی خلاصه کلی خودم سرزنش میکردم غر میزدم ونمیدونستم باید ارزش اونو بدونم فقط غر میزدم 
      • بعد من دوتا میز عسلی دارم که خیلی قدیمی تقریبا اولین میز عسل‌های که تولید شد من خیلی غر میزدم میگفتم بندازش دور کهنه است قدیمی عابری آدم میبره ولی الان همون دوتا میز عسلی عصای دست من شده من دفترهای روی اونها میذارم تمرین مینویسم. 
      • بعد من بخاطر کابینت‌های قدیمی فلزی هم کلی غر میزدم که اینا فلزی دیگه از مد افتاده وهمسرش میگفت گرون من نمیتونم عوض کنم ومنم خیلی گله میکردم ولی الان که آگاهی کسب کردم این فایل گوش دادم میبینم اگر این کابینت فلزی نبود من چقدر تو سختی بودم باید ظرفا رو تو کارتن میپیچیدم یه گوشه از خونه میذاشتم وباعث آزارم میشدن چقدر خوب خدایا که همین کابینت فلزی قدیمی کهنه هست خدایا شکرت .
      • من بخاطر شیر آلات خونه هم خیلی غر میزنم چون دائم آب رفت دارن همسرم میگه خریدش گرونه جنسش هم خوب نیست همون مغزی هایی که از قبل ده الی بیست سال پیش داره هی سر هم میکنه ومیذاره یه مدت خوب میشه دوباره آب رفت شروع میشه 
      • تمرین دوم 
      • من تو زندگیم خیلی چیزا دارم که اگر بهشون توجه کنم خیلی ارزش سپاسگزاری دارن 
      • پدرومادر خواهرهام  خانواده‌ام همسرم فرزندانم موبایلم وجود خودم سلامتی سلامتی اعضای خانواده‌ام حال خوبم احساس خوبم سلامتی تک تک سلول‌های بدنم 
      • وجود همسرم که اگه نباشه من خیلی دچار مشکل چقدر خوبه که هست 
      • سرویس قابلمهام یخچال م کمد لباسهام اگه نباشه من جایی برای گذاشتن لباس ندارم چقدر خوبه که هست 
      • مبلهای نو که دارم فرش نو که خریدم تختم خونه ای که دارم که اگه نباشه من دچار مشکل میشم نگرانی هر سال بابت چطور خونه پیدا کنم خونه گرونه اسباب کشی هزینه حمل هزینه بنگاه و…خدا رو شکر که خونه دارم و
      • خیلی چیزای دیگه که اگه نباشن من دچار مشکل میشم موبایلم سلامتی خودم وخانواده یخچال ماشین لباسشویی گاز  شهری واتاق گاز و…. 
      • خدایا شکرت که هستن  اینو بگم که الان دوسه روزه که این فایل گوش دادم سعی میکنم از هر چی استفاده میکنم به هر چیزی دست میزنم بابتش سپاسگزار خداوندم باشم مثلا میخوام غذا درست کنم میگم خدایا شکر که گاز شهری دارین خدایا شکر که اجاق گاز دارم وخدای شکر بخاطر قابلمه بخاطر نمک وبرنج بخاطر حالواحساس خوبم که میتونم غدا درست کنم  
      • ومجنون استاد که این دوره رو تهیه کردید وباعث شدید من از اون استفاده کنم وآگاهی کسب کنم بتونم با خدای خودم دوست باشم بتونم قدر زندگیم قدر وسایلی که دارم قدر زنده بودنم بدونم  ممنونم یه دنیا ممنون 
      •  
      •  
      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار Laleh
      1401/06/15 18:44
      مدت عضویت: 1363 روز
      امتیاز کاربر: 18317 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,026 کلمه

      زندگی با طعم خدا (جلسه چهارم)
       

      سلام به همه هم مسیرانم

      مرحله اول:

      من دوست دارم در اینجا چند تا از مشاهدات اخیرم را برای شما عزیزانم ، بنویسم:

      مثال حقیقی اول:

      داشتم توی پارک با فایل پیاده روی موثر طبق معمول هرروز ساعت ۵:۳۰، پیاده روی میکردم که متوجه پیرمردی  شدم که داشت با دو تاعصا راه میرفت. عصاهای او مخصوص بود؛ یعنی یک جای مخصوص برای دو آرنج و یک جا ی بخصوص دیگر برای دور بازو و  زانوهایش داشت. او از مورچه آرام‌تر قدم برمیداشت  و کاملا وقتی از روبروی من میاید و نزدیکتر شد، می‌شد حسرتی را که  از سلامتی من میخورد، را دید. او حسرت میخوردکه چطور نمیتواند مثل من، سالم و راحت قدم بردارد. چند روزی ناخودآگاه متوجه حضور او درپارک شدم؛ چون خانه او کنار پارکی است که من در آن هرروز پیاده روی میکنم. خانه او در سربالایی است و او هرروز مجبور است که با آن دو عصا و حرکت ارام و آهسته، از سربالایی به سمت پارک که در سرازیری نسبت به خانه او قرار دارد، قدم بردارد. او حدود ۸۰ تا۹۰ ساله به نظر می‌رسد؛ ولی ازاینکه او را میبینم خیلی خوشحالم به خاطر اینکه؛ اولا وجود او به من قوت قلب می‌دهد  که  قدر سلامتی خودم را بدانم و قدر اصل خودم و سلامتی جسمم را بدانم. دوم اینکه ؛ وقتی او این همه همت دارد و به پارک میاید، اگر گاهی تنبل شوم،  سریع یادم میافتم و خودم را در پارک میگذارم، سوم اینکه ؛ انگیزه و اشتیاق او برای زندگی، نشان دهنده قدرشناسی او نسبت به وجود  خداوند است.

      مثال حقیقی دوم:

      داشتم توی فروشگاه لباس، خرید میکردم که متوجه شدم که یک پدر دارد پسرش را بوس میکند. آین پسر تقریبا ۱۰ سال سن داشت وروی یک ویلچر بود . ویلچر او مخصوص بود جوری که دور گردن آین  پسر بچه جایی مخصوص داشت،  دور پاها و دست‌هایش هم کمربند داشت و او رامحکم به صندلی ویلچر قفل کرده بود و فقط این پسر  میتوانست با صورت کج و مورب به سمت چپ نگاه‌کند، درحالیکه دور گردنش هم جای مخصوصی داشت و محکم با یک کمربند بسته شده بود. این پدر مهربان و بسیار جوان و سالم ومتناسب، پشت ویلچر پسرش  بود؛ دقیقا پشت گردنش. بعد پدر، ویلچر را به سمت بالا آورد، آن را اهرم کرد و پیشانی پسرش را از همان عقب سرپسر بوسید. با اینکه پسر، پدرش را کاملا روبرویش نمیدید و تقریبا نیمه میدید، ولی  خیلی خوشحال شد؛ چون یکم داشت سعی می‌کردکه با چشمهایش نگاه پدرش را دنبال کند. من از روبرو یک ثانیه متوجه حضور آنها شدم  که پدر دارد با تکیه بر دسته های ویلچر و اهرم کردن آن، درحالیکه ویلچر را با قدرت نگه داشته بود، پیشانی پسرش را میبوسید. بعد این پدر مهربان، دوباره ویلچر را به سمت پایین آورده، تیشرتی را که برای پسرش خریده بود، روی پای پسرش گذاشت و آنها دور شدند. من میخ کوب شدم. از این  همه محبت و مهربانی آین پدر متحول شدم. حتی الان هم که دارم این داستان را بازگو میکنم، دارم اشک میریزم. کاش میتوانستم فیلم آین محبت را اینجا برای شما عزیزان بگذارم، چون من متحول شدم. به خودم گفتم آیا من هم شده با بوسیدن پیشانی پسرم، برایش روزی تیشرت بخرم؟ اینکه پسرم سالم است، آیا من  قد ر سلامتی او را میدانم؟ آیا من شکرگزار سلامتی خودم و خانواده ام هستم؟ خیلی صحنه زیبایی بو د چون همیشه توی ذهنم، از عشق مادر و فرزند گفته بودند، ولی من بارها خودم دیده ام که چقدر وقتی همسرم نیست، پسرم دلش برای باباش تنگ میشه. بارها از همسرم شنیده ام  که چقدر دوست داشت، بابایش دوباره زنده بشود و بتواند او را دوباره لحظاتی در آغوش بگیرد. این را اینجا گفتم که متوجه اصل وجود خودمون باشیم. خدا راشکر و شاکرم که استاد پدر مهربان سه فرزند آست و بارها در فایلهادرباره طرز درست برخورد رفتار با فرزندانشان برای ما گفته اند، مخصوصا آن فایلی که آیدا جان خیلی بامزه در فایل حضور  دارد. اینجا دست همه پدرهای مهربان را میبوسم و قدر همه آنها را میدانم.

      مرحله دوم:

      اصل زندگی ما چیست؟

      اصل زندگی من، وجود زنده من است. اصل آن نظم زیبایی است که  خداوند در وجود من به محض به دنیا امدن، قرار داده است. موقعیتی که خداوند به من داده است؛ اصل زندگی من است و آن اشرف مخلوقات بودن است. اصل زندگی من روح من است که خداوند ازمن خواسته هر کاری انجام بدهم، تا آن را خوشحال نگه دارم و حتی خودش هم، با حضور خودش کمک و حامی ما است، بودن من دراین سایت برای یادگیری زندگی با طعم خدا اصل زندگی من آست که من بابتش بسیار خوشحالم. هماهنگی روح، ذهن و جسم من اصل زندگی من است. نیایش من باخدا، اصل زندگی من است.

      مرحله سوم:

      چه ارزشی برای زندگی قایل هستید؟

      من در زندگی خودم، برای خیلی چیزها ارزش قایل هستم. من برای اعتقادم به خدا، ارزش قایل هستم و زندگیم بدون اعتقاد به خداارزشی ندارد. در زندگی من راستگو بودن و با اخلاق بودن، جایگاه ویژه ای دارد. عزت نفس، میزان ارزش و بهایی است که ما برای خودمون متصور هستیم.

      مرحله چهارم:

      چه چیزهایی در زندگی دارم که باعث میشود حس کنم که زندگی ام باارزش است؟

      من سلامتی دارم که بارزش ترین ارزشی است که از طرف خدا به من هدیه شده است. من همسر و پسری دارم که مرا عاشقانه دوست دارند و من بابت آن بسیار راضی و خشنودم. من وجود خداوند را در هر لحظه در زندگیم دارم و بابت آن بسیار سپاسگزارم. من الان درخانه ای زندگی میکنم که با آنکه مستاجرم، ولی همه امکانات یک زندگی مجلل مثل دسترسی به استخر، باشگاه، پرینتر و غیره  را دارد. من یک وسیله نقلیه مناسب دارم که به راحتی با آن رفت و آمد میکنم. من فایلهای پیاده روی را دارم که هرروز با گوش دادن به آنها، خودم را در پارک در حال پیاده دوری کردن میگذارم. من یک شغل عالی دارم که با دوره رسیده به ارزوها-۱ و همین دوره و کمکهای بی دریغ استاد و راهنمایی‌های مستمر ایشان، به دست آوردم و بابت آن هرروز در درگاه خدا،  دعا میکنم و احساس خوشحالی من غیر قابل وصل  است. من درآمد بسیار خوبی دارم.

      روز سه شنبه ۱۵  شهریور  ماه سال ۱۴۰۱ هجری شمسی مطابق ۶ ماه سپتامبر  سال ۲۰۲۲ میلادی

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار صبا
      1400/08/25 20:25
      مدت عضویت: 1319 روز
      امتیاز کاربر: 12486 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,312 کلمه

      سلااااام

      این فایل خیلی خوبه . خیلی حس خوبی بهم میده هربار شنیدنش و گوش دادنش.

      ما وقتی به این دنیا میایم واقعا هیچ چیزی نداریم به جز یه انتخاب ، انتخاب اینکه به این دنیا بیایم و زندگی رو تجربه کنیم و اجازه بدیم خداوند یه زندگی دیگه رو از طریق یه انسان دیگه تجربه کنه. پس ما توی تجربه ی این زندگی و تموم حساش تنها نیستیم و خدا هم همراه ما داره این حس هارو تجربه میکنه. این به این معنیه که ما در برابر تمام تجربه هایی که میکنیم مسئول هستیم هم در برابر خودمون و هم کسی که این امانت رو عاشقانه بهمون داده . 

      اصل زندگی یه چیز انتزاعیه . نمیشه درک واضح و مشخصی ازش داشت برای هر کس همراه با جزئیات اضافست ولی کلش هیچ تفاوتی با اصل زندگی بقیه نداره . اینکه میگن انسان ها همه یکی هستن و همه هم با خدا یکی هستن و اسم این اصل وحدت هست یعنی دقیقا همین . یعنی ما اصل زندگیمون ، در واقع کُنه وجودمون هیچ تفاوتی با بقیه نداره و همه یکی هستیم . این باید همیشه یه گوشه ی ذهنمون باشه و برای اینکه بتونیم در راستای یه تجربه ی خوب قدم برداریم باید رسالتمون در زندگی رو پیدا کنیم ، اینطوری از اصل زندگیمون هم لذت بیشتری میبریم ، چه بسا آدم های زیادی بودن که همیشه در تلاش برای بهتر کردن زندگیشون بودن ولی هر بار افت میکردن چون اونا رسالت زندگیشونو درک نکردن ، رسالت منظور یه شغل خاص یا موقعیت خاص نیست بلکه توی لذت بردن از هر لحظه ی ما خلاصه میشه . ما اگه از هر لحظه لذت ببریم یعنی اهمیت اصل زندگیمونو درک کردیم و داریم در راستای اون قدم بر میداریم . نه آینده ای هست و نه گذشته ای نه لم دادیم و نه با سر افتادیم روی زمین بلکه استوار روی دوتا پامون ایستادیم و فقط به اطرافمون نگاه میکنیم و لذت میبریم از تمام اتفاقات . نه سرزنشی هست ، نه تقصیری که به گردن یکی دیگست ، نه حسرتی ، نه نفرتی… این اصل زندگیه اینکه ببینی چی هست؟  چی داری؟ . زنده بودن مهم نیست زندگی کردن مهمه و زندگی کردن هم وابسته به هیچ چیزی نیست همون طور که استاد گفتن داشتن مادیات مثل خونه باغ ماشین شغل خفن و… خیلی خوبه ولی اصل زندگی نیست چون اگه این چیزا اصل زندگی بود الان همه ی آدما پولدار و با موقعیت اجتماعی بالا خوشبخت بودن و احساس خوشبختی میکردن در صورتی که اینطور نیست خیلی از کسایی که از نظر ما تمام گزینه های مثبت رو در زندگیشون دارن ولی خودشون هیچ احساس خوبی ندارن چون از همون اصل زندگیشون لذت نمیبرن، یه مثال بارزش خانم مرلین مونرو … زیبایی داشت ، ثروت داشت ، همه دوسش داشتن ولی اون خلائی که درونش بود باعث شد اون اتفاقات براش بیوفتن و در واقع خودش اون اتفاقات روسر ودش اورد. ما هم همینطوریم در اشل کوچیک تر 

      یه جمله ی خیلی طلایی استاد همیشه میگن توی فایلا و اون اینه که موفقیت کلید شادی نیست بلکه شادی کلید موفقیته . و ما کی شادیم؟ وقتی که از اصل زندگی لذت میبریم و از خدای خودمون سپاس گزاریم از ته قلب … این یعنی زندگی!

      ما اول باید خودمونو دوست دارشته باشیم ، از چیزایی که داریم خوشمون بیاد و قدرشونو بدونیم و ناسپاسی نکنیم و همین احساس ما رو خوب میکنه وقتی احساسمون خوبه اتفاقای خوب بیشتری هم میاد سمتمون و ما دوباره از همون اتفاقای خوب لذت میبریم و این چرخه تا آخر ادامه داره اگه ما از ذات هستیمون راضی باشیم.

      ولی کسی که هیچ نقطه ی مثبتی توی زندگیش نمیبینه و همش دنبال چیزاییه ک نداره خب هیچ وقت شاد نیست و بیشتر و بیشتر توی باتلاق حرص و طمع فرو میره. آدما اینطورین هر چیزی که به دست میارن بازم بالاتر از اونو میخوان و میبنن که بالا تر از چیزی که به دست اوردن همیشه هست. پس نباید رسیدن به یه چیز خاص رو هدف قرار بدیم ، نهایتش افسردگیه ، چون بهش میرسیم و میبینیم ازون بهترم هست و همیشه کسایی هستن که بهتر از من عمل میکنن پس من میخوام بهتر بشم بهتر بشم و انقدر تلاش میکنم و میبینم عمرم تموم شده و من همش در تلاش بودم که به خودم و اطرافیانم ثابت کنم توانایی و قدرت دارم در صورتی که قدرت داشتن یعنی لذت بردن از الان ، کی الان هست که از لحظه ی حالش لذت ببره و خودشو دوست داشته باشه؟ مطمعنن بین این 7 میلیارد آدم 100 تاشونم این احساس رو واقعا ندارن ! پس بودن توی لحظه ی حال کار سخت تریه اگه ما قراره اونقدر تلاش کنیم و تهش این عطش هیچ وقت تموم نشه پس بهتره که نصف اون انرژی رو بزاریم در راه لذت بردن از اصل زندگیمون و ببینیم چه نتایج عالی ای به دست میاریم.

      منم خودم جز همون دسته ای بودم که از هیچ چیز راضی نبودن و همش احساس بد بختی میکردن و دلشون میخواست فلان چیزو داشته باشن تا شاد باشن اما امروز من دوباره این فایل رو دیدم و تصمیم دارم بیام توی این راه و با کسایی هم مسیر بشم که میخوان قدر خودشون و زندگیشونو بدونن و از زندگیشون لذت ببرن.

      و حالا داشته های من که خیلی خیلی زیادن و خدارو بابتشون شکر میکنم:

      اینکه سالمم و آگاهی دارم ، مشکلاتمو گردن کسی نمیندازم ، به بقیه کمک میکنم ، در مسیر تناسب اندام هستم ، استادای عالی ای دارم که مسیر زندگیم رو با حرفاشون روشن میکنن ، توانایی زیادی توی یاد گرفتن و عمل کردن به چیزایی که یاد گرفتم دارم ، عاشق تغییر کردن و بهتر شدنم ، اشتیاق و امید دارم ، خانواده ی ماه دارم مامان و بابای زیبا و برادر قشنگم که خیلی چیزهای زندگیمو اون بهم یاد داده ، توی شهر زیبا زندگی میکنم ، دوستای عالی دارم که منو دوست دارن و درکم میکنن ، ، امنیت دارم ، پول دارم ، میتونم با خودم حرف بزنم ، میتونم راه برم و نفس بکشم و عشق بورزم ، پیجای خیلی خوبی برای داشتن یه زندگی سالم پیدا کردم ، میتونم آهنگ گوش بدم ، میتونم عاشق رقص باشم و از رقصیدن لذت ببرم ، خونه دارم ، توی یه روستا به دنیا اومدم و هر هفته میریم اونجا و از طبیعت اونجا لذت میبریم ، اینترنت دارم ، میتونم فیلم ببینم ، کتاب بخونم ، فکر کنم ، تصمیم بگیرم ، یه انسان و یه زن هستم ، میتونم خلق کنم ، میتونم نیاز هامو به راحتی برطرف کنم ، امروز صبح از خواب بیدار شدم ، شبا راحت میخوابم ، انگیزه دارم ، از دیدن نشانه های خدا لذت میبرم ، حسای مختلفو میتونم تجربه کنم ، میتونم رشد کنم و احساس خوب داشتنو تجربه کنم 

      من همه ی اینارو دارم و خیلی بیشتر از اینا…

      خدایا شکرت 

      خدا من خیلی به این فکر میکردم که این زندگی به چه دردی میخوره ما چرا توی این دنیا هستیم ، ما واقعا چرا باید وجود داشته باشیم ، چرا زندگی کنیم؟ ولی وقتی از استاد سیاحیان پرسیدم گفت که اینا سوالایی هستن که هیچ جوابی ندارن و ذهن منفی ما میاد در حالت های افسردگی این سوالاتو توی ذهن ما میاره تا معنی زندگی رو برامون بی ارزش کنه وگرنه خود برتر ما میدونه این سوالا جوابی براشون نیست یا اگرم باشه الان وقتش نیست که بدونم برای همین هیچ وقت منو درگیر این حرفا نمیکنه ولی وقتی به حرف ذهن منفیمون گوش بدیم و این سوالا رو از خودمون بپرسیم اونوقت هر روز حالمون بد تر میشه و من اینو تجربه کردم اما تصمیم گرفتم خوبی های زندگی رو ببینم و به این فکر کنم که اونقدری شاید عمر نکنم که بخوام با این فکرا و سوالا هدرش بدم پس خدارو شکر میکنم که دوباره اومدم و دارم تمرینامو توی سایت انجام میدم . من لایق بهترینام و برام اتفاق میفتن چون من تلاشمو میکنم و خدا هم خداعه و همین کافیه!…

      ممنون استاد عطار روشن عزیز 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 20 از 4 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فریده حسنی
      1400/08/16 13:55
      مدت عضویت: 1613 روز
      امتیاز کاربر: 23378 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,157 کلمه

      جلسه ۴ 

      سلام و درود به همراهان عزیز و استاد گرامی

      خدارو شکر میکنم برای امروز و برداشتن  قدمی کوچک بسمت حال بهتر 

      من خودم جزء اون دسته از آدم هایی بودم که بسیار ناسپاس بودم، اصلا شناختی از خدا و خودم نداشتم و تصور میکردم من به این دنیا اومدم رنج ببرم و بعدش  بمیرم

      خدارو شکر با بودنم در مسیرهای آگاهی آرام آرام داره در من تغییراتی بوجود میاد ،شناختم نسبت به خودم و خداوند کمی بهتر شده ، الان دیگه غر و شکایت ندارم و فقط دارم در این مسیرها پیش میرم،از خدا هدایت خواستم و میدونم به اندازه اعتقادات درونیم هدایت خواهم شد

      در مورد زندگی کردن و لذت بردن اطلاعات خوبی نداشتم ،قبلا باور داشتم این دنیا جای ناامنیه ،بی معرفته و با من لجه ،خب با داشتن اونهمه کج فهمی هام ،حتما در همون مسیرها وارد میشدم 

      لذت بردن برای من تعریف های دیگه ای داشت ،اولا که موضوع لذت برای من اصلا تعریفی نشده بود و من خودمو محق لذت بردن نمیدونستم ،بعدها که بزرگتر شدم میشنیدم که برای لذت بردن باید چندین تا چیز داشته باشی ،مثل خونه ،ماشین خوب،کشور خوب ووو

      من نمیگم موارد رفاهی خوب نیستن ،برعکس من طرفدار ۱۰۰ درصدشون هستم ،موضوع مهمی که میخوام بگم اینه که من فکر میکردم با رسیدن به اونها باید لذت ببرم ،ولی وقتی به خیلی از خواسته هام رسیدم هم باز هم حالم خوب نبود

      و این مثل یک اعتیاد در درون من بود و هنوز هم هست که با تمریناتم دارم خودمو از اون افکار جدا میکنم ،من هر روز دارم سپاسگذاری میکنم برای تمام داشته هام ،ولی هنوز هم فکر میکنم اگر به فلان کشور برم‌ خیلی حالم بهتر میشه

      ولی اگر همین  الان از زندگی در تهران حالم خوب باشه هدایت میشم به اون کشور ، وقتی به خودم و آدم ها نگاه میکنم که سالهاست دارن ایران و شهر خودشونو میکوبونن و ازشون بیزارن ،وقتی اینهمه انرژی منفی اطراف خودشون ساطع میکنن ،چطور انتظار داریم شهر و کشورمون بهمون حال خوب انتقال بده؟

      انرژی از بین نمیره فقط از حالتی به حالت دیگه تبدیل میشه ،همین انرژی های ما میره میچرخه در جهان و به همون شکل نفرت برمیگرده بسمت زندگیمون

      اینهمه اسباب راحتی در زندگی داریم ،بدن سالم،صورت زیبا، بچه های خوب،خونه ،ماشین، عزت و احترام وووو خدایی کدوماشونو هر روز دیدیم ؟مشکل ما نداشتن نیست ،ندیدنه ،بعد فکر میکنیم اگر بنز بیاد تو زندگیمون دیگه همه چیز گل و بلبل میشه

      نه نمیشه ،مگه این خونه ای که داریم همون خونه ای نبود که ۱۰ سال پیش آرزوی داشتنشو داشتیم ؟ چرا الان حسمون توش خوب نیست ،چونکه دیگه خونمونو نمیبینیم فکر میکنیم بریم یه خونه بزرگتر حالمون خوب میشه

      پیشرفت خیلی خوبه ولی اگر همراه باشه با بینایی چشم و دل ،میتونه برامون بهشت بشه ،اینهمه سردرگمی که داریم که میخواییم با خرید کردن و اضافه کردن جبران کنیم ،جبران نمیشه، خانه از پای بست ویران است

      شناخت خود و خدا کمکمون میکنه که از بودنمون لذت ببرم ،از نفس به نفسمون کیف کنیم ، چشم هامونو باز کنیم ، با عکس هاییکه ذهنمون ۴۰ سال پیش ازمون گرفته و سیو کرده زندگی نکنیم‌

      گاهی بیشتر و دقیق تر  توی آینه خودمونو نگاه کنیم ،نه اون نگاهی که ذهنمون داره بهمون نشون میده ،نگاهی که خداوند به ما داره ،با غرور ،اینکه ما اشرف مخلوقاتش هستیم که یک جهان با تمام زیبایی هاش و ابزارهاش در خدمت ماست ،راستی ما کی هستیم که خداوند اینهمه برای ما ارزش قائل شده ؟

      فهمیدن همین جواب خودش میتونه دنیای مارو دگرگون کنه که ما کیستیم ؟ و رابطه خدا با ما چیست؟

      حالا ما وارد دنیای فراوانی ها شدیم که همه چیز به وفور هست و ما فقط باید حسمون خوب باشه، لذت ببریم ،شاد باشیم و کیف کنیم ،یه عالمه هم داشته داریم + اینکه هر آنچه رو هم که نیاز داشته باشیم از قبل خداوند برای ما مهیا کرده است 

      پس شروع کنیم به لذت بردن ،حس کردن ، دیدن،شنیدن،لمس کردن، سپاسگذار بودن ،خندیدن،رقصیدن 

      تا ۴ سال پیش من شخصیت گله مندی داشتم ،مدام غر میزدم و از همه چیز ناراضی بودم ،حرف زیبایی برای گفتن نداشتم ،هر چند دختر شوخ طبعی بودم و فقط اون لحظاتی که شیطونی میکردم دست از غر زدن برمیداشتم

      خودم یه پا مخبر خبرهای بد بودم ،تفریحم خریدن قسمت حوادث روزنامه  همشهری بود که اونم از خواهرم یاد گرفته بودم ،دیدن فیلم های حوادثی هم علاقه داشتم ،یه سریالی تو ماهواره پخش میکرد که در مورد سقوط هواپیماها بود منم طبق علاقه خواهرم دنبال کننده ش بودم ،به تازگی خواهرم گفت هنوز هم خودش با همسرش اون برنامه رو دنبال میکنن 

      مادرم همیشه میگفت فریده انقدر ناشکره خوبه خدا سالم گذاشتتش ، منم انگار بیشتر لجبازی میکردم ،آخه اونوقتا باور کرده بودم خدا باهام زاویه داره و میخواد اذیتم کنه منم دوست داشتم با خدا و جهان بی معرفتش بجنگم ،اون افکار باعث  اون درونیات و بیرونیات میشد دیگه ،باز هم من خدارو شکر میکنم که به اندازه ای که من افکار بد داشتم خداوند با من مهربانی کرد و زندگی به نسبت نرمالی داشتم 

      قبلا که اصلا دیدگاه قشنگی به زندگی ،جهان و دنیا نداشتم ،همیشه از خدا شاکی بودم که چرا منو چاق آفریده، در ایران آفریده ،در این خانواده آفریده ،منو زیباتر نیافریده ، در کل با همه چیز قهر بودم ،جهان و همه چیز هم با من قهر بودن

      احساس تعلق به هیچی نداشتم ،نه به زمین ،نه به بدنم،نه به خانواده ،نه به کشورم و نه به خدا و جهان ،دوست داشتم که اونجوری زندگی نمیکردم و مدام دوست داشتم جای دیگران بودم و از خودم بودن لذتی نمیبردم

      داشته های الان من که دوست دارم بیشتر بهشون توجه کنم ،بدن سالم و سلامت، چشم و ابروی سالم، قلب،ریه،کلیه،کبد،دست و پا،گوش،انگشت،موهای زیبا و بلند،افکار عالی، بینی زیبا،ناخن،پوست، رگ و ریشه، تنفس سالم،کل بدن سالم خدارو شکر

      بودن در مسیرهای لاغری با ذهن و لاغر شدنم براحتی ،بودن در مسیرهای آگاهی و اموزش مطالب ذهنی در تمامی زمینه ها،تغییرات درونی و بیرونی ، آرامش،سپاسگذارتر شدنم، شادی، حس امنیت،اعتمادبنفس و عزت نفس بالاتر، حس ارزشمندی،لیاقت و شایستگی

      شناخت خدا و خودم ، پذیرفتن خودم،عشق به خودم ،روابط بهترم با خودم و اطرافیانم 

      داشتن خونه خوب در منطقه خوب، داشتن ماشین، دوچرخه م، وسایل رفاهی منزلم ،داشتن بینهایت فایل های آموزشی ارزشمند، داشتن ۲ تا دختر زیبا و سلامت ،داشتن داماد خوب و با محبت ، داشتن پدر و مادر ،داشتن روابط عاطفی خوب، داشتن دوستان عالی ،مربی خوب ،کلاس هاییکه میرم و لذت میبرم 

      داشتن بخچال،گاز،لباسشویی،فرش،مبل،تخت،میزنهارخوری، tv، وسایل آشپزخونه

      تفریحاتی که دارم ،مسافرت هاییکه میرم ، داشتن خواهران مهربان و با محبت ، داشتن کوچه و محل خوب ، همسایه های خوب ، داشتن اتاق پر نور ،داشتن تراس که من عاشق تراس هستم ، داشتن پارکینگ ماشینم ، داشتن اساتید عالی 

      گوشی موبایلم ،سرفیسم ،وسایل تکنولوژی م ،اینترنتی که دارم ،آرامشی که الان دارم ،خوردن غذاها بدون ترس ،امنیتی که دارم ، احساس قدرتمندی و توانمندی هام ، حس عشقی که به دخترانم‌ دارم ، حس عشقی که اطرافیانم به من دارن و یه عالمه داشته که از نظر من مخفی هستن .

      سپاسگذار خداوندم که دارم تمرین میکنم برای تغییر نوع زاویه نگاهم به خودم به جهان به خدا و به اطرافیانم  

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 14 از 3 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار joojeh1212@gmail.com
      1400/08/06 20:13
      مدت عضویت: 924 روز
      امتیاز کاربر: 414 سطح ۱: کاربر مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,065 کلمه

      به نام ِ خداوند ِ بخشنده ی مهربان

      سلام به استاد ِ عزیز و تک تک ِ دوستان ِ هم دوره ای ِ عزیزم.

      الله اکبر از این آگاهی.

      اول بگم که من توو این چند جلسه ای که گذشته و این آگاهی های ناب رو به اندازه ای که درک کردم در مداری که هستم ،اتفاقی که افتاده اینه که چقدر دیالوگم با خالق بیشتر شده.تقریبا تماام ِ مخاطب هام ، خالق شده خدای وهابی که من رو آفریده.خدایی که من رو آفریده.اجازه ی زندگی به من داده.

      این جلسه ی عالی تاکید داره بر لذت بردن از زندگی و قدردانی از پروردگار…

      طبق ِ آیه ی قرآن خدا میفرماید :

      قدر دانی از خدا بر من می افزاید…سپاسگزار باش تا بر تو بیافزایم

      چقدر ارتباط ِ فوق العاده ای رو میشه درک کرد بین ِ لذت بردن از زندگی و سپاس ِ خداوند رو به جا آوردن.

      الله اکبر به این آگاهی…چچچقدر تحسینتون میکنم استاد.چقدر عالی هستی شما.چقدر عالی قوانین رو درک کردین 

      استاد ِ اجرای قوانین شدین آفرین استاد ِ عزیز.

      لذت بردن از زندگی یعنی از همین چیزی که هستی استفاده کن تا پاداش های بعدی بهت اضافه بش.

      از اصل ِ وجودت این هدیه ی ارزشمند ِ خداوند که واقعا عظمتی درونش نهفته س استفاده کن تا بر تو افزوده بشه.

      وااای که چقدر زیبا گفتین استاد.

      اصلا قدردانی یعنی چی؟

      فرض کنیم دوستی به ما هدیه ای داده ، مثلا یک لباس ِ زیبا و با ارزش

      وقتی اون دوست ِ من بطور ِ اتفاقی من رو توی خیابون ببینه در حالی که همون لباسی که او برام هدیه گرفته رو به تن دارم ، چه حالی میشه ؟چقدر ذوق زده میشه و اتفاقی که میفته اینه که میفهمه من قدر دان ِ اون هدیه هستم چون ازش استفاده کردم.قدردانی یعنی استفاده کردن…و وقتی قدردانی ِ من رو ببینه قطعا باز هم به فکر ِ کادو هدیه دادن میفته و این بار چیزهای باارزش تری به من عطا میکنه…

      حالا اگر همون دوست ِ من ، به خونه ی من بیاد و بصورت ِ  اتفاقی بره سروقت ِ اتاق و کمد ِ لباس ، و ببینه که لباس ِهدیه ای که برام گرفته بود رو انداختم ته ِ کمد و چروک شده و بی استفاده افتاده یه گوشه …

      حالا چه حالی میشه ؟دقیقا برعکس و میبینه من قدردان ِ هدیه ش و ارزشی که برای من قائل بوده نبودم و چه اتفاقی میفته ؟ دیگه از کادوی بعدی خبری نیست…و در اصل چیزی به من اضافه نمیشه…

      رابطه ی ما با خدا هم دقیقا همینه 

      اگر سپاسگزار باشی بر تو می افزایم…اگر کفران ِ نعمت کنی آنچه داری نیز از تو گرفته میشود و عذاب ِ من شدید است…

      خداوند هدیه ی ارزشمند ِ زندگی رو به ما عطا کرده.

      این فایل ، دستور ِ سپاسگزاری میده به شیوه ی لذت بردن از آنچه دارم و لذت بردن از آنچه دارم یعنی استفاده کردن از نعمت ها.دیدن ِ نعمت هام.

      چطور من میتونم نادیده بگیرم نعمت های خدارو ؟پناه میبرم به خداوند از ناسپاسی.به اندازه ای که روی خودم کار کنم نتیجه میبینم.

      من سپاسگزارم خدای من بخاطر ِ هدیه ی زندگی.

      سپاسگزارم برای نبضی که میزنه و قلبی از من که میتپه خود به خود بدون ِ اینکه من پولی پرداخت کنم یا در عوضش چیزی بدم یا تقلایی کنم یا نگرانش باشم .

      سپاسگزارم بابت ِ دونه دونه ی قطره های آبی که در طول ِ زندگی ام نوشیده ام و هنوز هم بی آبی رو تجربه نکردم.

      سپاسگزارم بابت ِ قطره قطره ی خونی که همیییشه ی خدا در رگ های من جاریه.الله اکبر.

      سپاسگزارم بابت ِ لباس های تنم که هههیچوقت برهنه نبودم و همیشه تن پوش و محافظی داشتم.

      سپاسگزارم که همیشه ناخن هایی برای گرفتن ِ اجسام داشتم برای این سپاسگزارم خدایا که دستم میرسه که مثلا کتفم رو با هماهنگی ِ ناخن ها و دستم بخارونم.

      سپاسگزارم خدای من بابت ِ بند بند ِ وجودم که همیشه همیشه در سلامت ِ کامل بوده.الله اکبر به باسخاوت و بی انتها بودنت خدای من.

      خدایا سپاسگزارم بابت ِ سوی چشم هام.با این خلقت ِ فوق العاده ای که دارن.

      استاد چه میکنی با آدم.

      آخه مگه تمومی داره؟ چندتاش رو میتونم بنویسم آخه.

      خدارو سپاسگزارم برای ابروهام که محافظی برای چشمهام آفریدی که عرق ِ پیشونیم نره توی چشم هام و چشم هام رو بسوزونه.

      ای وای خدا چچچقدر تو مارو دوست داری.

      خدایا بخاطر ِ همین همین سقفی که بالای سرمه.دیوارهایی که توو این سرما توواین تاریکی از من محافظت میکنه.

      آره خدایا انقدر ساده…اینقدر ساده سپاسگزارتم نه با کلمات ِ قُلُمبه و کتابی.

      من سپاسگزارتم بابت ِ پوستی که سرتاسر ِ بدنم رو باهاش پوشوندی.

      بخاطر ِ نعمت ِ گاز سپاسگزارم.

      بابت ِ تمام ِ پول هایی که در طول ِ زندگی ام خرج شده برای من به شکل های مختلف سپاسگزارم.

      بابت ِ سوادم خدای من که میتونم بخونم و بنویسم شکرت.

      بابت ِ این اهنگی که با گوشهام دارم میشنوم شکرت.

      بابت ِ گرما و نور ِ خورشید ازت سپاسگزارم.

      بابت ِ همین تخمه کدویی که فروشنده ی مغازه با مهربانی یکی دو  مشت توی جیبم ریخت امروز و موقع ِ خداحافظی هم یه کیسه برداشت و از سه نوع تخمه کدویی که داشت بصورت ِ مخلوط ، با سخاوت و مهربونی برام اندازه ی تقریبا نیم کیلو یی شد که هدیه داد شکرت خدای من.

      خدارو سپاسگزارم بابت ِ مسیر ِ درک ِ قوانین که سعی ام بر اینه که هر روز آگاهانه تر زندگی کنم.

      خدایا شکرت که درک دارم.شعور دارم.فهم دارم.

      بابت ِ توانایی ای که در پختن ِ غذاهای خوشمزه دارم شکرت.

      بابت ِ همین همین دونه ی برنجی که روزی بخاطر ِ من کاشته شده و پیش ِ خودت گفتی این سهم ِ آرزوعه و رشد کرده و کشاورز اون رو چیده و یک کارخونه ای اون رو با احترام بسته بندی کرده و با یک راننده ای زیر ِ نور ِ مهتاب یا شاید هم نور و تابش ِ خورشید ، برام توی جاده ها آورده.و الآن تو خونه ی من توو قابلمه ی من داره پخته میشه و توو بشقاب ِ من رسوندیش.بخاطر ِ هههمین هزاااران مرتبه شکرت.

      واقعا پناه میبرم به خدا از ناسپاسی.واقعا    کدامین نعمت های پروردگارتان را انکار میکنید

      استاد…استاد سپاسگزارم

      خخخیلی چیزها هست توی زندگیمون که حتی نننمیتونیم یک لحظه بهش فکر کنیم که نباشه.

      خدارو صدهزار مرتبه شکر بابت ِ تک تک ِ نعمت هایی که یادمه و یادم نیست…میبینم و نمیبینم…

      بابت ِ تمام ِ نعمت هایی که قبلا بهم دادی شکر..

      بابت ِ تمام ِ نعمت هایی که توی زندگیم ههست ششکرت.

      بابت ِ تمام ِ نعمت هایی که قراره بهم بدی و در راهه ششکرت.

      خدایا دوستت دارم.بابت ِ خودت شکرت

      ممنونم استاد عزیزم.

      خدایا مارا به راه ِ راست هدایت کن

      به راه ِ کسانی که به آنها نعمت دادی

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 15 از 3 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار parham.63@yahoo.com
      1400/04/20 18:14
      مدت عضویت: 1226 روز
      امتیاز کاربر: 10303 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,065 کلمه

      سلام و درود استاد گرامی و دوستان 

      اول از همه باید تشکر کنم بابت مثالهای فوق العاده شما که انقدر عالی شبیه سازی می کنید تا جایی که درک و شناخت ما به مطالب بهتر بشه اصل زندگی اصل زنده بودن ♥️

      اوایل فکر می کردم یک روابط عااشقانه فقط میتونه زندگی منو متحول کنه می گفتم عشق کن فیکون می کنه مخصوصا اگر بدونی که فردی هم هست که همه جوره عشقشو بهت ثابت کرده یعنی تشنه ی عشق بودم انگار از نفس کشیدن هم برای من مهمتر بود زندگی بی روح و سرد تنشها و نیازهای من به محبت و توجه و عشقبازی انقدر فوران کرده بود که حتی چشمم  ،سلامتیم و زیبایی و بی نهایت امکانات در اختیارم و غیره رو نمی دید و هیچی …،،دنیا سیاه بود سیاهی که درونش فقط یک قلب کوچک قرمز بود بزرگترین چاالش زندگی من این بود البته شاید فکر کنید که من فقط نیاز به محبت داشتم و اگر هر فردی از راه می رسید و کمی به من توجه می کرد سریع احساس خوشبختی می کردم ولی اصلا اینطور نبود من حاضر بودم برای فردی که ۲۰سال عشقش در قلبم بود جان دهم تماام زندگی ام را و فقط او باااشد ….تا اینکه یک ضربه بزرگ از همون شخص خوردم و شکسته شدم خوب شکستم در هم طلب خیر براش خدایا شکرت 🙏🏻….اما این شکست و این ضربه مرا که متنفر نکرد هیچ بلکه عاااشقتر🤦🏻‍♀️روزها و ساعتها می گفتم عشق از خداست عشق پاک باید به مقصد برسه چرا من متنفر نمیشم چرا من نفرین نمی کنم چرا من اسیر شدم خدا!؟؟….

      💟اینبار خواسته ی من رهاایی بود فقط می خواستم رها بشم از این وابستگی .،،،

      ♥️خدا گفت :ای دیوانه لیلایت منم /در رگ پنهان و پیدایت منم (تو عشق منو دیدی صورت خودت رو دیدی در آن فرد او فلش بود بیا سمت من )⁉️

      اما چه طوری از بتی به وسعت خدا برسی ؟!

      خیلی جالبه همونی که ۲۰سال می خواستم حالا دیگه نمی خواستم خیلی سخت بود خیلی خیلی خیلی  

       به لطف خداوند در مسیر قوانین جذب قرار گرفتم اینبار می خواستم با داشتن ماشین خودمو مطرح کنم خیلی تصویرسازی و تجسم و غیره و کائنات هم محبت می کرد فقط نشونم می داد به وفور 😁

      اما یه روزی تو همون روزهای قشنگ خدا با این شعر مواجه شدم 

      تو همانی که همه عمر به دنبال خودت نعره زنانی و ندانی که خود آن نقطه ی عشقی ♥️تو اسرار نهانی

      هنگ کردم .،روزها اشک ریختم فکر کردم درخواست کردم خدا آزادم کنه رهااا بشم 

      کمی از خواب که بیدار شدم پلکی زدم یک شب قدر بود وقتی دستهامو لمس می کردم به طرزی عجیبی با خودم می گفتم چگونه حرکت داره ؟این منم ؟دست می کشیدم رو صورتم انگار اولین باری بود که خودم رو می دیدم از وجودخودم شگفت زده شده بودم کم کم یه نگاهی به اطرافم کردم من تو یه خونه زندگی می کردم که وسط بهشت بود پنجره هایی که رو به تجلی باز بودند آسمانی پرستاره، رخ زیبای ماه و باغچه ای پر از درخت و گل و گیاه و سروی بلند قامت و صدای گنجشکان که صبح گوشم را نوازش می کردند تا بیدار شوم و خورشیدی که هرروز مهمان من بود  😍اینها برای من هستند ⁉️😮پولهای داخل کیفم ،لباسها و کفشهای زیبام ،وسایل آشپزخونه ،امکاناتی که همیشه به راحتی در اختیارم بودند آب و هواا و گاز و برق و تلفن ،گوشی همراه و نت و هندزفری که وسیله ارتباطم شده بودند با اساتیدی که خدا برام انتخاب کرده بود ،حضور پدرو مادرم و همسایگان محترم ….

      اینبار نفسهامو می شمردم ممکن بود هر لحظه قطع بشه زندگی یه پاداشه یک لطف هر چه چشمم بیشتر باز می شد قلبم هم گسترده تر می شد نفسهام هم عمیق تر آخه ۲۰سال بود من نتوانسته بودم یک نفس عمیق بکشم نفس عمیق من تا گلویم فقط می رسید اما اینبار هر دفعه عمیق تر تا درون قلبم …من زندگی رو از فردی می خواستم در صورتیکه داشتم من عشق بلاشرط را به دیگری دادم در صورتیکه اول خودم مستحق و لایق اون عشق بودم (من خودم رو نمی دیدم . ولی 💟نکته این بود که آنچه عشق درون خودم بود در صورت دیگری جلوه می کرد باخودم آشتی کردم خودمو برای اولین بار بغل کردم نوازش کردم و به خودم افتخار کردم ..و کمی تاکید می کنم اصل را فهمیدم .

      بیرون ز تو نیست هر آنچه در عالم هست 

      در خود بطلب که هر آنچه خواهی تویی (مولانای جاان)

      امروز به لطف پرودگار کمی قدر زندگی ام را می دانم من ثروتمندم چون توانستم قربانی کنم …من ثروتمندم چون خودم رو شناختم و عااشق خودم شدم رهاا شدم من ثروتمندم چون کمی بهتر خدامو شناختم و کمی در وادی امن الهی وارد شدم وقتی به پشت سرم نگاه می کنم یک انسان جدیدم با رفتار کاملا متفاوت و همه ای این معجزات به خاطر قطره ای ایمان اتفاق افتاد .

      من بسیاار سپاسگزارم  سپاسگزارم سپاسگزارم جواهر وجودم💎 

      که زنده هستم در این جهان مادی متجلی شده ام از بسیاری از مسائل عبورم داده ای بستر عشق را در وجودم (خودت )جاری کردی تا درک بهتری نسبت به عشق خودت پیدا کنم سقف بالای سرم ایمنی و محله ی خوبی که در آن زندگی می کنم تمام گیاه و نبات و جماد و پرنده و خزنده و حشره و چهارپا که کنارم هستند و در خدمتم و همچنین آموزگارم و من عاشقشونم اینکه امروز به لطف تو وجودم مایه شجاعت و برکت برای اطرافیانم هست اینکه هرروز به سرزمین وجودم بیشتر شناخت پیدا می کنم اینکه برای بهتر شدنم و ایماان بیشترم پلن و برنامه دارم اینکه صبح وقت بیداری اسمتو می تونم صدا کنم اینکه از خرابی ها می تونم برج بسازم اینکه هر چیزی رو قدرتمندانه فقط از خودت می خوام اینکه کمی بیشتر با خودم و خودت با هستی و انسانها به صلح رسیدم اینکه یک رمز بزرگ رو درک کردم هیچ چیزی در بیرون من نمی تواند مرا خوشبخت و سعادتمند کند .به جز عشق ❤️به تو و .وجود خودم سرچشمه ی سعادت است 

      اینکه امروز رو می تونم زندگی کنم از هر چه که هست لذت ببرم حتی گلدان کوچکم حتی قوری قشنگم حتی آبی که صورتم را می شویم اینکه نمی زارم حسرتی برای فردا بمونه ..

      زندگی یعنی احساس خوب در هرلحظه 

      پروردگارم خالق هستی بخشم زبانم قاصر است از شکر این همه لطف و فضل و رحمتت 

      تمام آنچه خودرا لایق می دانم از حضور و وجود توست 

      و برای خلق تجربه ای جدید با حس حضور تو 

      خدایا من عاااشق روی توام بنشسته در کوی توام 

      🙏🏻🕊♥️

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 15 از 3 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فرشته مهربانF.s
      1400/04/16 10:06
      مدت عضویت: 1352 روز
      امتیاز کاربر: 7576 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,125 کلمه

      با سلام خدمت استاد گرامی ودوستان عزیزم

      استاد اولش بگم که خیلی خیلی دوستتون دارم دلیلم دارم چون زندگی منو دگرگون کردین شما به من یاددادین که چقدر فوق العاده ام حتی همین الان با همین شرایط زندگیم وخودم وجسمیم واینکه چقدر ثروتمندم استاد من تا قبل این دوره اصلا احساس ثروتمندی نمیکردم چند سال قبل درجایی خوندم که انسان های ثروتمند انسان های فوق العاده ای هستن وثروت چیزی فراتر از داشتن حساب پر پول یعنی اونم دارن ولی اونقدر دارایی دارن که تا بینهایت ادامه داره اون زمان خیلی دلم میخواست ثروتمند بشم اما همیشه ثروت با پول یکی میدونستم وراستش درک نکردم اون مطلب 

      اما امروز که برای چندمین بار این فایل گوش کردم تازه فهمیدم که چقدر ثروتمندم خدایا شکرت بابت اینهمه دارایی اول از همه من یک استاد فوق العاده دارم درزندگیم که این بزرگترین ثروت من استادی که منو درهمه زمینه های زندگی رشد میده وعاشق پیشرفت من وخوشحال میشه از پیشرفت من وقتی بهش فکر میکنم میگم آخه توی این دنیا مگه چند نفر وجود دارن که همچین ثروتی داشته باشن خیلی کمن استادی که هم دوست من هم استاد من هم خیرخواه من وهم راهنما اینکه اینقدر دوستتون دارم اینارو برای این ننوشتم که صرفا تشکر کرده باشم اینارو نوشتم چون شما وآموزه هاتون بزرگترین دارایی منید ومن تا ابد مدیون وممنونتونم 

      بعد اینکه همسر من ثروت بعدی من که خدارو بابت داشتن همچین مرد بینظیری سپاسگزارم مردی که از روز اول آشناییمون که درجلسه خواستگاری همودیدیم مهرشو قلبشو حمایتشو وعشقو نثار من کرد تا امروز استاد خدارو اونقدر شاکرم بابت داشتن همچین مرد فوق العاده ای که به تنهایی مرا بس مردی که از روز اول آشنایی همه پول داخل حسابشو ریخت به حساب من وگفت اگه منو قبول کنی همسرت بشم که این سرمایه اولیه زندگیمون میشه اگرم قبول نکنی این پول مال خودت که گذاشتی فقط دقایقی ببینمت وباهات حرف بزنم وعاشقت بشم حتی اگه منو نخوای تا آخر عمرم عاشقت میمونم وجانمم بهت میدم اون روز وقتی که به همراه خانوادشون از خونه مارفتن با خودم گفتم این مرد یا فوق العاده ترین انسان جهان یا شیاد ترین البته اون زمان برای بار اولی بود که دیده بودمش ویادمه فرداش تمام حسابش اومد به حسابم از قصد شماره حسابمو دادم ببینم چقدر راست میگه 

      اون روز بهم زنگ زدن که مطمئن بشن پول ریخته شد ومن گفتم هنوز مطمئن نیستم باهاتون ازدواج کنم پولتون میخورم وبهتون نمیدما آخه چقدر شما ساده ای چطور اعتماد میکنی 

      خندید وگفت اعتماد ودرستی درچشمان آدم هاست هیچ وقت چشم آدم ها دروغ نمیگه 

      از قصد پولشو نگه داشتم وگفتم پس همشو خرج میکنم  اونم گفت  برای خودتون هدیه من به شما خوب یادمه ۳۰ ملیون پول بود 

      با خودم گفتم عاشق نمیشی به هیچ وجه خوب میشناسیش واگه کوچکترین چیزی دیدی که دوست نداشتی تمومش میکنی وپولشم پسش میدی ولی چند وقت بیپولی بکشه معلوم میشه راست میگه یا دروغ

      هر چه بیشتر میگذشت شخصیتش برام بیشتر رو میشد وقتی از عشق وعلاقه میگفت زیاد توجه نمیکردم 

      وروی حرف هایی که لابه لای این چیزا میگفت خوب دقت میکردم تا جایی که فکر میکرد اصلا دوستش ندارم رفته رفته فهمیدم چقدر مهربان چقدر به فکر چقدر دلسوز چقدر حامیه چقدر کمک حال اونم با جان ودل وپول وهر چه داره ونداره چقدر مادرشو دوست داره کمک میکنه چقدر برای جنس زن که خواهر ومادرش ارزش قائل چقدر درک میکنه واین از همه چیز مهم تره 

      عشقش به یک طرف مردونگیش یک طرف یک روز بعد ماهها وقتی جواب قطعی ازم خواست که نامزد کنیم وبا خانوادش بیان برای خواستگاری نهایی ونامزدی گفت یک روز فکر کن وجوابمو بده فقط یک روز باهام حرف نزد داشتم دق میکردم از دوریش اونجا فهمیدم واقعا دوستش دارم ودیگه بدون این مرد زندگی برام محال 

      الان میبینم که چقدرتروتمندم که دارمش  وخداوند بینهایت شاکرم 

      این چیزا دلی بود واحساس کردم باید بنویسمشون تا هم همیشه بدونم که چقدر ثروتمندم جدای از امکانات مالی که دارم درزندگیم وسایل خونه خونه اجاره ای خوب پدرو مادر خوب برادر خوب فامیل خوب والانم دوستان خوب که اینجا دارم سلامتی نشاط وتناسب اندام که روز به روز بیشتر میشه چون تازه متوجه شدم چربیهای بدنم انرژی نیستن وکاملا چیزای بیخود وبیمصرفین که اگه خوب بودن همون موقع که تازه چربی شده بودن تبدیل به انرژی میشدن ومنو پر انرژی میکردن نه اینکه تلمبار بشن دربدن من 

      پس فقط باید دفع بشن ومیشنم کاری ندارم چطور همون طور دستم زخم میشه خوب میشه اینا هم دفع میشن دیروز داشتم برای همسرم مثال ماشین زباله رو میزدم گفتم یک ماشین حمل زباله فقط میتونه به اندازه یک ماشین زباله حمل کنه 

      اگه بتونه یک بار حمل کنه وزباله هارو دفع کنه از اون مکان خوب توانش همین 

      حالا فرض کن بدن من همون زمین پر آشغال که به اندازه مثلا ۳ ماشین حمل زباله آشغال هر روز میاد قرار میگیره دراین زمین اگه هر روز این ماشین یک بار زباله ببره 

      به اندازه دومخزن حمل ماشین زباله زباله باقی میمونه 

      فردا بازم یکی ببره دوتا بود دوتا دیگه هم میمونه و۴ واحد دیگه باقی میمونه وهی همین طور زباله ها دربدن من باقی میمونن

      حالا این ماشین برای اینکه دفع کنه زباله ها رو به چی احتیاج داره سوخت وانرژی اگه من غذا نخورم این ماشینم میخوابه وحرکت نمیکنه 

      با این تفاسیر برای پاک شدن این زمین از زباله به طور کامل چه راه حلی میمونه 

      غذا نخوردن  قطعا نه چون منبع سوخت قطع میشه فقط بیش از اندازه نیاز خوردن باید قطع بشه 

      این طوری آشغال کمتری تولید میشه ورفته رفته دیگه تولید نمیشه وچون ماشین هر روز به کار خودش ادامه میده ومرتب یک ماشین آشغال دود میکنه بالاخره زباله های اون زمین تموم وزمین دوباره پاک وتمیز میشه 

      درست مثل روز اولش

      همسرم گفت پس با این حساب با نخوردن آدم لاغر نمیشه 

      گفتم دقیقا 

      بلکه اختلال دردفع زباله ایجاد میشه وبدن همچنان زباله هارو نگه میداره 

      خدارو شاکرم که اینجوری به قول دوستمون صبا جان شهودی برام اتفاق میوفته وجواب سوالامو بدون اینکه حتی خیلی تلاش کنم برای کشفشون پیداش میکنم واز جواب سوالاتم لذت میبرم که اینهمه عملیه درزندگیم 

      یه چیزی بگم کلام آخر اینا همشون نعمت که ندای درونم بیدار شده واینطور دلسوزانه منو یاری میکنه به قول دوست کوچک ولی بزرگمون صبای عزیز که کلی چیز ازش یاد گرفتم وخیلی از باورهای منو شکست با کلماتش زندگیم تغییر نکرد بلکه انتخابام عوض شدن انتخابامو درجهت تغییر چیزایی که دوستشون دارم انجام میدم با خودم میگم لیز خوردنم یک کار چرا انرژیمو بگذارم روی لیز خوردن میگذارم روی هدف وخواست خود وحسمو خوب میکنم ودرجهت تغییر چیزایی که دوستشون دارم قدم برمیدارم صبای عزیز خیلی ممنونم ازت دوباره شوق واشتیاق درمن زنده کردی تقریبا هر روز لایوتون نگاه میکنم وبازم چیزای جدیدی درذهنم جرقه میزنه امید وارم هر جا باشی موفق متناسب وپیروز باشی ومایه افتخارمه که دوست فوق العاده ای مثل شما پیدا کردم وخداوند بابت داشتن دوست خوبی چون شما شاکرم خدایا 

      شکرت بابت اینهمه ثروتی که به من دادی وهر روز بیشترش میکنی عاشقتم وممنونتم 🥰🥰

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار FARIDEH. T
      1400/03/20 01:42
      مدت عضویت: 1258 روز
      امتیاز کاربر: 4883 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,000 کلمه

      با سلام به استادعزیز ودوستان گرامی،  

      طبق تجربه زندگی که داشتم وعمری که سپری کردم ،تنها چیزبا ارزش وگرانقیمتی که همه مردم در پی آن هستند وبه دست نمی آورند وبعضی ها بدست می آورند، آرامش در زندگی است که مهمتری اصل زندگی در این جهان است البته سلامتی هم یکی از نعمتهای بزرگ خداونده که کمتر به آن توجه می شود ،وهمه این آرامش وخوشبختی در وهله اول زمانی اتفاق می افتد که خداوند در درون تواند وبا خدا نفس بکشی وبا خدا راه بری ،این تجربه کل زندگیه من است ،شاید بعضی‌ها فکر کنند که من آدم خیلی مذهبی هستم ،خیر من اصلا مذهبی نیستم ،من فقط عاشق خدایم هستم همین وبس ،من آرامش  را فقط با خدازیستن دریافتم وزمانی که از او دور بودم هیچ آرامشی نداشتم ،من همه چیز در زندگی داشتم ولی آرامش نداشتم ،آسایش نداشتم زندگی من برعکس خیلی ها بود ،البته در منزل پدرم همه چی عالی بود ولی متاسفانه در منزل همسرم نه آرامش بود ونه سعادت ! اینهارو می خوام اینجا بگم ،شاید درسی باشد برای آنهایی که فکر می کنند خوشبختی از بیرون ما آدم‌هاست از مادیات ،من منکر این نیستم که پول وثروت راحتی می آورد، ولی اگر در دلت احساس آرامش وخوبی نداشته باشی ،هیچ فایده ای ندارد ،من همسری داشتم که از هر لحاظ نامبروان بود چه از لحاظ تحصیلی ،چه از لحاظ پول ودرامد وپرستیژ اجتماعی ودرک از هر لحاظ که شما فکر کنید نقصی نداشت وهمیشه به جرات بگم که خیلی ها غبطه زندگی مارا می خوردند ،ولی متاسفانه آدم بسیار ناشکر وبداخلاق وبهانه گیری بود وهیچ وقت از چیزهایی که داشت لذت نمی برد ،در صورتیکه تعریف نباشد من به عنوان همسر کوچکترین باری را از هیچ لحاظ بر روی او چه از طرف خودم وبچه هام بردوش او نمی گذاشتم ،ولی هیچ وقت از زندگی راضی نبود ودرحال خودخوری بود همیشه ،از اینکه سرکار باید برود تازه کار ایشون کار طاقت فرسای بدنی نبود ولی مدام بهانه می گرفت وخلاصه سرتان را درد نیاورم این ناشکریهای ایشون عاقبت کل سیستم زندگی را کن فیکون کرد ،ومن آرزو داشتم که ایکاش در کنجی خلوت در خانه ای کوچک زندگی می کردم ولی آرامش داشتم، وپس از آن زندگی بود که من به خدا پناه آوردم، وتنها منبع سعادت من اوبود ،واز زمانی که این گنج بزرگ وعظیم مهربان بخشنده را یافتم کل زندگی من تغییر کرد ،در آسمانها راه رفتم ودر آغوشش جان دوباره یافتم معجزه پشت معجزه ، دوستان به قول معروف که می گویند : 

      با خدا باش وپادشاهی کن ،……بی خدا باش وهرچه خواهی کن 

      این سرلوحه زندگی من است ،من همه آن چیزهایی که با همسر سابقم داشتم را رها کردم ، چون جز کولباری از غم وناراحتی برای من چیزی نداشت واز آن زندگی آمدم بیرون وهمینطور که قبلا گفتم خودم را به دستان پدر آسمانی، آفریننده جهان هستی ،قادر مطلق سپردم وخدا می داند از آن زندگی بهتر را یافتم ،لحظه ای از او غافل نبودم در بدترین شرایط زندگی فقط خدارا می خواستم وفریاد می کشیدم واز حضورش در زندگیم از خود بیخود می شدم وچنان ایمانی به او داشتم که خداوند خودش بهتر می داند که زندگی من را زیر و بر می کرد، وروز به روز بهتر از دیروز بود برای من ،خداوند را برای کوچکترین چیزها فقط شکر می کردم ،من از آن زندگی زمانی که آمدم بیرون بر روی زمین بودم ویادمه حتی رختخوابی نداشتم که بخوابم ورفتم خریدم تا شب را درخانه ای که اجاره کرده بودم بسر کنم ولی در همان خانه خالی هزاران هزاربار خدارا فقط شکر می کردم، من بهترین خانه ،بهترین ماشین آخرین مدل پول وثروت داشتم ولی آرامش وخوشبختی نداشتم ،شاید این بار اولیست که به اینصورت از زندگیم می نویسم ولی خواستم بدانید زندگی وخوشبختی در مادیات نیست ،در تن سالم فکر سالم وآرامش وحس  خوب درونی واز همه مهمتر عشق خدارا دردل داشتن است ،من یک مسیحی ام وخدارا با تمام جان ودل وعقل وهوشم می پرستم واین اولین حکم در مسیحیت است ودومین محبت کردن به همسایه خود تنها همین ما نماز وروزه مثل دینها ی دیگر نداریم وبطور کلی مسیحیت دین نیست وشریعت هم نیست بلکه طریقت است خواستم در اینجا توضیحی داده باشم ولی بهر حال فرقی نمی کند با هر ایده ومسلک، اگر سیم ارتباطت به خدا وصل نباشد ،خیلی زندگی سخت می گذرد واول حال دلت را خوب کن وبه قول استاد اول از داشته هایت راضی باش وشکر کن تا ببینی که چطور خداوند نعمتت افزون کند ،به پرنده ها به تمام وحوش آبزیان ماهی‌ها نگاه کن که آنها کار نمی کنند ولی خداوند روزی آنها را می رساند چرا نگرانیم ،به کجا می رویم ،بخدا خوشبختی ما زمانی بود ،اتفاقا با دختر داییم که در کاناداست حرف می زدم می گفتم خوشبختی ما همان زمانی بود که با پدر مادرهامون زیر کرسی شبهای یلدا دور هم می نشستیم وبزرگترها گل می گفتند می شنفتن وما بچه ها کلی لذت می بردیم وشیطانی می کردیم ،خوشبختی در همان لحظه ها بود وهمیشه ما برای فرداها نقشه می کشیدیم واز خوشبختی های آینده داستان سرایی می کردیم ،بخدا آینده هیچ خبری نیست اگر امروز را درنیابی! امروز ت را بساز ،امروزت را زندگی کن با هرچه داری ونداری اگر حسرت وحسد وناامیدی بغض وکینه و حرص وطمع در دلت داری بخدا از خودش دوری ،زنگارهای دلت را پاک کن با صفا شو زلال شو وبگذار خانه دلت مقدس وپاک از هرچه تیرگی وگرفتگی شود ،آنوقت ببین خدا در خانه مقدس دل تونشسته ومعجزه را ببین ،عشق آمده در دلت امید آمده در دلت ،وخانه دلت بینی که نورانی شده اونوقت خداوندا شکرت وشکر وشکر بینی که از زبانت نمی افتد وبی نیاز از هرچه بخواهی می شوی ! من درحال حاضر همسری دارم عالی ،فرزندانی دارم عالی خانه و کاشانه ای دارم عالی ،سلامتی دارم عالی ،شغلی دارم عالی ،وخداوند را برای تک تک نعمتهای ریزو درشت زندگیم هزاران بار شکر وهمینکه او بامن است ودرمن است وبرمن است شکر شکر شکر 

      ودر آخر استادعزیز خداوند را برای وجود گرانبهایتان شکر ،شکر که مارا اینچنین به وجد می آورید درود وهزاران درود برشما 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 69 از 14 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار fatmhadly85@gmail.com
      1400/03/07 02:27
      مدت عضویت: 1182 روز
      امتیاز کاربر: 5402 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,282 کلمه

      به نام خدایی که در این نزدیکیست سلام جلسه چهارم زندگی با طعم خدا 

      من قبلاً شکر گزاری به معنای واقعی رو بلد نبودم اصلا نمی دونستم که شکرگزاری از نعمت های الهی چه مزایایی داره ، شکر گزار که نبودم هیچ همیشه ناراحت و شاکی از خداوند مهربان بودم چون پدرم در جوانی فوت کرده بود و ما در بچگی یتیم شده بودیم وبه خاطر دیدن رنج کشیدن و مشکلاتی که بر دوش مادرم بود همیشه از عدالت خداوند ناراضی بودم و ، زمانی که مادرم شکر گزاری میکرد و می‌گفت که خداوند رحمان و رحیمه و بالاخره مشکلات ما هم تموم میشه من در عالم بچگی با خداوند قهر بودم ومیگفتم که خدا فقط خدای پول دار ها و ظالماست و اصلا حواسش به ما نیست و صدای مارو نمی شنوه و اگر کسی میمرد می‌گفتم خوش به حالش راحت شد حالا که به اون زمان فکر میکنم میبینم که من مادر شیر زنی داشتم اگر مشکلات هم بوده خودش به تنهایی به دوش می‌کشید و اون قدر فداکار بود که خودشو فدای فرزندانش کرد ونمی گذاشت که آب توی دل مون تکون بخوره . من مادرمو خیلی دوست داشتم و احترام زیادی براش قایل بودم ولی در عالم بچگی چون از خداوند ناراحت بودم غافل از این بودم که باید هر روز شکرگزار وجود این نعمت با ارزش و همچنین داشته های دیگر زندگیم باشم . و . وقتی میدیدم که مادرم و برادر و خواهر هام و همچنین خودم از سنین خیلی پایین اهل نماز و روزه و رعایت کردن حجاب بودیم و حتی مادرم تا لحظه مرگ یک رکعت از نماز ش غذا نمیشد و حتی در زمان کسالت و مریضی نمازشو نشسته می خوند و باز با این همه میدیدم که هیچ تغییری در بهبود اوضاع زندگی مون به وجود نمی یومد و در عوض همسایه ها و اقوام و دوستانی داشتیم و میدونستم که  اصلاً نمازم نمیخونن و به این جور مسائل اهمیتی نمیدادن و میگفتن ظالم باش سالم باش منم با دیدن رفتار و شنیدن عقاید اونا عصبانی می شدم و می‌گفتم که بنده های خدا همین ها هستن خدا ما رو خلق کرده که فقط رنج بکشیم و زمانی که اطرافیان می‌گفتند که خداوند بنده هاشو دوست داره و اونا رو امتحان میکنه من میگفتم آخه این چه دوست داشتنیه چقدر امتحان این خدا خسته نمیشه این قدر از ما امتحان میگره . خب سراغ بنده های دیگه هم بره این چه عدالتیه که فقط یک عده باید مدام در رنج و سختی باشن و فقط امتحان بدن یک عده هم فقط باید در خوشی و شادی و لذت بردن باشن و هیچ امتحانی هم از شون گرفته نشه . و همیشه شاکی و افسرده و غمگین از کارهای خداوند با بندگانش بودم . و می‌گفتم اونا بنده های خاص خدا هستن روز قیامت هم اونا رو میبره بهشت خب معلومه دست شون بازه وضع شون خوبه نیکی میکنن ، انفاق میکنن ، مدرسه می‌سازند ، کارهای خیر انجام میدن اون دنیا هم جایگاه شون میشه بهشت ولی ما اوضاع اقتصادی آنچنانی که نداریم بتونیم کارهای نیکی مثل وقف و انفاق و اینا انجام بدیم تازه صبح تا شبم که مشغول امتحان دادن هستیم دیگه وقت نداریم که برای خود مون توشه ذخیره کنیم پس بعد از مرگ و در روز قیامت هم خداوند مستقیم ما ها رو میبره جهنم وقتی که بزرگتر شدم بازم ناراحت بودم از عدالت خداوند آخه .مادرم خانم مهربون و زحمتکش و فداکاری بود و من دوست نداشتم که شاهد رنج کشیدنش باشم و چونکه کاری هم از دستم بر نمی یومد همیشه خدارو مقصر اصلی مشکلات مون میدونستم ولی مادرم همیشه در ظاهر شاد بود و حتی لحظه مرگش هم با لبخند از پیش ما رفت و هیچ وقت نمی زاشت که ما ناراحتی و اشکاشو ببینیم. ولی الان تو این سن و این زمان به گذشته که فکر میکنم میبینم که این وسط شیطان از شاکی بودن و ناامید بودن من از الطاف خداوند خیلی سواستفاده کرده و مرکب سوار بوده وتمام تلاشش رو میکرده که بین من و خداوند مهربونم هرچه بیشتر فاصله و دوری ایجاد کنه ومن غافل از این موضوع هر روز دورتر و دورتر از خداوند عزیزم میشدم و با توجه بیش از حد به مشکلات و مسائل اونا رو بیشتر جذب میکردم همان طور که می گن پول ، پول 💸💰 میاره ، شادی ، شادی میاره. غم ،غم میاره . پس بهتر که ما بجای اینکه این قدر توجه مونو بزاریم روی غم و غصه و مشکلات ومدام ناشکری کنیم و غافل از داشته هامون بشیم یکمی هم حواس مون به شادی و نشاط و امید و داشته های زندگی مون باشه و شکر گزار خداوند به خاطر الطافش باشیم تا چندین برابر اون وارد زندگی مون بشه و به قول معروف شکر نعمت ، نعمتت افزون کند _ کفر نعمت از کفت بیرون کند . و من در زندگی مشترکم این موضوع رو به خوبی تجربه کردم و با معجزه شکر گزاری نعمت هایی وارد زندگیم شدند که دیدگاه و نظرم نسبت به خداوند عزیزم تغییر کرد مخصوصا بعد از هدایتم به سایت تناسب فکری به آرامش رسیدم وقتی که استاد تو یک فایلی گفتن که شما از طرف خداوند به این مسیر زیبا هدایت شدید در یکی از سجده های نمازم اونقدر گریه کردم از روی عشق به خداوند و خوشحالی از این که خداوند این قدر دوستم داره که میخواد من از ساده ترین راه به آرامش و لذت و تناسب فکری و جسمی برسم و به خاطر همه غفلت ها و اشتباهات گذشته عذرخواهی کردم و بعدش اونقدر حالم خوب شد که اصلاً برام قابل توصیف کردن نیست دیگه به آرامش رسیدم صبح که از خواب بیدار میشم چشمامو با عشق باز می کنم . از زنده بودنم لذت می‌برم . با خودم و با خدای مهربونم در صلح و آشتی هستم. قدر زنده بودن و داشته های زندگیمو میدونم . به همسر عزیزم و بچه های مهربونم عشق می‌ورزم . شکر گزار لحظه به لحظه زندگیم هستم  . خداوند رو شاکرم به خاطر تن سالمم که برای انجام کارهای شخصیم محتاج کسی نیستم. شکر به خاطر تک تک نفس کشیدن هام ، شکر به خاطر تموم امکانات زندگیم ، شکر به خاطر داشتن نعمت برادر و خواهر های مهربونم ، شکر به خاطر داشتن نعمت دختر و پسر ، شکر بخاطر داشتن نعمت خانواده خودم و همسرم ، شکر به خاطر داشتن نعمت دوستان با وفا و مهربونم ، شکر به خاطر داشتن نعمت خونه و ماشین ، شکر به خاطر داشتن نعمت گل های زیبا و طبیعی که جلوه زیبایی به خونه و حیاط و باغچه مون دادن …………….و اگه یکی از این نعمت ها نباشه حتماً من به مشکل میخورم.  من قبلاً اصل رو فراموش کرده بودم و از یاد برده بودم که زنده هستم و اینکه خداوند به من زندگی بخشیده و حتی یک جاهایی از زندگیم از زنده بودنم ناراحت بودم خب وقتی من برای زنده بودن و زندگی ارزش قائل نبودم چه طور می‌تونستم از زندگی و داشته هام لذت ببرم و چه توقعی بود که خداوند نعمت های بیشتری وارد زندگیم کنه منکه قدر همون داشته هامو هم نمیدونستم معلومه که دیگه نعمت دیگه ای بهم داده نمیشه . ولی الان خوشحالم از اینکه صبح از خواب بیدار می شم می‌بینم که خداوند دوباره بهم فرصت زندگی کردن و لذت بردن از زندگی رو داده و از خداوند تشکر میکنم که با هر شکر گزاری من نعمت های فراوانی وارد زندگیم میکنه که خودمم شگفت زده میشم و از خداوند متعال میخوام که کمکم کنه تا بتونم باورای نادرست مو در همه جنبه های مختلف زندگیم اصلاح کنم تا لذت بیشتری از زندگیم ببرم و همچنین خداوند عزیزمو بهتر و بیشتر همون طوری که شایسته است بشناسم.وبا تشکر از زحمات بیدریغ استاد گرامی. و با آرزوی بهترین ها برای همه.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 23 از 5 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار milad.amay73
      1400/01/06 12:55
      مدت عضویت: 1406 روز
      امتیاز کاربر: 111 سطح ۱: کاربر مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 702 کلمه

      بنام خدایِ زندگی با طعم خدا👌😍
      سلام به استاد عطار روشن عزیزم و خانواده تناسب اندام🌺
       
      ✍️
      اصلا من هر چقد جلو تر رفتم ، هرچقد آگاه تر شدم ، هرچقد قوانین این جهان رو درک کردم ، هر چقد قرآن رو خوندم و…
      رسیدن به اصل سپاسگزاری 😢😍 به معجزه سپاسگزاری🙏🙏😍
       
      اصلا نمیدونم چی بگم واقعاااا،
       اینقد که این ریشه ۳ حرفی (شَکَرَ) با خودش بار مثبت و توانایی بی نهایتی داره و خداوند ۴۳ بار ازین معجزه سپاسگزاری برای ما انسان ها یاد کرده
      و آیه مهمی که خیلی تاکید کرده بر روی سپاسگزاری و احساس سپاسگزاری این است که:
       
      وَإِذ تَأَذَّنَ رَبُّكُم لَئِن شَكَرتُم لَأَزيدَنَّكُم ۖ وَلَئِن كَفَرتُم إِنَّ عَذابي لَشَديدٌ
      و آنگاه كه پروردگارتان اِعلام كرد كه اگر واقعاً سپاسگزارى كنيد، شما را می افزایم، و اگر ناسپاسى نماييد، قطعاً عذاب من سخت خواهد بود.»
       
      این آیه ،آیه ی پُر مغز و پُر مضمونی هستش که خداوند بارها خودش گفته که :
      (این که ما میگوییم شکرگزار باشید، این که میگوییم مراقب نعمت خدا باشید، نعمت خدا را از یاد نبرید، این برای خود شما است وَالّا خدای متعال بی‌نیاز است.)
       
      و خداوند بر ما می افزاید و ظرف وجودی ما و گنجایش ذهن ما رو بزرگتر میکنه برای نعمت های بیشتر👌👌
      و ما باید
      ✔️نعمت ها رو بشناسیم
      ✔️ابعاد پنهان و آشکار نعمت را ببینیم
      ✔️قدرشناس نعمت باشیم ؛
       یعنی ارزش این نعمت را👌 وزن این نعمت را👌قیمت این نعمت را بدانیم
      ✔️بر اساس این نعمتی که خدا داده، احساس مسئولیت بکنیم
      اینگونه میتونیم همیشه در همه حال سپاسگزار تک به تک نعمت هایمان باشیم وقتی ارزش اون نعمت رو در زندگیمون بدونیم که اگه یه لحظه نباشه چی میشه؟؟
      و همه حال داریم صلاة میکنیم برای خداوند و در حال شکر گزاری هستیم و آگاهانه توجه ما به نعمت های خداونده که هرچقد تمرکز کنیم به این نعمت ها خداوند بیشتر به ما میده و ما باید فقط از زندگی لذت ببریم فقط فقط فقط👌👌
       
      خیلی از ما انسان ها خوشبختی و لذت رو در رسیدن به هدف میدونن ولی بخدا قسم من الان میفهمم که خوشبختی همین مسیر زندگیه 😍
      خوشبختی همین نفس کشیدن هامه😍
      خوشبختی همین زنده بودنمه😍
      خوشبختی همین شناختن خودم و خدامه😍
      خوشبختی همین بودن در این سایت استاد عطار روشن هستش😍
      خوشبختی همین که میتونم با ذهنم زندگیمو خلق کنمه😍
      خوشبختی همین اشرف مخلوقات خدا بودنه😍
      خوشبختی همین سقف بالای سرمه😍
      خوشبختی همین وجود پدر و مادره😍
      خوشبختی همین صدا کردن اسم بابا و مامانه😍
      خوشبختی همین بالش نرم و راحته😍
      خوشبختی همین دسترسی اینترنته😍
      خوشبختی همین دستان خدا در زندگیه😍
      خوشبختی همین فرش زیر پامه😍
      خوشبختی همین ایرانی بودنمه😍
      خوشبختی همین شناختن قوانین خداونده😍
      خوشبختی همین اُنس گرفتن با قرآنه😍
      خوشبختی همین دیدن زیبایی های جهانه😍
      خوشبختی همین خواندن کامنت های این سایته😍
      خوشبختی همین لاغر شدن با ذهنه😍
      خوشبختی همین خوردن غذاهای عالی بدون چاق شدنه😍
      خوشبختی همین تجربه ۴ فصل خداونده😍
      خوشبختی همین داشتن لپتابه😍
      خوشبختی همین سواد داشتنه😍
      خوشبختی همین دست و پا داشتنه😍
      خوشبختی همین پول در حساب بودنه😍
      خوشبختی همین زندگی با طعم خدا بودنه😍
      خوشبختی همین …….
       
      این خوشبختی ادامه داره و هرکسی بخواد بنویسه بینهایته ازینکه اینقد خدا به ما نعمت و ثروت داده که خودش گفته:
      و اگر همه درختان روی زمین قلم شود، و دریا برای آن مرکّب گردد باز نمیشه نعمت های خدارو شمرد😍😍👌
       
      و این توجه به نکات مثبت در زندگی من شده کار هر لحظه من و عادت شخصیتیم و همش در حال تسبیح گفتن خداوند هستم
      واقعا تمومش معجزه هستش👌😍😍
       
      خدایاااا شکرتتتتتتتتت
       
      (شعری زیبا در مورد سپاسگزاری از خداوند)
       
      وقتی لبخند زدی
      باران بارید
      این لطافت را از
      رنگین کمانی فهمیدم
       
      که بر برکه ای
      دور
      پل می بندد
      خدای من
       
      خدای رنگین کمان های
      کوچک و بزرگ
      سپاس که در کنارم
      هستی
       
      با تو لبخندهایم
      بی معنی نیست
      و هر سلامی بوی بهشت
      می دهد
       
      وقتی نام تو را
      با درخت و گیاه و
      دورترین شاخسار
      این سرزمین فریاد می زنم
       
      خدایا شکر🙏🙏😍
       
      من از ساکنین
      همین حوالی هستم
      همین حوالی که نام تو را
      قوت جان می دانند
       
      خدای من
      از نداشته هایم اشک را
      و از داشته هایم مُشتی خاک را
      بر می گردانم
       
      امیدوارم امانت دار خوبی بوده باشم
       من مدیون هیچ شکوفه ای نیستم
      برای هیچ ابر و
      هیچ باران و
       
      غنچه ای نوشکفته
      خودنمایی نکرده ام
      در آینه قلبم تو را دیده ام
      آری،
       
      آری،
       
      آری
      من در این آینه تو را دیده ام
      من در هر غزل تو را سروده ام
       
      محبت را هجا به هجا
      با مسامات پوستم
      حس کرده ام
       
      خزان را از گاهشمار زندگیم
      بیرون رانده ام وقتی
      تو بهار من هستی
       
      وقتی نامت خالق شکوفه
      و شبنم است
       
      وقتی کلامت
      قرآن همان
      اعجاز نخستین و هر دم است
      آری، نام تو نه کم است
       
      آفریدگارِ
      تو فصل بهاری
      در شتا و زمهریر
       
      روزگارِ
      تو عادت سبز
      عدالتی
       
      تو نوری
      بر ظلمت و جهالتی
       
      ذات تو کرامت
      و نام تو عدالت است
       
      ای حقِ
      بی بدیلِ
      بی همنشینِ
      اشعار من بوی
       
      زمزم می گیرد وقتی تکرارت می کنم
      الحمدلله
      الحمدلله🙏🙏

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 35 از 7 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم