اطلاع از دلیل چاق شدن مهمترین اقدام برای رهایی از چاقی و لاغر شدن است.
حتما با من هم عقیده هستید که برای برطرف کردن هر مشکلی ابتدا باید دلیل آن مشکل را پیدا کنیم.
اهمیت اطلاع از دلیل چاق شدن
وقتی دلیل بروز مشکل را بدانیم اقدام کردن برای برطرف کردن آن بسیار ساده تر از زمانی است که دلیل مشکل را ندانیم و بخواهیم از طریق آزمون و خطا برای رفع مشکل اقدام کنیم.
این اصل درباره چاقی نیز صادق است.
هر فردی که اضافه وزن دارد در مدت چاقی خود بارها برای لاغری اقدام کرده است و از روش های مختلف لاغری برای رهایی از چاقی استفاده کرده است اما نتیجه مطلوب و دائمی کسب نکرده است چون تا وقتی دلیل چاق شدن خود را ندانید مسیری که برای لاغر شدن انتخاب می کنید قطعا اشتباه خواهد بود.
روش های ارائه شده برای لاغری بدون توجه به دلیل چاق شدن، از طریق تغییر دادن عوامل بیرونی مثل تغییر در میزان غذای مصرفی، افزایش فعالیت بدنی و بالابردن سوخت و ساز بدن، تغییر در نحوه جویدن غذا و دیگر تغییراتی که هر کدام حکم آزمون و خطا کردن برای برطرف کردن چاقی است.
دلیل ناکارآمد بودن روش های لاغری
علت ناکارآمد بودم روش های لاغری اطلاع نداشن آنها ار دلیل چاق شدن فرد است.
همچنین ممکن است دلیل چاق شدن فرد را نوعی بیماری مانند پرکاری یا کم کاری تیروئید، مصرف داری خاص یا هر عامل دیگری معرفی کند اما از آنجایی که در نهایت راهکارهای اراه شده توسط آنان منجر به کسب نتیجه دائمی نمیشود.
با اطمینان میتوان گفت آنها در تشخص دلیل چاق شدن موفق نبودهاند و به همین علت روشی که ارائه دادهاند تاثیری بر رفع مشکل اصلی چاقی نداشته است.
مهمترین دلیل چاق شدن چیست؟
مهمترین دلیل چاق شدن هر فردی که اضافه وزن دارد باور کردن چاقی است.
به جملات زیر توجه کنید، کدام جمله را درباره خود صحیح می دانید؟
- چاقی در خانواده من ارثی است و به همین دلیل من چاق هستم.
- چاقی من بخاطر کم تجرکی است.
- من پرخوری عصبی دارم به همین دلیل چاق هستم.
- سوخت و ساز بدن من پایین است و به همین علت چاق هستم.
- من بخاطر بارداری چاق شدم.
- کار من استرس زیادی به من وارد می کند و به همین دلیل چاق شدم.
ده ها جمله مشابه این جملات می توان نوشت که هر فردی چاقی آنها را دلیل چاق شدن خود می داند.
اگر حتی یک جمله از عبارت های بالا در مورد شما صدق می کند شما باور کرده اید که طبیعی است چاق شوید و چاق بمانید.
همین باور به تنهایی قادر است برای همیشه شما را در حالت چاق نگه دارد و تمام تلاش شما برای لاغر شدن از هر روش را خنثی کند.
وقتی شما به هر دلیل باور کنید که طبیعی است چاق شوید انتظار چاق شدن در شما شکل میگیرد.
از تکرار انتظار چاق شدن تصاویر چاقی از خودتان در ذهنتان شکل میگیرد که نشانه ایجاد این تصاویر احساس ترس از چاق شدن یا چاق تر شدن است.
تصاویر چاقی در صورت ثابت ماندن باعث ایجاد فرمول های چاق کننده در مغز می شود و فرمول های چاق کننده به فرمان های مغزی برای تغییر واکنش های فرد در مواجه شدن با مواد غذایی تبدیل می شود.
همچنین این فرمول ها به فرمانهای مغزی برای ذخیره چربی و افزایش سایز و وزن فرد تبدیل می شود. و از آنجایی که جسم ما تحت فرمانروانی مغز است به سادگی تغییر وضعیت داده و از حالت متناسب به حالت چاق تغییر وضعیت می دهد.
تاثیر باور کردن چاقی
موضوع بسیار مهمی که در جلسه امروز مطرح شده، باور کردن چاقی است
باور کردن چاقی، مهم ترین دلیل چاق شدن افراد است،
به اندازه ای که شما باورکرده کرده باشید فرد چاقی هستید شما در معرض چاقی بیشتر قرار میگیرید.
استفاده از روش های مختلف برای لاغر شدن و نتیجه مطلوب کسب نکردن سبب می شود که باور شما نسبت به چاق بودن و گرفتار چاقی ماندن پر رنگ تر شود و همین موضوع کافی است تا وزن شما به مرور بیشتر شود.
بنابراین اگر می خواهید لاغر شوید و از آن مهمتر برای همیشه لاغر بمانید باید از طریق کنترل ذهن و یادگیری لاغری با ذهن اقدام کنید تا از طریق شناسایی دلیل چاق شدن و اصلاح آنها به شکل عالی در مسیر تناسب اندام قرار بگیرید و نحوه اصلاح این باور تاثیرگذار و مخرب را بیاموزید.
با استفاده از محتوای این قسمت شما به این اطمینان خواهید رسید که دلیل چاقی شما ناشی از فرمولهای ذهنی شماست و درک این مساله به شما ثابت خواهد کرد که قدرت ذهن در اضافه وزن تا چه میزان اهمیت دارد و از طرفی به این باور می رسید که می شود از قدرت ذهن برای لاغر شدن هم استفاده کرد.
توانایی قدرت ذهن
ذهن خود را مانند یک وسیله کارآمد در نظر بگیرید که می توانید با آن هر کاری انجام دهید.
تا به امروز از ذهن خود برای چاق شدن استفاده کرده اید اما می توانید از ذهن خود برای لاغر شدن نیز استفاده کنید.
آگاهی از این موضوع که شما به چه شکلی چاق شدن را یاد گرفته اید و همواره برای چاق تر شدن تلاش کرده اید به شما کمک می کند تا به این اطمینان دست پیدا کنید که شما می توانید لاغر شوید و دلیل چاق شدن شما ارث و سوخت و ساز و … نیست.
چرا که وقتی ما توانسته ایم چاق شدن را یاد بگیریم و در طی چند سال به این میزان اضافه وزن پیدا کنیم، پس می توانیم لاغر شدن را یاد گرفته و با استمرار در عمل به یادگیری خود به تناسب اندام رویایی خود دست پیدا کنیم.
توجه کردن به تفاوت عملکرد ذهن افراد متناسب و افراد چاق به ما این آگاهی را می دهد که می شود با تغییر محتوای ذهنی خود مانند یک فرد متناسب رفتار کنیم و در شرایط جسمی متناسب قرار بگیریم.
امیدوارم که از فایل آموزشی امروز با دقت استفاده کنید و با آگاهی از دلیل چاق شدن خود، باور شما برای لاغر شدن بیشتر شود و در مسیر لاغری با ذهن ادامه دهید.
✍️ تمرین آموزشی 📖
با بررسی کردن دلیل چاق شدن و تشخیص جایگاه خود در دنیای چاق ها سبب می شود که راهکارهای موثر مختص خودمان را برای لاغر شدن به کار بگیریم و نتیجه این فرایند فوق العاده خواهد بود.
مرحله اول:
ابتدا لازم است بدانید شما در کدوم گروه از افراد چاق هستید:
۱. افراد چاق نا آگاه
این دسته از گروه چاق ها شامل افرادی می شود که از کودکی روند چاق شدن آنها شروع شده است و در تمام تمام تصاویر ذهنی و خاطراتی که از خودشان به خاطر دارند چاق هستند.
این گروه فرمول های ذهنی لاغر را در وجود خود دارند اما به دلیل اینکه هرگز از این فرمول های ذهنی استفاده نکرده اند بنابراین خاطره یا عملکردی از خودشان بعنوان فرد لاغر ندارند.
۲. افراد چاق آگاه
این دسته از گروه چاق ها شامل افرادی می شود که در سال های اول زندگی در شرایط جسمی متناسب بوده اند. هم از نظر ذهنی و هم از نظر رفتاری خاطرات و عملکرد های مختلفی از دوران لاغری به یاد دارند.
این افراد در برهه ای از زندگی به دلایل مختلف تمایل به چاق شدن پیدا می کنند. آنها تصور می کنند که وضعیت جسمی آنها بعنوان فردی که لاغر است باعث بروز مشکلات زیادی در زندگی شان شده است و دوست دارند چاق شوند.
۳. افراد منتظر
این دسته از گروه چاق ها شامل افرادی است که در مقطعی از زندگی به دلایل مختلف انتظار چاقی در آنها ایجاد می شود.
این گروه از افراد چاق تا روز قبل از آن اتفاق یا رخ داد هیچگونه فرمول چاقی در ذهنشان نیست اما به یک باره به دلیل شنیدن یا باور کردن صحبت های دیگران مانند پزشک، رسانه یا فردی که از نظر شخص چاق معتبر باشد دچار انتظار چاقی می شود.
انتظار چاقی به مرور باعث ایجاد تصاویر ذهنی چاق و شکل گیری فرمول های چاقی و تغییر رفتار فرد و چاقی می شود.
بنابراین لازم است ابتدا طریق چاق شدن خودتان را بر اساس دسته بندی انجام شده مشخص کنید و درباره طریق چاق شدن خود شرح دهید.
برای درک بهتر علت چاقی سعی کنید افرادی را پیدا کنید که در دسته دیگر افراد چاق قرار می گیرند و شرایط فعلی خود را با او مقایسه کنید. هدف از انجام این تمرین رسیدن به این اطمینان است که اگر حتی طریق چاق شدن افراد با یکدیگر متفاوت باشد نتیجه نهایی از نظر شکل گیری فرمول های ذهنی و واکنش های رفتاری کاملا با هم شبیه است.
بنابراین تنها طریق لاغر شدن برای همه دسته بندی افراد چاق مسیر لاغری با ذهن است تا از این طریق ابتدا فرمول های چاق ذهنی خود را شناساسی و سپس با جایگزین کردن فرمول های لاغر کننده مناسب تصاویر چاق ذهن خود را به تصاویر ذهنی متناسب تبدیل کرده و سپس به شکل خودبخود لاغر شوند و تا ابد لاغر بمانند.
مرحله دوم:
نگرش و درک خود از سیر بودن را بنویسید.
آیا شما بعد از وعده های غذایی سیر می شوید یا حالت خفگی پیدا می کنید؟
به نظر شما نشانه های سیر بودن چیست؟
همچنین نشانه های خفگی و پرخوری را شرح دهید؟
اکنون مشخص کنید شما در چه وضعیتی هستید؟ آیا همیشه سیر می شوید یا به حالت خفگی می رسید؟
- شرح حالت خود درباره سیر بودن یا احساس خفگی داشتن را بنویسید.
منتظر خواندن نوشته های شما هستم
همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن
توصیه اکید: بعد از دیدن فایل آموزشی قسمت پنجم، ویدیوی توضیحات تکمیلی این بخش را استفاده کنید
امتیاز 3.93 از 193 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!
سلام من جزو افراد منتظر چاقی هستم چرا؟چون کودکی ونوجوانی متناسب وخوبی رو گذروندم ولی بعد از استخدام در۱۹ سالگی اضافه وزنم شروع شد البته در حد ۵ ۶ کیلو بیشتر نبود ولی درست بعد از ازدواج ،طبق فرمول ذهنی که داشتم ظرف مدت کوتاهی ۲۰ کیلو اضافه شد وبعد از سن ۳۵ سالگی هم با فرمول بعدی که کورتون باعث چاقی میشود دوباره ظرف چند ماه ۱۵ کیلوی دیگر هم اضافه شد وفرمول بعدی هم که ماژن چاقی را داریم رفته رفته چاقتر شدم😪وواقعا من معنای سیری را در فشار شدید معده میدانم اگر گاهی رژیم میگرفتم ویکی دو هفته به اندازه میخوردم اصلا دلم تنگ میشد برای معده دردم که از پری معده بود😅 حتی شبها خواب میدیدم که اینقدر خوردهام که معده ام تحت فشار است ووقتی بیدار میشدم دیگه نمیتونستم دیگه طاقت بیارم ومیرفتم اونقدر میخوردم که سیر بشم وبترکم😂واصلا تصورم این بود آخیش بالاخره سیر شدم😋
با سلام من در زمان کودکی بیش از اندازه لاغر بودم بعد از ازدواج و کم کاری نیرویید و حاملگی چاق شدم و همیشه انتظار داشتم بله من چون کم کاری دارم چاق شدم و همچنان هم ادامه دارد و اشتهای من خیلی زیاد بود چونکه میگفتم من قرص میخورم و اشتهای منو زیاد کرده اصلی سیری در من معنا نداشت همیشه گرسنه بودم و میخوردم تا معده درد میشدم غذای ناسالم نمیخوردم همون غذاهای سالم رو میخوردم تا حد خفگی ااصلا کسی میگفت نمیتونم بخورم خنده ام میگرفت چه جوری نمیتونه بخوره ولی الان کم کم دارم تمرین میکنم از کلمه میل ندارم استفاد کنم. هیچ وقت نمیخواستم چاق بشم ولی انتظار ش رو داشتم بعد از ازدواج بعد از حاملگی و…
بنام خدا .
اول از همه خدا ر شاکرم که منو با این مسیر آشنا کرد .
من از بچگی اضافه وزن داشتم نه به این شدت چون مادر من چاق بود همش فکر میکردم که پس منم طبیعی چاق بشم چون شبیه مادرم میشم و ارث میبرم وقتی بزرگتر شدم و ازدواج کردن چون شنیده بودم که ازدواج باعث چاق تر شدن میشه یکسری فرمول های دیگه به ذهن من اضافه شد و گذشت و باردار شدم وچون میخواستم مثلا بچه سالم و قوی باشه باز دوباره رفتارهای اشتباه اضافه شد و باعث چاقی بیشتر شد و زایمان که کردم همش شنیده بودم که غذا های موقوی و زیادی بخور تا بتونی بچه ی خودت رو سیر کنی با شیر دادن و متاسفانه باز فرمول های اشتباه وارد ذهن شدن و باعث رفتار های غلط و چاقی شدن و بعد از زایمان چون تیروئید من ماندگار شد و چون شنیده بودم که تیروئید باعث اضافه وزن میشه باز هم همان فرمول ها و رفتار های غلط خودشون رو بیشتر و بیشتر نشون دادن ولی الان خدا رو شکر با کمک استاد فهمیدم که این ها هیچ کدام دلیل برای چاقی نیست چون خیلی از افراد در زندگی خود داریم که همین دلایل رو دارن ولی متناسبن پس این فرمول های غلطی هستن که باعث رفتار غلط در ما شدن که باید اونا رو شناسایی کنیم و حذف کنیم تا بتونیم متناسب بشیم .از استاد عزیز هم تشکر میکنم که ما را در این مسیر همراهی میکنن
هوالرزاق
سلام خدمت استادودوستان متناسبم
من توخانواده ای ۷نفره بزرگ شدم که فقط مادرم اضافه وزن داشت ویکی ازخواهرام به شدت لاغربود. اماهممون متناسب غذامیخوردیم .
من این باوروداشتم که اگرزایمان کنم مثل مامانم چاق میشم .چون مامانم همیشه میگفت من بعداززایمان سومم چاق شدم علت بعدیشم داروهایی بودکه میخورد
پس اتفاق افتادبعدزایمانم چاق شدم از۶۰کیلوبه ۸۳رسیدم توبارداری وبعدزایمان ۷۲شدم واین روندادامه داشت تا۱۰سال بعدکه بارداری دومم روانجام دادم
واون موقع بعدزایمان۸۳کیلوبودم و چربیم بالا رفته بود
وتصمیم به لاغری گرفتم بارژیم
وخوبم لاغرشدم رسیدم به ۷۲کیلواماباوراینکه رژیم و ول کنم چاق میشم اومد سراغم وسال ۹۸شدم ۷۸کیلوکه به لطف خدابادوره های استادآشناشدم واستارت تناسبم خورد
برج ۱۰سال۹۸شروع کردم وتیرماه ۹۹تناسب تواندامم مشخص شدوعیدکه رفتم لباس بگیرم سایزم از۴۸شده بود۴۰الحمدلله
وهنوزهم تومسیرهستم خدایاشکرت
تشکرازاستادگرامی
سلام خدمت استاد عزیز و دوستان گرامی من از سن دواز ده سالگی حس چاقی ونگرانی از اینکه چاق هستم یاممکنه چاق بشم در منبوجود امدودر واقع چاقی وارد ذهن من شد ومن باتوجه به اون چاقی رو برای خودم به وجود اوردم خلق کردم در حالی که قبل ازاون متنا سب بودم به دلیل نا اگاهی خودم وخانواده ام وهمواره سالهای سال در گبر این مشکل بودم
من در مورد خوردن همیشه تا مرز خفگی میخورم جوری که همیشه یکم از مواد غذایی از معده م به دهانم میومد اصلا هیچ وقت احساس سیری رو تقریبا تجربه نکردم یجورایی انگار معده ی من ته نداشت و اگر دست از خوردن بر می داشتم فقط بخاطر ترسم از چاقی بیش از اندازه بود و همیشه جا داشتم و هیچ وقت این فرمان سیری رو حس و تجربه نکردم و همیشه روزایی که بیشتر میخوردم خیلی سریعتر هم دوباره گرسنه م میشد
من مثل تفریح غذا میخوردم یک دستم گوشی بود در حال سریال دیدن و یا دست دیگه م غذا میخوردم اصلا نمیفهمیدم چقدر میخورم همیشه دوست دارم موقع غذا خوردن فیلم ببینم و سریعترین فرد تو غذا خوردن تو خانواده هستم تقریبا بعد دو سه بار جویدن غذا رو قورت میدم و نمیتونم زیاد بجوم هم مشکل دندون دارم که بیشترش ریخته هم اینکه نمیتونم خیلی غذا رو تو دهانم نگه دارم
من تقریبا اولین چاقی م بعد زایمانم بود که یهو بیست و پنج تا سی کیلو اضافه کردم بوم چهار کیلو بود و بعدش با وجودی که خودم بچه رو شیر میدادم و میگفتند لاغر میشی گرمی از وزن من کم نشد بعد با تردمیل در خانه بعد دوسالگی بچه م به سختی این سی کیلو رو با ورزش و رژیم کم کردم و چند سالی نگهش داشتم ولی بعدش خسته شدم و وزنم در عرض چند ماه از قبلی هم بیشتر شد تقریبا از سی و پنج سالگی دیگه به صورت یو یو درگیر سی چهل کیلو اضافه وزن هستم با اینکه همیشه اهل باشگاه بودم طبیعتگردی میرم و …ولی ذهنم همیشه گرسنه است و من به این باور رسیدم که نمیتونم دیگه لاغر کنم و بعد شیمی درمانی انگار دنبال مقصر میگشتم تمام چاقی م رو انداختم گردن کورتون هایی که تو دوران سرطان به من تزریق میکردند و اینجوری حس دلسوزی افراد رو بر میانگیختم
من چاقی رو از پدرو مادرم و برادر خواهرام یاد گرفتم تو خونه ی ما همه چاق بودند و رفتارهای چاقی از کودکی تو گوشت و پوست من رفته بود و ته دلم انگار میخوام شبیه مامانم چاق بشم شکمم شبیه اون آویزون و گنده بشه و از این بابت احساس رضایت دارم که دارم شبیه مادرم چاق میشم
دقیقا رژیم فستینگ کالری شماری و ورزش رو مثل یه دکتر بلدم و میتونم در عرض چند ماه دوباره وزنم رو کم کنم ولی هیچ وقت نتونستم نگهش دارم
الان که اینجام خسته از مسیر های زیادی که رفتم ایندفعه میخوام همون طوری که براحتی آب خوردن چاق شدم از همون مسیر برگردم و با لذت بردن لاغر بشم محدودیت رو ذهن من نباشه و یکی هی بهم دستور نده اینقدر بخور اینقدر ورزش کن مکمل بخور و …
ایندفعه میخوام خودم مژگان راه رو از طریق ذهنم که مریضه درمانش کنم و لاغری ذهنی رو طی کنم
از حال خوبی که الان دارم تجربه میکنم با انجام مراقبه لاغری تصویر سازی قبل خواب و گوش دادن هر روزه به حرفای شما استاد گرامی و نوشتن تجربیات گذشته م و ریشه یابی علت چاقی م میخوام راه درست رو طی کنم و ایندفعه این لاغری برای همیشه عمرم ماندگار بشه
همون طوری که گفتم لاغر کردن برای من کاری نداره ولی این نگه داریشه که برام سخته
و با لاغری با ذهن یقیین دارم جای درستی اومدم
مژگان ۴۳ ساله از کرج با وزن ۱۰۴ کیلو
دوشنبه ۱۹ شهریور ۱۴۰۳
به نام خدای مهربان.
سلام مجدد.
تمرین اول:من هم در گروه افراد چاق ناخودآگاه و هم افراد چاق منتظر قرار میگیرم.من از کودکی اضافه وزن داشتم و از چاقی رنج میبردم بخاطر چاقی زودتر به سن بلوغ رسیدم و اذیت شدم. بعد از شنیدم که ادم ازدواج کنه چاق میشه رفتم تو گروه منتظران و بعد از ازدواج چاقتر شدم پات شکسته چاق میشی ورزش نمیکنی و رژیم نمیگیری چاقتر میشی و همین هم شد.پس من جز هر دو دسته بندی هستم.
مرحله دوم:نمیدونم درک من از سیر بودن دقیق چی هست بقول شما یا سیریم یا خفگی. سیر بودن به این معنی که احساس ضعف نداشته باشیم احساس سنگینی نداشته باشیم. بدنمون انرژی لازم را داره برای فعالیت. راحت حرکت میکنیم.سرحال هستیم و احساس خواب آلودگی نمیکنیم. به نظرم بعد از وعده های غذایی حالت خفگی دارم چون سخت تر حرکت میکنم.سخت نفس میکشم دلم میخواد دراز بکشم تا از سنگینی ام کمتر بشه. فکر میکنم اگر چیز دیگه ای بخورم بالا میارم. دوست دارم بخوابم و….
قبلا همیشه احساس خفگی داشتم ولی الان گاهی هم احساس سیری پیدا میکنم و دست از غذا میکشم و میگم میل ندارم. سیری یعنی حال خوب خفگی یعنی حال بد.
وقتی سیر هیتم شادترم و پر انرژی تر وقتی خفگی هستم انرژی ندارم و همش در حال خوابم و….
چه جالب زهرا جان منم دقیقا همینم تازگیا دارم موقع غذا خوردن به سیر شدن بسنده میکنم ببینم سیری اصلا چه شکلی هست چه حسی داره تو کامپیوتر مغز من خفگی همیشه معنی دست از غذا کشیدن میداده و واقعا با این حس غریبم همیشه تا مرز خفگی و بالاآوردن میخورم و وقتی اونجوری نقش بر زمین بشم کنار سفره ولو بشم تازه احساس رضایت ازون غذا بهم دست میده بعضی وقتا فکر میکنم من اصلا به طعم و حس چشاییم زیاد دقت نمیکنم هنوز اون قاشق تو دهنمه قاشق بعدی رو میزارم دهنم و اصلا به طعم غذا فکر نمیکنم انگار یکی منو دنبال کرده که غذامو بگیره ازم عجله دارم همیشه
به نام خدا
قدم پنجم – مرحله ی اول ( چاق ناآگاه )
من از اول عنوان چاقیم را میدانستم و درک میکردم . من از کودکی چاق بودم . چون این تصویر به من داده شده بود ، به خاطر ترس مادرم از چاق شدن من و محدود بودن من در خوردن مواد غذایی و رفتار متفاوتی که در برخورد با من میشد ، این باور را در من به وجود آورد که من چاق هستم . رفته رفته که بزرگتر شدم ، این چاقی هم با من بزرگ شد .
یادم میاد که مادر بزرگم برای تشویق نوه هاش ، میگفت هرکسی غذایش را تا ته بخورد ، فرشته برای او جایزه می آورد و همیشه برای من جای سوال بود ، چرا فرشته برای من هم جایزه می آورد ؟ من که چاق هستم . و این دو تضاد رو درک نمیکرد م .چون چاقی = دوست داشته نشدن بود و اتقافا عیب بود ونباید برای من هم جایزه می آورد و این رفتار متفاوت از رفتار مادرم بود .بماند که در کودکی من مادرم را تاحد خدا بزرگ میدانستم و راضی کردن او ، سختترین کار دنیا بود . چون هرکاری میکردم ، همیشه علتی بود که دعوا شوم ، حتی اگر خواسته ی او و خوشحال شدن او بود ، بازهم مشکلی بود که دعوا شوم . یادش بخیر ، در مورد فرشته ها چقدر زود باور میکردیم و چه حس خوشایندی بود که فرشته ها یواشکی در اپن آشپزخانه ی مادربزرگمون برای ما جایزه میگذارند .
من تنها نوه ی چاق بودم و چاقی را پذیرفته بودم و بخشی از من بود . برادرم برعکس من لاغر بود . یک تفاوتی هم که باهم داشتیم ، او همه چیز را نمیخورد و انتخاباتش از خوردن محدودتر از من بودولی من همه چیز دوست داشتم . من زیاد خوردنم را عامل اصلی چاقی میدانستم ، چون جمله ی اینقدر نخور را میشنیدم . من مثل دخترهای همسن و سالم لباس نمیپوشیدم ، چون چاق بودم و به من نمی آمد و همیشه ته دلم از این بابت حس بدی داشتم و باعث شد حس دوست داشتنی بودن نگیرم و نمیدونستم چرا این عیب در من است ولی مهری بود در جواب حس بی مهری هایی که از سمت خانواده میگرفتم . گرچه اونها ذهن مشغولی زیادی داشتند وچون من اولین نوه و اولین بچه بودم ، رفتارها بامن متفاوتتر بوده و بزرگتر که میشدم ، میفهمیدن ، این رفتار اشتباه بوده ، پس برای بچه ی دوم نمیکنیم . من این تفاوت ها رو میدیدم ولی خب زمانی نبود که بتوانم درک کنم . چاقی در من متولد شد چون باور داشتم که چاقی در من طبیعیه و مهری میشد برای دلیل اینکه چرا با من بدرفتاری میشه یا چرا هیچوقت کافی نیستم یا چرا اینقدر انتقاد میشم . چاقی برای من بار احساسی منفی داره . چون بخشی از اون سپر فقدانم بود . وسیله ای بود برای تایید این بی احترامی ها و پذیرش از سمت خودم . پس من دلیل کافی برای کاهش وزن داشتم . من عامل اصلیم را زیاد خوردن میدیدم و جلوی شیر آب را گرفتم تا متناسب شوم و خیلی از اون احساس هایی که بوی فقدان می آمد ، انگار از من خارج میشد و من احساس بهتری از خودم داشتم . بماند که همان احساس بی ارزشی به قوت خودش در درونم مانده بود و من بعد از برطرف کردن هر مشکلی تازه میفهمیدم که همچنان خیلی از رفتار و عملکردهای مرا در دستش گرفته و تازه فهمیدم هریخشی از زندگیم را در بیرون بهبود میدم ، این بخش همچنان با من در حال زندگی کردن است . چون من هم دکتر شدم و هم لاغر، ولی همچنان اون احساس ناکافی بودن ، درمن بود . بماند که همین حس یا همین آزمون و خطا ، چون مثل اکثر مردم فکر میکردم و شروع به فتح قله های اورست میشدم ، هیچوقت بخشهای درونی مرا پر نکرد . درسته ، خیلی از مهارتهام و خیلی از بخشهای وجودم با حرکت درمسیر ،انگار از ته اعماق به سطح امده و چون روشن میشد ، تاریکی محو و شروع به رشد کردن میکرد ، ولی ریشه همچنان مثل یک درخته 100 ساله که از خودش دوره به قوت خودش باقیه . یکی از اون برگهای فقدان این درخت ، چاقی من بود . من لاغر شدم و داستان من اینجا ختم نشد . فهمیدم که دوباره چاق میشوم وچون لذت لاغری را حس کردم ، دوباره برگشتن به اون محدودیت برای من زجر آور بود و کشمکش های ذهنم شروع شد ! من زندگی و اسودگی خیال نداشتم و اون زمان ، کم بودن اراده م را علت اصلی میدانستم ولی من کم اراده نبودم ، فقط از جنگیدن خسته میشدم . چون به هرحال راهی پیدا میکرد برای افزایش وزن که بعضی وقتها خودم هم نمی فهمیدم واینجا بود که اعتمادم در نگه داشتن وزنم کم و کمتر میشد . هرروشی را رفتم ، وزن من باز برمیگشت . این کشمکش برای من خیلی سخته و تحت هیچ عنوانی دلم نمیخواد کوله باری از چربی را در اطراف بدنم با خودم بگردم و دوباره لباس های محدود و سن و سال و حال و هوای الان من هم مثل دوران کودکی بویی از احساس بد بدهد . چون چه بخواهم یا نخواهم زمان در گذره و همانطور که گذشته هرگز درست نمیشه ، زیستن در زمان حال که بوی گذشته را میدهد برای من دردناک تر است . واسه همین جلوی شیر آب را بارها و بارها گرفته ام . پس دلیل کافی برای لاغریم دارم . ولی آره ! من چاقی خودم را طبیعی میدانستم و زندگی کردن در آن وضعیت برای همیشه را بعد از سن 17 سالگی ، هرگز نپذیرفتم وهمچنان درحال کشمکش هستم و بارها وزنم در نقطه ی حس خوب من کم شده و بعد از حل نتیجه آن، تا ذهنم از کنترل خوردن فاصله میگرفت ، اضافه وزن دوباره به من سلام میکرد .
شاید من چاقم ، من زیاد می خورم و من کنترلی درخوردنم ندارم ، برای من باور عمیق باشد ولی من زمانی هم که لاغر بودم ، به خاطر تجربه هام اماده ی برگشت دوباره ش را داشتم ، چون ذهنم با من درحال جنگ بود و او برنده میشد وهمیشه میگفتم چرا ذهن و بدنم با من دشمن هستند ؟! و خب افراد زیادی هم بودند که مثل من در جنگ با کاهش وزن بودند و بعضی ها موفق شدند اون کاهش وزن را نگه دارند ولی من متاسفانه همه ش برمیگشتم . شاید اونها هم برمیگشتند ، ذره بین تو زندگیشون نبودم که ! شاید هم اونها هم مثل من خوددرگیری داشتند و من نمیدانستم .
قدم پنجم – مرحله ی دوم ( احساس سیری و خفگی )
دقیقا ! چون الان هم تجربه ش را دارم . زیاد هوس میکنه . زیاد دوست داره بخوره وزمانی دست از غذا میکشه که احساس کنه سنگینه یا خیلی از معده بالا اومده و وقتی اون حالت رفع شد ، سیگنال خوردن داده میشه . پس من خیلی شاهکار کردم که نذاشتم این فرمولها من رو تبدیل به بشکه کنند. الان به نقطه ای از تسلیم رسیدم . با خودم که صحبت میکنم ، میگم نگار ، هرکاری کردم برای تجربه ی حال بهترت بود ولی وقتی نزاع زیاد بشه ، به هرحال یه قسمت وجود آدم تسلیم میشه و واقعا به دنبال راه حلی هستم ، نه به دنبال راه اسون یا سختش ، بلکه راهی که این کشمکش ذهنی را تا آخر عمر ازبین ببره . چون من هیچوقت چاقی را بخشی از خودم نمیپذیرم و زندگی در جسم چاق برای من سختتر از کشمکش های ذهنی است . پس به خودم امیدواری میدم و باتوجه به تمرین قدم قبلی و بیشتر شدن آگاهی الانم درمورد فاصله ی نقطه ی خفگیم تا سیریم ، میخوام زمانی که حس کردم سیرم ، سعی میکنم کلمه ی میل ندارم را بگم و عمل کنم . میدونم قطعا مقاومت میکنه و تا الان هم کرده ،چه بسا با تجربه ی آن بیشتر مفهوم این ریشه و علت چاقی آن را درک کنم . شاید فرمولهای زمان نوزادیم رو به یاد بیارم ، به هرحال باور دارم که همه ی ما از پیدایش متناسب بودیم . امیدوارم که این فرمول ها و این اختلال که کشمکش با خودم را بالا میبره برای همیشه تموم شه . من دنبال آرامش و صلح با خودمم ، به خاطر همین هم هست سعی کردم بشناسمش ، چون خیلی از کارهاش برای من نامفهوم بود . چون من هرکاری را برای رشد و پیشرفتش میکردم. چه بسا از روش درست نبوده.امیدوارم اینبار با زبان خودش بتونم این مشکل را ریشه ای حل کنم .
شرح حال من : کاملا فاصله ی از نقطه ی خفگی تا سیریه و من به خودم ایمان دارم که من پتانسیل زیادی درخوردن زیاد دارم و زمانی دست از خوردن میکشم که حالت تهوع راحس کنم یا غذا از معده م بالاتر میرود و یکم که بگذرد بازهم میگوید بخور ! بخور! نمیدانم چون به خوردنم توجه میکنم ، میبینیمش یا بوده و من با رژیم صدای این انرژی را خفه میکردم . الان که در محدودیت نیستم ، صدایش را میشنوم . به شدت سیر است ولی دوست دارد بخورد ، هرچی که باشد . مثل چایی ، قهوه اون هم در حالت خفگی ! پس باوری درمن فعال است یا به رسم قدیم اونقدر عادت کرده که غیر ازاین عمل کند برایش به نظر غیرطبیعی می آید . باز هم خداروشکر که یک تفاوت دیگرم را هم با افراد متناسب فهمیدم . من سیر بودن را تجربه کرده ام ، یک تکنیکی به نام خوردن درزمان حال بود و در حد دوقاشق هم درواقع سیر بودم ولی لذت خوردن برای من شیرین تر بود . من گرسنگی هم تجربه کردم ؛ مثلا فستینگ که اولین لقمه ای که بعد از fast در دهنم میذارم اینقدر درمن لذت بخش و تاثیر گذار هست که در زمان خوردن آن چیز در حالت سیری ، اون حس را به من نمیدهد ، فقط احساس سنگینی میکنم و شاید کمی هم خواب آلودم میکند. یادم میآید زمانی که کنکور داشتم ، خودم میفهمیدم که زمانی که شکمم پر نیست حس و حال و انرژی بهتری دارم . یک رژیمی آخرها قبل از اینکه اینجا بیایم گرفتم که اینبار گرسنگی را تجربه نمیکردم ، ولی سرعت کاهش وزنم به شدت پایین تر بود و در سه هقته 1 کیلو یا 1 کیلو و200 گرم کم میشدم . بعد یه هفته اینقدر حال بدنم خوب شده بود که خودم حس میکردم ، در بدنم تغییراتی کرده ، من سیری را تجربه میکردم . من سنگینی را تجربه نمیکردم ، یا خواب آلودگی یا احساس سنگینی در من رفع شده بود و در مسیر به تعادل رسیده بودم ولی خب زندگی در دنیای بیرون ، من باید از غذاهایی پیروی میکردم که متفاوت از غذای خانوادم یا بیرون بود و مرا در محدودیت میگذاشت ولی برای اولین بار حال بدنم نسبت به رژیم هایی که گرفته بودم بهتر بود. شاید هم اینها را باید تجربه میکردم که اصول صحیج خوردن را در زندگی روزمره که همه هر مواد غذایی که ارزش غذایی چندانی نداره را به بدن خود تزریق میکنند را حس و تجربه کنم . من کاری به اختلال پرخوری ندارم ، اون بحثش جداست ولی به نظر من ، خوردن مواد غذایی کم ارزش مثل کشیدن همون سیگاره چون در دراز مدت اثراتش رو میبینیم و حتی بهش عادت میکنیم . ولی کسی مثل من که اختلال پرخوری دارد ، باخوردن همان غذاهای سالم هم چون اختلال پرخوری دارد ، چه بسا به نتیجه ی ثابتم که چاقیست برسد . چون خیلی از گیاه خوارهایی که دیدم و زیاد کاهو و سبزیجات میخوردن ، اکثرا چاق بودن ! یا شانسی اون افراد گیاه خواری که من باهاشون آشنا بودم ، چاق بودند. پس دستور غذایی سالم هم که پر فیبر و اصولی تر از غذاهای امروزی هست هم ، انهارا متناسب نکرده بود .
با سلام واحترام
من جز افراد چاق ناآگاه هستم خاطره ای از لاغری خودم بیاد ندارم
من معمولا همیشه وقتی سیر میشم یه چند قاشق اضافه هم میخورم متاسفانه و نشانه های سیر بودن اینکه دیگه میل به غذا نداری و بهش فک نمیکنی
علائم پرخوری و خفگی یعنی حتی جا برای یه قاشق دیگه نداری . معده سنگین میشه گاهاً حالت تهوع بهت دست میده
ممنون از استاد عزیز
با سلام و درود خدمت استاد عزیزم و دوستان همیشه همراه
دلیل چاق شدن من (قسمت پنجم)
هدایت من به این مسیر از طریق یکی فامیل هامون که خیلی اتفاقی بهم گفت مریم تو که دوست داری متناسب بشی و همیشه دنبال راه خل میگردی
یه دوره ای هس شرکت کن
نمیدونم انگار خدا تو دلم گذاشته بود خیلی سریع قبول کردم اصلا بدون اینکه فکرش رو بکنم
انگار اون گمشده ام و پیدا کردم
میدونستم خیر و صلاح من درهمین روشه
دلم قرص قرص بود بدون اینکه دوره رایگان شرکت کنم سریع رفتم سر اصل مطلب 😃
و گرنه بعیده که من جیزی و به این راحتی قبول کنم
بارها شده بود که دوستان آشنایان خیلی چیزها برای لاغری بهم پیشنهاد میکردن
ولی من اصلا برام مهم نبود و سریع میگفتم نه
اینا هیج کدوم فایده نداره و یه جورهای دور از ذهن تصور میکردم
ولی دوره ی استاد رو بدون فکر کردن اینقدر ذوق داشتم خدایا ذوق و نشاط اون موقعم رو خریدارم
باورتون میشه من زمانی که شنیدم از طریق ذهن
همون روز تا چند روز من اصلا غذا نمیخاستم انگار روزه بودم گشنه نمیشدم
😃ذهن خیلی قویه
متوجه شده بود که میخام از طریق ذهن کار کنم سریع کار خودش و کرده بود
و من اصلا دوست نداشتم غذا بخورم
خدایا شکرش که منو هدایت کردی به این دوره های عالی
و اینجا من به خودم افتخار میکنم که تا اینجا اومدم
و هدایت شدم برای تغییر کردن
و خداوند منو به این دوره ها هدایت کرده
من متفاوتم و در گروه آخری قرار دارم و با استمرار داشتن به راهم ادامه میدم
ما باور کردیم که چاق شدن ما طبیعیه
دیگه همین جوری که هستیم باید باشیم خدا خواسته
کاریش نمیشه کرد
ژنتیکه
و ژنتیک هم نمیشه کاریش کرد
هر بار که میخاستم وزنم رو کم کنم بهم گفتن تو اگه لاغر بشی زشت میشی سیاه میشی تو خودت اینجوری هستی
هر کی یه جوریه خدا تو رو اینجوری خلق کرده
فایده نداره هر کاری کنی برمیگرده
و من قبول کرده بودم که اندام من باید همین جوری باشه طبیعیه
و دیگه یه جورهایی خودم و پذیرفته بودم که بشین سرجات سرنوشتت همینه
که جاق بمونی و با استرس و حال بد از خودت هر روزت رو بگذرونی و همیشه از خدواند طلب مرگ میکردم که منو جرا اینجوری آفریدی خودم دوست ندارم بمیرم بهتره
خب این چه خداییه که منو چاق آفریده و خودم و دوست ندارم
بارها شده بود که هر شبش با حسرت میخوابیدم و دوست نداشتم خودم و بدنم رو
خدایا ممنونم که هدایت کردی به این راه راست که از اول همه جیز خودت و شناختم عاشقت شدم
ودر حال خوب واحساس خوب هستم
به خودم احترام میزارم
و مقصر جاقی خودم و پیدا کردم
که خودم مقصر صد درصد چاقیم هستم و هیچ عوامل بیرونی در جاقی من نقش ندارند
هر چی هست از درون منه
از باور منه
که منو چاق کرده
من میتونم قدم به قدم پابه پای دوستان و استاد عزیزم در این مسیر عالی حرکت کنم و به نتیجه ی دلخواهم برسم 🙏🌹🌹
زیاد با سلام احترام
با تشکر از استاد گرامی و آگاهی میدید برای فرمولهای لاغری من از کودکی تپل بودم و اطرافیان دوست داشتن و خوراکی بی رویه میخوردم و مواد غذایی های و قتیتی هم سیر بودم ولی باز هم
ادامه میدادم وفکرم مشغول میشود باز میرم غذا میخوردم و عادتهای بد که اضافه وزن میاوردم ولی با ذهن لاغر شروع کردم به کاهش وزن و با تحرک و نظم در مقدار و زمان وعده غذایی تشکر سپاس از همه عزیزان امیدوارم باور لاغری را پیدا کنیم ممنوم از توجه شما
سلام عالی بود من تاحالا به خفگی وسیری وگرسنگی فکر نکرده بوده با این توضیحات تازه مفهوم گرسنگی را درک کردم
سلام امیدوارم حال تک تک شما عزیزان خوب باشه.
من جز افرادی بودم که انتظار چاقی و داشتم . انتظار به تنهایی قادر به انجام کاری نیست چون تک تک ما ها انتظار یه زندگی عالی پولدار شدن و بعضی چیز هارو داریم .ولی همیشه تو حرف هامون برعکس انتظارمونه که نه بابا پولدار شدن سخته پارتی باید داشته باشی و فلان یه جورایی میایم انتظار که داریم و نقض میکنیم خلافشو میگیم .ولی وقتی انتظار چاقی داری حرفت با انتظاری که میکشی برابرع برا مثال:
من اخر های سال ۱۴۰۱ از طریه اموزش های که دیدم تونستم ۱۰ کیلو اضافه وزنی رو که داشتم کم کنم بعد کاهش وزنم بارداری و تجربه کردم.خیلی مراعات میکردم ولی خب اضافه وزن داشتم و تی این ۹ ماه هر موقع گله و شکایتب راجبش میکردم همه بهم میگفتن نگاه نکن در بارداری چاق شدی دوران شیر دهی جونی برا ادم نمیمونه لاغر میشه و فلان .
رسیدیم به دوران شیردهی و من واقعا باور داشتم که در این دوران لاغر میشم اما خب پر خوری های هم داشتم تا به قولی بچم بتونه خوب وزن بگیره .
در تی این دوماه من بگی نگی وزن کم. کرده بودم ولی بعد دو ماه که دخترم شیرخشکی شد فرمول های ذهنم نیز جا به جا شد .من انتظار داشتم به دلیل شیردهی لاغر بشم ولی الان بچم شیر خشک میخوره پس انتظار لاغری جاشو به انتظار چاقی میده.و من یادمه بار ها تکرار کردم خوردم زیاد شده اشتهام زیاد شده و فلان چرا چون در من انتظار چاقی شکل گرفته بود و باور داشتم که من به این دلیل قراره چاق بشم.
اما به لطف استاد عزیز با برسی دلایل چاقی خودمون و پیدا کردن خلاف انها به این نتیجه رسیدم که هیچ چیزی توانایی چاق کردن منو نداره .
من در مسیر ارزشمند لاغری قرار گرفتم و دو باره به طبیعت خودم یعنی لاغری باز خواهم گشت
به نام الله مهربان و بزرگم
سلام آرزوی تندرستی و یه عالمه حال خوب به همه هم مسیریهای گلم و استاد عزیز
بعد از چندین بار گوش دادن به بخش آخر فایل فهمیدم که باید خودم رو چطور توصیف کنم
من فکر میکنم جز دسته سوم به حساب بیام
و احساس میکنم که از زمانی که کرونا اومد و خونه نشین شدیم دیگه اضافه وزن من صورت گرفت و چون مادرم هم اضافه وزن داشت و خوردن من هم شبیه به مادرم بود
کلاً من دوست صمیمیم هم اضافه وزن داشت
و خب چون که دور و برم اینجور آدمها بودن فکر میکنم که گفتههای اونها بالاخره با یه حرفی چاقی برای من طبیعی شد و من انتظار چاقی پیدا کردم و دیگه این انتظار بالاخره خودش رو در سن حدوداً ۱۰ ۱۱ سالگی نشون داد و خب اوضاع حادتر شد و تلاش من هم بیشتر شد چون عقیدههای بیشتری رو پیدا کرده بودم که مثلاً فلان چیز چاق میکنه، اگه میخوای لاغر بمونی از فلان چیز دوری کن و…
خلاصه کلام اینکه با یه سری از حرفها اون اندام قشنگم با انتظار چاقی از بین رفت
و اما نگرشم از سیری…
وقتی که دیگه میل فرد نسبت به آن غذا کم بشه و دیگه از حالت ضعف و گرسنگی در بیاد ،یعنی سیر شده
اما معمولا افراد چاق یک پله بالاتر از سیری یعنی حالت خفگی ، زمان استپ آنهاست و فکر میکنن اون موقع سیرن
من میتونم بگم متوسط ، گاهی اوقات به حالت سیری میرسم دست میکشم و گاهی اوقات خفگی و فشار شکم .
نشانه سیری ، زمانی که میل ما به خوردن کم بشه اون موقع ما سیریم
اما حالت خفگی ، یعنی این قدر بخوری که دلت درد بیاد و احساس تنگی نفس کنی
که من واقعا بین مایل به خفگی هستم ولی الان ها خدارو شکر دارم کم کم بهتر میشم ، و حالا زمانی که پرخوری یا احساس خفگی میکنم ، خیلی حس بدی بهم دست میده
اول دفعه که درد دارم ، بعدش سرزنش ها شروع میشه که چرا این کارو کردی و با خودم درگیر میشم
این خیلی حس بدیه که اینقدر از یک غذا بخوری که دیگه حالت از اون غذا بد بشه
به امید خدا و با لطف و کمک خودش انشالله دیگه با تمام سعیم پرخوری نمیکنم که طعم لذت از نعمات رو بچشم
خدایا کمکم کن الحمدالله
ممنون استاد
یا حق مدد
به نام خداوند جان و دل
من در دسته افراد ناخودآگاه افرادی که از کودکی چاق بودند و هیچ خاطره ای از لاغری ندارند هستم .خب باور جمله چاقی ارثی هست من حتی یادم نمیاد که چه رفتارهای غذایی را از پدر و مادرم به ارث برده ام ولی سه وعده غذا خوردن را میدانم و میان وعده خوردن را میدانم هی در یخچال باز کردن اینو خوردن اونو خوردن بعد از غذای ناهار خوابیدن بعد از شام چای و میوه خوردن کم تحرکی و….
من بیشتر حالت خفگی دارم تا سیری در حدی که بعد از غذا کمی یه ور می افتم نفس نمیتونم بکشم به سختی نفس میکشم تازه بعد از اون هم کلی چیزای دیگه میخورم یا قبل غذا همچنین دوست دارم بعد از غذا بخوابم و حتی بعد از غذا دو قدم راه رفتن هم برام سخت میشه مثلا بعضی ها عادت دارند بلافاصله بعد از غذا طرف ها را بشورند ولی من از کودکی دیدم ظرف های ناهار میمونه برای بعد از بیدار شدن و میگن تازه غذا خوردیم حال نداریم ظرف بشوریم دقیقا آنقدر احساس خفگی دارم که حال ندارم پای ظرفشویی بایستم و ظرف بشورم و کلی رفتار های غذایی نامتناسب دیگر.
مشکل و حل مشکل !!! برای ریشه یابی مشکل اول باید بپذیریم که مشکلی وجود داره ، مرحله بعد اینه که مسئولیت صد در صد ایجاد مشکل رو بپذیریم و در مرحله بعد مشکل رو ریشه یابی کنیم و سپس راه حل رو پیدا کنیم و با پایداری در مسیر راه حل رو به کار بگیریم برای رسیدن به هدف .
قبل از اینکه بخواهم نظرم رو راجع به ریشه یابی مشکل بگم بر اساس تجاربی که به خصوص در محیط های کاری و برخورد با آدم های مختلف کسب کردم می خوام راجع به نحوه رفتار آدم ها با مشکل بنویسم اول به دلیل یادآوری به خودم و دوم به خاطر اینکه اگر این مطلب حتی اگر بتونه یک تلنگر کوچک برای فقط یک نفر باشه من رسالتم رو به جا آوردم .
آدم ها در مواجه با مشکلات رفتارهای متفاوتی دارند. عده ای اصلا قبول ندارن مشکلی وجود داره ! این عده احساس می کنن هر چیزی که هست یا داره اتفاق میوفته کاملا روال طبیعی داره و اصلا باید همین طوری باشه . تلاش اطرافیان هم برای فهماندن به این دسته از افراد حکم آب در هاون کوبیدن داره ….!
عده ای می دونن که مشکلی وجود داره اما منکر اون مشکل میشن در نتیجه نهایت تلاش شون رو می کنن تا با فرافکنی و انداختن تقصیر گردن زمین و زمان خودشون رو تبرئه کنن …. ! این دسته مثال بارز آدم خواب رو میشه بیدار کرد اما اونی که خودش رو میزنه به خواب نه ، هستن ….!
عده ای می دونن که مشکل وجود داره و کم و بیش هم می دونن که شاید خودشون در ایجاد این مشکل نقش داشته باشن اما با امروز و فردا کردن و سر درگمی های خود خواسته از پیدا کردن راه حلی برای مشکل طفره میرن و بعد از مدتی هم به قول خودشون مشکل رو میندازن گردن تقدیر و برای آرامش خودشون نقش قربانی رو بازی می کنن….!
دسته ی دیگه ای هستن که می دونن مشکلی وجود داره و دائماً سعی می کنند راه حلی برای اون مشکل پیدا کنند ، بارها و بارها تلاش می کنن اما چون مسیر رو اشتباه میرن به قول قدیمی ها سر از ترکستان در میارن! مدتی ناامید میشن اما وقتی مشکل حاد میشه دوباره میرن سراغ همون راه حل های قبلی ! یکی هم نیست بهشون بگه خوب عزیز من ، اگر این راه حل ها جواب می داد که قبلاً نتیجه ی متفاوتی می گرفتی ….
من خودم جزو دسته ی آخر هستم ، بارها و بارها تلاش کردم برای لاغری اما نتایج به دست آمده مثل گوله برفی بود در آفتاب ، یک دوره استراحت بعد از تلاش برای لاغری ، بالا رفتن وزن تا مرز هشدار قرمز و باز شروع تلاشی تکراری و بی نتیجه . از نظر من هر کسی در هر سنی اگر به سمت لاغری با ذهن راهنمایی شده بسیار انسان خوشبختیه . چون ناخودآگاه ما اونقدر قدرتمنده که در ابعاد ذهن خودآگاه ما نمی گنجه .
افرادی که مثل من به این مسیر هدایت شدن هم تقسیم بندی میشن :
اون هایی که در ابتدا با شور و اشتیاق تا قدم های اولیه مسیر رو طی می کنند اما از اونجایی که عجله برای لاغر شدن دارن و از طرفی ناخودآگاه تمام تلاشش رو برای حفظ وضعیت فعلی می کنه با بهانه اینکه این مسیر نتیجه نمیده ادامه مسیر رو رها می کنند . این عده مثال بارز تب تند زود عرق می کنه هستن و خودم سال های قبل در این دسته جای می گرفتم . ابتدای راه با شور و اشتیاقی وصف ناشدنی اما هنوز به میانه راه نرسیده مسیر رو رها می کردم !
عده ای دیگه با استمرار و به جهت لذت بردن از این مسیر زیبا در مسیر لاغری با ذهن می مونن و خیلی آروم و نامحسوس بدون اینکه متوجه بشن لاغر میشن ، همون طوری که خیلی نا محسوس چاق شدن . در حال حاضر من در این دسته دوم قرار دارم . ایمان دارم که این همون مسیری هست که منو به تناسب اندام عالی میرسونه .
الان داشتم فکر می کردم که چاقی من قدمتی سی و دو ساله داره ، اگر اون زمان روش لاغری با ذهن وجود داشت و من آگاهی های امروزم رو داشتم ، اگر حتی من سالی یک کیلو از وزنم کم شده بود در این لحظه در وزن ایده آلم قرار داشتم . اینو گفتم که یادآوری کنم حتی یک قدم کوچک برداشتن به سمت هدف بسیار عالی تر از هیچ کاری نکردن هست .
من در مورد اینکه خودم در کدوم دسته از افراد چاق دسته بندی میشم خیلی فکر کردم ، من از دوران کودکی خاطرات خیلی زیادی ندارم اما در عکس های که از اون دوران دارم نمیشه گفت که خیلی اضافه وزن داشتم اما نسبت به دختر عموم که شش ماه از من کوچکتر بود کمی تپل تر بودم . از زمانی که تونستم محیط اطراف رو با تمام کودکیم درک کنم دو مورد همیشه از موارد دیگه پر رنگ تر بود ، اولی ارثی بودن چاقی و مورد بعدی اینکه همیشه به دفعات زیاد از خواهر و برادرم میشنیدم که چاق شدن آزاده به خاطر غذاهای کمکی هست در دوران طفولیت بهم میدادن . پس مورد دوم(غذا عامل چاقی هست) در ذهن من فرمول دهی شد و غذا رو عامل چاقی می دونست . وقتی به دوران بلوغ رسیدم کم کاری تخمدان هم به عوامل چاقی اضافه شد و چند سال پیش ناخودآگاهم از فرمول بارداری باعث چاقی میشه ، برام رو نمایی کرد. واقعیت اینه که در حال حاضر به سه مورد از موارد بالا یعنی ارثی بودن ، کم کاری تخمدان و بارداری هیییچچچچ گونه اعتقادی ندارم اما باید اعتراف کنم که ترس از خوردن مواد غذایی و چاق کننده بودن مواد غذایی همچنان در وجودم خود نمایی می کنه …. البته سال هاست که سعی می کنم به اندازه غذا بخورم ، در خوردن غذا هول نزنم و وقتی سیر شدم دست از غذا خوردن بکشم حتی اگر غذایی در بشقاب باقی مونده باشه …. این مورد آخر عادتی هست که از دوره لاغری با ذهن قبلی در من نهادینه شد . البته اگر بخوام صادقانه حرف بزنم گاهی، شاید در طی یک سال یک یا دو بار رشته کار از دستم در بره و زیاده روی کنم اما بیشتر نه و خوشحالم که این دستاورد رو دارم . با ایمان به تناسب اندام از طریق آموزش و یادگیری لاغری با ذهن . 😊
به نام خدا
با عرض سلام و ادب خدمت شما دوست عزیز و همسیرم .
خدا رو بی نهایت سپاسگزارم که در این مسیر رویایی اول از همه استادی توانا و دوستانی با اینهمه آگاهی دارم .
نوشته ی شما رو خوندم و بسیار لذت بردم
آگاهی های شما رو بسیار دوست داشتم .
نکات آموزنده ای برای من داشت .
برای شما دوست عزیز بهترین ها رو آرزو دارم .
در پناه حق باشید 🙏❤️
درود بر شما مهر بانو . زیبایی این مسیر اینه که در یک زمان خاص آگاهی های خاصی برای هر کدام از جاری میشه و زیباتر اینه که اینقدر این آگاهی ها ناب و زیباست که حتماً باید به رشته تحریر در بیاد . هر از گاهی علاوه بر نوشته های هم مسیرهای خودم ، نوشته های خودم رو هم مرور می کنم . گاهی باورم نمیشه که این ها رو خودم نوشتم . ایمان دارم برای بقیه هم همین طوره چون این نوشته ها حتما از یک روح آگاه جاری میشه که اینقدر زیبا و دلنشینه . برای من اونقدر انرژی نوشته های دوستان بالاست که مطمئنم نتایج بی نظیری به همراه داره . این یک روح جمعی و آگاهی جمعی هست که ما رو به هم مرتبط می کنه . انرژی فوق العاده عالی و مثبتی که از این آگاهی در وجود هر کدوم از ما جاری شده . بسیار خرسند و شادمان هستم که در این جمع عالی قرار دارم . در نور و آرامش جاری باشید 🫂💖🤲😌
با سلام من جزو گروه انتظار چاقی هستم
من میدیدم که هر کسی که تو خانوادمون هست چاق میدیم که شیرینی زیاد دوست دارن و میخورن و چاقن ،مثلا مادرم با این که حجمغذاش کمه اما شیری زیاد میخوره و چاق البته پیاده روی ام زیاد داره اما بی تاثیر
یا مادرشوهرم حجم غذاش زیاد نیست اما چاق مونده چون تحرک و ورزش نمیکنه
یا پدرم زیاد غذا میخوره اما با این که تحرکش زیاده بازم چاق
یا اطرافیان که میگفتن غذا ها همه ناسالم روغن ها ناسالم و همه رو چاق میکنه
یا غذای چرب ادم و چاق میکنه
منم هربار که دارم غذا میخورم با این که حجمش زیاد نیست اما به غذا فقط به عنوان ابزار چاقی نگاه میکنم و میگم چاق میشم و البته اماضافه وزن پیدا کردم
یا میرم پای آینه شکم مو نگاه میکنم همش میگم داره بزرگتر میشه یا نه ؟
یجورایی همش نگران چاقی ام
یجورایی علاقمم به غذا زیاده همیشه فکرم این چیز خوش مزه حتی کمم شده خوش مزه بخورم یا مثلا
مهمونی دعوتم میگم کاش غذاش خوب باشه ،غذا خوردن برام تفریح دوست داشتنی ای یه
نگرشم از سیر شدن ؟وقتی که گرسنه نیستم دیگه حس سیری میکنم احساس میکنم تا همین جا سیر شدم خب یه موقع هایی ام هستغذا مورد علاقمه و بیشتر از سیر شدن میخورم
البته فقط گاهی بیش از سیر شدن میخورم بستگی به نوع غذا داره که مورد علاقم باشه یانه
نشانه ی سیر شدن برای من ؟به این حالت که دیگه احساس گرسنگی ندارم
نشانه خفگی و پرخوری ؟وقتی غذا بشدت مورد الاقم باشه یا مثلا حیابی لذیذ و چرب شده باشه یا فست فود باشه اونجا بیشتر از سیرشدن میخورم در حدی که باید دکمه شلوارم و باز کنم اما بازم اونجوری نیست که حس خفگی بکنم
من در بیشتر اوقات در حد سیر شدن غذا میخورم
شرح حالت در رابطه با احساس سیری یا خفگی ؟من معمولا همیشه جا دارم برای غذا خوردن چون خیلی خیلی کم پیش میاد که پرخوریکنم غذا رو معمولا در حد سیری میخورم اما باز میان واده و اینام میخورم چون عذاب وجدان میگیریم و نگران چاقی ام سعی میکنمهمیشه در حد سیر شدن باشم ،اما گاهی ام تو خونم بیکارم خانه دارم تا حوصلم سر میره میرم یه ناخونک کوچیک مثلا به شیرینیبیسکوییت شکلات اینا میزنم
معمولا اگه خیلی گرسنه باشم حجم غذام بیشتر میشه و پرخوری میکنم وگرنه در حد معمول میخورم اما بازم اصافه وزن دارم حدود ۱۰کیلو
شبام دیر شام میخورم اما خب زیاده روی نمیکنم در حد سیری
با سلام .
من جز افراد دسته ی چاق ناآگاه طبقه بندی میشم.
تقریبا از ۸ سالگی روند چاقی من شروع شد و هر خاطره ای که دارم از اندازه نبودن لباس ها، دنبال سایز بزرگ رفتن و ناراحتی های بعدش بوده.
مادرم از ابتدا تا زایمان دومش که من بودم متناسب بود ولی وقتی سه چهار می گذره حرف فامیل روش تاثیر میذاره چون همش بهش میگفتن تو چرا انقدر هیکلت خوبه؟ حتما مریضی که بعد از دوتا زایمان چاق نشدی ، همه چاق میشن تو چرا تغییر نکردی و… که بالاخره یکروزی این باور ذهن متناسب شکست و چاقی مادرم شروع شد .. بعدش دوباره حرف و حدیث که چرا انقدر چاق شدی و برو باشگاه رژیم بگیر و.. با دو منشأ متفاوت من و مادرم الان هردو چاق هستیم.
نگرش و درک خود از سیر بودن را بنویسید.
پیغام سیری رو من متوجه میشم اما چون دوست دارم بیشتر از غذا خوردن لذت ببرم ادامه میدم اینم بگم که وقتی به حد خفگی میرسم هیچ لذتی نداره و فقط به دلیل عادت هست که فکر میکنم پرخوری بعد از سیر شدن لذت داره .
به عنوان یک فرد چاق خیلی از لذت های زندگی من در خوردن خلاصه شده. بیرون میریم چی بخوریم؟
برای گردش در طبیعت خوراکی چیببریم؟ کدوم رستوران غذای بهتری داره؟ عروسی دعوتیم از ظهر چیزی نخوریم چون میخوایم بریم تالار. فلان مهمانی دعوتیم غذا چیمیدن؟ و… کلی افکار اینمدلی که باعث این توهم میشه که حس های خوب بیشتر از خوردن به دست میاد و چون با هرچه بیشتر چاق شدن فعالیت کمی میشه انجام داد، خجالتی تر میشی و خودت رو از جمع دورتر میکنی سعی میکنی هرچی که از دست دادی رو با بیشتر خوردن و پرخوری تلافی کنی.
آیا شما بعد از وعده های غذایی سیر می شوید یا حالت خفگی پیدا می کنید؟
خیلی بستگی داره که غذا چی باشه و چه وعده ای باشه معمولا صبحانه رو به مقدار مناسب میخورم.وعده ی ناهار و شام اگر غذایی باشه که دوست دارم مثل ماکارونی پرخوری میکنم و به خفگی میرسم و حتی چند ساعت بعد که دوباره یکم سبک شدم میرم و باز هم میخورم.
به نظر شما نشانه های سیر بودن چیست؟
یک حس یا صدایی درونم می شنوم که میگه بسه ،کافیه دست بکش.. اینکه میخوایم تنوع بدیم به غذایی که میخوریم سیر شدیم ولی نوع دیگه یا همراه غذا اگر سالاد میخوردیم، دلمون میخواد ماست بخوریم یا یکنوشیدنی میخورم که نفس بگیرم و بیشتر بتونم به خوردن ادامه بدم.
همچنین نشانه های خفگی و پرخوری را شرح دهید؟
وقتی که دکمه ی لباسم رو باز میکنم تا بتونم نفس بکشم، و حس حالت تهوع بهم دست میده..
هم چنین به خودم میگم دیگه پرخوری نمیکنم.
مثلا اگر ظهر پرخوری کردم میگم دیگه شام نمی خورم.ولی زود قراری که گذاشتم رو فراموش میکنم.
اکنون مشخص کنید شما در چه وضعیتی هستید؟
من همونطور که گفتم بستگی داره به نوع غذا و حتی مکان و زمان هم خیلی دخیل هستش مثلا در مهمانی ها خیلی کمتر غذا میخورم حتی از نصف چیزی که همیشه میخورم هم کمتر ..
چون خجالت میکشم انگار چون چاقم غذا خوردن برای من گناهه و هم چنین نمیخوام بگن ببین چه قدر غذا کشید ولی وقتی رستوران میرم و کسی نیست راحت میتونم غذا بخورم.
وقتی خانه هستم بیشتر گرسنه میشم مثلا امروز که کار داشتم ساعت ۸ صبحانه خوردم و تا الان که ۴:۳۰ عصر هست دو تا شکلات خوردم.که اگر خونه بودم ناهار و چند تا میان وعده بینش خورده بودم تا الان.
آیا همیشه سیر می شوید یا به حالت خفگی می رسید؟
معمولا پرخوری دارم ولی رسیدن به حالت خفگی را خیلی وقت است دیگر تجربه نمی کنم. این حس خوبی است که به مقدار سال های قبل نمیخورم ولی گاهی اوقات از رفتار غذایی ام رضایت ندارم.
شرح حالت خود درباره سیر بودن یا احساس خفگی داشتن را بنویسید.
یادم میاد استاد گفتن در حالت سیری نباید تغییر جسمی ایجاد بشه مثلا فشار شکم داشتن یک تغییر جسمی است. ولی نباید بین گرسنگی و سیری فرقی در جسم ایجاد بشود.
خدایا سپاسگذارتم بخاطر این هدایت محشرت
خداوندا ازت ممنونم که میتوانم هدایت هایت را عمل کنم و سر مشق زندگیم شود
داشتم کامنت خانم منیژه را میخوندم که همان ابتدای متنشون این قسمت جمله اشون میخ کوبم کرد و اینکه درباره اش بنویسم
وای چه جالب که من دقیقا انتظار چاقی رو میکشیدم و اینکه یادم یک روز مامانم گفت کمتر بخور چاق شدی و اصلا من نابود شدم وای پس من چاق شدم و خوب دیگه شروع شد دیگه هر غذایی که میخوردم اصلا به اون غذا به عنوان وسیله ای برای رفع گرسنگی و نیاز بدنم نگاه نمیکردم به وسیله ای برای چاق شدن نگاه میکردم که خوب چاره ای جز خوردنش نداشتم و به محض کمی چاق شدن وارد دوره وحشتناک رژیم شدم
هر اتفاقی که در زندگیمون میوفته از قبل انتظارش را داریم و این انتظارات ما تایید میشند از هر طریقی و موقعی که این انتظارات از طرف ما تایید بشوند میشه جزئی از زندگیمون چون به عنوان سند برای ذهنمون ثبت میشه و هر بار به این اسناد رجوع میکنه
به قبل اینکه این سند چطوری تشکیل شده کاری نداره به اون مدرک بسنده میکنه و براساس اون نتیجه را رقم میزنه
خیلی از این اسنادی که ما در ذهنمون داریم و منطق ذهنمون شده اسنادی هستند بی ادله
اسنادی هستند که بی اعتبارند ولی پرونده ای براشون تشکیل شده و هر روز سابقه ای بهشون اضافه میشه و این پرونده هر روز قطور و قطور تر میشه
هر روز داریم خودمون را در آینه میبینیم ولی از نگاه دیگران مثال آینه خیلی زیباست حتی گاهی وقتا در آینه خودمون را اونطوری میبینیم که در ذهنمون تصور کردیم
این حرف را میزنم چون برای خودم اتفاق افتاد و درکش کردم
حدود یکماه پیش در افکارم کمی ترس از چاقی شروع شد و چند بار در آینه خودم را بررسی میکردم احساس چاقی بهم دست میداد کمی صورتم را پرتر میدیدم
تا چند روز پیش که این ترس را پیدا کردم و برای خودم اصلاحش کردم و ذهنم خود واقعیش را دید به صورت اتفاقی به خودم در آینه توجه کردم و شگفتا صورتم چقدر جمع تر و کشیده تر شده مگه میشه توی چند روز این اتفاق بیوفته ولی این معجزه ذهن هست من در ذهنم خودم را چطور میبینم هر طور خودم را میسازم همان طور در بعد فیزیک نمایش داده میشه
دیگه هر غذایی که میخوردم اصلا به اون غذا به عنوان وسیله ای برای رفع گرسنگی و نیاز بدنم نگاه نمیکردم به وسیله ای برای چاق شدن نگاه میکردم
و این قسمت متنشون که شاهکار بود برای من که به هر آنچه می نگریم بر اساس اون فایلی که در ذهنمون ذخیره شده و با دلیل و برهان آوردن براش این پرونده ها قطور و قطور تر میشنود
درست گفتند دیگه غذا وسیله ای برای رفع گرسنگی و نیاز بدن نیست فرقی نمیکنی چه برچسبی خورده اون برچسب درصد چاقی را کم و زیاد میکنه و باعث میشه پرونده های جدیدی براش در ذهنمون تشکیل بشه
با بودن در این سایت با استفاده از این موضوعات فایل ها نوشته ها به آگاهی میرسیم
و استاد کاملا درست میگفتید کامنتهای دوستان به اندازه هزاران کتاب ارزشمنده
هیچ نیازی نیست جایی دیگه دنبال مطلب جدیدی بگردیم همه چیز همین جاست
من از اون دسته ای بودم که که بخاطر دیگران چاق شدم در حالی که کاملا متناسب بودم و از طرفی هم چاقی را عیب میدانستند
اما چطور
تا جایی که یادم میاد بخاطر لاغریم مورد توبیخ قرار میگرفتم و تشویق به چاقی ولی در طرف مقابل هم چاقی عملی ناپسند نشون داده میشد از طرفی بهم گفته میشد چاقی خوبه ولی از طرفی نمونه هایی نشون داده میشد که چقدر نازیباست
از طرفی به خوردن و استفاده از مواد غذایی تشویق میشدم و از طرفی منع از خوردن که عملی ناپسند هست
رفته رفته ذهن من چاق شد چون طرف ترازوی چاقی قویتر بود ولی با ترس و تلاش برای جلب رضایت که چگونه باشم
ولی چاقی پررنگ تر بود و همیشه این جمله بود
یکم توپرتر یکم لاغرتر
وقتی دلیل چاقی خودم را از ریشه حل کنم دیگه هر شاخ و برگی هم که از این درخت ایجاد شده از بین میره بهانه ها کنار میره و به خودشناسی خودم میرسم عوامل را کنار میزنم و از پایه و اساس خود را میسازم
من چندین بار تلاش کرده ام برای لاغری و تناسب اندام دلخواهم و بدستش هم آوردم ولی مانده گار نبوده بخاطر اینکه حتی لاغریم هم برای خودم نبوده
همان طور که دلیل چاقی خودم را پیدا کردم باید در کنارش دلیل لاغری خودم را هم پیدا کنم
چرا میخوام لاغر بشم؟
من برای رضایت دیگران چاق شدم برای رضایت دیگران هم لاغر میشدم ولی این لاغری دائمی نبود برای اینکه وقتی به حد تناسب خودم میرسیدم باز مورد انتقاد دیگران قرار میگرفتم
و من هر بار یویویی شده بودم به سمت چاقی و لاغری
ولی الان برای خودم میخواهم
حال به این قسمت و این مرحله و این مرور مجدد رسیده ام اینکه با تامل بیشتر تلاش برای خواسته ام دارم حرکت میکنم دلایل اصلی تری پیدا کردم که چگونه روند چاقی ام شروع شد و حتی روند لاغری ام
به این درک که زندگی من در این لحظه برنامه ریزی گذشته ام بوده ولی الان به لطف خدا زندگی ام براساس خواسته خودم به آنچه میخواهم نه آنچه برام خواسته شده داره شکل میگیره
نگرش و درک خود از سیر بودن را بنویسید.
سیر بودن را الان میتونم برای خودم مقایسه کنم با رضایت داشتن
اگه از لحاظ علمی و یا عموم جامعه بخوام مقایسه کنم سیر بودن یعنی به اندازه ای از مواد غذایی استفاده کنم که طبق یک سری پارامترهایی تعریف شده از لحاظ علمی واز لحاظ عموم جامعه یه جوری از مواد غذایی استفاده کنی که براساس اون حجم تعریف شده باشد
ولی من زمانی سیر میشوم که با خودم به صلح برسم زمانی سیر میشم که موقعی که دارم نهار میخورم به فکر شام نباشم
زمانی سیر میشم که احساس آرامش در من جاری بشه
زمانی سیر هستم که به فکر چطوری خوردن نباشم که چه اندازه استفاده که بتوانم چند ساعت بعد هم تنقلات هم بخورم
خدایا شکرت که هدایت شدم به مرور مجدد و خودشناسی ای که فکر میکردم خودم را شناختم ولی باز به شناختی جدید
درکی متفاوت
و زتدگی ای جذاب و شگفت انگیز
خداوندا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم
من چاق ناآگاه هستم ، مدتی در خردسالی متناسب بودم اما نسبت به همسالانم کمی تپل و درشت تر نشان میدادم از همان زمان یادم می آید مادرم و اقوام به من میگفتند تو به اقوام پدری ات بردی همه آنها چاق اند ، مادرم همیشه به من میگفت تا به الان می گوید تو بسیار کم تحرکی به همین دلیل است چاقی ، از کودکی میگفتند خوردن تورا چاق میکند کمتر چیپس و پفک بخور چاق میشی یک خاطره دارم از آن زمان وقتی با همسن هایم دور هم بودیم و تنقلات میخوردیم بعدا مادرم دعوا میکرد چرا خوردی تو چاق میشی و اثر هم گذاشت و چاق شدم ، در سن بلوغ میگفتند اگر تنبلی تخمدان داشته باشی وزن زیاد میکنی بله این هم اثر خودش را گذاشت ، همه میگفتند به کنکور برسی خیلی چاق میشوی دقیقا یادم می آید چه زمانی این حرف ها را شنیدم حدودا 14سالگی بود در باشگاه یک نفر گفت دوران کنکور و دبیرستان خیلی چاق میشی از الان به خودت سخت نگیر و بله اینجا هم اثر گذاشت و من در طول 3 سال 20کیلوگرم اضافه کردم ، بهم گفتن متابولسم بدنت کنده نمیتونی هرچیزی بخوری دیر میسوزه چاق میشی فقط ، همیشه تو مدرسه و بیرون بهم گفتن تپلو و …. همه آثار منفی داشت و بیشتر از قبل چاق شدم.
نگرش و درک خود از سیر بودن را بنویسید.
وقتی چیزی میخورم و احساس میکنم دیگه جایی برای خوردن ندارم احساس سیری میکنم.
آیا شما بعد از وعده های غذایی سیر می شوید یا حالت خفگی پیدا می کنید؟
احساس سیری میکنم ، ولی یکم وسواس فکری همون غذای به نسبت کمی هم خوردم احساس میکنم در بدنم اضافه است و احساس خفگی میکنم با اینکه مقادیر کمی غذا خوردم.
به نظر شما نشانه های سیر بودن چیست؟
از خوردن آن خوراکی اشباع شده باشیم و به قول عموم جا نداریم بخوریم.
همچنین نشانه های خفگی و پرخوری را شرح دهید؟
من تعداد دفعات کمی به خفگی خوردن رسیدم اما تقریبا فکر میکنم ذهن بر اساس اینکه هرچقدر بیشتر بخوره میتونه سیر باشه مثلا فردی غذای زیادی خورده اما باقی مانده غذا را در سفره می بیند فقط میخواهد تمامش کند ، اما پرخوری میتواند به معنی فزد ناراحت یا خشمگین است یا ضعف روحی روانی به روشی مغز برای کاهش درد روح و روان غذا به مقادیر زیاد مصرف میکند.
اکنون مشخص کنید شما در چه وضعیتی هستید؟ آیا همیشه سیر می شوید یا به حالت خفگی می رسید؟
من در وضعیت سیر شدن هستم و اکثر اوقات دچار پرخوری(عصبی) هستم.
شرح حالت خود درباره سیر بودن یا احساس خفگی داشتن را بنویسید.
گذشته که وزن بسیار زیادتری نسبت به الان داشتم هرچیزی را فقط به معنای خفگی میخوردم مخصوصا در مهمانی ها با دیدن غذا ها و دسر های مختلف بسیار میخوردم و بعدش باید پیاده روی میکردم تا کمتر نفس نفس بزنم از شدت خوردن اما اکنون معقول تر شده ام بعد از خوردن کمی تنقلات یا خوراکی های هوس برانگیز سیر میشوم و مثل احساس خفگی نمیخورم تا فقط تمامش کنم.
خدار را شاکرم مرا به اینجا هدایت کرد باعث شد به خودم به زندگیم و جسمم بیشتر امید داشته باشم این اواخر بسیار احساس سرخوردگی و به اخر خط رسیده بودم از هیچ غذا یا خوراکی که میخوردم احساس گناه میکردم اما وقتی من ب اینجا هدایت شدم خیلی همه چیز در این مدت بسیار ناچیز و کوتاه تغییر کرد و ایمان دارم بیشتر هم تغییر خواهد کرد ، با اینکه بسیار مدت کوتاهیه عضو اینجا هستم اما احساس مثبتی از اینجا دریافت میکنم یک احساس از جنس امنیت و درک شدن و تنها نموندن . با آرزوی موفقیت برای همه .
با سلام
من جز دسته افراد منتظر هستم .چون همیشه از چاقی ترس داشتم و گاهی وقتا فکر میکردم اگه فلان چیز رو بخورم یا فلان کار رو بکنم چاق میشم .
پس برای جلوگیری از چاقی خیلی چیزها رو نمیخوردم و معتقد بودم چون پرهیز غذایی دارم تونستم خودمو متناسب نگه دارم وگرنه منم مثه مامان و آبجیم چاق می بودم.
مثلاً خامه و کره مربا اصلا نمیخوردم.می گفتم دوست ندارم،دوست نداشتم فک کنم من تو رژیم هستم.
الان هم نمیخورم اما نسبت بهش ترسی هم ندارم و در مقابلش مقاومت نشون نمیدم .و فک میکنم فرمول های چاقی اثر خودش رو گذاشته!
بنظر من به حس پر بودن معده حالت سیری میگن،و حالت خفگی هم که سنش معلومه یعنی آنقدر بخوری که از معده بزنه بالا و مری هم پر بشه و اینطوری به قفسه سینه فشار بیاد!
البته فکر میکنم اینطوری باشه ،مطمئن نیستم
راستش پیدا کردن حس سیری در خودم یه کم برام سخته و الان تو این یک ماه خیلی دقت کردم که حالتش رو پیدا کنم.
باز هم با اطمینان نمی گم،یه لحظه موقع خوردن هر روز برام پیش میاد که خیلی آنی و یهویی است در حال خوردن انگار یه پیغام میگیرم.
حالا این پیغام لحظه ای نمی دونم مثه چراغ زرد راهنما عمل میکنه و هشدار میده که سیری نزدیکه یا خود حس سیری هست.نمیدونم!
نشانه پرخوری و خفگی هم که معلومه،آدم به زور نفس میکشه،حس میکنه شکمش باد کرده و کش اومده وسخت راه میره
سلام بر خداوند
.
سلام بر. استاد. وهم دوستان. هم مسبر
افرادچاق طیقه اضافه وزن یه ۳ طیق هست
ناآگاه مثل من که ازبچگی دچارش شدم. هیچ شناختی. از چاق نداشتم طی زمان ازکوکی دچار اَضافه وزن شدم ارام ارام این طربق خوردن درمن بزرکتر شد پرخوری بهش اضافه شده وتوان کودکی یی کوک چاق شده بودن هبچکسناختی ازجاق نداستم حرف دیگران رو به شکل خوب فبول کردن برایخودمکلی باوره مشکل دار درست کردن ازاون باوره یی لگوی دنقسه ذهنی درست کردن برای آدمه چاقی ازدیگران اگوبرداری کردمکه افراد چاق بودن طریقه خورندم اون افراد رو بهش توجه کردم که شکل اون افراد رفتارگردن درنتیجه من با ناآگاهی چاق شدم پس من تواین وبخش خودم مسئول حس نکردم
وارث روبهش اضافه کردم یقین حاصل کردم و تو این بخش من دچارچاقی ارثی هستم و این باوره به قدری قویی سخت بود که برای برطرف کردنش کلی کاره روی برطرف کردن این باوره انجام دادم وبه سختی خیلی زیاد شون کم رنککرده وشدتش کم کردم چون این باوره به قدری در من نفوذ داشته که توان زیادی برای کم رنک کردنش میخواستم که خداوند من کمک کرد اون به شکل خوبش انجام بدم چون این درخت باوره تونگاه من یی درخت کهن سالی بود که ریشه های بسیار بزرگی داشت کم رنک این باوره تو نگاه سخت ترین مرحله این مسبر بود که انجام شد وبا برطرف کردنش که اول آگاهی رسانی کسب کردم تمرین انجام دادم به درک این مشکل رسیدم وبه شکرخدا دیگه این باوره سخت رو پایه اصلی چاقی من از کوکی بود برطرف شد
آگاه.
افردی هستن که لاغر هستن دوست داران فقط کمی چاق بشن از اون حالت بیرون بیا ولی خبر نداره که خود شون رو دچار چه مشکلی بزرگی میکن که رهای از اون مشکل کلی اموزش کلی تمرین و تکرار نیاز ،داره که بر کشت به عفب رو داشته باشه پس این وافراد این باید بدون وفتی که این باوره واین فرمول تودهنی ایجاد بشه امکان توقف کردن اون نداران هرجه توجه ورتمرکز و تو بخش چاقی بیشتر اون چاقی همکسترش بیشتری خواهد داست این اضافه شدن یی زمانی ارحدتصو انها هم خارج بوده به آنها هم میرسه فردی چاق خواهند شد چون کلی کاره انجام دادن که از. لاغری به قول خودشون نجات پیدا کنن ذهن اتوماتیک شون روبه شکل دستی کردن پس کاره رو به شکل ما به چاق می کشن من هم اگه توبخش اتوماتیک ذهنمکاری صورت
نمیدادم حتما فردی متناسب ولاغر بودم وهمینکاری که افار لاطعردارانانجاممیدن برای چاق شدن
ومنتظر
این گروه اول اگاهی رو کسب میکنن بعد اون تو ذهن خودشون ذخیره کرده توزمانی که اون باوره کررن اون فرمول شروع به فعلیت میکنه اگه فرد باروه داشته باسه سن اگه به عدد برسه فردحتنا چاق خواهد شد اونواتفاق خواهد افتاد اگه خانمی ازدواج کنه یا آقایی اطزداج کنه جاق طبیعی زندگی اونوافراد هست جون توذهن این باوره گرده زمانش داره خودشون نشون میده به هر باوره وزن وهرجیزه دیگه که اول اون فبول کرده تو ذهن به شکل باوره نگه داشته بی شک همون تو همون باوره تو شرایط به اون فردخواهد رسید بی شک مگه اون باوره تا زمانش به شکل آموزش یادبگیره اون خنثی کنه تو نگاه منمثل بمب هست که تو زمانش انفجار صورت می کیره بسته به هرکس هر زمانی که تو ذهن فرمول جاقی رو ذخیره داشته باشه
خدا پشت وپنا هتون یا حق. حق. نگه دارتون
با سلام خدمت استاد عزیز
من خودم رو در دستهی افراد منتظر چاقی میذارم. چاقی من از دوران دبیرستان شروع شد. تا قبل از اون فرد لاغر و متناسبی بودم. اما از پدرم و اطرافیان میشنیدم که بی تحرکی و استرس به خاطر درس خواندن و ارثی بودن چاقی توی خانواده مادری میتونه در آینده من رو چاق کنه. این جوری شد که تصویری از چاقی خودم کم کم در ذهنم شکل گرفت و پذیرفتم که خب به خاطر درس خواندن چاق میشم دیگه و چاقی من شروع شد. بعد از اون روند چاقی من ادامه داشت و من هم این روند رو طبیعی میدونستم که چاق و چاق تر شم تا اینکه بعد از دادن کنکور و رژیم و ورزش روند کاهش وزن من شروع شد و چند سال در وزن ثابتی بودم و بعد دوباره عامل استرس و بی خوابی دلیل جدیدی بر چاقی در ذهن من شد و دوباره به وزن اولم برگشتم. بعد از شروع روند چاقی من اکثر اوقات حتی با وجود سیری بودن در حد خفگی و دل درد گرفتن غذا میخوردم. عادات تغذیهای ناسالم در من شکل گرفت و خوردن فست فود و شیرینی در من بالا رفت چون چاق شدنم رو طبیعی میدونستم. غذا رو برای لذت میخوردم و تا زمانی که لذت ببرم ادامه میدادم بدون توجه به احساس سیری.
مثالی از دسته بندی چاقی در اطرافیان:چاق آگاه مثل مادرم که در دوران بلوغ لاغر بود و بعد از اون روند چاقی شدنش شروع شد و ادامه یافت. چاق ناآگاه مثل دختر خالم که از بچگی تپل بود و الان هم چاق تر شده چون باور داره تا چهل سالگی هر چی خواست میتونه بخوره بعد از اون باید رعایت کنه.
قبلاً در اغلب موارد موقع خوردن غذا شکمم سیر میشد اما چشمم و در واقع ذهنم سیر نمیشد به ویژه در مورد غذاهایی که دوست داشتم با اینکه سیر شده بودم میگفتم نه بازم جا دارم و به خوردن ادامه میدادم. گاهی در مواردی که حتی سیر بودم اگر خوراکی مورد علاقه ام را جلوم میذاشتم میخوردم.
نشانههای سیر شدن برای من این بود که اون احساس گرسنگی و سوزش معده بر اثر اون از بین بره و یه احساس آرامش و خواب آلودگی و خستگی بهم دست بده. نشانه های خفگی احساس درد در معده ، سختی در نفس کشیدن و خواب آلودگی و خستگی بعد از غذا خوردن هست.
قبلاً غذا خوردن رو تا چند لقمه بعد از سیر شدن و گاهی تا احساس خفگی ادامه میدادم ولی الان وقتی که احساس سیری میکنم دست از غذا میکشم. وقتی که سیر هستم احساس خوب و آرامی دارم و حس میکنم انرژی دارم کارای روزانه ام رو انجام بدم ولی توی احساس خفگی دل درد و حس تهوع و خواب آلودگی بهم دست میداد و پشیمون میشدم که چرا اینقدر پرخوری کردم.
درود به شما استاد عزیز و دیگر دوستان همراهم
چاقی من از زمان بارداری ام شروع شد و در زمان شیر دهی ادامه پیدا کرد و بعد از آن بارداری فرزند دوم و شیر دهی او که کلا از بارداری اول و اتمام شیر دهی دوم ۵ سال طول کشید
همانطور که استاد گفتند چون من هیچ تجربه و آگاهی نسبت به چگونه غذا خوردن در آن دوران ها نداشتم
یک دختر جوان ۲۳ ساله که به حرفهای مادر و مادر شوهر گوش دادم و اطلاعات اشتباه وارد ذهنم کردم که چون باردار هستم باید به اندازه دونفر غذا بخورم و بعد از آن چون بچه شیر میدهم باید مراقب باشم که شیر به اندازه کافی داشته باشم و آن هم با خوردن غذای بیشتر می بایست توجیح میشد
بعد از اتمام دوران شیر دهی فرزند دوم می بایست چاق تر شدن متوقف می شد اما این اتفاق نیفتاد
برای لاغر شدن به رژیم های مختلف روی آوردم اما هر بار که مقداری وزن کم میکردم انهم با سختی و مشقت در مدت کوتاهی تمام وزن از دست رفته دوباره سر جای خودش و حتی بیشتر از قبل بر می گشت
اعتقاد دومم برای چاق شدن خوردن شیرینی جات که خیلی به آنها علاقه داشتم بود
سومین باورم کم کار بودن یکی از غدد تیردثویید بود که آنرا هم از دکترم شنیده بودم
اما الان که با دوره لاغری با ذهن آشنا شده ام تمام آن دلایل با پیدا کردن شواهد اعتبار خودشان را از دست داده اند
یادم می آید که خواهر کوچکم خیلی لاغر بود و این پدر و مادرم را نگران کرده بود تا اینکه او را نزد یک پزشک بردند تا علت لاغری او را توجیح کند
دکتر با معاینه خواهرم گفت او هیچ مشکلی ندارد و هر وقت به سن بلوغ رسید این لاغری برطرف میشود که همینطور هم شد ولی خوشبختانه او به درجه اضافه وزن داشتن نرسید شاید چونکه دکتر گفته بود این مشکل زیاد لاغر بودن برطرف میشود به این معنی که متناسب خواهد شد
با سلام خدمت دوستان همراه و استاد عزیزم
دلیل چاقی من
من هم از دسته چاقهای آگاه هستم چون من در دوران کودکی نوجوانی و جوانی کاملا متناسب بودم ولی با تکرار فرمول ذهنی چاقی شکمی بعد از سزارین ایجاد می شود و تکرار چربی شکم من’سفت هست به روند چاق شدنم’کمک کردم و آهسته اتفاق افتاد تااینکه دیدم خاله هام شکمی بزرگ دارند و خودم شبیه آنها تصور کردم گفتم شکمم به اونها کشیده و همین موضوع باعث’بزرگ تر شدن شکمم شد کم تحرکی و عوامل دیگه به افتضاح جسمی من دامن زدن و فرمول چاقی و طبیعی بودن چاقی در من شکل گرفت و عادت نادرست در من ایجاد شد فرمول چاقی در من شکل گرفت باافکار چاقی و تکرار آن در ذهنم و صحبت کردن با دیگران وباهر بار غذا خوردن ترس در من بود که دارم زیاد روی می کنم
نقطه سیری وخفگی
بعد از ایجاد فرمول چاقی در من بر خوردمن با مواد غذایی در کل عوض شد در هر وعده غذا
سیری را دیگر متوجه نمی شدم بایک بشقاب که قبلا سیر میشدم حالاسیر نمیشوم پر خوری درمن کم کم شکل گرفت طوری که متوجه نشدم وبه خوردن ادامه می دادم در حد سنگینی و باور طبیعی بودن چاقی و تکرار چاقی در ذهنم و گفتن آن به دوستانم مسولیت چاقی را از خودم برداشته وبه عوامل ّبیرونی می دادم و چاقی روز به روز در من طبیعی شد که با چاقی خود خو گرفته و باورم شد که چاق بود عادی مسئله نداره من که زیاد چاق نیستم کمی شکم دارم ولی داشتم خودم گول می زدم اینها همه کار نجوا شیطان در ذهنم بود که تونمی تونی باسر نوشتت مبارزه کنی نو خالق زندگیت نیستی توکاری نمیتوانی کنی خداااا ااااتورااینجوری آفریده ومن هم باورم شده بود ودرمسیر چاق تر شدن درحرکت بودم جوری مسیر چاقی وعادتهای ناشی از فرمول چاقی را در ذهنم راحت کرده بود که من باورم شده بود که چاقی آسونه ولذت خوردن رو درمن افزایش داده ومن با مواد غذای برخورد پر خوری در حد سنگینی داشتم و در ذهنم چاق شدن راعادی بدونم اینها کار ذهن چاقه وهر زمانی که از چاقی رنجی به من برسه تا به هدف خودش برسه تا من همیشه احساس ناراحتی ببرم و تقصیر رو بندازم گردن خداوند و عوامل بیرونی و شاکی و ناراحت باشم و عدالت خدا رو زیر سوال ببرم واکنون از خداوند می خوام توبه من رو پذیرا باشه و خودش به من بگه چگونه کنترل کنم ذهنم وقتی افکار چاقی و عادت چاقی در من ایجاد میشه بتونم ذهنم کنترل کنم به لاغری و مثل متناسب ها فکر کنم و عمل کنم
خداوندا من نمیدونم چیکار کنم توبه من بگو چه کنم سپاس گذار خداوندم🙏🙏🙏 و استاد عزیز که خداوند با زبان استاد دارمارو هدایت میکنه به سلامتی🙏🏻🙏🏻🙏🏻❤❤❤🌹🌹🌹
سلام وتشکر از استاد گرامی
من جزو افراد چاق اگاه بودم از سن ۲۴ سالگی به علت ضعیف بودن تصمیم گرفتم بیشتر غذا بخورم چون فکر می کردم قوی میشوم همچنین جزو افراد منتظر نیز بودم شنیده بودم افراد بعد از ازدواج چاق میشوند و نیز دارویی می خوردم که دکتر به من گفته بودند با خوردن این دارو اشتهایم زیاد می شود
معمولا بعد از خوردن غذا سیر میشوم وبه ندرت حالت
پرخوری دارم در حالت پرخوری احساس کشیدگی در پوست شکم دارم ولی در حالت سیری احساس خوبی دارم
نگرش من از سیر بودن این است که می توانم به فعالیت های خود با انرژی واحساس خوب ادامه بدهم یا اگر موقع استراحت باشد بتوانم به راحتی بخوابم
نشانه های پرخوری احساس خواب الودگی وخوابهای پریشان و نفخ و دلپیچه شکم وسر درد ناشی از سنگینی معده و اروغ زدن وسکسکه کردن است
سلام وتشکر از استاد گرامی
من جزو افراد چاق اگاه بودم از سن ۲۴ سالگی به علت ضعیف بودن تصمیم گرفتم بیشتر غذا بخورم چون فکر می کردم قوی میشوم همچنین جزو افراد منتظر نیز بودم شنیده بودم افراد بعد از ازدواج چاق میشوند و نیز دارویی می خوردم که دکتر به من گفته بودند با خوردن این دارو اشتهایم زیاد می شود
معمولا بعد از خوردن غذا سیر میشوم وبه ندرت حالت
پرخوری دارم در حالت پرخوری احساس کشیدگی در پوست شکم دارم ولی در حالت سیری احساس خوبی دارم
به نام او
من با شنیدن و دیدن این فایل ب این نتیجه رسیدم ک جز دسته افراد منتظر بودم،چون تا سن ۱۳ سالگی متناسب و لاغر بودم و اینو از چند سال قبلش شنیده بودم ک بعد از رسیدن ب سن بلوغ چاق میشم،یعنی از دو تا سه سال قبلش منتظر چاق شدنم بودم البته ک همیشه از چاق تر شدن بیشترم هم نگران بودم و ترس داشتم و ب خاطر همین سعی میکردم ک خیلی چاق نشم و تا ب الان ک حدود بیست و نه سال از شروع ماجرای چاقی میگذره همیشه توی همین محدوده وزنی بین ۶۰ تا ۶۵ بودم و اینم باورم بوده و هست ک بیشتر از این چاق نمیشم.
نگرش من از سیری همون خفگی.یعنی خیلی وقتا اصلا میل ب غذا ندارم و خودمم میدونم بخورم الکیه ولی حرص دارم ک بخورم یا ب این فکر میکنم ک سر سفره هستم دو تا سه لقمه بخورم و واقعا نیازی بهش ندارم ولی تمایل دارم ک خفه بشم تا بفهمم سیرم انگار که با خفگی متوجه ۱۰۰ درصد سیریم میشم ولی اشتباهه الان با دو روز تمرکز بر ساعت گرسنگی و سیریم تا حد زیادی تونستم از پرخوری ،ب معنای واقعی پرخوری اضافه،جلوگیری کنم.باشد ک رستگار شوم و پیروز توی همین ی مسئله.البته دلایل دیگه هم دارم یعنی باور چاقی م ارثیه،یا از بی تحرکی یا چاقی برای اینه ک توجه نمیکنم ب خوراکم ولی میخوام تمام تمرکزم رو بذارم ک باورهای جدید بسازم برای خودن.خدایا شکرت
به نام خداوند بزرگوارم
سلام خدمت استاد ارجمند و دوستان همگام
گام پنجم
همه ی ما بنا به دلایلی چاق شده ایم .برای اینکه به صورت ریشه ای بتوانیم مشکل چاقی خودمان را برای همیشه حل کنیم باید ابتدا تمامی دلایلی که سبب چاقی ما شده است را شناسایی کنیم و بعد فرمولهای که باعث ایجاد رفتارهای چاق کننده در ما شده است را با فرمولهای صحیح جایگزین کنیم .
با کنکاش در دلایل چاق شدنمان به لایه های زیرین ذهنمان نفوذ میکنیم و به عادتهایی که باعث چاقی ما شده اند آگاه میشویم.
ابتدای امر ما باید ببینیم جز کدام دسته از افراد چاق هستیم !!!؟؟
آیا ما ناآگاهانه چاق شده ایم ؟؟!!!
آیا آگاهانه چاق شده ایم ؟؟!!!
چاق شدن نا آگاهانه یعنی چه ؟
چاق شدن نا آگاهانه شامل کسانی میشود که از کودکی تحت آموزش چاقی قرار گرفته اند و اراده ای در امتخاب چاقی خودشان نداشته اند .
این افراد هیچ تصویر ذهنی لاغری از خودشان ندارند و از وقتی یادشان می آید همیشه خودشان را چاق دیده اند .
فرمولهای چاقی در این افراد توسط والدین و اطرافیان به صورت خوراک های ذهنی در ذهن آنها ثبت شده است و همانطور که آنها حرف زدن و راه رفتن و غیره را یاد گرفته اند .چاقی را هم همانطور یاد گرفته اند .
چاق شدن آگاهانه یعنی چه ؟
چاق شدن آگاهانه یعنی فرد چاق از ابتدای کودکی چاق نبوده و تصاویر ذهنی لاغری از خود دارد و این فرد تحت آموزشهای محیطی و باورهای محیطی چاق شده است.
این گروه دارای زیر مجموعه های زیادی هستند و انواع مختلفی دارند ولی بیس همه آنها ورود باورها و فرمولهای چاق کننده از محیط اطراف است و تبدیل شدن آن باورها به رفتار و عادات فردی ،دلیل چاقی آنها است .
گروهی به دلیل اعتماد بر شخصی دچار باورهای چاق کننده میشوند مثلا پزشکی یا شخص مورد اعتمادی به فرد بگوید اگر فلان کار را انجام دهی چاق میشوی
گروهی به دلیل شنیدن یا دیدن ، بارها و بارهای، باورهای اشتباه از طرق مختلف دچار باورهای عمیقی میشوند و این باورهای چاق کننده آنها را در مسیر چاق شدن قرار میدهد. مثلا باور اینکه بعد از ازدواج چاق میشویم.
گروه دیگر با تلقینات دچار چاقی میشوند و با تکرار بارها و بارهای باورهای اشتباه ،این باورها آنقدر قدرت میگیرند که فرد بدون وجود کار خاصی با تلقین دچار چاقی میشود.
مثلا فرد اصلا تیروئید ندارد ولی از بس شنیده دلیل چاقی ژن و تیروئید است این تلقین باعث بروز حتی بیماری تیروئید هم ممکن است در فرد بشود .
گروهی دیگر بخاطر فرار از لاغری دلشان میخواسته کمی چاقتر شوند و فقط هدفشان و انتظارشان چند کیلو چاقی بیشتر بوده و متاسفانه چاق شده اند .
با نگاهی به تمام این موارد به خوبی متوجه میشویم افراد تفاوت جسمی شاخصی با هم ندارند و تفاوت در محتویات ذهنی آنها و باورهای آنهاست که تفاوتهای جسمی مثل لاغری یا چاقی را در فرد بوجود می آورد .
تمرین شماره ۱
دلایل چاقی خودتان را بیان کنید .
چاقی من از نوع آگاهانه بوده است .
من در دوران مجردی بسیار لاغر و خوش اندام بودم و البته بسیار بد غذا بودم و هر چیزی را نمیخوردم و بعد از ازدواج بخاطر اینکه خجالت میکشیدم در منزل مادر شوهرم بگویم فلان غذا را نمیخورم و به اجبار برای گرسنه نماندن مجبور بودم بخورم .آرام آرام همه چیز خوار شدم .
از طرفی مادر شوهر من مدام میگفت چقدر لاغری ،همسایه و فامیل میگویند نان ندارید به عروستان بدهید چاق شود ، من را مجبور میکرد بیشتر بخورم .و میگفت حتما باید چاق شوی و مدام بغل گوش من غر میزد که چرا لاغرم .و ذهن من را با همین نجواها چاق کرد .
تمرین شماره ۲
بعد از شروع روند چاقی چه عادتهایی جدیدی در شما شکل گرفت ؟
بعد از اینکه روند چاقی من شروع شد من دیگر همه چیز خوار شده بودم و از هر چیزی به مقدار زیاد میخوردم .
تمرین شماره ۳
نگرش و درک خود را از سیر بودن بنویسید
من در گذشته چاقم ، اصلا معنای سیری یا گرسنگی را بلد نبودم .
سیری برایم یعنی خفگی و یا حتی عبور از مرز خفگی
و گرسنگی یعنی کمی رفع شدن حالت خفگی
تمرین شماره ۴
آیا شما بعد از وعده های غذایی سیر میشوید یا احساس خفگی پیدا میکنید ؟
خوب من همیشه با احساس خفگی دست از خوردن میکشیدم و اصلا معنای سیری را بلد نبودم ،فکر میکردم سیری یعنی دیگر جا برای خوردن نداشتن .و اگر خوراک مورد علاقه ام بود که حتی مرز خفگی را هم رد میکردم و تا تمام شدن آن خوراکی به خوردن ادامه میدادم .
تمرین شماره ۵
نظر شما نشانه های سیر بودن چیست؟
احساس سیری در هر فردی نشانه هایی دارد .معمولا دیگر طعم غذا را کمتر احساس میکنیم. به دنبال خوردن چاشنی هستیم برای تغییر مزه .میل به خوردن نداریم .
تمرین شماره ۶
نشانه های خفگی و پرخوری را شرح دهید؟
نشانه های خفگی و پرخوری ،داشتن فشار شکمی ،تهوع ،خوردن تا حلق ،احساس سنگینی و رخوت ،خواب آلودگی بعد خوردن
تمرین شماره ۷
اکنون مشخص کنید شما در چه وضعیتی هستید؟ آیا همیشه سیر می شوید یا به حالت خفگی می رسید؟
من تا قبل ورودم به سایت تناسب فکری همیشه در وضعیت خفگی بودم و اصلا معنای سیر بودن را بلد نبودم .اما الان به لطف هدایت پروردگارم و آموزشهای استاد روشن بزرگوار من الان نقطه سیری و گرسنگی خودم را پیدا کرده ام و تا قبل از رسیدن به نقطه سیری دست از خوردن میکشم .و تا گرسنه نشوم چیزی نمیخورم و بسیار حس خوبی دارم .الهی شکرت
تمرین شماره ۸
• شرح حالت خود درباره سیر بودن یا احساس خفگی داشتن را بنویسید.سیر بودن یعنی به اندازه نیاز بدن توجه کردن و رد نکردن نیاز بدن .یعنی نداشتن احساس فشار شکمی و حالتهای پرخوری ،یعنی نداشتن احساس بد بعد از خوردن ؛وقتی از خوردنت راضی هستی یعنی عملکردت صحیح است و در مسیر صحیح لاغری قرار داری .
احساس خفگی یعنی داشتن فشار شکمی و تهوع و رنج بعد از پرخوری کردن یعنی کسالت و سنگینی و خواب آلودگی یعنی داشتن احساس بد و چاقی بعد از خوردن و راضی نبودن از خود و توجه به چاقی و چاقتر شدن .
پروردگار مهربانم از تو سپاسگزارم که به من چگونه زیستن را آموختی
استاد ممنونم برای آموزشهای این گام .
الهی به امید تو
سلام استاد بزرگوار ودوستان عزیز فایل 5رو هم دیدم ومن درکدوم گروه افراد چاق هستم؟ در گروه افراد چاق اگاه هستم ونگرشم و درکم در باره سیر بودن واحساس خفگی داشتن من از سن۲۰سالگی تا حالا کاملآ سیر نخوردم فقط برای استرسی که بخاطر چاقی داشتم نخوردم با اینکه گرسنه بودم ولی میترسیدم که چاق میشم ولی با این حال هر روز چاقتر میشدم ولی الان تو این مدت که با سایت شما آشنا شدم و مطالعه دیدگاههای کاربران محترم وگوش کردن فایلهای ارزشمندتون کلا نگرشم تغییر کرده وواقعا میل به غذا ندارم و وقتی احساس گرسنگی میکنم بدون هیچ ترسی سر میز میشینم وبا آرامش وبا لذت غذام رو میخورم ورود هم سیر میشم وخدا و شکر میکنم که منو به سایت شما آشنا کرد من دنبال ویدیو های انگیزشی میگشتم که با سایت تناسب فکری آشنا شدم تا چند روز که از لاغری با ذهن تون تون دارم استفاده میکنم و تشکر از زحمات شما استاد گرامی
سلام استاد بزرگوار ودوستان عزیز فایل 5رو هم دیدم ومن درکدوم گروه افراد چاق هستم؟ در گروه افراد چاق اگاه هستم ونگرشم و درکم در باره سیر بودن واحساس خفگی داشتن من از سن۲۰سالگی تا حالا کاملآ سیر نخوردم فقط برای استرسی که بخاطر چاقی داشتم نخوردم با اینکه گرسنه بودم ولی میترسیدم که چاق میشم ولی با این حال هر روز چاقتر میشدم ولی الان تو این مدت که با سایت شما آشنا شدم و مطالعه دیدگاههای کاربران محترم وگوش کردن فایلهای ارزشمندتون کلا نگرشم تغییر کرده وواقعا میل به غذا ندارم و وقتی احساس گرسنگی میکنم بدون هیچ ترسی سر میز میشینم وبا آرامش وبا لذت غذام رو میخورم ورود هم سیر میشم وخدا و شکر میکنم که منو به سایت شما آشنا کرد من دنبال ویدیو های انگیزشی میگشتم که با سایت تناسب فکری آشنا شدم تا چند روز که از لاغری با ذهن تون تون دارم استفاده میکنم و تشکر از زحمات شما استاد گرامی 🙏🌹
با عرض سلام خدمت استاد عزیز من جزء افراد چاق آگاه هستم چون من قبلا تااول دبیرستان لاغر بودم چون همه به من میگفتند خیلی لاغر هستی من هم دوست داشتم چاق شوم وهمه خانواده من چاق بودن واطرافیان من را مسخره میکردن که خیلی لاغر هستم و احساس من موقعه غذا خوردن فقط سیر شدن است وهنوز شاید مقداری از غذا را هنوز اضافه بیاورم یا بعضی مواقع هم کم بر میدارم باز هم سیر میشم ولی هنوز هم اضافه وزن دارم
سلام
چاقی من باید از نوع آگاه باشه به نظرم چون تا حداقل ۱۰سالگی که لاغر بودم کم کم بهم فهموندن که چاق شدم.
من در اثر سالها رژیم گرفتن وبعد رها کردن حرص نزدن نسبت به غذارو یادگرفتم و به ندرت پیش میاد که پرخوری کردن وتجربه کنم.اغلب وقتی سیر می شم دیگه نمی خورم حتی اگه یه کم ازغذام مونده باشه نمی خورم ولی گاهی هم پیش میاد که زیاد بخورم.همسرم اکثرادرحال خوردن درحدخفگی هست و فقط مقداری شکم داره وهمبشه به من می گه چه جوری میتونی بگی سیرم وقتی مثلاً تومهمونی یاحتی رستوران هستیم وهمیشه به من می گه رژیم نگیر مگه چقدر غذا می خوری .ولی من به راحتی حدود۲۵ کیلو اضافه وزن دارم.
سلام به دنیای لاغری خداروشکر برای این قدم و مچکرم از استاد بزرگوار.
چاقی من هم از نوع آگاه هم انتظار.
آگاه چونکه من تا ۲۰ سالگی متناسب بودم ولی ته دلم دوسداشتم ببینم چاقی چجوریه آیا خوشگل تر یا باحال تر میشم !
منتظر بودم چون مثل همه باور داشتم با ازدواج و بعد اون بارداری چاق و چاقتر میشم . الگوهایی چاقی هم همیشه جلو چشمم بودن . مادرم که بعد بارداری چاق شد و خواهرم که با بارداری چاق تر شد و خاله و خواهرشوهرم که بعد بارداری چاق شدن و هنوزم هممون چاقیم ! حتی بعضی از اون ها بعد ۲۰ یا ۳۰ سال هنوزم چاق هستن .
اگه بخوام مقایسه کنم میتونم بگم خواهرم از نوع ناآگاه چون از کودکی تپل بوده و هنوزم چاق با وجود انواع و اقسام رژیم ها و ورزش های سخت و وزن کم کردن که بعد یه مدت دوباره چاق میشه ۳۰سال چاق
پسر داییم هم از کودکی تا الان که ۳ تا بچه داره چاق بوده شنیده بودم پیش دکتر کرمانی هم رفته قبلا ولی فایده نداشته .
خواهرم و یکی از خواهر شوهرام دلیل چاقی شون رو تیروئید کم کار میدونن . خواهرم از بچگی تپل بود ولی خواهر شوهرم بعد زایمان . هر دو هم تحت نظر دکتر هستن قرص هم میخورن .
نگرش و درک من از سیر بودن واقعا همون چیزی که استاد گفت من تابحال بهش فکر نکرده بودم ولی حرف استاد رو که شنیدم فهمیدم منم همینجوری هستم تا احساس خفگی نکنم دست از خوردن نمیکشم من یادمه بچه هم بودم به همین شکل خفه گی غذا میخوردم حتی ته بشقابمم لیس میزدم مگر اینکه غذا خوشمزه نباشه . و یذره بخورم که ضعف نکنم . ولی بچگیم چاق نبودم .
درک من از سیری اینه که شکم پر باشه و باد کنه بیاد جلو و سنگین بشه آدم . و اون غذا حتما تموم بشه مثلا خیلی وقتا من واقعا از احساس سیری هم رد میشم ولی چون ته قابلمه چندتا قاشق برنج مونده اونم میخورم که دیگه تموم بشه .
به نظر من نشانه سیر بودن اینه که تو احساس ضعف طولانی مدت تو معده ات نداشته باشی .
چون بعضی وقتا آدم مثلا استرس که میگیره دلش ضعف میره بعد چند دیقه باز خوب میشه ولی اگه از گرسنگی باشه تا غذایی چیزی نخوری حالت خوب نمیشه .
پس آدم تا وقتی دلش ضعف نره سیر یعنی روزانه یک وعده غذا هم منو سیر نگه میداره قبلا امتحان کردم واقعا اذیت نمیشم . البته در کنارش چای یا قهوه یا آجیل یا کمی میوه هم میخورم ولی حالم خیلی خوبه سبک و سرحالم احساس فرز و چابکی دارم .
نشانه خفگی و پرخوری اینه که شکمت پر شده ولی تو هنوز طمع داری برای خوردن و احساس میکنی هرچی بیشتر بخورم برنده مسابقه میشم . آنقدر میخوری که مجبوری بری دستشویی . و بعد تکون نخوری تا سکسکه نکنی . خم نشی تا بالا نیاری . و بعدم همش باد گلو و نفخ داری . پرخوری یعنی ذهنت میگه از هرچی رو سفره اس یکم بخور تا لذت بیشتر ببری . پرخوری بعنی اینکه مهم نیست سیر شدی مهم اینه از خوردن لذت ببری . آدم هم که لذت جو هی بیشتر میخوره . چون تو ذهنش این فرمول نوشته
خوردن = لذت (بنابراین) خوردن بیشتر = لذت بیشتر
بنابراین
ناراحتی 》بخور که خوشحال بشی هروقت خوشحالی 》 بخور که شادتر بشی
خوابت میاد》بخور که تخت بخوابی
و …………یعنی در ذهن ما چاق ها همه چیز به خوردن ختم میشه .
من همیشه سعی میکردم خفه بشم از همون بچگی ولی این ۶ سال که چاق شدم سعی میکردم کمتر بخورم و به اون خفگی نرسم اما هر بار جلوی ذهنم کم میآوردم
اما الان فهمیدم من در حد نیاز بدنم باید بخورم و احساس خوب و خوشحالی من با خفگی تکمیل نمیشه با رسیدن به اهدافم خوشحال میشم با تجربه کارهایی که دوسدارم خوشحال میشم مثل بافتنی ، خیاطی ، رانندگی ، پول درآوردن، خرید کردن ، داشتن رابطه خوب با خانواده و همسرم ، درکنار دوستانم بودن ، تفریح رفتن ، مسافرت ، دوچرخه سواری، استخر و …….
بنظرم همونجوری که استاد گفتن . چاقی بخاطر یکسری از عادت هاست من اگه همین یه عادت رو که با خوردن لذت خاصی نمیبرم و فقط خوردن جسمم رو در حالت ضعف نمیره . رو تو ذهنم بگنجانم خیلی از پرخوری هام کم میشه . و چیزایی که حالم رو بد میکنن بخاطر خوشمزه بودن نمیخورم .
فعلا خدانگهدار
سلام
من جز دسته دوم چاق ها قرار میگیرم چون تا یه برهه ای متناسب بودم ، کاملا متناسب. هم از نظر جسمی و هم از نظر ذهنی. اما بعد از ۸ سالگی در من تغیراتی بوجود اومد که من خواستم چاق بشم و به نظرم لاغر بودن و رفتار متناسب کننده داشتن باعث میشد بقیه منو دوست نداشته باشن و من برای جلب توجه بقیه بود که دلم خواست چاق بشم اما هیچ اقدامی برای چاقی انجام ندادم همینطور خود به خود بیشتر میخوردم و رفتارهام از همه نظر تغییر کردن و من طی چند ماه چاق شدم .
مثال از بقیه دسته بندی چاق ها:
چاق ناآگاه: دختر عموی مامانم خیلی چاق بود وقتی هم که بچش رو به دنیا اورد بچه اش هم چاق بود و من هر وقت دیدمشون چاق بودن .
یه پسر عمو دارم که وقتی به دنیا اومد مثل یه توپ بود و تا بلوغش هم چاق و تپلی مونده بود اما بعد از بلوغش فرمول های ذهنیش عوض شدن و قد کشید و ورزش کرد و الان متناسبه .
دختر پسر عمه مامانم هم از وقتی به دنیا اومد چاق بود و هنوزم چاقه و بعد از ازدواجش تازه چاقترم شده.
…..
چاق آگاه: مثل خودم ،
مامانم که تا قبل از به دنیا اوردن من لاغر بوده و بعد از اون به مرور عادتاش عوض میشن و چاق میشه.
داییم که تا قبل از سربازیش کاملا متناسب بود و بعد از اون یکی از فرمول های ذهنیش درباره ی چاقی فعال شد و اضافه وزن پیدا کرد.
پسر عموم که تا قبل از ازدواج کاملا متناسب بود و بعد از ازدواجش شروع کرد به شکم آوردن .
چاق منتظر:
من دور و اطرافم آدمی رو ندارم که جز این دسته باشه اما خیلی ها هستن که فکر میکنن چون دارن قرص ضد افسردگی میخورن و یا هر قرصی که کروتون داشته باشه ، قراره چاق بشن و منتظر چاقی می مونن یا کسایی که تیروئیدشون مشکل پیدا میکنه و تا قبل از اینکه از دکتر بشنون مشکل دارن متناسبن اما بعد از اون تحت تاثیر حرف پزشک ، وزنشون اضافه میشه و چاق میشن.
…..
نگرش من درباره ی سیر شدن:
من فکر میکنم که سیر شدن یک پیامه که از دستگاه گوارش به مغز میره و بعد مغز اونو تبدیل به دستور عصبی میکنه و به دست و دهان میفرسته و باعث توقفشون میشه .
اما در آدم های چاق این پیام توسط مغز دریافت میشه ولی دستور توقف به اندامی که داریم باهاش غذا میخوریم داده نمیشه مثلا سپهر که متناسبه کلی با شوق و ذوق برای خودش غذا میکشه و انقدر گرسنشه که میخواد همه ی غذاشو بخوره ولی بعد چند تا لقمه قاشق چنگالشو میزاره کنار بشقابش و یه نفس عمیق میکشه و با حسرت از سر سفره پا میشه ولی من با اینکه اصلا گرسنه ام نیست میشینم سر سفره و بدون کنترل مستقیم خودم ، کلی غذا و سالاد برای خودم میکشم و تا تهشو میخورم و انگار نمیتونم از خوردن دست بکشم و بهم گفتن اگه تا تهشو نخوری یه گلوله تو سرت خالی میکنیم ، درصورتی که کسی کاری با من نداره من میتونم هر وقت خواستم از سر سفره بلند شم و به این فکر نکنم که غذا اسراف میشه و باید دورش ریخت پس بخورش تا مامانت ناراحت نشه و از غذا بیشتر لذت ببره و این در حالیه که سپهر همیشه غذاشو کامل نمیخوره ولی مامانم ازش ناراحت نمیشه و غذاشو میزاره توی یخچال و بعدا بهش میده که بخوره اگه خواست و این منم که همیشه بهونه میارم تا بیشتر بخورم .
من امروز وقتی داشتم سر صبحونه پرخوری میکردم واقعا به این فکر کردم که چرا ؟ واقعا برای چی وقتی میدونم که الان به غذای بیشتر احتیاج ندارم و اگه بازم گرسنم شد میتونم برم بازم از هر چیزی که خواستم بردارم و بخورم ، چرا دارم پرخوری میکنم؟ چرا انقدر با عجله غذا میخورم و انگار از اینکه احساس خفگی بهم دست نده ، میترسم و دلم میخواد تا آخرین حدی که جا دارم غذامو بخورم ؟ بعد یادم به همین چند ماه پیش که رژیم گرفته بودم ، افتاد و احساسی که از اون شکلی غذا خوردن داشتم ، من اون زمان از اینکه اون مقدار غذا میخورم هیچ شکایتی نداشتم و اتفاقا به نظرم به اندازه بود ولی احساسی که داشتم حالمو بد میکرد با اینکه شاید به اندازه نیاز بدنم غذا میخوردم ولی از این بدم میومد که مجبورم همینقدر بخورم شاید اگه خودم در حالت عادی میخواستم مثل یه آدم متناسب غذا بخورم واقعا همون قدر بس بود برام ، ولی چون یکی دیگه بهم گفته بود و من با وجود کافی بودنش توی انتخابش آزاد نبودم احساس اسیر بودن بهم دست میداد و الان که دیگه رژیم نیستم و هیچ وقت دیگه هم نمیخوام به هیچ عنوان رژیم بگیرم ذهنم داره اون احساس آزادی که ازش گرفته بودم رو این شکلی جبران میکنه انگار میخواد به من بگه ببین من میتونم هر چی دلم خواست بخورم و تو کار اشتباهی کردی که این حقو از من گرفتی پس منم الان میام پرخوری میکنم و انقدر میخورم که احساس تو بد و بدتر بشه و وقتی در حد خفگی خوردی دست میکشم و بعد از دو ساعت دوباره بهت احساس گرسنگی میدم تا بازم بخوری و عذاب وجدان بگیری ،
من الان این حالتو توی ذهنم دارم ولی میدونم که منطقیه! چون من واقعا با رژیم گرفتن کار اشتباهی کردم و الان اینجا میخوام به ذهنم بگم که من کاملا تسلیم اونم اشکال نداره که رفتاری از خودش نشون میده که به من ثابت کنه کنترل واقعی دست کیه و من نمیتونم با رژیم و محدودیت ذهنمو اسیر کنم ، باشه کنترل دست توئه . من قدرت اینو دارم که هر روز با تو در جنگ باشم و شایدم بتونم یه مدت پیروز بشم ولی واقع اینو نمیخوام ، من نمیخوام بر خلاف دستور ها و فرمول های تو رفتار کنم به جاش میخوام بهت یاد بدم تا دستور هایی به من بدی که هر دو تامون خوشحال باشیم نه فقط یکیمون. وقتی رژیم میگرفتم و سعی داشتم تورو محدود ، کنم تو ناراحت بودی ، الانم که دارم پر خوری میکنم و وزنم داره اضافه میشه ، من ناراحتم چون اون شلوار قهوه ایه که خیلی دوسش دارم قسمت رون هاش ، چون همش به هم سابیده میشه داره سفید و خراب میشه و استاد بازیگریم بهم نقش نمیده چون از نظر اون بازیگر باید متناسب باشه تا هر چیزی که توی ذهن کارگردانه بتونه با چالاکی اجرا کنه و اعتماد به نفس ندارم و فک میکنم فقط آدمای متناسب لیاقت یه زندگی عالی رو دارن و بقیه دوسشون خواهند داشت و موقع رقصیدن اگه بدنم متناسب باشه خیلی قشنگ تر و راحت تر حرکات رو اجرا میکنم ولی الان چاقم به خاطر نگرش و فرمول هایی که تو داری و طبق اونا به مغزم دستور میدی ولی اگه من با رضایت تو متناسب بشم و متناسب بمونم اون وقت دوتامون خوشحال میشیم و به خواسته هامون میرسیم . درسته؟
پس من تمام تلاشمو میکنم که با آرامش هر چیزی درونت هست رو بشناسم و اونایی که مربوط به چاقی هست رو با درونمایه ی تناسب اندام پر کنم و کم کم و با لذت و حوصله به سمت هدفمون پیش بریم.
….
سلام و درود
وقتی نوشته هنرجوها رو می خونم بیشتر از اینکه تمرینات رو انجام دادند خوشحال باشم از این خوشحال می شم که آرامش ذهنی در وجودشون به حدی هست که می تونند تمرکز کنند و بنویسند
نوشتن کار ساده ای نیست و وقتی شما انقدر خوب می نویسی یعنی گوهر آرامش ذهنی رو در وجودت داری و اتفاقا به میزان عالی داری که می تونی زمان صرف نوشتن کنی
اینکه خودت رو بروز می دی و فراتر از خودت هستی
این کار ساده ای نیست که درباره خودت بنویسی
مواجه شدن با خودمون از سخت ترین کارهای جهانه و البته وحشتناک ترین کارها
ولی شما و خیلی از هنرجوهای تناسب فکری به این مهارت و برتری بر خودشون دست پیدا کردند و این عالیه
وقتی می بینم افراد سمت رژیم می رن با اینکه از نظر آموزشی تخلف کردند ولی برام عجیب نیست
رژیم گرفتن برای افراد چاق مثل پول دادن به دیگران و سود گرفتنه که در جامعه رواج داره
به همان اندازه که فردی که فکر میکنه اگه پولش رو بذاره پیش کسی دیگه باهاش کار کنه و سود بهش بده خوشبخت میشه توهم دارند افراد چاق هم توهم اینو دارند که یکی دیگه بهم بگه چی بخور و چی نخور و من لاغر بشم
اما گله ای بر کسی وارد نیست
بحث تکرار و تکرار و تکراه یک عقیده و نگرش در سطح افکار جامعه است
همانطور که بارها افراد دیدند که دیگران پول و سرمایشون رو از دست دادند اما باز هم این کار رو تکرار می کنند ما هم بارها دیدیم که رژیم گرفتن و تلاش کردن برای لاغر شدن بی فایده است ولی هربار به طریقی دوباره وارد این بازی می شیم
خوشحالم که افرادی در سایت تناسب فکری هستند که نسبت به خودشون آگاهند
نسبت به وضعیت خودشون بی تفاوت نیستند و دوست دارند بهتر باشند
دوست دارند خوش احساس تر باشند دوست دارند آرامش بیشتری داشته باشند و برای خواسته خودشون حرکت می کنند و حضور دارند و می نویسند و تکرار می کنند تا بر انچه از قبل در ذهنشان نفوذ کرده است غلبه و برتری پیدا کنند.
منتظر خبرهای عالی شما هستم👌
سلام استاد
من امروز توی پیشخوان کاربریم دیدم که 1135 روزه که همراه سایتم ، یعنی حدود 3 سال و 363 تا دیگاه نوشته بودم یعنی اگه 2 تا دیدگاه دیگه بنویسم ، این طور میشه که انگار توی یکسال هر روز دیدگاه نوشتم ولی در واقع من توی 3 سال این قدر دیگاه نوشتم و حالم انقدر بهتر شده و زنگیم کاملا متفاوت از قبل از آشناییم با این سایته و اگه توی این مدت هر روز دیدگاه می نوشتم و وقت میگذاشتم روی مطالب ، قطعا الان در ایده آل ترین حالت خودم بودم اما این زندگیه ، منم ربات نیستم که بهم یه برنامه بدن و تا تهشو بدون نقص انجام بدم ، من توی این مدت هر کاری که فکر میکردم درسته رو انجام دادم و بهترینی که میتونستم باشم رو گذاشتم.
توی فایل قسمت هفتم گفتید هر چقدر دست به غذا بودن شما رو به سمت چاقی میکشونه دست به قلم بودن شما رو لاغر میکنه و من با تمام بند های وجودم به این باور دارم ، وقتی دارم مینویسم از قبل نمیدونم قراره چطور پیش بره ولی تا شروع میشه حرفای خداونده که از طریق دست های من نوشته میشه و من نقشی ندارم توی فکر کردن بهشون . دقیقا مثل بقیه ی دوستانم که توی سایت دیدگاه مینویسن و من لذت می برم از خوندنشون و خداروشکر میکنم که خدا خودشو به شکل های مختلف توی این مطالب به من نشون میده.
همون طور که گفتید نوشتن نیاز به آرامش درونی داره و من تا وقتی با سرزمین لاغر ها آشنا نشده بودم اینو نمی دونستم و الان هر وقت آشفتگی ذهنی دارم فقط نوشتنه که به من کمک میکنه بهتر فکر کنم و آرامشم رو به دست بیارم.
ازتون ممنونم استاد که فرصت متناسب شدن رو برای ما ایجاد کردین و ما با لذت توی این مسیر قدم بر میداریم تا به هدف خودمون برسیم.
سلام به همه دوستان و استاد گرامی
من خودم به شخصه بنا به خاطراتی که از چاقی خودم دارم از دسته افراد منتظر چاقی بودم چون کودکی و نوجوانی کاملا متناسبی رو گذروندم اما با وارد شدن به سن ۱۷ سالگی و گفته های اطرافیان که انداخت به مادرت کشیده همیشه منتظر چاقی بوده ام و بیشتر مواقع عادتهایی که مادرم سر سفره انجام میده در خودم میبینم مثلا مادرم خودش رو مسئول اسراف نشدن غذا میدونه و هر غذای اضافه ای که مونده باشه رو میخوره و من بعد ازدواج خودم رو مسئول اسراف نشدن غذا میدونستم که شکر خدا تونستم این عادت رو تا حدی در خودم تغییر بدم.
بعد از بارداری این انتظار در من بیشتر از قبل شد به طوری که به یکباره حدود ۲۵ کیلو به وزنم اضافه شد بعد از زایمان هم هیچ کدوم از لباسهای قبلی به تنم نمیشد اون موقع بود که گفتم خاک بر سرم دیگه بدنم درست بشو نیست
از دور اطرافیانم خواهر زاده از همون موقع که بدنیا اومده چاق بود الان اصلا غذای درست و حسابی هم نمیخوره ولی تپله پس این میشه چاق نااگاه
پسرعموم خیلی آدم لاغری بود همه بهش میگفتن لاغر مردنی یه مدت داروی اشتها آور میخورد اما الان خیلی چاق شده این هم میشه چاق آگاه چون خودش خواسته به خاطر حرف مردم چاق بشه
سیر بودن تا دوماه قبل برای من یعنی بعد خوردن نتونم خم شم چون غذای خورده شده بالا میاد، یعنی نفخ شکم، یعنی درد معده تا نصفه های شب اما حالا سیر شدن یعنی تا حدی بخورم که نیاز به بدنم رفع بشه و بعد از بلند شدن از سر سفره احساس سنگینی و خستگی نداشته باشم و الان برام خیلی جالبه وقتی سیر میشم ناخودآگاه یکی بهم میگه بسه دیگه سیر شدی منم دست از غذا میکشم
اما هر از گاهی بنا به باورهای قدیمی اون پرخوری قبلی رو انجام میدم مثلا وقتی که ذهنم میگه این خوراکی یا غذا همیشه تو خونه پیدا نمیشه اما نسبت به قبل، خیلی بهتر شدم و مطمئن هستم با تمرین و تکرار میتونم این مرحله رو هم رد کنم
و اما چیزهایی که از دیروز میل نداشتم و نخوردم
من نصف لیوان نوشابه ای برا خودم ریختم نخوردم چون میل نداشتم
من فقط سه تیکه پیتزا خوردم بقیه رو نخوردم چون میل نداشتم
من تخمه نخوردم چون میل نداشتم
چیپس چند دونه خوردم چون میل نداشتم دیگه نخوردم
بنام خداوند مهربان
سلام به استاد وتمام دوستان
اضافه وزن من بعد از بارداریم شروع شد ومن جز افراد منتظر هستم چون از کودکی همش مامانم را می دیدم فکر میکردم من از مامانم میبرم ودر آینده شکل اون میشم و همچنین شنیده بودم که بارداری آدم را چاق میکنه و دقیقا بعد بارداری شکل مامانم شدم ومن این چاقی را با افکارم وبا قدرت ذهنم پدید آوردم وبا همان قدرت ذهن واز همان راه به امید خداوند درستش میکنم ،
میل ندارمهای امروز من که قراره تا دو هفته گزارش بدیم
من امروز دوساعت دیرتر صبحانه خوردم ،
زرشک پلو برای پسرم کشیدم ومیل نداشت من اونو نخوردم وریختم آشغال
بعد از ظهر فلافل درست کردم خودم نخوردم ودوتکه باقی ماند از بچه ها من نخوردمش به بهانه اسراف بودن
سر یخچال که رفتم به میوه ها گفتم من سیرم و میل ندارم
چیپس باقی مانده از بچه ها نخوردم
چایمو با یه نصف خرما خوردم
نکته جهت یادآوری به خودم ( هدف کم خوردن به نیت اینکه غذا زیاد خوردن باعث چاقی میشه نیست هدف اینه که در صورت سیری غذا ومیوه و خوراکی اضافه نخوریم تا عادتهای چاق کننده از بین بروند ومن چون جسمم را دوست دارم پس با عادتهای چاق کننده اونو آزار نمیدم،خدایا شکرررت که در مسیر لاغری هستم
من کلا غذا کم میخورم وچون بیشتر ریزه خواری میکنم حالت خفگی را زیاد نمیفهمم و احساس گرسنگی در من تا زمانی هست که از خوردن لذت میبرم همین که لذت نبرم دست می کشم و میفهمم که سیرم
به امید تناسب اندام برای تمام دوستان وخودم
مهمترین علت چاقی من،باورچاقی خودم بود وانتظارچاقی.وچاق شدم.
اینکه ازنظرارثی شبیه مادرم هستم،اینکه سوخت وسازم پایینه،اینکه اهل ورزش نیستم،اینکه بلوغ چاق مینکه،ازدواج چاق میکنه،شغل پراسترسی دارم،توناامیدیها اشتهام بالا میره و…همه ی اینا باعث شد چاقی خودم رو باور کنم.وتصویر ذهنی چاقی درمن ازخودم شکل بگیره و درمونده تر زمانی بود که ازراههای زیادی برای لاغری اقدام میکردم و نمیشد و چاقتر میشدم.وهمین باعث میشد این تصویر ذهنی عمیق تر بشه و به همون نسبت تاثیرگذارتر.
ودرتایید این تصویر ذهنی ترس مداومی که هم ازخوردن داشتم هم از چاق تر شدن.
بنابراین من چاقی خودم رو با ذهنم ایجاد کردم.من ایجاد کردم.با اتکا به قدرت ذهنم.پس من ابزار قدرتمندی دارم که برای لاغری به من کمک کنه.
اولین قدم برای استفاده از این ابزار نیرومندتغییر افکار است.تغییر افکار ازطریق دیدن وشنیدن وخوندن وحس کردن وبا بهتره بگم درک کردن محتوا واگاهی جدید وهم راستا با لاغریه.اینکه ژن وبلوغ وازدواج واسترس هیچکدوم به تنهایی قدرتی برای ساختن این هیکل ندارن،بلکه قدرتشون از حمایت ذهن ایجاد مبشه.
ازکجا بدونیم این اگاهیهای جدید داره مثمرثمرواقع میشه؟ ازاونجایی که گفتگوهای درونی ما عوض شده از اونجایی که ارامش ما بیشتر شده امیدمون برای رسیدن به هدف بیشتر شده،حالمون خوب شده.
دررابطه با نقطه سیری من خودمو یه بررسی کردم.دیدم خوردن من طبق یه روتینیه صبحانه،ناهار،شام.ویا تعارف وپیشنهاد خوردن ازجانب کسی.یعنی اصلا به حس گرسنگی دروجودم ربطی نداره ودست کشیدن ازخوردن من هم ربطی به حس سیرشدنم نداره .باز انگار قراره یه بشقاب پلو بخورم میخورم وتمام.
به نقطه گرسنه شدن و سیر شدنم توجه کردم نتایج لذت بخش بود
به نام شاه دلم که عاشقانه عاشقشم❤️
موضوع:دلیل چاق شدن من.
من جزءدسته اول یعنی افرادچاق ناآگاه هستم.
من چاق بدنیا آمدم وپدر مادرم وتمام اقوامم چاق هستند.
ازبچگی به من گفتندتوچاقیت ارثیه وچون چاق بدنیاآمدی، استخوابندیت درشته واستعدادچاقی داری.
هرچی بزرگترمیشدم،چاقیم هم بزرگترمیشد.ودرمسیرتکامل خودش مرتب به شاخ وبرگش اضافه میشد.
که غذاچاق میکنه آب چاق میکنه.خواب چاق میکنه. بارداری وشیردهی چاق میکنه.غذای فست فودی چاق میکنه. شیرینی وکلوچه چاق میکنه. نمک چاق میکنه. شکرچاق میکنه نون چاق میکنه. گوشت چاق میکنه ودیگه نزدیک بود که باور کنم که نفس کشیدن هم چاق میکنه. خلاصه همینطور که بزرگتر میشدم، دلایل چاقیم. هم بیشتر پیچیده ترمیشد.
ومن نمیدانستم هردلیلی که اضافه میشه، ریشه های چاقی دروجودم قویترمیشه.
درموردمرزسیری وخفگی من چون به خاطرچاقیم غذاکمتر میخوردم وبیشتر ریزه خواری میکردم، حس خفگی روتجربه نکردم.
من موقع غذاخوردن، فقط حس بدم به غذارواحساس میکردم که چراچیزی که منو چاق میکنه، اینقدرمن بهش نیازمندم ولذتبخشه؟
الان باآگاهی هایی که باآموزشهای لاغری با ذهن بدست آوردم،به این درک رسیدم که چاقی من به خاطرشنیده هابودوباورچاقی توسط اطرافیانم به من تلقین شد.
الان که دراین مسیرهستم انتظارم ازخودم لاغری است ومیدانم باتکرارواستمراربراحتی وبالذت جوانه لاغری درمغزم رشد میکند ومن به آسانی متناسب میشوم.
عاشقانه ومشتاقانه ادامه میدهم.
به نام خدای مهربان
سلام به همه عزیزان
من در گروه افراد منتظر هستم. تا جاییکه یادمه در دوران بلوغ انتظار چاقی در من شکل گرفت چون از چندین نفر بخصوص مامانبزرگم شنیدم که آدم اگه مواظب نباشه در دوران بلوغ چاق میشه. ممکنه به خوردن زیاد عادت کنه و بعد بلوغ نمیتونه این عادت و کنار بزاره و چاق میشه و لاغر نمیشه. اون زمان بهم میگفتن که چاق شدی و مواظب خودت باش، اما یادم نمیاد چیشده بود که وزنم زیاد شده بود. به هرحال انتظار چاقی چه در زمان بلوغ و چه بعدش در من ایجاد شده بود چون نگران بودم که چاق بشم.
وقتی قرار گذاشتیم که همدیگر و ببینیم گفت که بریم کافیشاپ، همینطور که کافیشاپهای مختلف رو بررسی میکردیم و گیج شده بودیم گفتم حالا چیزی هم نخوردیم من مشکلی ندارم، مثلا بریم پارک راه بریم. اما گفت نه من همش گشنمه میخوام چیزی بخورم.
نمیدونم آیا چندسال دیگه در همین وزن باقی میمونه یا وزنش بیشتر و بیشتر میشه. چون حدود ۶ سال پیش به زور باشگاه وزنش زیاد شده بود اما خود به خود برگشت به حالت قبلیش. چون ذهنش کاملا پاک از فرمول چاقی بود، از این افراد بود که چاق شدن و کار سختی میدید.
………………………………………………………………………
سیری احساس بعد از گشنگیه. یه حالتیه که شکم آدم نه خالیه و نه درحال ترکیدن. در اون حالت آدم هر خوراکی که ببینه نسبت بهش بیمیله و نمیتونه بخوره.
از نشانههای سیر بودن اینهکه اون احساس گشنگی از بین میره. بیشتر خوردن سخت میشه انگار که کمی سخت از گلوی آدم میره پایین. بیشتر خوردن باعث میشه که آدم شکمش کمی فشار بیاد. آدم احساس میکنه که شکمش پر شده و احساس خوب سیری بعد گشنگی بهش دست میده.
از نشانههای پرخوری فشار خیلی زیاد در معده آدمه. خستگی و کسلی و سنگینی به همراه داره. بعدش آدم انقدر سنگینه که براش سخته که پاشه بایسته و راه بره بلکه فقط دلش میخواد بشینه و بی حرکت باشه. خیلی از افراد بعد پرخوری خوابآلود میشن و میگیرن میخوابن.
از نشانههای خفگی اینهکه بخوایم غذا رو به زور از گلومون بدیم پایین. خفگی به جایی میرسه که دیگه واقعا غذا نمیره پایین انگار همون بالای گلو گیر میکنه.
سلام ، آفرین فاطمه ..دیدگاهت عالی بود ……
راجع به حالت سیری نوشتی که :سیری احساس بعد از گشنگیه. یه حالتیه که شکم آدم نه خالیه و نه درحال ترکیدن. در اون حالت آدم هر خوراکی که ببینه نسبت بهش بیمیله و نمیتونه بخوره.
یه چندتا حالت دیگه ارو هممن اضافه می کنم :
من وقتی سیر میشم اون اضطراب و عجله و حالت بد ضعف ،،، قبل از خوردن جاشو به آرامش و شادی میده ذهن و مغزم از حالت درگیری به حالت رهایی و راحتی می رسه و آماده میشه به چیزای دیگه فکر کنه … در حال سیری به اندازه یا میانه در حال مراقبه لاغری قرار می گیرم و این حالت بسیار خوشاینده ، هم با غذایی که دوست داشتم و مطابق با شرایط اقتصادیم بوده خوردم و سیرم هم احساس لاغری دارم و این معجزه مسیر تناسب فکریه که در هیچ مسیر و روش دیگه لاغری وجود نداره ..
مرسی دوست عزیزم سپاسگزارم ▪︎
سلام وقت بخیر
از چه زمانی چاق شدم و با کدام باور؟
۱- بار اول دقیقا بعد از ازدواجم بود که تصورم این بود که بعد از ازدواج همه چاق میشن !؟ و منم دقیقا چاق شدم حدود ۱۰ کیلو اضافه کردم یعنی در واقع این باور در من وجود داشت که بعد از ازدواج چاق میشم و همین باور باعث یه سری رفتارهای تکرارشونده یا عادت ها شد که در نهایت جسم من به همون باور رسید
۲- بار دوم زمان شروع کرونا
من چون کادر درمان هستم این باور غلط در من شکل گرفته بود که اگر کم خوری کنم سیستم دفاعیم ضعیف میشه و من چون در بیمارستان هستم بیشتر در معرض کرونا هستم پس باور این بود که باید بیشتر بخورم تا کرونا نگیرم و باعث عادت های جدید و بدی درمن شد
۳- بار سوم زمان خوردن یه سری داروهای هورمونی که دکتر گفته بود ممکنه باعث افزایش وزن بشه!! دقیقا یادمه گفت ممکنه اما در ذهن من به حتمی بودن تبدیل شده بود
باور اینکه این دارو منو چاق میکنه باعث یه سری عادت های مخرب شدند که وقتی به طور اتفاقی فهمیدم همکارم هم این دارو رو مصرف میکنه اما اصلا وزن اضافه نکرده واقعا از نظر روحی داغون شدم !!!
سلام به استاد عزیزم ودوستان همراهم!
امروز که برای ، نمیدونم چندمین بار ولی قطعا بار آخر نیست که دو تا فایل این قسمت رو گوش دادم دیدم چقدر نسبت به روز اولی که دوره رو شروع کردم اوضاعم بهتر شده. از همه نظر.
یه هفته ایه که به خاطر کارهای جشن تولد دخترم سرم شلوغ بود و خیلی فرصت نوشتن نداشتم چون کلاً یه جا نمی نشستم ولی چیزی که هست وتو این مدت بهم کمک می کرد وآرامش میداد این بود که اگه نمی تونم بنویسم ولی مدام گوش میدادم و فایل های انگیزشی صبحگاهی وفایل های مختلف دیگه رو بارها گوش میدادم و بهشون فکر میکردم و در حین کارها ورفت وآمدها از وقتم دوبل استفاده میکردم وحس خوبی داشتم و سعی میکردم از مطالب سایت دور نشم.
تو این مدت یاد یه حرف استاد می افتادم که باید طی زندگی عادی از این آموخته هامون استفاده کنیم و بتونیم اون ها رو لابلای زندگیمون پیاده کنیم وگر نه ما که تو کمپ نیستیم و مسائل زندگی هست و پیش میاد و ما باید بتونیم بهترین تصمیم رو با توجه به شرایط زندگیمون بگیریم.
من برای خرید دوره برنامه ریزی کردم و تا اون موقع اینجا ادامه میدم و مطمئن هستم که به زودی و با کمک خداوند دوره رو تهیه می کنم.
اینکه این دوره رایگان هست به هیچ وجه دلیل درستی نیست که فایده نداشته باشه مگر اینکه کسی بخواد بازم به ترس هاش بچسبه ومقاومت کنه در برابر تغییر.
من هم قبلنا در خیلی از موارد با یه توجیه خودم رو راحت میکردم که کار جدیدی نکنم ولی حالا تغییر کردم و مدتی میشه که تغییر برام هیجان واشتیاق داره و این مسیر تغییر رو دوست دارم وهر روز از روز قبل مشتاق تر هستم برای ادامه دادن.
استاد یه چیز جالب که امروز متوجه شدم این بود که صدای گفتگوی درونیمو می شنیدم که بین ذهن منفی بافم و ذهن منطقیم جریان داشت.
این دوتا با هم صحبت میکردن وهر کدام دلیل هاشونو می گفتن و من می شنیدم . خیلی لذت بخش بود و از طرفی هم برام تازگی داشت .تا حالا اینقدر برام واضح نبود: دیشب که تولد دخترم بود ، من هم مثل بقیه کیک خوردم ولی موقع شام میل به غذا نداشتم.نخوردم. بعد وقتی مهمان ها رفتند ( چون دوستای دخترم بودن ، همسرم بیرون رفته بود که مهمون ها راحت باشن.) همسرم که برگشت با هم شام خوردیم . ساعت ۱۱ بود ولی اصلا نگفتم دیره نمی خورم. چون گرسنه بودم با همسرم شام خوردم.
حالا صبح که صبحانه رو حاضر کردم اصلا گرسنه نبودم . خب گوش دادم به حرف جسمم وگفتم من که حالا گرسنه نیستم پس از روی عادت نمی خورم ومشغول نوشتن یکی از فایل های صوتی سایت شدم.
هی منفی باف میگفت معده ی تو خالیه. یه چیزی بخور و جواب می شنید که حواسم هست . تو کاری نداشته باش. من به جسمم اطمینان دارم. گرسنه بشه خودش اعلام میکنه. بعد یه فنجان قهوه خوردم. انگار قبلش یه پرس چلو کباب خورده بودم .اصلا حس خالی بودن معده نداشتم. منفی باف هی به پر و پام می پیچید که یه چیزی بخور و جواب میشنید خبری از گرسنگی نیست . نمی خورم. خیلی داشت تقلا می کرد.خودش رو به در ودیوار میزد ولی من گوش به حرفش نمیدادم.
رفتم یه لیوان آب آوردم گذاشتم کنار دستم و به نوشتن ادامه دادم . دیگه آروم شد وتسلیم اراده ی من شد . آخه خودش میدونه من وقتی نخوام کاری رو انجام بدم نمی تونه مجبورم کنه. بی خیال شد. دست از سرم بر داشت. خیلی برام تجربه ی جالبی بود و البته لذت بخش!
وقتی ذهن وجسم با هم در یک مسیر باشن دیگه کاری از دست منفی باف بر نمیاد. دیگه مثل گذشته نیست که مغزم یه چیز میگفت و من بدنم رو مجبور میکردم خلاف گفته ی اون عمل کنه و در پایان هم من از مغزم شکست می خوردم ورژیم هام بی فایده بود.
چطور شده که الان اینطوری شدم؟ چون باورکردم لاغری حق منه و من می تونم لاغر بشم . ذهنم وجسمم با مغزم با هم همسو وهم مسیر شدن، فقط باید زمان بگذره تا من نتیجه ی این هماهنگی رو ببینم.
مطمئنم که لاغر و متناسب میشم چون مسیر درست رو انتخاب کردم با هدایت خداوند!
حس و حالم عالییییه.
ادامه میدم…
به نام خدای لاغری
سلام به استاد عزیزم ودوستان همراهم!
در جواب این که چرا و از کی چاق شدم؟
من تا ۲۵ سالگی متناسب بودم ؛ یعنی نه شکم داشتم ، نه کسی بهم گفته بود که من چاقم و هیچ بازخوردی از محیط اطرافم درباره ی چاقی نداشتم آخه می دونید خیلی از اطلاعاتی که از خودمون داریم مربوط میشه به اظهار نظری که دیگران دربارهی ما میکنن ؛ مثلا تو مدرسه اگه کسی چاق باشه یا حتی یه ذره تپل باشه، به شوخی یا جدی و یا موقع دعواها که طرف می خواد حرص شو سر آدم خالی کنه بالاخره می گرده یه ایرادی پیدا کنه وبه آدم بگه که لجشو در بیاره و دلش خنک بشه. خیلی در مورد همکلاسی های چاقم این موارد رو می دیدم. اما درباره ی خودم نشنیده بودم. بگذریم.خلاصه زمان ازدواج و عقد وپاگشا و مهمانی و… فرا رسید واینو هم بگم که از قبل شنیده بودم که آدم ها بعد از ازدواج چاق میشن. برام عجیب بود و دلیلش رو نمی دونستم ، کسی هم نمی دونست و سالها این چرای من بی پاسخ موند. اون موقع نمی تونستم کاریش بکنم راهشو بلد نبودم وخلاصه آروم آروم وزن من اضافه شد .بدون اینکه بتونم کاریش بکنم.
بعد از چند سال یه باور مخرب و چاق کننده ی دیگه در ذهنم فعال شد :خانم ها در طول بارداری و بعد از اون چاق میشن.
انگار باور قبلیه قدرتش از دست داده بود و از اون جایی که ذهن ما کار بی دلیل نمی کنه وباید خودشو توجیه کنه، مدام دنبال توجیه جدید میگرده و دلایلش رو، به روز میکنه.باور اشتباه بعدی: در دوران شیردهی خانم ها چاق میشن و طبیعیه. همینطور داشت پیش می رفت و اگر به این سایت هدایت نمی شدم معلوم نبود تو سرزمین چاقی تا کجا پیش میرم.
تازه ذهنم دو دلیل دیگه برای از این به بعد هم آماده داشت که شکر خدا با آگاهی های این سایت تونستم اونها رو از بین ببرم وخنثی کنم و اون دو تا : ورود به میانسالی و دوران پیش از یائسگی بود .
بارها وزن کم می کردم ولی در تمام موارد در نصف مدتی که صرف کاهش وزن کرده بودم دوباره وزنم بر می گشت و گاهی از قبل هم بیشتر میشد؛ مثلا اگر طی دو ماه ۵کیلو وزن کم می کردم در عرض یک ماه و حتی گاهی دو هفته و گاهی وقت ها ده روز از پایان رژیم دوباره وزنم بر می گشت.قبل از ورودم به این سایت بارها پیش میومد که خیلی بعد از خوردن غذا سنگین می شدم. دل درد می گرفتم. خوابم می گرفت.این اواخر یه نشونه پیدا کرده بودم که اگه بعد از غذا خوابم نگیره یعنی به اندازه خوردم بعدش حس خوبی داشتم. ولی نقطه ی سیر شدنم رو هنوز نمی دونستم کجاست؟الان با این آگاهی هایی که از استادم یاد گرفتم نقطه ی سیریم رو پیدا کردم. الان سیر بودن برام این معنی رو میده که دیگه گرسنه نیستم واز ادامه ی خوردن لذت نمی برم و غذا مثل چند لقمه ی اول بهم مزه نمیده وحس می کنم خوشمزه نیست و وقتی بهش نگاه میکنم دیگه دوست ندارم ادامه بدم به خوردنم. فکر می کنم این نقطه ی سیریم باشه. چون بعدش سبکم وحس خوبی از خوردنم دارم و خوابم نمی گیره و وقتی غذام تموم شد دیگه دوست ندارم سر میز بمونم و مثل قبل به خاطر همراهی با جمع دوباره غذا بکشم. اصلا علاقه ای به ادامه ی خوردن ندارم.نشانه های پر خوری و خفگی ؟ خب وقتی قبلنا بعد از غذا سنگین میشدم و دلم درد میگرفت فکر کنم اون موقع مرز سیری رو رد کرده بودم ولی حالت خفگی نداشتم.قبلا سیر می شدم و گاهی مرز سیری رو هم رد می کردم ولی الان قبل از سیر شدن به طور خود به خود انگار غذا از چشمم میوفته دیگه دوست ندارم بخورم . دیگه مثل قبل ، اون نجوای درونی نیست که هی تو گوشم می خوند : یه لقمه بیشتر ، حیفه، یه قاشق دیگه بخور ، این یه قاشق که چیزی نیست. یه قاشق دیگه ماست بخور ، یه ذره ی دیگه سالاد بکش . خلاصه خرده فرمایش زیاد داشت. گاهی پیش میومد قبلا که با همین یه قاشق یه قاشق دیگه، میدیدی به اندازه ی یه پرس دیگه می خوردم ولی الان مدتیه نیستش. ساکت شده یا شایدم من دیگه صداشو نمیشنوم، صداش ضعیف شده.
حس و حال خوبی دارم وبا اشتیاق منتظر روزهای بعدم.
ادامه میدم….
به نام خدای لاغری
سلام به استاد عزیزم ودوستان همراهم!
واقعا این موضوع که باور کردن هر مطلبیه که باعث میشه در ما تغییر ایجاد کنه و من هم بعد از سال ها که در مورد خیلی از مسائل همیشه یه علامت سؤال در ذهنم دربارهی اونها داشتم امروز به این نتیجه رسیدم که چون فرد به یک حرفی توجه می کنه و اون رو باور میکنه به مرور وخیلی آروم وآهسته باعث یه سری تغییرات در رفتار اون میشه واین موضوع یقین و باور من به درستی مسیر لاغری باذهن رو بیشتر می کنه و هر روز که آگاهی من در این مسیر بیشتر میشه بیشتر مطمئن میشم که قدم در مسیر درستی گذاشتم .
تغییرات رو دارم میبینم شروع شده و هر روز دارم بیشتر حسش می کنم لباس هام راحت تر شده. موقع راه رفتن و پیاده روی خیلی سبکتر شدم. از همه مهمتر اینه که آرامشم بیشتر شده .
یه موضوع جالب دیگه که در این مدت می خواستم به خودم ثابت کنم این بود که مصرف برنج باعث چاقی نیست و کلا مواد غذایی قدرت ندارن که منو چاق کنن وفقط وجود دارن که من از اون ها لذت ببرم.
در طی این دو ماهی که در مسیر هستم تقریبا هر روز برنج رو به شکلهای مختلف استفاده کردم. با خورش ، پلویی و به شکل های مختلف وبا روغن متعارف و با این وجود سبکتر شدم . البته اینم بگم که طی این مدت فقط موقعی که واقعا گرسنه بودم می خوردم و قبل از سیری از خوردن دست می کشیدم.بدون هیچ اجبار یا حرص زدنی. و به خودم ثابت شد که حتی با مصرف روزانه ی برنج هم من می تونم متناسب بشم و متناسب بمونم. البته برنج فقط یه مثال ویه نمونه از خوراکی هاییه که متهم به چاق کنندگی هستن.
پس مهم رفتاریه که من در برابر مواد غذایی دارم وبازخوردی که از این خوردن به ذهنم میدم واحساسی که از خوردن دارم نتیجه رو درمن وجسم من رقم می زنه.
ترسم از خوراکی ها ریخته وباهاشون منطقی رفتار میکنم. از خوردن نمی ترسم واون رو هم یه عملی می دونم که لازمه ی بقا و ادامه ی زندگیه و وجود داره که من بیشتر لذت ببرم وگر نه میشد و برای خدا کاری نداشت که وجود ما رو هم مثل فرشته ها روحانی قرار بده که نیازی به غذا نداشته باشیم ولی اونوقت ما این لذت رو از دست میدادیم.
خدایا ممنونم که دوست داری من همیشه از بودنم واز زندگیم لذت ببرم و همیشه بودنت در کنارم بهم آرامش میده واین آرامش برای من یعنی داشتن همه چیز وبه هرچی که بخوام برسم، یقین دارم که با همین آرامش میرسم به امید خدا!
هیچ هدف دست نیافتنی وجود نداره. فقط باید من مخزنم رو آماده کنم وظرفیت وجود خودم رو ارتقا بدم.
از اینکه اینجا و با شما دوستان عزیزم هستم ، خیلی خوشحالم.
حس وحالم عالییییه…
ادامه میدم….
سلام بر استاد عزیز ودوستان همراه
یادم میاد من دوران دانشگاه متناسب بودم و در همسایگی ما یک پسر خیلی چاق بود که درس خونده بود و رشته روانشناسی هم خونده بود و خونه اش رو به روی خونه ما بود واتاق اون پسره روبه روی ایوان خونه ما بود .
و چون هوا گرم میشد تابستون و کولر هم اون موقع دوبریهای مانداشتند اون پنجره اتاقش رو که روبه خونه ما بود باز میکرد و چون چندسال از ما بزرگتر بود خانوادم یه کم شاکی میشدن که چرا پسره سرکار نمیره وهروقت بهش میگفتند جسمش رو فوش میداد دقیقا جسمش شبیه جسم استاد قبل لاغری بود ومیگفت من نمیتونم پیاده برم وکسی منو بااین جسمم قبول نمیکنه.
مرتب خونه میگفتند به خاطر کم تحرکیش هست برادرش چقدر چابک وفرز هست اون صبح تاغروب خونه هست و به خودش زحمت نمیده بره کاربکنه ومیزاشتن به حساب تنبلی .
چون خانواده ماهمه متناسب بودن وکسی به عوارض چاقی آگاه نبود .
مادرم میگفت مریضی داره بنده خدا . که حتمن نمیتونه لاغربشه . چون اونقدر تو ذهنشون بدیهی بود که اون میتونه با ورزش خودش رو لاغرکنه .
من تازه تحصیلاتم تموم شد و دنبال کار بودم تا کار پیدا کنم یک سال ونیم طول کشید و اون موقع اینقدر کار فراوان نبود من دهه شصتی هستم و دهه شصتیها میدونن اون موقع چه خبر بود .
تو این یکسال ونیمی ارام ارام روند چاقیم شروع شد ومن کم تحرک وجایی نمی رفتم وعین یکسال ونیم خونه بودم .
حالا اونجور چاق نبودم فقط یادم میاد پارچه میخریدم ومانتو میدوختم دکمه های پایین مانتوم همیشه کنده میشد و باخودم میگفتم این خیاط کارش خوب نیست وهرسری پیش خیاطهای دیگه میرفتم و همین موضوع بود .
کلافه میشدم .
بعد مدتی رفتم شرکتی مشغول شدم جاتون خالی شرکت پخش موادغذایی بود ویکی از محصولاتش شکلات نارگیلی بود که من یکبار امتحانش کردم و بعد مرتب شده بود وعده غذاییم وبه هرکی میدیدم پیشنهاد میدادم .
حالاکارپشت میزنشینی وکم تحرکی که توذهنم کدش بدابر بود با چاقی فعال شد .
ازیک طرف تلویزیون هرچه فرد ثروتمند بود رو فرد چاق کچل نشون میداد مثل فیلم خانه به دوش اون اصلان که چاق بود وکچل .
منم که حقوق بردارشدم و این کد افزایش وضع مالی برابرهست باچاقی فعال شد .
ازیک طرف ریزش موی منم کم کم شروع شد تا باور اثبات بشه .
حالا منم قدم بلند و یه مقدارچاق هم شدم ومامانم مرتب میگفت تو شبیه فلان عمه ات هستی واستخوان بندیت درشته مرتب تکرار میکرد .
منی که عینکی نبودم کم کم عینکی هم شدم . چون عمه ام عینکی بود ومنم بایستی باورم اثبات میشد .
قربون خدا برم که اینقدر سیستم جهان رو هوشمند آفرید .
خوب من بلد نبودم ودرجهت پسرفت خودم داشتم ازش استفاده میکردم .
کم کم باورهای مخربی از اطرافیان به ذهنم تزریق میشد .
داداشم میگفت سن بالامیره طبیعی هست و انسان رشد عرضی پیدا میکنه .
دخترعمه ام که اتفاقا خودش رو روشنفکر میدونست میگفت تاکسی نخوره چاق نمیشه .
حالا وقتی از مادرم میپرسیدم پس چرا عمه هام چاقن .
میگفت زندگی خوب دارن دغدغه فکری ندارن همه چیزشون سرجاشونه وچاقن . ومنم تو ذهنم ثبت شد آرامش وآسایش برابراست با چاقی.
روزها گذشت و منم گاهی باچاقیم راحت بودم اما موقع خرید لباس خیلی اذیت میشدم .
فروشنده میگفت خانوم بارداری ؟
دوستم سرزنشم میکرد من حلقه خریدم تو هم بخر . به خودت برس . یه فکری بکن .
منم دستگاه درازنشست خونگی خریدم چندبار استفاده کردم وگذاشتمش کنار .
باشگاه . پیاده روی . رقصیدن . رژیم اصلا فایده ای نداشت یه مدت خوب بود بعدش برمیگشت .
یکبار تواینستا تبلیغ لاغری با قهوه طی مدت معدود وتضمینی دیدم با فروشندش صحبت کردم دیدم اون بیشتر به فروش قهوه اش فکرمیکنه تا لاغری .
رفتم تواینترنت دنبال لاغری باقهوه سرچ میکردم تو سایت نی نی سایت .
یادم نمیره فقط کامنتها رومیخوندم چشام خسته شده بود خاستم ازسایت بیام بیرون . دیدم یه آقایی کامنت گذاشته لاغری با ذهن استاد عطار روشن و یک آقای دیگه که یادم نیست .خوبه
من سریع رفتم تواینترنت این اسم رو سرچ کردم ببینم راهکار این استاده چیه
دیدم وارد یه دنیای دیگه شدم و یک سایت لاغری با ذهن .
شب خیلی خسته بودم .صبح که بلند شدم وارد این فضا شدم . اوایلش اصلا منوی ندیده بودم فقط چند تا کامنتو ویس . ولی گاها ماهی یه بارسرک میکشیدم . مطمنا تو مدار نبودم .
اما یکسال بعد که واقعا خسته بودم وتسلیم شده بودم اومدم وارد سایت . نمیدونم چی شد منوی سایت رو دیدم وآموزشها رو دنبال کردم و درسال بعدش از وزن ۷۴ رسیدم به ۶۰ .
ووارد دنیایی بودم که توش بودم ولی گمش کرده بودم .
اما الانا یک کد مخرب سروکله اش پیدا شد . گفتم بهتره من یک دور مطالب رو از اول مرور میکنم وهم حسابی این ویروس مزاحم رو نابودش میکنم .
تشکر ازاستادعزیز ودوستانی که حوصله به خرج دادن وکامنتم رو خوندن .
سلام خانم شاد متناسب …..
دیدگاهت عالی …..مرسی ….
وقتی به تاثیر افکار تکرار شونده در بروز چاقی فکر می کنم می بینم ماها اسیر یه مشت حرف بی سر و ته شدیم یعنی دقیقا با قدرت ذهنمون چاق شدیم حالا آگاهیم و می دونیم که با قدرت همین ذهن براحتی لاغر میشیم و به باور قطعی می رسیم که برای لاغر شدن نیاز به هیچ کار خاص ، ابزار خاص و خوراک خاص نداریم باید افکار باورها و نگرشها و آخرسر رفتارها باید عوض بشن ….همین ….
سلام و روز بخیر
ضمن تشکر از آقای عطار روشن و آرزوی موفقیت برای همه عزیزان
در مورد مطالب این فایل باید بگم:
اولین تجربه چاقی من در سنین بلوغ حدود ۱۶الی۱۷ سالگی اتفاق افتاد زمانیکه دچار استرس احساس نا امتی یاس و احساس تنهایی بودم و ناخوداگاه میزان غذای مصرفی من زیاد شده بود جوریکه روزی دوبار غذا میخوردم .هر روز ناهار میبردممدرسه ولی اکثر اوقات قبل ساعت ناهار غذامو میخوردم و بعد برگشت به خانه هم غذا میخوردم
یادمه اصلا فکر اینکه غذا داخل کیفم هست نمیگذاشت راحت بنشینم بعد چند ماه که خیلی چاق شدم از خودم بدماومد و یک رژیم سخت گرفتم شام رو حذف کردم صبحانه و ناهار هم خیلی جزئی و لاغر شدم
بار دوم بعد زایمان اولم
بعد از ده سال دوباره رژیم گرفتم و لاغر شدم
بار سوم بعد زایمان دوم دوباره چاق شدم
بار چهارم در دوران کرونا تا الان
هر بار چاقی من همراه بوده با زمانی که مت به شدت دچار ترس و اضطراب و تنهایی رودم فقط با غذا خوردن خودم رو آروممیکردم
باورهای من:
زایمان و شیردهی آدم روچاق میکنه
ترس باعث ترشح کورتون و در نتیجه تجنع چربی و پرخوری میشه
احساس بی ارزشی که من نمی تونم خیلی از حسهای خوب رو تجربه کنم چون لیاقتش را ندارم
عصبی شدن اشتهای من رو زیاد میکنه
سلام استاد عزیز
من از زمان بچگی چاق بودم از عکسهای دوران بچگی من مشخصه ، من از وقتی خودم را با دوستانم میدیدم من چاق بودم و چون این چاقی را ژنتیکی می دونستم اصلا چاقی خودم را عادی میدیدم ، بعدها که ازدواج کردم چون به قولی می گفتند افراد بعد از ازدواج چاق می شوند من چاق شدم و بعد از دو تا بارداری پشت سر هم داشتم که در بارداری دوم ۲۷کیلو موقع بارداری اضافه کرده بودم از وزن ازدواجم و اين خیلی من را ناراحت کرده بود و چندین رژیم گرفتم و مقدار کمی کم کردم و بعد از مدتی دوباره وزن من برگشت بعد بارداریهای بعدی این وزن بر نگشت تا جایی که به مدت ۱۰ سال در وزن ۱۰۰کیلو تا ۱۰۵ بودم و الان که ۴۶سال دارم و ۴ فرزند و دیابت و چربی و تیرویید گرفتم خیلی از خودم ناراحت بودم که در این سن به این بیماریها مبتلا شدم یک روز از طریق رژیم دکتر کرمانی به مدت ۳ ماه ۱۲کیلو کم کردم و به وزن ۹۰ رسیدم بعد دیگه نتوانستم هزینه دوره های سه ماهه را پرداخت کنم و گفتم همین روش را دوباره ادامه بدهم که یک نفر در جایی به من گفت که شنیدی میگن لاغری با ذهن هم خیلی افراد را لاغر میکنه من فرداش در گوگل سرچ کردم و با سایت شما آشنا شدم خیلی خوشحالم که استاد دقیقا حرف دل من را میزنه و حالا متوجه شدم که ذهن من بیشتر کپی برداری کرده تا خودش عمل کنه و انشاالله با این روش به وزن ایده آل خودم میرسم من حدود یکماه است که پراکنده ویسها را گوش کرده بودم ولی الان به صورت کامل وبه صورت منظم با اجرای تک تک تمرینات انشاالله پیش میروم و خودم متوجه شدم لاغرتر شدم و اصلا روی ترازو که مثل مین است نمی روم ، دیروز یکی از آشنایان من را دید گفت خیلی لاغر شدی صورتت لاغر شده زشت میشی ، گفتم خیلی هم زیبا شدم و خوشحالم که بدون وزن کشی متوجه میشم لاغر میشوم ، به امید روزی که من هم یکی از شگفت انگیزان باشم بازم ممنون از استاد که اینقدر دقیق و جزئی و شفاف مطالب راباز گو می کنند
“ به نام ” الله “ یگانه قدرت مطلق هستی ”
درود به همگی ؛
گام پنجم : دلیل چاق شدن من ؛
امروز ۵ خرداد ۱۴۰۲ به لطف و یاری خداوند توانستم گام پنجم را بر دارم ، خدایا سپاس .
از ته دلم از خدا می خواهم که هر چه زودتر در دوره ی ورود به سرزمین لاغرها شرکت کنم و زودتر بتوانم آن را تهیه کنم.
دلایل چاق شدن من :
الان هر چی فکر می کنم نمی دونم واقعا من از کی شروع به چاق شدن کردم ولی با توجه به عکس های دوران کودکی ، من تا سن نه یا ده سالگی قبل از عمل لوزه ی سومم کاملا لاغر بودم و با دیدن عکس های بعد از آن دوران ، چاقی و تپلی من کاملا در عکس ها مشهود است . من هم درباره ی دلایل چاقی از همان کودکی از افراد خانواده،دوستان در محیط مدرسه،دوستان در محیط باشگاه، اقوام در جمع های فامیلی، دوران خوابگاه و دانشگاه و … خیلی می شنیدم و می دیدم که فلان کس خیلی چاق شده چون همه ی افراد آن خانواده ارثی چاق هستند و ژن چاقی در آنها وجود دارد ، خوردن همزمان با تلویزیون نگاه کردن، فرد را چاق می کند کاری که من در کودکی خیلی انجام می دادم، الان که خوب فکر می کردم من به دلیل داشتن لوزه ی سوم خیلی اذیت می شدم و احساس بدی داشتم و بعد از عمل احتمالا راحت تر شده ام و احساس بهتری پیدا کرده ام و به همین دلیل بهتر و بیشتر هر چیزی را خورده ام و اینکه شنیده بودم که هر کس عمل لوزه انجام داده است بعد از آن چاق شده است .خیلی می شنیدم که افراد به خصوص دخترها بعد از عقد و ازدواج چاق می شوند و نمونه های زیادی در اطراف خود می دیدم که بعد از عقد و ازدواج چاق می شدند .خیلی می شنیدم که اگر کسی مدتی ورزش کند و آن را رها کند به شدت چاق می شود. خوردن بعضی از داروها مانند داروی تیروئید و جلوگیری از بارداری و به طور کلی هر روش دیگری برای جلوگیری از بارداری فرد را چاق می کند.باور خیلی قوی که در من وجود داشت این بود که خوردن بعضی از خوراکی ها و غذاها به شدت چاق کننده است حتی به مقدار خیلی کم مانند : برنج ، نان لواش ، ماکارونی ، پیتزا ، لازانیا ، نوشابه ،سرخ کردنی ، انواع سس ، انواع شیرینی ها ،انواع بستنی و شکلات و … و به همین دلیل اگر هر زمان که تصمیم به رژیم گرفتن می گرفتم اولین کاری که انجام می دادم یا حذف کامل و یا کم کردن مقدار این خوراکی ها بود.خیلی می شنیدم و می شنوم که تنها با رژیم گرفتن و ورزش کردن می توان لاغر و متناسب شد.خیلی می شنیدم که سوخت و ساز پایین بدن انسان را به شدت چاق می کند .در زمان خوابگاه از دوستانم خیلی می شنیدم که مزاج سرد و بلغمی باعث چاقی می شود و فرد هر کاری کند نمی تواند لاغر شود.این باور که بارداری و زایمان خانم ها را بیشتر از قبل چاق می کند نیز وجود داشت .قوی ترین باوری که در من باعث چاقی می شد باور کم تحرکی و خواب زیاد بود و اینکه خوردن حتی آب هم من را چاق می کند و چاقی خیلی راحت و آسان است در مقابل لاغر شدن سخت و طاقت فرساست.از اطرافیان بارها شنیده بودم که خانم ها با بالا رفتن سن و بعد از آن یائسه شدن خود به خود چاق می شوند .باور داشتن استخوان بندی درشت هم برای من یک دلیل برای چاق شدن بود .بارها می شنیدم که دختر خانم ها و بانوان در زمان پریودی چاق تر از زمانی هستند که پریود نیستند و نباید در این دوران خود را وزن کنند.یکی از دلایل قوی چاق شدن خود را داشتن کیست تخمدان می دانستم که از دکترها می شنیدم که باعث چاقی می شود و چاقی آن را تشدید می کند.زیاد می شنیدم که کار پشت میزی فرد را چاق می کند.حتی چندین بار شنیده ام که فلان گروه خونی اکثرا چاق هستند و یا چاق می شوند و فلان گروه خونی متناسب و لاغر هستند.الان هر چی فکر می کنم دیگری چیزی به یادم نمی آید . اما همه ی این گفته ها تنها توجیح ما برای چاق بودن و چاق تر شدن بودند و هستند و چون به آنها به مرور زمان باور پیدا کرده ایم به فرمول های ذهنی ما تبدیل شده اند و به مرور ما بر اساس آنها رفتار کرده ایم پس کافی است دیگر با دلیل و منطق به آنها باور نداشته باشیم و برای مغز و ذهن خود باورهای درست و صحیح ایجاد کنیم و جایگزین باورهای غلط و نادرست ذهن خود کنیم تا کم کم و به مرور زمان مغز ما بر اساس باورها و فرمول های جدید و درست دستور به عمل بدهد و این به سادگی امکان پذیر است .
“ لاغر شدن از طریق ذهن ، راحت ترین و آسان ترین کار دنیاست .”
“ یا حق ”
سلام و درود ب فرمانروای جهان و جهانیان ،خداوندگاار زمین و زمان
سلام ب دوستان و استاد مهربان
من ب قبل برمی گردم که چقدر بدنم توانایی داشت و ب راحتی لاغر میشد ،در عجب می مانم
ب زمانی بر می گردم که بخاطر استرس و اظطراب این دکتر و آن دکتر می رفتم ب توسعه دوستم ب شهر دیگه نزد دکتر طب سنتی رفتیم ،کلی دمنوش
و گلاب و سرکه انگبین ووووو داد.من تا آن موقع از این جور چیزها نخورده بودم ،آخر شبها پشت سر هم دمنوشهای اعصاب و گلاب و وووداشتم
بعد خوردن چنان سنگینی داشتم تا اون سن تجربه نکرده بودم و احساس بدی داشتم ب جای اینکه احساس خوب ب من بده.و همه با حجم بالا فقط گلاب یک لیوان..پس نجواها شروع شد .اینها چاق کننده س،دارم میترکم،معده م بزرگ شد.وووو دقیقا از همون موقع استارت چاقی خورد و با این تفاوت فرم بدنم کلا تغییر کرد ،من که کمری باریک داشتم و بالاتنه خوش فرم ،شکم و پهلو زدم که دیگر بعد 5 سال نتوانستم تغییرش بدهم
پس نه که ب من کمک نکرد و مشکلاتم حل نشد بلکه افکارم پریشانتر شد و فرمولها هم فعال شدند ،از مادر ارث گرفتی و سنت بالا رفته .
من کا ملا ب گفتگو ذهنی و خراب شدن حس آگاهم
من خودم استادم در حس و حال خراب . ب طوری که الان هنوز نمی توانم کاملا ب آن تسلط پیدا کنم باید آنقدر با ذهنم ،خودم صحبت کنم و گذشته
رو ب خودم یاد آوری که هیچ جن و انسی ب تو تسلط ندارد جز افکار خودت. با مراقبه تا بتوانم ب لرزش مغزم و بدنم آگاهانه تسلط پیدا کنم.
استاد من کاملا ب نجواها و گفتگو های ذهنی آشنا هستم ،بعضی اوقات ب خودم میگویم خدا چقدر تو را دوست داره ،با این همه حال خراب تو را سرپا نگه داشته.
بعضی اوقات هم نجواها و گفتگو ها میاد تو نتیجه خاصی نمیگیری
ب خودم باز تکرار میکنم.(من بدستان خدا خیره شدم ،معجزه کرد)
ب امید تغییرات
سلام استاد عطار عزيز
درباره اين صحبت كرديد كه يك خانم كه در مدت بارداري اضافه وزن زيادي داره چون از نظر روحي آماده گي اون اضافه وزن رو نداره پس دچار افسردگي ميشه
ولي در مقابل خودتون رو مثال زديد كه در طول زمان زيادي گرم به گرم اضافه شديد و با هر اضافه وزن جديد خودتون رو با اون شرايط يكي كرديد .مثلا ديگه كمتر ميرفتيد شنا چون روتون نميشد
و كليت اين بحث اين بودش كه ذهن يواش يواش ميپذيره چاقي يا لاغري رو.
و من مبحثي رو ميخوندم كه توضيح ميداد هر عادتي هر رفتاري هر فكري يك سري نرون هاي عصبي رو در مغز ما ايجاد ميكنه
درباره چاقي و لاغري هم همين نرون هاي عصبي كارساز هستن و با فايل ديدن ما كمك ميكنيم به ساختن اون نرون هاي عصبي
نكته اعجاب انگيز درباره مغز اينه كه نرون هاي قبلي هم سرجاشون هستن
فقط ما با ساختن نرون هاي جديد ، دستورات جديد رو در مغزمون اجرا ميكنيم
كه در مورد اين لاغري با ذهن و شنيدن فايل ها بايد بگم
به محض اينكه فايل ديدن متوقف بشه
اون نرون هاي قبلي چاقي كه از قديم بودن در ذهن ما چون ريشه دار تر هستن
دوباره شروع ميكنن به روي كار اومدن و دستورات چاقي رو اجرا ميكنن
من به اين نتيجه رسيدم كه :
من كه يكسال و نيم پيش وزنم رو با رژيم كتوژنيك كم كردم و تقريبا نزديك به وزن ايده الم شده بودم ولي در اون وزن نموندم
الان با توضيحات شما درباره اينكه خانمي كه در دوران بارداري اضافه وزن پيدا ميكنه و مقايسه اش با خودتون متوجه شدم من هم كه لاغر شده بودم در مدت زمان كوتاه، اون لاغري برام نموند
چرا ؟
چون مغز من نمي پذيرفت اون لاغري رو
مغز من احساس ميكرد از نقطه امن خودش خارج شده و من رو با فشار هاي عصبي كه در اون رژيم برام پيش آورد ، هدايت كرد به سمت روش كهنه قديمي خودش
همون روش بخور بخور
فرمول هايي كه ساخته ميشه با تاييد كردن ما ثابت ميشه
وقتي باور ميكنيم باورهايي كه چاق كننده هستن مثل چاقي ارثي ، پس چاق ميشم
من خيلي زياد باور داشتم كه مزاج بدن من سردي و بلغمي هست و تا آخر عمرم هميشه چاق خواهم بود
يك دكتر گياهي حرفه اي هم به من همين رو گفته بود
و در چند سال گذشته تمام ذهن من رو اين موضوع پر كرده بود
كلي درباره بلغمي ها و اونهايي كه سردي داره بدنشون ميخوندم
و وقتي مهاجرت كردم دقت كردم بين مردم از كشورهاي مختلف
و چيزي كه خيلي برام بولد بود اين بود كه افراد از كشورهاي مختلف موهاي سفيدشون كم هست
چيزي كه در مزاج بلغم و سردي موهاي سر و بدن به شدت سفيد ميشه
من كه آمدم اينجا گفتم چطوره اينا انقدر موهاي سفيد كمي دارن
خلاصه اش اينه كه انقدر من باور داشتم به اون باور بلغم و سردي نتونستم به مغزم ثابت كنم باور من غلطه و نتيجه اش اين همه آدمه كه دارم با چشم ميبينم
اين موضوع رو براي اين گفتم كه هي با فايل گوش كردن يه باور جديد توي خودم پيدا ميكنم (باور جديد به اين معني كه ، براي من جديد هست از اينرو كه نميدونستم ريشه در چاقي من دادره)
باورهايي كه در متن خوندم در من اونقدر قوي نبود
قبلا بودها ولي به مرور ضعيف شده بودن
مثلا من ديگه به ژنتيك و تاثيراتش باور ندارم
بيماري ها رو قبول ندارم كه درمان نداره
همونطور كه شما اشاره كرديد چاقي در خانم هاي باردار ايران و اروپا و آمريكا اصلا قابل مقايسه نيست
و من اينجا ميبينم كه خانمها به شكل عادي باردار ميشن و ده كيلو اضافه وزن دارن و كه بعد از زايمان اون از بين ميره
پس من اين موضوع رو هم باور نداشتم
و در كل باورهام رو هر چي ميگشتم ، چيزي كه بولد باشه برام و باعث چاقيم شده باشه رو پيدا نميكردم …يه چيزهاي ريزي پيدا ميكردم…اما همونطور كه شما داريد آموزش ها رو پيش ميبريد و مارو ميبريد به درون خودمون براي پيدا كردن راه حل ، من امروز به نكته جديدي رسيدم كه به نظرم خيلي هم ريشه اي و قوي هست
چون اعتقاد من بهش خيلي خيلي زياده
امروز متوجه شدم كه اين باور قوي توي ذهن من بوده كه من مزاج بلغم و سردي دارم و هميشه اضافه وزن داشتم
استاد من خيلي خيلي زياد به موضوع چاقيم فكر كردم
نميتونم بگم چقدر وقتم و ذهنم هميشه پر بوده از اين موضوع
من هر كلاس و دوره اي شركت كردم كه اوضاع زندگيم و وضع ماليم بهتر بشه ولي انقدر ذهنم درگير اين چاقي بوده كه هيچ كدوم اون دوره ها برام نتيجه نداشته
توي داستان هدايتم هم گفتم كه الان فهميدم اين نشتي انرژي در من از كجاست …و فهميدم اول بايد چاقيم رو رفع كنم بعد برم سراغ كلاس ها و دوره هاي ديگه
بسيار سپاسگذارم از خدا و شما كه اين شرايط رو برام بوجود آورديد
بنام خداوندمهربان و پروردگارعالمیان
سلام به استادگرامی ومهربانم وهمراهان وهم مسیرهای گرامی آموزش لاغری باذهن
دلیل چاق شدن (قسمت پنجم)
مهمترین شروع رهاشدن از چاقی و لاغری اطلاع داشتن ازدلیل چاق شدن است
مابرای بر طرف کردن هر مشکلی که داشته باشیم اول باید دلیل اون مشکل را پیداکنیم وقتی دلیل بوجود آمدن مشکل را بدانیم شروع کردن برای برطرف کردن اون خیلی راحت تر از وقتی هستش که دلیل مشکل را ندانیم وبخواهیم ازروش و ازمون وخطا برای رفع مشکل اقدام کنیم
این در مورد چاقیمان هم صدق میکند
کسی که چاق هستش در چاقی خودش هردفعه برای لاغرشدنش شروع کرده از روشهای مختلف برای رهاشدن از چاقی خودش استفاده کرده است ولی هیچ نتیجه خوبی بدست نیاورده است روشهایی که برایمان گفته شده برای لاغریمان بدونه اینکه به دلیل چاقیمان توجه بشه واز روش تغییر دادن عاملهای بيروني مثل تغییر در میزان مواد غذایی مصرفیمان، بیشتر کردن فعالیت بدنمان، وبالا بردن سوخت وساز بدن و….که هر کدام حکم ازمون و خطا کردن برای برطرف کردن چاقیمان بود
علت نادرست بودن روشهای لاغری عدم اطلاع اونها از دلیل چاقی فردبود دلیل چاق شدن عدهای نوعی بیماری مثل پرکاری تیروئید وکم کاری تیروئید، مصرف دارو های خاص و یا هرعاملی معرفی بشه ولی در آخر راهکارهای که گفته شده توسط اونها منجر به بدست نیاوردن نتیجه دائمی و همیشگی نمی شود
مهمترین دلیل چاقی من چیست؟
مهمترین و بارزترین دلیل چاقی من باورکردن چاقی بود وقتی به جملاتی که استاد گفتن فکر می کنم می بینم که در من تاثیر داشتن
۱. چاقی در خانواده ما ارثی است وبه همین دلیل چاق شدم
یعنی همیشه بارها شنیده بودم وحتی در چند سال قبل که از روشهای مختلف نتیجه ای کسب نمیکردم به من می گفتند که تو چاقیت ارثی و ژنتیکی است من هم باورکرده بودم که واقعا من ژنتیکی چاق هستم وبه همین خاطر چاقی خودم را طبیعی می دانستم یعنی قبول کرده بودم که من همیشه چاق خواهم بود و لاغر بشو نیستم وفقط کاری می کردم که زیاد وزنم اضافه نشه
۲. چاقی من به خاطر کم تحرکی است
همه به من می گفتند که باید تحرک داشته باشم ویک برادرداشتم خودش خیلی لاغر و متناسب بود هر وقت خانه مان میآمد همیشه با عصبانیت می گفت که پاشو اجرهای حیاط راتمیز کن اینقدر از حرفش بدم می آمد و حالم را بد می کردوقتی بهم میگفتندکه صبح زود بیدار شو ورزش بکن خونه رو تمیز بکن یه جورایی می خواستندبهم بفهمانندکه من تنبلی می کنم ولی واقعا بااون وزن بالا نمی توانستم کارزیادانجام دهم یاوزش کنم. پیاده روی کنم وبه خودم قبولانده بودم که من این کار ها را انجام نمی دهم پس چاق ترمیشوم
۳. من پرخوری عصبی دارم به همین دلیل چاق هستم.
وای نگم از پرخوری عصبی که وقتی اعصابم خراب می شد دیگه نمیدانستم که چه میخورم چه جوری می خورم وچقدر می خورم هرچهقدر می خوردم سیرمونی نداشتم انگار معده ام را با قاشق قاچ قاچ می کردند وسرسفره بااینکه نصف بشقاب غذایم رامیخوردم اختیار نداشتم بقیه اش را بخورم اینقدر ضعف داشتم که نمیتوانستم قاشق رابه دهانم ببرم یعنی یک اشتهای کاذب پیدا می کردم که اصلآ حالم دگرگون می شد
۴. سوخت وساز بدنم پایین است و به همین علت چاق هستم.
این سوخت ساز نمی دانم که چگونه بگویم بهم میگفتن باید اینقدر ورزش کنی پیاده روی کنی کند.تند.سریع که سوخت وسازت بالا بره و چربی هایت آب بشه.
۵. من بخاطر بارداری چاق شدم.
تنهاچیزی که من رو چاق نکرد همین بارداری بوداین قدر که ویارم شدید بود نمیتوانستم غذابخورم یعنی تا ۹ماه حاملگیم یک بشقاب پر غذانتونستم بخورم
من دردومین حاملگیم که دکتر رفتم درابتدا ۷۳کیلووزن داشتم و تا۶ماه حاملگیم به ۷۶کیلو رسیدم ودرسه ماهگی اخربارداریم۷۴کیلووزن داشتم یعنی درواقع یک کیلو اضافه کرده بودم ولی مطمئن بودم که وقتی بچه ام بدنیا میاد دوباره چاق خواهم شد
۶. استرس داشتن زیاد دلیل چاقی ام شده بود.
استرس واضطراب باعث چاقیم شده بود که هر چه بگم کم گفتم یعنی به این باور رسیده بودم که من با داشتن استرس واضطراب زیاد روزبه روز وزنم زیاد تر میشوددراین استرس بود که من اون اشتهای کاذب شدید روپیداکردم وقتی استرس داشتم یا می خوردم یامیخوابیدم که درهردوصورت من چاق ترمیشدم
۷. من پرخوری می کنم به این دلیل چاق هستم.
پرخوری کردن برایم یک موزل شده بود هرکاری می کردم کم بخورم نمیشدکه نمیشدفقط موقعی ای که رژیم بودم من به اندازه غذامیخوردم يعني خودم را مجبور می کردم که کم بخورم
۸. ریزه خواری وناخنک زدن دلیل چاقی ام بود.
من همیشه ریزه خواری داشتم و هر چیزی بدستم میرسید هرجا هم بود میخوردم اگه چیزی هم پیدا نمی کردم سراغ یخچال میرفتم وباید یه چیزی پیدا می کردم ومیخوردم حتي شده يکی دو قاشق مربا.
ناخنک زدن. من موقع پختن غذا.مثلا آش می پختم از همون ابتدای پخت تا پخت کامل میخوردم وقتی کوکو میپختم چند تا فال میخوردم یعنی خلاصه تاغذاپخته بشه کشیده بشه سرسفره برده بشه از سفره جمع بشه درحال خوردن بودم
۹. شیرینی.بیسکوییت.شکلات.و….
باعث چافیم بودند.
من اینقدر عاشق شیرینی بودم که اگه یک قوطی شیرینی جلوم میگذاشتند باورکنید نصفش میرفت اگه خجالت نمیکشیدم بقیه اش راهم میخوردم
۱۰. فست فودباعث چاقیم بود.
من عاشق ساندویچ .پیتزا.لازانیا.و….هستم من خیلی مواقع یک پیتزای کامل رو میخوردم ومیگفتم که من سیر نشدم ودوست داشتم که بازهم بخورم وساندویچ بقیه چیزها هم همینطور.
این باور اینقدر قدرت داردکه خودش قادر استکه مارادرحالت چاقی نگهداردوتمام تلاش وکوشش مان رابرای لاغرشدنمان ازهرروشی را خنثی کند
اگه باورکنیم که چاقیمان طبیعی است انتظار چاقی در ماصورت میپذیرد وقتی این انتظار چاقی تکرار بشه تصویرهای چاقی از خودمان در ذهنمان صورت میگیرد ونشانه بوجود آمدن این تصویر ها حس ترس از چاقی ویا چاق تر شدن هستش.
اگر تصویرهای چاقی در ما ثابت بمانند سبب بوجود آمدن فرمولهای چاق کننده در مغزمان میشود واین فرمولهای چاق کننده به فرمانهای مغزی برای عوض شدن واکنشهای کسی که چاق است درمواجه شدن به موادغذایی مبدل میکند
همینطور این فرمولها به فرمانهای مغزمان برای ذخیره شدن چربی و زیاد شدن سايز و وزن فردتبدیل میشود وچون جسممان تحت فرمانهای مغزمان است به آسانی وضعیتش عوض میشودوازحالت لاغری به چاقی تغییر وضعیت میدهد
باورکردن چگونه برماتاثیر میگذارد
باورکردن چاقی مهمترین عامل چاق شدن افراد است.
به اون مقداری که ماباورکرده باشیم که چاق هستیم ما در معرض چاقی زیاد تری قرار می گیریم
وقتی ماازطرق مختلفی برای لاغریمان استفاده کردیم ونتیجه خوبی بدست نیاوردیم باعث شده بود که باورمان نسبت به چاقیمان وچاق ماندن پررنگتر شودوبه این خاطر وزنمان هر روز زیاد ترمیشد
پس اگه بخواهیم لاغر شویم ومهمترازاون برای همیشگی لاغر بمانیم بایدازروش کنترل ذهنمان وآموزش لاغری باذهن شروع کنیم تابه صورت خیلی خوب در مسیر تناسب اندام و لاغری قرار بگیریم و در درست کردن این باوراثرگذار ومخرب را آموزش ببینیم.
حالاما به این اطمینان رسیدیم که دلیل چاقیمان ناشی از فرمولهای ذهنیمان است ودرک کردن این مسئله به هممون اثبات میکند که قدرت ذهنمان در چاقیمان چقدر اهمیت داشت و حالا به این باور رسیدیم که می توانیم از قدرت ذهنمان در لاغر شدنمان هم استفاده کنیم واین ذهن مثل یک وسیله کارامدی که میتوانیم با اون هر کاری را انجام دهیم ما تابه امروز از ذهنمان برای چاقی استفاده کردیم وحالا می توانیم از ذهنمان برای لاغریمان هم استفاده کنیم
وقتی ماتوانستیم چاق شدن رااموزش ببینیم ودر طول زمان توانستیم به این مقدار چاقی پیدا کنیم بنابراین میتوانیم لاغری راهم آموزش ببینیم وبا استمرارداشتن و عمل کردن به اموزشها به لاغری وتناسب انداممان که رویای تک تکمان است برسیم
چون چاقی مانند زبان مادری است که مایاد گرفتیم وزبان لاغری راهم مانند زبان مادریمان یادمیگیریم
وامروزمیخواهیم زبان لاغری رااز فایل هاومطالب آموزش استادمان را یادمیگیریم وبه تناسب اندام ایده آل خودمان میرسیم مابا توجه کردنمان و به متفاوت بودن عملکرد ذهن افراد متناسب وافراد چاق به این آگاهی رسیدیم که می توانیم با تغییر دادن محتوای ذهنیمان مانند کسی که لاغر ومتناسب است رفتار کنیم ودر شرایط جسمی متناسبی باشیم
وماامروزیاد گرفتيم که فرمانده جسممان ذهنمان است وهمیشه پیروزاین میدان ذهنمان است که فرماندهی میکند ماباید جسم و ذهنمان را
هماهنگ کنیم تابه نتیجه خوبی برسیم
همیشه ذهنمان دنبال زیاد کردن موضوعی است که در فکرمان داریم وحالا چون ما لاغری رایادگرفتیم ذهن اون رو گسترش میدهد وامروز لاغری راگسترش میدهد
من یک برنامه لاغری به اسم مانکن نسب کرده بودم میدانم برای شما هم آشنا است
واین کالری شمار داشت ومن وقتی استخر و باشگاه میرفتم چون کالری شماری می کرد اون اندازه ای که خورده بودم را کم میکرد ومن فکر می کردم که اون ها سوختن و تمام شدن وفکر می کردیم پس میتونم بازم بخورم چون فکرمیکردم خیلی فعالیت انجام داده بودم وحالا می فهمم که فرمولهای اشتباه رفتاری ذهنی ام بودومن را به طرف چاقی حل میداد
مغزمان برپایه تصاویر ذهنمان فرمانهایی صادر می کند وماهم همیشه اجرایش کردیم من همیشه وقتی به خونه مادرم میرفتم توی یخچالشان شیرینی بود تامیرسیدم به طرف یخچال میرفتم وشیرینی می خوردم که این هم از فرمانهای اشتباه ذهنی در رفتارمان بود
من تازمانی که با این سایت آشنا نشده بودم مغزم همیشه فرمان خوردن میدادیعنی هرچی خوردنی بودند من وصدامیکردند
ولی بودن دراین سایت دیگه مغزم فرمان خوردن نمیده که هیچ وقتی هم که میخوام کمی بخورم بهم هشدارمیده دیگه ادامه نده واین باورهستش که فرمولهارافعال میکنه وافکارورفتارهایمان راتغییرمیدهد
واین نوشتنها ادامه دارد
استادخداهمیشه پشت وپناهتان باشد وسایه تان همیشه بالای سرخانواده تان باشد دوستان همیشه سربلندوپیروز باشید
خداقوت
سلام
من امروز فقط توضیحات این جلسه رو و تعدادی از کامنت هارو خوندم و هنوز به جلسه ی پنجم این دوره گوش نکردم ولی واقعا دلم خواست که تجربه ام رو بنویسم .
من وقتی جلسه ی دوم رو گوش دادم ، یک ماه به خودم فرصت دادم تا برام حل بشه مسائل بیان شده و بهشون فکر کنم .
و همین فکرکردن و بی علت دونستن اون همه عاملی که توی ذهنم بود، واقعا جواب داده.
من شنیده بودم که همه ی خانوم ها چربی شکمی دارن ،
بعد غذا حتما شکم آدم بزرگ تر میشه
ما فقط صبح شکممون خوبه و بعد از صبحانه و تا آخر شب قراره هی بزرگ تر و بزرگ تر بشه
ما همه خانوادگی از بچگی چربی شکمی داشتیمو طبیعیه .
من واقعا اندام متناسبی دارم و وزن خوبی هم دارم ، اما چربی شکمی و چاقی مرکزی دارم و سعی کردم تمام این یک ماه به این عوامل هیچ ارزشی ندم .
و واقعا توی این یک ماه که فقط همین کار رو کردم واقعا دیدم که چقد تاثیر داشته و چقد تفاوت دارم با قبل از اشنایی با استاد و عمل کردن به حتی یک جلسه از دوره ی ایشون .
واقعا ممنونم .
با سلام و احترام و البته تشکر
دلایل چاق شدن من:
۱. می دیدم و می شنیدم که مادرم خیلی چاق بود. ولی در عکسهای جوانی اش بسیار لاغر بود.
۲.قبل از ازدواج شنیده بودم آبمیوه و فست فود و غذای بیرون و نوشابه، مضر و چاق کننده است و خانواده هم اصلا تهیه نمی کردند ولی بعد از نامزد کردن خوردن این ها برنامه روتین ما در طول هفته شد.
۳. در خانه پدری برادرهایم همیشه مثل جارو برقی ته سفره و یخچال را می خوردند ولی بعد ازدواج همسر من این کار را نمی کرد و انگار این یک وظیفه بود که باید انجام می شد و افتاد رو دوش من.
۴. چند سالی خیلی عصبی بودم و گرفتاریهای ذهنی زیادی داشتم و فکر می کردم پرخوری عصبی دارم.
۵. قبل ازدواج خیلی لاغر بودم و ضعف می کردم و حتی غش می کردم و همیشه نگران بودم که برای همسرم و خانواده اش این عیب باشه و توی زندگی مشترک از این بابت سرکوفت بشنوم برای همین دوست داشتم قوی بنیه تر باشم و فکر می کردم اگه وزنم بیشتر باشه پرانرژی تر هم می شوم.
۶. اینقدر انگشتانم و سایز پاهام کوچیک بود که هیچ حلقه و انگشتری اندازه دستم پیدا نمی شد و کفش زنانه اندازه پایم نبود و آرزو داشتم یک کم پرتر بشم تا این دوتا مشکلم حل بشه.
۷. دوران شیردهی خیلی همه چیز می خوردم که بچه تپل و قوی بشه ولی بعد از پایان شیردهی عادتش روی من ماند.
۸. داروهای هورمونی مصرف می کردم یا داروهای تقویتی مصرف می کردم و دکترها می گفتند افزایش وزن میاره.
۹.برای اینکه اسراف نشه ته مانده همه خوردنیهای خونه را می خوردم که هدر نره و این درحالی بود که می دانستم ریزه خواری چاق کننده است.
۱۰. توی کشوی میزم تنقلات مفید داشتم ولی اصلا سراغش نمی رفتم و فقط اگر مهمان برام میومد رنگ و وارنگ پذیرایی می کردم ولی همه می گفتند خوبه که اینقدر تنقلات داری چاق نشده ای و من نگران می شدم که نکنه چاق بشوم.
۱۱. دلستر و آب و دوغ وسط غذا می خوردم ولی من چاق نمی شدم. اما همه می گفتند چاق کننده است و شکم بزرگ میشه.
۱۲. شنیده بودم در بارداری همه چاق می شوند و شکمشون شل میشه برای همین خیلی می ترسیدم و مواظب بودم.
۱۳. شنیده بودم که با بالا رفتن سن همه آدمها چاقتر می شوند.
۱۴. شنیده و دیده بودم که اکثر خانمهای فامیل با هر بارداری و زایمان از دفعه قبلشون چاقتر می شوند.
۱۵. شنیده بودم همه آدمهایی که رژیم می گیرند بعد از رژیم وزنشون برمی گرده و حتی چاقتر می شوند.
۱۶.شنیده بودم که کم تحرکی باعث چاقی میشه .
۱۷. شنیده بودم اونهایی که با وسیله شخصی و ماشین و راحت تردد می کنند چاق می شوند.
۱۸. شنیده بودم قند و شکر و برنج و نون و ماکارونی و ساندویچ و پیتزا و روغن و کربوهیدرات چاق می کنه.
۱۹. شنیده بودم فست فود و هله هوله چاق می کنه و همه چیزهای خوشمزه مضره و هر وقت می خوردم می ترسیدم که چاق بشم.
۱۹. شنیده بودم شام خوردن باعث چاقی میشه.
۲۰.شنیده بودم غذا بخوری و بخوابی چاق میشی.
۲۱. شنیده بودم با غذا ترشی و شور و سالاد بخوری چاق کننده است.
۲۲.َ شنیده بودم اونهایی که درسشون تموم میشه چاق می شوند.
۲۳. شنیده بودم خانمهایی که سرکار می روند، در تعطیلات عید و تابستون که خونه نشین می شوند، چاق می شوند.
۲۴. شنیده بودم معده با یک رشته به پلک وصله. معده که سنگین میشه پلک بسته میشه. خواب بعد غذا هم که چاق کننده است.
۲۵. شنیده بودم آدمها زمستانها چاق می شوند.
۲۶. شنیده بودم بیشتر از مقداری که که محاسبات نشون میده اگه کالری مصرف بشه چاق کننده است.
۲۷.شنیده بودم کمپوت برای مریض خوبه ولی چاق کننده است.
۲۸.شیرینیجات چاق کننده است.
۲۹. شنیده بودم بعضیها آب می خورند هم چاق می شوند.
۳۰.شنیده بودم آدمهای چاق بامزه و مهربون هستند.
سلام به استاد عزیز و دوستان خوبم
از کی چاقی شروع شد؟
از موقع بلوغ
یادم نمیاد که آیا واقعا با باور چاقی بعد بلوغ وزنم اضافه شد یا اینکه چون از بچگی بهم میگفتن سارا تو خیلی لاغری تو درست غذا نمیخوری و اینا که با خودم فکر کردم چاقی خوبه و باید اضافه وزن داشت دقیق یادم نمیاد ولی خب از بلوغ به بعد کم کم بدنم شروع کرد به پر شدن و اضافه وزن همه به میگفتن سارا داری چاق میشی من تا راهنمایی اهمیتی نمیدادم ولی انگار هم وزنم داشت بیشتر میشد هم بقیه باز بیشتر میگفتن به حساب خودشون خیلی نگرا بودن ولی نمیدونستن که من اصلا دوست ندارم همچین چیزی رو بشنوم البته ممکنه اونا واقعا از سر دلسوزی گفته باشن ها در هر صورت گذشته رو بیخیال مهم الانه خلاصه توی راهنمایی من چون خیلی فعالیت داشتم خیلیم غذا میخوردم ولی خب واسه انرژی بدنم لازم داشت آنا توی خوابگاه هم باز کسانی بودن که بگن سارا الان دیگه خوبی دیگه از این چاقتر بشی بدنت بهم میریزه و من نگران از اینکه نکنه بهم بریزه از یه طرفم فکر کنم باور غلطی داشتم که هر کسی خوشحال و شاد و خندون هست چاقه و یکی دیگه اینکه افراد چاق مهربونن باعث چاقی در من شده چون من هم دوست داشتم خوشحال و شاد باشم هم مهربون و انرژی بخش ولی الان بهتر میبینم کسی هست که با وجود وزن متناسب مهربونه کسی هست که خوشحال و شاد و خندونه و متناسبه دیگه اینا باورهای مسخره بی اساس بقیه بوده که روی ناخودآگاه زود باور من اثر گذاشته بوده ولی الان دارم روی عکسش رو و روی رد کردنش کار میکنم
و بعد از اون من فکر میکردم آدم هر چقدر تحرک زیاد باشه لاغر تر میشه و یه باور اشتباه دیگه داشتم اینکه من بدنم سفته و سخت چربی هام آب میشه و من روز به روز چاقتر شدم مخصوصا موقع کرونا کلی وزنم اضافه شد و حالا خداروشکر میکنم خداروشکر میکنم که بهم با زبون بی زبون با وجود دستی از دستان قدرتمندش آقا عطار روشن بهم میگه سارا بیخیال گذشته بهترینها رو بساز چون من تو رو صاحب اختیار زندگیت قرار دادم تا هرچی میخوای رو داشته باشی خدایا شکرت خدایا شکرت
و اینکه خداروشکر که این تمرین رو انجام دارم حس میکنم پاشنه آشیلم رو پیدا کردم 😍😍😍
لاغری طبیعی ترین کار دنیاست 😃
برای هر مسئله ای خدا راهی به بهترین شکل قرار داده😍😍
سلام!
چه کارخوبی انقد ازگفته هاتون مبنی براینکه استارت تغییر فرمول درذهنم ایجاد شده احساس خیلی عالی بهم دست داد موتورش روشن شده پس تااینجا رسیدم و تغییر باورهام هرچند کوچک ایجاد شده شاید کاملاً پررنگ نشده خیلی لذت بردم مثل یک سورپرایز عالی و جایزه احساسی فوقالعاده و جادویی دریافت کردم
احساس اینکه من یک قدم جلو هستم کسب کردم
ومن به این فایل رسیدم و تاثیردر نگرش و رفتارم و آرامش در بزرگترین سوال ذهنم
من چطور متناسب بشم؟
برام باورپذیرتر شده و گفتگوی ذهنم خیلی آروم شده
اینجا مثل خونه و دوستانم مانند خونوادم هستن
طریقه آشناییم با دوره شگفت انگیز تناسب رو تو داستان هدایت من نوشتم
دقیقاً استاد من بایک حالت تسلیم شده در برابر خداوند عاجزانه ازش خواستم یکبار درحال نیایش یکبار جلوی آینه تو چشام خیره شدم و گفتم وبه این مسیر هدایت شدم
وخداوند هیچگاه اشتباه نمیکنه
ومن ب خودم و خدای مهربانم اطمینان کامل دارم
استاد حالا من از گفته های شما بیشتر لذت میبرم دیگه دوست ندارم بخاطر مهمونی ،سفر ، تفریح ، فایل ها و تمریناتم رو عقب بندازم
من دیگه قید همه چیز رو زدم مگه دیوونه م سایت به این خوبی رو که کلی حالمو خوب میکنه ازدست بدم درکمال آرامش و اشتیاق دارم دوره هامو سپری میکنم
وبی نهایت خوشحالم و از لحظه لحظه زندگیم لذت میبرم
حالا بیشتر همه چیزو میبینم و عشق می ورزم الهی شکر
دلیل چاقی من چیه؟
من از وقتی یادم میاد کاملاً متناسب بودم هیچ ترسی از چاقی نداشتم
و سال های کمی هست که اضافه وزن پیدا کردم
من بااینکه پدرومادرم چاق هستن حتی بادیدن رفتارهاشون هم متناسب بودم
و وقتی به عکس های جوونیشون نگاه میکنم وقتی من کودک بودم بعداز زایمان هم مادرم متناسب بوده
ولی خوب من بعد از ازدواج مخصوصا ازاون دسته افراد که در دوران بارداری شروع کردم به بیشتر خوردن برام فرقی نداشت چه زمانی باچه مقدار غذا، خوراکی ، میوه ، هله هوله، مصرف کنم ودقیقا استاد تنوع خیلی بیش از حد برنامه می ریختم فرمول های جدید
شاید قبلاً فقط شنیده بودم
وهمین رفتارهام باعث عادت شد ودر مغزم دیگه عادی شد
من متوجه شدم متناسب شدن یک مهارت و توانایی که باید یاد بگیرم و کافی اول دلیلش رو پیدا کنم واز سردرگمی دربیام وگام های کوچک و موثر بردارم
سلام!
چه کارخوبی انقد ازگفته هاتون مبنی براینکه استارت تغییر فرمول درذهنم ایجاد شده احساس خیلی عالی بهم دست داد موتورش روشن شده پس تااینجا رسیدم و تغییر باورهام هرچند کوچک ایجاد شده شاید کاملاً پررنگ نشده خیلی لذت بردم مثل یک سورپرایز عالی و جایزه احساسی فوقالعاده و جادویی دریافت کردم
احساس اینکه من یک قدم جلو هستم کسب کردم
ومن به این فایل رسیدم و تاثیردر نگرش و رفتارم و آرامش در بزرگترین سوال ذهنم
من چطور متناسب بشم؟
برام باورپذیرتر شده و گفتگوی ذهنم خیلی آروم شده
اینجا مثل خونه و دوستانم مانند خونوادم هستن
طریقه آشناییم با دوره شگفت انگیز تناسب رو تو داستان هدایت من نوشتم
دقیقاً استاد من بایک حالت تسلیم شده در برابر خداوند عاجزانه ازش خواستم یکبار درحال نیایش یکبار جلوی آینه تو چشام خیره شدم و گفتم وبه این مسیر هدایت شدم
وخداوند هیچگاه اشتباه نمیکنه
ومن ب خودم و خدای مهربانم اطمینان کامل دارم
استاد حالا من از گفته های شما بیشتر لذت میبرم دیگه دوست ندارم بخاطر مهمونی ،سفر ، تفریح ، فایل ها و تمریناتم رو عقب بندازم
من دیگه قید همه چیز رو زدم مگه دیوونه م سایت به این خوبی رو که کلی حالمو خوب میکنه ازدست بدم درکمال آرامش و اشتیاق دارم دوره هامو سپری میکنم
وبی نهایت خوشحالم و از لحظه لحظه زندگیم لذت میبرم
حالا بیشتر همه چیزو میبینم و عشق می ورزم الهی شکر
دلیل چاقی من چیه؟
من از وقتی یادم میاد کاملاً متناسب بودم هیچ ترسی از چاقی نداشتم
و سال های کمی هست که اضافه وزن پیدا کردم
من بااینکه پدرومادرم چاق هستن حتی بادیدن رفتارهاشون هم متناسب بودم
و وقتی به عکس های جوونیشون نگاه میکنم وقتی من کودک بودم بعداز زایمان هم مادرم متناسب بوده
ولی خوب من بعد از ازدواج مخصوصا ازاون دسته افراد که در دوران بارداری شروع کردم به بیشتر خوردن برام فرقی نداشت چه زمانی باچه مقدار غذا، خوراکی ، میوه ، هله هوله، مصرف کنم ودقیقا استاد تنوع خیلی بیش از حد برنامه می ریختم فرمول های جدید
شاید قبلاً فقط شنیده بودم
وهمین رفتارهام باعث عادت شد ودر مغزم دیگه عادی شد
من متوجه شدم متناسب شدن یک مهارت و توانایی که باید یاد بگیرم و کافی اول دلیلش رو پیدا کنم واز سردرگمی دربیام وگام های کوچک و موثر بردارم ❤️❤️
سلام به همه دوستای گلم
خب من وقتی بچه بودم کم خونی داشتم مامانم اینا تقویت میکردن منو لاغر بودم
تا بعد از دوازده سالگی اینا چاقی من شروع شد عامل اصلی چاقی من پرخوری بود بعد ک کم کم سنم رف بالاتر همه جا تو رسانه پدرم میگفتن ک شکر بده نمک بد روغن بد برنج بده سرخ کردنی بد
یعنی چنان دیکته شده بود ک من تو رژیمم فراری بودم دوستام منو ب زور میبردنم بستنی بخورم من میگفتم نه من با چربی ها و قند ها قهر کردم🤣
واقعا بدنمو برده بودم تو یه قحطی ک بیا و ببین شده بود داستان بکش ولی لاغرم کن زیاد گشنه نمیموندم ولی غذاها
همه آبپز
خب منکه اون همه چاق نبودم ک بخوام بترکم ولی تو مرض چاقی بودم
عامل اصلی من ترسه از چاقی زیاد بود
من نمیخواستم به اونجا برسم ک بترکم بدم میومد وحشت داشته و دارم
حالام ک نگم براتون خیلی ذهنم خسته میشه انقد ب لاغری و برطرف کردن ریزش مو و لاغری فک میکنم ک هیچی پوووف…
به هر حال من اومدم اینجا ک لاغر بشم
ذهن من مجبوره ک مثل لاغرها فکر ورفتار کنه من باید لاغر بشم من عاشق لاغریم
سلام
در مورد چاق شدن خودم ،این که تا نوجوانیام لاغر بودم یعنی معمولی بعد که دانشگاه رفتم در آن چند سال وزنم اضافه شد شاید بیشتر می خوردم ولی این موضوع برایم اهمیتی نداشت بعد که ازدواج کردم خوب چون با هم سفر می رفتیم ،زیاد بیرون می رفتیم یا مهمانی بیشتری داشتیم فکر می کردم به همین خاطر اضافه وزن پیدا کردم ولی در حد چند کیلو اما در تولد دخترم که فرزند دوم من بود وبعد از شیردادن بچه که مدام می گفتند باید زیاد غذا بخوری واقعا غذایم دوبرابر شد بعد که این دوران تمام شد من نتوانستم کمتر بخورم وچاق شدم وبه وزن ۷۰ کیلو رسیدم بعد در طول یک سال غذایم رو کم کردم وشدم ۵۸ حدود ۱۳ سال این وزن را نگه داشتم البته نه همیشه تا ۶۲ هم می رسیدم ولی بیشتر نمیشدم الان خیلی دوست دارم به وزن ۵۵ کیلو برسم که وزن ایده آل من هست وترس از چاق شدن نداشته باشم چون با این که رژیمی ندارم ولی این ترس رو دارم که من خیلی راحت چاق میشم چون زیاد نمی خورم و هروقت گرسنه میشم غذا میخورم ولی اگر سیر بشم حتما به زودی چاق خواهم شد امیدوارم از این افکار به زودی رها شوم
سلام میشع راجب این فایل بهم توضیح بدید من متوجه نمیشم😕🙁
سلام و درود
دیدگاه های دوستان رو مطالعه کنید خیلی به درک بهتر مطلب کمک میکنه
به نام خالق زیبایی ها
تمرین جلسه پنجم
از چه زمانی چاق شدم ؟
دقیقا از فردای ازدواجم ؟؟بله از همون فرداش انقدر توی ذهن من این باور وجود داشت که بعد از ازدواج همه چاق میشن که منی کهمتناسب بودم و ۶۰ کیلو بودم توی یکسال اول ۲۰ کیلو اضافه کردم
همین طرز فکر و باور باعث عادتهای خیلی بدی شد
۱- دیرشام خوردن
۲- غذای بیرون خوردن
۳- سرخ کردنی بیشتر
۴- بیشتر خوردن که ضعف میکنی سرکاری
و بدترین باور این بود که بعد از چاق شدن دیگه کم نمیشه و این شد که من نزدیک به ۶/۷ مرتبه وزنم رو ۵ کیلو کم کردم و دوبارهبرمیگشت
یه باور غلط که نمیتونی و برمیگرده
یه باور که هربار میخوای رژیم بگیری یه چیزی میشه که نذاره و دقیقا همین میشد
هربار با پیش رفتن رژیمم یا کرونا گرفتم یا مریضی سخت یا یه مشکلی پیش میومد که نمیشد ادامه داد
من بعد از باور اول که بعد ازدواج همه چاق میشن
باور بعدیش خیلی بهم ضربه زد
که نمیتونی کم کنی و هربار برات یه اتفاقی میوفته که متوقف میکنه هدفت رو
ولی الان من به خودم قول دادم با ذهنم با قدرت باورم به هدفم میرسم بدون مشکل ،،، بدون توقف
من لایق بهترینها هستم
لایق بهترین حسهای خوب
لایق سلامتی
لایق باورهای خوب
به نام خداوند جان و خرد 🤍
سلااااام سلااااام سلاااااام به با اراده ترین و قدرتمند ترین انسانهای جهان✨️
فایل پنجم😍
دلیل چاق شدن من🥴
از چه زمانی اضافه وزن دارم و چگونه چاق شدم🤔
من از گفته های دیگران که راجع به خودم شنیدم از روز اول به دنیا اومدنم چاق بودم😐
هر جای دنیا بری و نوزاد سه کیلویی رو ببینی ،یه کودک کاملا متناسب میبینی ولی به من میگفتن سنا خیلیییییییی چاااااااق بود وقتی به دنیا اومده بود😵💫
آخه چرا با چه استدلالی ابن حرفو میزنید آخه که لوح سفید یه کودک رو خدشه دار کنید🙁
خلاصه این سنا کوچولو داستان ما روز به روز بزرگ تر میشد و همش میشنید که سنا چاااااقه😵💫
یادمه یه روز همه داشتن وزن میکردن
من رفتم رو ترازو با قد ۱۶۸ وزن ۵۰ کیلو رو نشون داد
جیغ همه درومد که چقد چاقی🤕🤕🤕🤕🤕🤕🤕🤕🤕🤕🤕🤕🤕🤕🤕🤕🤕
به خدااااااااا خیلی هم متناسب بودم
خیلی هم لاغر و خوش اندام بودم ولی فقط وایسادم و بغض کردم😥
همیشه از مادرم هم ناراحت بودم که چرا ازم دفاع نمیکنه☹️
خلاصه که تا سن ۱۷ ۱۸ سالگی که عکس هام رو میدیدم خیلی خوش هیکل و عالی بودم ولییییی باور و ذهنم چاق شده بود
به خاطر همین از یه سنی به بعد شروع کردم به چاق و چاق تر شدن که الان تو سن ۲۷ سالگی ۲۰ کیلو اضافه وزن دارم😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
از یه جایی به بعد اندام متناسبم حریف ذهن چاق شده من نشد و شروع کرد به عادت های چاق کننده
به حرفای چاق کننده
به سبک غذایی چاق کننده
هی ادامه داد و ادامه دادو جا پاشو سفت کرد
ولی الان اینجا دارم بهش میگم که من مبارزه میکنم
با تمام حرف هایی که شنیدی
با تمام باورهایی که ساختی
با تمام فرمول هات
مبارزه میکنممممممممم💪💪💪💪💪💪💪💪💪💪
من میسازم هر آنچه را که دلم میخواهد و راه و فرمول و باور لاغری و متناسب شدن و آرامش ذهنی هستش🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰
میخواهم
میتوانم
میشود
من موفق ترین شگفتی ساز هستم✨️✨️✨️✨️✨️
سلام خدمت استاد گرامی
من جز اون افرادی هستم که متناسب بودم و به خاطر حرف دیگران و ناراضی بودن از لاغریم چاق شدم
من خیلی لاغر بودم خودم کاری کردم که چاق بشم
2 ماه هرشب بعد از ساعت 12 شب شروع میکردم به غذا خوردن با نوشابه و سالاد و سس فراوان اولاش دل درد مبگرفتم ولی میگفتم عیب نداره چاق میشم خوبه و بعدش عادت کردم یه شب اگه نمیخوردم احساس گرسنگی شدید داشتم و این شد یه عادت بد من که وقت و بی وقت بلند شم و غذا بخورم
من اصلا نوشابه و ابمیوه و ساندیس دوست نداشتم یادمه اصلا نمبخوردم حتی جایی هم میرفتم هر چی اصرار میکردن میگفتم نه خوانوادمم میدونستن میگفتن دوست نداره نمیخوردم ولی چاق که شدم تا نوشابه نبود اصلا غذا نبودمیخوردم
خیلی غذاها بود که نمیخوردم وقتی متناسب بودم اصلا نگاش که میکردم ناخودآگاه حق بهم میخورد ولی وقتی چاق شدم میخوردمشون تازه هوس میکردم مثلا بادمجان . خورشت بامیه . ماست موسیر . سیر . پیاز سرخ کردنی درشت.سالاد اولیه . دلستر .بستنی حصیری.لوبیا چیتی و قرمز . لوبیا سبز.کدو سبز. کدو تنبل.انواع مربا خیلی ادم حساسی بودم هر چیزیو نمیخوردم بد دل بودم اگه مو میدیدم یا کسی تو غذا بود من دیگر نمیتونستم لب بزنم یا فیلم کشت و کشتار میدیدم حین غذا خوردن دیگر نمیتونستم بخورم و میرفتم عقب همه میدونستن گاهی وقتا اذیتمم میکردن همین که غذا میکشیدم اسم حشره میاوردن یا مستند حیوانات میزاشتن و من ناخودآگاه نمیتونستم بخورم و میکشیدم کنار حالم بدمیشود
یا اینکه خیلی آروم کار میکردم و غذا میخوردم ولی چاق که شدم تند تند میخوردم و تند تند کار میکردم ولع داشتم دیگه مثل قدیم بد دل نبودم هر چیزی بود میخوردم برام مهم نبود تنبل شده بودم
و اینکه شنیده بودم ازدواج و بارداری باعث چاق میشه واقعا روم تاثیرداشت این باور غلط و از 52 کیلو تناسب اندامم تو 17 سالگی رسیدم به 74 کیلو در 28 سالگی و بازم ترس داشتم که نکته بیشتر بشه نکن بشم 80 کیلو
خیلی از عادت هامو خودم تغییر دادم که پشیمونم
اما الان به لطف خدای خوب و مهربانم و استاد عطار روشن عزیز در این مسیر قرار گرفتم و 3 ماه که در این مسیرم و تونستم 9کیلو کم کنم به راحتی بدون هیچ باشگاه و زحمتی فقط با تغییر عادت های اشتباهم با عادت های 17 سالگیم که درست بودن و تنها 6 کیلو دیگه تا تناسب اندامم مونده و مطمنم که به راحتی بهش میرسم چون لیاقت اندام خوب و متناسب را دارم و برای همیشه در این مسیر خواهم ماند
سپاس از استاد عزیز
لاغر شدن آسان ترین کار دنیاست
من لیاقت متناسب بودن را دارم
(و هر موقع که برم رو ترازو 59 کیلو خواهم بودتا ابد )
سلام به دوستان عزیز و استاد ارجمند
سه چهار روز پیش تو اینستا تو یه پیج مثبت اندیشی یه مطلبی رو خوندم که گفت یه عکس از دورانی که لاغر بودید رو بردارید بذارید جایی که از خواب بیدار میشید یا میخوابید جلو چشمانتون باشه منم یه عکس رو گذاشتم صفحه گوشیم چون صبحها برای دیدن ساعت گوشیمو چک میکنم اون فرد گفت 19 ثانیه نگاش کن تا ذهنت ببینه و تو رو لاغر کنه من هم همینکار رو میکردم و به ذهنم میگفتم من به تو دستور میدم که منو به اندام برسونی دارم بهت دستور میدم بعد دو سه روز به این سایت هدایت شدم یعنی یکی تو یه کانال انگیزشی گفت هر کی میخواد لاغر شه بره این سایت و من واقعا به حرف استاد اعتقاد دارم که از خدا خواستم که کمکم کنه و تسلیم شدم به حکمتش من تا سن 20 سالگی خیلی متناسب بودم وقتی عقد کردم مادر شوهرم بهم گفت ازدواج کردی مثل مادرت چاق نشی این حرفش تو ذهنم جرقه زد وای خدا راست میگه مثل مادرم اینقدر چاق نشم و خودم این باور هم داشتم که بعد ازدواج دخترها چاق میشن و نمونه هم دیده بودم همه آشناهامون که ازدواج کرده بودن چاق بودن یعنی باور خودم و حرف مادر شوهرم اولین جرقه های ذهنی من بود و اینکه میترسیدم چاق بشم
عادتهای من
1- هر چقدر رژیم میگرفتم حسی بدی پیدا میکردم به خودم
2- بعد از جدا شدن از همسرم حس بی ارزشی داشتم پس به خودم میگفتم تو لیاقت هیچی رو نداری لیاقت یه هیکل خوب هم نداری
3- بخور اگه خیلی نخوری گرسنه میمونی پس بیشتر بخور تا سیر سیر بشی
4- هر چقدر رژیم میگرفتم دفعه بعد مثل قحطی زده ها غذا میخوردم
5- وقتی وزنم کم میشد خیالم راحت میشد حالا می نشستم با خیال راحت یک شکم سیر میخوردم میگفتم حالا تا دوباره چاق بشم وقت زیاده
سلام
این فایل هم مثل فایل های قبلی پر از نکات ناب و ارزنده هست ، که حتما باید چند بار گوشش کرد…
منم مثل بقیه دوستان عوامل زیادی رو مقصر چاقی میدونستم ، چیزهایی که بیشترش رو شاید فقط یکبار شنیده بودم و متاسفانه ندانسته و ناخواسته تبدیل به فرمول ذهنی شده برام …
عواملی مثل ارثی بودن چاقی ، بزرگ بودن معده ، سن بلوغ ، ازدواج ، تیروئید ، کم تحرکی ، کم بودن سوخت و ساز ، بارداری و شیر دهی ، افسردگی ، مصرف دارو های افسردگی !
اما بزرگترین عاملی که تو فکر کردن هام به تک تک عوامل بهش رسیدم که به نظرم اصلی ترینه اونها هم هست و یه جورایی هم قدیمی تره و ریشه دار تر ، اینه که همه میگفتن من کاملا شبیه مادرم هستم و فاجعه من از اینجا شروع شد چون تو بچه گی کاملا متناسب بودم اما مدام میشنیدم که من شبیه مادرمم خصوصا اینکه خصوصیات ظاهری مثل مو و قد و رنگ پوستمم شبیه مادرم بود پس یه فرمول قطعی تو ذهن من ایجاد شده بود که من شبیه مادرمم هستم پس چاق خواهم شد! یعنی آخرین پله شباهت چاقی بود چون مادرم زن چاقیه و متاسفانه با وجود همه تلاش ها و زحمات وبار زندگی که رو دوشش بود هیچ وقت لاغر نشد جالبه خودش میگفت من تا ۱۵ سالگی لاغر بودم و با ازدواج چاق شدم …..
فرمول تو مغز من ساخته شده بوده و من تصویری شبیه مادرم تو ذهنم از خودم ساختم و شروع کردم به چاق شدن و زمین و زمان رو متهم کردم اما همیشه تهش تو تنهایی هام با خودم میگفتم من چاقم چون شبیه مادرمم و کاری هم نمیتونم بکنم ….
حالا که خوب فکر کردم میبینم خیلی از عادت های غلطم شبیه مادرم بوده مثلا دوتا دوتا قند تو دهنم میذاشتم با چایی ، یا مادرم باقی غذاهای مونده رو میخورد و الان که من خودم مادرم همین کار رو میکنم !یا اینکه اصلا اهمیت نمیداد چی میخوره همیشه بدترین قسمت غذا رو خودش میخورد ومنم!
چقدر این قسمت از افکارم تو ذهنم مخفی بود و من نمیدونستم چقدر وقتی فکر کردم جنبه های تازه ایی کشف کردم از افکار و عادت هایی که غلط بودن و اون پسِ ذهنم بودن و من نمیدیدم …
کاش بدونم باید چکار کنم تا بتونم این افکار رو جایگزین کنم ؟
نمی دونم فقط با نقض کردن و پیدا کردن مثال های درست ، این افکارِ کهنه و ریشه دار از ذهنم پاک میشه ؟!
نمی دونم فقط با فکر کردن و نوشتن میشه افکار درست و مثبت رو جایگزین کرد؟!
واقعا چکار باید بکنم ؟!
خدایا کمکم کن 🙏
به نام خدای همیشه همراه
من از بعد کلاس ششم دچار اضافه وزن شدم و تا مدت زیادی متوجه این موضوع نبودم چون اصلا برام مهم نبود نه میدونستم پرخوری چیه نه اینکه چرا چاق شدم اصلا کسی نبود که اضافه وزنمو به رخم بکشه و منو مورد تمسخر قرار بده اما با گذشت زمان کم کم از چاق به چاق تر تبدیل شدم و کم کم حرفای اطرافیان رو حس کردم همش نصیحت میکردن ولی مادرم پشتم در میومد و بهم میگفت چیه اینایی که خیلی لاغرن اصلا غذا نمیخورن پس چطور میخوان بزرگ بشن لاغرا اینجورین میگفت بچه های لاغر قوی نیستن و این باعث میشد که من فکر کنم برای اینکه قوی باشم حتی بزورم شده باید غذا بخورم. همه بچه ها عاشق هله هوله و خوراکین و من همیشه عاشق خوراکی ها بودم اما چون مادرم نمیذاشت بخورم واسه اینکه بتونم غذا بخورم همیشه موقع برگشتن از مدرسه یواشکی میخریدم میذاشتم توی کیفمو توی اتاق یواشکی میخوردم و بعدش که مادرم منو برای نهار صدا می کرد واسه اینکه شک نکنه مجبور بودم بزور هم که شده غذا بخورم چون اگه میگفتم میل ندارم دعوا میشدم یا اینکه چون بچه بودم بزور دهنم میذاشتن. در ذهن خانواده من هم هنوز این باور وجود داره که فردی که لاغره ضعیفه و یعنی بخودش نرسیده و زود مریض میشه و الان که من دارم لاغر میشم همش میگن فردا پسفردا که مریض شدی میفهمی که باید به حرفمون گوش کنی و همش میخوان به من بفهمونن که لاغرا ضعیفن و چاق بودن به معنای قوی بودنه اما دیگه نمیتونن منو به هیچ وجه مجبور به پرخوری و اضافه خوری کنن. رفتار غذایی من شبیه پدر مادرم بوده و خانواده من رفتار غذایی کاملا اشتباهی دارن و حرف همیشگیشون این هست که اگه الان نخوری دیگه گیرت نمیاد اگه نخوری باید بریزیمش و همش از بچگی اینارو در گوش ما خوندن تا اینکه عادت پرخوری در ما شد حالت عادی. همش به ما گفتن چاقی ارثیه از مواد غذایی هست چون همش مواد شیمیایی و نگهدارنده دارم یا چاقی از کم تحرکیه وگرنه ما که چیز زیادی نمیخوریم در صورتی که من الان دیگه به این سطح آگاهی رسیدم میتونم قشنگ پرخوری رو در رفتار غذاییشون ببینم.
سلام استاد
من به راحتی وارد سایت شدم و فایل رو گوش دادم و دیدگاهم رو نوشتم اما موقع ارسال گفت شما وارد نشده آید و دید گاه من پرید .
بسیار این مشکل برای من تکرار میشه که هر از گاهی سایت اخطار میده که شما وارد نشده آید و اما بعد از وارد کردن مشخصات دوباره وارد سایت میشم هر چند تیک مرا به خاطر بسپار رو هم همیشه میزنم اما نمیدونم مشکل از من هست یا از سایت شما و آیا بقیه هم این مشکل رو دارن یا نه ؟؟
مرسی اگر رسیدگی کنید
سلام و درود
این مشکل معمولا زمانی رخ میده که چند صفحه از سایت در مرورگر گوشی همراه شما باز شده باشه
قبل از نوشتن دیدگاه بررسی کنید صفحات دیگری از سایت در مرورگر شما باز نباشه و همچنین اسم شما باید بالای قسمت درج دیدگاه نمایش داده شود درغیراینصورت شما وارد سایت نشدید
موارد را بررسی و در صورت نیاز اطلاع دهید
با سلامهمانطور که ذهن ما را چاق کرده توانایی دارد ما را لاغر هم بکند.باور چاقی؟کلا انسانهای چاق چند گروه هستند۱. از همان کودکی چاق بودند و همانطور که راه رفتن را یاد گرفتند چاقی را هم یاد گرفتند.۲. به واسطه حرف دیگران چاق شدند. و گفتند که دوست دارند یک کمی پرتر بشوند ولی غافل از اینکه وقتی ذهن چیزی را باور کنه سعی در زیاد کردن آن را دترد.وقتی باور می کنیم که چاقی طبیعی هست این میشه یک فرمول که کم کم به رفتار ما تبدیل می شود.اینقدر پرخوری و تکرار می کنند که بالاخره ذهن می پذیره و شروع به چاقی می کنه و دیگه کنتل کردنش خیلی سخت می شه.یک گروه با خوردن قرص چاق می شه.وقتی قرص می خوره و پزشک می گه این قرص باعث چاقی میشه این فرد بعد خوردن منتظر چاقی هست و خود به خود فرمول ساخته می شه.یک گروه بار داری را باور می کنند که سبب چاقی آنها شده.باور خیلی مهم هست این باور دست ماست اگر ما باور کنیم کار بعدی خود به خود و توسط ذهن ناخودآگاه صورت می گیره و ما عادت می کنیم و سپس فرمولها در ما شکل می گیرند.
اما انسانهای لاغر و متناسب هیچ گدام از این باورها را ندارنداستاد عزیز بابت وجود شما خیلی از خداجونم ممنونم من امروز که میثاقنامه را می خوندم از جسمی که خیلی قشنگ متناسب شده خود کیف کردم.ممنونم
با دورود به همه ی عزیزان تناسب فکری و استاد ارجمند
وقتی به اسم این سایت هم فکر میکنم وجودم پر از اندیشه میشه لاغری با ذهن،چقدر استاد هوشمندانه اسم این سایت رو انتخاب کردن که هر بار وارد این سایت میشیم یادمون باشه قراره ذهنمون ما رو لاغر کنه.
من تا سن ۱۲ الی ۱۴ سالگی متناسب بودم،اما یادمه از پنجم ابتدایی مامانم به منو خواهرم میگفت ماهی خشک قاضیانی،خیلی لاغر بودیم و اینکه وقتی مادرم متوجه این شده بود که اشتهامون باز شده و آلارم چاقی واسه مادرم روشن شده بود، زمانیکه علاوه بر سیری غذای بیشتر طلب میکردیم میگفت نه دیگه بسه پاشید پدرم میگفت این چه حرفیه بذار بچه ها بخورن سیر شن و ما در حد خفگی میخوردیم این اولین گام چاق شدن بود،بعد اینکه چاقی ما ارثی مادریه من و خواهرم و داداش بزرگترم مثل مادرمون چاق بودیم اما ۲تا داداشای دیگم متناسب بودن و من میشنیدم ک ژن اونا به پدرشون کشیده،اما اینجوری نبود،ما به رسم سنت ک دختر باید تو خونه باشه چاقی رو از مادر به طور کامل آموزش دیدیم.در هر شرایطی دهن ما کار میکرد جلو تلویزیون،همه جا.آشپزخونه ما رو به کوهه و چه منظره ی دل انگیزی بود تماشای غروب بی نظیرش و این لحظه با خوردن زیباترم میشد.عصرها برنج شبها گاها برنج،همش در حال خوردن،در ی برهه ای ۲٠کیلو کم کردم سعی کردم چاقی برنگرده که ی مقدار ازش برگشت و من در سن ۲۳ الی ۲۶ سالگی فقط ۸،۹کیلو اضافه وزن داشتم تا اینکه من عقد کردم،کم کم اضافه وزنم بیشتر شد.چونکه از قبل شنیده بودم آدم بعد ازدواج چاق میشه و این فرمول انقدر موند تا من عقد کردمو فعال شد و با فرمول پشت میز نشینی به اوج خودش رسید و شدم ۹۲ کیلو که در مرداد ماه شدم ۹٠ و ۱ماه پیش بودم ۸۷،۶٠٠ الان نمیدونم و دیگه هم نمیرم سر ترازو،خلاصه پک کامل افکار چاق شونده داشتم خدا رو شکر ک فقط به لطف افکار مثبت پدرم که ژن ما مریض نمیشه و اگرم بشه خودش خودشو خوب میکنه دکتر نرفتیم دیگه فقط مونده بود عوارض قرصا که چاق کننده بود،به لطف خدا و محبتهای استاد فرمولهای اشتباه رو شناسایی کردم و آوردن بر کاغذ و جایگزین کردن فرمولهای صحیح افکارم مثبت شده،رفتارهای صحیحم بیشتر شده،دیگه در ذهنم از اندامم بدم نمیاد و برعکس وقتی به این فکر میکنم میخوام سازنده ی اندام خودم باشم وجودم پر از شوق میشه،وقتی شگفتی سازان رو میبینم،یا تو اینستا آدمهای چاقی که لاغر شدن رو میبینم بیشتر به این میرسم ک من هم توانمندم و میتونم خالق خودم باشم. ما یکسری پیش فرض داریم مثل ریتم ضربان قلب که نمیتونیم تغییرش بدیم اما میتونیم فرمولهای ذهنی رو تغییر بدیم مغز ما بر اساس تصویر کار میکنه به این شکل مغز ما فرمان صادر میکنه و جسم ما اجرا کننده ی فرمانهای مغزی هستش پس ما با قدرت انتخابمون میتونیم تصویرهای زیبا بسیازیم.به لطف خدا مدتیه که از خوردنم راضیم یعنی آلارم سیری رو دریافت کردم بعدش نمیتونم بخورم امشب داشتم خودم رو امتحان میکردم من ی کاسه سوپ خوردم البته کاسه آبگوشتی بعد از نیم ساعتی واسمون آش آوردن ی ۲قاشق خوردم دیدم نمیتونم بخورم دست کشیدم،من این تغییرات مثبت رو انقدر یاد آوری میکنم ک ذهنم بپذیره که من فقط میتونم به اندازه بخورم نه بیشتر،این میشه ی تصویر متناسب از خودم.ی فرمول صحیحی که امروز یاد گرفتم اینکه جسم ما انسانها از نظر نیاز به مواد غذایی با هم تفاوتی نداره، خیلی جمله ی فوق العاده ای بود باید به باور این جمله برسیم که مصرف غذایی ما با آدم متناسب فرقی نداره.همین ذهنی ک توانایی چاق کردن ما رو داره یقینا توانایی لاغر کردن ما رو هم داره،فقط بستگی به ما داره که باور داشته باشیم که ما میتونیم،ایمان داشته باشیم که ما توانایی متناسب شدن رو دارم و مهمترتر از همه بخدا اعتماد داشته باشیم،خدایی که ما رو به بهترین شکل ممکن هدایت کرد.نکته ی امیدوار کننده اینجاست که اگر ذهن ما به این باور رسیده بود که نمیتونی لاغر شی قطعا به این مسیر هدایت نمیشیدیم،فقط باید استمرار داشته باشیم تا از شگفتی سازان آینده باشیم
خدا رو بی نهایت سپاس
استاد بابت زحماتتون ازتون متشکرم
با سلان و خسته نباشید خدمت اسناد عزیز .من هم از دوران بچگی چاق بودم و تا اونجایی که یادم هست میگفتن چاقی شما ارثی است و دیگه اینکه شنیده بودم در دوران بارداری چاق میشی من حدود ۳۵ کیلو در دوران بارداری اضافه وزن داشتم و سپس در دوران شیردهی نیز به همین منوال بود به زکر غذا میخوردم بخاطر اینکه میگقتن شیر اضافه میشه و… بعد از اون بخاطد قرص های مکمل دوران کرونا بخصوص امگا ۳ گفتن خیلی چاق میکنه و اینکه بعد از ۴۹ سالگی چاق تر میشی و چربیهات آب نمیشن….خلاصه اینکه همه چیز رو عامل چاقی میدونستم به جز خودم…بارها و بارها از روش های مختلف برای لاغری استفاده کردم اما هیچ نتیجه ای نگرفتم که به لطف خدا به این سایت هدایت شدم و با توکل بر خدا و کمک استاد انشا اله به نتیجه خواهم رسید
سلام
من همش فکرمیکردم روند چاقیم از ده سال پیش شروع شد ولی به گذشته خودم که زوم میشم میگم پس چرا من رفتارهای افراد چاق رو داشتم .
چرا بااینکه به ظاهر متناسب بودم بعد غذا بلافاصله سنگین میشدم و خوابم میبرد . چرا اونهمه کلوچه های خوشمزه میخوردم جسمم متناسب بود .
تا اینکه یادم اومد که من موقعی که ۶ ماهم بود چاق بودم اما کم کم که بزرگتر میشدم علیرغم غذایی که میخوردم باوری درمن وجود داشت که درس خوندن باعث لاغری میشه و به تبع باعث میشد من غذا زیاد بخورم ولی تحرکم خیلی زیاد بود در کودکی .و این چاقی جسمم خنثی میشد بی آنکه متوجه باشم .
عمه هام هم زیبا بودن وهم چاق .و این باعث شد که زیبایی رو درچاقی ببینم .
کمی که بزرگتر شدم باور اینکه ناراحتی وغصه باعث لاغری میشه رو مرتب میدیدم ومیشنیدم و چون در کودکی در ناراحتی وغصه بزرگ شدم علیرغم خوردن های بی رویه بازم من متناسب بودم چون دوتا باور مخالف همو خنثی میکرد.
کم کم بزرگ شدم و درس خوندنم که تموم شد یکی از باورهای لاغریم کم شد و چاقیم خودشو نشون داد.
بعدش وقتی شاغل بودم خب وضع مالیم بهتر شد ومن باورم این بود هرچه وضع مالی بهتر باشه طرف چاق تر میشه ومن هم دوباره یه کم چاق تر شدم و حرص ولع خوردن درمن بیشتر وبیشتر میشد .
تا اینکه کارم پشت میزنشینی بود واین باور هم اضافه شد ودیگه به روند چاقیم سرعت بخشید .
تفریحات وگردش ما هم بیشتر شد وباز خوردن بیشتر وبعد چاق ترشدن .
ویه کم چاق شدم مادرم میگفت به عمه ات رفتی استخوان بندیت درشته .
و همه اینها رو باور کردم برام طبیعی بود که چاق باشم .
سلام
تاحالا از روشهای مختلفی رژیم گرفتم ورزش کردم تلاش کردم ک لاغر شم اما لاغر میشدم زود برمیگشت نتیجش شد حرص ولع اعصاب خوردی متنفر شدن از خودم
من همیشه دنبال بیرون از خودم بودم ی چیزی میخواستم در بیرون تغییر بدمو غافل از اینک هرچی هس در درون من هس در وجود من در ناخوآگاه من
مهمترین دلیل چاقی من چیست
منم دلایل زیادی باعث چاقی خودم میدونستم
ارثی بودن استعداد سوختو ساز . عدم تحرک .ورزش نکردن. ازدواج بارداری شیردهی . غذا پختن . برنج سرخ کردنی شیرینی استرس اضطراب و اعصاب داغون بیماری تیروئید و
من با تموم اینها باور کردم ک اره من چاقم ب خاطر اینها باید رژیم باشم باید ورزش کنم
و زمانی ک رژیم میگرفتم ورزش نمیکردم طبیعی میدونستم ک چاق بشم انتظارم از خودم چاقی بود
من ب وسیله اینها چاقی برای خودم عادی کرده بودم
من با تموم وجودم باور کرده بودم ک من چاقم ذاتم چاقه ژنتیکم چاقه من چاق افریده شدم
در حالی ک در عکس بچگی هام دیدم ک چقدر لاغر و استخوانی بودم پس این نشون میده من چاق خلق نشدم
من در زندگیم ب اون نقطه رسیدم ک گفتم
خدا از خوردن نیس نمیدونم از چیه ولی از خوردن نیس چاقیه من دقیقا یادمه ک گفتم از ذهنمه
من هدایت شدم ب سایتی ک لاغری با ذهن یاد میده من یاد گرفتم چاقیو و بدون تلاش فقط با استمرار و توجه ب چاقی ترس و نگرانی انتظارم از خودم چاقی شد من کاری میکردم خودم بی اطلاع ازش بودم
همونطور ک آشپزی کردم بدون اینک کسی ب من یاد بده فقط با دونستن چن تا مواد اولیه یا در اینترنت گشتن و با انجام کار تکرارش استمرارش با جرات با شوق تونستن بهترین غذا رو بپزم
الانم میتونم با دادن اگاهی فرمولهای لاغری و تقویت کنم رشدشون بدم بیارمشون بالا
و لاغر بشم لاغری درونم برسم
من یک عمر فک میکردم معدم دلره میگه عدا بخورم یا ن با اینک میدیم ک من سیرم و ا انه میدم من از بودن فرمولها نااگاه بودم از قدرت دهنم
یادم میاد ک داشتم برا کنکور میخوندم و من خیلی میرقصیدم خیلی ورزش میکردم نشستم پشت میز و شبو روز درس خواندم و این فرمول در ذهن من پررنگ شد ک اره چن من میشنم عادیه من چاق شم مامانم برام کاکائو میخرید میخوردم صبحها و طبیعی میدونستم چاق شم چن میشنم و میخورم و فعالیتی ندارم
و چاق و چاق شدم
ازدواج کردم رفتم خونه همسر مادر همسرم سرخ کردنی درست میکرد منی ک شام نمیخوردم شام خوردم رژیمو شکستم وقتم کم شد برا ورزش طبیعی دونستم اره من چاق میشم چن فعالیت ندارم یا شام میخورم برنج ک میخورم
بادار شدم گفتم دونفرم طبیعی دونستم چاق شم ویتامین خوردم طبیعی دونستم چاق میشم
شیر دادم خوردم رژیم نبودم طبیعی دونستم ک اره چاق میشم ورزش نکردم خوابم زیاد شدشبها بیداربودم صبحها میخوابیدم طبیعی دونستم ک اره
چاق شدن حق منه چن من اینطوریم
این و این
مشکلات طبیعی دونستم چن اعصاب ندارم چن ناراحتم اضطراب دارم حق چاقیه
اینطوری شد ک شد م چاق
الان ک ب گذشته نگا میکنم مببینم ک چقدر طبیعی دونستم چاق باشم ولی در مورد لاغری این همه طبیعی نمیدونم
چرا چن
نااگاهم
فرمولهای چلقی مغز منو گرفته.
پس باید ادامه بدی تا زمانی ک فروملها جایگزین بشن و چ نزدیک است رسیدن
سلام استادهمیشه فک میکردم علت چاقی من پرخوری عصابانی بودن من وپیش خودم همیشه میگفتم پدرمادرت چاق معلوم منم بایدچاق باشم ولی دیگه الان این حس ترک کردم
سلام استاد گرامی و دوستان عزیز
امروز به یه نتیجه جالب رسیدم و مطمئن تر شدم که واقعا این نظریات آقای عطار روشن کاملا درسته،
من الان یه هفته بود خودم رو وزن نکرده بودم و از زیره ، به لیمو،جوانه گندم و…استفاده نکرده بودم،
و منی که همیشه احساس کردم به محض اینکه پیاده روی نمیکنم و فعالیتم کم باشه فوری چند کیلو اضافه میکنم،امروز وقتی خودم رو وزن کردم ۲کیلو کمتر از هفته قبل بودم ،
خدایا شکرت که در این مسیرم،
خیلی خوشحال شدم گفتم واقعا جالبه…
حالا اگه بخوام دلیل چاقیم رو بگم همین که یه چیز شیرین میخورم آنقدر به خودم میگم همین چاقم میکنه ،همین کم تحرکی چاقم میکنه همیشه چاقم کرده،
اما دیگه باورم تغییر کرده،
چاقی من بخاطر کم تحرکی،بارداری،ارثی و سوخت و ساز کم بدنم نیست بلکه باورهای کاملا اشتباهی در زهنم از بچگی شکل گرفته بود.
یه چیز دیگه هم همیشه مشکل ساز بوده اینکه میترسیدم صورتم خیلی لاغر بشه،چون به محض اینکه کم میکردم اطرافیان میگفتن چقدر صورتت لاغر شده،این خیلی مضر بود،
الان که سنم رسیده به ۳۵ شکر خدا اهمیتی نداره واسم.
یه تفاوتی هم با خیلی ها که دارم اینه اون اضافه وزنم کلا در قسمت پایین تنه هست که باعث شده اصلا مشخص نباشه که چاقم
همه میگن تو که چاق نیستی مگه چند کیلویی،
همیشه حداقل ۸کیلو کمتر میگن از وزن اصلیم،
اما این اضافه وزن مشکلات زیادی واسم درست کرده،
همیشه پاهام درد میکنه چون سنگینه،موقع بلند شدم و نشستن سریع نیستم خیلی اذیت میشم،
آرتروز گرفتم.
حالا میخوام به امید خدا و با کمک شما استاد عزیز همه ی این مشکلات رو با کمک لاغری درست کنم
بازم ممنونم.
سلام به همه
یاد یه خاطره ای افتادم، یادمه یروز که حدود 8،9 سالم بود و اون موقع خیلی لاغرم بودم تو دلم آرزو کردم مثل خواهرم پر باشم، خواهرم چاق نبود ولی پر بود، و این خواسته من بود همیشه ولی روش گیر نبودم، نگو درخواست کردم و رها کردم، دنیا هم دست به دست هم دادن من و به خواستم برسونن من فقط دوست داشتم یکم پر بشم ولی نمیدونستم جهان کارش گسترشه، من همینجور پر تر و پر تر و پر تر شدم تا رسیدم به چاقی، خانواده ی در کل پر خوری داشتم، حتی اون خواهرام که بعد ازدواج چاق شدن و قبلش لاغر بودن ولی زیاد میخوردن، همه غذاهارو هم دوست داشتن، من اصلا هیچ غذایی رو دوست نداشتم ولی همیشه بهم میگفتن بخور ببین چقد خوشمزست ببین همه ما داریم میخوریم من باور کردم منم باید بخورم، یادمه تنها خوراکی مورد علاقم لواشک بود که همیشه از راه مدرسه میخریدم هیچوقت نشده بود کیک و کلوچه بخرم، همش لواشک و ترشک پس نشون میده من بدنم به شیرینی کشش نداره خودم فرمولاشو تو ذهنم کاشتم، یادمه از الویه و ماکارونی که الان وقتی درست کنم معلوم نیست چقدر میخورم اون زمان متنفر بودم و تعجب میکردم خانوادم چجوری ازش میخورن، کباب دوست نداشتم نهایت دو تیکه والان 2 تا سیخم میخورم،کوکو و قیمه و مرغم دوست نداشتم فقط در حد نمردن میخوردم ولی الان همشونو دوست دارم، بدتم خیلی خیلی نرمال بود و ذهنم بسیاااار متناسب بود ولی خودم خیلی آرووووووم اونو بروم سمت چاقی از کی؟؟؟ دقیق نمیدونم ولی همون سالهای آخر ابتدایی بود و توش استمرار داشتم تا سوم راهنمایی و اول دوم دبیرستان متوجه شدم دیگه چند کیلو چاقتر از حد معمولم هستم، یعنی اول ذهنمو چاق کردم، بعد رفتار و اهمال چاق کننده داشتم مثل خوردن بیشتر از حد نیازم، نه خیلی ولی بالاخره بیشتر میخوردم تا تایید بشم و نتیجه کم کم تو جسمم ظاهر شد، بخدا اگه میدونستم اون آرزوی کودکی من و به اینجا میرسونه هرگز این آرزو رو نمیکردم، تمام باورهای چاقی که استاد حرف زدن در موردش مثل چاقی بعد ازدواج، بعد بارداری، بعد مصرف دارو و…. رو من داشتم و با هر کدومشم چندین کیلو به وزنم اضافه شد، یادمه همکارم انقدر اندامش براش مهم بود تو بارداریش خیلی مواظب خوراکش و ورزشش بود و فقط 5،6 کیلو اضافه کرد که نصفش وزن بچش بود و بعد زایمان کاملا همون اندام قبلش و داشت، حالا من بیشتر از 30 کیلو اضافه کردم، پوست شکمم کش اومد ترک برداشت شل شد بچم 3 کیلو بود بعدش من موندم و 30 کیلو اضافه وزن که نمیدونستم چیکار کنم، یکی دیگه از همکارام گفته بود بخور بابا بارداری تنها زمانیه که میتونی بخوری و کسی هم کاریت نداره منم انقدر میخوردم 30 کیلو اضافه کردم ولی بعدش رژیم گرفتم و الان ببین لاغرم، ذهن چاق کردوم و قبول میکنه؟؟؟ معلومه، اونی که میگه بخور منم رفتم واسه چاقی 100 کیلو،واااای خدا چه دوران بدی بود اعتماد بنفسم بعد زایمان صفر شده بود چون دیگه بهونه واس چاقیم نداشتم، حال روحیم خراب، لباسا همه پیرزنانه، مامانم ازم لاغرتر بود، شوهرم نصفم بود خلاصه نگم چه وضعی بود، ما خودمونم بکشیم هرچی رژیمم بگیریم هر اندازه هم نگهش داریم ذهن که چاق باشه همش اون ولع هست همش چشما گرسنست همش ذهن گرسنست فقط اونایی که سالهاست با رژیم لاغرن دارن جلوشونو میگیرن،چیزی از اصلش درست نشد، نهایت این همه سال چاقی آشنایی من با سایت تناسب فکری شد که اینجا شد خونم، استاد شدن پدرم برادرم و بقیه اعضای گروهم شدن خانوادم که همون گرمای خونم و اینجا حس میکنم، خدایا شکرت اینجام
سلام .
علت چاقی من چه بود ؟
خوردن . اعتیاد به غذا . ترس از نخوردن . بی تحرکی . خودسرزنشی . خودکم بینی . عدم اعتماد به نفس و عدم عزت نفس .
مشکلات روحی و روانی که میخواستم با خوردن اونا رو فراموش کنم .
دعوت به خوردن توسط افراد خانواده .
اینا و هزاران علت دیگه داره اما اینا همه شاخه هستن .
من خودم ریشه هستم . همه ی اینا رو من پذیرفتم . خودم کردم . من خودم خودمو چاق کردم و الان هم میخوام خودم خودمو لاغر کنم و سرشاخه های لاغری برای خودم ایجاد کنم .
واقعا هر چیز دیگه ای رو به جز خودم علت چاقیم معرفی کنم اونا یه چیز بیرونی هستن و باز من هستم که قدرت رو میدم دست اونا . من خودم خودمو چاق کردم . درسته طریقش رو نمیدونستم اما الان که دارم یاد میگیرم فهمیدم من دقیقا چاقی رو بارها و بارها پذیرفتم و بهش قدرت دادم و بزرگش کردم . من چاقی رو مثل یک بچه در وجود خودم پرورش دادم .
هیچ کسی دیگه قدرتی نداره تا زمانیکه من بهش قدرت ندم .
من باید قدرت رو خودم به دست بگیرم . من خودم چاقیم رو ایجاد کردم . تنها علت چاقی من خودم هستم . خواستم و چاق شدم . خواستم و بعد تمایلش در من شکل گرفت . افکارم کم کم به کمکش اومدند احساسم کم کم به کمک خواسته ام اومدن و رفتارم هم کم کم کننده ی بعدی در این مسیر و بعد جسمم در نهایت اومد و حاصل تلاش من در مسیر چاقی رو بهم نشون داد . من چاق شدم چون خودم کردم .
من فرزند چاقی رو پرورش دادم و حالا میخوام فرزند لاغری رو پرورش بدم . من یک بار مادر چاقی بودم پس بلدم بازم برای فرزند دیگرم هم مادری کنم . لاغری هم فرزند دیگر منست که نیاز به محبت و توجه من دارد تا رشد کند و بالنده تر از چاقی شود .
من خودم چاقی را پرورش دادم و حالا نوبت به لاغریست که پرورشش بدهم .
سلام
من از وقتي شش هفت سالم بود شروع شد قصه چاقیم يه قصه طولانی وتکراری وخسته کننده
اولاش بد نبود فقط يه وقتایی تو راه مدرسه مسخره میشدم کم کم تو خونه همه از چاقی من والبته بقیه بچه ها حرف میزدن
جالبیش اینجا بود کلی خوراکی وغذا میاوردیم مشغول خوردن و بحث در مو رد چاقی
انگاری رفتیم سینما داریم فیلم چاقی میبینیم با کلی تنقلات!!!!
هنوزم بحث چاقی داغترین بحث دور همی هامون به صرف شیرینی وشکلات وکیک مامان پز و…. واقعاواقعا نمیفهمیدم چرا اینقدر دلخور بودیم از چاقی وباز هم چاقی مرکز توجه بود وبا عشق همه تلاشمون رو میکردیم چاقتر بشیم
الآن دارم تلاش میکنم مرکز توجه رو از چاقی ببرم به سمت لاغری
الهی به امید روزای قشنگ که میدونم تو راهه
این بار همه چی فرق میکنه مصمم، قوی، با يه عالمه آرزوی خوب برا خودم ودوستان خوبم واستاد عزیز
سلام
من قبلا دلیل چاقی خودم خیلی چیزها میدونستم
همش خودمو سرزنش میکردم خودمو بی اراده میدونستم
همش میگفتم پرخوری عصبی دارم
من تو کودکی چاق بودم ولی تو دوران مدرسه لاغر بودم ولی استخونم درشت بود همس پسر خالم میگف چاق چاقی
در حالی اصلا چاق نبودم تا اینک رسیدم ب سال دبیرستان ک قرار بودکنکور بدم در ذهنم گفتم چن میشینم فعالیت ندارم کم شده یا شکلات میخورم چاق خواهم شد بعدشم رزیم گرفتم لاغر شدم دوباره
ازدواج کردم چاق شدم چرا چن گفتم وقت ورزش ندارم شام میخورم سرخ کردنی میخورم برنج میخورم غذا میخورم خسته میشم مهمون میشم بعدش
باردار شدم گفتم چن رژبم قطع کردم چاق میشم چن ویتامین میخورم چاق میشم چن ورزشم کم شده چاق میشم چن دونفرم چن بدنم استعداد داره
بعدش گفتم زایمان کردم شیر میدم میخورم ورزش نمیکنم رژیم نمیگیرم نمیخوابم خوابم تنظیم نداره
خسته میشم اعصاب ندارم
رزیم گرفتم لاغر شدم شکستم گفتم چن رزیم نیستم چن هی رزیم میگرم قطع میکنم چن بدنم ب ورزش عادت داره چن باشگاه نمیرم چن شکم نمیرم پیاده روی ندارم
دیر میخوابم زیاد میخوابم
افسردم اعصاب ندارم زیاد مریض میشم اخر هفته ها میرم بیرون دوره همی میرم خونه مامانم میرم خونه مامانم نزدیکه میرم زیاد میخورم
پرخوری عصبی دارم زیاد سرما میخورم زیاد بیمار میشم
دلایل از این قبیل چن سال از عمر من جوونی منو ازم گرف هر روز از این روزها با عذاب وجدان گذشت باحسرت باناراحتی باتنفر از خودم من بریدم واقعا
ولی الان اینجام خیلی خوشحالم مسیرم درسته و ایمان دارم ب راهی ک دارم طی میکنم و میدونم صددر صد لاغری درونمو میارم بالا
خیلی خوشحالم
امسال شب یلدای متفاوتی داشتم دیگه معدم درد نگرف چن روز مریض نمیشم اصلا حسرت نداشتم عداب وجدان نداشتم راحت بودم
ادم دیگه بودم لذت بردم از کنار هم بودن
لبخند داشتم انتظار نداشتم شاد بودم و هستم خدایا شکرت ک این روزها رو تجربه کردم شکرت
ممنون استاد یلداتون مبارک
من مطمئنم مادرتون شاده
چن ب شما افتخار میکنه
ب راهی ک انتخاب کردید
ب تغییری ک داشتید
من تمام تلاشمو میکنم ک تا ذهنموتربیت کنم و از حس خوبم لذت ببرم
سلام و درود بر یلدایی های لاغر 🧘🏻♀️😊
دلم خواست بیام بنویسم واقعیتش تازه پاسخ دیدگاههامو پیدا کردم دیدم این دوستان مجازی نیستند واقعی هستند و چقدر ابراز لطف و محبت دارند و خداراشاکرم که احساسم بر قلمم جاریست و بودنم مایه خیروبرکت است و از وجودتون سپاسگزارم 🦋✨
من از دیشب خیلی فکر کردم به اون دسته افرادی که قراره هم بشنوندو هم درک کنندو هم مهارت تبدیل آگاهی ها را به عمل پیدا کنند !؟..
خوب بشنوم(یعنی حواسمو جمع کنم چشم و گوش و البته حس لامسه را با مغز به کارگیرم )بعد تمرینات نوشتاری را انجام بدهم که با تفکر و تجزیه تحلیل فکری انجام میشه یعنی شنیده ها را در روال زندگی خود جستجو کنم چه قسمتهایی دارم خوب پیش میرم و چه قسمتهایی باید اصلاح بشه و مثال بزنم تا اینجا من با ورودی هایی که به ذهنم دادم و البته مرور خاطراتم دارم کار می کنم و این نوعی برنامه ریزی ذهنه که قراره آینده من را رقم بزنه ✨
اما مهارت تبدیل آگاهی به عملکرد من به چه صورت باشه ؟!یک سری تمرینها کنترل احساس هستند یعنی تو آینه خودم را دیدم حواسم به احساسم باشه که خودم را بپذیرم و توجه به اندامی داشته باشم که دوست دارم والآن در حال حاضر در واقعیت نیست یا موقع خوردن بدونم که باید با احساس خوب و آزادی بخورم این تمرینات را در دنیای فیزیکی میبینی ولی باید بینش و نگرش جدید نسبت به موضوع داشته باشی و احساستو تنظیم کنی ✨اما حالت بعدی اینه که مثلا دلت می خواد بدونی چند کیلویی درونیه !؟!اما استفاده از ترازو نداری ؟!خب مکث می کنی و فکر می کنی که ترازو همیشه احساسم را بد می کنه و باعث میشه عدد ترازو تو ذهنم نقش ببنده و توجهم روی عددترازو منو به سمت چاقی بیشتر هدایت می کنه پس انجام نمیدهم یا اینکه الآن دلم یه چیزی می خواد بخورم درونیه !؟فکر کنم چه نیازی دارم که می خوام با خوردن جبران بشه ؟!سرگرمی یا تفریح شاید هم محبت و توجه پس با خوردن نیازم رفع نمیشه و بعدش حتما حال بدتری تجربه می کنم چون غذا برای رفع نیاز جسم هست فقط !…و میام خودم نیاز خودم را برآورده می کنم کار مورد علاقه ام را انجام می دهم یا خودم را بغل می کنم و تو آینه از موفقیتهای خودم میگم و خودم را تشویق می کنم .ممکنه سر میزی باشم که انواع و اقسام خوراکی ها را دلم بخواد تست کنم درونیه !؟اما فکر کنم چرا دلم میخواد !؟چون اعتیاد دارم به خوردن یادم بیفته به اعتیاد ارزان که همیشه در اختیارمه پس بیام قوانین خودم را اجرا کنم و اونی که بیشتر از هم علاقه دارم را به اندازه نیاز میل کنم …..
پرسش چرا می خواهم الآن غذا مصرف کنم ؟تفکر و هماهنگی آن با احساس یک سیستم هوشمنده که فقط توجه و تمرکز می خواد افراد چاق اصولا عجول هستند و در حال بدو بدو و بنابراین کارهاشون بدون فکر انجام میشه (آگاهانه زندگی کردن یعنی مهارت شناسایی احساسم را داشته باشم از یک حال خوب و بد شروع میشه اما این حال خوب خودش بخشهای متفاوتی داره !..آرامش یا شادی یا ذوق و یا رضایت ؟!که خودش بی نهایت درجه بندی داره )
برای نتیجه بهتر و درک بهتر باید با آگاهی و تفکر رفتار کرد و البته که روز اول تمام و کمال نمیشه انجامش داد ولی آروم آروم کار ساده تر میشه و اگر توجه به رفتارآگاهانه و صحیح داشته باشیم خودمون را موفق میبینیم و انگیزه بیشتر ایجاد میشه برای تعهد به عمل کردن و این عملکرد باعث شگفتی ساز شدن میشه این روش دقیق انگیزه و شوق فراوان می خواهد 💪💪😊
و حالا استمرار خیلی مهمه !…تا مهارت کافی لاغری ایجاد بشه و استاد بشیم
اما به هر حال اگر هم ناآگاهانه باز به عادتها و رفتار تکراری ادامه بدهیم نتیجه میگیریم ولی بلند مدت
مثل زبان مادری که ناآگاهانه یاد گرفتیم یعنی انقدر تکرار میشه که مثل جدول ضرب یادمیگیریم .
دوستانی که مرد عملند فردا شنبه است شروع کنیم ?!😊💪💪
حس حضور آرام بخش وجود نازنینتون🍃🌸
سلام .
وای خانوم شما چقدر عالی نوشتید .
چقدر نوشتتون حس خوبی به من داد .
چقدر نکته داشت داخل متنتون .
ازتون ممنونم .
چقدر انگیزه .
چه فرمولهای خوبی
۱۰ بار هم متنتون رو بخونیم بازم کمه .
خط به خطش آگاهیه نابه .
میدونید راه رو نشون میده نوشتتون .
میگه چیکار کنیم .
چطور فکر کنیم .
خب قسمت اول متنتون رو شماره گزاری می کنم تا برای خودم بیشتر جابیفته .
۱-
خوب بشنوم(یعنی حواسمو جمع کنم چشم و گوش و البته حس لامسه را با مغز به کارگیرم )
۲- بعد تمرینات نوشتاری را انجام بدهم که با تفکر و تجزیه تحلیل فکری انجام میشه
((((((یعنی شنیده ها را در روال زندگی خود جستجو کنم )))) این قسمت خیلی نکته ی مهمیه . شنیده ها رو در روال زندگی خودم جستجو کنم .
۳- چه قسمتهایی دارم خوب پیش میرم و چه قسمتهایی باید اصلاح بشه
۴- مثال بزنم تا اینجا من با ورودی هایی که به ذهنم دادم و البته مرور خاطراتم دارم کار می کنم و این نوعی برنامه ریزی ذهنه که قراره آینده من را رقم بزنه
یعنی ورودیها + مرور خاطرات = ساخت سرنوشت .ساخت آینده
به عبارتی
کنترل ورودیها + کنترل ذهن = کنترل زندگی و ساخت زندگی بهتر
خب این ۴ نکته ی ابتدایی متنتون فوق العاده بود و البته نکته ی اولتون این بود که مارو دوستان مجازی خودتون ندونستید و عنوان کردید ما دوستان حقیقی هستیم کاملا همینطوره . ما چون با هم هم فرکانس و هم ارتعاش هستیم دوستان حقیقی هستیم . دوستان مجازی اونایی هستند که هم ارتعاش ما نیستند و خوبه که ازشون دوری کنیم . پس ۵ تا نکته ی عالی در متنتون پیدا کردم
خب بریم ادامه متن سراسر نکته و ادامه شماره گزاری
۶- اما مهارت تبدیل آگاهی به عملکرد من به چه صورت باشه ؟!
از همین عبارت شما یاد گرفتم و فهمیدم که تبدیل آگاهی به عملکرد یک مهارته .
خب حالا بریم ببینیم چطور این کار انجام میشه .
۷- یک سری تمرینها کنترل احساس هستند .
۷-۱ یعنی تو آینه خودم را دیدم حواسم به احساسم باشه که خودم را بپذیرم و توجه به اندامی داشته باشم که دوست دارم والآن در حال حاضر در واقعیت نیست
پس یه تمرین تمرین آیینه است . یادم باشه هر وقت به آیینه نگاه می کنم باید حس خوب به خودم بدم . باید از اندامم راضی باشم و بدونم قرارهکه اندام من با تبدیل آگاهیهام به عملکردم تبدیل به بهترین اندام بشه . همین حالا هم اندام من دقیقا مطابق عملکرد و آگاهیهام هست .
البته من هنوز در تبدیل آگاهی به عملکردمهارت پیدا نکردم ولی انجامش میدم . کار نیکو کردن از پر کردن است .
۷-۲ موقع خوردن بدونم که باید با احساس خوب و آزادی بخورم این تمرینات را در دنیای فیزیکی میبینی ولی باید بینش و نگرش جدید نسبت به موضوع داشته باشی و احساستو تنظیم کنی .
من با احساس خوب و آزادی بخورم دلم میخواد بازم بخورم . این فرمول رو باید پاکسازی کنم . چرا باید آزادی تو رو به پرخوری واداره .
تو آزادی و خودت انتخاب می کنی که لقمه های کوچیک برداری آروم بخوری و به اندازه ی نیازت بخوری .
۷-۳ اما حالت بعدی اینه که مثلا دلت می خواد بدونی چند کیلویی درونیه !؟!اما استفاده از ترازو نداری ؟!
خب مکث می کنی
و فکر می کنی که ترازو همیشه احساسم را بد می کنه
و باعث میشه عدد ترازو تو ذهنم نقش ببنده
و توجهم روی عددترازو منو به سمت چاقی بیشتر هدایت می کنه
پس انجام نمیدهم
چقدر عالی اگاهی رو تبدیل به عملکرد کردید .
مکث کردن ، فکر کردن که چی حالم رو بد می کنه . عدد ترازو توجه منو میبره سمت چاقی پس یه کار چاق کننده است . پس انجامش نده . به همین راحتی .
پس یادم باشه دیگه نباید خودمو وزن کنم .
۷-۴ یا اینکه الآن دلم یه چیزی می خواد بخورم درونیه !؟
فکر کنم چه نیازی دارم که می خوام با خوردن جبران بشه ؟!
وای این سوال فوق العادست . چه نیازی دارم که میخوام با خوردن جبران بشه . ممنون از شما ملکه ی عشق
سرگرمی یا تفریح شاید هم محبت و توجه پس با خوردن نیازم رفع نمیشه و بعدش حتما حال بدتری تجربه می کنم چون غذا برای رفع نیاز جسم هست فقط !…
چقدر این نکته فوق العاده بود . ما باید غذا رو برای رفع نیاز جسم خودمون بخوریم فقط . ذهن و روح ما به غذا نیازی نداره .
ولی ما خیلی وقتها طبق نیاز ذهنی و روحی غذا میخوریم . در حالیکه غذای روح خوردنیها نیستند . بلکه آرامش و احساس خوبه و غذای ذهنی آگاهی و مهارت و اندیشه های خوبه نه خوردنیها .
خوردنی فقط نیاز جسمه . ما نیازمون به مصرف مواد غذایی خیلی کمه . بیشتر خوردنیهامون برای لذت و تفریح و خوب کردن حالمونه . این خوردنها اشتباهه .
ادامه ی بیانات گهر بار خانوم ملکه ی عشق :
و میام خودم نیاز خودم را برآورده می کنم کار مورد علاقه ام را انجام می دهم یا خودم را بغل می کنم و تو آینه از موفقیتهای خودم میگم و خودم را تشویق می کنم .
اینم راهکارهای نیاز ذهنی ⬆⬆⬆⬆
۷-۵ ممکنه سر میزی باشم که انواع و اقسام خوراکی ها را دلم بخواد تست کنم درونیه !؟
اما فکر کنم چرا دلم میخواد !؟چون اعتیاد دارم به خوردن یادم بیفته به اعتیاد ارزان که همیشه در اختیارمه پس بیام قوانین خودم را اجرا کنم و اونی که بیشتر از هم علاقه دارم را به اندازه نیاز میل کنم …..
غدا اعتیاد ارزانه همیشه هم در دسترسه . در حقیقت ذهن ما بهش اعتیاد پیدا کرده و جسممون اعتیاد گونه غذا رو طبق فرمان ذهنمون مصرف می کنه .
بریم ادامه ی تحلیل
۸- پرسش چرا می خواهم الآن غذا مصرف کنم ؟
خیلی وقتها پاسخ اینه چون بیکارم . چون حوصلم سر رفته چون حالم بده چون انگیزه ندارم چون هدف دیگه ای ندارم چون ناامیدم چون میخوام با خوردن حال خودمو خوب کنم . علت اعتیاد ما به مصرف مواد غذایی رسیدن به حال خوبه و حال خوب خودمون رو وابسته کردیم به مصرف مواد غذایی و وقتی نمیخوریم بلد نیستیم طور دیگه ای حال خودمون رو خوب کنیم که لذتمون کم نشه و از وابسته بودن به غذا در بیاد .
۹- تفکر و هماهنگی فکر نیاز به غذا با احساس یک سیستم هوشمنده که فقط توجه و تمرکز می خواد .
۱۰- افراد چاق اصولا عجول هستند و در حال بدو بدو و بنابراین کارهاشون بدون فکر انجام میشه
یک فرمول ذهن چاق همینه ما با عجله و استرس نه فقط غذا خوردن بلکه تمام کارهامون رو انجام میدیم .
۱۱- (آگاهانه زندگی کردن یعنی مهارت شناسایی احساسم را داشته باشم . به به عجب نکته ای
یعنی من الان دقیقا بدونم در چه احساسی هستم الان حالم خوبه یا حالم بد . الان من کمی استرس دارم به خاطر دیروز ولی دارم با نوشتن و تحلیل کردن تمرکز ذهنم رو از اتفاق دیروز بر میدارم و امروزم رو درست میسازم و با حال خوب .
۱۲- از یک حال خوب و بد شروع میشه
۱۳- اما این حال خوب خودش بخشهای متفاوتی داره !..آرامش یا شادی یا ذوق و یا رضایت ؟!که خودش بی نهایت درجه بندی داره )
خب حال خوب داشتن در مسیر لاغری یه امر خیلی مهمه چون حال خوب داشتن باعث میشه ما بهتر بتونیم اگاهانه رفتار کنیم بدون استرس و عجله .
۱۴- برای نتیجه بهتر و درک بهتر باید با آگاهی و تفکر رفتار کرد
تبدیل اگاهی به عملکرد نیازمند اینه که سرعت عمل رو پایین بیاریم تا بتونیم کنترلش کنیم .
باید آروم غذا بخوریم . کوچولو کوچولو غذا بخوریم . بهش فکر کنیم . حس درونی فریاد میزنه بابا بخور بزار بره دیگه چرا منو زجرم میدی . اما این همون فرمانهای اعتیاد گونه است که میخواد من دوباره مثل قبلم رفتار کنم ولی نه . تو باید تغییر کنی جناب . یک عمره داری اینجوری عمل می کنی ولی منو به هیچ جا نرسوندی . عجله انسان رو لاغر نمیکنه . آروم باش . صبر کن . با هم اگاهی رو تبدیل به عملکرد می کنیم .
۱۵- و البته که روز اول تمام و کمال نمیشه انجامش داد ولی آروم آروم کار ساده تر میشه
درسته نه فقط روز اول کلا هربار که میخوایم انجامش بدیم ذهنمون میخواد طبق عادات گدشته عمل کنه اما خالق دهنمون هستیم قدرت دست ماست پس میتونیم عاداتش رو تغییر بدیم .
۱۶- و اگر توجه به رفتارآگاهانه و صحیح داشته باشیم خودمون را موفق میبینیم و انگیزه بیشتر ایجاد میشه برای تعهد به عمل کردن
دقیقا من روزهایی که اگاهانه رفتار می کنم حالم خیلی خویه و دوست دارم فقط لاعری در وجود من باشه .
دقیقا همینه هرچقدر رفتار متناسب کننده رو بیشتر تکرار کنیم بهتر میتونیم انگیزه داشته باشیم برای عملکرد بهتر
۱۷- و این عملکرد باعث شگفتی ساز شدن میشه
به به . دقیقا همینطوره .
۱۸- این روش دقیق انگیزه و شوق فراوان می خواهد
درسته برای متناسب رفتار کردن انگیزه و شوق فراوان زو باید همراه داشته باشیم که این انگیزه هم البته درونیه.
۱۹- و حالا استمرار خیلی مهمه !…تا مهارت کافی لاغری ایجاد بشه و استاد بشیم
نکته در اینجا استمرار داشتن و تکرار کردن عادات جدید هست .
۲۰- اما به هر حال اگر هم ناآگاهانه باز به عادتها و رفتار تکراری ادامه بدهیم نتیجه میگیریم ولی بلند مدت
مثل زبان مادری که ناآگاهانه یاد گرفتیم یعنی انقدر تکرار میشه که مثل جدول ضرب یادمیگیریم .نکته ی این قسمت تکرار کردن آگاهیها بود حالا چه به صورت خوداگاه چه ناخوداگاه .
مهم مرور آگاهیهاست تا همیشه عملکردمون هماهنگ با اگاهیها باشه .
بیست نکته از متنتون استخراج کردم و برای دهن خودم دوباره بازنویسی کردم شرح دادم تا بیشتر یاد بگیرمخیلی خوب و کاربردی نوشته بودید ممنون از شما دوست عزیز .
حس حضور آرام بخش وجود نازنینتون همچنین .
😍سلام و درود بر شما دوست نوری پرانرژی و مشتاق یادگیری
بسیار سپاسگزارم از لطف و محبتتون و خدارا شاکر هستم که وجودم را مایه خیرو برکت قرارده داده است تا بتوانم جاری کننده حس عشق و آگاهی باشم🙏
و اما….من خیلی لذت بردم از نکته سنجی شما و البته یک درس تخصصی از این فایل به خودم دادین متشکرم و درود برشما از اینکه دارید از خرابیها برج می سازید 😍کاملا احساس پرانگیزه و اشتیاق شما را دریافت کردم و خیلی خوشحالم که هرروز قدمهای محکمتری در وادی امن الهی بر می دارید و براتون موفقیت روز افزون آرزومندم ❤️
مانا و پایدار باشید🍃🌸
سلام ممنون از نظر لطف شما . شما هم مانا و پایدار باشید دوست عزیز
سلام و درود به دوستان خانواده لاغری
من موقع گوش دادن یه لحظه چشمم رفت شنیدم منفی باف می گفت بابا چرته پاشو بریم بخوابیم😂یعنی چه پشتکاری داره هنوز حرف میزنه از خواب پریدم !…منم ازش یاد گرفتم ببینیدچه متعهد و عاشقانه دارم مسیر لاغری را میام 💪💪😇خدایا شکرت
دلیل چاق شدن من چیه !؟…
اطلاع داشتن از دلایل چاقی یعنی شناسایی موانع لاغر شدن که اصل و پایه آموزش ذهنی هست
در تمام سالهایی که برای لاغر شدن در روشهای مختلف تلاش می کردیم و نتیجه ماندگار و موفقیت آمیزی نداشتیم به این دلیل که اصلا اطلاعی از چرایی چاقی خود نداشتیم و حتی افرادی که معتمد ما بودند و بهشون مراجعه می کردیم بدون اطلاع از چرایی چاق شدن ما قصد داشتند با روشهای بیرونی مثل رژیم و ورزش و جراحی و لیزر و غیره …جسم ما را لاغر کنند و این در صورتی بود که مسئله چرای چاقی ما اصلا حل نشده بود ..و یک دلیلش همین باور کردن ما بود باور به اینکه من چاق هستم وچاق میمونم بنابراین انتظاری که از خود داشتیم همیشه ممتاز می شد
باور کردن چاقی و البته ماندگاری چاقی یکی از موانع اصلی و ریشه ای برای لاغری است✨
درک کردن قدرت ذهنی که با همین فرمولها چاقی را برای من خلق کرده میتونه انگیزه بخش باشه چون میتونم با همین قدرت هم لاغری ام را رونمایی کنم .
پس دلیل چاقی من ناشی از باورهای من نسبت به چاقی است و باید یک کارشناس خوب فرمول شناسی برای خودم باشم و بدانم ذهن وسیله ای است کارآمد در اختیار منه که با تغییر آن و فرمول سازی صحیح میتونم کفه ی لاغری ترازو را در ذهنم سنگین تر کنم .
افراد چاق چند دسته اند :
یک دسته :از کودکی چاق بوده اند و والدین یکی یا هر دو چاق بوده اند در واقع کودک مثل زبان مادریش چاقی را یاد گرفته که جزئی از همین دسته که والدین متناسبی هم داشتند مادر برای اینکه بچه هیکلی و تپل دوست داشته و نوعی لیاقت برای خودش می دونسته و یا اینکه از طرف دیگران سرزنش نشه …به طور دستی فرمولهای اورجینال ذهنی کودک را دستکاری کرده است .(من از مامانم زبان چاقی را یادگرفتم از طرفی هم فرمولهای ذهنم دستکاری می شد چون فکر می کردند من ضعیفم !…)
دسته دیگر:به واسطه مصرف دارو ها چاق شدند در واقع متناسب بودند ولی چون پزشک را فردی قابل اعتماد می دونستند از عوارض چاقی دارو که آگاه شدند خیلی سریع انتظارشون از خودشون تغییر کرده و منتظر بودند چاق بشوند چون طبیعی می دونستند و چاق شدند(بارها شنیدم و دیدم که قرصهای هورمونی ضدبارداری و یا قرصهای آرام بخش یا ضد افسردگی چاق کننده هستندو من مدتی از این نوع دارو ها استفاده می کردم و چاق تر شدم )
دسته دیگر:خانمها هستند که به واسطه دوران بارداری و شیردهی با اضافه وزنی مواجه شدند که خودشون انتظار داشتند در واقع انقدر شنیده بودند و نمونه دیدند که این دوران چاقی طبیعی است که خودشون به طور دستی فرمول ذهنی ایجاد کردند و دارای اضافه وزن شدند .(در دوران بارداری به طور تصاعدی وزن اضافه می کردم و در دوران شیردهی از حرص اینکه تا دوسال همین وضعیته بیشتر چاق شدم و با اینکه فرزندانم دوسال کامل هم شیر نخوردند ولی من تا پایان دوسالگیشون چاق بودم )
فردی که طی سالها گرم به گرم اضافه وزن پیدا می کنه متوجه نیست و آروم آروم به خاطر اضافه وزن یا اختلال در سلامتیش باید خودشو از تفریح و ورزش و پوشیدن رنگ لباس شاد یا سایز مورد علاقه اش محروم کنه اما خانمی که آمادگیشو نداره یهو در طول ۹ماه جسمش دارای اضافه وزن بالایی میشه یهو با یک تغییر بزرگ مواجه میشه لباسهاش و تفریحات و تمام زندگیش مختل میشه و یک فشار عظیمی روی ذهنشه که باعث افسردگی میشه .(کاملا تجربه دارم افسرده و متنفر از بچه و پدر بچه )
ذهن به دنبال گسترش خواسته ماست که با توجهمون به موضوعات زندگی بهش اعلام می داریم و براش فرقی نمی کنه ضرره یا نفعه برای ما…در مسئله کسب و کار یا درس خوندن یا هنری و همین چاقی. دائم میگه یک ذره بیشتر …
تمام اندامها از مغز کننترل می شوند و دستورات با سرعت نوری که قابل دیدن به چشم ما نیستند به اندامها صادر می شوند و فردی که آشنایی با ذهن نداره میگه اشتهام زیاده یا معده ام گشاد شده یا میلم به شیرینی میره !…جسم تمام انسانها یکی هست فقط تفاوت در فرمانهای مغزی افراده …
فرد چاق ذهنش انبوه فرمولهای ذهنی چاق هست مثلا اگر یک ذره فعالیت کنه یا ورزش کنه فکر می کنه باید خیلی بیشتر بخوره و میگه فعالیتم زیاد بوده و اینها همون رفتارهای غذایی اشتباه هستند که مغز طبق الگوی چاق صادر میکنه
ما در انتخاب مواد غذایی آزاد هستیم پس فرمانهای آزادی هم برای انتخاب باید داشته باشیم و ما با اقدام کردن فرمول را تآیید می کنیم و خودمون عامل به واقعیت رسوندن تصویرهای ذهنیمون هستیم✨
تصویر ذهنی با فشار عوض نمیشه وقتی تصویر ذهنی ما چاق باشه حالا قرار باشه ۶قاشق برنج بخوریم این رفتار هماهنگ با تصویر ذهن نیست جنگ و جدالی به وجود می آید و درنهایت ذهن پیروز میشه .(هنوز منفی باف ۶قاشق ها را به خاطر داره و گاهی خیلی نجوا میکنه که زیاد خوردی حالا من نه احساس فشار دارم نه درد و اینطوری خیلی در چالش می افتم !)
فرد چاق دو حالت را تجربه می کنه سیری و خفگی و این درصورتی است که فرد لاغر گرسنگی و نقطه سیری را درک و احساس می کنه
چرا و چه زمانی من چاق شدم !؟
من کودکی بودم متناسب که مادرم و خانواده مادری ام چاق بودند البته در کودکی بیشتر اوقات به من ترحم می شد بابابزرگم خدا بیامرز مچ دستمو می گرفت و به مادرم می گفت این بچه ضعیفه بابا بهش برس ؟!…گاهی به زور بهم گوشت می داد ولی من میل نداشتم اما یه مدتی که گذشت شنیدم همه به مادرم می گند ناراحت نباش بزرگ میشه خوب میشه !؟…اینم به خودتون رفته دختر به مادر بیشتر میکشه !…و من هم انتظار چاقی داشتم و حدود ۱۰سالم بود که چاق شدنم شروع شد و از اول دبیرستان با روشهای متفاوت در چاق و لاغری رفت و آمد داشتم ما بارها می شنیدم بعد از ازدواج چاق تر میشی و نمونه هم به وفور میدیم و من شب عروسیم ۶۸کیلو بودم یک ماه بعد شدم ۷۸کیلو ..و بعد دوباره رژیم و ورزش و اما بارها شنیده بودم بارداری اضافه وزن میاره و دیده بودم و البته اینکه خانواده مادری باز تکرار می کردند تو هم به ما رفتی خیلی اضافه وزن میاری دوباره ۶۴کیلو بودم باردار شدم و در وزن ۹۵کیلو زایمان کردم یعنی همون ماه اول که بچه اندازه یک عدس هم نبود من ۵کیلو اضافه وزن پیدا کردم …
بعد هم شیردهی بود خلاصه تو چه مخمصه ای افتاده بودم هرروز عذاب جهنم بود …مسافرت هم که دورهمی بود و اشتهاآور بعد از سه روز شمال رفتن ۵کیلو اضافه می شد وزنم …باورهای غیر صحیح بسیاری هستند که لاغری ام را در خود حبس کردند و امروز لاغری من آزادی می خواهد از بند پوچی ها ..به امید الله مهربانم و هدایتش
۶ماه دیگه من چند کیلو هستم ؟۵۸کیلو حتماااو این انتظار را در خود ایجاد کرده ام !من باور کرده ام لاغر و طبیعی می شوم یک لاغری ماندگار یک مدال موفقیت هدیه از پروردگارم ♥️
🏆یک جام طلا به افتخار خودم که تا اینجای راه اومدم و تمامش از لطف و عنایت خدایم بود که هدایتم کرد من تسلیم شدم به سجده افتادم گفتم خسته شدم دیگه نمی تونم …بلند بلند گریه کردم فقط من بودم و خدا انقدر نزدیک و او سریع اجابت می کند
من پرسیدم یک عالمه و جوابها نزد استاد عطار عزیز بودند .حرفهای استاد هم مژده بودند که فرمولهای صحیح تو ذهنم نشسته و موتور لاغری روشن شده فقط باید در مسیر استمرار داشته باشم تا پررنگ و قوی و تنومند بشوند تغییر از سطح فکر و افکار من شروع میشه …
به نظر من هر کی بره بر میگرده هر کی یک فایل را فقط بفهمه همون کار خودشو میکنه هر چه زمانم بگذره باز فرد بر میگرده تنهاااااا راه یا آخرین راه یعنی گریزی ازش نیست .و بهشت در پس کوچه های باغها پنهان است 🦋✨
بعضی دوستان فقط فایلها را گوش دادندو شنیدند
بعضی دیگر شنیدند و درک کردند
یک سری شنیدند و درک کردند و تمرینات را انجام دادند (شگفتی ساز می شوند )اگر استمرار هم داشته باشند …
به امید جشن بزرگ برای شگفتی سازان جدید😍 چقدر خوبه هرروز یک عکس بره تو آلبوم خانوادگیمون(آلبوم شگفتی سازان را می گم )الآن می توانم عمق احساس رضایت استاد را با لبخندشون که تمام شکرانه است از حضور خداوند حس کنم🦋✨ هرروز باخود تکرار می کنم استاد به من هدیه ارزشمندی دادند درسته دارم بهاشو پرداخت می کنم اما هزینه ای پرداخت نکردم ولی حتما میتونم بازهم جز شاگرد ممتازها باشم و این لطفتون را جبران کنم
می خواهم و می توانم و می شود🌱
به نام خدا
وقت بخیر عزیزان
من هم از بچگی یه سری حرفها رو شنیده بودم یادمه که همش می گفتن ماها پاهامون چاقه بالا تنه هامون لاغره تو بالا تنت چاقه پاهات لاغره این حرفها بین خاله و مامان و دور و بری ها . همهمون چاق می شیم حالا فلانی و نگاه نکن ببین لاغره یه شکم بزاد چاق می شه . همیشه مامانم اینها هم می گفتن ما هممون توییگی بودیم از اول بعدا چاق شدیم زایمان کنه آدم چاق می شه .خلاصه من هم از دوران حاملگی چاق شدم نمی دونم اون دوران اتفاقا مامانم کی گفت که بچه همه چی می گیره از آدم ولی آدم موهاش و دندوناش خراب می شه اگه مواظب نباشه ولی منم برای خودم برنامه داشتم که همه چی بخورم از میوه ،سبزی و لبنیات و خشکبار … و یه چیزهایی هم که هوس می کردم بیشتر چیزهای ترش بود گوجه سبز و لواشک و البته که من در اون دوران خیلی شنا می کردم تا ماه آخر من شنا می کردم خیلی ولی پیاده روی سخت بود برام چون عادت نداشتم خیلی ولی به زور یه خورده پیاده روی هم می کردم و فیلم گرفته بودم از کتابخونه فیلم یوگا مال حاملگی بود اونم انجام می دادم توی خونه .
ولی فکر کنم تقریبا ۴۰-۵۰ پوند اضافه کرده بودم اولش هم توی ماه رمضون بود جایی دعوت بودیم من هم نمی دونستم که بار دار هستم و خیلی گشنم می شد توی رستوران هم بود ولی من روزه هم بودم چند بار رفتم کشیدم فکر کردم مال اونه خلاصه بعد از زایمان هم چون شیر می دادم مامانم شروع می کرد صبح ها یه معجون درست می کرد تا بلند می شدم یه لیوان بزرگ می داد بخورم که شیر بدم مثل اسموتی های الان با همه چی میوه ها و شیر …
بعدش که زایمان کردم دخترم دنیا اومد همون موقع گفتم خوب من که دیگه شکمم رفت تو دیگه اوکی اوکیم وزنم رفت به قبل مامانم و همسرم می خندیدن بهم .
خلاصه بعدش هم من به دفعات لاغر شدم با رژیم و این چیزها .
ولی دیگه چند سال پیش بود که خیلی دیگه چاق شده بودم و اتفاقا امروز مامانم عکسا و نشون میداد و می گفت ببین چقدر چاق بودی ولی من حرف نزدم گفتم اره دیگه دنبالش و نگرفتم .
منم مثلا قبل دوره همینطور بودم یه کاری می کردم مثلا می رفتم یوگا بعدش میامدم خیلی گشنم می شد نمی دونم واقعا گشنه می شدم یا تلقین بود در هر صورت می گفتم خیلی فعالیت کردم خوب انگار باید بیشتر می خوردم .من هم قبلا فکر کنم همینطوری بی خودی چیز می خوردم اصلا خیلی کم می شد که بزارم گرسنه بشم بعد یه چیزی بخورم .
به نام خدا
تا قبل از سن بلوغ کاملاً متناسب و شاید کمی هم لاغر بودم حرف های اطرافیان که دخترها بعد از بلوغ چاق میشن باعث شد تا این بشه باور من و وقتی که بلوغ شدم کمی وزنم اضافه شد و شروع کردم به پرخوری کردن .باور بعدی اینکه همه آدم ها بعد از ازدواج چاق میشن و من بعد از ازدواج تحرکم هم خیلی کمتر شده بود و وجود این دو تا باور باعث شد که یک سال تقریباً ۸ کیلو اضافه کنم .عادت به خوردن شیرینی جات و پرخوری ها و بعد هم که دوران بارداری، انگار دوران آزادی بود و دیگه هیچ اشکالی نداشت اگه هرچی و به هر اندازه ای می خوردی و هر چقدر هم وزنت اضافه میشد چون باردار بودی و بعدصحبت با آدمهای چاقی دیگه یه باور به باورهای قبلیم اضافه شد در صورتی که قبلاً اصلاً نداشتم و چنین چیزی رو نمیدونستم. باور پرخوری عصبی اینکه من وقتی ناراحتم یا استرس دارم یا خیلی عصبانی هستم خیلی زیاد غذا میخورم و اصلاً احساس سیری بهم دست نمیده و اینجوری عادتهای پرخوری ، تندغذا خوردن، میل شدید به شیرینیها ،حرص و ولع، در ذهن من تشکیل شد و در جسمم خودش رو نشون داد من باور کردم که چاقم چونکه تصویر پدرم که چاق بود رو در زندگیم داشتم و بعداً کم کم تمام اعضای خانواده شروع به چاق شدن کردن و الان همگی چاق هستیم و اکثرا هم بعد از ازدواج روند چاقیمون خیلی پیشرفت کرد الان که فکر می کنم باور اینکه بعد از ازدواج چاق میشیم تو خانواده ما خیلی قوی و پررنگ بوده و بیشترین تأثیر رو داشته و اکثراً تا قبل از ازدواج متناسب بودیم ولی خیلیها هستند که بعد از ازدواج چاق نشدن برعکس یکی از برادرهام که قبل از ازدواج کمی چاق بود بعد از ازدواج متناسب شد.
پس چاقی من حاصل باورهای من بوده و ذهن من طبق تصویر ذهنیم باورهام و عادتهام رو تغیر داد و با تغییر اونها جسمم تشکیل داده شد و حالا با تغییر باورها و نگرشم ،رفتار و عادت هام تغییر میکنه و به دنبال اون جسم هم متناسب و عالی میشه .
یا میمیرم یا به ۵۷ کیلو میرسم
به نام خداوند متعال
سلام و خسته نباشید خدمت استاد عزیز و تشکر بابت تلاش های شما
باید قبول کرد که ما همه دنبال یک علت برای توجیح کردن چاقی خودمون بودیم که بگیم آره چاقی ما واس مثلا ارث هستش، کم تحرکی هستش، مواد غذایی حاوی مواد نگهدارنده هستش و…
ما هر وقت تصمیم به لاغری گرفتیم گزینه اول ما رژیم و کم خوردن بود گزینه دوم هم باشگاه و ورزش های سنگین شکم و لاغری بود ما میریم شروع به انجام اینا میکنیم بعد همش با خودمون فکر می کنیم که چرا دارم اینکارو میکنم و جواب همیشگی ما این بود که ما خانوادگی چاقیم جواب دوم هم این بود که من دوس دارم خوش استایل باشم یا چون اطرافیان بمن طعنه میزنن من خجالت میکشم میخوام لاغر بشم در صورتی که اشتباه ما اینجاس ما مثلا داریم دمبل میزنیم یا میدویدم بعد حین انجام کار همش داریم فکر می کنیم که من بالا برم پایین بیام چاقم اصن تو ژن خون منه و ارثه و من نمیتونم با تقدیر، ارث، ژن و… مقابله کنم اصن تقدیر منه
من خاطره خیلی واضحی از کودکی و زمان دقیق چاق شدنم به یاد ندارم ولی وقتی خیلی فکر کنم اینو یادم میاد که من تا 10-12 سالگی لاغر بودم و همچی از بعد این سن شروع شد من شروع به پرخوری کردم و دقیقا مثل شما استاد عزیز فکر میکردم سیر شدن یعنی به قدری بخورم که خفه بشم یا شکمم همیشه پر باشه و خب اولش که به پر خوری شروع کردم برام هنوز عادت نشده بود ولی بعد چند هفته یا چند ماه عادت شد و همیشه انقدر میخوردم که نفسمم بالا نمیومد و من 13 سالگی باشگاه که میرفتم بلافاصله بعد تمرین میومدم غذاهای چرب و بستنی و پرخوری کردن و خوب از همون زمان به بعد طعنه زدنای فامیل و اطرافیان شروع شد و من خب درگیری پیدا میکردم با خودمو ذهنم و از غذام کم میکردم ولی فایده نداشت ورزش های لاغری مربی ژیمناستیکم میداد ی مقدار خیلی کمی پایین میومدم ولی دوباره برمیگشت من همیشه از فامیل کمتر میخوردم فعالیتم بیشتر شد اما بی فایده بود چونکه خانواده توی گوش من از بچگی میخوندن که هیکل ما رو ببین ما خانوادتن هیکل تو و تپل داریم یا همش میگفتن بیخودی تلاش نکن بدرک حرف مردم تو از ما ارث بردی و تو پری و استخون بندیت درشته مادر من همش بزور غذا میداد بهم من سیر بودم اما بزور غذا بهم میداد میگفت این ی قاشق بخور حیفه بخور زود بزرگ بشی و ازین حرفای همیشگی خب منم فکر میکردم مادرم راست میگه اون مادرمه صلاح منو میدونه و یادمه بعضی مواقع گریم میگرفت که من سیرم اما بزور بمن غذا میخوروند ولی چیزی نمیگفتم چون به حرف مادرم اعتماد صد در صد داشتم و همینا باعت چاقی من شد من خودم نمیخواستم چاق شم به مرور زمان اتفاق افتاد من اصن تصمیم به چاق شدن نگرفتم
حرفایی که من برای توجیح کردن چاقی به خودم میگفتم ولی الان به لطف استاد عزیز دیگه هیچوقت نمیگم :
چاقی من ارثی هست و من نمیتونم با ارث مقابله کنم و خب طبیعیه چاق باشم چون خانواده مورد اعتماد من میگن طبیعه پس طبیعیه
. مامان من میگفت چون کم تحرکی پس کاملا عادیه چاق بشی منم که کاملا تحت تربیت خانواده بودم ذهن من و خود من سریع باور کردم اینو علت چاقی خودم میدونستم
. هر وقت میگفتم چرا من چاقم چرا لاغر نمیشم یکی از اعضای خانواده میگفت از مواد غذایی هست چون نگهدارنده داره باعث چاقی میشه نگاه پوست استخونه اما شکم آورده و همون کس میگفت من قبلا اینجوری نبودم ولی مواد غذایی جدید بد شدن من شکم آوردم
. همیشه اطرافیان به من میگفتن تو سوخت ساز بدنت پایینه و خودم هم تا قبل از آشنایی با لاغری با ذهن همین تصور رو داشتم و میگفتم من متابولیسم بدنم پایینه هر چی بخورم دیر آب میشه ولی الان دیگه این فکرو نمیکنم چون تصور غلطیه و فقط یه توجیه برای چاقی و لاغر نشدن
. همیشه به در گوش من میخوندن استخوان بندیت درشته و خودم هم کم کم بخورم شد ولی اینو علت چاقی خودم میدونستم ولی اینم تصور کاملا اشتباهی بود
همه اینها تصورات غلط و رایج بین افراد چاق بود و من دیگه این تصورات غلطو کنار میزارم و محکم تر از همیشه در مسیر لاغری حرکت میکنم
خدایا به امید تو
سلام به همه دوستان همراه! برای برطرف کردن هرمشکلی ابتدا لازم است که ریشه آن مشکل را بیابیم و بعد نسبت به حل آن اقدام کنیم. مشکل چاقی را هم به همین صورت اول باید ریشه یابی و بعد درمان کنیم.
دلیل نتیجه نگرفتن از سایر روش های لاغری این است که تاکنون فقط سعی در دستکاری عوامل بیرونی داشته ایم و آن روشها با تغییر در میزان غذای مصرفی ما، افزایش فعالیت بدن، بالا بردن سوخت و سازمان و… سعی به طرف کردن چاقی ما داشته اند و از دلیل اصلی چاقی ما، بی خبر بوده اند.
مهمترین دلیل چاق شدن هر فردی که اضافه وزن دارد، باورکردن چاقی است. اگر فقط یک دلیل برای توجیه چاق شدن مان داشته باشیم و در ذهنمان چاق شدن طبیعی شده باشد که ما چاق باشیم، انتظار چاقی را در خودمان به وجود آورده ایم و از تکرار کردن این انتظار، تصاویر چاقی را ایجاد میکنیم که نشانه آن ترس از چاقی یا چاق تر شدن است. اگر این تصاویر ذهنی تثبیت بشوند، یک سری فرمول های چاق کننده در مغز میسازند و مغز به خاطر وجود این فرمولها، فرمان های مغزی برای تغییر واکنش و تغییر رفتار غذایی ما صادر می شود، به همین صورت حتی وقتی نیازی به خوردن غذا نداریم، فرمان خوردن ارسال می شود تا با پرخوری کردن ما را به تصویر ذهنیمان برساند و همچنین فرمان هایی برای ذخیره چربی و افزایش وزن و سایز را هم اعمال می کند.
هر چه ما بیشتر چاقی مان را باور کرده باشیم، در معرض چاقی بیشتری قرار داریم. بعد از تعداد دفعاتی که رژیم گرفتم و لاغر نشدیم، به این باور رسیده ایم که ما دیگر فرد چاقی هستیم. و این شرایط ماست و باید آن را بپذیریم. همین موضوع کافی است که وزن ما دائماً اضافه شود.
وقتی ما نقش ذهن را در چاقی مان درک کنیم، به راحتی می توانیم از قدرت ذهن برای لاغر شدن، استفاده کنیم. اگر تفاوت ذهن افراد چاق با افراد متناسب را بفهمیم، با تغییر دادن محتوای ذهنی مان و رفتار کردن مانند افراد متناسب، می توانیم در شرایط جسمی متناسب قرار بگیریم.
از جمله باورهای ذهنی که بیشتر افراد چاق دارند این موضوعات است:
۱ باور ارثی بودن چاقی : یعنی از زمان بچگی وقتی که هنوز چاق نبوده اند، این حرفها را از اطرافیان شنیده اند و نمونههای چاق زیادی را در خانواده مشاهده کرده اند و برای ذهنشان یک تصویر چاق از خودشان ثبت کرده اند.
2_ به واسطه حرف دیگران: بعضی از افراد نه تنها چاق نبوده اند، بلکه از نظر بقیه لاغر هم بوده اند و به واسطه حرف آنها که گفتند اگر پرتر و چاقتر بشوی زیباتر میشوی، فرمولهای ذهنی شان تغییر کرده است.
3_ تاثیر داروها و حرف دکتر : بعضی ها به خاطر عوارض دارو و حرف دکتر که گفته این دارو چاق کننده است، بدون اینکه از قبل فرمول سازی کرده باشند، در یک لحظه با شنیدن همین یک جمله، تصویر ذهنی برایشان ثبت میشود.
4_ دوران بارداری و شیردهی: بیشتر خانم ها به دلیل دستورات غذایی که در دوران بارداری و شیردهی برایشان اطرافیان تجویز کرده و روند خوردن خود را دستکاری میکنند، چاق میشوند. در اینجا روال برعکس اتفاق میافتد. اول شکل خوردن عوض می شود بعد فرمول های ذهنی شکل می گیرد.
5_ چاقی بعد از ازدواج : این هم یک باور ذهنی غلط است که در ایران زیاد به کار گرفته می شود واکثر ما از زمان بچگی این حرف را شنیده ایم که افراد بعد از ازدواج چاق می شوند و اگر کسی آن را باور کرده باشد حتماً به همین صورت بعد از ازدواج چاق خواهد شد.
به هر حال همه ما یک سری از این باورها را در ذهنمان ایجاد کرده ایم و آنها به تصاویر ذهنی و بعد فرمول و بعد فرمان مغزی تبدیل شده اند. مغز است که همه فعالیت های ما را کنترل می کند و جسم به خودی خود هیچ نقشی در صدور فرمان ندارد. ولی ما به اشتباه می خواهیم جسم را تحت فشار قرار دهیم یا مثلاً معده مان را کوچک کنیم. افراد چاق هیچ تصوری از اینکه چند ماه آینده چند کیلو هستند، ندارند. ولی قطعاً میدانند که چاقتر میشوند. اما در چه وزنی خواهند بود را نمی توانند پیش بینی کنند. برعکس افراد متناسب چون همیشه یک وزن ثابت داشته اند به راحتی می توانند بگویند در چند ماه آینده چه وزنی دارند.
همه افراد چه چاق، چه متناسب، در انتخاب، آزاد هستیم و میتوانیم نوع فرمول های مغزی مان و میزان غذا خوردن مان یا به طور کلی رفتارهای مان را انتخاب کنیم.
برای افراد متناسب غذا خوردن انتخاب بین گرسنگی و سیری است و برعکس برای افراد چاق انتخابی بین سیری و خفگی است. هر بار که بخواهیم با رژیم گرفتن و در فشار قرار دادن بدن لاغر شویم، تصاویر ذهنی ما از چاقی همچنان باقی است و ما میخواهیم برخلاف فرمان های مغزی که دستور به خوردن می دهند، رفتار کنیم، بنابراین شکست میخوریم و این تناقض بین تصمیم آگاهانه ما و فرمولهای ناخودآگاه ذهن مان، باعث درگیری ذهنی و عصبی بودن ما میشود. اشتها چیزی جز یک فرمول ذهنی نیست و در بدن وجود فیزیکی ندارد. پس پر خوری خودمان را با آن توجیه نکنیم.
همه ما به دلایلی و از یک زمانی چاق شده ایم، یعنی تصویر ذهنی چاقی در ما شکل گرفته است. در مورد خودم به یاد دارم که در زمان کودکی خیلی متناسب و حتی از همه هم سن و سالهای خودم، قد بلندتر بودم و این تفاوت من با بقیه و حرف شنیدن از آنها باعث شده بود که واقعاً دلم میخواست اینقدر قدم بلند نباشد. احساس میکنم به خاطر آن خواسته قلبی که شدیدا خواستارشبودم، اینقدر چاق شدم که الان بیشتر تپل بودنم توی چشم است و دیگر قد بلند تر از بقیه به نظر نمیرسم و اینکه ما شرایط مالی خوبی نداشتیم و دسترسی به همه مواد غذایی به وفور برایمان نبود، اما از یک مقطع شرایط مالی مان تغییر کرد و دیگر محدودیتی برای غذا نداشتیم و انواع و اقسام خوراکی ها در دسترس بود. چون کلاً سبک زندگی مان عوض شد، فرمان های ذهنی من هم تغییر کرد، وگرنه چون ما همه خانواده متناسبی بودیم، باور ارثی بودن چاقی را نداشتم. اما مثلا کم بودن سوخت و ساز بدنم و کم تحرکی را از عوامل چاقی خودم می دانستم.
در هر صورت اکنون ما به این مسیر هدایت شده ایم و از آنجا که در انجام تمرین ها و دنبال کردن فایلها استمرار داریم یعنی ذهنمان باور کرده است که میتواند از این طریق به نتیجه برسد. بنابراین باید سایر روشهای لاغری را کنار بگذاریم و با همه تلاشمان در مسیر لاغری با ذهن ادامه بدهیم.
سلام استاد خیلی جالب بدونید من کاملا متناسب بودم و چون مادرم چاق بود و کلا ما دو دسته بودیم یعنی بعضی هامون لاغر بعضی ها هم چاق و همیشه از بچگی میخواستم بدونم که من تو کدوم گروه قرار میگیرم تو گروه چاق ها یا لاغر ها و میشنیدم که مثلا داداشم میگفت نه منیره چاق نمیشه یا اینکه فلان کس میگفت نه چاق میشه وای چه جالب که من دقیقا انتظار چاقی رو میکشیدم و اینکه یادم یک روز مامانم گفت کمتر بخور چاق شدی و اصلا من نابود شدم وای پس من چاق شدم و خوب دیگه شروع شد دیگه هر غذایی که میخوردم اصلا به اون غذا به عنوان وسیله ای برای رفع گرسنگی و نیاز بدنم نگاه نمیکردم به وسیله ای برای چاق شدن نگاه میکردم که خوب چاره ای جز خوردنش نداشتم و به محض کمی چاق شدن وارد دوره وحستناک رژیم شدم و بعد هم تو مدرسه وزن شدم که ۷۲ کیلو شدم استاد من اون موقع ۶۸ کیلو بودم و برام خیلی جالب الان که فکر میکنم میبینم نسبت به قدم خیلی هم خوب بودم ولی اون عدد وزنی به قدری برام سنگین بود که انگار مثلا به من گفته بودن که ۳۰۰ کیلویی و فشار ذهنیش خیلی زیاد بود و مرتب رژیم و گرسنگی شدید و ولع و ورند چاقی تا ۹۴ کیلو ادامه داشت و به این باور رسیده بودم که من وزنم ثابت شده و هر چی بخورم ۹۵ نمیشم و خیلی جالب استاد این نکته که من تا ۹۴ رفتم و خودم به ۷۱ رسوندم و بعد زایمان دوباره به ۹۴ رسیدم و اینجا به وضوح کار ذهن میبینیم که من تا ۹۴ میرسوند و استپ میکرد حالا به چه دلیلی من باور کرده بودم یادم که یکی از فامیلهامون که اتفاقا خیلی هم تپل بود به مادرم گفته بود خاله من از وزن ۷۳ بیشتر نمیشم و چون قدش خیلی کوتاه بود خوب با ۷۳ هم خیلی تپل بود شاید حرف اون من به این باور رسونده بود که من هم از ۹۴ بیشتر نمیشم تا اینکه رژیم فاجعه اور ۱۲ روزه کانادایی گرفتم و من نابود کرد خوب محدودیت تو اون دوازده روز به قدری شدید بود که اصلا برای یک هلو دستم میلرزید و بعد دوازده روز تا ۱۰۰ رسیدم خوب بعد یک رژیم سخت رها شده بودم و همه چی میخوردم و فقط ۳ کیلو کم کردم و واقعا تو دوازده روز ۳ کیلو کم کردن خیلی خوب ولی چون بع من گفته بودن باید دوازده کیلو کم کنی مرتب به خودم میگفتم پس سوخت و ساز من خیلی کم و نکته مهم اینکه تا مدت ها هم رو ۱۰۰ مونده بودم و بهم ثابت شده بود وقتی دنبال رژیم نمیرم هر چی هم بخورم چاق نمیشم ولی وقتی برای لاغری سعی میکنم یک مقدار لاغر میشم و دوباره چاق تر میشم و وقتی باردار شدم ۱۰۷ شدم و بعد بارداری دوباره ۱۰۰ شدم ولی چون با چشمانم عدد جدید ۱۰۷ دیده بودم مرتب وزنم به ۱۰۷ میرسید و تا شش سالگی دخترم و اشنایی با دوره همش وزنم رو ۱۰۷ فیکس میشد پس واقعا وزن یک عدد که در ذهنمون ثبت میشه و ذهن بدن به اون میرسونه درست مثل ترموسات
من جزو افرادی هستم که اول ذهنم چاقی پزیرفت بعد تلاش کرد تا به باورش برسه استاد اگر من در دوران شیردهی با این دوره اشنا بودم باربی میشدم چون وقتی شیر میدادم هر چه قدر میخوردم چاق نمیشدم حتما یک باور بوده مثلا فکر میکردم چون شیر میدم چاق نمیشم و هر چی بخورم شیر میشع در صورتی که افرادی بودن تو دوران شیر دهی چاق شن
یادم خانمی بود که باردار شده بود ولی اصلا اضافه وزن نداشت و بهش گفتم خوش به حالت چاق نمیشی و سریع گفت من به مامانم رفتم خوب من اون موقع در مورد عملکرد ذهنی هیچی نمیدونستم و تو ذهنم گفتم خوش با حالشون چه قدر خوشبختن
و مادر من کلا همیشه میگفت ما سیر نمیشیم و اشتها داریم
سلام خدمت استاد گرامی و دوستان خوب و هم مسیرم
من وقتی باور کردم باید چاق بشم ذهنم وارد عمل شد و این باور رو به حقیقت در آوردو هر چقدر باورهای من به مرور زمان بیشتر شد چاقی من هم بیشتر شد .
حالا باور کردن جاقی چه هست ؟؟ من خودم جز افرادی هستم که تا سن ۱۷ سالگی بسیار متناسب بودم و بعد از ازدواج چاق شدم چون من باور داشتم ادم بعد از ازدواج چاق میشه و من بسیار راحت چاقی رو یاد گرفتم و چاق شدم همین و هیچ اتفاق عجیب و غریبی نیفتاده برای چاقی من .
و اما خیلی افراد هستن از طفولیت چاق هستن و یا بعضی افراد هستن که در سن خاصی چاق شدن چون مادرها فکر مبکنن چاق بودن فرزند نشان از لایق بودن اونها داره اونها رو به زور وادار به خوردن میکنن و اونها چاق میشن .
وقتی ما چاقی رو باور کنیم و یاد بگیریم اون رو و بگیم طبیعی هست چاق بشیم عادتهایی در ما به وجود میاد که ما رو چاق میکنن مثل خودم .
بعصی افراد هستن به خاطر حرف بقیه چاق شدن( تا حدودی منم اینطور بودم )مثل خودم من در گذشته بسیار لاغر بودم و لی چون بسیار شنیده بودم آدم بعد از ازدواج چاق میشه وقتی من ازدواج کردم یه مقدار چاق شدم و اینقدر بقیه تشویقم کردن چقدر حالا زیبا شدی قیافه ی الان تو قشنگ هست چقدر پوستت زیبا شده حالا خوب شدی و میگفتن حالا لباس به تنت قشنگه و ….اینقدر به من گفتن که منم باور کردم چاقی قشنگه و به من میاد و باید چاقتر بشم و منم در مسیر چاقی قرار گرفتم و هر سال از سال قبل چاقتر میشدم تا اینکه دیدم لباسهام دیگه اندازم نیست چیزی تو بازار درست و حسابی گیرم نمیاد و ….خلاصه به زور رژیم دوباره خودم رو لاغر می کردم اما ماندگار نبود و من همیشه در حال رفت و امد بین چاقی و لاغری بودم تا باردار شدم و بازم چاقی بیشتر رو تجربه کردم و بعد از هر بارداری رژیم سخت و لاغری کامل رو تجربه میکردم اما ماندگار نبود تا این اواخر که علاوه بر رژیم و ورزش سخت که داشتم به زور و چنگ و دندون خودم رو لاغر میکردم متوجه شدم دو مشکل دارم که باید دارو مصرف کنم و از نطر متخصصان و پزشکان هر دو دارو چاق کننده بودن و دیگه بعد از اون حرفها انگار هر چی رژیم و ورزش داشتم بی فایده بودن و من ماه به ماه چاقتر میشدم و هیچ کاری هم از دستم بر نمیومد چرا چون حرفهای پزشکان رو باور کرده بودم که چون قرص میخورم طبیعی که چاق بشم و منتظر چاقی بودم درسته از چاقی میترسیدم ولی یه جورایی منتظر چاقی بودم و انصافا هر ماه چاقتر میشدم .پس من با حرف بقیه روی مغزم تاثیر گداشته بودم که طبیعیه چاق بشم و گرنه قرص کاره ای نبوده .
من جز افرادی بودم که در بارداری واقعا چاق میشدم و من دو بارداری داشتم و در بارداری اولم تا مرز ۱۰۰ کیلو رفتم و در بارداری دوم چون از صدم یکم رد کردم پزشک متخصص من نگران من شد و از دو ماه اخر من رفتم زیر نظر کارشناس تغدیه که حد اقل وزنی در هر ماه اضافه کنم و به هر سختی بود تونستم هر ماه به جای ۵ کیلو ۲ دو کیلو اضافه کنم .ولی چرا من اینقدر چاق میشدم چون خواهرم و اطرافیانم رو دیده بودم و بارها شنیده بودم در چاقی آدمها چاق میشن و بارها شنیده بودم باید در چاقی خوب غذا بخوری تا بچه ای سالم و قوی داشته باشی باید به جای دو نفر غدا بخوری و کلی از این حرفها که باعث میشد من بارداری با وزن خیلی بالا رو تجربه کنم و بعد از بارداری هم به خاطر شیر دهی مجبور بودم هر چی اطرافیان میگن بخورم که شیر زیاد و خوب و چربی داشته باشم که فرزندم هم تغدیه خوبی از طریق من بگیره و من بازم در شیر دهی چاق میشدم برای همین از شیر دهی متنفر بودم چون مدام توصیه میشد عدای خوب و مقوی بخور که به بچه ات هم برسه در حالی که من از اندامم متنفر بودم و میخواستم هر چه زودتر لاعر بشم و به خاطر همین خیلی زود دخترم رو شیر خشکی کردم و پسرم یکم دیر تر شیر خشکی شد و اصلا از شیر دادن و بارداری به خاطر اضافه وزنم و سنگینیم لذت نمیبردم چون واقعا از دیدن جسمم و اندامم و سنگینی خودم و محدودیتهام در لباس پوشیدن حالم بد میشد و ناراحت میشدم و تو شوک قرار میگرفتم چون از صورت و گردن بگیر تا روی پا من چدق میشدم طوری که هیچ کدوم از لباسهای قبلیم تنم نمیرفت کفشهام پام نمیر فت هیچ شلواری از ساق پام بالاتر نمی اومد و فقط در کمدم رو باز میکردم و حسرت دوران تناسبم رو میخوردم نفرتم از چاقی بیشتر میشد .و من مجبور بودم برم بازار کلی لباس سایز بزرگ و تیره و بد مدل بخرم و بسیار ناراحت میشدم حتی من یادم بعد از هر بارداری شکمم اینقدر بزرگ شده بود و برای من این تغییر ناگهانی قابل هضم نبود که از فردای زایمان که مرخص میشدم شکم بند طبی میبستم به شکمم و بازش نمیکردم که اون رو نبینم و فقط برای حمام باز میکردم و حتی یادم بیشتر وقتها در خوابم به من بسته بود و کلی حساسیت زدم اما دوست نداشتم اون رو در بیارم تا اینکه چند ماه بعد به هر طریقی بود من اقدام به رژیم و ورزش کردم و یکم که اوضاع جسمی من بهتر شد اون وقت فقط در طول روز شکم بند میبیستم و شبها بازش میکردم طوری که اطرافیان تعجب میکردن ادیت نمیشی با این میایی بیرون ؟؟؟ میخوام بگم اینقدر در شوک و نفرت از چاقی بودم تا با چنگ و دندون خودم رو لاعر میکردم و اما چه فایده که ماندگار نبود .
خلاصه من چاقی رو در زمانهای مختلف باور کرده بودم و قبول داشتم باید چاق بشم و عادتهایی در من به وجود میومد که من اون رو تجربه کنم و اما همیشه هم در حال بیرون راندن اون از جسم خودم بودم با رژیم و کم خوری و ورزش،میخواستم خودم رو لاعر کنم و موفق هم میشدم اما ماندگار نبود
اما من باید بدونم تمام فعالیتهای بدنم تحت تاثیر مغزمن هست مثل پلک زدنم و یا گردش خونم و سلولسازی و ضربان قلبم و … پس خوردن من هم تحت تاثیر مغز من هست و مغز من داره رفتار غدایی من رو کنترل میکنه و یک فرد لاغر که رفتار غذایی درستی داره یعنی اینکه فرمانهای مغزی اون درست هست و یک فرد چاق که پرخوری داره قطعا فرمولهای مغزی اون نادرست هست و رفتارهای غذایی اونها هم نا درست هست وگرنه جسم اونها با هم تفاوتی نداره .
من قبلا فکر میکردم سوخت و ساز ادمها با هم فرق داره و کسی که ورزش میکنه و فعالیت میکنه خیلی بیشتر از کسی که فعالیت نداره باید غدا بخوره و اگر خودم به هر دلیلی کمی پیاده روی و یا شنایی و یا ورزشی داشتم میگفتم وای امروز فعالیت کردم باید بیشتر بخورم و اینها همه فرمولهای اشتباه مغز ما هست که رفتار اشتباه در ما به وجود میاره که جسم ما رو شکل میده .
پس رابطه ی تنگا تنگی بین ذهن و جسم ما وجود داره و هر چیزی رو من باور کردم ذهنم اون رو تبدیل به واقعیت کرده .
در افراد لاغر رفتار غدایی اونها مثل ضربان قلب و گردش خون و نفس کشیدن و .. . کاملا اتوماتیک هست چون باور غلطی وارد ذهنشون نکردن و اما در چاقها اینطور نیست و این دستور خوردن دست کاری شده و دیگه اتوماتیک نیست چون کلی باور غلط در مورد خوردن دارن .
فرمولهای مغزی در مورد تمام فعالیتهای بدن مثل نفس کشیدن و ضربان قلب و ….. قابل تغییر نیست اما در مورد خوردن فرمولهای مغزی قابل تعییر هست چرا ؟؟چون پاسخ این نیاز بدن دست خودمون هست و این فرمان رو خودمون پاسخ میدیدم .
ما خودمون عامل به واقعیت رساندن تصویرهای ذهنیمون هستیم و ما خودمون در ذهنمون تصویر چاقی از خودمون داریم که باعث میشد هر وقت که من با رژیم خوب لاغر میشدم اما به محض رها کردن اون رژیم من دوباره سریع چاق میشدم.
و هر وقت من در گذشته رژیم میگیرم و یا هر کاری دیگه برای لاغری انجام میدم چون تصویرهای ذهنی من تغییر نمیکردن پس مقدار خوردن من هم تغییر نمیکرد و فرمانهای مغزی من تغییر نمیکرد و من به مخص رها کردن رژیم دوباره همون آدم قبلی میشدم و ذهنم پیروز میشد و من شکست میخوردم .
افرادی که اضافه وزن دارن یا در حالت خفگی یا در حالت سیری هستن و اگر در حالت خفگی نیستن و اون احساس فشار شکمی رو ندارن فکر میکنن سیر نیستن و گرسنه هستن و من خودم در گذشته به ذهنم فرمول داده بودم احساس خفگی =سیری هست .
و من در گدشته که پر خوری میکردم بارها به خودم و بقیه میگفتم چون اشتهام زیاده اینطور هستم و خوش به حال لاغرها که اشتها ندارن و بارها میگفتم من باید این اشتهای خودم رو با مواد کم کالری کنترل کنم که زیاد عدا نخورم اما حالا که در سایت هستم میدونم چیزی به نام اشتها در بدن من وجود نداره نه عضوی نه غده ای نه آنزیمی و این اشتها در ذهن من لونه داره نه در جسم من که من باورش کردم و کلی دستور مغزی پرخوری در من به وجود اورده .
به واسطه ی پذیرفتن چاقی در من کلی عادت به وجود اومده بود که من رو چاق میکرد مثلا در گدشته عادت کرده بودم :
پس من با یک نگاه کلی به گدشته ی خودم متوجه میشم به چندین دلیل من در گذشته چاق شدم :
به خاطر ازدواج به خاطر بارداری به خاطر کم تحرکی به خاطر خوردن داروی هورمونی و کم کاری تیرویید به خاطر اشتهای زیاد من چاق شدم
اما خبر خوب اینکه بعد از مدتها در سایت بودن در حال حاضر من هیچ دلیلی رو برای چاقی خودم ندارم فقط خودم خودم رو مسول چاقی خودم میدونم و هیچ چیز بیرون از من نمیتونه من رو چاق کنه نه هیچ قرص،و دوا ورزش و رژیمی نمیتونه من رو لاغر کنه فقط خودم به واسطه ی داشتن عادتها و رفتارهای جدید لاغری میتونم خودم و جسمم رو لاغر کنم و اگر همین الان تمام افراد اطرافم جمع بشن و فریاد بزنن تو به خاطر خوردن این دارو و یا این اشتها و یا … چاق میشی باور نمیکنم چون من با همین روش کلی وزن کم کردم پس اگر ادامه بدم بیشتر هم کم میکنم و لاعر و متناسب تر میشم و هیچ مانعی بر سر راه جسم خودم نمیبینم که نتونتم لاعر بشم فقط باید اموزشها رو دنبال کنم و هر روز یک گام بردارم تا موفق بشم .
به نام رب سلام
به دنیا که اومدم سه کیلو بودم تا وقتی شیر میخوردم تپل بودم اما بعد از این که از شیر گرفته شدم لاغر بودم تا سوم دبستان که فقط شکم درآورده بودم بعدش دوباره لاغر بودم تا سن بلوغ که شروع کردم ارام ارام چاق شدن تا دوم دبیرستان که همه میگفتند کم تر بخور خیلی چاقی از این حرف ها که دچار یه مریضی و لاغر شدم به شدت لاغر می توانم بگم از حالت نرمال خارج که جای تعجب داشت برای همه طی درمان دکتر تغذیه رفتم برای این که اشتهام برگرده اما ولش کردم بعد یک جلسه یادم تو طول درمان بود که رفتیم شمال این جمله رو هم زیاد شنیده بودم سفر اشتها را باز میکنه و این که معده نباید خالی باشه که درد بگیره و ادم سالم همیشه یه چیز داخل دهنش و اطرافیان برای این که بدنه قوی داشته باشم تشویقم می کردن به خورد خلاصه کم کم تو دوسال از اون حالت به شدت لاغر دراومدم و یه مقدار تو پر شدم که همه میگفتند همین وزن نگه دار خیلی عالی اما کم کم رفتم به سمت چاقی حتی با این که شیمی درمانی میکردم بعدش رفتم برای پیوند تو بیمارستان یازده کیلو کم کردم 78 رسیدم به 67 کیلو اینم بعد این که اومدم خونه کم کم تا به کنون اضافه کردم رسیدم به 75کیلو پارسال یه دفعه ورزش کردم و مدیتیشن مقداری جمع شده بودم اما ول کردم الان هم که همینم قبل این دوره فکر میکردم بخاطر اختلال در هورمون های بدنمه اما الان میبینم از وقتی تصمیم گرفتم دوباره یه کوچولو توپر بشم شروع شد و یه باور غلط دیگه چند نفر دیده و شنیده بودم بعد از درمان تپل شدن که همین باور فرمول غلط دیگه ای تو ذهن من ساخت در حالی که دارم فکر میکنم افرادی هم بودن که بعداز درمان متناسب بودند . حالا می دونم خودم با دست خودم فرمول ذهنم عوض کردم و چاق شدم پس خودمم میتوانم برای همیشه به تناسب فکری =تناسب اندام برسم این چند روز به راحتی میتوانم کنار بکشم اگه گشنه باشم میخورم و اگه سیر نه به بدنم میگم تو هیچ محدودیتی نداری هرچی بخوای هر چقدر نیاز داشته باشی هست هر وقت که بخوای خیلی حس خوبی .
دیگران رو به خاطر موفقیت هاشون تشویق کن بالاخره روز موفقیت تو هم میرسه 😍
از چه زمانی اضافه وزن شروع شد و بعد فرمولهایی رو پیدا کنیم.
یه مدت من سرکار میرفتم و پشت میز مینشینم و همه میگفتن از بس نشستی داری چاق میشی. خب فرمول کم تحرکی توی ذهن من ساخته شد.
بعد از زایمان خیلی وزن کم کردم و همه میگفتن چون شیر میدی لاغر شدی و بعد از شیردهی وزنت دوباره بر میگرده. اینها اونقدر تکرار شدن در مغز من که فرمول این هم ساخته شد و بعد از شیردهی من کم کم وزنم برگشت
همیشه از مادرم و بقیه نشنیدم اگه چند تا زایمان داشته باشی شکم در میاری . در اطرافیانم هم دیده بودم .فرمول شکم گنده هم بعد از چند زایمان هم ذهن فعال من ساخت.
توی خانواده ما یکی از خواهران خیلی یواش غذا میخورد و همیشه همه بهش گیر میدادن که چرا اینقدر یواش غذا میخوری خب من اون موقع خیلی کوچیکه بودم خب مسلما دوست داشتم عزیز همه بشم و خوب غذا میخوردم و تند که الان هم همینطوره . پس اینجا هم فرمول تند غذا خوردن از کودکی پرورش پیدا کرده.
بعد از ازدواجم چون در شهر دیگه ای بودم و جایی رو نداشتم برم و بعد هم که بچه دار شدم و کلا خونه نشین و گاهی خیلی حوصله ام سر میره از اونجایی هم که همه میگن آدمی که تو خونه باشه بیشتر به طرف خوراکی ها میره کم کم فرمول این هم در ذهن و مغز ما تشکیل شده بود .
و حالا من موندم و کلی فرمول توی ساخته شده در ذهنم و حالا که ریشه ها رو پیدا کردم اینجا اومدم تا تمام سعی خودم رو بکنم تا از ریشه فرمول های اشتباه رو ریشه کن کنم و به جای اونها فرمولهای صحیح رو با کمک استاد و امید به خدا بسازم.🙏🥰
بله استاد حرف شما کاملا درسته من تا اینجا به این باور رسیدم که میتونم لاغر بشم و فرمولها کار خودشون رو کردن.
من قبلاً هر وقت میرفت جلوی آینه از خودم بدم نیومد و خجالت میکشیدم و همش می نالیدم و میگفتم کاش لاغر میشدم.خدایا چیکار کنم خسته شدم ،نمیدونم چیکار کنم.تا این که هفته ی پیش تو اینستا سرچ کردم لاغری و چشمم به لاغری با ذهن افتاد و کلی ذوق کردم و خوشحال.مطمئنم خواست و لطف خدا بود که من با شما آشنا شدم و خدا میخواد من به آرزوم برسم.
من چند روزه دیگه از خودم بدم نمیاد و دیگه وقتی میرم جلوی آینه نگاه میکنم ببینم چقدر لاغر شدم 🤭
آشنایی با شما یکی دیگه از معجزه های خدا بود برای من 🌹🙏
خدااااااااااااااااااای من
استااااااااااااد، من دیروز اون فایل تکمیلی رو ندیده بودم…نمی دونم چراااااااااااا؟؟!!! کامنت قبلیم که ارسال شد و صفحه رفرش شد الان دیدمش..الله اکبر! مگه میشه؟ واقعا خدا هیچ وقت اشتباه نمی کنه و همیشه به موقع می چینه…خیلیییییییی جالبه برام..الان میگم چرا..
راستش چند روز پیش یه پولی که از کسی طلب داشتم برام واریز شد و کلی خوشحال شدم که می تونم دوره رو دیگه تهیه کنم و بخرم (یادتونه چقدر غصه میخوردم که دوره رایگان فایده نداره و تو باید توی دوره اصلی شرکت کنی و بعد خودم به این دریافت رسیدم که تا با خودم توی دوره رایگان به صلح نرسم ، امکان شرکت توی دوره اصلی برام فراهم نمیشه؟ و باید آمادگی ذهنی داشته باشم تو این مساله…خب مسلمه که من این روزها عالیم..تمرین ها رو با عشق انجام میدم و نشونه صلح با خودم اینکه، بعد از مدتهااااا که منتظر بودم لاغر بشم و برم خرید و خیاطی، بالاخره رفتم خیاطی و سفارش دادم!!) پول رو جابجا کردم به حسابی که اصلا دست نزنم بهش که بتونم بعد از تموم شدن این دوره اون رو بخرم…بعد پریروز این فکر از ذهنم گذشت که بخرم دوره رو …چون می ترسیدم اینها رو که دارم می شنوم بعد توی دوره اصلی برام تکراری باشه و جذابیت نداشته باشه واسم. حتی می خواستم ازتون بپرسم اینو، اما بعد گفتم: نه هانیه..تو متعهد شدی به این دوره رایگان 12 روزه و باید تا انتها اینو تموم کنی …همه چیت نصفه نیمه ست… اینجوری هم این باور که تو همه چی رو نصفه ول میکنی شکسته میشه هم اینکه کم کم آماده دوره اصلی میشی.
اونوقت الان شما دقیقا توی این فایل تکمیلی همینو گفتین که اگه تا اینجا اومدین بهتون تبریک می گم و شما آمادگی لاغری با ذهن و پذیرش رو دارین و اگه توان خرید و شرکت توی دوره اصلی رو دارین دیگه ادامه ندین!! مگه میشه؟ استاد چرا الان اینو شنیدم؟ چرا درست همون موقع که این فکر از ذهنم گذشت ، میرسم به قدم بعدی که توش دقیقا همینو توضیح دادین؟! خدایا تو با من چه می کنی؟ آخه نیمه این دوره هم که میشه فایل 6 اما شما توی فایل 5 اینو گفتین و منم بعد فایل 4 این نیاز در ذهنم ایجاد شد…خدای من چقدر جالبه چینش و زمان بندی هات…
یعنی واقعا واقعا واقعا من برم دوره اصلی رو بخرم؟؟!! بخرم؟!
خدایا عاشقتم..دمت گرم..خدایا قراره یه دوره بی نظیر رو شروع کنم و نتایج عالی خلق کنم…خدایا شکرت
استاد عااااااشقتونم…ممنونم و خدا رو شکر می کنم برای وجود ارزشمندتون
الهی به امید تو
به نام خدایی که راه رو نشونم میده
سلام به استاد عزیز و دوستان همراه
اول از همه بگم این کامنت رو من دیشب نوشتم اما ارسال نشد و فهمیدم نتم قطع بوده…اینو نوشتم که فکر نکنین جا زدم و دیروز رو فرموش کردم …نخییر… من جا نزدم و دیروز صبح فایل پنج رو دیدم و چونمعمولا میذارم تا پایان روز چند بار ببینم و گوش بدم و بعد کامنت بذارم نشد که ارسال کنم و حتما که خیر بوده
خدا رو شکر می کنم به فایل 5 رسیدم و یک هفته دیگه مونده تا پایان این دوره و واقعا از این بابت به خودم افتخار می کنم و باعث خوشحالیه واسم…
خب تا اینجا یاد گرفتیم که ذهن فرمانده جسمه و همیشه در کشاکش بین ذهن و جسم، این ذهنه که پیروز میشه و جسم برای رسیدن به نتیجه مطلوب پایدار بااااااااااااااید با ذهن همراه بشه..یعنی درواقع باید ذهن تغییر کنه تا تغییرات جسم پدیدار بشه. پس باید برنامه ریزی درست ذهن رو یاد بگیریم و برای این کار باید به گذشته برگردیم و مرور کنیم که از کی و چرا و چطور چاق شدیم.
خب من همونجور که توی تمرینات جلسه قبل نوشت بعد از ازدواج و بارداری و زایمان چاقیم اتفاق افتاد و تا قبل از اون چاق نبودم اما شدیدا در معرض افکار چاق و درحال پیشگیری از چاقی بودم…
مثلا همیشه می شنیدم که ما پایین تنه چاقی داریم و باید مراقب باشیم…بالاتنه و صورتمون گول زنه..من صورتم به بابام رفته و تنه م به مامانم !! (بمیرم برا خودمون، برای القای این باورها، شقه شقه مون می کردن حتی!!) ما به مامان و خانواده مادری رفتیم و چاقیم…بعد ازدواج چاق میشیم..سن که بالا میره چاقی دیگه ناگزیره و طبیعیه ..خانمها که دیگه به 40 میرسن چربی هاشون سفت میشه و سخت می تونن لاغر بشن..هر بارداری و زایمان کلی اضافه وزن میاره و دیگه نمیشه لاغر شد…مامان مانکن بوده قبلا و الان چاقه و ………هزاران چیز دیگه که میدونم همونها تو ذهن من نشسته بود و جوری باورم شده بود که حتی برای ازدواج هم دنبال کسی بودم که چاق باشه خودش یا خانواده ش که بعدها من که چاق شدم اذیت نشم و خجالت نکشم….(هنوزم از یادآوری این فکر و این حجم از بی عزت نفسی اذیت میشم!!)
حالا بخوام دقیق بشم به رفتارها، باید بگم که ما همیشه توی خونه مون خوردن خیلی مهم بوده…همیشههههههههههه بابام شیرینی می خریدن و عاشق شیرینی هستن و یادمه مامانم میگفت: خوبه چاقم نمیشه..آخرم قند می گیری اینقدر شیرینی میخوری…اما بابای من فقط یه شکم کمی بزرگ داشت و تا الان هم قند نگرفت و از مامانم خیلی هم تر و فرز تر و زبر و زرنگ تره !! خوردن و خوردنی توی خونه ما خیلی پررنگ بود..توی مهمونی ها همیشه چندین مدل غذا و شیرینی و تنقلات بوده…خوش گذرونی با خوردن همراه بود…اگه کنار دریا اینا می رفتیم حتما باید به فکر آذوقه می بودیم و موقع برگشت توی جاده بلال و بستنی می گرفتیم..اصلا قاون نانوشته بود که از سیاهکل یا لاهیجان یا ساحل که داریم برمی گردیم رشت، یا بریم بستنی و یخ بهشت بخوریم یا بلال … درحالی که همونجا هم که بودیم خب خیلی خوراکی مثل میوه و آجیل و ساندویج اینا هم از خونه برده بودیم…یعنی این خوردن های جانبی برای رفع گرسنگی نبود، برای تکمیل خوش گذروندن و تفریحمون بود! این مساله گمونم توی خیلی از خانواده ها باشه ها، چون بعد از ازدواج حتی با همسرم یا خانواده ش هم که بیرون می رفتیم همینجور بود، یا با دوستهامون…انگار واقعا این خوردن کنار تفریح و سفر و پیک نیک، جز جدا ناشدنیش هست و حتی به خونه ها هم کشیده شد موقع فیلم دیدن، فوتبال دیدن، دور همی و مهمونی و … حتما یه خوراکی باید وسط باشه و نمیشه که به حرف زدن و خوش و بش و تماشای تی وی بگذره….حتی زمانهایی که فقط با ماشین می رفتیم دور بزنیم هم بازم به یه بستنی ختم می شد…..متاسفانه این عادت الان هم توی ما و خانواده خودم هم هست و من اگرچه میخوام رفعش کنم اما بازم خوراکی توی محفل ها نقش داره
اون عادت تا ته غذا خوردن و بشقاب تمیز تحویل دادن هم که گفته بودم چقدر تاکید میشد و حتی برام تصویرسازی هم شده بود از گرسنگی بچه های افریقا و کشورهای دیگه که با هر غذایی که توی ظرف ماها زیاد بیاد چقدر آدم می تونستن سیر بشن !! یعنی یه حس عذاب وجدان بهم داده بود و از طرفی با هربار تا ته خوردن غذام حس افتخار هم می کردم….خدا رو شکر این اخلاق بد و عادت مخرب رو هم برای خودم ترک کردم و هم برای بچه هام دیگه سخت نگرفتم.
خدا رو شکر می کنم در این مسیر هستم و آگاهی های عالی کسب می کنم و الان با مرور این باورهای مخرب خنده م می گیره راستش…خدایا شکرت
استاد عزیزم خیلی ازتون ممنونم برای این فایلهای عالی…حسم عاااااااالیه این روزها
الهی به امید تو
سلام
من از ۱۰سالگی شروع به چاق شدن کردم و از مادر و خواهرم که اضافه وزن داشتن تاثیر پذیرفته بودم فکر میکردم این یک چیز طبیعیه
و اینکه اضافه وزن در سن بلوغ رو چیز شایعی میدونستم
و اما باورهای چاقی من.از ۱۰ سالگی به علت مصرف آمپول های کورتن اضافه وزن من شروع شد وهمینطور ادامه پیدا کرد و اشتهای من زیاد شدو اضافه وزن من همینطور زیاد شد.و من همیشه غصه میخوردم.تا کنکور که هی میخوردم و ۱۰۰ کیلو شدم و برای دانشگاه خودم را با ورزش و رژیم لاغر کردم و۸۷ کیلو شدم و بعد هم ۸۳ کیلو و ازدواج کردم و با مهمانی رفتن و زیاد خوردندچاق شدم و تا ۱۱۲ کیلو شدم و گریه میکردم و از خودم متنفر بودم و تا اینکه عمل کردم و به ۷۵ کیلو رسیدم و خوشحال بودم و بعد باردار شدم و چاق شدم و الان ۸۷ کیلو هستم و الان متوجه شدم لاغری فقط با ذهن ممکنه.همیشه میگفتم استخوان بندیه من درشته.پرخوری عصبی دارم.معده من گشاده و سیر نمیشه هیچ وقت.من تنبلم و من متابولیسمم پایینه.کم کاری تیرویید دارم و واسه همین چاقم و بدن من به شیرینی احتیاج داره و سردیم میشه آخه من سفید و بورم و سردمزاج.همیشه با زجر و سرزنش شیرینی و غذا خوردم.
شام شب آدمو چاق میکنه.بعد از خواب بیدار شدن شیرینی باید بخورم.یه دو لقمه غدا سر قابلمه عصرها میخوردم.ریزه خواری در طول روز میکنم و بعضی مواقع فراتر از سیر شدن و در حال خفگی میخورم .تند تند میخورم و سرپایی و با عجله .اصلا غذا را نمیجوم.یه وعده غذا را در کمتر از ۵ دقیقه میخورم.غذا را اصلا چیدمان نمیکنم.وقتی گشنم میشه حالم بد میشه و سردرد میگیرم و بدنم میلرزه و فورا یه چیزی باید بخورم.اگر غذا دیر آماده بشه هول هولکی و یخ و سرد غذاهای یخچال را میخورم یا یه تکه شیرینی میخوروم.
مسافرت وقت رعایت کردن نیست.همه چی میخوردم.باید حتما با غذا نان و برنج مصرف کنم.
سلام و درود خدمت استاد عزیز و دوستان
من یک مدتی بود که دور شده بودم از مباحث و نتونستم به طور منظم گوش بدم اما این مدت به قول استاد گفتگوهای ذهنیم عوض شده بود و جالب بود برام که امروز استاد هم به این نکته اشاره کردند. دیگه هرچی میخورم به این فکر نمیکنم ک قرار چاقم کنه…
اما در مورد اینکه چاقی من از کی شروع شد چیزی ک یادم میاد از زمان بلوغ به بعد بود.بیشتر غذا میخوردم و هر روز چاقتر میشدم میگفتن چون همش میشینی و درس میخونی و تحرک نداری چاق شدی از همون وقت همش در حال کاهش وزن بودم رژیم باشگاه و….
تا اینکه حدود ۹۰کیلویی بودم و برای بارداری وزن کم کردم و دوباره به محض حاملگی اون اضافه ها برگشت یادمه ۱۰۰کیلو بودم اخرین وزن گیری و نوزاد ۲۷۰۰گرمی رو دنیا آوردم🥲🥲تموم حرفای استاد انگار زندگی من بود.
بعد زایمان هم تقویت بزرگتر ها ادامه داشت.و حتی کم خوری ها اعتراض به دنبال داشت.اما من وقتی تنها بودم گوش نمی دادم و ورزش میکردم و کم میخوردم نکنه یکم کمتر بشم.حس بدی داشتم به خودم و این چرخه همچنان ادامه داشت تا امروز ک با شما اشنا شدم.توکل ب خدا ادامه میدم تا موفقیت
سلام دوستان و سلام بر استاد گرامی که دریچه جدیدی از زندگی را برمن آشکار کرد ومن را وادار به فکر کردن روی یک مسائلی کرد که اصلا باورم نمی شد من فکر نمی کردم چاقی مربوط به ذهن باشد مثلا پرخوری عصبی است و باعث چاقی میشود خیلی شنیده بودم اما نمیدانستم که ذهن روی آن برنامه ریزی میکند و نهایت ما را بسوی چاقی هدایت میکند من از کودکی کمی چاق شدم ولی دلیلش را دقیقا نمی دانم اما از وقتی ازدواج کردم وحامله شدم اطرافیان میگفتند تو حالا دیگه دونفری و باید برا بچه هم جدا بخوری ومن ۱۵ کیلو اضافه وزن پیدا کردم و بعد از زایمان دوباره لاغر شدم. و الان با گوش دادن به فایل های استاد کم کم به باورها وصحبتهای دیگران که باعث چاقی میشوند آگاه شدم من همیشه تا میومدم یک شیرینی بخورم سریع ذهنم متوجه چاقی میشد و تا میخوردم عداب وجدان میگرفتم تا حالا نشده بود یک کیک ویا یک شیرینی بخورم وبه چاقی فکر نکنم .اما چند روزی است که با آرامش وخیال راحت غذا ویا کمی کیک میخورم البته من فرمولهای چاقی را پیدا کردم و تازه دراین درس امروز فهمیدم که ذهن تمایل به بیشتر دارد.بیخود نیست که ما چاق میشیم .باورها ،و رفتارهای پدر و مادر یا همسر در همه مراحل زندگی ونه فقط چاقی روی ما آثر میگذارد و سرنوشت ما را میسازد چون ذهن ما با آنهابرنامه ریزی می کند یعنی تصویر آن را میسازد وقتی تصویر ساخته شد جسم هم با آن هماهنگ میشود وتبدیل به رفتار ودر نهایت عادت میشود پس طبق درسهای قبلی توجه به چاقی ، وزن کردن خود ، زمان بندی برای لاغر شدن ، کالری شماری مواد غذایی ، باورها و رفتارها و گفته های دیگران و…..همه این ها نقش اساسی درچاق شدن و چاق ماندن دارد.پس اول از همه باید سطح آگاهی را بالا برد و سپس فرمولهای چاقی را پیدا کرد ودر مرحله بعد استمرار در انجام تمریناتی که استاد گرامی میفرمایند
به نام خدا
وقت شما بخیر عزیزان
من هم از سر حاملگی به بعد چاق شدم و بعد از زایمان هی چاق و لاغر شدم ولی دیگه بهم موند من هم چاقی و باور کرده بودم چون این حرفها و شنیده بودم و باور کرده بودم که آدم بعد از زایمان چاق می شه بچه شیر بدی چاق می شی از زمان حاملگی من یادمه که می شنیدم باید همه چی بخوری به بچه برسه اینو بخوری اونو بخوری بعد از زایمان هم یادمه مادر بزرگم هم پلوی من بودن می گفتن به مامانم اینو درست کن اونو درست کن شیر می ده بچه رو من صبح که بلند می شدم از خواب مامانم با یه لیوان شیر موز توت فرنگی نمی دونم یه اسموتی به چه بزرگی درست کی کرد می داد به من خلاصه دستشون درد نکنه من که پشیمون نیستم دیگه اونها هم تجربه هاشون همین بوده اگه این کارا رو نمی کردن من هم الان اینجا نبودم در این مسیر و خیلی چیزها و یاد نمی گرفتم در کنار لاغر شدن خدا رو شکر . خلاصه این اواخر من هم واقعا تسلیم شده بودم و خداوند منو هدایت کرد.
این دارو خوردن هم شنیده بودم کورتون آدم و چاق می کنه و اثرش و روی خالم می دیدم هی مامانم می گفت چون کورتون می خوره چاق می شه . همه هم هم چیز و باور می کنن دیگه .من هم همینطور بودم ولی بعد از ازدواج هم چاق نشدم در صورتیکه اینو شنیده بودم زیاد ولی ۸ سال بعدازظهر ازدواج من بچه دار شدم تا اون موقع من چاق نبودم و خیلی متناسب بودم
و یادمه اون موقع ها مامانم می گفت اصلا ما ها هممون پاهامون چاقه و لاغر نمی شه ولی بالاتنمون لاغره هر کاری هم بکنیم لاغر نمی شه تو هم به عمه هات رفتی اونا هم پاهاشون چاقه… ولی به خدا الان می گم که من قبلا چقدر ورزش می کردم برای پاهام و دوست داشتم پاهام لاغر شه ولی الان خدا رو شکر خیلی لاغر تر شده هیچ وقت من با رژیم نتونسته بودم سایز شلوارک ۴ بپوشم و خودم واقعا دوست دارم دخترم هم که الان تابستون اومده پلومون هی می گه مامی چقدر کوچیک شدی …
مخصوصا یه وقتا می گه اشاره می کنه به پاهام . من هم تا قبل از دوره باورم این بود که من پاهام چاقه و لاغر نمی شه .
یکی از همسایهای ما ۴ تا بچه داره خودش هنوز عین دختر بچه هاست انگار نه انگار ماشالله
همیشه ذهن دنبال بیشتر کردنه من هم الان لاغر شدن و یاد گرفتم تا حدی خدا رو شکر انشالله همیشه و هر روز اینو گسترش بده .
تمام فعالیت های ما تحت کنترل مغز ماست از جمله رفتار غذایی ما . منم همه اینها رو شنیده بودم معدم گشاد شده ،شیرینی می کشه ….تفاوت در فرمانهای مغزیه افراد چاق و لاغر .
منم همینطور بودم یه خورده که فعالیت داشتم می گفتم گشنم شده باید بیشتر بخورم فرمولهای غلط که رفتار ما رو عوض می کنه به سمت چاقی
هر چیزی و باور کردی در جسمت می بینی . من یادم پدر خدا بیامرزم سالها همیشه وزنشون ثابت بود چون رفتار غذایش مثل رفتارهای دیگشه اوریجیناله عوض نشده خدا بیامرزه خیلی هم شیرینی دوست داشت ناپلونی اونجا هم که همیشه شیرینی هست تو خونه ها جعبه جعبه .مغز ما بر اساس تصویرها فرمان صادر می کنه و ما اجرا کننده هستیم.
موقع رژیم مغز فرمان می ده که انقدر غذا بخور ولی رژیمی به یه مقدار معین . شما نمی خوای فرمان و اجرا کنی و شکست می خوریم در رژیم .
من هم عادت هام شبیه مامانم بود تا قبل از ازدواج اصلا هر چی مامانم دوست داست منم همینطور .
بر اساس باورها فرمولها فعال می شه و رفتارها عوض می شه.
سلام بر استادعزیز ومشتاقان تناسب اندام
تو یه فایلی از استاد شنیدم که دیدن و شنیدن و صحبت کردن دریه موضوعی باعث تصویرسازی ذهنی اون موضوع میشه .
من چون خودم تقریبا تا سن ۲۵ سالگی متناسب بودم و هرچی دلم میخاست بدون ترس میخوردم شاید باورتون نشه بیشتراوقات ناهارمون ماست خامه ای بود که مامانم خامه ها رو جمع میکرد و برامون ماست خامه ای درست میکرد تقریبا میشه گفت صبحانمون هرصبح کره با مربا بود واصلا نمیدونستیم چاقی چیه ؟ برای ناهارمون هم اکثرا اردک محلی ومرغ محلی درست میکردیم . نمیدونم این اصطلاح که خوردن باعث چاقی میشه از کجا نشات گرفته و پخش شده .
آخه یادم میاد پدربزرگها و مادربزرگهامون هم مرتب کره . خامه و حیوانات محلی و… استفاده میکردن و یادم نمیاد دوربریهام به خاطر چربی خون . چربی کبد و… مریض یا مرده باشن . بگذریم .
بعد سن ۲۵ یادم میاد که یه پسر همسایه داشتیم که خیلی چاق بود و خیلی هم شر وشور داشت وقتی سروصدا نبود همه میفهمیدن که اون خونه نیست .
ازقضا اون تواون سالها درسش تموم شده بود و به قول خودش هرجا واسه کارمیرفت بهش به خاطر چاقی کارنمی دادن وهمش پیش همساده ها از وضعیت جسمی اش گله میکرد و… . همین باعث شد که یه همسادمون که شب کاربود وبایستی روز میخوابید یا پدرم که خسته میومد خونه ومیخاست بخوابه سرو صدای این پسره چون تن صداش بلند بود حواس همه رو به خودش جلب کنه و توخونه ما هم صحبت این پسره بود که چون سرکارنمیره چاق هست وتبله و تحرک نداره وهمش آژانس میگیره واسه رفت و آمد .
و تکرار همین حرفها کم کم باورهای غلطی رو توذهن ما بچه ها ایجاد کرد که کم تحرکی یعنی چاق شدن .
واز طرفی عموم هم چاق بود و تپل و سفید وخوش رو که همه دوسش داشتند و میدیدیم که وقتی میوه میخوره یه بشقاب رو پرمیکنه از میوه یا غذا به مقدار زیاد میخوره واین باور که خوردن زیاد باعث چاقی میشه توذهنم حک بشه .
ازطرفی خواهرم همش میگفت بچه پولدارها تپل اند وقشنگ چون غذای خوب میخورند و در رفاه هستندو همین باعث باور بعدی درذهنم شد .
حالا من که تا سن ۲۵ متناسب بودم وبعد فارغ التحصیلی شاغل شدم خوب کارم پشت میزنشینی و کم بودن تحرک بود این باورم باعث شد کم کم چاق بشم .
ازطرفی تو ذهنم بود پولدارها رفاه بیشتری دارند وچاق وتپل وزیبا هستند وقتی شاغل شدم و حقوق میگرفتم و بهترشدن وضع مالیم برابرشد با تحقق باور . و ازخونه ای که هیچ آزادی نداشتیم وارد محیط کاری شدیم و میتونستم بعضی چیزها رو که دلم میخواست بخرم و رفاه بیشتر بازتحقق باور وچاق تر شدن .
الان که فکرشو میکنم من داخل محیط کاریم کلی خانم دیگه بودند که کارشون مثل من پشت میزنشینی بود وحقوقشان مثل من ولی کاملا متناسب بودند .
پس تفاوت من با آنها در همین قدرت ذهن بود وذهنی که تونسته اونها رو متناسب کنه تونسته منو چاق کنه .
پس من هم به لطف الهی و با کمک استادعزیز وفایل های دوره و با اراده خودم تلاشم رومیکنم تا ذهنم رو برای متناسب شدن برنامه ریزی کنم .
بنام خداوند هدایتگر وهاب
سلام به دوستان زیبانگرشم
برای اینکه مشکلی رو حل کنیم اول باید ریشه یابی کنیم و ریشه اینکه چی شد و چطور شد که چاق شدم رو ریشه اش رو پیدا کنم تا بتونم خوده مسئله رو برای همیشه حل کنم برای اینکه ریشه رو پیدا کنیم و درستش کنیم باید برگردیم از زمانی که چاق شدیم و یاقبلترش که باعث شد فرمول چاقی و تصویرچاقی تو مغزمون ساخته بشه
من ازخودم بخوام ریشه چاقیم از سن ده سالگی به بعدچاق شدم چون یادمه مادرم همیشه میگفت من هم از بچگی تا الان چاق بودم و این تو ذهنم بود که پس منم چون مادرم چاقه منم چاق میشم و تو سن بلوغ چاقی من سرعت زیادی گرفت و غذاهای چرب و شبهاغذاهای سنگین و دیروقت شام میخوردیم رو هم عامل چاقم میدونستم چون اکثرا غذاهای سنگین ما در شام درست میشد تا پدرم میومد خونه دیرمیشد برای همین شام دیروقت میخوردیم و چون موقع مدرسه صبحها صبحانه نمیخوردم بجاش ابمیوه و بیسکویت میخوردم عامل دیگه چاقیم میدونستم و هم اینکه اره دیگه من استعداد چاقیم دارم نخورم یا بخورم بلاخره چاق میشم و این ترس چاقی تو ذهنم بود و حسرت خوردن اینکه خیلیا لاغرن من چاقم خیلی رو پایین اوردن اعتمادبنفسمم نقش داشت و خودمو ادم تنبل و کم تحرکی میدونستم و زیاد اهل فعالیت نیستم پس باید چاق باشم
پس ریشه چاقیم از کودکی
از خوردن شامهای سنگین و از غذاهای چرب از هله وهوله و کم تحرکی و داشتن استعدادم درچاقیم میدونستم چون همش دیگران بمن میگفتم تو هرکاریم کنی چون استعداد چاقی داری پس چاقی
و همه اینا باعث شدن در ذهنم فرمول چاقی ثبت بشه و چاقیم برای ذهنم طبیعی باشه و تصویر چاقیم در مغزم باشه و باورکنم که بخوام ونخوام من چاقم که همه اینها باعث باورهای من شدن که عادتهای در من شکل گرفت مثه اینکه تنبلم و کم تحرکم و زیاد حوصله فعالیت ندارم و زود خسته میشم و بخاطر اون تصویر تنبلیم این عادتها در رفتارم شکل گرفتن و هم بخاطر چاقیم همیشه غذا میخوردم حتی کم اون ترسه رو داشتم و گاهی باهیجان غذا میخوردم و خیلی وقتها تاخفگی میخوردم که بعد از دردمعده متوجه میشدم که زیادی خوردم گاهیم مثه استاد عصرونه بیسکویت و شیرینی و کلوچه با چای حتما باید میخوردم و گاهی این تنبلی و چاقی که تو ذهنم ثبت شده باعث میشه یه تصویر ذهنی که همش خوابم و خواب دوستم و یا انرژیم تحلیل میره و یافعالیت ندارم تو رفتارهام زیاده که بیشتر اینهارو عامل چاقیم میدونستم چون گاهی میشد واقعا غذا کم میخوردم اما این خواب زیادم ک کم تحرکیمو باعث و بانی چاقیم میدونستم که این باورم خودش باعث شده بود تو رفتار و جسمم اون عادت خستگی و تحلیل رفتن انرژی رو داشته باشم که الان متوجه شدم همه چی در ذهنم هست حتی این عادتهام در رفتار بخاطر اون باورهای که تو ذهنم ساختم شکل گرفته و با استفاده این دوره همش بخودم میگم من حتی اگه بخوابم یا فعالیتی نکنم چون مغزم و دستگاه های بدنم و گوارشم و کلی از سیستم بدنم از درون در حال فعالیتن اون غذای که الان یادگرفتم درحد نیاز و سیریم بخورم اونا رو تبدیل به انرژی میکنه و وارد سلولهام میکنه تا بدنم و مغزم از درون با انرژی بالا فعالیتشونا انجام بدن چون حتی اگه من خوابم باشم قلبم و نفس کشیدن و ریه هام و معده ام و کلیه هام و مغزم برای فرمانهای ک با سایر اعضای بدنم میده و رگهام و پوستم و هورمونهام و غده ها وتک تک سلولهای بدنم دارند فعالیت میکنند پس من بی تحرک نیستم بلکه همه اعضای بدنم کل شبانه روز درحال فعالیت هستند که فعالیت اینا خودشون باعث لاغری من میشه چون کلی انرژی باید مصرف کنند و غذای که من در حد نیازم میخورم در بدنم تبدیل به انرژی برای اعضای بدنم میشه پس الان میتونم باخیال راحت اون عامل غول خودمو که چاقی میدونستم یعنی کم تحرکی رو به کلی رد کنم و دیگه با اینکه همه چی تو ذهنمه من به ذهنم جسم لاغر که حق طبیعی من بوده و هست رو تصویرو فرمولشو میدم اونم با باورهای که ایجادمیکنم و عادتهای که در رفتارم شکل میگیره مثه رفتار وقتی سیرم بگم میل ندارم و یاد عادت رفتاری که به حدنیازم بخورم وقتی گرسنه هستم بخورم و وقتی سیرم نخورم که وقتی این فرمولهارو به ذهنم بده ذهنم تصویر لاغری رو در ذهنم شکل میده که باعث میشه باور به عادت تبدیل بشه و جسمم اون رفتارهارو انجام بده و جسمم لاغرومتناسب میشه و همه این مراحل درمسیر همراه با اگاهی و لذت بردنه
سلام همگی دوستان
گام چهل و پنجم دلیل چاق شدن من:
باور کردن و پذیرش چاقی مهمترین عامل چاقیه!! همین ذهنی که توانایی چاق کردن را داره مطمئنا توانایی لاغر کردن هم داره اگه همون طوری که برای چاق کردن ازش استفاده کردین برای لاغری هم ازش استفاده کنید!!
باور کردن چاقی افراد را به چه شکلی سمت چاق شدن هدایت میکنه؟! افرادی که اضافه وزن دارن چند دسته تقسیم میشن: یکی افرادی که از کودکی اضافه وزن دارن و خیلی آرام آرام مثل زبان فارسی به آسانی در ما شکل گرفته مثل یادگرفتن راه رفتن!! وقتی کودک هستیم رفتار پدر مادر را میبینیم و مثل خیلی رفتار دیگه چاق شدن را از اون ها یاد میگیریم، یه سری ممکنه پدر مادر چاق هم نداشته باشن اما مادر خانواده علاقه داشته که فرزندش تپل باشه و باعث افتخار باشه!!! وقتی باور کردیم که چاق شدن ما طبیعی است ذهن ما فرمول هایی میسازه و بر اساس اون ها رفتارهایی به وجود میاره که ما به سمت چاق شدن هدایت میشیم و اصلا به تصمیم ما ارتباطی نداره همش ناخودآگاهه و مغز ما باور کرده که ما طبیعیه که چاق بشیم و فرمول هایی رو شکل میده که براساس اون ها دستوراتِ رفتار و عادت های ما صادر میشه و ما رفتار های آدم های چاق را در خودمون ایجاد میکنیم و با تکرار تشدیدشون میکنیم و دچار اضافه وزن میشیم!!
یک دسته از افرادی که اضافه وزن دارن اونایی هستن که به واسطه حرف دیگران دچار اضافه وزن شدن، تا یه سنی خیلی لاغر بودن حتی مورد تمسخر قرار میگرفتن و چاق شدن جز رویاهاشون بوده البته فقط میخواستن یکم توپر بشن، سعی این افراد برای چاق شدن مثلا اجبار در پرخوری و مصرف دارو بالاخره ذهن اون ها میپذیره درخواست اون ها رو برای چاق شدن و مغز اون ها قبول میکنه که باید چاق بشن اما مشکل اینجاست که وقتی روند چاق شدن شروع میشه دیگه نمیتونن کنترلش کنن!!! این افراد عددی را برا چاق شدن مشخص نکردن مثلا ۴ کیلو فقط میخواستن هیکلشون پرتر بشه و وقتی مغز ما فرمول هایی را برای چاق شدن ایجاد میکنه و رفتارها براساس اون فرمول ها شکل میگیره دیگه که تا کی اون افراد اون ها رو تکرار کنن مشخص نیست!!!
توصیه: افراد لاغر اصرار نکنید که چاق بشید چون دیگه مهار کردنش دست خودتون نیست!!(。ŏ﹏ŏ)
دسته دیگه افراد اونایی هستن که به وسیله مصرف داروها اضافه وزن پیدا میکنن، طرف یه مشکلی براش پیش میاد به پزشک مراجعه میکنه و دارویی براش تجویز میکنه و میگه این دارو خیلی خوبه ولی یکی از مشکلاتش اینه که باعث چاقی میشه و اشتها رو زیاد میکنه، به دلیل اینکه فرد به پزشک خیلی اعتماد داره این حرفش شاید به اندازه اینکه بخواد یک جمله را طی یکسال در مغزش نهادینه کته تاثیر میذاره و اون فرد باور میکنه چون که داره قرص مصرف میکنه پس طبیعیه که چاق بشه و از همون روز مغزش شروع میکنه به ساخت فرمول هایی که فرد را دچار اضافه وزن کنه چون فرد منتظره درسته یکم نگران هست و میگه نکنه من چاق بشم ولی چون مجبوره دارو رو مصرف کنه در پس ذهنش منتظره که اضافه وزن پیدا کنه چونکه دکتر گفته!!!!!!(ꏿ﹏ꏿ;) و بعد از مدت ها که دیگه قرص مصرف نمیکنن دیگه نمیتونن به حالت قبل برگردن!! این فرد روی مغز خودش تأثیر گذاشته و فرمول ها ساخته شده والان داره براساس اون فرمول ها کار میکنه قرص تاثیر نذاشته و این خود فرد بوده که چاقی را طبیعی کرده!!!
یه سری افراد بعد از بارداری دچار اضافه وزن میشن و این افراد به حرف بزرگترها گوش میدن و هرکسی تجویزی میکنه که من فلانو خوردم تا بچه سالم باشه و اونا هم مصرف میکنن مواد غذایی را و به صورت دستی فرمول ها رو عوض میکنن در این افراد برعکس مورد های قبله و اول خودشون شروع میکنن به بیشتر خوردن غذاها تنوع ایجاد میکنن و چیزایی ک تالا نخوردن میخورن و برای مغزشون فرمول هایی ایجاد میکنن که من دوس دارم به این شکل رفتار کنم!!! بعد از بارداری هم بخاطر شیردهی یه سری مواد غذایی دیگه ای میخورن برای میزان شیردهی و هی میزان غذا رو بیشتر میکنه برای کمبود شیر!!! افسردگی بعد از زایمان اکثراً بخاطر اضافه وزنه مثلا طی ۵-۶ ماه ۲۰-۳۰ کیلو اضافه کرده و بدن در حالت یک شوک قرار میگیره چون بدن اون ها آمادگی این همه اضافه وزن را نداره!!!(ᗒᗩᗕ)
چطور مغز داره کار چاق شدن را انجام میده؟! تمام فعالیت های بدنی ما تحت کنترل مغز ماست بنابراین رفتار غذایی ما هم تحت کنترل مغزه و این تصور اشتباهیه که افرادی که اضافه وزن دارن فکر میکنن معده اون ها باعث شده مثلا میگن معده ام گشاده یا میگن بدن من میکشه گرایش داره به شیرینی ولی این اشتباهه جسم ما به خودی خود هیچ نقشی در فرمان صادر کردن برای انجام حرکتی نداره یعنی دست را تا زمانی که اول بهش فکر نکنم نمیتونم حرکت بدم درسته این فرایند خیلی سریعه که قابل درک نیست و خب همین مغز هم داره رفتار غذایی افراد را کنترل میکنه، دلیل اینکه یک فرد متناسب رفتار غذاییش صحیحه ولی یک فرد چاق رفتار غذایی اشتباه داره هیجان زده است و پرخوری میکنه اینا بخاطر تفاوت در فرمان های مغزیه وگرنه جسم انسان ها که باهم تفاوتی نداره جسم انسان ها از نظر میزان نیاز به مصرف انرژی تفاوتی نداره اگر هم داشته باشه خیلی جزئیه!!! یک فردی که ورزشکاره نیازش به انرژی بیشتر شاید خیلی جزئی باشه به نسبت فردی که ورزشکار نیست!!! یک فرد چاق کافیه یه چند صد متر پیاده روی کنه بیشتر از روزای قبل غذا میخوره و این فرمول های اشتباهه مغزه که رفتار های غذایی رو به وجود میاره و در نهایت جسم را شکل میده!!
ارتباط تنگاتنگی بین ذهن و جسم وجود داره هر چیزی را که باور کردی میتونی اون رو تو جسمت ببینی!
فرمول های مغزی ما برای خیلی از رفتارهامون غیرقابل تغییره مثل تنفس کردن با شروع دویدن تنفس تغییر میکنه اتوماتیک اما فرمول های غذایی دست ماست و میشه تغییرش داد چون ما در انتخاب مواد غذایی آزاد هستیم نمیشه سیستم اینطور بود که در انتخاب آزاد بودیم ولی فرمول ها قابل تغییر نبودن، باید خودت بتونی اقدام کنی و با اقدام کردن ها فرمول ها ساخته میشن و تایید و پررنگ میشن، ما خودمون عامل به واقعیت رسوندن تصاویر ذهنیمون هستیم وقتی باور کنیم که طبیعیه چاقی و تصاویر چاق درونمون شکل میگیره مغز ما براساس تصاویر ذهنیمون عمل میکنه و فرمول سازی میکنه!!! با رژیم و فشار جسمی تصاویر عوض نمیشن!!! مغز براساس تصویر فرمان صادر میکنه و ما اجراکننده هستیم و چاق میشیم و با رژیم مقابله با فرمان مغزی میکنیم و نافرمانی با مغز باعث ایجاد درگیری ذهنی میشه و در نهایت ذهن پیروز میشه چون تداخل به وجود میاد!!!
افرادی که اضافه وزن دارن یا در حالت خفگی هستن یا سیری و چیزی به نام گرسنگی را تجربه نکردن افراد متناسب گرسنگی را دارن و سیری و پله استوپ این ها پله شروع ماست و باید حتما به حالت خفگی و فشار برسیم تا سیر بشیم!!!!
اشتها اصلا کجاست؟! مثلا غده است چیه؟؟ اشتها فقط فرمول ذهنیه که بر اساس اون مغز دستور میده به خوردن!! خیلی مهمه که ببینید چرا اضافه وزن پیدا کردین اگر جز دسته کودکی هستین و بر اساس اون چه عادت هایی درونت شکل گرفته ببین شبیه چه کسایی هست شبیه پدر مادرته ؟! یا بعد ازدواج چاق شدی که این هم یک فرمول که با دیدن و شنیدن در سن کمتر بوده و در زمان خودش این فرمول فعال میشه و رفتار غذایی تغییر میکنه و چاقتر میشن!!! اینکار برای ریشه یابیه!!
من از بچگی تپل بودم و رفتار غذاییم شبیه مادرم بوده و از قدیم بچه تپل رو بیشتر دوست داشتن و من هم باور کردم که طبیعیه چاق باشم و واقعاً هم وقتی توجه میکنم خیلی رفتارهای اشتباهی داشتم که هیچکدوم دست خودم نبود و همه از فرمول هایی که از خانواده یاد گرفته بودم فرمان صادر میشدن و من هم مجبور به اطاعت بودم ولی الان با روش ذهنی در حال حک کردن فرمول های پاک نشدنی جدید در مغزم هستم که فرمان های متفاوتی صادر میکنن و رفتار درستی انجام میدهم!!
مه تاب متناسب در حال جایگزینی فرمولهای لاغری😍✌️
سلام سلام
گام ۴۵در مسیر لاغری من
مهمترین عامل چاقی باور کردن چاقی هست یعنی باورهای چاقی که باعث شده چاق شدن و چاق ماندن در ذهن ما طبیعی بشه و بگیم حق ماست چاق شدن چاق ماندن
ما از طریق ذهن و باورهای چاقی که اموزش دیدیم باور کردیم چاق شدیم پس الانم از روش ذهنی لاغر شدن صحیح ترین روش برای لاغر شدن است و ماندگارترین روش برای متناسب شدن است و راحت ترین مسیر
حالا ما افراد چاق از طریق ها مختلف و باورها مختلف چاق شدیم
از طریق دارو چاق شده اند بسیاری افرلد این افراد متناسب هستند میروند دکتر و دارو تجویز میکنه دکتر و تاکید میکنه این دارو ها چاق کننده هست و فرد از زمانی شروع میکنه به خوردن دارو انتظار چاق شدن دارد و باور میکنه که این دارو باید چاقش کنه ومنتظر چاقی هست و باور چاقی به وجود میاد چاق میشوند
عده ای از بچگی چاق شده اند از طریق والدین خود که ان ها تشویق کرده اند به خوردن بیشتر.برای قوی شدن سالم بودن بزرگ شدن و تشویق میکنن فرد به خوردن بیشتر واسه رسیدن به هدف ها دیگه و فرد اموزش چاقی مبینه و چاق میشه به مرور
عده ای براساس حرفی چاق میشوند مثلا کسی میگه فلانی دیدی بعد ازدواج چاق شده ازدواج باعث چاقی میشه و نمونه هایی هم میبینه و فرد متناسب هست تا زمانی که ازدواج میکنه و باور فرد به طور خودکار شروع میکنه و فرد انتظار چاق شدن دارد و به مرور رفتارهای فرد تغییر میکنه و تکرار تکرار میشه فرد چاق میکنه و فرد طبیعی میدونه این چاقی رو
بیشتر خانم ها براساس اینکه باور میکنن که بارداری چاقی میاره و وقتی باردار میشوند منتظر چاقی هستند و به مرور رفتارها تغییر میشه و تکرار تکرار و به مرور این افراد چاق میشوند و باور دارند این چاقی طبیعی هست چون بارداری چاقی به وجود میاره یا بصورت دستی خودشان چاق میکنن واسه اینکه پسر سالم قوی داشته باشند شروع میکنن به زیاد خوردن و غذا ها مقوی خوردن زیاد خوردن رفتار فرد تغییر میکنه وفرد چاق میشه
بعضی از افراد براساس تیروئید یا بیماری ها دیگه چاق میشوند چون این افراد باور دارند چاق میشوند چون که بیماری تیروئید دارند یا هر بیماری دیگه که ان ها منشا چاقی خود میدادنند
بعضی از افراد ورزش نکردن شیرینی برنج فست فود نوشابه بی تحرکی ارث دلیل چاقی خود میدانند و باور میکنن که چاقی ارث بهشان رسیده یا چون پدر یا مادر انها چاق هست پس طبیعی هست چاق بشوند
حالا ما افراد چاق به هر دلیلی هر حرفی باور کردیم و چاق شدن طبیعی کردیم پذیرفتیم که چاق شدن حق ماست طبیعی است که چاق بشیم و به مرور رفتارها تغییر کرد چاق شدیم
پس باور ها چاقی و طبیعی شدن چاقی در ذهن باعث به وجود امدن چاقی در جسم ما میشه و شرایط فیزیکی ما رو تغییر میدهد باورها ما
وقتی ما باور میکنیم که طبیعی هست چاق بشیم به هر دلیلی داریم تصویر ها ذهنی چاقی بیشتر از خودمان در ذهن مان ثبت میکنیم و مغز ما براساس تصویرها ذهنی فرمول سازی میکنه و دستور ها جدید میده و ما رو شبیه تصویرها ذهنی خودمان میکنه
مغز ما براساس تصویرهایی که خودمان در ذهن مان ثبت کردیم فرمان صادر میکنه و ما اجرا کننده هستیم و به راحتی چاق میشیم
ما افراد چاق همیشه در حالت خفگی بودیم یا سیری ولی افراد متناسب گرسنگی دارند با سیری همین تفاوت در خوردن باعث تفاوت در شکل ظاهری و جسمی ما شده
ماحالت خفگی سیری میدونستیم یعنی خوردن غذا رو برابر با خفگی میدونستیم اینقدر میخوردیم که دیگه به اون حالت درد خفگی برسیم و بگیم الان سیر شدیم که این حالت زشت زننده در حیوانات هم نیست ولی در ما انسان ها افراد چاق هست چون ذهن دست کاری کردیم فرمول ها ذهنی رو و تعریف ها از خوردن سیر شدن تغییر دادیم به این وضعیت جسمی رسیدیم
ولی در فرد متناسب چنین رفتار زشت زننده ای نیست چون که فرمول و باورها ذهنی خودشان تغییر نداده اند و یا سیر هستند یعنی به انداز نیاز بدن غذا خورده اند یا گرسنه هستند و میخواهند غذا بخورند به اندازه نیاز بدن واسه همین هم جسم این افراد متناسب هست چون فرمول ذهنی این افراد دست کاری نشده
من از زمان بچگی چاق شده ام چون از کوچیکی من تشویق کرده اند به خوردن واسه اینکه تپل قشنگ باشی قوی باشی بزرگ بشی و تحت تاثیر حرفها والدینم و تشویق ها و انگیزه خودم واسه تپل شدن قشنگ شدن شروع کردم به خوردن واسه اینکه چاق بشم و وقتی یکم بزرگ شده ام و متوجه شده ام که پدرم چاق هست و اطرافیان بهم میگفتند شبیه پدرت هستی همون جور چاق میشی یا شبیه مادرت هستی چون پهلو داری و چاق شدن ارثی میدونستم دیگه و بعد کم تحرکی خوردن غذاها چرب فست فود شیرینی ورزش نکردن عامل چاقی خودم میدونستم و باور کردم که چاق شدن حق من هست و طبیعی شد در ذهنم و چاق شده ام و رفتارهام بیشتر شبیه والدینم بود در خوردن و به همین روال ارام ارام با تکرار تکرار رفتارها چاق کننده که از تصویرها ذهنی من دستور گرفته بود بیشتر شد چاق چاق تر شدم
پس من از طریق باورها خودم که از طریق مختلف در ذهنم ثبت کردم و باعث به وجود امدن تصویر،ذهنی چاقی در من شد و دستورات رفتارها چاق کننده داد چاق شده ام الانم از طریق مسیرلاغری با ذهن باور ها خودم تغییر میدهم و تصویر ذهنی من از خودم تغییر میکنه و رفتارها جدیدی در من به وجود میاد و بعد جسم من تغییر میکنه من متناسب میشم به همین راحتی
پس باید بهانه رو کم کاری ها رو شکست ها قبل از مسیر اشتباه بزاریم کنار و با تعهد کامل و اشتیاق علاقه استمرار در مسیر صحیح قدم برداریم و ذهن اموزش بدیم باورها تغییر بدیم تا در نهایت جسم ما تغییر کنه و این راز موفق شدن و شگفتی ساز شدن و تا ابد متناسب شدن و متناسب ماندن هست ما فقط باورها تغییر بدیم دیگه بقیش خودش درست میشه جسم تغییر میکنه و ما متناسب میشیم و عکس ما در البوم شگفتی سازان قرار میگیره
به همین راحتی فقط باید باورها تغییر بدیم همین
شاد شادشاد باشید
عرض سلام و وقت بخیر
موضوع این جلسه درباره باور چاقی و تاثیراتش در اضافه وزن بود .
___________________
من می خوام از درس امروز استفاده کنم و درباره باور لاغری و تاثیراتش در کاهش وزن صحبت کنم .یعنی می خوام فرمولهایی برای لاغری ازش استخراج کنم .
من حدود یکساله با این سایت آشنا شدم و سی ساله که ذهنم چاقه وپر از فرمولهای چاق کننده اس و نتیجه اش حدااقل ۱۵ کیلو و حداکثر ۲۰ کیلو اضافه وزنه . اواخر بهمن سال گذشته دوره ورود به سرزمین لاغرهارو با عشق زیاد تهیه کردم و از ۱۶ فروردین به طور جدی درسها و تمرینات این دوره ارو شروع کردم ….. هنوز تغییر چندانی از نظر جسمی نکردم و همچین انتظاری هم ندارم .من همچنان در حال آموزش متناسب شدن به ذهنم هستم .ذهنی که سی ساله چاقی رو یاد گرفته و بهش فکر کرده نمیشه انتظار داشت در عرض چند ماه یکجسم لاغر کهنه حتی لاغرتر تحویلم بده …..من فکر می کنم در دوره خیاطی شرکت کردم و تا دوره و نکات آموزشی همراه با تمرین و تکرار به پایان نرسه نمی تونم از خودم انتظار دوخت لباس مجلسی داشته باشم .من صبر می کنم و لاغری جسمم رو به مغزممی سپارم مغزی که تحت فرمان الگوها و فرمولهای تثبیت شده ی ذهن منه .
من باید همون مراحلی که برای چاق شدن طی کردم همون مراحلو برای لاغر شدن طی کنم تا خیلی آسون و راحت بدون اینکه بخوام به چگونگی لاغریم فکر کنم متناسب بشم .یعنی چی که می بایست از همونمسیر چاقی لاغر بشم ؟
یعنی اینکه چاقی من بر اثر اجرای فرمولها رقم خورده .فرمول از کجا اومده ؟ از دیده ها و شنیده ها همراه با دلیل و مدرک .محاسبات دو دوتا چهارتا .
مثلا بارها به ما گفته شد که ازدواج سبب چاقی و اضافه وزنه .
هر کی این شنیده هارو باور کرده بی بروبرگرد بعد ازدواجش چاق شده .چون نه تنها شنیده بلکه دیده .و اینجوری توی ذهنش سند سازی شده .
مثلا : من امروز پسر عمو یا ،دختر خاله امو که یکسال پیش ازدواج کردن دیدم که چاق شدن درصورتی که قبل ازدواجشون متناسب یا لاغر بودن . از اینجا به بعد این فرمول در ذهنم نقش می بنده و تثبیت میشه که : ازدواج = با چاقی . خوب حالا فرض کن من در موقعیت ازدواج نیستم اما این فرمول توو ذهن من میره .میشه یه پکیج غیر فعال تااااااااااااا زمانی کهمندر موقعیت ازدواج قرار بگیرم . حالا این پکیج فعال میشه .اول در سطح فکر : با خودم میگم من ازدواج کردم نکنه چاق بشم ؟ یاد همون دختر خاله متناسبم میفتم که بعد ازدواجش چاق شد …..دیگه این نکنه نکنه ها فایده ای نداره و اون فرمول برای به ظهور رسیدن به فعالیتش ادامه می ده .من قبول کردم که در موقعیت چاقی ام .وقتی باور دارم که چون ازدواج برابر است با چاق شدن و می بینم که خودمم ازدواج کردم این برام بدیهیه کهچاق بشم ….حالا که چاقی برام در این حالتی که هستم بدیهیه .محتویات ذهنیم که به شکل تصویرهایی از ازدواج کرده های چاقه به مغز منتقل میشه و مغز مطابق با تصاویر دریافتی فرمانهای چاق شونده صادر می کنه .و در اصل از ذهن داره فرمان می گیره .تصویرهای چاق در ذهن از طریق مغز تبدیل به واقعیت میشن و ما شاهد جسمی میشیم که به تدریج در حال چاق شدنه …دستور خوردن بیش از نیاز صادر میشه وما از این دستور خواه ناخواه تبعیت می کنیم و وقتی سطح انرژی دریافتی بیش از نیازه ، سیستم سلولها هم از قبل با همون باور و فکر چاق کننده آماده شده .پس سیستم ذخیره چربی فعال میشه و ما شاهد اضافه وزن میشیم .
خوب این یکمسیر ذهنیه که یک پروسه طی میشه و انتهای اینمسیر میشه چاقی .
حالا چطور فرمول لاغری از این در می آد ؟
فرمول لاغری : هر گاه لاغر شدن برای ما بدیهی بشه خیلی زود شاهد کاهش وزن خواهیم بود
یعنی باور لاغری = لاغرشدن
پذیرش اطلاعات دیداری و شنیداری در مورد چاق شدن = چاق شدن
پس پذیرش اطلاعات دیداری و شنیداری از سایت تناسب فکری و تمرین و تکرا این اطلاعات همراه با باور اینکه من می تونم لاغر بشم و این روش نتیجه میده = لاغر تر شدن و سپس در صورت ادامه متناسب شدن و در صورت ادامه = لاغری .
اول از همه که مهمترین بخش داستان لاغریه باور لاغریه .
هر گاه باور کنیم که به این دلیل به اون دلیل ،بدیهیه که لاغر بشیم خیلی زود لاغری رو تجربه خواهیم کرد .
ما در دوره سرزمین لاغرها ،با ساز و کار ذهن آشنا میشیم و بعد یاد می گیریم که چطور یک ذهن چاق رو به ذهنی لاغر تبدیل کنیم تا بعد از چندین ماه کار و تلاش نتیجه اشو در جسم خود به شکل کاهش وزن ببینیم .
این نیاز به گذشت زمان خاص خودشو داره . من خودم از سن ۲۰ تا سی رویام چند کیلو چاق شدن بود ۱۰ سال نا آگاهانه داشتم ذهنمو برای چاق شدن آماده می کردم و به خودم یاد می دادم که چطوری باید چاق بشم بعد از ۱۰ سال به تدریج چاق شدم تا پنج کیلو چاقی خوب بود راضی و خوشحال بودم به ۱۰ کیلو اضافه هم که رسیدم بازم بی خیالش بودم داشتم زندگی عادی خودمو می کردم ولی بعدش وقتی دیدم هر سال دارم چاقتر میشم و از تناسب دلخواه خارج میشم ترسیدم و به انواع روشهای اشتباه متداول متوسل شدم که هیچ نتیجه ای جز چاقتر شدن نداشت .
می خوام اینو بگم اول از همه من باید لاغر شدن با قدرت ذهنمو باور کنم .دلایلی که من با خودم درباره اش حرف می زنم تا این مسیله ارو برای خودم باورپذیر کنم ایناس :
من باور می کنم که با قدرت ذهن میشه لاغر شد چرا که استاده این روش جناب عطار روشن ،بدون هیچ رژیم خاص ،بدون گرسنگی و رنج ،بدون فعالیت باشگاهی و ورزشی ،فقط از طریق عوض کردن فرمولهای ذهنیش ،موفق شد در عرض دو سال ۴۰ کیلو وزنشو کاهش بده و هم اکنون بعد از چندین سال که از رسیدن به وزن دلخواهش گذشته در این وزن ثابت مونده و وزنش برنگشته .اینو که دارم با چشم خودم می بینم دلیل به این واضحی .آیا همین یک دلیل کافی نیست که من باور کنم می تونم با استفاده از این روش متناسب بشم ؟ اون چیزی که منو نا امید می کنه القای حس عجله کردن برای لاغر شدن از طریق ذهن منفی باف یا همان شیطان رجیمه .
اگر هنوز شکی داشته باشم ،این قدرت تخریب ذهن منفی باف منه که میشه بهش شیطان هم گفت. وقتی که من می خواستم با باورهای بی اساس خودمو برای چاقی آماده کنم نیومد منو وسوسه کنه شک به دلم بندازه و بگه نه باور نکن اینجوری نمیشه چاق شد .مگه چاق شدن الکیه .فلانی رو ببین ازدواج کرده ولی چاق نشده .فلانی رو ببین مادر پدرش چاقن ولی خودش لاغره پس باور نکن که چاقی ارثیه .
چرا اینجادوگر منفی باف نیومد اینارو بیخ گوش ما بگه که ما همینجور الکی الکی چاق نشیم .؟
به محض اینکه باور کردیم که فلانچیز مارو چاق می کنه دربست قبولش کردیم و بعدم بخاطر همین پذیرش براحتی چاق شدیم و از هیکل افتادیم و در معرض انواع بیماری ها و دردها قرار گرفتیم .
پس در نتیجه چاقی و چاق شدن راه شیطان و سقوط و بدبختیه و شیطان حسابی پشتیبانی می کنه .مثلا پرخوری رو در نظرمون یه کار بسیار لذت بخش تحت عنوان خوش اشتهایی جلوه می ده جوری که ما خیلی وقتا با یه دیس غذای دلخواهمون اصلا عشقبازی می کنیم .
خوب پس بیاییم به این دلایل بدیهی برای لاغر شدن با قدرت ذهن بیشتر فکر کنیم وباورش کنیم .
تا باورش نکنیم اتفاقی نمیفته حتی اگر ساعتها بشینیم فایل گوش بدیم و بنویسیم .
دومین مسیله بسیار مهم در گرفتن نتیجه از این راه و روش منطقی کردن ذهنه .یعنی چی ؟
یعنی اینکه همانطوری که یک هنرجوی دوره خیاطی تا دوره خاص آموزشی رو طی نکنه و بارها به شکل عملی دوخت و دوز نکنه و آزمون عملی پایان دوره ارو نده نمیشه بهش گفت خیاط و نمی تونه آموزشگاه یا کارگاه خیاطی بزنه و بهش مجوز اینکارو نمی دن .همینطور هم تا دوره آموزش هنر لاغری با ذهن به پایان نرسه و همه نکته ها همه باورها و افکار چاق کننده شناسایی نشن و یکسری از آموزه هارو به شکل عملی در متن زندگی پیاده نکنیم در حد ایده آل متناسب نخواهیم شد .
مثلا ما یاد می گیریم که تنها وقتی اقدام به خوردن کنیم که از درون به ما اعلام گرسنگی بشه نه به هر بهانه و دست آویزی . خوب حالا اگر بهش عمل نکنیم و از غذاها استفاده ابزاری کنیم مثلا برای فرو نشاندن خشم و استرس اقدام به خوردن کنیم در روند لاغر شدن اختلال ایجاد می کنیم .یعنی رفتار غذاییمون در کنار پاکسازی یکسری از افکار و باورها باید اصلاح بشه برای لاغر شدن باید همه جانبه پیش بریم تا نتیجه بگیریم .
اگر می خوایم در طول دوره آموزشی با آرامش جلو بریم باید بدونیم که هیچ ماده غذایی چاق نمی کنه الا وقتی که بیش از نیاز بخوریم یا روی سیری اضافه بر سازمان بخوریم.
حالا دیگه باید بشینیم ببینیم چه وقتهایی سیریم ولی می خوریم باید بهانه های پرخوری رو پیدا و حذف کنیم .
مسیله مهم بعدی که باید در این مسیر بهش خیلی توجه کنیم عجله نکردن و شک و تردید به خود راه ندادنه .
وقتی هنوز یکماه نشده داریم تمرین می کنیم و فایل گوش می دیم یا میریم روی ترازو که یکی از اشتباهات فوق العاده سنگین و با تبعات به شدت مخربه و می خوایم ببینیم حالا که بعد یکماه احساس سبک وزنی خاص می کنیم آیا وزن کم کردیم یا نه ؟ یا شروع می کنیم هر هفته با لباسهامون خودمونو سایز کردن .یا دایم جلوی آینه خودمونو چک کردن .اینا همه اش اشتباهه و حاکی از شکو تردید ما هم به توانایی خودمون در لاغر شدن و هم شک به تاثیرات تمرینات ذهنی در لاغر شدنه .
خوده شک و تردید ،یکی از موانع ذهنیه لاغریه .
سلام🙂
اول که میخوام تشکر کنم به خاطر اون فایل اول که امید و انگیزه مضاعف میده برای ادامه دادن و خاطر نشان میکنه تمام کسایی که به این مرحله رسیدن همون مشتاقان لاغری هستن و همون کسانی هستن که به خودباوری رسیدن و دیگه به هم خداوند و هم به خودشون و هم به این روش ایمان دارن و با تعهد دارن ادامه میده و اینها همون کسایی هستن که چه بخوان و چه نخوان لاغر میشن و در زمره شگفتی سازان قرار میگیرن😊
وقتی نوشته های ابتدای فایل رو خوندم دیدم تمام دلایلی که شما عنوان کرده بود برای چاق شدن رو من قبلا همه رو داشتم و همه اینها دلایل چاق شدن من بودن و جالبه که بگم از زمان آشنایی من با این سایت در بسیاری از آدمهای اطرافم و حتی در مراجعین این باورها رو میبینم و بیشتر درک میکنم این حرف شما که میگین چاقی زبان مشترک بین ما است همین دیشب یه خانومی که در حال مصرفداردهای اعصاب هستن اضافه وزنشون رو داروهای اعصاب میدونستن و گفتن که در عرض بیست روز مانتویی که برای دوخت برده بودن و الان رفتن پرو کرده تنگ شده و خیاط با تعجب ازشون پرسیده بود که در عرض ۲۰ روز چاق تر شدی اونم گفته بود نمیدونم والا … خلاصه یه جورایی این درسها برام مرور شد که اضافه وزن گرم به گرم و خیلی آرام بر ما اضافه میشه و وقتی ذهن ما چاقی رو بپذیره تمایل به گسترش اون داره بطوریکه میتونه در بیست روز لباس رو برای جسمت تنگ کنه….واقعا عجیب و شگفت آوره اینهمه توانایی و قدرت ذهن😮
من از جمله کسایی بودم که کودکی لاغر بودم و بعد از بلوغ اضافه وزن پیدا کردم که البته اونم خیلی زیاد نبود و تا قبل از بارداری من ۶۲،۳بودم
و در واقع اضافه ها در دوران بارداری اتفاق افتاد و من دقیق یادمه که حتی در همون ماههای اول من چاقیم شروع شد و این روند در ۹ ماه تا ۲۰،۲۵ کیلو اضافه وزن رسید و من هم بچه ای با وزن ۲۶۰۰ رو به دنیا آوردم و این اضافه ها با من موند و خیلی آروم آروم ۱۰،۱۲ کیلوش کم شد
در صورتیکه همزمان با من یکی از همکلاسیهام که حامله بود اتفاقا در ماههای اول به خاطر ویار شدید حدود ۴،۵ کیلو کم کرد و تازه بعد از ماه ۴ شروع به افزایش وزن کرد😬
انقدر اضافه وزن من روندش سریع و افزایشی بود که در ماه ۴ به خاطر فشار خون بالا که دکترم گفت به خاطر وزن هست متخصص تغذیه مراجعه کردم و ایشون عم گفت که ما در دوران بارداری رژیم خاصی نداریم فقط پیاده روی کن و…. وبا اینجال یه برنامه خیلی ملو و ضعیف غذایی برام نوشت که من بگی نگی اجرا کردم و اون ماه اضافه نکردم و مامانم وقتی اینو فهمید ناراحت شد و گفت که بچه ات ضعیف میشه و کم جون میشه و….وخلاصه ما برنامه رو رها کردیم و پرخوری و چاق شدن و حتی فشار خون ۱۴/۹هم برام عادی شد …چون باور کرده بودم که من باردار برای بچم هم شده باید بیشتر بخورم عادی بود که چون پسر باردارم میلم به شیرینی بیشتره و چون باردارم هر چی هوس کردم باید بخورم و منم که فقط شیرینی جات هوس میکردم قشنگ یادمه با همین رفتارهای دستکاری شده کم کم صبحها از زور گرسنگی ۶ صبح دیگه خوابم نمیبرد و حتما صبحانه هم یا باید تخم مرغ میخورم یا خامه عسل چون با نون پنیر سیر نمیشدم یا زود گرسنه میشدم با همین صبحانه طرفای ۱۰ صبح دوباره دل ضعفه و گرسنگی و بوفه بیمارستان و یه شیر کاکائو بزرک با کیک صبحانه میخوردم ۱۲ و۱۲ونیم دوباره گرسنه بودم و یه بشقاب به قول شما تپه ای برنج میخوردم عصر بستنی سالار و…..همینطور پرخوری و اضافه وزن
.در کتابهای ما علت افسردکی بعد از زایمان رو جدا شدن کودک از مادر بعد از ۹ ماه با هم بودن عنوان کردن و الان من این حرف شما رو هم کاملا قبول دارم که اینهمه اضافه وزن اونم در مدت کم هم یکی از دلایل افسردگی هست من خودم چاق شده بودم بعد ارز زایمان هم چاق مونده بودم در دوران شیردهی هم وزنم خوب کم نمیشد مانتوها و لباسهام تیره و با طرحهای ساده شده بودن از دیدن خودم درآینه بدم می اومد از پوشیدن لباسهای گشاد و زشت بدم می اومد از اینکه بچه باعث شده بود از درس و دانشگاه عقب بیوفتم ناراحت بودم توجه همسر و خانواده خودم و بقیه هم که فقط به بچه تازه متولد شده بود و حتی به خاطر شیر نداشتن و تپل نبودن بچه هم سرزنش میشدم و همه اینها باعث شده بود اون محبت رو به فرزندم نداشته باشم و مثل بقیه مادرا دوسش نداشته باشم و همین هم باعث عذاب وجدان من شده بود…..
خدایی که چه دوران ناراحتی بود….افسردگی همینه دیگه ….
الان دیگه میدونم که من چاقی رو یاد گرفتم مثل هر مهارت دیگه ای و با دیدن رفتارهای اطرافیانم و شنیده های اونا فرمولها در من شکل گرفتن و وقتی شاهد مثالش رو هم میدیدم بیشتر باور میکردم این فرمولها رو ووقتی خودم در اون شرایط قرار گرفتن اون فرمولها کار خودشون رو کردن و من رو به چاقی رسوندن
من بارها و بارها شنیده بودم که زن باردار باید به اندازه ۲ نفر غذا بخوره یا زن باردار هر چی هوسش شد باید براش تهیه کنن،یا زنی که پسر حامله اس بدنش شیرینی و گرمی رو میکشه،برای داشتن بچه سالم و تپل باید حسابی بخوری …..
اطرافیانم رو هم دیده بودم که وقتی باردار میشدن چاق نیشدن که اینها هم شاهد مثالهای من بودن
همین شد که من در دوران بارداری اینهمه چاق شدم با اینکه در کتابهامون خونده بودم که اضافه وزن طبیعی همون ۷،۸کیلو هست ولی اطلاعات پزشکی اینجا کاره ای نبود باورهای من کار خودشونو انجام میدادن….؛)
خوب ذهنی که تونسته من رو چاق کنه میتونه من رو هم لاغر کنه چون قابلیت یادگیری داره و اطلاعات و آگاهی لاغر شدن هم از این سایت در اختیارشه پس فقط باید تکرار بشه تا شبکه سیناپسی قوی بشه و ذهن لاغر تشکیل بشه که کاملا ناخودآگاه رفتارهایی رو انجام بده و عادتهایی شکل بگیره که جسم رو متناسب میکنه و متناسب نگه میداره
🙂
بنام خدا
. سالها باورکردم که من سرنوشت حتمی من چاقیه. و حتما شماهم شنیدین که آدمابه خودشون. میگن که سرنوشت یعنی چیزیکه نمیشه دوباره نوشت وازاین دست. حرف ها باورهایی که به من ثابت میکردند که من باید به این دلایل چاق بمونم تااخرعمر مثل چاقی ماژنتیکیه وباوراینکه من غصه میخورم وناراحتم بایدغذابخورم همیشه دلایل بود برای خوردن و همین دلایل هم باعث میشد که من چاق بشم مثل دوره ی بلوغ باورهایی که باعث میشد من اسیر چاقی بشم ودرچاقی خودم غرق بشم باورکردم که من چاق هستم ومشکل دارم هرچقدرازچاقی فرار میکردم بیشتراسیرمیشدم من پذیرفته بودم وقتی باخودم مواجه شد و که چقدرچاق شدم بعداز مدتی همه ی شورونشاط واقعی من رفت باورهایی که به من اثبات میکردکه من حقمه چاق باشم وتااخرعمرم چاق بمونم چاقی من به دلیل باورکردن چاقی وتکرارعادتهای چاقی ومسولیت پذیرنبودن خودم دربرابر خودم بود چاقی من به خاطر عادتهایی بودکه خودم به عادتهای چاق کننده اضافه میکردم و درنهایت برای آروم کردن خودم خودموتوجیه میکردم که به این دلایل هست که من چاقم ولی واقعیت این بود که من به تصویرهای ذهنی خودم هم به نحواحسن عمل میکردم هرچه به ذهنم رسید میخریدم ویامیخوردم واین دربارداری بیشترشدومن بیشترین اضافه میکردم دربعدازازدواح هم به همین شکل قصه قصه ی رژیم و خوردن یا نخوردن چه غذاوچه فعالیتی نبودقصه ی چاق شدن به ذهن برمیگرده وچیزهاییکه مدام در ذهن مرورمیشه پس برای لاغری مسولیت بروزرسانی اطلاعات ذهن درموردچاقی ولاغری بازهم به عهدهی خودمه که الان میدونم چراچاق شدم و دوم مسول خودم هستم سوم روشهای فیزیکی کارساز نیست برای لاغری روشی که بااحساس من منطبق نباشه پذیرفته نمیشه وچهارم اینکه مسول عادتهاورفتارهام خودم هستم واونیکه باورهاروتاییدمیکنه به صورت کاملاً واضح تجربه میکنه من هستم.پس بایدمسولیت کامل خودم روبه عهده بگیرم .
سلام به استاد عزیز ودوستان سایت💖💖🌹🌹
لاغری باذهن قسمت پنجم
موضوع :دلایل چاق شدن من
جلسه امروز در مورد مهمترین موضوع در مورد چاق شدنه افراده، و اون باور کردنه چاقیه، پذیرش چاقیه
با توجه به موضوع که امروز مطرح میشه، شما به وضوح متوجه میشی که چرا ذهن شما نقش اصلی رو در چاق شدن شما داره بازی میکنه. و به این نتیجه خواهید رسید که مطمئن ترین روش برای لاغری، به روش لاغری با ذهنه🥳
چرا که همین ذهنی که توانایی چاق کردن شما رو داره، مطمئنا توانایی متناسب کردن شما رو هم داره.🌹 اگر که همونطور که برای چاقی ازش استفاده کردید، برای لاغری هم ازش استفاده کنید.
موضوع باور چاقی یعنی چی؟؟ باورکردن چاقی به چه شکلی افراد رو به سمت چاق شدن هدایت میکنه؟؟🤔🤔
افرادی که اضافه وزن دارن به چند دسته تقسیم میشن دستهای از آنها از کودکی اضافه وزن دارن و برای آنها به آسونی و به راحتی در اونها شکل گرفته، و مغزآنها چاق شدن رو یاد گرفته، همانطور که مغز آنها صحبت کردن رو یاد گرفته همانطور که راه رفتن رو یاد گرفته، همین طور هم به همین سادگی چاق شدن رو یاد گرفته🥴 و اینها از بچگی باور کردن که اضافه وزن و چاق شدنشون طبیعیه،
در ذهن اینها این موضوع به چه شکل نقش بسته ؟؟ما وقتی کودک هستیم خیلی راحت تر رفتار پدر و مادرمون رو میبینیم همونجور که صحبت کردن رو از آنها یاد میگیریم و خیلی از عادت های دیگه رو هم از آنها یاد میگیریم، چاق شدن رو هم از آنها یاد مگیریم. حتی اگر یکی از والدین اضافه وزن داشته باشه، این نقش بسیار مهمی در یادگیری چاق شدن برای فرزندان داره. پس از افرادی که از بچگی اضافه وزن دارن خیلی راحت با دیدن رفتار پدر و مادر باور کردن که، چاق شدن طبیعیه😬
با شنیدن حرف هایی که درباره چاقی زده شده، این که چاقی ارثیه، همه چاقیم، هر کاری کنیم بازم ما چاق خواهیم بود، اینها حرفهای است که از اطرافیان شنیدن و وقتی باور می کنن که چاق شدن طبیعیه، اونوقته که ذهن اونها فرمولهای رو میسازه و بر اساس این فرمولها رفتارهایی رو در اونها ایجاد می کنه که به سمت چاقی هدایت میشن و اصلاً هم به تصمیم آنها ارتباطی نداره و همش نا خوداگاه چاق شدن رو یاد گرفتن،
ذهنشون یادگرفته، مغزشون باور کرده که طبیعیه چاق باشن بنابراین فرمولهای رو شکل میده که بر اساس آن فرمولها، دستورات رفتار و عادت های آنها صادر میشه و آنها یواش یواش عادت های افراد چاق رو در خودشان ایجاد میکنن و با تکرارشون تشدید میکنن و دچار اضافه وزن میشن😧
دسته دیگه اون هایی هستن که به واسطه حرف دیگران دچار اضافه وزن شدن، آنهایی که تا یک سنی لاغر بودن و مورد تمسخر دیگران قرار میگرفتن، خودشون از این وضعیت ناراحت بودن و خیلی تلاش کردند که چاق بشن، نه چاقی زیاد، فقط اینکه یکم بدنشون پر تر بشه.
و سعی این افراد برای چاق شدن، حالا از طریق این که به اجبار خودشون رو به پرخوری وادار میکنن در صورتی که کار خوشایند شون هم نیست، اما چون این کار رو تکرار می کنن دارو مصرف میکنن، و دنبال روشی هستن که بتونن چاق بشن، بالاخره ذهن اونها میپذیره درخواست اونها رو برای چاق شدن، و مغز اونها قبول میکنه که این افراد باید چاق بشن، اما مشکل اینجاست که وقتی روند چاق شدن شروع میشه، دیگه نمیتونن کنترل کنن،
همه این افراد موقعی که تصمیم گرفتن و خواستن که چاق تر بشن ،عددی رو مشخص نکردن و نگفتن من می خوام ۴ کیلو چاق بشم، فقط میخواستن چاق تر بشن ،پر تر بشن،
و وقتی مغز ما فرمول هایی رو برای چاق تر شدن ایجاد میکنه و رفتارها بر اساس اون فرمولها شکل میگیره، دیگه اینکه تا کی اون افراد این ها رو تکرار کنن،دیگه مشخص نیست و خیلی از آنها که زمانی از لاغری رنج میبردن و خواستن اضافه وزن پیدا کنن، یا کمی تپل بشن، الان با اضافه وزن های سی،چهل کیلویی روبهرو شدن و خیلی هم ناراحتن، دست دیگه اون هایی هستند که به واسطه مصرف داروها اضافه وزن شان شروع میشه، طرف یه مشکلی براش پیش میاد به پزشکی مراجعه میکنه ،داروی براش تجویز میشه و پزشک تاکید میکنه که مراقب اضافه وزن باش، این دارو مشکلی که داره اینه که باعث چاقی میشه و اشتها رو زیاد میکنه، به دلیل اینکه فرد به پزشک اعتماد داره، این حرف پزشک شاید به اندازهای که فرد خودش بخواد یک سال تلاش کنه که جمله ای رو در مغزش نهادینه کنه، تاثیر میذاره و این فرد باور میکنه که چون قرص مصرف میکنه پس طبیعیه که چاق بشه و از همون روز مغز شروع میکنه به ساخت فرمولهایی که فرد رو دچار اضافه وزن کنه. چون که فرد منتظره
درسته یکم نگرانه، که میگه نکنه من چاق بشم، اما چون دارو رو مجبوره مصرف کنه ،در پس این مصرف دارو، در ذهنش منتظره که اضافه وزن پیدا کنه و می گه چون قرص مصرف می کنم طبیعیه که چاق بشم و متاسفانه این افراد هم یواش یواش رفتارها و عادت های غذایی اونها عوض میشه و بعد از مدتی دچار اضافه وزن میشن و بعد از مدتها که قرص رو مصرف نمیکنن، دیگه نمیتونن به حالت قبل برگردن،
نه اینکه قرص تاثیرش روروی فرد گذاشته باشه، این فرد بوده که روی مغز خودش تاثیر گذاشته، فرمول ها ساخته شده و الان مغز داره با اون فرمول ها کار می کنه و فرمول ها ایجاد شده ،نه اینکه قرص این تاثیر رو گذاشته، خود فرد به واسطه اینکه قرص مصرف میکرد، برای ذهنش، برای مغزش طبیعی شد چاق شدن 🥺
یک سری از افراد بعد از دوران بارداری دچار اضافه وزن میشن چون تا قبل از بارداری در اندام مناسبی هستن، وزنشون عالیه اما به واسطه بارداری و چون تجربه بارداری ندارن و شروع میکنن به گوش دادن به حرف بزرگترها و هر کسی براش تجویز انجام میده و تجربیات خودش رو میگه، که من این چیزها رو خوردم ،به خاطر اینکه بچه قوی بشه و سالم به دنیا بیاد و کلی دستورالعمل های غذایی، که به افراد باردار میدن و آنها هم یواش یواش مصرف می کنن و خودشون به صورت دستی، فرمولهای ذهنشون رو عوض می کنن،
در سایر افراد اول ذهن آماده میشه برای چاقی، یعنی باور میکنه و شروع میکنه به چاق شدن، در افرادی که به واسطه بارداری چاق میشن، شرایط متفاوته، اونها خودشون شروع میکنن به بیشتر خوردن غذا و وعدهها رو بیشتر میکنن ترکیبات رو بیشتر میکنن و تنوع هایی ایجاد میکنن چیزهایی که تا حالا نخوردن رو میخورن
خودشون برای مغزشون فرمول های جدید ایجاد میکنن که من دوست دارم به این شکل غذا مصرف کنم و بعد دیگه برای مغز اونها عادی میشه به این شکل رفتار کردن، و فرمولهای رفتاریشون میشه،🤨 و خیلی ها باورشون اینه، میزان غذایی که مصرف می کنن، تاثیر داره در میزان شیردهی اونها، در صورتی که باور اشتباهیه و خیلی هم خطرناکه، چون هرچقدر فرد بیشتر غذا مصرف میکنه، میبینه خیلی هم در میزان شیردهی تاثیری نداره، اما هی فکر میکنه که غذاش کمه و سعی میکنه با بیشتر خوردن این کمبود رو جبران کنه، که نتایج بدی در اضافه وزن به وجود میاره🧐
یکی از خصوصیات ذهن ما اینه که، همیشه به دنبال بیشتر شدنه، شما در هر جنبه از زندگیتون ذهنتون به دنبال بیشتر شدنه، افرادی که تحصیل کردن رو دوست دارن، همیشه دوست دارن که ادامه بدن. برای ذهن ما فرقی نمیکنه که این چیزی که شما یاد گرفتید به نفعتونه یا به ضرر تون.🥺
وقتی شما چاقی رو هم یاد می گیرید، هموار ذهنتون تلاش میکنه که یک ذره چاقی بیشتر، و متاسفانه این اشتیاق ذهن ما برای گسترش دادن موضوعات در مورد چاقی، باعث مشکلات فراوانی برای ما میشه، چطور این مغز داره این کار رو انجام میده؟؟؟ تمام فعالیتهای بدنی ما تحت کنترل مغز ماست. نفس کشیدن، پلک زدن ،ضربان قلب، گردش خون همه اینها داره توسط مغز ما کنترل میشه ،بنابراین رفتار غذایی ما هم تحت کنترل مغز ماست. این تصور اشتباهیه که خیلی از افرادی که اضافه وزن دارن، فکر میکنن مثلاً معده آنها باعث میشه که چاق بشن.
مثلاً یکی میگه معدم گشاده، باعث میشه زیاد بخورم. بعضی ها میگن بدنم میکشه، گرایش دارم به شیرینی. اینها همه تصورات اشتباهه. جسم ما به خودی خود هیچ نقشی در فرمان صادر کردن برای انجام یک حرکتی نداره، یعنی دستم را تا زمانی که اول بهش فکر نکنم، و درسته که این فرآیند اینقدر سریع که ما نمیتونیم بینش فاصله بیندازیم،
که ببینیم یا حس کنیم، که چطور اتفاق می افته که من تصمیم بگیرم دستم رو بلند کنم. چطور این فرمان به دست من صادر میشه و دست من بلند میشه. و همین مغز هم داره رفتار افراد رو کنترل می کنه، رفتار غذایی افراد رو کنترل میکنه دلیل اینکه یک فرد متناسب، رفتار غذایش درسته، ولی فرد چاق رفتار غذایی اشتباه داره، هیجان زده ست، پرخوری می کنه، اینها به خاطر تفاوت در فرمان های مغزیه، و گرنه جسم اونها که با هم تفاوتی نداره، جسم اونها از لحاظ میزان نیاز مصرف انرژی با هم تفاوتی نداره، اگر هم داشته باشه، خیلی جزئیه.
افراد چاق وقتی کمی فعالیتشون از حالت عادی بیشتر میشه با غذای زیاد جبران میکن و تصورشون اینه که خیلی انرژی از دست دادن، اینها همه فرمولهای اشتباه مغز ماست.، که در نهایت رفتار غذایی ما رو به وجود میاره و رفتار غذایی ما که همون عادت های ماست، در نهایت جسم ما رو شکل میده ارتباط بسیار تنگاتنگی بین ذهن و جسم وجود داره، هر چیزی رو شما باور کردی، در جسمت اون رو میبینی، همه افرادی که اضافه وزن دارن، براشون طبیعیه چاق تر شدن،🧐
فرد متناسب رفتار غذایش مثل سایر رفتارهای بدنش، مثل نفس کشیدن، مثل ضربان قلبشه، ولی یک فرد چاق نه،
رفتار غذایش متفاوته با سایر رفتارهای بدنش، چون فرمول های مغزی ما برای خیلی از فعالیتها، غیرقابل تغییره،
مثل تنفس کردن، اما فرمول های مغزی، درباره خوردن دست ماست، میشه تغییرش داد. چرا میشه تغییرش داد؟؟؟🤔 چون ما در انتخاب مواد غذایی آزاد هستیم ،وقتی در انتخاب غذا آزاد باشی باید خودت بتونی فرمولها ر، اجرا کنی، باید خودت اقدام کنی، بنابراین با اقدام کردنها، ما فرمول سازی هامون هم، انجام میشه.
یعنی فرمولهایی که ساخته میشه، با اقدام کردن ما تایید میشه و پررنگ میشه. ما خودمون عامل به واقعیت رسوندن تصویرهای ذهنیمون هستیم. وقتی که ما باور میکنیم که طبیعیه چاق بشیم، یکسری تصویرهای چاق از خودمون در ذهنمون شکل میگیره.
یعنی همه افرادی که یک روزی متناسبن، ولی دوست دارن چاق بشن، یا دارو می خورن و بهشون گفته میشه چاق کننده است و هر چیزی که به اونها میگه که شما چاق میشی و براش طبیعی میشه،🤨
بلافاصله تصویری از خودش به صورت چاق تر، در ذهن اون شکل می گیره و مغز ما بر اساس تصویرهای ذهنی ما عمل میکنه و فرمول سازی میکنه، اما وقتی رژیم های سختی می گیریم و مقداری از وزنمون رو کم میکنیم، یه جورایی مطمئن بودیم که بازم چاق میشیم 🥺
چرا همه این تجربه رو داریم؟؟؟🤔 به خاطر اینکه تصویرها که عوض نمیشن ،با فشارهای جسمی تصویر ها هنوز سر جاش هستن، و مغز ما بر اساس این تصویرها داره کار میکنه بنابراین مغز ما میاد بر اساس تصویر، فرمان صادر میکنه و ما اجرا کننده هستیم، ما اجرا کننده فرمان های مغزیمون هستیم و به راحتی چاق میشیم
و زمانهایی که از رژیم و هر روشی، شما میخوای استفاده کنی برای لاغری و میای دستکاری میکنی و مقابله میکنی با فرمان های مغزی، یعنی مغزت، داره فرمان میده این مقدار غذا بخور و شما روی برنامه غذایی میبینی نوشته ۷ قاشق غذا چرا اعصابمون خراب میشد؟؟
چون مغز فرمان میده بخور، تو برخلاف همیشه، که همیشه اطاعت می کردی و فرمان رو اجرا می کردی، الان نمی خوای فرمان رو اجرا کنی ،
ونافرمانی از مغز باعث ایجاد درگیری ذهنی میشه و همیشه هم ذهن ما پیروز میشه همیشه ما شکست میخوریم. چون این تداخل به وجود میآید.
فرمول به این شکل عمل میکنه:: افرادی که اضافه وزن دارن یا در حالت خفگی بودن، یا سیری
وصلا چیزی به اسم گرسنگی رو تجربه نمیکنن، در افراد متناسب آنها گرسنگی رو دارن با سیری، و ما یک پله از متناسب ها بالاتریم،
یعنی پله استپ اونها، پله شروع ماست. و همین باعث چاقی میشه و همیشه فکر میکنن حالت خفگی یعنی سیر شدن و فشاری که در معده به وجود میاد، یعنی سیر شدن و چون مغز فرمان خوردن رو میده و شروع می کنیم به خوردن، و زمانی که فشار به شکم ومعده بیاد، یا حالت خفگی پیدا کنیم، دست می کشیم از خوردن.🥴
پس جواب فرمول در مغز میشه، اقدام به خوردن، مساوی است با حالت خفگی. هیچ چیزی غیر از فرمول نیست. خیلی ها میگن اشتهام زیاده، اشتهاه یعنی چی؟ و کجاست؟
مایک کلیه داریم، میدونیم کارش چیه، معده داریم میدونیم کارش چیه، غده هایی هستن که یکسری آنزیم ترشح میکنن غده اشتها کجاست؟؟🤔 که اشتها رو تعیین میکنه؟؟
اشتها فقط یک فرمول ذهنیه که مغز ما بر اساس اون، میاد دستور میده به خوردن، و ما چون پرخوری می کنیم، فکر می کنیم اشتهامون زیاده.
اشتهامون زیاد نیست، فرمول ما برای چاق شدن زیاده، و ما بر اساس فرمول عمل میکنیم که چاق میشیم، بنابراین خیلی مهمه که ببینید چرا اضافه وزن پیدا کردید؟ دلیلش رو پیدا کنید، که چه زمانی اضافه وزن پیدا کردید، تمرین این جلسه اینه که، پیدا کن که بر اساس پذیرش اضافه وزن، چه عادت هایی در شما شکل گرفته؟؟ ببینید از چه زمانی اضافه وزن گرفتید؟؟ آیا پزشکی به شما چیزی گفت، به خاطر شنیدههات از دیگران بود؟؟ ببین از چه زمانی اضافه وزنت شروع شده و بعد فرمول هاش رو پیدا کن،
هدف از انجام این تمرین اینه که به این نتیجه برسیم که منشاء کجاست؟ ریشه از کجا شکل گرفته؟ که بتوانیم برطرف کنیم .وگرنه نمیتونیم.
ما تا مسئله ای رو نتونیم ریشه یابی کنیم، که نمیتونیم برای همیشه حلش کنیم. باید ریشه شناسایی بشه و ترمیم شروع بشه
💖💖💖💖💖💖💖🌹🌹
به نام خدای مهربان
سلام خدمت استاد عزیز و همراهان عزیزم در این مسیر
با تکرار کردن و تامل کردن در مورد مطالب گفته شده ما موانع متناسب شدن رو شناسایی کرده و برطرف میکنیم و و فرمولسازی برای تناسب میکنیم تا کفه ی ترازوی تناسب رو سنگین تر کنیم.
پذیرش چاقی باعث چاق تر شدن شما میشه .
همین ذهنی که توانایی چاق تر شدن شما رو داره توانایی متناسب شدن شما رو هم داره
موضوع باور چاقی به چه شکل هست ؟
افرادی که اضافه وزن دارن به چند دسته تقسیم میشن :یک دسته اقرادی هستن که از طفولیت اضافه وزن داشتن و خیلی کارشون برای یاد گیری چاقی راحت تر بوده مثل یادگیری زبان مادری از کودکی معز ما ارام و راحت چاقی رو یاد گرفته مثل یاد گرفتن راه رفتن و حرف زدن چاقی رو هم راحت یاد گرفتن و چاقی براشون طبیعی هست و تا زمانی که این افراد کودک هستن چاقی رو از والدین یاد میگیرین و یا بعضیا هستن والدینشون متناسب هستن و اما چون چاقی رو در فرزندشون دوست داشتن و میخواستن که فرزند تپل داشته باشن و فکر میکنن چاق بودن فرزند نشان از لیاقت اون فرد هست .و اون افراد فکر میکنن چاقی ارثی هست و باور میکنن چاق شدن طبیعی هست پس فرمولهایی شکل میگیره که بر اساس اونها دستورهایی صادر میشه که باعث اضافه وزن میشن و یک دسته افراد هستن که به واسطه ی حرف دیگران دچار اضافه وزن شدن یعنی همیشه لاغر بودن و بقیه اونها رو تمسخر میکردن و دوست داشتن یه مقدار وزنشون پر تر بشه که دیگران هم خوششون بیاد وقتی نگاهشون میکنن و یا وقتی لباسی میپوشن قشنگتر بشن در اون لباس .
بلخره ذهن اونها میپذیره که این افراد باید چاق بشن و اما زمانی که این روند شروع بشه کنترلش سخت هست و دیگه این افراد دچار اضافه وزن میشن پس افراد خیلی لاغر که دیگران بهشون میگن خیلی لاغر هستین ولی خودشون با خودشون مشکلی ندارن خواهشا اصرار به چاق شدن نکنید که خطرناک هست .
بعضیا هستن که به خاطر داروها چاق شدن و میره پیش پزشک و پزشک دارویی میده و میگه این دارو اضافه وزن میاره مواظب باش و چون ما پزشک رو خیلی قبول داریم حرفهای ااون پزشک خیلی در فرد تاثیر میزاره و در مغز فرد فرمولهایی ایجاد میشه که اون رو چاق کنه چون منتظر چاقی هست چون پزشک گفته و طبیعی هست که چاق بشیم و جالبه بعد از مدتی که قرص رو مصرف نمیکنم دیگه اون فرد عوض نمیشه چون فرمولهای ذهنیش تغییر کرده .بعضی از خانمها به خاطر بارداری دچار اضافه وزن میشن چون کلی دستور العمل دارن که خیلی زیاد بخورن که بچه ی با بنیه قوی به دنیا بیارن و مراحل رشدش به خوبی صورت بگیره و یولش یواش خودشون شروع میکنن به بیشتر خوردن غذاها و دیگه برای مغز اونها عادی میشه چاق شدن و یا اینکه به اونها گفته میشه زیاد بخورید که شیر بیشتری داشته باشید و اونها خیلی بیشتر میخورن ولی هیچ تاثیری در شیر نداره و فقط اضافه وزن بیشتری به بار میاره و برای همین بعد از زایمان این خانمها دچار افسردگی میشن چون آماده این همه اضافه وزن نیستن و در عرض ۶ ماه این همه چاقی بهش تحمیل شده و دیگه این خانم نمیتونه خوب لباس بپوشه و یا رنگ شاد و یا مدل دلخواه بپوشه،و …. و فرد غمگین و افسرده میشه و این اتفاق بیشتر در ایران میفته و فرد دچار خیلی از مشکلات میشه یکی از خصوصیت ذهن ما به دنبال بیشتر کردن هست .مثلا اون فردی که تحصیل رو دوست داره همیشه دوست داره بیشترش کنه و یا اگر هنری رو دوست داری دوست داری اون رو گسترش بدی و اگر چاقی رو دوست داری ذهن همیشه میگه یکم چاقی بیشتر یکم چاقی بیشتر .
بعصیا میگن معده ی من گشاده و یا بدن من شیرینی رو میکشه اما اینها همه تصورات غلطه جسم ما به خودی خود هیچ نقشی برای انجام هیچ حرکتی نداره مثلا برای بلند کردن دستمون جسم ما هیچ کاره هست و فرمان اون از مغز ما میاد و همین داره رفتار افراد رو کنترل میکنه پس اگر فردی مرتب در حال خوردن هست و پرخوری میکنه به خاطر فرمانهای مغزی هست و تفاوت لاغر و چاقها در ذهن اونها هست و گرنه جسم اونها که تفاوتی با هم نداره و از لحاط میزان انرژی خیلی با هم تفاوت نداره حالا شاید با ورزشکاران یه تفاوت جزیی باشهولی زیاد نیست و اما کافیه فردی کمی پیاده روی کنه بلافاصله تصور میکنه انرژی از دست داده و گرسنه هست و بیشتر میخوره و این فرمولهای غلط عادتهای ما رو تشکیل میده و در نهایت جسم ما رو تشکیل میده .
ارتباط تنگاتنگی بین ذهن و جسم ما وجود داره .
اگر در دوران چاقی از من سوال میکردن چند سال بعد چند کیلو هستی نمیدونستم چی بگم ولی ا فرد لاعر سالها هست در وزن ثابتی هستن چون خوردن اونها مثل نفس کشیدن و ضربان قلبشون هست و اتوماتیک هست و اما فرد چاق نه اینطور نیست چون فرمولهای مغزی ما برای خیلی از دستورها رو نمیشه تغییر داد و ثابت هستن مثل ضربان قلب و … و اما فرمولهای ذهنی ما در خوردن تغییر میکنه چون انتخاب خوردن دست خودمون هست وقتی در انتخاب غدا ازاد هستی باید خودت اقدام کنی و فرمولسازی ها هم انجام میشه و پرررنگ میشه ما خودمون عامل به واقعیت رسوندن تصویرهای ذهنی هستیم وقتی ما خودمو ن باور کنیم طبیعی که چاق بشیم و تصاویر چاقی از خودمون داریم چون دارو میخوریم و برامون طبیعی میشه بلافاصله تصویری از خودمون به عنوان چاقی در ذهن ما شکل میگیره و هر وقت من لاغر شدم با ورزش سنگین و رژیم خودم باور داشتم دوباره چاق میشم چون تصویرهای ذهنی من تغییر نکرده بود و من اجرا کننده ی فرمانهای مغزی هستم . مثلا مغزت فرمان میده به این مقدار غدا بخور ولی ر ژیمت گفته نه ۷ قاشق برنج بخور و این تصاد باعث اعصاب خوردی و ناراحتی شما میشه و این نافرمانی باعث درگیری میشه و ذهن ما همیشه پیروز میشه و ما شکست میخوریم .
چاقها همیشه یا در حالت خفگی هستن و یا سیری یعنی اگر از خفگی کمی میومدن پایین احساس نیاز به غدا میکردن اما متناسبها یا سیر هستن یا گرسنه پس همیشه چاقها یک پله بالاترن از متناسبها همیشه در حالت خفگی یا سییری هستن در واقع پله ی استپ اونها پله ی شروع ما هست و اگر عدا کم باشه اونها اعتراص میکنن که چرا من سیر نشدم یعنی احساس خفکی نکردم پس در ذهن من سیری مساوی هست با خفگی و من خودم این فرمول رو به ذهنم دادم و چون زیاد میخوریم سریع هم میخوابیم و از خواب که پا میشدم باید سریع چایی با کلوچه و شیرینی و … بخورم و اینها همه فرمول هست بعضیا میگن اشتهام زیاده نه اصلا چیزی به نام اشتها نداریم ما یک کلیه داریم و یا یک غده داریم و انزیم داریم که کارش رو بلدیم اما همچین اندامی در بدن به نام اشتها در بدن نداریم و فقط فرمول ذهنی برای خوردن داریم
دلیل اصافه وزنت رو پیدا کن ببین از کحا چاق شدی ؟؟و بر اساس،پدیرش چاقی چه عادتهایی دررشما شکل گرفت و اگر از یک زمانی به بعد چاق شدی ببین چی شد پزشکی چیزی گفت و … و اینها همه باور هستن و دلیل علمی ندارن مثلا بارها شنیدیم بعد از ازدواج آدم چاق میشه و اینها همه میشه تصویر ذهنی و یا خیلیا میگن من از سن بلوع چاق شدم و یا من از زایمان به بعد چاق شدم و یا من بعد از تجویز فلان دارو چلق شدم وووو چون پذیرفتم چاقی حق من هست و در واقع میخواستم ریشه و منبع چاقی رو کشف کنیم تا مشکل رو از ریشه حل کنیم و اگر درختی افت داره هر جقدر به میوه ها سم برنیم فایده نداره باید به ریشه سم بزنیم و افت رو بکشیم .
پس ما میخواهیم ریشه یابی کنیم و مشکل رو حل کنیم
با انجام این تمرینات من احساس توانایی میکنم که میشه مشکل رو حل کرد .
برداشت من از فایل :
چاقی و لاغری هیچ علتی ندارن مگر علت ذهنی در واقع هر فرد چاق ، چاقی رو به خاطر یک سری از دلایل پدیرفته و براش طبیعی هست که چاق بشه و چاق میشه و اما هر کس که چاقی رو نپدیرفت و براش لاغری طبیعی بود لاعر میشه و اگر بپذیریم در ذهن ما اول تصاویر چاقی ایجاد میشه و بعد فرمولهایی ایجاد میشه و عادتهایی دررما شکل میگیره که جسم ما رو چاق میکنه پس متوجه میشیم این جسم ما رابطه ی تنگاتنگی با ذهن ما داره بستگی داره داخل ذهن ما چه تصاویر و چه فرمولها و یا چه باورها ی هست به همون نسبت جسم ما تغییر میکنه و من خودم یادم میاد تا قبل از ازدواج بسیار لاعر بودم و اما چون خواهر بزرگترم که بسیار هم لاغر بود دوسالی زودتر از خودم ازدواج کرد و همسر ایشون هم بسیار لاغر بودن در زمان ازدواج و اما بعد از ازدواج هر دوی ایشون بسیار چاق شدن طوری که اذیت بودن و خواهرم با کلی ورزش،و رژیم تو نست خودش رو دوباره لاغر کنه اما همسرشون همچنان چاق هستن و چون بارها هم من شنیده بودم افراد بعد از ازدواج چاق میشن و نمونه هم دیده بودم و علاوه بر اون بارها از زبان خانواده همسرم شنیده بودم که من در دوران مجردی لاعر بودم و بعد از ازدواج چاق شدم و عکسهای اونها رو دیده بودم و خیلیا ی دیگه رو هم دیده بودم باور کردم که بعد از چاقی آدم چاق میشه و انصافا هم خودم بعد از ازدواج با زیاد خوردن شروع به چاق شدن کردم و بسیار هم تشویق شدم که چقدر زیباتر شدی و اوایلش برام خوشایند بود تا دیگه به مشکل خریدن لباس بر خوردم و دیدم واقعا دارم از اون سبک پوشش دلخواهم و اون نوع لباس پوشیدن و اون سبکی و و اون اندام دلخواهم دارم دور میشم تصمیم به رژیم و ورز ش با هم برای لاعری گرفتم و خوب هم وزن کم کردم و اما ماندگار نبود .
و اما کمی بعد از ازدواج باردار شدم که بازم خواهرم و اطرافیان رو و خانواده همسرم رو دیده بودم که در بارداری بسیار چاق میشدن و زیاد میخوردن منم دقیقا در هر دوبارداری کلی اضافه وزن شدید در حد ۳۰ کیلو و چاقی اندام شدید پیدا کردم طوری که بعد از زایمان دومم اصلا حالم خوب نبود و خیلی غصه میخوردم و تا مدتها در حد یک سال شب و روز من با شکم بند سفت که شکمم رو نبینم به سر میبردم و فکر میکردم چاره ای هست که شکمم کمتر بشه و سایزم حمع بشه طوری که از اون همه بستن شکم بند حساسیت میزدم اما هرگز درش نمیاوردم و از روی لباس میبستم به خودم و این دفعه برای لاعری خودم مراجعه کردم به کارشناس تغذیه و از اون درخواست رژیم کردم که خیلی زودتر لاغر بشم و انصافا هم لاغر شدم و به وزن ۵۹ کیلو رسیدم اما ماندگار نبود .
و بعد دراخرای رژیمم که در وزن ۵۹ کیلو بودم به خاطر مشکلاتی آزمایش دادم و متوجه شدم مشکل تیرویید و هورمونی دارم و اونجا بود که چند پزشک با هم به من گفتن که مصرف این داروها و این مشکل تو رو چاق میکنه و دچار اضافه وزن میکنه و من دیگه من به جای لاغری و متناسب بودن بر عکس هر ماه داشتم وزن اصافه میکردم و میترسیدم از چاقی بیشتر و اطرافیان من میگفتن طبیعی چون تو این دو مشکل رو با هم داری که تو رو چاق میکنه پس دیگه خودت رو ادیت نکن و بپدیر ولی من هیچ وقت چاقی خودم رو چاق نپدیرفتم و میخواستم باها چاقی بجنگم و نزارم چاق بشم و کلی تلاش،میکردم و سراغ ورزشهای سنگین تر و رژیم های سخت تر رفتم اما مقطعی بازم کم میشد و دوباره بر میگشتم و این اواخر که به سختی کم میشد و یا اصلا به اندازه تلاشم کم نمیشد و نتیجه نمیگرفتم و بسیار ناراحت بودم .
پس باورهای غلطم برای چاقی که طبیعی چاق بشم این بود :
چون ازدواج کردم
چون باردار شدم
چون شیر میدم
چون کم کاری تیرویید دارم
چون مشکل هورمونی دارم
چون غدای چرب و سرخ شده و نون و برنج و شیرینی میخورم
چون فعالیت ندارم
چون سوخت و سازم پایین هست
چون استخوان بندیم درشته
چون اشتهام زیاده
چون …
و اما حالا خوب میدانیم اینها میتونه چاقی رو برای من بدیهی کنن ولی نمیتونن طبیعی کنن و اینها دلیل برای توجیه پرخوری خودم بودن و گرنه چاقی برای جسم ما هیچ وقت طبیعی نیست و همیشه به عنوان یه مشکل هست و جسم ما دوست داره از چاقی به سمت للغری حرکت کنه و اون رو از بین ببره .
پس من در گذشته کلی دلیل داشتم برای چاقیم و همیشه برای اینکه کمک خودم کنم که کمی از چاقی فاصله بگیریم ورزش سنگین میکردم و رزیم سخت میگرفتم که شاید از شر چاقی بیشتر رها بشم و حاقل در وزنی که بودم دیگه ثایت بمونم اما هیچ وقت این اتفاق نیفتاد و شاهد افزایش وزن بودم چون طبق این روش ترس از چاقی و تفرت از چاقی داشتم و چاقی رو در خودم بسیار قوی میدیم که بر من علبه کرده و کاری از دست من بر نمیاد و در کل داشتم همیشه به چاقی توجه میکردم و با حسرت به متناسبها نگاه میکردم و همیشه فکر میکردم بدن من و متناسب با هم از بدو خلقت یه فرقی داره که اونها هر چی دلشون بخواد میتونن بخورن و اما ما اینطور نیستیم و اما حالا میدونم فقط تفاوت یه فرد چاق و یه فرد لاغر در ذهن اونها هست نه در هیچ چیز دیگه مثل جسم و انرزی و .. و هر دو مثل هم خلق شدن فقط در لاعرها خوردن هم مثل سایر فعالیتاشون اتوماتیک و درست هست اما در چاقها خوردن به صورت دستی انجام میشه و به درستی به این نیاز پاسخ نمیدیم و باعث ایجاد چربی در بدن ما میشه .
و خیلی قشنگ گفتن استاد در چاقها فقط خفگی هست و سیری اما در لاعرها سیری هست و گرسنگی که این تفاوت کم چیزی نیست .
و تمام دلایل بالا رو من خیلی وقته که دیگه رد میکنم و بعد از مدتها در سایت بودن هیچ دلیلی برای چاقی جسمم ندارم و خودم و فقط خودم و فقط خودم رو خالق جسمم میدونم و هیچ مواد غذایی و قرص،و دارو و هیچ ورزشی و هیچ چیز دیگه رو در چاقی و لاغری بدنم دخیل نمیدونم و اگر هنوز به اندام ایده الم نرسیدم چون ذهنم کامل لاغر نشده و اگر تا حالا تونستم مقدار زیادی لاغر بشم چون ذهنم تا حدود زیادی تغییر کرده و لاعر شده که به مراتب با آموزشها و تکرار اونها ذهنم لاعری رو به بهتر یاد میگیره و من رو در بهترین حالت جسمی خودم قرار میده .
سلام فروغ جان ،
وقتت بخیر و شادی ،
مثل همیشه نوشته ات عالی بود خیلی لذت بردم من می خواماز قسمتی از متنی که نوشتی یه میانبر بزنم به چگونه لاغر شدن با قدرت ذهن.
متن شما 👇
پس باورهای غلطم برای چاقی که طبیعی چاق بشم این بود :
چون ازدواج کردم
چون باردار شدم
چون شیر میدم
چون کم کاری تیرویید دارم
چون مشکل هورمونی دارم
چون غدای چرب و سرخ شده و نون و برنج و شیرینی میخورم
چون فعالیت ندارم
چون سوخت و سازم پایین هست
چون استخوان بندیم درشته
چون اشتهام زیاده
چون …
و اما حالا خوب میدانیم اینها میتونه چاقی رو برای من بدیهی کنن ولی نمیتونن طبیعی کنن .
نتیجه گیری :
ما در حال حاضر چاقیم و بخوبی هم می تونیم دلایلشو ردیف کنیم و بگیم. چون تجربه اش کردیم .قبل از این آگاهی ها هم می دونستیم چرا چاقیم و چی باعث شد چاق بشیم ولی طبق آموزه های اشتباه ،واسه درمان تمام چاقی ها از هر نوعی و با هر علتی ،نسخه کم خوری و تحرک می نوشتن .دکترهامون ناشی و نابلد بودن .
وقتی به بیمارشون می گفتن شما به دلیل کم کاری تیروییدت اضافه وزن گرفتی راه حلش نخوری و زجر و شکنجه نبود ولی همین راهو می ذاشتن جلو پای مریز .
از طرفی بیمار ،به دلیل حرف پزشک ،چاقی رو واسه خودش طبیعی و بدیهی می کرد .بعدم می خواست با کم خوری وگشنگی کشیدن و تحرک و ورزش اجباری جبرانمافات کنه .که اینا هر دو یک بیمار نا آگاهتر از خودشونو به سمت دره چاقی سوق می داد .
حالا من می خوام از جملاتی که گفتی یه چندتا جمله برای لاغری از توش استخراج کنم :
قبل از بیان جملاتم ،این نکته ارو هم عرض کنمکهما هنوز لاغر نشدیم و تجربه اش نکردیم که بگیم من لاغر شدم به این دلیل به اون دلیل الان فقط می تونیم جمله ارو با ما لاغر میشیم شروع کنیم :
من لاغر میشم چون یکجسملاغر داشتن کاملا طبیعیه روح و جسم و ذهن منه .
من لاغر میشم چون عاشقشم .
من لاغر میشم چون خدا دوست داره بندگانش لاغر و چابک و سالم و شاد باشن .
من لاغر میشم چون خواستن توانستن است .
منلاغر میشم چون با هدایت خداوند به اینجا آورده شدم .
من لاغر میشم چون بهاشو پرداختم و همچنان در حال پرداخت بهای اون به شکل استمراری هستم.
منلاغر میشم چون از جان و دلم می خوام که متناسب و لاغر بشم .
من لاغر میشم چون دکتر روان شناسم جناب عطار روشن با همینروش براحتی ۴۰ کیلو کم کرده .
من لاغر میشم چون ذهنم در حال متناسب و لاغر شدنه .
من لاغر میشم چون شبانه روز دارم به ذهنم متناسب شدن از یک روش کاملا جدید رو یاد می دم .
من لاغر میشم چون با اتفاق افتادن موارد بالا خیلی بدیهی و طبیعیه که این اتفاق بیفته و اصلا خارج از انتظار نیست و نمی تونه باشه.
من لاغر میشم چون دارم باور می کنم باقدرت ذهن میشه لاغر شد .
من لاغر میشم چون خدا اینو برام می خواد که منو در اینمسیر قرار داد.
من لاغر میشم چون کسی که با قاطعیت تصمیم گرفته لاغر بشه و داره به وظیفه اش که خوندن و دیدن و گوش کردن و نوشتن و تلاش برای عمل کردن رو در برنامه خودش گذاشته منم نه هیچکس دیگه
منلاغر میشم چون عاشق کمتر خوردنم و از اینکه کمتر بخورم و پرخوری نکنم لذت می برم .و کاری که با لذت همراه بشه ذهنم اونو می پذیره حتی اگر فرمولشو هنوز نساخته باشه .
من لاغر میشم چون فقط به دلیل گرسنگی واقعی غذا مو به اندازه می خورم .
من لاغر میشم چون دیگه غذا برام ابزار رفع بی حوصلگی ، تنهایی ،اضطراب ،افسردگی ،خشم و ترس نیست .
من لاغر میشم چون
من اگه با این اوصاف لاغر نشم پس چه کسی باید لاغر بشه ؟
کلمه من لاغر میشم را به تکرار نوشتم که جمله ام کامل باشه و به شکل خلاصه نویسی نباشه تا در ذهن بتونه تثبیت بشه .
والسلام .با آرزوی موفقیت برای فروغ عزیر.
وعده دیدار ما : سرزمین لاغرها
سلام خدمت استادگرامی
تمرین قدم ۵
من تاقبل ازازدواج تقریبا۵۸کیلوبودم ولی ازقبلش اطرافیانم میگفتن بعدازدواج حتماچاق میشی دیگه رفته رفته وزنم بالاتررفت تااینکه سربارداری اولم بشدت وزنم بالارفته بودبعداززایمان ب وزن ۷۵کیلورسیده بودم بازبارداری دومم رسیده بودم ۹۵کیلودیگه شروع کردم ب رژیم گرفتن وبازوزنم ب ۶۷کیلورسیدتا۱۱سال وزنموکنترل میکردم تقریبا تا۷۵کیلودیگه سربارداری سومم بازب وزن ۹۸کیلورسیدم متاسفانه وبعدااززایمان هرراهی امتحان کردم برای لاغری دیگه بدنم واقعاجواب نمیدادمنم خسته شده بودم ازبس رژیم گرفتم ویکی ازعلتهای چاقیم هم اینکه همش میگفتن ارثیه دیگه اینم ب ماارث رسیده ازخانواده مادریمون کاریش هم نمیشه کردومن جرات نداشتم یک وعده غذایی درست وحسابی غذابخورم یااکثراشام نمیخوردم چون میگفتن شام خوردن باعث چاقی میشه
با سلام به دوستان من در این چند روز تمرین میل ندارم رو داشتم البته خیلی سخت بود همه می گفتند که تو میل نداری بیا بخور و بعضی مواقع موفق بودم و بعضی مواقع هم موفقیت چندانی نداشتم و تمرین دیگرم هم این بود که بنویسم البته در این مورد هم خیلی رعایت نمی کردم و می خوام در این مسیر استمرار داشته باشم و خداوند کمکم کنه به امید خدا موفق بشم.
بنام خداوند بخشنده مهربان سلام ب استاد عزیزم و دوستان گرامی گام ۴۵ دلیل چاق شدن من، من بعد از لیز خوردنم دوباره تصمیم گرفتم برگردم راستش تقریبا دو و سه هفته پیش بود من گام ۴۵ رو همین گام رو دیدم و فایل تکمیلیش منو دیوانه کرده بود از خوشحالی من پیش خودم گفتم دوران رایگان رو برم بعدش ی پول خیلی کم رو سرمایه گذاری کردم پیش خودم گفتم اون پولو باهاش دوره رو بخرم قبل این فایل همش می خواستم پولمو در بیارم ک دوره رو بخرم ولی ذهنم همش بهم میگف تو هیچ کاری رو نمی تونی ب سر انجام برسونی اینو نری نمی تونی دوره پولی ام بری خلاصه تا دو س هفته پیش ک رسیدم ب این گام پیش خودم گفتم خو ب استاد خودش گفته کسایی ک ب این گام رسیدن دیگه قبول کردن این روش رو و اشتیاق لازم رو دارن و……منم تصمیم گرفتم پولی رو ک سرمایه گذاری کردم و باهاش ارز دیجیتال خریدم و دست ی بنده خدایی بود و این کار رو برام انجام داده بود رو بفروشم وقتی بهش گفتم ارز هام و بفروش ،بهم ک جلو حساب هارو بستن و نمیزارن ارز ها خرید فروش بشه و من ب جز اون پول پولی دیگه ندارم یعنی همسرم داره ولی اصلا ب این چیزا خندش میاد ک پول بده خلاصه این داستان لیز خوردن من بود واز اینکه دیگه نمی تونم دوره رو بخرم غمگین ترین بودم فک کنید من از گام ۴۵ قشنگ قِل خوردم رفتم رو پله اول تا پری شب ک اومدم تو سایت حالم خیلی بد بود و لایف خانم صبا روی سایت بود و گوشش کردم خیلی دوس داشتم و تعریف قشنگی ک از لیز خوردن کردن منم پیش خودم گفتم خدا بزرگه من برم بقیه راه مو برم ان شاالله خدا پولشو جور میکنه .حالا بریم توضیحات گام ۴۵ واسه برطرف کردن هر مشکلی ما اگه همون اولش بگردیم ببینم دلیل اون مشکل رو پیدا کنیم سریع تر اون مشکل رو حل میکنیم و دلیل اینکه ما از روش های لاغری ک قبلا استفاده میکردیم نتیجه نمی گرفتیم این بود ک ما دلیل چاقی مون رو نمی دونستیم و با این ک ی نتیجه ی ام میگرفتیم ولی ترس از دوباره چاق شدن داشتیم و این یعنی ک ما چاقی رو باور کرده بودیم دلیل چاقی الا ماشاالله ک جور میکردیم برا خودمون من خودم از سن بلوغ شروع کردم ب چاق شدن و هرماه و هر سال دلیلا اضافه میشدن ک غذا خوردن زیادباعث چاقی میشه ،سوخت و ساز پایین بدن ،ارثی بودن ،ورزش نکردن ،و هزاران دلیل دیگه رو برای خودم داشتم .بعدش ک ب آگاهی های رسیدم متوجه شدم ک من باور کردم ک سوخت ساز من حتما پایین است ک وزن کم نمی کنم ،باور کرده بودم ک غذا ها هستن ک منو چاق کرده بودن و جهان آینه از باورهای ماست و من همیشه خودم رو ک میدیم برآمدیگیا بیشتر شده می ترسیدم خودمو دوس نداشتم لباسام تنگ و تنگ تر میشدن اما غافل از این ک این حساما رو چاق تر میکنه و ما نمی دونیم ،دیروز یک کلیپی دیدم از بازیگر عزیزمون آقای غفوریان ک مث اینکه ک اسمشون ب عنوان اولین بازیگر ک ۵۴ کیلو با رژیم کم کردن و رکورد زدن و تو گینس ثبت شده و خیلی خوشحال بود و میگف خیلی گشنگی تشنگی کشیدم ک ب اینجا رسیدم خیلی ام ظاهرا راضی بود ولی من میدونم تو دلش چ ول ولیه اون لحظه گفتم خدایا شکرت شکرت ک دوسم داری خدایا شکرت ک دوست دارم.
بنام خداوند مهربان وبخشنده 💖
گام 45 دلیل چاقی شدن من
با سلام خدمت استاد بزرگوار ودوستان هم مسیرم
در این گام می خواهیم به ریشه برویم به همان جایی که سر چشمه چاق شدن ماست
مهم ترین اقدام برای رهایی از چاقی اطلاع از دلیل چاق شدن است ✔️
وقتی برای ما مشکلی پیش میاد اگه دلیل به وجود آمدن اون مشکل رو ندونیم هر راهی برای حل مشکل به کار ببریم چون باآزمون وخطاست هم خسته کنندس هم مارو سر درگم وکلافه می کنه اما اگه علت رو بدونیم راهتر برای بر طرف کردنش اقدام می کنیم ورودبه جواب درست می رسیم حالا این موضوع در چاقی هم صدق می کنه
همه ی افراد چاق از روش های مختلفی برای لاغر شدن استفاده می کنن در این روش ها از طریق عوامل بیرونی مثل کاهش میزان غذا یا بالا بردن سوخت وساز بدن با ایجاد کردن تعرق قصد داریم چاقی را برطرف کنیم این روش ها در واقع همان آزمون وخطا هستند
دلیل ناکارآمد بودن روش های لاغری چیست؟؟
روش های لاغری به این دلیل نا موفق هستند چون اطلاعی از دلیل چاق شدن ما ندارند یا اگر دنبال دلیل می گردن به اشتباه موضوعی نا بجا را مطرح می کنند مانند کم کاری یا پر کاری تیروئید یا بیماری
باور🎊🎊🎊
کلمه ی باور دارای بار معنایی زیادی است
ما از استاد سخادتمند وحکیم خود یاد گرفتیم که این قانون باورها هستند که سرنوشت ما رقم می زنند این باورها هستند جهان از قانون باورها تبعیت می کند
در گام های گذشته دانستیم مهم ترین راه رسیدم به تناسب اندام خود باوری است واما الان که بحث ریشه ی چاقی در میان است باز می گوییم 🤙
مهم ترین دلیل چاق شدن همه کسانی که اضافه وزن دارند….. باور کردن چاقی است
هر شخصی به نحوی چاقی را باور کرده وعاملی را به چاقی خود ربط می ده مثل اینکه 🤙
چاقی ارثی باشد یا از کم تحرکی باشد یا از پرخوری عصبی باشد یا بخاطر مصرف دارو باشد یا بخاطر بیماری باشد اگر هرکدام از این موارد ☝️را دلیل چاقی خود بدانید وبگویید چون یکی از این موارد در من هست وبا وجود این طبیعی است من چاق شوم همین باور به تنهایی قادر است تمام تلاش های تورا برای لاغری خنثی کند وتو تا ابد چاق بمانی
یک باور طی چه مراحلی به چاقی جسم ختم می شود؟؟؟
وقتی به هر دلیلی باور کردی چاق شدن تو طبیعی
است انتظار چاقی ایجاد می شود این انتظار تکرار می شود بعد در اثر این تکرارتصویر چاقی شکل می گیرد
چطور بفهمم تصویر چاقی در من شکل گرفته؟
وقتی از چاق شدن ترسیدی وقتی به غذاها قدرت چاق کنندگی دادی وترسیدی وقتی از چاق تر شدن ترسیدی بدان تصویر چاقی در ذهنت ثبت شده
حالا تصویر چاقی اگر ثابت باشد باعث ایجاد فرمول های ذهنی برای چاق شدن می شود این فرمول ها به دستورات مغزی برای واکنش در مواجه شدن با مواد غذایی تبدیل می شود همین طور این فرمول به فرمان های مغزی برای خیره چربی افزایش وزن افزایش سایز تبدیل می شود در این هنگام جسم ما که تحت فرمان مغز است خیلی راحت وبه سادگی تغییر وضعیت می دهد وکم کم از حالت تناسب به چاقی می رسد ✔️
⛔به هر اندازه که شما باور کرده باشید فرد چاقی هستید شما در معرض چاقی بیشتر قرار می گیرید
استفاده از روش های مختلف برای لاغر شدن چون از بیراهه بودن با شکست مواجه شدن همین شکست ها در جواب تلاش های ما باعث شده ما چاقی رو برای خودمون همیشگی بدونیم وهمین موضوع کافی است تا روز به روز چاقی ما افزایش پیدا کند
🌷اگر می خواهید لاغر شوید وتا ابد لاغر وتناسب بمانید ذهن خود را کنترل کنید وتحت آموزش قرار بدید تا از مسیر درست به نتیجه برسید
💕اگر ذهن را وسیله ای کارآمد در نظر بگیریم می توانیم برای هر کاری از این وسیله استفاده کنیم.
سالهاست در جهت چاقی از اون استفاده کردیم حالا می تونیم برای لاغری از اون استفاده کنیم
🌹اگر این آگاهی را پیدا کنیم که به چه شکلی تو سط ذهنمون چاق شدیم این اطمینان رو کسب می کنیم که با همین ذهن هم می توانیم لاغر شویم اگر این ذهن توانسته در طول چند سال این همه اضافه وزن برای ما به وجود بیاره می تونه در کمتر از اون مارو به لاغری برسونه چون پیش فرض وطبیعتش لاغری
یکی از نکاتی که می تونه به ما کمک کنه به تناسب برسیم واین نکته هرگز در هیچ کتابی گفته نشده
توجه کردن به رفتار افراد متناسب است ما با توجه به رفتار این افراد می توانیم محتوای ذهن خودمون رو مانند آنها تغییر بدیم ودر شرایط جسمی اونها قرار بگیریم
چاقی به چند شکل در افراد ایجاد می شه 🤙
یه دسته از افراد هستند که معمولا تعداشونم زیاده افرادی هستند که از بچگی چاق شدن اینها چاقی را از والدین چاق خود آموختن وبا تکرار رفتار چاق کننده آنها آموزش دیدن این افراد گرم به گرم چاق شدن برای همین بیشتر با چاقی ملموس هستند چون از کودکی با فراز نشیب های چاق ها آشنا هستند محدودیت های چاقی را می دانند
دسته بعدی افرادی هستند که پدرومادر متناسب دارند اما از بچگی بخاطر علاقه مادر به تپل بودن بچه در معرض چاقی قرار گرفتن چون بقیه داشتن بچه تپل رو از خوبی ورسبدگی زیاد مادر محسوب می کنن
دسته بعدی افرادی هستند که بخاطر حرف دیگران وخوش آیند بقیه خودشان به صورت آگاهانه رفتارهای چاق کننده انجام می دهند وبه مغزرا در معرض برای چاقی آموزش می هند اگر این آموزش ها توسط ذهن پذیرفته بشه چاق استارت می خوره وخدا می دونه تا کجا پیش می ره
توصیه 👈اسرار نکنید مغز شما در مسیر چاق شدن قرار بگیرد اگر این اتفاق بیفتد دیگر مهار شدنی نیست
دسته بعدی خانم ها هستند که بارداری وشیر دهی را دلیل چاقی می دونن وچون اعتقاد دارند در بارداری باید به اندازه دو نفر غذا بخورند شروع به پر خوری می کنند وکلی اضافه وزن پیدا می کنند ووقتی بچه به دنیا میاد وزن ناچیزی را بخاطر بچه از دست می دن آنها می مانند وکلی اضافه وزن
علت افسردگی خانم ها زایمان نیست بلکه اضافه وزن بعد از زایمان است
در دوران شیردهی هم اعتقاد دارند بخاطر شیر بیشتر واینکه شیر پر چرب ومقوی باشه پرخوری می کنند وطبیعی می دونن در این دوران هم چاق باشن
یکی از موانع که ایجا بهش اشاره می کنیم اینکه 🤙
برخی افراد معده گشاد یا اینکه بدنشون شیرینی را جذب می کند ومی خواهد را دلیل خوردن زیاد یا جاقیشون می دونن این یک فرمول اشتباه است
افراد بخاطر دستورات مغزی که منجر به رفتار می شه ورفتار در آنها به عادت تبدیل می شه واین عادات آنها را چاق می کند
تفاوت افراد متناسب با افراد چاق در سیستم بدن آنها نیست در رفتار آنهاست افراد چاق برای پرخوری هیجان زده هستند چون فرمان های مغزی آنها در برخورد با غذا این را ایجاد می کند ولی افراد متناسب این دستورات را ندارند.
چرا افراد متناسب همیشه یک وزن ثابت دارند
افراد متناسب چون در طول سالهای متمادی رفتار مناسبی دارند والگ های رفتارشون مناسبه همیشه روی به وزن ثابتن وهر وقت ازشون بپرس چند کیلو هستی وزن خودشون رو می دونن مثل دونستن شماره شناسنامه اما افراد چاق هیچ وقت رو وزن ثابتی نیستن نمی تونن بگن چند کیلو هستند همیشه در حال چاق تر شدن هستند چون رفتار غذایی نادرستی دارند وهمیشه این رفتار در اونها تکرار می شه
چرا در افراد چاق رفتار غذایی با سایر رفتارهای بدن متفاوته
فرمان های ذهنی برای همه رفتارهای بدن متل ضربان قلب ونفس کشیدن و….. همیشههمیشه ثبت وغیر قابل تغییر است. اما این فرمول ها در خوردن تغییر می کنه چون ما در غذا خوردن آزاد هستیم فرمول های مغری با اقدامات ما تغییر پیدا می کنه ور واقع این خودمان هستیم که تصویرهای چاقی را در ذهن ایجاد می کنیم مغز بر اساس تصویر های ذهنی عمل می کنه وقتی تصویر ذهن چاق باشه دستورات مغز بر اساس اون تصویر صادر می شه وفرمول ها هم بر اساس اون تصویر ایجاد شدن
در رژیم ما می خوایم با نادیده گرفتن این تصویر چاق چاقی جسم را حذف کنیم که کاری نشدنی است
واما دلیل چاقی من از نگاه خودم
من از بچگی تا سن دوازده سالگی کاملا مناسب بودم متناسب رو به لاغر لاغر خانواده من تقریبا همه متناسب بودن مقدار غذا خوردنم زیاد بود ولی هیچ وقت حرفی از چاق شدن در میان نبود راحت می خوردن حتی تلید آبگوشت رو هم با نون اضافه می خوردم
تا اینکه برای مدت یک سال رفتم یه شهر گرمسیری منزل عمه ودایی که شوهر عمم هم می شد. عمه ودایی من هر دو چاق بودن وپر خوری هم داشتن جوری که با مجمه غذا می آوردن وسط سفره ومی خوردن من نگاه اونا می کردم رفتار اشتباه خودمم که داشتم (پرخوری) حالا وقتی اونا می گفتن چون زیاد می خورن چاق هستن رفته رفته منم می گفتم بابد منم چاق باشم چون زیاد می خورم مثل اونا چند ماهی گذشت بدون اینکه متوجه بشم دیدم چاق شدم وتا حالا در چاقی هستم قبل آشنایی با سایت تناسب فکری خیلی دلایل دیگم در بعد اون یک سال برای امتداد چاقی داشتم مثل بلوغ ژنتیک. بارداری اما همه رو رد کردم فقط وفقط می دونم من خودم رفتار اشتباه پر خوری رو داشتم با دیدن عمه ودایبم تصورم از خودم عوض شد تصویر چاقی ایجاد شد ومن چاق شدم
ببخشین آخراش عجله ای شد
ممنونم استاد بخاطر چیزی که الان در سرم هست خدارو هزار مرتبه شکر
سلام دوست عزیز
چقدر عالی و کامل و زیبا نوشتید
خوشحالم که با اشتیاق و احساس خوب در مسیر صحیح حرکت می کنید
خدا رو شکر
سلام استاد خوبم ممنونم شنیدن این حرف از شما یعنی پرواز روی ابرها خیلی خوشحالم کردین 💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖
به نام خدا سلام خدمت استاد بزرگوار و دوستان عزیزباور کردن چاقی چگونه صورت میگیرد؟باور کردن چاقی به این صورت است که وقتی میپذیرم چاقی ارثی است پس طبیعیه که چاق باشیم درصورتیکه ماارثی بودن را با دلایل متعدد رد کردیم پس یاد گرفتیم که ارث نقشی در چاقی افراد ندارد و تنها این باور اشتباه وپذیرفتن آن است که باعث تداخل در نحوه عملکرد مغز و مانع از متناسب بودن جسم میشود.من خود ازجمله افرادی بودم که اندامی متناسب داشتم به گونه ای که دیگران تناسب اندامم را تایید میکردن اما خودم منکر آن بودم واین باور اشتباه من از چاقی و اینکه دایما به مسأله چاقی فکر می کردم درحالیکه تناسب اندام داشتم باعث شد که مغز من دستورالعمل های مربوط به چاقی را بپذیرد و ذهن من براساس باور من جسمم را به سمت باور بکشاند و علاوه براین موضوع مهم موضوعاتی چون ازدواج و بارداری نیز به آن اضافه شد ودر نتیجه جسم من با وجود این که عادت غذایی سالم و درستی داشتم بدون اینکه کار خاصی انجام دهم به سمت چاقی پیش رفت اما امروز با شنیدن این فایل وخوب گوش دادن به حرف های استاد متوجه باور های غلط چاقی شدم و علت چاقی خود را یافتم.ازجمله عوامل دیگری که میتوانم برای چاقی خودم ذکر کنم این بود که هر روز خودرو جلوی آینه مشاهده می کردم و برجستگی های بیش از حد قسمت هایی از بدن وتنگ شدن لباسهای قبلی خود با فاصله زمانی کوتاه و گوش دادن به این نجوا های درونی که روز به روز داری چاق تر میشوی واینکه هیچ کاری نمیتوانی انجام بدهی که جلوی پیشرفت آن را بگیری بیش از بیش ذهنم را درگیر خود کرده بود تا اینکه امروز فهمیدم با تکرار کردن همین جملاتی که عملاً نقشی در چاقی نداشتند ولی چون درذهنم بسیار پر رنگ جلوه داده شده بودند به سمت چاقی پیش رم اما به لطف خدا و آموزش های کامل استاد یاد گرفتم اگر باورهای چاق کننده را از ذهنم با فرمول های صحیح دور کنم طبیعتاً به تناسب اندام برای همیشه باز خواهم گشت.ازموارد دیگر باورهای چاقی میتوان به مصرف داروهای خاص،کم تحرکی،نداشتن سوخت و ساز کافی اشاره کرد.مثلا خود من مصرف ی سری از ویتامین ها و مکمل ها را به خاطر این که شنیده بودم باعث چاقی میشود را قطع کرده و کنار گذاشتم.مابایدبپذیریم که هیچ دلیلی برای چاقی وجود ندارد وماهمواره درحال تناسب اندام هستیم وجسم مانیز درحال برطرف کردن چاقیست .
سلام بر همگی
همانطور که ما با باورهای غلط که از محیط پیرامون خود یاد گرفتیم و یقین حاصل کردیم که درست میگن چون هر چی باشه اونها چندتا پیرهن بیشتر از ما پاره کردند و یا خودشون این تجربه رو داشتن که به ما میگن دراین کار نا ناآگاهانه استمرار داشتیم و وارد دنیای چاقی شدیم .
حال که با عملکرد ذهن ومغز آشنا شدیم و فهمیدیم از کجا ضربه خوردیم تصمیم گرفتم حالا با همین ذهنم دنیای متناسب شدن رو تجربه کنم و برای همیشه در اون دنیا بمونم .
باورهای غلط خودم که تا الان شناسایی کردم
اینکه پشت میز نشینی و عدم تحرک باعث چاقیم شد
اینکه اعتماد به نفس بالا رو در افراد چاق می دیدم چون اونها چهارشونه هستند و قامتشان صاف هستش .
اینکه شبیه عمه هام شکمم بزرگ هست
استخوان بندیم درشته .
در زمستان هوا سرده و غرق نمی کنم و چاق میشم.
چون مرتب برنج و نون حتمن تو وعده غذایی ام هست چاق شدم
بالارفتن سن باعث رشد عرضی بدن میشه
چاق شدن باعث قوی بودن هستش مثل کشتی گیران مازندرانی که تو جهان اول هستند.
حالا که باورهای اشتباه رو شناسایی کردم و همه رو با دلیل ردش کردم آرامش عجیبی گرفتم احساسم هر روز بهتر میشه و یه اتفاقاتی روزمره برام میافته که نشونه بالارفتن اعتمادبه نفسم هست . دیگه در زندگیم نه از رژیم خبری هست نه از ورزش .
وبا صبر و اشتیاق این دوره رو ادامه میدم تا پیروزی خودم رو جشن بگیرم .
گام ۴۵ دلیل چاق شدن من به نام خدا🌺🌺🌺 اطلاعات ازدلیل چاق شدن مهم ترین اقدام برای رهایی از چاقی و لاغر شدن است .برای برطرف کردن هر مشکلی ابتدا باید دلیل آن مشکل را پیدا کنیم این اصل درباره چاقی نیز صادق است .هر فردی که اضافه وزن دارد در مدت چاقی خود بارها برای لاغری اقدام کرده است و روش های مختلفی برای رهایی از چاقی استفاده کرده است و نتیجه مطلوب کسب نکرده است روش های ارائه شده برای لاغری بدون توجه به دلیل چاق شدن از طریق تغییر دادن عوامل بیرونی صورت میگیرد .علت اینکه این روش های لاغری ناکارآمد است اطلاع نداشتن آنها دلیل چاق شدن فرد است.✳✳ مهمترین دلیل چهار شدن هر فردی که اضافه وزن دارد باورکردن چاقی است.با آموزش هایی که در این مدت از فایل ها آموختم عکس و فیلم هایی از از خودم دیدم . فهمیدم که تصویر ذهنی من همیشه از خودم خیلی چاق تربود. وقتی عکس و فیلم ها رو میدیدم نگران و ناراحت می شدم و از خودم بدم می آمد ولی الان که میبینم حتی دیگران هم تایید می کنند آره چاق نبودم.ولی تصویر ذهنی من خیلی چاق بود . روند تصویرسازی چاقی من از ۲۰سالگی وقتی که بیشترین تناسب را داشتم شروع شد دوستان هم اتاقیم در خوابگاه مرتب رریم می گرفتند دونفر یک غذارا میخریدند اون موقع فکر می کردم به خاطر مسائل اقتصادی است این کار را میکنن . ولی کارهای آنها را دیدم و گفت وشنود آنها که این غذا چرب است ته دیگ چاق کننده است و نوشابه چاق کننده است را میشنیدم و در ذهنم تاثیر گذاشت و از وزن ۵۴به ۶۰ رسیدم .شنیده بودم که ازدواج باعث چاقی میشود حالا چرا؟ نمی دانم 🤕پس چرا شوهرم چاق نمی شد ؟ به طوری که از ۶۰رسیدم ۷۰😭 چون قدم بلنده کسی نمیگفت داری چاق میشی .بلکه میگفتند لباس بهت بهتر میاد . سربارداری اول ۸ کیلو اضافه کردم در بارداری دوم استراحت مطلق شدم و ۱۷ کیلو اضافه کردم بارداری سوم ۱۲ کیلو دیگه زنگ خطرم زده شد شروع به رژیم کردم ولی هرکار میکردم از ۷۳ پایین تر نمیشدم دراین میانه یک باور خطرناک رو کم داشتم به خاطر وجود عواملی قرص افسردگی قوی دکتر بهم دادو گفت چاق کننده است فنر چاقی من دیگه ازدست دررفت و درمدت دوسال که قرص،خوردم به ۸۳رسیدم .و دیگه حالا واقعا تصویرهای من باعث چاقی من شدند . قرص ها را نخوردم و شروع به رژیم های مختلف گرفتم هیچ وقت دل سیر غذا نمیخوردم همیشه گرسنه بودم و در حال ناله چرا من نمیخورم ولی وزنم ثابت است با اضافه میشود؟همیشه باوزنم درگیر بودم چاقی را قبول نمیکردم. باور های زیادی پیدا کردم ✳چاقی من ارثی است✳ چون سوخت و ساز پایینه ✳چون عرق نمی کنم✳ چون یبوست هستم✳ چون کم کاری تیروئید دارم✳ چون باردار شدم ✳چون دارو مصرف کردم ✳و چون …….پس طبیعی است که چاق شوم وباید تا آخر چاق بمانم. وقتی که باور کردم چاق شدن برایم طبیعییه انتظار چاق شدن در من شکل گرفت و تکرار این انتظار چاق شدن⏪ تصاویر چاقی از من در ذهنم شکل گرفت که نشانه ایجاد این تصاویر احساس ترس از چاق شدن یا چاق تر شدن است .✅تصاویر چاقی در صورت ثابت بودن باعث ایجاد فرمول های چاق کننده می شود این فرمول های چاق کننده به فرمان های مغزی برای تغییر واکنشهای فرد در مواجه با مواد غذایی تبدیل میشود و به فرمان های مغزی برای ذخیره چربی و افزایش سایز و وزن نفر تبدیل میشود. جسم ما که تحت فرمان مغز است به سادگی تغییر وضعیت می دهد از حالت متناسب به حالت چاق تغییر وضعیت میدهد .🔴باورکردن چاقی ،مهم ترین دلیل چاق شدن افراد است .به اندازه که شما باور کردید که فرد چاقی هستید شما در معرض چاقی بیشتر قرار میگیرد هر چه رژیم میگیریم وشکست میخوریم باور ما نسبت به چاق بودن و گرفتار چاقی ماندن پررنگتر میشود و اگر می خواهید لاغر شوید و از آن مهمتر برای همیشه لاغر بمانید باید از طریق کنترل ذهن و یادگیری لاغری با ذهن اقدام کنیم تا به شکل عالی در مسیر تناسب اندام قراربگیریم.بااستفاده از فایل ها به یقین میرسیم که دلیل چاقی ما به خاطر فرمول های ذهنی ماست ❇❇❇ذهن خود را مانند یک وسیله کارآمد در نظر بگیرید که میتواند با آن هر کاری انجام دهید.تا امروز از ذهن خود برای چاق شدن استفاده کردیم اما میتوانیم از ذهن خود برای لاغر شدن نیز استفاده کنید .توجه کردن به تفاوت عملکرد این افراد متناسب با افراد چاق به ما این آگاهی را میدهد که میشود با تغییر محتوای ذهنی خود مانند یک فرد متناسب رفتار کنیم. دلیل درست بودن رفتار غذای فرد متناسب با یک فردچاق بخاطر فرمول های مغزی است ربطی به گشادی معده ندارد. وجسم ارتباط تنگاتنگی باذهن دارد. جالبه هر وقت با شوهرم می خواستم خودمون را وزن کنیم با یقین می گفت می دونم ۶۵ کیلو هستم ولی من با ترس و نگرانی می گفتم معلوم نیست چقدر وزنم باشه.ایشون خیلی بیشتر از من میخوره ولی باور داره که چاق نمیشه ولی من باور نداشتم که میتوانم کم کنم و یا ثابت باشم .برای رسیدن به این فایل باید به خودمون تبریک بگیم چون هرکسی به این مرحله نمیرسه مانند داستان سفر پرندگان برای یافتن هدف وغایتشون درداستان منطق الطیر عطار.درابتدا شروع این دوره افراد زیاد ی فقط شنیدن و دنبال نکردن و گروهی دنبال کردن ولی استمرار نداشتن .ولی ماشنیدیم درک کردیم باور کردیم و حس وحالمون خوب شده وبا توفیق خداوند تاآخر میمانیم تا هم سایز و هم زندگیمان را تغییر دهیم .
گام ۴۵:دلیل چاق شدن من چیست؟
با سلام:من هیچ خاطره ای از جسم چاق ندارم چون از وقتی به خاطر می آورم متناسب بودم اما برای نگه داشتن تناسب خیلی راه ها را رفتم و همیشه در حال انجام دادن روشهای مختلف و جدید برای متناسب شدنی که مد نظرم بود می رفتم همیشه با خود می اندیشیدم که مشکل کجاست ؟؟و نمی دانستم که راه را دارم اشتباه می روم و نمی دانستم که چاقی در ذهن من است .!!چاقی در ذهن من بود ولی جسمم هیچ وقت چاق نشد و همون ذهن چاق همیشه مرا درگیر خود داشت و چون مشکل را تمی دانستم از عوامل بیرون مثل میزان غذایی مصرفی —
چه نوع غذا
تبایقات
سوخت و ساز
افزایش فعالیت بدنی
دمنوش ها
رژیمها
سوخت و ساز و غیره استفاده می کردم
مهمترین دلیل چاق شدن ذهن من
چیست ؟
باورر کردن تمام نکاتی که اشاره کردم
چاقی بخاطر زایمان و یا ازدواج ،بستگی به باور خودمون دارد
چافی بخاطر ارثی
چافی بخاطر سوخت و ساز
چاقی بخاطر تیرویید
چاقی بخاطر بعضی داروها و حتی ویتامین ها
همه را این ها را باور کرده بودم و همیشه نگران آن بودم و همین نگرانی و باور. کردن آنها در ذهن من بود درسته که چاقی در جسم من نمایان نشد چون همیشه در حال ورزش و رژیم بودم
وقتی ذهن چاق باشه فرمول های چاق کننده به فرمانهای مغزی برای تغییر واکنش ها در مواجه شدن با مواد غذایی تبدیل می شود که یکی از فرمانهای قوی مغز من ترس از خوردن بود
باور کردن چاقی مهم ترین دلیل است برای چاق شدن، و چون همیشه من در حال رژیم و ورزش و دنبال راهکار برای لاغر شدن بودم و نتیجه می داد ،ولی تا کمی استراحت دوباره یک مقدا. اضافه می شدم و روند همچنان ادامه داست و مرتب تکرار می شد برای همین باورمن نسبت به چاق شدن و چاق ماندن پر رنگ تر می شد و حالا که همه این ها را یاد گرفتم و متوجه شدم مشکل کجاست !!با یاری خداوند و به کمک آموزش های استاد و همت خودم به تناسبی که دوست دارم خواهم رسید
همانطورژ که تا حالا از ذهن خودم برای چاق شدن استفاده کردم اکنون می توانم برای لاغر شدن استفاده کنم همانطور که چاق شدن را یاد گرفتم طی این همه سال —لاغر شدن را هم یاد می گیرم و با استمرار در عمل به یادگیری خود به تناسب اندام رویایی خود می رسم
نکته مهم دیگه اینه که به منفی باف ذهن خود توجه ایی نکنم چون منف باف دوست دارد همیشه نجوا کند
با تکرار کردن و تحمل کردن و توجه کردن به مطالب در واقع موانع را شناسایی و آنها را بر طرف می کنیم
همین ذهنی که توانایی چاق شدن را دارد توانایی لاغر شدن را هم داردهمانطور که استاد فرمودند افراد چاق به چند دسته تقسیم می شوندیک عده افرادی هستند که از کودکی چاق بودند و مغز آنها از کودکی چاقی را یاد گرفته مثلا چاقی ارثی آست و هیچ راهی ندارد .
یک عده افرادی هستند که به واسطه حرف دیگران چاق شدند یعنی تا یک سنی خیلی لاغر بودند که موردتمسخره دیگران واقع می شدند واین افراد رویای یک کم توپر شدن را داشتند و برای چاق شدن راه و روشهایی را رفتند تا اینکه فرمولها در مغز ایجاد شده و فرمانهای چاق کننده صادر می کند و معلوم نیست تا کجا ادامه دارد چون مغز خوب و بد یا کم و زیاد را تشخیص نمی ده مغز آنچه را می گیرد به ما بر می گردانند
یک عده افرادی هستند که به واسطه مصرف دارو چاق می شوند .چطوری؟؟همه ما دکترها را قبول داریم وقتی دکتر می گوید خوردن این دارو باعث چاقیسست انجاست که باور می کنیم و منتظر چاقی هستیم چون دکتر را قبول و اعتماد داریم برای همین با مصرف دارو منتظر چاقی هستیم
و یک عده افرادی هستند که معمولا خانمها هستند از بارداری چاق می شوند به خاطر خیلی دلایل که مصرف مواد غذایی به آنها توصیه می شه
یا عده افرادی هستند که ذهنی چاق اما جسمی لاغر دارند که من از آن دسته هستم تجربه جسم چاق را ندارم اما از وقتی با این دوره آشنا شدم متوجه شدم که ذهن چاقی دارم !!چرا!!!؟؟؟چون دز بالا ترین وزن خود ۵۸کیلو بودم و برای کم کردن فقط ۸کیلو این همه سال تلاش وتقلا داشتم و هیچوقت به وزن ایدهالم نرسیدم و حالا می فهم که مشکل از ذهن من بوده و جسم که چاق نشده چون مرتب در حال ورزش رژیم های مختلف بودم
مغز من همیشه فرمان ترس از خوردن را صادر می کرد و هنوز هم گاه گاهی به سراغم می اید
مغز من نگران و مضطرب بود که اگر روزی از رژیم و ورزش خسته شدم چه اتفاقی برای جسم من پیش خواهد امد
مغز من هر روز صبح من را به سوی ترازو هدایت می کرد و روزم را خراب
مغز من نگران بود که سنم بر بالا سوخت و ساز بدنم کم می شه و نتیجه !!جاقی
مغز من دستور می داد که هر روز ورزش کنم تا حتی که خیس عرق بسم در غیر اینصورت نتیجه ندارد
می خوام بگم تمام اینها از ذهن چاق ساط می شه خدایا صرهزار بار شکر که با این روش آشنا شدم
اسناد خیلی ممنون🙏
با سلام خدمت استاد عزیز و دوستان با پشتکارم
واقعا الان بخوبی متوجه حرف استادم میشوم.به دلیل اینکه گفتگوی ذهنم کاملا عوض شده.دیگه ذهنم برای من مثل یک دوست عمل میکنه.دیگه انتقاد نمیکنه اونم با صدای بلند وپر تکرار
الان به لطف خدا وتلاش استاد نازنین برای تفهیم این فرمولها به ما….اونم در صورتی که بعضی از این فرمولها دقیقا برعکس چیزی بود که تا به امروز باور داشتیم.واقعا شکر گزار خداوند وممنون زحمات استاد باوجدان ومهربانم هستم.🙏🙏
همونطور که استاد بارها فرمودند بعد از ناامیدی در لاغرشدن به کلاسهای ذهن رفتند وتمامی اون فرمولها رو در مورد لاغری پیاده کردند.منم امروز این جملات رو به این شکل تغییر دادم.🤗
تصاویر لاغری در صورت ثابت ماندن باعث ایجاد فرمولهای لاغرکننده در مغز میشودوفرمولهای لاغر کننده به فرمانهای مغزی برای تغییرواکنشهای فرد در مواجه شدن با موادغذایی تبدیل میشود.
همچنین این فرمولها به فرمانهای مغزی برای از بین بردن ذخیره چربی (به هر طریقی که خودش صلاح میدونه) وکم شدن سایزو وزن تبدیل میشود.واز آنجایی که جسم ما تحت فرمانروایی مغز است به سادگی تغییر وضعیت داده(به پیش فرض خودش باز میگردد.)واز حالت اضافه وزن به حالت متناسب تغییر وضعیت میدهد.🙏
واقعا خوشحالم که در این مسیر هستم.از هر فرصتی برای دیدن فایلها.خواندن متنها..خواندن نوشته های دوستان مستقر در گروه وانجام تمرینها در دفترم استفاده میکنم وگاهی روزها ساعتها در این مسیر جذاب وپر از انرژی وخوش آیند.هستم.
از لطف بیکران جناب استاد هرروز به یک کشف تازه دست پیدا میکنم یعنی یک فرمول اشتباه را شناسایی کرده ‘وبرروی فرمول جدید کار میکنم.تمرین زیاد انجام میدم واز همه جالبتر برام اینه که ذهنم بدون چک وچونه فرمول جدید رو قبول میکنه وهیچ بحث ونزاعی باهم نداریم.(خدا رو شکر).من با استمرار در این مسیر میمانم چون منبعد این راه درست وحقیقی برای زندگی آینده من است.تماما سعیم براین است که بعد از تناسب اندام از این فرمولها در جنبه های دیگر زندگیم نیز استفاده کنم وبه امید خدا به نتایج خوبی دست پیدا کنم چون من باور دارم که حقیقت اینجاست واز این راه میتوانم انتظار رسیدن به آرزوهایم را داشته باشم.بازم خدا رو شکر میکنم که از این طریق از خواب غفلت بیدار شدم.وسپاس بینهایت از جناب استاد که همواره در مسیر همراه ومشوق ما هستند.
باآرزوی سلامتی وتحقق آرزوها برای جناب استاد وتک.تک عزیزان در گروه🤲🏼🤲🏼🤲🏼
با سلام خدمت استاد گرامی و دوستان عزیز
هر فایل استاد رو که گوش میدم و نوشته های دوستانم رو میخونم میبینم که زبان چاقی زبان مشترک بین ما آدمهای چاق هستش و زندگی همه ما شبیه هم هست .
بعد از زایمان اولم که دخترم دو ونیم کیلو بود یکی از آشنایان بهم گفت چون شکمت چربی داشته بچه جای رشد نداشت و یادمه من شش ماه نه گوشت خوردم نه مرغ و نه ماهی از همشون بدم میومد ولی وزنم شد ۱۰۲ کیلو 😱
ولی برای دختر دومم چون خودم چاق بودم تا ۴ ماه هیچکس نفهمید که حامله ام و همه چی هم میخوردم با اشتهای زیاد و بچه دومم ۴ونیم کیلو بود .
یکی دیگر از باورهای اشتباه هم این بود که وقتی بچه شیر میدی باید بیشتر بخوری دختر اول من اصلا شیر مادر نخورد و با شیرخشک بزرگ شد ولی بازم من زیاد میخوردم چون شیرم کم بود هر چی که بزرگترا میگفتن شیر افزا هستن من میخوردم ولی تاثیر نداشت .
برای ما آدمهای چاق به هر اندازه که از روشهای مختلف لاغری شکست خورده باشیم ،لاغر شدن در نظرمون سخت و دست نیافتنی میشه چون یاد گرفته ایم که برای لاغری باید سخت ورزش کنیم رژیم بگیریم کالری بشماریم و سوخت وساز بدن رو زیاد کنیم .
به لطف خدا از زمانی که با این سایت آشنا شدم کلی باورهای اشتباه رو ترک کردم و در حال یاد گرفتن باورهای صحیح هستم یاد گرفتم که موادغذایی برای چاق شدن افراد نیست خوردن فقط برای تامین انرژی سلولهای بدن فرد هست پس باید به اندازه نیاز بدن استفاده بشن .معده انسان جای ذخیره موادغذایی نیست .
یاد گرفتم که نباید به برجستگیها بدن توجه کنیم روی ترازو رفتن رو فراموش کنیم خودمون رو دوست داشته باشیم برچسب بی لیاقتی رو به خودمون نزنیم به گفته استاد ما آدمهای با اراده ای هستیم که هیچ کس اراده ما رو نداره من ایمان دارم که فقط با روش لاغر با ذهن میشه لاغر شد و لاغر موند برای همیشه 😊😊
بنام خدا
عرض سلام و خسته نباشید خدمت استاد عزیز و،دوستان.
من چند ماهی هست که تو سایت هستم و از فایلهای رایگان و نکات طلایی را دنبال میکنم و خیلی هم رازی هستم .
خداوند هیچ مشکلی را بدون راه حل آن مشکل به وجود نیاورده و ما باید بتوانیم با قدرت ذهن راه حل آن را پیدا کنیم .چاقی هم همین طور است برای بر طرف کردن آن باید راه حلش را بدانیم تا بهتر و آسانتر بتوانیم ان را حل کنیم .
من دلایل چاقی خودم را شناسایی کردم و الان مطمئن هستم که راحتتر میتونم به تناسب اندام ایده الم برسم .
من از دوران جوانی متوجه اضافه وزن خودم شدم علتش را هم مصرف زیاد مواد غذایی میدانستم البته نه اون موقع بعدا ها و شاید چند سال بعد متوجه شدم که دارم یواش یواش چاق میشم میگفتم چون هر روز دارم برنج با نون میخورم یا غذاهای،دیگه را زیاد میخورم ،غذای چرب میخورم ، اشتهام زیاده تا ازدواج کردم و باردار شدم و شنیده بودم قبلا مادران در دوره بارداری چاق میشن و من هم اینو باور کرده بودم و تو دوران بارداری خیلی غذا میخوردم و هیچ توجهی هم به وزنم نداشتم چون میدانستم باید چاق بشم .بعد از،بارداری چند بار اقدام کردم برا لاغری چند کیلویی هم کم میکردم اما موقت بود و به محض اینکه،روش را کنار میزاشتم دوباره چاق میشدم و چون من انتظارش را داشتم که نکنه دوباره چاق بشم و با تکرار این فرمول ها در،ذهن خودم تصاویر چاقی در ذهنم شکل گرفته بود و این تصاویر در صورت ثابت ماندن باعث ایجاد فرمول های چاق کننده در مغز میشوند .
به اندازه ای که ما باور کنیم فرد چاقی هستیم در معرض چاقی بیشتر قرار خواهیم گرفت .
بنابراین از،وقتی که تصمیم گرفتم از مسیر درست لاغر شوم به طور اتفاقی که میدانم قطعا کار خدا بود که من با این سایت آشنا شدم و با اشتیاق دارم هر،روز ادامه میدم و میدانم که منم دیر یا،زود شگفتی ساز خواهم شد زمانش برام فرقی نداره همین که حالم خوبه و آرامش دارم و میدانم تهش لاغریه و من آخرش لاغر میشم پس مهم نیست کی و اصلا به جسمم توجه نمیکنم چون کاری باهاش ندارم جسم خود،بخود لاغر،میشه .
ممنونم استاد .
فایل “گام چهل و پنجم “:
الان که خوب فکر میکنم یادم میاید که مادرم سالهای زیاد به من ميگفت که تو به خانواده پدرت رفتی و چاق خواهی شد با اینکه من سالها ی زیادی در تناسب بودم حتی تا قبل از بارداریم.🙋🙋🙋
متاسفم که مادرم این حرف را از روی نااگاهی به من مرتب میزد. با اینکه قبل از ازدواجم هم من کاملاً متناسب بودم ولی همیشه میدیدم که پدرم زیاد غذا میخورد چون ميگفت مرد باید قوی باشد.🙎
پدر من غذای در بشقابش را باید تا جایی میخورد که چیزی در ان نماند. همیشه تند غذا میخورد. هیچ وقت به غذایی نه نمیگفت حتی اگر سیر بود.🙍
همه تعریفهای پدرم از لطف و احترام ديگران نوع پذیرایی انان از پدرم در اصرار به غذا بود. متاسفانه الان میفهمم که با انکه من کاملاً متناسب بودم در سالهای قبل از ازدواجم ولی ذهن من در حال اموزش چاقی بوده است از طریق پدرم، مثل فارسی حرف زدن که بدون اینکه اموزش خاصی ببینم شروع کردم به حرف زدن. 👧👧👧
من تا یکسال بعد از ازدواجم همچنان هم متناسب بودم یعنی موقع خرید اصلا لباسی را پرو نمیکردم فقط میخریدم. چقدر لذت بخش بود. 🙋🙋🙋
همسرم خیلی خوشحال بود و راضی، چون ميگفت که از ان دسته اقایانی است که اصلا حوصله خرید ندارد و کلی ازم تعریف میکرد که چقدرعالی است که من سریع خرید میکنم ، وقت تلف نمیکنم ، لباس تنگ بهم میاد و خوش اندام هستم.🙋🙋🙋
انگار استاد در این فایل داستان زندگی من را تعریف میکنند. من بعد از یکسال بعد از ازدواجم باردار شدم و بارداری ام را تا 4 ماه به کسی نگفتم و فقط مقدار کمی وزن اضافه کردم که با وزن بچه و خودم خیلی زیاد نبود وهمه چیز خوب بود ولی به محض برملا کردن ان به اطرافیان ،هر کسی پندی داد و همسر من هم ان مواد غذایی را که ديگران تجویز کردند برایم تهیه میکرد.🙅
خوب یادمه اطرافیان به زور و بیش ازحد ومقدار بهم غذا دادند تابچه ای سالم ، تپل و قوی به دنیا بیاورم. من بسیار جوان بودم و فکر میکردم که چون تجربه ندارم ،حتماً انها درست میگویند و بهتر از من میدانند🙍.
ان موقع اگاهی الان را نداشتم. خوب یادمه که 2 تااز خواهرانم با خانواده همسرشان امده بودند خانه مادرم و همه دور هم ناهار داشتند سالاد اولویه میخوردند ولی چون من باردار بودند، به من گفتند که تو کنار سفره نیا چون سس مایونز برات بد است و برای بچه چرب است.🙎
خیلی خوب یادمه که چقدر دلم میخواست که یک لقمه از الویه را بخورم ولی مجبورم کرده بودند که تخم مرغ بدون نمک با هویج بخورم.🙎
در دوران بارداریم ،به محض ورود من به خانه اطرافیان همه میدویدند و نمکدانها را از جلوی دست من برمیداشتند، چون معتقد بودند که نمک باد میاورد ، بدن خانم باردار ورم میکند و برای بچه اش خطر دارد. 🙎
باز هم یادمه همسرم ماهی تازه ساردین میخرید و ان را بخار پز میکرد و من را مجبور میکرد هر شب 15 تا 20 عددبخورم بدون نمک. 🙎
دوستان ان بد مزه ترین غذایی بود که توی ان مدت خوردم. یادمه چند بار ميخواستم غذا را بالا بیارم ولی همسرم تهديد م کرد که به زور بهم خواهم داد.🙎
باز هم یادمه که کندر به من دادندبخورم ولی بعد از جویدن نه نمیتوانستم قورتش بدم نه اینکه از دهانم خارجش کنم. انها معتقد بودند که بچه باهوش میشود.🙎
فکر میکنم با پیچ گشتی یا وسیله ای دیگری بعد از مدت زمانی خارجش کردند. من متوجه اشتباهات و نااگاهیهای اطرافیانم میشدم و صدا ی فرشته درونم را میشنیدم ولی برای منهم خوب و عالی به دنیا امدن فزرندم خیلی مهمتر از حال و هوای خودم شده بود. 🙎
الان که بهش فکر میکنم از همه دوستانی که از رژیمهای خود نوشته اند، من در دوران باردار ی ام بیشتر درد و رنج و زجر کشیده ام.🙅
جالب است که همه ميگفتند تو ویار نداری که دلت غذای خاصی بخواهد ولی ویار احساسی داری و زود ناراحت میشی.🙍
بازهم جالب است بعد از انهمه مواد غذایی عجیبی که انها به من دادند، بخورم برای من عجیب بود که باز انگشت اشاره انها به سمت من نشانه میرفت.🙍
واقعا نادانی و نااگاهی بزرگترین و مهمترين عامل عدم موفقيت انسانها است. موقعی که پسرم به دنیا امد ،پسر من حدود 4 کیلو بود.🙍
به محض به دنیا امدن بچه را تحویل مادرم دادند دادند ، قد پسرم بلند بود و زردی نداشت حتی زودتر از من فرزندم را به مادرم تحویل داده بودند تا کنار نوزادان دیگری که زردی داشتند قرار نگیرد.🙆🙆🙆
من تلفنهای زیادی داشتم برای به دنیا اوردن پسرم. همسرم گفت ببین چه خوبه که حرف گوش کردی ، بعد هم که تا 2 سال پسرم را شیر مادر دادم دوباره تجویرها شروع شد و بهتر بگویم ادامه داشت. 🙅
خوب یادمه حالم بهم ميخورد از خوردن ولی اطرافیان مجبورم میکردند که بخورم. پسرم فوق العاده باهوش و شیطون بود و همه ذوقش را میکردند ولی من خوشحال نبودم.🙎
اخرهای 2 سالگی پسرم بود ،که یکروز که با همسرم در خيابان راه میرفتیم وقدم میزدیم ،همسرم گفت با من راه نیا یا جلوتر بیا یا عقب تر، دوست ندارم که مردم من را با تو که اینقدر چاق هستی ببینند.🙎
من که یک مانتوبلند گشاد xlarge مشکی رنگ پوشیده بودم و حدود 2 سال و 9 ماه بارداریم ،به حرفهای همسرم فقط و فقط و فقط به خاطر رشد پسرم گوش داده بودم ،احساس تنفر از همسرم و از خودم بهم دست داد.🙎
من احساس میکردم که من فداکاری کردم با اینکه همیشه یک صدایی درونم ميگفت نکن ، نخور و به حرف ديگران گوش نده ، از زندگی بیزار شده بودم.🙎
حرف همسرم مثل یک کوه اب یخ روی من ریخته شد. همسرم دست پسرم را گرفت و با سرعت از من دور شد. 🙍
هنوزم احساس میکنم که حركت ان موقع همسرم نامردی و بی معرفتی بود ولی از همه مهمتر نااگاهی خود من بود. 🙍
استاد دقيقاً در این فایل ،دارند داستان زندگي من را تعریف میکنند ،چون من و همسرم هر دو متناسب بودیم وحالا بعد از 2 سال که من پسرم را با رشد ی عالی و با بهترین تغذیه ممکن که شیر مادر بود به او تحویل داده بودم، همسرم مرا پس زد ورفت.🙍
خیلی دردناك بود. از ان به بعد من افسرده شدم، دوست نداشتم در جمع قرار بگیرم انگار همه چشمها ی اطرافیان خیره به من بود ودلیلش زایمان نبود و فقط و فقط و فقط اضافه وزن من بود که مسیر زیبای زندگی مرا و ارتباط همسرم را با من تغییر داده بود. 🙍
من با استاد کاملاً موافقم. من دچار شوک شده بودم ، بدن من امادگی جسم جديد مرا نداشت. من هنوزم که الان فکر میکنم بازهم بیشتر عمرم را متناسب بوده ام ودر تناسب کامل به سر برده ام. 🙍
به نظرم شاید گاهی سر زدن به مشاوریا دکتر روانشناس برای بعضی مسایل درست باشد ،ولی مهمتر از همه این است که ما خودمون مسایل خودمون را حل کنیم.🙆🙆🙆
گذشته از موضوع لاغری و تناسب اندام، مهمترین مساله ما این است که ما احساس بی لیاقتی میکنیم و خودمون را دوست نداریم.🙎
برای من در حدود 8 یا 9 ماهی که در این سایت سکنی گزیده ام ،همیشه به دست اوردن انچه میخواهم زمانی اتفاق میافتد که من اول باورش کرد م.🙋🙋🙋
مثل شغلی که پیدا کردم ،اول با تمرین زندگی با طعم خدا و فایلهای پیاده روی، روی باورم کار کردم، بعد از مصاحبه هم ان شغل را به رزومه خودم اضافه اش کردم حتی قبل از انکه جواب مثبت را بشنوم.چرا؟🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔
چون اطمینان قلبی داشتم که شغل را گرفته ام.بعد از چند روز رسماً شغل را گرفتم.🙋🙋🙋
چرا؟🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔
چون اطمینان قلبی دارم که به همان جسم میرسم. پس به راحتی متناسب میشوم و اصلا دلیلی و شکی برای نگرانیم وجود ندارد.🙋🙋🙋
نجواهای منفی هنوز هم هستند که شاید متناسب نشوی ، اگر نشدی یا دیر شده خیلی وقته اینجایی ولی من هستم که انتخاب کنم که انها را بشنوم یا نه ، گاهی اینقدر نجواها بی صدا میشوم که حدس میزنم شاید نجواها ی ذهنی و درونی ام کرونا گرفته باشند. 🙆🙆🙆
روز جمعه 24 اردیبهشت ماه سال 1400
با سلام
لاله جان عزیز..چقدر در فکر فرو رفتم ومتاثر شدم.
واقعابراتون آرزوی خوشحالی وموفقیت میکنم.
خدا رو شکر که در این مسیر بسیار موفق وبا پشتکار پیش میروید وبه امید خدا به اهدافتون میرسید.🤲🏼
من همیشه نوشته های شما رو میخونم و از این عکسی که از خودتون گذاشتید و پیشرفت شما رو در.روند لاغری ومتناسب شدن نشون میده باورم به درست بودن این مسیر صددرصد میشه واز تمامی نوشته هاتون استفاده میکنم وازتون سپاسگزارم .به امید سلامتی.تناسب اندام ورسیدن به آرزوها
😍🙏🙏🙏🙏
خیلی لطف کردید که به این زیبایی دیدگاه خودتون را بیان کردید.هر حرفی ازدل برآید، بر دل نشیند. سپاس مجدد.
بنام خالق زیباییهاوجهان هستی دلیل چاقی من خیلی فکرکردم خیلی اینکه چرا واز زمانی وزن من بالارفت چران بااینکه کم خوراکم با اینکه پرهیزازشیرینیجات فست فود وشکلات و…دارم چراحتی یک گرم هم کم نمیشه البته سالیان سال من درهمان وزن ثابت ماندم حتی درماه رمضان هم همه روزهاروروزه میگیرم بازهم یک گرم هم کم نمیشه وهمه این موارد همیشه وسالیان ساله که درذهن من یک سوال چرا من چاقم همیشه ازاینکه اطرافیانم درمقابل چشمم همه چی میخورن حتی چندبرابر ولی تناسب اندام دارند حسودیم میشه من باورکردم ک همه چی ازدرون من وازافکارمن سرچشمه میگیره قبول کردم ک چاقی من ازخودمنه وعلا هیچکدام ازنعمتهای خدامن روچاق نمیکنه اینکه من همیشه فکرم دراین بوده ک چگونه لاغرشوم ودنبال روشهای لاغری اعم ازرژیم وورزش وکم خوردن وپرهیزازخوردن خیلی چیزهاوتنهااشتباه خودم راقبول میکنم ک فقط بدنبال راه حل لاغری بودم چرا بفکراین نبودم ک چرامن چاقم وبدنبال این باشم ک من بایدتمام فرمولهای ذهنیم رونسبت ب دلایل چاقی تغییربدم امیدوارم درادامه این راه ودکنارشمااستادگرامی ونظرات ودیدگاه های همراهان خداوند مرادر این مسیرهدایتم کنه بینهایت سپاسگزارم اول ازخداوبعدازشمااستادگرامی وهمراهان
بنام خالق زیباییهاوجهان هستی دلیل چاقی من خیلی فکرکردم خیلی اینکه چرا واز زمانی وزن من بالارفت چران بااینکه کم خوراکم با اینکه پرهیزازشیرینیجات فست فود وشکلات و…دارم چراحتی یک گرم هم کم نمیشه البته سالیان سال من درهمان وزن ثابت ماندم حتی درماه رمضان هم همه روزهاروروزه میگیرم بازهم یک گرم هم کم نمیشه وهمه این موارد همیشه وسالیان ساله که درذهن من یک سوال چرا من چاقم همیشه ازاینکه اطرافیانم درمقابل چشمم همه چی میخورن حتی چندبرابر ولی تناسب اندام دارند حسودیم میشه من باورکردم ک همه چی ازدرون من وازافکارمن سرچشمه میگیره قبول کردم ک چاقی من ازخودمنه وعلا هیچکدام ازنعمتهای خدامن روچاق نمیکنه اینکه من همیشه فکرم دراین بوده ک چگونه لاغرشوم ودنبال روشهای لاغری اعم ازرژیم وورزش وکم خوردن وپرهیزازخوردن خیلی چیزهاوتنهااشتباه خودم راقبول میکنم ک فقط بدنبال راه حل لاغری بودم چرا بفکراین نبودم ک چرامن چاقم وبدنبال این باشم ک من بایدتمام فرمولهای ذهنیم رونسبت ب دلایل چاقی تغییربدم امیدوارم درادامه این راه ودکنارشمااستادگرامی ونظرات ودیدگاه های همراهان خداوند مراد این مسیرهایی کنه بینهایت سپاسگزارم اول ازخداوبعدازشمااستادگرامی وهمراهان
سلام سلام 😍😍
در گام های اول متوجه شدیم که دلیل و مقصر اصلی چاقی مان، خودمان هستیم. و موضوع امروز هم دلیل چاقی من هستش. بریم ببینیم موضوع از چه قرارست🏃🏻♀️
مهم ترین دلیل چاقی ، باور کردن چاقی است.
برای من باور کردن چاقی یعنی اینکه نتوانم تصور کنم که میتوانم لاغر باشم، یعنی با نگاه کردن به بازوهایم بگویم یعنی لاغر می شوند؟ با نگاه کردن به تصاویر افراد متناسب بگویم یعنی من هم می توانم همچین جسمی را تجربه کنم؟
من چاقی را بسیار عالی باور کردم چون اولا خیلی به آرامی بر من وارد شد طوریکه برایم عادی بود نه شوکه کننده و غیرقابل باور..
اما چون روش های لاغری هم بر لاغری سریع و عجیب تاکید داشتند ،باور کردن لاغر شدن سخت و غیرقابل دستیابی شده بود.
هیچ کدام از جملاتی که در متن نوشته شده است را الان دیگر باور ندارم ..باز به فایل چاقی هیچ چیز نیست اشاره میکنم که مثل بهمن تمام باورهای اشتباه را در خود حل کرده و از بین میبرد.
الان در من انتظار چاق شدن خیلی خیلی کم شده است اما انتظار چاق ماندن هنوز وجود دارد و این همان باور کردن چاقی است.باید شرایطی جدید برای خودم ترسیم کنم؛
شرایطی که بهتر از الان است و احساس هم بهتر است یک مثال میزنم ؛ من در دوره ی پاکسازی چاقی یاد گرفتم از خوردن هیچ ماده ی غذایی ترس نداشته باشم .امشب این تمرین را عملی کردم و دو تکه شکلات با چای خوردم ، قبلش منفی باف میگفت بخوری چاق شدی و همان لحظه شکلات را برداشتم و خیلی قاطع گفتم نه دیگه 👊🏻
تمام شد دوران بخوری چاق میشی…
جسم من تا الان ۲۳ تن را به راحتی و بدون اینکه من بفهمم تا تحت فشار و اذیت قرار بگیرم ، دفع کرده است پس دو تکه شکلات واقعا هیچی نیست و به راحتی جسم آن را یا به انرژی تبدیل می کند یا دفع می کند و احساس خیلی خوبی پیدا کردم..متوجه شدم من هم گاهی اوقات میترسم از خوردن اما انقدر پنهان است باید بگردم دنبالش.
و خلاصه احساس خیلی خوبی دارم..من معمولا ساعت ۱۲ شب گرسنه میشدم و چیزی میخوردم اما الان ساعت ۱:۳۰ بامداد است و من سیر و سبک هستم ..و این یک تغییر است که فاطمه ی دیروز آن را تجربه نکرده بود و سپاسگزارم و راضی هستم که امروز عالی رفتار کردم.همین توجه به تغییرات باعث می شود که این شرایط هم کم کم تغییر کند و من هرروز متناسب شدن ذهنی را تمرین کنم تابرای همیشه متناسب شدن و متناسب ماندن جسمی هم وارد زندگی من بشود.
✅ذهن خود را مانند یک وسیله کارآمد در نظر بگیرید که می توانید با آن هر کاری انجام دهید.
هرکاری ، یعنی میتوانی چیزهایی که هیچ وقت بلد نبودی را هم یادبگیری .چه برسد به تناسب که تخصص و علاقه ی ذهن و جسم است و رساندن ما به تناسب اندام برایش هیچ کاری ندارد و بسیار بسیار آسان است .😊👊🏻👌🏻💖
هیچ موضوعی در جهان تک وجهی نیست، پس اگر من با ذهن چاق شدن را یادگرفته ام میتوانم لاغر شدن را هم یادبگیرم.
فایل تصویری💻📖🎧✏💎:
جلسه ی پنجم سمینار لاغری با قدرت ذهن؛
✅باور اضافه وزن از چه زمانی در من شکل گرفت؟
فیلم هایی از ۴ -۵ سالگیم دارم که کاملا متناسب هستم .آخ از دیدنشون قند تو دلم آب میشه 😍😍 این ها سند متناسب بودن هستند ..قدم هم نسبت به سنم بلند بود و پیراهن های رنگارنگ و گل گلی دخترانه خیلی بهم می اومد . 🔴 اما با وجود این خیلی ها به من میگویند تو از اول چاق بودی.. خودم الان احساس میکنم که به خاطر تصاویری بوده که در ذهنم از خودم داشتم و خودم هم هیچ وقت خودم را متناسب قبول نکردم..حتی وقتی لاغر میشدم هم مطمئن بودم موقتی است و چاقی را حالت دائمی و عادی خودم می دانستم.🤦🏻♀️
یادم میاد که وقتی ۷ ساله بودم و از مدرسه برمیگشتم برای رفع خستگی ، بیشتر غذا خوردن را انتخاب کرده بودم.و این موضوع در سال دوم دبستان وقتی ۸ سالم بود شدت گرفت و حرف های اطرافیان هم شروع شد که چاق میشی و… من دیگه عادت به پرخوری کرده بودم و ربطی نداشت که چه زمانی هست و دیگه محدود به وعده ی بعد از برگشتن از مدرسه نمیشد و در تمامی وعده ها زیاده روی میکردم.بعدش که از هم سن و سالان خودم متفاوت شدم حرف هایی چاقی ارثی شروع شد و من را به هفت جد انور تر و هفت پشت غریبه شبیه میدونستند و من ارثی از هرکدام برده بودم بنابر گفته های این و آن 😑🔴😧
بعد ،سن بلوغ ، نشستن زیاد برای درس خواندن، استرس کنکور و سایر دلیل ها به عنوان دلایل چاقی من اضافه شد.
✅جسم ما به خودی خود هیچ اختیاری برای انجام هیچ کاری ندارد.معده ی ما نقشی در خوردن، میزان خوردن و زمان خوردن ندارد… نقش معده هضم مواد غذایی آن هم با دستور مغز است.
من هم با فعالیت انجام دادن و ورزش کردن یا روزه گرفتن خود را مجاز به پرخوری میدانستم 😅 و کاملا حق داشتم که هرچه قدر میخواستم غذا بخورم.
و انگار با خوردن هر لقمه به وضوح میدیدم که این لقمه داره من را چاق تر می کند.
✅نافرمانی از مغز ، باعث ایجاد درگیری ذهنی می شود.
ذهن طبق فرمول های چاقی که در خودش ذخیره داشت فرمان پرخوری میداد به مغز ، مغز هم به جسم فرمان میداد ولی ما به عنوان جسم خلاف نظر مغز عمل می کردیم و این باعث می شد همه چیز بهم بریزد ..
ریزش مو بوجود می آمد، اعصاب بهم میریخت ، مشکلات معده و گوارش سر و کله شان پیدا می شد و هزار سختی دیگر..
✅اشتها کجاست؟؟
اشتها همان انتخابی است که نباید اتخاذ شود ..
اشتها همان لقمه ای است که نباید خورده شود..
اشتها همان بهانه ای است که نمی گذارد تناسب اندام به جسم بازگردد و شرایط ایده آل شود.
اشتها همان فرمول ذهنی است که دستور به بیش از نیاز خوردن می دهد تا چاقی را تقویت کند.
✅عادت های من در زمان اضافه وزن و چاقی؛
مصرف نان به همراه برنج، آش و کلا خوردن نان در هر وعده..این رفتار را از مادربزرگ و پدرم یاد گرفته بودم البته سال هاست که این رفتار را ندارم ولی در سال های چاقی یکی از عادات هرروزه ی من بوده است.
سرگاز غذا خوردن..کار هرروزه ی من بود مخصوصا اگر غذای آن روز را خیلی دوست داشتم تا تمام نمیشد آرام و قرار نداشتم..این رفتار ابداع خودم بود 😅😅 و کسی را ندیده بودم که سرگاز برود ولی اشتیاق من به خوردن باعث میشد بعد از غذاخوردن هم دوباره میل به خوردن داشته باشم..معده پر می شد ولی چشمم پر نمی شد و حریص بود و انگار سیری نداشت..تا جاییکه حالم بد می شد اما انگار کنترلی برای نخوردن نداشتم.
یک کشویی داشتیم به نام کشوی خوراکی ها..همیشه پر از چیپس و پفک و کیک و خوراکی های مختلف و متنوع ..و من وظیفه ی خودم می دانستم که به پاس قدردانی از زحمات پدرم برای خرید این خوراکی ها و جلوگیری از خراب شدن آنها ، هرروز مقدار زیادی از آنها را بخورم😑😁
موضوع بعدی این بود که من هروقت بداخلاقی میکردم یا چیزی میخواستم که نباید، با غذا و خوراکی که بیشتر ماکارونی، پیتزا یا سیب زمینی سرخ کرده بود حواسم رو پرت میکردند و یجورایی راضی می شدم و دیگه نق نمیزدم.
بعدی وقتی شروع شد که جناب مشاور دبیرستان چاق شدن در سال کنکور را مجاز و امری اجتناب ناپذیر معرفی کردند و پرخوری هم چون درس میخواندیم امری پسندیده و بسیار طبیعی بود و هیچ کس اعتراضی نمی کرد چون میگفتند درس میخونه دیگه انرژی لازم داره …ولی من به چشم خودم دیدم که چند تا از دوستانم اصلا چاق نشدند و یکی شان که لاغرتر هم شد در سال کنکور، ولی من پت و پهن تر شدم..
نشستن زیاد در سال کنکور به خاطر درس خواندن هم یکی از دلایلی بود که همگان چاقی بیشتر را برای من پیش بینی می کردند.
فایل پیوست :
✅الان در بخش چاقی تقریبا در سکوت فکری به سر میبرم. ولی در بخش لاغری ، جشن برپاست ..افکار خوب،احساس های انرژی دهنده می آیند و بر وجود من می نشینند ..
✅اطمینان بیشتر به خودت و خداوند .
شیوه ی هدایتم به این مسیر ، اشتیاقم به ادامه دادن و حس و حال خوبم اثبات حضور خداوند در قدم به قدم این مسیر با من است.✅به خودت تبریک بگو و تعهد بده برای ادامه دادن .
من،فاطمه تعهد میدهم که ادامه بدهم، آموزش ها و درک های خود را به عمل تبدیل کنم و در این مسیر استمرار داشته باشم و دوباره شگفتی خلق کنم.🥰👊🏻
خدایا شکرت برای اینکه حمایتم کردی تا گام امروز را هم عالی بردارم.
تغییر امروز من 😍😍:
تغییر امروزم با حرف زدن با مادرم برای من روشن شد.مادرم بهم اعتراض کرد که تو قبلا بیشتر اهل دعا خواندن و گریه کردن بودی…قسمت گریه کردن برای من جالب توجه بود..درست میگفت ..من خیلی وقته گریه نکردم،غر نزدم، کمتر شکایت کردم ، مقصر کردن دیگران را متوقف کردم و مقصرین فرضی خودم را بخشیدم و دیگر به آنها فکر نکردم و بیشتر اوقات راضی هستم و شاد…یادم آمد که قبلا چه قدر گریه میکردم تا به زور و التماس چیزی از خدا بخوام نمیدونم برای شما چطور بوده ولی من تا حالا به هیچی نرسیده بودم که قبلش به خاطرش گریه کرده باشم و التماس کرده باشم..همیشه از خدا ناراضی بودم ولی جرئت نمیکردم بگم بنابراین پدربزرگ، پدر و مادر و بقیه را مقصر شرایط خودم می دانستم..گاهی احساس می کردم که از این با آن شرایط اصلا خوشم نمیاد و بهتره که اصلا نباشم…حداقل هفته ای یک بار به مامانم غر میزدم وگریه میکردم که چرا اینجوریه…از سال ۹۷ حتی یک بار این کار را نکردم.. من برای لاغری وارد این مسیر شدم ولی رفتاری در من تغییر کرد که اصلا فکرش را هم نمیکردم…بعد از آن پول راحت تر وارد زندگی من شد با اینکه کار نمیکنم ولی یجوری شده که پس انداز هایم برای خرید چیزهایی که میخواهم کافی است و بعدش دوباره پول وارد زندگی من میشود و جایگزین می شود..دو تا از دوره های لاغری و ۵ دوره ی دیگر را به راحتی خریداری کردم. گوشی نو هدیه گرفتم.دوتا هدفون بلوتوثی که همیشه میخواستم را الان دارم.
بعد در ارتباطم با خداوند تحولی ایجاد شد . به خدای خودم علاقه مند شدم احساس کردم دوستش دارم و او هم مرا دوست دارد.دیگر برای درخواست چیزی گریه نکردم اما وارد زندگی من شد..من هنوز هم دعا میکنم اما با یک تفاوت که الان مطمئن هستم خدا میتواند و من لیاقتش را دارم.قبلا با احساس شک به توانایی خدا و اطمینان به لیاقتی خودم…من در هر لحظه با خداوند صحبت میکنم..و حضورش را احساس میکنم . در مسیر لاغری من ، میدانم که با من است و حمایتم می کند..من این روزها، آرامش دارم آرامشی که هیچ تلاشی برای به دست آوردنش نکرده ام ،اما بسیار سپاسگزارم که دارمش.
با سلام.
فاطمه جان از خوندن نوشته شما چقدر لذت بردم.
بهتون امیتاز عالی دادم.واقعا تبریک میگم از اینهمه تغییر خوب..اینهمه آگاهیهای درست واستفاده ازاین آگاهیها👌🏾👌🏾👏👏👏
امیدوارم که بزودی زود به تمامی خواسته هاتون دست پیدا کنید.🙏🙏🙏
سلام فاطمه خانم گل مثل همیشه دیدگاهتان عالی بود وعلاوه بر تغییرات جسمی در کل زندگیتون تغییر کردین واین باز هم نشان می ده شما به تناسب فکری رسیدین در ارتباط با خدا چقدر خوب عمل کردین انشالا به همه خواسته هاتون می رسین حتما موفق وسر بلند باشین
نشان های دریافت شده
سلام .
گام ۴۵
دلیل چاقی من چیست ؟
مهمترین دلیل چاق شدن هر فردی که اضافه وزن دارد باور کردن چاقی است.
خواهر دوقلوی من یه فرد متناسب بود . یه فردی که هممون به اندامش غبطه میخوردیم . موقع ازدواج دور کمرش اونقدر باریک بود که همه با دیدنش میگفتن فقط زهره در بین شماها اندام عالیی داره . گرچه استخون بندیش درشت بود و من و اون حدودا ۱۵ کیلو با هم تفاوت داشتیم ولی اسم اون همیشه لاغر بود و اسم من همیشه چاق .
من خودم رو چاق میدونستم و زهره رو لاغر .
زهره تا قبل از بارداری تافته ی جدا بافته از ما بود . همیشه لاغر بود و سریع هم باردار شد . یعنی دو موردی که در خانواده ی ما شامل حال خواهرام یود شامل حال زهره نشده بود . یعنی تا حدود ۲۹ سالگی زهره ی متناسب خیلی راحت باردار شد و از زمان بارداریش تمام فرمولهای گذشته ی ما در ذهن او شروع به تاثیر کرد .
چرا از زهره میگم چون او بیش از ما لاغر مونده بود ولی حتی قدرت چاقی عادتی خانوادگی ما روی باورهای متناسبش اثر گذاشت و در ایام بارداری و باورهای غلط مربوط به بارداری که اونم در خودش پذیرفته بود چاق و چاقتر شد .
چند روز ازش پرسیدم زهره رمز چاق شدن و چاق موندن تو چی بود ؟ بعد از گفتگو و اوردن دلایلی مثل خوردن و کم تحرکی در ایام بارداری باز من گفتم قبلش زهره چی باعث شد تو چاق بشی . گفت خب هرکی حامله میشه چاق میشه دیگه . خب طبیعی بود منم چاق میشدم . هرکی بچه شیر میده چاق میشه دیگه طبیعی بود منم زمانی که بچه شیر میدادم چاق بشم دیگه .
فرمول اصلی رو پیدا کردم . او چاق شدن در ایام بارداری و شیردهی رو طبیعی میدونست و حتی حالا هم چاق موندن خودش رو طبیعی میدونه و اونقدرم به این اعتقاداتش پایبنده که حتی از اون زمان ما بدتر شده . خواهران دیگه ام هم دقیقا همینن چاقی رو به عنوان پیشفرض زندگی پذیرفتن و با اینکه سه سال پیش که من با سایت تناسب فکری آشنا شدم خواهر دوم و خواهر سومم عالی کاهش وزن داشتن ولی باز فرمولهای چاقی بهشون غلبه کرد . خواهر اولم که اصلا چاقی رو پذیرفته و بهش کار نداره و فکرشو مشغولش نمیکنه . خواهر دوقلومم که باور لاغر بودن هنوز باهاشه می گه من دوباره برمیگردم به سمت لاغر شدن .
یعنی با اینکه باور چاق کننده زیاد داره ولی لاغر بودن خودشو باور داره و همین حالا هم با اینکه فکر میکنم بیش از ده کیلو از من چاقتر باشه ولی اون اندام قبلی خودش رو در ذهن داره و میگه اون اندام منه .
باور داره باید عاداتش تغییر کنه و سعی کنه از شخصیت لاغر خودش در امور روزمره استفاده کنه ولی عادات چاق کننده ای که در خودش ایجاد کرده هم در سرش هست و همونا مانع میشن به سمت لاغری حرکت کنه . این شرح مختصر از خواهرام رو دادم که بگم همین حالا دور من خواهرانی هستن که همگی چاقی رو پذیرفتن و حتی مامانم که در ایام بیماری به ۶۲ کیلو رسیده بود حالا با رغبت دوست داره چاق بشه و داره ناخوداگاه از فرمولهای چاق کننده استفاده می کنه . منم که دیگه کاری به کار اونا ندارم و دیگه تمایلی ندارم که بخوام در این موارد باهاشون صحبت کنم و بیشتر تمرکزم روی فرمولهای خودمه متوجه شدم که اصل باور چاقی در من به خاطر ژنتیکی بودن چاقیه .
در حالیکه ژنتیک بی معناست و ما عادت به چاقی رو در خانواده طبیعی می دونیم .
همونطور که عادت به سخت باردار شدن رو طبیعی دونستیم و خواهر دوقلوم الان دقیقا برای بچه ی دوم گرفتار این باور عادتی خانواده شده .
خب اما من حالا مدتیه دوباره اقدام کردم تا از طریق سایت تناسب فکری که بهش ایمان دارم دوباره محتویات ذهن خودم رو تغییر بدم تا زندگی دلخواهم رو تجربه کنم .
اون زمان حرکت من عمومی بود و من خیلیها رو با اینجا آشنا کردم ولی حالا دیگه هیچ تمایلی ندارم که دیگران هدایت بشن . چون اصلا به من ربطی نداره . همه خدا دارن و خدای وجودشون داره هر لحظه اونارو هدایت میکنه .
پس تا اینجا به چند تا باور اصلی رسیدیم
-باور کردن چاقی
-ژنتیک بودن چاقی
-عادت کردن به چاقی که منجر به طبیعی دانستن چاقی شد .
اما دلایل بعدی چاقی من که از این باورهای اصلی منشعب شد
باور خوردن = چاقی
کم تحرکی = چاقی
بالارفتن سن = چاقی
ازدواج = چاقی
بارداری = چاقی
بچه شیر دادن = چاقی
اینا باورهای بعدیه که چاقی رو برای من نگه میدارن .
اما ما اینجا داریم آموزش میبینیم که این باورها رو با منطق رد کنیم و دیگه ازشون در زندگی روزمره استفاده نکنیم و بعد از توقف چاقی از همون راهی که اومدیم آروم آروم و مستمر برگردیم .
باور اول : باور کردن چاقی . من خودم دقیقا یادمه چاقی من از همینجا شروع شد وقتی ۱۱ سالم بود و خودم رو وزن کردم و دیدم ۴۰ کیلو هستم خواهرسومم باور چاقی رو در سر من ایجاد کرد و گفت منم کلاس پنجم ۴۰ کیلو بودم و الان ۸۰کیلوام تو هم چاقی . ولی زهره لاغره چون زهره ۳۶ کیلو بود و فقط ۴ کیلو از من کمتر بود ولی اتیکت و برچسب چاقی به من زده شد و برچسب لاغری به زهره و همین برچسب رو ذهن من گرفت و تکرار کرد و من سالهای بیشتری از عمرم رو نسبت به زهره با برچسب چاقی زندگی کردم . خیلی از ما هنوزم برچسب چاقی رو با خودمون همراه داریم و غافلیم از اینکه چاقی اصلا وجود نداره . ما به چاقی هویت دادیم . ما چاقی رو معنا کردیم . مثلا یه فرد بزرگسال اگه ۴۰ کیلو باشه لاغره ولی یه نوجوان اگه ۴۰ کیلو باشه چاقه . وزن که تغییری نکرده پس این باور چاقیه که در فرد بزرگسال ۴۰ کیلویی نیست ولی در فرد نوجوان ۴۰ کیلویی ایجاد میشه اونم توسط اطرافیان وگرنه خودش که هنوز به قدرت تشخیص نرسیده فقط چاقی رو آموزش دید و باور کرد و پذیرفت و فکر کردم حقیقته . طبیعته .
خدارو شکر که به سایت تناسب فکری هدایت شدم تا بپذیرم این فقط یه باوره و هیچ قدرتی در زندگی من نداره و من صاحب این باور هستم و این باور رو به راحتی میشه با باور تناسب جایگزین کرد و اونم این ایه خداوند هست که میفرماید و خلقنا الانسان فی احسن تقویم . ما انسان را در بهترین قامت استوار کردیم . تمام چیزهای خوب بر ما نوشته شده و در حافظه ی ما ذخیره است . برچسبهای اصلی ما الهیست . البته اونا برچسب نیست او پرنامه های پیشفرضه که قابل حذف شدن نیست . حقیقت وجود ماست . یا ایه دیگر تبارک الله احسن الخالقین ما بهترین مخلوقات خداوند هستیم طوری که خداوند در افرینش ما به خودش تبریک گفت .خب پس تناسب ، طبیعت اصلی ماست . تقدیر ما متناسب بودنه . چاقی رو خودمون برای خودمون نوشتیم . چیزی که خدا برای ما نوشته و جزء پیشفرض های
باور بعدی طبیعی دانستن چاقیه . ما چاقی رو در برهه ای از زمان برای خودمون طبیعی کردیم و اون رو استمرار دادیم . بله کار دیگه ای که ما کردیم استمرار در چاقی بود . یعنی ما چاقی رو باور کردیم و استمرارش دادیم تکرارش کردیم . چاقی رو برای خودمون ساده کردیم . ما مثل اب خوردن چاق میشدیم .
من الان سه ساله چاق نشدم و همین خیلی موفقیت بزرگیه که نشون میده چاقی طبیعت بدن من نیست چاقی تکرار آموزشهای چاقیه و وقتی در امور روزمره اون رو تکرار نکنیم چاقی متوقف میشه ولی خب من دوست دارم روند لاغریم بیشتر بشه . پس الانم باورهایی دارم که نگهداشتن چاقی رو برای خودم طبیعی دونستم . در حالیکه روند لاغری من از وقتی دوباره اومدم و به طور مستمر آموزه های سایت تناسب فکری رو تکرار میکنم روند لاغر شدن دوباره در من ایجاد شده و باور متناسب تر شدن دوباره در من داره کار می کنه و من دارم عملکردم رو مطابق این باور انجام میدم . پس تناسبه که طبیعت اصلی وجود ماست چرا که در تمام زمانهایی که چاقی داشته کار خودشو میکرده تناسب هم خیلی قویتر از اون داشته بدن مارو ترمیم میکرده . قدرت چاقی ما در مقابل قدرت تناسب ما هیچه .
باور بعدی خوردن = چاقی که در روزهای گذشته و آموزشهای پیشین دیدیم خوردن یه تجربه است که ما خودمون اون رو به چاقی اتصال دادیم . ثابت کردیم این یه باور اشتباهه و ما هر چی هم که پرخوری کنیم جسم ما قدرت ترمیم داره و قدرت ترمیم صدها برابر قدرت تخریبه . چون قدرت ترمیم پیشفرض برنامه های ماست اما قدرت تخریب رو ما ارادی ایجادش کردیم و توجه کردن به قدرت ترمیم بدن خواه ناخواه قدرت تخریب رو کوچیک و کوچیکتر می کنه .
باور بعدی کم تحرکی = چاقی
در جایی میخوندم عمل تنفس به تنهایی کلی انرژی میخواد چون یه فرایند دائمی هست . یه فرمول داده بودن که من وقتی برای خودم رو محاسبه کردم دیدم فقط و فقط ۲۰۰۰ کالری برای تنفس من لازمه . حالا ببینید گردش خون دیدن شنیدن رشد موها عضله سازی حتی خود چربی سازی چربی سوزی ساخت استخوان خود فرایند ترمیم بدن سالم سازی عملکرد قلب مغز و تمام اندامهای داخلی حرکت دست و پا و …… چقدر داره انرژی مصرف میکنه . یعنی فکر کنم ما روزانه داریم حدودا پنجاه هزار کالری انرژی میسوزونیم . ایا واقعا این پنجاه هزار کالری رو ما با راه رفتن داریم مصرف میکنیم نه طبیعت بدن ما خودش خودبخود انرزی تولید میکنه و انرژی مصرف میکنه وگرنه نه غذای ما در انرژی سازی ما موثره نه حرکت ما در انرژی سوزی ما . انرژی سازی و انرژی سوزی فرایندهای کاملا مستقل هستن که جزء طبیعت بدن هستن و اصلا این برنامه های مزخرفی که ما به دهنمون دادیم در مقابل این قدرت بیکران هیچه هیچ .
تناسب هر لحظه در بدن ما در حال انجامه و حذف چاقی و بیماری جزء ترمیمهای بدن ماست که هر لحظه داره انجام میشه . پس همه ی این دلایل نشون میده خوردن و کم تحرکی هیچ ربطی به چاقی ندارند و این فرمولها فقط ساخته و پرداخته ی ذهن هستن که با دلیل ثابت کردیم کاملا اشتباه هستند و طبیعت اصلی ما تناسب اندام دائمی هست .
اما باورهای بعدی ازدواج بچه دار شدن و بارداری هست . اینها هم کاملا باورهای منسوخ شده هستند که فقط و فقط باید کنار برن اونقدر دلیل هست واسه مردود دانستن اینها که اگه بخوایم بنویسیم کلی جزئیات داره که دونه دونه این باورها رو رد میکنه حالا یکی دوتاش رو میگم با ازدواج کردن و بارداری و بچه شیر دادن انسان لذتهایی رو تجربه میکنه که قبل از اون تجربه نکرده . برای انجام چنین فعالیتهایی قطعا انرژی زیادی لازمه . خب ما این رو قبول داریم ولی فکر میکنیم خب برای اینکه ما انرزی لازم برای این فرایندها رو داشته باشیم نیاز هست بخوریم تا انرژی داشته باشیم و چون خوردن = چاقی هست پس در نتیجه ما مدتی بعد از ازدواج و در ایام بارداری و شیردهی چاقیم . در حالیکه اگر درست فکر کنیم میتونیم این باور رو پیدا کنیم که هر سه ی این موارد جزء طبیعت بدن هستند و خودبخود هم انرژی زا هستند و هم انرژی لازم رو خودشون دارن . اونها خودشون انرژی هستند و تبادل انرژی در این فرایندها دقیقا مثل سایر اندامهای داخلی بدن خودبخود و جزء پیشفرضهای بدن ماست . بدن ما انرژی لازم رو خودبخود بدون دخالت ما رد و بدل می کنه واصلا نیازی نیست که ما این کارها رو با خوردن مرتبط بدونیم و حالا اگرم دوست داشتیم لذت خوردن رو در کنار اینها تجربه کنیم لزومی نداره با چاقی برابرش کنیم . یعنی حتی خود فرایندن خوردن هم مثل سایر کارهای جسم ما یک تجربه است (جویدن ، بلعیدن حرکت در طول روده هضم جذب و دفع ) تمامی اینها عمل بدنه و کلی انرژی میبره چرا باید مارو چاق کنه .
خلاصه اینا همه کاره و در تمام این حالات بدن در حال تبادل انرژی هست . هم انرژی میسازه و هم انرژی میسوزونه و اینا هیچ ربطی به چیزهای خنده داری که ما برای خودمون ساختیم نداره . واقعا وقتی نگرشمون تغییر کنه و در این نگرشها استمرار داشته باشیم اصلا میبینیم دلیلی برای چاقی وجود نداره و خیلی راحت جمله ی ایکه باور چاقی رو در خودش داره به این جمله تغییر داد که هیچ دلیلی برای چاقی وجود نداره و ما همواره در حال تناسب اندام هستیم و جسم ما همواره در حال برطرف کردن چاقیست . خورد و خوراک فقط یه لذته که ما دوست داریم تجربه اش کنیم و سایر باورها نیز فقط تجاربی هستند که هیچ ربطی به چاقی ندارند و خیلی منطقی میشه همشوم رو رد کرد و با تکرار و استمرار تناسب رو برای خودمون دائمی کنیم .
استاد با اجازتون من خیلی علاقه دارم که این گامها رو به اتمام برسونم و بعد برم سراغ فایلهای نکات طلایی شما که حدودا صدتا هستن و بعد سراغ چالش من اینو نخوردم و بعد سراغ دوره . تازه تا اون زمانم کلی شما در حال اضافه کردن فایل به سایت هستید . من خودم شخصا تا ابد با شما همراهم و واقعا فایلهای شما چه رایگان و چه هزینه دار رو ستایش می کنم و ایمان دارم استمرار در مسیر تناسب فکری منو به درک و عمل بالاتری میرسونه و من روز به روز به تجارب بهتری دست پیدا می کنم .
در پناه خدا
گام ۴۵سلام وقت بخیر دلیل چاقی من چیست؟ این سئوالی بود که از ۱۰ سالگی تا پارسال در ذهن من مدام تکرار میشد ،به جواب هایی رسیده بودم که کارساز نبودن ، سالها از خودم میپرسیدم چرا من با آدم های متناسب فرق دارم؟ کی و چه عاملی باعث این تفاوت شده؟ از صحبت های اطرافیانم،دکترها و متخصصین تغذیه ،متوجه شده بودم که چاقی من ارثیه،ژنتیکه،مدل بدنم چاقه،استخون بندیم درشته،پرخورم،شام میخورم،شیرینی و چربی میخورم،تند غذا میخورم،استعداد چاقی دارم ،ازدواج کردم،باردار شدم،زایمان کردم،یبوست دارم، قرص های هورمونی میخورم،کودهای شیمیای غذاها چاق کننده هستن،سنت بالا رفته ،ورزش نمیکنی،رژیم نمیگیری ،زیاد میخوابی،زیاد میشینی،بعد از غذا دراز میکشی ،تحرکت کمه ووووو دلایل و ایراد بدن من اینها بودن و من سالها در پی رفع این موانع بودم، اولش که پذیرفتم که من ارثی چاقم و نمیشه کاریش کرد ،بعد بهم گفتن اگر میخوایی به زور وفشار یکمی لاغرتر بشی ،باید شام نخوری و یه لیست بزرگ از غذاهای خطرناکو بمن معرفی کردن که حتی خوردن ذره ای از اونها هم چاق کننده بود و این یک باور مخرب شد در من ، تمام اون دلایل ،در ذهن من شدند موانعی برای لاغر شدن و سالها با اونها کلنجار میرفتم و رنج میبردمچونکه فکر میکردم عیب بدن خودمو متوجه شدم حالا باید با همونها خودمو ترمیم کنم تنها انتظاری که تمام عمرم از خودم داشتم انتظار چاقتر شدن بیشتر بوده ،تازه باور داشتم هر ماه چاقتر از ماه قبل میشم، هر لباسی میخریدم چند ماه بعدش تنم نمیرفت ،و اون انتظار،، نتیجه ش فقط چاقتر شدن بیشتر بودبدلیل نداشتن اگاهی از کارایی های ذهن ،از اون فقط برای سختر کردن زندگی استفاده کردم، نمیدونستم با برنامه ریزی ذهنم میتونم متناسب باشم،میتونم ثروتمند باشم،میتونم محترم تر باشم ،میتونم روابط عالی رو تجربه کنم، میتونم سلامت باشم و دقیقا از نقطه برعکسش ازش استفاده کردم ،یعنی برعکس باورش کردم،باهاش چاق شدم، بیمار شدم،کم پولیو تجربه کردم ،طرد شدم ،بی اعتمادبنفس شدم وووو نمیدونستم خدای قدرتمندم ،ابزاری به نام ذهن بهم داده که مثل خودش توانمنده فقط باید تخریبش نکنیم ،در خودش بای دیفالت، همه چیز دانلود شده ،هر چیزی که بمن کمک کنه زندگی بهتریو تجربه کنم در من بوده و من اون ابزار رو از کار انداختم اولین اتفاقی که برای من افتاد ،کمتر شدن ،صدای منفی بافم بود، تا قبل از دوره ها ،صدایی جز صدای منفی بافم با من حرف نمیزد ،از صبح که بیدار میشدم منو میترسوند از همه چیز ،حرف های قشنگ هم که بلد نبود ،فقط منو سرزنش میکرد،از قیافم ایراد میگرفت ،از کارهام ایراد میگرفت ،از رفتارم ایراد میگرفت ،از چاقیم و هیکلم که دیگه نگم که دیونم کرده بود ، یک نوار ضبط شده ای با بیدار شدن من همزمان پلی میشد که پر بود از اطلاعات اشتباه و ناخوب ،که همون نجواها ،زندگی منو کنترل میکرد و در واقع مشاور درونی من بود که فرمان ها از طرف اون صادر میشد و منهم رام اون صدا بودم خدارو شکر که چندین ماهه در دوره ها هستم و به یاری خداوند ادامه خواهم داد،،،،بصورت شگفت انگیزی به اینجا هدایت شدم و مطمئن هستم کار خود خود خداست ،خدایی که منو هدایت کرد حمایت هم میکنه ،معجزه هم میکنه اوایل دوره ها ،فایل هارو فقط گوش میدادم ،به مرور ،میشنیدم ،بعدش درک میکردم و در انتها باورشون کردم و به عمل در زندگیم در اومدن چاقی من از بدو بدنیا اومدنم بوده ،انگار ۴ کیلو و نیم بودم ،عکس ۷ روزگی خودمو که در عکاسی ازم گرفته شده رو دارم که گویای تپل بودن منه 😊 بعد از اونهم ،بدن توپری داشتم نه چاق ، تا ۷ یا ۸ سالگیم هم هنوز چاق نشده بودم ،چاقی مشهود من از ۱۰ سالگی م بوده ولی چونکه صورت گرد و تپلی داشتم همه بهم میگفتن لپی و القاب زیادی بمن داده شد قرص های مولتی ویتامین در ذهن من چاق کننده بودن و بدلیل بودنم در رژیم های متوالی و ورزش ،دکترها تجویز میکردن ولی بهم هشدار داده بودن که همشون چاق کننده هستن و منهم همیشه از خوردنشون ترس داشتم و هنوزم کمی ترس دارم با اینکه دیگه اون قرص هارو نخوردمچندین سال با سختی فراوان از رژیم ها و کم کردن حجم غذاها ،بنظر خودم ،معده مو کوچیک کرده بودم ،یعنی عادت کرده بودم کم بخورم و تصور میکردم معده م کوچیک شده و این کم خوردنه دیگه شد جزء زندگیم ،اگر چند قاشق اضافه میخوردم حالم بد میشد ولی بیشتر اوقات هم اضافه میخوردم ،در اصل عادت من ساخته شد نه معده من کوچیک بشهاولین و مخرب ترین باور من که خوردن = چاق شدنه که از طرف خانواده و اطرافیانم مخصوصا پدرم در ذهن من کاشته شد ،باور شام خوردن = چاق شدنه که ۱۰۰ از پدرم آموزش دیدم و خودشم شام نمیخورد و بشدت از چاق شدن میترسید بیشتر باورهای من از خانواده ،پدر ومادرم ،دوستان و مدرسه شکل گرفت با لاغری با ذهن تمام اون تخریب ها ترمیم شدن و میشن و در حال ساختن نقشه تناسب هستیم
سلام فریده عزیز
واقعا از خوندن نوشته های شما لذت میبرم وبصورت روتین هر روز نوشته شما وچند تا از عزیزان در گروه رو حتما میخونم وخیلی از اونا الگو میگیرم از این بابت ازتون ممنونم.
ولی در این مورد خیلی حال کردم از وصف صحیح این ذهن پر از اطلاعات نادرست قبلی….خدایی یاد خودم افتادم کلی خندیدم بمحض بیدار شدن هنوز چشمها باز نشده اون شروع میکرد وبلند بلند ….یه بند غر میزد .همش منفی…وجالب منو یاد چیزهایی می انداخت که اصلا در خاطرم نبود یعنی هلاک ثبت اسناد و خاطره های ناراحت کننده وارائه آن در مواقع ضروری وغیر ضروری بود
😀😄ولی الان بخواست خداوند وسپاس فراوان از استاد عزیز واقعا آگاهانه باذهنم که همواره برای مشاوره باهام آمادهست صحبت میکنم وتقریبا به نتایج خوبی رسیدیدم. امیدوارم که همگی بتوانیم این مباحث را درک ودر زندگیهامون پیاده کنیم.
به امید رسیدن به تناسب اندام ورسیدن به تمامی اهداف🙏🙏🙏
سلام دوست عزیز
خدارو شکر در مسیر تغییر و پیشرفت هستید 😊
همینکه یاد میگیریم که چطور با خودمون و محتویات وجودمون برخورد کنیم و نقاط قوت و ضعف خودمونو میبینیم و تلاش میکنیم نقاط ضعفمونو بسمت بهتر شدن ببریم ،یعنی ما قهرمان زندگی خودمون هستیم و در مسیر صحیح هستیم ،خدارو شکر که دوستان قدرتمندی دارم که شاید نبینمشون ولی انرژی عالیشون مرتب در کامنت های پر بارشون برام لذت بخشه 🥰
موفقتر باشی دوست همراهم🌹
سلام خدمت استاد گرانقدر و همراهاندلیل چاق شدن من ؟ عکسایی که از کودکیم دیدم من یه مقدار تپل بودم در صورتی که پدر ومادرم و دو خواهر و برادرم کاملا لاغر هستن وحتی مادرم خواهرو برادرمو پیش دکتر تغزیه میبرد که چرا اینا اینقدرلاغرن تا دارویی چیزی بگیره برای اشتها ولی فقط من چرا از بین همه تپل بودم؟ الان که فکر میکنم وقتی ۵یا۶ سالم بود که مادر پدرم بهم میگفتن تو شبیه عمه ت هستی و همه عمه هام کاملا چاقن و همیشه منو به اونا نسبت میدادن که تو چون شبیه عمت هستی عین اونها چاقی یادم میاد که از بین همه اعضای خانواده من پرخورتر بودم و ازطرف پدرم تشویق میشدم که آفرین دخترم غذاشو کامل میخوره و به بقیه خواهربرادرام میگفت از این یاد بگیرین چجوری با اشتها غذا میخوره ولی شماها نه. یادم میاد که اضافه غذاهای اونارم به من میداد که آفرین بخور ومن تشویق میشدم برای خوردن درصورتی ک مادرم اصلا منو تشویق به خوردن نمیکرد از اونجایی که من پدرمو خیلی دوس داشتم هرکاری که میگفت انجام میدادم تا بیشتر دوسم داشته باشه .من تا دوران نوجوانیم توجهی به اضافه وزنم اصلا نداشتم و برام مهم نبود ولی کم کم به خودم اومدم و دیدم که چرا واقعا از بین خونواده فقط منم که اضاف وزن دارم به یاد ندارم که من رژیم گرفته باشم اما به جاش روزه هامو کامل میگرفتم در صورتی که بقیه خواهر برادرام روزه نمیگرفتن چون مادرم بهشون میگفت شما نمیخواد روزه بگیرین چون ضعیفین اما من به جز ماه رمضان هم روزه میگرفتم وکمی از وزنم کم میشد کم کم دوباره برمیگشت .یادمه که توی سن ۲۰. ۲۱ سالگی بودم که به دلایلی از پدرم دور بودیم که من یواش یواش لاغر شدم خود به خود. دیگه کسی نبود که برای غذا خوردن تشویقم کنه تاوزن ۵۰کیلو من لاغرشدم و باعث تعجب همه شدم که چجوری لاغرشدم درصورتی که من هیچ کاری برای لاغری نکردم و غذا خوردنم شبیه خواهرام شده بود چون همیشه بهشون توجه میکردم به غذاخوردنشون به اندامشون دوس داشتم که عین اونا باشم وهمینطورم شد بعداز اینکه ازدواج کردم به تشویق همسرم دوباره وزنم بیشتر شد چون همیشه میگفت زیادی لاغری پوستو استخونی باید یکم تپل بشی و من دوباره خود به خود وزنم زیاد شد و بعداز بارداری من ۲۵کیلو اضافه وزن داشتم که بازم نپذیرفتم اضافه وزنو که با استاد آشنا شدم و از فایلای رایگان چند وقتیه استفاده میکنم و تو دوره در مسیر لاغری من هستم تا اینجا خیلی عالی وزن کم کردم وتا وزن ایده آلم فاصله ای ندارم واینم بگم که من علاقه ای به نوشتن ندارم و این اولین باره که مینویسم خواستم از استاد تشکر کنم و بگم که خیلی ازتون انرژی میگیرم خیلی چیزا ازتون یاد گرفتم بعداز استاد عباسمنش شما استاد من هستین چون از اول که نمیدونستم شما پیج لاغری دارید اونجا دیدگاهای شمارو دنبال میکردم تا دیدگاهی میزاشتین سریع میخوندم و واقعا با فرکانس شما ارتباط میگیرم و وقتی فهمیدم شما هم پیج دارین سریع عضو شدم و و عالی نتیجه گرفتم از همین فایلای رایگان و از ۲۵ کیلو اضافه وزن فقط دو سه کیلو با وزن ایده آلم فاصله دارم که به زودی میرسم بهش و عکسمو هم برای استاد میفرستم که بزارن توی آلبوم شگفتی سازان 😊😊
سلام دوستان واستاد گرامی گام ۴۵وقتیکه ما فایل گوش میدیم تمرین مینویسیم نظر دوستان میخونیم وتوجه میکنیم به اموختهامون داریم موانع لاغری رو شناسایی میکنیم وانها رو برطرف میکنیم وفرمول سازی انجام میدم ونتیجه لاغر شدنه وموضوع مهمتر باور کردن وپذیرش چاقیه وامروز متوجه میشیم که مطمئنترین روش لاغری با ذهنهوهمین ذهنیکه مارو چاق کرده میتونه ماروهم لاغر کنه وافرادیکه اضافه وزن دارن به چند دسته تقسیم میشن گروه اول افرادی هستند که از بچگی چاق شدن واینها کارشون راحتر بوده چون از همون بچگی که حرف زدن وراه رفتن یاد گرفتن چاقی رو هم یاد گرفتن واز بچگی باور کردن که چاق میشن گروه دوم افرادی هستند که به واسطه حرف دیگران چاق شدن تاسنی متناسب بودن ومیخواستن فقط یکم تو پر بشن اما حالا ۳۰ یا۴۰کیلو اضافه وزن دارن واینا برخلاف میلشون پرخوری کردن وبالاخره ذهن میپذیره وروند چاق شدن شروع میشه وتا کجا خدا میدونهدوگروه سوم افرادی هستند که بواسطه مصرف دارم چاق شدن یعنی ی مشکلی براشان پیش میاد به پزشک مراجعه میکنن وی قرصی بهشون میده ومیگه مراقب باش این قرص باعث چاقی بشه بدلیل اینکه ما به دکتر خیلی اطمینان داریم باور میکنیم وچونکه داره قرص رو هم مصرف میکنه چاقی براش طبیعی میشه ووقتی دوره درمانش تموم بشه دیگه نمیتونه لاغر بشه منم ی دوره از زندگیم این مشکل پیدا کردم وقتی تیروئید پیدا کردم دکتر قرص داد وشنیده بودم که کسانیکه تیروئید کم کار دارن چاق میشن تیروئید پر کار لاغر میشن منم شنیده بودم نمونه هم دیدم حالا فرمولهای مغزی فعال شدن روند چاقتر شدن در من شروع شد وطی ۱۰۰روز مصرف قرص ۱۷ کیلو اضافه کردم واما گروه چهارم خانمهایی هستند که باردار میشن وچون تجربه بارداری رو ندارن یا مثل من زمان ۱۱سال از بارداری اولشون میگذره از تجربیات دیگران استفاده میکنن وفرمولهای مغزیشون تغییر میکنه وروند چاق شدن شروع میشه من وقتی بچه دومم باردار شدم روند چاقیم شروع شد قبلش یادم نمیاد فرمولی شنیده باشموقتی باردار شدم از همون هفته های اول گفتن دیگه باید به اندازه دونفر غدا بخوری من هم کم کم رفتارهای غذاییم تغییر کرد وغذا خوردنم زیاد شد وبهم گفتن بجای اب شیر بخور تا بعدش مشکل کمبود شیر نداشته باشی هفته ای ۱۶ تا شیشه شیر بزرگ مصرف میکردم دور از جونتون گاوم انقد شیر تولید نمیکرد بعد گذشت تا بچه بدنیا اومد دوکیلو ونیم بقیه اش موند برای من از بسکه سنگین شده بودم پا درد گرفتم تو سن ۳۱سالگی خیلی برام سخت بود باور کردنی نبود عذاب اور بود یهو در عرض ۹ ماه ۱۹ کیلو اضافه وزن خیلی غیر طبیعی بود ولی بازم شیر خوردنا ادامه داشت وگفتن موز شیرو زیاد میکنه بچه منم نق نقو بود همه میگفتن از گشنگی دیگه بچه سیر باشه که گریه نمیکنه شیر کم بود موزم اضافه شد از روزی یکی دوتا شد روزی ۶تا موز تقریبا با فاصله کم خوردن فایده هم نداشت فقط وزنمو میبرد بالاتر ومن به صورت دستی فرمولهای مغزیم عوض کردم و دستی دستی خودمو چاق کردم نادانسته اما اشکالی نداره خدارو شکر که جلوی ضرر و از هر جا بگیری منفعته وبا لاغری با ذهن اشنا شدم والانم در خدمت شما دوستان عزیزم هستم این شد که چاقی رو یاد گرفتم وحالا هم دارم لاغری رو یاد میگیرم واین میشه پذیرش چاقی واما باور کردن ونفس کشیدن تغییر رفتارهای غذایی پلک زدن همه اینها تحت کنترل ذهن ماست وافراد چاق فکر میکنن معدشون مشکل داره جسم ما به خودی خود هیچ نقشی برای فرمان صادر کردن ندارهدومغز هم رفتارهای غذاییمونو کنترل میکنه ودلیل اینکه ی فرد متناسب رفتاهای غذاییش درست داره مثل پلک زدن ونفس کشیدنش طبیعیه اما فرد چاق رفتار غذایی اشتباه داره هیجان زده میشه وپرخوری میکنه اینا بخاطر تفاوت در فرمولهای مغزی اونهاست نه چیز دیگر وما نیاز جسمیمون باهم فرق نداره شاید افراد ورزشکار بخاطر فعالیت بیشتر یکم بیشتر باشه ومنم فکر میکردم چون امروز به خیال خودم یکم فعالبتم بیشتر شده نیازم به غذا لیشتر میشه وبا خوردنش جبران میکروم واینا همه فرمولهای مغزی ماهستند ورفتارهای ما هم بر اساس این فرمولها شکل میگیره ودر نتیجه جسم ما میشه ابنیکه الان هست وبنابراین ارتباط تنگاتنگی بین مغز وججسم وذهن بوجود میاد ودر نتیجه وهمیشه دهن پیروز میشه واگه از فرد چاقی بپرسن ۶ ماه بعد چند کیلو هستی نمیدونه اما اگه از فرد لاغر بپرسن همون وزنی رو میگه که الان هست چون اون سالها ست که تو این وزنه وتغییر نکرده خداروشکر چون رفتار غذایش مثل سایر رفتارهاشه پلک زدن واینا اگر به فرد چاق بگن اگه اینو بخوری چاق میشی سریع تو ذهنش ی تصویری از چاقی خودش تو ذهنش شکل میگیره ومغز ما هم بر اساس این تصاویر فرمول سازی میکنه وفرمان صادر میکنه وقتی مغز دستور خوردن میده وما نمیخوریم باعث ایجاد درگیری دهنی میشه وهمیشه هم ذهن پیروز میشه وما چیزی بنام اشتها نداریم اشتها چیزی نیست جز ی فرمول اشتباه که به مغزمون دادیم
با تکرار کردن و تمرین کردن و توجه کردن به مطالبی که استاد میگن ما موانع متناسب شدن رو شناسایی میکنیم و اونها رو برطرف میکنیم و فرمولسازی میکنیم تا به سمت متناسب شدن حرکت کنیم .( اگر موانع متناسب شدن رو برداریم خود به خود لاغر میشیم چه بخوایم چه نخواییم )
چرا ذهن من نقش اصلی رو در چاقی من داره ؟؟
ذهن من همان طور که توانایی چاق کردن من رو داره توانایی لاغر کردن من رو هم داره .
باور کردن چاقی به چه شکل افراد رو به سمت چاقی میبره ؟
افراد چاق چند دسته هستن :
بعضیا که از همون اول بچگی چاق بودن و چاقی به آسانی و راحتی در اونها شکل گرفته مثل راه رفتن و زبان مادری یاد گرفتن مغز چاقی رو هم خیلی راحت یاد گرفته و پذیرفته ان چاقی ما طبیعی هست (من جز این دسته افراد نبودم یعنی زیاد شنیدیم که در دوران نوزادی خیلی چاق بودم ولی از وقتی خودم رو میشناسم از دوران اول ابتدایی شاید حتی قبلتر از اون من لاغر بودم تا زمان ازدواجم که بسیار لاغر و خوش اندام بودم ).
ما خیلی وقتها رفتار والدین رو می ببینیم و چاقی شدن رو از اونها یاد میگیریم .
وخیلی کم هستن افرادی که چاقن و والدین اونها متناسب هستن چرا ؟ چون این والدین و مادرها فکر میکنن وقتی فرزند تپلی داشته باشن اونها مادر لایقی هستن (من خودم برای فرزندان خودم مخصوصا قبلا برای دخترم خیلی از این افکار داشتم و خودم رو زجر میدادم که چرا نمیخوره و اون رو با کارتون سرگرم میکردم یا با فیلمی در موبایل سرگرم میکردم تا غذاش رو و یا شیرش رو بخوره و اگر نمیخورد بسیار ناراحت میشدم و هم دخترم رو ادیت میکردم و هم خودم رو تا مقداری به اون غدا بدم ولی برا پسرم کمتر خودم رو ادیت کردم ولی بازم همین افکار رو داشتم تا با این مسیر آشنا شدم و دیگه به هیچ عنوان مجبور به خوردنش نمیکنم )
وقتی ما باور میکنیم چاق شدن ما طبیعی هست ذهن ما فرمولهایی میسازه و بر اساس اون فرمولها رفتارهایی در ما ایجاد میشه که ما چاقتر بشیم و همش هم کار ناخود اگاه هست پس با پذیرفتن چاقی در ما رفتارهای چاقی شکل میگیره.(هیچ وقت چاقی خودمون رو نپذیریم و طبیعی ندونیم که خیلی کار خطرناکی هست و منم هیچ وقت نپذیرفتم با تمام موانع ذهنی که داشتم مثل اشتها و دارو و … ولی گفتم چرا من باید چاق باشم و به دنبال راهی گشتم )
و دسته ی دیگر کسانی هستن که به واسطه حرف دیگران چاق شدن و چاق شدن جز رویاهاشون بوده و البته نه زیاد یه مقدار دوست داشتن چاق بشن که دیگران خوششون بیاد و نتیجه وزن زیاد شده (خدا رو شکر من جز این دسته هم هیچ وقت نبودم )
وقتی مغز ما فرمولهای چاقی ایجاد کنه دیگه خدا میدونه ما تا کجا چاق بشیم پس به خاطر دیگران خودتون رو در معرض چاقی قرار ندید .(کار بسبار خطرناکی هست )
و دسته ی دیگر افرادی هستن که به خاطر خوردن داروها چاق شدن یعنی وزن طرف خوبه اما به پزشک مراجعه داره و پزشک بهش میگه که مواظب باش که این دوا تو رو چاق میکنه و این فرد چون پزشک رو خیلی قبول داره و چون مجبور که دارو رو مصرف کنه پس میگه طبیعی که چاق بشم و یواش یواش در معرض چاقی قرار میگیرن و دیگه وقتی قرص رو قطع کنن اون افراد ولی همچنان فرد چاق هست چون دیگه اون فرد برای خودش چاق شدن رو طبیعی کرد ه و در ذهنش فرمولهای جدید چاقی ایجاد شده .(من خودم جز افرادی بودم که تجربه ی این حرف رو داشتم چون من خودم رو با رژیم داشتم لاعر میکردم و در ماه اخر رژیمم مجبور بودم آزمایش خونی بدم و اونجا بود که متوجه کم کاری تیرویید و مشکل هورمونی شدم و زمانی که هم متخصص من و هم دکتر تغدیه و هم یک متخصص دیگه با هم گفتن خوردن این داروهای هورمونی و تیرویید کم کار تو رو چاق میکنن انگار یه دفعه روند لاعری من متوقف شد و بلعکس از ماه اینده شروع کردم به چاقی و اطرافیان من میگفتن طبیعیه چون این دارو ها رو میخوری و لی خودم نمیتونستم قبول کنم چطور یه دفعه از ۵۹ کیلو وزنم هر روز بالاتر بره و اصافه وزن پیدا کنم برای همین تحقیق میکردم در اینترنت از منشی دکترها پرسیدیم ولی همه همین رو میگفتن که اره هر دو عامل چاق کننده هستن و همیشه ته دلم میگفتم چطور یه قرص من رو چاق کنه مگر اینکه من زیادتر بخورم ؟؟و به دنبال راهی بودم ولی همون ترس از چاقی و اثر حرف پزشکان باعث شده رود من روز به روز چاقتر بشم و شرایط سختتری داشته باشم )
و دسته ی دیگه افراد ی هستن که به خاطر بارداریشون دچار اضافه وزن میشن مخصوصا در کشور ما که خیلی از بزرگترها دستورالعمل خوردن به این افراد باردار میدن و اونها هم دستی شروع میکنن به خوردن و ترکیبات و تنوعات غدایی ایجاد میکنن و به مغز میگن من دوست دارم به این شکل غذا مصرف کنم و اینها همون فرمولهای غدایی افراد میشن و بعد از بارداری دوران شیردهی این افراد هست این افراد بیشتر غدا میخورن که شیرشون بیشتر بشه و خیلی این نگاه غلط هست و هیچ ارتباطی به شیر اونها نداره .
خیلی از افراد بعد از بارداری دچار افسردگی میشن چون وزن زیادی یه دفعه به اون فرد تحمیل شده و دیگه هیچ لباسی اندازش نیست و نمیتونه لباس رنگ تیره و سبک خاصی بپوشه و بماند چقدر حرکات فرد تغییر میکنه و فرد اذیت میشه
بنابراین به این شکل باور کردن چاقی باعث میشه در ذهن افراد فرمولهایی ایجاد بشه .(من جز این دسته از افراد هم بودم که با بارداری چاقی خیلی زیاد در حد ۱۰۰ کیلو رو تجربه کردم در حالی که قبل از بارداری در وزن بسیار نرمال ۶۵ بودم اما چون بعد از دواجم همش با زور رژیم و ورزش لاغر میشدم پس به محض بارداری من دیگه به توصیه بزرگترها باید همه چیز میخوردم و چیزی به دلم نمیزاشتم در هر موقع از شبانه روز من میخواستم به هر مقداری که میخواستم غذا میخوردم و لذت میبردم و تلافی دوران رژیم رو در دوران بارداری در میوردم و چون خواهرم و اطرافیانم رو هم دیده بودم که در این دوران چاق شدن دیگه برام طبیعی بود در بارداری چاق بشم و با خیال راحت شروع میکردم به خوردن با این فکر که بچه با بنیه ی قوی به دنیا بیارم و من از اواسط بارداری ماهی پنج کیلو اضافه میکردم و بسیار چاق میشدم طوری که وقتی زایمان کردم تا مدتها با دیدن اندامم حالم بد میشد و افسرده بودم و حتی یادم میاد میرفتم داخل کمد که مانتوهای قبل از بارداری رو بپوشم اما مانتو به تنم نمیرفت و یا لباسهای خونگی قبل از بارداریم رو با حسرت نگاه میکردم که من اینقدر لاغر بودم؟؟؟ و اما تنم نمیرفتن و کلی لباس گشاد رفتم خریدم که اصلا پسندم نبودن و یا حتی یادم میاد یه روز میخواستم برم پیاده روی اما هر کاری میکردم کفشهای باشگاه ام به پام نمیرفتن و فقط تنفرم از چاقی بیشتر میشد و همش به دنبال راهی بودم برای رهایی از چاقی )
در هر جنبه از زندگی ذهن به دنبال بیشتر کردن هست .
و ما هر هنری داریم ذهن دوست داره در اون جنبه پیشرفت کنه
وقتی ما چاقی رو یاد بگیریم ذهن چاقی بیشتر رو دوست داره و یکم چاقی بیشتر یکم بیشتر جلو میرید .
تمام فعالیتهای بدنی ما تحت کنترل مغز ما هست بنابراین رفتار غدایی ما هم تحت کنترل مغز ما هست
بعضیا میگن معده ی من گشاده یا بدن من شیرینی رو میکشه اما غلط هست جسم ما به خودی خود هیچ تاثیری در چاقی ما نداره مثلا همین دست ما به خودی خود هیچ کاری نمیتونه بکنه مگر اینکه مغز ما بیاد فرمان بده که دست بتونه حرکت کنه و همین مغز رفتار غذایی افراد رو کنترل میکنه .(منم قبلا زیاد میگفتم بدن من شیرینی رو میکشه و میگفتم چاره چیه بدنم اینطور هست و من هوس شیرینی زیاد میکنم و کاری از دستم بر نمیاد اما نمیدونستم بدنم هیچ کاره هست و تمام دستورات از مغز میاد مثل نفس کشیدین و پاک زدن و … )
دلیل اینکه فرد چاق هیجان زده هست و پرخوری میکنه ولی لاغرها اینطور نیستن تفاوت در مغز این افراد هست و در جسم این افراد خیلی تفاوتی نیست .
و بارها شده من یکم فعالیتم از حالت عادی بیشتر میشد و با بیشتر خوردن جبران میکردم و میگفتم انرژی مصرف کردم و نیاز به غدا دارم که همه ی اینها رفتارهای غدایی ما هستن که معز ما رقم میزنه .(من بسبار این حرف رو میزدم در زمانی که ورزش میرفتم وقتی از باشگاه میومدم خونه یه دوش میگرفتم و لباسهام رو میشستم و شروع به خوردن میکردم که من گرسنه هستم و باید یه شام رژیمی حتما بخورم و گرنه نمیتونم خودم رو تا آخر شب کنترل کنم و کلی مواد غذایی غیر رژیمی میخورم پس با این فکر که من کلی انرژی مصرف کردم تا دوش میگرفتم میخوردم و اصلا نگاه نمیکردم ببینم گرسنه هستم یا نه فقط میخوردم )
همه ی افرادی که چاق هستن براشون طبیعی هست که به مرور زمان چاق بشن و بهشون بگو ۶ ماه بعد چند کیلو هستی ؟ نمیدونن چون وزنشون در حال افزایش هست ولی لاغرها مدتها هست که متناسب هستن و ثایت هستن و همیشه در یک وزن هستن و خوردن و لاعری اونها بسیار راحت هست مثل نفس کشیدین اونها و پلک زدن اونها واما فرمولهای خوردن در مغز ما چاقها اتوماتیک نیست چون خودمون انتخاب میکنیم چی بخوریم بنابراین با اقدام کردنهای ما فرمولها تایید و پرررنگ میشن
ما خودمون عامل به واقعیت رسوندن تصویرهای ذهنی میشیم (من آخرین بار که رژیم گرفتم و ورزش کردم تا لاغر شدم ولی بعد از اون به دلیل یه سری از مشکلات و مانعهای ذهنی که مدام چاق و لاغر میشدم همش ترس داشتم و نگران بودم که من که تونستم در عرض یک ماه اینقدر وزنم بالا بره پس تا چند وقته دیگه چقدر هستم ؟؟و شدیدا میترسیدیم و نگران میشدم و استرس میگرفتم و میرفتم د کتر و با رزیم جدید و ورزش من به زور کمی وزنم رو پایین میوروم ولی به محض رها کردن رژیم چاق میشدم و به همه میگفتم کاش دیگه در این وزن میموندم و بیشتر نمیشدم منم رژیم نمیگرفتم ولی نمیدونم چرا همش اضافه میکنم ؟؟و نمیدونستم کحای کار میلنگه و همش در حال افزایش وزن بودم و با رزیم میخواستم جلوی اون رو بگیرم و هیچ وقت وزنم ثابت نبود اما تمام متناسبهای اطرافم سالها بود در وزن ثابتی بودن و تکون نمیخوردن مثل هم باشگاهیم یا خواهرم یا خواهر شوهرم یا دوستم و کمی نوسان هم اگر داشتن لاغر تر میشدن در مواقع خاصی مثل بیماری و … )
هر کس چاقی براش طبیعی میشه تصویر چاقی براش شکل میگیره و مغز بر اساس تصویر ذهنی فرمولهاش شکل میگیره .
و وقتی رژیم بگیریم این تصویرها که تغییر نمیکنه پس مغز ما بر اساس تصویر برای ما دستور صادر میکنه و ما اجرا میکنیم چون نا فرمانی از مغز ما باعث در گیری ذهنی میشه و در نهایت ما از ذهن شکست میخوریم .(من خودم به شدت اواخر رژیمم خسته میشدم و دلم همه چیز میخواست و بارها به دکتر تغذیه میگفتم و همیشه یه روز رو در ماه به خودم استراحت میدادم و هر چیزی دلم میخواست میخوردم و دوباره از فردا شروع میکردم چون با رژیم که فرمو لهای ذهنی من تغییر نمیکردن و من همچنان دستورهای چاقی رو داشتم و تا جایی که میتونستم نمیخوردم ولی یه جاهایی دیگه شکست میخوردم و شروع به چاق شدن میکردم )
افرادی که اضافه وزن دارن یا در حالت خفکی هستن یا سیری و چیزی به نام گرسنگی رو تجربه نکرده بودن و در واقع متناسبها گرسنگی رو دادن و سیری و اما چاقها یه پله از اونا بالاترن یعنی پله ی تموم اونها که سیری هست پله ی شروع ما چاقها هست که در این حالت خفگی نیستیم پس باید بخوریم (و من با آموزشها یاد گرفتم فقط در حالت گرسنگی غدا بخورم و به محض سیر شدن دست بکشم که اگر نمیشناسیم این دو پیغام رو استاد در فایلی توصیح دادن که مثلا پیغام گرسنگی ممکنه با علامتی مثل قار قور شکم و یا دل پیچه و سر و صدای شکم و یا شاید با حالت خاص روحی مثل عصبی شدن و .. همرا ه باشه و حالت سیری هم باید طوری باشه که بعد از خوردن احساس سبکی کنیم و به دور از اون سنگینی و زیاد خوردن که به همراه خفگی و بالار فتن ضربان قلب و یا حالت تهوع همراه باشه و در واقع مقداری بخوریم که اون سر و صدا و اون حالت گرسنگی در ما از بین بره )
و در من چاق تافشار به شکمم نیاد و به خالت خفگی نرسم دست از غذا نمیکشم و دارم به ذهنم فرمول میدم من در این حالت خفگی و شکم درد دست از غدا میکشم (اما با این اموزشهای استاد من از این کارر به شدت متنفرم و از اون دوری میکنم و به دنبال اون حس سبکی بعد از غدا هستم که هم سیرم و هم سبکم و اگر به اون حالت زشت و زننده ی پرخوری برسم میدونم مثل یه علامت در بدن هست که در جایی از بدن من مشکل ایجاد شده و اونم علامتش هست مثل زمانی که سرما بخوریم و ابریزیش پیدا میکنم و یا گلو درد و میفهمیم که این واکنش بدن در مقابل یک مشکل هست پس وقتی زیاد بخورم و علامتی در جسمم پیدا بشه مثل شکم درد و خفگی و یا حالت تهوع و سنگینی متوجه میشم این واکنش جسمم در مقابل مشکل پرخوری من هست و به خودم میگم مگر من انسان نیستم پس چرا زیاد میخورم ؟؟؟؟)
و خیلیا میگن من اشتهام زیاده اما اشتها کجاس ؟؟یه غده داریم در بدن و یه آنزیم داریم در بدن میدونیم کارش چیه ولی اشتها کجای بدن ما هست ؟؟ همچین عضوی بدن ما نداره نه فرمولهای ما بر ای چاق شدن زیاد هست نه اشتهای ما (چقدر قبلا من میگفتم اشتهام زیاده که چاق هستم و لاعرها اشتها ندارن که لاعرن و همیشه ا ز اشتها به عنوان عامل چاقی خودم یاد کردم و گفتم من که اشتهام ریاده پس باید با مواد کم کالری اون رو کنترل کنم و کلی میوه و سالاد و … دم دستم بود که بخورم چون من اشتها دارم و تقصیر من که نیست میخورم چون چیزی به نام اشتها به من خوردن رو تحمیل میکنه اما چطور شد تا با این دور ها اشنا شدم دیگه خبری از این حرفها نیست و الان اگاهم در بدنم همچین چیزی نیست که غذا رو به زور وارد بدن من کنه و من به جاش قدرت انتخاب دارم که چه چیزی رو در چه زمانی و چه مکانی به چه اندازه بخورم )
پس ببین از کی چاق شدی ؟؟از بعد از ازدواج چاق شدی چرا ؟؟؟چون زیاد شنیدی بعد از ازدواج چاق میشی و نمونه هم میبینی در اطرافیانت ( بله من زیاد شنیده بودم و مثلا خواهرم رو وبقیه رو هم دیده بودم که بعد از چاقی بسیار چاق شدن پس این برای من تصویر ذهنی میشه ومن بعد از ازدواج دچار اضافه وزن خو بی شدم )
پس توضیح بده چرا چاق شدی؟؟؟؟
من بعد از زادواج چاق شدم
من بعد از بارداری چاق شدم
من بعد از مصرف دارو چاق شدم
میخواییم منشا و ریشه ی چاقی و رو پیدا کنیم تا اون مساله رو برای همیشه برطرف کنیم
سلام🙂
تا زمانی که علت چاقی رو پیدا نکنیم نمیتونیم چاقی رو برای همیشه رفع کنیم
علت چاقی باور کردن چاقی است باور همون فرمول ذهنی هست که ثبت شده و این فرمول باعث ایجاد دستورات مغزی چاق کننده میشه و رفتارهای چاق کننده رو انجام میدیم و تکرار این رفتارها جسم چاق رو در ما شکل میده
در واقع ابتدا انتظار چاقی در ما شکل گرفته و همین انتظار باعث ایجاد تصاویر ذهنی چاق شده وقتی این تصاویر پر رنگ و فول اچ دی و ثابت شد فرمولهای چاقی فرم میگیرن
این پروسه در من به چه شکل انجام شده؟
خوب من از ابتدای تولد لاغر بودم ومادرم میگن که چون در دوران بارداری پدرم جبهه بودن و مادرم تنها بودن هم غصه خوردن و هم به خودشون نرسیدن و به همین دلیل من وقتی به دنیا اومدم لاغر و سبزه بودم که هر کسی که منو میدیده به مادرم میگفته که این بچه سیاه سوله اصلا بهش نمیخوره بچه تو باشه یا واضحا گفته که اه ه ه ه این چه بچه زشتیه تو داری و…. خوب مادر من هم به خاطر اینکه احساس لیاقت کنه و تعریف و تمجید بشنوه از دیگران سعی میکرده که منو تپل کنه خودش بارها گفتن من از چهل روزگی شما رو چشوندم و ….
همین مسئله باعث شده که من ۶ ماهگی به یه دختر تپل و سفید تبدیل بشم که هر کسی منو میدیده باور نمیکرده من همون بچه ۶ ماه پیش باشم
بعد از به دنیا اومدن برادرم در یکسال و نیمگی من دوباره لاغر شدم و تا دوم راهنمایی خیلی لاغر بودم و همیشه مریض و درحال زدن امپول پنیسیلین … مسلما در این دوران بارها شنیدم که بخور تپل بشی بخور قوی بشی ببین فلانی چه خوب میخوره ببین چقدر سرخ و سفیده ببین مریض نمیشه یا عمه مادرم بهشون گفته که چون دختره بهش نمیرسی (داداشا تپل بودن من لاغر)یا بارها گفتن که بزرگ بشه چاق میشه و…. خلاصه من در تابستان بین دوم و سوم راهنمایی حسابی خوردم به طوریکه دیگه سوم راهنمایی لاغر نبودم یادمه در اون دوران مامانم یه قابلمه رویی نسبتا بزرگ برنج میپختن و برای ما یه بشقاب برنج به صورت تپه ای میریختن همونم با نون میخوردیم
تا دوران کنکور من ۶۳،۶۴ کیلو بودم و سال قبل کنکور ۷ کیلو کاهش وزن پیدا کردم و به ۵۷ رسیدم یه سال قبلش نامزد کردم و همسرم که منو در وزن ۶۴ دیده بودن والان در ۵۷ بودم یه بار بهم گفتن چرا لاغر شدی و اون موقع قشنگتر بود (فرمول چاقی=زیبایی)یا همیشه همسرم و مادر همسرم دوران نامزدی میگفتن ما از آدم لاغر خوشمون نمیاد و…(فرمول چاقی=محبوبیت) خلاصه در دوران دانشگاه من همین حدودا بودم و هر وقت روی ترازو میرفتم انتظارم وزن کمتر از ۶۰ بود و همیشه هم همین بود تا اینکه باردار شدم و نزدیک ۲۰ ،۲۲ کیلو اضافه کردم و قشنگ یادمه چقدر پر خور شده بودم و چقدر به شیرینی و هله هوله علاقه داشتم و در نهایت یه بچه با وزن ۲،۷۰۰ به دنیا اوردم و اضافه وزن با من موند در دوران شیردهی هم با سرعت کمی وزنم کم شد تا به وزن ۶۸ رسیدم ادامه دوران تحصیل تا اتمام دانشگاه رو در همین وزن بودم و ماه آخر چون شیفت نداشتیم و بخش پوست بودیم و راحت بود نسبت به سایر بخشها من دو کیلو اضافه کردم در همون ماه و به ۷۰ رسیدم چند سال هم در همون وزن بودم تا اینکه مطب زدم و منشی من یه خانم چاق بودن و همیشه درباره موضوع چاقی داشتن حرف میزدن …در اون شرایط من یه جراحی کیسه صفرا داشتم و آزمایش تیرویید هم کم کاری رو نشون داد و من با توجه به شنیده هام درباره ارتباط چاقی و متابولیسم پایین و کم کاری تیرویید و جراحی کیسه صفرا و هضم نشدن چربیها و توجه به چاقی در صحبت های بین من و منشی ترس از چاقی در من قوت گرفت و مرتب خودم رو وزن میکردم و قشنگ میدیم که با هر بار ترازو رفتن وزنم بیشتر میشه و ترسه باز هم بیشتر میشد (که الان میدونم به خاطر شکل گیری تصاویر چاقی در ذهن من بوده)و این شد که در یکسال ۱۰ کیلو اضافه کردم و بعدش باز هم به خاطر حرف و حدیثهای بقیه مثل پدرم که همیشه مادرم رو سرزنش میکردن به خاطر چاقی یا همیشه در حال تذکر دادن برای کم خوری بودن یا میگفتن برو پیاده روی …هنوزم همون کارا رو دارن انجام میدن من تصمیم گرفتم یه کاری برای چاقیم بکنم که همیشه با کم خوری و سالاد خوری وورزش و…. میخوایم این اضافه وزن رو کم کنیم در صورتیکه اینها همش توجه به میوه است و ریشه ها که همون فرمولهای ذهنی چاق هست سر جاشه و با وجود ۳ سال تلاش برای کاهش وزن با انواع ورزشها اضافه وزن کمتر که نشد بیشتر هم شد تا اینکه با استاد آشنا شدم و ۱۳ ماهه فقط اموزه های ایشون رو دنبال میکنم و دارم ریشه ها رو ضعیف میکنم😊😊😊 تا میوه هم تناسب اندام ذهنی و جسمی بشه برای همیشه🤩🤩🤩
سلام
خداقوت استاد و دوستان گلم 🌸
مهم ترین دلیل اضافه وزن من که ازبقیه خیلی قدرتمندتر بوده و چاقی رو کاملا برام طبیعی جلوه داده باور ارثی بودن چاقیه که تو خاندان ما همه هیکلی هستن .درحالیکه من یه بچه ظریف و لاغری بودم ولی این حرفو هزاربار شنیدم و متاسفانه برام عادی شد که منم یکی میشم مثل بقیه حالا خودمو هلاک کنم ورزش کنم رژیمم بگیرم باز دسته آخر من چون به اونا کشیدم پس لاغری رو باید دورشو خط بکشم . یعنی جوری در من نهادینه شده بود که قشنگ باور کرده بودم من هر کاریم کنم مرحله آخر برمیگردم به ژنتیک خودم.اصلا توذهنم تا دوسه سال پیش نمیگنجید که من هم میتونم مثل بچگیم دوباره لاغر بشم . و تصور کنید بیست و خورده ای سال بااین دیدگاه بال و پر دادم به این باور معلومه که مغلوب میشدم . لاغری رو یه کار کاملا غیر ممکن و دورازدسترس میدونستم برای خودم ،اما برای دیگران آسون و شدنی میدونستم .انقدرم درموردش حرف میزدم که حک شده بود تو ذهنم عین دیوار بتنی مانع نتیجه گرفتنم میشد . نمیدونم به چه شکلی از خدا و شما تشکر کنم که افتادم تو این مسیر . الان با یقین میگم که هر چیزی هررررچیزی توی زندگی ذهنیه دست خودمونه نه فقط چاقی و لاغری که هر موضوعی اول بصورت شنیده یا دیده وارد ذهنمون شده بعد بااحساسمون چه خوب و چه بد انقدر پرو بال بهش دادیم تکرارش کردیم که باورش کردیم طبیعیش کردیم برای خودمون ،و انتظار به وجود اومده ،تصاویر ذهنی ساخته شدن و فرمول ها ایجاد شدن و بعد هم واکنش هامون به واسطه دستورات جدید مغزمون تغییر کرده . و اون وضعیت برای ما به وجود اومده . حالا ما همین مراحل و برای لاغر شدن به کار میبریم زمان بره ولی شدنیه .اگه مسیر و برای خودتون لذت بخش کنید بااشتیاق شدددددید ادامه بدید باور میکنید که میشه لاغر شد اصلا طبیعیش اینه لاغر باشید چاقیه که غیر طبیعیه کدوم نوزادی که مادرش رفتار غذاییش مناسب و طبیعی بوده بااضافه وزن و نافرمی بدنیا اومده ؟همه متناسب دنیا اومدیم پس این وسط یه اشتباهی شده که الان مثل اونموقع متناسب نیستیم .مهم ترین بخش هم همینه که دلیل یا دلایل چاقی رو پیدا کنیم اشکال و که پیدا کردیم راحت میشه برطرفش کرد اگه چاشنی صبر و به این مسیر اضافه کنیم به سادگی میتونیم لاغر بشیم .حالا که دلایل و کشف کردیم و باور هم کردیم که میشه لاغرشد دیگه باید انقدر تکرار کنیم ادامه بدیم تمرکزمون فقط به هدف باشه نه وضعیت الان ، که احساسمون خوب شه کم کم انتظار مون ازخودمون دیگه لاغری میشه و تصاویر تغییر میکنه و فرمولا ساخته میشن و مغز دیگه بافرمول جدید دستور صادر میکنه و آخرشم که مشخصه .اینو دائم باخودتون تکرار کنید که حتی اگر ینفر درجهان هست که بدون ورزش و رژیم خاصی متناسبه پس من هم میتونم متناسب بشم مگه اون بامن فرقی داره یا از فضا اومده از لحاظ جسمی کاملا عین همیم چشم گوش زبان دست پا. … داریم پس یه چیزی درونمونه که باهم متفاوته و اون هم باورهای ذهنیمونه 😍😍😍😍 کل پروسه لاغری همینه درست مثل چاقی بااین تفاوت که اونموقع مدام مضطرب و نگران بودیم مدام سرزنش و عذاب وجدان داشتیم باغذاها مشکل داشتیم افسرده بودیم ناامید بودیم😯😯😯 اما الان شکرخدا سرحال، بانشاط ،امیدوار، باانگیزه و مشتاقیم و انتظارمون فقط و فقط متناسب شدنه 💖💖💖💖💖💖💖 هرچیزی رو که ذهنمون باور کنه درجسممون همونو میبینیم.سپاسگزارم استاد
با عرض سلام و ادب و احترام خدمت استادعزیزو دوستان همسیرم، 😍
فایل ۴۵از مسیرلاغری من دلیل چاق شدن من 🤔 🙄
درسته ک اطلاع از دلیل چاق شدن ، مهم ترین اقدام برای رهایی از چاقی و لاغر شدن است ،،،خب من از صبح ک نشستم پای دیدگاهها تقریبا تو بیشتر دیدگاههای بچها دلیل چاق شدنشون رو توی پرخوری ، بی تحرکی ، ارث ، ژنتیک ،زایمان ، ازدواج ، بچه دوم ،تیروئید میدیدن، مثل من ک برای پرخوری رژیم غذایی میگرفتم ، برای بی تحرکی م ورزش میکردم ، برای ژنتیک عمو و مادر بزرگم رو دلیل می اوردم ، و غیره.در حالی ک من برای چاق شدنم هیچ وقت ، هیچکدوم ازین کارهارو انجام نمیدادم ،ن رژیمی میگرفتم ک چاقتر بشم ، ن حرکت ورزشی انجام دادم ک چاق بشم،
پس دلیل اصلی چاق شدن من باورهام هستند…
باورهای پرخوری.باورهای بی تحرکی .باورهای تئیروید داشتن.باورهای هورمونها.باورهای ک از بچگی وارد زندگیهای ما شده..و ما با تکرار کردن رفتارهامون باعث پرنگترشدن این افکار و باورها شده ایم…..
باورهای چاق شدن در درون ما ، در افکار ما وجود داشته ولی ما برای رهایی دنبال روش هایی بیرونی بوده ایم .و همیشه عوامل بیرونی رو عامل چاق شدنمون میدونستیم.و همیشه هم علارقم تلاشها ، عرق ریختنها ، درد و رنج ها ، سختی ها و محدود و محرومیت ها ما نتیجه ای کسب نمیکردیم مگر نسبی و مقطعی..چراا ؟؟چون ما دلیلهامون منطقی داشت ک کل دلیل هامون رو رد میکرد.دلیل پرخوری هستن کسایی ک پرخورن اما متناسبن..هستن کسایی ک بی تحرکن ولی متناسبن،
اگر ما فقط یک دلیل داشته باشیم برای چاق شدن همون یک دلیل کافی ک مارو برای همیشه چاق نگهداره…چون ما طبیعی ش کردیم برای خودمون چاق شدن رو.و چون طبیعیش کردیم پس انتظارمون از خودمون چاقترشدن هست..ببینید همه چیز مثل زنجیر بهم وصله..اول دلیل داریم ، بعد طبیعیش میکنیم بعد انتظاردر خودمون ایجاد میکنیم..برای لاغر شدن هم همینطوره..برعکسش اول برای دلیلهامون منطق میاریم و منطقی میکنیم لاغر شدن رو …بعد چاقی رو طبیعی نمیدونیم چون پیش فرض ما تناسب اندام بوده ..و ما ی زمانی رو در وزن ایده ال خودمون بودیم و لاغر شدن رو برای خودمون طبیعی میکنیم و بعد انتظار لاغر شدن رو در خودمون ایجاد میکنیم…همون جوری ک ما بالذت چاق شدیم و کارهایی با رنج و سختی انجام دادیم ک از شر خلاص بشیم رو..همون جورم بالذت باتمرین و آموزش دیدن و لذت هم ب لاغر شدن دست پیدا خواهیم کرد.
خب ما چون چاقی رو آموختیم و براثر تکرار رفتارهای چاق کننده باعث تصاویر ذهنی چاق شدیم ..حالا با راه و روش درست و صحیح میایم از طریق قدرت لاغری باذهن آموزش میبینیم ک فرمول های درست و صحیح از تصاویر ذهنی لاغر شدن رو در ذهنمون ایجاد میکنیم تا فرمولهای منفی و محدود تصویر ذهنی چاق شدن رو کمرنگ و کمرنگتر کنیم..
جسمی ک تونسته مارو چاق و چاقتر کنه .خیلی راحت و آسان هم میتونه مارو لاغر و لاغر تر کنه تا مارو ب ایدالمون برسونه انشاالله.. 🙏 فقط دراین مسیر باید حال خوب ، حس خوب ، اشتیاق ، استمرار ،آرامش و صبر داشته باشیم ..چون این رسیدن ب باورهای ما بستگی داره ک از کی و از کجا درذهن ما ریشه داره و بستگی ب فرمول های باور کردن چاقی ما داره ک ما چقدر باور کردیم ک چاق هستیم…..
پس بیشتر بهتر روی باورهامون کار کنیم .و بیشتر و بهتر منطقی ش کنیم برای خودمون ک لاغر شدن خیلیییی آسانتر از چاق شدن هست…
همیشه لاغر شدن رو برای خودمون توسختی ،رنج آور ، عرق کردن ، دویدن ، محدودیت غذایی ،میدیدیدم ..لاغر شدن رو برای ذهنمون سخت کردیم …آرامش و لذت و ازذهنمون کرفتیم امنیت رو گرفتیم…در حالی ک چاق شدن بالذت و ارامش و تفریحی بوده..و چون ذهن ما تغییر کردن رو دوست نداره ک از حیطه آرام خودش بیاد بیرون مقاومت میکنه و این عقیده و باورو داره ک لاغر شدن سختراز چاق شدنه..اما ما از طریق قدرت ذهن اول بهش امنیت میدیم ، آرومش میکنیم و مسیر و براش لذت بخش میکنیم بدون درد و سختی و عذاب و محرومیت و محدودیت ، بدون جنگ و درگیری ذهنی . باخودمون ،با جسممون همسوش میکنیم…و ذهن مشتاقتربا ماراه میاد .مشتاقتره چون پیش فرضش تناسب اندامه…
اگ لذتبخشش نکنیم ذهنمون این تغییررو نمیپذیره..و ما چون اطلاعی نداشتیم ک راه و روش های قبلی .مسیر قبلی ک رفتیم اشتباه بود..غلط بوده ..همیشه ندانسته ب جسممون فشار اوردیم در حالی ک دستور باید از جایی دیگ صادر میشد…وبااون همه راه وروش اشتباه بازم جسممون با ماراه اومد و مقداری از سایز ووزن مارو کم کرد..پس سپاسگزار جسمم..
و از ذهنمم کمال تشکر و دارم ک با من درحال حاضر همسو هست تا ب بهترین شکل ممکن انشاالله ،باتوکل بخدا ، رقم بزنیم خلق رویایی لاغر شدن رو ک دبگ رویا نیست و در حال محقق شدنه 😍 🙏
ب امید موفقیت دوستان همسیر 🙏 😍
سلام دوست عزیز. بااجازه کپی کردم که چندین بار بخونم متن رو . عالی نوشتید👏🌹
(شرح عالی بر اساس محتوا، اشتیاق و تعهد در انجام تمرینات، درک صحیح)
.
سلام استاد گرامی و دوستان هم مسیرم ، 🌺 ❤️ .
گام 45دلیل چاق شدن من چیست
خب آنچه درک کردم آز این گام رو به صورت مختصر مفید شرح میدهم ، 😍 ☺️ 😊 🌱
اول باید بیاییم به فکر اصل مشکل باشیم ریشه یابی کنیم ببینیم دلیل چاقی ما چیست مشکل از ریشه حل کنیم که در این مسیر لاغری با ذهن ما میاییم مشکل ریشه یابی میکنیم واسه همین نتیجه ها عالی ماندگار میگیریم از این مسیر خب هر مشکلی یه ایرادی داره که باید اون پیدا کرد تا مشکل رفع بشه. ☺️ 😊 🤗 .
خب حالا مشکل چاقی ما در چیست ما یاد گرفتیم که مواد غذایی باشگاه دمنوش دارو عمل جراحی پیاده روی این چیزها مارو چاق نکرده که الان بخواد لاغر کنه قبل این مسیر خیلی تلاشم کردیم و بی نتیجه بود و به ما ثابت شد این روش های صحیحی نیست واسه لاغری ماندگار.
خب حالا وقتی یک وسیله برقی خراب میشه یا ماشین یا در اتاق میان نگاه درون اون وسایل میکنن نگاه موتورش نگاه وسایل داخلی خودرو میکنن و درستش میکنن. حالا ما انسان ها هم باید جای تلاش فیزیکی و محدودیت فشار نگاه به محتوا ذهن مان کنیم نگاه کنیم ببینیم چه چیزهایی باور کردیم که باعث شده چاق شدن وچاق ماندن برای خودمان طبیعی کنیم. 😊 😑 .
خب بعضی ها ازدواج کردن عامل چاقی خودشان میدونن و متناسب هستن بعد ازدواج چاق میشن
بعضی ها ارثی بودن را عامل طبیعی چاق شدن خود میدانند و باور کردن سرنوشت این افراد چاقی است.
بعضی ها مصرف دارو خاصی دلیل چاقی میدونن چون دکتر گفته اینها هم زود باور کردن وکلا برایشان طبیعی شده چاقی.
بعضی از خانمها بارداری سن بالا عامل چاقی میدونن خلاصه هر فرد چاقی یکسری عوامل باور در ذهنش به وجود آورده که چاق شدنش طبیعی است و انتظارش از خودش چاقی بوده است و منتظر چاقی حالا تلاشم میکرده شایدم متنفر بوده از چاقی ولی این باور فرد است که شرایط برای فرد به وجود میاره نه تصمیم آگاهانه فرد که من نمیخام چاق بشم من رژیم میگیرم لاغر بشم وقتی ذهن انتظار چاق در ذهن به وجود بیاری و ذهن هم کار نداره تو خوشت میاد بدت میاد هر آموزشی به ذهن بدی ذهن همه کاری میکنه که اون آموزش گسترش بده و رفتارهایی براساس باور ذهنی فرد به وجود میاره که فرد در شرایط بیشتری از اون موضوع قرار بگیره
حالا شما باورها چاقی در خودت به وجود آوردی بعد انتظارت از خودت چاق شدن بود و محتوا ذهنت چاقی بوده حالا مغز چیکار میکنه میاد رفتارهایی دستور میده که این چاقی بیشتر بیشتر کنه و فرد بیشتر چاق بشه و تا بی نهایت هم ادامه داره چون ذهن کار نداره دوست داری یا نه اون فقط براساس باور هات انتظار چاقی تصویر ذهنی چاقی از خودت در ذهنت ایجاد میکنه ومغزم دستوره میده به گسترش بیشتر شدن چاقی رفتارهایی به وجود میاره که بیشتر چاق بشه فرد ، 🔴 .
تمام رفتارها انسان تحت کنترل مغز انسان است و بعضی رفتارها اوتوماتیک است مث پلک زدن مث نفس کشیدن ..وبعضی رفتارها رو خودمان به ذهن مان آموزش میدیم مث چاقی مث لاغری مث فقر مث رفاه این ها خودمان با باورمان میسازیم
حالا تفاوت افراد چاق ولاغر در آموزش های است که مبیندد نهه جسمی است در ذهن آن ها است تفاوت فرد چاق لاغر.
حالا فرد چاق آموزش چاقی دیده فرمول ها چاقی به ذهنش داده رفتارها غذاییش فرق داره با فردی که فرمول ذهنیش تغییر نداده و آموزش چاقی ندیده و این تفاوت آموزش ذهنی باعث تفاوت جسمی شده، 🙂 🌱 .
حالا ما با باور کردن که چاق شدن حق طبیعی ماست به هر طریقی تصویرها ذهنی از خودمان در ذهن مان ایجاد میکنیم ومغز ما براساس تصویرها ذهنی ما فرمول سازی میکنه ودستور میده ، ☺️ 😊 .
حالا این تصویر ها ذهنی با فشار جسمی محدودیت عمل جراحی تغییر نمیکنه بلکه با آموزش دیدن عمل کردن استمرار داشتن در مسیر صحیح که لاغری با ذهن است و فرمول صحیح به ذهن دادن باعث ایجاد تصویر سازی جدید در ذهن میشه که فرد خیلی راحت لاغر میشه باید ببینیم بشنویم درک کنیم عمل کنیم به آموزش ها استمرار داشته باشیم تا شگفت زده بشیم ، 😌 🌟 😊 🌟
خب حالا داستان چاقی من
من عکسهایی که از کودکی دارم چاق هست و وقتی کوچیک بودم همش میدیدم خانوادم میگفتن زن تپل قشنگ تره و من خیلی دوست داشتم تپل بشم و جلب توجه کنم و بزرگتر که شدم مادرم میگفت دختر باید غذا محکم بخوره فردا میخاد مادر بشه باید قوی بشه بعد دکتر گفت این دختر کم خون هست باید غذا محکم بخوره مخصوصا جیگر قرص آهن ضعیفیش مال کمبود آهن است و دیدم بابام هم چاق هست و کلا دیگه برام طبیعی شد چاقی و هی رفتارهایی در من ایجاد میشد که رفتارها غذاییش هی روز به روز بیشتر میشد و از کودکی من تشویق کرده بودن به خوردن بیشتر واسه قوی شدن واسه اینکه دختری واسه کم خونی کمبود آهن داری وبرام عادی شده بود و یجوری ذهنم برنامه ریزی شده بود که من تشویق میشدم به خوردن بیشتر و از هر راهی استفاده میکردم برای خوردن بیشتر شادی ناراحتی مسافرت تماشا سریال تماشا فوتبال خستگی بی حوصله بودن کلا همش ذهنم روی خوردن بیشتر بود و یه زمان که دیگه نظر دیگران برام مهم شد از چاقی خودم بدم اومد و خواستم چاقی از بین ببرم با روش ها فیزیکی سالها تلاش کردم سالها دانبال این دمنوش این باشگاه این سبک ورزش بودم واسه لاغر شدن و نتیجه میگرفتم ولی ماندگار نبود تا اینکه دوستم که میدونستم من خیلی سال تلاش میکنم واسه لاغری و ناامید دیگه شده بودم گفت چنین مسیری هست برو شرکت کن و من خودم نتیجه گرفتم مطمعنم توهم نتیجه میگیری همچی ذهنی است و من هدایت شدم به این مسیر اولهاش خیلی اشتباهات داشتم عجول بودم فقط دانبال نتیجه بودم به آموزش عمل نمیکردم خسته میشدم رها میکردم حرف دیگران باعث رها کردن مسیرم میشد و نیاز داشتم به لاغری واسه جلب توجه ولی باز ادامه دادم تا استاد این مسیر لاغر من رو ادامه کرد مطرح کرد من از وقتی وارد این دوره صد گام شدم کلا اشتباهاتم خیلی خیلی کم شد و کلی تغییرات کردم و در هر شرایط بدی هم که بودم ادامه دادم این مسیرو خیلی خوشحالم کلی تغییرات داشتم ادامه میدم و توجه ام میزارم روی تغییرات مثبتم و مطمعنم شگفت زده میشم پس در هیچ شرایطی جا نزنید و ادامه بدید مسیرو پس چاقی ما براساس باورها ما به وجود اومد و با تغییر باور ها شرایط جدیدم برای خودمان میسازیم و شگفت زده میشیم. ☺️ 😌 😊 🤩 😍 در پناه حق
درود اقای عطار روشن من18سالمه و متاهل هستم بعد از نامزد شدنم چاقیم شروع شد تا الان ک دوسال و نیمه ازدواج کردم به نیتجه نرسیدم یکبار 95کیلو شدم با کالری شماری و ورزش تاوزن86رسیدم ولی بازم ول کردم،تااینکه متوجه شدم با روش شما خیلیا راحت لاغر شدن،ممنون میشم شرایط کارتونو بهم بگید وکمکم کنید،چون تصمیم به بارداری دارم در چندسال دیگه ولی اگر چاق باشم خیلی سخته و خطرناک
(شرح عالی، مشارکت در گسترش آگاهی)
.
سلام دوست عزیز.خوش اومدی ب مسیر لاغری باقدرت ذهن .بخش رایگان (مسیر لاغری من)😊
بااجازه استاد عزیزم…براشون شرح بدم..
ببین دوست عزیزم همه ما افراد چاق هدایت شده ی خدا هستیم دراین مسیر .و ب نوبه ی خودمون هرکدوممون ب اون نقطه تسلیم رسیدیم ولی باوجود تسلیم بودنمون بازم ادامه دادیم..پس ما قوی ، شجاع ،توانا و مصمم هستیم…
شرایطی نداره دوست عزیز…
اول باید ی نگاه ب نگرش و باور خودتون کنید
از خودت بپرس چقدر ب این مسیر اطمینان داری ؟؟
آیا بهش باور داری؟میتونی ب این مسیر اعتماد کنی و میتونی رویایی لاغرشدن خودت رو خلق کنی ؟؟هر جوابی دادی قاطع بده ،ی جواب محکم ب خودت بده ،برو جلوی آینه از خودت بپرس و جواب بده….ب صدای درونت خوب خوب گوش بده ببین جوابات منفیه ؟؟یا مثبت؟؟؟
اگ جوابات مثبت بود ، اگ بافکر کردن ب این مسیرحالت خوب بود، استرس و نگرانی نداشتی ، ی شوقی ، ذوقی توی دلت بود بی دلیل ..پس بهت تبریک میگم و خوش اومدی …
اگ اولین فایل از مسیر لاغری من رو ببینی جواب شرایط این مسیر بودن رو میگیری..ک اولیش:
حالت باید خوب باشه.و احساس خوبی داشته باشی از فایل گوش دادن..
سعی کن همیشه فایل های آموزشی تصویری شو رو پلی کنی چون کمتر هواست پرت میشه ..و برای اگ وقت داشتی تکرار از فایل های صوتی استفاده کن ک بتونی بکاراتم برسی حالا اگ کاری داشتی..وقتیکه با فایل های تصویری شروع میکنی هواست ب فایله با چشمات میبینی ، با گوشهات میشنوی ،و فکرت متمرکزتره..کمتر میتونی فکرتو درگیر فکرهای دیگ کنی..موقع گوش دادن و دیدن فایلها ی برگه و خودکارم بزار بغل دستت اگ از جایی از صحبت ها خوشت اومد حالا یا نت برداری کن یا کلماتی و بنویس .اونای ک فکرت رو جلب میکنه…خوشت میاداز تکرارش…اینجوری تقریبا کل هواست ب لاغر شدنت هست..بعد هرچیزی از فایلها متوجه شدی .درک کردی.فکر کن ببین کجاهای زندگیت بوده شایدم نبوده.ب طریقی درک کن فایلهارو .بعد فکر کن راجبش تخلیلش کن..و بعد تواون فایلها ازت تمرین خواسته شده..تمریناتت رو هم انجام بده…روزی حداقل یکی دوساعت باید وقت بزاری بستگی و باور و درک و تحلیل و برداشت خودت داره…ولی هر چی زمان بیشتری بزاری خب ب طبع خیلی بهتر و تاثیر گذار تره..ولی من بهت قول میدم اگ درکش کنی این مسیرو باورش کنی عاشقش میشی و بجای یکی دوساعت ده ساعت وقت میزاری و بازم کمه.
ی نکته دیگ ک نباید فایل هارو جلو جلو باز کنیم ..فقط روزی یک فایل ولی میتونیم فایل های قبل رو تکرار کنیم فقط نباید عجله کنیم برای باز کردن فایل ها چون مرحله ب مرحله ست…
ووقتیک از اولین فایل شروع کنی .استارت و بزنی با باور قلبی ن اینک فکر کنی ک باور کردی و شروع کنی چون اگ باین فکر باور وارد بشی نیمه راه خسته میشی…عحله میکنی..
ولی اگ هروز طبق آموزش ها جلو بیایی انشاالله بهتر و بیشتر متوجه میشی.روند کارو متوجه میشی..
ولی قبل از استارت و شروع با خودت صادق باش و ب اون درک و باور قلبی برس..
انشاالله ب بهترین شکل ممکن تو مسیر وارد بشی و از نوشتها و تغیراتتون لذت ببریم.
ب امید موفقیتت و تناسب فکریت اول🌹😊🙏
سلام خدمت آقای عطار روشن و دیگر دوستان .من در دوران بلوغ اضافه وزنی پیدا کردم در حد کم و بعد از بلوغ دوباره متناسب شدم و این ماجرا بود تا ازدواجم.بعد از ازدواجم ۱۵ کیلوکاهش وزن داشتم و بدون هیچ رژیمی خیلی ضعیف شده بودم ولی خودم از لاغریم خوشحال بودم.من تا زمانی که باردار نشده بودم ۵۳ کیلوبودم.برای بارداریم هم دانشجو بودم و فعالیت داشتم و هم سعی میکردم مفید و مختصر بخورم و مصرف قند و نشاسته ام حداقل ممکن بود و در دوران بارداری فقط ۹ کیلو وزن اضافه کردم که نیمی با دنیا اومدن بچه رفت و نیم دیگر هم در عرض چند ماه که از زایمانم گذشت خود به خود از بین رفت و دوباره متناسب شدم .اما در بارداری دومم متوجه شدم که کم کاری تیرویید پیدا کردم و همیشه شنیده بودم که این اختلال وزن را بالا میبره و بعد از زایمان ۱۵ کیلو اضافه داشتم که ۵ کیلو به مرور کم کردم و موند ۱۰ کیلو و دیگه هر کاری کردم نتونستم این ۱۰ کیلو اضافه را از بین ببرم.یه مدت کالری شماری میکنم کم میشه دوباره تا ولش میکنم اضافه میشه…و چند نفر هم بهم گفتن همینجوری هر کس زایمان دوم میکنه دیگه اضافه وزن داره چه برسه که تیرویید هم داشته باشه.چند نفر دیگه هم بهم گفتن که اختلالات هورمونیم و افزایش سنم عامل اضافه وزنم هست با اینکه من فقط ۳۵ سالمه….بعضیا میگن حرص زیاد میخوری …نمیدونم والا هرکس یه چیزی میگه فقط اینو میدونم که قویترین باور را نسبت به چاقی همسرم بهم دادن.من وقتی عقد شدم میدیدم یه ترازو کنار اتاقشونه.تا غذا میخوره میره رو ترازو میگه امروز مثلا پر خوری کردم یا فرضا این غذا چاق کننده بود از حالا تا فردا کم میخورم …من اولش برام خنده دار بود که یه نفر اینطوری خودش را وزن کنه و بهشون میگفتم این وزن کشی اصلا صحیح نیست تا اینکه کم کم به مرور عادت کردم که خودم را هر روز یا یک روز در میان وزن کنم و استرس پیدا میکردم از وزنم و متوجه شدم که باورهای همسرم عمیقا در ذهن من هم جاباز کردن ولی از روزی که فایل های شما را شروع کردم به دیدن دیگه خودم را وزن نکردم تا ذهنم از این دغدغه رها بشه….عادت بد غذایی ندارم و پر خور هم نیستم ولی دکتر هم با وجود اینکه بهم دارو داده و مرتب آزمایش میدم و تیروییدم را کنترل میکنه از عدد تیروییدم راضی نیستن و میگن اونجوری که باید باشه تنظیم نیست.ولی یه سوال برام پیش اومده که ممنون میشم استاد پاسخ بدن…من با گوش کردن فایل ها تا به اینجا یه حالت گیجی ای پیدا کردم که بالاخره چاقی حاصل پر خوری یا بدخوری و کم تحرکی هست یا زاییده ی ذهن انسانه…شما تو بعضی فایل ها اشاره میکنین به عادت های بد غذایی افراد و در بعضی دیگر از فایل ها همه چیز را مربوط به ذهن میدونید؟؟؟؟؟
(شرح عالی، مشارکت در گسترش آگاهی)
.
سلام دوست عزیز…
شما با این متنی ک نوشتید کاملا واضحه ک چاقی رو یاد گرفتی کاملا مثل همه ی ما ،از طریق دیدها و شنیدها و این دیگران😐..
شما قبلا ک لاغر بودید اصلا هیچ دیدگاهی راجبه کم کاری یا پر کاری تیرویید نداشتید..
فقط شنیدین ک افرادی که تیرویید دارن باعث چاق شدنشون میشه ..
شاید اون زمان هایی ک شما این جمله رو میشنیدید و کاملا متناسب بودید . و نظری راجبش نداشتید و حتی بهشم فکر نمیکردید…
این بی توجهی خودآگاه خودتون بوده ..ولی در ناخدآگاه شما همون لحظه ثبت شده..و شما بعد از زایمان دومتون دچار تیرویید شدید و اون باور چاق کننده ک قبلا فرمولش در ذهن ناخودآگاه شما ایجاد شده بالاخره خودشو نشون داده.
.پس شما باور کردید ک تیرویید باعث چاقی میشه…و چون شما باور کردی ک تیرویید باعث چاقتر شدنتون شده پس با هرژیم وورزشی نمیتونید این مانع رو برطرف کنید،،چون شما با پرخوری و بی تحرکی باعث تیروییدتون نشدید…
موضوع پرخوری باعث چاق شدن هست یا زایده ی ذهن:
دوست عزیز شما توی نوشتنتون هم نوشتید ک پرخور نیستید .
.پس چاق شدن شما دلیلش پرخوریتون نیستد دلیلش حرفهایی ک شنیدید ک تیرویید باعث. چاق تر شدنتون میشه ..تند تند خودتون رو وزن میکردید و این تندتند وزن کردن ب ذهن ناخودآگاه یعنی چاقتر شدن.
شما نمیخاستید چاق بشید ولی در ناخودآکاهتون یعنی دوست دارید ک چاقتر بشید و لذت و آرامش داشتید..زایمان دوم باعث چاق شدن میشه.چاق شدن رو توی هورمون هاتون میدونید.توی بالا رفتن سنتون میدونید و غیره…
خب حالا از خودتون سوال کنید ..آیا افرادی رو نمیشناسید ،نمیبینید ک حتی در سن بالا هم متناسبن ..؟؟
آیا افرادی رو نمیشناسید ک تیروید دارن و متناسبن ؟؟آیا افرادی رو نمیشناسید ک پرخورن ولی متناسبن؟؟؟کم تحرکن متناسبن؟؟؟
استاد هیچ وقت نگفتن ک بدغذایی باعث چاق شدن میشه؛ منظور استاد از بدغذایی اینه ک وقتی ک سیر هستیم وکاملا میدونیم ک ی مواد غذایی نیاز بدنمون نیست اضافه ست ولی بازم میخوریمش
مثلا از مواد غذایی ب این معناها استفاده میکنیم ک رفتیم مهمونی یا دورهمی همین امشبه بخورم ، سوغات بخورم ، نذریه بخورم ،سالی یباره بخورم ، گرون خریدم بخورم ،پول شو دادم بخورم
بخاطر این القاب ما در حالت سیری بازم هر چیزه آشغالی رووارد جسممون میکنیم..و اینها رو مابااموزش خیلی راحت وواضح متوجه میشیم
و اگ جایی گفتن ک زاییده ی ذهنه ک من تا حالا نشنیدم از فایلهاشون
بخاطر افکار های چاق کننده ، منفی و محدوددر ذهن ماست ک مارو مجبور میکنه ک پرخوری کنیم ، ب غذاها ن نگیم ،و حرص وولع داشته باشیم……
دوست عزیزم خیلی بیشتر میتونم راهنماییت کنم .ولی چون نمیدونم از کجا های فایل گوش دادی و الان کجایی مسیری راستش میترسم ک بدتر فکرتو درگیر کنم…امیدوارم تااینجا هم تونسته باشم کمکی ب فکر کردنت کنم و ازون حالت درگیری ک چی ب چیه درت بیارم…ولی اگ مسیر لاغری من و رو هروز و نرتب دنبال کنی ب همه سوالات انشاالله میرسی ب امید موفقیتت و تناسب افکار و تناسب اندام😊🌹🙏
سلام به استاد عزیز و دوستان وقت بخیر
میخوام داستان چاقی خودم،را بنویسم
من از سن ۱۶الی ۱۷ سالگی متوجه اضافه وزن خودم شدم البته اون موقع هر دختر یا زنی که چاق بود می گفتند فلانی چه تپل خوشگله و همه دوستش داشتن کلا مخالف لاغری بودن مثلا فلانی لاغر مردنی هستش و از این حرفا برا همین من خیلی نگران اضافه وزنم نبودم تا اینکه عقد کردم و بعد هم ازدواج وکلی هم با لباس عروس هم مشکل داشتم .من همش فکر میکردم که مواد غذایی بیشتر باعث چاقی من شده چون اشتهام زیاد بود یا اینکه چون تند تند غذا میخورم. و اینکه من بارها شنیده بودم ازدواج باعث چاقی افراد میشه این اتفاق هم افتاد هنوز دوران عقد بودم که چاقتر شدم اما هیچ رژیم و ورزشی نمی کردم و بعد بارداری من بود که باید به اندازه دو نفر بخورم تا بچه قوی بدنیا بیاد بعد دوران شیردهی که اصلا رعایت نمیکردم و میخوردم اون موقع متوجه شدم که خیلی مشکل پیدا کردم با چاقی شروع کردم به رژیم پزشکی و کم کم باشگاه رفتم دوباره رژیم خانگی ورزش در خانه انجام میدادم و همیشه هم تا ۱۰ کیلو کم میکردم اما نمتونستم همیشه ادامه،بدم یه جایی خسته میشدم تا از سال ۹۵ من یوگا کار کردم و تونستم به زور وزنم را نگه دارم که،دوباره دیدم هی روز به روز دارم اضافه میکنم دیگه کلافه شده بودم تا اینکه با این سایت آشنا شدم و الان بیش از ۳ ماه است فعالیت دارم و خدا را صد هزار بار شکر راضی هستم انشاالله که با،استمرار در،این مسیر به نتیجه عالی خواهم رسید .
سلام وقت بخیر.اضافه وزن من از سن بلوغ شروع شد و به مرور شاخ و برگ گرفت.در سن بلوغ بخاطر مصرف داروهای هورمونی و تاکید دکتر برای اینکه این داروها باعث پرخوری میشود دچار اضافه وزن شدم.و به مرور نحوه غذا خوردنم تغییر کرد خیلی سریع غذا میخورم همچنان و یک حرص و طمع بدی در غذا خوردن با من است متاسفانه.بارها هم رژیم گرفتم و جوری هستم که مدام اطرافیانم میگن تو فقط کافیه اراده کنی چند روزه راحت با کم خوری وزن کم میکنی ولی واقعا دلم میخاد یک وزن ثابت داشته باشم و در پایین ترین وزن ی که در ایک ۱۵ سال تجربه کردم قرار بگیرم .من قدم ۱۶۲ هست و وزنم طی این ۱۵ سال هیچوقت به زیر ۵۷ کیلو نرسید و الان که در اوج اضاف وزن هستم و وزنم ۶۶ کیلو است .علاقه مندم یکبار برای همیشه به وزن ۵۳ کیلو یا ۵۴ کیلو برسم و این وزن رو تثبیت کنم.
با سلام،من ریشه چاقی خودم رو در این جمله رایج پیدا کردم ک اثرا میگن وخودم هم خیلی تکرار کردم،، ما که تفریحی نداریم تنها تفریح ما خوردنه، خوردن لذت بخشه، ووقتی میخایم یکم به خودمون حال بدیم وخودمونو تحویل بگیریم شروع به خرید غذاهای ب گرانتر، جدیدتر، متنوع تر، وبه اصطلاح خوشمزه تر میکنیم، در واقع خودمونو گول میزنیم ک مگه دنیا چه ارزشی داره،، بخور بره، خوش باش، ودر واقع خودمون رو مجاب به خوردنهای الکی بدون نیااز واقعی بدن میکنیم، ارج نهادن به خوردن یکی از ریشه های چاقی در چاقهاست
سلام استاد گرامی،داستان چاقی من از اونجا شروع شد که اطرافیان بمن گفتند توی فامیل ما هر کسی که ازدواج میکنه و باردار میشه چاق میشه و این شد یک باور ،ازدواج کردم و نمونه بارز این باور خانواده همسرم بودن خواهر شوهرم موقع ازدواج 45 کیلو بودن و بعد از ازدواج و بارداری سوم بسیار چاق شده بودن و فرمولهای چاقی من شکل گرفتن و من دیگه نتونستم لاغر بشم
من از دوران کودکی تپل بودم و طبق پروش و رفتارهای خانوادم لودم تا مدتی ک من ابتدایی رفتم و تازه فهمیدم چاقی لاغری چیه تپل بودت صورت ما زبچگی بامن بوده و من اکثرا ترس از چاقی داشتم و اینجوری چاقی وارد ذهنم شده چون همه بم مگفتن شبیه مادرمم مادرم ک بعد از چندین ضایمان الان چاقه ولی من هنوز ب سنن ازدواجم نرسیده بودم اون وزن ررو در خودم میدیم وترس داشتم و یجورایی منتظر بودم ک شبیه بشم. بعدک لاغرترشدم میترسیدم چاف بشم تصویرهای توذهنم بود همش باخودم مگفتم نکنه شبیه فلانی بشم ک بعد کسی نگام نکنه یا نکنه من سنم زیاد بزنه همه این نکنه نکنه ها انقد زیاد شد خوردنم زبادتر میشد ریره خاری ناخنک زدن و در حدخفگی خوردن برام عتدی شد و نهایت80کیلو سدم تا85وهمش درحال ترس بودم ک خدار شکر با این مبحث آشنا شدم. همه چی تو اون صداها باورهاتو ذهنم و تصاویر ک میساختم بوده.
با عرض سلام و وقت بخیر خدمت استاد ودوستان عزیز
من از حاملگی دوم شروع به چاق شدن کردم و آن زمان فکر می کردم که طبیعیه که در زمان حاملگی چاق بشم ولی چاقی من خیلی زیاد نبود ولی بعد از مدتی از نظر روحی تحت فشار زیادی بودم و مستندی درباره پر خوری عصبی دیدم و این فکر در من به وجود اومد که چون من خیلی عصبی شدم پس باید پر خوری عصبی داشته باشم و اشتهام بیشتر شد در حالی که قبل از این جریان اگر ناراحت میشدم نمی تونستم غذا بخورم .ضربه آخر زمانی بود که بیمار شدم و مجبور شدم مقدار زیادی کرتن مصرف کنم و دکتر به من گفت به شدت چاق کننده است و پوکی استخوان هم میاره و باید مواظب اضافه وزنت باشی و زیاد ورزش کنی تا پوکی استخوان نگیری و لاغرتر هم بشی چون اون زمان من اضافه وزن هم داشتم با این حرف دکتر وزن که کم نکردم روز به روز وزنم بیشتر شد و بر اثر ورزش زیاد باعث شدم زانوم معیوب بشه و ارتروز شدید در یکی از پاهام پیدا کنم که هنوز در گیرش هستم. البته چیزهای دیگه هم بود که بعدا به چاقی من کمک کرد مثل تند غذا خوردن به خاطر شماتت خانواده و یا خوردن غذا موقع سیری در زمان شام یا ناهار با اصرار خانواده و یاتعارف بیش از حد اطرافیان در موقع مهمانی و این که اگر نخوری بی احترامی به صاحب خونه اس و یا غذا خوردن جلوی تلویزیون و خوردن در زمان بی کاری و یا به عنوان تفریح و موقع بیرون رفتن وتمام این عادت های بد باعث چاقی بیشتر وبیشترم شد.البته از بچگی به من میگفتن که استعداد چاقی دارم و من مثل مامانم و عمه کوچیکم هستم چون دو تا شون چاق بودن و این انتظار رو داشتم که یک زمانی من هم مثل اونا چاق میشم.
با سلام خدمت استاد عزیز من در کودکی خیلی لاغر بودم به حدی که دیگران مسخره ام میکردن که بتو چیزی نمیدن بخوری و مدام میگفتن بخور جون بگیری از کلاس اول راهنمایی یدفع چاق شدم و هر سال وچاق و چاقتر و بعد هم که باوروم شده بود من ژن چاقی دارم و هرکاری کنم باز چاق میشم و یکسری عادتهای اشتباه مثل پرخوری و خوردن تنقلات و شیرینی به عنوان تفریح و سرگرمی هنگان گوش دادن تلویزیون و در همه حال فکرم خوردن بود بریم پارک چی بخوریم بریم مهمونی چی بخوریم و غذارو به چشم یک تفریح و سرگرمی میدیدم و سیری برام نبود و بعدش که به حدی میخوردم از خودم متنفر میشدم که دیگه نمیخورم ولی باز میخوردم ولی الان که اینجا هستم و در قسمت پنجم دوره با توجه به فایلها و تمریناتی که انجام دادم فهمیدم غذا فقط برای تامین انرژی بدن اونم به مقداری که حالم بد نشه و از درد شکم کنار بکشم و خداروشکر هرس و وله خوردنم کم شده و به غذا به عنوان یک سرگرمی نگاه نمیکنم ریز خواریم کم شده ولی خیلی حالم بهتره تا چند هفته پیش از خودم متنفر و حتی از خدا هرشب آرزوی مرگ میکردم چون امیدی واسه لاغری نداشتم اما الان خیلی حالم خوبه و باورهام راجب چاقی خودم عوض شده و خیلی امید دارم که وزن ایده آلم برسم و لاغر بمونم به امید خدا و کمک و لطف شما
به نام خدا جلسه ی پنجم دوره ی لاغری رایگان
پیدا کنید که براساس پذیرش ذهن چه عادت های در شما شکل گرفته ؟—-
شما از چه زمانی اضافه وزن دارید؟——
باور+عادت+جسم
من در دوران نوجوانی لاغر بودم عکسام که نگاه میکنم خیلی ظریف و متناسب و زیبا بودم الان یادم میاد اون موقع خیلی سبک بودم و به راحتی هر کاری و میگردم و به مرور زمان با شنیده ها و گفته های اطرافیان وخانواده ام که مدام تکرار میکردن زن هیکلی خیلی قشنگه زن باید هیکل چاق داشته باشه فلانی رو ببین بس که هیکلی و چاق هستن شخصیت دارن فقط اون دسته از طایفه مون که چاق هستن ماشاالله خیلی زیبا هستن و این حرفا رو مدام می شنیدم و منم اون زمان که متناسب بودم باورم شده بود که شخصیت ادمی تو چاقیه و برام چاقی رو برابر کرده بودن با شخصیت زیبایی —-و در خانواده ام رفتار غذایشون پرخوری بود و بر این امر تاکید میکردن که ادم باید غذا بخوره تا مریض نشه و ما از موقعی که باورم شده بودم اگه غذا نخورم مریض میشم هر چیزی رو میخوردم و مفهوم گرسنگی نمیدونستم چیه یا پیغام سیری در من دریافت نمیشد و همیشع میگفتن حیفه باید غذات و همش بخوری وگرنه خدا دوست نداره خدا اسراف کاران رو دوست نداره با این باورهای اشتباه ما رو پر خور کردن و مفهوم غذا نمی دونستم چیه نمیدونستم غذا برای نیاز بدنه اگه کسی میگفت هم باورم نمیشد که یعنی چه نیاز بدنه تو اشتباه میکنی ما باید از غذاها لذت ببریم در همه حال با غذا لذت ببریم اگه غذا نباشه چگونه لذت ببریم از زندگی زندگی و برابر با خوردن می دونستم 😔موقعی که میخاستم عروسی کنم قبل از عروسی لباس های که دوخت کرده بودم همش و برام جا میزاشتن از دو طرف که تو باید فکر بعدت هم باشی که چاق میشی مثلا ۵سانت از این ور ۵سانت از اون ور
مگه نمیدونی ادم وفتی عروسی میکنه چاق میشه اگه جا نزاری دیگه باید لباست بیرون بندازی من تمام لباس هایم جا براش گذاشتم و همین جور هم شد بعد از ازدواج همش رو باز کردم تا اندازه ام بشه 😀خدا رو شکر به حال خودم اومدم و این باورهای مخرب رو شناختم و با شنیدن این باورهای اشتیاه عادتهای زشتی در من به وجود اومده مثلا مفهوم سیری رو درک نمیکنم خوردن رو برابر با لذت میدونم نمیفهمم گرسنگی یعنی چه چون همیشه در حال خوردن بودم و وقتی حالم بد میشد و دلم درد میکرد غذا میخوردم و باز بعد از چند دقیقه بعد که اون دل دردم بر طرف میشد باز دلم میخاس یه جیزی بخورم —هنگام هر کسی غذا میخوره غذا بخورم هر بوی غذا میشنیدم باید میخوردم حتی اگه سیر بودم هر تعارفی رو رد نمیکردم میگفتم زشته داره تعارف میکنه
خدایا شکرت در این مسیر زیبا قرار کرفتم و متوجه باورهای اشتباهم شد و در حال بازسازی اون باورها هستم 😍👏🏻🙏🏻
وقت بخیر من از وقتی ازدواج کردم شروع به چاق شدن کردمولی نمیدانم چرا وشاید چون زمان زیادی گذشته یادم نمی آید وبعد از اونهم بارداری که بیست کیلو اضافه وزن واون وقتها خیلی توجه به چاقی نداشتم وبرایم اصلا مهم نبودولی سنم که بالا میرفت متوجه شدم وسعی کردم جلویش را بگیرم ولی میدانم که پرخوری مشکل من است که وزنم را بالا میبرد ودلیل چاق شدنم پرخوری است
عادت های اشتباه من:
۱_ صبحانه و نهار نمیخورم،شام زیاد میخورم
۲_ واسه خوردن تنقلات همیشه جا دارم و زمانی که حالم بهم بخوره ادامه نمیدم
۳_ اگر در یک ظرف ۳ بسته چیپس بریزن و بهم بدن بگن بخور وظیفه خودم میدونم که تمومش کنم
۴_ تا احساس خفگی نکنم دست از خوردن برنمیدارم
۵_ هر وقت سرگرمی نداشته باشم فقط به خوردن فکر میکنم و حتی موقع سرگرمی ام باز تنقلات میخورم
۶_ میل شدیدی به زیاد خوردن شیرینی و ته دیگ و فست فود دارم
۷_ خیلی تند غذا میخورم و غذامو حتما در حال تلویزیون دیدن میخورم
۸_ بعد از غذا خوردن میخوابم
۹_ میل به خوردن سالاد و سبزیجات ندارم و نمیخورم
۱۰_ میوه ام نمیخورم
۱۱_ ریزه خواریهام شامل چیپس پفک کیک و کاکائو و شکلات و ….. میباشد
اینا عادات اشتباه غذایی منه و اگر اصلاحشون کنم مطمئنم که لاغر میشم، از امروز سعی میکنم ۲ تاشو انجام ندم و وقتی اون عادت از ذهن من پاک شد ۲ تا دیگه رو انجام میدم تا ۱۱ تا
سلام استاد عزیزم ودوستان گرامی تمرین فایل پنجم چرا واز چه زمانی اضافه وزن در من شکل گرفته :من زمانی که بچه بودم میشنیدم اطرافیان چقدر میگن زن باید هیکلی باشه توپر باشه …وفک میکردم هیکلی توپر یعنی چاق شدن ومنم دوست داشتم توپر هیکلی بشم که دیگران تحسینم کنن و دیگه گذشت تا بزرگ شدم و رفتم دبیرستان دوم دبیرستان که بودم دوستام من واسه چاق بودنم مسخره میکردن اسم هایی روم میذاشتن و من احساسم این بود که خیلی چاق شدم یادم دیگه از زنگ ورزش فراری بودم دوست داشتم برم کلاس ریاضی ولی ورزش نکنم احساس سنگینی میکردم از خودم خجالت میکشیدم وتو ذهنم همش یه صداهایی میومد توچاقی زشتی خجالت بکش از خودت واحساس میکردم همه دارن نگام میکنن موقع بازی و ورزش ومسخرم میکنن پس همون بهتر نرم ورزش کنم و همیشه دیگه ترس داشتم از ورزش وفراری بودم واز خودم خجالت میکشیدم توجمع باشم بخوام ورزش کنم ومیگفتم من که نمیتونم بخاطر چاقیم درس بدویم یا کاری کنم کسی من نمخواد یارش باشم تو بازی ورزش اگه برم یار کسی شم حتما میبازن واونم بخاطر منه وخلاصه خیلی منزوی گوشه گیر شده بودم و روزبه روزم گوشه گیر تر میشدم تا اینکه دانشگام تموم شد یجوری باورمم شده بود که هرچی موقعیت خوبه واسه آدمها لاغر گفتم منم باید لاغر شم از هر راهی که شده تا بتونم تو دل همه جا باز کنم وهمه توجه ها بیاد سمتم ویجوری نیازمندلاغری بودم برای رسیدن به همه چی ازدواج کار توجه …… شروع کردم غذا کم میخوردم رژیم خودم واسه خودم مینوشتم ورزش میکردم باشگاه رقص خلاصه تو اینترنت میزدم هرچی میگفت عمل میکردم خلاصه هرکه هرچی میگفت من مث برده انجام میدادم وخیلی دلم میخاست زود لاغر شم ولی ته دلم باورم این بود لاغر بشو نیستم و خسته میشدم رها میکردم من باورم شده بود که طبیعی است چاق بودنم وقتی مامان بابام میدیدم وقتی عکس کوچیکم میدیدم میگفتم آره بابا دیگه این سرنوشت منه و من به هیجا نمیرسم همیچکسم دوسم نداره چون زشتم چاقم یادم میاد یه زمانی میگفتم ای وای ۷۳کیلوم وخودم با آدم لاغری که اشنامون بود مقایسه میکردم ومیگفتم من خیلی چاقم ودقیقا یادم بعد چقد رژیم ورزش چاق تر شدم و به 83رسیدم الان فهمیدم من اشتباهاتم کجا بوده همیشه مورد سرزنش دوستم مامانم قرار میگرفتم وخودم بیشتر به خودم سرکوفت میزدم و غذا خوردنمم زهرم میشد چون هم دیگران هم خودم خودمو سرزنش میکردم از هر بهانه ای استفاده میکردم واسه خوردن ناراحت بودم شاد بودم بیکار بودم میرفتم مسافرت تو ماشین تو راه نگاه فیلم کردن تو شهر رفتن همیشه فکرم خوردن بود وخلاصه میخاستم به آرامش برسم که همچی درسته من خیلی خوشحالم ولی ته دلم ناراحت بودم ولی عادتم شده بود که واسه هرچیزی از خوردن واسه خوشحال نشون دادن خودم استفاده کنم عادتم شده بود وقتی غذا جلوم حرص بزنم همش تو ذهنم این بود. این کمه گشنه میمونی برو ظرف بزرگتر بیار بیشتر بخور و همیشه هول میزدم واسه خوردن واصلا معنی سیری نمیدونستم چیه تا وقتی رو سفر غذا بود منم میخوردم تا همچی تموم بشه ول کنم برم عادت داشتم بعد ناهار بخوابم عصرونه باز بخورم شام بخورم بعد شام با فیلم باز هرچی بود بیارم بخورم و گفتم من که لاغر نمیشم دنیا واسه مردنه پس بخورم تا میتونم وکسی که من نمیخاد پس بخورم بزار هرچی میخاد بشه و همه شکستهام بخاطر چاقیم میدونستم ویجوریم طبیعی شده بود برام که چاقم ولاغر نمیشم تو عروسی هم فکرم خوردن بود اصلا آرامش نداشتم فرد لاغر میدیدم حسرت میخوردم وقتی به خودم میومدم میگفتم از شنبه دیگه رژیم میگیرم ورزش میکنم و وقتی شنبه میومد من شروع میکردم با کوچکترین ناراحتی ولش میکردم خودم سرزنش میکردم این سرنوشت تویه شانس نداری خدا مال آدم پولدارهاست تو فقیری خدا هم کمکت نمیکنه لاغر بشی و وقتی یه آدم چاق میدیدم خیلی ذوق میکردم میگفتم بابا من خیلی خوبم این دیگه افتضاح حسم خوب میکردم آدم لاغر میدیدم اینقدر حسرت میخوردم میگفتم خوشبحالش شانس داره نگاش کن چقد قشنگه ولی من چی حقم کسی بهم توجه نکنه وهیچوقت آرامش نداشتم همیشه احساس کمبود میکردم اعتماد بنفسم خیلی پایین بود گوشه گیر بودم از رقصیدن توجمع میترسیدم خجالت میکشیدم و اصلا توانایی رقصیدن نداشتم وخیلی دلم میخاست یاد بگیرم باز صدا از ذهنم میومد تو نمیتونی تو چاقی آدمها لاغر اندام باید برقصن قشنگ میرقصن عادت داشتم موقع خرید لباس خیلی اذیت میشدم چون طبق
میل من نبود وانتخابی نداشتم مجبور بودم بخوام بگم انداز یه کتاب حرف تو دلم که چقدر اذیت میشدم .ببخشید که خیلی طول کشید من خیلی اذیت شدم روی چاق بودنم و باورهام که چاقیم دیگه طبیعی میدونستم واسه خودم خیلی اشتباهات داشتم باورها اشتباه ولی الان تو این سایت خیلی آرامش دارم از خودم خجالت نمیکشم دیگه با ذوق تو آینه خودم نگاه میکنم که قبلا از خودم حالم بهم میخورد نگاه کنم حتی عکس بگیرم از خودم خجالت میکشیدم یجوری دلم روشنه که به رویای خودم میرسم دلم میگه میتونی با تشکر از همه عزیزانی که وقت میزارن مطالعه میکنن🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
به ناااااامِ خدااایِ هدایتگر
سلاااااااااام
من از رویِ عکسایِ بچگیم فهمیدم که خیلی چاق بودم و این واسه خونوادم یه افتخار بود.بعدها که بزرگتر شدم لاغر شدم و تا آخرِ دبیرستان لاغر بودم و اونموقع چاقی و تپلی مُد بود و من به آدمایِ تپل توجه میکردم و دوست داشتم که مثلِ اونا تپل باشم.
بعدها دیگه تپلی مُد نبود و من شنیده و دیده بودم که اطرافیانم بعد از ازدواج چاق شدن ولی من اونموقع دیگه دوست نداشتم که چاق بشم اما بعد از ازدواجم و تموم کردنِ درسم طبقِ آموزه هایِ ذهنم از اطرافیانم چاق و چاق تر شدم.حتی خودم هم یه ذهنیتی که داشتم این بود که من چون خونوادم وضعیتِ مالیِ خوبی نداشتن من غذایِ کافی نمیخوردم و لاغر بودم.و بعد از ازدواجم چاق شدم.
وقتیکه باردار شدم اصلا میگفتم که الان وقتِ خوردن و به خود رسیدنه و با عشق میخوردم تا جایی که ۳۰ کیلو اضافه کردم.و دیگه اونموقع ها بود که همه ش به این فکر بودم که چیکار کنم لاغر بشم؟
یه دکترِ رژیم رفتم و دکتر به من گفت که هر وقت که گرسنه شدی هویج و کاهو بخور.منم که اصلا از این چیزا خوشم نمیومد و رژیمِ سخت رو کنار گذاشتم.ورزش کردم.پیاده روی کردم.توو خونه ورزش میکردم.قرص خوردم.هر بار یه کم لاغر میشدم و خسته میشدم و دوباره ادامه ی خوردن و خوابیدن.
الانم که از خدا میخوام که توو این مسیر کمکم کنه و خودم هم سعی میکنم که تلاشم رو بکنم.
ممنونم از استادِ عزیز و همه ی دوستان.
🙏🙏🙏
من بارها شنیده بودم و بهم گفته بودن که در نوزادی تو خیلی تپل و زیبا بودی
ولی من از وقتی که به خودم توجه داشتم و یادم هست حتی از دوران ابتدایی تا سن نو جوانی همیشه متناسب و لاعر بودم ولی بارها شنیده بودم و دیده بودم که بعد از ازدواج افراد چاق مییشن و خواهرم و شوهرش نمونه ی واصح بودن برای من که هر دو از لاغری ناراحت بودن ولی بعد از ازدواج از چاقی زیاد ناراحت و ادیت بودن و میگفتن بعد از ازدواج ادمها چاق میشن و نمونه های دیگه هم میدیدم که برام بیشتر واصح میشد تا زمان ازدواح خودم که رسید من متناسب ۶۰ یا شایدم ۵۹ کیلویی بودم که گرفتار اصافه وزن شدم البته کم کم داشتم بالا میرفتم اویل ازدواج تا ۷۲ رسیده بودم بعد رفتم تا نزدیکی ۸۰ و رزیم گرفتم و یکم مقدار عدام رو کم کردم و تونستم دوباره ۷۰ بشم این حدودا ولی چون سریع باردار شدم تلافی کل رزیم رو در اوردم در بارداری و از طرفی هم شنیده بودم و دیده بودم باید زیاد بخوری و هر چی میخوای بخوری و چیزای مقوی بخوری به حای دو نفر بخوری و همین طور میخوردم تا با اصافه وزن وحشتناکی روبه روشدم ۹۰ کیلویی بودم ولی بازم بعد از اون با رزیم و ورزش سریع لاعر کردم به ۶۷ رسیدیم ولی چه فایده که اصلا ماندگار نبود و دوباره چاقتر شده بودم تا چند سال بعد من دوباره رزیم گرفتم و نزدیک ۶۹ شدم و بازم متناسب شدم ولی دوباره بارداری دومم بود و همون فرمولهای خوردن زیاد و اصافه وزن طبیعیه و خوردن زیاد به جای دو نفر طبیعیه و هر چی خواستی بخور و شیر زیاد بخور و ماست بخور که من سطل سطل ماست میخوردم و اصافه وزنم خیلی شدید شد تا ۱۰۰ کیلو رفتم و اصلا بعد بارداری بهم ریختم با دیدن اندامم و جسم خودم و لی این دفعه اطرافیان به من میگفتن اکه میخواهی شیرت زیاد بشه این رو با این بخور و این چیزاها رو بخور و … کلی فرمولهای جدید دیگه که من رو چاقتر میکرد از طرفی دکترم میگفت بدنت بعد از زایمان صعیف شده و من تند و تند سرما میخوردم وکلی قرص مولتی ویتامین تجویز کرد ولی میگفت اینها چاقت میکنن و من هم که شروع به خوردن قرصها کردم ولی همزمان وزنم هم داشت میرفت بالا و خیلی ناراحت بودم
تا اینکه رفتم دکتر تعدیه و رزیم و ورزش با هم و کلی دوباره لاعر شدم و به وزن ۵۹ کیلو رسیدم ولی ایندفعه برخوردم به یه مشکلاتی و مجبور به مصرف داروی تیرویید و یه قرص دیگه شدم که بازم پزشک تاکیید کرد که چاقتر میشی با مصرفشون و من بازم پدیرفتم چاقی رو و اصلا انگار من نبودم که تا چند روز پیش کاهش وزن داشتم به مراتب داشت وزنم بالا میرفت به خاطر پدیرفتن چاقی ولی دیگه این اواخر که خیلی ناراحت بودم با این سایت و دوره های نابش اشنا شدم و خدا رو شکر تا حالا موفق بودم
پس من در کجا ها چاقی رو پدیرفتم
۱ بعد از ازدواج ادم ها چاق میشن و من پدیرفتم چاقی رو و به وصوح خودم چاق شدم چون این باور رو داشتم چاقی بعد از ازدواج طبیعیه
۲در بارداری چاقی طبیعیه و من این رو هم پدیرفته بودم و کاملا چاق میشدم و جسم چاقم رو میدیدم
۳در شیر دهی هم باید بخوری تا بچه ات خوب وزن بگیره و چاقی طبیعیه و من بازم پدیرفتم و چاق بودم چون من منتظر چاقی میشدم و ترس از چاقتر شدن هم داشتم برام اتفاق میفتاد
۴ با مصرف قرص و دارو های خاصی چاقی طبیعیه و من پدیرفتم این رو و کاملا چاق شدم و چون منتطر چاقی بودم و هم میترسیدم که چاقتر از این دیگه نشم ولی چاق میشدم
۵با مصرف عدای عیر رزیمی من چاقم چون این رو هم بارها در خودم و اطرافیان دیده بودن و شنیده بودم برام طبیعی بود که اگه رزیم نگیریم و هر چی دوست دارم بخورم در هر وعده ای که میخوام پس چاق میشم و من منتطر چاقی بودم در کنار ترسی که از چاقتر شدن هم داشتم
۶ و یا اینکه بارها شنیده بودم و دیده بودم اگه ورزش نکنم چاق میشم و طبیعه برای من که چاق بشم پدیرفته بودم پس هر وقت ورزش و باشگاه یا پیادده روی نداشتم منتطر چاقی بودم در کنار ترسی که از چاقتر شدن داشتم که نکنه چاقتر بشم
در کل حالا که خوب نگاه میکنم به گدشته تا الانم میبینم هر جا چاقی رو پدیرفتم و طبیعی دونستم برا خودم چاقی بیشتر رو به خودم هدیه دادم ولی حالا که یکم دارم روی خودم کار میکنم و لاعری رو طبیعی میدونم و حق خودم میدونم بازم تا حدی که پدیرفتم و روی باورهای لاعریم کار میکنم لاعری رو به خودم هدیه دادم
نشان های دریافت شده
سلام من فرزانه هستم جلسه پنج لاغری من جزعه گروه چهارم هستم اون دسته عزیزانی که بعد از باردار شدن چاق شدن بچه دوم که باردار شدم اضافه وزنم شروع شد میگفتن بجای دونفر باید غدا بخوری بجای اب شیر بخورداین فرمولها ادامه داشت منم هر کس هر چی میگفت گوش میکردم که شیرم بیشتر بشه وکمکم عادتهای غذاییم تغییر میکرد منکه تا دیروزش به یکم غذا نیخوردم امروز دوبرابر شده بود غذام خلاصه گذشت تا بچه بدنیا اومد بازم فرمولها وتغییرها ادامه داشت نم روز به روز چاقتر میشدم بطوریکه از پنجاه وسه کیلو رسیدم به هفتادو دو کیلو دو سال گذشت وبچه رو از شیر گرفتم و دیگه رژیمها سونای خشک ورزش دکتر تغذیه همه شروی شد تا یکم لاغر بشم خیلی سنگین بودم وزود خسته میشدم اعصابم خورد شده بود نمیفهمیدم باید چه کنم با چاقی تا اینکه ی معجزه تو زندگیم اتفاق افتادو من با سایت دکتر اشنا شدم از اقایدکتر کمال تشکر را دارم بخاطر فایلهای رایگانی که برای ما گذاشتن امیدوارم یروزی برسه وما هم بتونیم تمام فایلهارو خریداری کنیم به امید خدا وان روز
جلسه ۵
من تا ۷سالگی خیلی لاغر بودم وما همسایه ای داشتیم که بسیار لاغر و زشت بود و مدام من را به اسم اون بنده خدا صدا میکردند من هرگز لاغری بدم آمده بود در حالی که الان میدانم بین انسان های چاق هم زشت زیاد داریم و زیباترین انسان ها متناسب ها و لاغرها هستند
خلاصه علاوه برا ین مادرم که چاق بود همیشه میگفت زهرا مثل من و خانواده ی من است چاق میشود
و پدرم همیشه یه ضرب المثل میزد که گوشت میگوید کجای تو زشت است من خوشکلش کنم
این ها همه شد بر این موضوع که من باور کنم چاق میشوم و باور چاقی در من شکل گرفت(در حالی که مادر من یک دوقلو داشت که همیشه متناسب تر از مادرم بود و خواهری داشتند کاملا متناسب)و الان شک ندارم چاقی ارثی نیست بلکه به خاطر باور کردن چاقی انسان چاق میشود
خلاصه چاقی من از ۸سالگی شروع شد بعضی رفتار های پرخوری من از طرف خانواده مورد تشویق قرار میگرفت تمام کردن تمام غذا. خوردن روزی ۴عدد تخم مرغ.
حتی یک روز عموی من به من گفت تو میتوانی یک آدم رو قورت بدی و من در دنیای بچگی خود یه نان به شکل آدم درست کردم و جلوی همه خوردم که آنها بخندند خاله های من همش به من میگفتند چقد چاقی تورا کسی پسند نمیکند مثل خواهرت باش
خلاصه با چاق شدن من حرف های دیگران بی احترامی ها و با اسم های بد صدا کردن من را ناراحت میکرد مادرم برای خواهرم لباس میخرید و به من میگفت تو چاقی گیرت نیومده برای خواهرم شلوارهای زیبا میخرید برای من شلوارهای بزرگسال و کوتاه میکرد
من لذتی از دوران کودکی نوجوانی جوانی ازدواجم نبردم چون تمام این حرف ها روز به روز بیشتر میشد بعد از خانواده مدرسه دانشگاه دوستان همکلاسی ها شوهرم اقوام شوهرم .
حرف ها تمامی نداشت من مدام تلاش میکردم و مدام سرخورده میشدم
رفتارهای من بیشتر شبیه مادرم شد
حتی مادرم از ازدواج به بعد چاق شده بود موقع ازدواج ۵۰کیلو بوده ولی من از ۸سالگی به خاطر اینکه باور کروم چاقی رو
وروز به روز عین راه رفتن و عین صحبت کردن چاقی رو یاد گرفتم و ذهنم براساس باور چاقی من عادت هایی رو ایجاد کرد که جسم من و باور من هم سو شوند
مادرم جلو همه میگفت این چیزی نمیخوره نمیدونم چرا روز به روز چاقتر میشه
آب میخوره چاق میشه
عصبی میشه چاق میشه
پرخوری عصبی داره
ارثیه
کم تحرکه
واز طرف دیگر لباس خریدن ها ووو
من هر روز شدیدا در مسیر آبیاری درخت چاقی بودم به هر نحوی
حرف دیگران حرف زدن خودم به خودم توهین خودم به خودم
ولی الان خوشحالم مسیر صحیح رو پیدا کردم درخت چاقی و باورهای چاقی در من ریشه ی محکمی داشت ولی من الان دوسال است که با این مسیر آشنا شدم و یک سوال ونیم است من چاقتر نشدم و این برای من که هرسال حداقل ۷یا۸کیلو زیاد میشدم خیلی جای امیدواری است من ۳۲سال به حرف دیگران زندگی کردم و زجر کشیدم و الان دوسال است هیچ اهمیتی به حرف دیگران نمی دهم واز زندگیم لذت میبرم من یا میمیرم یا لاغر میشوم
سلام و عصر بخیر خدمت دوستان و همراهان تناسب فکری و استاد خوبم
بعد از چندین بار گوش دادن به فایل صوتی این قسمت و دیدن فایل تصویری تمرین نوشتاری خودمو در این قسمت می نویسم …و بعد سوال مهمی دارم که در پایان عرض می کنم انشا الله که استاد گرامی لطف بفرمان جواب بفرستن ..
درس امروز درباره ی مهمترین علت چاقی بود که عبارت است از باور کردن چاقی
ما چاقها ممکنه فقط به یک دلیل یا دلایل چندگانه باور کرده باشیم که عامل یا عاملهایی از بیرونچاقی رو به ما تحمیل کرده و دیگه راه گریزی نداریم
با این دلایلی که در ذهن داریم در حقیقت در تله چاقی افتادیم و هیچ راهی به نظرمون نمی رسه الا محدودیتهای غذایی و تحرک
و البته تقصیری هم نداریم چون هر وقت پزشکان محترم خواستن برای اضافه وزنمون نسخه بپیچن دست گذاشتن روی غذای ما و دستور فرمودن به نرمش ورزش پیاده روی استخر باشگاه و خلاصه هر چیزی که مارو به تحرک وادار کنه
جالبه حتی وقتی خودشون طبق آزمایشات پزشکی تشخیص می دن که شما مثلا به دلیل کم کاری یا پرکاری تیروییدت چاق شدی بازم گفتن باید رژیم بگیری و غذاتو کم کنی
خلاصه که چاقی مارو به هر دلیلی ربط دادن دیوار کوتاهتر از مقدار غذای ما پیدا نکردن
ما هم شروع کردیم به انواع و اقسام فشارهای فیزیکی و جسمی به خودمون بلکه لاغر کنیم و از شر اون بیماری که به چاقیمون مربوط بوده یا بداندامی رها بشیم
با هزار زحمت کم کردیم ولی چه فایده که بعد از مدتی دوباره وزنمون به حالت سابق برگشته
ورهاورد این حالت واسمون افسردگی و ضعیف شدن اعتماد بنفس و بدتر شدن بیماری های مرتبط با چاقی بود
شخص خودمو عرض می کنم من نا آگاهانه و خود خواسته به تله چاقی گرفتار شدم
نا امید از این وضعیت به این سایت شگفت انگیز راه پیدا کردم
می دونم که اگر تمام دلایل چاقی که هر کدوم طنابی هستن که مارو به چاقی متصل کردن رو با ادله منطقی پاره کنیم کم کم از این تله می تونیم بیرون بیاییم
منتها باید صبور باشیم بذر لاغری رو با این فکر و توانایی در وجودمون کاشتیم باید علفهای هرز رو دایم بچینیم تا اولین کیلوهای کاهش وزن رو متوجه بشیم
استاد فرمودن که در اثر استمرار در تمرینات و وارد کردن اطلاعات مربوط به لاغری ابتدا یه مدت روند چاق شدن کند میشه بعد یه مدت متوقف میشه بعد کاهش وزن شروع میشه
فقط باید صبورانه به تمرینها ادامه بدیم …
من خودم بعد از گذشت نزدیک به سه ماه هنوز اندر خم یک کوچه ام
در اون ۱۰ سالی که گرفتار رویای چاقی بودم و نا آگاهانه داشتم برنامه و فرمولهای لاغریمو ذره ذره تغییر می دادم خودم با ذهنیت خودم تاثیر چاقی رو از غذاهام گرفته بودم
چون باورم این بود که اول باید با تغییر سیستم زندگیم حرص و جوش خوردن و غصه خوردن به پایان برسه بچه ها بزرگتر بشن تا من استراحتم بیشتر بشه این همه تحرک و جنب و جوش به پایان برسه بعد با غذاهایی که می خورم چاق و توپول بشم
و مهمتراز همه اینکه می گفتن تو از اون تیپ آدمایی هستی که تا سی سالگی چاق نمیشی و لاغر می مونی و من اینو باور کرده بودم
از این قسمت صحبتام می خوام به یه نتیجه مهم برسم و اون اینکه من تونسته بودم با نیروی ذهن در سالهای لاغری انرژی غذاهارو برای چاق کردنم بی اثر کنم و لاغر بمونم
چون خودم اولویت رو داده بودم به فراهم شدن آسایش و شادی بعد چاق شدن
خوب این شرایط در سی سالگی فراهم شد
ومن شروع به توپول شدن کردم ولی توی یه وزن خاص نتونستم خودمو نگه دارم
حالا نمی دونم دلیلش چی بود آیا اگر تعیین کرده بودم کهمثلا من می خوام تا ۶۵ کیلو اضاف کنم آیا واقعا توی این وزن متوقف می شدم یا نه
من که تعیین وزن خاصی نکرده بودم ….ولی وقتی از ۶۵ گذشتمو رسیدم به هفتاد هفتادو دو دیگهنگرانی ها و دست وپا زدنها برای کاهش فایده ای نکرد و ترس از غذاها به جونم افتاد
۴۰ سالگی رو که رد کردم باورهای چاق کننده ی بیشتری وارد ذهنم شد
تو دیگه سنت که بره بالاتر سوخت و سازت می آد پایین سریعتر و بیشتر چاق میشی یایسه بشی که دیگه بدتر
خلاصه با شرایط بوجود آمده تصاویر چاقی بیشتر توی ذهنم ماندگار شد علاوه بر اینکه دایم فکر می گردم اگهنون و برنج و قند و شکر و شیرینی و چربی رو محدود کنممی تونم لاغر شم
ولی اونارو همکهنتونستم بیش از دو هفته محدود کنم هم عصبی می شدم هم ولعم بیشتر می شد هم گرسنه تر از روزهای عادی و غیر رژیم
دلایلی چاقی و استمرارشو که یکی یکی نوشتم با مثالا و نمونه هایی که پیدا کردم همه ارو رد کردم هیچ دلیلی قانون چاق شدن نمی تونه باشه
چون این دلایل در افراد مختلف بسته به شرایطشون تغییر می کنه
فقط یه چیز الان برام خیلی مهم شده اونم اینکه ترسم از غذا بریزه
باید با تمام وجود قبول کنم و ذهن ناخودآگاهم باور کنه که غذا ها به خودی خود چاق کننده یا لاغر کننده نیستن
به خودم میگم نمونه بارز خودمم که تا سی سالگیم لاغر بودم و تغذیه ام از همین خوراکها بوده که الان می خورم چطور اون موقع چاقم نکردن الانچه دلیلی داره غذارو عامل بدونم
با این دلایل و برهان که برای خودم می آرم بازم هنوز بانوع ومقدار غذاهام مشگل دارم بی خیالشون نمی تونم بشم
استاد پیشنهاد دادن با استفاده از یک روش خیلی ساده کمتر بخوریم و یک قاشق آخر غذارو هم نخوریم احساس سیری کامل خواهیمکرد
اگر به این روش متمایل شدم و نتایج خوبی هم گرفتم چون می خوام که شخصیت و روش لاغرهای طبیعی رو در پیش بگیرم
کمتر خوردن یک شیوه ی شخصیتی ممتاز برای لاغرهای طبیعیه
من با این روش هر روز در چالش من اینو نخوردم شرکتمی کنم نه به این دلیل که بگم کم بخورم که لاغر شم نه
فقط چون اینمدل آدمای لاغره و برام قابل قبول و پسندیده اس
ما این بار آگاهانه به سمت تغییر فرمولهای ذهنمون می ریم تا لاغری و رفتار خاص آدمای لاغرو تجربه کنیم
حالا سوالمو مطرح می کنم و از حضورتون مرخص میشم
آیا برای لاغری میشه حد تعیین کرد؟
چون من نمی خوام از ۶۵ کیلو وزنم کمتر شه
استاد فرمودن برای چاق شدن تا یک وزن خاص نمیشه حد تعیین کرد می خوام بدونم آیا روند لاغری هم بدون کنترله و اینقدر لاغر میشیم که بشیم اسکلت ؟؟🤔🤔🤔🤔
الان این ذهنمو اشغال کرده و شاید یکی از موانع ذهنی لاغر شدنمه چون وقتی از تغییرات وزنی تا به این حد بترسیم و جوابی براش نداشته باشیم لاغری رو تجربه نخواهیم کرد …
باید لاغر شدن رو به طور کامل بپذیریم و هیچ جای نگرانی ازش در ذهن نداشته باشیم
والسلام خانم شهربانو
تهران ۱۲ مهر ۱۳۹۹
سلام به استاد و دوستان عزیز
قبلا فکر میکردم که دلیل اضافه وزن من، تحرک نداشتن، صبحانه نخوردن و روی آوردن به غذای ناسالم هست.
اما با شنیدن فایل این جلسه متوجه شدم که مهم ترین دلیل اضافه وزن من، “باور کردن چاقی” هست.
همین باور، به تنهایی تونسته سالها من رو در حالت اضافه وزن بیشتر قرار بده و تمام تلاش های من رو برای لاغر شدن خنثی کنه.
بنابراین تنها راه لاغر شدن من، اصلاح کردن این “باور کردن چاقی” هست و این اصلاح کردن تنها از طریق ذهن و یادگیری لاغری ذهنی میسر میشود.
چون همین ذهنی که توانایی چاق کردن ما رو داره، توانایی متناسب کردن ما رو هم داره. اگه همون طور که برای چاق شدن ازش استفاده کردیم برای لاغری هم ازش استفاده کنیم.
سلام استاد عزیز…من یه سوالی دارم که واسم خیلی مهمه..با اینکه با تمام وجود تا اینجا ویدیو ها رو نگاه میکنم و متن رو میخونم و به جون و دلم میسینه و انگار حرف دل منه و تمرینا رو انجام میدم مخصوصا تو دفترچه شخصیم و میخوام دوره ورود به سرزمین لاغرها رو بگیرم ولی از اونجایی که عجولم و یکمم کنجکاو میخوام بدونم تو چه زمانی معمولا انتظار میره که به نتیجه برسیم.یک ماه دو ماه شش ماه…آخه میخوام بدونم که جا نزنم.برام مهمه جوابمو بدین و منو مطلع کنین…البته با تمام وجود حرفاتونوباور دارم …باور کردم که من با تغییر فرمولای ذهنم لاغر میشم.خدا شما رو برای من فرستاده استاد عزیز. ممنونم
سلام دوست عزیز
به توضیحات دوره ورود به سرزمین لاغرها مراجعه کنید
با سلام خدمت همه دوستان
من از نوجوانی اضافه وزن پیدا کردم تا کلاس پنجم حسابی لاغر بودم اما از ۱۴ سالگی اضافه وزنم بیشتر شد با این همیشه مراقب بودم اگه در یه مقطعی چاق میشدم سریع دست به کار میشدم و وزنم رو کم میکردم اما در کل همیشه مقداری اضافه وزن داشتم و این اضافه وزن متغییر بود از ۳ کیلو تا ۷ کیلو.
هیچ وقت هم بالاتر نمیرفت تا سن ۳۶ سالگی
که یهویی چاق شدم و ۱۵ کیلو اضافه وزن پیدا کردم من از سال ۸۷ رفتم دانشگاه تا سال ۱۳۹۲ ۱۵ کیلواضافه وزن پیداکردم از اون زمان تا الان هم هرچی سعی کردم بیارم پایین وزنم رو موفق نشدم الان ۸۵ کیلو هستم با ۲۰ کیلو اضافه وزن.
دلایل چاقی من ، خب همیشه فکر میکردم چون کل خانواده ما چاق بودن منم باید چاق باشم
دیگه من وقتی عصبی هستم بیشتر میخورم
نزدیک شدن به یائسگی. با اینکه سالهاست اول صبح یک ساعت میرم پیاده روی ولی همیشه به خودم میگم که کم تحرک و تنبل هستم در صورتی که خیلی رو میشناسم هیچ تحرکی ندارن اما لاغرن.
امیدوارم در این مسیر همه به خواسته مون برسیم
سلام سلام
من بچیگم یادم نیست آدم چاقی بوده باشم.ولی از دوران دبیرستان دقیقا یادمه که با وجود اینکه 54 کیلو بودم با بدنم خصوصا شکمم مشکل داشتم.همه ی بدنم خوب بود ولی شکم داشتم و این خیلی منو ناراحت میکرد و مدام دنبال آب کردنش بودم و اونم نمی شد.بهم میگفتن این شکم ارثیه و کاریش نمیتونی بکنی.از طرفی هم تو یه کتاب خوندم که اگر باور داشته باشی وزنت تغییر نمیکنه پس نمیکنه.ازون زمان من رو آوردم به خوردن و سال اول دانشگاه به خودم اومدم دیدم 62 کیلو شدم.و الان حدود15 ساله درگیر رژیم و برنامه غذایی و ورزشم و جوابهایی که گرفتم کوتاه و مقطعی بوده.ضمن اینکه شکمم همچنان قلنبه می موند و بعد هر دوره اعصابم بهم می ریخت و وزنم به سرعت برمیگشت.یادمه برای دکترم که توضیح دادم و بهش گفتم که بعد رژیم همچنان سالم خوری داشتم بهم گفت مثل رژیم تثبیت عمل کنید و تمام.تقریبا هیچکس نمیفهمید من دارم چی میگم.
امیدوارم به این دوره و امیدوارم کنار شما دوستان همگی به وزن ایده آلمون برسیم.
سلام وعرض ادب
من ازکودکی چون از بیماری آلرژی شدیدرنج میبردم وکورتون مصرف میکردم،وبرای همین خانواده ام همیشه میگفتن طفلکی بچمون به خاطرکورتون درمانی چاق شده وحالا چه جوری میخواد لاغرکنه وهورموناش هم که بهم ریخته وچاق میشی وهی بدترمیشی از بچگی این توذهنم نقش بست که به خاطر داروهای هورمونی من طبیعیه که خوراکم زیادبشه و چاق بشم
بعد یکم بزرگترشدم به خاطرچاقی زیادافسردگی گرفتم که منجرشدبه کم کاری تیروئید و بعد غیراز فکرکردن به اینکه کورتون چاقم کرده افسردگی و کم کاری تیروییدهم بهش اضافه شد،من دیگه کاملا به اینو پذیرفته بودم که تودام چاقی افتادم و برطرف کردن این چاقی فقط باعمل میشه،(چون خیلی رژیمای مختلف هم گرفته بودم ولی بی فایده بود)
بعدرسیدم به کم خونی که قرص های آهن ومکمل های غذایی مصرف میکردم که دکترمیگفت اشتهاروزیادمیکنه،پیش خودم گفتم هیچی دیگه من مثل اینکه لاغری توکارم نیست وچون رژیم هم زیادمیگرفتم وچقدر به بدنم هم آسیب میرسیدولی لاغرنمیشدم وحسابی نامیدبودم وکاملا فکرم منفی بودکه من چاق شدم وچاق میمونم مگه اینکه همش تحرک داشته باشم و تورژیم باشم ویاعمل کنم(بااینکه یکبار عمل کرده بودم و جواب نگرفته بودم ولی تمام فکرم تو عمل بود)
💥منشا چاقی من ازتلقیناتی هست که از بچگی توذهن من کردن روحساب باورهای غلط و حرفای دکتر ها.باورهایی که باعث عادت پرخوری شد وباعث شددلیل تراشی برای چاقی بکنم.💥
قبلا گفتگوی ذهنم همش این بودکه الان اینو میخوری کلی چاق میشی بعدش باید به فکر لاغرکردنش باشی،یااینکه توچقدر اندامت زشته و پس کی قراره این چربی هارو آب کنی ولی الان تا حدخیلی زیادی به هیکلم کاری ندارم و مشکلی باهاش ندارم وراحت غذامومیخورم ومیگم من لاغرمیشم وچاقی من اصلا هیچ ارتباطی به غذا و چیزای دیگه نداره وسعی میکنم از خوردن لذت ببرم وهمین هم باعث شده یکم خوراکم کمتر بشه.
باآرزوی روزای بهتر و قشنگ تر برای خودم و همه دوستان
سلام خدمت استاد عزیز
من از زمان نوزادی تقریبا روند عادی زندگیمو طی کردم اما از یه زمانی به بعد مادر عزیزتر از جانم الهی قربونش برم فکر کردن که من وضعیت رشدم خوب نیست و منو پیش دکتر تغذیه بردن همون باوری که خودتون گفتید در مورد مادرهای قدیم.
و خلاصه من از زمان دبستان که یادم نیاد چاق بودم تا زمان کنکور البته در اون زمان فکر میکردم که ژنتیک عامل این چاقیه.البته پدر و مادرم متناسب بودن اما همه به من میگفتن شما از پدر بزرگتون به ارث بردین.پدربزرگم فردی چهارشانه و هیکلی بودن.اما از زمان سال اول دانشگاهم دیگه واقعا خسته شدم از حرف های دیگران و لباس هایی که توی مغازه ها اندازم نبود.این شد که از شهریور ۹۴من شروع به کم خوردن کردم و غذا را بیشتر میجویدم حتی اگه گشنه میموندم کمتر میخوردم یه حدود یک ماهی به این روند ادامه پیدا کرد تا اینکه با دمنوش های نیوشا اشنا شدم.گفتم دیگه من راه لاغریمو پیدا کردم و برخلاف مخالفت پدرم شروع به خرید و خوردن دمنوشها کردم.در حدود ۳ماه لاغر شدم طوری که همه منو میدیدن تعجب میکردن اصلا باورشون نمیشد.در طی خوردن دمنوشها من به هیچ کسی اطلاع ندادم فقط و فقط پدر و مادرم در حریان بودن.حتی اگه کسی می پرسید اینا چیه میگفتم بعدا متوجه میشی.
۳ماه گذشت و من با موفقیت ۱۷کیلو کم کردم.و جالب اینه که افرادی دیگر هم اقدام به خرید دمنوش کردن اما اونا اصلا نتیجه نگرفتن.و به من میگفتن اینا الکلیه….
اما افرادی انگار از روی حسادت هی میگفتن مهم اینه که در این وزن باقی بمونی و من همش ترس چاق شدن داشتم.۵ماه بعد عقد کردم.مدام همه میکفتن مواظب باش چاق نشی.اواخر عقدم ۱کیلویی اضافه کردم .بعد از عروسی به خاطر حرف دیگران برای چتق شدن که بعد از ازدواج چاق میشی خود به خود.۶کیلو اضافه کردم.
من عامل چاقیم در دوران کودکی را دکتر تغذیه ای میدونم که مادرم منو میبردن با اینکه وزنم متناسب بود من به خاطر داروهای اشتها اور چاق شدم.
و چاقیم بعد از عروسی را به خاطر تلقین و باور حرف مردم میدونم
اما الان مطمعنم و در حال حاضر باور دارم که لاغر میشم و خودم را در اندام متناسب قبلم تصور میکنم.😉😉😉😉
سلام
عصرتون بخیر
چاقی من به تصور خودم علت های مختلفی داشته از جمله
تصور اینکه ادم بعد از ازدواج چاق میشه
بارداری چاق میکنه
دارو چاق میکنه
و خلاصه این جملات تکراری در ذهن من مرا به سمت عادتهای چاق کننده برد
ولی الان نشخوار ذهنیم متوقف شده و مدام به این فکر میکنم که دارم لاغر میشم.
امیدوارم در این مسیر همگی موفق باشیم🌷🌷
سلام خدمت استاد گرامی و دوستان همراهم
من وقتی ۷ سالم بود خیلی لاغر بودم بهم می گفتند چون سفیدی زرد هستی دکتر که برندنم دکتر گفت کم خونی داره یک روز در میان آمپول میزدم تا قبل از بار داری لاغر بودم وقتی باردار شد می گفتن باید به جای دو نفر غذا بخوری روزی یک تخم مرغ آب پز بخوری که بچه زرد نشه وقتی برای معاینه میرفتم می گفت باید تقویت بشی زیاد بخور من هم زیاد می خوردم بعد دیگه عادت کردم به زیاد خوردن و چاقی سه تا بچه که داشتم خانه مان توی بمباران صد درصد خراب شد مجبور شدیم بریم خانه پدر شوهر اونجا دیگر نمی تونستم پر خوری کنم و بخاطر بمباران افسردگی گرفتم و دو باره لاغر شدم بعد از دو سال که خانمان درست شد دو باره بار دار شدم و چاق شدم بعد شروع کردم به رژیم گرفتن رژیمهای زیادی گرفتم چون رژیمها خیلی سخت بود کم می کردم ولی چون حریص می شدم خیلی زود خسته می شدم و پرخوری می کردم دو باره روز از نو و روزی از نو تا اینکه خدا استادو سر راه من قرار داد دیگر حریص نمیشم میلم به غذا کم شده با کمک ذهنم غذا می خورم هر وقت ذهنم گفت بسه سیر شدی خیلی راحت دست از غذا می کشم اگر بهترین غذا ها باشه مثل متناسبا می گم میل ندارم من دو سال و پنج ماه که تو گروه لاغری با ذهن هستم لاغر شدم چون روی ترازو نمی رم نمیدونم چند کیلو هستم از لباسم که گشاد می شه می فهمم حالم خیلی خوبه شادم خودم را دوست دارم و دیگر دنبال هیچ رژیمی نمی روم و اطمینان دارم به هدفم که ۵۰ کیلو هست میرسم استاد عزیز ممنونم
سلام دوستان عزیزم داستان چاقی من من موقع تولدم تپل بودم ولی بعدش نهه لاغر بودم دقیقا میدونم تا بعد دانشگامم لاغر بودم ولی از همون موقع ها خیلی باور ها اشتباه در من شکل گرفت شنیده بودم بارها دخترا ها زمان پریودی شکمشون بزرگ میشه یا غذای زیاد آدم چاق میکنه یا آدمی ورزش نکنه باشگاه نرهه چاق میشه شیرینی بستنی خامه آدم چاق میکنه کلا همیشه میترسیدم نکنه من چاق شم ولی تا بعد دانشگاه من لاغر بودم شایدم چاق بودم چون اصلا اون زمان نگاه نمیکردم ببینم چاقم یا لاغر ولی دوستان القاب چاق کننده روم میذاشتن از دوره دبیرستان مثلا به خنده شوخی بخاطر اینکه پهلو داشتم بهم میگفتن ور گرده ولی اصلا اون زمان نهه توفکرش بودم نهه رژیمی باشگاهی جایی میرفتم هیچ توجه ای بهش نداشتم تا اینکه بعدها برام مهم شد همش چون تو سایت ها میخوندم بابام وعموم هم چاق بود گفتن اینها غذا زیاد میخورم اینجوری چاقن همش میگفتم نکنه من چاق شم نکنه ارثیه وهمش ترس نگرانی استرس داشتم و هر آدم لاغری میدیدم از ته دلم افسوس میخوردم میگفتم ای کاش منم لاغر بودم این اندام داشتم وهمش غصه میخوردم میگفتم نهه نمیشه من چون برنج میخورم زیاد باید حتما چاق شم یا چون ورزش نمیکنم یا چون شیرینی بستنی زیاد دلم میکشه هر که اینها بخوره چاق میشه وشده بود باورم و با هر کدوم از خوردنشون احساس بدی بعدش داشتم احساس پشیمونم گناه سرزنش وخودم حقیر میکردم ودیگرانم مخصوصا مادرم زیاد حرفم میزد شده بود لاغری برام آرزو وهمش تو این سایت تو اون سایت دانبال لاغری وهرکه هرچی میگفت من انجام میدادم هرموقع میرفتم پیاده روی دیگه میگفتم وای چه سبک شدم و احساس لاغری میکردم ومیومدم خونه انگار قحطی زده ها زود شروع میکردم خوردن یا آب زیاد میخوردم بعدش غذا یا اول میوه میخوردم ولی همش بی فایده چون من همش عوامل بیرونی مقصر میدونستم وکلا منتظر یه چیزی بودم بدون دردسر رنج من زود لاغر کنه همش باورم شده بود چون من چاقم خاستگارهام آدم ها کج کوله هستن خواستگار ها قشنگ خوشکل اندام ایدوال مال لاغر ها است کلا کارم شده بود دانبال رژیم ورزش دمنوش هر راهی که خودم خلاص کنم وهمشم بی فایده بود چون زود خستم میکرد ورهاش میکردم تا اینکه یکی از دوستام گفت برو تو سایت بزن تناسب ذهنی من گفتم این چیه گفت برو لاغر میشی فلان راستش من ۲۴/تیرماه اومدم و اصلا امیدی نداشتم ولی فایل ها مرتب گوش میدادم وتمرین ها انجام میدادم همین همش میپرسیدم از دوستم واقعا لاغر شدی فلان چون شک داشتم ولی دیدم کم کم رفتارم عوض شده انگار آتیشی خاموش میکنن دیگه آروم شده بودم هول نمیزدم واسه خوردن وغذام راحت میخوردم ولی مسلم به غذا کمتر شده بود دیدم لاغر شدم ولی باورم نمیشد میگفتم حتما توهم زدم و خانوادم میپرسیدم یکی میگفت شدی یکی میگفت نهه ولی من با اعتماد کامل میگفتم لاغر شدم تا اینکه دیروز 10مرداد ماه که کلا میشد 17روز تو این سایتم یک کیلو نیم لاغر شدم کلا اینقدر خوشحالم که نگو اصلا نمیدونم چیشد هنوزم باورش برام سخته من که واسه نیم کیلو لاغری باید هر کاری میکردم آخرش خسته میشدم رهاش میکردم از استاد عزیزم یه دنیا ممنونم استاد شما زندگیمو بهم پس دادیت کلا دیگه افسرده شده بودم سر این موضوع ولی انگار تازه متولد شدم و خیلی شور اشتیاقم بیشتر شده به خودم اومیدوارشدم هرچی ازتون تشکر کنم کم گفتم خدا هرچی خوبی خوشی نصبیتون کنه با آرزوی موفقیت همه دوستانم
با سلام و تشکر از شما که دید ما رو دارید به کل زندگی و چاقی تغییر میدید من بعد از زایمان و با این دیدگاه که اضافه وزن پیدا میکنم بعد از بارداری دچار اضافه وزن شدم
سلام استاد عزیز
من چند وقتی هست که با سایتتون آشنا شدم و خیلی از استرس های چاق شدن رو در درون خودم بر طرف کردم و خدارو شکر از وقتی که با سایت شما همراه شدم وزنمو ثابت نگه داشتم تا الان .
استاد عزیزم یه سوال داشتم من الان شش ماهه باردارم و تا الان وزنم تغییری نکرده بود ولی الان وقتی به مطب دکترم میرم پزشکم مدام میگه باید وزن اضافه کنی یعنی تا الان باید حداقل چهار کیلو اضافه میکردی و تغییری نکردی،از این به بعد باید بیشتر بخوری و.
میخوام لطف کنید و راهنماییم کنید که چیکار کنم حجم غذا مو زیاد کنم که وزن اضافه کنم یا همین روند و پیش برم ؟اینم بگم من تقریبا همه چیزهای مفید و در برنامه غذاییم دارم .ممنونم اگه کمکم کنید آخه از طرفی حرف پزشک نگرانم میکنه از طرفی هم میترسم با وزن اضافه کردن دوباره از مسیر لاغری خارج بشم.
سلام به استاد گرانقدرعطار روشن و دوستان گلم که هر کدومتون من جمله خودم به طریقی وارد این سایت شدیم اول از همه خودمو معرفی کنم من خانمی هستم ۵۱ ساله خانه دار ساکن تهران اهل شهرری با قد یکمتر و پنجاه و وزن ۷۸
و اینکه چطور با این سایت آشنا شدم و در چه تاریخی برام خیلی جالبه توضیح بدم شاید برای خوانندگان این متن هم جالب باشه
من ابتدای آشنایی با این سایت که ساعت ۵ صبح ۱۷ تیرماه همین امسال ۱۳۹۹ اتفاق افتاد وقتی ذوق زده به پی وی استاد رفتم و ازش راهنمایی خواستم برای نحوه ی ثبت نام در سایتشون عنوان کردم که اتفاقی با سایت لاغری با ذهن آشنا شدم
ولی چند روز بعد که خوب فکر کردم برام مسجل شد که فقط هدایت الهی منو به اینجا آورد
چون من از زمانی که وزنم از ۷۲ گذشت دایماز اطراف توجهات به سمتم جذب شد و هر کی یه چیزی می گفت و یه نظری می داد که باعث شد به انواع و اقسام روشهای لاغری متداول کشیده بشم
چون واقعا دوست داشتم دیگهاز ۷۰ بیشتر نشم
لاغری زیاد رو هم اصلا دوست نداشتم
از سن ۱۶ سالگی تا ۳۰ سالگی که ابتدای روند اضافه وزنم بود آرزو داشتمچاق وتوپول بشم مثل زن همسایه چون هر کی منو می دید با دلسوزی می گفت بمیرم الهی
تو غذا گیرت نمی آد بخوری یا شوهرت خسیسه نمی آره بریزه زیر دستت بخوری چاق بشی جون بگیری
با این حرفا بهم بد میگذشت واقعا
آرزو داشتم کهمثل زن همسایه که مورد توجه شوهرم بود توپول بشم و جا افتاده عین قرمه سبزی ایرانی خخخخخخخ
اما نمی خواستم تا به این حد چاق بشم که حالا دیگه شوهرم هی چپ بره راست بیاد یه دستوری بده کمتر بخور چربی نخور یه کمتحرکداشته باش کارت شده خوردن خوابیدن برنج کم بخور نون کم بخور بسه دیگه چقدر می خوای چاق بشی
منو به زور برد گذاشت باشگاه اونموقع هنوز بحث کرونا نبود
یه دوماهی باشگاه رفتم یواشکی ۸۰ تومن از دکتر حیدری مسیول کانال رژیم بدونورزش روبانارغوانی به شکل اینترنتی رژیم خاص سن و سال خودمو گرفتم و رفتم تو نخ کالری شماری و اینکه هر شب باید گزارش کالری های مصرفیمو تا ۱۶۰۰ براشونمی فرستادمگاهی تشویق می شدم گاهی توبیخ کلامی
دوباره صحبتای ذهنیم با خودم شروع شد
چرا یه زمانی آرزوی توپولویی داشتم ولی تا سی سالگی لاغرو موندم یهو اوضاع و شرایط مالی زندگیم تغییر کرد و شروع کردم به غذای خوب خوردن تا هر چقدر که دلم می خواد کمکم
شروع کردم به توپول شدن از شادی در پوستمنمی گنجیدم چون دیگهکسی نمی تونست بهم بگه پول وپله نداری که خوراک خوب بخری بخوری و من احساس بهتری نسبت به خودم پیدا کردم
از ۱۶ سالگی به علت یکانتخاب اشتباه در مورد ازدواجیم افتادم به یک زندگیپر از استرس کم پولی و جیره بندی مواد غذایی دهه شصت .
و چون همسرم خانوم همسایه ارو به رخمکشید کهچقدر توپول و جا افتاده اس ولی تو اینجوری
با همدعوامون می شد می گفتم هیچ می دونی همین زن همسایه چقدر بخور بخور داره شیرینی هر چقدر دلش می خواد برنج گوشت غذاهای خوب شوهر دست و دلباز وپولدار
ولی تو هم خدارو می خوای هم خرمارو
خلاصه این لاغری عجیب باعث عقده شده بود واسه من
سی سالگی اوضاع مالیمون تغییر کرد همسرم با دست و دلبازی خرید و آورد و من با سرخوشی می خوردم و کیف می کردم که دیگهدوره لاغریم تموم شد
حالا هر چقدر بخوام می خورم تاچاق و توپول بشم ومورد توجه همسرم واقع بشم
کمکم شدم زن دلخواه همسرم
کاش توی رنج ۷۰ مونده بودم ولی نموندم
دیگه افتاده بودم توی سرازیری
قبل رژیم و باشگاه شده بودم۸۴ کیلو توی حرکت دچار اشکال شده بودم موقع بالا رفتن
از پله زانوهام درد می گرفتن
شکممجلو اومد کمرم تحت فشار قرار گرفت سایز سینه ام شد ۹۰
دیگهدیدم نمیشه به بخور و بخواب ادامه بدم باید هر جوری بود رژیممو رعایتمی کردم کهتا حدی که رعایت کردم و فعالیت باشگاهی کردم از ۸۴ اومدم به ۷۸
شوهرم خوشحال شد تشویقم می کرد
ولی با آمدن کرونا و استرس مبتلا شدن نتونستم به رژیم ادامه بدم باشگاه تعطیل شد
خیلی ناراحت شدم
که اصلا دنیا هم بامن سرناسازگاری داره نمی خواد بذاره منموفق عمل کنم
ولی یه گفتگوهای ذهنی دیگه آزارم می داد به
عدالت خدا شک کردم نعوذو بالله
می گفتم آخه خدا جون چرا من نباید اندام دلخواهمو داشته باشم مگه اونایی که تناسب دارن و بهشون میگن استعداد لاغری دارن خونشون رنگین تر از منه
آخه چرا بین بنده هات فرق می ذاری آخه منچه گناهی کردم من فقط می خواستم ۱۰ کیلو توپول بشم نه سی کیلو
آخه چراااااا
بعد به خودم نهیب زدم نه نه اینطور نیست خدا عادله مطلقه فرقی بین بنده هاش نمی ذاره از نظر خوبی ها خوشی ها
حتم دارم برنامه ریزی غلط ذهنی باعث این اوضاع نگران کننده شده باید یه راهی باشه که این برنامه ارو تغییر داد باید باشه نمیشه نباشه
آخه یعنی چی چطور یکی هر چی کهمیلشه هر چقدر که میلشه بخوره هیچم ورزش نکنه و باشگاه نره لاغرو متناسب باشه اونوقت یک عده مث من بخوایم اینهمه زجر بکشیم
خدایا خودت یه راهی بذار جلوپام
بعد از این جریانات و این حرفا یک شب یعنی ۱۷ تیر امسال تا نیمه های شب بیدار بودم و به اینموضوع فکر می کردم و غصه می خوردم و از خدا هدایت می خواستم با این افکار خوابمرفت
یهو ۵ صبح از خواب پریدم گوشیمو برداشتم به ذهنم رسید یه جمله ای سرچ کنم شاید راهی پیدا بشه از گوگل
سرچ کردم لاغری با قوانین متافیزیک
یهو چشمم خورد به سایت لاغری با ذهن
با یه حال عجیب و با عجله زدم سایت باز شد
اصلا نمی دونید کهچه حالی شدم از شوق گریه کردم
چقدر خدارو شکر کردم وقتی یه مقدار از مطالب ابتدا سایت رو خوندم فهمیدم گمشده امو پیدا کردم
یادمه پارسال که یکمهمانی باخانواده خواهر و برادرم داشتم و میزبان خودم بودم
دوباره اهل خانواده با دیدنمن بحث چاقی و لاغری رو وسط کشیدن
دوباره شروع کردن به راهکار دادن و اینکه فلانی چه آدم با اراده ای مقدار غذاشو نصف کرده هر روز میره پیاده روی و دویدن توی پارک محل و چقدر خوب تونسته لاغر کنه
بعدم گیر دادن به بشقاب غذای من
که خندیدن و مسخره کردنم که تو خیلی شیکمویی بی تحرکی بی خیالی هی روزبروز داری چاقتر میشی
بیچاره دو روز دیگه میشه عین پیر زن ۸۰ سال
دیگه باید عصا بگیری راه بری یه فکری کن غذاتو کمکن
من یادمه با قاطعیت بهشون گفتم به خدا ربطی به مقدار و نوع غذا نداره
که هر کی به اینحرف من یه اعتراضی کرد و بحث بالا گرفت
خلاصه سرتونو درد نیارم
این بود ماجرای من وآشناییم با این سایت جالب و در نوع خودش بی نظیر
فعلا از ۱۷ تیر تا به امروز که اول مرداده دو هفته اس که دارم مطالب رایگان سایت رو می خونم
احساس آرامش عجیبی دارم و خدارو بخاطر این آرامش شکر می کنم به خدانزدیکترم و تمام افکار منفی نسبت به عدالتش رو ریختمدور
از تمام کانالای مربوط به رژیم درمانی و کالری شماری آمدم بیرون
دیگه حاضر نیستم برای کاهش وزن برمباشگاه اجباری
اگر هم برم برای ایجاد نشاط و شادابی و هر هدفی غیر از لاغر شدن باشگاه خواهم رفت فعلا هم کهکروناس دیگه هیچی
احساس می کنمجمع و جورترم
چند روز پیش خواهرممنو دید گفت تو اندامت خوبه فقط این شیکمتو آب کنی خیلی خوب میشی
ولعم نسبت به غذا از بین رفته می خوام شروع به غطذا خوردن کنم غذا خوردن کنم از خدا سپاسگزاری می کنم که این غذا در بدنم تبدیل به نور و عشق میشه ولاغیر ….دیگه با تصور چاق شدن با نون و برنج و ماکارانی غذانمی خورم اینا نعمت خدان مگهمیشه اسباب چاقی و مریزی باشن
گفتم من از وقتی با سایت لاغری با ذهن آشنا شدم هر چی برنامه رژیم و ورزش اجباری بود ریختمدور دارم روی ذهنم کار می کنم
خندید گفت حالا ببینیم چطور نتیجه ای می گیری
اگر تو اینجوری لاغر شدی حسابه
ولی من مطمینم که موفق میشم ..
من به جناب عطار روشن تبریک میگم چون برگزیده ی خداست که معزل چاقی رو برای همیشه از صفحه روزگار برداره و به افرادی مثل من شوق و امید بده برای رسیدن به یکاندام متناسب و عالی
از اینکه وقتگذاشتید خوندید مطالبمواز شما بی نهایت سپاسگزارم اول مرداد ۱۳۹۹
سلام عزیزم.در مورد این دوره با هیچکسی صخبت نکن چون برای اثبات حرفت دچار استرس میشی و باز میافتی تو روند چاقی..به خواهرت بگو از ادامه دادن دوره منصرف شدی و خیلی چراغ خاموش دوره رو ادانمه بده.این دوره یه رازه…اگه بعد از نتیجه گرفتنت کسی با درخواست خودش خواهش کرد که راه تناسب اندامت رو بگی بهش بگو دوست عزیزم.چون اون آدمه که نتیجه میگیره و گفتن ما تو موارد دیگه به اطرافیان فقط شرایط رو برای خودمون بدتر میکنه.❤
🌷با نام و یاد خدا 🌷و با سلام و خدا قوت خدمت استاد محترم🌷 و دوستان شاد و متناسبم 🌷
🌹تمرین فایل پنجم دوره رایگان لاغری با ذهن 🌹
من از بچگی لاغر بودم تا کلاس سوم ابتدایی وقتی ۳ یا ۴ ساله بودم یه عروسک برام خریده بودن خیلی بزرگ بود ازم پرسیدن اسمشو چی میزاری گفتم اسم عمه دومیم رو میزاریم چون مثل عمه چاقه به عقل بچگی نمیفهمیدم چی گفتم دیدم قیافه عمم تو هم رفت و مامانمم همیشه بعدها بهم میگفت و این خاطره از بچگی تو ذهنم مونده بود و بعدها شنیدم هر کس رو مسخره کنی به سر خودتم میاد من عمه هام رو خیلی دوست داشتم و قصد مسخره کردنش رو نداشتم ولی وقتی فکر میکنم میبینم اگه برادرزاده یا خواهر زاده خودمم بهم اینو میگفت دلم میشکست 😢 و این باور در من خیلی قوی بود چون خیلی وقتا میدیدم هر کی کسی رو مسخره کرد در جا به سر خودشم اومد
همیشه بهم میگفتن نخور چاق شدی و من اصلا خودمو چاق نمیدیدم تا اینکه میدیدم لباس اندازه ام درست پیدا نمیشه باز قبول نمیکردم چاقم تا اینکه روی ترازو کلاس اول راهنمایی وزنم اندازه بابا بزرگم بود ۵۰ کیلو بودم دیگه باورم شد چاقم
عمه سومیم برای من و دوتا خواهر دیگم داشت لباس میدوخت نمیدونم از زمان پرو لباسم تا پرو بعدی چقدر طول کشید ولی اون بار قبل برام اندازه اش خیلی خوب بود ولی دفه بعدی که پوشیدم تا کارهای نهاییش انجام بشه عمم گفت واحیرتا خوب شد جای درز زیاد گذاشتم چقدر لباس برات تنگ شده لباس شماها رو باید هفتگی تست کرد و چقدر همتون چاق میشید تند تند حالا کلی باید بشکافم خیلی ناراحت شدم و دلم برای عمم سوخت چون طفلکی خیلی زحمت کشیده بود و منم عاشق عمه هام هستم و باور کردم که من چاق شدنم خیلی سرعتش بالاست و این مسیر کاملا برام تصویر سازی شد و خیلی خیلی احساس افسردگی و ناتوانی کردم
یه بارم مهمونی بودیم خونه بابابزرگم کلم پلو داشتن و من تهوع عجیبی گرفتم و نمیتونستم بخورم خیلی کوچیک بودم بابام منو برد تو حیاط خونه بابابزرگم با شلنگ آب افتاد به جونم کلی منو کتک زد کلا منو بچگیام خیلی تنبیه بدنی میکردن سر درس و مشقمم به خاطر زیبا شدن خطم همینجور چون بچه اولی بودم و پدرم خیلی چاق بود و من لاغر بودم جوری که به قول عموم بابام منو همیشه شپش صدا میکرده از بس لاغر وکوچیک بودم و از کلمه لاغر مردنی هم بدم میومد ولی از القاب چاقی تنفر شدید تر پیدا کردم البته و فکر میکردم بابام خیلی قویه که میتونه اینهمه کتک بزنه و دلم میخاست زودتر بزرگ بشم و قوی بشم تا کتک نخورم و قوی بودن رو تو چاقی میدیدم اما نمیدونستم چاقی اینهمه برام دردسر درست میکنه حتی یه بار یه زن خیلی چاق تو تلوزیون نشون داد بابام گفت این شکل توعه منم گریه کردم کلا همیشه در حال گریه بودم و بابام بهم گفت پاشو از جلو چشمم گم شو دیگه ریختت رو نبینم و تا ماههای زیادی باهام قهر بود و جرات نداشتم بیام جلو چشمش و گفت هیچ غذایی هم بهش ندید ولی مامانم یواشکی برام غذا میاورد مخصوصا وقتی بابام خونه نبود اولا نمیخوردم و با خودم لج کرده بودم ولی کم کم افسردگیم بیشتر شد و به ولع زیادی افتادم دلم میخاست خودمو با غذا خوردن زیاد خفه کنم تا بمیرم ولی نمیدونستم مردن به این کارا نیس و مدام به تصویر اون زن توی فیلم فکر میکردم که کجای من شبیه اون بود کلاس دوم دبیرستان بودم اونموقع ولی واقعا اون زن به حدی چاق بود که وحشتناک بود و خشم شدیدی همیشه داشتم چون پدرم کلا عصبیه و منم دقیقا با وجود اینکه نمیخام عصبی باشم خیلی پرخاشگر و عصبی بودم و از خودم بیزار و هیچوقت ارتباط خوبی با پدرم نداشته ام و همیشه باور داشتم که اصلا منو دوست نداره تا جایی که وقتی خیلی کوچیک بودیم من و خواهرم که یک سال و نیم از من کوچک تره هر وقت شیطنت میکردیم سس تند فلفلی تو دهنمون میریختن و هنوز که هنوزه نمیتونیم چیزهای تند بخوریم ولی بقیه خواهرام با تندی هیچ مشکلی ندارن حس میکنم این افسردگی دلیل بزرگ چاقیه من بوده 😔
من حس میکنم آدم به شدت دهن بینی هستم با اینکه قبل از نوشتن این تمرین حتی باورشم نداشتم ولی کلا الان که دقت میکنم میبینم خیلی زود باور هستم و میتونم با این حسن و نعمت با حس و حال خوب به سوی هدفم پیش برم به راحتی 😊 ولی اکثرا تو راه منفی ازش استفاده میکردم اما الان با کمک استاد عزیزم و فایلهای فوق العادشون که سرشار از انرژی مثبته و نظرات و پیامهای دوستان گل این سرزمین شادی بخش و زیبا لاغر شدن و رسیدن به تناسب اندامم قطعیه و لاغر شدن آسونترین کار دنیاست در صورتی که قبلا فکر میکردم سخت ترین کار دنیاست
🌹در جهانم همه چیز زیبا و نیکوست 🌹
🌹تناسب اندام همیشگی حق منه و من لایق خوشبختی هستم و ۵۰ کیلویی شدن برام راحت ترین و لذت بخش ترین کار دنیاست 🌹
🌹خدای مهربونم بی نهایت شکرگزارم و استاد عزیزم بی نهایت ازتون ممنونم بخاطر اینهمه شادی و لذت و فایلها و پاسخهای به شدت عالی و فوق العادتون و دوستان گلم فوق العاده متنهای عالی نوشتین و با بیشترشون کلی اشک شوق ریختم و سراسر لذت شد وجودم خیلی خیلی متشکرم و براتون آرزوی موفقیت دارم🌹
با سلام خدمت استاد محترم و دوستان.در بیشتر دیدگاه ها افزایش وزن بیشتر در زمان بارداری و بعد اون بوده ولی من تا بعد از زایمان دوم هم اضافه وزن نداشتم چون انقدر ویارم شدید بود که وزن هم کم میکردم.خودم فکر میکنم اضافه وزن من مربوط به خوردن فست فود و غذاهای پرچرب ان هم آخر شبا باشه.از طرفی هم با اینکه بچه ی دوم هم اومد ولی هنوز لاغر بودم و خانواده ی همسرم همیشه میگفتن ماشالله این همه میخوری چرا چاق نمیشی نکنه نقب زدی.بابا یکمی چاق شو تا صورتت بازتر بشه و از اونجاییکه به رنگ پوستم علاقه نداشتم پرخوری میکردم و جرقه ی چاقی در ذهن من زده شد.و دیگه بعد از اون نتوستم خودمو متناسب نگه دارم.امیدوارم که بتونم به تناسب قبلی برگردم.
سلام
داستان چاقی من
من از بدو تولد لاغر بودم واین لاغری تا زمان بلوغ ادامه داشت و طبق صحبتهای استاد که فرمولهای اشتباه از شنیده های ما شکل میگیرند و من بارها وبارها در دوران کودکی گلودرد میشدم وهمیشه والدین و اطرافیان من میگفتن دلیل این همه مریضی لاغری و ضعیف بودنه و به این دلیل که من تک دختر خانواده بودم و دوتا پسر بعد از من بودن و اونها لاغر نبودن و مادرم بارها از اطرافیانش شنیده بود که چون دختره بهش نمیرسی و میخواست ثابت کنه که براش دختر وپسر داشتن فرقی نمیکنه اصرار به غذا خوردن ما داشت تا ثابت کنه که مادر لایقی هست ،من در فاصله تابستان دوم و سوم راهنمایی که معادل دوران بلوغ من بود من چاق شدم الان یادم نیست چقدر اضافه وزن پیدا کردم ولی میدونم که دیگه لاغر نبودم و رفتارهای اشتباه در موقع خوردن پیدا کرده بودم هم من و هم برادرهام مثل اینکه یه بشقاب پر از برنج رو با نون میخوردیم تا سیر بشیم یا دزدکی سر جعبه شیرینی که مادرم از دست ما قایم کرده بود میرفتیم و…. این روند تا سال کنکور من ادامه داشت و سال اول کنکور من قبول نشدم و یکسال خونه موندم ودرس خوندم و همون سال هم نامزد کردم،اواخر درس خوندن برای کنکور من برای افزایش تمرکز موقع درس خوندن راه میرفتم دور خونه و این افزایش تحرک نسبت به زمان قبلش که من مینشستم و درس میخوندم باعث شد که من ۷ کیلو کم کنم و از ۶۴ به ۵۷ برسم بعد از قبول شدن در رشته پزشکی من تا سال پنجم همین حدودای ۵۸تا ۶۰ بودم و اضافه وزن پیدا نکردم و جالب اینجاست که وقتی کاهش وزن پیدا کردم مادرم نگران شده بود وبعد از مراجعه به پزشک واعلام نگرانیش دکتر گفت که همین الانشم ۱۵ کیلو اضافه داره😶
سال پنجم دانشگاه من ازدواج کردم وبلافاصله حامله شدم ناخواسته در دوران حاملگی بالای ۲۰ کیلو اضافه وزن پیدا کردم که دلیلش رفتارهای اشتباه من در زمان حاملگی بود که طبق صحبت اطرافیان اشکالی نداره که من بیشتر بخورم و من الان دو نفر رو باید تغذیه کنم صبح ساعت ۵ و۵ ونیم از گرسنگی دیگه نمیتونستم بخوابم و حتما هم صبحانه باید یا تخم مرغ باشه یا خامه عسل و من اصلا بانون پنیر و.. سیر نمیشدم دوباره حدودای یاعت ۱۰ صبح احساس گرسنگی شدید که از بوفه بیمارستان یه کیک صبحانه بزرگ با شیر کاکائو یا شبر موز میگرفتم ومیخوردم ناهار حدوای ۱ ویک ونیم دوباره ناهار مفصل ،عصر هم دوباره کیک وچای یا بستنی ک دوباره شام مفصل و خلاصه چاقی و چاقی بیشتر ماه چهار بارداری احساس کردم که خیلی دارم چاق میشم که به متخصص تغذیه مراجعه کردم برای رژیم و ایشون گفتن که در دوران بارداری رژیم نمیدیم معمولا ولی حالا یه برنانه که طبق اون غذا بخورین میدیم که اضافه وزن بیش از حد پیدا نکنین اینجا قشنگ من خطر چاق شدن رو احساس کرده بودم که طبق صحبت های استاد نشونه تشکیل تصاویر چاقی در ذهن من بوده ،من تا حدودی برنامه رو اون ماه اجرا کردم و بعدکه برای وزن گیری ماه پنجم بارداری مراجعه کردم دکتر زنان گفتن که هیچ افزایش وزنی نداشتم و مادرم گفت که این اصلا خوب نیست و بچه وزن نمیگیره و… و برنامه غذایی کنسل شد استرسهای دوران حاملگی همزمان با استرسهای دوران تحصیل با امتحانات شفاهی،کار زیاد ،سرپا ایستادنهای طولانی ،رفت و امد مشکل و…. در کنار توجیه بارداری همگی باعث این افزایش وزن زیاد شد که نهایتا یه پسر ۲۷۰۰ بدنیا اومد و طی ۶تا یکسال بعد از بارداری به وزن ۶۸ تا ۷۰ رسیدم که دوران اینترنی با فعالیتهای زیاد و کشیکهای شبانه و غصه دور بودن از فرزند وخانواده و…. همین وزن موندگار بود که در ماه پایانی اینترنی بخش پوست که بودم چون کشیک نداشت که وزن ۷۱ رسیدم که نشون میده راحتی و کم تحرکی در ذهن من معادل افزایش وزن هست ،این وزن از سال۸۹ تا ۹۳ موندگار بود تا اینکه من کیسه صفرا عمل کردم همزمان هم کم کاری تیرویید در ازمایشات نشون داده شد و یه منشی چاق هم داشتم که همیشه درباره چاقی اش و ….صحبت میکرد ،توی خانواده هم عمه ها دایی ها ،عموها وخانواده مادری و…همه چاق وخیلیها هم کم کاری تیرویید داشتن و در معرض اینهمه اطلاعات چاقی درباره کم کاری تیرویید مساوی چاقی،ارثی بودن چاقی،برداشتن کیسه صفرا مساوی چاقی،علاقه به شیرینی مساوی چاقی،….. قرار گرفتن باعث شد که من اضافه وزن پیدا کنم که مرتب اطرافیان بهم میگفتن که چاق شدی،خودم هم مرتب خودم رو وزن میکردم و ترازو وزنهای بالاتر رو نشون میداد (توجه به چاقی) خلاصه به این دلیل که از رژیم به علت محدودیتهاش خوشم نمی اومد به ورزش رو اوردم و حدودا ۳ سال ناپیوسته انواع و اقسام ورزشها رو انجام دادم ولی به محض اینکه خسته میشدم و رها میکردم دوباره سایز برمیگشت الان حدود یکسال ونیمه که باشگاه نمیرم و همیشه دنبال یه روش اسون و راحت برای کاهش وزن بودم که به لطف خدا و از اونجاییکه همیشه پاسخ دهنده است از ۶ ماه قبل به این سایت هدایت شدم و تعهد دادم که هر روز یک فایل از سایت گوش کنم و تمرینات رو بنویسم و خودم رو در معرض اطلاعات صحیح قرار بدم،من باور کردم و مطمئنم که تنها راه صحیح و ماندگار همین راهه و تا شگفتی ساز شدن این مسیر رو ادامه میدم و به قول استاد برای همه کساییکه ادامه میدن پاداش لاغری وجود داره وبهشون داده میشه😍😍😍😍
سلام من ک ب دنیا اومدم دو کیلو و چهارصد بودم خیلی ریززز
بعد چهار سالم بود مامانم مجبور بود لباس دو ساله ها رو برام بخره
بعد منو گذاست کلاس ژیمناستیک
بعد کلاس یه کره صد گرمی قاطی برنج میکرد میداد بخورم
منم خوردم این راه کار ورزش و کره رو دکتر خرررر ب مامانم یاد داده بود
یهو چاااق شدم
و از اون موقع تاالان چهار پنج بار رژیم گرفتم سخخخت
روزی دو ساعت ورزش
کالری زیر هزار و پونصد
رسیدم ب ۶۳
ولی بعد دو سال برگشتم
الان ۸۹
این عدد برام جدیده
قبلا فقط تا ۸۳ میومدم
تا قبلی ک با شما اشنا بشم روزااانه وزن اضافه میکردم
ولی الان نه
از وقتی ک فهمیدم من از ترس چاقی دارم چاق میشم قبل غذا بسم الله میگم و مطمئنم ک غذام بهم سلامتی میده اگه سلامتی توی لاغریه پس غذام لاغرم میکنه
من منتظر بودم پنجاه و پنج کیلو بودم ک حامله بشم
ولی هر چقد تلاش کردم دوووووور تر شدم
الان دیگه نمیخام کم کنم
میگم ک خدا شبان من است
میخام ک خدا مراقبم باشه
خدا مراقب منه
همون جور ک مراقب بقیه حامله هات
مگه ب وزنه؟؟؟؟؟؟
مگه خدا گفته هرکی لاغر تر باشه بیشتر از خودش و بچه ش مراقبت میکنم؟؟؟ نه!!!
هرکی توکلش بیشتر مراقبت خدا بیشترررر
سلام استاد عزیز
من از بچگی اونقدر لاغر بودم که همه یه جوری باهام رفتار میکردن انگار مریضم. مامانم مدام ازم آزمایش، انگل میگرفت. از بچگی میشنیدم میگفتن بزرگ بشه شوهر بکنه چاق میشه بچه بیاره چاق میشه. درست همین اتفاق هم افتاد. ازدواج کردم وشروع به گرفتن وزن شدم بعد بارداری هم بیشتر شد. چند سالی بعد از تولد اولین فرزندم بازم تونستم به همون وزن قبل برسم وکاملا راضی بودم بعد دوباره برای بارداری وزنم بالا رفت وچون از بچگی بهم گفته بودن بارداری باعث اضافه وزن میشه دوباره با این باور اشتباه چاق شدم
واین اضافه وزن زیاد سالها با من موند. دوباره بعد از دوسه سال شروع به رژیم وورزش کردم ودوباره چند کیلویی و زنمو کن کردم ولی چون توی این چند سال باور اشتباه کم تحرکی باعث چاقی میشه توی ذهنم نشسته بود با کنی بی تحرکی دوباره وزنم بالا رفت خلاصه توی این چندسال همش درگیر این بودم که چند کیلو کم کنم وبعد چندماه دوباره وزنم بره بالا وحتی بیشتر از قبل
ولی الان که با این دوره شروع کردم خیلی حس خوبی دارم واصلا موقع غذا خوردن عذاب نمیکشم.
تازه یکمی هم از پرخوریم کم شده. اصلا نمیدونم چطوری وچه اتفاقی افتاد دیگه نمیتونم مثل قبل شیرینی بخورم. وقتی میخوام بخورم یه فکری همش تو مغزم میگه میل ندارم. یا وقتی میخوام غذا بخورم با آرامش، میخورم وخیلی زود احساس سیری میکنم.
معجزه شده بخدا
ممنونم از استاد خوبم
خدایا استاد عطار روشن رو درپناه خودت سالم وشاد حفظ کن بخاطر آموزش رایگان وعالی که در اختیارمون قرار داده
من از سن ۹ سالگی دچار چاقی بودم وعلتش هم این بود که از بچگی پدر و مادرم کارتونی و مقدار زیادی برام خوراکی میخریدن برای مثال من روزی ۴ تا بستنی میخوردم……… وخیلی چاق تر از الان بودم…….. تا اینکه همه میگفتن اگه به بلوغ برسیلاغر میشی……. وهمین اتفاق افتاد اما در اون حدی که میخوام لاغر نیستم😭….. این علت چاقی من که من معتاد خوراکی شدم
سلام برهمه دوستان و استاد عزیزم
من چندباراین فایلو گوش دادم و مطالبی که ازش فهمیدم و تمریناتش اینه که چاقی من از چه زمانی شروع شد.
من دقیقا تا اول دبیرستان طوری لاغربودم که همه اقوام دلشون میسوخت حتی بهم میگفتن لاغرمردنی یادمه هنوزم خالم بهم میگه من همیشه نگرانت بودم که لاغری و ممکنه همینطوربمونی.
ازسال دوم دبیرستان به طور ناگهانی غذام زیاد شد که احتمالا برای این بود که به همه تابت کنم که من لاغرنیستم احتمالا اونو یه عیب درون خودم میدیدم.
از زمان کنکور یکماه قبل از شروع ازمونش من به حدی استرس گرفتم که الان دقیقا ۲۰ ساله که اسیر این استرس و دکتر اعصاب و داروهای ارام بخش هستم. و این منو خیلی عذاب میده و یکی از دلایل چاقیم همین قرصای اعصاب میدونم خلاصه اینکه غذام خیلی زیاد شد و وزنم رسید به ۷۳ و من ازدواج کردم و تصمیم گرفتم باردار بشم از قبلش همه میگفتن که زن حامله باید به اندازه دو نفر حتی بیشتر غذابخوره تا بچش وزن بگیره و این توی ذهنم نهادینه شد طوریکه یادمه انقدرغذامیخوردم که بعضی وقتا معده درد میگرفتم وای باعث شد وزنم به ۹۰ کیلو برسه و بعداز زایمان هم دیگه به این راحتی وزنم کم نشد.
بلاخره به هرسختی بود با رژیم و ورزش وزنمو رسوندم به همون ۷۳ تا اینکه سال قبل به خاطر فوت پدرم که خیلی روم اثر گذاشت و منو داغون کرد بیماریم شدت گرفت و من همیشه این توذهنمه که وقتی ناراحتم و استرس دارم غذام خیلی زیاد میشه و برا ازبین رفتن استرسام به خوردن پناه میارم.
تویه چندماه من ده کیلو اضاف کردم و وزنم رسید به ۸۴کیلو و الانم همینقدرم و این خیلی منو آزار میده و روی زندگیم خیلی اثرگذاشته طوریکه به خاطر وزن زیادم زانودرد شدید دارم طوریکه خیلی کم میتونم کارای خونمو انجام بدم چون واقعا همیشه خسته هستم و این باعث ناراحتی شوهرم ازمن شده.
دیگه اینکه من خیلی روی این حساس شدم که توی دورهمیا همش مامانم شوهرم خواهرم بهم میگن نخور چقدرشیرینی میخوری و این باعث میشه من لج کنم باهاشون و بیشتربخورم.
مخصوصا عصرا طوری شده که اگه یک روز عصرونه چای و شیرینی نخورم تا اخر شب بیحالم و انگار یه چیزی ازبدنم کم شده.
مطلب دیگه اینکه همه بهم میگن که اندامم شبیه عمم هست و من به اون بردم و وقتی میبینم عمم تا این سن هنوز نتونسته خودشو لاغرکنه پس منم نمیتونم و این باور غلط توی ذهنم قوی شده که باید تا اخرعمرم با چاقیم کناربیام.
دیگه اینکه من یه خواهر از خودم کوچیکتر دارم که خیلی لاغرو خوش فرمه و این باعث ناراحتی من شده که چرا من به مامانم نرفتم که خوش اندامه.
الان بیشترین معضل من اینه که نمیتونم خوردن شیرینی رو کناربزارم و حتی بعدازخوردنش همیشه دچارعذاب وجدان میشم ممنون میشم از استاد و دوستان اگه تجربه ای درمورد ترک شیرینی دارند به منم توضیح بدن…
مطلب دیگه اینکه من صبحا که از خواب بیدارمیشم همش به خودم میگم از امروز دیگه باید کم بخوری شیرینی کمتر بخوری و همون روزم از همیشه بیشترمیخورم وحرص میزنم ممنون میشم استاد منو راهنمایی کنید دراین مورد…
ممنون ازشما استاد عزیز به خاطر توجهتون به مطالبی که مامیزاریم ممنون میشم جواب سوالاتمو بدین…
وقت شما بخیر!
من همیشه از اول متناسب بودم تا این چند سال اخیر که اضافه وزن من بعد از زایمان و شیر دهی شروع شد ولی بعدش به تکرار وزن کم کردم هی اومدم بالا دوباره نتونستم نگه دارم ولی بعدش دیگه چند وقتی بود یعنی ۵-۶ سالی که دیگه اصلا سعی نمی کردم لاغر بشم بی خیال شده بودم سر درگم نمی دونستم چیکار کنم !
نمی دونم شاید این باور در من بود که بعد از زایمان همه چاق می شن ولی جالبه که من و مامانم می گفتیم این فقط مال ایرانی هاست نمی دونیم چرا خارجیها اصلا چاق نمی شن فقط شکمه میاد بالا و بعد از زایمان انگار نه انگار این باورها فکر کنم باعث شد من چاق شم و در دوران شیر دهی مادر و مادر بزرگم می گفتن که اینو بخوری بچه شیر می دی برا بچه خوبه اینجوری اونجوری که دیگه همه می دونن اینا و نمی خوام تکرار کنم و عیبی نداره دیگه اونها هم به بهترینی که می دونستن می خواستن مواظب من و دخترم باشن ولی حالا عوضش من یاد می گیرم برای دخترم چیکار بکنم ایشالله موقع بارداری و شیر دهی!
جالب اینکه اینو هم شنیده بودم بعد از ازدواج چاق می شن همه ولی فکر کنم باور نکرده بودم اینو چون چاق نشدم در مدت ۷ سال بعد از ازدواج من بچه دار شدم !
ولی یادمه اون موقع ها همش مامانم می گفتن بهم تو به عمه هات رفتی هیکلت مثل اونهاست خوب اونها هم از اول چاق نبودن بعد یه سنی چاق شدن و خود مامانم هم همینطور !
و جالب اینکه پدرم همیشه متناسب بودن و همیشه در یه وزن هر وقت می رفتن رو ترازو همیشه وزنشون ثابت بود !
حالا امروز داشتم فکر می کردم و به همسرم می گفتم قبلا که غذا می خوردم مخصوصا غذای بیرون بعدش خیلی احساس سنگینی می کردم ولی الان خدا رو شکر فکر کنم از اول که دوره رو شروع کردم دیگه این حالت به سراغم نیومده!
تمرین جلسه پنجم
سلام به استاد گرامی و همه دوستان
در ابتدا تقدیر و تشکر بسیار دارم از استاد گرامی که با سعه صدر و صبور و در نهایت لطف پاسخگوی بنده بودند در کامنت های گذشته… بسیار بسیار دلگرم میشوم به مسیرم هر بار که پاسخ های شما مشاهده میکنم و واقعا لذت میبرم از اینکه عاشقانه و دلسوزانه در کنار ما قدم برمیدارید برای رسیدن به هدفمون که لاغری است…
من خیلی خوشحالم که هیچ رژیم و برنامه غذایی سختی در این روش وجود ندارد و دغدغه و استرسی ندارم برای اجرای برنامه ام و اتفاقا از نوشتن هم لذت میبرم… هر بار میگفتن رژیم با خودم میگفتم نه باید یک راه ساده تری هم وجود داشته باشد چون اصلا ساختار وجودیم اینه که همه چیز را ساده میخواهم و بدست می آورم…
بنده از بچگی تپل بودم و بعد تا کنکور متناسب بودم البته نسبت به همسن هایم تپل تر بودم اما اندامم چاق نبود و در مدت یک سالی که توی خانه ماندم و مطالعه میکردم چاق شدم مخصوصا از پایین تنه و مدام مادرم و اطرافیان میگفتن بخاطر عدم تحرک و نشستن است و این ژنتیک ماست که همه از پایین تنه چاقیم… حتی اطرافیانم با حالت تمسخر همیشه بهم میگفتن از کجا خرید میکنید تا ما هم خرید کنیم، البته من تمام اینا فراموشم شده بود و الان که باید ریشه یابی میکردم از اول دوره برام یادآوری شدند… نکته دیگه ایی که مهم بود اینه که مادرم همیشه قبلا اصرار داشتن ته غذا هم بخورید که اسراف نشه و جالب اینکه بعد از آن همه اصرار خودشون ابراز نگرانی میکردند بخاطر چاق شدن… و البته باور غلطی که به من القا شده بود این بود که اگر ورزش کنی و بعد رهاش کنی چاق میشوی و من این موضوع را سال ۸۷ تجربه کردم و به محض رها کردن ایروبیک چاق شدم…
این موارد را توانستم ریشه یابی کنم…
استاد جان سوالی که دارم اینه : بنده وزنی حدود ۹۱ کیلوگرم دارم و هر کسی من را میبینه اذعان دارد که این وزن به اندامت نمیخوره و حداکثر وزنت ۸۰ کیلوگرم است، حتی وقتی وزن هم کم میکردم قبلا تا حدود ۷۵ کیلو هم میرفتم و همه فکر میکردن حدود ۶۰ کیلوگرم شدم، لطفا بفرمایید چه باور تضعیف کننده و محدود کننده ایی دارم!؟
مجددا سپاسگزارم و آرزومند بهترین ها برای همه عزیزان و مخصوصا استاد جان دارم
سلام وقت بخیر
خیر استاد جان براساس نظری کسی نیست… این مورد که مطرح کردم بخاطر این بود که منطورم را خوب انتقال داده باشم….این موضوع مدتهاست برام سوال شده که چرا وزن و اندامم بهم نمیخورند و با آموزه های شما در آن مدت متوجه شدم باورم در این باره مشکل دارد… بخاطر همین از شما سوال پرسیدم که مطمئن شوم به نتیجه درستی رسیده ام یا خیر!!!!
وقت بخیر
مادرم میگه بدنیا اومدی ۴کیلو بودی وتپل،عکسای ۷روزگیم گواه تپل بودنمه ،عکس هاییکه از خودم میبینم بچه توپر وتپلی بودم،همیشه اطرافیانم در حال کشیدن لپام بودن ومرتب بهم میگفتن کپل خان ،از ۱۰سالگی تپل بودنم بیشتر شد ،یادمه عاشق پنیر بودم وهنوزم هستم ،در یخچالو مادرم قفل میکرد که پنیر زیادی نخورم ومرتب بهم میگفتن خنگ میشی انقد پنیر میخوری
یادمه خوراکی های خودمو میخوردم ،خوراکی های خواهرمم به زور ازش میگرفتم ،حتما تو بچگیم مادرم مقدار غذای بیشتری بهم داده که بعدها تحمل خوردن بیشتریو داشتم واصلا بهم فشار نمیومد،بهم میگفتن معده ت گشاد شده و یادمه بزرگ شدم چقدر کم خوری میکردم که معده م کوچیک بشه وهنوزم احساس میکنم معده م جای زیادی برای خوراکی ها نداره وتقریبا با ۸یا۷قاشق سیر وپر میشم یا شایدم ۳۰سال کم خوریه شده عادت و واقعا معده م کوچیک شده
در هر صورت هر راه اشتباهی که رفتم ومغزم همونجوری اشتباه برنامه ریزی شد ومن در بچگی پرخوری داشتم ودر طول زندگیمم باورهای مخرب زیاد شنیدم باعث شدن ذهن من چاق برنامه ریزی بشه وبر حسب اون داده ها ،مدل و رفتارم شکل بگیرن ورفتاری انجام بدم که باعث چاقی بیشترم بشن
بدن هم از ذهن فرمان میگیره ،در تمام اون سالها که چاق وچاقتر میشدم یه عالمه احساس های منزجر کننده از خودم تولید کردم که اون انرژی ها برای من زشتی ونازیبایی وناهنجاری بیشتریو به ارمغان اورده ،همش تو ترس واسترس بودم،تو سرزنش شدن بودم،از خودم بدم اومده،خودمو نگاه نکردم،جسم خودمو عامل شکست هام میدونستم،فکر میکردم چون چاقم نتونستم ازدواج خوبی داشته باشم،چون چاقم دوستان درست حسابی نداشتم ،چون چاقم پدرم همش سرزنشم میکنه وووووووووووو
چاقی برای من بت نشکسته شده بود ،عامل دوست نداشتن خودم ،دوست داشتم مثل همه دخترای نوجوان ،نوجوانی کنم ولی نتونستم ،همیشه بدترین شکل وقیافه وتیپو داشتم ،مخصوصا که وقتی ۵یا۴ ساله بودم پدرم عادت داشت موهای ما خواهرهارو کچل میکرد که پرپشت بشه و مخصوصا زمانی اینکارو میکرد که میخواستیم بریم عروسی ،تو تمام عکسای عروسی های قدیم سرم کچله😬 با همون عادت ها ،احساسات بزرگ شدم ،معلومه نمیتونستم ازدواج خوبی داشته باشم،نمیتونستم وضعیت مالی خوبی داشته باشم من همیشه در حال پیدا کردن رژیم و راه های لاغر شدن بودم یا تمام وقت تو ورزشگاه ها برای انجام تمرینات بیشتر و سختر که مبادا ۱کیلو که کم کردم برگرده ومتاسفانه برمیگشت
ذهنم فقط راه ومسیر چاقیو بلده ،با شرکت تو دوره ها یاد گرفتم مسیر لاغریو ،مسیر دوست داشتن خودمو،مسیر ارامشو ولذت وآزادی عملو،۶ماهه خبری از اضطراب وناراحتی چی بخورم چی نخورم نیست ،فقط آرامشه، تمرینه،یادگیریه
خدارو شکر ذهنم در حال برنامه ریزی مجدده و منم آزادش گذاشتم که کار
،،خودشو به نحو احسن انجام بده ومراقبش هستم
در ضمن دیروز که بعد از ۳ماه رفتم کلاس رقصم،مربی م ازم پرسید چکار کردی لاغر شدی ،همه تو این دوران خونه موندن چاق شدن ،منم گفتم ذهنی کار میکنم ،گفت یعنی رژیم سخت نگرفتی ؟گفتم نه خدارو شکر
سلام به استادعزیزودوستان خوبم
من یادم نمیادازچه موقعی چاق شدم ولی ازبچگی تپل بودم وتوی همسن وسالیهای خودم احساس چاقتربودن راداشتم تاوقتی که به سن بلوغ رسیدم که این اضافه وزن من بیشترشدکه بخاطرباوراشتباهی بوده که من ناخواسته بارهااونراشنیده بودم ودیده بودم وزمانش که رسیده بوداجراشده بودودرجسم من خودش رانشون دادادامه اضافه وزن وقتی بودکه ازدواج کردم وبه طرزعجیبی من چاقترشدم وفقط به فکرخوردن بودم ودائم درحال خوردن واین نظرم بودکه مثلامیوه چون برای بدن خوبه خیلی استفاده میکردم یابقیه موادغذایی که خیلی مفیدبودمثل مغزهاکبابو…والان متوجه این موضوع شدم که هرچیزی رابایدبه اندازه نیازمضرف کنم وحتی همون چیزای خوب هم اگرزیادترازحدمصرف کنم برای بدنم مضراست درادامه وقتی باردارشدم اضافه وزن شدیدی پیداکردم که دیگه کفش اندازم نبودیادمه روزی که زایمان کرده بودم بادمپایی مردونه اومدم خونه وخیلی عصبی وناراحت که همه میگفتندافسردگی بعداززایمانه که الان دارم متوجه میشم که بخاطراون اضافه وزن بوده ولی دربارداری سومم که بادوره گام اول پیش رفتم حدود۸کیلواضافه کردم وبعداززایمانم مثل قبل ازبارداریم شدم والان که ۵ماه اززایمانم میگذره خیلی سایزم کمترشده خداراشکروباوردیگه که خیلی شنیده بودم خوردن غذای بیشتروقتی که بچه شیرمیدی بایدبه اندازه دونفرغذابخوری که شیرداشته باشی ومدام به فکراین بودم که چی بخورم شیرم زیادبشه و…ولی الان متوجه شدم که این یک باورخیلی اشتباه که توی این دوسال که بچه شیرمیدی زیادترمیخوری وبه این رویه عادت میکنی وبعدازاینکه بچه دیگه شیرنمیخوره بدنت به این عادت کرده ودوباره چاقترمیشی وهمه بهت میگندچون دیگه بچه شیرنمیدی چاق شدی ولی درحین شیردادن وزنی اضافه نمیکنی چون باورت اینه که بچه شیرمیخوره وشایدلاغرهم بشی وبمحض اینکه دیگه بچه راشیرنمیدی چاقترمیشی یکی ازباورهای اشتباه دیگه که امروزباشنیدن این فایل متوجه اون شدم که درذهن من هم بوده اینه که فردی که ورزش یاپیاده روی میکنه بایدمقداربیشتری غذامصرف کنه وباوجوداینکه بافایلهای پیاده روی که فوق العاده هستندوقتی به خونه برمیگردم خبری ازگرسنگی وتشنگی نیست وتوی این چندروزه تعجب کرده بودم که من قبلاکه به پیاده روی وورزش میرفتم بعدازبرگشت به خونه یادرحین انجام بایدمقدارزیادی آب میخوردم ویکساعت بعدغذایاخوراکی وبیشترمواقع میوه مصرف میکردم ولی الان اصلااینطورنیست واینهاهمه باعث ایجادعادت بیشترخوردن درمن میشدواینکه میگفتنداگه ورزش رابذاری کنارخیلی چاقترازقبل میشی بخاطرهمین بوده که بدن من عادت به بیشترخوردن میکرده ومن متوجه این موضوع نبودم واین دوتاباورآخری را امروزکشف کردم خداوندراهزاران بارسپاسگزارم که دوباره باورهای اشتباه رادرخودم پیداکردم وباآگاهی اونراتغییرمیدهم ممنونم ازشمااستادگرامی بابت آگاهی که دراختیارمامیگذارید
ممنونم ازشمااستادگرامی که همیشه همراهم هستید باوجودشمابایدهم عالی باشیم
سلام به استاد مهربان و گرامی و همراهان عزیز
تمرین : چرا و از چه زمانی اضافه وزنت شروع شده؟
من از بچگی تپل بودم ،چاق نبودم اما همیشه دختر تپلی بودم و بعد از اینکه به سن بلوغ رسیدم اضافه وزن پیدا کردم، دقیقا این حرف و بارها و بارها شنیده بودم که دخترها به سن بلوغ برسن چاق میشن و استخون میترکونن و..، منم واقعا انگار استخون ترکوندم و چاق شدم ،در کل چون قد بلندی داشتم و استخوان بندی درشتی نسبت به خواهر قبل از خودم داشتم خیلی از اون چیزی که بودم درشت تر دیده میشدم، واقعا یادمه که چندتا از فامیلامون که منو مدتی ندیده بودن ،تا دیدنم گفتن وااای خدا چقدر یهو بزرگ شدی و ما اصلا نشناختیمت و ازین حرفا، اون زمان ناراحت نمیشم از چاقیم فقط گاهی خجالت می کشیدم ازینکه میدیدم انقدر به چشم همه میاد من بزرگ شدم و…، این روند ادامه داشت تا اینکه مراسم عروسی خواهرم بود و من بعد از مدتی که فیلم عروسیشو دیدم خیلیییی زیاد از چاقی و هیکل خودم بدم اومد و ناراحت شدم ، ازش خواهش میکردم فیلم عروسیشو به کسی نشون نده و تعجب میکردم چرا تا اون موقع اصلا آگاه نبودم به این ظاهر و تیپم، بالاخره این فیلم باعث شد من زیر نظر دکتر رژیم بگیرم و همزمان ورزش کنم و خیلی خوب جواب گرفتم ، تا اینکه دانشگاه قبول شدم و غذای سلف و بیرون رفتن با دوستام و شام بیرون و… شروع شد و نتونستم بخاطر فشار درس و کلاس هام ورزش و ادامه بدم و دوباره برگشتم به حالت قبل، واقعا ناراحت بودم ،حالم از خودم بد بود، بهترین لباسا و گرونترین لباسها هم منو خوشحال نمی کرد چون واقعا از ظاهر خودم راضی نبودم، تصمیم گرفتم خودم تغدیمو کنترل کنم و ورزش کنم،خیلی وزنم و کم کردم آهسته و اذیت نشدم و مدتی خوش تیپ بودم تا اینکه ازدواج کردم و با این باور که دخترا بعد از ازدواج چاق میشن و… منم چاق شدم، بااین باور که هرچی فعالیتت کمتر باشه و بیشتر بخوابی من هرروز چاقتر میشدم و بعدهم که باردار شدم و متاسفانه زیاد اضافه وزن پیدا کردم، بعد از بدنیا اومدن پسرم بخاطر اینکه اطرافیان میگفتن خوب بخور شیرت زیاد بشه و برنج و دلستر و بادوم و … بخور شیرت زیاد بشه و… منم گوش دادم و خوردم ،افسرده شده بودم،حالم واقعا بد بود از خودم، به همه چیز گیر میدادم،تا اینکه یک روز به همسرم گفتم میخوام رژیم بگیرم و اگر من لاغر بشم حال روحیم خوب میشه و بهتر میتونم مادری کنم و همسر خوبی باشم، پسرم ۶ ماهه شد رژیم گرفتم و ۱۳ کیلو کم کردم، سه کیلوش برگشته و بعد من با سایت تناسب فکری آشنا شدم،دارم تمرینها رو انجام میدم، یک بار کل فایل هارو گوش کردم و تمرینهارو در دفترم انجام دادم،الان برای بار دوم گوش میکنم،به امید اینکه حال خوب و تجربه کنم با کمک استاد عزیز و خوندن تمرینهای جذاب دوستان، موفق و شاد باشید🌸🌸
سلام استاد امیدوارم که حال دلتون عالی باشه
من مدتیه که با سایتتون اشنا شدم وفایل های رایگانتونو دارم دنبال میکنم و روی باورهام کار میکنم و از کمک شما بی نهایت سپاسگذارم…
توی این فایل قسمت پنجم برای من یه سوالی پیش اومده که خوشحال میشم منو آگاه کنین…
چرا خانم های باردار میتونن به واسطه غذاهایی که مصرف میکنن فرمولهای خودشون رو به صورت دستی تغییر بدن. اما افرادی که رژیم میگیرن نمیتونن فرمولهای چاق کننده ذهن رو تبدیل کنن به فرمولهای لاغری.
به عبارت دیگه اگر فرمولهای لاغری ذهن یک خانم باردار براساس مصرف مواد غذایی تغییر پیدا میکنه به فرمولهای چاقی و ذهنش مقاومت نمیکنه . پس چرا رژیم فرمولهای چاقیه مارو به فرمولهای لاغری نمیتونه تغییر بده و ذهنمون مقاومت میکنه؟
سلام استاد
واقعا چقدر زیبا ساده و شیوا جواب این سوال رو دادین چقدر به آگاهیم اضافه شد و چقدر لذت بردم
واقعا حق با شماست روند همه چیزها در زندگی ما از ذهنمون شروع میشه یعنی اول در ذهن شکل میگیره بعد در پیرامونمون در زندگیمون و در جسممون خودش رو نشون میده
مرکز فرماندهی جسم و زندگی ما ذهن ماست تا قانونی در مرکز فرماندهی تصویب نشه و فرمانی صادر نشه تغییر در جسم و در زندگیمان ایجاد نمیشه و اگه ما به زور تغییری در جسم و در زندگی و رفتارمان ایجاد کنیم چون با فرمانهای مرکز فرماندهی همخوانی نداری موقتی هست واز بین میره مثل شنا کردن در جهت مخالف رودخانه هست اینقدر تلاش میکنی اذیت میشی خسته میشی تقلا میکنی آخرش جریان رودخانه تو رو برمیگردونه به جایی که بودی
و خوبی ماجرا اینجاست که ما این آگاهی رو کسب کردیم که میتونیم مدیریت مرکز فرماندهی رو خودمون بر عهده بگیریم و جسم و زندگیمون رو آنطور که خودمون میخواهیم بسازیم
خدای مهربانم سپاس گزارم که این آگاهی رو کسب کردم و دارم زندگی و جسمم رو تغییر میدم
خدایا شکرت
باور کردن چاقی و پذیرش چاقی
باور چاقی یعنی چی؟ باور کردن چاقی چطور جسم رو به سمت اضافه وزن هدایت می کنه؟
به همان شکلی که مغز صحبت کردن رو یادگرفته راه رفتن رو یاد گرفته چاق شدن رو هم یادگرفته…
فرزند تپل نشان دهنده لیاقت مادر بوده،
افراد دودسته اند؛
۱.از کودکی اضافه وزن دارند(در عین حال که بلدند فارسی صحبت کنند و در کنارش محلی صحبت کنند و مغز ما چاق شدن رو یاد گرفته)
۲.افرادی که تا یه سنی خیلی لاغر بودند و تو رویاشون بود که پرتر بشن و حرفای دیگران باعث چاقیشون شده و سعی این افراد برای چاق شدن بالاخره ذهنشون میپذیره چاقی رو و وقتی روند چاق شدن شروع میشه دیگه نمیتونند جلوشو بگیرند و هی چاقتر میشند
۳.افرادی که به واسطه مصرف داروها اضافه وزن براشون پیش میاد(بنابر گفته دکتر که عوارض فلان دارو باعث اشتها و چاقی میشه و به علت اعتماد شخص به پزشک مغزش شروع می کنه به ساخت فرمولهایی که فرد رو چاق می کنه)و بعد از مدتها که دیگه قرص ورو دیگه مصرف نمی کنند وبازهم چاق هستند و چاق شدن براشون طبیعیه
۴.زنان بعد از اضافه وزن باعث افسردگی بعد زایمان میشند چون بدنشون در حال شوک است که طی مدت کوتاه وزن بالایی رو اضافه کرده و بدن تحملش رو نداره
✔✔برای ذهن فرقی نمی کنه در چه جنبه ای همیشه در حال گسترش موضوعاته
چطور باور کردن چاقی میتونه افراد رو مجاب کنه به چاق شدن بدون اینکه بخوان؛
تمیم فعالیت های بدنی من تحت کنترل مغز ماست…تصور اشتباهیه که فکر کنی معده گشاد باعث خوردن غذا میشه…یا بدنم میکشه..جسم ما به خودی خودی هیچ اختیاری برای انجام کاری نداره…برای تکون دادن دست باید اول فکر کنی بهش بعد دست تکون میخوره وگرنه به خودی خود دست هیچ حرکتی نمی کنه ولی این فرآیند انقدر سریعه که نه میشه دید و نه میشه براش تصمیم گرفت که چطور این کارو کرد…
دلیل اینکه یه فرد متناسب رفتار غذایی متناسب داره به خاطر همین فرمان های مغزیه وگرنه جسم ها که هیچ فرقی باهم ندارند…
✅✅رفتار غذایی همون عادت هاست که هماهنگی بین جسم و باور به وجود میاره
✅یه فرد چاق رفتاراش برخلاف رفتارهای عادی جسمشه…
✅با اقدام کردن ما فرمول ها ساخته میشه و هی تکرارو پررنگتر میشه
همیشه ذهن ما پیروز می شود
اشتهام زیاده یعنی چی اشتها چیه اصلا؟ قدست و عضوه؟ اشتها همون فرمول برای چاق شدنه
تمرین این جلسه؛
۱. چرا واز چه زمانی اضافه وزن پیدا کردید ؟
به این نتیجه برسیم منبع و منشا چیه تا بتونیم حلش کنیم…..
تمرین اول؛
من از دوران نامزدی شروع به اضافه کردن وزنم کردن تا به عقیده خانوادم زیباتر بشم تو پر بشم و پوستم بهتر بشع و روشنتر بشه ببخشید برای صراحتم چون من سبزه بودم و نامزدم منو میبینه خوشش بیاد، یادمه حرفای اون موقع ها همش همین بود که فلانی نگاه پره و چه دلبره ادم خوشش میاد وحتی پدرمم که رو اینجور مسائل حساس بود شروع به تلاش کرده بود برای اینکه من تغییر کنم، و بهم دارویی دادند که به اعتقاد مادرم که از دکتر شنیده بود و دکتر برای ما حکم وحی منزل بود اشتها آوره، (دکتر انقدری برای من قابل قبول بوده که حتی بدترین حالت مریض میشدم ولی پامو میزاشتم مطبش خوب میشدم و این همیشه برای من جای تعجب داشت )ومن شروع کردم خوردن یه شربت ویتامین خارجی و قرص ویتامین ب ۱۲ اگه اشتباه نکنم، و کم کم اشتهای من زیاد شد البته بگم این پروسه حدود یک سالی طول کشید تا رو من تاثیر بزاره من یادمه پدرم برام قرص اشتها گرفته بود که مثلا من اشتهام بیشتر بشه ولی این قرص چون یه نوع قرص اعصاب بود من حتی توانایی نگه داشتن فکم رو نداشتم از بس بی حس می شدم چه برسه به غذا خوردن که پدرم همشو ریخت آشغالی…خلاصه همینطور پیشرفت و من حدود پنج کیلو اضافه کردم اون موقع ها ۴۸ کیلو بودم و بعد نصیحت های مادرو خاله هام که خیلی رو من تاثیرم داشتند متاسفانه که بخور جون داشته باشی ، بخور پرانرژی باشی چون من دختر اروم و کم حرفی بودم و اهل شیطنتهای انچنانی نبودم فکر میکردن که به خاطر لاغر بودن ودر نهایت بیجون بودن منه، درصورتی که به خاطر تربیت من در خانواده ی به شدت مذهبی پدرم بود، خلاصه این روند پرشدن من و جون گرفتن من سیر صعودی داشت و من سال دوم ازدواج ۵۹ کیلو شدم، و چند سال اینطوری موندمو تا زمان دانشگاه من به خاطر اینکه هنوز کارت سلف برام صادر نشده بود میرفتم فست فود غذا میخوردم ودر هفته سه باری رو ساندویچ میخوردم و یادمه اون موقع ها چه موجه عظیمی علیه فست فود بود که چاق می کنه خطرناکه و چاقیش سریع و اب شدنش سخت من تو همون یک ماه ۳ کیلو اضافه کردم ودر نهایت تا پایان دانشگاه من شدم ۶۵ کیلو و توی دوره بارداری من ۴ ماه اول به خاطر شدت ویارم وزنم رسید به ۵۷ من حتی توی هفت روز سه کیلو کم کرده بودم و بعد از رفع ویارم تا اخر بارداری من ۷۲ کیلو شدم که دکترم بهم هشدار داد که ماکارانی برنج نون و سیب زمینی کمتر بخور وگرنه وزنت میره بالا الان اوکیه و خوب عادت غذایی ما برنج و نون اکثرش بود و این استرس با عذاب وجدان غذا خوردن باعث شد۷۴ کیلو بشم(اون زمان من یادمه که دکتر میرفتم و میدیدم زنهایی که خیلی لاغرند و باردارند و فقط شکمشون بزرگ شده و یا سه تا از دوستان خودم که نه تنها چاق نشده بودند حتی لاغرتر شده بودند و من همش سوالم از خودم این بود که یعنی بچه اینا ضعیف به دنیا میاد ولی در کمال تعجب میدیم که بچه هاشون از بچه من درشتر قوی تر و پرانرژی تر بودن) و بعد از زایمان دخترم که ۳/۱۵۰ کیلوگرم بود و یادمه ده روز بعد زایمانم من رسیدم به وزن ۶۸ کیلوگرم بعد دوباره بحث شیردهی بود که جمله ای که من زیاد میشنیدم بخورتا شیرت قوی بشه تا بچت جون بگیره و توی این مدت به خاطر بچه داری و اینا خودم رو وزن نکردم ولی عکسامه نگاه می کنم فک می کنم تا مرز ۷۰ رو رفتم و خلاصه بعد از اینکه بچه از اب و گل درومد من وزن ثابتم ۶۵ کیلو بود و هرزگاهی تا ۶۷ میرفت و برمیگشت گاهی با کمخوری تا ۶۲ رسوندمش و همیشه ارزوم بود به ۵۷ کیلو برسم ولی باز یه جا ذهنم خسته میشدو روند قبلی و دوباره وزن ۶۵ کیلو…من خودم شخصا آشپزی رو خیلی دوست دارم ولذت میبرم از آشپزی و همیشه در پی غدایهای جدید بودم و توی گوشیم کلی عکس از دیزاین غذا و دستوراشه و هرزگاهی که نگاه می کردم( از وقتی که با این دوره آشنا شدم دیگه اصلا نرفتم سراغشون)باعث تحریک من میشد…خلاصه غذا خوردن توی ذهن من در اکثر مواقع داشتن انرژی بیشتر برای اینکه بتونم بهتر به خانوادم برسمه ولی دارم نمونه هایی توی اطرافم که لاغرند به شدت ولی انرژیشون از من بیشتره …این روند چاق شدن من تا به الان بوده و اصلی ترین موردهاش رو گفتم و شاید یه سریهاشو نمیتونمبه یاد بیارم و بیشتر باید کنکاش کنم
سلام به هم فرکانسی های عزیزم
این جلسه اصلاً یک تحولی در من ایجاد کرده و عجب جلسهای هست. واقعاً رضای عزیز شما در موضوع لاغری با ذهن به درجه استادی رسیدی و این رو میشه از آگاهیهای این جلسه که قلب من مهر تأیید بر اون میزنه، تأیید کرد. آگاهیهایی که از این فایل دریافت کردم رو به همراه تمرین خواهم نوشت:
این فایلها رو باید بارها تکرار کرد و تأمل کرد و فکر کرد و موانع متناسب شدن رو با این کارها پیدا کرد و فرمول سازی متناسب شدن رو انجام داد.
همین ذهنی که توانایی چاق کردن شما رو داره، توانایی متناسب کردن شما رو هم داره اگر همانطور که برای چاق شدن ازش استفاده کردید برای لاغری هم ازش استفاده کنید
افراد در موضوع چاقی به چند دسته تقسیم میشن. یک، افرادی که از بچگی چاق شدند، دو، افرادی که بواسطه حرفهای دیگران چاق شدند، سه افرادی که بعد از گفتههای پزشک و مصرف دارو اضافه وزن پیدا کردند، چهار افرادی که بعد از دوران بارداری دچار اضافه وزن میشوند.
خب من جز دسته اول نبودم، عکسهای بچگیم تپل هستم اما یک مدت زمان بسیار کوتاه بوده و از اون به بعد کلاً لاغر بودم و هیچ موقع یادم نمیاد صحبتی از چاق شدی و اینها شنیده باشم. من جز دسته سوم هم نیستم چون هیچ موقع دارو مصرف نکردم و پزشک نرفتم و همیشه سلامت بودم، من جز دسته جهارمم نیستم خب چون پسرم! اما من جز دسته ی دوم هستم. مرتب میشنیدم که تو باید خودت رو از این وضعیت در بیاری و چاق بشی و من همیشه برام سؤال بود مگه الانم چشه که بخوام چاق بشم؟ الان که خوشحال و راضی هستم و انقدر این موضوع تکرار شد که منم شک کردم که نکنه خوب نیستم؟ و همین موضوع شاید یکی از دلایل ورزش کردن من شده بوده. از اونجایی که ابتدای مسیر هستم و در مسیر شناخت کامل خودم هستم صرف نظر میکنم از اینکه آیا دلیل ورزش کردن من قطعاً این بوده یا نه، اما میتونم این رو با اطمینان بگم که یکی از دلایل مهم من برای ورزش کردن لاغر شدن و متناسب شدن و البته عضلانی شدن بوده. چون من واقعاً دوست دارم که بدن ورزیده و خوش اندامی داشته باشم. و دلیل هدایت شدنم به این مسیرم همینه چون یکی از مانع های مهم خوش استیل بودن این هست که ذهن من برای چاقی تنظیم شده و مانع از این میشه که بدن خوش فرم بمونه و با اینکه متناسب میشم و خوش استیل میشم بازگشت به عقب دارم.
افراد دسته اول چون از بچگی تپل بودن باور کردن که چاق شدشون طبیعیه و همین باور باعث شده هیچ وقت نتونن متناسب باشن و عادتهای اونها بر اساس چاقی بیشتر تنظیم شده
همانطور که ذهن ما فارسی صحبت کردن رو یاد گرفته، ذهن ما چاق شدن رو هم یادگرفته. همانطور که راه رفتن و صحبت کردن رو ذهن ما یاد گرفته، چاق شدن رو هم یاد گرفته.
در زمان گذشته تپل بودن فرزند ها باعث افتخارشون بوده و نشون میداده که آنها مادران لایقی هستند
باور غلط:
همه ی ما چاقیم
هر کاری کنیم باز چاق خواهیم ماند
خب به نظر من افرادی که این باورها رو دارند، بندگان خدا هیچ زمانی هیچ اراده و نتیجه پایداری برای رفع چاقیشون نمیتونن انجام بدن چون این باورها تا خرخره اونهارو در چاقی نگه میداره و افسرده میشن.
وقتی که باور کنیم چاق شدن ما طبیعی هست آن وقت ذهن ما فرمول هایی رو میسازه که بر اساس آن فرمول رفتارهایی در ما ایجاد میشه که ما رو به سمت چاق شدن بیشتر هدایت میکنه
پس چاق شدن طبیعی نیست. چاق شدن غیر طبیعیه و همان ذهنی که توانایی این رو داشته ما رو چاق کنه توانایی این رو هم داره که ما رو لاغر کنه وقتی ما ازش در مسیر لاغری استفاده کنیم.
افرادی دسته سوم که بواسطه مصرف دارو حرف پزشک چاق شدن چون به دکتر اعتماد داشتن و دکتر هم گفته که این قرص رو بخوری خیلی عالی و خوبت میکنه اما چاقت هم میکنه و باور کردن و چاق شدن چرا چاق شدن؟ چون باورکردن خب دارم قرص میخورم طبیعیه که چاق بشم و دوباره مثل موارد قبلی یواش یواش هدایت شدن به سمت چاقی توسط ذهنشون و رفتارها و عادتها ایجاد شده و تشدید شده. که خب بعد از اینکه مصرف دارو رو هم قطع کردن این روند چاقی ادامه داشته چون فرمول ها ایجاد شده
افرادی که بعد از بارداری دچار اضافه وزن شدن:
هر کسی تجربه بارداری داشته یک تجویزی کرده و گفتن اینو با این بخوری بچه قوی و سالم تر میشه و اونها هم شروع کردن به مصرف مواد غذایی و خودشون به صورت دستی فرمول های ذهنیشون رو تغییر دادن و چاق شدن
باور غلط: طبیعیه که بارداری باعث چاقی بشه
ما افرادی رو داریم که بارداری رو پشت سر میگذارن و اصلاً مشخص نیست اون فرد باردار بوده و هفت الی هشت کیلو اضافه وزن پیدا کرده و سه کیلو هم بچه بوده و باقی اضافه وزن طی چند هفته از بین رفته
ما افرادی رو هم داریم که بارداری رو پشت سر میگذارند و سی کیلو اضافه وزن میارن و بچه دو نیم کیلو نهایتاً سه کیلو هست و بیست پنج شش کیلو اضافه وزن اونها باقی میمونه و باعث مشکلات بسیار زیادی میشه
سؤال، چرا این اتفاق میفته برای دو فرد یکسان؟ باورها متفاوت باعث هدایت شدن افراد به عادات و نتایج متفاوت میشه
بازم رضا عطار روشن عزیز رو تحسین میکنم واقعاً در موضوع لاغری با ذهن به درجه استادی رسیدی و من خیلی از این آگاهیها لذت میبرم
ذهن ما همیشه به دنبال بیشتر کردن و گسترش دادن هر چیز هست، یعنی افرادی که تحصیل رو واقعاً دوست دارن همیشه دوست دارند ادامه بدن و بهتر بشن، افرادی که کسب و کارشون رو دوست دارند همیشه دوست دارن ادامه بدن و بهتر بشن، افرادی که به هنری که انجام میدن علاقه دارن دوست دارن در اون زمینه مرتب پیشرفت کنن، این موضوع در مورد چاقی هم همینطوره، افرادی که چاق هستند ذهنشون فارغ از اینکه به نفعشونه یا به ضررشونه دوست داره اونها چاقتر بشوند
تمام فعالیتهای بدن ما تحت کنترل مغز ماست از نفس کشیدن و پلک زدن تا رفتار غذایی من تحت کنترل مغز من هست.
باور غلط در مورد چاقی: معده ی من گشاده و باعث میشه من زیاد غذا بخورم
باور غلط در مورد چاقی: بدن من میکشه و باعث میشه من زیاد غذا بخورم، بدن من شیرینی رو میکشه. این تصورات کاملاً اشتباهه، جسم ما به خودی خود هیچ نقشی در فرمان صادر کردن برای انجام یک حرکتی رو نداره بلکه این دستور از مغز صادر میشه همانطوری که دستمون رو خیلی سریع حرکت میدیم و اگر از مغز فیلمبرداری کنیم شگفت زده میشیم که چطور داره مغز این کار رو انجام میده و دستورات رو در کانالها و سیستم عصبی به جریان میندازه و با این سرعت این کار رو انجام میده که ما درکش نمیکنیم، همانطور هم مغز ما داره رفتار غذایی ما رو کنترل میکنه.
دلیل اینکه یک فرد متناسب رفتار غذایی اش درست و صحیح هست و یک فرد چاق رفتار غذایی اشتباه داره و پر خوری میکنه به خاطر تفاوت در فرمانهای مغزی هست و الا جسم انسانها هیچ فرقی با هم نداره
نکته بسیار مهم که از گفته های استاد رضا عطار روشن دریافت کردم، «جسم انسانها هیچ فرقی با هم نداره، تفاوت در نتایج در فرمانهای مغزی هست»
چند نکته بی اندازه مهم که باورهای غلط من رو به بهترین شیوه در مسیر اصلاح برد، خداروصدهزار مرتبه شکر لذت بردم از این بذر جدید خیلی عالیه و کوهی از احساس خوب به من داده:
جسم انسانها از نظر میزان مصرف انرژی تفاوتی نداره اگر هم داشته باشه بسیار جزئی هست
«یک فرد ورزشکار نیاز بدنش به انرژی خیلی جزئی بیشتره نسبت به فردی که ورزشکار نیست.»
یکی از باورهای غلط من که باعث شده به معنای واقعی پدر جسمم که هدیه و امانت خداوند بهم هست رو در بیارم و باعث شده من از حالت تناسب خارج بشم این هست که من بعد از اینکه شروع به ورزش های سنگین کردم به شکل قابل ملاحظه تری «در نهایت داستان» چاق شدم. دلیلش این هست که من این باور رو دارم که باید بیشتر غذا بخورم چون ورزش میکنم. و من هی بیشتر ورزش میکردم که متناسب باشم و هی بیشتر غذا میخوردم. و این روند ادامه داشته و بعد از توقف ورزش به مدت یکی دو ماه، روند خوردنم به اندازه قبل متوقف نشده و همینطور ادامه داشته تا من رو از تناسب اندامم در کمتر از دو ماه با وجودماه ها و سالها تلاش خارج کرده و به این شکل اعصابم رو خراب کرده که ای بابا چرا انقدر سریع نتیجه از دست میره. اما حالا که من باورهام رو گام به گام درست کنم و این مسیر رو پیش برم عادتها و رفتارهامم درست میشه و دیگه همیشه متناسب میمونم. خدارو صدهزار مرتبه شکر
باور غلط که دوست دارم دوباره تکرارش کنم: اگه ورزش کنی بایدبیشتر بخوری.
باور درست: یک فرد ورزشکار نیاز بدنش به انرژی خیلی جزئی بیشتره نسبت به فردی که ورزشکار نیست.
ورزشکار ها اینطور نیست که به خاطر ورزشی که انجام یدن خیلی بیشتر از ما میخورن
من داشتم به این فکر میکردم که چقدر الگوهای ذهنی نادرست به روند چاق شدن ما ضربه وارد میکنه، یکی از چیزهایی که باعث شد این باور در من ایجاد بشه که هر چی بیشتر ورزش میکنی بیشتر باید بخوری، دیدن برنامه مردان آهنین تلوزیون هست که صرف ۲۰ پرس غذا میخورد و شکم داشت در حد بنز اما اندام عضلانی هم داشت و این باور رو میداد که هر چی زورت بیشتر بشه و ورزشکار تر باشی و هیکلی تر باشی باید بیشتر بخوری. من همیشه برام سؤال بود اینها با این همه ورزش چرا انقدر چاق هستند؟ خداروشکر مدت هاست تلوزیون رو گذاشتم کنار. تلوزیون دیدن اشتباه ترین کار ممکنه هست نه به خاطر اینکه تلوزیون مطالب خوب نداره بلکه به این دلیل که ما باید آگاهانه زندگی کنیم و ما باید خودمون ورودی هامون رو کنترل کنیم و هم جهت با خواسته هامون کنیم.
یک فرد چاق کافیه چند صد متر پیاده روی کنه و بالافاصله احساس میکنه که چون فعالیتش بیشتر بوده احساس گشنگی بیشتری میکنه پس بیشتر غذا میخوره. این فرمول های ذهنی اشتباه در نهایت رفتار غذایی ما رو مشخص میکنه و در نهایت جسم ما رو شکل میده.
ارتباط تنگاتنگی بین جسم و ذهن ما وجود داره، همه ی افرادی که اضافه وزن دارن براشون طبیعیه که چاقتر باشند
چرا افرادی رو داریم که سی سال هست میگه هر وقت خودم رو وزن میکنم ۶۴ کیلو هستم؟ چون اون فرد رفتار غذایی اش مثل سایر رفتار های بدنشه. مثل نفس کشیدن. مثل ضربان قلب اما یک فرد چاق رفتار غذایی اش متفاوت از رفتارهای بدنشه – به قولی طبیعی نیست.
یادم به بچگیم و نوجوانی ام افتاد که کاملاً متناسب بودم و همیشه خودم رو وزن میکردم حتی گرمشم میگفتم و همیشه همون بودم. و همیشه من رو میبردن دکتر تغذیه که چرا این بچه چاق نمیشه 😐 اینارو اصلاً یادم نبود. الان یکهویی اومده تو ذهنم. یادمه یک بحثی مامانم با دکتر داشت و میگفت بچم بیشتر یک کفه دست نون به اندازه دست خودش بیشتر نمیخوره و میل نداره و این رو به عنوان نقطه ضعف من در نظر میگرفت و میگفت بیشتر نون بخور. واقعاً چاقی آموختنی ایست، من به خاطر حضور مادرم سپاسگزارم و دمشم گرم که این همه کار برای من انجام داد چون فکر میکرد درسته.
چرا طرف برنامه رژیمی میگیره و توش میگه ۶ قاشق باید برنج بخوری مشکل اعصاب و روان پیدا میکنه و یک جورایی مثل مثالی که استاد زد در مورد برداشتن برنج از زیرش در میره و نمیتونه به مدت زیادی رژیم رو ادامه بده؟ چون فرمول های ذهنی درست نشده و من یا تویی که داری این متن رو میخونی داری با ذهنت میجنگی که هرگز پیروز نمیشی. ذهن تو برنامهریزی شده و میگه بخور تو میخوای نخوری و رژیم بگیری. باید ریشه رو درست کرد که ذهن چنین فرمانی رو نده بلکه فرمان متناسب شدن بده. یعنی باید فرمول های ذهنی رو تعویض کرد.
فرمول های ذهنی فرد چاق: ۱- سیری ۲- خفگی
فرمول های ذهنی یک فرد لاغر: ۱- گشنگی ۲- سیری
درواقع جایی که یک فرد متناسب و لاغر استپ میکنه، یک فرد چاق شروع میکنه!
یک فرد چاق وقتی به حالت خفگی نمیرسید میگفت مامان چرا غذا انقدر کم بود سیر نشدم؟ چون فکر میکنه سیر شدن یعنی خفه شدن.
یکی از نشانههای افراد چاق این هست که از بس غذا میخورن ککه باید بعدش بخوابن
هیچ چیزی به جز فرمول های ذهنی در موضوع چاقی نیست. بعضیها میگن من اشتهاء ام زیاده! خب این اشتهاء کجا است و چطوری تنظیم میشه؟ ما یک اندامی داریم به نام کلیه. یک اندامی داریم به نام معده کارشم مشخصه. این اندام و عذه ی اشتهاء کجا است که اشتهاء ما رو تعیین میکنه؟ اینها همش فرمول ها و فرمانهای ذهنی هست که ما میگیم اشتهاء
باور غلط: آدم وقتی ازدواج کنه چاق میشه. وای خدا من چقدر اینو شنیدم. خوب شد هنوز عزیز دلم رو خلق نکردم و وارد زندگیم نکردم و فرصت دارم روی خودم کار کنم.
یکی از راههای سریع پیدا کردن الگوهای مناسب در مورد اینکه وقتی رابطه عاشقانه برقرار میکنی یا به قولی ازدواج میکنی چاق نمیشی، مراجعه به اینستگرام و دیدن عشقهایی هست که با هم هستن و لاغرن و حتی بچهدار هم شدن و خوش اندام هستند.
تمرین:
پیدا کن چرا و از چه زمانی اضافه وزنت زیاد شده؟ مثلاً ببین از بچگی اضافه وزن داشتی؟ رفتارهای غذاییت شبیه پدر و مادرته؟ از سن بلوغ بوده؟ پیدا کن بر اساس پذیرفتن اضافه وزن چه عادتهایی در شما شکل گرفته؟ ببین عادت هات شبیه چه کسانی هست؟ آیا به خاطر شنیده هات از دیگران بوده؟
من یادم نمیاد دقیقاً از چه زمانی فهمیدم که شکم دارم و نمیخوام داشته باشم اما به خاطر دارم که از زمانی که ورزش سنگین رو شروع کردم و خودم رو عضلانی تر کردم از همون زمان ها هم پس از توقف ورزش وزنم به شدت زیاد تر شد. پس میتونم بگم یکی از عوامل اصلی رو پیدا کردم که میگه هر چی بیشتر ورزش میکنی باید بیشتر بخوری. نه اینطور نیست، یک فرد ورزشکار خیلی میزان کمی به انرژی بیشتر نیاز داره و اینطور نیست که به نسبت بقیهای که ورزش نمیکنن به غذای بیشتری نیاز داشته باشه. دقیقاً من این موضوع رو در ورزشکارهای همیشه متناسب خارجی – البته نه همشون – دیدم که غذاهاشون بسیار با حجم معمولی هست. این نشون میده که دلیل این نتایج عالی اونها در روند ورزشی همین فرمول های درست در ذهنشون هست که این رفتارهای غذایی رو تولید میکنه. واقعاً همه چیز ذهنه.
از بچگی اضافه وزن نداشتم.
رفتارهای غذاییم یکجورایی شبیه پدر و مادرمه، چقدر این جمله رو ازشون میشنیدم که میگفتن محمد با نون بخور سیر بشی. بندگان خدا دمشون گرم خیلی به فکر من بودن و فکر میکردن این کارشون درسته. دقیقاً به خاطر شنیده هایی که داشتم این اتفاقات برام افتاده و این عادتهای رفتاری برام اتفاق افتاده که ازشون نا آگاه بودم. مثل همین شنیده که دقیقاً نمیدونم سر منشأش کجاست و میگه چون ورزش میکنی باید بیشتر بخوری. دوباره میگم اینطور نیست افراد ورزشکار مقدار بسیار کمی بیشتر انرژی مصرف میکنن نسبت به فردی که ورزش نمیکنه.
متن نسبتاً طولانی ای شد اما بسیار دلچسب بود برام نوشتن این متن.
از همراهی شما سپاسگزارم و به خاطر نظرهای زیباتون در سایت تناسب فکری سپاسگزارم خیلی بهم کمک میکنه.
لذت بردم از خواندن نظراتتون
ممنون باران عزیزم. امیدوارم هر روز آرامش و خوشبختی و نعمت و آگاهی های عالی تر نصیبت بشه.
سلام
وقت بخیر
خیلی عالی و کامل توضیح دادید.
سلام دوست ارزشمندم. سپاسگزارم، آرزو میکنم هر روز به سمت زیبایی های بیشتر و نعمت و خوشبختی و لذت بیشتر از زندگی هدایت شوی.
رضای عزیز ممنون و سپاسگزارم، باافتخار حتما این اتفاق می افته و عکس قبل از عمل فکری رو هم از خودم تهیه کردم. مطمئنا هم خودم از این مسیر بسیار زیبا و نتیجه بخش لذت میبرم و هم شما و صد البته به این فکر کن که چقدر جهان و خداوند بهت نعمت و خوشبختی و ثروت و آگاهی بیشتر میده چون داری باعث گسترش جهان میشی.
سلام بر استادی که با تمام وجودش حس زندگانی می دهد .
راستش اصلا نمیدونم داستان چاقی من از چه زمانی بوده . من هر چقدر که فک میکنم داستان چاقی من برمی گرده به همان دوران ابتداییم که تو کلاس از دیگه بچه ها توپر تر بودم . یادم میاد که همیشه بابام سر این تپلی بودنم منو اذیت میکرد ومن هم کلی ناراحت میشدم .اطرافیان هم همش بهم میگفتن تو استخوان بندی درشته کاریش نمیشه کرد ولی از همون اول هم من فک لاغر بودن رو داشتم و همیشه به باشگاه می رفتم تا اینکه به دانشگاه رفتم که عزم رو جزم کردم که باید لاغر بشم از نظر خودم تلاش میکردم و کمابیش وزن کم می کردم و مجددا که رها میکردم دوباره تپلی میشدم و دوستام بهم میگفتن تپلی بیشتر بهت میاد تا اینکه موقع ازدواج شد که دوباره رژیم و ورزش که خیلی هم تاثیری نداشت چون هر بار فامیلای شوهر یا فامیلای خودم دعوتمون می کردن و دوباره برنامه هام می ریخت بهم . این رژیم بازی های من همچنان ادامه داشت یه مدت وزنم میومد پایین دوباره با رعایت نکردن وزنم افزایش پیدا می کرد . تا زمانی که وزنم رسید به ۱۰۰ که یکدفعه بخودم اومدم که تصمیم بزرگی در زندگیم گرفتم و سبک تغذیه رو عوض کردم و به گیاهخواری رو انتخاب کردم و واقعا این سبک عالی بود و من هنوز در زندگی خود رعایت میکنم البته نه مثل ان موقعه . حدود دوسال با این سبک تغذیه بودم و ۴۰ کیلو کاهش وزن داشتم این رو هم بگم فقط کاهش وزن نبود من یکسری بیماری هایی داشتم که در این مسیر سبز درمان شد و حال ایده الی پیدا کرده بودم اگر چه که هنوز گرایش خاصی دارم و در وجودم نهادینه شده. و بعد این حال خوب من با اصرار دخترم باردار شدم و با رها کردن خود وزنم بالا رفت که بلافاصله بعد از زایمان تلاش کردم تا به وزن قبلی برگردم.
خلاصه که من از خدا خواستار این شدم که دوباره اراده قوی به من عطا کنه که مثل قبل باشم در این احوالت بودم که خداوند راه صحیح تر و با دوام تر و همیشگی رو در روی پیش من قرار داد.
من اطمینان میدهم هم به خودم وهم به استاد بزرگوار و هم به شما دوستان عزیز در این مسیر سربلند خواهم شد.
سپاسگزارم از زحمات شما استاد گرامی
با سلام و تشکر از شما استاد گرامی من در این جلسه فهمیدم که چه عادتهای نادرستی در مورد غذاخوردن خودم دارم که باعث به مرور چاق شدن من شده اند ۱-وقتی عصبی میشم می خورم ۲-وقتی میخوام استراحت کنم میخورم ۳-وقتی دیگران چیزی میخورن منم باهاشون میخورم حتی اگه نیاز ندارم ۴-مواد خوراکی مایع را زیاد تر میخورم چون فکر میکنم کم کالری هستن ۴-قبل نهار میخورم که موقع نهارکم بخورم ولی نهار کم نمیخورم .حالا که به گذشته فکر میکنم میبینم از زمانی چاق شدم که یه سری عادات جدید در زندگیم شکل گرفتن . امیدوارم این عادتها رو نغییر بدم ودر مسیر لاغری قرار بگیرم .خیلی ممنون از راهنماییهای شما استاد گرامی.
با سلام . من از بچگی هیکلم نسبت به خواهرم یه کم چاقتر بود ولی بچه تپل و چاقی نبودم چون اون لاغر بود همه فکر میکردن چاقم بنابراین این باور در ذهنم شکل گرفته بود که چاقم مخصوصا اینکه قد بلندتری نسبت به او داشتم بیشتر به این قضیه دامن میزد . وقتی در جوانی لاغر شدم هیچ کس نگفت لاغری باز همون مقایسه وجود داشت و قبل از ازدواج در مورد غذا خوردن کنترل بیشتری داشتم ولی همیشه فکر میکردم بعد ازدواج در مورد تغذیه آزادی بیشتری خواهم داشت برای همین بعد از ازدواج شروع به پرخوری و در نتیجه چاقی بیشتر کردم . و بیشترین علت آن این بود که در زمان بلوغ و قبل از آن مادرم بخاطر مشغله هایی که داشت زیاد به وضع تغذیه ما نمیرسید برای همین آرزو داشتم بعد ازدواج آزادانه عمل کنم و شد آنچه نباید میشد. و بعد از آن قضیه بارداری که برای بیشتر خانمها مشترک هست.
سلام استاد گرامی ،ممنون از صحبتهای عالی شما
من بعد از بیماری معده اولین بار با اضافه وزن رو به رو شدم چون با خوردن بیشتر درد کمتری داشتم والان می بینم که فقط یه تاثیر روانی بوده البته بعد از مدتی به وزن عادی برگشتم اما در دوران بارداری که استراحت مطلق داشتم ۲۷ کیلو اضافه شدم هم به خاطر دستورات غذایی دکتر و هم حرفهای اطرافیان که الان درک می کنم واقعا به غذای اضافی احتیاج نداشتم و متاسفانه بعد از اون دوران نتونستم راحت وزن کم کنم با تلاشهای خیلی زیادی که می کردم و همونطور که شما فرمودید باور ذهنی من در اون دوران دستکاری شده بود و زحماتم بعد از کاهش وزن هدر می رفت و دوباره چاق می شدم .عادت به بی تحرکی و خوردن بدون نیاز که متوجه شدم بدون تغییر این ها هیچ چیز در جسمم تغییر نخواهد کرد .همینطور من از بدنم احساس نفرت داشتم چون عادت نداشتم این شکلی باشم و این حس بد حال بدتری رو ایجاد می کرد و فشار روانی بیشتری تحمل می کردم.
باعرض سلام خدمت استادعزیزوگرامی من میگم این دوره اصلافوق العادست نمیدونم چطورولی میدونم که هست چون منوکه زیروروکرداول ازخدابعدهم استادعزیزبی نهایت سپاسگزارم??
سلام به استادعزیز ودوستان بی نظبرم
من دوباره از اول دوره دارم مررور می کنم، میزان غذام خیلی کم شذه برای خودم عجیبه و بقیه…
همه بهم میگن چقدر لاغر شدی…..
و می خواستم چند تا نکته بگم برای دوستانم این که عجله نکنید برای رفتن به فایل بعدی……
دوم این کن یک نرم افزار هست به اسم
خروج از “Repeat Alarm – Recurring reminder”
که من پیشنهاد می کنم دانلودش کنید وجملات در مورد لاغری بنویسید توش و می توانی تنظبم کنی برات زنگ می زنه بهت یادواروی کنه….که من جمله لاغر شدن طبیعی نوشته بودم که به نظر خودم خیلب برام تاثیر داشت….بعدم تغییر دادم به جمله لاغر شدن اسانه……
یک کلیییپ هم توی تد دیدم که در تائید حرفهای اسنتاده که اینجا میذارم برای قوی شدن باورهاتون
و یک سوالم داشت استاد قسمت دوم فایلها حذف شده؟ یا من پیداشون نمی کنم ؟؟؟
متشکرممم از اموزشهای عالیتون????
سلام
از بچگی تپل بودم چون همه میگفتن از همون اول هم بامزه بودی و برا حفظ توجه مردم هر چی گیرم نیومد مضایقه نمیکردم و میخوردم….
دوران دبیرستان و راهنمایی چاق شدم چون میگفتن درسن بلوغ آدم چاق میشه…
بعد از ازدواج چاق شدم چون اعتقاد داشتم هورمونهای بدن ب هم میریزه و چاق میشی
باردار ک شدم ویار داشتم و همش باید یه چیزی میخوردم ک حالم خوب بشه و همین باعث شد ک با هر حاملگی ۲۰کیلو اضافه کنم
بعدشم ک شیر میدادم و میگفتم بچه شیر لازم داره و باز میخوردم
فک میکردم میری مسافرت و پیک نیک و بازار و پارک و….تا در حد خفگی نخوری بهت خوش نمیگذره
سلام. پیشنهادت رو برای گذشتن ریمایندر و آلارم رو خیلی پسندیدم. دمت گرم دوست خوبم!
بنام رب یکتا…
سلام خدمت دوستان راه زیبای تناسب و استاد عزیز.
من اضافه وزنم از بعد ازدواج بود.چون باور داشتم با ازدواج دچار اضافه وزن میشم و بیشتر اطرافیانم همینجور به دام این فرمول اشتباه افتاده بودند…. جالبی این موضوع این بود که سال اول دوران عقدم چون باشگاه میرفتم و باور داشتم ورزش وزنم رو ثابت نگه خواهد داشت همینطور هم شد و دوستانم که بعد ازدواج چاق شده بودند تعجب کرده بودند که من تغییری نکردم و درست از زمانی که ورزش رو خیلی کمتر انجام میدادم و مثل سابق مرتب باشگاه نمیرفتم دو تا فرمول در ذهنم شروع بکار کردند اول فرمول رها کردن ورزش مساویست با اضافه وزن و دوم ازدواج مساویست با چاقی… ???و من که وزنم همیشه روی 55ثابت بود و با ورزش به 50رسونده بودم با گذشت مدتی 10کیلو اضافه کردم… چون دوتا فرمول با قدرت در حال رسوندن من به چاقی بودند.
فرمول های بعدی هم در انتظار بودند که به مدد اون دو تا فرمول دیگه برسن که اون هم بارداری و شیردهی بود??? و من نگران از تاثیر این اتفاقات چون میدونستم اتفاق خواهد افتاد چون باور داشتم.
در دوران بارداری به طرز عجیبی اضافه وزن پیدا کردم 74کیلو شدم… بعد از به دنیا اومدن فرشته کوچولوم خدا رو شکر وزنم به 68 رسید که اون هم تصورم اینه که بخاطر باور نکردن موندن در اون وزن بالا بود .در دوران شیردهی من باور داشتم که شیردهی باعث چاقی میشه چون خوراک بالا میره چیزی که به وفور در اطرافیانم دیده میشد…اما چون دخترم شیرم رو زیاد نمیخورد و وزنش هم کم بود دکتر شیر خشک رو تجویز کرد و شاید چون خیلی کم دخترم شیر میخورد این باور به اون صورت روی من نتونست اثر بزاره که خوراکم بالا بره چون خوراکم به تدریج دیدم که داره کمتر میشه که در همین اوضاع و احوال بودم که خداوند هدایتم کرد به سایت استاد جااااان… و الان خیلی خیلی خوشحال و سعادتمندم که به این مسیر زیبا وارد شدم و در حال متناسب شدنم و مسیر رو با لذت طی میکنم. ???
?رب یکتا همراه همتون دوستان متناسبم?
سلام به استاد و دوستان متفاوتم خداقوت همگی
ببخشید استاد یه سوالی بشدت ذهنمو درگیر کرده شاید ذهن بدوستان رو هم درگیر کرده باشه
باتوجه به اینکه شما گفتید برای تغییر باورامون باید دنبال موردی برخلاف اون باشیم که اون فکر رو نقض کنه.مثلا اگر غذاها ،نوع مواد خوراکی یا مقدار اونهارو رو عامل اضافه وزن میدونم باید کسانی رو پیدا کنم که همه جور غذا میخورند و حتی غذای زیادی میخورند اما متناسب هستندخب تا اینجا درست.من همچین الگوهاریی رو واقعا دیدم و به این نتیجه رسیدم که غذا و مقدارش باعث چاقی و تغییر جسممون نمیشهو
بعد که فایل های رایگان رو گوش میدادم شما خیلی جاها از چاقی و پرخوری رو به هم ربط دادید.خیلی توفایل هاتون شنیدم.واضح و مشخص
حالا جواب چیه؟مقدار غذا باعث چاقی میشه یا نه؟مطمینم نمیشه چون خیلی هارو دیدم خیلییییی میخورن اما انگار ن انگار.بااین باور حتی وزن هم کم کردم اما خب فایل ها منو به شک انداخت.بیشتر برام سوال شد به چه دلیلی استاد همچین حرفی میزنه؟چون به حرفاتون اعتماد کامل دارم برای همین خیلی کنجکاوم بدونم جوابتون رو…………..ممنونم استاد از وقتی که میذارید خدایا شکرت برای این نعمت(استاد عزیزم)
سلام استاد عزیز ودوستان محترم
اول ازهمه خدارو شاکرم که منو باشمااشناکرد و من را در این مسیر قرارداد
هرجلسه را گوش میدم میفهمم که واقعا هراتفاقی افتاده خودم باعثش بودموهستم
تمرین جلسه پنجم
من تاقبل ازازدواجم یه تناسب اندام خیلی خوبی داشتم هم خودم راضی بودم هم هرکسی میدید تحسینم میکرد اما این باورو داشتم که باازدواج ادم چاق میشه ودقیقا هم همینطور شد
بازم هنوز تناسبم خیلی بدنبود که بارداری اومدو ااون دیگه واقعا یه باور قوی بود که تو بارداری باید خیلی چیز بخورم تا بچه جون بگیره و بعدشم شیردهی که واقعا پراز پرخوری های ناجوربود برامن تااونجا که وزنم از ۶۲رسیده به ۸۵الانم که بچم سه سالشه هنوزم چاقم
من دردوران مجردیم هرشب غذای پختنی میخوردم اونم از نوع سرخ کردنی و چرب وچیلی ولی اصلا چاق نمیشدم
هرروز صبح قبل از رفتن به مدرسه میرفتم سوپری و یه عالمه خوراکی وکیک واینامیخریدم ومیرفتم مدرسه یه عالمه ساندویچ و ایناهم تو خود مدرسه میخوردم بعدم که میومدم خونه تازه شروع به خوردن غذای خونه میکردم اما اصلا چاق نمیشدم یه دستپخت خیلی خوبی هم داشتم که همه خیلی تعریفش میکردن .
تازه بعدازازدواجم فعالیتم هم بیشتر شد
یه باوردیگه که ماوقتی حرص نیخوریم بیشتر چیزی میخوریمم دارم
دقیقا چندسال اول زندگی که اختلافاتی هست و بالاخره سو تفاهما پیش میاد من همش پرخوری گرفته بودم ومیگفتم پرخوری عصبیه از بس حرص میخورم چاق میشم
حالاکه حرفای استادوشنیدم واین باورهامو مرور میکنم خیلی خندم میگیره که چقدر خودم خودمو عذاب دادم و چقدر باباورهای بی ریشه زندگیمو تلخ کردم ?
من یه باور دیگم دارم که خیلی ذهنمم درگیرش میشه اونم اینه که من کلا ادمی هستم که حرص غذامیزنم ینی فکرمیکنم چون بچه که بودم برادر بزرگترمن همیشه غذاوخوراکیشو سریع میخورد که بیاد خوراکی منو بخوره منم حرصو شدم
همیشه دختر خونه هم که بودم مامانم میگفت تو فقط حرص میزنی دوتاغذا سفارش میدی امانصف یکیشم نمیتونی بخوری قبلاحرص میزدم ونمیتونستم بخورم الان هم حرص میزنم هم میتونم بخورم
هروقت میریم رستوران دوست دارم میز غذامون پراز غذاهای متنوع باشه
اصلا عاشق سلف سرویسم که میشه یه عالمه غذا ی متنوع خورد
استاد خیلی ممنونم که انقدر مارو باذهنمون و باورهای غلطمون اشنامیکنید .????
با سلام به استاد عزیزم و دوستان گرامی
من جزئ آن دسته هستم که پدر و مادرم چاق نبودن پدرم لاغر بود و مادرم هم بعد از چند تا بچه زاییدن بدن پری داشت بازم چاق نبود خوش هیکل بود ولی مادرم علاقه زیادی به بچه تپل داشت
من تا ۳ الی ۴ سالگی تپل بودم کم کم لاغر شدم مادرم هر چه تلاش میکرد نمیتوانست منو تپل کنه چون من علاقه زیادی به خوردن میوه و سبزیجات داشتم و غذا به زور میخوردم به قول مامانم به اندازه گنجشک غذا میخوردم
تپل شدن من از سن بلوغ شروع شد یادمه از کوچیکی از مامان و عمه هام می شنیدم که دخترها از سن بلوغ تپل میشن و این فرمول در ذهن من حک شده بود و وقتی به سن بلوغ رسیدم این فرمول شروع به کار کرد
کم کم رفتار های جدیدی در من شکل گرفت یادمه من که اصلا تمایل به غذا نداشتم کم کم غذام بیشتر و بیشتر میشد کم کم عصر ها هم میرفتم سر دیگ و تند تند چند تا قاشق میخوردم
یواش یواش علاقه به خوردن شیرینی در عصرانه پیدا کردم به مامانم می گفتم واسه عصرانه کیک و شیرینی درست کنه
من که قبل از بلوغ آنقدر علاقه زیاد به میوه و سبزیجات داشتم و از صبح تا شب فقط همینها رو میخوردم گوجه خام بادمجون خام کدو خام کاهو میوه حالا در سن بلوغ جاشو داده بود به علاقه زیاد به غذا و شیرینی
یادمه همیشه تو آشپزخونه تو کابینت ها می گشتم که یک چیز شیرین پیدا کنم بخورم اگه چیزی پیدا نمی کردم میرفتم سراغ شیشه عسل و کلی عسل میخوردم
یادمه صبحانه همیشه نون و پنیر و چای شیرین میخوردم شیرینی چای من همیشه معمولی بود یعنی زیاد شیرین نمی کردم ولی از وقتی به سن بلوغ رسیده بودم یواشکی جوری که مامان نفهمه یک عالمه شکر توش میریختم که حسابی شیرین بشه طوری که دلو میزد و این واسه من خیلی خوشمزه بود با نون و پنیر بهم کیف میداد ☹☹☹☹
یا یادمه همه لیمو تازه رو قاچ میکردن روش نمک میریختن میخوردن من از بس به شیرینی علاقه پیدا کرده بودم لیمو رو قاچ میکردم و یک حبه قند میزاشتم روش و با لذت میخوردم طعم لیمو و قند رو خیلی دوست داشتم ☹☹☹
یا بعضی وقتا واسه عصرانه ماست محلی که مامانم درست کرده بود و خیلی چرب و خوشمزه بود کمی شکر توش میریختم که شیرین بشه و با نون میخوردم خیلی دوست داشتم☹☹☹☹
ماست محلی که مامان درست میکرد روش یک لایه ضخیم چربی می بست که خیلی خوشمزه بود من اون چربی رو دوست داشتم و میخوردم و تا الان هم دوست دارم و هر ماست که بخریم لایه چربی روشو میخورم حالا خوب باشه خوشمزه باشه نباشه من کار ندارم باید بخورم بعضی وقتا آنقدر بدمزه هستش و بو میده ولی من انگار اجبارم کردن که باید بخورمش☹☹☹☹
یا یادمه وقتی ظهر میخواستیم به مامان کمک بدم و غذا رو بکشیم همون طور که غذا رو می کشیدم قبل از اینکه بیارم سر سفره تند و تند چند قاشق میخوردم مخصوصا زمانی که قلیه ماهی یا قرمه سبزی داشتیم دیگه از خود بی خود میشدم
یادمه از مدرسه که می آمدم خونه آنقدر بوی عطر غذای خوشمزه مامان تو کوچه پیچیده بود که از تو کوچه میشد حدس زد مامان چی درست کرده و تا می رسیدم خونه طاقت نداشتم زودتر بپرم تو آشپز خونه و به غذا ها ناخنک بزنم
من کلا از سن بلوغ ذائقه غذاییم تغییر کرد و الان میفهمم که همه این عادتهای جدیدی که در من به وجود آمده بود به خاطر این باورم بود که سن بلوغ مساوی چاقی و من این عادتها رو هر روز و هر روز آنقدر تکرار کردم که چاق شدم
یادمه وقتی دبستانی بودم و لاغر بودم هر وقت از مدرسه می آمدم خونه مامانم فوری یک ظرف میوه یا خوراکی میداد بهم و میگفت مامان از مدرسه آمدی خسته ای بخور جون بگیری
این فرمول که موقع خستگی باید خورد تا خستگی از بین بره تا الان با من هستش و هنوز هم همین طور هستم و این عادت رو به پسرم هم انتقال دادم در صورتی که مامان وقتی من خسته بودم باید میگفت مثلا مامان برو یک کم استراحت کن دراز بکش تا خستگی در بیاد
یا وقتی ناراحت بودم گریه کرده بودم مامانم فوری با خوراکی منو آروم میکرد که این عادت تا الان با من هستش که وقتی غمگینم ناراحتم یا استرس دارم فوری باید یک چیزی بخورم مخصوصا چیزهای شیرین و این عادت رو ندانسته به پسرم هم انتقال دادم در صورتی که درستش اینه که مثلا باید در این جور مواقع با بچه بشینیم حرف بزنی بگی مامان جان چی شده چرا ناراحتی بهش کمک کنی راهکار مشکل بهش پیشنهاد بدی با حرفات آرامش کنی نه با خوراکی تا بچه هم یاد بگیره
ولی من هم طبق فرمولی که مامانم بهم یاد داده بود با پسرم برخورد میکردم ولی تنها فرق رفتار من نسبت به مامانم با پسرم این بود که اول بهش یک خوراکی میدادم می گفتم مامان جان اول اینو بخور حالت بهتر بشه بعد میشینیم با هم حرف میزنیم ببینم چی شده پسرم ناراحته ، بعد از خوردن با هم صحبت میکردیم??
خلاصه این روند عادتها و تپل شدن من ادامه داشت تا سن ۱۸ سالگی که ۷۶ کیلو شده بودم رفتم دانشگاه و رژیم گرفتم و خودم رو لاغر کردم رسوندم به ۵۸ کیلو و دو سه سال روی همون ۵۸ کیلو موندم
تا اینکه ازدواج کردم و فرمول بعدی شروع کرد به کار کردن من از دوران دبیرستان زیاد شنیده بودم و دیده بودم که خانمها وقتی ازدواج میکنن چاق میشن یادمه یک روز دختر همسایمون که خیلی لاغر بود و با مادرش آمده بود خونمون مامانش از اینکه دخترش زیاد لاغره و چاق نمیشه ناراحت و نگران بود مامان و عمه هام به مادرش می گفتن ناراحت نباشین انشاالله دخترتون ازدواج کنه چاق میشه و دقیقا هم یک سال بعد که ازدواج کرد همینطور شد ?
این فرمول در ذهن من جا گرفته بود تا خودم ازدواج کردم و شروع به کار کردن کرد و من دوباره شروع به چاق شدن کردم دوباره همون عادتهای غذایی دوران بلوغ در من ایجاد شد علاقه زیاد به شیرینی علاقه زیاد به غذا علاقه زیاد به شام بیرون خلاصه من دوباره شروع به تپل شدن کردم و بعد یک سال که از ازدواجم میگذشت حامله شدم
در این مرحله فرمول بعدی شروع به کار کرد باز هم من از مادر و عمه هام و اطرافیان شنیده بودم و همینطور نمونه هایی دیده بودم که خانمها حامله که میشن چاق میشن پس من هم که حامله شدم طبق دستورات ذهنیم عادتهای چاق کنندم بیشتر و بیشتر شد و من چاق و چاقتر شدم تا بچم بدنیا آمد
و من چون بچه شیر میدادم دوباره طبق فرمولهای که از قبل به ذهنم داده بودم طبق گفته های مامانم و اطرافیان زنها باید موقع شیر دادن زیاد بخورن تا شیر داشته باشن و من هم طبق دستور آنها خوردم و خوردم تا به وزن ۹۰ کیلو گرم رسیدم
من از سن ۱۸ سالگی تا الان که ۴۲ سالمه در گیر رژیم های مختلف بودم خوب هم وزن کم میکردم ولی هیچ وقت نتونستم نگهش دارم الان میفهمم که همش به این خاطر بوده که من روی باورهای ذهنی کار نکردم مشکل من باورهای چاق کننده و تصویر چاقی که از خودم تو ذهنم داشتم بوده
ذهنم همیشه تلاش میکرده که منو به اون تصویر چاق در ذهنم برسونه
الان میدونم که این جسم چاق نتیجه باورهای ذهنی و تصویر سازی ذهنی من بوده
و این طبیعیه که من نتونستم موفق بشم چون در مسیر اشتباه بودم
و این روند ادامه داشت تا اینکه من با روش استاد آشنا شدم و طی این مدت خیلی از عادتهای که این سالها با من بود داره کم رنگ و کم رنگتر میشه و این حالم و روز به روز بهتر و بهتر میکنه و امیدوارم و مطمئنم که به زودیه زود همه این عادتهای چاق کننده جاشو به عادتهای لاغر کننده میده اینو مطمئنم چون در مسیر درست قرار گرفتم
و به قول استاد این قانون ، مسیر درسته ، وقتی شما در مسیر درست قرار گرفتید با هر سرعتی ادامه بدی به مقصد میرسی
من آنقدر از این جمله استاد خوشم میاد که از صبح تا شب بارها با صدای بلند با لهجه و تاکید خود استاد این جمله رو تکرار میکنم جوری که پسرم میخنده اونم حفظش شده و با خنده این جمله رو با من تکرار میکنه
من عاشق این جملتون هستم استاد?
امیدوارم همیشه شاد باشین و در مسیر متناسب شدن
سلام به دوستان خوبم و استاد عزیز
من به گفته ی مادرم از بچگی تپل بودم ولی برذگتر که شدم و موقع مدرسه رفتن متناسب بودم تا وقتی که به بلوغ رسیدم چاقی من از بلوغ شدت گرفت چاق و چاقتر شدم چون شنیده بودم که بلوغ باعث چاقی میشه اصلا احساس ضعف میکردم باید دائم غذا یا تنقلات میخوردم و بعد از ازدواج هم چون همسرم به چاقی بیشتر تشویقم میکرد و بیشتر وقتها رستوران میرفتیم و بیرون بودیم مقدار زیادی غذا میخوردم و اینکه از قبل هم شنیده بودم وهم دیده بودم که افراد بعد از ازدواج چاق میشن و این باورهای اشتباه باعث اضافه وزنم شد و حالا خدا رو شکر میکنم که در مسیر درست متناسب شدن هستم و دارم ذهنم رو به شکل درست تربیتش میکنم و میدونم که همه ی این ها بهانه ای بود تا ذهن من رو به چاقی قرار بگیره من خودم مسئول چاقیم هستم و خودم درستش میکنم.
چند وقتی میشه که با اشتیاق میرم پیاده روی و فایل هارو گوش میکنم سر حال و پر انرژی کارامو انجام میدم صبحانم رو زمانی میخورم که احساس گرسنگی کنم در این چند روز چندین بار وقتی کسی چیزی تعارف کرده اگه میل نداشتم به راحتی گفتم میل ندارم خیلی به غذا خوردن فکر نمیکنم واقعا چاقی به اون سختی چطور من انقدر چاق شدم و لاغری به این زیبایی و لذتبخشی که دارم تجربش میکنم خدایا شکرت استاد ممنونم ازتون
سلام وقت بخیر به لطف خدا جلسه پنجم لاغری با ذهن رو تونستم چندین بار گوش کنم وهر بار مطالب جدیدی پیداکنم که در شکل گیری بهتر رفتارها وعادتها درمسیر دوری از چاقی کمکم کندهمانطور که گفتید رفتار غذایی مامثل تنفس وکارهای دیگر بدن تحت کنترل ذهن ماست وجسم ما به خودی خود هیچ نقشی در اجرای فرمان ذهن ما ندارد اما بهم مرتبط هستندوباید باهم یکی باشندباید غذاهای مناسب ورفتار مناسب مورد پذیرش ذهن انتخاب شود در این قسمت جواب سوالمو گرفتم که حدو مرز سیری چیه متوجه شدم که افراد چاق سیر هستند اما هنوزعادت میل به خوردن را هم دارند اما افراد لاغر بیشتر وقتی گرسنه هستند میخورن واین یکی از عادتهای نادرست من هست اینکه از چه زمان وچطور چاق شدم قبلا گفتم بعداز اخرین فرزندم یعنی سومین فرزندنم شروع به اضافه وزن کردم از علتهاش میتونم یکی تنهابودنم بود ویکی مرخصی زایمان در خانه بودن چون برای فرزندان قبلی مرخصی نداشتم وبلافاصله سر کارم رفتم وفرصت بیکاری نداشتم یکی مرتب ناخنک زدن به همه چیز وشروع ریزه خواره از اینجا وخوردن زیاد انواع شربت الات وعرقیات شیرین به بهانه شیر دادن بهتر فکر کنم اول زمان شروع به زیاد کردن وزنم بود که شکل گرفتن این عادتهای غلط در ذهن به مرور زمان باعث خوردن بیشتر شیرینی ودیگر رفتارهای غذایی غلط شده باکمک خدا وراهنماییهای شماامیدوارم خیلی زودبتونم رفتارهای غذایی غلط روبیشتر شناسایی وبران ها غلبه کنم متشکرم ازاین همه انتقال انرژی مثبت وامید شما استاد گرامی درپناه خدا باشید
با سلام خدمت استاد و دوستان عزیز
من از بچگی تقریبا چاق بودم ولی نه خیلی بیشتر صورتم تپل بود واسه همین همه میگفتن ک چاقه و تپل و… و این باور در من شکل گرفت ک من چاقم و تپلم
تااینکه کم کم لاغر شدم و در دوران دبیرستانم خیلی لاغر تر شدم و چند سالی همهمینطور بودم هرچی فکر کردم ک چرا و چجور شد ک من اینقدر چاق شدم و الان ۲۰کیلو اضافه وزن دارم دلیل قاطعی رو پیدا نکردم
چون من از اول کم خوراک بودم و خیلی غذا نمیخوردم جوری ک همه میگفتن با باد هوا چاق میشی و ززندگی میکنی
تحرک خاصی هم نداشتم ک بگم یدفه ورزشو ول کردم یا کارم کمتر شده و باعث چاقیم شده
من تا سال اول دانشگاهم وزنم خیلی زیاد نبود در حد ۴تا۵کیلو اضافه وزن داشتم ولی الان در حدود ۳سال بعدش ۲۰کیلو اضافه وزن دارم
فکر ک کردم گفتمشاید بخاطر غذاهای دانشگاه بوده و اینکه بیشتر فست فودو تنقلات میخوردم
واینکه بیشتر وقتا نهارنمیخوردم و عصر میومدم خونه تلافی میکردم و بیش از اندازه غذا میخوردم
و اینکه تصادف کردم و چندماه استراحت مطلق شدم و دیگ کاملا بی تحرک بودم و هی هم میگفتن و میگفتم ک حالا چاق میشم و بیشتر بخودم تلقین میکردم ک حالا ک اینجوری شدم هی چاقو چاق تر میشم
و احساس میکنم از اون زمان سرعت چاق شدنم بیشتر شد و چون هی تاکید میکردم بخاطر تصادفم اینجوری شدمو اطرافیانمم هی میگفتن چقدر چاق شدی و هی باورم قوی تر میشد
و هرچی بیشتر میگفتن و من بیشتر باورکردم اشتهامم بیشتر شد منی ک خیلی غذا نمیخوردم و همش راجب کم غذاخوردنم با مامانم بحث داشتم الان خیلی بیشتر میخورم و هر وعده ی غذایی رو تا نهایت سیری غذا میخورم همینجور ک استاد گفتن انگار فرمولش تو ذهنم درست شده ک باعث میشه ادم بیشتر غذا بخوره و اینکه خیلی شیرینی میخوردم و بیشتر هم غذاهی سرد و فست فود و نوشابه
خیلی فکر کردم و فقط اینارو پیدا کردم دیگ تاچقدر خوب پیش رفتمو نمیدونم اینکه عوامل دیگ هم هستن و من پیدا نکردمو نمیدونم فقط میدونم ک من یه مدتی لاغر بودم و اندام خیلی خوبی هم داشتم بدون رژیم و ورزش خاصی و الانم میخوام به راحتی و با کمک ذهنم بتونم به وزن ایده آلم ک ۵۷هست برسم و با تمام وجودم این تصمیمو گرفتم و اول از خدا بعدم از استاد عزیزم کمک میخوام ک ان شاءالله بهش برسم
اینم بگم ک از وقتی این تصمیمو گرفتم باعث شده صبحادبرم پیاده روی و خیلی هم لذت میبرم با اینکه قبلا فکر کردن بهش اونم صبح زود برام سخت بود ولی الان نه شاید فرمولش تو ذهنم ساخته شد ک من تونستم اقدام کنم
امیدوارم ک همگی به وزن ایده الشون برسن
فقط استاد الان من یکم گیج شدم باید چیکار کنم؟؟
فقط طبق برنامتون تا اینجای کار عمل کردم و نمیدونم باید چطوری فرمول متناسب شدم رو بسازم؟؟
چطور بتونم به اندازه غذا بخورم؟؟چطور سر وقت غذا بخورم؟؟؟؟و کارهای دیگ و باورای دیگ رو چطور انجام بدم؟؟؟
طبق برنامتون پیش برم حله؟؟؟؟؟؟؟
چون فعلا فقط از برنامه رایگانتون میتونم استفاده کنم
ممنونم بابت همه ی کمک هاتون
در پناه خداوند شاد و سلامت و ثروتمند باشین
باسلام خدمت دوستان عزیز و استاد گرامی
داستان چاقی من از زمانی شروع شد که من باور کردم داروهای انگل روی من تاثیر گذاشته ومن دارم کم کم چاق میشم ودقیقا مصادف شد با دوران بلوغم که همه میگفتن که تپل شدم ورفته رفته حرفهای دیگران روی باورهام تأثیرگذاشت تا به دانشگاه رفتم و اونجا هم حرفهای دوستان ولاغری اونا واین حس تنفر ازچاقی وحسادت به تناسب اندام داشتن همش باعث چاقی من شد و طبق سخن شما که همه اعتقاد دارن وبه ماتلقین کردن که ازدواج باعث چاقی میشه وهمیطورهم شدو من چاقتر شدم تا موقع بارداری بازهم باورهای غلط منو به سمت چاقی بود ومن چون قند بارداری داشتم دکتر توصیه کردکه رژیم داشته باشم که چاقتر نشم وطبق فرمایش شما چون همیشه به فکر این بودم که چاق نشم ولی بازم نمیشد وبعد از دوباره قضیه شیر دادن این باورهای اشتباه متوجه سمت چاقی برد و همچنان اون باورها در من وجود داره واز اون موقع همش سعی در لاغری داشتم و۱۰کیلو کم کردم ولی هنوز هم اضافه وزن دارم و نمیدونم چطورین باورهای اشتباه رو باید کامل عوض کنم که دیگه سراغم از من نگیرن وبامن غریبه باشن .
امیدوارم بااین دوره شگفت انگیز شما دنیای زندگیمو بتونم عوض کنم واون اعتمادبهنفس نفسی که سالها از دست دادم دوباره بدست بیارم .
ممنونم استاد که با حوصله این مطالب رو دنبال میکنید که به ما انگیزه میده.
سلام به دوستان عزيزم و استاد گرامي
ماجراي چاقي من :
من از كودكي چاقي رو به ياد دارم و دقيقا از كي نميدونم ولي همه جور عكس دارم متناسب چاق
من چاقي رو از پدرم و خانواده پدريم ياد گرفتم و از كودكي به علت شباهت ظاهري هم همه من رو با پدرم مقايسه ميكردند
باور ها و حرف ها و صحبت هاي زيادي هميشه در خانواده ي ما در مورد چاقي وجود داشت و از همه مهمتر اينكع خيلي چاقي طبيعي جلوه داده شده و از طرفي مثل يك معضل وحشتناكي كه نميشه باهاش كنار اومد هم همش ازش صحبت كرديم و چون خانواده پزشك هستيم و ميدونستيم خطرات رو هميشه خودمون و بقيه رو تحت فشار و سختي قرار داديم
خانواده ي ما باورهايي اينچنين دارند :
سفر يعني چاقي ( طوريكه اينقدرررر براي ما طبيعي هست كه قبل از سفر رژيم ميگيريم كه حدالاقل خيلييي چاق نشيم و يكي دو كيلو چاق ميشيم خوشحاليم كه خيلي هم بد نبوده )
بلوغ = چاقي
كنكور = چاقي
درس خوندن و كشيك و خستگي كار = چاقي
ازدواج صد در صد چاقي كه قبلش حتما وزن كم ميكنيم
حاملگي و زايمان و شيردهي = چاقي
تعطيلات آخر هفته و رستوران و مهموني = چاقي
استرس و اضطراب = چاقي
ناراحتي و سردرد = چاقي
عادت ماهانه و قبل از اون = چاقي
داروها = چاقي
سن بالاي ٣٠ = چاقي
تمام اينها باعث شده كه من خودم رو يادم ميارم در اين شرايط ها هميشه تا مرز خفگي غذا خوردم و سريعا عادات غذاييم عوض شده و به دفعات و زياد غذا خوردم در صورتيكه از اون شرايط خارج شدم خيلي طبيعي و عالي عمل كردم كه اين باعث شده هميشه مثل يويو باشم و اضافه وزن پيدا كنم و كم كنم و در نهايت از كودكي تا به امروزم خيلي روند بالا رونده داشتم
نشان های دریافت شده
سلام به همه ی دوستان
درموردجلسه پنجم و داستان چاقی همونطور که قبلا نوشتم من تا زمانی که ازدواج کردم خیلی متناسب بودم ولی بعداز ازدواج وباوراین حرف که با ازدواج ادم چاق میشه روندچاقی من شروع شد و وقتی باردارشدم این روندسرعت بیشتری به خودش گرفت واطرافیانم مرتب می گفتن طبیعی هست که این موقع غذای بیشتری بخوری که به رشد بچه کمک کنی ومن با اینکه سختم بود وبعضی وقتا بهم فشار میومد بازهم غذای زیادی می خوردم و درواقع به چاقی بیشتر خودم کمک می کردم. در بارداری دوم که سنم بالاتر رفته بود اضافه وزنم خیلی بیشتر شد.وبعداز زایمان به سختی تونستم مقداری از این اضافه وزن را کم کنم.
باوربعدی من همین بالا رفتن سن خانم ها بود که اونم توی ذهنم به یه باور قوی تبدیل شده بود ونمونه ها رو که در اطرافیانم می دیدم بیشتر بهش فکر می کردم و در ذهن خودم بهش رسیده بودم کم کاری تیروئیدهم اضافه شد و فکر می کردم هرکی کم کاری داشته باشه اضافه وزن پیدا می کنه
الان که دقت می کنم می بینم ریشه چاقی من بیشتر به خاطر باورم از حرفایی هست که شنیده و نمونه هاشو دیده بودم واینو توی ذهنم به خوبی پذیرفتم پس الانم می تونم که باور لاغرشدن با همین ذهن رو بپذیرم و در راه لاغرشدن ازش استفاده کنم به امید خدا وراهنمایی شما استادعزیز
نشان های دریافت شده
و اما جلسه پنجم من دقیقا یادم نیست چجوری شروع شد ولی میدونم از بس چیزی نمیخوردم و دیگران هم به کادرم غر میزدن برام شربت های اشتها اور و…تقویتی خیلی گرئن میخریدن تا شاید من غذا خور بشم…و یه مسئله که خیلی مهم بود خوردن شیرینی توی خونه ما خیلی عادی و روتین بود یعنی حتما باید خوراکی های شیرین هر روزمیهوردی و تصلا برای من وظیفه شده بود…و کم کم من باور کردم وبهد هم عادت جوری که بعضی وقتا حال خودمم بد میشد از این همه.وابسته بودن به کاکائو شیرینی همین الانم همینجورم…با دیدینش اصلا کنترل از دست میدم..باور بعدی چاقی بعد ازداوج بود شنیده بودم و چاق شدم و باور بعدی چاقی بعد زایمان ….من حتی چون مادرم ویار شدید داشت باور داشتم که خودمم همینجور میشم وواقعا ویار خیلی بدی تو بارداری.گرفتم
نشان های دریافت شده
سلام استاد نظرات قبلی من که تمرین ها بود ثبت نشده
سلام استاد گرامی
در جلسه پنجم باید داستان چاقیمون رو بنویسیم و من انقدر داستانم عادی هست برام که فکر می کنم اصلا گفتنی نیست انقدر که نهادینه شده در من
من از وقتی خودمو شناختم چاق بودم و از قبلش هم اطرافیان گفتن کودک تپلی بودم
وقتی دبستانی بودم همیشه اطرافیان لپ هامو می کشیدن یا گازم می گرفتن و چاقی من براشون بامزه بود.
حالا که فکر می کنم،حس می کنم انقدر بهم گفتن نخور نخور ولی جلوی خودم میخوردن که من هم عادت کردم
یادمه سالها پیش یه دوستی داشتم که رژیم گرفته بود و لاغر شده بود و ازش علت تغییرش رو پرسیدم،گفت دختر عموم بهم گفته خرس و من هم ناارحت شدم و به خودم اومدم،بگذریم از اینکه هنوزم چاقی همراهشه، اینو که گفت من گفتم شنیدن این حرفا برای من عادیه انقدر که اسممو با لقب کپلو و تپلی صدا زدن،
که البته اونا از روی محبت میخواستن مثلا یه بچه رو ناز کنن با این حرفا ولی غافل از اینکه اینا زمینه عادی سازی چاقی بوده برای من
من همیشه اطرافم آدمای چاق دیدم و خودم جزوشون بودم ولی من از همه چاق تر بودم همیشه شاید صدها بار تلاش کردم و نتایجی گرفتم اما…
و هزاران بار توی ذهنم برنامه ها ریختم برای لاغری که اکثراشون موکول می شدن به روزای آینده مثل همون شنبه معروف یا تاریخ های خاص یا تعداد روزهای معین شده که همیشه خراب شده چون نمی تونستم جلوی خودمو بگیرم
ازدواج و خوردن غذاهای جدید در شهر همسر و مهمونی ها و خیلی چیزهای دیگه
اما من همیشه ی همیشه خودمو مقصر می دونستم که میدونم وضعیت چاقیم به چه صورت داره حاد میشه و نمیتونستم جلوشو بگیرم
در مورد حد سیری من هم مثل شما نداشتم،یعنی داشتم ولی اهمیت نمیدادم و حدم رو تا مرض خفگی میدونستم یادمه بارها مامانم بهم گفته بود که تو به معدت نگاه نمیکنی که کی سیر میشه بلکه به دیس غذا نگاه میکنی که کی خالیش کنی و راست هم می گفت اما من سعی در انکارش داشتم
چون یه عمه ای دارم که اون همیشه می گفت انقدر خوردم که اگه دهنمو وا کنم می بینین تا کجا پر شده
این حرفا عادی بوده همیشه واسم و ازش رد می شدم، همه چاق بودن و عادی بودن این چیزا از هرچیزی بیشتر نمود میکرد
خوردنهای یواشکی
جمع های دخترونه ای که خونه داشتیم و نیمه شبا که کل شهر خواب بودن تازه وامیستادم پلو یا خوراک میپختم و می خوردیم و باز هم من بیشتر از بقیه.
من همیشه با حالت خفگی بعدازظهرها استراحت میکردم و چند ساعت بعد سراغ گاز و یخچال میرفتم چون حس خفگیم برطرف شده بود و حالا حس سیری داشتم ولی دلم می خواست بخورم و یه چیزی میخوردم
جوری بود که توی خونه همه می دونستن اگه غذایی خورده شده و نیست من خوردم
و چه زجر آور بود گاهی که من نمیخوردم اما بقیه بخاطر سابقه خرابم فکر میکردن من خوردم و هرچی می گفتم نخوردم باور نمی کردن.
نمیتونم شخص خاصی رو نام ببرم برای رفتارهای چاقیم چون همه یه جورایی نقش داشتن
من با وزن بالا باردار شدم و طبق گفته شما یه بچه ضعیف به دنیا آوردم با وزن دو کیلو و چهارصد.
مثال سمپاشی میوه که گفتین رو خیلی دوست داشتم، درسته باید از ریشه مشکل رو حل کنم و در این مثال هربار رژیم حکم میوه ای رو داشته که من بهش سم میزدم و بازم هم درختم آفت زده بوده
————————
و باید کارخانه بدنم رو به نحو احسن مدیریت کنم که بتونم نتایج خوبی هم بگیرم از این مدیریت صحیح
نشان های دریافت شده
سلام به همگي
من از كودكي چاق بودم البته در خيلي زمانها كه ميبينم اضافه وزن نداشتم ولي هميشه در گوشم خوانده ميشه كه من شبيه پدرم هستم و چاق هستم چون پدرم هم فرد چاقي بوده هميشه و هر زمان كه وزن كم كرده با كنترل و نظارت مادرم بوده و هميشه اين تلقين در خانواده ما وجود داشت كه منم همينطور هستم و نياز به كنترل زياد دارم
در زمان بلوغ و در زمان كنكور به علت باورهاي غلط دوباره چاق تر شدم و از همون دوران به علت وزنم خودم رو در هيچ زمينه ي ورزشي شركت ندادم و همه ميگفتن نميتوني و به همين صورت ادامه داشت تا درشرايط هاي مختلف مثل بعد از ورزش بعد از خستگي و كار و بعد از ازدواج خيلي چاق تر شدم و مخصوصا فرمول اشتباه اينكه من اگه كنترل روم نباشه نميتونم متعادل رفتار كنم و بعد از همه ي اين شرايط حتما انسان چاق ميشه باعث رفتار اشتباه من شد جالبه كه من با تفكر و گوش دادن به فايلي در رابطه با الگو برداري اشتباه ديدم من در بقيه جنبه هاي زندگيم هم هميشه پرو پدرم بودم و دقيقااااا تمام اون كارها رو الگو برداري كردم در صورتيكه من كاملا فرد متفاوتي هستم ولي سالها باور اشتباه كردم كه منجر به موفق نشدن در كارهام شده بود چون به تناقض ميرسيدم و الان قضيه وزنم همينه الگو برداري اشتباه كه غذا رو تا مرز خفگي ميخوردم اصلا احساس گرسنگي نداشتم من از فكر اينكه خانوادم در خونه كنترل روي كم خوردنم داشتن در مدرسه و يا جايي ناهار و شام ميخوردم و در خانه اعلام نميكردم و باعث ميشد چند نوبت غذا بخورم و خيلي ريزه خواري تند خوردن يواشكي خوردن و هزاران هزار فرمول اشتباه در اين سالها در من شكل گرفته
نشان های دریافت شده
سلام استاد عزیز
در خصوص ریشه یابی چاقی خودم باید بگم چاقی بدن من از سوم راهنمایی یا همون بلوغم اتفاق افتاد که شروع کردم به خوابیدن های زیاد و طولانی مدت و چون فکر میکردم پدرم هم به خاطر همین زیاد خوابیدن ها و کم تحرکی چاق شده منم چاق میشم و از طرفی از همه شنیده بودم که در زمان بلوغ دختران رشد عرضی استخوان ها و در نهایت چاق شدن اتفاق میفته ،بنابراین زمانی که به سن بلوغ رسیدم منتظر رشد عرضی استخونام بودم که طبیعتا این اتفاقم افتاد و در ادامه باید بگم که بعد از ازدواجم به خاطر شنیدن این که بعد ازدواج هم چاق میشی بدن من هم شروع به چاقی کرد که نتیجه شد الان من .
ولی برای چاقی ذهنم باید بگم برمیگرده به کلاس سوم دبستان که اونقدر لاغر بودم که دچار سوء تغذیه شدم و از طرفی درد خودم به خاطر پوکی استخون پام و از طرفی ناراحتی مامانم رو به خاطر مشکل و لاغری اندامم دیدم ،چاقی شده بود آرزوم تا مامانمو دیگه ناراحت نبینم و اینکه مامانم مدام غذا میداد من بخورم تا مریضیم خوب شه،به نظرم این شروع چاقی ذهنم بود.
از عادت هایی که به واسطه ذهنم در من شکل گرفته باید ریزه خواری و مدام خوردن رو بیان کنم که البته تو خانواده ما مصرف تتقلات و ریزه خواری کاملا عادیه ولی فقط من و پدرم چاق هستیم که البته فکر میکنم من مدل چاقیم و حتی دلیل چاقیم که همون ریزه خواریه مثل پدرم هست.
ممنون از راهنمایی و کمکتون♦️
نشان های دریافت شده
سلام به دوستان و استاد عزیزم
در ارتباط با تمرین این جلسه خیلی فکر کردم ، و عکس های دوران بچکیم که نگاه کردم چاق نسیتم یا حتی نوجوانی ………. و لی تا این جایی که یادم میاد همیشه دلم میخواست لاعرتر بشم با این که خوذم می دونستم اندام متناسب هست و اکثرا هم می گفتن بهم ولی شاید از همون نوجوانی ، چون دخترداییم اینا لاغرتر از من بودن و بقیه می گفتن نه این لباس اندازره تو نمیشه فلان …… و زیاد از این حرف ها مقایسه ها زیاد بود همیشه دلم می خواست لاغرتر باشم …….. و همیشه هم ورزش می کردم البته وقف هایی بینش افتاده همیشه چون مدرسه می رفتم و بعدشم دانشگگاه ……عکس های دانشگاهم دوره لیسانس که نگاه کردم چاق نیستم ………. اما شاید بعد از دوران ارشد یعنی توی این چند سال اخیر …… ی خیلی این قضیه چاق لاغری برام پر رنگ تر شد …… و هی دوست داشتم لاغر تر بشم ….. و دائما هم وزنم بین شاید 54 تا 56 58 اینا متغییر بوده …… تا این که وارد رشته بدن سازی شدم که اولش هم خیلی عالی نتیجه گرفتم و هر که می دیدم می گفت چقدر لاغر شدی .. چقدر خوب شدی……. ولی نمی دونم دقیقا چه اتفاقی افتتاد که شنیدم یا جایی دیدم که بدنسازی باعث ایجاد چاقی و حجم میشه و خوب کم کم این باور کردم وشاید تغییراتی توی خوردنک ایجاد شد……. یادم قبلا هیچ وقت نمی توانستم غدام کامل بخورم ولی نمی دونم از کی دقیقا این روند تغییر کرد ….. و دیگه الان غذام کامل می خورم …… یا حتی بعضی وقت ها با این که گرسنه نبودم ولی الکی خوردم …… شاید زیاد نخوردم ولی خوردم …… یا بعضی وقت ها که حوصلم سر رفته احساس کردم باید یک چیزی بخورم ……… شاید همیشه اینجوری نباشم و لی خوب فکر می کنم کم کم شاید اگر ادامه میدادم همیشگی میشد …… یعنی کم کم داشتم مثل ادم ها چاق رفتار می کردم ….. و شاید علت این 3،4 کیلو اضافه وزنم دلیلش این باشه …….. چون تا الان چیز دیگه ای پیدا نگردم ……… چون جز هیچ کدوم از ان دست هایی که گفتید نبودم …… و یک سوال این که : شما گفته این که اگر کسی لاغره و بخواد چاق بشه نمی توانه بگخ من مثلا می خوام 4 کیلو چاق بشم ……. در مورد چاقی هم همین طوره ؟؟؟؟؟ یعنی ما نمی توانیم بگیم می خوام 4 کیلو لاغر بشم ؟ چون من دوست ندارم خیلی هم دیگه لاغر استخوانی باشم …….. و یک سوال دیگه این که اگر نمیشه پس علت این همه اختلاف در اندام ادم ها چیه ؟ مثلا ان کسی که خیلی اندام متناسبی داره ؟ و همه چیز در اندامش زیبا و به اندازش ؟ تفاوت این ادم با ادم ها ی لاغر یا چاق چیه ؟؟؟
ممنونم از پاسخ دهی و وقتی که می ذارین …….
نشان های دریافت شده
ممنونم استاد… استاد فایل بخش دوم برای من باز نمیشه ، و با گوشی لب تاب امتحان کردم نه باز میشه نه دانلود..
نشان های دریافت شده
سلام به همه ی دوستانم و استاد عزیزم
تمرین : بر اساس پذیرش اضافه وزن، چه عادت هایی در شما ایجاد شده؟
سوالی که بخشی از راهکار و جواب رو در خودش داره (پذیرش اضافه وزن) درواقع باعث شده که ذهن برای چاق کردن ما دست به کار بشه..
اولین عادت پُرخوری : چرخه ای که وقتی مهمانی میرفتم شروع میشد از خودم احساس بدی داشتم، وقتی میدیدم لباس های من بیشتر شبیه پیرهاست تا هم سن و سال های خودم و در نتيجه منم کنار اونها میشستم با اینکه دلم پر میکشید که برم وسط و برقصم. باعث میشد پرخوری کنم و حرص چاق بودنم رو با غذای زیاد خوردن خالی کنم.
بداخلاقی : شاید تعجب کنید اما من اگر غذای مورد علاقه ام نبود حسابی بداخلاقی میکردم.
باور کرده بودم که به این دنیا اومدم تا فقط غذا بخورم و در فکرم این بود که کاش دنیایی وجود داشت که من تو اون، یک روز کامل فقط غذاهایی که دوست دارم بخورم خیلی زیاد و روز بعد انقدر ورزش کنم که همه اش آب بشه بره و همیشه متناسب باشم.
وقتی رژیم میگرفتم هدفم این بود : میخوام انقدر لاغر بشم که بتونم با خیال راحت، 5 تا جعبه پیتزا بخورم ?
با اینکه زیاد غذا میخوردم ولی نمیدونم چرا همیشه حسرت بیشتر خوردنش رو داشتم ??
عادت بی تحرکی: میگفتم خوب من چاقم دیگه چه تحرکی بکنم اخه ??♀️
یک باور غلط دیگه که داشتم، لاغری رو هزارسال از خود دور میدیدم و میگفتم لاغری برای پولدارا ست نمیدونم چرا ولی این فکرو داشتم.
اعتماد به نفس کم هم باعث میشد بیشتر غذا مصرف کنم
شبیه چه کسانی هستید؟
مادربزرگم و پدرم عادت دارند برنج رو با نون، آش با نون، خلاصه نون با نون ? و همه چیز رو با نون بخورند منم گاهی از آنها تقلید میکردم تا حد خفگی میخوردم..
برادرم عادت داشت بعد از غذا بره سرگاز و غذا بخوره باز من این عادت رو نداشتم اما از بس به من نسبت دادن که این کارو میکنی من دیدم حالا که متهم شدم بذار حداقل انجامش بدم خوب ? و به پیروی از برادر سر گاز میرفتم و مشغول خوردن میشدم.
پدرم میگفت بهشت جاییه که نوشابه هم باشه و منم عاشق بهشت، هر وعده نوشابه میخوردم.
عادته حالا که تعارف کرده بخور، بزرگترت میگه بخور تو به حرفش گوش بده، ناراحت میشه. و….
خوب ناراحت بشه من چرا باید به خاطر ناراحت نشدن یک نفر به خودم و بدنم ضربه بزنم؟؟؟؟ ولی زدم و جسم عزیزم رو چاق کردم..
عادته حالا مهمونی دعوت شدیم باید بخوریم، مگه سالی چند بار ما دعوت میشیم؟ ما که هرروز کباب نمیخوریم. و.. هزار توجیه و بهانه برای زیاده روی در خوردن.
چرا و از چه زمانی اضافه وزنت شروع شده؟
از زمانی که باور کردم حرف های دیگران زندگی من را میسازند.
البته امروز به این باور مزخرف میخندم.
از زمان دبستان شروع شد و ادامه دار بود تا قبل از مرداد 97 یعنی آشنایی با لاغری با ذهن ?☺️
هر حرفی هم که مردم میزنند، ارثیه، بعد از بلوغ چاق میشن دخترا، کنکور باعث میشه چاق بشی و هزاران حرف چرت و پرت که متناسب ها باور نمیکنند..
سلام به استاد عزیز و همه دوستان
در مورد تمرین این جلسه وقتی برمیگردم به عقب همونطور که تو داستان چاقی گفتم
من از بچگی توپول بودم ولی چاق نبودم و تقریبا همیشه تو یه رنج وزنی بودم حالا یکم بالا و پایین می اومد
و تو خانواده ای به دنیا اومدم که مادرم اضافه وزن داشت و داره و علاقه به توپول بودن داره جوری که من که الان حدود 10 کیلو اضافه وزن دارم و قبول داره و
وقتی قبلا لاغر میشدم و دوست نداشت و دغدغه اصلیش غذا درست کردن و خوردنه و همیشه تشویق به خوردن میکنه و از این لحاظ معروفه تو خانواده و فامیل .
و طبیعتا من که تو این خانواده بزرگ شدم و بچگی بیشتر تحت تربیت مامانم بودم حتما این طرز فکر و به من هم منتقل کرده و شدن فرمول های ذهنی من و
و این روند کم کم و ذره ذره بیشتر خودشو تو فکر و جسمم نشون داد
و چون من شباهت ظاهری بیشتری با مامانم دارم و از بچگی هم همه میگفتن و این فرمول ارثی بودنم تو ذهنم ثبت شد
و یه دلیل محکم برای مغز تا باعث ایجاد رفتار ها و عادت های افراد چاق تو من بشه .
نشان های دریافت شده
سلام به دوستان گلم واستاد عزیز . من از وقتی خودم و شناختم نسبت به هم سن و سال هام توپول بودم و همیشه مورد تمسخر همه قرار میگرفتم کودکی و نوجوانی هم به همین منوال گذشت تا ازدواج کردم ولی اینبار خیلی بیشتر از همیشه هیکلم آزارم میداد چند بار اقدام به رژیم های سخت کردم تا خیلی خوب هم جواب میگرفتم ولی به قول استاد نهایتا تا دوماه بیشتر نمیتونستم رژیم و نگه دارم الان روند چاق شدنم خیلی کمتر از نوجوانیمه روی هم رفته 20 کیلو اضافه وزن دارم تا به وزن ایده ال برسم ولی نمیدونم چرا توی ذهنم عذابش اندازه 80 کیلو سنگینی میکنه استاد سنگینی ذهنم بیشتر اذیتم میکنه اگر میشه پاسخ مو بدید ببینم راه حلی برای این مشکل هست یا نه خودم فکر میکنم به خاطر اینه که از بچگیم همیشه چاق بودم روی ذهنم هم تاثیر گذاشته
نشان های دریافت شده
به نام خداوند پیونددهنده ی قلبها .سلام خدمت استادارجمندودوستان لاغری باذهن تمرین این جلسه ازچه زمانی اضافه وزن پیداکردین.من بعد ازدواج باردارشدم ومادرم واطرافیانم می گفتن تو باید دوبرابر غذا بخوری چون شما دونفرهستین وباید بچه رشت کنه وریشه ی چاقی من از این جا شکل گرفت وبا هر بار باردارشذن وزنم بالا می رفت دلیل دوم خوردن قرصهای ضد بارداری چون شنیده بودم که می گفتند این قرصها هورمونی است وچاق کننده است.دلیل سوم مادرم چاق بود می گفتند توبه مادرت رفتی .ودلیل چها رم دور همیها بود هر جمعه خونه پدری که تقریبا دویست کیلو متر فاصله داشت می رفتیم وهمه خواهر وبرادرا ونوها خونه پدرم جمع می شدند وآنروز پدر خدابیا مرزم گوسفند می کوشت وکباب می کرد .وچه روزهای خوشی بود .یادش بخیر.وهرروز فایلها راگوش می دهم وسعی می کنم تمرینا ت را انجام بدم.
نشان های دریافت شده
سلام
همانطور که قبلا هم گفتم من تا سال ۹۰ با اینکه دو زایمان پشت سر هم داشتم ولی طی شش ماه اول بعد زایمان به حالت طبیعی و قبل بارداری رسیدم.
دلیل و ریشه چاقی من یکی حرفهای مردم بود که مدام میگفتند: “قرص ضدبارداری چاق میکنه مصرف نکن” ، ” اگر ورزش رها کنی چاقتر میشی”، “مادرت چاق تو هم به اون میری و چاق میشی” و یک دلیل دیگه این بود که از سال ۹۰ که دانشگاه رفتم در مسیر بازگشت که پیاده می اومدم قنادی بود و من هم کهکعلاقه به شیرینی داشتم بیشتر مواقع میخریدم و میخوردم.
یه سوال استاد. میگم اگه در طول روز مدام باخودمون تکرار کنیم که “من به اندازه موادغذایی مصرف میکنم، سر سفره از غذا خوردن لذت میبرم و قبل سیر شدن دست از خوردن میکشم، چربیهای اضافی بدنم در حفظ زیبایی رها و حذف میشه” تاثیری در لاغری با ذهن داره؟؟؟ لطفا پاسخ بدهید. با تشکر
من از نوجوانی کم کم چاق شدم. گاهی سالها ثابت بودم و گاهی اضافه وزن شدید داشتم اما کلا مدام داره زیاد میشه. اولین دلیل این باور بود که من از مزه ها لذت میبرم و معده ام بزرگ شده و بعد از اون ازدواج و بارداری .
نشان های دریافت شده
اولين باري كه من چاق شدم موقع كنكور بود كه يكدفعه از وزن حدود ٥٧ رسيدم به ٧٢، يك سري سال آخر دانشگاه كه يكدفعه ٤ يا ٥ كيلو چاق شدم، بعد موقع تغيير محل كارم كه احتمالا باعث شد عادت غذاييم عوض بشه و كمتر ورزش كنم و يه سري هم به خاطر مهاجرت. سري آخر هم به خاطر يك امتحان مهم كه توي يك ماه ٨ كيلو اظافه كردم. فكر ميكنم ذهنم ياد گرفته كه موقع استرس نياز به انرژي بيشتري داره و از طرفي به خودم هم اجازه ميدم كه موقع استرس بيشتر مواد غذايي استفاده كنم و از همه بدتر شيريني و شكلات و برنج. وقتي توي شرايط استرسزا نيستم اينقدر واسم راحته كه مواد غذايي چاق كننده رو استفاده نكنم ولي توي شرايط استرسزا انگار كه نميخوام جلوي خودم رو بگيرم و هي به خودم ميگم حالا اين يه دوره كوتاهه و بي خيال. ولي خوب بعدش كلي طول ميكشه كه به وزن قبليم برگردم. و مرتب توي زندگي ادم استرس جديد پيش مياد. البته چون ادم خيلي فعال و ورزشكاري هستم توي شرايط امتحان كه مجبورم بيشتر توي خونه بشينم و درس بخونم و معمولا ورزشم رو قطع ميكنم يكدفعه چند كيلو ناقابل به وزنم اظافه ميشه. فكر ميكنم كه بايد ياد بگيرم با استرس يه جور ديگه مقابله كنم چون خوردن واسه من به عنوان كاهش استرس عمل ميكنه ولي خوب خيلي موضعي و كوتاه مدت و اونقدرا كار موثري براي كاهش استرس نيست.
سلام شهرزاد خوش اسم
دلیل اینکه ما ورزش رو کنار میزاریم سریع به وضعیت چاقی کوچ میکنیم این هست که ما فرمول های ذهنی رو که دلیل اصلی چاقی هستند رو تغییر ندادیم چون فرمول های ذهنی هستند که عادات و رفتارهای ما رو تولید میکنن و ما رو هدایت میکنن به سمت چاقی. بنابراین ما فقط داریم به جسم فشار وارد میکنیم و میخوایم نتیجه رو – چاقی – عوض کنیم و ریشه رو درمان نکردیم. احتمالا شما هم این باور رو داشته باشی که اگه ورزش میکنی باید بیشتر بخوری و به دلیل همین باور غلط وقتی ورزش رو کنار میگذاری روند خوردن همینطوری ادامه داره. در صورتی که باور درست اینه که افراد ورزشکار به میزان بیسیار جزئی نسبت به افراد معمولی به انرژی نیاز دارن و لازم نیست بیشتر غذا بخورن. جسم افراد در میزان مصرف انرژی یکسان هست. اگه ورزش میکنی و گشنت میشه به دلیل فرمان های مغز هست. چون باور کرده چون ورزش میکنی نیاز به انرژی بیشتر داری پس باید بخوری که کاملا غلطه. جسم یک فرد ورزشکار نیاز به انرژیش انقدر جزئی هست که لازم نیست غذای بیشتری بخوره. این همه ورزشکار هستند که نتایج و اندام عالی دارند و دقیقا مشابه افراد معمولی مواد غذایی مصرف میکنن نه بیشتر.
نشان های دریافت شده
باسلام و احترام خدمت شما استاد ارجمند و گرامی
من طی سه دوره اضافه وزن داشتم ابتدا در کودکی که علت آن فکر می کنم یادگیری و عادات اشتباه خانواده بود
سری دوم بعداز ازدواج بود که من هم شنیده بودم که بعداز ازدواج همه چاق میشوند، البته من برای مراسم ازدواج کاملا به وزن ایده آل رسیده بودم، اما میگفتم من باید خوب لاغر شوم چون باور داشتم بعداز ازدواج چاق میشوم، حداقل مقداری کم شده باشم که بعد که وزنم زیاد شد بیش از حد بالا نره…. یکی دیگه از علتهایی چاق شدنم بعداز ازدواج فست فود و چیپس و پفک خوردن زیادم بود…. و مرحله آخر چاقی ام دوران بارداری بود که علتش باور اشتباهم بود و اینکه در این دوران هرچی غذا بخوری اشکالی نداره….. به نظر شما علت اصلی کدام هست؟
نشان های دریافت شده
با سلام خدمت استاد و تمام دوستان
من بعد از ازدواج چاق شدم و مثل خیلی از خانمهای دیگه که شنیده بودم بعد ازدواج ادم چاق میشه
و ترس از چاق شدن و چاقتر شدن
تنها علتهای چاقی من همین هستند چون من ادم پرخور و اهل شیرینی و کیک ….اصلا نیستم
هر چی فکر میکنم هیچ علت دیگه ای برای چاقی من وجود نداره با اینکه من مقصر چاقی خودم هستم و خودم باعث چاقی خودم هستم فقط با باور شنیده های اشتباه و دیدن مستندات من چاق شدم
نشان های دریافت شده
سلام خدمت استاد گرامی
من دقیقا بعده ازدواجم هر روز شاهده تپل تر شدنم بودم.و ۲ سالی هست ک اضافه وزن دارم.البته من چاق نیستم هیکلم پر هست و فقط شکم و پهلو دارم.
منشا چاقی من دقیقا افکار اشتباه بود ک همه میگفتن بعده ازدواج چاق میشی و تو اطرافیانم ب عینه دیده بودم و خودم انگاری منتظر چاقی بودم بعده ازدواج.
ب این باور اشتباه رسیده بودم ک بعده ازدواج اضافه وزن پیدا میکنم و همینطورم شد.
مورد دیگه اینه ک من موقع غذا خوردن در حد خفه شدن ک شما فرمودید غذا میخوردم یعنی معنی سیری برابر با خفه شدن بود
این عادت اشتباه ب همراه اون افکار و باور اشتباه منشا چاقی من هست
سلام استاد.
ریشه چاقی من از اونجایی هست که لاغر بودم و باید میخوردم تا جون بگیرم و یادم میاد مامانم همیشه رژیم داشت و چاق بود و ناراضی از هیکلش. من غذای زیادی نمیخورم عادی میخورم اما فک میکنم هرچی میخورم اگه بعدش ورزش نکنم چاق میشم. و اصلا عادی نیست نمیشه همیشه ورزش کرد. این طرز فکر فک کنم منو چاق نگه داشته که هر غذایی مساوی چاقی
نشان های دریافت شده
سلام بر استاد گرامی و اهالی سرزمین لاغری
دو روز پیش موقع ناهار یک دفعه احساس سیری به من رخ داد چیزی که چندین سال بود تجربه نکرده بودم با اینکه یک قاشق مانده بود اصلا نتوانستم بخورم و برام خیلی خوشایند بود وهر لحظه که یادم میاید احساس شعف خاصی دارم وشوق و ذوق من برای لاغری چند برابر شده و امروز شام میل نداشتم وباز امیدوارتر شدم که ان شا الله ذهنم فرمولها را یه کمی تغییر داده
چون سابقه ندارد من شام نخورم حتی اگر گرسنه نبودم مثل انجام وظیفه بود باید می خوردم .
پس دوباره تکرار می کنم من لیاقت متناسب بودن را دارم .من لیاقت لاغر بودن را دارم .
باز از شما استاد گرامی کمال تشکر رادارم .
نشان های دریافت شده
سلام استاد
ریشه چاقی من مربوط به حرفای اطرافیانم درمورد چاق شدن وبه قول اونا رو اومدن بعد از ازدواجه
هر کسی که لاغر بود .میگفتن ازدواج کنه خوب میشه
این حرفا بارها وبارها درمن مکررشنیده میشد بدتر اینکه نمونه های عینی اون رو میدیدم که این افکار رو به باور قوی درمن تبدیل کرده ووقتی من دراون موقیعت قرار گرفتم چاق شدم
ریشه چاقی من دراضافه وزن بعد از بارداری ودیدن نمونه های عینی مثل باور قبلی بود
ریشه چاقی من درحرفای اشتباهی بود که میگفتن
اخی طرف لاغر شده بعد ازدواجش لابد خیلی سختی میکشه در زندگیش
ومن چون خیلی تحت تاثیر حرفای مردم بودم بااینکه شرایط زندگی مشترکم دلخواهم نبود ولی برا اینکه یه موقه مردم نگن لابد زندگیش اونجوری که میخواد نیست
لابد شوهرش بده که اونم لاغر شده
لابد دستشون تنگه .
هیچی گیرشون نمیاد بخورن که لاغر شده
اصلا اینقد مقاومت داشتم که ذره ای وزنم کم نشه که نگو
خودم الان از این افکار پوچ خنده ام میگیره که واقعن من چیا رو به خورد ذهن م دادم تا اینم بشه نتیجه اش
امروز داشتم یه کلیپ از استاد عباس منش میدیدم
میگفت واسه دل خودتون زندگی کنید.هیچ وقت هیچ کس نتونسته
جوری زندگی کنه که بتونه همه رو راصی کنه از خودش
خیلی از بلاهایی که سرمون میاد تو زندگی به خاطر این یه جمله اس
وای حالا مردم چی میگننن!!!!!!!!
زندگی وقتی زیباس که واسه دل خودمون زندگی کنیم
نگاه کن به دلت ببین چی بهت میگه
چجور راحتی .همونجور زندگی کن
امیدوارم لاغری خواسته حقیقی دل خودت باشه
ن خواسته دل مردم
خود .خود .خودت
نشان های دریافت شده
سلام استاد عزیز خسته نباشید
من تمرین هایی که دادید همه رو در هر قسمت انجام میدم. همین یک هفته احساس میکنم که سبک شدم خیلی حس خوبی بهم دست میده. ولی یک مشکل برام پیش اومده یا شایدم من اینطور فکر میکنم. اشتهام به طور وحشتناکی کم شده یعنی صبحونه که اصلا شاید نخورم شام هم همینطور. دیگه نسبت به مواد غذایی طمع ندارم و ظهرها هم به زووور اگه بتونم 3-4 قاشق برنج بخورم. اصلا جلوی خوردنمو هم نمیگییرم که یک موقع احساس رژیم بهم دست نده. چطور الان میلم به غذا اینقد سریع کاهش پیدا کرده پس قبلا چطور اووون همه غذا میخوردم. میترسم که این حس گذارا باشه دوباره پرخوری به سراغم بیاد خداکنه همیشه همینجوری بمونم. نسبت به شیرینی هم دیگه علاقه خاصی ندارم. مگه میشه توی یک هفته اینقد اشتهام کم شده باشه یا دارم خودمو گول میزنم نمیدونم چرا هیچ غذایی رو دوست ندارم دیگه به طرزی که حالت تهوع میگیرم… دلیلش چی میتونه باشه !!!!
نشان های دریافت شده
سلام استاد
اگه لطف کنید اون فایل رو به دوره رایگانم اضافه کنید
اخه خیلی ها هستن
قدرت خرید میکنم تون رو ندارت ودلشون به همین دوره رایگلنتون خوشه
حالا که این ایده از خوندن پیامای افراد در دوره رایگلنتون به ذهنتون رسیده
چی میشه اگه اونو به دوره رایگان اضافه کنید
مرسی پیشاپیش از لطفتون
نشان های دریافت شده
سلام خدمت استاد ودوستان
امروز هم فایل پنجم رو بعدازچندبارگوش دادن به پایان رساندم بخش دومش خیلی عالی بود خیلی ماهرانه مثال زدین متشکرم
استاد من بچه دهات هستم یادم میاد اونوقتا که پدربزرگم درحیات بود همیشه حرف از خیلی غذاخوردن میزدکه مثلافلان جا ازفلانی اینقدبیشترخوردم.یا پدرم وقتی سرسفره بودیم چنان لقمه ای برمیداشت که وقتی اون صحنه یادم میادواقعا تعجب میکنم وتمرین بدنسازی هم میکرداونموقع من بچه بودم کم کم که رفتم مدرسه بخدادقیق یادم میاد غذا که نمیخوردم مامانم به زور بهم غذا میداد ومیگفت بخورتا زودبزرگ وقوی بشی که تومدرسه کسی بهت نزنه وقتی اونجوری حرف میزد حرفای پدربزرگم یادم میومدچونکه واقعا پرزور بودوصحنه غذاخوردن پدرم میومدجلوچشام وفکرمیکردم پدرم خیلی قدرت وزور داره فقط یکم غذامیخوردما ولی دیگه اون باورشده بوددر ذهنم که اگه میخام قوی باشم بایدخیلی غذابخورم متاسفانه دیگه روزبه روز چاق تر میشدم.بعدیه حرف دیگه هم یادم میادتودبیرستان شبانه روزی که بودم یه رفیقی داشتم البته هنوزهم سلام علیک داریم همیشه میگفت تواینقدچاقی وای بحال روزی که ازدواج کنی چاقترمیشی دقیقاتا چهارسال پیش که ازدواج کردم بعدازسه ماه فقط، یه روز چوب لباسی میخواستم جابجاکنم لباسام که آوردم پایین یه شلوارداشتم که همیشه توصحراکه میرفتیم بادوستام میپوشیدم اصلا از دوتا رانم دیگه بالاتر نرفت اینم یه باورغلط دیگه بود
استاد با کمک شما میخام به آرزوم برسم که خیلی منتظر آینده ای هستم که خودمو درلباسی ببینم که داخل کمدم گذاشته ام.
ممنون ومتشکرم
نشان های دریافت شده
سلام با تشکر از استاد گرامی
من تقریبا از زمان بلوغ به بعد چاق شدم و همه میگفتن چون زود به بلوغ رسیدی چاق شدی. یا من مامانم چاق هستن و می گفتن چاقی ارثی ست. الان که فکر میکنم می بینم خوردن من مثل پدر و مادرم هست. اونا همیشه می گفتن نباید غذات زیاد بیاد تو بشقابت و من به زور حتی اگه سیر بودم میخوردم مثل خونوادم. یا ریزه خواری هام مثل بابام هست. شکلات. چیپس. حتی بین وعده های غذایی نون و پنیر. نون و ماست. خیلی وقت ها سیرم ها ولی میخورم. و اینا از همون بچگی شدن عادت من. یا گفتن آدم عصبی بشه بیشتر میخوره. منم وقتی عصبی میشم کنار یخچالم حتی اگه سیر سیر باشم ولی یه چیزی پیدا میکنم و میخورم.
چقد عادت های اشتباه دارم که از باور دیگران گرفته شده و شده عادت من. آره دیگه از سن بلوغ دیگه همینجور چاق چاق چاق شدم با این باور که چاقیم هم ارثی، هم زود به بلوغ رسیدن، هم عصبی شدن، هم ریزه خواری…
سلام به نجمه عزیز و دوستان هم فرکانسی ام. عاشقتونم.
نکته ای که خیلی جالبه توی کامنت ها اینه که تقریبا همه ی افراد چاق مثل هم فکر میکنن. الگوهای فکری افراد چاق کاملا تکراریه و از یک ریشه هست.
استاد عباس منش در فایلی به نام نقش هدف و انگیزه در سلامت جسم گفته که من میرم مصاحبه میکنم با افراد در مورد قوانین جهان از کنار خیابون و بعد متوجه میشم که کلا مردم بیس و پایه باورها و افکارشون یکی هست و کاملا غلطه. به همین دلیلم نتایجشون اینطوریه. ما باید متفاوت فکر کنیم تا متفاوت نتیجه بگیریم. اگه از همون جریانی که در جامعه رواج داره پیروی کنیم نتایجی میگیرم که اونها میگیرن. اگه نتیجه اونها برات اکی هست که خوب همونطوری فکر کن که جامعه فکر میکنه، اما اگر نتیجه ای میخوای و زندگی ای میخوای سراسر زیبایی و عشق و خوشبختی و اتفاقات عالی و ثروت، باید شبیه به اکثریت جامعه فکر نکنی و تفکر درست رو در پیش بگیری و الگوهایی داشته باشی که زندگی دلخواهت رو دارن. یکی از الگوهای عالی من در زمینه پایداری در تناسب اندام رضا عطار روشن عزیز هست. فایل های لاغری با ذهن گویا دلیل نتایج عالیش هست چون طرز تفکر بسیار درست رو داره میگه. همه ی افراد چاق دنبال تغییر نتیجه هستند و دنبال راهکاری هستند که لاغر بشن اما ما باید بشینیم فکر کنیم که بابا دلیل چاقی چیه؟ ریشه رو حل کنیم – یعنی همون فرمول های ذهنی که این عادت و رفتارها رو تولید میکنه همه چیز حل هست. در ادامه صحبت قبلیم میخوام بگم که پیروی نکردن از تفکر جامعه به معنا قهر کردن با جامعه نیست. همه ی ما در چنین جوامعی زندگی میکنیم اما باید تصمیم بگیریم که به شیوه ای که اکثریت فکر میکنن فکر نکنیم چون ما نباید نتیجه اکثریت جامعه رو بگیریم. ما باید نتایج عالی در تمامی جنبه های زندگیمون بگیریم و براش الگوهای عالی داشته باشیم. خداروصدهزار مرتبه شکر که من رو به سمت بهترین الگو واقعا هدایت میکنه. از اینستگرام هم خیلی میتونین برای الگوهای عالی در زمینه های مختلف کمک بگیرید. باور سازی یعنی تکرار کردن جملات مثبت در مورد اون باور، پیدا کردن شواهد و الگوهایی که اون باور رو تایید میکنه و گوش نکردن به چیزهایی که اون باور رو نقض میکنه. در خصوص الگوها در بسیاری از زمینه ها زندگی استاد عباس منش الگو بسیار قدر قدرتی هست و امیدوارم دوستانم از ایشون هم استفاده کنن.
نشان های دریافت شده
باسلام خدمت استاد عزیزم من تاقبل ازدواجم وزن بسیارعالی نسبت ب قدم داشتم وراصی هم بودم امابعد ازدواج طبق باورهای غلطی ک درذهنمان خوراندن واینکه ماارثی چاق میشیم وهستیم واز انجاک همسرمم دوس داشت چاق شم متاسفانه چاق شدم تادوسه سال بعدش ک خ واقعا چاق شدم وتصمیم ب لاغرشدن گرفتم و رژیم هایی هم گرفتم ک باز برگشت داشتن بعد ی مدت تاالان .الانم بسیارخوشحالم ک دراین مسیرم و باورمم اینه ک من میتونم برگروم ب همون وزن ایده الم برای همیشه فقط منم مشکل همون دوس عزیزدارم ک باوجود داشتن باور اماترس لاغرنشدن هنوز دروجودمه ممنون ازشمااستادعزیز
نشان های دریافت شده
سلام…
چاقی من از ۵ ، ۶ سالگی ب بعد شروع شد زمانی ک همه بهم میگفتن تو استعداد داری تو چاقی منم میدیدم خوب همون اندازه خواهر و برادرم میخوردن منم میخوردم اما اونا لاغر بودن و من چاق
زمانی ک ۱۷ ، ۱۸ سالم شد دنبال ی بهانه دیگه واسه اضافه وزنم بودم و اون رو توی غده تیروئیدم میدم و میگفتم اره دیگه من هم استعداد چاقی دارم هم تیروئیدم نمیذاره من لاغر شم اصلا چاقی تو خون منه?
اما این اواخر با اینکه خیلی ب خودم سخت میگرفتم و کم غذا میخوردم اما همچنان چاق بودم واین خیلی باعث ناراحتی من میشد من همیشه چشمم دنبال غذا بود و فقط غذا ن چیز دیگه دنبال تنقلات نبودم هیچ وقت سیر نمیشدم
انواع ورزش کردن رو امتحان میکردمو نتیجه نمیگرفتم و فقط ب خودم اسیب میزدم ک دیگه از ورزشم فراری بودم
اما الان خداروشکر با گوش دادن ب فایلاتون و خوندن مطالب کانالتون ذهنیتم تغییر کرده و از این بابت بی نهایت خوشحالم من الانم همون اندازه غذا میخورم اما با لذت و خیلی زودم سیر میشم و جالبه ک بی میلی ب یسری چیزهارو هم چندین بار تجربه کردم
استاد انقدر خوشحالم از این ک تو مسیر قرار گرفتم ک روزی هزار مرتبه خدارو شکر میکنم انقدر خدارو نزدیک خودم حس میکنم ک دوست دارم بگیرمش تو آغوشم و این حسم رو مدیون شما هستم
نشان های دریافت شده
سلام و خدا قوت
نمیدونم چرا هنگم. انگار. رو فایلهای ۴ و ۵ قفل شدم
همش گوش میدم و خیلی عالین. و واقعا میبینم که روم تاثیر دارن. ی جمله میل ندارم. توی. دو سه روز. داره ذهن منو به سمت الگوی درست میبره ریزه خواری هام نمیگم گم شدن ولی واقعا کم شدن. همین که بدون عذاب وجدان غذا میخورم و کم میخورم و زود سیر میشم. باورم نمیشه الان. دو شب که کلا شام نمیخورم. میلی به شام ندارم اصلا و مغزم هم تحت فشار نیس. قبلا با اینکه. شام میخوردم. اما. تحت رژیم بودم. ی کف دست نون و فلان و ….. ولی تا خوابم میبرد. همش به غذا فکر میکردم شاید خنده دار باشه. بگین چقدر شکمووو. ولی الان خودم متوجه شدم که من گرسنه نبودم. ذهنم وادارم میکرده به خوردن یا به فکر کردن به غذا یا همون به قول شما. دو حالت. سیری و خفگی
در فایل پنجم راجع به دسته های متفاوتی که چاقن صحبت کردین .. میخوام بگم انگار من تقریبا جزو همشون هستم اول که خب از بچگی تپل تر از بقیه خواهرام بودم بعد ازدواج هم چاق تر شدم. بعد موقع بارداری و شیردهی. بیشترین اضافه وزن پیدا کردم
که همش با راههای متفاوت سعی داشتم وزنم کم کنم چن سال بعد از زایمانم ی بیماری گرفتم که دقیقا یادم داروهایی که دکتر داد. گفت ممکنه چاق شی مواظب
باش. چون الان هم اضافه وزن داری
الان که فکر میکنم. و. چندین بار فایل پنجم گوش دادم. میبینم بله همش حرفهای اشتباه. که باورشون کردم. و چه تاثیری در روند. چاقی من داشتن
واقعا مثال جالبی زدین در اون فایل دوم
جسم ما کارخانه است. خب به اندازه ای بهش مواد اولیه برسونیم که نیاز به تولید انرژی داره
واقعا اون مواد اولیه اضافی به قول خودتون فاسد میشن یا همین دیگه تبدیل میشن به چربی که هیچ خاصیتی ندارن که هیچ. ضرر هم دارن
فقط استاد. ی سوال دارم. با وجود اینکه ایمان دارم لاغر میشم و فایلهارو. با دقت گوش میدم و تکرار میکنم اما ی چیزی در درونم از چاقی میترسه. و این فکر هیچوقت منو رها نکرده و نمیکنه. لطفا ی راهکار بدین. مرسی
ببخشید. خیلی طولانی نوشتم. از صمیم قلب ممنونم ازتون
نشان های دریافت شده
سلامی دوباره و خسته نباشید به استاد مهربون شاید خنده دار باشه براتون داستان من چون من تا هفت .هشت سالگی یه دختر بچه ی خیلیییی لاغر بودم که فامیلامون به تمسخر بهم میگفتن بابات بهت نون نمیده منم از این حرفشون خیلی ناراحت میشد یبار از درخت افتادم و تو بیمارستان بستری شدم اونجا غذاهای خیلی خوبی بهم دادن و چون بچه بودم فک میکردم غذاهای خیلی با کلاسیه از اون روز به بعد چاق شدم و همیشه هم میگفتم من اون غذارو تو بیمارستان خوردم چاق شدم بعد از چاق شدن باز هم اطرافیان بهم میگفتن تو شکمویی عمرا بتونی جلو شکمتو بگیری و یه عادت اشتباه داشتم همیشه به غذای خواهرزادم نگاه میکردم میگفتم چرا برا اون زیاده برا من کمه یکمم حس حسادت باعثه چاقیه من شد دیگه این باور در من شکل گرفت و روز به روز چاق تر شدم و اینو مطمئنم که قدرت ذهن خیلی خیلی قوی تره و میشه فکرمونو مثبت کنیم و هر چقد فکر مثبت باشه خودمون هم به سمت مثبت حرکت میکنیم ولی هنوز اصول اینکه چطوری میشه فرمول های ذهنمو عوض کنم یاد نگرفتم الان در مرحله پنجم هستم مشتاقم خیلی زود یاد بگیرم ولی از یه طرفم دوست ندارم سرسری رد بشم از آموزش ها و هر کدومو تا مطمئن نشدم و یاد نگرفتم بعدی رو نگاه نمیکنم
نشان های دریافت شده
سلام استاد عزیز.ممنونم از توجه شما.کامنت های شما باعث ایجاد انگیزه ی بیشتری برای من میشود.
لاغری با ذهن تمرین جلسه پنجم:
سلام به همه دوستان خوبم در مسیر زیبا و شیرین تناسب ذهنی و همچنین استاد عطار روشن عزیز.
حقیقتا حرف های زیادی برای نوشتن دارم،نمیدونم از کجا شروع کنم.ذهنم به هم ریخته است و ابهامات زیادی دارم.چند روزی هست که به فایل ۴و۵فکر میکنم و هر زمان که فرصت کردم این دو جلسه رو تکرار کردم.در جلسه ی چهارم راجع به باورهایی نوشتیم که به عادت تبدیل شده بود.و در جلسه پنجم هم باید بنویسیم که بر اساس چاقی چه باورها و عادت هایی در ما شکل گرفته ست.و این یعنی بیشتر فکر کردن راجع به خودمون و ریشه یابی رفتارمون.در جلسه پنجم راجع به باور چاقی صحبت شد.باوری که در جلسه ی اول،اولین دلیل من برای چاقی بود.من فکر میکنم اطرافیان ما نقش بسیاری مهمی در چاق شدن ما داشتند،دنبال بهانه نیستم و قطعا ما هر زمانی اگر دنبال اصلاح روش زندگیمون بودیم میتونستیم تاثیرات ناشی از باور چاقی رو کم کنیم اما این باور به قدری نفوذ کرده در وجودمون که برای من واقعا ناراحت کننده ست،چون مثال های بی شماری در ذهنم مرور میشوند از حرف ها و رفتارهایی که باعث باور چاقی در من شد.ارثی بودن،مثل فلانی،استخوان بندی درشت داشتن،این که از بچگی انقدر درشت بودی چند سال بیشتر از سن به نظر می اومدی،تو خیلی استعداد چاقی داری…یا اینکه توی مقاطع مختلف سنی دوره ی ابتدایی مثلا قانون بود که باید صبحانه زیاد خورد چون میری مدرسه نیاز به انرژی داری،ورزشکار حرفه ای بودم همه میگفتن ورزش رو اگه ول کنی یک دفعه خیلیییییی چاق میشی،بعد از دوران دبیرستان بخاطر کلاس های کنکور و تمرکز روی درس ورزش توی زندگیم خیلی کمرنگ شد،دوران قبل کنکور همه میگفتن چاق میشی و از طرف خانواده هم همش اصرار بود که این رو بخور و اون رو بخور..
بعد توی سن ۱۸سالگی چشم که باز کردم و به خودم اومدم ۹۰کیلو بودم!!!!!
بعد همه میگفتن تو چاق نیستی تپل هستی،استخوان بندیت هم درشته اصلا بهت نمیاد ۹۰باشی(به خاطر ورزش هنوز استایل خیلی قشنگی داشتم و چاقی خودش رو نشون نمیداد واقعا)همه میگفتن نهایتش ۷۶،۷۷بهت میاد!!!
توی اون سن با این حرف ها راضی بودم..
۱۹سالم شد با وزن۹۷…فاصله از ورزش هم روحی و هم جسمی خیلی بهم آسیب زد و دیگه از زیبایی و تناسب اندام خبری نبود،عضلات جاشون رو با چربی ها عوض کردند..
اولین رژیم رو شروع کردم تحت نظر دکتر و به وزن ۷۹رسیدم و آدمی نبود که بهم نگه ازدواج کنی چاق میشی دوباره!!!!
اصلا انگار آدمها مسئول هستند که تا جایی که در توان دارند انرژی های بد و منفی و باورهای غلط رو به ما تلقین کنند!!!
ازدواج کردم گفتن بذار ۱سال بگذره بعد متوجه چاقی میشی!!
و واقعا انگار ازون به بعد من منتظر چاقی بودم و عین روز برام روشن بود که خوب من چاق و چاق تر میشم..
واقعا چرا؟چرا همه این اجازه رو به خودشون میدن که راجع به بقیه نظر بدن!؟چرا تا زمانی که بچه تر هستیم به خوردن تشویق میشیم و زمانی که بزرگتر میشیم از همون خوردن علیه خودمون استفاده میکنند و ناخودآگاه ما رو تهدید به چاقی میکنند!؟
عذرخواهی میکنم اگر نوشته ی من بیشتر ازین که تمرین مربوط به جلسه پنجم باشه،حالت درد و دل داشت.
بر اساس چاقی چه باورها و عادت هایی در من شکل گرفته؟
عادت به فعال نبودن و تحرک نداشتن: از زمانی که اضافه وزن در من شکل گرفت به مرور از فعالیت های ورزشی و تحرک من کم شد،تا الان که اصلا هیچ تحرکی ندارم و توان بدنم خیلی پایین اومده و در نقطه مقابل اون بدنم مدام خسته و بی انرژی هست.
عادت به رنگ تیره:من آدمی بودم که همیشه رنگ های شاد و روشن میپوشیدم اما الان سالهاست که یادم نمیاد یک لباس روشن و فیت خریده باشم و همیشه خودم رو زیر لباس های تیره و گشاد مخفی میکنم و با این کار این حس رو به خودم میدم که خوب الان بهتر به نظر میام و کمتر قضاوت میشم..
و به حدی اعتماد به نفسم اومده پایین که اگر لباسم این حس رو به من نده،توی هر جمعی که باشم بی قرارم و دنبال یک جای خلوت میگردم..
عادت به خوردن!!! :عادت به خوردن فکر میکنم بدترین عادتی هست که در من شکل گرفته،خیلی اوقات نه گرسنه ام نه میل دارم اما دنبال این هستم که چیزی بخورم.خیلی اوقات استرس دارم و نگرانم و ناخودآگاه به سمت خوردن میرم و میدونم که اصلا میلی به خوردن ندارم اما…
برای دیدن یک فیلم یه چیزی بیارم بخورم
میخواهیم بنشینیم گپ بزنیم یه چیزی بیاریم بخوریم
بعد شام یه چیز شیرین بخورم
موقعی که دارمدرس میخونم یه خوراکی باشه روی میز که بخورم
و جالب اینجاست که در ۹۹درصد مواقع هیچ لذتی از این خوردن ها که نمیبرم به کنار،بعد ازخوردن دچار عذاب وجدان و اضطراب میشم که چرا خوردم ،چرا به فکر خودم نیستم ،تا کی میخوام به این کارها ادامه بدم و این افکار به مغزم هجوم میاورند و عصبی میشم..
عادت به خوردن تا مرز خفگی:خیلی جالب بود برام که به این مساله اشاره شد در جلسه پنجم.همیشه فکر میکردم فقط من اینطور هستم که تا مرز خفگی بعضی اوقات میخورم.اما بعد که دقت کردم متوجه شدم من این رفتار رو بارها در رفتار اطرافیان خودم دیدم.موارد زیادی رو یادم هست که مرز سیری رو رد کردم و همچنان به خوردن ادامه دادم و متاسفانه خیلی اوقات از مرز سیری شروع به خوردن میکنم این مساله برای همون زمانی هست که مثلا دارم درس میخونم اما باید تنقلاتی هم کنار دستم برای خوردن باشد..
و اینکه از چه زمانی چاق شدم؟
با توجه به اینکه از کودکی جثه درشتی داشتم و از هم سن و سالان خودم بلند تر و درشت تر بودم اما معتقدم که من اصلا چاق نبودم و فقط استایل درشتی داشتم،عکس های من گواه این مساله هست و حتی دوران ورزشیم رو خیلی خوب به یاد دارم که تناسب داشتم اما بذر چاقی از کودکی در ذهن من پرورش داده شده بود و تقریبا بعد از ۱۸سالگی به باور تبدیل شد و بعد از ۲۰سالگی به وضوح عادت های بدی رو در من به وجود آورد و من ۶سال هست که با غولی به نام چاقی در زندگی درگیر هستم و راه های زیادی رو هم برای مبارزه با اون امتحان کردم و شکست خوردم..
و قطعا عادت ها و باورهای بیشتری در من هست که در تمرینات بعدی به اونها آگاه خواهم شد.
در ادامه ی تمرین این جلسه میخوام از جوانه هایی بنویسم که احساس میکنم در ذهنم در حال شکوفایی هستند.در این ده روز اخیر که من این دوره رو شروع کردم با اینکه مابین اون چند روزی وقفه بود به علت حجم سنگین درسها و کارهام،تغییراتی رو در رفتارم میبینم که قطعا از ذهنم فرمان میگیرند.چندتا رو به عنوان مثال اینجا مینویسم،مثلا من به یاد ندارم حداقل در این ماه های اخیر،تونسته باشم بگم من الان این خوراکی رو نمیخورم،اما چندبار پیش اومد برام در این چند روز که نا خودآگاه و بدون این که خودم رو مجبور بکنم و سعی بکنم،ذهن من به خوردن فرمان نداد و جسم من به خوردن مشغول نشد!!!
این برای من خیلی عجیبه چون بدون این که من تمرینی بکنم و از قبل به خودم گفته باشم که نباید بخوری این رفتار شکل گرفت و این یعنی درست بودن این راه،یعنی من واقعا بدون هیچ اجبار و سختی و رژیمی دارم ذهنم رو تربیت میکنم؛من فایل ها رو ۱بار با دقت و تمرکز گوش میدم و بعد از اون سه چهار بار فایلها رو موقع رانندگی،آشپزی،ظرف شستن و..تکرار میکنم.و هر بار درک بهتری از اونها پیدا میکنم.این فوق العاده ست..
یا مثال دیگه ای که خیلی برای خودم جذاب بود،من امکان نداشته از خونه برم بیرون چه برای خرید چه درس و دانشگاه چه کتابخونه و..،و چیزی برای خوردن نخرم.هربار که رفتم بیرون حتما یه نوشیدنی جذاب که معمولا هم شکلاتی بوده خریدم،واقعا بدون استثناء همیشه همینطور بوده،چند روز پیش صبح که اتفاقا صبحانه هم نخورده بودم رفتم کالج و خیلی بی تفاوت از کنار کافه رد شدم!!!بدون این که برم و مثل روزهای قبل کافی و دونات بگیرم برای صبحانه!!!یکم که از کافه دور شدم به خودم گفتم اااا چرا پس هیچی نخریدم چرا ذهنم درگیر این نبود که یه چیزی بخرم چرا مثل همیشه ذهنم درگیر اون دونات های گرم و تازه نبود!!!!و همونجا بود که گفتم خدایا شکرت اینا همش نشونه ست من دارم یاد میگیرم و هر روز بهتر و بهتر میشم و فرمول های سالم تر و درستی رو به ذهنم یاد میدم.
و یه تغییر جذاب دیگه اینکه زمانی که توی موقعیت انتخاب مواد غذایی برای خوردن قرار میگیرم فکر میکنم و هیجان زده نمیشم و مورد سالم تر رو برای خوردن انتخاب میکنم،توی چند روز گذشته چندبار توی این شرایط قرار گرفتم.
آقای عطار روشن،استاد عزیز و دلسوز ،بسیار ممنونم ازتون،شما دری از آگاهی رو به روی من باز کردید که من اون رو با باورها و عادتهام قفل و زنجیر کرده بودم.از خداوند میخوام فرصتی رو به من بده تا بتونم از تمام دوره های با ارزش شما استفاده کنم.زندگیتون سرشار از رحمت خدا
خیلی کامنت عالی ای نوشتی. دقیقا این موضوع رو منم دارم احساس میکنم که خود به خود دست و دلم به سمت خوردن نمیره و ریزه خواری نمیکنم و جنس مواد غذایی ای که به دستم میرسه عوض شده و معمولا آب و میوه هست و در ضمن انگار دارم آگاهانه تر از قبلم در موضوع استفاده از مواد خوراکی زندگی میکنم. این تازه شروع مسیره و باید ادامه بدیم.
نشان های دریافت شده
به نام خدا
با سلام خدمت استاد عطارروشن
من بعد از دوران بارداری چاق شدم واین باورم بود که بعد از بارداری دیگه لاغر شدن غیر ممکن هست و چون خواهر های خودم هم بعد از ازدواج و بارداری چاق شوده بودن منم این باور رو قبول کرده بودم و لاغری برام شوده بود رویای بزرگ دست نیافتنی. و چون در دوران شیردهی دکتر بهم گفته بود که مایعات باید زیاد مصرف کنی و منم از همونجا به چای خوردن زیاد عادت کردم البته آبمیوه هم میخوردم ولی تمایلم بیشتر به چای بود و طبیعتا که چای رو هم باید با شیرینی یا شکلات میخوردم و این برام شد عادت در حدی که اگه یک روز یا یک بعدازظهر چای نخورم سردرد میگیرم .و امیدوارم که بتونم از این عادت اشتباه دست بکشم و وارد سرزمین لاغرها بشم به امید خدا. ?
با تشکر از شما استاد عزیز. این فایلتون هم خیلی آموزنده بود
نشان های دریافت شده
سلام به همه خوبان من از بچه گیم جز بچهها ی توپول فامیل بودم واین موضوع خیلی به روم زده میشد یه جورایی مثل برچسب زدن الان تا اینکه با خوانواده ریز جثه وصلت کردم واونجا هم به چشم یه آدم چاق و هیکلی دیده شدم الان بعد از گذر این سالها با اینکه بر اثر رژیم های غذایی لاغر تر از قبل شدم ولی هنوز از هیکلم راضی نیستم وخودم و چاق میدونم آقای عطار روشن من میتونم چاقیمو از زمان کودکی بدونم؟
سلام به دوستان هم فرکانسی ام.
به نظرم تصویرهای ذهنی درست داشتن موضوع خیلی مهمی هست و این تصورها از باورهای ما نشات میگیرن. مسلط شدن به این تصویرهای ذهنی و باورهای درست موضوعی هست که من باید یادش بگیرم روش کار کنم. خداروصدهزار مرتبه شکر به خاطر نعمت لاغری با ذهن و نعمت قدرت ذهن و توانایی که در خلق زندگیمون بهمون داده.
نشان های دریافت شده
سلام .
ریشه ی شکل گیری تمام باورهای چاقی ما درست از زمانیست که ما متولد میشیم . از زمان نوزادی. ما وقتی به دنیا میاییم هنوز باوری در ما شکل نگرفته و هرچیزی که هست طبیعت بدن ماست که طبق غریزه و آنچه خدا گذاشته پیش میره . کاش پدر و مادرها انقدر در طبیعت فرزندانشون دخالت نمی کردند . کاش انقدر دور و بریها در تربیت بچه ها دخالت نمیکردند . یه بچه ذهنش پاک پاک پاکه و اگه هر فرمولی هم باشه طبق غریزه و فرمولهای دیگه ی بدنش هست اما بزرگترها اونهارو خراب میکنند . با رفتارهای اشتباه خودشون باور اشتباه رو در بچه ایجاد میکنند . ریشه ی تمام باورهای چاقی ما از عادات اشتباهیست که پدر و مادرمون در زمان کودکی یا خودشون انجام دادن و ما یاد گرفتیم یا به زور به ما تحمیل کردند و ما باورش کردیم . بعد کم کم اطرافیان خواهرها برادرها . خاله و دایی و مادر بزرگ و پدر بزرگ و عمو و عمه و باز بزرگتر که شدیم دوستان و آشنایان خلاصه با هر ارتباطی باوری جدید در مسیر چاقی در ما شکل گرفت و هرچه این دور و بریها بیشتر چاق بودن باورهای چاقی بیشتری در ما به وجو اومد تا اینکه در سن نوجوانیم همه ی اون باورهای چاقی که در من از کودکی توسط رفتارهای دیگران شکل گرفت به رفتار خودمم تبدیل شد. به رفتارها عادت کردم و منم افتادم در مسیر چاقی . در انشای جلسه ی اول کاملا توضیح دادم که چاق شدنم از چه زمانی شروع شد . برای همین دیگه اینجا ننوشتم و فقط منشا تشکیل باورهای غلط رو نوشتم . اما چیزی که در گفته هاتون برام جالب بود اینه که ذهن بیشتر شدن رو دوست داره . واقعا همینطوره اما سوالی برام پیش اومده این بیشتر شدن در مسیر لاغری تا اونجایی که ما اون عدد ترموستات رو بهش دادیم بیشتر میشه . اما چطور باید اون عدد رو در همونجا نگه داشت و دیگه این بیشتر شدن رو ادامه نداد ؟ چون ذهن این رو دوست داره . چطور میشه این باور رو در اون ندیده گرفت یعنی باید یه باور دیگه به جای “بیشتر شدن ” نشاند ؟ فرمول متوقف شدن . نمیدونم هنوز به اینجا نرسیدم . اینجا ذهنم باز استپ میکنه . میدونم در آینده ی نزدیک به پاسخش میرسم. پس فعلا به بیشتر شدن لاغری با ذهن میپردازم و از آموزشها استفاده می کنم تا بهش برسم. بازم ممنون از آموزشهای عالیتون.
سلام سادات عزیز
نظر بسیار ازشمندی رو ارسال کردی، چیزی که من فکر میکنم این هست که ما با دوره لاغری با ذهن طبیعی میشیم. یعنی بر میگردیم به تنظیمات کارخونه نه اینکه پوست و استخون بشیم. بر میگردیم به همون تنظیماتی که خداوند به صورت طبیعی برامون انجام داده بوده و به هر دلیلی تغییرش دادیم. تضادها باعث میشن ما رشد کنیم و سعی کنیم بهتر بشیم. خداروصدهزار مرتبه شکر که با قدرت ذهن آشنا شدم و از بهترین مسیر برای تغییر کردن حرکت میکنم. مسیری که سعادت دنیا و آخرت داخلشه. خدایاشکرت
سلام خانم سادات عزیز
تبریک به شماکه تصویرتون مدتهاست در قسمت شگفتی سازان ثبت شده
آرزومه که به موقعیت شما دوست عزیز و فعال در تمرینات برسم
هر وقت فایل جلسات رو گوش می دم و می بینم در قسمت دیدگاه دنبال نوشته ی شما می گردم پیدا می کنم با دقت می خونم و بعد لایکش می کنم ….
انشا الله در تمام جنبه های زندگیت مثل موفقیتت در تناسب اندام موفق باشی و سلامت و شاد
۱۳ مهر ۱۳۹۹